قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 58094
دانلود: 4751


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58094 / دانلود: 4751
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

به راستی که اگر گوشه ای از سخنان من در دل یکی از شما نفوذ می کرد، می مرد.

آگاه باشید! ای اشباح بی جان و فتیله های بی چراغ! گویا شما چوب های خشکیده و بت های واداشته شده اید، آیا شما طلا را از سنگ باز نمی گیرید؟! آیا از نوری درخشان، پرتوی نمی گیرید؟! آیا از دریا مروارید را استخراج نمی کنید؟ سخنان خوب و پاک را از هر کسی که می گوید برگیرید گرچه او بدان عمل نمی کند. چرا که خداوند متعال می فرماید:( الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ) (1) ؛

«کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند».

(تا آنجا که امام باقرعليه‌السلام فرمود: ) گویا تو (ای انسان) شبهای گرسنگی و ترست را فراموش کرده ای؟ (در آن شبهایی که) او (خدا) را خواندی و تو را پاسخ داده و با همه احسانی که به تو نمود سپاسش را لازم فرمود، ولی تو او را از یاد برده و در فرمانش مخالفت نمودی.

وای بر تو! که تو دزدی از دزدان گناهان هستی، هر گاه با شهوت یا گناهی برخورد کردی بدان شتاب نمودی، و با نادانی خویش به آن مرتکب شدی، چنان مرتکب شدی که گویا تو در برابر دیده خداوند نیستی یا آن که خداوند در کمین تو نیست.

ای آرزومند بهشت! چه قدر خوابت دراز، مرکبت کند و همّتت سست است؟ پس تو را به خدا! چه آرزومندی و چه مطلوبی.

و ای از آتش گریزان! مرکبت را چه تند به سوی آن می رانی، و چقدر فراهم می کنی آنچه تو را در آن می اندازد؟!

به این گورها بنگرید که چگونه همانند سطرها در کنار خانه ها کشیده شده اند.... (تا آنجا که فرمود: )

یابن الأیّام الثلاث! یومک الّذی ولدت فیه، ویومک الّذی تنزل فیه قبرک، ویومک الّذی تخرج فیه إلی ربّک، فیاله من یوم عظیم .

ای فرزند سه روز: روزی که در آن متولّد شدی، روزی که به درون گورت

___________________

1- سوره زمر، آیه 18.

۵۸۱

فرود می آیی و روزی که از آن به سوی پروردگارت بیرون می آیی، وای که چه روز بزرگی است!

ای کسانی که دارای شکل های شگفت آورید! و ای کسانی که همانند اشتران تشنه کنار چشمه ها زانو زده اید! از چیست که می بینم جسم هایتان آباد و دل هایتان ویران است؟

آگاه باشید! سوگند به خدا! اگر آنچه را که باید ملاقات کنید و به سوی آنچه که باید بروید با دیده مشاهده می کردید می گفتید:

( یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبُ بِآیاتِ رَبِّنا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ ) (1) ؛

«ای کاش! بار دیگر (به دنیا) بازگردانده می شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می بودیم».

و خداوند - جلّ جلاله - در پاسخ فرماید:

( بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ) (2) ؛

«بلکه اعمال (و نیّاتی که) پیش از آن پنهان می کردند در برابر آنها آشکار شده و اگر باز گردند به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند باز می گردند و آنان دروغگویانند».(3)

___________________

1- سوره انعام، آیه 27 و 28.

2- سوره انعام، آیه 27 و 28.

3- بحار الأنوار: 170/78 ح 4.

۵۸۲

بخش هشتم: مناقب امام جعفر صادقعليه‌السلام

قطره ای از دریای فضایل و مناقب امام همام،روشنگر حقایق حضرت جعفر بن محمّد، امام صادق صلوات اللَّه علیه

۵۸۳

۵۸۴

1019/1. در کتاب «الثاقب فی المناقب » می نویسد: مفضّل بن عمر گوید:

منصور دوانیقی شخصی را پیش فرماندار خود، حسن بن زید - که فرماندار او در مکّه و مدینه بود - فرستاد و به او دستور داد که: خانه جعفر بن محمّدعليهما‌السلام را آتش بزند.

آنها دستور را اجرا و خانه امام صادقعليه‌السلام را آتش زدند، شعله آتش بر در خانه و اتاقها رسید، امام صادقعليه‌السلام ، پا روی آتش می گذاشت و از روی آن می رفت و می فرمود:

أنا ابن أعراق الثری، وأنا ابن إبراهیم خلیل اللَّه .

