قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 58103
دانلود: 4751


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58103 / دانلود: 4751
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خارج نمی نماییم. ما حافظان دین خدا هستیم، ما عترت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم، ما همان خیمه اسلام هستیم که طنابهای آن طولانی و محکم و فضای آن بسیار گسترده است.

هر کس زیر لوای ما بیاید راهش به سوی بهشت است، و هر که از ما تخلّف ورزد به سوی آتش سقوط خواهد کرد.

عرض کردم: ستایش سزاوار ذات پاک پروردگار یکتا است، از معنای فرمایش خدا که می فرماید:( إِنَّ إلَیْنا إیابَهُمْ ( 25 ) ثُمَّ إنَّ عَلَیْنا حِسابَهُم ) (1) ؛ «به راستی که بازگشت آنان به سوی ماست. به راستی آنگاه حسابشان (نیز) با ماست»، می پرسم؟

فرمود: تنزیل این آیه در مورد ماست.

عرض کردم: من از تفسیرش می پرسم؟

فرمود:نعم یا فیضه! إذا کان یوم القیامه جعل اللَّه حساب شیعتنا علینا، فما کان بینهم وبین اللَّه استوهبه محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من اللَّه، وما کان فیما بینهم وبین الناس من المظالم أدّاه محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عنهم، وما کان فیما بیننا وبینهم وهبناه لهم حتّی یدخلون الجنّه بغیر حساب .

آری، ای فیضه! هنگامی که روز قیامت برپا می شود، خداوند حساب شیعیانمان را بر عهده ما می گذارد، پس آنچه میان آنها و خداست، حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خدا طلب بخشش می کند و حقوقی که میان آنها و مردم است حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طرف آنها ادا می نماید و آنچه میان ما و آنهاست ما برای شیعیانمان می بخشیم تا این که بدون حساب وارد بهشت می شوند.(2)

نویسنده رحمه‌الله گوید : ما در ذیل حدیث 21 همین بخش توضیحی در این مورد دادیم، مراجعه شود.(3)

___________________

1- سوره غاشیه، آیه 25 و 26.

2- تفسیر فرات: 552 ح 707.

3- رجوع شود به: آخر صفحه 604 از همین مجلّد.

۶۲۱

پایان بخش

اینک به پایان این بخش رسیدیم، در این قسمت به مطالبی که خالی از فایده نیست، می پردازیم:

نخست : در کتاب «مقتضب الأثر » آمده است: عیسی بن داب گوید:

وقتی جنازه شریف امام صادقعليه‌السلام را برای خاکسپاری به سوی بقیع می بردند، ابوهریره عجلی(1) چنین سرود:

أقول وقد راحوا به یحملونه

علی کاهل من حاملیه وعاتق

أتدرون من ذا تحملون إلی الثری؟

ثبیراً ثوی من رأس علیاء شاهق

غداه حثّی الحاثّون فوق ضریحه

تراباً وأولی کان فوق المفارق

أیا صادق ابن الصادقین ألیّه

بآبائک الأطهار حلفه صادق

لحقّاً بکم ذوالعرش اُقسم فی الوری

فقال: تعالی اللَّه ربّ المشارق

نجوم هی إثنا عشره کنّ سُبّقاً

إلی اللَّه فی علم من اللَّه سابق(2)

می گویم، در حالی که حاملان، پیکر او را بر شانه هایشان به سوی گورستان می برند:

آیا می دانید چه شخصیتی را به سوی خاک حمل می کنید؟ کوهساری بلند که از اوج به نشیب آمده، در گوری مدفون می شود.

بامدادان، خاک ریزان بر مرقد او خاک خواهند ریخت، در حالی که سزاوار است بر سر خویش خاک بریزیم.

ای صادق فرزند پیشوایان راستگو! سوگند صادقانه به پدران پاک تو؛

به حقیقت، شما صاحب عرش هستید و در میان مردم سوگند یاد می کنم و

___________________

1- ابو هریره عجلی؛ از جمله افرادی است که ابن شهراشوبرحمه‌الله در کتاب «المعالم» او را جزء شعرای اهل بیتعليهم‌السلام شمرده است.

2- مقتضب الأثر: 52، بحار الأنوار: 332/47 ح 24.

۶۲۲

می گویم: بلندمرتبه است پروردگار مشارق.

آری، آنان دوازده ستاره بودند که از هر پیشی گیرنده، به سوی خدای متعال پیشی گرفته اند.

دوم : اشعار زیر از امام صادقعليه‌السلام روایت شده است:

فی الأصل کنّا نجوماً یستضاء بنا

وللبریّه نحن الیوم برهان

نحن البحور الّتی فیها لغائصکم

درّ ثمین ویاقوت ومرجان

مساکن القدس والفردوس نملکها

ونحن للقدس والفردوس خزّان

من شذّ عنّا فبرهوت ساکنه

ومن أتانی فجنّات وولدان(1)

ما در اصل، ستارگانی بودیم که ملکوتیان به وسیله ما طلب روشنایی می کردند و ما امروز هم از برای آفریدگان دلیل و برهان هستیم.

