پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام0%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 24981
دانلود: 2841

توضیحات:

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24981 / دانلود: 2841
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٤ ـ محبوبيّت اهل بيت و عزّت بازماندگان

( اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً ) . (٧)

چنانكه مكرر گفته شد محبت و دوستى اهل بيت جزء مزاج ايمانى و اسلامى هر مسلمان است و احدى نيست كه مسلمان باشد و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دوست بدارد و با اين حال حبيبه عزيزه اش سيدة نساء العالمين، و دو ريحانه اش حسن و حسين، و برادر و پسر عمش علىعليهم‌السلام را دوست نداشته باشد.

همانطور كه حضرت زين العابدينعليه‌السلام در خطبه مسجد شام فرمود:

يكى از خصائص اين خاندان محبتى است كه خداوند متعال از آنها در دلهاى مؤمنين قرار داده است.

يكى از آثار شهادت حسينعليه‌السلام اين بود كه اين محبت در دلها زياد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.

ايمان، شجاعت، صراحت لهجه، پايدارى، مردانگى، مظلوميت و دشمنى با ظالم صفاتى هستند كه هركس آنها را دارا باشد محبوب مى شود.

از اشعارى كه شعرا پس از شهادت حسينعليه‌السلام در مرثيه آن حضرت و مدح خاندان علىعليه‌السلام سروده اند معلوم مى شود كه شهادت امامعليه‌السلام در جلب قلوب و محبت مردم چه تأثير عجيبى كرد و چگونه دلهاى همه را ربود.

هرچه سخن از محبوبيت حسينعليه‌السلام بگوئيم، كم گفته ايم اين مراسمى كه به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاكستان، عراق، ايران، سوريه، لبنان، بحرين، احسا، افغانستان، مصر و نقاط ديگر، و خصوص در شبها و روزهاى مخصوصه مانند عرفه، نيمه رجب، نيمه شعبان و اربعين و عاشورا برگزار مى شود، نشان مى دهد كه حسينعليه‌السلام قلوب همه را مالك شده و مردم، حتى بيگانگان نيز عاشق و دلباخته او شده اند.

نه فقط اين مراسم در كربلا و در اطراف قبر آن حضرت انجام مى شود، بلكه در نقاط ديگر در مشاهدى كه به آن پيشواى آزاد مردان جهان يا به يكى از فرزندان يا خواهران او منسوب است، همين اجتماعات تشكيل وشور و هيجان و عشق و محبت همه را فرا مى گيرد.

در بقاعى كه منسوب به سر مطهر آن حضرت است، خصوصاً در مشهد الرأس در قاهره در روزهاى عاشورا و در شبهاى دوشنبه در مشهد سقط (نزديك حلب) و در دمشق كه پايتخت بنى اميه بود در مشهد دختر صغير آن حضرت، و مشهد حضرت زينب، و مشهد الرأس در جامع دمشق، و در مشهد زينبى مصر، اجتماعات و ابراز احساسات نسبت به مقام قدس حسين مى شود كه بعضى از آنها شايد كمتر از مراسم عاشورا و اربعين در كربلا نباشد.

هشام بن عبدالملك در زمان حكومت پدرش به مكه معظمه مشرف شد، وقتى طواف به جا آورد خواست استلام حجر كند، از كثرت ازدحام نتوانست، منبرى برايش گذاشتند تا بر آن بنشيند.

در اين هنگام حضرت على بن الحسين زين العابدينعليه‌السلام در حاليكه ازار و ردائى بر تن داشت و زيباترين و خوشبوترين مردم بود ظاهر شد و شروع به طواف كرد، در هر شوط وقتى به حجر الأسود مى رسيد به احترام آن حضرت مردم به يك سو مى شدند، تا فرزند عزيز حسين استلام حجر مى كرد.

هشام كه اين احترام و احساسات را در آن موقع كه هر كس مى خواست خود را به حجر برساند، از مردم ديد خشمناك شد، يكنفر از اهل شام از او پرسيد:

اين كيست كه مردم پاس هيبت و احترام او را به اين گونه نگاه مى دارند، و براى احترام او از حجر به يك سو مى شوند؟

هشام براى آنكه شاميان امام را نشناسند گفت من او را نمى شناسم.