من فرزند بهترین رگه ها و ریشه های زمین و ارکان آن، یعنی فرزند حضرت اسماعیل هستم، من پسر حضرت ابراهیم خلیل اللَّه هستم.(1)

روایت شده است:

هنگامی که نمرود لعین، حضرت ابراهیمعليه‌السلام را در آتش انداخت، مردم مشاهده کردند که آتش بر آن حضرت صدمه ای نمی زند، نمرود گفت:

این نیست جز این که او از رگه ها و ارکان زمین است و نیست رگ او مگر از رگه های زمین (که آتش در آن اثر نمی کند).

___________________

1- المناقب: 236/4، بحار الأنوار: 136/47 ضمن ح 186. نظیر این روایت را ابن حمزه در «الثاقب فی المناقب: 137» نقل نموده است.

۵۸۵

نویسنده رحمه‌الله گوید : «أعراق الثری»؛ کنایه از حضرت اسماعیلعليه‌السلام است، و شاید علّت کنایه این باشد که فرزندان او در همه جا پراکنده و منتشر شده اند.

1020/2. درمناقب دیلمی رحمه‌الله آمده است: حمّاد بن عیسی گوید: شخصی از امام صادقعليه‌السلام پرسید: آیا تعداد فرشتگان زیاد است یا مردم؟

حضرت فرمود:

والّذی نفسی بیده! ملائکه اللَّه فی السماوات أکثر من تراب الأرض، وما فی السماء موضع قدم إلّا وفیه ملک ساجد أو راکع، یسبّح اللَّه تعالی ویمجّده ویقدّسه، ولا فی الأرض شجره إلّا وفیها ملک یحفظها، وکلّهم یستغفرون لمحبّینا ویدعون لهم، ویلعنون باغضینا ویسألون اللَّه تعالی أن یرسل علیهم العذاب .

سوگند به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست! فرشتگان خدا در آسمانها بیشتر از ذرّات خاک زمین است، در آسمان جای پایی نیست جز آن که در آن، فرشته ای در سجده یا در رکوع است که خدای متعال را تسبیح گفته و تمجید و تقدیس می نماید.

و همچنین در روی زمین، هیچ درختی نیست جز آن که فرشته ای حافظ آن است، همه آنها بر دوستداران ما استغفار نموده و برای آنها دعا می کنند، و دشمنان ما را لعنت کرده، از خداوند درخواست عذاب بر آنها می کنند.(1)

1021/3. در کتاب «قرب الإسناد » می نویسد: علی بن رئاب گوید: از امام صادقعليه‌السلام شنیدم که در سجده، چنین دعا می فرمود:

اللهمّ اغفر لی ولأصحاب أبی، فإنّی أعلم أنّ فیهم من ینتقصنی .

خداوندا! مرا و اصحاب پدرم را بیامرز، زیرا که می دانم در میان آنها برخی هستند که مرا کم و کوچک می شمارند.(2)

___________________

1- نظیر این روایت در «بحار الأنوار: 176/59 ح 7» نقل شده است.

2- قرب الإسناد: 166 ح 607، بحارالأنوار: 17/47 ح5، در این منبع آمده: برخی هستند که مرا تنقیص می نمایند.

۵۸۶

1022/4. در کتاب «الثاقب فی المناقب » می نویسد: ابو هارون عبدی گوید:

من در محضر باصفای امام صادقعليه‌السلام حضور داشتم، شخصی وارد شد و گفت: به چه چیزی فرزندان ابی طالب به ما افتخار می کنند؟!

راوی گوید: در برابر امام صادقعليه‌السلام سینی خرمایی بود، حضرت خرمایی برداشته و هسته آن را درآورد، آنگاه در زمین کاشت و از آب دهان مبارکش بر آن ریخت، و همان دم رشد کرد و از زمین بیرون آمد، و فوری رسید و خرما داد، حضرت از آن چند دانه رطب چید و آن را در سینی قرار داد و به آن شخص تعارف فرمود.

او خرمایی برداشته و هسته اش را در آورد و میل کرد، ناگاه دید در هسته خرما نوشته شد:

لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،أهل بیت رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خزّان اللَّه فی أرضه .

معبودی جز خدا نیست، محمّد پیامبر خداست. خاندان پیامبر خدا، گنجینه داران خدا در روی زمین هستند.

آنگاه امام صادقعليه‌السلام رو به آن مرد کرد و فرمود:

آیا شما توانایی انجام چنین کاری را دارید؟!

آن مرد گفت: سوگند به خدا! وقتی خدمت شما آمدم برای من، در روی زمین کسی دشمن تر از شما نبود اینک برای من در روی زمین کسی محبوب تر از شما نیست.(1)

1023/5. در کتاب «الصراط المستقیم » می نویسد:

عبدی، محضر امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شد، آن روز امام صادقعليه‌السلام دو لباس نخی بر تن داشت، همسر عبدی به بیماری سختی مبتلا شده بود، بیماری او چنان شدید بود که دیگر از حیات و زنده ماندن او نااُمید شده

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 126 ح 13.

