قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 58118
دانلود: 4756


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58118 / دانلود: 4756
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فدایت ای فرزند رسول خدا! اگر - خدای نخواسته، پناه بر او - روزی شما نبودید از چه کسی پیروی کنیم؟ فرمود:

از این پسرم علی، او امام و پدر امامان است.

عرض کردم: مولای من! او هنوز سنّ کمی دارد!

فرمود: آری، فرزندش محمّد در سنّ نه سالگی به امامت می رسد، سپس مدّتی سکوت می نماید.

امامعليه‌السلام فرمود: آنگاه به راستی علم و دانش را می شکافد.(1)

984/12. شیخ صدوقرحمه‌الله در «کمال الدین » می نویسد: محمّد بن اسماعیل، یکی از نوادگان امام موسی بن جعفرعليهما‌السلام گوید:

پدرم از پدر بزرگوارش امام کاظمعليه‌السلام ، از پدر گرامش امام صادقعليه‌السلام ، از پدر عالی مقامش امام باقرعليه‌السلام نقل می کند که حضرتش فرمود:

إنّ حبابه الوالبیّه دعا لها علیّ بن الحسین عليهما‌السلام فردّ اللَّه علیها شبابها، وأشار إلیها بإصبعه فحاضت لوقتها، ولها یومئذ مائه سنه وثلاث عشره سنه .

حبابه والبیّه پیر زنی مؤمن بود که پدر بزرگوارم امام سجّادعليه‌السلام بر او دعا فرموده و جوان گشت، حضرت با انگشت مبارکش به سوی او اشاره کرد و در همان وقت حایض گشت، و این در حالی بود که آن روز، او صد و سیزده سال داشت.(2)

نویسنده رحمه‌الله گوید : به زودی حدیثی نقل خواهد شد که در آن آمده: امام باقرعليه‌السلام به حبابه والبیّه دعا فرمود و جوانی او بازگشت.(3)

البتّه ممکن است تنافی این دو حدیث را به دو طریق از میان برد:

___________________

1- کفایه الأثر: 235 - 234، بحار الأنوار: 19/46 ح 8.

2- کمال الدین: 537/2 ح2، بحار الأنوار: 27/46 ح 13. این روایت را ابن شهراشوب در المناقب: 135/4 (با اندکی تفاوت) نقل کرده است.

3- رجوع شود به: ص 563 ح 1002 از همین مجلّد.

۵۴۱

1 - این که بگوییم: بخشی از پیری او را امام سجّادعليه‌السلام از بین برد و بخش دیگرش را امام باقرعليه‌السلام .

2 - یا این که پس از مدّتی باز پیری سراغ او آمد و با دعای امام باقرعليه‌السلام برای مرتبه دوّم جوان گشت.

985/13. در کتاب «مناقب » می نویسد: زهری گوید: سعید بن مسیّب گوید:

در مراسم حجّ چنین متعارف بود که تا امام سجّادعليه‌السلام از مکّه خارج نمی شد مردم خارج نمی شدند، سالی من در خدمت حضرتش بودم، امامعليه‌السلام از مکّه خارج شد و من نیز به همراه آن حضرت خارج شدم.

حضرت در یکی از منازل فرود آمد، دو رکعت نماز خواند و در سجده به تسبیح پروردگار مشغول شد. هیچ درخت و کلوخی در اطراف نماند مگر آنکه با آن حضرت تسبیح گفتند.

من از تماشای این صحنه وحشت کردم، حضرت سر از سجده برداشت و فرمود:

ای سعید! آیا ترسیدی؟

عرض کردم: آری، ای فرزند رسول خدا!

فرمود: هذا التسبیح الأعظم؛ این تسبیح بزرگی است.(1)

986/14. شیخ طائفه،عالم بزرگوار شیخ طوسی قدس‌سره در «امالی » خویش می نویسد:

سالی امام سجّادعليه‌السلام برای انجام مراسم حجّ به سوی مکّه به راه افتاد، وقتی به بیابانی میان مکّه و مدینه رسید به راهزنی برخورد، راهزن به امامعليه‌السلام گفت: پایین بیا!

حضرت فرمود:

چه می خواهی؟

___________________

1- المناقب: 136/4، بحار الأنوار: 37/46 ح 33.

۵۴۲

گفت: می خواهم تو را بکشم و هر چه داری به سرقت ببرم.

حضرت فرمود: من هر چه دارم با تو تقسیم می نمایم و آن را برای تو حلال می کنم.

دزد گفت: نه، و قبول نکرد.

حضرت فرمود: از دارایی من، آن قدر به من بده تا به منزلم برسم.

دزد امتناع ورزید و نپذیرفت.

