پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام11%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29826 / دانلود: 4614
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

٤ ـ محبوبيّت اهل بيت و عزّت بازماندگان

( اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً ) . (٧)

چنانكه مكرر گفته شد محبت و دوستى اهل بيت جزء مزاج ايمانى و اسلامى هر مسلمان است و احدى نيست كه مسلمان باشد و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دوست بدارد و با اين حال حبيبه عزيزه اش سيدة نساء العالمين، و دو ريحانه اش حسن و حسين، و برادر و پسر عمش علىعليهم‌السلام را دوست نداشته باشد.

همانطور كه حضرت زين العابدينعليه‌السلام در خطبه مسجد شام فرمود:

يكى از خصائص اين خاندان محبتى است كه خداوند متعال از آنها در دلهاى مؤمنين قرار داده است.

يكى از آثار شهادت حسينعليه‌السلام اين بود كه اين محبت در دلها زياد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

ايمان، شجاعت، صراحت لهجه، پايدارى، مردانگى، مظلوميت و دشمنى با ظالم صفاتى هستند كه هركس آنها را دارا باشد محبوب مى شود.

از اشعارى كه شعرا پس از شهادت حسينعليه‌السلام در مرثيه آن حضرت و مدح خاندان علىعليه‌السلام سروده اند معلوم مى شود كه شهادت امامعليه‌السلام در جلب قلوب و محبت مردم چه تأثير عجيبى كرد و چگونه دلهاى همه را ربود.

هرچه سخن از محبوبيت حسينعليه‌السلام بگوئيم، كم گفته ايم اين مراسمى كه به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاكستان، عراق، ايران، سوريه، لبنان، بحرين، احسا، افغانستان، مصر و نقاط ديگر، و خصوص در شبها و روزهاى مخصوصه مانند عرفه، نيمه رجب، نيمه شعبان و اربعين و عاشورا برگزار مى شود، نشان مى دهد كه حسينعليه‌السلام قلوب همه را مالك شده و مردم، حتى بيگانگان نيز عاشق و دلباخته او شده اند.

نه فقط اين مراسم در كربلا و در اطراف قبر آن حضرت انجام مى شود، بلكه در نقاط ديگر در مشاهدى كه به آن پيشواى آزاد مردان جهان يا به يكى از فرزندان يا خواهران او منسوب است، همين اجتماعات تشكيل وشور و هيجان و عشق و محبت همه را فرا مى گيرد.

در بقاعى كه منسوب به سر مطهر آن حضرت است، خصوصاً در مشهد الرأس در قاهره در روزهاى عاشورا و در شبهاى دوشنبه در مشهد سقط (نزديك حلب) و در دمشق كه پايتخت بنى اميه بود در مشهد دختر صغير آن حضرت، و مشهد حضرت زينب، و مشهد الرأس در جامع دمشق، و در مشهد زينبى مصر، اجتماعات و ابراز احساسات نسبت به مقام قدس حسين مى شود كه بعضى از آنها شايد كمتر از مراسم عاشورا و اربعين در كربلا نباشد.

هشام بن عبدالملك در زمان حكومت پدرش به مكه معظمه مشرف شد، وقتى طواف به جا آورد خواست استلام حجر كند، از كثرت ازدحام نتوانست، منبرى برايش گذاشتند تا بر آن بنشيند.

در اين هنگام حضرت على بن الحسين زين العابدينعليه‌السلام در حاليكه ازار و ردائى بر تن داشت و زيباترين و خوشبوترين مردم بود ظاهر شد و شروع به طواف كرد، در هر شوط وقتى به حجر الأسود مى رسيد به احترام آن حضرت مردم به يك سو مى شدند، تا فرزند عزيز حسين استلام حجر مى كرد.

هشام كه اين احترام و احساسات را در آن موقع كه هر كس مى خواست خود را به حجر برساند، از مردم ديد خشمناك شد، يكنفر از اهل شام از او پرسيد:

اين كيست كه مردم پاس هيبت و احترام او را به اين گونه نگاه مى دارند، و براى احترام او از حجر به يك سو مى شوند؟

هشام براى آنكه شاميان امام را نشناسند گفت من او را نمى شناسم.

فرزدق كه حاضر بود گفت: من او را مى شناسم.

مرد شامى گفت: يا ابا فراس او كيست؟

فرزدق آن قصيده طولانى را كه از جمله آن، اين ابيات است سرود:

هذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَه

وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ، وَالحِلُّ وَالْحَرَمُ

هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ الله كُلِّهِم

هذَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطاهِرُ العَلَمُ

اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها

اِلى مَكارِم هذا يَنتَهِى الْكَرَمُ

هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَه

بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ الله قَدْ خُتِمُوا

مِنْ مَعْشَر حُبُّهُم دينٌ وَ بُغْضُهُم

كُفْرٌ، وَ قُرْبُهُمْ مَنْجى وَ مُعْتَصَمُ

يُستَدْفَعُ الضُّرُّ وَ الْبَلْوى بِحُبِّهِم

وَيُسْتَزادُ بِهِ الاْحْسانُ وَ النِّعَمُ

اين كسى است كه خاك بطحا جاى پايش را مى شناسد، كعبه و حلّ و حرم او را مى شناسد.

اين پسر بهترين بندگان خداست، اين پرهيزگار، پاكيزه، پاك و سرشناس است.

وقتى قريش او را ديد، گوينده اش گفت: به بزرگواريهاى اين مرد، بزرگوارى منتهى مى شود.

اين پسر فاطمه است! اگر او را نمى شناسى، رسولان خدا به جدّ او ختم شدند.

او از خاندانى است كه دوستى آنها دين، و دشمنى آنان كفر است و نزديك شدن به آنان پناهگاه و محل امن است.

ضررها و بلاها با دوستى آنان دفع مى گردد و با دوستى آنان نيكيها و نعمتها زياد مى شود

از اين حكايت و اين قصيده، شدت محبت و علاقه مردم به خاندان نبوت و عزت، و عظمت پسر يگانه حسين زين العابدينعليه‌السلام ظاهر مى گردد و معلوم مى شود كه عموم مردم، تشنه شنيدن فضايل اهل بيت بوده اند كه فرزدق به مقتضاى بلاغت در آن محضر عظيم و مجمع عام با اينكه مى دانست مورد مواخذه حكومت ستمكار اموى قرار مى گيرد، آن قصيده را سرود.

اين همان حقيقتى است كه امير المؤمنينعليه‌السلام با يك جمله كوتاه بيان فرموده است:

بَقِيَّةُ السَّيْفِ اَبْقى عَدَداً، وَ اَكْثَرُ وَلَد(٨)

بازماندگان كسانى كه در راه حفظ شرف و دفاع از حق، و حمايت از دين و اعلاى كلمه خدا جهاد مى كنند، و كشته مى شوند عددشان باقى تر، وفرزندانشان بيشترند. يعنى موجبات بقا و عزت و ترقى، تكثير و بزرگى برايشان فراهم تر است از كسانى كه زندگى با ذلت و پستى و زير بار ظلم ستمكاران و بد كيشان را اختيار مى كنند.

از آن مردمانى كه اندر جهاد

پى حفظ دين و صلاح عباد

نمودند در راه حق جان نثار

تحمل نكردند پستى و عار

ندادند تن زير بار ستم

بلوح شرف ماند زانها رقم

از آنها بس اولاد و خويش و تبار

بماند به عزّت در اين روزگار

عزيزند و پيش همه سربلند

ز ظالم نبينند زان پس گزند(٩)

بنا به روايت حمدالله مستوفى يزيد سيزده پسر و دختر داشت(١٠) مع ذلك امروز در دنيا كسى نيست كه خود را به يزيد نسبت دهد، و اگر كسى باشد كه بداند به او منسوب است از بيم ننگ و سرزنش و ملامت و تنفر مردم نسب خود را مخفى مى سازد.

و از حسينعليه‌السلام بعد از واقعه كربلا غير از حضرت زين العابدين پسرى باقى نماند ولى امروز ميليونها سادات و شرفاء از اولاد زين العابدينعليه‌السلام مشهورند و معروف، و در بلاد و ممالك اسلام وجود دارند كه اهل سنت و شيعه به آنها احترام گذاشته و از ايشان تجليل مى نمايند و به وجودشان تبرك مى جويند.

___________________

پى نوشت ها :

١ ـ سوره توبه، آيه ١٢٠.

٢ ـ نفس المهموم، ص ٢٤ ح ٢٤.

٣ ـ شايد كسى بگويد: بنى اميه قادر به محو اسلام نبودند; زيرا بر حسب وعده اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ خداوند حافظ اين دين است، و نور هدايت آن خاموش نخواهد شد و هرچه دشمنان اسلام سعى كنند: يَأْبيَ اللهُ اِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ خداوند دين را حفظ مى كند و نور اسلام را تتميم و تأييد مى نمايد، بنابراين چگونه دين در معرض اضمحلال و انقراض بود و چطور حسين دين را نجات داد، و اسلام را حفظ كرد؟ جواب اينست كه اين دنيا دار اسباب و مسببات است أَبىَ اللهُ اَنْ يَجْرِىَ الاْمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها حسينعليه‌السلام و كسانى كه بر حمايت از دين قيام مى كنند، اسباب اجراى مشيت الهيه و قضاى حق هستند، چنانچه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فرمان خدا بانى اين كاخ توحيد و سازمان عظيم الهى اسلامى بود و علىعليه‌السلام پاسدار و مدافع اسلام و حافظ دين بود و مكرر خطرات بزرگ را از آن دفع كرد و اگر شمشير او نبود اين دين برپا و پايدار نمى ماند، حسينعليه‌السلام با قيام و مظلوميت و تحمل شدائد و مصائب دين، راحفظ كرد.

٤ ـ خلاصه حكايت دار الندوه اينست كه: قريش در خانه قصى بن كلاب كه محل شور و اخذ تصميمات مهم سياسى بود و به آن دارالندوه مى گفتند، اجتماع كردند و پس از مشاوره، همگان قتل پيغمبر را تصويب كردند. خداوند پيامبر خود را از تصميم و كيد آنها با خبر ساخت و با فداكارى بزرگ علىعليه‌السلام جان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله محفوظ ماند. على در شبى كه بايد نقشه قريش اجرا شود به جاى پيغمبر خوابيد و كيد و مكر مشركين بى اثر شد. در اين شورا كه نتيجه آن رأى به اعدام پيغمبر خدا بود، ابوسفيان، عتبه و شيبه شركت داشتند سيره ابن هشام، ج ٢، ص ٩٣

٥ الكامل، ج ٢، ص ٢٢٠ ـ شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٧.

٦ ـ مقصود شاعر اين است كه: كار سلب آزادى و فشار و خود مختارى بنى اميه به جائى رسيده كه اگر رمله يا هند از زنان بنى اميه را هم نامزد حكومت و امارت كنند ما از بس بيچاره ظلم بنى اميه هستيم و قدرت نفس كشيدن نداريم با او بيعت مى كنيم.

٧ ـ همانا آنان كه به خدا ايمان آوردند و اعمال شايسته به جا آوردند، خداى رحمان آنها را در نظر خلق و حق محبوب مى گرداند. سوره مريم، آيه ٩٦.

٨ ـ نهج البلاغه، ج ٣، ص ١٦٩ ـ ك ٨٤.

٩ ـ گنج عرفان، تأليف مرحوم آيت الله والد قدس سره، ص ٨٤، كلمه ٣٨٤.

١٠ ـ حجة السعادة، ج ٢، ص ٣ ـ مروج الذهب، ج ٣، ص ٣٦.

تأسيس مكتب عالى و همگانى تعليم و تربيت

يكى از نتايج شهادت سيد الشهداءعليه‌السلام كه همواره مورد استفاده عموم و وسايل تعليم و تربيت و هدايت جامعه به اخلاق فاضله است برنامه هائى است كه به عنوان عزادارى و سوگوارى و ذكر مصائب آن حضرت در عرض سال اجرا مى شود(١١)

شايد كسانى باشند كه اهتمام شيعه را به برگزارى اين مراسم و صرف ميليونها اموال را همه ساله بى فائده و اسراف بشمارند; ولى اگر فوائده معنوى اين مراسم و تأثير آن را در تربيت جامعه و تهذيب اخلاق در نظر بگيرند، تصديق مى كنند كه اين برنامه ها از بهترين وسايل اصلاح و مكتبهاى تربيت است.

اين مراسم، احياى امر اهل بيت و رمز عالى بقاى مذهب تشيع، و بلكه(١٢) اسلام است. اگر هزاران ميليون اموال و موقوفات براى ترويج تعليمات اخلاقى و اجتماعى قرار دهند كه كلاسهايش در تمام دوران سال برقرار باشد، اين قدر پايدار نمانده و مورد حسن استقبال عموم واقع نمى شود.

ولى حسينعليه‌السلام با سرمايه اخلاق و نيت پاك و فداكارى در راه(١٣) حق، مدرسه اى باز كرد كه بيش از سيزده قرن است، كلاسها و شعبه هاى آن همه ساله روز افزون و در همه جا تشكيل، و نشريات و مطبوعات و شعبات سخنرانى آن همواره رو به ازدياد بوده و زن و مرد، در اين كلاسها شركت نموده و درس حقيقت و فداكارى مى آموزند.

خواندن و شنيدن تاريخ فداكارى و نهضت حسينعليه‌السلام و ياران آن حضرت، ايمان را راسخ، اخلاق را نيك و پسنديده، و همّت ها را بلند مى سازد.(١٤)

اين برنامه ها كه همه ساله در مساجد و حسينيه ها و خانه ها اجرا مى شود; مبارزه با بيدادگرى و كفر و شرك و اعلام پيروزى از هدف حسينعليه‌السلام است.(١٥)

براى ترغيب مردم به فضايل اخلاقى و آزادمنشى يك راه مؤثر اينست كه نمونه هاى عملى به مردم نشان داده شود و تاريخ زندگى افراد ممتاز و نخبه جهان را، براى آنها بگويند.

