پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام0%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 24970
دانلود: 2840

توضیحات:

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24970 / دانلود: 2840
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

د ـ حلّ بيعت

معلوم است كه يك انقلاب سياسى محتاج به عدّه و نفرات و جمعيت و افراد است و بدون افراد و سرباز و سپاه انقلاب سياسى نتيجه بخش نمى شود.

پس اگر كسى قيام كند و اعلان مخالفت با حكومت بدهد و به جمع قشون و سپاه اهميت ندهد، نمى توان او را طالب رياست دانست. و اگر از اين هم جلوتر رفت و لشكر خود را با اعلام عاقبت حزن انگيز و پايان پر اندوه قيام خويش از دور خود متفرق ساخت و بلكه رسماً به آنها اجازه كناره گيرى داد، رهبر اين قيام به فكرى كه متهم نمى شود فكر سياست، سلطنت طلبى و حكومت است.

حسينعليه‌السلام هنگامى كه از مدينه عازم هجرت به مكه و از مكه عزيمت عراق كرد، همواره به زبانها و بيانهاى مختلف، اطرافيان خود را از شهادت خبر مى داد و از سرنوشت خود آگاه مى ساخت.

در خطبه اى كه در مكه، هنگام عزيمت عراق انشاء كرد، و در بين راه مكرر اصحاب خود را از پايان غم انگيز اين نهضت خبر داد.

وقتى به منزل ذوحسم رسيدند اين خطبه را خواند:

اَمّا بعد اَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاْمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ اِنَّ الدُّنْيا قَد تَغَيَّرَتْ، وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَاسْتَمَّرَّتْ جِدّاً حَتّى لَمْ يَبْقِ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌ كَصُبابَةِ الاْناءِ وَ خَسيسُ عَيْش كَالْمَرْعَى الْوَبيلِ. اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهى عَنْهُ لِيَرْغِبَ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللهِ مُحِقاً فَاِنِّى لا أَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما(٢٣)

اكنون فرود آمده آنچه كه مي ‎ بينيد و دنيا دگرگون و زشت و ناخوش شده، وخوبيهايش پشت كرده، و زندگيش رفته است، و چيزى به جا نمانده مگر اندك آبى كه در ته ظرف آب باشد، و عيش و پستى كه مثل چراگاه بد عاقبت، پايانش وخيم باشد. آيا نمي ‎ بينيد حق را كه بدان عمل نمي ‎ شود، و باطل را كه از آن كسى باز نمي ‎ ايستد و پذيراى نهى نمي ‎ شود؟ بايد مؤمن ديدار خدا را برگزيند به راستى كه من مرگ (شهادت) را جز سعادت و زندگى با اين ستمكاران را جز ملالت نمى بينم.

در اين هنگام اصحاب با وفاى امام هر يك بنوعى، بزبانى اظهار وفادارى، و جان نثارى كردند و گفتند:

اگر دنيا براى ما جاويدان باشد، و مرگى جز شهادت نباشد ما شهادت را بر زندگى برگزينيم و افتخار كنيم كه در برابر تو ما را بكشند و اعضاى ما را پاره پاره نمايند. ما بر نيت و بصيرت خود ثابتيم با دوستان تو دوست، و با دشمنان تو دشمنيم. خدا را به وجود مسعود تو بر ما منتها است(٢٤)

وقتى به زمين كربلا رسيد محل شهادت و مقتل خود را به آنها نشان داد. هنگامى كه به منزل زباله رسيد. اصحاب را از شهادت مسلم و عبدالله ابن يقطر آگاهى داد، و فرمود:

قَدْ خَذَلَنا شيعَتُنا فَمَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الاْنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنّاذِمامٌ

كه ما را بر او بيعتى نيست.

در اين وقت آن مردم از چپ و راست متفرق و پراكنده شدند و جز برگزيدگان و آزمودگان كسى باقى نماند(٢٥)

در شب عاشورا هنگامى كه آن مردان خدا به عبادت، ذكر; نماز، و دعا و تلاوت قرآن مشغول بودند آقايشان حسينعليه‌السلام در ميان جمع آنها آمد، و اين خطبه را خواند، فرمود:

اُثْنى عَلَى اللهِ اَحْسَنَ الثَناءِ، وَ اَحْمَدُهُ عَلَى السَرّاءِ، وَ الضَرّاءِ. اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُكَ عَلَى اَنْ اَكرَمْتَنا بِالْنُبُوَّةِ; وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ، وَفَقَّهْتَنا فِى الدّينِ، وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً، وَأبْصاراً، وَ اَفْئِدَةً فَاجْعَلْنا مِنَ الشّاكِرينَ اَمّا بَعْد فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفى، وَلا خَيْراً مِنْ اَصْحابى، وَلا اَهْلَ بَيْت اَبَرَّ، وَلا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَيْتى فَجَزاكُمُ اللهُ عَنّى خَيْراً فَقَدْ اَبْرَرْتُمْ وَ عاوَنْتُمْ، اَلا وَ اِنَّهُ لاَظُنُّ اَنَّ لَنا يَوْماً مِنْ هؤُلاءِ. اَلا وَ اِنِّى قَدْ اَذَنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَميعاً فى حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنّى ذِمامٌ، وَ هذَا اللَّيْلُ قَدْ غَسِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا، وَ دَعَوْنى وَ هؤُلاءِ الْقَوْمُ، فَاِنَّهُمْ لَيْسَ يُريدُونَ غَيْري(٢٦)

فرمود:

خدا را به نيكوتر وجهى مدح و ثنا مي ‎ كنم، و او را در خوشى و ناخوشى حمد و سپاس مي ‎ كنم. خدايا تو را حمد مي ‎ نمايم كه ما را به نبوت گرامى داشتى و قرآن بما آموختى و فقه دين به ما بخشيدى و براى ما چشم و گوش و دل قرار دادى پس ما را از شكرگزاران قرار بده اما بعد من اصحابى را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و اهل بيتى را نيكوتر و با پيوندتر از اهل بيت خود نمي ‎ دانم، خدا شما را پاداش نيك دهد. كه شرط نيكى و يارى را بجا آورديد ما را با اينان روزى سخت در پيش است. به شما اذن دادم كه همگى برويد، بيعت خود را از شما باز گشودم، بر شما عهد و بيعتى نيست. اين تاريكى شب را مركب خود قرار دهيد، و مرا با اين مردم بگذاريد زيرا اينان جز من ديگر كسى را طلب نكنند

در اينجا نيز برادران و برادرزادگان و اصحاب امام هر يك به نوبت برخاستند، و شرط وفادارى بجا آوردند و سخنانى گفتند كه تا جهان باقى است سرمشق اصفيا و اوليا است.

سپس حسينعليه‌السلام آنها را در حال دعا و عبادت گذاشت و به خيمه بازگشت و مشغول رسيدگى به كارها و وصيت به مهمّات خود گرديد(٢٧)

چنانچه مى بينيم حسينعليه‌السلام تا شب عاشورا همواره اصحاب و ياران خود را از پايان كار آگاهى مى داد و هرگز از فتح و غنيمت و اعطاء منصب و حكومت سخنى به ميان نمى آورد و به جز امر خدا و تكليف شرعى و امتثال فرمان باعث و محركى نداشت.

بنابراين چنانچه گفتيم بسيار خطا است اگر كسى قيام امام را تعليل به علل سياسى يا اختلافاتى كه بين بنى هاشم و بنى اميه بوده است بنمايد هرچند آن اختلافات نيز بر اساس تباين اخلاقى و منافرات روحى و اختلاف فكر اين دو قبيله بود و از موجبات شدت دشمنى يزيد، همان كينه هاى ديرينه او و فاميلش نسبت به بنى هاشم و اخلاق زشتى بود كه در محيط فاسد تربيت بنى اميه كسب كرده بود.

ولى قيام حسينعليه‌السلام بالاتر از اين بود كه از آن اختلافات گذشته سرچشمه بگيرد. چنانچه بعثت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارتباطى به اختلاف بنى هاشم و بنى اميه نداشت، علت قيام حسينعليه‌السلام نيز اين اختلاف نبود و يگانه كلمه اى كه مى توانيم در علت قيام آن حضرت بگوئيم اينست كه نهضت حسينعليه‌السلام يك مأموريت الهى و فرمان پذيرى واقعى بود كه با سياست و تصرف مسند حكومت و زمامدارى و منافع دنيوى هيچ گونه ارتباطى نداشت.