حضرت فرمود: خدای تو کجاست؟

گفت: خواب است. ناگاه دید دو شیر درنده آمدند و یکی از سرش و دیگری از پایش گرفت. حضرت فرمود:

زعمت أنّ ربّک عنک نائم ؛

خیال می کردی که پروردگارت از تو غافل شده و خواب است؟!(1)

نویسنده رحمه‌الله گوید : این اخلاق سرشار از عواطف انسانی را یکی از فرزندان آن امام همام، آیه اللَّه سیّد مرتضی کشمیریقدس‌سره الگو قرار داده، وی در یکی از شب های چهارشنبه که به مسجد سهله مشرّف می شد در راه به دزدی برخورد می کند، دزد می خواست لباسهای او را با زور به سرقت ببرد.

او می گوید: اجازه بده، این لباسها را به تو هدیه بدهم تا از طریق حلال - نه حرام - در اختیار تو باشد. او هم می پذیرد.

987/15. در کتاب «اعلام الوری » و «إرشاد » آمده است: روایت شده:

روزی امام سجّادعليه‌السلام غلامش را دو بار صدا زد و او پاسخ نداد، وقتی در مرتبه سوّم جواب داد، حضرت فرمود:

فرزندم! صدای مرا نشنیدی؟

گفت: چرا.

فرمود: پس چرا پاسخ ندادی؟

___________________

1- امالی طوسی: 673 ح 28 مجلس 36، المناقب: 140/4، بحار الأنوار: 41/46 ح 36.

۵۴۳

گفت: چون در ایمن بودم و از تو نمی ترسیدم.

حضرت فرمود:الحمدللَّه الّذی جعل مملوکی یأمننی ؛

سپاس خدایی را که غلامم را از من در ایمن قرار داده و از من بیمناک نیست.(1)

988/16.شیخ صدوق رحمه‌الله در «عیون اخبار الرضا عليه‌السلام » می نویسد: احمد بن عیسی از عمویش نقل می کند که امام صادقعليه‌السلام می فرمود:

امام سجّادعليه‌السلام همیشه با کسانی مسافرت می کرد که آن حضرت را نمی شناختند و با آنان شرط می کرد که در موارد نیاز آنان، در خدمتشان باشد.

روزی امام سجّادعليه‌السلام با گروهی مسافرت کرد، شخصی آن حضرت را دید و شناخت، رو به آن گروه کرد و گفت: می دانید این شخص کیست؟

گفتند: نه.

گفت: این علیّ بن الحسین، امام سجّادعليه‌السلام است.

آنان دست و پای حضرتش را بوسیدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا! می خواستی ما را در آتش جهنّم بسوزانی، اگر خطایی از ما سر می زد و حرفی می زدیم، در این صورت همیشه هلاک می شدیم، چه چیزی باعث شد که این گونه رفتار کنی؟

حضرت فرمود:إنّی کنت قد سافرت مرّه مع قوم یعرفوننی فأعطونی برسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما لا استحقّ به، فإنّی أخاف أن تعطونی مثل ذلک فصار کتمان أمری أحبّ إلیّ .

من یک مرتبه با گروهی که مرا می شناختند مسافرت کردم، آنان به خاطر جدّم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنقدر به من لطف نمودند که من سزاوار آن نبودم، من ترسیدم که شما نیز چنین رفتار کنید. به همین جهت، ناشناس بودن برای من بهتر بود.(2)

___________________

1- إعلام الوری: 491، الإرشاد: 258، بحار الأنوار: 56/46 ح6. نظیر این روایت در «شرح الأخبار: 260/3 ح 1163» نیز نقل گردیده است.

2- عیون الأخبار: 143/2 ح 13، بحار الأنوار: 69/46 ح 41.

۵۴۴

989/17.شیخ صدوق قدس‌سره در «علل الشرائع » می نویسد:

ابان بن تغلب گوید: به امام صادقعليه‌السلام عرض کردم: من دیده بودم وقتی امام سجادعليه‌السلام به نماز می ایستاد رنگش متغیّر گشته و دگرگون می شد. فرمود:

واللَّه! إنّ علیّ بن الحسین عليهما‌السلام کان یعرف الّذی یقوم بین یدیه .

سوگند به خدا! همانا امام سجّادعليه‌السلام آن کسی را که در برابرش به نماز می ایستاد، خوب می شناخت.(1)

990/18. قطب راوندی در «دعوات» می نویسد: امام باقرعليه‌السلام می فرماید:

پدرم، امام سجّادعليه‌السلام می فرمود: روزی سخت بیمار شدم، پدرم امام حسینعليه‌السلام فرمود: چه میل داری؟

عرض کردم: دوست دارم از کسانی باشم که پیشنهادی بر خداوند نداشته باشم جز آنچه او برایم تدبیر کند.