ما همان دریاهایی هستیم که در میان آنان، شناوران شما دُرهای گرانبها و گوهر و یاقوت و مرجان بدست می آورند.

ما جایگاه قدس و بهشت برین را مالک می شویم؛ و خزانه داران آن جایگاه قدسی و بهشت برین ما هستیم.

هر که از ما رو گرداند، برهوت جایگاه اوست و کسی که به سوی ما بیاید بهشت و ولدان(2) برای اوست.

سوّم : در «رجال کبیر » آمده است: ابو منذر، هشام بن محمّد بن سائب - نسب شناس، دانشمند مشهور به فضل و دانش و آشنا به تاریخ از مذهب امامیّه - گوید:

به بیماری سختی مبتلا شدم تا جایی که دانش خود را فراموش نمودم، محضر امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شدم، حضرت با کاسه ای مرا سیراب نمود که در آن علم و دانش نهاده بود و دانش من باز گشت.

او کسی بود که در هنگام حضورش در محضر امام صادقعليه‌السلام ، حضرت

___________________

1- المناقب: 277 - 276/4، بحار الأنوار: 26/47.

2-( یَطُوفُ عَلَیْهم وِلْدانٌ مُخَلَّدُون ) ؛ اطراف ایشان می گردند نوجوانانی که جاودانه اند. (سوره واقعه، آیه 17).

۶۲۳

او را در کنار خود جای می داد و مورد احترام حضرتش بود.(1)

سمعانی و دیگران در مورد نیروی حافظه وی می گویند: او قرآن را در مدّت سه روز حفظ نمود.

نویسنده رحمه‌الله گوید : هیچ تازگی ندارد، چرا که، کسی که امام صادقعليه‌السلام او را از کاسه علم سیراب کند او قرآن را در کمتر سه روز نیز حفظ کند.

از دانشمند مزبور حدود صد جلد کتاب به یادگار مانده و او از نسب شناسان و از دانشمندترین مردم نسبت به نسب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

چهارم : موعظه و پندی رسا از امام صادقعليه‌السلام در مورد تحصیل طریق بندگی:

علّامه بزرگوار، مجلسیقدس‌سره در «بحار الأنوار» می نویسد: به نسخه ای دست یافتم که به خطّ شیخ بهاییقدس‌سره بود، در آن نسخه آمده بود:

شیخ شمس الدین محمّد بن مکّی گوید: من از دستخطّ شیخ احمد فراهانی نقل می کنم، وی از عنوان بصری - که پیرمرد بزرگی بود و 94 سال سن داشت - نقل می کند.

عنوان بصری گوید: من چند سال بود که نزد مالک بن انس آمد و شد داشتم، هنگامی که امام جعفر صادقعليه‌السلام به مدینه آمد خدمتش شرفیاب شدم و دوست داشتم همانند مالک، از او نیز بهره ای ببرم.

روزی آن حضرت به من فرمود:

من شخصی هستم که تحت نظر حکومت می باشم در عین حال در هر ساعتی از ساعات شبانه روز، اورادی دارم که بر آن مواظبت می نمایم. بنابراین، مرا از وردم باز مدار، و برو نزد مالک و از او بهره بگیر، همچنان که تا حال نزد او می رفتی.

من از این سخن ناراحت شده و محزون گشتم، از حضورش مرخص

___________________

1- تعلیقات علی منهج المقال: 367.

۶۲۴

شده و پیش خودم گفت: اگر او در من خیری می دید مرا از پیش خود نمی راند و راهی برای رفت و آمد و کسب فیض می گذاشت.

با این حال وارد مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدم، بر حضرتش سلام نمودم، فردای همان روز، باز به روضه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرّف شدم و دو رکعت نماز خواندم، و دعا نموده و گفتم: بار خدایا! بار خدایا! از تو می خواهم که دل جعفرعليه‌السلام را با من مهربان کرده و از علومش به من روزی کنی تا به وسیله آن به راه مستقیم تو هدایت گردم.

پس از این دعا با دلی غمگین به خانه خودم باز گشتم و تصمیم گرفتم دیگر به خانه مالک بن انس نروم، چرا که قلبم از مهر امام صادقعليه‌السلام پر شده بود، من جز برای نماز واجب، از خانه بیرون نمی رفتم.

چند روز گذشت، دیگر طاقتم طاق شده و صبرم تمام گشت و دلم تنگ دیدار حضرتش گردید. پس از نماز، آماده شده، کفشم را پوشیده و ردا بر دوش انداخته و به سوی خانه امام صادقعليه‌السلام حرکت کردم. وقتی کنار درب حضرتش رسیدم، در زده و اجازه ورود خواستم.

