قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام2%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

جلد ۱ جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 62511 / دانلود: 5800
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648

649

650

651

652

653

654

655

656

657

658

659

660

661

662

663

664

665

666

667

668

669

670

671

672

673

674

675

676

677

678

679

680

681

682

683

684

685

686

687

688

689

690

691

692

693

694

695

696

697

698

699

700

أتی إلیه سیّئه واراها بالحسنه. کاظم الغیظ، عاف عن الناس، واللَّه یحبّ المحسنین .

تواضع دارای درجاتی است، یکی از درجات آن: این که انسان ارزش خویش را بداند، و آن را با قلب سلیم در جایگاه خود قرار دهد، دوست ندارد با کسی رفتاری کند جز همان رفتاری که نسبت به خودش می پسندد، اگر گناهی انجام دهد آن را با حسنه ای می پوشاند. خشم خود را فرو بر، از مردم بگذر، خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.(۱)

پایان بخش

چهار بیت در مدح امام رضا صلوات اللَّه علیه وآله سروده شده است که به (شاعر معروف) ابی نواس منسوب است، عبد الباقی عمری این ابیات را چنین تخمیس نموده است:

من معانی البیان أظهرت سرّاً

شاع ما بین شیعه الآل جهراً

وغداه استحال شعری سحراً

قیل لی أنت أشعر الناس طرّاً

فی المعانی وفی الکلام النبیه

فهو الدن وهی فیه مدام

بید الفکر فضّ عنها ختام

وبسلک لایعتریه انفصام

لک من جوهر القریض نظام

یثمر الدرّ فی یدی مجتنیه

بنفیس منه اشترین النفوسا

وعلی المشتری أدرت الشموسا

ومن الشعر قد ملأت الطروسا

فلماذا ترکت مدح ابن موسی؟

والخصال الّتی تجمعن فیه

وهو القائد العلا بزمام

لمقام ما فوقه من مقام

فالتزم مدحه أشدّ التزام

قلت: لا أستطیع مدح إمام

کان جبرئیل خادماً لأبیه

___________________

۱- بحار الأنوار: ۳۵۵/۷۸ ضمن ح ۹، و ۳۵۲ ح ۹ (بخشی از روایت).

۷۰۱

از معانی بیان، رازی آشکار گشته و در میان شیعیان خاندان رسالت به صورت آشکار منتشر شد.

و بامدادان شعر من تبدیل به سحر شد، به من گفته شد: تو از همه مردم در درک معانی و فن سخن وری ممتازتر هستی.

آن همانند جامی لبریز از شراب است، که دست اندیشه می خواهد مُهر نوآوری آن را بگشاید.

و چنان باهم پیوسته و به نظم کشیده شده، که هرگز از هم جدا نمی شود؛

برای تو از گوهر، شعر بانظم و مرتّبی است.

چنان نظمی است که همانند درّی که بدست آورده است.

با اشعار گرانبهای آن، می شود جانها را خرید و بر مشتری، آفتابها ریزش می کند.

و از آن شعر صحیفه ها پر گردد؛ بس برای چه مدح علی بن موسیعليه‌السلام را ترک کرده ای؟!

و از صفات ممتازی که در او گرد هم آمده، چیزی نمی گویی؟!

او رهبر والایی است که زمام اُمور را بدست دارد، او دارای مقامی است که فوق آن قابل تصوّر نیست.

بنابراین، محکم و استوار بر مدح او ملتزم شو. من در پاسخ آنان گفتم: من توانایی مدح و ثنای امامی را که جبرئیل خادم جدّ بزرگوارش بود، ندارم.

او همچنین در سروده دیگری می گوید:

إن کنت تخشی نکبه

من جائر أو غادر

لذ بالرضا بن الکاظم ب

ن الصادق بن الباقرعليهم‌السلام

اگر از سختی و مصیبت ستمگر یا حیله گری بیمناکی؛

به آستان امام رضا فرزند امام کاظم فرزند امام صادق فرزند امام باقرعليهم‌السلام پناهنده شو!

۷۰۲

بخش یازدهم: مناقب حضرت امام جوادعليه‌السلام

قطره ای از دریای مناقب ابی جعفر حضرت محمّد بن علی، جواد الأئمّه صلوات اللَّه علیه

۷۰۳
۷۰۴

۱۱۰۰/۱. ابو جعفر محمّد بن جعفر طبری در «دلائل الإمامه » می نویسد: ابو محمّد، حسن بن علیعليهما‌السلام می فرماید:

امام جوادعليه‌السلام کودکی دو سال و یک ماهه بود که چهره زیبایش گندمگون بود، عدّه ای ناباوران و تشکیک ورزان - که خدا لعنتشان کند - می گفتند: - العیاذ باللَّه - آن حضرت از امام رضاعليه‌السلام نیست؛ بلکه از غلام او، بنام سفیف سیاه است. و می گفتند: از لؤلؤ است.