۵۸۷

بودند، عبدی جریان همسرش را به محضر امام صادقعليه‌السلام رسانید.

امام صادقعليه‌السلام لختی سر به پایین انداخت، آنگاه سر بلند کرد و فرمود:

من دعا کردم و خدا او را شفا داد، نزد او برگرد، وقتی باز گردی می بینی مشغول خوردن (سکّر طبرزد)(1) است.

عبدی نزد همسرش بازگشت، دید همان گونه است که حضرت فرموده بود، از او جریان را پرسید.

همسرش گفت: آقای بزرگواری که دو لباس نخی بر تن داشت وارد خانه شد، و فرمود:

یا ملک الموت! ألست اُمرت لنا بالسمع والطاعه ؟

ای ملک الموت! مگر تو مأمور نیستی که از ما بشنوی و اطاعت کنی؟

پاسخ داد: آری.

فرمود: دستور می دهم که قبض روح او را بیست سال به تأخیر بیانداز!

آن شخص با ملک الموت از خانه خارج شده و همان موقع حال من بهبود یافت.(2)

1024/6. باز در همان کتاب آمده است: عبد الرحمان بن حجّاج گوید:

من در سفری میان مکّه و مدینه در محضر همراه امام صادقعليه‌السلام بودم، حضرت سوار بر قاطر و من سوار بر الاغی بودم، کسی نزد ما نبود، عرض کردم: آقای من! از حق بزرگ امامعليه‌السلام چه چیزی واجب و لازم گردیده؟ فرمود:

یا عبدالرحمان! لو قال لهذا الجبل: سر، لسار .

ای عبدالرحمان! اگر امام به این کوه بگوید: بیا، خواهد آمد.

___________________

1- سکّر طبرزد: نوعی شیرینی، نبات و قند سوخته را گویند.

2- الصراط المستقیم: 185/2 ح2، بحار الأنوار: 115/47 ح 52. نظیر این روایت را راوندی در «الخرائج: 294/1 ح 2» آورده است.

۵۸۸

عبد الرحمان گوید: سوگند به خدا! ناگاه دیدم که کوه حرکت کرد، امامعليه‌السلام به آن نگاه کرد و فرمود: مقصود من تو نبودی؛ کوه توقّف نمود.(1)

1025/7. در کتاب «الثاقب فی المناقب » می نویسد: صالح بن اشعث بزّار کوفی گوید:

در خدمت مفضّل، یار باوفای امام صادقعليه‌السلام بودم، ناگاه نامه ای از جانب مولایمان امام صادقعليه‌السلام برای وی رسید، او نامه را خواند و برخاست و بر من تکیه کرد.

آنگاه به سرعت خود را به خانه امام صادقعليه‌السلام رسانیدیم، در زدیم، عبداللَّه بن وشاح آمد و گفت: ای مفضّل! با رفیقت فوری خدمت امامعليه‌السلام شرفیاب شوید!

ما خدمت مولایمان امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شدیم، حضرت بر روی صندلی نشسته بوده و در برابرش زنی بود، رو به ما کرد و فرمود:

ای مفضّل! این زن را به بیابانی در حومه شهر ببر و ببین کارش به کجا منتهی می شود، آنگاه فوری نزد من بیا!

مفضّل گوید: من فرمان مولایم را امتثال نموده و به همراه آن زن، به بیابان بیرون شهر رفتیم، وقتی آن زن در وسط بیابان قرار گرفت، صدای ندادهنده ای را شنیدم که گفت: مفضّل! کنار برو!

من از آن زن، کناره گرفتم، ناگاه ابر سیاهی آسمان را پوشانید و سنگ بر روی آن زن بارید که هیچ اثری از او نماند.

من از این پدیده ترسیده و به سرعت خود را به مولایم رساندم، خواستم جریان را بازگو کنم، حضرتش زودتر از من جریان را توضیح داد و فرمود:

___________________

1- الخرائج: 621/2، بحار الأنوار: 101/47 ح 123. این روایت در الصراط المستقیم: 188/2 ح 17 (به صورت ارسال و اختصار) نقل گردیده است.

۵۸۹

ای مفضّل! آیا آن زن را می شناختی؟

عرض کردم: نه، مولای من!

فرمود: او زن فضّال بن عامر بود، من فضّال را به سوی فارس برای آموزش دینی به یارانم فرستاده ام، او به هنگام خروج از منزلش به زنش گفت: این مولایم جعفرعليه‌السلام بر تو شاهد است که خیانت نکنی.