فرزدق كه حاضر بود گفت: من او را مى شناسم.

مرد شامى گفت: يا ابا فراس او كيست؟

فرزدق آن قصيده طولانى را كه از جمله آن، اين ابيات است سرود:

هذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَه

وَالْبَيْتُ يَعْرِفُهُ، وَالحِلُّ وَالْحَرَمُ

هذَا ابْنُ خَيْرِ عِبادِ الله كُلِّهِم

هذَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ الطاهِرُ العَلَمُ

اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها

اِلى مَكارِم هذا يَنتَهِى الْكَرَمُ

هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَه

بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ الله قَدْ خُتِمُوا

مِنْ مَعْشَر حُبُّهُم دينٌ وَ بُغْضُهُم

كُفْرٌ، وَ قُرْبُهُمْ مَنْجى وَ مُعْتَصَمُ

يُستَدْفَعُ الضُّرُّ وَ الْبَلْوى بِحُبِّهِم

وَيُسْتَزادُ بِهِ الاْحْسانُ وَ النِّعَمُ

اين كسى است كه خاك بطحا جاى پايش را مى شناسد، كعبه و حلّ و حرم او را مى شناسد.

اين پسر بهترين بندگان خداست، اين پرهيزگار، پاكيزه، پاك و سرشناس است.

وقتى قريش او را ديد، گوينده اش گفت: به بزرگواريهاى اين مرد، بزرگوارى منتهى مى شود.

اين پسر فاطمه است! اگر او را نمى شناسى، رسولان خدا به جدّ او ختم شدند.

او از خاندانى است كه دوستى آنها دين، و دشمنى آنان كفر است و نزديك شدن به آنان پناهگاه و محل امن است.

ضررها و بلاها با دوستى آنان دفع مى گردد و با دوستى آنان نيكيها و نعمتها زياد مى شود

از اين حكايت و اين قصيده، شدت محبت و علاقه مردم به خاندان نبوت و عزت، و عظمت پسر يگانه حسين زين العابدينعليه‌السلام ظاهر مى گردد و معلوم مى شود كه عموم مردم، تشنه شنيدن فضايل اهل بيت بوده اند كه فرزدق به مقتضاى بلاغت در آن محضر عظيم و مجمع عام با اينكه مى دانست مورد مواخذه حكومت ستمكار اموى قرار مى گيرد، آن قصيده را سرود.

اين همان حقيقتى است كه امير المؤمنينعليه‌السلام با يك جمله كوتاه بيان فرموده است:

بَقِيَّةُ السَّيْفِ اَبْقى عَدَداً، وَ اَكْثَرُ وَلَد(٨)

بازماندگان كسانى كه در راه حفظ شرف و دفاع از حق، و حمايت از دين و اعلاى كلمه خدا جهاد مى كنند، و كشته مى شوند عددشان باقى تر، وفرزندانشان بيشترند. يعنى موجبات بقا و عزت و ترقى، تكثير و بزرگى برايشان فراهم تر است از كسانى كه زندگى با ذلت و پستى و زير بار ظلم ستمكاران و بد كيشان را اختيار مى كنند.

از آن مردمانى كه اندر جهاد

پى حفظ دين و صلاح عباد

نمودند در راه حق جان نثار

تحمل نكردند پستى و عار

ندادند تن زير بار ستم

بلوح شرف ماند زانها رقم

از آنها بس اولاد و خويش و تبار

بماند به عزّت در اين روزگار

عزيزند و پيش همه سربلند

ز ظالم نبينند زان پس گزند(٩)

بنا به روايت حمدالله مستوفى يزيد سيزده پسر و دختر داشت(١٠) مع ذلك امروز در دنيا كسى نيست كه خود را به يزيد نسبت دهد، و اگر كسى باشد كه بداند به او منسوب است از بيم ننگ و سرزنش و ملامت و تنفر مردم نسب خود را مخفى مى سازد.