حكايت و نقل تاريخ چه كسى از تاريخ زندگى حسينعليه‌السلام ، آموزنده تر و سودمند تر است؟

مجالس ذكر مصيبت آن حضرت بهترين مجالس تبليغى و دعوت به اسلام است.

در اين مجالس، معارف قرآن، اصول و فروع دين، تفسير و حديث، تاريخ و سيره پيغمبر و ائمهعليهم‌السلام و صحابه، مواعظ، نصايح و راهنمائيهاى اخلاقى و اجتماعى و آئين زندگى از خانه دارى تا كشوردارى، به مردم آموخته مى شود و جاذبه نام حسينعليه‌السلام مردم را ساده و بى ريا در اين مجالس تعليم و هدايت و تربيت حاضر مى سازد.

به طور يقين هيچ وسيله ديگر نمى تواند اين منظور را تأمين كند، نام حسين مانند مغناطيس همه را جذب مى كند و محبوبيت فوق العاده او طورى است كه همه مى خواهند با او ارتباط داشته و در شمار دوستانش محسوب و در مصيبتش قطره اشكى بريزند.

اين كم نيست كه: اگر بخواهيم از مردم براى مصارف خيريه اعانه و كمك بگيريم به دشوارى مبلغ، مختصرى مى دهند ولى خودشان به نام حسينعليه‌السلام اموال بسيار انفاق مى كنند و به اهل استحقاق مى رسانند.

عجب وسيله بزرگى براى اصلاحات و ترقى و پيشرفت مملكت و هدايت نسل جوان و راهنمائى زن و مرد در دست ما قرار گرفته و از آن به طور شايسته استفاده نمى كنيم، و اين امواج احساسات ميليونها مردم را رايگان از دست مى دهيم!

براى راهنمائى و تربيت و ترقى سطح فكر جامعه و اندرزهاى اخلاقى و اجتماعى چه سازمانى مى توانيم تشكيل بدهيم كه عموم از آن آزادانه استقبال كنند بهتر از سازمان عزادارى حسينعليه‌السلام ؟!

مردمى كه حسين دارند و براى حسين به سر و سينه مى زنند و گريه مى كنند، بايد در آزادى و عدالت اجتماعى نمونه باشند.

مردمى كه از پيشواى آنها اين جمله جاويد و گرانبها لا اَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَلاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينِ اِلاّ بَرَما در صفحات تاريخ به يادگار مانده است، نبايد پشتيبان ظالم و يار ستمگر باشند.

مردمى كه يزيد را لعن مى كنند و يكى از مطاعن او را ارتباط و سازش با كفار و خيانت به كشور اسلام مى شمارند، بايد خود از اين روش زشت بركنار باشند.

در زمان ما در شعب مهم تبليغى، شعبه اى مهم تر از همين مجالس روضه و تعزيه حضرت حسينعليه‌السلام نيست، اگر از آن استفاده كنيم و فوائد و نتائج آن براى تربيت و دعوت به فضايل انسانى بسيار و بى اندازه است.

در دوره سال اين كلاسهاى اخلاق و دين و علم، همواره مفتوح است و در ماه محرم و صفر تعداد آن افزايش مى يابد به طورى كه كمتر كسى است كه در اين كلاسها شركت نكند، مخصوصاً در زمان ما با استفاده از وسائل تبليغى جديد بهتر مى توان از اين وسيله هدايت بهره بردارى كرد.

به نظر ما در ايران، افغانستان، پاكستان، هند، عراق، سوريه، لبنان و احسا و قطيف و بحرين و قطر، يمن و مصر و نقاط ديگر كه عزادارى حسينعليه‌السلام متداول است، از سائر تأسيسات عام المنفعه و مؤسساتى كه براى خير و صلاح جامعه و عالم كردن مردم به معناى واقعى تأسيس مى شود، مانند تشكيلات حسينعليه‌السلام نمى توان استفاده كرد.

به طور مثال: يكى از جمعيتهائى كه به نام خدمتگزارى، حضرت حسينعليه‌السلام وظايفى را مى تواند انجام بدهند، آقايان مداحها هستند. مثلاً در شهرى مانند تهران افرادى كه به نام مداح با جامعه ارتباط دارند بسيارند اين آقايان به طور هفتگى و ماهيانه و در مواقع ديگر برحسب دعوت قبلى در خانه ها مى روند و مدح و مرثيه مى خوانند، در هر خانه كه مى روند معمولاً چند نفر از همسايگان زن و مرد نيز حاضر مى شوند.

اگر همين صنف در تحت يك برنامه صحيح و منظم كه فقط از طرف علما و جامعه روحانيت و مراجع تقليد معين شود،انجام وظيفه نمايند و در اشعار و گفتارشان توجه به اوضاع روز و رفع معايب موجود داشته باشند و روح شجاعت و استقامت و عقيده را در مردم زنده سازند و هر ماه مثلاً به رفع يك ماده نقص و عيب اخلاقى همت گمارند، و در ضمن مرثيه هاى مختلفى كه مى خوانند آن را هم گوشزد كنند، بسيار مفيد خواهد شد، و همين آقايان مداحها مى توانند با خلوص نيت قسمت مهمى از معايب اخلاقى جامعه را برطرف كنند.

مجالس عمومى روضه خوانى نيز همين نقش را بهتر و عاليتر و عميق تر مى توانند ايفا كنند.

هم اكنون مرسوم شده كه آقايان طلاب دانشمند و فضلاى حوزه علميه قم در هنگام تعطيلات محرم و صفر و ماه مبارك رمضان و فرصتهاى ديگر، براى اقامه جماعت و تبليغ و منبر به شهرها و روستاها مى روند، نتايج آن به قدرى محسوس، و محصول زحمات ايشان به طورى چشم پركن شده كه عموماً مردم تقدير و تشكر مى نمايند، علاوه بر وظايف تبليغى و هدايت و ارشاد و ردّ شبهات و تعليم احكام، كارهاى عمرانى و تأسيسات و بنيادهاى خيريه ايشان نيز در اين دو سه ماهه فوق العاده قابل توجه است.

باز هم تكرار مى كنم: انصاف اينست كه ما از اين خوان گسترده آن طور كه بايد منتفع نمى شويم. يكى از عوامل مهم پيشرفت مذهب تشيع و اسلام در هند به تصديق اهل اطلاع، مجالس عزادارى حسينعليه‌السلام است، كه ملل مختلف را تحت تأثير حقيقت و روحانيت آن حضرت قرار داده و به گفته ماربين تا چندى پيش جمعيت شيعه در هند انگشت شمار بود ولى اكنون از بركات عزادارى حسينعليه‌السلام يكى از جمعيتهاى قابل توجه هند بشمار مى روند.

پس بايد بگوئيم حسينعليه‌السلام همانطور كه فداكارى و شهادتش باعث نجات اسلام شد، مجالس روضه و ذكر مصائبش نيز موجب بقاى دين و هدايت جامعه بوده و هست.(١٦)

سَلامُ اللهِ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله.

محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين و ساير ملل

بنى اميه با كشتن حسينعليه‌السلام گور خود را كندند، و پرده اى از روى شنايع اعمال و مقاصد شوم خود برداشته و خشم و غضب ملل اسلام را خريدارى كردند.

چنانچه در فصل انعكاس شهادت نگاشتيم، مجامع اسلامى با تأثر و تأسف شديد و فوق العاده، با اين حادثه فجيعه برخورد نمودند، و عموم مسلمانان ناراحت و غرق در تألم گشتند.

همه، عمل بنى اميه را تقبيح كردند. همه، آنها را سرزنش نمودند و خطا كارشان شناختند.

مستشرق آلمانى ماربين مى گويد: بزرگترين غلطهاى سياسى امويين كه اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت، كشتن حسينعليه‌السلام بود.

اين حقيقتى است كه هر مورخ و هركس تاريخ اسلام را مطالعه كند به آن اعتراف مى نمايد.

محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين براى آينده اسلام بسيار مفيد شد; زيرا بنى اميه از اينكه بتوانند منافقانه و زير پرده به اسلام ضربت بزنند مأيوس شدند و مردم آنها را شناختند و قتل حسينعليه‌السلام و اسير كردن خاندان پيغمبر بنى اميه را رسوا ساخت.

از آن پس همكارى و نزديك شدن به آنها سبب بدنامى و ننگ مى شد.

مردم طبعاً با نيات و مقاصد آنها مخالفت مى كردند و تا مى توانستند جلو مقاصد آنها مى ايستادند.

اگر زور سر نيزه و شمشير نبود، از شدت خشم، بنى اميه را قطعه قطعه و خانه هاشان را بر سرشان خراب مى كردند، جامعه به خون آنها و اتباعشان تشنه بود.

اين شعر عبدالله بن همام سلولى ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از بنى اميه است:

حَشَينَا الغَيظُ حَتّى لَوْ شَربْنا

دِماء بَنى اُمَيةَ مارَوَيْنا

يعنى: به قدرى از خشم پرشده ايم كه اگر خونهاى بنى اميه را بياشاميم سيراب نمى شويم.

يكى از علماى مصر كه فهرست كتاب كامل ابن اثير را تهيه كرده است مى گويد:

اِنَّ الْجَيْشَ الَّذى تَوَّلى مُحارَبَةَ الْحُسَيْنِ وَ قَتْلَه لَهُوَ اَقْسى قُلُوبِ الْعالَمِ، وَلَيْسَ فيهِ آثارُ الرَّحْمَةِ، وَ الاْنْسانِيَّةِ بَلْ هُمْ جِماداتٌ مُتَحَرِّكَةٌ شَريرَةٌ سَجَّلُوا لاِنْفُسِهِمْ فِى التّاريخِ اَكْبَرَ الْعارِ، وَ اَسْوَءَ الاْعْمالِ، وَ اَفْظَعَ الاْفْعالِ عامَلَهُمُ اللهُ بِجَرائِمِهِمْ اَشَّدَ الْعِقابِ(١٧)

يعنى:

سپاهى كه با حسين ‎عليه‌السلام ‎ جنگ كرد و او را كشت، سخت دل ‎ ترين افراد بودند، و در آن آثار رحم انسانى نبود، بلكه آنان جمادات متحرك و شريرى بودند كه برخود بزرگترين عار و بدترين كارها و شنيع ‎ ترين كردار را مسجل كردند. خداوند آنها را به كيفر جرائمشان به شديدترين عقاب، كيفر دهد!

شيخ عبدالوهاب نجار استاد قِسم تخصص در ازهر در ملاحظاتش بر كامل مى نويسد:

لَعَنَ اللهُ الْفِسْقَ، وَالْفُسّاقَ لَقَد سَوّدُوا صَحائِفَ التّاريخَ، وَسَجَّلُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ الْجَرائِمَ الْكُبْرى الَّتى لا تُغْتَفَرُ، وَ لا تُنْسى مَدَى الدَّهْرِ فَاِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قوُّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِى الْعَظيمِ(١٨)

يعني: خدا فسق و فساق را لعنت كند، همانا سياه كردند كشندگان حسين صفحه ‎ هاى تاريخ را و بر خود جرائم بزرگى را مسجل ساختند كه نه آمرزيده مي ‎ شود و نه تا پايان روزگار فراموش مى گردد.

گرفتارى بنى اميه به شورش و انقلاب

يكى از عكس العملها و نتايج شهادت و مظلوميت حسينعليه‌السلام شورشها و انقلاباتى بود كه براى برانداختن حكومت امويين در جهان اسلام برپاشد.

در اين شورشها عاملى كه بيش از هر چيز مردم را تهييج و تحريك مى كرد، شهادت حسينعليه‌السلام ، و دعوت به قيام براى خونخواهى آن حضرت و گرفتن انتقام از بنى اميه بود.

خونخواهى حسينعليه‌السلام شعارى بود كه همه جا از آن طرفدارى مى شد و مردم به دور پرچمى كه با اين شعار افراشته مى شد جمع مى شدند.

اين شورشها اگر چه بسيارى با شكست مواجه شد، و خون آشامان تاريخ مانند مسلم بن عقبه و حصين بن نمير و حجاج، چند صباحى با آن مقاومت كرده و پايه هاى لرزان حكومت بنى اميه را با قتل عام و كشتارهاى دسته جمعى و حبس و شكنجه نگاه داشتند; اما انقلابات پى در پى كه حاكى از تنفر شديد مردم بود، يكى پس از ديگرى سلطنت آنها را رو به سقوط و انقراض مى برد و وضع سياسى بنى اميه را سست و ضعيف مى ساخت.

معلوم است حكومتى كه در داخل كشور جز قواى انتظامى كه شرف و ايمان خود را به پول فروخته بودند، پشتيبانى نداشته باشد، و افكار و احساسات عموم او را غاصب و ستمگر بشناسد و ملت از او ناراضى باشد، نخواهد توانست تنها با زور سر نيزه مدت زيادى پايدار بماند، همان نارضايتى عمومى سبب انقلابات پى در پى خواهد شد و عاقبت ساقط مى شود.

نخستين انقلابى كه پس از شهادت حسينعليه‌السلام بعد از انقلابات كوچك مثل انقلاب كوفه و قيام عبدالله بن عفيف برپا شد انقلاب مدينه بود كه چنانچه شرح داده شد، مسرف بن عقبه به امر يزيد با مظالمى كه در مدينه طيبه مرتكب شد انقلاب را خاموش كرد.

طبرى مى گويد: وقتى حسينعليه‌السلام شهيد شد، نجدة بن عامر حنفى در يمامه و ابن زبير به شورش برخاستند(١٩)

يكى از انقلابات صادقانه و واقعى كه براى خونخواهى حسينعليه‌السلام بر پا شد، انقلاب توابين، به فرماندهى يكى از اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نام سليمان بن صرد بود كه جمعى از بزرگان شيعيان و اصحاب امير المؤمنينعليه‌السلام در آن، شركت داشتند اين جمعيت با شعار يا لثارات الحسين قيام كردند و به قدرى صدق نيت و احساسات پاك نشان دادند كه هر كس شرح قيام آن رادمردان را بخواند تحت تأثير ايمان و خلوص آنها واقع مى شود.