خادمی خارج شد و گفت: چه می خواهی؟

گفتم: می خواهم بر شریف و بزرگوار سلامی کرده و اظهار ارادت کنم.

گفت: او در مصلّای خود مشغول نماز است.

من در آستانه در نشستم، اندکی نگذشته بود که خادم بیرون آمد و گفت: به برکت خدا وارد شو.

وارد خانه شدم، سلام عرض کردم، حضرت فرمود:

بنشین خدا تو را بیامرزد.

من نشستم، اندکی سر به زیر انداخت، سپس سر مبارک بالا آورد و فرمود: کنیه تو چیست؟

عرض کردم: ابو عبداللَّه.

۶۲۵

فرمود: خداوند تو را در مورد کنیه ات ثابت و استوار داشته و موفّقت نماید. ای ابا عبداللَّه! چه سؤال داری؟

با خودم گفتم: اگر از زیارت این آقا و سلام بر حضرتش جز همین دعا بهره ای نداشتم، باز خیلی زیاد بود.

آنگاه سر مبارک بالا گرفت و پرسید: سؤالت چیست؟

عرض کردم: از خداوند خواستم تا دل شما را نسبت به من مهربان قرار داده و از دانش تو روزیم نماید، و امیدوارم خدای متعال این دعای شریف مرا پاسخ دهد. فرمود:

یا أباعبداللَّه! لیس العلم بالتعلّم، إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید اللَّه تبارک وتعالی أن یهدیه، فإن أردت العلم فاطلب أوّلاً فی نفسک حقیقه العبودیّه واطلب العلم باستعماله، واستفهم اللَّه یفهمک .

ای ابا عبداللَّه! علم با یادگرفتن و آموختن نیست، بلکه آن نوری است که خداوند متعال در دل هر که می خواهد او را هدایت کند، قرار می دهد. اگر در پی علم و دانش هستی، پس نخست در دلت حقیقت عبودیّت و بندگی را بطلب و علم را با عمل نمودن، دریاب و از خداوند طلب فهم کن تا بفهمی.

عرض کردم: ای آقای بزرگوار!

فرمود: بگو ای ابا عبداللَّه!

عرض کردم:یا أبا عبداللَّه! ما حقیقه العبودیّه ؟

ای ابا عبداللَّه! حقیقت بندگی چیست؟

فرمود:ثلاثه أشیاء: أن لا یری العبد لنفسه فیما خوّله اللَّه ملکاً، لأنّ العبید لایکون لهم ملک یرون المال مال اللَّه یضعونه حیث أمرهم اللَّه به، ولا یدبّر العبد لنفسه تدبیراً، وجمله اشتغاله فیما أمره تعالی به ونهاه عنه .

حقیقت بندگی سه چیز است:

1 - بنده در آنچه که خداوند به او از فضلش عطا نموده ملکیّتی احساس نکند. چرا که بندگان هرگز دارای ملک و مال نیستند، آنان مال را از آن خداوند می دانند، و در آنجا که خدا امر فرموده مصرف می نمایند؛

۶۲۶

2 - و بنده هرگز برای خویشتن تدبیری نمی اندیشد؛

3 - و همه مشغولیّت او در دستورات خداوند متعال و اجتناب از منهیّات اوست.

وقتی بنده ای خود را در آنچه خداوند به او از فضلش عنایت فرموده مالک نداند، انفاق برای او در مواردی که خداوند به او امر به انفاق نموده، آسان می شود.

وقتی بنده ای تدبیر خود را به مدبّر خودش واگذار کند، مصایب دنیا بر او آسان می گردد.

وقتی بنده ای به اطاعت از دستورات خدا و اجتناب از منهیّات او مشغول شود، فرصتی برای خودنمایی و فخرفروشی و جدال با مردم پیدا نمی کند.

وقتی خداوند با این سه خصلت بنده ای را گرامی داشت، زندگی در دنیا، و رفتار با ابلیس و مردم بر او آسان می گردد، دیگر دنیا را برای تکاتر و زیاده طلبی و تفاخر، و آنچه در نزد مردم است برای عزّت و برتری جویی طلب نمی کند، و روزگارش را با بطالت نمی گذراند.

و این نخستین درجه تقواست که خداوند متعال می فرماید:

( تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلا فَساداً وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ ) (1) ؛

«این سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد ندارند و سرانجام، نیک برای پارسایان است».

عرض کردم: ای ابا عبداللَّه! برای من سفارشی بفرمایید!

فرمود: تو را به نه چیز سفارش می نمایم، اینها سفارش من برای کسانی است که در جست و جوی راهی به سوی خدا هستند، و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به این سفارشها موفّق گرداند.

