اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی

اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی33%

اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی
  • شروع
  • قبلی
  • 106 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11921 / دانلود: 4081
اندازه اندازه اندازه
اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی

اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اندیشه‌های حسینی و شصت مجلس مصیبت از تذكره الشهداء. شریف كاشانی

نویسنده: احسان زاهری

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

سپیده سخن

اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَینعليه‌السلام اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَین وَ عَلی عَلِی ابْنِ الحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَین وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَین.از آن جا كه مردم به خصوص مؤمنین و شیعیان علی‌عليه‌السلام عنایت خاصی به مظلومیت سید و سالار شهیدان حضرت ابی عبداللَّه الحسینعليه‌السلام و یاران باوفایش دارند، مجلس‌های بسیاری به مناسبت‌های تولد و شهادت، محرم و عاشورا، كربلا و نینوا، اربعین و اسراء، برقرار می‌نمایند، هزینه‌های سنگینی را در راستای اظهار ادب و ارادت به حماسه خونین او و فداكاری و ایثار او صرف می‌نمایند، در اقامه تعزیه و عزاداری او شب‌ها و روزهای بسیاری را صرف زنده نگه‌داشتن نام و یاد او، اندیشه و حماسه‌اش، ایثار و گذشتش، شجاعت و انقلابش، ایمان و هجرت و شهادتش می‌نمایند، این توجه توده‌های مردم ما را بر آن داشت، تا نسل جوان، شور آفرینان حماسه مقدسش را نسبت به گوشه‌ائی و برگزیده‌ائی از رسالت آرمان و افكار او آشنا نمائیم. لذا در بیش از چهل عنوان موضوعات مختلف انتخاب گردید، تا در مجالس آن حضرت كه دانشگاه حسینیان و مركز بررسی و تحلیل بیانات و تفسیر سخنان پیامبر گونه او می‌باشد،مورد بحث قرار گیرد، تا مردم تحت تربیت اندیشه‌های آن امام نور و اصحابش قرار گیرند و در روش و منش عملی و كاربردی خود جلوه‌ایی از آن حجت الهی گردند، راستی! چرا باید نمایش‌های جنگ و اسارت و غیره در تعزیه‌خوانی‌ها مطرح گردد، امّا صبر و استقامت، ایمانِ شهداء و اسراء، نجوای عارفانه و عاشقانه آن‌ها در آخرین شب از عمرشان به نمایش گذاشته نشود، بر ماست كه افكار و پیام‌های آن نور خدا را در جامعه روشن نمائیم، تا جهت رسیدن به عزت‌های دنیایی و آخرتی، سعادت‌ها و كمالات انسانی الگوی خویش را آن ولی خدا و یاران عاشقش قرار دهیم.والسلام«احسان زاهری»

امام حسین و شكرگزاری

اشاره

قدردانی و سپاس در مقابل خدمت و نعمت، از احكام قطعی وجدان و فطرت سالم، عقل و عرف و شرع می‌باشد. لذا همه انسان‌ها سپاسگزاری از خالق بشر را تحسین می‌نمایند و آن را كاری انسانی و عقلایی و زیبنده فطرت و وجدان سالم می‌دانند.امام حسینعليه‌السلام فرمود: «شُكرُكَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ یقْتَضی نِعْمَةً انِفَةً؛ سپاس و تشكر برای نعمت‌های گذشته، زمینه را برای نعمت‌های آینده آماده می‌نماید».خداوند در قرآن می‌فرماید( لَئِنْ شَكَرتُم لاَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید ) [۱] اگر از نعمت‌های الهی تشكر و سپاس گزاری نمایید، آن‌ها را حتماً برای شما زیاد می‌كنم و اگر ناسپاسی (از نعمت‌ها) نمایید، به درستی كه عذاب من سخت است». خداوند به حضرت موسیعليه‌السلام وحی فرمود:( یا مُوسی اُشْكُرنی حَقَّ شُكری، فَقال: یارَبِّ كَیفَ اَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ، وَ لَیسَ مِن شُكْرٍ اَنْ اَشكُرَ بِه اِلاَّ وَ اَنتَ اَنْعَمتَ بِه عَلی؟ ) [۲] ای موسیعليه‌السلام حق تشكر مرا بجا آور، پس موسیعليه‌السلام فرمود: ای پروردگارم! چگونه حق سپاسگزاری تو را بجا آورم، در حالی كه هر شكری كه بجای می‌آورم، تو به من نعمت دیگری عطا فرمودی».( فَقال: یا مُوسی شَكَرْتنی حَقَ شُكری حین عَلِمْتَ اِنَّ ذلِكَ مِنّی ) [۳] ای موسیعليه‌السلام زمانی كه دانستی آن متعلق به من است، حق سپاسگزاری مرا بجای آوردی».حضرت علیعليه‌السلام می فرماید: «شُكْرُ المُؤمِن یظْهَرُ فی عَمَله وَ شُكرُ المُنافِقِ لا یتَجاوَزُ لِسانَه؛[۴] سپاسگزاری انسان با ایمان در عملش ظاهر می‌شود و قدردانی منافق از زبانش تجاوز نمی‌كند».حضرت علیعليه‌السلام فرمود: «شُكُر العالِمِ عَلی عِلمِه، عَمَلهُ بِه وَ بَذْلُهُ لِمُسْتَحَقِّةِ؛[۵] قدردانی دانشمند بر علمش، همان عمل او به دانشش و بخشیدن آن به مستحقین علم می‌باشد».شكر نعمت، نعمتت افزون كند كفر نعمت، نعمتت ویران كند

