قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 58111
دانلود: 4753


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58111 / دانلود: 4753
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فرستاده اند و او تصمیم دارد بر علیه دولت و حکومت متوکّل قیام نماید.

متوکّل عدّه ای از مأموران ترک را به خانه حضرت اعزام کرد، آنان شبانه به خانه حضرتش هجوم آورده و همه جای خانه را تفتیش کرده و چیزی نیافتند، آنها امامعليه‌السلام را تنها در اتاقی دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمینه ای بر تن دارد و بر روی ریگها و سنگریزه ها نشسته و به عبادت خداوند متعال و قرائت آیاتی از قرآن مشغول است.

امام هادیعليه‌السلام را با همان حال به نزد متوکّل بردند و به او گفتند: در خانه وی چیزی نیافتیم، جز آن که دیدیم رو به قبله نشسته و مشغول قرائت قرآن بود.

متوکّل که مجلس شرابی تشکیل داده و نشسته بود، و جام شرابی در دستش بود، وقتی حضرت را دید هیبت و جلالت حضرتش او را فراگرفت و بی اختیار او را بزرگ شمرده و تعظیم نمود و در کنار خودش جای داد، آن لعین جامی که در دستش بود به آن حضرت تعارف کرد.

امام هادیعليه‌السلام فرمود:

واللَّه! ما یخامر لحمی ودمی قطّ، فاعفنی .

سوگند به خدا! هرگز گوشت و خونم با چنین چیزی آمیخته نشده، عذر مرا بپذیر.

متوکّل عذر حضرت را پذیرفت و دست از او برداشت، آنگاه گفت: شعری بخوان! حضرت فرمود:

من کم شعر می خوانم.

گفت: باید بخوانی.

امام هادی این اشعار را خواند:

باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم

غُلب الرجال فلم تنفعهم القلل

۷۴۱

واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم

وأسکنوا حفراً یا بئسما نزلوا

ناداهم صارخ من بعد دفنهم

أین الأساور والتیجان والحُلل

أین الوجوه الّتی کان منعّمه

من دونها تضرب الأستار والکلل؟

فأفصح القبر عنهم حین سائله

تلک الوجوه علیها الدود تنتقل

قد طال ما أکلوا دهراً وقد شربوا

وأصبحوا الیوم بعد الأکل قد اُکلوا

بر قلّه های کوهها، شب را به روز آوردند در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند؛ ولی قلّه ها نتوانستند آنها را از خطر مرگ نجات دهند.

آنان پس از عزّت از جایگاه های امن خویش به پایین کشیده شدند و در گودیهای گور جایشان دادند، به چه جایگاه ناپسندی فرود آمدند!

آنگاه که آنان در گورها دفن شدند فریادگری، فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج ها و لباس های فاخر؟

کجاست آن چهره هایی که به ناز و نعمت پروریده شدند و به خاطر آنها پرده ها می آویختند؟

گور به جای آنان با زبان فصیح پاسخ می دهد: اکنون بر آن چهره ها، کرمها راه می روند.

آنان روزگاری به خوردن و آشامیدن مشغول بودند، ولی اینک خودشان خورده می شوند.

راوی می گوید: وقتی متوکّل این اشعار را شنید، منقلب شد و گریست به گونه ای که ریشش از اشک چشمش تر شد، حاضران در مجلس نیز گریستند، آنگاه متوکّل چهار هزار دینار به امام هادیعليه‌السلام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزلش باز گرداند.

کراجکیرحمه‌الله در کتاب «کنز » در ادامه این روایت، چنین می نویسد:

وقتی متوکّل این اشعار را شنید دگرگون شد و جام شراب بر زمین زد و مجلس عیش و نوشش در این روز بهم ریخت.(1)

___________________

1- بحار الأنوار: 211/50 ذیل ح 24.

۷۴۲

1130 / 15 در کتاب «الصراط المستقیم » می نویسد: (احمد بن هارون گوید:

من خدمت امام هادیعليه‌السلام بودم،) حضرت از اسب فرود آمد تا چیزی بنویسد، در این هنگام اسب سه بار شیهه کشید.

امام هادیعليه‌السلام به زبان فارسی به او فرمود:

برو فلان جا، بول و غایط نموده و برگرد.

اسب چنین نمود.

من شاهد این صحنه بودم، شیطان در دلم وسوسه نمود و این امر را بزرگ شمردم، در این حال امام هادیعليه‌السلام رو به من کرد و فرمود:

لایعظّم علیک إنّما أعطی اللَّه آل محمّد عليهم‌السلام أکبر ممّا أعطی داود وسلیمان .