از این نه سفارش؛ سه مورد در ریاضت و تهذیب نفس است، سه مورد در حلم و بردباری و سه مورد در دانش، این سفارشها را حفظ کن، مبادا در آنها سُستی نمایی.

___________________

1- سوره قصص، آیه 83.

۶۲۷

عنوان گوید: من، دل در گروش گذاشته و با تمام وجود آماده شنیدن سخنان زیبایش شدم.

آن حضرت فرمود:

أمّا اللواتی فی الریاضه: فإیّاک أن تأکل ما لاتشتهیه، فإنّه یورث الحماقه والبله، ولاتأکل إلّا عند الجوع، وإذا أکلت فکل حلالاً وسمّ اللَّه، واذکر حدیث الرسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ما ملأ آدمی وعاءاً شرّاً من بطنه، فإن کان ولابدّ فثلث لطعامه وثلث لشرابه وثلث لنفسه .

سه موردی که در ریاضت و تهذیب نفس است این که:

مبادا آنچه را که اشتهایت نمی کشد و نمی خواهی؛ بخوری، چرا که این موجب حماقت و ابلهی است، غذا نخور مگر در هنگام گرسنگی، وقتی می خواهی غذایی را میل کنی، غذای حلال بخور، بسم اللَّه بگو و حدیث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بیاد آور که می فرماید:

«آدمی هیچ ظرفی را بدتر از شکمش پر نکند، اگر ناگریزی آن را پر کنی پس یک سوّم آن را از غذا، و یک سوّمش را از آب و یک سوّم آن را از هوا پر کن».

وأمّا اللواتی فی الحلم: فمن قال لک: إن قلت واحده سمعت عشراً فقل: إن قلت عشراً لم تسمع واحده، ومن شتمک فقل له: إن کنت صادقاً فیما تقول فأسأل اللَّه أن یغفر لی، وإن کنت کاذباً فیما تقول فاللَّه أسأل أن یغفر لک، ومن وعدک بالخناء فعده بالنصیحه والرعاء .

و آنچه در مورد حلم و بردباری است این که:

هر گاه کسی به تو گفت: اگر یکی بگویی ده تا خواهی شنید؛ تو در پاسخ او بگو: اگر ده تا بگویی حتّی یکی هم نخواهی شنید.

اگر تو را ناسزا گوید، بگو: اگر در آنچه می گویی راست گو هستی، از خداوند می خواهم که مرا بیامرزد و اگر دروغ می گویی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد.

و اگر کسی تو را به فحش و دشنام وعده می دهد تو به او وعده نصیحت و خیر خواهی و مراعات بده.

۶۲۸

وأمّا اللواتی فی العلم: فاسأل العلماء ما جهلت، وإیّاک أن تسألهم تعنّتاً وتجربه، وإیّاک أن تعمل برأیک شیئاً، وخذ بالإحتیاط فی جمیع ما تجد إلیه سبیلاً واهرب من الفتیا هربک من الأسد، ولاتجعل رقبتک للناس جسراً .

و امّا مواردی که در دانش است این که:

آنچه را که نمی دانی از دانشمندان بپرس، و هرگز به جهت مجادله و امتحان کردن از آنان مپرس.

هرگز به رأی خود عمل نکن. و در همه مواردی که راه را پیدا می کنی، راه احتیاط پیش گیر، و از دادن فتوا همانند فرارت از شیر فرار کن، و گردنت را برای مردم پل قرار نده.

اینک ای عبداللَّه! برخیز، به راستی که تو را پند و اندرز دادم و ورد مرا از بین نبر؛ چرا که من شخصی هستم که بر نفس خویش بخل شدید دارم و سلام بر کسی که در پی هدایت است.(1)

پنجم : از جمله مواعظ امام صادقعليه‌السلام موعظه ای است که شیخ صدوقرحمه‌الله در «امالی» خود نقل کرده که گوید:

مردی خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شد، عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد ای فرزند رسول خدا! به من پند و اندرزی بیاموز!

حضرت فرمود:

إن کان اللَّه تبارک وتعالی قد تکفّل بالرزق، فاهتمامک لماذا ؟

وإن کان الرزق مقسوماً، فالحرص لماذا ؟

وإن کان الحساب حقّاً، فالجمع لماذا ؟

وإن کان الثواب عن اللَّه حقّاً، فالکسل لماذا ؟

وإن کان الخلف من اللَّه عزّوجلّ حقّاً، فالبخل لماذا ؟

وإن کانت العقوبه من اللَّه عزّوجلّ النار، فالمعصیه لماذا ؟

___________________

1- بحار الأنوار: 224/1 ح 17.