و از حسينعليه‌السلام بعد از واقعه كربلا غير از حضرت زين العابدين پسرى باقى نماند ولى امروز ميليونها سادات و شرفاء از اولاد زين العابدينعليه‌السلام مشهورند و معروف، و در بلاد و ممالك اسلام وجود دارند كه اهل سنت و شيعه به آنها احترام گذاشته و از ايشان تجليل مى نمايند و به وجودشان تبرك مى جويند.

___________________

پى نوشت ها :

١ ـ سوره توبه، آيه ١٢٠.

٢ ـ نفس المهموم، ص ٢٤ ح ٢٤.

٣ ـ شايد كسى بگويد: بنى اميه قادر به محو اسلام نبودند; زيرا بر حسب وعده اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ خداوند حافظ اين دين است، و نور هدايت آن خاموش نخواهد شد و هرچه دشمنان اسلام سعى كنند: يَأْبيَ اللهُ اِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ خداوند دين را حفظ مى كند و نور اسلام را تتميم و تأييد مى نمايد، بنابراين چگونه دين در معرض اضمحلال و انقراض بود و چطور حسين دين را نجات داد، و اسلام را حفظ كرد؟ جواب اينست كه اين دنيا دار اسباب و مسببات است أَبىَ اللهُ اَنْ يَجْرِىَ الاْمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها حسينعليه‌السلام و كسانى كه بر حمايت از دين قيام مى كنند، اسباب اجراى مشيت الهيه و قضاى حق هستند، چنانچه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فرمان خدا بانى اين كاخ توحيد و سازمان عظيم الهى اسلامى بود و علىعليه‌السلام پاسدار و مدافع اسلام و حافظ دين بود و مكرر خطرات بزرگ را از آن دفع كرد و اگر شمشير او نبود اين دين برپا و پايدار نمى ماند، حسينعليه‌السلام با قيام و مظلوميت و تحمل شدائد و مصائب دين، راحفظ كرد.

٤ ـ خلاصه حكايت دار الندوه اينست كه: قريش در خانه قصى بن كلاب كه محل شور و اخذ تصميمات مهم سياسى بود و به آن دارالندوه مى گفتند، اجتماع كردند و پس از مشاوره، همگان قتل پيغمبر را تصويب كردند. خداوند پيامبر خود را از تصميم و كيد آنها با خبر ساخت و با فداكارى بزرگ علىعليه‌السلام جان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله محفوظ ماند. على در شبى كه بايد نقشه قريش اجرا شود به جاى پيغمبر خوابيد و كيد و مكر مشركين بى اثر شد. در اين شورا كه نتيجه آن رأى به اعدام پيغمبر خدا بود، ابوسفيان، عتبه و شيبه شركت داشتند سيره ابن هشام، ج ٢، ص ٩٣

٥ الكامل، ج ٢، ص ٢٢٠ ـ شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٧.

٦ ـ مقصود شاعر اين است كه: كار سلب آزادى و فشار و خود مختارى بنى اميه به جائى رسيده كه اگر رمله يا هند از زنان بنى اميه را هم نامزد حكومت و امارت كنند ما از بس بيچاره ظلم بنى اميه هستيم و قدرت نفس كشيدن نداريم با او بيعت مى كنيم.

٧ ـ همانا آنان كه به خدا ايمان آوردند و اعمال شايسته به جا آوردند، خداى رحمان آنها را در نظر خلق و حق محبوب مى گرداند. سوره مريم، آيه ٩٦.

٨ ـ نهج البلاغه، ج ٣، ص ١٦٩ ـ ك ٨٤.

٩ ـ گنج عرفان، تأليف مرحوم آيت الله والد قدس سره، ص ٨٤، كلمه ٣٨٤.

١٠ ـ حجة السعادة، ج ٢، ص ٣ ـ مروج الذهب، ج ٣، ص ٣٦.

