پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام0%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 24991
دانلود: 2841

توضیحات:

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24991 / دانلود: 2841
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٩ نظر نمودن به آقاى جوانان اهل بهشت

ابن حبّان، ابو يعلى، ابن عساكر، ابن سعيد، محب طبرى، شبلنجى، و صبّان از جابر انصارى روايت كرده اند كه گفت:

سَمِعْتُ رَسُولَ الله يَقُولُ: مَنْ اَحَبَّ اَوْ وَمَنْ سَرَّهُ ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله اَنْ يَنْظُرَ اِلى سَيِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيَنظُرْ اِلى هذا

و به اين لفظ هم از جابر روايت شده كه، فرمود:

مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَنْظُرَ اِلى رَجُل مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ فَى لَفْظ اِلى سَيِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ اِلى الْحُسَيْنِ عَلى(٣٧)

مضمون هر دو حديث اين است كه: هر كس دوست مى دارد يا شادمان مى شود كه به مردى از اهل بهشت يا سيّد جوانان اهل بهشت نگاه كند به حسينعليه‌السلام نگاه كند.

١٠ دوستان حسين عليه‌السلام اهل بهشتند

در سيره ملا و غير آن، از ابن عباس حديثى طولانى از پيغمبر ‎صلى‌الله‌عليه‌وآله در فضايل حسنينعليهما‌السلام روايت شده كه در پايان آن مى فرمايد: خدايا تو ميدانى كه حسن و حسين و عمو و عمه ايشان در بهشتند، هر كس آنها را دوست دارد در بهشت است، و هركس آنها را دشمن بدارد در آتش است

و در نظم درر السمطين اين حديث را از هارون الرشيد روايت كرده، و نقل نموده كه، هر وقت هارون اين حديث را روايت مى نمود اشكش جارى و گريه راه گلويش را مى گرفت(٣٨)

و نظير اين حديث را صاحب كتاب السنه از حذيفه روايت كرده است.(٣٩)

١١ ـ درجه وسيله

ابن مردويه از علىعليه‌السلام روايت كرده كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فِى الْجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدْعَى الْوَسيلَةُ فَاِذا سَأَلْتُمُ اللّهُ فَسَلُوا اِلى الْوَسيلَةَ قالُوا: يا رَسُولَ اللّهِ مَنْ يَسْكُنُ مَعَكَ فيها؟ قالَ: عَلِى وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(٤٠)

در بهشت درجه ‎ اى است كه وسيله خوانده مي ‎ شود پس هرگاه از خدا سؤال كرديد پس وسيله را براى من سؤال كنيد. گفتند: يا رسول اللّه چه كسى با تو در آن درجه ساكن مى گردد؟

فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين.

١٢ حسين عليه‌السلام با پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يك مكان

احمد طبرانى و ابن اثير از علىعليه‌السلام ، و حاكم در مستدرك از ابوسعيد روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليه‌السلام فرمود:

يا فاطِمَةُ اِنّى وَ اِيّاكِ وَ هذا الرّاقِدَ يَعْنى عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لَفى مَكان واحِد(٤١)

اى فاطمه من و تو و اين كه خوابيده يعنى علي و حسن و حسين روز قيامت در يك مكان مى باشيم.

طبرانى از ابو موسى روايت دارد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اَنَا وَ عَلِىٌ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ يَوْمَ الْقِيامةِ فى قُبَّة تَحْتَ الْعَرْشِ(٤٢)

من، على، فاطمه، حسن وحسين در يك قبّه در زير عرش هستيم.

عمر بن الخطاب روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اَنَا وَ عَلِى وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فى حَظيرَةِ الْقُدْسِ فى قُبَّة بَيْضاءَ وَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحمنِ

من، على، فاطمه، حسن و حسين در حظيرة القدس در قبه سفيدى كه سقف آن عرش رحمان است مى باشيم.

و نظير اين حديث از ابوهريره نيز روايت شده است.(٤)

١٣ يارى حسين عليه‌السلام از واجبات است

اين مادّه از بسيارى از احاديثى كه پيش از اين آورده شد، و بعد از اين نيز مرقوم خواهد شد استفاده مى شود، و اگر سران مسلمانان كه حكومت يزيد را شرعى نمى دانستند، مانند ابن زبير و ابن عمر و ديگران، حسين را يارى كرده بودند تاريخ اسلام غير از اين بود كه اكنون هست و اعتراض بزرگى كه بر آن مردم وارد است همين است.

