قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 58115
دانلود: 4755


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58115 / دانلود: 4755
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مبارکش آن بِه را دو نصف کرده و یک نصف آن را به امام حسنعليه‌السلام و نصف دیگرش را به امام حسینعليه‌السلام داد، من به دستان آن دو بزرگوار نگاه کردم و دوست داشتم از آن بِه بخورم ولی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

یاسلمان! هذا طعام من الجنّه، لایأکله أحد حتّی ینجو من الحساب .

ای سلمان! این غذای بهشتی است، کسی از آن نمی تواند میل کند تا این که از حساب روز قیامت فارغ شود.(1) (2)

918/6. باز در همان کتاب آمده است: عروه بارقی گوید:

من سالی به حج مشرّف شدم، پس از پایان مراسم حج وارد مسجد پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدم، دیدم حضرتش نشسته و در کنارش دو نوجوان نو رسیده حضور دارند. آن حضرت گاهی این نوجوان و گاهی آن نوجوان را می بوسید.

وقتی مردم دیدند حضرت با آن دو نوجوان چنین رفتاری دارد از سخن گفتن با آن بزرگوار خودداری کردند تا این که کاملاً آنها را بویید وبوسید، البتّه مردم نمی دانستند که به چه سبب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن دو نوجوان را این اندازه دوست می داشت.

من در آن هنگامی که پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن دو نوجوان را می بوسید نزد حضرتش رفته و عرض کردم: ای رسول خدا! آیا اینان پسران شما هستند؟ فرمود:

إنّهما ابنا ابنتی وابنا أخی وابن عمّی وأحبّ الرجال إلیّ، ومن هو سمعی وبصری، ومن نفسه نفسی ونفسی نفسه، ومن أحزن لحزنه ویحزن لحزنی .

___________________

1- در کتاب «خرائج» آمده: کسی از آن - جز ما - نمی تواند میل کند، و تو به سوی خیر و نیکی هستی.

2- بحار الأنوار: 308/43. نظیر این روایت را شیخ قطب راوندیرحمه‌الله در «الخرائج: 536/2 ح 12»، علّامه مجلسیرحمه‌الله در «بحار الأنوار: 101/37 ح5» و خوارزمی در «مقتل الحسینعليه‌السلام : 97» نقل نموده اند.

۴۴۱

اینان پسران دخترم و پسران برادر و پسر عمویم هستند، همان پسر عمویی که محبوب ترین مردان نزد من است، و همان که گوش و چشم من بوده وجان او جان من و جان من جان اوست و همو که به غم و اندوهش اندوهگین و او نیز به غم و اندوه من اندوهگین می شود.

عرض کردم: ای رسول خدا! از رفتاری که با این دو نوجوان داشتید واز میزان دوستی شما با آنها در شگفت شدم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ من فرمود:

اینک برایت می گویم: هنگامی که مرا به سوی آسمان بردند، وارد بهشت شدم، در باغ های بهشت به درختی برخوردم، از بوی خوش آن، درشگفت شدم.

جبرئیل به من گفت: ای محمّد! از این درخت در شگفت نباش! چرا که میوه آن از خودش خوشبوتر است.

آنگاه جبرئیل از میوه آن به عنوان هدیه به من می داد و من می خوردم و از آن دلگیر نمی شدم، سپس حرکت کردیم و به نزد درخت دیگری رسیدیم.

جبرئیل به من گفت: ای محمّد! از میوه این درخت نیز بخور، که این درخت شبیه همان درختی است که از میوه آن خوردی، بلکه میوه اش ازمیوه آن خوشمزه تر و خوش بوتر است.

جبرئیل همچنان از میوه آن درخت به من می داد و من آن را می بوییدم ودلگیر نمی شدم.

گفتم:یا أخی جبرئیل! ما رأیت فی الأشجار أطیب ولا أحسن من هاتین الشجرتین !

برادرم جبرئیل! من در میان درختان، درختی خوشبوتر و پاکیزه تر از این دود رخت ندیدم!

جبرئیل گفت: ای محمّد! آیا نام این دو درخت را می دانی؟ گفتم: نه.

گفت:أحدهما الحسن، والاُخری الحسین .

نام یکی از آنها حسن و نام دیگری حسین است.