این در حالی بود که امام رضاعليه‌السلام در خراسان و در نزد مأمون بود، آنان امام جوادعليه‌السلام را به مکّه نزد قیافه شناسان بردند تا نسب او را شناسایی نمایند، آنان در اجتماع مردم در مسجد الحرام آن کودک زیبا را به قیافه شناسان نشان دادند.

وقتی قیافه شناسان به آن حضرت با دیده دقیق و تیزبین خود نگاه کردند محو جمال آن حضرت شدند، با رو به سجده افتادند. آنگاه برخاسته و رو به آن ناانصافان کرده و گفتند: وای بر شما! آیا کودکی را که همانند ستاره درخشان و نور فروزان است به امثال ما نشان می دهید؟

سوگند به خدا! او دارای حسبی نیکو، نژادی پاک و خالص است، سوگند به خدا! نطفه او بجز در صلب های نیکو و رحم های پاک، پرورش نیافته است، سوگند به خدا! او جز از فرزندان امیر مؤمنان علیعليه‌السلام و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست، برگردید و از خداوند پوزش طلبیده و استغفار نمایید و در

۷۰۵

مورد همچو فرزندی شکّ و تردید ننمایید.

در این هنگام وجود نازنین امام جوادعليه‌السلام - که کودکی دو ساله و یک ماهه بود - لب به سخن گشود و با زبانی که از شمشیر برّان تر بود با فصیح ترین بیان فرمود:

الحمدللَّه الّذی خلقنا من نوره بیده، واصطفانا من بریّته، وجعلنا أمناءه علی خلقه ووحیه. معاشر الناس، أنا محمّد بن علیّ الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علیّ سیّد العابدین بن الحسین الشهید بن أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب عليهم‌السلام وابن فاطمه الزهراء عليها‌السلام وابن محمّد المصطفی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ففی مثلی یشکّ؟ وعلیَّ وعلی أبویَّ یفتری واُعرض علی القافه ؟

سپاس خدایی را که ما را با دست قدرت خویش از نور خود آفرید و از میان مخلوقاتش برگزید و ما را امین بر وحی خود و بر مردم قرار داد.

ای مردم! من محمّد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علی سیّد العابدین بن الحسین الشهید بن امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالبعليهم‌السلام هستم، من فرزند فاطمه زهراعليها‌السلام و فرزند محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم. آیا در نسب همچو من (که دارای چنین نسب والایی هستم) شکّ و تردید راه دارد؟ آیا بر من و پدر و مادر من افترا بسته و به قیافه شناسان ارائه می شود؟

حضرت فرمود:

واللَّه! إنّنی لأعلم بأنسابهم من آبائهم، إنّی واللَّه، لأعلم بواطنهم وظواهرهم، وإنّی لأعلم بهم أجمعین، وما هم إلیه صائرون، أقوله حقّاً، واُظهره صدقاً وعدلاً، علماً ورّثناه اللَّه قبل الخلق أجمعین، وبعد بناء السماوات والأرضین. وأیم اللَّه، لولا تظاهر الباطل علینا، وغلبه دوله الکفر، وتوثّب أهل الشکوک والشرک والشقاق علینا، لقلت قولاً یتعجّب منه الأوّلون والآخرون .

سوگند به خدا! من به نژاد و نسب شما از پدرانتان آگاه تر هستم، سوگند به

۷۰۶

خدا! من به باطن و ظاهر شما آگاهم، و از همه آنها و از تمام افکارتان و آنچه در پیش دارید آگاهم، این مطلب را با حقّ و واقعیّت می گویم و با راستی و عدل آن را آشکار می نمایم، که این دانشی است که خداوند متعال آن را پیش از آفرینش همه مخلوقات و پس از بنای آسمان ها و زمین ها به ما ارزانی داشته است.

سوگند به خدا! اگر نبود که اینک باطل بر ما چیره گشته و غلبه با دولت کفر است و حرکت ناباوران، مشرکان و سرکشان بر علیه ماست سخنی را ابراز می کردم که پیشینیان و آیندگان در شگفت می شدند.

آنگاه آن حجّت خدا دست مبارک خود را بر دهان خویش گذاشته، سپس به خویشتن خطاب فرمود: ای محمّد! آرام و خاموش باش و سکوت اختیار کن! آنسان که پدران تو سکوت اختیار کردند، و این آیه شریفه را تلاوت فرمود:( فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِن الرُّسُلِ وَلاتَسْتَعْجِلْ لَهُمْ... ) (۱) ؛

«پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند و برای (عذاب) آنان شتاب مکن...».

در این هنگام مردی که در کنار حضرتش بود آمد و دست مبارکش را گرفت و او را از میان جمعیّت عبور می داد و مردم برای او کوچه باز می کردند.