انس بن الحارث بن نبيه كه خود از كسانى است كه به سعادت شهادت در ركاب حسينعليه‌السلام نايل شد، از پدرش كه يكى از صحابه، و از اهل صفه است روايت كرده كه گفت: شنيدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه حسينعليه‌السلام در دامانش بود مى فرمود:

اِنَّ ابْنى هذا يُقْتَلُ فى اَرْض يُقالُ لَها الْعِراقُ فَمَنْ اَدْرَكَهُ فَلْيَنْصُرْهُ(٤٤)

به درستى كه اين پسرم در زمينى كه به آن عراق گفته مي ‎ شود كشته مي ‎ شود پس هركس او را درك كند بايد ياريش كند.

و سيوطى از بغوى، ابن السكن و باوردى، و ابن منده و ابن عساكر از انس بن حارث به اين لفظ روايت كرده است:

اِنَّ اِبْنى هذا يُقْتَلُ بِاَرض مِنْ الْعِراقِ يُقالُ لَها كَربَلاءَ فَمَنْ شَهِدَ ذلِكَ مِنْهُمْ فَلْيَنْصُرْهُ(٤٥)

خوارزمى در ضمن خبرى طولانى نقل كرده كه حسينعليه‌السلام به ابن عباس فرمود: آيا مى دانى كه من پسر دختر رسول خدا هستم؟

عرض كرد: آرى! غير از تو كسى را نمى شناسم كه پسر پيغمبر باشد، و يارى و نصرت تو بر اين امت واجب است آنچنان كه روزه و زكات واجب است كه يكى از اين دو بدون ديگرى پذيرفته نشود.

حسينعليه‌السلام فرمود: پس رأى تو چيست در حق مردمى كه پسر دختر پيغمبر را از وطن و خانه و جايگاه و زادگاهش، و حرم رسول و جوار قبر پيغمبر و مسجد و محل هجرت آن حضرت خارج نمودند، و او را بيمناك و سرگردان گذاردند كه قرارگاه ومنزل و مأوائى نداشته باشد و قصدشان از اين سختگيريها كشتن او و ريختن خونش باشد در حالى كه او شركى به خدا نياورده، و غير از خدا را ولىّ امر خود قرار نداده، و از روش پيغمبر و جانشينان او تخلّف نكرده باشد؟

ابن عباس گفت: نمى گويم در حق آنها مگر آنكه آن كسان كافر به خدا و پيغمبر شدند، و اگر نماز بخوانند از روى كسالت و رياكارى است. و بر مثل اين مردم عذاب بزرگتر خدا نازل گردد، و اما تو، ابا عبداللّه پس تو سر سلسله افتخار و مباهاتى، پسر پيغمبرى پسر وصى پيغمبر و فرزند زهرائى كه همانند مريم بود پس گمان مبر اى پسر رسول خدا كه خدا از آنچه ستمكاران مى كنند غافل است، و من گواهى مى دهم كه هر كس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان توكناره گيرى كند در آخرت نصيب وبهره اى نخواهد داشت.

حسينعليه‌السلام گفت: خدايا گواه باش.

ابن عباس گفت: فداى تو شوم! گويا به من خبر از مرگ خودت مى دهى و از من مى خواهى تو را يارى كنم سوگند به خدائى كه غير از او خدائى نيست، اگر در پيش روى تو شمشير بزنم تا شمشيرم بشكند و دستهايم قطع شود اندكى از حق تو را ادا نكرده باشم هم اكنون من حاضر خدمت تو هستم بهر گونه فرمان دارى فرمان بده!

اين خبر طولانى است و بعضى از قسمتهاى ديگر آن را در آينده نقل مى كنيم; در آغاز اين خبر است كه عبدالله بن عمر گفت: شنيدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

حُسَيْنٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَ لَمْ يَنْصُروُهُ لَيَخْذُلَنَّهُم اللّهُ اِلى يَوْمِ الْقِيامةِ(٤٦)

حسين كشته مي ‎ شود پس اگر او را وابگذارند، و ياريش نكنند خدا آنها را تا روز قيامت يارى نخواهد كرد.