پدر بزرگوارم فرمود: آفرین بر تو! همانند حضرت ابراهیم خلیل (صلوات اللَّه علیه) شده ای، وقتی جبرئیل به او گفت: آیا نیازی داری؟

گفت:لا أقترح علی ربّی، بل حسبی اللَّه ونعم الوکیل .

در برابر خداوند متعال اظهار نظری ندارم، بلکه او برای من کافی است، و خوب وکیل و نگهبانی است.(2)

991/19. سیّد جلیل القدر،سیّد بن طاووس قدس‌سره در کتاب «فتح الأبواب » می نویسد: حمّاد بن حبیب عطّار کوفی گوید:

سالی با کاروانی به سوی مکّه به راه افتادیم، شب هنگام از منزل زباله(3) کوچ کردیم، در این هنگام باد سیاهی به استقبال کاروان آمد، شدّت توفان کاروان را از هم پاشید، من آواره و سرگردان در دشت و صحرا شدم،

___________________

1- علل الشرائع: 231/1 ح 7، بحار الأنوار: 66/46 ح 30.

2- بحار الأنوار: 67/46 ح 34. این حدیث در ح 979 همین مجلّد گذشت.

3- زباله: نام مکانی در راه مکّه است.

۵۴۵

تا این که به بیابان بی آب و علفی رسیدم.

وقتی تاریکی شب همه جا را فراگرفت به درخت کهنی پناه آوردم، وقتی تاریکی شب با روشنای صبح درآمیخت (و نزدیک سحر شد)، جوانی را دیدم که عمامه سفیدی بر سر بسته و بوی خوش مشک از او به مشام می رسید، پیش خودم گفتم: این جوان از اولیای خداست، ترسیدم احساس کند که من در اینجا هستم و از این مکان دور شود و من مانع شوم از آنچه می خواهد انجام دهد. بدین جهت، سعی کردم خود را در گوشه ای پنهان کنم.

او بدین مکان نزدیک شد، و آماده نماز گشت، آنگاه برخاست و ایستاد، او می گفت:

یا من أحار کلّ شی ء ملکوتاً، وقهر کلّ شی ء جبروتاً، أولج قلبی فرح الإقبال علیک، وألحقنی بمیدان المطیعین لک .

ای خدایی که با ملکوت خود، همه چیزها را حیران کرده ای و از نظر جبروت بر همه اشیاء غلبه نموده ای، در دلم سرور اقبال به سوی تو را وارد کن، و مرا به میدان اطاعت کنندگانت ملحق نما.

آنگاه نماز را شروع کرد، وقتی دیدم اعضایش کاملاً آرام و حرکاتش ساکت شد برخاستم و به مکانی که آماده نماز شده بود، آمدم، ناگاه چشمه ای دیدم که آب سفیدی از آن جاری بود، من نیز وضو ساخته آماده نماز شدم، و پشت سر او ایستادم، ناگاه محرابی را دیدم که گویا در همان ساعت برای او مهیّا گشت. او به هنگام قرائت به هر آیه ای می رسید که وعده و وعیدی در آن بود آن را با ناله های اندوهگین تکرار می نمود. وقتی شب پرده سیاه و تاریک خود را برداشت (و صبح دمید) برخاست و ایستاد. او می گفت:

یا من قصده الطالبون فأصابوه مرشداً، وأمّه الخائفون فوجدوه

۵۴۶

متفضّلاً ولجأ إلیه العابدون فوجدوه موئلاً نوالاً متی راحه من نصب لغیرک بدنه ومتی فرح من قصد سواک بنیّته .

إلهی قد تقشّع الظلام ولم أقض من خدمتک وطراً ولا من حاض مناجاتک صدراً، صلّ علی محمّد وآله، وافعل بی أولی الأمرین بک یا أرحم الرّاحمین .

ای کسی که جویندگان او را قصد کرده و به او رسیده و رشد یافته اند، ای کسی که خائفان به سوی او رفته و او را احسان کننده و بخشنده یافته اند، و عابدان به سوی او پناه برده و او را احسان کننده یافته اند، چگونه آسایش یابد کسی که در خدمت غیر تو بدنش را بکار گیرد؟ و کی شاد می گردد کسی که با نیّت خود، دیگری را قصد کند؟

خداوندا! شب، پرده سیاهش را برداشت؛ ولی هنوز از خدمت تو سیر نشده ام و هنوز سینه ام از مناجات تو پر نشده است. بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و برای من انجام ده آنچه سزاوار توست ای مهربانترین مهربانان.

من ترسیدم که او را از دست داده و بعد از آن اثری از او نیابم. به همین جهت، به دست و پای او افتادم و گفتم: سوگند به کسی که ملال رنج را از تو برداشته و به تو شوق فراوان و لذّت ترس از خدا داده است! مرا نیز زیر بال رحمت خود قرار داده و در سایه محبّت خود جای ده که من راه را گم کرده ام، آنچه انجام دادی آرزوی من و آنچه گفتی شوق من است.