خطبه ها، شعارها، رفتار و استقامت اين گروه در عين حالى كه از عجايب حوادث تاريخ و نمونه هيجان روح پاك و بيدارى ضمير بشر است، نماينده انعكاس شهادت و مظلوميت حسينعليه‌السلام و تأثير و تأسف مردم از فوت سعادت شهادت در ركاب آن حضرت نيز هست.

وقتى توابين بانگ يا لثارات الحسين در دادند، عبدالله بن حازم با دختر و زنش سهله كه بسيار زيبا و خوشرو بود نشسته بود، ناگهان اين صدا را شنيد، اسب خواست و اسلحه بر گرفت.

زن گفت: مگر ديوانه شده اى ابن حازم!

گفت: نه! منادى خدا ندا در داد; و بيش از اين امكان درنگ نيست، البته اين ندا را مى پذيرم. و انتقام خون آن مظلوم را مى گيرم يا در اين راه كشته مى شوم.

زن زيبا و خوب رويش گفت:

پس نمى گوئى اين دخترك خويش را به كه مى سپارى؟

گفت: به خدا مى سپارم; خدايا من اهل و فرزندم را به تو سپردم. خدايا مرا براى ايشان حفظ كن، و به خاطر تفريط و تقصيرى كه در يارى پسر دختر پيغمبرت كردم مرا بيامرز(٢٠)

جماعت توابين هنگام خروج، نخست به زيارت قبر حسينعليه‌السلام رفتند و يك شبانه روز در آنجا ماندند، فرياد به صيحه و گريه بلند كردند، بطورى كه مانند آن روز ديده نشد و به وظيفه توبه و تضرع رفتار كردند، مى گفتند:

اَلّلهُمَّ ارْحَمْ حُسَيْناً الشَّهيدَ بْنَ الشَّهيدِ الْمَهدِى بْنَ المَهْدِى الصِّديقَ بنَ الصِّدّيقَ اَللهُمَّ اِنّا نَشْهَدُ اَنّا عَلى دينِهِمْ وَ سَبيلهِمْ، وَ اَعْداءَ قاتِليهِمْ، وَ اَوْلياءَ مُحِبّيهِمْ، اَلّلهُمَّ اِنّا خَذَلْنا اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّنا فَاغْفِرْ لَنا ما مَضى مِنّا، وَ تُبْ عَلَيْنا فَارْحَمْ حُسَيْناً، وَ اَصْحابَهُ الشُهَداءَ، وَ اِنّا نَشْهَدُ اَنّا عَلى دينِهِمْ وَ عَلى ما قُتِلوا عَلَيْهِ وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ(٢١)

الحق گروه توابين مردانگى و وفا و حقيقت و ثبات قدم، و محبت و ولايت خود را به اهل بيت در واقعه عين الورده به ثبوت رساندند و نام خود را در صفحات تاريخ به افتخار ثبت كردند.

و الحق سرگذشت اين مردم براى همه آموزنده و عبرت انگيز است. خداوند عذرشان را بپذيرد، و آنان را در زمره ياوران سيد الشهداءعليه‌السلام محشور فرمايد.

بعد از اين انقلاب، انقلاب مختار شروع شد و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنى اميه منقرض گرديد.

و روزگار درازى نگذشت مگر آنكه تمام كسانى كه در شهادت حسينعليه‌السلام شركت جسته بودند يا به عقوبتى سخت گرفتار شدند و يا به دست شورشيان كشته شدند.

زهرى گفت: احدى از كسانى كه در كربلا براى كشتن حسينعليه‌السلام رفتند باقى نماند، مگر آنكه پيش از عذاب آخرت; در دنيا نيز ـ هر كدامشان به طريقى به سزاى اعمال خودشان رسيدند(٢٢)

ملاكهاى تشخيص روزه خالص از روزه ريايى

مولاى ما الگوى اهل مراقبت در كتاب اقبال ملاكهايى جهت شناخت روزه خالص و تميز آن از روزه ريايى و شبهه دار بيان نموده كه بجهت تيمن و تبرك آنها را نقل كرده و سپس آنچه را كه خداوند بر زبانم جارى كند خواهم گفت

١ - اگر موقعى كه روزه مستحبى گرفته و در حضور جمعى از نيكان روزه دار قرار دارد، ببيند از شكستن روزه خود شرم مى كند، بداند كه در روزه او شبهه اى است كه همان نزديك شدن به دلهاى مردم است

٢ - اگر دوست داشته باشى غير خدا نيز از روزه تو آگاه شود كسانى كه گمان مى كنى اگر اطلاع پيدا كنند خير دنيايى براى تو دارند؛ اگر چه اين خير، مدح و ستايش و احترام بيشتر آنان به تو باشد يا اين كه ميل به اطلاع ديگران باندازه اى نباشد كه در رغبت به روزه تاءثير بگذارد ولى در عين حال دوست دارى علاوه بر خدا مردم هم از روزه تو آگاه شوند در هر دو صورت روزه تو بيمار و بنده پستى خواهى بود.

٣ - اگر هنگامى كه با روزه داران زيادى روزه مى گيرد، به نشاط مى آيد و هنگامى كه به تنهايى روزه مى گيرد، كسل مى شود، معلوم مى شود زيادى روزه داران در قصد و عمل او تاءثير دارد. بنابراين بمقدار تاءثير آن در قلب ، اخلاص تيره شده و روزه بيمار مى گردد.

٤ - قصدت از روزه ، بدست آوردن ثواب است يا به خاطر اينكه خدا مى خواهد؟ اگر بخاطر ثواب باشد، بدان كه با اين عمل مى گويى خداوند سزاوار نيست كه بخاطر فرمانبرداريش روزه بگيرم و خداوند بخاطر بزرگيش شايسته عبادت نيست و اگر رشوه او نبود او را عبادت نمى كردم ، حق خوبيهاى گذشته او را رعايت نكرده و احترام مقام بزرگ او را نگه نمى داشتم

٥ - اگر رنگين بودن افطار و زيادى غذا و لذت آن نشاط تو را در روزه افزون كرد، معلوم مى شود بمقدار زيادى نشاط روزه از اول تا آخر براى غير خدا بوده است

تا اينجا ملاكهاى شروع روزه را با اخلاص گفتيم ، اكنون چند ملاك نيز براى تشخيص به پايان رساندن روزه همراه با اخلاص مى گوييم

١ - اگر در اثناى روزه به غذاى خوشمزه يا همسر زيبا يا سفرى كه در آن نفعى باشد، برخورد كردى و نشاط روزه در تو كم و روزه برايت سنگين شده و انتظار رهايى از روزه را كشيدى ، باز هم خالص نيستى زيرا تو نيز از بنده ات خدمتى را كه بر خود سنگين بداند، قبول نمى كنى بلكه به خاطر آن او را طرد و ترك مى كنى

٢ - اگر اتفاقى بيفتد كه شكستن روزه ات ، نزد خدا بر گرفتن آن برترى داشته باشد ولى از شكستن روزه در نزد مردم خجالت كشيدى بدان كه مخلص نيستى زيرا اگر در عمل و قصد خود مخلص براى خواسته خدا بودى ملاحظه هيچكس را نمى كردى

٣ - اگر در اثناى روزه ديدى كه روزه تو را از انجام بعضى از واجبات يا امورى كه نزد خدا اهميت بيشترى دارد ناتوان نموده است ولى با اين حال روزه خود را نشكستى ، وارد دسته رياكاران در عبادت شده و عبادت تو جزو گناهان كبيره مى شود. وظيفه تو در اينجا انجام عملى است كه نزد خدا مهمتر است و نبايد ملاحظه اين كه مردم عذر تو را نمى دانند، داشته باشى زيرا اين مطالب روزه يا اخلاص تو را از بين مى برد؛ گرچه در اول روزه تو صحيح و مورد رضايت خداوند بود. در صورت پيش آمدن چنين مطلبى بايد فورا آنچه را كه نزد خدا مهم است انجام داده و عدم آگاهى مردم به عذر را نبايد ملاحظه كرد. و اگر چنين مساءله اى اخلاص را از بين برد، بايد فورا از آن توبه نمود. آنچه تو را از خدمت مولا و انجام اعمالى كه موجب خشنودى پروردگارت است ، باز مى دارد، مانند دشمن براى تو و مولايت مى باشد و چگونه تو دشمن خود و او را بر او مقدم مى كنى در حالى كه در حضورش بوده و تو را مى بيند. و هنگامى كه غير خدا را بر او مقدم داشتى چه كسى احتياجات تو را در دنيا و آخرت برطرف مى كند؟

اين بود خلاصه سخنان صاحب كتاب اقبال كه مطالب را به خوبى بيان كرد - خداوند به او جزاى خير دهد - ولى مراتب اين آفات را بيان ننمود. بعضى از اين آفات موجب بطلان روزه و بعضى ديگر موجب از بين رفتن اخلاص و بعضى باعث نابودى صدق و اخلاص مى شود و بعضى فقط مانع رسيدن روزه به عالى ترين درجه مى شود، در عين اين كه صدق و اخلاص آن در درجه عالى است

براى توضيح مراتب آفات مى توان گفت :

اگر انسان از آغاز عبادت - روزه يا ساير عبادات - يا در اثناى آن غير خدا را در قصد خود وارد كند عبادت او باطل مى گردد. و سه مورد از مواردى كه صاحب كتاب اقبال فرمود از همين قبيل است :

الف - اگر به جهت عذرى در اثناى روزه ، گشودن روزه برتر از ادامه آن شود ولى بخاطر جهل مردم به عذر، روزه خود را ادامه داده و مرتكب رياى حرام گردد.

ب - جايى كه انسان عمل خود را با نيتى الهى آغاز نمايد ولى بر اين قصد باقى نماند. يعنى صورتى كه در آن گفت : آن مانند دشمن تو و پروردگارت مى باشد. حق همين است و بلكه در واقع عبادت دشمن خدا را بر عبادت او برگزيده اى چون اين كار با دستور شيطان مى باشد، و در حقيقت عبادت دشمن خدا و و بمنزله كفر به خداوند مى باشد؛ و در حقيقت عبادت دشمن خدا و بمنزله كفر به خداوند مى باشد؛ گرچه خداوند بخاطر بردبارى و سهل گيرى ، آن را كفر نشمارد.

ج - جايى كه از شكستن روزه خود در ميان ساير روزه داران ، بگونه اى شرم دارد كه در روزه او مؤ ثر است يعنى اگر اين شرم نبود روزه را مى شكست - گرچه ممكن است بگوييم بخاطر چنين روزه اى مجازات نخواهد شد.

اگر از شكستن روزه خود در ميان روزه داران شرم نموده و اين شرم در روزه او بى تاءثير باشد، روزه او صحيح است ؛ گرچه اين مطلب باعث مى شود روزه او به درجات عالى نرسد - اين عمل با چنين شرايطى مانند انجام عمل بقصد رسيدن به پاداش و دورى از مجازات است كه گرچه عمل صحيح و نيت نيز عالى است ولى اگر آن را با عمل كسانى كه خداوند را بخاطر شايستگى اش براى عبادت و براى بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به او عبادت مى كنند، بسنجيم اين عمل مانند كار بردگان و مزدوران خواهد بود. و گرچه بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به خداوند نيز نوعى پاداش هستند ولى اين پاداش با پاداشهاى ديگر تفاوت دارد. زيرا اين دو نيت شبيه عبادت براى شايستگى خداوند است

آرى ، بيشتر اعمال آزادگان عارف از روى طمع و ترس نيست ، بلكه بخاطر عظمت و بزرگى پروردگار و نور و زيبايى اوست كه كارهايشان را بخاطر او انجام داده ، براى او فروتنى نموده و او را عبادت مى كنند. و بدون تفكر، ترديد و اختيار اين امور را انجام مى دهند. بلكه اعمال آنها شبيه به عمل ناچاران است همانگونه كه علىعليه‌السلام در حديث همام درباره آنان مى فرمايد: بل خامرهم من عظمة ربهم ما طاشت به عقولهم از بزرگى پروردگارشان بى فكر شده اند. يا شبيه عمل كسانى كه بخاطر آشكار شدن زيبايى خدا و جلوه گر شدن نورهاى جمالش ‍ مجذوب و متحير شده اند مى باشد؛ آنانى كه مجذوب و سرگردان شده ، در مقابل خداوند تضرع نموده و تملق مى گويند؛ در تاريكى شب و هنگامى كه پرده ها كشيده شده و هر دوستى با دوست خود خلوت كرد، در مقابل او ايستاده و پيشانيها را بر خاك مى گذارند و به گريستن ، ناليدن ، تضرع و شكوه مى پردازند. و خداوند سختيهايى را كه آنان تحمل مى كنند ديده و شكايتهاى آنان را از دوستى خود مى شنود؛ آنان را به گرمى پذيرفته جمال خود را به آنان مى نماياند. و با آنان رفتارى بسيار شايسته خواهد داشت

ولى كسانى كه از خدا جز بهشت و جهنم او نمى دانند، كارهايشان بخاطر ترس از آتش و براى رسيدن به بهشت است و نمى توانند مانند عارفان دوستدار و مشتاق عمل نمايند؛ ولى مى توانند درباره عظمت آفريدگار و نعمتهاى فراوان و بيشمار او انديشيده و خود و دل خود را از ياد آتش و بهشت خالى نمايند و بدين ترتيب براى اينكه بدون ترس از جهنم و اشتياق بهشت و فقط بخاطر شايستگى خداوند او را عبادت كنند، به تمرين بپردازند. و براى بدست آوردن انگيزه و اشتياق به نزديك شدن و ديدار خداوند مى توانند گاهى پيرامون رواياتى كه از پيامبران و اوليا بدست ما رسيده و در آنها فرموده اند: ( چيزى بالاتر از نزديك شدن به خدا و ديدار او نيست ) انديشه نموده و براى آن معناى صحيحى در ذهن خود تصور نمايند.