تأسيس مكتب عالى و همگانى تعليم و تربيت

يكى از نتايج شهادت سيد الشهداءعليه‌السلام كه همواره مورد استفاده عموم و وسايل تعليم و تربيت و هدايت جامعه به اخلاق فاضله است برنامه هائى است كه به عنوان عزادارى و سوگوارى و ذكر مصائب آن حضرت در عرض سال اجرا مى شود(١١)

شايد كسانى باشند كه اهتمام شيعه را به برگزارى اين مراسم و صرف ميليونها اموال را همه ساله بى فائده و اسراف بشمارند; ولى اگر فوائده معنوى اين مراسم و تأثير آن را در تربيت جامعه و تهذيب اخلاق در نظر بگيرند، تصديق مى كنند كه اين برنامه ها از بهترين وسايل اصلاح و مكتبهاى تربيت است.

اين مراسم، احياى امر اهل بيت و رمز عالى بقاى مذهب تشيع، و بلكه(١٢) اسلام است. اگر هزاران ميليون اموال و موقوفات براى ترويج تعليمات اخلاقى و اجتماعى قرار دهند كه كلاسهايش در تمام دوران سال برقرار باشد، اين قدر پايدار نمانده و مورد حسن استقبال عموم واقع نمى شود.

ولى حسينعليه‌السلام با سرمايه اخلاق و نيت پاك و فداكارى در راه(١٣) حق، مدرسه اى باز كرد كه بيش از سيزده قرن است، كلاسها و شعبه هاى آن همه ساله روز افزون و در همه جا تشكيل، و نشريات و مطبوعات و شعبات سخنرانى آن همواره رو به ازدياد بوده و زن و مرد، در اين كلاسها شركت نموده و درس حقيقت و فداكارى مى آموزند.

خواندن و شنيدن تاريخ فداكارى و نهضت حسينعليه‌السلام و ياران آن حضرت، ايمان را راسخ، اخلاق را نيك و پسنديده، و همّت ها را بلند مى سازد.(١٤)

اين برنامه ها كه همه ساله در مساجد و حسينيه ها و خانه ها اجرا مى شود; مبارزه با بيدادگرى و كفر و شرك و اعلام پيروزى از هدف حسينعليه‌السلام است.(١٥)

براى ترغيب مردم به فضايل اخلاقى و آزادمنشى يك راه مؤثر اينست كه نمونه هاى عملى به مردم نشان داده شود و تاريخ زندگى افراد ممتاز و نخبه جهان را، براى آنها بگويند.

حكايت و نقل تاريخ چه كسى از تاريخ زندگى حسينعليه‌السلام ، آموزنده تر و سودمند تر است؟

مجالس ذكر مصيبت آن حضرت بهترين مجالس تبليغى و دعوت به اسلام است.

در اين مجالس، معارف قرآن، اصول و فروع دين، تفسير و حديث، تاريخ و سيره پيغمبر و ائمهعليهم‌السلام و صحابه، مواعظ، نصايح و راهنمائيهاى اخلاقى و اجتماعى و آئين زندگى از خانه دارى تا كشوردارى، به مردم آموخته مى شود و جاذبه نام حسينعليه‌السلام مردم را ساده و بى ريا در اين مجالس تعليم و هدايت و تربيت حاضر مى سازد.

به طور يقين هيچ وسيله ديگر نمى تواند اين منظور را تأمين كند، نام حسين مانند مغناطيس همه را جذب مى كند و محبوبيت فوق العاده او طورى است كه همه مى خواهند با او ارتباط داشته و در شمار دوستانش محسوب و در مصيبتش قطره اشكى بريزند.

اين كم نيست كه: اگر بخواهيم از مردم براى مصارف خيريه اعانه و كمك بگيريم به دشوارى مبلغ، مختصرى مى دهند ولى خودشان به نام حسينعليه‌السلام اموال بسيار انفاق مى كنند و به اهل استحقاق مى رسانند.

عجب وسيله بزرگى براى اصلاحات و ترقى و پيشرفت مملكت و هدايت نسل جوان و راهنمائى زن و مرد در دست ما قرار گرفته و از آن به طور شايسته استفاده نمى كنيم، و اين امواج احساسات ميليونها مردم را رايگان از دست مى دهيم!

براى راهنمائى و تربيت و ترقى سطح فكر جامعه و اندرزهاى اخلاقى و اجتماعى چه سازمانى مى توانيم تشكيل بدهيم كه عموم از آن آزادانه استقبال كنند بهتر از سازمان عزادارى حسينعليه‌السلام ؟!