۴۴۲

ای محمّد! وقتی به سوی زمین فرود آمدی فوری نزد همسرت خدیجهعليها‌السلام برو و همان وقت با او همبستر شو، زیرا که رائحه دلنشین میوه ای که ازاین دو درخت خوردی از تو بیرون می شود و دختری بنام فاطمه زهراعليها‌السلام برای تو متولّد می گردد، او را به ازدواج برادرت علیعليه‌السلام درآور، دو پسر برای علیعليه‌السلام متولّد می شود، نام یکی از آنها را حسن و دیگری را حسینعليهما‌السلام بگذار.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید: من دستور برادرم جبرئیل را انجام دادم، ومطلب چنان شد، هنگامی که حسنینعليهما‌السلام متولّد شدند جبرئیل بر من نازل شد، من به او گفتم: ای جبرئیل! چقدر آرزو دارم از میوه آن دو درخت بخورم.

جبرئیل گفت:یا محمّد! إذا اشتقت إلی الأکل من ثمره تینک الشجرتین فشمّ الحسن والحسین عليهما‌السلام .

ای محمّد! هرگاه آرزوی خوردن میوه آن دو درخت را داشتی، امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را ببوی!

راوی گوید: هر گاه پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آرزوی میوه آن دو درخت بهشتی را داشت امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را می بویید و می بوسید و می فرمود: برادرم جبرئیل راست گفت. سپس حسنینعليهما‌السلام را می بوسید و می فرمود:

یا أصحابی! إنّی أودّ أنّی اُقاسمهما حیاتی، لحبّی لهما، وهما ریحانتای من الدنیا .

ای اصحاب من! من از بس حسنینم را زیاد دوست دارم می خواهم زندگیم را میان آنان تقسیم نمایم، آنان دو نوگل من از دنیای من هستند.

آری، آن شخص از میل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از میوه بهشتی و از توصیف آن حضرت امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را در شگفت شد، پس چگونه است اگر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن کسی را ببیند که خون حسنینعليهما‌السلام را ریخت، یارانشان را کشت، کودکان آنها را سر برید، اموال آنان را به غارت برد وخاندان آنها را اسیر کرد؟!

۴۴۳

لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد،( وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون ) (1) ؛ «و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی باز خواهند گشت».(2)

919/7. باز درهمان منبع آمده است: امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام دردوران کودکی از کنار پیرمردی عبور می کردند، آن پیرمرد مشغول وضو بود؛ ولی وضو گرفتن را خوب نمی دانست.

امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام (برای فهماندن آن پیرمرد) با هم به گفت و گو پرداختند، هر کدام به دیگری می گفت: وضوی تو صحیح نیست.

در این هنگام پیرمرد را به عنوان داور انتخاب کردند تا قضاوت نماید و به او گفتند:

أیّها الشیخ! کن حکماً بیننا یتوضّأ کلّ واحد منّا ؛

ای پیرمرد! هر کدام از ما وضو می گیریم، تو در مورد وضوی ما داوری کن.

هر دو وضو گرفتند و فرمودند: وضوی کدام یک از ما صحیح تر است؟

پیرمرد گفت: وضوی شما صحیح است؛ ولی این پیرمرد نادان است که وضوی خوبی نمی گیرد. هم اکنون وضو گرفتن را از شما آموخت، و به دست شما و برکت و مهربانی که نسبت به اُمّت جدّ بزرگوار خودتان دارید، توبه نمود.(3)

920/8. در کتاب «مناقب » آمده است:

ابو جعفر مداینی در حدیث مفصّلی گوید: امام حسن، امام حسین وعبداللَّه بن جعفرعليهم‌السلام به سوی خانه خدا حرکت کردند، در بین راه زاد و

___________________

1- سوره شعراء، آیه 227.

2- بحار الأنوار: 314/43 و 315.

3- المناقب: 400/3، بحار الأنوار: 319/43.

۴۴۴

توشه خود را مفقود نمودند، گرسنگی و تشنگی بر آنان غلبه کرد، ناگاه دریکی از راه ها، خیمه ای برافراشته دیدند که پیرزنی در کنار آن بود، به سوی آن خیمه آمده و از پیرزن آب خواستند.

پیرزن گفت: از این گوسفند کوچک شیر بدوشید و بخورید.

آن بزرگواران از شیر آن گوسفند خوردند، آنگاه از پیرزن غذا خواستند.

پیرزن گفت: جز همان گوسفند، چیز دیگری ندارم، یکی از شما آن را ذبح نماید تا برای شما غذا تهیّه کنم.

یکی از ایشان گوسفند را سر برید، پیرزن از گوشت آن برای آنان غذایی تهیّه کرد و آنان میل فرمودند، آنگاه در میان خیمه به خواب قیلوله رفتند.