این امر را بزرگ نشمار، چرا که خداوند برای آل محمّدعليهم‌السلام بزرگتر از آنچه به حضرت داوود و سلیمانعليهما‌السلام داده، عنایت فرموده است.(1)

1131 / 16 دانشمند عالی مقام، علیّ بن عیسی اربلی در کتاب «کشف الغمّه» می نویسد: فتح بن یزید گرگانی گوید:

هنگامی که از مکّه به سوی خراسان می رفتم، در راه با امام هادیعليه‌السلام همسفر شدم، آن حضرت نیز عازم عراق بود، شنیدم که حضرت می فرمود:

من اتّقی اللَّه یتّقی، ومن أطاع اللَّه یطاع .

هر کس از خدا بترسد، دیگران از او خواهند ترسید، و هر که از خداوند اطاعت نماید، دیگران از او اطاعت خواهند کرد.

از این کلام حضرت خوشم آمد و میل داشتم که خدمتش شرفیاب شوم، به حضورش شتافته و سلام عرض کردم، آن حضرت پاسخ سلام مرا داد و اجازه فرمود که در محضرش بنشینم، وقتی نشستم نخستین

___________________

1- الصراط المستقیم: 204/2 ح 12.

۷۴۳

سخنی که ایراد نمود این که فرمود:

یا فتح! من أطاع الخالق لم یبال بسخط المخلوق، ومن أسخط الخالق فأیقن أن یحلّ به الخالق سخط المخلوق .

وإنّ الخالق لایوصف إلّا بما وصف به نفسه، وأنّی یوصف الخالق الّذی یعجز الحواسّ أن تدرکه، والأوهام أن تناله، والخطرات أن تحدّه، والأبصار عن الإحاطه به .

ای فتح! هر کس فرمانبر آفریدگار باشد از خشم بندگان مخلوق نمی هراسد، و هر کس خداوند آفریدگار را به خشم آورد پس به یقین بداند که روزی گرفتار خشم بندگان مخلوق خواهد شد.

به راستی که آفریدگار جز بدانچه خویشتن را وصف نموده نمی توان توصیف کرد، چگونه توصیف می شود آفریدگاری که حواس از درک او، اوهام از رسیدن به او، اندیشه ها از حد و وصف او و دیدگان از احاطه به او ناتوان هستند.

او از وصف، توصیف کنندگان فراتر، از ستایش ستایش گران والاتر است، در عین نزدیکی دور، و در عین دور بودن نزدیک است، پس او در نزدیک بودنش دور و در دوری اش نزدیک است، او چگونگی را به وجود آورده و نمی توان گفت: چگونه است؟ مکان را آفریده و ایجاد نموده و نمی توان گفت: کجاست؟ چرا که او منزّه است از این که دارای چگونگی و مکان باشد.

او یگانه، یکتا، بی نیاز از همه چیز است، نه فرزندی دارد و نه زاییده شده و نه همتایی دارد، پس جلال و عظمت او والاست.

آری، خدا را نمی توان وصف کرد، بلکه به کنه و حقیقت حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز نمی توان راه یافت و وصف کرد، چرا که خداوند جلیل، نام آن حضرت را با نام مبارک خویش قرین کرده، و او را در عطاء و بخشندگی خود شریک نموده و پاداش کسی را که از او فرمان برد همانند پاداش مطیع خود قرار داده، آنجا که می فرماید:

۷۴۴

( وَما نَقَمُوا إِلّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ) (1) .

«و آنان انتقام نگیرند جز آن هنگام که خداوند و رسول او آنان را از فضل خودش بی نیاز ساختند».

و در جای دیگر به نقل از سخن اشخاصی را که از فرمان او سر باز زدند و در میان طبقات آتش و پوششهای قطران مورد شکنجه و عذابند، می گویند:( یالَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولا ) (2) ؛

«ای کاش! خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم».

یا چگونه می توان کسانی را که خداوند بزرگ، اطاعت آنان را مقرون اطاعت پیامبرش کرده، وصف نمود؟ آنجا که می فرماید:

( أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) (3) ؛

«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را و صاحبان امر را».

و در جای دیگر می فرماید:( وَلَوْ رُدُّوهُ إِلَی الرَسُولِ وَإِلی اُولی الْأَمْرِ مِنْهُمْ ) (4) ؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان بازگردانند».

و در مورد دیگر می فرماید:( إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها ) (5) ؛ «خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید».

و می فرماید:( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ ) (6) ؛ «اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید».

یا فتح! کما لایوصف الجلیل جلّ جلاله، والرسول [و] الخلیل، وولد البتول؛ فکذلک لایوصف المؤمن المسلّم لأمرنا .

ای فتح! همان گونه که خداوند بزرگ، پیامبر [و] خلیل و فرزندان حضرت زهرای بتولعليها‌السلام را نمی توان وصف نمود؛ همان گونه مؤمنی را که تسلیم امر ماست نمی توان وصف نمود.