١٤ ـ اول كسى كه وارد بهشت مى شود

حاكم و ابن سعد از علىعليه‌السلام روايت كرده اند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود:

اِنَّ اَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اَنَا وَ اَنْتَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ و الْحُسَيْنُ قالَ عَلِي: فَمُحِبُّونا قالَ: مِنْ وَرائِكُمْ(٤٧)

اول كسى كه داخل بهشت مى شود من، تو، فاطمه، حسن و حسين هستيم.

على عرض كرد پس دوستان ما چى ؟

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به دنبال سر شما وارد مى شوند

و طبرانى و احمدبن حنبل در مناقب نيز اين حديث را روايت كرده اند.(٤٨)

١٥ ـ حضرت قائم آل محمّد از فرزندان حسين عليه‌السلام است

حذيفه از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه فرمود:

لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَومَ حَتّى يَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدى اِسْمُهُ كَاِسْمى فَقالَ سَلْمانُ: مِنْ اَى وُلْدِكَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: مِنْ وُلْدى هذا وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى الْحُسَيْنِ(٤٩)

اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز خدا آن روز را طولانى سازد تا مردى از فرزندانم را برانگيزد كه هم نام من است. آنگاه سلمان عرض كرد: از كدام فرزندان تو است يا رسول اللّه؟ فرمود: از اين فرزندم! و دستش را بر حسين زد.

١٦ حضرت قائم نهمين فرزند حسين عليه‌السلام است

از سلمان روايت است كه گفت: وارد شدم بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه حسين بر زانوى مرحمت او بود، پيغمبر به او روى مى كرد و دهان او را مى بوسيد، و مى فرمود: تو آقا، پسر آقا و پدر آقايانى، تو امام، پسر امام، پدر امامانى، تو حجّت، پسر حجّت، پدر حجّتهاى نه گانه اى كه از صُلب تو هستند نهمين ايشان قائم آنها است(٥٠)

حموينى در حديثى مفصل و طولانى از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه فرمود: حسن و حسين دو امام امت من بعد از پدرشان مى باشند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سيّده زنان جهانيان و پدرشان سيّدالوصيين است، و از فرزندان حسين نه نفرند كه نهمين آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ايشان طاعت من و معصيت و مخالفت ايشان معصيت و مخالفت با من است، به سوى خدا شكايت مى كنم از كسانى كه فضيلت ايشان را انكار و احترامشان را بعد از من ضايع مى نمايند، و خداوند كافى است در ولايت كارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گيرنده است از كسانى كه حق آنها را انكار نمايند:

( وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَب يَنْقَلِبُونَ ) . (٥١)

١٧ شاخه و ميوه درخت نبّوت

حموينى، سمعانى، قندوزى و خوارزمى از جابر روايت كرده اند كه گفت: پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عرفات بود و على روبروى آن حضرت بود. پيامبر اشاره فرمود به من و على، خدمت او رفتيم پس فرمود: يا على! نزديك من بيا، على نزديك رفت، فرمود: دستت را در دست من بگذار! پس فرمود: يا على! من و تو از يك درختيم من اصل و ريشه آن، و تو فرع آن; و حسن و حسين شاخه هاى آن، هركس به يكى از شاخه هاى آن متعلق گردد خدا او را داخل بهشت نمايد

يا على! اگر امّت من روزه بگيرند به قدرى كه مثل كمانها خميده شوند و نماز بخوانند به قدرى كه مثل ميخها خشك و بى حركت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد(٥٢)

گنجى شافعى از خطيب بغدادى در تاريخ از علىعليه‌السلام روايت دارد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: درختى است كه من ريشه و اصل آن، و على فرع آن، و حسن و حسين ثمره و ميوه آن، و شيعه برگ آن هستند: پس آيا بيرون مى شود از پاكيزه و طيّب غير از طيّب و پاكيزه يعنى: فرع و ميوه و برگ درخت پاك همه پاك مى باشند. و نظير اين حديث را نيز از ابو امامه باهلى روايت كرده است.(٥٣)

و اخبار به اين مضمون زياده بر اينها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنين به نظم در آورده است:

يا حبَذا دَوْحَةٌ فِى الْخُلْدِ نابتة

ما مِثْلُها نَبَتَتْ فِى الْخُلْدِ مِنْ شَجَر

اَلْمُصْطَفى اَصْلُها وَ الْفَرْعُ فاطِمَة

ثُمَّ اللِقاحُ عَلِىٌ سَيِّدُ الْبَشَر

وَ الْهاشِمِيّانِ سِبْطاهُ لَها ثَمَر

وَالشيعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُ بِالثَّمَرِ

اَنَا بِحُبِّهِمْ اَرْجُو النَّجاةَ غَدَا

وَ الْفَوزَ فِى زُمْرَة مِنْ اَفْضَلِ الزُمَرِ

هذا هُوَ الْخَبَرُ الْمَأثُورُ جاءَ به

اَهْلُ الرِّوايَةِ فِى الْعالِى مِنَ الْاَثَرِ

١٨ وديعه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

شبراوى و سبط ابن الجوزى نقل كرده اند كه وقتى زيد بن ارقم به ابن زياد اعتراض كرد، و گفت: من در زمانى طولانى مى ديدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميان اين دو لب را مى بوسيد، زيد گريست، و ابن زياد با او درشتى كرد، و او را به كشتن تهديد نمود و گفت: اگر پير خرفى نبودى گردنت را مى زدم.

زيد از مجلس ابن زياد برخاست، و مى گفت: مردم، شما از اين پس بندگانيد يعنى بايد غلام و بنده بنى اميه و كارگزاران آنها باشيد پسر فاطمهعليه‌السلام را كشتيد و پسر مرجانه را زمامدارى، و حكومت داديد. به خدا نيكان شما رامى كشند، و بدان شما را بنده مى سازند. پس دور باد از عزت، آن كس كه راضى به ذلت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن زياد گفت:

حديثى براى تو بگويم كه خشم تو از آن بيشتر شود: ديدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسين را بر ران چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِ عُهُما اِيّاكَ وَ صالِحَ الْمؤمِنينَ

خدايا من اين دو و صالح المؤمنين على را نزد تو وديعه و سپرده گذاردم.

پس وديعه رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زياد؟ ابن زياد در خشم شد، و تصميم به قتل زيد گرفت.

و نيز سيوطى و مناوى از طبرانى اين دعاء را از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند.(٥٤)

١٩ دعاى پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

طبرانى از واثله روايت دارد كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينگونه در حق على و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام دعا كرد:

اَللّهُمَّ اِنَّكَ جَعَلْتَ صَلَواتِكَ، وَ رَحْمَتَكَ، وَ مَغْفِرَتَكَ وَرِضوانَك عَلى اِبْراهيمَ وَ آلِ اِبْراهيمَ اَللّهُمَّ اِنَّهُمْ مِنّى وَ اَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ مَغْفِرَتَكَ، وَ رِضْوانَكَ عَلَى وَ عَلَيْهِمْ يَعني: عَلِيّاً، وَ فاطِمَةَ، وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً(٥٥)

خدايا تو قرار دادى صلوات و رحمت و مغفرت، و خوشنوديت را بر ابراهيم و آل ابراهيم. خدايا ايشان يعنى على، فاطمه، حسن و حسينعليهم‌السلام از منند، و من از ايشان هستم. پس قرار بده صلوات و رحمت و آمرزش و خوشنوديت را بر من و بر آنها.

٢٠ اشتقاق نام حسين عليه‌السلام از نام خداى تعالى

ابو هريره از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى روايت كرده كه چون خدا آدم را آفريد، در سمت راست عرش پنج شبح در نور ديد كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسيد: اين پنج شبح كه در هيبت و صورت من هستند كيستند؟ خطاب شد: اينان پنج تن از فرزندان تو هستند كه پنج اسم براى آنها از نامهاى خود مشتق كرده ام، و اگر براى ايشان نبود، بهشت و جهنم، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و آدميان و جنيّان را نمى آفريدم، پس من محمودم، و اين محمّد است، و من عالى هستم، و اين على است، و من فاطرم، و اين فاطمه است، و من احسانم، و اين حسن است، و من محسنم و اين حسين است. به عزَّتم، سوگند ياد نموده ام كه هر كس ذره اى از كينه ايشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش مى كنم، ايشان برگزيدگان من هستند، و به ايشان نجات مى دهم، و به ايشان هلاك مى نمايم. هر وقت حاجتى دارى به اين پنج تن متوسل شو، پس پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مائيم كشتى نجات! هر كس به آن متعلق شود نجات يابد و هركس از آن برگردد هلاك شود.(٥٦)