وقتی از خواب برخاستند و عازم حرکت شدند به پیرزن گفتند:

ما از قریش هستیم، می خواهیم به حجّ مشرّف شویم، وقتی مراسم حجّ پایان پذیرفت و به مدینه بازگشتیم نزد ما بیا، تا ما این پذیرایی تو را جبران کنیم.

آن بزرگواران این بگفتند و به سوی مکّه حرکت کردند، هنگامی که شوهر آن پیرزن آمد و از جریان باخبر شد، پیرزن را زد و او را آزرد.

چند روز گذشت، حال پیرزن بد شد و دچار فقر گردید، عازم مدینه شده و وارد شهر شد، وقتی امام حسنعليه‌السلام او را دید، دستور داد هزار گوسفند به او داده و هزار دینار به وی عطا فرمود، آنگاه به همراه شخصی او را نزد امام حسینعليه‌السلام فرستاد، آن حضرت نیز به همان تعداد گوسفند و طلا به او عطا فرمود، سپس به همراه شخصی، نزد عبداللَّه بن جعفر فرستاد، او نیز به همان مقدار به او عطا نمود.(1)

___________________

1- المناقب: 16/4، بحار الأنوار: 341/43 ح 15، کشف الغمّه: 559/1، بحار الأنوار: 348/43، فصول المهمّه: 139.

۴۴۵

921/9. در کتاب «بحار الأنوار » آمده است: حسن بصری و اُمّ سلمه گویند:

روزی امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام خدمت جدّ بزرگوارشان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفیاب شدند، جبرئیل نیز در حضور آن حضرت بود، آن دو بزرگوار در اطراف جبرئیل می گردیدند، و او را به دحیه کلبی شبیه می نمودند.

جبرئیل، همانند کسی که می خواهد چیزی بدهد به دستش اشاره می کرد، ناگاه دیدند یک سیب، یک بِه و یک انار در دست اوست.

جبرئیل آن میوه ها را به آن دو بزرگوار داد، (و آنها خوشحال شده) وچهره مبارکشان درخشید، و به سوی جدّ بزرگوارشان دویدند.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن میوه ها را گرفت، بویید و به آنان فرمود:

با این میوه ها به سوی مادرتان بروید، و اگر ابتدا به نزد پدرتان بروید بهتراست.

آن دو بزرگوار امر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انجام دادند، و به حضور والدین گرامی خویش شتافتند و از آن میوه ها نخوردند تا این که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز به جمع آنها اضافه شد و همگی از آن میوه ها تناول فرمودند.

آنان پیوسته از آن میوه ها میل می فرمودند و چیزی از آن کم نمی شد تااین که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رحلت فرمود.

امام حسینعليه‌السلام می فرماید:

در آن روزهایی که مادرم فاطمه زهراعليها‌السلام زنده بود چیزی از آن میوه ها کم نشد، تا این که مادرم از دنیا رفت، در این موقع انار مفقود شد، و دردورانی که پدر بزرگوارام در قید حیات بود سیب و بِه باقی بود، وقتی امیرمؤمنان علیعليه‌السلام به شهادت رسید، بِه نیز مفقود شد و سیب به همان حالت نزد برادرم امام حسنعليه‌السلام باقی ماند.

وقتی آن حضرت به زهر ستم مسموم و شهید گشت سیب نزد من بود تا آن موقعی که در کربلا آب را روی من بستند، هنگامی که عطش بر من

۴۴۶

غلبه کرد آن سیب را می بوییدیم و آتش تشنگیم فرو می نشست وقتی عطش من شدّت گرفت از آن سیب خوردم و یقین کردم که شهید خواهم شد.

امام سجّادعليه‌السلام می فرماید:

من این سخنان را از پدرم شنیدم، آن حضرت پیش از شهادتش این مطلب را فرمود، وقتی آن حضرت به شهادت رسید بوی آن سیب از قتلگاهش می وزید.

من به دنبال آن سیب رفتم ولی اثری از آن نیافتم، بوی آن همچنان پس از امام حسینعليه‌السلام باقی بود، وقتی من به زیارت قبرش شرفیاب شدم بوی آن از قبر مبارکش می وزید.

فمن أراد ذلک من شیعتنا الزائرین للقبر فلیلتمس ذلک فی أوقات السحر، فإنّه یجده إذا کان مخلصاً .