بنابراین، پیامبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترین پیامبران و خلیل ما، برترین خلیلان، و

___________________

1- سوره توبه، آیه 74.

2- سوره احزاب، آیه 66.

3- سوره نساء، آیه 58 83 59.

4- سوره نساء، آیه 58 83 59.

5- سوره نساء، آیه 58 83 59.

6- سوره نحل، آیه 43.

۷۴۵

جانشین و وصی آن حضرت، گرامی ترین اوصیا است، نامهای مبارک آنان برترین نامها، و کنیه آنان بهترین و شیرین ترین کنیه هاست.

اگر قرار بر این بود که جز افراد همگون، با ما همنشینی نکنند، کسی را توان همنشینی با ما نبود و اگر جز همگون بر ازدواج ما نبود، کسی را یارای ازدواج با ما نبود.

(آری،) آنان متواضع ترین مردم از جهت تواضع و فروتنی، بزرگترین آنان از جهت حلم و بردباری، بخشنده ترین آنان از جهت بخشش و سخاوتمندی، و محکم ترین آنان از جهت پناهگاه هستند. جانشینان آن دو بزرگوار، دانش آنها را به ارث برده اند. پس امر را بر آنان برگردان و تسلیم آنان شو، خداوند تو را به مرگ آنان بمیراند و به زندگی آنان زنده نماید.

آنگاه فرمود: اگر می خواهی مرخصی، خدایت رحمت کند.

فتح گوید: من از محضرش مرخص شدم، فردای آن روز خدمتش شرفیاب گشته، سلام کردم، جواب عنایتم فرمود.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! اجازه می فرمایید پرسشی که از دیشب مرا به خود مشغول نموده، بپرسم؟ فرمود:

بپرس، اگر خواستم توضیح می دهم و اگر خواستم، پاسخ نمی گویم، پس نظریه ات را تصحیح کن و در پرسشت استوار باش و با دقّت تمام، به پاسخ گوش کن و پرسش را مشکل و مشتبه مکن که خود و پاسخگو را در زحمت اندازی، چرا که یاد دهنده و یاد گیرنده در رشد و هدایت شریکند و هر دو مأمور به نصیحت هستند، و از غش و فریب باز داشته شده اند.

وأمّا الّذی اختلج فی صدرک لیلتک فإن شاء العالم أنبأک، إنّ اللَّه لم یظهر علی غیبه أحداً إلّا من ارتضی من رسول .

فکلّ ما کان عند الرسول کان عند العالم، وکلّ ما اطّلع علیه الرسول فقد اطّلع أوصیاءَه علیه لئلّا تخلو أرضه من حجّه یکون معه علم یدلّ علی صدق مقالته، وجواز عدالته .

۷۴۶

ولی آنچه که دیشب به فکر تو رسیده اگر امام بخواهد، تو را از آن آگاه می سازد، چرا که خداوند کسی را از علم غیب خویش آگاه نفرموده جز فرستادگانی را که برگزیده است(1) .

پس هر چه نزد پیامبر هست، نزد امام نیز هست و از هر چیزی که پیامبر آگاه است اوصیا و جانشینان او نیز آگاه هستند، تا آنکه زمین او، از حجّت و راهنما خالی نماند، حجّتی که دارای دانشی است که بیانگر صدق گفتار او و جواز عدالت اوست.

ای فتح! شاید شیطان بخواهد تو را گرفتار اشتباه نماید و در آنچه به تو گفتم وسوسه کند و در مورد موضوعاتی که به تو خبر دادم به شک و تردید بیندازد، تا از راه خدا و صراط مستقیم منحرف نماید و بگویی: اگر یقین کنم آنان دارای چنین مقاماتی هستند پس آنان خدایان هستند.

معاذ اللَّه! آنان آفریده، پرورش یافته و فرمان بردار خداوند متعال هستند، در برابر او متواضع و فروتن و به او رغبت دارند، وقتی شیطان با این گونه وسوسه ها تو را وسوسه نمود او را با آنچه یاد دادم، ریشه کن ساز.

فتح گوید: عرض کردم: قربانت گردم، مشکلم را حل نمودی و وسوسه شیطان ملعون را با این توضیحات از بین بردی، او در دل من وسوسه نموده بود که شما خدایان هستید.

فتح گوید: وقتی امام هادیعليه‌السلام این سخن را از من شنید، سر به سجده گذاشت و در سجده می فرمود:

راغماً لک یا خالقی! داخراً خاضعاً ؛

آفریدگارا! من برای تو به خاک افتادم و با فروتنی سر به خاک گذاشتم.

حضرت پیوسته در این حال بود تا این که شب به پایان رسید.