داستان

در زمان رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شهر مدینه شخصی بود بسیار ظاهر الصّلاح، بطوریكه كسی در حقّ او در هیچ موردی گمان سوء ظن و خلاف نداشت، تا جایی كه شاید بسیاری از مردم در برخورد با او از وی طلب دعا می‌كردند. ولی او بدون توجّه به ظاهر آراسته خویش بعضی از شبها به خانه مردم مدینه دستبرد می‌زد!شبی برای دزدی از دیوار خانه‌ای بالا رفت، اثاث زیادی در آن خانه دید و در میان خانه بغیر از یك زن جوان تنها كسی نبود. عجیب خوشحال شد، كه امشب علاوه بر چنگ آوردن مال فراوان، در رختخواب عیش و عشرت هم شركت خواهد كرد.همان طور كه در دل شب بر سر دیوار منظره فریبنده اثاث خانه و چهره دلربای زن را می‌نگریست، به فكر فرو رفت: دزدی تاكی؟ ننگ تا چه مدت؟ برای چه باید زحمات انبیاء و اولیا را از یاد برد؟ عاقبت این همه گناه و فساد چه خواهد شد؟ در پیشگاه حق و در دادگاه عدل جواب این همه ظلم و جنایت را چگونه باید داد؟ آری، با ادامه این اعمال به روزی خواهم رسید، كه برای من راه گریز و فراری از چنگال عدالت نخواهد بود. آن روز پس از اتمام حجت حق، مبتلا به غضب خداوندی می‌شوم و از آن پس به زندان آتش خواهم افتاد و انتقام آلودگیهایم را پس خواهم داد. پس اندكی تأمل و فكر، از دزدی و تجاوز به آن زن سخت پشیمان شد و با دست تهی به خانه برگشت. به وقت صبح نیز خود را به لباس خوبان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدّس رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و در حضور آن جناب نشست. ناگهان دید زن صاحب خانه‌ای كه شب گذشته برای دزدی اثاث، آن را در نظر گرفته بود، به محضر رسول اكرم آمد و عرضه داشت: ای رسول خدا! زن بی شوهری هستم با ثروتی زیاد هستم، پس از چند ازدواج، دیگر قصد شوهر كردن نداشتم، اما دیشب به نظرم رسید، كه دزدی به خانه‌ام راه پیدا كرده، گرچه چیزی نبرد، ولی مرا وحشت زده كرد و از این پس می‌ترسم در تنهایی به زندگی ادامه دهم. اگر صلاح می‌دانید، برای من همسری انتخاب كنید.حضرت اشاره به آن مرد، یعنی به دزد شب گذشته كردند و فرمودند: اگر میل داری، تو را به این شخص تزویج كنم.زن به چهره مرد خیره شد، او را پسندید و نسبت به او اظهار میل و رغبت كرد.پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عقد آن زن را برای آن مرد بست، سپس هر دو به منزل آمدند. دزد در كمال نشاط و شادی داستان خود را برای آن زن تعریف كرد و به او گفت: اگر شب گذشته ثروتت را می‌بردم و دامن عفتت را آلوده می‌كردم، علاوه بر این كه یك شب بیشتر در كنار تو نبودم، آتش غضب همیشگی حق را برای خود برمی افروختم. ولی در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هوای نفس صبر و استقامت ورزیدم و در نتیجه برای همیشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابدی رسیدم.[۶] .

پیام

۱. تشكر و سپاس و قدردانی از خدمات و هدایای دیگران یك اصل پذیرفته شده در نزد همه انسان‌هاست و هر كسی در این مسیر از خدمت كنندگان به مردم و جامعه تشكر نكند، مورد توبیخ و سرزنش عقلاء قرار می‌گیرد.۲. همیشه قدردانی و تشكر از صاحب نعمت عامل تشویق او در اكرام و اطعام و عنایت است. لذا شاكرین زمینه را، آماده خدمات دیگران به خود می‌نمایند.۳. ناسپاسی و كفران نعمت، انسان را از هستی ساقط كرده و مورد سرزنش قرار می‌دهد.۴.استفاده صحیح از نعمت موجب فراوانی آن می‌شود.۵. به كار گرفتن نعمت در جهت خلاف اهداف خالق و صاحب آن موجب نارضایتی او و محروم شدن از آن می‌گردد.۶. قدردانی از نعمت‌ها باید در تمام جهات اعتقادی و عملی و رفتاری زندگی انسان محقق گردد.