___________________

پى نوشت ها :

١ ـ پوشيده نماند كه دانستن علل و اسرار نبى و امام، و معرفت حكمتها و مصالح آن واجب نيست، و اگر اسرار و موجبات آن معلوم نشود، در نبوت نبى و امامت امام شكى حاصل نخواهد شد; زيرا بعد از آنكه عقلاً و شرعاً ثابت شد و دانستيم كه به طور كلى كردار نبى و امام متضمن حكم و مصالح و بر طبق تكليف شرعى است، ديگر دانستن آن به نحو تفصيل، لازم نيست. چنانچه در عالم تكوين مصالح آفرينش بسيارى از مخلوقات بر بشر مجهول است ولى انكار آن صحيح نيست و دليل عدم حكمت آفريدگار جهان نمى شود. در تشريع و روش انبيا و اوليا نيز چنين چيزهائى هست، بلكه گاهى كارهائى از آنان ديده مى شود با اينكه عين صواب و حكمت است ولى اگر خود آنها وجه حكمت و مصلحت آن را بيان نفرمايند، ديگران آن را درك نخواهند كرد. نمونه آن همان حكايت خضر و موسى است پس ما نمى توانيم علل حركات و اعمال امام را دقيقاً مورد بررسى قرار دهيم، بنابراين آنچه را در اين موضوع بگوئيم نه به منظور تصويب و توجيه قيام حسينعليه‌السلام است; زيرا قيام آن حضرت عين صواب و حقيقت است، و نه به منظور احاطه به حكم و مصالح اين قيام مقدس است; چون گنجايش بحر در سبو ممكن نيست، بلكه به منظور روشن شدن بعضى از افكار، و تقويت مبانى ايمان و اخلاق نسل جوان مسلمان، به مقدار درك ناقص خود توضيحاتى مى دهيم.

٢ ـ سوره بقره، آيه ٢٠١.

٣ ـ سوره انبياء، آيه ٢٧.

٤ ـ سوره صافات، آيه ٩٩.

٥ ـ سوره انعام، آيه ٧٩.

٦ ـ با الهام از آيات ١٦١ و ١٦٢ از سوره انعام: ( قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياىَ وَ مَماتى للهِ رَبِّ الْعالَمينَ، لا شَريكَ لَهُ... )

٧ ـ انصاف اينست كه مردم كوفه در پرستش مظاهر فريبنده مادى و ترك حق تنها نيستند و فقط آنها را نبايد به باد توبيخ و لعنت گرفت. در سائر اعصار نيز مردمانى بوده و هستند كه به همان روش اهل كوفه مى روند و دين و حاميان دين را تنها مى گذارند، با اين تفاوت كه كسانى كه دعوت به حق مى كنند، مقام و شخصيت حسين را ندارند ولى هدف و مقصد حسين باقى است و امروز هم علت عمده گرفتارى هاى مسلمانان وضعف و سستى آنان و تجزيه كشورها و تفرقه و اختلاف و يكى نبودن حرفها، ترس از زوال منافع مادى و حب دنيا و وحشت از مرگ است. چنانچه در روايت است كه پيغمبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كَيفَ بِكُمْ اِذا تَداعى عَلَيْكُم وَالاْمَمُ كَما تَداعى الاكِلةُ عَلَى القِصاعِ قالُوا اَمْ مِن قِلة يَومئذ يا رَسُولَ الله قالَ: بَلْ مِنْ كَثْرَةِ وَلكِنَّكُمْ غُثاء كَغُثاءِ السَّبيلِ قَد أَوْهَنَ قُلُوبَكُم حُبُّ الدُّنيا وَ كراهيّةُ المَوت

چگونه خواهيد بود آن وقتى كه بر شما هجوم آورند دشمنان از هر امت و قبيله اى؟! مانند هجوم آوردن خورندگان بر كاسه ها! عرض كردند: يا رسول الله اين به سبب كمى جمعيت ماست؟ فرمود: بلكه جمعيت شما در آن وقت زياد است، لكن شما همچون گياهان خشكيده اى هستند كه سيل انباشته كرده، دلهاى شما را دوستى دنيا و ناخوشايند بودن مرگ سست كرده است

و مخفى نماند كه روايت مذكور به اين متن نيز نقل شده كَيْفَ بِكُمْ اِذا تَداعى عَلَيْكُم بَنُوالاَصْفَر و بر اين تقدير ممكن است بنابرآنكه بنى اميّه اصلاً رومى هستند يا اقلاً بنى مروان چنانچه عقاد و ديگران نقل كرده اند مراد از بنى الاصفر همان بنى اميّه و بنى مروان باشند كه براى بلعيدن جوامع اسلامى دهن باز كردند و مسلمانان با آنكه جمعيتشان زياد بود چون از ترس مرگ و حب دنيا دلهايشان سست شده بود از اسلام دفاع نكردند تا= =بنى اميّه آنها را از حقوق اسلام محروم نمودند.