آنگاه فرمود: ای فتح! نزدیک بود که هلاک شده و دیگران را به هلاکت بیندازی، به حضرت عیسیعليه‌السلام ضرری نرسید در آن موقع که افرادی از

___________________

1- اشاره به فرمایش خداوند متعال است که می فرماید:( عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً ( 26 ) إلّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ ) ؛ «دانای غیب اوست، پس هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد؛ جز فرستادگانش که آنان را برگزیده است». سوره جنّ، آیه 26 و 27

۷۴۷

نصارا به جهت عقاید باطلشان (در مورد آن حضرت) به هلاکت رسیدند، اگر می خواهی می توانی مرخص شوی، خدای رحمتت کند.

فتح گوید: من با خوشحالی از محضرش مرخص شدم، چرا که خداوند وسوسه های شیطان را از من دفع نموده بود و نسبت به آن بزرگواران شناخت خوبی پیدا کرده بودم، و به خاطر این امر، خدای را حمد و سپاس می نمودم.

من در این مسافرت، در منزل دیگری به حضور آن حضرت شرفیاب شدم، آن حضرت تکیه داده بود، در برابرش مقداری گندم برشته بود، که آن حضرت آنها را مخلوط می نمود، این بار شیطان مرا وسوسه نمود که امام نباید چیزی بخورد و بیاشامد! چرا که این آفت است و امام آفت پذیر نیست. همین که این امر از ذهنم خطور کرد، حضرت فرمود:

ای فتح! بنشین. ما از پیامبران اسوه و الگو گرفته ایم، آنان می خوردند و می آشامیدند، و در بازارها راه می رفتند، هر جسمی نیازمند غذاست جز آفریدگار رازق؛ چرا که او پدید آورنده اجسام است، او پدید نیامده، محدود نیست و هرگز قابل فزونی و کاستی نیست، ذات او از آنچه ذات اجسام ترکیب یافته پاک و منزّه است. او یگانه، یکتا و بی نیازی است که نه زاده و نه زاییده شده و نه همتایی دارد.

او پدید آورنده چیزها و به وجود آورنده اجسام است، او شنوا، دانا، نکته دان، آگاه، رؤوف و مهربان است و از آنچه ستمگران می گویند بی نهایت پاک و منزّه و بزرگ است.

اگر خداوند، آنچنان که وصف می شود، بود، هرگز پروردگار از پرورش یافته و آفریدگار از آفریده شده و پدیدآورنده از پدیدآمده، شناخته نمی شد، ولی (خداوند) میان او و جسمی که پدید آورده فرق گذاشته و اشیاء را به وجود آورده، چرا که چیزی مشابه او نیست که دیده شود و او شبیه هیچ موجودی نیست.(1)

___________________

1- کشف الغمّه: 388 - 386/2، بحار الأنوار: 177/50 ح 56.

۷۴۸

پایان بخش

اینک این بخش را با دو مطلب به پایان می برم:

مطلب نخست : محمّد بن اسماعیل بن صالح صیمری، قصیده ای در رثا و سوگواری مولایمان امام هادیعليه‌السلام سروده که در ضمن آن، امام حسن عسکریعليه‌السلام را تسلیت و تعزیت گفته است، این قصیده در کتاب «المقتضب» آمده، نخستین بیت این قصیده چنین است:

الأرض حزناً زلزلت زلزالها

وأخرجت من جزع أثقالها

به راستی که از چنین مصیبت بزرگی، زمین از شدّت حزن و اندوه به شدّت لرزید و از فریاد این مصیبت، بارهای سنگینش را بیرون آورد.

آنگاه شاعر یک یک امامان معصومعليهم‌السلام را شمرده و با آخرین آنان - امام مهدیعليه‌السلام - به پایان می برد و این پیش از ولادت آن حضرت بوده که گوید:

عشر نجوم أفلت فی فلکها

ویطلع اللَّه لنا أمثالها

بالحسن الهادی أبی محمّد

تدرک أشیاع الهدی آمالها

وبعده من یرتجی طلوعه

یظلّ جوّاب الفلا جوالها

ذو الغیبتین المطوّل الحقّ الّتی

لایقبل اللَّه من استطالها

یا حجج الرحمان إحدی عشره

آلت بثانی عشرها مآلها(1)

ده ستاره ای که در آسمان امامت غروب کرد؛ و خداوند همانند آنها را برای ما آشکار می کند.

(یازدهمین آنان) امام هدایتگر، حضرت ابی محمّد عسکریعليه‌السلام که به وسیله او، پیروانِ هدایت به آرزوهایشان می رسند.

پس از او، امید طلوع ستاره دیگری می رود که در نقاط متفاوت زمین زندگی می نماید.

او دارای دو غیبت طولانی حق است، که اگر کسی در این امر او کوتاهی

___________________

1- المقتضب: 52 و 53، بحار الأنوار: 214/50 ضمن ح 26.

۷۴۹

کند، خداوند از او نمی پذیرد.