فرمود:

اگر در توکّلت راست باشی هرگز گم نمی شوی، در عین حال پشت سر من راه بیا.

وقتی کنار درخت رسیدیم دست مرا گرفت، من خیال می کردم که زمین از زیر پای من کشیده می شود، هنگامی که صبح دمیده شد، به من فرمود:

مژده باد، این مکّه است، رسیدیم.

من صدای مردم را شنیده و راه را دیدم، به او گفتم: سوگند به کسی که در روز قیامت - روز فقر و فاقه - به او امیدواری! تو کیستی؟

۵۴۷

فرمود:

حال که سوگندم دادی می گویم، من علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (صلوات اللَّه علیهم اجمعین) هستم.(1)

992/20. در کتاب «اقبال الأعمال » می نویسد: محمّد بن عجلان گوید: از امام صادقعليه‌السلام شنیدم که می فرمود:

وقتی ماه مبارک رمضان آغاز می شد امام سجّادعليه‌السلام هیچ یک از غلامان و کنیزان خود را تنبیه نمی نمود، هنگامی که یکی از غلامان یا کنیزان خطایی می کرد حضرت پیش خود یادداشت می نمود که فلان غلام یا فلان کنیز در فلان روز مرتکب فلان خطایی شد، و او را مجازات نمی نمود.

این خطاها جمع می شد تا این که شب آخر ماه رمضان همه آنها را می خواند و جمع می کرد، آنگاه یادداشت را بیرون می آورد و به آنان نشان می داد و می فرمود: فلانی! تو در فلان روز مرتکب فلان خطایی شدی و من تأدیب نکردم، یادت می آید؟

او هم اعتراف می کرد و می گفت: آری، ای فرزند رسول خدا!

حضرت همه آنها را بازخواست می نمود و آنان یکی یکی اقرار می کردند،

آنگاه امام سجّادعليه‌السلام وسط آنان می ایستاد و به آنان می فرمود: همگی با صدای بلند بگویید:

ای علیّ بن الحسین! همانا پروردگار تو نیز همه اعمال تو را یادداشت کرده همان گونه که تو اعمال ما را یادداشت نمودی، در نزد او نوشته ای است که همه چیز را با واقعیّت برای تو بیان می کند، هیچ کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده و آنچه انجام دادی در آن گرد آورده، و هر چه عمل کرده ای در آن می یابی، همان گونه که ما اعمالمان را نزد تو یافتیم. از ما بگذر و بر جرایم ما قلم عفو بکش، همان طور که از خدای قادر توانا اُمید عفو داری، و همان گونه که دوست داری او از تو بگذرد از ما بگذر تا او نیز از تو بگذرد و با رحمت و غفران خود با تو رفتار کند، که او به احدی ستم روا نمی دارد، همچنان که نزد تو نوشته ای است که واقعیّت را نوشته و از کوچک و بزرگ اعمال ما را فروگذاری نکرده است.

___________________

1- فتح الأبواب: 248 - 245، بحار الأنوار: 77/46 ح 73.

۵۴۸

ای علیّ بن الحسین! به یاد آور خواری و کوچکی مقام خود را در پیشگاه پروردگاری که دادگر است، عادلی که به اندازه سنگینی دانه خردل ستم نمی کند و آن را در روز قیامت برای حساب می آورد، و گواهی و حساب او کافی است.

پس امروز از ما بگذر و بر جرایم ما قلم عفو بکش تا آن روز خداوند از تو بگذرد و ببخشد، که می فرماید:

( وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ) (1) ؛

«آنان بایستی عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی دارید که خداوند شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است».

امام سجّادعليه‌السلام در میان آن ها ایستاده و این سخنان زیبا را بر آنان تلقین می کرد و آنان با صدای بلند می گفتند و حضرتش اشک می ریخت و می فرمود:

ربّ؛ انّک أمرتنا أن نعفو عمّن ظلمنا فقد ظلمنا أنفسنا فنحن، وقد عفونا عمّن ظلمنا کما أمرت فاعف عنّا فإنّک أولی بذلک منّا ومن المأمورین، وأمرتنا أن لانردّ سائلاً عن أبوابنا، وقد أتیناک سؤّالاً ومساکین، وقد أنخنا بفنائک وببابک نطلب نائلک ومعروفک وعطاءک، فامنن بذلک علینا ولاتخیّبنا فإنّک أولی بذلک منّا ومن المأمورین. إلهی کرمت فأکرمنی إذ کنت من سؤّالک وجدت بالمعروف فاخلطنی بأهل نوالک یا کریم .