مردمى كه حسين دارند و براى حسين به سر و سينه مى زنند و گريه مى كنند، بايد در آزادى و عدالت اجتماعى نمونه باشند.

مردمى كه از پيشواى آنها اين جمله جاويد و گرانبها لا اَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَلاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينِ اِلاّ بَرَما در صفحات تاريخ به يادگار مانده است، نبايد پشتيبان ظالم و يار ستمگر باشند.

مردمى كه يزيد را لعن مى كنند و يكى از مطاعن او را ارتباط و سازش با كفار و خيانت به كشور اسلام مى شمارند، بايد خود از اين روش زشت بركنار باشند.

در زمان ما در شعب مهم تبليغى، شعبه اى مهم تر از همين مجالس روضه و تعزيه حضرت حسينعليه‌السلام نيست، اگر از آن استفاده كنيم و فوائد و نتائج آن براى تربيت و دعوت به فضايل انسانى بسيار و بى اندازه است.

در دوره سال اين كلاسهاى اخلاق و دين و علم، همواره مفتوح است و در ماه محرم و صفر تعداد آن افزايش مى يابد به طورى كه كمتر كسى است كه در اين كلاسها شركت نكند، مخصوصاً در زمان ما با استفاده از وسائل تبليغى جديد بهتر مى توان از اين وسيله هدايت بهره بردارى كرد.

به نظر ما در ايران، افغانستان، پاكستان، هند، عراق، سوريه، لبنان و احسا و قطيف و بحرين و قطر، يمن و مصر و نقاط ديگر كه عزادارى حسينعليه‌السلام متداول است، از سائر تأسيسات عام المنفعه و مؤسساتى كه براى خير و صلاح جامعه و عالم كردن مردم به معناى واقعى تأسيس مى شود، مانند تشكيلات حسينعليه‌السلام نمى توان استفاده كرد.

به طور مثال: يكى از جمعيتهائى كه به نام خدمتگزارى، حضرت حسينعليه‌السلام وظايفى را مى تواند انجام بدهند، آقايان مداحها هستند. مثلاً در شهرى مانند تهران افرادى كه به نام مداح با جامعه ارتباط دارند بسيارند اين آقايان به طور هفتگى و ماهيانه و در مواقع ديگر برحسب دعوت قبلى در خانه ها مى روند و مدح و مرثيه مى خوانند، در هر خانه كه مى روند معمولاً چند نفر از همسايگان زن و مرد نيز حاضر مى شوند.

اگر همين صنف در تحت يك برنامه صحيح و منظم كه فقط از طرف علما و جامعه روحانيت و مراجع تقليد معين شود،انجام وظيفه نمايند و در اشعار و گفتارشان توجه به اوضاع روز و رفع معايب موجود داشته باشند و روح شجاعت و استقامت و عقيده را در مردم زنده سازند و هر ماه مثلاً به رفع يك ماده نقص و عيب اخلاقى همت گمارند، و در ضمن مرثيه هاى مختلفى كه مى خوانند آن را هم گوشزد كنند، بسيار مفيد خواهد شد، و همين آقايان مداحها مى توانند با خلوص نيت قسمت مهمى از معايب اخلاقى جامعه را برطرف كنند.

مجالس عمومى روضه خوانى نيز همين نقش را بهتر و عاليتر و عميق تر مى توانند ايفا كنند.

هم اكنون مرسوم شده كه آقايان طلاب دانشمند و فضلاى حوزه علميه قم در هنگام تعطيلات محرم و صفر و ماه مبارك رمضان و فرصتهاى ديگر، براى اقامه جماعت و تبليغ و منبر به شهرها و روستاها مى روند، نتايج آن به قدرى محسوس، و محصول زحمات ايشان به طورى چشم پركن شده كه عموماً مردم تقدير و تشكر مى نمايند، علاوه بر وظايف تبليغى و هدايت و ارشاد و ردّ شبهات و تعليم احكام، كارهاى عمرانى و تأسيسات و بنيادهاى خيريه ايشان نيز در اين دو سه ماهه فوق العاده قابل توجه است.