ای حجّت های یازده گانه خداوند رحمان! که به دوازدهمین حجج به آرزوها خواهید رسید.

دوّم : سیّد جلیل القدر، سیّد بن طاووسرحمه‌الله در کتاب «مهج الدعوات» می نویسد: یسع بن حمزه القمی می گوید:

عمرو بن مسعده، وزیر معتصم عبّاسی به من گفت: پرونده سختی در مورد توست.

آنگاه آنان مرا دستگیر و زندانی کرده و با غل و زنجیر بستند، من بر جان خود بیمناک شده و ترسیدم کشته شده و اموالم را مصادره نمایند و فرزندان و بازماندگانم پس از من فقیر شوند. به همین جهت، طی نامه ای این جریان را به آقایم امام هادیعليه‌السلام نوشته و به آن حضرت شکوه کردم. و از حضرتش خواستم که مشکل مرا حل نمایند.

مولایم امام هادیعليه‌السلام در پاسخ نامه مرقوم فرمود:

ترسی برای تو نیست و چیز مهمّی نیست، این دعایی را که برای تو می نویسم بخوان و خداوند متعال را با این کلمات نیایش کن تا به زودی از آنچه مبتلا شدی تو را نجات داده و در کار تو گشایشی قرار دهد، چرا که این دعایی است که آل محمّدعليهم‌السلام به هنگام فرود آمدن بلا و آشکار شدن دشمنان و هنگام فقر و دلتنگی می خوانند.

یسع بن حمزه گوید: ابتدای روز بود که من شروع به خواندن دعایی که مولایم برای من نوشته بود، کردم، سوگند به خدا! هنوز خیلی از روز نگذشته بود که مأمور آمد و گفت: وزیر تو را می خواهد.

من برخاستم و نزد وزیر رفتم، وقتی چشمش به من افتاد لبخندی زد و دستور داد غل و زنجیر از من باز کردند، آنگاه دستور داد لباس فاخری برای من آوردند، مرا در کنار خود نشاند و شروع کرد با من صحبت کردن و عذر خواهی نمودن.

۷۵۰

او همه اموالی که از من گرفته بود پس داد و با بهترین وجه از من پذیرایی کرد. آنگاه مرا به همان منطقه ای که تحت نظر من بود فرستاد و بخش دیگری را نیز به آن افزود.

دعایی که مولایم امام هادیعليه‌السلام نوشته بود، چنین است:

«یا من تحلّ بأسمائه عقد المکاره، ویا من یُفلّ بذکره حدّ الشدائد، ویا من یُدعی بأسمائه العظام من ضیق المخرج إلی محلّ الفرج، ذلّت بقدرتک الصعاب، وتسبّبت بلطفک الأسباب، وجری بطاعتک القضاء، ومضت علی ذکرک الأشیاء، فهی بمشیّتک دون قولک مؤتمره، وبإرادتک دون وحیک منزجره .

وأنت المرجوّ للمهمّات، وأنت المفزع للملمّات، لایندفع منها إلّا ما دفعت ولاینکشف منها إلّا ما کشفت، وقد نزل بی من الأمر ما قد فدحنی ثقله، وحلّ بی منه ما بهضنی حمله، وبقدرتک أوردت علیّ ذلک، وبسلطانک وجّهته إلیّ، فلا مُصدر لما أوردت، ولا میسّر لما عسّرت، ولا صارف لما وجّهت، ولا فاتح لما أغلقت، ولا مغلق لما فتحت، ولا ناصر لمن خذلت إلّا أنت، صلّ علی محمّد وآل محمّد. وافتح لی باب الفرج بطَوْلک .

واصرف عنّی سلطان الهمّ بحولک، وأنلنی حسن النظر فیما شکوت، وارزقنی حلاوه الصنع فیما سألتک، وهب لی من لدنک فرجاً وَحِیّاً، واجعل لی من عندک مخرجاً هنیئاً، ولا تشغلنی بالإهتمام عن تعاهد فرائضک، واستعمال سنّتک، فقد ضقت بما نزل بی ذرعاً، وامتلأت بحمل ما حدث علیّ جزعاً، وأنت القادر علی کشف ما بُلیت به، ودفع ما وقعت فیه، فافعل ذلک بی، وإن کنت غیر مستوجبه منک، یا ذاالعرش العظیم، وذا المنّ الکریم، فأنت قادر یا أرحم الراحمین، آمین یا ربّ العالمین .(1)

___________________

1- مهج الدعوات: 326 - 324، بحار الأنوار: 224/50 ح 12 (بخشی از حدیث) و 229/95 ح 27.