۶۲۹

وإن کان الموت حقّاً، فالفرح لماذا ؟

وإن کان العَرْض علی اللَّه حقّاً، فالمکر لماذا ؟

وإن کان الشیطان عدوّاً، فالغفله لماذا ؟

وإن کان المَمرّ علی الصراط حقّاً، فالعُجب لماذا ؟

وإن کان کلّ شی ء بقضاء وقدَر، فالحزن لماذا ؟

وإن کانت الدنیا فانیه، فالطمأنینه إلیها لماذا ؟(1)

اگر به راستی خداوند متعال کفیل روزی است؛ پس اندوه تو برای چیست؟

و اگر روزی تقسیم شده است؛ پس حرص ورزیدن تو برای چیست؟

و اگر حساب حق است؛ پس جمع کردن مال برای چیست؟

و اگر پاداش از ناحیه خداوند متعال حق است؛ پس تنبلی برای چیست؟

و اگر (در مقابل هر انفاقی) عوض از سوی خداوند متعال حقیقت دارد؛ پس بخل برای چیست؟

و اگر کیفر از سوی خداوند متعال آتش دوزخ است؛ پس گناه برای چیست؟

و اگر مرگ حق است؛ پس شادمانی برای چیست؟

و اگر حضور یافتن و ظاهر گشتن در پیشگاه الهی حق است؛ پس نیرنگ و حیله برای چیست؟

و اگر شیطان دشمن است؛ پس غفلت برای چیست؟

و اگر عبور از صراط حقیقت دارد؛ پس عجب و خودبینی برای چیست؟

و اگر هر چیزی با قضا و قدر تحقّق پیدا می کند؛ پس غصّه برای چیست؟

و اگر دنیا فانی و بی اعتبار است؛ پس اعتماد و دل بستن به آن، برای چیست؟

___________________

1- امالی شیخ صدوق: 56 ح 5 مجلس 2، التوحید: 376 ح 21، الخصال: 450 ح 55. بخشی از این روایت در بحار الأنوار: 157/73 ح 160 1 ح 300 1 ح 1 و 284/75 ح 1، و تمام آن در ج: 190/78 ح 1 نقل گردیده است.

۶۳۰

بخش نهم: مناقب حضرت امام کاظمعليه‌السلام

قطره ای از دریای فضایل و مناقب عالم خاندان علم و نبوّت ابو ابراهیم حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه

۶۳۱

۶۳۲

1055/1. در کتاب «قرب الإسناد » می نویسد: عیسی شلقان گوید:

محضر باصفای امام صادقعليه‌السلام شرفیاب شدم، می خواستم در مورد ابوالخطّاب از حضرتش بپرسم.

حضرت پیش از آن که من بنشینم به من فرمود:

ای عیسی! چه مانعی دارد که پسرم را ملاقات کنی و آنچه می خواهی از او بپرسی؟

من خدمت بنده صالح و شایسته خدا، امام کاظمعليه‌السلام رفتم، او در مکتب بود، و در لب های شریفش اثر مرکب بود، پیش از سؤال من فرمود:

یا عیسی! إنّ اللَّه تبارک وتعالی أخذ میثاق النبیّین علی النبوّه فلم یتحوّلوا عنها أبداً، وأخذ میثاق الوصیّین علی الوصیّه فلم یتحوّلوا عنها أبداً، وأعار قوماً الإیمان زماناً ثمّ یسلبهم إیّاه، وأنّ أبا الخطّاب ممّن اُعیر الإیمان وسلبه اللَّه .

ای عیسی! به راستی که خداوند از پیامبران بر پیامبری پیمان گرفته که همواره ثابتند و از آن روگردان نمی باشند، و از اوصیا بر وصایت و امامت پیمان گرفته که همواره ثابتند و از آن روگردان نمی باشند، و به برخی ایمان عاریه ای داده که بعداً از آنها می گیرد و ابوالخطّاب از جمله کسانی بود که ایمان عاریه ای داشت و خداوند از او گرفت.

۶۳۳

من (از پاسخ آن آقازاده خوشحال شدم و) آن حضرت را در آغوش گرفته و میان دو چشمانش را بوسیدم، سپس عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد! که شما از خاندانی هستید که خداوند می فرماید:

( ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (1) ؛

«آنان فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگر (فضیلت) گرفته اند و خداوند شنوا و داناست».

آنگاه خدمت امام صادقعليه‌السلام بازگشتم، حضرت فرمود: چه کردی ای عیسی؟

عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد! خدمت فرزندتان کاظمعليه‌السلام رسیدم، وی پیش از آن که من چیزی بپرسم پاسخم داد و هر چه که می خواستم بپرسم جواب داد، سوگند به خدا! فهمیدم که صاحب این امر اوست و او امام است.

حضرت فرمود:

یا عیسی! إنّ ابنی هذا الّذی رأیت لو سألته عمّا بین دفّتی المصحف لأجابک فیه بعلم .