سلمان فارسى در ضمن حديثى روايت مى كند، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند از براى ما نامهائى از نامهاى خودش مشتق ساخت پس خداوند عزَّ و جلَّ محمود است، و من محمّدم، و خداوند اعلى است، وبرادرم على است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسين ميباشند.(٥٧)

٢١ ارث حسنين از پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

حسن و حسينعليهما‌السلام وارث كمالات علمى، روحى، اخلاقى، و جسمى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند. مردم در سيما و رفتار و روش آنها پيغمبر را مى ديدند، و عظمت و روحانيت او را تماشا مى كردند. چنانچه مكرّر گفته شد وجود پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به حسنينعليهما‌السلام كانون مهر، اشفاق، نوازش، لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى داشت و مى بوئيد و مى بوسيد، و زبانشان را مى مكيد بر دوش مبارك خويش سوارشان مى كرد. شخصاً از آنها پرستارى مى فرمود. آنها را پسر خود مى خواند. از گريه آنها ناراحت مى شد. آنها را روى سينه خود مى خوابانيد. از شنيدن اسمشان لذت مى برد. در كوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى، خطبه و در حال نماز، حسنينعليهما‌السلام مشمول مراحم مخصوص پيغمبر بودند.

اخبارى كه در كتب معتبر اهل سنت است، همه حكايتى از اين عواطف پاك است. اين مهربانيها در عين حال كه نمونه اى از تواضع و فروتنى فوق العاده و سادگى زندگى پيغمبر بسيار با عظمت اسلام بود، تمركز عواطف شديد پدرانه او را در حسنين، و فاطمه زهراعليهم‌السلام نشان مى داد. چون از پيغمبر خدا صادر ميشد كه در همه كمالات در حد اعتدال، و استقامت بود، و محبت و رضا او را هيچگاه بر آن نمى داشت كه از سخن راست، و حقيقت كلمه اى بيشتر بگويد، دليل كمال لياقت، و صلاحيّت، و شايستگى حسنين بود زيرا تعبيراتى پيغمبر در حق آنها مى فرمود و اوصافى را براى آنها مى گفت كه تنها عواطف و احساسات پدرانه نمى تواند آن تعبيرات را تجويز نمايد، و معلوم بود كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سيماى آنها يك سّر الهى مشاهده مى كرد.

بر حسب احاديث شريفه ثقلين، و احاديث امامان، و احاديث سفينه، و احاديث بسيار ديگر كه ما در تأليفى كه در اثبات حجيت فقه شيعه، و وجوب رجوع به احاديث اماميّه در احكام نوشته ايم آنها را ذكر كرده و صحت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشكار ساخته ايم; حسن و حسينعليهما‌السلام وارث علوم پيغمبر و هريك، در عصر خود رهبر حقيقى امّت اسلام و حافظ آفتاب جهانتاب شرع بودند.

امام و وصىّ و جانشين پيغمبر يكى از صفات برجسته اش همين است كه ميزان تعادل و اعتدال امور باشد، و در حقيقت مركزى است كه واماندگان راه حقيقت و كُند روها به آن مركز سوق داده مى شوند تا عقب نمانند و فاصله آنها با امام كه پيشرو قافله خداپرستان است زياد نشود، و تندروهاى افراطى به آن مركز برگردانده مى شوند تا شتاب خارج از حد، سبب گمراهى آنها نشود. و اين است حقيقت معناى كلام پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ذيل بعضى احاديث صحيحه ثقلين:

فَلا تُقَدِّمُو هُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تَقْصُروُا عَنْهُما فَتُهْلِكُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ(٥٨)

بر قرآن و عترت مقدّم نشويد، كه هلاك مي ‎ گرديد، و از آنها عقب نيفتيد، كه هلاك مي ‎ شويد، و به عترت چيزى نياموزيد زيرا آنها از شما داناترند.

پس حسينعليه‌السلام بى شبهه وارث علم و كمال پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.

بر حسب روايات متعدد كه در كتابهاى معتبر نقل شده فاطمه زهراسلام الله عليها در مرض موت پدرش، حسن و حسين را نزد آن حضرت آورد، و عرض كرد: يا رسول اللّه اين دو پسران تو هستند آنها را ببخش و عطائى مخصوص فرما، يا به آنها چيزى به ارث عطا كن!

پيغمبر فرمود: به حسن عظمت و بردبارى مى بخشم، و به حسين جود و مهربانى.