۷۵۱

ای خدایی که گره ناگواریها با نامهای او گشایش می یابد، و ای آن که با یاد او سختیها از بین می رود، ای آن که نامهای بزرگش برای خروج از شدّت به سوی گشایش خوانده می شود. سختیها به نیروی تو رام و اسباب به لطف تو سبب ساز می گردند، و قضا به قدرت تو جاری گردد، و چیزها به یاد تو امضا می گردد، پس هر چه بخواهی به مجرّد خواست تو بدون فرمانت انجام پذیرد و به مجرّد اراده ات بدون وحی تو باز ایستد.

تو اُمید برای مهمّات جهان و پناهگاه برای پریشانیها هستی، هیچ درد و رنجی از بین نمی رود جز آن که تو دفع کنی و هیچ مصیبتی بر طرف نمی شود جز آن که تو برطرف نمایی، به راستی که برای من حادثه ای رخ داده که سنگینی آن قابل تحمّل نیست و چنان بر من پیش آمد نموده که حملش بر من سنگین آمده و این را تو به قدرت خودت بر من وارد آورده ای و با سلطان تو بر من رو آورده، پس آنچه تو وارد آورده باشی کسی نمی تواند آن را از میان بردارد، و آنچه را که تو مشکل کنی کسی نمی تواند آن را آسان نماید، و آنچه را تو گسیل داری برگرداننده ای نیست و آنچه را که تو ببندی، گشاینده ای برای آن نیست و آنچه را تو باز کنی، کسی را یارای بستن آن نیست و کسی را که تو خوار نمایی یاوری جز تو نیست، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و از فضلت درِ گشایش را برای من بگشا، و با نیروی خود تسلّط اندوه را از من برگردان، و برای من در آنچه به سوی تو شکوه نمودم خوش بینی مرحمت فرما، و شیرینی عمل در آنچه از درگاه تو خواستم برای من روزی کن و از پیشگاه خود برای من گشایشی فوری عنایت کن و از پیشگاه خود برای من چاره ای گوارا قرار بده، و مرا با گرفتاری، از انجام واجبات تو و بکارگیری مستحبّات تو مشغولم مکن، چرا که از آنچه به من رسیده - پروردگارم - در تنگنا هستم و دلم از اندوه بار سنگینی که برای من پیش آمده، پر شده و تنها تو قادری آنچه را که باعث گرفتاری من شده برطرف کنی، و آنچه مرا در خود فرو برده از بین ببری.

این کار را برای من انجام بده، گرچه سزاوار چنین امری از جانب تو نیستم. ای دارای عرش بزرگ و عطای کریم، پس تو توانایی ای مهربانترین مهربانان، اجابت فرما ای پروردگار جهانیان.

۷۵۲

بخش سیزدهم: در مناقب امام حسن عسکریعليه‌السلام

قطره ای از دریای فضایل و مناقب پیشوای یازدهم، سبط سرور بشر پدر گرام مهدی منتظرعليه‌السلام و شافع روز محشر، امام پسندیده و پاکیزه ابو محمّد حضرت حسن بن علی، امام عسکری صلوات اللَّه علیه

۷۵۳
۷۵۴

1132/1. در کتاب «الثاقب فی المناقب » می نویسد:

ابوهاشم جعفری می گوید: روزی مولایم امام حسن عسکریعليه‌السلام سوار بر مرکب شده و به سوی صحرا حرکت کرد، من نیز به همراه حضرتش سوار بر مرکبم شده و حرکت کردم، حضرت جلوتر حرکت می نمود من نیز پشت سرش در حرکت بودم، ناگاه به یاد بدهی خود افتادم، در فکر بودم که چگونه پرداخت خواهم نمود.

ناگاه امامعليه‌السلام متوجّه من شد و فرمود:

اللَّه یقضیه ؛ خداوند آن را پرداخت می نماید.

آنگاه از زین مرکبش خم شد و با تازیانه اش خطی در زمین کشید و فرمود: یا أبا هاشم! إنزل فخذ واکتم.

ای اباهاشم! فرود آی، بردار و کتمان کن!

من از مرکبم فرود آمدم، دیدم شمش طلایی است، برداشتم و در خورجینم گذاشتم و باز به راه خود ادامه دادیم، باز به فکر فرو رفتم، و با خودم گفتم: اگر قیمت این طلا به اندازه بدهی من باشد بهتر است، و گرنه باید طلبکارم را با آن راضی کنم، الآن باید به فکر خرجی فصل زمستان - از قبیل، لباس و چیزهای دیگر - باشم.

۷۵۵

همین که این امور از ذهنم خطور کرد دیدم امامعليه‌السلام برای دوّمین بار از روی مرکبش خم شد و با تازیانه اش همانند خطّ نخستین، خطّی دیگر کشید و فرمود:

إنزل فخذ واکتم ؛

فرود آی، بردار و کتمان کن.

من بار دیگر از مرکبم فرود آمده و شمش نقره ای برداشته و در خورجین دیگرم گذاشتم، بعد حضرتش اندکی به راه خود ادامه داده و به منزلش باز گشت.