او گفت: آری، اگر خیانت کردم خداوند از آسمان عذابی برای من فرود آورد.

ولی او در همان شب خیانت کرده و خداوند آنچه خواسته بود، برایش فرود آورد.

یا مفضّل! إذا هتکت امرأه سترها (1) وکانت عارفه باللَّه، هتکت حجاب اللَّه، وقصمت ظهرها، والعقوبه إلی العارفین والعارفات أسرع .

ای مفضّل! هنگامی که زنی با آگاهی از امر خدا، هتک حرمت در نفس خویش نموده و پرده عفّت خود را بدرد، حرمت الهی را رعایت نکرده و پشت خود را شکسته است، و همواره عقوبت و عذاب، بر آگاهان (از زن و مرد) سریع تر نازل می شود.(2)

1026/8. باز در همان کتاب آمده است: سعد بن ظریف گوید:

ما در محضر امام صادقعليه‌السلام بودیم که مردی از اهالی کوهستان وارد و هدایا و تحفه هایی آورد. در بین هدایا، انبانی بود که در آن مقداری گوشت و نان بود.

حضرت انبان را در مقابل آن مرد باز کرد و فرمود:

این گوشت را ببر و به سگها بده!

آن مرد گفت: چرا؟

حضرت فرمود: این گوشت حلال نیست و (ذبح شرعی) نشده است.

آن مرد گفت: من این گوشت را از مسلمانی خریده ام که گفت: حلال است

___________________

1- در اصل چنین آمده است: «المرأه سترها».

2- الثاقب فی المناقب: 160 ح 10.

۵۹۰

و ذبح شرعی شده است.

حضرت گوشت را داخل آن انبان نمود، آنگاه به آن مرد فرمود:

برخیز و این را در داخل آن اتاق در گوشه ای بگذار!

آن مرد از امر امامعليه‌السلام اطاعت نمود.

حضرت کلماتی را بیان فرمود که من نفهمیدم چه می فرماید و چه (دعایی) بود؟ در این هنگام، آن مرد صدایی از گوشت شنید که می گفت:

ای بنده خدا! نباید گوشتی همانند مرا امام و فرزندان پیامبران بخورند، چون من ذبح شرعی نشده ام.

آن مرد انبان را برداشت و به نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و جریان را عرض کرد. حضرت رو به او کرد و فرمود:

أما علمت یا هارون! إنّا نعلم ما لایعلمه الناس ؟!

ای هارون! آیا نمی دانی که ما چیزی را می دانیم که مردم نمی دانند؟!

گفت: آری، قربانت گردم.

آنگاه آن مرد خارج شد، من نیز به دنبال او خارج شدم، دیدم در میان راه به سگی برخورد و آن گوشت را به آن داد، سگ همه گوشت را خورد و چیزی از آن باقی نماند.(1)

1027/9. درهمان کتاب ، حدیث مفصّلی از امام کاظمعليه‌السلام نقل شده که اینک خلاصه ای از آن را نقل می نماییم:

امام کاظمعليه‌السلام می فرماید:

پادشاه هند، کنیز زیبایی را توسّط برخی از معتمدین خود به همراه هدایای زیادی برای پدر بزرگوارم امام صادقعليه‌السلام فرستاد، وی در ضمن نامه ای به حضرتش نوشت:

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 415 ح 1. نظیر این روایت را راوندیرحمه‌الله در الخرائج: 606/2 ح1، ابن شهراشوبرحمه‌الله در المناقب: 222/4 و علّامه مجلسیرحمه‌الله در بحار الأنوار: 95/47 ح 107 آورده است.

۵۹۱

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من ملک الهند إلی جعفر بن محمّد الطاهر من کلّ نجس.

بنام خداوند بخشنده مهربان

از طرف پادشاه هند به خدمت جعفر بن محمّد؛ آن شخصیّت پاکیزه ای که از هر پلیدی و آلودگی دور است.

امّا بعد، خداوند مرا، توسّط شما هدایت و راهنمایی فرمود، یکی از کارگزاران من، کنیز زیبایی را به من هدیه نمود، من تاکنون کنیزی به زیبایی او ندیده ام، وی دارای جمال، بزرگواری، خرد و کمال است، وی را به من هدیه نمود تا فرزندی برای من بیاورد و پس از من زمام اُمور را بدست بگیرد. من از او و امر او در شگفت شدم، یک شبانه روز نزد من بود و من در او و جلالتش فکر می کردم. جز شما کسی را شایسته او ندیدم، آن کنیز را به همراه مقداری زیورآلات و جواهر و عطر به حضور شما فرستادم. من همه وزیران، کارگزاران و اُمنای خودم را جمع نموده و از میان آنان هزار نفر که شایسته امانت داری بودند، برگزیدم، و از هزار نفر، صد نفر، و از صد نفر، ده نفر و از ده نفر یک نفر بنام «میزاب بن حباب»(1) انتخاب کردم، در کشورم کسی را عاقل تر و شجاع تر از او نیافتم، اینک این هدایا و این کنیز را توسّط او خدمت شما فرستادم.