راوی گوید: دیدم که بزرگانی از اطرافیانش به آن حضرت نگاه می کنند و این آیه را می خوانند:( اَللَّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه ) (۲) ؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد؟!»

پرسیدم: اینان چه کسانی هستند؟

گفتند: گروهی از طایفه بنی هاشم از فرزندان عبدالمطلب هستند.

راوی گوید: این خبر به محضر مبارک امام رضاعليه‌السلام رسید و آن حضرت از رفتاری که آن ناباوران با فرزند عزیزش داشتند، آگاه شد.

در این حال حضرت، خدای را سپاس فرمود، آنگاه روی مبارک به برخی

___________________

۱- سوره احقاف، آیه ۳۵.

۲- سوره انعام، آیه ۱۲۴.

۷۰۷

از حاضرین از شیعیان خویش نموده و فرمود:

آیا می دانید به همسر حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ماریه قبطیّه چه تهمتی زدند؟ و به هنگام ولادت فرزندش ابراهیم بن رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه افترایی به او بستند؟

آنگاه این قصّه را با همه تفصیلش بیان فرمود.(۱)

۱۱۰۱/۲. در کتاب «الثاقب فی المناقب » آمده است: علی بن عبیده گوید: حکیمه، دختر امام کاظمعليه‌السلام فرمود:

نزدیک زایمان خیزران، همسر امام رضاعليه‌السلام بود، من و قابله ای در اتاق خیزران حضور داشتیم، امام رضاعليه‌السلام درب آن را بر روی ما بست. شب هنگام، درد زایمان خیزران شدید شد، از طرفی چراغ اتاق هم خاموش شد، ما از این امر ناراحت شدیم، ولی دیری نپایید که چهره ماه امام جوادعليه‌السلام طلوع نمود و اتاق را غرق در نور نمود.

به مادرش گفتم: خداوند تو را از نور چراغ بی نیاز نمود.

آن نوزاد مبارک در تشتی نشست و جسم نازنینش را پرده نازکی همچون تور پوشانده بود.

بامدادان امام رضاعليه‌السلام تشریف فرما شد، او را در گهواره ای گذاشت و به من فرمود:

مواظب او باش و از کنار گهواره دور نشو!.

حکیمه گوید: من به پرستاری آن حضرت مشغول بودم، وقتی سه روزه شد، چشمانش را به سوی آسمان نمود و نگاهی به طرف چپ و راست خود افکند و فرمود:

أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لاشریک له، وأنّ محمّداً عبده ورسوله .

___________________

۱- دلائل الإمامه: ۳۸۴ ح ۲، بحار الأنوار: ۸ /۵۰ ضمن ح ۹. نظیر این روایت را ابن شهراشوب در «المناقب: ۳۸۷/۴» آورده است.

۷۰۸

گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست، یکتاست و شریکی ندارد و به راستی حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده اوست.

من از این امر در شگفت شده و از ترس بدنم لرزید، برخاستم و به خدمت امام رضاعليه‌السلام آمده و عرض کردم: امر شگفتی از این مولود دیدم.

فرمود:

چه دیدی؟ عرض کردم: این کودک همین الآن چنین و چنان نمود.

امام رضاعليه‌السلام تبسّمی نمود و فرمود: از این پس شگفتیهای زیادی از او خواهی دید.(۱)

۱۱۰۲/۳. باز در همان کتاب می خوانیم: محمّد بن [ابو] علاء گوید:

از قاضی القضاه، یحیی بن اکثم شنیدم، پس از آن که تلاش زیادی نموده و با او مناظره کرده و به گفت وگو پرداختم و به او مهربانی نموده و هدایایی برای او فرستادم؛ از او در مورد علوم آل محمّدعليهم‌السلام پرسیدم.

او گفت: می گویم به شرط آن که تا من زنده هستم آن را کتمان نمایی، پس از مرگ من، هر طور که دلت می خواهد، انجام بده.

روزی در شهر مدینه، وارد مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدم تا به طواف قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول شوم، در این حال، محمّد بن علیّ الجوادعليه‌السلام را دیدم که به طواف قبر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول است. من با آن حضرت در مورد مسایلی که داشتم مناظره کردم و حضرت همه را پاسخ داد.

عرض کردم: سوگند به خدا! می خواهم از مسأله ای بپرسم، ولی به خدا! از شما خجالت می کشم.

فرمود:

إنّی اُخبرک بها قبل أن تخبرنی وتسألنی عنها، ترید أن تسألنی عن الإمام .

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۰۴ ح ۱.

۷۰۹

اینک من، پیش از آن که تو بپرسی، تو را از آن پرسش آگاه می نمایم، می خواهی در مورد امام بپرسی.

عرض کردم: سوگند به خدا! پرسش من همین بود.

فرمود: امام من هستم.