عارفان فقط گاهى اين نيت در آنها وجود دارد نه هميشه و از هيچكدام از پيامبران و اوليا نقل نشده است كه هميشه اين نيت را داشته باشند جز از اسوه عارفان و الگوى مشتاقان ، اميرالمؤ منينعليه‌السلام آنجا كه به درگاه خدا عرضه مى دارد:

ما عبدتك خوفا فى نارك و لا طمعا فى جنتك ؛ بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك ؛ ( از ترس آتشت يا بطمع بهشتت تو را عبادت نكردم ، بلكه تو را شايسته عبادت يافته و عبادتت نمودم ) و اين مطلب از خصوصيات او و برادرش ، رسول خدا و حبيب خدا و سرور تمام مخلوقات است و شايد در ميان فرزندان معصوم او يا ساير پيامبران نيز كسانى مانند آنان باشند. از شعيب پيامبرعليه‌السلام روايت شده است كه در پاسخ خداوند كه از علت گريه او پرسيد، گفت : ( من از ترس آتش يا براى بهشت گريه نمى كنم و گريه من از شوق ديدار تو است ) او در اين گفتار خود تصريح نمى كند كه تمام عباداتش از شوق ديدار خدا باشد.

به هر حال اين مطلبى است كه اغلب علما توان فهم و تصديق آن را ندارند؛ چه رسد به ديگران بنابراين مهمترين كارى كه سالك بايد انجام دهد اين است كه نيت خود را از ريا پاك نموده تا گرفتار رسوايى روز قيامت و شرمسارى عرضه اعمال به خداوند نشده و او را با اين نامها صدا نزنند: اى بدكار! اى حيله گر! اى رياكار! خجالت نكشيدى طاعت خدا را به كالاى دنيا فروختى ! در پى بدست آوردن دل بندگان بوده و به خداوند بى اعتنا بودى ! با دشمنى با پروردگار با آنان دوستى نمودى ! و با عملى كه بظاهر براى خدا بود خود را در ميان آنان آراسته و با دورى از خدا خود را به آنان نزديك مى كردى ! رضايت آنان را خواسته و خداى را به خشم مى آوردى آيا كسى را ذليلتر از خدا نيافتى !

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند: اگر روز حساب ترسى نداشت جز شرمسارى عرضه اعمال به خداوند و رسوايى رو شدن بديها، سزاوار بود انسان از قله كوهها پايين نيامده و در آباديى ساكن نشود، نخورده ، نياشامد و نخوابد مگر زمانى كه مضطر شده و مشرف به مرگ شود. پناه بر خدا از اين كه حقيقت عبادات انسان در روز قيامت براى انسان آشكار شود! و اهل محشر ببينند كه او در آن عبادات مراقب نظر آفريده هاى خدا بوده و با آن اعمال براى ضعيفان همانندش خود را مى آراسته و با كسب دشمنى خداوند در پى بدست آوردن دوستى مردم بوده است ؛ بخصوص اگر واعظ مردم بوده و مردم را از ريا نهى مى كرده است بجان خودم سوگند كه اين سخت تر از جهنم و عذاب آتش است بخصوص اگر خداى بزرگ به او بگويد: بنده ام ! آيا من آفريدگار، روزى رسان ، نعمت دهنده ، مراقب و محافظ تو نبودم ! در حالى كه نسبت به من نافرمان بودى ، مى خوابيدى ولى من در همين خواب تو را از شر تمام دشمنان و چيزهايى كه از آن بدت مى آمد حفظ مى كردم ! با نعمتهايى كه به تو داده بودم به نافرمانى من پرداختى و من با نافرمانيهايى كه نسبت به من داشتى به تو نعمت مى دادم پس چرا ديگران را بر من برگزيدى ! آيا ديگران نعمتهايى بيشتر و بهتر از من به تو مى دادند كه بخاطر سود خود آنان را انتخاب كردى ! يا قويتر از من بودند و من غايب كه بخاطر حضورشان از آنان خجالت مى كشيدى ! آيا بزرگى ، رداى من ، عظمت ، پوشش من ، و تمامى نعمتها از من نيست ! آيا من غنى ترين اغنيا نيستم ! آيا غير از من غنيى هست ! آيا همه مخلوقات فقير نيستند! و در عالم وجود، غير از آنان فقيرى هست !

آيا نيرويى به تو ندادم كه با آن خطا را از درستى تشخيص دهى ! آيا رسولانى انذارگر و مژده دهنده و اوليايى هدايتگر، يكى پس از ديگرى ، برايت نفرستادم ! آيا كتابى را براى هدايتت فرو نفرستاده و تو را از دشمنت ، ابليس پرهيز ندادم ! يا حسرة على العباد ما ياءتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤ ون(١٤) واى بر اين بندگان (گمراه لجوج ) كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد مگر آنكه او را مسخره كردند. آيا همه اينها مرا نزد تو محبوب نساخت و تو را از من خشنود نكرد! و باعث نشد كه از من اطاعت كنى ! آيا ذليلتر از من پيدا نكردى كه با همان نعمتهايى كه به تو دادم و در حضور من ، با دستوراتى كه بصلاح تو و سعادت تو در آن بود مخالفت كرده ، و از دستورات دشمنم كه مايه بدبختى و هلاكت تو بود پيروى كردى ! واى از تيره روزى كسانى كه از رحمتم محروم شدند! واى از دورى كسانى كه با سرپيچى از من از ديگران فرمانبردارى كردند! (و او در آن هنگام بگويد:) افسوس از اينكه دستورات الهى را رعايت نكردم ! آه از بيچارگيم ! آه از رسواييم ! كاش آسمان بر زمين فرود مى آمد ولى اين سخنان را نمى شنيدم ! كاش كوهها خراب گرديده و بر دشتها مى ريختند اما پستى را با بزرگوارى عوض نكرده بودم ! و امروز از ميان عالم طبيعت و از ميان اين ذلتها صدا مى زنم : خداى من ! پروردگار و سرور من ! به عزت ، جلال ، زيبايى و جمالت سوگند، اگر پوست من توان عذاب و تحمل انتقام تو را داشت از تو نمى خواستم كه بعد از اين رسواييهاى بزرگ و زشتيهاى فراوان از من درگذرى ، بلكه - بخاطر خشمى كه بر خود دارم كه چگونه با خود بدى نموده ، بدنبال خواهشهاى نفسم بوده و بخاطر فرمانبردارى از آن به تو پشت نمودم - از تو مى خواستم مرا شكنجه و عذاب نمايى و به سيه روزى و بدبختى خود رضايت مى دادم ولى ، مولاى من ! عفو تو آنقدر طولانى و پوشش دادن تو، به زشتيهاى ما آنقدر زيباست كه شورش گران پستى مثل من را عادت داده كه بعد از اين جرايم ، توقع نجات و پوشش اين جرايم را داشته باشند. از اينكه در اين دنياى تنگ و دور از لطف و عوالم نزديكى خود اين همه بردبارى ، پوشش ‍ و كرم گسترده دارى - تا اين حد كه شامل ما نيز شده است - مى فهميم اين امور در عوالم آخرت - كه آن را سراى كرامت خود قرار داده نشانه هاى عظمت تو در آن آشكار بوده و نورهاى جمالت در آن درخشيده اند - خيلى بيش از اين دنيا وجود دارد. پس تو را به عفو بزرگ ، رحمت گسترده و چشم پوشى زيبايت سوگند مى دهيم ما را از اين گرفتاريها و مهلكه ها نجات دهى

گرچه گناهان ، ما را نزد تو بى آبرو و عيبها روسياهمان كرده است ، ولى به سوى تو توسل مى جوييم كه با ما با عفو بزرگ و فضل قديم خود رفتار نموده و در ميان مردم ما را رسوا نسازى و همانگونه كه در دنيا، با پوشانيدن زشتيهاى ما از بندگان صالح خود به ما نيكى نمودى ، اين پوشش را براى ما نگهدار. زيرا در تفسير اين صفت تو: ( جميل الستر؛ پوشش زيبا ) آمده است كه اعمال زشت بندگانت را از آنها مى پوشانى تا مبادا بر اثر شرمسارى استفاده از نعمتهايت براى آنان گوارا نباشد. و درباره معنى اين صفت تو، ( كريم العفو؛ عفو عالى ) شنيده ايم كه گناهان را بخشيده و آنان را تبديل به چند برابر نيكى مى نمايى پس بخاطر كرم و عفوت به تو اميدواريم و بخاطر پوشش ‍ زيبايت آرزومندت مى باشيم و تو نزد خوش گمانى بنده ات به خودت مى باشى ، پس ما را از رحمتت ماءيوس نفرما و اميدم را از راءفتت قطع نفرما. و اگر حياى من در مقابل تو كم است ، تو به من رحم كن دردى در قلبم است كه كسى جز تو دواى آن را ندارد و به همين جهت مضطر به تو هستم ! و چه كسى جز تو مضطر را اجابت كرده و گرفتارى او را برطرف مى كند! كه جز با يارى خداى بلند مرتبه و بزرگ توان و نيرويى نيست خداوندا! بر محمد و آل پاك او درود فرست

كميت و كيفيت افطار و سحرى

مطلب ديگرى كه سالك بايد در روزه خود رعايت كند، كميت و كيفيت افطار و سحرى است كه بايد چند مطلب را رعايت كند:

(١) در سحر و افطار به اندازه لازم و ضرورت بخورد. و در اين مطلب خود را گول نزند.

(٢) براى خدا تواضع نموده و از لذت بردن از غذاهاى خوشمزه اجتناب نموده و هدفش از خوردن و آشاميدن فقط كسب نيرو براى عبادت باشد.

(٣) بيشتر يا كمتر از آنچه شرع گفته گوشت نخورد زيرا زياده روى در خوردن آن موجب سنگدلى شده و كم خوردن آن نيز موجب تقويت قوه غضب در انسان مى شود. اندازه شرعى خوردن گوشت اين است كه بيش ‍ از سه روز خوردن گوشت را ترك نكند و هر روز نيز گوشت نخورد.

(٤) آداب غذا خوردن را رعايت كند.

مطلب ديگرى كه در روايت داشتيم اين بود كه كسى كه نمى تواند روزه بگيرد بدل آن صدقه يا تسبيح است ظاهر اين مطلب اين است كه اگر نتوانست روزه بگيرد صدقه مى دهد و اگر نتوانست صدقه بدهد تسبيح مى گويد. ولى سيدرحمه‌الله تسبيح را براى فقر و صدقه را براى غنى قرار داده است بنابراين بهتر است فقير علاوه بر تسبيح ، در صورت امكان صدقه نيز بدهد و شخصى كه فكر مى كند فقير است ولى در عين حال صدقه مى دهد بهتر است تسبيحها را نيز بگويد.

نماز سلمان

سيدرحمه‌الله در اقبال روايت نموده است كه سلمان فارسى گفت : روز آخر جمادى الاخرى در وقتى كه پيش از آن هيچگاه در آن وقت به ديدن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نرفته بودم ، به ديدنش رفتم حضرت فرمودند: سلمان تو از ما اهل بيت هستى نمى خواهى تو را از چيزى آگاه نمايم ؟ گفتم : چرا، مى خواهم ، پدر و مادرم فداى تو، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

اى سلمان هيچ مرد مؤ من يا زن مؤ منى در اين ماه (ماه رجب ) سى ركعت نماز نمى گزارد كه در هر ركعتى فاتحه الكتاب را يك بار، قل هو الله احد را سه بار و قل يا ايها الكافرون را سه بار بخواند مگر اينكه خداوند متعال هر گناهى را كه در خردسالى يا بزرگسالى مرتكب شده ، براى او پاك كرده و مانند پاداش كسى كه تمام اين ماه را روزه گرفته به او عطا مى كند، در نزد خداوند تا سال آينده از نمازگزاران نوشته شده و هر روز عمل شهيدى از شهداى بدر براى او بالا مى رود. و در عوض هر روز از آن كه روزه مى گيرد، عبادت يك سال براى او نوشته شده و هزار درجه بالا مى رود. و اگر تمام ماه را روزه بگيرد خداوند او را از آتش نجات داده و بهشت را براى او قرار مى دهد. اى سلمان ! اينها را جبرئيل به من اطلاع داد. و گفت : اى محمد اين علامتى بين شما و منافقين است زيرا منافقين اين نماز را نمى خوانند.

- اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا از چگونگى خواندن و زمان آن آگاه كن !

- سلمان ! در اول آن (رجب ) ده ركعت بجا مى آورى ؛ در هر ركعت سوره ( فاتحه ) يك بار و ( قل هو الله احد ) سه بار و ( قل يا ايها الكافرون ) را سه بار مى خوانى و هنگامى كه سلام - نماز را - دادى ، دستهايت را (به دعا) بلند مى كنى و مى گويى : لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شيى ء قدير اللهم لا مانع اما اعطيت و لا معطى لما منعت و لا ينفع ذالجد منك الجد سپس دستهايت را به صورتت بكش

دنباله روايت در هنگام بيان اعمال وسط و آخر ماه خواهد آمد.

كسى كه اسلام را تصديق نموده و به پيامبر راستگوصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان دارد، حتما مشتاق عمل با مثال اين عبادات - كه اخبار رسالت پرده از ثوابهاى زياد آن كه عقل از آن به شگفت مى آيد، برداشته - مى گردد.

پرسش و پاسخ

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا مى توان در مورد عدم صحت سند اين روايت بحث كرد يا نه ؟

جواب اين است كه به دو جهت درست نيست در مورد عدم صحت سند آن بحث نمود:

(١) چيزى كه اين اندازه بزرگ و مهم باشد احتمال آن كافى است در حالى كه صادر شدن اين اخبار مظنون و مورد گمان بوده و از احتمال بالاتر است

(٢) در روايات معتبر بسيارى آمده است كه اگر كسى ثواب عملى را بشنود و بخاطر ثوابش آن را انجام دهد، خداوند آن ثواب را به او عطا مى كند گرچه آن گونه نباشد كه او شنيده است بنابراين ، اين اخبار معتبر هر عذرى را از جهت سند قطع مى كند.