کاروان هدایا به وسیله میزاب به راه افتاد و وارد شهر مدینه شد، حضرت او را راه نداد، وی مکرّر به پشت در آمده و کسانی را شفیع قرار داد تا اجازه ورود بدهد، امام صادقعليه‌السلام به او فرمود: ای خائن! از آن جایی که آمده ای با هدایایت باز گرد!

او گفت: آیا پس از آن که راه طولانی را با زحمت شدید متحمّل شده و اینک هدایا را کنار درب آورده ام، هدیه پادشاه را نمی پذیرید؟

حضرت فرمود: تو نزد من پاسخی نداری، و من پذیرای هدایای تو نیستم، زیرا که تو در آنچه آوردی و امین شدی، خیانت کردی.

___________________

1- در مصدر آمده: میزاب بن جنان، و در مناقب آمده: میزان الهندی. و آنچه در متن آمده است موافق با خرایج و بحار الأنوار است.

۵۹۲

او گفت: سوگند به خدا! من نه به شما و نه به پادشاه، خیانت نکرده ام.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر تکّه ای از لباسهایت بر خیانت تو گواهی بدهد آیا اسلام می آوری؟

گفت: مرا از این کار عفو کنید و هر چه دوست دارید، بپرسید؟

او پوستینی بر تن داشت، امامعليه‌السلام دستور داد تا آن را از تنش در آورده و در گوشه ای از اتاق بگستراند. آنگاه امامعليه‌السلام برخاست و دو رکعت نماز گزارد، رکوع و سجودش را طولانی نمود، و آنچه می خواست دعا فرمود، وقتی سر از سجده بر داشت نور از چهره حضرتش می درخشید، رو به آن پوستین کرد و فرمود:

أیّها الفرو الطائع للَّه تعالی! تکلّم بما تعلم منه، وصف لنا ما جنی .

ای پوستینی که در اطاعت خدا هستی! آنچه از این مرد می دانی بازگو و جنایت او را برای ما توصیف کن!

امام کاظمعليه‌السلام می فرماید: پوستین باز شد آنگاه جمع شد تا آن که همانند یک گوسفند کامل گشت، و (به اذن خدا) لب به سخن گشود - که همه حاضران در مجلس صدای او را شنیدند - و گفت:

ای فرزند رسول خدا! ای راستگو! این مرد را پادشاه هند به عنوان فرد معتمد و امین خود قرار داده و این کنیز را به همراه اموالی بدو سپرد، و در مورد نگهداری آنها خیلی سفارش نمود.

ما به راه افتادیم و بر این حال بودیم تا این که به بیابانی رسیدیم، دچار بارش باران شدیم، و هر چه داشتیم خیس شد، ما در آن بیابان یک ماه کامل توقّف نمودیم تا این که خورشید از پشت ابرها بیرون آمده و باران باز ایستاد، ما هر چه داشتیم بر روی سنگ (پهن کرده و بر) درختان آویزان کردیم تا خشک گردد.

این مرد، غلامی بنام بشیر را که خدمتگزار آن کنیز بود خواست و گفت: بشیر! برو این شهر و مقداری خوراک تهیّه کن تا وسایلمان خشک می گردد، از غذای این شهر بخوریم، آنگاه مقدار زیادی درهم به او داد و او راهی شهر شد.

وقتی او رفت، میزاب به این کنیز دستور داد از خیمه مخصوص خود

۵۹۳

خارج شود و در خیمه ای که در برابر آفتاب زده اند، بنشیند، و به او گفت:

از این خیمه به چشم انداز درختان و این شهری که در نزدیکی آن هستیم نگاه کن.

کنیز از خیمه خارج شد، چون زمین گل آلود بود، لباس از ساقهای خود بالا زد و روسری او افتاد، این خائن، به او و زیبایی و جمال او نگریست و او را به سوی خود دعوت کرد و او نیز پذیرفت، پس مرا بر زمین گسترانید، و با او درآمیخت و مرتکب عمل زنا شد و بدین وسیله بر تو - ای فرزند رسول خدا! - خیانت کرد.