و در روايت ديگر است كه فرمود: به اين بزرگ يعنى حسن مهابت و حلم بخشيدم و به آن كوچك يعنى حسين محبت و رضا. و در حديث ديگر است كه فرمود: امّا حسن، پس هيبت و آقائى من براى اوست، و امّا حسين، پس از براى اوست جود و جرأت من.(٥٩)

اين احاديث، گوشه اى از كمالات و اخلاقى را كه حسن و حسين از جّد خود ارث برده اند نشان مى دهند.

و سّر اين تعبيرات اشاره به روش هاى خاص حسن و حسين و چگونگى رهبرى و برنامه هاى آنها و تصديق روش هر دو است تا مردم بدانند كه سرچشمه و منبع اين دو روش مأموريتهاى دينى، و تكاليف خاصى است، كه پيغمبر با وحى الهى آنها را به آن مكلف ساخته بود و هر دو روش از روش پيغمبر و سيره او جدا نيست، و گرنه حسن و حسين هر دو جامع تمام كمالات اخلاقى و وارث جد و پدر، و حافظ دين و قرآن مقدس بوده اند.

___________________

پى نوشت ها :

١ ـ سنن ابن ماجه،ج ١ ب فضل اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ص ٥٦، الجامع الصغير، ج ١، ص ٧و١٥٢. صواعق، ص ١٨٥و١٨٩. استيعاب، ج ١، ص ٣٧٦ الاصابه ص ٣٣٠. ترمذى، ج ١٣، ص ١٩١ و١٩٢ و١٩٨. مصابيح السنة، ج ٢، ص ٢٨٠. الحاوى، ج ٢، ص ٤٥٧. فرائد السمطين، ص ٣٥. در رالسمطين، ص ٢٠٥. ذخائر العقبى، ص ٩٣ و١٢٩. خصايص نسائى ص ٤٨ و٤٩ و٥٣. حلية الاولياء، ج ٥، ص ٧١. مقتل خوارزمى، ف ٦، ص ٩٢. الخصائص الكبرى، ج ٢، ص ٢٦٥. مطالب السؤل ص ٦٥. تاريخ ابى الفداء، ج ٢، ص ٩٧.

٢ ـ سنن ابن ماجه ج ١، باب فضل اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله ، ص ٦٥ و سنن ترمذى، ج ١٣، ص ٢٤٨.

٣ ـ سنن ابن ماجه، ج ١ ص ٦٥ مصابيح السنة، ج٢، ص ٢٨١. ترمذى ج ١٣ ص ١٩٥ و١٩٦. اسدالغابه، ج ٥، ص ١٣٠ و٥٧٤ وج ٢ ص ١٩. كنز العمال، ج ٦ ص ٢٣٣ وج ٣ ص ٣٩٥، و مطالب السؤل، ص ٧١.

٤ ـ الجامع الصغير ج١، ص ١٤٨، كنز العمال، ج ٦ ، ص ٢٢٣، ح ٣٩٥٣. امالى الشريف المرتضى ج ١، ص ٢١٩.

٥ ـ حفيدة الرسول، ص ٤٠.

٦ ـ الاستيعاب، ج ١، ص ٣٧٦. نور الأبصار ص ١٠٤. السيرة النبوية، ج ٣، ص ٣٦٨.

٧ ـ مصابيح السنة، ج ٢ ص ٢٨٠، ترمذى ج ١٣، ص ١٩٢ و١٩٣ و١٩٨، اسدالغابه، ج ٢، ص ١١و خصائص نسائى ص ٥٢ و٥٣.

٨ـ(٢) و (٣) مصابيح السنة، ج ٢ ص ٢٨١، ترمذى ج ١٣ ص ١٩٤. الجامع الصغير، ج ١، ص ١١، كنوز الحقايق، ج ١، ص ١١.

٩ ـ ذخاير العقبى، ص ١٤٣. نور الابصار، ص ١١٤.

١٠ ـ كنوز الحقايق، ج ١، ص ٤٤.

١١ ـ كنوز الحقايق، ج ١، ص ٤٤.

١٢ ـ اسعاف الراغبين، ص ١٨٢

١٣ ـ ذخائر العقبى، ص ١٤٣. نور الابصار، ص ١١٤.