ای عیسی! این پسرم که او را دیدی اگر از آنچه در قرآن است از او بپرسی با علم و دانش، پاسخ واقعی را به تو خواهد داد.

امام صادقعليه‌السلام همان روز او را از مکتب بیرون آورد، و از آن روز فهمیدم که او صاحب این امر و امام است.(2)

1056/2. در کتاب «الثاقب فی المناقب » و نیز «الصراط المستقیم » آمده است:

مفضّل بن عمر گوید: هنگامی که امام صادقعليه‌السلام به شهادت رسید یکی از فرزندان آن حضرت به نام عبداللَّه بن جعفر ادّعای امامت کرد.

___________________

1- سوره آل عمران، آیه 34.

2- قرب الإسناد: 334 ح 1237، بحار الأنوار: 24/48 ح 40 و ص 58 ح 68 (با اندکی تفاوت)، الخرائج: 653/2 ح5 (با تفاوت). بخشی از این روایت را ابن شهراشوبرحمه‌الله در المناقب: 293/4 آورده است.

۶۳۴

امام کاظمعليه‌السلام به غلامش دستور داد تا مقداری هیزم در وسط حیاط جمع کنند، آنگاه شخصی را فرستاد تا عبداللَّه را به خانه دعوت کند.

او آمد، امام کاظمعليه‌السلام نیز به همراه گروهی از بزرگان شیعه امامیّه در خانه حضور به هم رسانیدند.

امامعليه‌السلام دستور داد هیزمها را آتش بزنند، تا خوب سرخ شوند. آنگاه برخاست و با لباسهایش در وسط آتش قرار گرفت، و رو کرد به آن گروه و ساعتی با آنان به سخن پرداخت، سپس برخاست و لباسش را تکان داد و به جایگاه خود برگشت، رو کرد به برادرش عبداللَّه و فرمود:

إن أنت تزعم أنّک الإمام بعد أبیک فاجلس فی ذلک المجلس .

اگر تو گمان می کنی که پس از پدرت امام هستی برخیز و در وسط آتش بنشین.

مفضّل می گوید: در این هنگام ما دیدیم که رنگ عبداللَّه دگرگون شد و برخاست و در حالی که ردای خود را بر زمین می کشید از خانه امام کاظمعليه‌السلام بیرون رفت.(1)

1057/3. در کتاب «الثاقب فی المناقب » می نویسد: حدیث ابوحنیفه از جمله احادیثی است که میان شیعه و سنّی شهرت یافته است.

روزی ابو حنیفه وارد خانه امام صادقعليه‌السلام شده و فرزندش موسی صلوات اللَّه علیه را در راهرو منزل می بیند، با خودش می گوید: شیعیان چنین می پندارند که دانش در دوران کودکی به اینان عطا می شود، اینک از این کودک سؤالاتی می پرسم تا او را امتحان کنم.

آنگاه رو به امام کاظمعليه‌السلام کرده و می گوید: ای پسر! وقتی آدم غریبی وارد شهری شد کجا باید قضای حاجت کند؟

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 137 ح 1، بحار الأنوار: 67/48 ح 89. این روایت در الصراط المستقیم: 189/2 ح 2 به صورت اختصار نقل شده و نظیرش در الخرائج: 308/1 ح 2 آمده است.

۶۳۵

امام کاظمعليه‌السلام با نگاهی غضبناک به او نگریست و فرمود:

ای شیخ! بی ادبی کردی، سلامت کو؟

ابو حنیفه گوید: من شرمنده شده و عقب عقب برگشتم تا از خانه بیرون رفتم و این در حالی بود که او در نظرم خیلی بزرگوار و شریف آمد، آنگاه بازگشتم، سلام نموده و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! اگر شخص غریبی وارد شهری شد کجا باید قضای حاجت کند؟ فرمود:

از کنار رودخانه های شهر، جویبارهای آب، محل فرود آمدن و تجمّع مردم، زیر درختان میوه دار، اطراف خانه ها، کنار راه ها و کنار چشمه ها و حوضها بپرهیزد؛ هر کجا که بخواهد قضای حاجت کند.

ابو حنیفه گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! معصیت از چه کسی سر می زند؟

حضرت نگاهی به من کرد و فرمود:

إمّا أن تکون من اللَّه، أو من العبد، أو منهما معاً، فإن کانت من اللَّه فهو أکرم من أن یؤاخذه بما لم یکتسبه، وإن کانت منهما فهو أعدل من أن یأخذ العبد بما هو شریک فیه، فلم یبق إلّا أن یکون من العبد، فإن عفا فبفضله، وإن عاقب فبعدله .