باز هم تكرار مى كنم: انصاف اينست كه ما از اين خوان گسترده آن طور كه بايد منتفع نمى شويم. يكى از عوامل مهم پيشرفت مذهب تشيع و اسلام در هند به تصديق اهل اطلاع، مجالس عزادارى حسينعليه‌السلام است، كه ملل مختلف را تحت تأثير حقيقت و روحانيت آن حضرت قرار داده و به گفته ماربين تا چندى پيش جمعيت شيعه در هند انگشت شمار بود ولى اكنون از بركات عزادارى حسينعليه‌السلام يكى از جمعيتهاى قابل توجه هند بشمار مى روند.

پس بايد بگوئيم حسينعليه‌السلام همانطور كه فداكارى و شهادتش باعث نجات اسلام شد، مجالس روضه و ذكر مصائبش نيز موجب بقاى دين و هدايت جامعه بوده و هست.(١٦)

سَلامُ اللهِ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله.

محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين و ساير ملل

بنى اميه با كشتن حسينعليه‌السلام گور خود را كندند، و پرده اى از روى شنايع اعمال و مقاصد شوم خود برداشته و خشم و غضب ملل اسلام را خريدارى كردند.

چنانچه در فصل انعكاس شهادت نگاشتيم، مجامع اسلامى با تأثر و تأسف شديد و فوق العاده، با اين حادثه فجيعه برخورد نمودند، و عموم مسلمانان ناراحت و غرق در تألم گشتند.

همه، عمل بنى اميه را تقبيح كردند. همه، آنها را سرزنش نمودند و خطا كارشان شناختند.

مستشرق آلمانى ماربين مى گويد: بزرگترين غلطهاى سياسى امويين كه اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت، كشتن حسينعليه‌السلام بود.

اين حقيقتى است كه هر مورخ و هركس تاريخ اسلام را مطالعه كند به آن اعتراف مى نمايد.

محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين براى آينده اسلام بسيار مفيد شد; زيرا بنى اميه از اينكه بتوانند منافقانه و زير پرده به اسلام ضربت بزنند مأيوس شدند و مردم آنها را شناختند و قتل حسينعليه‌السلام و اسير كردن خاندان پيغمبر بنى اميه را رسوا ساخت.

از آن پس همكارى و نزديك شدن به آنها سبب بدنامى و ننگ مى شد.

مردم طبعاً با نيات و مقاصد آنها مخالفت مى كردند و تا مى توانستند جلو مقاصد آنها مى ايستادند.

اگر زور سر نيزه و شمشير نبود، از شدت خشم، بنى اميه را قطعه قطعه و خانه هاشان را بر سرشان خراب مى كردند، جامعه به خون آنها و اتباعشان تشنه بود.

اين شعر عبدالله بن همام سلولى ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از بنى اميه است:

حَشَينَا الغَيظُ حَتّى لَوْ شَربْنا

دِماء بَنى اُمَيةَ مارَوَيْنا

يعنى: به قدرى از خشم پرشده ايم كه اگر خونهاى بنى اميه را بياشاميم سيراب نمى شويم.

يكى از علماى مصر كه فهرست كتاب كامل ابن اثير را تهيه كرده است مى گويد:

اِنَّ الْجَيْشَ الَّذى تَوَّلى مُحارَبَةَ الْحُسَيْنِ وَ قَتْلَه لَهُوَ اَقْسى قُلُوبِ الْعالَمِ، وَلَيْسَ فيهِ آثارُ الرَّحْمَةِ، وَ الاْنْسانِيَّةِ بَلْ هُمْ جِماداتٌ مُتَحَرِّكَةٌ شَريرَةٌ سَجَّلُوا لاِنْفُسِهِمْ فِى التّاريخِ اَكْبَرَ الْعارِ، وَ اَسْوَءَ الاْعْمالِ، وَ اَفْظَعَ الاْفْعالِ عامَلَهُمُ اللهُ بِجَرائِمِهِمْ اَشَّدَ الْعِقابِ(١٧)

يعنى:

سپاهى كه با حسين ‎عليه‌السلام ‎ جنگ كرد و او را كشت، سخت دل ‎ ترين افراد بودند، و در آن آثار رحم انسانى نبود، بلكه آنان جمادات متحرك و شريرى بودند كه برخود بزرگترين عار و بدترين كارها و شنيع ‎ ترين كردار را مسجل كردند. خداوند آنها را به كيفر جرائمشان به شديدترين عقاب، كيفر دهد!