پروردگارا! تو به ما دستور داده ای از کسی که بر ما ستم نموده بگذریم، اینک ما در مورد خودمان ستم نموده ایم، ما از کسی که در حق ما ستم نموده - بنا به فرمان تو - گذشتیم، تو نیز از ما بگذر که تو به بخشش از ما و همه کسانی که به آنها فرمان داده شده شایسته تری.

خداوندا! تو به ما دستور داده ای که گدا را از درهایمان رد نکنیم، اینک ما برای گدایی، فقیرانه به سوی تو آمده ایم و در آستان خانه تو فرود آمده و

___________________

1- سوره نور، آیه 22.

۵۴۹

احسان و عنایت و عطای تو را خواهانیم، بر ما منّت بگذار و ما را نااُمید مگردان که تو از ما و دیگران بر این امر شایسته تری.

خداوندا! تو بخشش کرده ای، بر من نیز بخشش کن، که من از تو تقاضای بخشش دارم و تو را از اهل معروف یافتم، مرا نیز مشمول لطف خود گردان ای کریم!

آنگاه امام سجّادعليه‌السلام رو به آنان می نمود و می فرمود: من از شما گذشتم، آیا شما نیز از من گذشتید؟ و از رفتار بدی که با شما داشتم عفو کردید، که من ارباب بد و ستمگری هستم که بنده خدایی بزرگوار، بخشنده، دادگر، احسان کننده و عنایت کننده هستم.

آنان پاسخ می دادند: ای مولای ما! ما از تو گذشتیم، با این که از تو خطایی سر نزده است.

امام سجّادعليه‌السلام می فرمود: بگویید: خداوندا! از علیّ بن الحسین در گذر همان گونه که او از ما درگذشت، و او را از آتش رهایی ده همان گونه که او ما را از بندگی رهایی بخشید.

آنان این جملات را تکرار می کردند و امامعليه‌السلام می فرمود: خدایا اجابت کن ای پروردگار جهانیان.

آنگاه می فرمود: بروید، همه شما را بخشیدم، آزادتان کردم به امید آن که خداوند مرا ببخشد و از آتش رهایم کند.

پس آنان را آزاد می نمود.

امام سجّادعليه‌السلام در روز عید فطر، به آنان، مقداری که آنها را از مردم بی نیاز کند، جایزه می داد.

آن حضرت هر سال شب آخر ماه مبارک رمضان حدود بیست نفر یا کمتر یا بیشتر از غلامانش را آزاد می نمود.

امام سجّادعليه‌السلام می فرمود: همانا خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان در هنگام افطار، هفتاد میلیون نفر را از آتش آزاد می کند که همگی مستحق آتش هستند، وقتی شب آخر ماه رمضان فرا می رسد به اندازه همه ماه آزاد می کند، من دوست دارم خداوند ببیند که من بندگانم را در دنیا آزاد نمودم به امید آن که خداوند نیز مرا از آتش دوزخ آزاد نماید.

۵۵۰

امام سجّادعليه‌السلام هیچگاه خدمتکاری را بیش از یک سال استخدام نمی نمود، وقتی در اوّل سال یا در وسط سال بنده ای را مالک می شد او را در شب عید فطر آزاد می نمود. سال دیگر بندگان دیگری به جای آنان مالک می شد که آنان را نیز آزاد می فرمود، حضرت تا زنده بود چنین می کرد تا این که به جوار رحمت الهی ملحق شد.

امام سجّادعليه‌السلام غلامان سیاهی را خریداری می کرد در حالی که حضرت نیازی به آنان نداشت؛ ولی آنها را در هنگام حج به عرفات می آورد و به وسیله آنان گودال ها و شکاف هایی را - که باعث آزار مردم بودند - پر می کرد، وقتی از آنجا حرکت می فرمود همه آنها را آزاد می نمود، و مقداری پول به آنان جایزه می داد.(1)

993/21. شهیدقدس‌سره در کتاب «مسکن الفؤاد » می نویسد:

روزی عدّه ای مهمان در خدمت امام سجّادعليه‌السلام بودند، یکی از غلامان عجله کرد و گوشت بریانی را که در تنور بود با سرعت آورد و از دستش افتاد و به سر یکی از فرزندان امامعليه‌السلام اصابت کرد و او را کشت.

امام سجّاد عليه‌السلام سریع کنار فرزندش آمد و دید او مرده است، به غلام فرمود:

أنت حرّ، أما إنّک لم تتعمّده .

تو آزادی، تو این کار را از عمد انجام ندادی.

آنگاه به دفن و تجهیز فرزند خود پرداخت.(2)

994/22. روایت شده: امام سجّادعليه‌السلام می فرمود:

إنّی لأدعو لمذنبی شیعتنا فی الیوم واللیله مائه مرّه .