امام حسینعليه‌السلام و معرفت الهی

اشاره

شناخت از مباحث اساسی و زیر بنایی می‌باشد. كه اگر این مهم مورد بی‌توجهی قرار گیرد. عبادات و اعمال در محضر معشوق و محبوب جاهلانه بوده و ارزش چندانی نخواهد داشت. لذا امام حسینعليه‌السلام در بیان رسا و بلیغ خود خطاب به مردم فرمود:( اَیهَا النَّاسُ اِتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ، مَا خَلَقَ العِبادَ اِلا لِیعرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبْدُوهُ وَ اِذَا عَبَدوُهُ اِستَغنُوا بِعِبادَتِه عَن عِبادَةِ مَاسَواه ؛) [۷] ای مردم! از خداوندی كه یاد او جلیل است، بترسید. او بندگان را نیافرید، مگر برای این كه او را بشناسند. پس زمانی كه او را شناختند، عبادت او را نمودند و زمانی كه او را پرستش نمودند، از بندگی غیر او بی نیاز می‌شوند. مردی سؤال كرد، ای فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پدر و مادرم فدایت معنای شناختن خداوند چیست؟امام فرمود: «مَعْرِفَةُ اَهْلِ كُلِّ زِمانٍ اِمامَهُمُ الَّذی یجِبُ طاعَتُهُ؛[۸] اهل هر زمانی امام خودشان را كه واجب است، از او اطاعت كنند. بشناسند». لذا انسان برای كسب شناخت باید دست توسل به عنایت الهی زند، تا كامیاب گردد.«اَللهُمَ مَا عَرَفنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك: خدایا نشناختم حق شناخت ترا».«اَللهُمَّ عَرِّفْنِی نَفسَك وَ اِنَّ لَم تُعرَّفنی نَفسَك لَم اَعرِفْ رَسُولَك: خدایا! خودت را به من معرفی نما، اگر خودت را به من نشناسی. رسول تو را هم نخواهم شناخت».«اَللهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَكَ فَانّك اِنْ لَم تُعَرِّفَنِی رَسُولَكَ لَم اَعْرِف حُجَّتَك؛ خدایا! رسول خود را به من بشناس به درستی كه اگر رسولت را به من معرفی نكنی حجت تو (امام معصوم خود را) نخواهم شناخت».«اَللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَك: خدایا! حجتت را به من معرفی نما». یعنی امام زمانم را بشناسم.«فانِّكَ اِنْ لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَكَ ظَلَلْتُ عَن دینی: به درستی كه اگر حجت خود را به من معرفی ننمائی از دینم گمراه شده‌ام». حال انسان باید بداند، زیر بنای همه اعتقادات و ایمان و عمل صالح، عزت و شوكت، قربت و منزلت در پیشگاه حضرت حق، معرفت و شناخت، شعور و درك معشوق و مولای خویش است.خداوند در قرآن فرمود:( ما خَلَقْتُ الجِنِّ وَ الاِنسَ اِلاَّ لِیعْبُدُون ) [۹] جن و انسان را نیافریدم، مگر برای این كه مرا عبادت كنند». یعنی نسبت به من شناخت و معرفت كسب نمایند.امام حسینعليه‌السلام فرمود: «دِرَاسَةُ العِلمِ لِقَاحُ المَعرِفَةِ؛[۱۰] بررسی علوم و بحث‌های آن، شناخت را بارور می‌نماید».خداوند در قرآن فرمود:( مَن اَحْیاهَا فَكاَنَّمَا اَحْیا النَّاسَ جَمیعاً ) [۱۱] كسی كه انسانی را زنده نماید (یعنی معرفت و شناخت، علم و آگاهی به او دهد) گویا همه مردم را حیات بخشیده است.»

داستان

ابن عباس می‌گوید: سلمان فارسی را در خواب دیدم، با تاجی از یاقوت و حلل بهشتی. پس، سؤال كردم، بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی را در بهشت افضل یافتی؟گفت: بعد از ایمان به خدا و رسول، بهتر از دوستی علی بن ابی طالب‌عليه‌السلام و اقتدا به آن حضرت نیافتم.[۱۲] .