این بود قصّه او و آن کنیز، من از تو می خواهم به حقّ آن خدایی که خیر دنیا و آخرت را برای تو جمع کرده، از خداوند بخواهی که مرا به خاطر فرش قرار گرفتنم بر فسق و فجور آنان عذاب ننماید.

امام کاظمعليه‌السلام می فرماید: در این هنگام، امام صادقعليه‌السلام گریست و من، و همه حاضران در مجلس گریه کرده و (از ناراحتی و وحشت) رنگشان زرد شد.

«میزاب» نیز ترسید و وحشت و لرز شدیدی او را فرا گرفت و خود را سجده کنان برای خدا بر زمین انداخت و گفت: می دانستم که جدّ تو بر مؤمنان مهربان بود، بر من رحم کن خدای بر تو رحم نماید، تو از اخلاق جدّت الگو بگیر و پادشاه را از قصّه من آگاه نکن، که من خطا کردم.

امامعليه‌السلام فرمود: من هرگز بر تو رحم نکرده و مهربانی نخواهم کرد، جز آن که به خیانت خودت اعتراف کنی.

آن مرد هندی همان گونه که پوستین خبر داده بود به خیانت خودش اعتراف نمود.

امام کاظمعليه‌السلام می فرماید: وقتی پوستین را پوشید آن جمع شد و گلوی او را فشرد به گونه ای که صورتش سیاه گشت.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: ای پوستین! او را رها کن.

پوستین گفت: به حق خدایی که تو را امام قرار داده! اجازه بده تا او را بکشم!

حضرت به او فرمود: این شخص پلید را رها کن تا به سوی پادشاه خود

۵۹۴

باز گردد، او به مجازاتش از ما سزاوارتر است.(1)

صاحب «الثاقب فی المناقب» گوید: این حدیث خیلی مفصّل است، ما به مقدار نیاز در اینجا نقل کردیم، هر که همه حدیث را می خواهد بر منبع آن که مشهور است، مراجعه نماید.

1028/10.نجاشی در رجال خود می نویسد: حسن بن علیّ بن زیاد وشاء از جدّش الیاس نقل کرده و می گوید:

هنگامی که وفات جدّم الیاس فرا رسید، به ما گفت: در این ساعت - که این ساعت، ساعت دروغ نیست - بر من گواه باشید از امام صادقعليه‌السلام شنیدم که می فرمود:

واللَّه لایموت عبد یحبّ اللَّه ورسوله ویتولّی الأئمّه عليهم‌السلام فتمسّه النار .

سوگند به خدا! هر بنده ای که خدا و رسولش را دوست بدارد و از امامان معصومینعليهم‌السلام پیروی نماید وقتی بمیرد وارد آتش نمی شود.

آن بزرگوار این سخن زیبا را دو مرتبه و سه مرتبه بدون این که من بپرسم، تکرار فرمود.(2)

1029/11.قطب راوندی قدس‌سره در «خرائج » می نویسد: نقل شده است:

روزی امام باقرعليه‌السلام به همراه فرزندش امام صادقعليه‌السلام به مکّه مشرّف شده بود، در آنجا شخصی خدمتش رسیده و سلام کرد، و در برابر حضرتش نشست، آنگاه گفت: من می خواهم سؤالی از شما بپرسم.

امام باقرعليه‌السلام فرمود:

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 398 ح 5. نظیر این روایت را راوندی در الخرائج: 299/1 ح6 به صورت مفصّل، ابن شهراشوب در المناقب: 242/4 با تفاوت و اختصار، و علّامه مجلسی به نقل از آن دو، در بحارالأنوار: 113/47 ح 150 آورده، و در الصراط المستقیم: 186/2 ح 6 بخشی از این روایت به صورت ارسال نقل شده است.

2- رجال نجاشی: 39 رقم 80.

۵۹۵

از فرزندم جعفرعليه‌السلام بپرس.

آن شخص خدمت امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض کرد: سؤالم را بپرسم؟!

حضرت فرمود: هر چه مایلی بپرس!

گفت: از کسی می پرسم که مرتکب گناه بزرگی شده است؟

فرمود: روزه خود را به طور عمد در ماه مبارک رمضان خورده؟

گفت: از این بزرگتر است.

فرمود: در ماه رمضان زنا کرده.

گفت: از این نیز بزرگتر است.

فرمود: کسی را کشته؟

عرض کرد: از این هم بزرگتر است.

حضرت فرمود:إن کان من شیعه علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام مشی إلی بیت اللَّه الحرام وحلف أن لایعود، وإن لم یکن من شیعته فلا بأس .

چنین گناهکاری اگر از شیعیان علیّ بن ابی طالبعليه‌السلام است پیاده به سوی بیت اللَّه الحرام برود و در آنجا سوگند یاد کند که هرگز چنین کاری را تکرار نکند (خداوند توبه او را می پذیرد) و اگر از شیعیان او نیست، راهی ندارد.