من هر شب و روز برای گنه کاران از شیعیانمان صد مرتبه دعا می نمایم.

___________________

1- الإقبال: 561 - 560، بحار الأنوار: 103/46 ح 93.

2- بحار الأنوار: 99/46 ضمن ح 87. نظیر این روایت را إربلی در «کشف الغمّه: 81/2» نقل نموده است.

۵۵۱

نویسنده رحمه‌الله گوید : آیا دوستداران پیشوایان معصومینعليهم‌السلام پس از خواندن این همه عطوفت و مهربانی و لطف از امامان بزرگوارشان توانایی آن را دارند که از یاری آنان بازمانده و با همه انواع یاری و نصرت، کمر به یاری آنان نبندند؟!

995/23. در کتاب «الصراط المستقیم » می نویسد:

امام سجّادعليه‌السلام در بیت اللَّه الحرام مشغول طواف کعبه بود که با عبدالملک بن مروان رو به رو شد.

عبدالملک گفت: چرا نزد ما نمی آیی تا چیزی از دنیای ما به تو برسد؟!

امامعليه‌السلام ردای مبارکش را پهن کرد و فرمود:

اللهمّ أره حرمه أولیائک .

خداوندا! احترام و مقام اولیای خودت را به او نشان بده!

ناگاه ردای مبارکش پر از درّ گردید.

آنگاه امام سجّادعليه‌السلام رو به او کرد و فرمود:

کسی که احترام و مقام او در پیشگاه خداوند چنین است نیازی به دنیای تو ندارد.

سپس فرمود: خداوندا! بگیر اینها را که من نیازی ندارم.(1)

996/24. باز در همان منبع آمده است: هنگامی که فرزدق، شاعر توانای عرب، آن اشعار زیبا را در حضور هشام بن عبدالملک، در حق امام سجّادعليه‌السلام سرود که:

هذا الّذی تعرف البطحاء وطأته

والبیت یعرفه والحلّ والحرم

این کسی است که سرزمین بطحاء او را می شناسد، و خانه خدا، حلّ و حرم او را می شناسد.

تا آخر ابیات.

___________________

1- الصراط المستقیم: 180/2 ح 1، بحار الأنوار: 120/46 ح 11. نظیر این روایت را راوندی در «الخرائج: 255/1 ح 1» آورده است.

۵۵۲

هشام از این مدیحه سرایی در خشم شده و او را زندانی نمود، وقتی زندانش طول کشید، به امامعليه‌السلام شکوه نمود، حضرت دعا فرمود و او آزاد شد.

فرزدق گفت: خلیفه، اسم مرا از دفترش پاک کرده (و سهمیّه مرا از بیت المال قطع نموده است).

امام سجّادعليه‌السلام هزینه و مخارج چهل ساله اش را به او عطا نموده و آنگاه فرمود:

لو علمت أنّک تحتاج أکثر منه لأعطیتک .

اگر می دانستم که بیش از این نیاز داری به تو می بخشیدم.

فرزدق پس از چهل سال از دنیا رفت.(1)

997/25. فقیه و محدّث محقّق،شیخ حرّ عاملی در «وسائل الشیعه » می نویسد:

سفیان بن عیینه گوید: به زهری گفتم: آیا علیّ بن الحسینعليهما‌السلام را دیده ای؟

گفت: آری، کسی را با فضیلت تر از او ندیده ام. به خدا سوگند! برای او، دوستی در پنهانی، و دشمنی در آشکار نمی بینم.

گفتند: جریان چیست؟

گفت: هرگز کسی که او را دوست می داشت به خاطر کمال شناخت و فضیلت بر او حسد نمی ورزید، و کسی که گرچه با او دشمن بود، ولی به واسطه شدّت مدارایش با او مدارا می کرد.(2)

___________________

1- الصراط المستقیم: 181/2 ح9. الخرائج: 267/1 ح 10، بحار الأنوار: 14146 ح 22 (با تفاوت).

2- علل الشرایع: 230/1 ح 4، بحار الأنوار: 64/46 ح 21.

۵۵۳

بیان دو نکته پرفائده

نکته اوّل : سزای جسارت به صحیفه سجّادیّه

نقل شده: در شهر بصره در نزد سخنور بلیغی سخن از «صحیفه سجادیه» به میان آمد، وی (با جسارت) گفت: چیزی از آن مگویید تا من همانند آن را برای شما املاء کنم.

آنگاه قلم به دست گرفت و به جهت نوشتن سر به پایین انداخت، او سر بلند نکرد تا این که روح از بدنش خارج گشت و مرد!