عرض کردم: نشانه و علامت آن چیست؟

در این هنگام، عصایی که در دست آن حضرت بود به سخن درآمد و گفت:

إنّ مولای إمام هذا الزمان، وهو حجه اللَّه .

به راستی که مولای من، امام این زمان و حجّت خداوند است.(۱)

۱۱۰۳/۴. باز در همان منبع و نیز در کتاب «اختصاص » منسوب به شیخ مفیدقدس‌سره آمده است: علی بن خالد (که دارای مذهب زیدی بود)، گوید:

من در سامرّاء در محلّه عسکر بودم، شنیدم که شخصی را از ناحیه شام دستگیر کرده، به زنجیر بسته و در آنجا زندانی نموده اند. می گفتند: (از حق خبر می دهد) و ادّعایی دارد.

من خودم را به زندان رساندم و از دربانان اجازه گرفته و وارد اتاق او شدم، متوجّه شدم که او دارای فهم و عقل است.

گفتم: فلانی! قصّه تو چیست؟

گفت: من یکی از ساکنین شام هستم، همواره در مکانی که سر مطهّر امام حسینعليه‌السلام را نصب کرده بودند، به عبادت خدای متعال مشغول بودم، شبی رو به محراب مشغول ذکر بودم، ناگاه شخص بزرگواری را در برابر خود دیدم، نگاهش کردم. او به من فرمود:

برخیز! من برخاستم، او اندکی با من راه رفت، ناگاه دیدم در مسجد کوفه هستم، به من فرمود: آیا این مسجد را می شناسی؟

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۰۸ ح ۱ (در این منبع آمده: او حجّت خدا بر مردم است)، بحار الأنوار: ۶۸/۵۰ ح ۴۶. نظیر این روایت را ابن شهراشوب در «المناقب: ۳۹۳/۴ و ۳۹۴» آورده است.

۷۱۰

عرض کردم: آری، این مسجد کوفه است.

او در آن مسجد مشغول نماز شد، من نیز به همراه او نماز خواندم، آنگاه از آنجا بیرون رفت، من نیز به همراه او بیرون رفتم و اندکی باهم راه رفتیم، ناگاه دیدم در مکّه هستیم، او کعبه را طواف می نمود، من نیز مشغول طواف شدم.

آنگاه بیرون آمد و اندکی راه رفتیم، ناگاه دیدم من در شام، در همان جایی که مشغول عبادت بودم، هستم و آن شخص از دیدگانم غایب شد و من از آنچه دیده بودم در شگفت و ترس بودم.

سال دیگر فرا رسید، باز آن شخص بزرگوار را همان جا دیدم، خوشحال شدم، مرا خواست و من پاسخ دادم و همانند سال پیش مرا به آن مکان های مقدّس سیر داد و سرانجام به شام بازگرداند.

هنگام جدایی فرا رسید، به او عرض کردم: سوگند به حق کسی که این توانایی را به تو ارزانی نموده، تو کیستی؟

وی لختی سر مبارک خویش را به پایین انداخت، آنگاه نگاهی به من کرده و فرمود:

أنا محمّد بن علیّ بن موسی عليهم‌السلام .

من محمّد بن علیّ بن موسی هستم.

این خبر شایع شد و به گوش محمّد بن عبدالملک زیات، وزیر معتصم رسید، وی عدّه ای از مأموران خود را برای دستگیری من فرستاد، آنان مرا با زنجیرهای آهنین بسته، و به سوی عراق روانه کردند، و همان گونه که می بینی مرا زندانی کرده و به ادّعای محال متّهم ساخته اند.

به او گفتم: آیا می خواهی این جریان را به محمّد بن عبدالملک برسانم؟

گفت: آری، برسان.

من قصّه او را نوشته و جریان را توضیح داده و طیّ نامه ای به محمّد بن

۷۱۱

عبدالملک دادم.

وزیر، در پشت ورقه نوشت: به او بگو: کسی که تو را در یک شب از شام به سوی کوفه و از کوفه به مدینه و از آنجا به مکّه و از آنجا به شام سیر داده از این زندان خلاص نماید.

من از این پاسخ ناراحت شده و غمگین گشتم، و دلم به حال آن بنده خدا سوخت و با حزن و اندوه بازگشتم. فردا صبح به طرف زندان رفتم تا او را به صبر و رضا وادارم، جمعیّت زیادی از مردم، به همراه عدّه ای از لشکریان، زندانبانان و پاسبانان را دیدم که ترس و وحشت بر وجود آنان حاکم بود، از حال آنان پرسیدم.

گفتند: آن زندانی را که از شام آورده بودند، شب گذشته مفقود شده و معلوم نیست به زمین رفته یا پرنده ای او را ربوده است.