آن شخص گفت: خداوند تو را رحمت کند ای فرزند فاطمهعليها‌السلام ! - و سه بار تکرار نمود - من همین پاسخ را از پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم.

آنگاه آن شخص برخاست و رفت، امام باقرعليه‌السلام رو به فرزندش امام صادقعليه‌السلام نمود و فرمود:

آیا او را شناختی؟ فرمود: نه.

فرمود: او حضرت خضرعليه‌السلام بود، می خواستم او را به تو معرّفی کنم.(1)

علّامه مجلسیرحمه‌الله در توضیح این حدیث شریف می گوید:

این که امام صادقعليه‌السلام فرمود: «راهی ندارد»، شاید منظورش این است که چنین کسی که مرتکب چنان گناهی شده، کفّاره ای برای گناهش نیست که

___________________

1- الخرائج: 631/2 ح 32، بحار الأنوار: 21/47 ح 20.

۵۹۶

توبه کند و این توبه سودی به او داشته باشد، چرا که پذیرش توبه مشروط به ایمان است و او دارای کفری است که از هر گناهی بزرگتر است.

1030/12. علّامه مجلسیرحمه‌الله در «بحار الأنوار » می نویسد: پیشوای ششم، امام صادقعليه‌السلام فرمود:

إنّ عندی سیف رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وإنّ عندی لرایه رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم المغلبه، وإنّ عندی لخاتم سلیمان بن داود عليهما‌السلام وإنّ عندی الطشت الّذی کان موسی یقرِّب بها القربان .

به راستی که شمشیر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد من است، پرچم همیشه پیروز آن حضرت نیز نزد من است، همچنین انگشتر سلیمان بن داودعليهما‌السلام و تشتی که (حضرت) موسیعليه‌السلام با آن قربانی را تقدیم می کرد، نزد من است.

همچنین اسم (اعظمی) که پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتی میان مسلمانان و مشرکان قرار می داد هیچ تیری از مشرکان به مسلمانان نمی رسید، نزد من است.

به راستی که نزد من است مثل آنچه که فرشتگان آوردند و مَثَل اسلحه در نزد ما، همانند تابوت در نزد بنی اسرائیل است. یعنی: همانند آن، دلیل و بیانگر امامت است.(1)

در راویت اعمش آمده: امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ألواح موسی عليه‌السلام عندنا، وعصا موسی عليه‌السلام عندنا، ونحن ورثه النبیّین .

الواح حضرت موسی و عصای او نزد ماست و ما وارثان پیامبران هستیم.(2)

در حدیث دیگری حضرت فرمود:

علمنا غابر ومزبور، ونکت فی القلوب، ونقر فی الأسماع، وإنّ عندنا الجفر الأحمر، والجفر الأبیض، ومصحف فاطمه عليها‌السلام ، وإنّ عندنا الجامعه فیها جمیع ما یحتاج الناس إلیه .(3)

دانش ما، احاطه به گذشته و آینده دارد، گاهی با خطور از دل است و گاهی با

___________________

1- المناقب: 276/4، بحار الأنوار: 25/47 ضمن ح 26.

2- المناقب: 276/4، بحار الأنوار: 25/47 ضمن ح 26.

3- المناقب: 276/4، بحار الأنوار: 25/47 ضمن ح 26.

۵۹۷

شنیدن به وسیله گوش است. به راستی که جفر سرخ، جفر سفید و مصحف فاطمهعليها‌السلام نزد ماست، نزد ما جامعه ای است که در آن تمام نیازمندیهای مردم، نوشته شده است.

1031/13. شیخ مفیدقدس‌سره در «المجالس » می نویسد: سالم بن ابی حفصه گوید:

هنگامی که امام باقرعليه‌السلام به شهادت رسید و از دنیا رفت به یاران خودم گفتم: منتظر من باشید تا خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شده و به آن حضرت تسلیت بگویم.

من خدمتش رسیدم، به حضرتش تسلیت گفتم. سپس عرض کردم:( إنّا للَّه وإنّا إلیه راجعون ) سوگند به خدا! شخصیّتی از دنیا رفت که می گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین می فرمود، و کسی از او نمی پرسید که واسطه میان او و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه کسی است، به خدا سوگند! هرگز همانند او را نخواهیم دید.

راوی گوید: امام صادقعليه‌السلام مدّتی ساکت بود و چیزی نمی فرمود، سپس لب به سخن گشود و فرمود:

قال اللَّه عزّوجلّ: إنّ من عبادی من یتصدّق بشقّ تمره فاُربّیها له فیها کما یربّی أحدکم فُلُوَّه حتّی أجعلها له مثل اُحد .