هر کس از شیعیان زائر ما بخواهد از بوی خوش آن بهره مند شود باید درهنگام سحر به زیارت آن حضرت مشرّف شود، زیرا اگر از روی اخلاص در چنین موقعی آن حضرت را زیارت کند بوی آن را احساس می کند.(1)

922/10.ابوالفتح حفّار در «امالی » خود می نویسد: ابن عبّاس و ابورافع می گویند:

ما در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور داشتیم، ناگاه جبرئیل با جام بلورین سرخ رنگی که پر از مشک و عنبر بود، فرود آمد، به حضرتش عرض نمود: سلام بر شما! خداوند بر شما سلام می رساند و شما را با این هدیه گرامی می دارد، و فرموده این هدیه را به علیعليه‌السلام و دو فرزندشعليهما‌السلام بدهی، (آنگاه جام بلورین را در دستان مبارک پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذاشت).

وقتی جام بلورین در دستان پیامبر قرار گرفت سه مرتبه «لا إله إلّا اللَّه» وسه مرتبه «اللَّه اکبر» گفت، آنگاه با زبانی فصیح گفت:

___________________

1- المناقب: 391/3، بحار الأنوار: 91/45 ح 31.

۴۴۷

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ طه ( 1 ) ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ) (1) ؛

«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. طه (ای رسول ما!) ما قرآن را برتو فرو نفرستادیم که به زحمت افتی».

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جام بلورین را بویید، آنگاه آن را به علیعليه‌السلام داد، وقتی آن جام در دستان مبارک علیعليه‌السلام قرار گرفت، گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ( إِنَّما وَلیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ... ) (2) .

«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. سرپرست و ولیّ شما تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».

علیعليه‌السلام نیز آن را بویید و به امام حسنعليه‌السلام داد، وقتی آن جام در دست مبارک آن حضرت قرار گرفت گفت:

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ عَمَّ یَتَساءَلُونَ ( 1 ) عَنِ النَّبَأِ الْعَظیمِ... ) (3) .

«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. آنها از چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ از خبر بزرگ».

امام حسنعليه‌السلام آن را بویید و در اختیار امام حسینعليه‌السلام قرار داد، وقتی آن جام در دست مبارک آن حضرت قرار گرفت گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ( قُلْ لا أسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ) (4) ؛

«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. بگو: من هیچ پاداشی بر رسالتم از شما نمی خواهم جز دوست داشتن خویشاوندان (اهل بیتم)».

___________________

1- سوره طه، آیه 1 و 2.

2- سوره مائده، آیه 55.

3- سوره نبأ، آیه 1 و 2.

4- سوره شوری، آیه 23.

۴۴۸

آنگاه آن جام بلورین به دست حضرت محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشت و گفت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ( اَللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ ) (1) ؛

«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر. خداوند نور آسمانها و زمین است».

راوی گوید: پس از این جریان، ما متوجّه نشدیم که آیا آن جام به سوی آسمان رفت یا به قدرت خداوند متعال به زمین فرو رفت.(2)

923/11. علّامه مجلسیرحمه‌الله در «بحار الأنوار » می نویسد: در تألیفات برخی از اصحاب روایت شده:

اُمّ سلمه، همسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گوید: روزی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد من آمد، امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام نیز پشت سر حضرتش آمدند، آن دو آقا زاده در دو طرف پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشستند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امام حسنعليه‌السلام را روی زانوی راست و امام حسینعليه‌السلام راروی زانوی چپ خویش نشاند، حضرت گاهی امام حسن و گاهی امام حسینعليهما‌السلام را می بوسید ناگاه جبرئیل فرود آمد و گفت: ای رسول خدا! آیا حسن و حسینعليهما‌السلام را دوست می داری؟

فرمود:و کیف لا اُحبّهما وهما ریحانتای من الدنیا وقرّتا عینی .

چگونه دوست نداشته باشم در صورتی که آنان بهره من از دنیا و نورچشمان من هستند.

جبرئیل گفت: ای پیامبر خدا! مشیّت خداوند متعال درباره آنان به چیزی تعلّق گرفته که تو باید صبر کنی.

فرمود: برادرم! چه مشیتی؟

جبرئیل گفت: مشیّت خداوند بر امام حسنعليه‌السلام چنین رقم زده که او با زهر ستم مسموم گشته و از دنیا رود، و در مورد امام حسینعليه‌السلام چنین رقم

___________________

1- سوره نور، آیه 35.

2- المناقب: 392/3، بحار الأنوار: 290/43 ضمن ح 52.