٨ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٢٩٠. تذكرة الخواص، ص ٢٥١.

٩ ـ ابصار العين، ص ٨٦. ابوالشهداء، ص ٧٥، بطله كربلا، ص ١٠٨.

١٠ ـ مقتل خوارزمى، ف ٨ ص ١٦٠.

١١ ـ مقتل خوارزمى، ف ١٠، ص ٢١٨.

١٢ ـ طبرى، ج ٤، ص ٣١ ـ كامل، ج ٣، ص ٢٧٨.

١٣ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٢٩٢. الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص ٩١ و ٩٢.

١٤ ـ مقتل خوارزمى، ص ١٩١ و ١٩٢.

١٥ ـ قمقام زخار، ص ٣٣٣.

١٦ ـ مقتل خوارزمى، ص ١٨٧، ف ٩ قمقام، ص ٢٦٣ و ٢٦٤. ترجمه تاريخ ابن اعثم، ص ٣٤٦.

١٧ ـ قمقام، ص ٣٥٩ نظم درر السمطين، ص ٢١٥.

١٨ ـ اشتباه نشود! غرض ما از اينكه مى گوئيم حسينعليه‌السلام مقصد سياسى نداشت اين نيست كه مرد خدا بايد در سياست مداخله ننمايد و در جريان امور عامه بى نظر و بى طرف و به صلاح و فساد و عزت و ذلت جامعه مسلمين بى اعتنا و ساكت باشد ـ زيرا اين روش چنانچه بعد هم توضيح مى دهيم، برخلاف تعاليم اسلام است. در احكام اسلام، حتى عبادات از نماز جماعت و حج و روزه و شعائر ديگر دين، سياست به اين معنى و مبارزه با اهل باطل و كفر و اظهار عظمت و شوكت اسلام و همكارى براى پيشرفت و ترقى مسلمين وارد است و اسلام و مسلمانى در هيچ حال و هيچ مكانى از توجه به حسن جريان امور بر اساس نظام اسلام جدا نيست ـ بلكه غرض اينست كه حسينعليه‌السلام ـ مقصدش از قيام، طلب رياست و تصرف مسند سياست و جاه و مقام نبود.

١٩ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٢٩٠. تذكره ص ٢٥١.

٢٠ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٢٦٩. كامل، ج ٣، ص ٢٧٦ قمقام، ص ٣٣٤.

٢١ ـ كامل، ج ٣، ص ٢٧٥ ـ طبرى، ج ٤، ص ٢٨٩.

٢٢ ـ طبرى، ج ٤، ص ٢٨٩ ـ كامل، ج ٣، ص ٢٧٦ ـ نورالابصار، ص ١١٦ ـ پوشيده نماند كه ابن زبير از ماندن و توقف امام در مكه كراهت داشت زيرا با وجود امام كسى به او توجهى نمى كرد، آنچه را مى گفت براى آن بود كه خود را ظاهراً تبرئه نمايد( ابوالشهداء ص ١٠٠ ـ بطلة كربلا، ص ٩٣ و ٩٤ و ٩٥ و كتابهاى ديگر)

٢٣ ـ قمقام، ص ٣٥٣ و كتابهاى ديگر با اندك اختلاف لفظى ـ مثل ذخائر العقبى، ص ١٥٠ ـ الاتحاف ص ٢٥ ـ درر السمطين ص ٣١٦ ـ حلية الاولياء، ج ٢، ص ٣٩ ـ الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص ١٦٠.

٢٤ ـ قمقام، ص ٣٥٤.

٢٥ ـ ابصار العين، ص ٤٨. بطلة كربلا، ص ١٠٤ كامل، ج ٣، ص ٢٧٨.

٢٦ ـ ابصار العين، ص ٩ ـ قمقام، ص ٣٨٢ ـ ابوالشهداء، ص ١٥٦ ـ الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص ١٢٠. طبرى، ج ٤، ص ٢١٧ ـ بطلة كربلا، ص ١١٣.

٢٧ ـ ابصار العين، ص ٩ ـ قمقام زخار، ص ٣٨٣ ـ ابوالشهداء، ص ١٥٧ ـ الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص ١٢١ و ١٢٢. الحق آن اصحاب با وفا به آنچه گفتند عمل كردند و روز عاشورا فداكارى و ثبات قدم و ايمانى از خود نشان دادند كه دوست و دشمن از وفا و پايدارى و استقامت و محبتشان به خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متحير شدند.