و اى عاقل ! نهايت سعى و كوشش خود را بكار گير. زيرا عقلا در بدست آوردن فوايد بزرگ كسالتى از خود نشان نمى دهند. در مقابل تو روز بسيار ترسناكى است ؛ با ترسها و خطرهاى بزرگ كه در اين روز نيازمندترين افراد خواهى بود! و چه مى دانى شايد در اين روز به يك كار خوب احتياج داشته باشى تا در موقع حساب كارهاى خوب تو بيشتر بوده و با فضل خدا وارد بهشت شوى ولى همين يك كار خوب را نيافته و پدر و فرزندانت نيز كه عمر و مال و حتى دين خود را فداى آنان نمودى آن را به تو نمى دهند. ( روزى كه مال و فرزندان سودى نمى رسانند. )(١٥)

مقدار ثواب اعمال نمايانگر ارزش آن اعمال است

ثوابهايى كه در اين روايات آمده سبب نمى شود كه اهل فضل نتوانند در نيت خود، فقط شايستگى خداوند را در نظر گرفته و يا براى اين دسته گفتن اين ثوابها بى ثمر باشد. زيرا كسى كه بخاطر شايستگى خداوند عبادت مى كند، نه بخاطر پاداش ، با شنيدن اين روايات مى تواند مقدار محبوبيت اين اعمال را نزد خداوند فهميده و براى بدست آوردن رضايت او بيشتر تلاش كند.

ذكرها و دعاهاى اين ماه

از كارهاى مهم در اين ماه ذكرها و دعاهاى وارد در اين ماه است :

(١) در تمام ماه هزار بار بگويد: استغفر الله ذالجلال و الاكرام من جميع الذنوب و الآثام شيخ صدوقرحمهم‌الله روايت كرده است : اگر كسى اين ذكر را در رجب هزار بار بگويد، خداوند متعال مى فرمايد: اگر - گناهان شما را - نبخشم ، پروردگار شما نيستم پروردگار شما نيستم پروردگار شما نيستم

(٢) در تمام ماه سوره توحيد را ده هزار بار بخواند. همچنين روايت شده كه هزار بار بخواند. و روايت شده : ( كسى كه هزار بار آن را بخواند روز قيامت عمل هزار پيامبر و هزار فرشته را مى آورد. و هيچكس نزديكتر از او به خدا نيست مگر كسى كه بيشتر از او آن را خوانده باشد. و ثواب خواندن اين سوره در رجب چندين برابر است ) در روايت ديگرى آمده : ( اگر كسى در رجب صد بار آن را بخواند خداوند در بهشت دوازده كاخ با ( ياقوت ) و ( درّ ) براى او ساخته و يك ميليون عمل خوب براى او مى نويسد. سپس مى فرمايد: بنده ام را ببريد و آنچه را كه براى او مهيا نموده ام نشانش دهيد - در اينجا - ده هزار نفر از كسانى كه خانه هاى اين شخص در بهشت به آنان سپرده شده مى آيند و يك ميليون كاخ از ( درّ ) و يك ميليون كاخ از ياقوت سبز را براى او باز مى كنند؛ كاخهايى كه تمام آنها با ( درّ ) و ياقوت و زيورآلات و پارچه هاى زيبا زينت داده شده بگونه اى كه كسى نمى تواند آن را توصيف كند و جز خدا كسى نمى تواند آن را تصور كند. هنگامى كه آن را مى بيند مات و مبهوت مى شود و مى گويد: اين براى كيست آيا براى پيامبران است ؟ به او گفته مى شود اينها مال تو است بخاطر خواندن ( قل هو الله احد )

(٣) در اين ماه هزار بار خدا را تسبيح كند. در روايت آمده است كسى كه چنين عملى را انجام دهد خداوند صد هزار عمل خوب براى او نوشته و صد كاخ در بهشت براى او مى سازد.

(٤) در تمام اين ماه هزار بار ( لا اله الا الله ) بگويد. روايت شده است كسى كه در اين ماه اين عمل را انجام دهد، خداوند براى او صد هزار حسنه نوشته و صد شهر براى او در بهشت مى سازد.

(٥) در اين ماه صد بار بگويد استغفر الله الذى لا اله الا هو وحده لا شريك له و اتوب اليه و اگر پس از آن صدقه بدهد خداوند او را مورد رحمت قرار داده و گناهان او را مى آمرزد. و كسى كه چهارصد بار بگويد خداوند پاداش صد شهيد را براى او مى نويسد.

(٦) در تمام ماه با پيروى از امام سجادعليه‌السلام در سجده خود اين ذكر را بگويد: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك

(٧) صبح و شب و بعد از هر نمازى بگويد: يا من ارجوه لكل خير و آمن سخطه عند كل شر، يا من يعطى الكثير بالقليل يا من يعطى من سئله يا من يعطى من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة اءعطنى بمسئلتى اياك جميع خير الدنيا و جميع خير الآخرة واصرف عنى بمسئلتى اياك جميع شر الدنيا و شر الآخرة فانه غير منقوص ما اءعطيت و زدنى من فضلك يا كريم سپس با دست چپ محاسن خود را گرفته و انگشت سبابه دست راست خود را حركت داده و گريه كند و بگويد: يا ذالجلال والاكرام يا ذالنعماء و الجود يا ذالمن حرم شيبتى على النار.

در اول اين دعا مى گويى : ( از خداوند اميد هر چيزى دارى و از خشم او نزد هر شرى در امانى ) و از جمله اين خشمها مكر خداوند است و ايمنى از مكر خدا از گناهان بزرگ است بنابراين از اين مطلب غافل مشو و قصد تو از عبارت اين باشد كه بشرط ( توبه ) اميد خير داشته و خود را از خشم او در امان مى دانى و گويا مى گويى : اى كسى كه براى بندگان خود راهى قرار داده كه اگر از آن راه بروند از خشم او در امان مى مانند. و آن راه همان توبه است و اين فراز دعا امنيت بالفعل از مكر خدا نيست و همچنين گفتار تو كه مى گويى ( اميد هر خيرى را از او دارم ) گويا مى گويى : اى كسى كه براى بندگان خود راهى قرار داده است كه اگر از آن راه بروند به هر چيزى كه بخواهند مى رسند. و اين راه همان دعاست

اگر انسان در اين باره كه چرا در اين عبارت دعا ( اعطنى جميع خير الدنيا و جميع خير الآخره ) كلمه جميع تكرار شد ولى در اين عبارت ( واصرف عنى جميع شر الدنيا و شر الآخره ) اين كلمه تكرار نشده است بينديشد، شايد به اين نتيجه برسد كه اين اختلاف عبارت به اين مطلب اشاره دارد كه شر امرى عدمى است - كه همان دورى از رحمت خدا و محروميت از بخشايش الهى است - ولى چون خير امرى وجودى مى باشد، گويا انواع آن بيشمار است ولى اينكه چرا ( جميع شر الدنيا؛ تمامى شرهاى دنيا ) در دعا آمده گويا به اين جهت است كه شرهاى دنيا براى همه مردم معلوم نيست

دعا با تمام وجود

بدان كه به كمال اجابت و خير دعا نمى رسى مگر اينكه باطن و روح و قلب تو نيز متصف به صفات دعا باشد و اتصاف به صفات دعا اين است كه باطن و روح و قلب تو دعا كند مثلا وقتى مى گويى : ارجوك لكل خير (اميد به تمام خيرات از جانب تو دارم ) با باطن و روح و قلبت اميدوار به خدا باشى و هر كدام نيز آثارى دارند كه بايد در عملت نمودار شوند. كسى كه اميد در باطن و روح او بوجود آمده باشد گويا تمامى وجودش ‍ اميد و زندگيش همراه با اميد است و كسى كه با قلبش اميدوار باشد اعمالى كه با اختيار و تصميم انجام مى دهد به همراه اميد خواهد بود. بنابراين بپرهيز از اين كه اميد در هيچ جنبه اى از جنبه هايت پيدا نشود. اگر مى خواهى ببينى كه رجاء و اميد در تو هست به كارهايت نگاه كن ببين آيا در حركاتى كه از تو سر مى زند، اثر آن كه همان طلب و خواستن است را مى بينى يا نه فرمايش معصومعليه‌السلام را نشنيده اى كه فرمود: ( كسى كه اميد به چيزى داشته باشد آن را طلب مى كند ) و واقعا چنين است زيرا اگر در حالات اميدواران اهل دنيا در امور دنيوى بنگرى ، مى بينى آنها اگر از شخص يا چيزى اميد خيرى داشته باشند، به اندازه اميدشان آن را از آن شخص يا آن چيزى كه به آن اميد دارند، طلب مى كنند. مثلا تاجرى كه تجارت كرده و كارگرى كه كار مى كند همه و همه به اين جهت است كه خير و خوبى را در تجارت و كار مى بينند. و همچنين هر گروهى خواسته هاى خود را از جايى كه اميد دارند طلب مى كنند و تا رسيدن به آن از پاى نمى نشينند. ولى اكثر اميدواران بهشت و آخرت و فضل و كرامت خدا چنين نيستند و به همين علت هيچگاه هم به آرزوى خود نمى رسند. زيرا اگر اميد به اين امور داشتند، طبق قانون فوق در پى آن مى رفتند. و به هر اندازه اميد در انسان پيدا شود، به همان مقدار نيز اثر آن كه همان طلب است بوجود مى آيد.

ساير مضامين دعا مثل تسبيح ، تهليل ، تحميد، تضرع ، خضوع ، ترس ، استغفار و توبه نيز همينطور است زيرا گاهى حقيقت اين صفات در انسان بوجود مى آيد و گاهى فقط آن را ادعا مى كنيم ولى فقط زمانى آثار آنها آشكار مى شود كه حقيقت آنها بوجود آمده باشد. و اگر اثر آنها محقق نشد بايد بدانيم كه ادعايى بيش نبوده است مثلا اگر گمان مى كنى در باطن و با روح و قلبت خدا را تسبيح مى كنى و او را نيز از تمام نقائص منزه مى دانى ، چرا به وعده او در مورد رزق خود مطمئن نيستى در حالى كه او رزق تو را تضمين نموده است و زمانى كه او را از شريك منزه مى دانى چرا از اطاعت او از ديگران مى ترسى ؟ و در طاعت ديگران و سرپيچى از فرمان او، از او نمى ترسى ؟

بلكه اگر واقعا مى دانستى كه خداوند دعاى تو را شنيده و باطن تو را مانند ظاهرت مى بيند و تو پرورش يافته و تحت اراده او هستى و او مى تواند تو را پاداش داده يا مجازات نمايد، تو را نجات داده يا هلاك كند و تو را قبول يا رد كند، حداقل از گفتن دروغ و ادعاهاى پوچ مى ترسيدى بنابراين كسى كه مراسم بندگى را اظهار مى كند ولى در باطن اينگونه نباشد و خودش هم اين را بداند، مردم مى گويند، او مشغول مسخره كردن است نه عبادت ولى غالبا چنين نيست زيرا عبادت كننده معمولا از باطن خود غافل بوده و به همين جهت عبادت خود را عبادتى واقعى و غير صورى پنداشته و نمى داند كه فريب خورده است به همين جهت از دسته مسخره كنندگان خارج و وارد گروهى مى شود كه خداوند درباره آنان فرموده است : ورشكسته ترين افراد از حيث عمل كسانى هستند كه مى پندارند كارشان خوب است

(٨) از دعاهاى هر روز ماه رجب دعايى است كه در اقبال از امام صادقعليه‌السلام روايت نموده است كه حضرت در جواب معلى - كه از او درخواست كرد دعايى به او بياموزد كه جامع تمام چيزهايى باشد كه شيعه در كتب خود گرد آورده است - فرمودند: اى معلى ! بگو: ( اللهم انى اسئلك صبر الشاكرين لك )

(٩) دعايى ديگر دعايى است كه باز هم در اقبال از شيخ طوسى در باب دعاهاى هر روز ماه رجب روايت كرده است و آن دعا اين است : ( يا من يملك حوائج السائلين )

(١٠) اين دعا را نيز در اقبال روايت نموده است : ( اللهم انى اسئلك بمعانى جميع ما يدعوك به ولاة امرك ) و اين دعايى است با مضامين عالى كه درهايى از علم براى اهلش از آن گشوده مى شود.

(١١) و از دعاهاى مهم دعايى است كه بنابر روايت شيخ ، امام و آقاى ما - جان ما و تمام جهانيان فدايش و درود خدا بر او باد - آن را در مسجد ( صعصعة ) خوانده است دعاى گرانقدرى كه با ( اللهم يا ذالمنن السابغة ) شروع مى شود.

(١٢) از دعاهاى مهم دعاهايى است كه ( ابن ابى عياش ) بنابر آنچه در اقبال است از توقيع مبارك امام عصر (عج ) روايت نموده است

(١٣) نيز از كارهاى مهم در اين ماه زيارت امام حسينعليه‌السلام در اول و وسط ماه است

نمازهاى اين ماه

نمازهايى كه در شبهاى اين ماه وارد شده است را نبايد بطور كلى ترك نمود بلكه نمازهاى آسان آن را كه وقت زيادى نمى گيرد و انسان را از تحصيل علم و ساير اعمال باز نمى دارد بايد خواند. و سالك به همين منوال عمل كند تا ايام بيض و در شبهاى ( ايام بيض ) به اندازه نشاط و حال خود نمازها را زياد كند.