وقتی علیّ بن خالد این صحنه را می بیند، به امامت امام جوادعليه‌السلام معتقد می شود و اعتقاد نیکویی پیدا می کند.(۱)

۱۱۰۴/۵. باز در همان کتاب آمده است: علیّ بن اسباط گوید:

همراه امام جوادعليه‌السلام از کوفه خارج شدم، حضرت سوار بر الاغی بود، در بین راه، گلّه گوسفند عبور می کرد، گوسفندی از گلّه جدا شده و به سوی حضرت آمد، آن گوسفند نزدیک حضرت رسید و صدایی کرد.

امام جوادعليه‌السلام آن را نگه داشت و به من دستور داد تا چوپان را احضار نمایم.

من فرمان مولایم را انجام دادم، وقتی چوپان آمد، امام جوادعليه‌السلام به او فرمود:

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۱۰ ح ۲. این روایت به صورت اختصار در «صراط المستقیم: ۲۰۰/۲ ح۶» نقل شده است، و همچنین در کشف الغمّه: ۳۵۹/۲، المناقب: ۴۹۸/۳ و بحار الأنوار: ۳۸/۵۰ ح۳ (با اندکی تفاوت) نقل گردیده است.

۷۱۲

ای چوپان! این گوسفند از تو شکایت می نماید و گمان می کند که در دوشیدن شیر به آن ستم می نمایی، شب هنگام وقتی نزد صاحبش باز می گردد شیر ندارد، از ستم بر او دست بردار و گر نه دعا می کنم تا خداوند عمرت را کوتاه کند.

چوپان گفت: «گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست و به راستی که حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیامبر خدا است و تو وصیّ و جانشین پیامبری»، از شما می خواهم بفرمایید از کجا متوجّه این امر شدید؟

امام جوادعليه‌السلام فرمود:

نحن خزّان اللَّه علی علمه، وغیبه وحکمته، وأوصیاء أنبیائه، وعباد مکرمون .(۱)

ما خزانه داران دانش، غیب و حکمت خدا هستیم، ما اوصیای پیامبران او و بندگان ارجمند هستیم.

۱۱۰۵/۶. باز در همان کتاب آمده است: حسن بن علی از پدرش علی نقل می کند که گوید:

شخصی نزد امام جوادعليه‌السلام آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! من از دوستان شما هستم، پدرم در اثر مرگ ناگهانی از دنیا رفت، او دارای هزار دینار بود، من از محل اموال او اطّلاعی ندارم و اهل و عیال زیادی دارم، اینک مرا بی نیاز نمایید.

امام جوادعليه‌السلام فرمود:

إذا صلّیت العشاء الآخره فصلّ علی محمّد وآل محمّد مائه مرّه، فإنّ أباک یأتیک ویخبرک بأمر المال ؛

وقتی نماز عشا را خواندی صد مرتبه بر محمّد و آل محمّدعليهم‌السلام صلوات فرست، پدرت (به خواب تو) می آید و محل اموالش را به تو می گوید.

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۲۲ ح ۳.

۷۱۳

آن شخص دستور امامعليه‌السلام را انجام داد، شب در عالم خواب پدرش را دید، او گفت: فرزندم! اموالم در فلان مکان است، بردار.

او در عالم خواب به آن مکان رفت و هزار دینار را برداشت و پدرش ایستاده بود، گفت: فرزندم! اینک نزد فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برو و به او خبر بده که تو این اموال را برداشتی و من تو را راهنمایی کردم، چرا که آن حضرت به من امر فرمود.

آن مرد آمد و جریان را خدمت امام جوادعليه‌السلام رساند و عرض کرد: حمد و سپاس خدایی را که تو را گرامی داشته و برگزید.(۱)

۱۱۰۶/۷. باز در همان منبع آمده است: ابوصلت هروی گوید:

در مجلس امام جوادعليه‌السلام حضور پیدا نمودم، در این محفل، گروهی از شیعیان و دیگران نیز حضور داشتند، شخصی برخاست و عرض کرد: آقای من! قربانت گردم.

پیش از آن که سخنش را ادامه دهد امام جوادعليه‌السلام فرمود:

نمازت را شکسته نخوان، و بنشین.

آنگاه شخص دیگری برخاست و گفت: مولای من! قربانت گردم.

باز پیش از آن که سخنش را ادامه دهد امام جوادعليه‌السلام فرمود:

اگر کسی را پیدا نکردی، آن را به آب بیانداز که به اهلش می رسد.

او نیز نشست، وقتی مجلس تمام شد و همه رفتند عرض کردم: قربانت گردم، آقای من! چیز شگفت انگیزی دیدم؟! فرمود:

آری، در مورد آن دو مرد می پرسی؟

عرض کردم: آری، ای سرور من!

امام جوادعليه‌السلام فرمود: شخص اوّل برخاست تا در مورد کشتیبان بپرسد که

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۲۲ ح ۵.

۷۱۴

آیا می تواند در کشتی نمازش را شکسته بخواند.