ای دوست، پریشان پریشانم كن

مستم كن و محوم كن و ویرانم كن

یك شعله ز جلوه‌های شور انگیزت

در من زن و كوه آتش افشانم كن

پیام‌ها

۱. شناخت زیر بنای اصول اعتقادی و فروع دین می‌باشد.۲. فلسفه آفرینش، شناخت و معرفت حق است.۳. شناخت امام زمان بر همه مردم واجب است، زیرا واجبات دینی را باید از او آموخته و عمل نمود، حال كه عمل به دین واجب است، پس شناختِ مرجع و امام واجب می‌گردد، چون دین را باید از كارشناس و معلم آن یاد گرفت.۴. عبادت و بندگی و شناخت واقعی حضرت حق انسان را از غیر او بی نیاز می‌نماید. چون معشوق حقیقی را شناخته است.۵. شناخت خداوند موجب معرفت قرآن و وحی، نبوت و امامت می‌گردد. و اگر انسان اینها را نشناسد، از دین گمراه می‌گردد.۶. جلسات علمی و بحث‌های اصول و فروع دین، شناخت و دانش انسان را بالا می‌برد.۷. اندیشه و شناخت و شعور دادن به انسانها در واقع زنده نمودن بشریت است. ۸. باید با تمام وجود شناخت و معرفت را از خداوند در خواست نمائیم، تا لیاقت و ظرفیت این نعمت بزرگ را به ما عنایت فرماید. تا قطره‌ایی از حقِ عبادت و شكرِ معرفت او را به جای آوریم.۹. زنده كردن فكری و اعتقادی مردم و جامعه بشری و ایجاد شناخت و معرفت از بالاترین عبادات و اساسی‌ترین تبلیغ و با فضیلت‌ترین اعمال می‌باشد.

امام حسینعليه‌السلام و تقوا

اشاره

مباحث تقوا در میان آیات الهی، بیانات حیات بخش چهارده معصومعليهم‌السلام ، انبیای الهی، اولیای او و شهداء راه حق و فضیلت به صورت وسیعی مطرح گردیده است. نویسندگان و گویندگان بارها در موقعیت‌ها و مناسبت‌های مختلف، تقوای الهی را در جهات مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی، حكومتی و اجرایی، عبادی و اخلاقی یاد آور شده و آن مهم را بیان و تشریح نموده‌اند، در یكی از بیانات، حضرت امام حسینعليه‌السلام فرمود: «اُوصِیكُم بِتَقوَی اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهَ قَد ضَمَنَ لَمَن اتَّقاه، اَنْ یحَوِّلَهُ عَمَّا یكرَهُ اِلی مَا یحِبُّ وَ یرزُقُهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِب؛[۱۳] شما را به تقوای الهی سفارش می‌كنم؛ به درستی كه خداوند برای اهل تقوا ضمانت نموده، آن چه از آن ناراحت است، به آن چه كه دوست دارد، تبدیل نماید. و بدون حساب به او روزی كرامت نماید».تقوی: روح و جان، عقل و دل را از گناهان و حرام حفظ نمودن و آن‌ها را به اعمال زیبای الهی كه انجام واجبات و ترك كارهای حرام است مزین كردن، و از آن بالاتر، انجام مستحبات و ترك مكروهات می‌باشد.مثال: انسان پا برهنه در سرزمین پر از خاشاك و تیغ چگونه باید با دقت و هوشیاری قدم بردارد، تا بتواند صحیح و سالم مسیر را ادامه دهد، لذا در جامعه باید برای رعایت تقوا این گونه با آگاهی و بینش صحیح زندگی كرد.خداوند در قرآن می‌فرماید:( اِنَّ الحَسَناتِ یذهِبْنَّ السَّیئاتِ ) [۱۴] به درستی كه خوبیها، بدیها را از میان می‌برد». بله، تقوای الهی اعمال زشت انسان را از پرونده حذف نموده و رفتار نیكو و كمالات را در نامه اعمال او ثبت می‌گرداند. قرآن شریف كه كتاب هدایت انسانی است، در مورد اوصاف متقین می‌فرماید:( ذلِكَ الكِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقین ؛ [۱۵] شكّی در آن كتاب نیست، كه هدایتی برای اهل تقوی است.( اَلَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهِمْ ینْفِقُونْ ) [۱۶] كسانی كه ایمان به خدا آوردند و نماز را اقامه نموده و از آن چه روزی آن‌ها نمودیم (در راه خدا) انفاق می‌نمایند. ( وَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیكَ وَ ما اُنزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْأخِرَةِ هُمْ یؤقِنُونْ ) [۱۷] و كسانی كه ایمان آوردند به آن چه به تو (ای پیامبر) نازل شده [قرآن كریم] و آن چه قبل از تو نازل شد [كتاب‌های آسمانی دیگر] و آخرت را به طور قطع باور دارند. ( اُولئِكَ عَلی هُدَی مِنْ رَبِّهِمْ وَ اُؤلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونْ ) [۱۸] اینان از جانب خداوند هدایت یافته و رستگار و پیروزند».پس انسان‌های با تقوی اهل اقامه نماز و پرداخت زكات و انفاق در راه خدا بوده و اهل ایمان به او و پیامبرش و همه انبیاء الهی و معاد می‌باشند.حضرت علیعليه‌السلام فرمود: ( اِنَّ تَقوَی اللَّهِ مِفتاحُ سِدادٍ و ذخیرةُ مَعادٍ و عِتقٌ مِن كُلِّ مَلَكَةٍ و نِجاةٌ مِن كُلِّ هَلَكةٍ ) [۱۹] به درستی كه تقوای الهی باز كننده هر بسته‌ای و ذخیره روز قیامت و آزادی از هر حاكمی و نجاتی از هر هلاكتی است. چه قدر محفوظ بودن از گناهان در سرنوشت انسانی مؤثر، مفید و كارساز است! كه انسان را از بردگی حاكمان و شیاطین طغیانگر آزاد نموده و نسبت به بن بست‌ها راه‌گشا و انسان را از راههای هلاكت دنیایی و آخرتی نجات دهنده و برای روزی كه هیچ ثروت و ریاستی كارسازی و ارزشی ندارد، این تقوای خدایی به عنوان سرمایه خوب انسانی، فقر و بیچارگی انسان را جبران می‌نماید و اگر گروهی، این گوهر كمیاب الهی را كسب كنند، از همه برتر می‌گردند. چرا كه خداوند می‌فرماید:( اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَاللَّهِ اَتْقیكُم ) [۲۰] به درستی كه بهترین شما در پیشگاه خداوندی با تقواترین شماها هستند».امام علیعليه‌السلام در معنای تقوا و فجور می‌فرماید:( «اِعْلَمُوا عِبادَاللَّهِ اَنَّ التَقوی دارُ حِصنٍ عَزیزٍ و الفُجُورُ دارُ حِصِنٍ ذلیلٍ ) [۲۱] بندگان الهی بدانید؛ به درستی كه تقوا: قلعه، خانه و دژ مستحكم و ارزشمندی است و فجور؛ خانه و سنگر ذلت و خاری است. بله؛ تقوا انسان را به عزت می‌رساند، امّا گناه، فسق و فجور، انسان را با ذلت‌ها و نكبت‌ها گره می‌زند، حال امر به تقوا و خوبی نمودن، نهی از زشتی‌ها و بدی‌ها، ظلم و فسق و فجور وظیفه هر انسانی است، كه خواهان حركت در مسیر عزت و شرفِ اعتقادی و دینی می‌باشد.در روایت، تقوا به سنگر محكم حفاظتی تشبیه شده كه ساكنین آن از تیرهای دشمنان حفظ می‌گردند و هم چنین در تشبیه دوم: از زبان مبارك حضرت آمده است( اَلا اِنّ التَقوی مَطَایا ذُلَلٌ، حُمِلَ عَلَیهَا اَهْلُهَا و اُعْطُوا [ صفحه ۲۵] اَزِمَّتَها فَاورَدَتْهُمُ الجَنَةَ ) [۲۲] آگاه باشید! به درستی كه تقوا مركبی رام و راهوار است، اهل او بر آن سوار و زمامش در دست آن‌هاست؛ پس آن مركب آن‌ها را وارد بهشت می‌نماید. بله؛ تقوای الهی انسان را به سلامتی و با آرامش كامل به مقصد و مقصود كه همان بهشت برین و مقام قرب الهی است، نایل می‌گرداند.