۴۴۹

خورده که سر مبارکش از بدن جدا می گردد، همانا هر پیامبری دعائی مستجاب دارد، اگر می خواهی برای فرزندانت حسن و حسینعليهما‌السلام دعا کن تا از مسموم و شهید شدن نجات یابند، و اگر بخواهی این مصیبت ذخیره ای برای شفاعت گنه کاران از امّت در روز رستاخیز خواهد بود.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

یا جبرئیل! أنا راض بحکم ربّی، لا اُرید إلّا ما یریده، وقد أحببت أن تکون دعوتی ذخیره لشفاعتی فی العصاه من اُمّتی،ویقضی اللَّه فی ولدیَّ ما یشاء .

ای جبرئیل! من، به حکم و اراده پروردگارم راضی هستم، جز آنچه او بخواهد نمی خواهم، من دوست دارم که دعایم ذخیره ای باشد برای شفاعت گنه کاران از امتم و خداوند در مورد دو فرزندانم هر چه صلاح می داند، حکم کند.(1)

924/12. آیه اللَّهشیخ جعفرشوشتری رحمه‌الله درکتاب «خصائص الحسینیّه » می نویسد:

به راستی که پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره به امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام می نگریست، بلکه برخی از اوقات وقتی گرسنگی بر آن حضرت غلبه می کرد می فرمود:

أذهب فأنظر إلی الحسن والحسین عليهما‌السلام فیذهب ما بی من الجوع .

می روم و به حسنینعليهما‌السلام نگاه می کنم و گرسنگی من از بین می رود.

و همچنین بود رفتار پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان علیعليه‌السلام که همواره به امام حسینعليه‌السلام می نگریست و همچنین است نگاه کردن به مرقد شریف آن حضرت که خود عبادت است.(2)

___________________

1- بحار الأنوار: 241/44 ح 35.

2- الخصائص الحسینیّه: 239.

۴۵۰

مناقب ویژه امام حسن مجتبیعليه‌السلام

فضائل و مناقب ویژه پیشوای پاک سرشت، سیّد و سرور جوانان اهل بهشت حضرت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

۴۵۱

۴۵۲

در این فصل نیز تعدادی از روایاتی که در این زمینه وارد شده بیان می نماییم:

925/1. در کتاب شریف «بحار الأنوار » می نویسد: جابر می گوید:

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود:

سمّی الحسن عليه‌السلام حسناً، لأنّ بإحسان اللَّه قامت السماوات والأرضون، واشتقّ الحسین عليه‌السلام من الإحسان، وعلیّ والحسن إسمان من أسماء اللَّه، والحسین تصغیر الحسن .

حسنعليه‌السلام از آن جهت حسن نامیده شده که همانا به احسان خداوند آسمانها و زمینها پابرجاست. نام امام حسینعليه‌السلام نیز از «احسان» جدا شده، و علی وحسن دو نام از نام های خدا هستند و حسین مصغّر حسن است.(1)

926/2. باز در همان کتاب آمده است: مسهر، غلام زبیر گوید:

ما در مورد این که چه کسی از خاندان پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن حضرت شبیه است گفت و گو می کردیم، در این هنگام عبداللَّه بن زبیر وارد شد وگفت: برای شما می گویم که چه کسی از خاندان پیامبر شباهت بیشتری به

___________________

1- مائه منقبه: 21 منقبت 3، المناقب: 398/3، بحار الأنوار: 252/43 ح 30.

۴۵۳

آن حضرت داشت، حسن بن علیعليهما‌السلام شبیه ترین فرد به پیامبر است.

من بارها او را می دیدم که پیامبر در حال سجده بود می آمد و بر پشت مبارک آن حضرت سوار می شد، پیامبر او را پایین نمی آورد تا این که خودش پایین می آمد، و می دیدم که پیامبر در حال رکوع به او راه می داد تا از میان پاهایش داخل و خارج می شد.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد امام حسنعليه‌السلام می فرمود:

هو ریحانی من الدنیا، وإنّ إبنی هذا سیّد یصلح اللَّه به بین فئتین من المسلمین .

او نوگل خوشبوی من از دنیاست، همانا این فرزندم آقایی است که خداوند به وسیله او میان دو گروه از مسلمانان را صلح و سازش خواهد داد.

آنگاه فرمود:إنّی اُحبّه واُحبّ من یحبّه ؛

من او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست دارم.(1)

927/3. باز در همان کتاب آمده است: امام باقرعليه‌السلام می فرماید:

ما تکلّم الحسین عليه‌السلام بین یدی الحسن عليه‌السلام إعظاماً له .