عرض کردم:لا یقصّر، لأنّ السفینه بمنزله بیته لیس بخارج منها .

نه، شکسته نخواند، زیرا کشتی به منزله خانه اوست و از آن خارج نمی شود.

و آن دیگری برخاست تا بپرسد در صورتی که مستحقّی از شیعیان ما پیدا نکند، زکات مالش را به چه کسی بدهد؟

عرض کردم:إن لم تجد أحداً من الشیعه فارم بها فی الماء، فإنّها تصل إلی أهلها .

اگر نتوانستی کسی از شیعیان ما را پیدا کنی، زکات مالت را به آب بینداز که به اهلش می رسد.(۱)

۱۱۰۷/۸.باز در همان منبع آمده است: اسماعیل بن عباس هاشمی گوید:

روزی خدمت امام جوادعليه‌السلام شرفیاب شده و از تنگی زندگی خود شکوه نمودم.

حضرت، سجّاده خویش را بلند نمود و از میان خاک شمش طلایی برداشت و به من داد. من شمش طلا را به بازار برده و به صرّاف دادم که شانزده مثقال طلای خالص داشت.(۲)

۱۱۰۸/۹. در «تفسیر عیّاشی » می نویسد: علیّ بن عباس(۳) گوید:

من عازم مصر بودم، پیش از سفرم به مدینه رفته و خدمت امام جوادعليه‌السلام شرفیاب شدم، در آن موقع آن حضرت پنج ساله بود، من با دقّت به حضرت می نگریستم تا وقتی به مصر رفتم قد و قامت حضرتش را به یارانم توصیف نمایم.

___________________

۱- الثاقب فی المناقب: ۵۲۳ ح ۶.

۲- الثاقب فی المناقب: ۵۲۶ ح ۱۲. این روایت در الخرائج: ۳۸۳/۱ ح ۱۲، کشف الغمّه: ۳۶۸/۲ و بحار الأنوار: ۴۹/۵۰ ح ۲۶ نیز نقل شده است.

۳- به نظر می رسد که اشتباهی رخ داده، چرا که راوی این حدیث «علیّ بن اسباط» است، چنانچه در منابع دیگر نیز چنین آمده است.

۷۱۵

در این هنگام امام جوادعليه‌السلام نگاهی به من کرد و فرمود:

یا علیّ! إنّ اللَّه أخذ فی الإمامه، کما أخذ فی النبوّه .

ای علی! خداوند متعال، امامت را انتخاب نموده؛ همچنان که پیامبری را برگزیده.

(و این آیه را قرائت فرمود: )( وَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَعِلْماً ) (۱) ؛

«و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید ما حکم (نبّوت) و دانش را به او دادیم».

و (آیه دیگری را قرائت) فرمود:( وَآتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ) (۲) ؛

«و ما فرمان (نبوّت) را در کودکی به او دادیم».

فقد یجوز أن یعطی الحکم ابن أربعین سنه، ویجوز أن یعطیه الصبیّ ؛

پس به راستی جایز است که خداوند حکم نبوّت و امامت را به انسان چهل ساله عطا کند، همچنان که رواست آن را به کودکی نیز عطا فرماید.(۳)

۱۱۰۹/۱۰. در مناقب ابن شهراشوب آمده است:

حکیمه، دختر امام کاظمعليه‌السلام گوید: نزدیک زایمان خیرزان، مادر امام جوادعليه‌السلام بود، امام رضاعليه‌السلام مرا خواست و فرمود:

یا حکیمه! إحضری ولادتها .

ای حکیمه! هنگام زایمان خیزران است نزد او بمان.

آنگاه مرا به همراه قابله به اتاق راهنمایی کرد، و چراغی برای ما روشن نمود و در را به روی ما بست.

شب هنگام، وقتی درد زایمانش شدید شد، در برابرش تشتی بود، در همان حال چراغ اتاق خاموش شد، ما از این امر ناراحت شدیم، ولی دیری نپایید که چهره ماه امام جوادعليه‌السلام طلوع نمود و وجود نازنین آن حضرت در تشت قرار گرفت، پرده نازکی به شکل لباس بر تن داشت که

___________________

۱- سوره یوسف، آیه ۲۲.

۲- سوره مریم، آیه ۱۲.

۳- بحار الأنوار: ۲۰/۵۰ ح۶ و ۳۷ ح ۱. نظیر این روایت در الخرائج: ۳۸۴/۱ ح ۱۴ نقل شده است.

۷۱۶

از آن نور می درخشید و اتاق را روشن نمود من او را برداشته و در بغلم نشاندم و این پرده نازک را از او برداشتم.

امام رضاعليه‌السلام تشریف فرما شد و درب را گشود، ما او را آماده کرده بودیم، آن حضرت او را گرفت و در گهواره ای گذاشت و به من فرمود:

یا حکیمه! إلزمی مهده .