در شبهاى ايام بيض نمازى را كه در آن سوره ( يس ) ، ( تبارك ) و ( قل هو الله احد ) خوانده مى شود بخواند. اين نماز در اقبال از ( احمد بن ابى العينا ) از امام صادقعليه‌السلام روايت شده و فضيلت زيادى نيز براى آن نقل شده است

و بهتر است در دو شب اول ايام بيض بعضى از نمازهاى مختصرى را كه براى اين دو شب روايت شده است ، خوانده و در شب پانزدهم نمازى را كه در اقبال از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است بخواند. امام صادقعليه‌السلام فرمود: ( در شب نيمه رجب ، دوازده ركعت نماز مى خوانى در هر ركعت حمد و سوره اى خوانده و موقعى كه از نماز فارغ شدى سوره ( حمد ) ، ( معوذتين ) ، ( اخلاص ) و ( آية الكرسى ) را هر كدام چهار بار مى گويى : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر سپس مى گويى الله الله ربى و لا اشرك به شيئا ما شاء الله و لا قوة الا بالله العلى العظيم

اگر توقيفى بود در شب سيزده و چهارده ماه نيز به عبادات هميشگى خود اضافه كرده و همانگونه كه درباره احياى شب اول گفتيم ، بخاطر مراقبت اين شب را تا صبح به عبادت بپردازد و سه روز ( ايام بيض ) را روزه بگيرد.

سيزده رجب

بزرگى اين روز بخاطر ولادت خاتم الاولياء و سرور اوصيا، برادر رسول ، همسر بتول و شمشير كشيده خدا، اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى باشد. و عقل حكم به مقام بسيار بزرگ اين روز مى كند كه با هيچ زبان و قلمى نمى توان آن را بيان نمود. حق اوقات و روزها و بزرگى آن با مقدار ظهور الطاف خدا در آنها اندازه گيرى مى شود. نور ولايت خاتم اولياء كه شرط و ركن ايمان بلكه روح و خود ايمان و مانند جزء آخر علت تامه ايمان و اسلام است در اين روز ظاهر شد و اين نعمتى است كه عقلهاى معمولى نمى تواند ارزش آن را درك كنند. زيرا نمى توانند همه نور و كرامت و درجات قرب سراى جاويد آخرت و لذت لقاء و همنشينى با ساكنين ( ملاء اعلى ) و تمام نعمتهاى سراى باقى را كه خداوند آنها را براى اهل ولايت و ايمان آماده نموده است را بفهمند.

ملاكهاى تشخيص روزه خالص از روزه ريايى

مولاى ما الگوى اهل مراقبت در كتاب اقبال ملاكهايى جهت شناخت روزه خالص و تميز آن از روزه ريايى و شبهه دار بيان نموده كه بجهت تيمن و تبرك آنها را نقل كرده و سپس آنچه را كه خداوند بر زبانم جارى كند خواهم گفت

١ - اگر موقعى كه روزه مستحبى گرفته و در حضور جمعى از نيكان روزه دار قرار دارد، ببيند از شكستن روزه خود شرم مى كند، بداند كه در روزه او شبهه اى است كه همان نزديك شدن به دلهاى مردم است

٢ - اگر دوست داشته باشى غير خدا نيز از روزه تو آگاه شود كسانى كه گمان مى كنى اگر اطلاع پيدا كنند خير دنيايى براى تو دارند؛ اگر چه اين خير، مدح و ستايش و احترام بيشتر آنان به تو باشد يا اين كه ميل به اطلاع ديگران باندازه اى نباشد كه در رغبت به روزه تاءثير بگذارد ولى در عين حال دوست دارى علاوه بر خدا مردم هم از روزه تو آگاه شوند در هر دو صورت روزه تو بيمار و بنده پستى خواهى بود.

٣ - اگر هنگامى كه با روزه داران زيادى روزه مى گيرد، به نشاط مى آيد و هنگامى كه به تنهايى روزه مى گيرد، كسل مى شود، معلوم مى شود زيادى روزه داران در قصد و عمل او تاءثير دارد. بنابراين بمقدار تاءثير آن در قلب ، اخلاص تيره شده و روزه بيمار مى گردد.

٤ - قصدت از روزه ، بدست آوردن ثواب است يا به خاطر اينكه خدا مى خواهد؟ اگر بخاطر ثواب باشد، بدان كه با اين عمل مى گويى خداوند سزاوار نيست كه بخاطر فرمانبرداريش روزه بگيرم و خداوند بخاطر بزرگيش شايسته عبادت نيست و اگر رشوه او نبود او را عبادت نمى كردم ، حق خوبيهاى گذشته او را رعايت نكرده و احترام مقام بزرگ او را نگه نمى داشتم

٥ - اگر رنگين بودن افطار و زيادى غذا و لذت آن نشاط تو را در روزه افزون كرد، معلوم مى شود بمقدار زيادى نشاط روزه از اول تا آخر براى غير خدا بوده است

تا اينجا ملاكهاى شروع روزه را با اخلاص گفتيم ، اكنون چند ملاك نيز براى تشخيص به پايان رساندن روزه همراه با اخلاص مى گوييم

١ - اگر در اثناى روزه به غذاى خوشمزه يا همسر زيبا يا سفرى كه در آن نفعى باشد، برخورد كردى و نشاط روزه در تو كم و روزه برايت سنگين شده و انتظار رهايى از روزه را كشيدى ، باز هم خالص نيستى زيرا تو نيز از بنده ات خدمتى را كه بر خود سنگين بداند، قبول نمى كنى بلكه به خاطر آن او را طرد و ترك مى كنى

٢ - اگر اتفاقى بيفتد كه شكستن روزه ات ، نزد خدا بر گرفتن آن برترى داشته باشد ولى از شكستن روزه در نزد مردم خجالت كشيدى بدان كه مخلص نيستى زيرا اگر در عمل و قصد خود مخلص براى خواسته خدا بودى ملاحظه هيچكس را نمى كردى

٣ - اگر در اثناى روزه ديدى كه روزه تو را از انجام بعضى از واجبات يا امورى كه نزد خدا اهميت بيشترى دارد ناتوان نموده است ولى با اين حال روزه خود را نشكستى ، وارد دسته رياكاران در عبادت شده و عبادت تو جزو گناهان كبيره مى شود. وظيفه تو در اينجا انجام عملى است كه نزد خدا مهمتر است و نبايد ملاحظه اين كه مردم عذر تو را نمى دانند، داشته باشى زيرا اين مطالب روزه يا اخلاص تو را از بين مى برد؛ گرچه در اول روزه تو صحيح و مورد رضايت خداوند بود. در صورت پيش آمدن چنين مطلبى بايد فورا آنچه را كه نزد خدا مهم است انجام داده و عدم آگاهى مردم به عذر را نبايد ملاحظه كرد. و اگر چنين مساءله اى اخلاص را از بين برد، بايد فورا از آن توبه نمود. آنچه تو را از خدمت مولا و انجام اعمالى كه موجب خشنودى پروردگارت است ، باز مى دارد، مانند دشمن براى تو و مولايت مى باشد و چگونه تو دشمن خود و او را بر او مقدم مى كنى در حالى كه در حضورش بوده و تو را مى بيند. و هنگامى كه غير خدا را بر او مقدم داشتى چه كسى احتياجات تو را در دنيا و آخرت برطرف مى كند؟

اين بود خلاصه سخنان صاحب كتاب اقبال كه مطالب را به خوبى بيان كرد - خداوند به او جزاى خير دهد - ولى مراتب اين آفات را بيان ننمود. بعضى از اين آفات موجب بطلان روزه و بعضى ديگر موجب از بين رفتن اخلاص و بعضى باعث نابودى صدق و اخلاص مى شود و بعضى فقط مانع رسيدن روزه به عالى ترين درجه مى شود، در عين اين كه صدق و اخلاص آن در درجه عالى است

براى توضيح مراتب آفات مى توان گفت :

اگر انسان از آغاز عبادت - روزه يا ساير عبادات - يا در اثناى آن غير خدا را در قصد خود وارد كند عبادت او باطل مى گردد. و سه مورد از مواردى كه صاحب كتاب اقبال فرمود از همين قبيل است :

الف - اگر به جهت عذرى در اثناى روزه ، گشودن روزه برتر از ادامه آن شود ولى بخاطر جهل مردم به عذر، روزه خود را ادامه داده و مرتكب رياى حرام گردد.

ب - جايى كه انسان عمل خود را با نيتى الهى آغاز نمايد ولى بر اين قصد باقى نماند. يعنى صورتى كه در آن گفت : آن مانند دشمن تو و پروردگارت مى باشد. حق همين است و بلكه در واقع عبادت دشمن خدا را بر عبادت او برگزيده اى چون اين كار با دستور شيطان مى باشد، و در حقيقت عبادت دشمن خدا و و بمنزله كفر به خداوند مى باشد؛ و در حقيقت عبادت دشمن خدا و بمنزله كفر به خداوند مى باشد؛ گرچه خداوند بخاطر بردبارى و سهل گيرى ، آن را كفر نشمارد.

ج - جايى كه از شكستن روزه خود در ميان ساير روزه داران ، بگونه اى شرم دارد كه در روزه او مؤ ثر است يعنى اگر اين شرم نبود روزه را مى شكست - گرچه ممكن است بگوييم بخاطر چنين روزه اى مجازات نخواهد شد.

اگر از شكستن روزه خود در ميان روزه داران شرم نموده و اين شرم در روزه او بى تاءثير باشد، روزه او صحيح است ؛ گرچه اين مطلب باعث مى شود روزه او به درجات عالى نرسد - اين عمل با چنين شرايطى مانند انجام عمل بقصد رسيدن به پاداش و دورى از مجازات است كه گرچه عمل صحيح و نيت نيز عالى است ولى اگر آن را با عمل كسانى كه خداوند را بخاطر شايستگى اش براى عبادت و براى بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به او عبادت مى كنند، بسنجيم اين عمل مانند كار بردگان و مزدوران خواهد بود. و گرچه بدست آوردن رضايت و نزديك شدن به خداوند نيز نوعى پاداش هستند ولى اين پاداش با پاداشهاى ديگر تفاوت دارد. زيرا اين دو نيت شبيه عبادت براى شايستگى خداوند است

آرى ، بيشتر اعمال آزادگان عارف از روى طمع و ترس نيست ، بلكه بخاطر عظمت و بزرگى پروردگار و نور و زيبايى اوست كه كارهايشان را بخاطر او انجام داده ، براى او فروتنى نموده و او را عبادت مى كنند. و بدون تفكر، ترديد و اختيار اين امور را انجام مى دهند. بلكه اعمال آنها شبيه به عمل ناچاران است همانگونه كه علىعليه‌السلام در حديث همام درباره آنان مى فرمايد: بل خامرهم من عظمة ربهم ما طاشت به عقولهم از بزرگى پروردگارشان بى فكر شده اند. يا شبيه عمل كسانى كه بخاطر آشكار شدن زيبايى خدا و جلوه گر شدن نورهاى جمالش ‍ مجذوب و متحير شده اند مى باشد؛ آنانى كه مجذوب و سرگردان شده ، در مقابل خداوند تضرع نموده و تملق مى گويند؛ در تاريكى شب و هنگامى كه پرده ها كشيده شده و هر دوستى با دوست خود خلوت كرد، در مقابل او ايستاده و پيشانيها را بر خاك مى گذارند و به گريستن ، ناليدن ، تضرع و شكوه مى پردازند. و خداوند سختيهايى را كه آنان تحمل مى كنند ديده و شكايتهاى آنان را از دوستى خود مى شنود؛ آنان را به گرمى پذيرفته جمال خود را به آنان مى نماياند. و با آنان رفتارى بسيار شايسته خواهد داشت

ولى كسانى كه از خدا جز بهشت و جهنم او نمى دانند، كارهايشان بخاطر ترس از آتش و براى رسيدن به بهشت است و نمى توانند مانند عارفان دوستدار و مشتاق عمل نمايند؛ ولى مى توانند درباره عظمت آفريدگار و نعمتهاى فراوان و بيشمار او انديشيده و خود و دل خود را از ياد آتش و بهشت خالى نمايند و بدين ترتيب براى اينكه بدون ترس از جهنم و اشتياق بهشت و فقط بخاطر شايستگى خداوند او را عبادت كنند، به تمرين بپردازند. و براى بدست آوردن انگيزه و اشتياق به نزديك شدن و ديدار خداوند مى توانند گاهى پيرامون رواياتى كه از پيامبران و اوليا بدست ما رسيده و در آنها فرموده اند: ( چيزى بالاتر از نزديك شدن به خدا و ديدار او نيست ) انديشه نموده و براى آن معناى صحيحى در ذهن خود تصور نمايند.

عارفان فقط گاهى اين نيت در آنها وجود دارد نه هميشه و از هيچكدام از پيامبران و اوليا نقل نشده است كه هميشه اين نيت را داشته باشند جز از اسوه عارفان و الگوى مشتاقان ، اميرالمؤ منينعليه‌السلام آنجا كه به درگاه خدا عرضه مى دارد:

ما عبدتك خوفا فى نارك و لا طمعا فى جنتك ؛ بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك ؛ ( از ترس آتشت يا بطمع بهشتت تو را عبادت نكردم ، بلكه تو را شايسته عبادت يافته و عبادتت نمودم ) و اين مطلب از خصوصيات او و برادرش ، رسول خدا و حبيب خدا و سرور تمام مخلوقات است و شايد در ميان فرزندان معصوم او يا ساير پيامبران نيز كسانى مانند آنان باشند. از شعيب پيامبرعليه‌السلام روايت شده است كه در پاسخ خداوند كه از علت گريه او پرسيد، گفت : ( من از ترس آتش يا براى بهشت گريه نمى كنم و گريه من از شوق ديدار تو است ) او در اين گفتار خود تصريح نمى كند كه تمام عباداتش از شوق ديدار خدا باشد.

به هر حال اين مطلبى است كه اغلب علما توان فهم و تصديق آن را ندارند؛ چه رسد به ديگران بنابراين مهمترين كارى كه سالك بايد انجام دهد اين است كه نيت خود را از ريا پاك نموده تا گرفتار رسوايى روز قيامت و شرمسارى عرضه اعمال به خداوند نشده و او را با اين نامها صدا نزنند: اى بدكار! اى حيله گر! اى رياكار! خجالت نكشيدى طاعت خدا را به كالاى دنيا فروختى ! در پى بدست آوردن دل بندگان بوده و به خداوند بى اعتنا بودى ! با دشمنى با پروردگار با آنان دوستى نمودى ! و با عملى كه بظاهر براى خدا بود خود را در ميان آنان آراسته و با دورى از خدا خود را به آنان نزديك مى كردى ! رضايت آنان را خواسته و خداى را به خشم مى آوردى آيا كسى را ذليلتر از خدا نيافتى !