امام حسینعليه‌السلام به جهت احترام امام حسنعليه‌السلام هرگز در برابر او سخن نمی گفت.(2)

928/4. در کتاب «مناقب » آمده است: محمّد بن اسحاق گوید:

روزی ابوسفیان نزد امیر مؤمنان علیعليه‌السلام آمد و گفت: یا ابا الحسن! من به تو حاجتی دارم.

حضرت فرمود: چه حاجتی؟

گفت: به همراه من نزد پسر عمویت محمّد برویم، از او درخواست نمایی تا میان ما قراردادی بنویسد.

___________________

1- العدد القویّه: 42، بحار الأنوار: 317/43 ذیل ح 74.

2- المناقب: 401/3، بحار الأنوار: 319/43 ذح2.

۴۵۴

علیعليه‌السلام فرمود:

ای ابو سفیان! پسرعمویم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو قرار و پیمانی بسته است که هرگز از آن باز نخواهد گشت.

فاطمه زهراعليها‌السلام پشت پرده شاهد این گفت و گو بود، امام حسنعليه‌السلام نیزکه کودکی چهارده ماهه بود در برابر مادرش راه می رفت.

ابوسفیان به حضرت زهراعليها‌السلام گفت: ای دختر محمّد! به این کودک بگو: به خاطر من نزد جدّش سخنی گوید تا به وسیله آن، بر عرب و عجم مهتری و آقایی کند.

در این هنگام امام حسنعليه‌السلام به سوی ابوسفیان آمد، دستی بر بینی و دست دیگری بر ریش او زد، سپس خداوند متعال زبان او را با این سخن گویا ساخت و فرمود:

یا أباسفیان! قل: لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه حتّی أکون شفیعاً .

ای اباسفیان! تو بگو: «لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه» تا من شفیع تو گردم.

وقتی امیرمؤمنان علیعليه‌السلام این منظره را دید فرمود:

الحمد للَّه الّذی جعل فی آل محمّد من ذرّیّه محمّد المصطفی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظیر یحیی بن زکریّا ( وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ) (1) .

حمد و سپاس مخصوص خدایی است که در آل محمّدعليهم‌السلام ذریّه ای از محمد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد که نظیر یحیی بن زکریاعليه‌السلام است (که خداونددر مورد او می فرماید( «و ما فرمان (نبوّت) را در کودکی به او دادیم».(2)

929/5. در «بحار الأنوار » آمده است: مردی به دروغ ادّعا کرد که امام حسنعليه‌السلام مبلغ هزار دینار به وی بدهکار است، در حالی که در واقع امام

___________________

1- سوره مریم: آیه 12.

2- المناقب: 6/4، بحار الأنوار: 326/43 ح6.

۴۵۵

حسنعليه‌السلام مدیون او نبود، آنان در پی این مرافعه نزد شریح قاضی رفتند، شریح قاضی به امام حسنعليه‌السلام عرض کرد: آیا سوگند می خوری؟

حضرت فرمود:

اگر این شخص مدّعی سوگند بخورد من آن مبلغ را به او پرداخت خواهم کرد.

شریح به آن مرد گفت: سوگند بخور و بگو: به حق خدایی که جز او معبودی نیست و دانای نهان و آشکار است.

امام حسنعليه‌السلام فرمود:

من چنین سوگندی را نگفتم، بلکه بگو: سوگند به خدا! من از تو این مبلغ را طلبکارم و هزار دینار را بگیر.

آن شخص سوگند خورد و دینارها را گرفت، وقتی خواست از جایش برخیزد بر زمین افتاد و در جا مرد.

حاضرین از نحوه سوگند خوردن، از امام حسنعليه‌السلام پرسیدند (که چرا به همان سوگند اوّلی حاضر نشدند؟)

حضرت فرمود:

خشیت أنّه لو تکلّم بالتوحید، یغفر له یمینه ببرکه التوحید ویحجب عنه عقوبه یمینه .

قسم اوّلی دارای اقرار توحید و یگانگی خداوند بود، می ترسیدم اگر آن سوگند را بگوید به برکت توحید خداوند قسم دروغ او را ببخشد، و از سزای کیفر دروغش بگذرد.(1)

930/6. در کتاب «مناقب » می نویسد: روایت شده:

روزی پیشوای دوّم، امام حسنعليه‌السلام در ابواء(2) مشغول نماز بود، ناگاه زن زیبایی

___________________

1- المناقب: 7/4، بحار الأنوار: 327/43.