گناه یا از ناحیه خداوند است، یا از جانب بنده، یا از جانب هر دو، اگر از ناحیه خدا باشد او بزرگوارتر از آن است که بنده اش را به خاطر معصیتی که مرتکب نشده کیفر دهد و اگر از جانب هر دو باشد، خداوند عادل تر از آن است که در معصیتی که خود شرکت نموده، بنده اش را کیفر دهد، پس راهی نمی ماند جز آن که معصیت از جانب بنده باشد. در این صورت، اگر خداوند بنده اش را بخشید پس به فضل و رحمتش بوده و اگر او را کیفر داد پس به عدلش با او رفتار کرده است.

ابو حنیفه گوید: بغض گلویم را گرفت چشمانم از اشک پر شد و این آیه را خواندم که:

۶۳۶

( ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بِعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (1) ؛

«آنان فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگر (فضیلت) گرفته اند و خداوند شنوا و داناست».(2)

1058/4. باز در همان کتاب آمده است: اسحاق بن ابی عبد اللَّه گوید:

سالی که امام کاظمعليه‌السلام از بصره می آمدند؛ من همراه حضرتش بودم، ما از ترس توفان از زمین سیلگاهی که در آن ریگ و سنگریزه بود عبور می کردیم، در این هنگام باگروهی که سوار کشتی بودند برخورد کردیم، از آنان سر و صدایی شنیده می شد. امامعليه‌السلام فرمود:

این سر و صدا برای چیست؟

عرض شد: عروسی را به سوی همسرش می برند.

پس از اندک زمانی ناگاه فریادی شنیدیم.

امامعليه‌السلام فرمود:

این فریاد چه بود؟

عرض کردم: عروس می خواست مشتی آب بردارد که دستبندش در آب افتاد.

امامعليه‌السلام فرمود:

بایستید، و به ناخدای کشتی آنان نیز بگویید: کشتی را نگه دارد.

ما ایستادیم، ناخدای آنان نیز کشتی را نگه داشت، حضرت سینه مبارک خود را به کشتی تکیه داده و آهسته دعایی خواند، آنگاه به ناخدا فرمود:

در آب فرو رو (و دستبند را بیاور).

ناخدا لنگی به خود بسته و در آب فرو رفت، بیش از نیم ساعت جستجو کرد ناگاه دستبند را آورد.

وقتی ناخدا دستبند را آورد، اسحاق، برادر امامعليه‌السلام عرض کرد: قربانت گردم! دعایی که خواندی برای ما نیز بیاموز.

___________________

1- سوره آل عمران، آیه 34.

2- الثاقب فی المناقب: 171 ح 1، بحار الأنوار: 106/48 ضمن ح 8. نظیر این روایت را ابن شهراشوب در المناقب: 314/4 آورده است.

۶۳۷

حضرت فرمود:

به شرطی که به نااهلان نیاموزی جز افرادی که مورد اعتماد هستند.

آنگاه این دعا را خواند:

«یا سابِقَ کُلِّ فَوْتٍ، وَیا سامِعَ کُلِّ صَوْتٍ، وَیا بارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَیا کاسِیَ الْعِظامِ لَحْماً بَعْدَ الْمَوْتِ، یا مَنْ لاتَغْشاهُ الظُّلُماتِ الْحِنْدِسیَّه وَلاتَتَشابَهُ عَلَیْهِ الْأَصْواتُ الْمُخْتَلِفَهُ، وَیا مَنْ لایَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ، یا مَنْ لَهُ عِنْدَ کُلِّ شَیْ ءٍ مِنْ خَلْقِهِ سَمْعٌ حاضِرٌ، وَبَصَرٌ نافِذٌ، لایُغَلِّطُهُ کَثْرَهُ الْمَسائِلِ، وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّین، یا حَیٌّ حینَ لا حَیَّ فی دَیْمُومِیَّهِ مُلْکِهِ وَبَقائِهِ، یا مَنْ سَکَنَ الْعُلی وَاحْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ بِنُورِهِ، یا مَنْ أَشْرَقَ بِنُورِهِ دیاجِی الظُّلَم، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْواحِدِ الْأَحَدِ الْفَرْدِ الْوِتْرِ الصَّمَدِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الْأَخْیار» .

ای پیشی گیرنده از هر فوت شده، و ای شنونده هر صدا، و ای آفریننده جان ها پس از مرگ، و ای پوشاننده استخوان ها با گوشت پس از بین رفتن، ای کسی که تاریک های تیره او را نپوشاند و صداهای گوناگون بر او مشتبه نگردد، و ای کسی که هیچ امری او را از امر دیگری باز ندارد، ای کسی که نزد هر آفریده گوش شنوا و دیده نافذ دارد که زیادی پرسشها او را به اشتباه نینداخته و پافشاری اصرارکنندگان خسته اش نکند.