خداوند متعال می فرماید: همانا بعضی از بندگانم نصف خرما صدقه می دهد من آن را برای او پرورش داده و بزرگ می نمایم همان گونه که شما کرّه اسبی را پرورش می دهید، آنقدر بزرگ می نمایم تا مانند کوه اُحد شود.

من پیش یارانم رفتم، گفتم: شگفت انگیزتر از این امر ندیده ام، وقتی امام باقرعليه‌السلام بدون واسطه می فرمود: پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین فرمود. ما این را بزرگ می شمردیم، امروز امام صادقعليه‌السلام بدون واسطه فرمود: خداوند چنین می فرماید.(1)

___________________

1- امالی مفید: 354 ح7، بحار الأنوار: 27/47 ح 27.

۵۹۸

1032/14. حمیری در کتاب «الدلائل » می نویسد: سلیمان بن خالد گوید:

امام صادقعليه‌السلام در تفسیر آیه شریفه( إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ) (1) ؛ «به راستی آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است، و استقامت کردند فرشتگان بر آنان فرود آیند که: نترسید و غمگین مباشید و مژده باد بر شما آن بهشتی که به شما وعده داده شده است»، می فرمود:

أما واللَّه! لربّما وسدنا لهم الوسائد فی منازلنا .

هان! سوگند به خدا! بارها ما در خانه هایمان برای آنها (فرشتگان) پشتی گذاشتیم.(2)

1033/15. شیخ مفیدقدس‌سره در «المجالس » و فرزند شیخ طوسی در «امالی» می نویسند:

کسی که از حنّان بن سدیر شنیده بود گوید: از ابا سدیر صیرفی شنیدم که می گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب دیدم، در برابر حضرتش طبقی بود که رویش پوشیده بود، نزدیک حضرتش رفته و سلام کردم.

حضرت پاسخ سلام مرا داد، آنگاه روپوش از طبق برداشت، داخل آن خرما بود، حضرت مشغول خوردن از آن خرماها شد، من نزدیک شده عرض کردم: ای رسول خدا! یک خرما به من عنایت فرمایید.

حضرت خرمایی داد و من خوردم.

سپس عرض کردم: ای رسول خدا! خرمای دیگری عنایت فرمایید.

حضرت باز عنایت فرموده و من خوردم. من هر بار می خوردم، تقاضای خرمای دیگری می کردم، تا این که هشت دانه خرما به من عنایت فرمودند، و من خوردم. آنگاه خرمای دیگری خواستم.

حضرت فرمود: بس است.

___________________

1- سوره فصّلت، آیه 30.

2- کشف الغمّه: 187/2، بحار الأنوار: 33/47 ضمن ح 30.

۵۹۹

من از خواب بیدار شدم، فردا صبح خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شدم، دیدم در برابرش طبقی است که روپوش دارد، همان گونه که در خواب در برابر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده بودم، سلام کردم، پاسخ سلامم را عنایت فرمود، آنگاه روپوش از طبق برداشت، دیدم داخل آن خرماست.

حضرت مشغول خوردن از آن خرماها شد، من در شگفت شدم، عرض کردم: قربانت گردم، خرمایی به من عنایت کنید.

حضرت خرمایی داد و من خوردم. سپس خرمای دیگری خواستم، حضرت عنایت فرمود، و من خوردم تا این که هشت خرما خوردم، و خرمای دیگری خواستم.

حضرت فرمود:

لو زادک جدّی رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لزدناک .

اگر جدّم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تو بیشتر می داد من نیز اضافه می نمودم.

آنگاه خوابم را برای حضرتش بازگو کردم.

حضرت لبخندی بر من زد که حاکی از آگاهی آن حضرت، از خواب من بود.(1)

1034/16. شیخمحمّد بن حسن صفّار قمی رحمه‌الله در کتاب گران سنگ «بصائر الدرجات » می نویسد:

ابراهیم بن مهزم گوید:

روزی خدمت امام صادقعليه‌السلام بودم، چون شب فرا رسید از حضرتش اجازه مرخصی خواسته و به خانه ام که در مدینه بود، بازگشتم. مادرم نیز به همراه من بود، میان من او گفت و گویی شد و من بر او درشتی کردم.

بامدادان پس از نماز صبح، خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شدم، وقتی

___________________

1- امالی مفید: 335 ح 6، امالی طوسی: 114 ح 28 مجلس 4، بحار الأنوار: 63/47 ح2. نظیر این روایت در الثاقب فی المناقب: 412 ح 12 نقل شده است.

۶۰۰