داستان

مرحوم شیخ با برادر خود از كاشان به مشهد مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسه، در حجره یكی از طلاب منزل گرفت. روزی شیخ به او پولی داد؛ تا نان خریداری كند، وقتی برگشت، شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روی نان گذاشته است. به او گفت: پول حلوا را از كجا آوردی؟ گفت: به عنوان قرض گرفتم. شیخ فقط آن چه از نان، حلوایی نشده بود برداشت و فرمود: من یقین ندارم، برای اداء قرض زنده باشم.روزی همان طلبه پس از سالها به نجف آمده بود، خدمت شیخ عرض كرد: چه عملی انجام دادید كه به این مقام رسیدید و شما را موفق نمود، اینك در رأس حوزه علمیه قرار گرفته‌اید و مرجع همه شیعیان جهان شدید؟شیخ فرمود: به این علّت كه جرأت نكردم، حتی نان زیر حلوا را بخورم، ولی تو با كمال جرأت نان و حلوا را تناول نمودی.

پیام

۱. تقوا: اول و آخر كمال، ظاهر و باطن تكامل انسان می‌باشد.۲. انسان با تقوا در دنیا و آخرت تحت بیمه الهی می‌باشد. و از همه خطرات حفظ می‌گردد.۳. متقین را خداوند هدایتگر و در همه موارد یار و مدافع آن‌هاست.۴. تقوا بدی‌ها را محو می‌نماید.۵. تقوا انسان را به مقام تمیز و جدا كردن حق از باطل می‌رساند.( اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً ) [۲۳] اگر تقوای الهی را پیشه كنید، خداوند مقام تفكیك حق از باطل را به شما عنایت می‌نماید.۶. هرچه خود مصونی انسان از گناهان بالاتر رود، ارزش وجودی او در پیشگاه حضرت حق گرامی‌تر می‌گردد