ای حکیمه! مواظب او باش و از کنار گهواره اش دور نشو.

حکیمه گوید: من به پرستاری آن حضرت مشغول بودم، وقتی سه روزه شد، چشمانش را به سوی آسمان نمود و نگاهی به طرف چپ و راست افکند و فرمود:

أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه ؛

گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست و به راستی که حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیامبر خداست

من از این امر در شگفت شده و با ترس برخاستم و به خدمت امام رضاعليه‌السلام آمده و عرض کردم: امر شگفتی از این مولود شنیدم. فرمود:

چه شنیدی؟ من جریان را تعریف کردم.

حضرت فرمود:یا حکیمه! ما ترون من عجائبه أکثر .

ای حکیمه! از این پس، شگفتیهای زیادی از او خواهی دید.(۱)

۱۱۱۰/۱۱. در دو کتاب ارزشمند «اعلام الوری » و «ارشاد » آمده است:

معمّر بن خلاّد گوید: در محضر امام رضاعليه‌السلام بودم که مواردی چند از علامات امام را بیان نمود، آنگاه فرمود:

چه نیازی به این علامات دارید؟ این فرزندم ابو جعفرعليه‌السلام است که جانشین خودم نموده و در مکانم قرار دادم.

___________________

۱- المناقب: ۳۹۴/۴، بحار الأنوار: ۱۰/۵۰ ح ۱۰. نظیر این روایت در ص ۷۰۸ ح ۲ همین مجلّد گذشت.

۷۱۷

حضرت سخن خود را ادامه داد و فرمود:

إنّا أهل بیت یتوارث أصاغرنا أکابرنا القُذّه بالقُذّه .

ما خاندانی هستیم که کوچکترهایمان از بزرگترهایمان به طور مساوی بی کم و کاست، ارث می برند.(۱)

۱۱۱۱/۱۲. در «عیون المعجزات » می نویسد: کلیم بن عمران گوید:

به امام رضاعليه‌السلام عرض کردم: دعا کنید تا خداوند فرزندی برای شما عنایت فرماید. حضرت فرمود:

تنها یک فرزند برای من روزی می شود و او از من ارث می برد.

وقتی امام جوادعليه‌السلام متولّد شد، امام رضاعليه‌السلام به یارانش فرمود:

قد ولد لی شبیه موسی بن عمران، فالق البحار، وشبیه عیسی بن مریم قدّست اُمّ ولدته، قد خلقت طاهره مطهّره .

فرزندی برای من متولّد شد که همانند موسی بن عمران است که دریاها را می شکافد و همانند عیسی بن مریم است که مادر پاکیزه ای دارد، به راستی که پاک و پاکیزه آفریده شده است.

آنگاه امام رضاعليه‌السلام فرمود:

یقتل غصباً فیبکی له وعلیه أهل السماء، ویغضب اللَّه تعالی علی عدوّه وظالمه، فلایلبث إلّا یسیراً حتّی یعجّل اللَّه به إلی عذابه الألیم وعقابه الشدید .

این فرزندم از روی ستم و خشم کشته می شود، اهل آسمان بر او می گریند، و خداوند متعال بر دشمن ستمگرش غضب می نماید و اندکی نمی گذرد که خداوند او را به عذاب دردناک و کیفر شدید خود گرفتار می نماید.

امام رضاعليه‌السلام تمام شب را در کنار گهواره فرزندش می نشست و بر او لالایی می خواند.(۲)

___________________

۱- إعلام الوری: ۹۳/۲، الإرشاد: ۳۱۸، بحار الأنوار: ۲۱/۵۰ ح۹.

۲- بحار الأنوار: ۱۵/۵۰ ح ۱۹.

۷۱۸

۱۱۱۲/۱۳.علیّ بن مهزیار - یار باوفای امام جوادعليه‌السلام - گوید:

از شهر اهواز نامه ای به خدمت مولایم امام جوادعليه‌السلام نوشته و از کثرت زلزله در آن شهر به خدمتش شکوه نموده، عرض کردم: آیا اجازه می فرمایید از آن شهر خارج شویم؟

حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:

لاتتحوّلوا عنها، وصوموا الأربعاء والخمیس والجمعه واغتسلوا وطهّروا ثیابکم وأبرزوا یوم الجمعه، وادعوا اللَّه، فإنّه یدفع عنکم .

از شهر خارج نشوید، بلکه سه روز چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه بگیرید و روز جمعه غسل کنید و پاکیزه ترین لباسهای خود را بپوشید و بیرون روید و به سوی خداوند دعا کنید که خداوند زلزله را از شما دفع می نماید.