من نیز به خانه ام آمدم، وقتی به خانه رسیدم، مقدار بدهی خود را محاسبه کرده و مبلغ آن را بدست آوردم، سپس آن شمش طلا را وزن کرده و قیمتش را بدست آوردم، دیدم بی کم و زیاد به اندازه بدهی من است.

(نویسنده کتاب «الثاقب فی المناقب» پس از نقل این حدیث شریف گوید: ) آری، اگر کسی در این حدیث بیندیشد می فهمد که این معجزه از معجزه حضرت عیسیعليه‌السلام که از آنچه می خوردند و در خانه هایشان ذخیره می کردند، خبر می داد، بالاتر است، و توفیق از خداوند متعال است.(1)

1133/2.شیخ صدوق رحمه‌الله نقل می کند: احمد بن اسحاق رضی الله عنه، وکیل قمی گوید:

به محضر مولایم امام حسن عسکری علیه الصلاه والسلام شرفیاب شده، عرض کردم: قربانت گردم، مطلبی در دلم هست که به خاطر آن غمگین هستم، می خواستم این آن را از پدر بزرگوارت بپرسم، ولی ممکن نشد.

فرمود:

آن مطلب چیست؟

عرض کردم: آقای من! از پدران بزرگوارتان - علیهم الصلاه والسلام - چنین روایت شده:

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 217 ح 20.

۷۵۶

أنّ نوم الأنبیاء علی أقفیتهم، ونوم المؤمنین علی أیمانهم، ونوم المنافقین علی شمائلهم، ونوم الشیاطین علی وجوههم .

خوابیدن پیامبران بر پشتشان، خوابیدن مؤمنان به طرف راستشان، خوابیدن منافقان به طرف چپشان و خوابیدن شیاطین بر رویشان است.

(آیا چنین است؟) فرمود: آری.

عرض کردم: آقای من! من هر چه سعی می کنم به طرف راستم بخوابم، نمی توانم، و خوابم نمی برد.

امامعليه‌السلام لحظاتی سکوت نمود، آنگاه فرمود: ای احمد! نزدیک من بیا.

من نزدیک حضرتش رفتم، فرمود:

یا أحمد! أدخل یدک تحت ثیابک ؛

ای احمد! دستت را زیر لباست ببر.

من چنین کردم، حضرت دست خود را از زیر لباسش بیرون آورد و زیر لباس من وارد نمود، و دست راست خود را به طرف چپ من و دست چپش را به طرف راست من کشید و این کار را سه مرتبه تکرار کرد.

از آن به بعد دیگر من نمی توانم به طرف چپم بخوابم.(1)

در نسخه «کافی» آمده: از آن پس، هرگز بر آن پهلو خوابم نمی برد.(2)

1134/3. شیخ طوسیقدس‌سره در کتاب «الغیبه » می نویسد:

محمّد بن احمد انصاری گوید: گروهی از مفوّضه و مقصّره کامل بن ابراهیم مدنی را به سوی امام حسن عسکریعليه‌السلام فرستادند.

کامل گوید: من با خودم گفتم: وقتی به محضرش شرفیاب شدم از او می پرسم؛ تنها کسی وارد بهشت می شود که شناخت و گفتارش همانند شناخت و گفتار من باشد.

وقتی وارد محضر آقایم ابو محمّدعليه‌السلام شدم؛ دیدم که لباس فاخری بر تن

___________________

1- الدعوات راوندی: 70 ح 169، بحار الأنوار: 190/76 ح 21.

2- الکافی: 513/1 ح 27 (با اندکی تفاوت)، بحار الأنوار: 286/50 ح 61.

۷۵۷

دارد، با خود گفتم: ولیّ خدا و حجّت او لباس فاخر می پوشد و به ما دستور می دهد که با برادران دینی مواسات و یاری نماییم و ما را از چنین لباسهایی نهی می کند؟!

چون این سخن از ذهنم خطور کرد، حضرت لبخندی زد و آستین های خود را بالا زد، دیدم لباس پشمی سیاه زبر و خشنی به تن داشت، آنگاه فرمود:

هذا للَّه وهذا لکم ....

این لباس به خاطر خداوند متعال و این یکی به خاطر شماست...(1)

1135/4.قطب الدین راوندی قدس‌سره در کتاب «خرائج » می نویسد: ابو هاشم جعفری گوید:

من با خودم می گفتم: دوست دارم بدانم امام حسن عسکریعليه‌السلام در مورد قرآن چه می فرماید؟ آیا به نظر آن حضرت قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق؟ [در حالی که قرآن سوای خداوند متعال است].