.خدا كند كه جوانان ز حق جدا نشوند

به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند

مقدسات جهان را، به زیر پا ننهند

شرور و مفسد و بی دین و بی حیا نشوند

خدا كند كه جوانان عقیده‌مند شوند

سبك عیار و تهی مغز و خودنما نشوند

سرعقیده خود پای بفشرند

چو كوه بسان كاه ز هر باد جابجا نشوند

امام حسینعليه‌السلام و قرآن

اشاره

آری! حضرت امام حسینعليه‌السلام كه قربانی تحقق آرمان‌ها و رسالت قرآن است، سر بریده او بالا نی تلاوت قرآن می‌نماید.بانگ لبیك كه حجاج به لب می‌آورند آیه‌هایی است كه بر نیزه تلاوت كردی بله، این از بزرگترین معجزات الهی و بالاترین نمایش قدرت الهی و اثبات حقانیت حسینیان و بر خلاف عادت در نظام تكوین است؛ زیرا هر زمانی خداوند برای تجلّی قدرت خویش اراده نماید، همان شود.خداوند در قرآن كریم می‌فرماید:( اِذْا اَرْادَ اللَّهُ شَیئاً اَن یقُولَ لَهُ كُن فَیكُون ) [۲۴] زمانی كه خداوند اراده نماید، كه چیزی بشود، می‌شود». قرآن خواندن سربریده حضرت امام حسینعليه‌السلام برای اثبات حقانیت آن حماسه خونین و راه و اهداف آن قیام مقدس می‌باشد.حضرت امام حسینعليه‌السلام بهره‌گیری مردم را از قرآن بر چهار وجه بیان می‌فرماید:( كِتابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی اَرْبَعَةِ اَشْیآءِ، عَلَی الْعبادَةِ وَ الاْشارَةِ وَ اللَّطآئِفِ وَ الْحَقآئِقِ، فَالعِبادَةُ لِلْعَوامِ، وَ الاْشارَةُ لِلْخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلاْوْلیاءِ وَ الْحَقآئِقُ لِلاْنْبِیاءِ عليهم‌السلام ) [۲۵] كتاب خداوند عزیز و بزرگ چهار چیز در بر دارد؛ عبادت و اشاره، لطیفه‌ها و حقیقت‌ها، پس عبادت آن برای عوام و اشارات آن برای خواص و ظرافت‌ها و دقت‌هایش برای دوستان (خدا و رسول و اهل بیتعليهم‌السلام و حقیقت‌های آن برای انبیاء الهی می‌باشد.لذا هر كسی بر حسب استعداد و شناخت و فهم خود از این دریای علوم به گونه‌ای بهره‌برداری می‌نماید، یكی عبادت را پیگیری و از آن لذت می‌برد، دیگری رمزها و اشارات قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهد وگروهی از دوستان الهی به ظرافت‌های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و... پرداخته و چهارمی به استخراج احكام واقعی و حقیقی آن در تمام ابعاد فكری، فرهنگی و علمی می‌پردازد. تا بشریت را با آن هدایت نماید و به مقصد برساند. امام حسینعليه‌السلام فرمود: «القرآنُ ظاهِرُهُ اَنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ؛[۲۶] قرآن ظاهرش زیبا و شگفت‌انگیز و درون آن ریشه‌دار و عمیق است.»

داستان

ناپلئون روزی درباره مسلمین فكر كرد و پرسید: مركز آنان كجاست؟ گفتند: مصر. وقتی با یك مترجم به كشور مصر مسافرت كرد و به كتابخانه آنجا وارد شد. مترجم قرآن را باز كرد، این آیه آمد: ( اِنَّ هَذَا القُرآنِ یهدِی لِلَّتی هِی اَقوَمُ وُ یبَشِّرُ المؤمنین ) [۲۷] به درستی كه این قرآن هدایت می‌كند به آنچه درست و محكم‌تر است و بر مؤمنان بشارت می‌دهد، وقتی مترجم این آیه را برای او خواند و ترجمه كرد؛ از كتابخانه بیرون آمد و شب را تا صبح به فكر این آیه بود. صبح باز به كتابخانه آمد و مترجم آیاتی دیگری از قرآن را برایش ترجمه كرد.روز سوم هم مترجم از قرآن برای او ترجمه كردو خواند. ناپلئون از قرآن سؤال كرد.گفت: اینان معتقدند كه خداوند قرآن را بر پیامبر آخر الزمان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل كرده است و تا قیامت كتاب هدایت آنان است.ناپلئون گفت: آن چه من از این كتاب استفاده كردم، این طور احساس نمودم،اول؛ اگر مسلمین از دستورات جامع این كتاب استفاده كنند، روی ذلت نخواهند دید.دوم: تا زمانی كه قرآن بین آنها حكومت كند، مسلمانان تسلیم ما غربی‌ها نخواهند شد؛ مگر ما بین آنها و قرآن جدایی بیافكنیم.[۲۸] .

بر بام فلق سپیده قرآن می‌خواند

خورشید بخون طپیده قرآن می‌خواند

بر بوسه گه رسول زد چوب یزید

چون دید سر بریده قرآن می‌خواند

پیام‌ها

۱. هر یك از موارد استفاده از قرآن لذت و شیرینی خاص خود را به طالب آن علوم الهی می‌چشاند. مثل اینكه هر غذایی طعم ویژه خود را دارا می‌باشد

.چو از جان پیش پای عشق سرداد

سرش بر نی نوای عشق سرداد

۲. همه مردم لذت و بهره‌برداری از این دریای علوم الهی را دارند.۳. اگر تمام استعدادها در جهت استخراج هدف‌ها و گوهرهای ناب قرآن شریف بسیج گردند، قادر به كشف همه علوم آن نخواهند بود، قرآن گل همیشه بهاری است، كه هر لحظه طراوت و تازگی خود را در طول تاریخ حفظ نموده و مبتكران علوم از آن بهره‌مندند.۴. فیلسوف و متكلم، فقیه و محدث، منطقی و عالم به علوم طبیعی، هر یك از آنها در جایگاه علمی خویش از قرآن كریم بهره می‌برند و این كتاب عزیز جوابگو و اشباع كننده همه آن‌ها می‌باشد.