نویسنده رحمه‌الله گوید : جای هیچ گونه شگفتی نیست، چرا که این صحفیه شریف، حاوی دوره کاملی از اُصول انسانی، دنیوی و اخروی است. قطره ای از اقیانوس بی کران دانش الهی و جویباری از دریای کلام نبوی است. چگونه چنین نباشد؟! حال آن که این صحیفه، پرتوی از نور چراغ رسالت و نسیمی از بوی خوش باغ امامت است.

در این زمینه یکی از عارفان گوید: این صحیفه، در مجرای کتاب های آسمانی جاری می شود و در مسیر نوشته ها و صحف لوحی و عرشی روان است، چرا که آن، شامل انوار حقایق شناخت و معرفت و دارای میوه های باغهای حکمت است.

دانشمندان برگزیده و نکته سنجان و نقّادان آگاه پیشینان که از شایستگان علما بودند آن را «زبور آل محمّدعليهم‌السلام » و «انجیل اهل بیتعليهم‌السلام » لقب داده اند.

در بلاغت بیانش، ساحران سخن پرداز سر به سجده گذاشته و بزرگان از دانشمندان به ناتوانی خویش اعتراف نموده اند و آنان اذعان کرده اند که پیامبری غیر از کاهنی است، و هرگز حقّ و باطل در یک مقام و منزلت نیست.

و هر کس بخواهد پیرامون آسمان آن با فکر تاریک و پست خود دور بزند، قطعاً با شهاب ثاقب مورد هدف تیرهای تیراندازان قرار خواهد گرفت.

۵۵۴

نکته دوّم : در کتاب «إحتجاج » می نویسد: امام همام، حضرت حسن عسکریعليه‌السلام از نیاکان گرامشعليهم‌السلام نقل می کند که می فرماید:

روزی محمّد بن مسلم بن شهاب زهری در حالی که غمگین و اندوهناک بود، خدمت امام سجّادعليه‌السلام شرفیاب شد.

وقتی امامعليه‌السلام او را با آن حال دید فرمود: چرا غمگین و اندوهناکی؟

عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! غم و اندوهی که مرا احاطه کرده در مورد حسودان نعمتهای من و آزمندان خودم است که به وسیله آنها من آزمایش شدم، کسانی که من به آنان نیکی کردم و اُمید داشتم که آنان نیز در حق من نیکی کنند، ولی اینک بر خلاف پندارم شد.

امام سجّادعليه‌السلام فرمود:إحفظ علیک لسانک تملک به إخوانک .

زبانت را حفظ کن تا برادرانت را بنده خود کرده و در اختیار خودت قرار دهی.

زهری گفت: ای فرزند رسول خدا! من هر چه که می توانم با زبانم به آنان نیکی می نمایم.

امام سجّادعليه‌السلام فرمود:هیهات هیهات! إیّاک وأن تعجب من نفسک بذلک، وإیّاک أن تتکلّم بما یسبق إلی القلوب إنکاره، وإن کان عنک إعتذاره فلیس کلّ من تسمعه شرّاً یمکنک أن توسعه عذراً .

هیهات! هیهات! هرگز عُجب و خودپسندی مکن. هرگز سخنی را که دلها آن را نمی پذیرند مگو، گر چه بتوانی آن را توجیه نموده و عذر بیاوری، چرا که نمی توانی هر سخن نامطلوبی را که می شنوی با همه عذرت توجیه نمایی.

آنگاه فرمود:یا زهری! من لم یکن عقله من أکمل ما فیه کان هلاکه من أیسر ما فیه .

ای زهری! هر کس عقل و خردش از همه چیزش کامل تر نباشد، هلاک و نابودی او از هر چیزی آسان تر خواهد بود.

سپس فرمود: ای زهری! آگاه باش! بر توست که همه مسلمانان را به منزله خانواده و خویشان خود بدانی؛ بزرگسالان را به منزله پدرت، کوچکترها را به منزله فرزندت، و همسالانت را به منزله برادرانت بدانی. در این صورت، دوست داری به کدامیک از آنها ستم کنی؟ و به کدامیک

۵۵۵

از اینان نفرین کنی؟ و پرده کدامیک از آنان را بدری؟

و اگر شیطان لعین - که خدا لعنتش کند - تو را وسوسه کرد و به این فکر انداخت که تو نسبت به یکی از اهل قبله (مسلمانان) برتری داری دقّت کن و ببین اگر آن شخص از تو بزرگتر است بگو: او در ایمان و عمل شایسته، از من پیشی گرفته و از من بهتر است.

و اگر آن شخص از تو کوچکتر باشد بگو: من در گناه و معاصی از او پیشی گرفته ام. بنابراین، او از من بهتر است.

و اگر آن شخص از همسالان تو باشد بگو: من به گناه خود یقین دارم؛ ولی در مورد او تردید، پس چرا یقینم را با شک و تردید کنار بگذارم؟

و اگر دیدی مسلمانان تو را بزرگ می شمارند و به تو احترام می نمایند بگو: این فضل و احسانی است که آنها اظهار می کنند.