شيخ عبدالوهاب نجار استاد قِسم تخصص در ازهر در ملاحظاتش بر كامل مى نويسد:

لَعَنَ اللهُ الْفِسْقَ، وَالْفُسّاقَ لَقَد سَوّدُوا صَحائِفَ التّاريخَ، وَسَجَّلُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ الْجَرائِمَ الْكُبْرى الَّتى لا تُغْتَفَرُ، وَ لا تُنْسى مَدَى الدَّهْرِ فَاِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، وَ لا حَوْلَ وَ لا قوُّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِى الْعَظيمِ(١٨)

يعني: خدا فسق و فساق را لعنت كند، همانا سياه كردند كشندگان حسين صفحه ‎ هاى تاريخ را و بر خود جرائم بزرگى را مسجل ساختند كه نه آمرزيده مي ‎ شود و نه تا پايان روزگار فراموش مى گردد.

گرفتارى بنى اميه به شورش و انقلاب

يكى از عكس العملها و نتايج شهادت و مظلوميت حسينعليه‌السلام شورشها و انقلاباتى بود كه براى برانداختن حكومت امويين در جهان اسلام برپاشد.

در اين شورشها عاملى كه بيش از هر چيز مردم را تهييج و تحريك مى كرد، شهادت حسينعليه‌السلام ، و دعوت به قيام براى خونخواهى آن حضرت و گرفتن انتقام از بنى اميه بود.

خونخواهى حسينعليه‌السلام شعارى بود كه همه جا از آن طرفدارى مى شد و مردم به دور پرچمى كه با اين شعار افراشته مى شد جمع مى شدند.

اين شورشها اگر چه بسيارى با شكست مواجه شد، و خون آشامان تاريخ مانند مسلم بن عقبه و حصين بن نمير و حجاج، چند صباحى با آن مقاومت كرده و پايه هاى لرزان حكومت بنى اميه را با قتل عام و كشتارهاى دسته جمعى و حبس و شكنجه نگاه داشتند; اما انقلابات پى در پى كه حاكى از تنفر شديد مردم بود، يكى پس از ديگرى سلطنت آنها را رو به سقوط و انقراض مى برد و وضع سياسى بنى اميه را سست و ضعيف مى ساخت.

معلوم است حكومتى كه در داخل كشور جز قواى انتظامى كه شرف و ايمان خود را به پول فروخته بودند، پشتيبانى نداشته باشد، و افكار و احساسات عموم او را غاصب و ستمگر بشناسد و ملت از او ناراضى باشد، نخواهد توانست تنها با زور سر نيزه مدت زيادى پايدار بماند، همان نارضايتى عمومى سبب انقلابات پى در پى خواهد شد و عاقبت ساقط مى شود.

نخستين انقلابى كه پس از شهادت حسينعليه‌السلام بعد از انقلابات كوچك مثل انقلاب كوفه و قيام عبدالله بن عفيف برپا شد انقلاب مدينه بود كه چنانچه شرح داده شد، مسرف بن عقبه به امر يزيد با مظالمى كه در مدينه طيبه مرتكب شد انقلاب را خاموش كرد.

طبرى مى گويد: وقتى حسينعليه‌السلام شهيد شد، نجدة بن عامر حنفى در يمامه و ابن زبير به شورش برخاستند(١٩)

يكى از انقلابات صادقانه و واقعى كه براى خونخواهى حسينعليه‌السلام بر پا شد، انقلاب توابين، به فرماندهى يكى از اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نام سليمان بن صرد بود كه جمعى از بزرگان شيعيان و اصحاب امير المؤمنينعليه‌السلام در آن، شركت داشتند اين جمعيت با شعار يا لثارات الحسين قيام كردند و به قدرى صدق نيت و احساسات پاك نشان دادند كه هر كس شرح قيام آن رادمردان را بخواند تحت تأثير ايمان و خلوص آنها واقع مى شود.