١٤ ـ صحيح بخارى، ج ٢، ص /١٨٨. ترمذى ج ١٣، ص ١٩٣. اسدالغابه، ج ٢، ص ١٩. الاصابه، ج ١، ص ٣٣٢.مصابيح السنة، ج ٢، ص ٢٧٩ و ٢٨٠. كنوز الحقايق، ج ١، ص ٦٣ و٦٧ و ج ٢، ص ١٥١. خصائص نسائى، ص ٥٤. كنز العمال، ج ٦، ص ٢٢٠ ح ٣٨٧٤ و ص ٢٢١ ح ٣٩١٢. نظم در رالسمطين ص ٢١٢. مطالب السؤل ص ٥٦ و صواعق، ص ١٩١.

١٥ ـ ذخائر العقبى، ص ١٢٤.

١٦ ـ كنوز الحقائق، ج ١، ص ١٤٥.

١٧ـ التاج العروس، ج ٢، ص ١٤٩ و نهايه ابن اثير.

١٨ صحيح بخارى، ج ٢، ص ١٨٨. اسدالغابه، ج ٢، ص ٢٠.

١٩ ـ البدء و التاريخ ج ٦ ص ١١.

٢٠ ـ غير از سوره توبه.

٢١ ـ بنات النبى، ص ٢٤٤ تا ٢٥٣، ترجمه به اختصار و نقل به معنى.

٢٢ ـ استيعاب، ج١، ص ١٨٢ و ٣٨٣. سيوطى در الجامع الصغير، ج ٣ ص ١٤٨ از خطيب نقل كرده كه او از وكيع در غرر وابن سنى درعمل يوم و ليله روايت نموده است، و همچنين از ابن عساكر از ابوهريره به اين لفظ حديث كرده حُزُقُّةٌ حُزُقُّةٌ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة و ابن منظور نيز در لسان العرب به همين لفظ روايت كرده و از عبارت او استفاده مى شود كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت به حسن و حسين همواره اين گونه ملاطفت اظهار مى نموده اند.

و حُزُقَّه به فتح حاء و ضم زا، يا به ضم هر دو چنانچه در قاموس گفته به كسى گويند كه به واسطه ضعف يا خردى و كوچكى، قدمهايش كوتاه و به هم نزديك باشد. و تَرَقَّ به معناى اصعدْ است يعنى بالا برو! و عَيْنَ بَقَّه چنانچه علائلى گويند كنايه از كوچكى جسم و خردى جثه است اين جمله را عرب هنگام اظهار ملاطفت و مزاح با طفل و به نشاط آوردن او مى گويد.

٢٣ ـ سمو المعنى فى سموالذّات، ص ٧٦ و ٧٧.

٢٤ ـ اسد الغابه ج ٢، ص ٢١. تاريخ طبرى ج ٤، ص ٣٤٩. كامل، ج ٣ ص ٢٩٨. تاريخ ابى الفداء، ج ٢، ص ١٠٦. و تذكرة الخواص ص ٢٦٧

٢٥ ـ البدء و التاريخ ج ٦، ص ١٢.

٢٦ ـ كامل ج ٣، ص ٢٩٩. اسد الغابه، ج ٥ ص ٢٠. ترمذى ج ١٣، ص ١٩٧. طبرى، ج ٤، ص ٣٥٦.

٢٧ الاصابه، ج ١، ص ٣٣٠ ح ١٧١٩. الجامع الصغير، ج ٢، ص ١١٨. ذخائر العقبى، ص ١٢٣ و ١٣٢.

٢٨ ـ ذخائر العقبى، ص ١٣٠.

٢٩ ـ نور الابصار، ص ١٠٩.

٣٠ ـ ترمذى، ج ١٣، ص ١٩٨ و ١٩٩. نظم در رالسمطين، ص ٢١٢و صواعق ص ١٣٥.

٣١ ـ نظم درر السمطين، ص ٢١١ و ٢١٢.

٣٢ ـ الاصابه ج ١ ص ٣٣٠ـ ١٧١٩ـ ذخائر العقبى، ص ١٢٣.

٣٣ ـ ذخائر العقبى، ص ١٢٣.

٣٤ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٥٦، الاصابه ج ١ ص ٣٣٠ ـ ح ١٧١٩. كنوز الحقائق، ج ٢، ص ٩٤. الجامع الصغير، ج ٢، ص ١٦٠. صواعق ص ٩٠. تاريخ الخلفاء، ص ١٩٤. مسند احمد، ج ٢، ص ٢٨٨. ذخائر العقبى، ص ١٢٣ و ١٢٤. نظم دررالمسطين ص ٢١٠. مطالب السؤل، ص ٧١.