امام حسینعليه‌السلام و نماز عاشق

اشاره

همه حركت‌ها و تلاش‌ها، بیان‌ها و خطبه‌ها، نامه‌ها و برخوردها از مدینه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا كرببلا و نینوا یكی پس از دیگری سپری گشت. تا این كه روز عاشورا، روز عشق و شوق، روز هجرت و جهاد و شهادت، روز ملاقات با محبوب و معشوق خویش یعنی ملاقات با خدا، رسیدن به محضر حضرت رب العالمین فرا رسید، طلوع خورشید پهنه گیتی را روشن كرد، رمزها و سخنان بین لشگر حق و باطل تبادل گردید. تا این كه اذان ظهر شد، «ابوثامه صیداوی» از رزم آوران لشگر توحید، از منادیان حق، از عاشقان دلباخته حسین بن علیعليه‌السلام به محضر امامش شرفیاب گردید و عرضه داشت؛ یا اباعبداللَّهعليه‌السلام ! جانم فدای تو، این لشگر به جنگ تو نزدیك گشته است، سوگند به خدا كشته نشوی، تا كشته شوم و به خون خویش غلطان گردم، دوست دارم كه نماز ظهر را با تو اقامه كنم، آن گاه خدای خویش را ملاقات نمایم، حضرت سر به آسمان برداشت و فرمود: نماز را یاد كردی، خدا ترا از نمازگزاران و ذاكرین قرار دهد، بله، اول وقت است، به این قوم بگویید؛ دست از جنگ بردارند، تا ما نماز بگذاریم. در این حال «حصین بن تمیم» چون این را بشنید، فریاد برداشت؛ كه نماز شما قبول درگاه خدا نیست، حبیب بن مظاهر اسدی این پیر كربلای حسینی فریاد برداشت؛ ای حِمارِ غَدّار! نماز پسر رسول خدا قبول نمی‌شود، از تو قبول خواهد شد. در این جا، جنگی بین حبیب و دشمنان رخ داد، كه تفصیل آن در «منتهی‌الآمال» آمده است.

ای نمازت آبروی دین ما

خون تو آوازه آئین ما

آری! نماز عشق را با هجرت و جهاد، جنگ و شهادت و خون، اقامه نمودند تا به همه انسان‌ها در طول تاریخ بگویند؛ كه حسینیان در كربلا و نینوا، نمایش عبادت و سجده الهی را با عزیزترین سرمایه‌ها كه جان‌ها می‌باشد، حفاظت و حراست نمودند. لذا در زیارتنامه حضرت می‌خوانیم: «وَ اَشهَدُ اَنَّكَ قَد اَقَمتَ الصَّلوة؛ شهادت می‌دهم كه تو (با خون و جان، فرزندان و اصحاب خویش و اسارت خاندانت) نماز را زنده و پایدار نمودی». و حضرت زهراعليهما‌السلام برای دفاع از ولایت و امامت، زنده نمودن دین و نماز، جان را فدا كرد.نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه ولی من سجده خود را میان كوچه‌ها كردم نماز عشق در سر راه كوفه: حضرت امام حسینعليه‌السلام به راه كوفه كه رسیدند، حر بن یزید ریاحی با چهار هزار سوار راه را بسته بودند، صحبت‌ها و مذاكرات تا وقت نماز ظهر ادامه یافت، حضرت حجاج بن مسروق را فرمود: تا اذان بگوید. سپس حضرت خطاب به لشگر دشمن سخنانی بیان كردند و بعد فرمود: اقامت نماز گفتند. و به حر فرمود: تو هم با لشگر خود نماز اقامه كن. حر جواب داد، پشت سر شما اقامه می‌نمائیم،هر دو لشگر نماز را خوانند و در نماز عصر هر دو لشگر به امام حسینعليه‌السلام اقتداء نمودند.[۲۹] .آری! زنده كردن نماز از آرمانهای قیام حسینی است.اقامه نماز خونین كربلا: روایت شده؛ حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبداللَّه فرمود: كه پیش روی من بایستید تا نماز به جای آورم. بر حسب فرمان حضرت ایستادند و خود را هدف تیرها و نیزه های دشمن قرار دادند، تا این كه حضرت با نیمی از اصحاب نماز خوف را اقامه نمودند (و نیم دیگر لشگر بعد از آنها با امام نماز خواندند). تا این كه روی زمین افتاد، و در آن حال عشق بازی می‌فرمود:خدایا! سلام مرا به پیامبرت برسان و به او ابلاغ كن، كه در این كار قصد كردم نصرت ذریه ترا و جان داد در حالی كه سیزده چوبه تیر در بدن او یافتند، غیر از زخم‌های شمشیر و نیزه‌ها دیگر.[۳۰] . آری! نماز عشق از ظهر روز جنگ احد در اطراف مدینة الرسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، تا نماز ظهر جنگ صفین به امامت مولای عارفان علی بن ابیطالبعليهما‌السلام ، تا نماز خونین سحرگاه نوزده رمضان در محراب رنگین مسجد كوفه، تا نماز عشق در نینوا و كرببلا، همه گویای نقش تربیتی و انسان سازی این دانشگاه عشق و محبت است. آری! همه مردم بیائیم و این مانور و نمایش عبادی و سیاسی، اجتماعی و فردی را در همه ابعاد زندگی خویش جهت آبادی دنیا و آخرت خود زنده نمائیم. این راه همه انبیای الهی و طریق فطرت و عقل سلیم است. لذا كسانی كه از این مسیر فاصله گرفته‌اند، راه شیطانی و باطل، گمراهی و سقوط را انتخاب نموده‌اند. تاریخ در سطرهای خود بیان‌گر این واقعیت می‌باشد.