2- ابواء: یکی از روستاهای حومه مدینه منوّره است، میان ابواء و جحفه از سمت مدینه 23 میل مسافت است.

۴۵۶

وارد اتاق شد، بدین جهت امام حسنعليه‌السلام نمازش را مختصر نمود و به وی فرمود: آیا حاجتی داری؟ گفت: آری.

فرمود: حاجتت چیست؟

گفت: من زنی بی شوهر هستم از تو می خواهم که مراد مرا حاصل نمایی.

امام حسنعليه‌السلام فرمود:إلیک عنّی لاتحرقینی بالنار ونفسک .

از من دور شو، مرا به همراه خودت با آتش دوزخ مسوزان.

زن بر این امر اصرار می نمود، امام حسنعليه‌السلام می گریست و می فرمود:وای بر تو! از من دور شو!

حضرت گریه اش شدّت گرفت، وقتی آن زن این منظره را دید به گریه آن حضرت، گریست، در این حین امام حسینعليه‌السلام وارد شد، آن دو را دید که گریه می کنند، آن حضرت نیز نشست و مشغول گریه شد. پس از آن یارانش یکی پس از دیگری وارد شدند و آنها نیز گریه کردند، تا این که صدا به گریه بلند شد.

در این هنگام آن زن خارج شد، یاران حضرت نیز برخاسته و همگی رفتند، مدّت زیادی گذشت و امام حسینعليه‌السلام به احترام برادر بزرگوارش ازآن جریان چیزی نمی پرسید.

شبی امام حسنعليه‌السلام خوابیده بود، ناگاه بیدار گشته و شروع به گریه نمود. امام حسینعليه‌السلام رو به برادر کرد و گفت: برای چه گریه می کنی؟

امام حسنعليه‌السلام فرمود: به جهت خوابی که امشب دیدم.

امام حسینعليه‌السلام فرمود: چه خوابی دیدی؟

امام حسنعليه‌السلام فرمود: به شرطی می گویم که تا من زنده ام به کسی تعریف نکنی؟!

امام حسینعليه‌السلام فرمود: آری، نمی گویم.

امام حسنعليه‌السلام فرمود: حضرت یوسف را در خواب دیدم، من نیز همانند دیگران که به جمال زیبای او تماشا می کردند، نگاهش می کردم، وقتی زیبایی او را دیدم گریان شدم.

حضرت یوسفعليه‌السلام از میان مردم نگاهی به من کرد و گفت:

ما یبکیک یا أخی! بأبی أنت واُمّی ؟

۴۵۷

پدر و مادرم فدای تو باد! برادرم! چرا گریه می کنی؟

گفتم: به یاد یوسف و همسر عزیز مصر افتادم، گرفتاریهایی که از جانب او به تو رسید، زندانی شدن تو، سوزی که یعقوب از فراق تو کشید، به خاطر اینها گریسته و (از این همه صبر و شکیبایی تو) شگفت زده شدم.

حضرت یوسفعليه‌السلام گفت:فهلّا تعجّبت ممّا فیه المرأه البدویّه بالأبواء .

چرا از مزاحمت آن زن بدوی که در ابواء مزاحم تو شد درشگفت نیستی؟!(1)

931/7. در «بحار الأنوار » آمده است: انس گوید:

روزی کنیزی، شاخه گلی برای امام حسنعليه‌السلام هدیه کرد، امام حسنعليه‌السلام به او فرمود:

أنت حرّه لوجه اللَّه. تو در راه خدا آزاد هستی.

من به آن حضرت عرض کردم: به جهت یک شاخه گل او را آزاد نمودی؟! امام حسنعليه‌السلام فرمود:

خداوند متعال ما را چنین تربیت نموده است، آنجا که می فرماید:

( وَإِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها ) (2) ؛

«هرگاه به شما تحیّت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید».

و نیکوتر از هدیه او، آزادی او در راه خدا بود.(3)

932/8. باز در «بحار الأنوار » می نویسد: مبرّد و ابن عایشه درباره حلم وبردباری امام حسنعليه‌السلام نقل کرده اند که:

روزی مردی از اهل شام، امام حسنعليه‌السلام را در حالی که سوار بر مرکبش بود، دید. آن شخص شروع به لعن آن حضرت نمود!! ولی امام حسنعليه‌السلام به وی پاسخ نمی داد.

___________________

1- المناقب: 14/4، بحار الأنوار: 340/43 ح 14.

2- سوره نساء، آیه 86.

3- المناقب: 18/4، بحار الأنوار: 343/43 و 273/84.