٣٥ ـ سنن ترمذى، ج ١٣، ص ١٧٦. صواعق ص ١٨٧. السيرة النبويه، ج ٣، ص ٣٦٨. كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٦، ح ٣٧٨٢.

٣٦ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢٢٢، ح ٣٩١٦.

٣٧ ـ نور الابصار ص ١١٤. ذخائر العقبى ص ١٣٠. اسعاف الراغبين ص ١٨٢.

٣٨ ـ اين هم نمونه اى از اعتراف اهل باطل به حقيقت اهل حق است.

٣٩ ـ ذخائر العقبى، ص ١٣١. نظم درر السمطين ص ٢٠٧و ٢١٣.

٤٠ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٧، ح ٣٨١٦. اسد الغابه، ج ٥، ص ٥٢٣.

٤١ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٦، ح ٣٧٩٣.

٤٢ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٧، ح ٣٧٩٨ و فرائد السمطين ج ١، ص ٣٦.

٤٣ ـ فرائد السمطين، ج ١، ص ٣٦.

٤٤ ـ اسد الغابه، ج ١، ص ٣٤٩. الاصابه، ج ١، ص ٦٨ ـ ٢٦٦.

٤٥ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢٢٣، ح ٣٩٣٩.

٤٦ ـ مقتل الحسين، ف ١٠، ص ١٩١ و ١٩٢.

٤٧ ـ صواعق، ص ١٥١. ذخائر العقبى، ص ١٢٣. كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٦ ح ٣٧٨٧.

٤٨ ـ صواعق، ص ١٥٩. ذخائر العقبى، ص ١٢٣. كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٨ ح ٣٨٢٦.

٤٩ ـ ذخائر العقبى، ص ١٣٦ ـ ١٣٧. بيش از ١٨٠ حديث بر اين مضمون دلالت دارد; كتاب منتخب الأثر تأليف نگارنده باب ٨ ف ٢.

٥٠ ـ مقتل خوارزمى، ص ١٤٦، ف ٧. ينابيع المودة، ص ٤٤٥، مودة القربى، در المودة العاشرة.

٥١ ـ فرائد السمطين، ج ١، ص ٤٢ و ٤٣. احاديث در اين موضوع متواتر است رجوع شود به منتخب الأثر، تأليف نگارنده باب١٠ ف ٢.

٥٢ ـ فرائد السمطين، ص ٣٩. مقتل خوارزمى ص ١٠٨ ف ٦. ينابيع المودة ص ٩١.

٥٣ ـ كفاية الطالب، ص ٩٨ و ١٧٨.

٥٤ ـ الاتحاف، ص ١٧. تذكرة الخواص، ص ٢٦٧. كنوز الحقايق، ج ١، ص ٤٣. كنز العمال، ج ٦، ص ٢٢١ ح ٣٩٠٦.

٥٥ ـ كنز العمال، ج ٦، ص ٢١٧، ح ٣٨٠٧.

٥٦ ـ فرائد السمطين، ص ٢٥و ٢٦ ترجمه به اختصار.

٥٧ ـ فرائد السمطين، ص ٣٠; اين گونه احاديث ممكن است اشاره به مقام كمال پنج تن و خمسه طيبه باشد و اين كه آنها مؤدب به آداب الهى، و مرّبى به تربيت ربوبى هستند و به اخلاق الهى تخلّق دارند و چنانكه نام، انسان را به مسمّى مى رساند، آنها نيز كه اسمهاى حق و مشتق از نامهاى او هستند ما را به خدا هدايت مى كنند و همچنين دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غيب دارد، و در روايات است كه نَحْنُ وَ اللّهِ الاْسْماءُ الْحُسْنى ، و اگر چه همه موجودات به اين معنا اسمهاى حق هستند اما اين پنج نور مقدس، مقام شامخ ديگر دارند و دلالت آنها بر مسمى اظهر وابين است و اما اين كه چرا اين پنج نور هر كدام مخصوص به اسمى شده اند شرحش از حوصله اين كتاب خارج است.

٥٨ ـ صواعق، ص ١٤٨.

٥٩ ـ نظم درر السمطين، ص ٢١٢. الاصابه، ج ٤، ص ٣١٦ ـ ٤٨١. ذخائر العقبى، ص ١٢٩. صواعق، ص ١٨٩. كفاية الطالب ص ٢٧٧.