خطبه ها، شعارها، رفتار و استقامت اين گروه در عين حالى كه از عجايب حوادث تاريخ و نمونه هيجان روح پاك و بيدارى ضمير بشر است، نماينده انعكاس شهادت و مظلوميت حسينعليه‌السلام و تأثير و تأسف مردم از فوت سعادت شهادت در ركاب آن حضرت نيز هست.

وقتى توابين بانگ يا لثارات الحسين در دادند، عبدالله بن حازم با دختر و زنش سهله كه بسيار زيبا و خوشرو بود نشسته بود، ناگهان اين صدا را شنيد، اسب خواست و اسلحه بر گرفت.

زن گفت: مگر ديوانه شده اى ابن حازم!

گفت: نه! منادى خدا ندا در داد; و بيش از اين امكان درنگ نيست، البته اين ندا را مى پذيرم. و انتقام خون آن مظلوم را مى گيرم يا در اين راه كشته مى شوم.

زن زيبا و خوب رويش گفت:

پس نمى گوئى اين دخترك خويش را به كه مى سپارى؟

گفت: به خدا مى سپارم; خدايا من اهل و فرزندم را به تو سپردم. خدايا مرا براى ايشان حفظ كن، و به خاطر تفريط و تقصيرى كه در يارى پسر دختر پيغمبرت كردم مرا بيامرز(٢٠)

جماعت توابين هنگام خروج، نخست به زيارت قبر حسينعليه‌السلام رفتند و يك شبانه روز در آنجا ماندند، فرياد به صيحه و گريه بلند كردند، بطورى كه مانند آن روز ديده نشد و به وظيفه توبه و تضرع رفتار كردند، مى گفتند:

اَلّلهُمَّ ارْحَمْ حُسَيْناً الشَّهيدَ بْنَ الشَّهيدِ الْمَهدِى بْنَ المَهْدِى الصِّديقَ بنَ الصِّدّيقَ اَللهُمَّ اِنّا نَشْهَدُ اَنّا عَلى دينِهِمْ وَ سَبيلهِمْ، وَ اَعْداءَ قاتِليهِمْ، وَ اَوْلياءَ مُحِبّيهِمْ، اَلّلهُمَّ اِنّا خَذَلْنا اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّنا فَاغْفِرْ لَنا ما مَضى مِنّا، وَ تُبْ عَلَيْنا فَارْحَمْ حُسَيْناً، وَ اَصْحابَهُ الشُهَداءَ، وَ اِنّا نَشْهَدُ اَنّا عَلى دينِهِمْ وَ عَلى ما قُتِلوا عَلَيْهِ وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ(٢١)

الحق گروه توابين مردانگى و وفا و حقيقت و ثبات قدم، و محبت و ولايت خود را به اهل بيت در واقعه عين الورده به ثبوت رساندند و نام خود را در صفحات تاريخ به افتخار ثبت كردند.

و الحق سرگذشت اين مردم براى همه آموزنده و عبرت انگيز است. خداوند عذرشان را بپذيرد، و آنان را در زمره ياوران سيد الشهداءعليه‌السلام محشور فرمايد.

بعد از اين انقلاب، انقلاب مختار شروع شد و همواره شورش و انقلاب بود تا سلطنت بنى اميه منقرض گرديد.

و روزگار درازى نگذشت مگر آنكه تمام كسانى كه در شهادت حسينعليه‌السلام شركت جسته بودند يا به عقوبتى سخت گرفتار شدند و يا به دست شورشيان كشته شدند.

زهرى گفت: احدى از كسانى كه در كربلا براى كشتن حسينعليه‌السلام رفتند باقى نماند، مگر آنكه پيش از عذاب آخرت; در دنيا نيز ـ هر كدامشان به طريقى به سزاى اعمال خودشان رسيدند(٢٢)