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند: اگر روز حساب ترسى نداشت جز شرمسارى عرضه اعمال به خداوند و رسوايى رو شدن بديها، سزاوار بود انسان از قله كوهها پايين نيامده و در آباديى ساكن نشود، نخورده ، نياشامد و نخوابد مگر زمانى كه مضطر شده و مشرف به مرگ شود. پناه بر خدا از اين كه حقيقت عبادات انسان در روز قيامت براى انسان آشكار شود! و اهل محشر ببينند كه او در آن عبادات مراقب نظر آفريده هاى خدا بوده و با آن اعمال براى ضعيفان همانندش خود را مى آراسته و با كسب دشمنى خداوند در پى بدست آوردن دوستى مردم بوده است ؛ بخصوص اگر واعظ مردم بوده و مردم را از ريا نهى مى كرده است بجان خودم سوگند كه اين سخت تر از جهنم و عذاب آتش است بخصوص اگر خداى بزرگ به او بگويد: بنده ام ! آيا من آفريدگار، روزى رسان ، نعمت دهنده ، مراقب و محافظ تو نبودم ! در حالى كه نسبت به من نافرمان بودى ، مى خوابيدى ولى من در همين خواب تو را از شر تمام دشمنان و چيزهايى كه از آن بدت مى آمد حفظ مى كردم ! با نعمتهايى كه به تو داده بودم به نافرمانى من پرداختى و من با نافرمانيهايى كه نسبت به من داشتى به تو نعمت مى دادم پس چرا ديگران را بر من برگزيدى ! آيا ديگران نعمتهايى بيشتر و بهتر از من به تو مى دادند كه بخاطر سود خود آنان را انتخاب كردى ! يا قويتر از من بودند و من غايب كه بخاطر حضورشان از آنان خجالت مى كشيدى ! آيا بزرگى ، رداى من ، عظمت ، پوشش من ، و تمامى نعمتها از من نيست ! آيا من غنى ترين اغنيا نيستم ! آيا غير از من غنيى هست ! آيا همه مخلوقات فقير نيستند! و در عالم وجود، غير از آنان فقيرى هست !

آيا نيرويى به تو ندادم كه با آن خطا را از درستى تشخيص دهى ! آيا رسولانى انذارگر و مژده دهنده و اوليايى هدايتگر، يكى پس از ديگرى ، برايت نفرستادم ! آيا كتابى را براى هدايتت فرو نفرستاده و تو را از دشمنت ، ابليس پرهيز ندادم ! يا حسرة على العباد ما ياءتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤ ون(١٤) واى بر اين بندگان (گمراه لجوج ) كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نيامد مگر آنكه او را مسخره كردند. آيا همه اينها مرا نزد تو محبوب نساخت و تو را از من خشنود نكرد! و باعث نشد كه از من اطاعت كنى ! آيا ذليلتر از من پيدا نكردى كه با همان نعمتهايى كه به تو دادم و در حضور من ، با دستوراتى كه بصلاح تو و سعادت تو در آن بود مخالفت كرده ، و از دستورات دشمنم كه مايه بدبختى و هلاكت تو بود پيروى كردى ! واى از تيره روزى كسانى كه از رحمتم محروم شدند! واى از دورى كسانى كه با سرپيچى از من از ديگران فرمانبردارى كردند! (و او در آن هنگام بگويد:) افسوس از اينكه دستورات الهى را رعايت نكردم ! آه از بيچارگيم ! آه از رسواييم ! كاش آسمان بر زمين فرود مى آمد ولى اين سخنان را نمى شنيدم ! كاش كوهها خراب گرديده و بر دشتها مى ريختند اما پستى را با بزرگوارى عوض نكرده بودم ! و امروز از ميان عالم طبيعت و از ميان اين ذلتها صدا مى زنم : خداى من ! پروردگار و سرور من ! به عزت ، جلال ، زيبايى و جمالت سوگند، اگر پوست من توان عذاب و تحمل انتقام تو را داشت از تو نمى خواستم كه بعد از اين رسواييهاى بزرگ و زشتيهاى فراوان از من درگذرى ، بلكه - بخاطر خشمى كه بر خود دارم كه چگونه با خود بدى نموده ، بدنبال خواهشهاى نفسم بوده و بخاطر فرمانبردارى از آن به تو پشت نمودم - از تو مى خواستم مرا شكنجه و عذاب نمايى و به سيه روزى و بدبختى خود رضايت مى دادم ولى ، مولاى من ! عفو تو آنقدر طولانى و پوشش دادن تو، به زشتيهاى ما آنقدر زيباست كه شورش گران پستى مثل من را عادت داده كه بعد از اين جرايم ، توقع نجات و پوشش اين جرايم را داشته باشند. از اينكه در اين دنياى تنگ و دور از لطف و عوالم نزديكى خود اين همه بردبارى ، پوشش ‍ و كرم گسترده دارى - تا اين حد كه شامل ما نيز شده است - مى فهميم اين امور در عوالم آخرت - كه آن را سراى كرامت خود قرار داده نشانه هاى عظمت تو در آن آشكار بوده و نورهاى جمالت در آن درخشيده اند - خيلى بيش از اين دنيا وجود دارد. پس تو را به عفو بزرگ ، رحمت گسترده و چشم پوشى زيبايت سوگند مى دهيم ما را از اين گرفتاريها و مهلكه ها نجات دهى

گرچه گناهان ، ما را نزد تو بى آبرو و عيبها روسياهمان كرده است ، ولى به سوى تو توسل مى جوييم كه با ما با عفو بزرگ و فضل قديم خود رفتار نموده و در ميان مردم ما را رسوا نسازى و همانگونه كه در دنيا، با پوشانيدن زشتيهاى ما از بندگان صالح خود به ما نيكى نمودى ، اين پوشش را براى ما نگهدار. زيرا در تفسير اين صفت تو: ( جميل الستر؛ پوشش زيبا ) آمده است كه اعمال زشت بندگانت را از آنها مى پوشانى تا مبادا بر اثر شرمسارى استفاده از نعمتهايت براى آنان گوارا نباشد. و درباره معنى اين صفت تو، ( كريم العفو؛ عفو عالى ) شنيده ايم كه گناهان را بخشيده و آنان را تبديل به چند برابر نيكى مى نمايى پس بخاطر كرم و عفوت به تو اميدواريم و بخاطر پوشش ‍ زيبايت آرزومندت مى باشيم و تو نزد خوش گمانى بنده ات به خودت مى باشى ، پس ما را از رحمتت ماءيوس نفرما و اميدم را از راءفتت قطع نفرما. و اگر حياى من در مقابل تو كم است ، تو به من رحم كن دردى در قلبم است كه كسى جز تو دواى آن را ندارد و به همين جهت مضطر به تو هستم ! و چه كسى جز تو مضطر را اجابت كرده و گرفتارى او را برطرف مى كند! كه جز با يارى خداى بلند مرتبه و بزرگ توان و نيرويى نيست خداوندا! بر محمد و آل پاك او درود فرست

كميت و كيفيت افطار و سحرى

مطلب ديگرى كه سالك بايد در روزه خود رعايت كند، كميت و كيفيت افطار و سحرى است كه بايد چند مطلب را رعايت كند:

(١) در سحر و افطار به اندازه لازم و ضرورت بخورد. و در اين مطلب خود را گول نزند.

(٢) براى خدا تواضع نموده و از لذت بردن از غذاهاى خوشمزه اجتناب نموده و هدفش از خوردن و آشاميدن فقط كسب نيرو براى عبادت باشد.

(٣) بيشتر يا كمتر از آنچه شرع گفته گوشت نخورد زيرا زياده روى در خوردن آن موجب سنگدلى شده و كم خوردن آن نيز موجب تقويت قوه غضب در انسان مى شود. اندازه شرعى خوردن گوشت اين است كه بيش ‍ از سه روز خوردن گوشت را ترك نكند و هر روز نيز گوشت نخورد.

(٤) آداب غذا خوردن را رعايت كند.

مطلب ديگرى كه در روايت داشتيم اين بود كه كسى كه نمى تواند روزه بگيرد بدل آن صدقه يا تسبيح است ظاهر اين مطلب اين است كه اگر نتوانست روزه بگيرد صدقه مى دهد و اگر نتوانست صدقه بدهد تسبيح مى گويد. ولى سيدرحمه‌الله تسبيح را براى فقر و صدقه را براى غنى قرار داده است بنابراين بهتر است فقير علاوه بر تسبيح ، در صورت امكان صدقه نيز بدهد و شخصى كه فكر مى كند فقير است ولى در عين حال صدقه مى دهد بهتر است تسبيحها را نيز بگويد.

نماز سلمان

سيدرحمه‌الله در اقبال روايت نموده است كه سلمان فارسى گفت : روز آخر جمادى الاخرى در وقتى كه پيش از آن هيچگاه در آن وقت به ديدن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نرفته بودم ، به ديدنش رفتم حضرت فرمودند: سلمان تو از ما اهل بيت هستى نمى خواهى تو را از چيزى آگاه نمايم ؟ گفتم : چرا، مى خواهم ، پدر و مادرم فداى تو، اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

اى سلمان هيچ مرد مؤ من يا زن مؤ منى در اين ماه (ماه رجب ) سى ركعت نماز نمى گزارد كه در هر ركعتى فاتحه الكتاب را يك بار، قل هو الله احد را سه بار و قل يا ايها الكافرون را سه بار بخواند مگر اينكه خداوند متعال هر گناهى را كه در خردسالى يا بزرگسالى مرتكب شده ، براى او پاك كرده و مانند پاداش كسى كه تمام اين ماه را روزه گرفته به او عطا مى كند، در نزد خداوند تا سال آينده از نمازگزاران نوشته شده و هر روز عمل شهيدى از شهداى بدر براى او بالا مى رود. و در عوض هر روز از آن كه روزه مى گيرد، عبادت يك سال براى او نوشته شده و هزار درجه بالا مى رود. و اگر تمام ماه را روزه بگيرد خداوند او را از آتش نجات داده و بهشت را براى او قرار مى دهد. اى سلمان ! اينها را جبرئيل به من اطلاع داد. و گفت : اى محمد اين علامتى بين شما و منافقين است زيرا منافقين اين نماز را نمى خوانند.

- اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا از چگونگى خواندن و زمان آن آگاه كن !

- سلمان ! در اول آن (رجب ) ده ركعت بجا مى آورى ؛ در هر ركعت سوره ( فاتحه ) يك بار و ( قل هو الله احد ) سه بار و ( قل يا ايها الكافرون ) را سه بار مى خوانى و هنگامى كه سلام - نماز را - دادى ، دستهايت را (به دعا) بلند مى كنى و مى گويى : لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شيى ء قدير اللهم لا مانع اما اعطيت و لا معطى لما منعت و لا ينفع ذالجد منك الجد سپس دستهايت را به صورتت بكش

دنباله روايت در هنگام بيان اعمال وسط و آخر ماه خواهد آمد.

كسى كه اسلام را تصديق نموده و به پيامبر راستگوصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان دارد، حتما مشتاق عمل با مثال اين عبادات - كه اخبار رسالت پرده از ثوابهاى زياد آن كه عقل از آن به شگفت مى آيد، برداشته - مى گردد.

پرسش و پاسخ

اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا مى توان در مورد عدم صحت سند اين روايت بحث كرد يا نه ؟

جواب اين است كه به دو جهت درست نيست در مورد عدم صحت سند آن بحث نمود:

(١) چيزى كه اين اندازه بزرگ و مهم باشد احتمال آن كافى است در حالى كه صادر شدن اين اخبار مظنون و مورد گمان بوده و از احتمال بالاتر است

(٢) در روايات معتبر بسيارى آمده است كه اگر كسى ثواب عملى را بشنود و بخاطر ثوابش آن را انجام دهد، خداوند آن ثواب را به او عطا مى كند گرچه آن گونه نباشد كه او شنيده است بنابراين ، اين اخبار معتبر هر عذرى را از جهت سند قطع مى كند.

و اى عاقل ! نهايت سعى و كوشش خود را بكار گير. زيرا عقلا در بدست آوردن فوايد بزرگ كسالتى از خود نشان نمى دهند. در مقابل تو روز بسيار ترسناكى است ؛ با ترسها و خطرهاى بزرگ كه در اين روز نيازمندترين افراد خواهى بود! و چه مى دانى شايد در اين روز به يك كار خوب احتياج داشته باشى تا در موقع حساب كارهاى خوب تو بيشتر بوده و با فضل خدا وارد بهشت شوى ولى همين يك كار خوب را نيافته و پدر و فرزندانت نيز كه عمر و مال و حتى دين خود را فداى آنان نمودى آن را به تو نمى دهند. ( روزى كه مال و فرزندان سودى نمى رسانند. )(١٥)

مقدار ثواب اعمال نمايانگر ارزش آن اعمال است

ثوابهايى كه در اين روايات آمده سبب نمى شود كه اهل فضل نتوانند در نيت خود، فقط شايستگى خداوند را در نظر گرفته و يا براى اين دسته گفتن اين ثوابها بى ثمر باشد. زيرا كسى كه بخاطر شايستگى خداوند عبادت مى كند، نه بخاطر پاداش ، با شنيدن اين روايات مى تواند مقدار محبوبيت اين اعمال را نزد خداوند فهميده و براى بدست آوردن رضايت او بيشتر تلاش كند.