در این فکر بودم که مولایم رو به من کرد و فرمود:

مگر روایتی که امام صادقعليه‌السلام فرموده به تو نرسیده؟ آنجا که امام صادقعليه‌السلام می فرماید:

لمّا نزلت ( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ) (2) خلق لها أربعه ألف جناح، فما کانت تمرّ بملاءٍ من الملائکه إلّا خشعوا لها؟! وقال: هذه نسبه الربّ تبارک وتعالی .

وقتی (سوره)( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ) ؛ نازل شد، خداوند برای آن چهار هزار بال آفرید، او از مقابل هر گروهی از فرشتگان می گذشت، آنان برای او تواضع می نمودند، و می گفتند: این نسبت پروردگار متعال است.(3)

___________________

1- الغیبه طوسی: 148، بحار الأنوار: 253/50 ح 7.

2- سوره توحید، آیه 1.

3- الخرائج: 686/2 ح 6، بحار الأنوار: 254/50 ح 9.

۷۵۸

1136/5. باز در همان منبع و همچنین در «مناقب» آمده است: علیّ بن حسن بن سابور گوید:

سالی در امرّاء در زمان امام حسن عسکریعليه‌السلام خشکسالی شد، خلیفه به حاجب و اهل کشور دستور داد تا برای نماز استسقا؛ (طلب باران) به بیرون شهر بروند.

مردم سه روز پشت سرهم برای نماز استسقا رفتند و دعا کردند؛ ولی باران نبارید.

روز چهارم جاثلیق به همراه مسیحیان و عدّه ای از راهبان به سوی صحرا رفتند، در میان آنان راهبی بود، همین که او دست بر دعا برداشت بارش باران از آسمان شروع شد، وی روز دیگر نیز برای دعا به صحرا رفت، باز هم باران بارید، وقتی مردم این صحنه را دیدند، به شکّ و تردید افتادند، و از این امر در شگفت شده و به دین مسیحیّت متمایل شدند.

(این قضیّه به خلیفه رسید،) وی ناگزیر از امام حسن عسکریعليه‌السلام که در آن موقع در زندان بود(!!) یاری طلبید، او مأموری به نزد حضرتش فرستاد و آن حضرت را از زندان آزاد کرده و گفت: امّت جدّت را دریاب که هلاک شدند.

امام حسن عسکریعليه‌السلام فرمود:

من فردا بیرون می روم و ان شاء اللَّه شکّ و تردید را از بین می برم.

روز سوّم جاثلیق به همراه راهبان به سوی صحرا رفتند، امام حسن عسکریعليه‌السلام نیز به همراه عدّه ای از یارانش به صحرا رفتند، وقتی حضرت چشمش به راهب افتاد و دید که دستش را برای دعا بلند نموده به یکی از غلامانش دستور داد تا دست راست او را نگهدارد و آنچه میان انگشتانش است، بگیرد.

غلام، طبق فرمایش امامعليه‌السلام دست او را نگهداشت و از میان دو انگشت

۷۵۹

سبابّه اش استخوان سیاهی گرفت.

امامعليه‌السلام آن را گرفت آنگاه به راهب فرمود:

اکنون دعا کن و طلب باران نما!

راهب شروع به دعا کرد، آسمان ابری بود، ولی ابرها پراکنده شده و آفتاب درخشان آشکار گشت.

خلیفه، از امام حسن عسکریعليه‌السلام پرسید: ای ابا محمّد! این استخوان چیست؟ حضرت فرمود:

هذا رجل مرّ بقبر نبیّ من الأنبیاء فوقع إلی یده هذا العظم، وما کشف من عظم نبیّ إلّا وهطلت السماء بالمطر .

این شخص از کنار قبر یکی از پیامبران عبور نموده و این استخوان را از قبر آن پیامبر بدست آورده و استخوان هیچ پیامبری در پیشگاه خدا ظاهر نمی شود مگر آن که به زودی از آسمان باران می بارد.(1)

1137/6. دررجال کشی قدس‌سره آمده است: محمّد بن حسن گوید:

بیماری سختی در چشمم پدید آمد، نامه ای به محضر مولایم امام حسن عسکریعليه‌السلام نوشته و از آن حضرت خواستم که برای من دعا بفرماید.

وقتی نامه را فرستادم با خودم گفتم: کاش از حضرتش می پرسیدم که سرمه ای برای چشمم بیان می کرد.

پاسخ نامه که با خطّ مبارک آن حضرت نوشته بود، آمد، در آن برای سلامت چشم بیمارم دعا فرموده بود، چرا که یکی از چشمانم نابینا بود، و پس از آن مرقوم فرموده بود:

أردت أن أصف لک کحلاً، علیک بصبر مع الإثمد کافوراً وتوتیا، فإنّه یجلو ما فیها من الغشاء وییبس الرطوبه .

___________________

1- الخرائج: 441/1 ح 23، بحار الأنوار: 270/50 ح 37. نظیر این روایت در المناقب: 425/4 نقل شده است.

۷۶۰