۴۵۸

وقتی آن مرد ساکت شد، امام حسنعليه‌السلام با چهره ای خندان رو به او کردو به او سلام نمود و فرمود:

أیّهاالشیخ! أظنّک غریباً، ولعلّک شبّهت، فلو استعتبتنا أعتبناک، ولوسألتنا أعطیناک، ولو استرشدتنا أرشدناک، ولو استحملتنا أحملناک، وإن کنت جائعا ًأشبعناک، وإن کنت عریاناً کسوناک، وإن کنت محتاجاً أغنیناک، وإن کنت طریداً آویناک، وإن کان لک حاجه قضیناها لک .

ای پیرمرد! به گمانم در این شهر غریب هستی، و شاید سوء تفاهمی شده واشتباهی رخ داده، اگر از ما رضایت بخواهی رضایت می دهیم، اگر از ما درخواستی بنمایی عطایت می کنیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی راهنمایی ات می نماییم، اگر از ما مرکبی بخواهی، به تو مرکب می دهیم، اگرگرسنه باشی غذایت می دهیم، اگر برهنه باشی برای تو لباس تهیه می کنیم، اگر نیازمندی، بی نیازت خواهیم کرد، اگر رانده شده ای پناهت می دهیم واگر حاجتی داری روا می نماییم.

اگر مرکب خود را به سوی ما حرکت دهی و مهمان ما باشی تا موقعی که بخواهی برگردی برای تو بهتر و سودمندتر خواهد بود، چرا که ما دارای مهمانخانه ای وسیع، مقام و منزلتی رفیع و اموال فراوان هستیم.

هنگامی که آن مرد شامی این سخنان مهرآمیز را از آن بزرگوار شنید گریست، و آنگاه گفت: گواهی می دهم که خلیفه خدا در زمین تو هستی، خداوند بهتر می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد. تا حال نزد من، تو و پدرت دشمن ترین خلق خدا بودید؛ ولی هم اکنون محبوب ترین آفریده خدا هستید.

آن مرد این بگفت و مرکبش را به سوی خانه امام حسنعليه‌السلام حرکت داد، او تا موقعی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود، و بدین وسیله معتقد به محبّت خاندان عصمت گشت.(1)

___________________

1- المناقب: 19/4، بحار الأنوار: 344/43، کشف الغمّه: 561/1 )با اندکی تفاوت).

۴۵۹

933/9.علّامه اربلی رحمه‌الله در کتاب «کشف الغمّه » می نویسد:

از جمله کرم و بخشش امام حسنعليه‌السلام این بود که: روزی شخصی خدمت حضرتش شرفیاب شده و عرض حاجتی نمود.

امام حسنعليه‌السلام فرمود:

یا هذا! حقّ سؤالک یعظم لدیَّ، ومعرفتی بما یجب یکبر لدیّ ویدی تعجز عن نیلک بما أنت أهله، والکثیر فی ذات اللَّه عزّوجلّ قلیل، وما فی ملکی وفاء لشکرک، فإن قبلت المیسور، ورفعت عنّی مؤنه الإحتفال والإهتمام بما أتکلّفه من واجبک فعلت .

فلانی! حق درخواست تو نزد من بزرگ است و شناخت من به آنچه تو نیازمند آن هستی پیش من بزرگ است، دست من از رساندن آرزوی که توسزاوار آنی کوتاه، در حالی که بسیار در ذات حق تعالی اندک، و در ملک من آن مقدار که برای شکر تو وفا کند موجود نیست، اگر آنچه را برای من میسّر است بپذیری و از من زحمت فراهم آوردن آن را برداری که بدون زحمت نیاز تو را برآورم، انجام می دهم؟!

گفت: ای فرزند رسول خدا! من همان اعطای اندک را می پذیرم، وبرای عطیّه و عنایت تو سپاسگزارم و بر آنچه منع کنی عذرت را می پذیرم.

امام حسنعليه‌السلام وکیل خود را خواست تا مقدار مصرفی خود را محاسبه کند، او محاسبه نمود و سیصد هزار درهم شد، حضرت فرمود:

مازاد از سیصد هزار درهم را بیاور.

او پنجاه هزار درهم حاضر ساخت.

فرمود: آن پانصد دیناری که نزد تو بود چه کار کردی؟

گفت: نزد من است.

فرمود: آنها را نیز حاضر کن.

وکیل همه را حاضر نمود، امام حسنعليه‌السلام همه درهمها و دینارها را به آن مرد داد و فرمود: حمّالی بیاور تا اینها را بردارد.

۴۶۰