می گوید: ما طبق دستور مولایمان عمل نمودیم و زمین آرام گرفت.(۱)

۱۱۱۳/۱۴. در کتاب «عیون اخبار الرضا عليه‌السلام » می نویسد: بزنطی گوید:

نامه ای از سوی امام رضاعليه‌السلام به فرزندش امام جوادعليه‌السلام ابلاغ شده بود که بر فرزندش خواندم، در آن نامه آمده بود:

یا أبا جعفر! بلغنی أنّ الموالی إذا رکبت أخرجوک من الباب الصغیر، وإنّما ذلک من بخل بهم لئلاّ ینال منک أحد خیراً، فأسألک بحقّی علیک لایکن مدخلک ومخرجک إلّا من الباب الکبیر، وإذا رکبت فلیکن معک ذهب وفضّه، ثمّ لایسألک أحد إلّا أعطیته .

ای ابا جعفر! باخبر شدم که غلامان به هنگام بیرون رفتنت، تو را از درب کوچک بیرون می برند و این به جهت بخلی است که آنان دارند و دوست دارند از دست تو خیری به کسی نرسد. به خاطر حقّی که بر تو دارم! می خواهم ورود و خروج تو جز از درب عمومی نباشد، وقتی خواستی

___________________

۱- علل الشرائع: ۵۵۵/۲ ح ۶ (با اندکی تفاوت)، بحار الأنوار: ۱۵۰/۹۱ ضمن ح ۸ و ۱۰۱/۵۰ ح ۱۴.

۷۱۹

بیرون روی به همراهت طلا و نقره بردار، و هر که از تو درخواست کمک نمود، به او احسان کن.

اگر از عموهایت خواستند که به آنان کمک نمایی کمتر از پنجاه دینار نده، و زیاد هم بخشیدی اختیار با توست و اگر از عمّه هایت کمک خواستند کمتر از بیست و پنج دینار نده و زیاد هم بخشیدی اختیار با توست، و این بدین جهت است که می خواهم خداوند مقام تو را بلند فرماید. در راه خدا انفاق کن و نترس که از ناحیه صاحب عرش گرفتار فقر و تنگدستی شوی.(۱)

۱۱۱۴ / ۱۵علّامه مجلسی رحمه‌الله در «بحار الانوار » می نویسد: حسن بن شمّون گوید: نامه ای را که امام جوادعليه‌السلام به دستخطّ مبارک خود برای علیّ بن مهزیار نوشته بود، خواندم. در آن نامه آمده بود:

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]، یا علیّ! أحسن اللَّه جزاک، وأسکنک جنّته، ومنعک من الخزی فی الدنیا والآخره، وحشرک اللَّه معنا .

یا علیّ! قد بلوتک وخیّرتک فی النصیحه والطاعه والخدمه والتوقیر والقیام بما یجب علیک، فلو قلت: إنّی لم أر مثلک لرجوت أن أکون صادقاً، فجزاک اللَّه جنّات الفردوس نزلاً .

فما خفی علیّ مقامک ولاخدمتک فی الحرّ والبرد فی اللیل والنهار، فأسأل اللَّه إذا جمع الخلائق للقیامه أن یحبوک برحمه تغتبط بها، إنّه سمیع الدعاء .(۲)

[بنام خداوند بخشنده مهربان]، ای علی! خداوند به تو جزای نیکو دهد، و تو را در بهشت خود جای داده و از رسوایی دنیا و آخرت حفظ کرده و با ما محشور نماید.

ای علی! به راستی که تو را آزمودم و تو را برای نصیحت، اطاعت، خدمت، بردباری و انجام وظایفی که به عهده داری، برگزیدم، اگر بگویم: من همانند

___________________

۱- عیون أخبار الرضاعليه‌السلام : ۷/۲ ح ۲۰، بحار الأنوار: ۱۰۲/۵۰ ح ۱۶ و ۱۲۱/۹۶ ح ۲۴.

۲- بحار الأنوار: ۱۰۵/۵۰ ذیل ح ۲۲.

۷۲۰

721

722

723

724

725

726

727

728

729

730

731

732

733

734

735

736

737

738

739

740

741

742

743

744

745

746

747

748

749

750

751

752

753

754

755

756

757

758

759

760

761

762

763

764

765

766

767

768

769

770

771

772

773

774

775

776

777

778

779

780

781

782

783

784

785

786

787

788

789

790

791

792

793

794

795

796

797

798

799

800

801

802

803

804

805

806

807

808

809

810

811

812

813

814

815

816

817

818

819

820

821

822

823

824

825

826

827

828

829

830

831

832

833

834

835

836

837

838

839

840

841

842

843

844

845

846

847

848

849

850

851

852

853

854

855

856

857

858

859

860

861

862

863

864

865

866

867

868

869

870

871

872

873

874

875

876

877

878

879

880

881

882

883

884

885

886

887

888

889

890

891

892

893

894

895

896

897

898

899

900

901

902

903

904

905

906

907

908

909

910

911

912

913

914

915

916

917

918

919

920

921

922

923

924

925

926

927

928