ذكرها و دعاهاى اين ماه

از كارهاى مهم در اين ماه ذكرها و دعاهاى وارد در اين ماه است :

(١) در تمام ماه هزار بار بگويد: استغفر الله ذالجلال و الاكرام من جميع الذنوب و الآثام شيخ صدوقرحمهم‌الله روايت كرده است : اگر كسى اين ذكر را در رجب هزار بار بگويد، خداوند متعال مى فرمايد: اگر - گناهان شما را - نبخشم ، پروردگار شما نيستم پروردگار شما نيستم پروردگار شما نيستم

(٢) در تمام ماه سوره توحيد را ده هزار بار بخواند. همچنين روايت شده كه هزار بار بخواند. و روايت شده : ( كسى كه هزار بار آن را بخواند روز قيامت عمل هزار پيامبر و هزار فرشته را مى آورد. و هيچكس نزديكتر از او به خدا نيست مگر كسى كه بيشتر از او آن را خوانده باشد. و ثواب خواندن اين سوره در رجب چندين برابر است ) در روايت ديگرى آمده : ( اگر كسى در رجب صد بار آن را بخواند خداوند در بهشت دوازده كاخ با ( ياقوت ) و ( درّ ) براى او ساخته و يك ميليون عمل خوب براى او مى نويسد. سپس مى فرمايد: بنده ام را ببريد و آنچه را كه براى او مهيا نموده ام نشانش دهيد - در اينجا - ده هزار نفر از كسانى كه خانه هاى اين شخص در بهشت به آنان سپرده شده مى آيند و يك ميليون كاخ از ( درّ ) و يك ميليون كاخ از ياقوت سبز را براى او باز مى كنند؛ كاخهايى كه تمام آنها با ( درّ ) و ياقوت و زيورآلات و پارچه هاى زيبا زينت داده شده بگونه اى كه كسى نمى تواند آن را توصيف كند و جز خدا كسى نمى تواند آن را تصور كند. هنگامى كه آن را مى بيند مات و مبهوت مى شود و مى گويد: اين براى كيست آيا براى پيامبران است ؟ به او گفته مى شود اينها مال تو است بخاطر خواندن ( قل هو الله احد )

(٣) در اين ماه هزار بار خدا را تسبيح كند. در روايت آمده است كسى كه چنين عملى را انجام دهد خداوند صد هزار عمل خوب براى او نوشته و صد كاخ در بهشت براى او مى سازد.

(٤) در تمام اين ماه هزار بار ( لا اله الا الله ) بگويد. روايت شده است كسى كه در اين ماه اين عمل را انجام دهد، خداوند براى او صد هزار حسنه نوشته و صد شهر براى او در بهشت مى سازد.

(٥) در اين ماه صد بار بگويد استغفر الله الذى لا اله الا هو وحده لا شريك له و اتوب اليه و اگر پس از آن صدقه بدهد خداوند او را مورد رحمت قرار داده و گناهان او را مى آمرزد. و كسى كه چهارصد بار بگويد خداوند پاداش صد شهيد را براى او مى نويسد.

(٦) در تمام ماه با پيروى از امام سجادعليه‌السلام در سجده خود اين ذكر را بگويد: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك

(٧) صبح و شب و بعد از هر نمازى بگويد: يا من ارجوه لكل خير و آمن سخطه عند كل شر، يا من يعطى الكثير بالقليل يا من يعطى من سئله يا من يعطى من لم يسئله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة اءعطنى بمسئلتى اياك جميع خير الدنيا و جميع خير الآخرة واصرف عنى بمسئلتى اياك جميع شر الدنيا و شر الآخرة فانه غير منقوص ما اءعطيت و زدنى من فضلك يا كريم سپس با دست چپ محاسن خود را گرفته و انگشت سبابه دست راست خود را حركت داده و گريه كند و بگويد: يا ذالجلال والاكرام يا ذالنعماء و الجود يا ذالمن حرم شيبتى على النار.

در اول اين دعا مى گويى : ( از خداوند اميد هر چيزى دارى و از خشم او نزد هر شرى در امانى ) و از جمله اين خشمها مكر خداوند است و ايمنى از مكر خدا از گناهان بزرگ است بنابراين از اين مطلب غافل مشو و قصد تو از عبارت اين باشد كه بشرط ( توبه ) اميد خير داشته و خود را از خشم او در امان مى دانى و گويا مى گويى : اى كسى كه براى بندگان خود راهى قرار داده كه اگر از آن راه بروند از خشم او در امان مى مانند. و آن راه همان توبه است و اين فراز دعا امنيت بالفعل از مكر خدا نيست و همچنين گفتار تو كه مى گويى ( اميد هر خيرى را از او دارم ) گويا مى گويى : اى كسى كه براى بندگان خود راهى قرار داده است كه اگر از آن راه بروند به هر چيزى كه بخواهند مى رسند. و اين راه همان دعاست

اگر انسان در اين باره كه چرا در اين عبارت دعا ( اعطنى جميع خير الدنيا و جميع خير الآخره ) كلمه جميع تكرار شد ولى در اين عبارت ( واصرف عنى جميع شر الدنيا و شر الآخره ) اين كلمه تكرار نشده است بينديشد، شايد به اين نتيجه برسد كه اين اختلاف عبارت به اين مطلب اشاره دارد كه شر امرى عدمى است - كه همان دورى از رحمت خدا و محروميت از بخشايش الهى است - ولى چون خير امرى وجودى مى باشد، گويا انواع آن بيشمار است ولى اينكه چرا ( جميع شر الدنيا؛ تمامى شرهاى دنيا ) در دعا آمده گويا به اين جهت است كه شرهاى دنيا براى همه مردم معلوم نيست

دعا با تمام وجود

بدان كه به كمال اجابت و خير دعا نمى رسى مگر اينكه باطن و روح و قلب تو نيز متصف به صفات دعا باشد و اتصاف به صفات دعا اين است كه باطن و روح و قلب تو دعا كند مثلا وقتى مى گويى : ارجوك لكل خير (اميد به تمام خيرات از جانب تو دارم ) با باطن و روح و قلبت اميدوار به خدا باشى و هر كدام نيز آثارى دارند كه بايد در عملت نمودار شوند. كسى كه اميد در باطن و روح او بوجود آمده باشد گويا تمامى وجودش ‍ اميد و زندگيش همراه با اميد است و كسى كه با قلبش اميدوار باشد اعمالى كه با اختيار و تصميم انجام مى دهد به همراه اميد خواهد بود. بنابراين بپرهيز از اين كه اميد در هيچ جنبه اى از جنبه هايت پيدا نشود. اگر مى خواهى ببينى كه رجاء و اميد در تو هست به كارهايت نگاه كن ببين آيا در حركاتى كه از تو سر مى زند، اثر آن كه همان طلب و خواستن است را مى بينى يا نه فرمايش معصومعليه‌السلام را نشنيده اى كه فرمود: ( كسى كه اميد به چيزى داشته باشد آن را طلب مى كند ) و واقعا چنين است زيرا اگر در حالات اميدواران اهل دنيا در امور دنيوى بنگرى ، مى بينى آنها اگر از شخص يا چيزى اميد خيرى داشته باشند، به اندازه اميدشان آن را از آن شخص يا آن چيزى كه به آن اميد دارند، طلب مى كنند. مثلا تاجرى كه تجارت كرده و كارگرى كه كار مى كند همه و همه به اين جهت است كه خير و خوبى را در تجارت و كار مى بينند. و همچنين هر گروهى خواسته هاى خود را از جايى كه اميد دارند طلب مى كنند و تا رسيدن به آن از پاى نمى نشينند. ولى اكثر اميدواران بهشت و آخرت و فضل و كرامت خدا چنين نيستند و به همين علت هيچگاه هم به آرزوى خود نمى رسند. زيرا اگر اميد به اين امور داشتند، طبق قانون فوق در پى آن مى رفتند. و به هر اندازه اميد در انسان پيدا شود، به همان مقدار نيز اثر آن كه همان طلب است بوجود مى آيد.

ساير مضامين دعا مثل تسبيح ، تهليل ، تحميد، تضرع ، خضوع ، ترس ، استغفار و توبه نيز همينطور است زيرا گاهى حقيقت اين صفات در انسان بوجود مى آيد و گاهى فقط آن را ادعا مى كنيم ولى فقط زمانى آثار آنها آشكار مى شود كه حقيقت آنها بوجود آمده باشد. و اگر اثر آنها محقق نشد بايد بدانيم كه ادعايى بيش نبوده است مثلا اگر گمان مى كنى در باطن و با روح و قلبت خدا را تسبيح مى كنى و او را نيز از تمام نقائص منزه مى دانى ، چرا به وعده او در مورد رزق خود مطمئن نيستى در حالى كه او رزق تو را تضمين نموده است و زمانى كه او را از شريك منزه مى دانى چرا از اطاعت او از ديگران مى ترسى ؟ و در طاعت ديگران و سرپيچى از فرمان او، از او نمى ترسى ؟

بلكه اگر واقعا مى دانستى كه خداوند دعاى تو را شنيده و باطن تو را مانند ظاهرت مى بيند و تو پرورش يافته و تحت اراده او هستى و او مى تواند تو را پاداش داده يا مجازات نمايد، تو را نجات داده يا هلاك كند و تو را قبول يا رد كند، حداقل از گفتن دروغ و ادعاهاى پوچ مى ترسيدى بنابراين كسى كه مراسم بندگى را اظهار مى كند ولى در باطن اينگونه نباشد و خودش هم اين را بداند، مردم مى گويند، او مشغول مسخره كردن است نه عبادت ولى غالبا چنين نيست زيرا عبادت كننده معمولا از باطن خود غافل بوده و به همين جهت عبادت خود را عبادتى واقعى و غير صورى پنداشته و نمى داند كه فريب خورده است به همين جهت از دسته مسخره كنندگان خارج و وارد گروهى مى شود كه خداوند درباره آنان فرموده است : ورشكسته ترين افراد از حيث عمل كسانى هستند كه مى پندارند كارشان خوب است

(٨) از دعاهاى هر روز ماه رجب دعايى است كه در اقبال از امام صادقعليه‌السلام روايت نموده است كه حضرت در جواب معلى - كه از او درخواست كرد دعايى به او بياموزد كه جامع تمام چيزهايى باشد كه شيعه در كتب خود گرد آورده است - فرمودند: اى معلى ! بگو: ( اللهم انى اسئلك صبر الشاكرين لك )

(٩) دعايى ديگر دعايى است كه باز هم در اقبال از شيخ طوسى در باب دعاهاى هر روز ماه رجب روايت كرده است و آن دعا اين است : ( يا من يملك حوائج السائلين )

(١٠) اين دعا را نيز در اقبال روايت نموده است : ( اللهم انى اسئلك بمعانى جميع ما يدعوك به ولاة امرك ) و اين دعايى است با مضامين عالى كه درهايى از علم براى اهلش از آن گشوده مى شود.

(١١) و از دعاهاى مهم دعايى است كه بنابر روايت شيخ ، امام و آقاى ما - جان ما و تمام جهانيان فدايش و درود خدا بر او باد - آن را در مسجد ( صعصعة ) خوانده است دعاى گرانقدرى كه با ( اللهم يا ذالمنن السابغة ) شروع مى شود.

(١٢) از دعاهاى مهم دعاهايى است كه ( ابن ابى عياش ) بنابر آنچه در اقبال است از توقيع مبارك امام عصر (عج ) روايت نموده است

(١٣) نيز از كارهاى مهم در اين ماه زيارت امام حسينعليه‌السلام در اول و وسط ماه است

نمازهاى اين ماه

نمازهايى كه در شبهاى اين ماه وارد شده است را نبايد بطور كلى ترك نمود بلكه نمازهاى آسان آن را كه وقت زيادى نمى گيرد و انسان را از تحصيل علم و ساير اعمال باز نمى دارد بايد خواند. و سالك به همين منوال عمل كند تا ايام بيض و در شبهاى ( ايام بيض ) به اندازه نشاط و حال خود نمازها را زياد كند.

در شبهاى ايام بيض نمازى را كه در آن سوره ( يس ) ، ( تبارك ) و ( قل هو الله احد ) خوانده مى شود بخواند. اين نماز در اقبال از ( احمد بن ابى العينا ) از امام صادقعليه‌السلام روايت شده و فضيلت زيادى نيز براى آن نقل شده است

و بهتر است در دو شب اول ايام بيض بعضى از نمازهاى مختصرى را كه براى اين دو شب روايت شده است ، خوانده و در شب پانزدهم نمازى را كه در اقبال از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است بخواند. امام صادقعليه‌السلام فرمود: ( در شب نيمه رجب ، دوازده ركعت نماز مى خوانى در هر ركعت حمد و سوره اى خوانده و موقعى كه از نماز فارغ شدى سوره ( حمد ) ، ( معوذتين ) ، ( اخلاص ) و ( آية الكرسى ) را هر كدام چهار بار مى گويى : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر سپس مى گويى الله الله ربى و لا اشرك به شيئا ما شاء الله و لا قوة الا بالله العلى العظيم

اگر توقيفى بود در شب سيزده و چهارده ماه نيز به عبادات هميشگى خود اضافه كرده و همانگونه كه درباره احياى شب اول گفتيم ، بخاطر مراقبت اين شب را تا صبح به عبادت بپردازد و سه روز ( ايام بيض ) را روزه بگيرد.

سيزده رجب

بزرگى اين روز بخاطر ولادت خاتم الاولياء و سرور اوصيا، برادر رسول ، همسر بتول و شمشير كشيده خدا، اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى باشد. و عقل حكم به مقام بسيار بزرگ اين روز مى كند كه با هيچ زبان و قلمى نمى توان آن را بيان نمود. حق اوقات و روزها و بزرگى آن با مقدار ظهور الطاف خدا در آنها اندازه گيرى مى شود. نور ولايت خاتم اولياء كه شرط و ركن ايمان بلكه روح و خود ايمان و مانند جزء آخر علت تامه ايمان و اسلام است در اين روز ظاهر شد و اين نعمتى است كه عقلهاى معمولى نمى تواند ارزش آن را درك كنند. زيرا نمى توانند همه نور و كرامت و درجات قرب سراى جاويد آخرت و لذت لقاء و همنشينى با ساكنين ( ملاء اعلى ) و تمام نعمتهاى سراى باقى را كه خداوند آنها را براى اهل ولايت و ايمان آماده نموده است را بفهمند.


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26