و اگر دیدی کسی از آنان به تو ستم و تندی می کند بگو: این گناهی است که من انجام داده ام.

به راستی که اگر آنچه گفتم عمل کنی خداوند زندگی را بر تو آسان می کند، دوستانت فراوان می شود و دشمنانت کمتر و بر نیکی و احسان آنان خوشحال خواهی شد و از جفا و ستم آنان ناراحت و متأسّف نخواهی گشت.

و بدان! گرامی ترین شخص در میان مردم، کسی است که همواره خیرش به مردم برسد و در عین حال، او از مردم بی نیاز و پاک دامن باشد و بعد از او، گرامی ترین فرد نزد مردم، کسی است که اظهار بی نیازی کند، گر چه نیازمند باشد.

چرا که اهل دنیا همواره به دنبال اموال هستند که اگر در این خواسته کسی مزاحم آنان نباشد او را گرامی می دارند و اگر کسی مزاحم آنان نبوده و بعضی امکانات دنیوی آنها را فراهم نماید او عزیزتر و گرامی تر خواهد بود.(1)

___________________

1- الإحتجاج: 52 - 51/2. نظیر این روایت را علّامه مجلسیرحمه‌الله در «بحار الأنوار: 229/71 ح242/92 6 و 243 ضمن ح 48» نقل نموده است.

۵۵۶

بخش هفتم: مناقب امام محمّد باقرعليه‌السلام

قطره ای از دریای مناقب بی کران شکافنده علوم پیامبران حضرت امام محمّد بن علی الباقر صلوات اللَّه علیه

۵۵۷
۵۵۸

998/1. طبریرحمه‌الله در «دلائل الإمامه » می نویسد: ابو بصیر گوید:

خدمت مولایم امام باقرعليه‌السلام شرفیاب شده عرض کردم: آیا شما وارثان پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستید؟

فرمود: آری.

عرض کردم: آیا پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم وارث پیامبران بود، نسبت به آنچه می دانستند و عمل می کردند؟

فرمود: آری.

عرض کردم: آیا شما می توانید مرده را زنده کنید و کور و بیمار پیس را شفا دهید؟ فرمود:

آری، با اجازه خداوند.

آنگاه امام باقرعليه‌السلام به من فرمود: ای ابامحمّد! نزدیک بیا.

من نزدیک شدم، حضرت دست مبارکش را روی چشمانم مالید و چشمم باز شد و آفتاب، آسمان، زمین، خانه ها و آنچه در منزل بود، دیدم.

امام باقرعليه‌السلام به من فرمود:

أتحبّ أن تکون علی هذا ولک ما للناس وعلیک ما علیهم یوم القیامه، أو تعود کما کنت ولک الجنّه خالصه ؟

۵۵۹

آیا دوست داری همین طور باشی و تو نیز همانند مردم بوده و در روز قیامت هر معامله ای که با آنها می شود با تو نیز همان گونه رفتار شود؟ یا می خواهی مثل اوّل نابینا باشی و بدون زحمت وارد بهشت گردی؟

عرض کردم: می خواهم مثل اوّل باشم.

حضرت دست مبارکش را بر روی چشمانم مالید و مثل حالت نخست گشتم.(1)

999/2. نویسنده کتاب «الثاقب فی المناقب » گوید:

من در مشهد امام رضا علیه الصلاه والسلام در خانه استادم ابا جعفر محمّد بن حسین شوهانی(2) بودم، او از کتابش - که نام راوی را فراموش کرده ام - چنین می خواند:

جوانی از اهل شام در جلسه امام باقر صلوات اللَّه علیه زیاد حاضر می شد، روزی در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا! من به جهت محبّت به شما در جلسه شما حاضر نمی شوم، بلکه فقط به خاطر فصاحت و دانش شماست که در این محفل حاضر می شوم.

امامعليه‌السلام تبسّمی نمود و چیزی نفرمود.

چند روزی گذشت و خبری از جوان نشد، حضرت جویای حال آن جوان شد.

شخصی گفت: او بیمار است.

در این حین شخصی وارد شد و گفت: ای فرزند رسول خدا! جوان شامی که در مجلس شما زیاد حاضر می شد از دنیا رفت. او وصیّت کرده که شما بر جنازه او نماز بخوانید.

___________________

1- دلائل الإمامه: 226 ح 17، بحار الأنوار: 249/46 ح 42. نظیر این روایت را راوندی در «الخرائج: 274/1 ح5» آورده است.

2- در مصدر چنین آمده است: ابا جعفر محمّد بن حسن شوهانی.

۵۶۰