ای زنده در زمانی که در ملک همیشگی و بقایش زنده ای نبود، ای کسی که ساکن در (عرش) والا است و با نورش از آفریدگانش فاصله گرفته، ای کسی که با نورش قعر تاریکی ها را روشن نموده؛ از تو می خواهم به حق آن اسمت که تنها، یکتا، یگانه فرد، وتر و صمد است که بر محمّد و آل محمّد که پاکیزه و برگزیده اند درود فرست.(1)

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 459 ح 5، بحار الأنوار: 29/48 ح2. نظیر این روایت را إربلی در کشف الغمّه: 239/2 آورده است.

۶۳۸

1059/5. باز در همان کتاب آمده است: اسحاق بن منصور گوید:

از امام کاظمعليه‌السلام شنیدم که تاریخ مرگ یکی از شیعیانش را اطلاع می داد، من با خود گفتم: به راستی این شخص می داند که شیعیانش در چه روزی می میرند؟

همین که این سخن از ذهن من خطور نمود، رو به من کرد و فرمود:

اصنع ما أنت صانع، فإنّ عمرک قد فنی، وقد بقی منه دون سنتین، وکذلک أخوک لایمکث بعدک إلّا شهراً واحداً حتّی یموت، وکذلک عامّه أهل بیتک ویتشتّت کلّهم، ویتفرّق جمعهم، ویشمت بهم أعداؤهم ویصیرون رحمه لإخوانهم، إن کان هذا فی صدرک .

تو نیز هر کاری داری انجام بده که عمر تو هم در حال پایان است و بیش از دو سال زنده نیستی و برادرت نیز یک ماه پس از تو خواهد مرد و همچنین تمام خانواده ات همگی پراکنده و جمعیّت آنها متفرّق خواهند شد و مورد سرزنش دشمنان و ترحّم دوستان قرار خواهند گرفت، آیا این خیال را نمی کردی؟

عرض کردم: از آنچه از ذهنم خطور کرد به سوی خدا استغفار می نمایم.

آری، دو سال تمام نشد که اسحاق بن منصور از دنیا رفت، و پس از یک ماه برادرش نیز وفات یافت، خانواده اش نیز مردند، و بازماندگان آنها فقیر شده و پراکنده شدند به گونه ای که نیازمند به کمک و صدقه شدند.(1)

1060/6. باز در همان کتاب می خوانیم: اسحاق بن عمّار گوید:

محضر باصفای امام کاظمعليه‌السلام شرفیاب شده و برابر حضرتش نشستم، ناگاه شخصی خراسانی اجازه ورود خواست، وارد شده و با لهجه ای سخن گفت که من تا حال نشنیده بودم، گویا صدایی شبیه، صدای پرندگان داشت.

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 461 ح 8، الخرائج: 310/1 ح3، بحار الأنوار: 68/48 ح 90.

۶۳۹

حضرت پاسخ او را با همان زبان و لهجه خودش داد تا این که صحبت آنها تمام شد و او همه مسایلش را پرسید و بیرون رفت.

عرض کردم: من تاکنون چنین زبان و لهجه ای نشنیده بودم.

حضرت فرمود:

این لهجه گروهی از اهل چین است. البتّه، زبان و لهجه همه مردم چین، چنین نیست. مثل این که از حرف زدن من به لهجه آنان در شگفت شدی؟

عرض کردم: جای شگفتی بود.

فرمود:

أخبرک بما هو أعجب منه، إنّ الإمام یعلم منطق الطیر ومنطق کلّ ذی روح خلقه اللَّه تعالی، وما یخفی علی الإمام شی ء .

اینک از این شگفت تر به تو می گویم؛ به راستی که امام، زبان پرندگان و هر صاحب روحی را که خدا آفریده می داند و چیزی بر امام پوشیده نیست.(1)

1061/7. شیخ مفیدقدس‌سره در «الارشاد » و طبرسیرحمه‌الله صاحب تفسیر «مجمع البیان » در «اعلام الوری » می نویسند: حسن بن محمّد از جدّش از افراد زیادی از یاران و اساتیدش نقل می کند که:

یکی از فرزندان عمر بن خطّاب در مدینه امام کاظمعليه‌السلام را مورد آزار قرار می داد، وقتی آن حضرت را می دید ناسزا می گفت و به علیعليه‌السلام دشنام می داد. روزی بعضی از یاران امام کاظمعليه‌السلام به حضرتش عرض کردند: اجازه دهید ما این فاجر را بکشیم.

حضرت به شدّت آنها را از این عمل بازداشته و به خاطر این عمل توبیخ نمود. آنگاه از شغل آن مرد عمری پرسید.

گفتند: او در اطراف مدینه مشغول زراعت است، حضرت سوار بر مرکبش شده و به سوی او حرکت کرد، او را در مزرعه اش پیدا کرد، با

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 462 ح 9، بحار الأنوار: 70/48 ح 94. این روایت را راوندی در الخرائج: 313/1 ح6 (با اندکی تفاوت) آورده است.

۶۴۰