داستان

خواجه منصور وزیر «سلطان طغرل» مردی دانا، با تقوی و درستكار بود، روزی سلطان طغرل وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار كرد. مأموران به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند. امر پادشاهی را ابلاغ نمودند، ولی وزیر به گفته آنان توجهی نكرد و همچنان به خواندن دعا ادامه داد. مأموران بی‌اعتنایی او را به عرض رساندند، سلطان طغرل به سختی خشمگین گردید. وزیر پس از فراغت از نماز و دعا به دربار آمد. به محض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی؟وزیر در كمال آرامش خاطر عرض كرد: ای پادشاه! من بنده خداوندم، چاكر سلطان طغرل، تا از بندگی خدا فارغ نشوم، نمی‌توانم به وظایف چاكری پادشاه قیام كنم.گفتار محكم و پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تأثیر قرار داد و دیده‌اش را اشك آلود كرد و به وزیر آفرین گفت و سفارش كرد؛ كه همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاكری ما مقدّم بدار، تا از بركت آن امور كشور همواره صحیح و استوار بماند.[۳۱] .

سبب عزت موجود نماز است نماز

زینت درگه معبود نماز است نماز

بی نماز از نظر لطف خدا محروم است

شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز

روز و شب گر به حسین بن علی گریه كنی

شرط اول كه دهد سود نماز است نماز

۴۸ - فرمود: «به مردم دشنام ندهید که دشمنی ایشان را برای خود کسب کنید» (وافی - ما یجب / ۱۴۰).۴۹ - فرمود: «خداوند بهشت را بر دشنام ده و بد زبان حرام کرده، کسی که کم حیا و لاابالی باشد و در آن چه بگوید یا درباره ی او بگویند بی تفاوت باشد، اگر درباره ی چنین کسی تحقیق کنید، او را نخواهید یافت مگر حرام زاده یا انباز بودن شیطان در نطفه اش، آنگاه خواند:( وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ) (و السراء / ۶۴)خطاب به شیطان یعنی: «در مال و اولاد ایشان شریک باش»(وافی - ما یجب / ۱۶۰).۵۰ - عبدالله بن عامر گفت: کودک بودم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه ی ما آمد، مادرم گفت: بیا چیزی به تو بدهم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چه به او می دهی؟» مادرم گفت: خرمایی، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اگر به او ندادی، در نامه ی تو دروغی نوشته خواهد شد» (اسد ۱۹۱ / ۳).۵۱ - به اصحاب، بالسویه، نگاه می کرد و می فرمود: «در بوسیدن اطفالتان تساوی را رعایت کنید» (بحار ۲۸۰ / ۱۶).۵۲ - یهودی ای مقداری خرما از او طلب داشت، موجود نبود، از خوله دختر حکیم وام گرفت و به او داد. (اسد ۱۷۶ / ۳).۵۳ - می فرمود: «از دنیای شما زن و بوی خوش برای من محبوب شده است، اما نور چشم من در نماز است» (شمائل / ۳۸).۵۴ - روزی فرمود: «خداوند حج را بر شما واجب گردانیده» یکی پرسید: امسال یا هر سال؟ فرمود: «اگر بگویم آری بر شما واجب می شود و شما نمی توانید»، آن گاه فرمود: «مادام که شما را ترک می کنم (یعنی چیزی را ناگفته می گذارم» مرا رها کنید زیرا آنان که قبل از شما هلاک شدند از سؤال بیجا و اختلاف بر پیغمبرانشان

هلاک شدند، هرگاه شما را از چیزی نهی کردم از آن دوری کنید، و اگر امر کردم در حد توانائی آن را انجام دهید» (مشکل الآثار ۲۴۴ / ۲).۵۵ - در یکی از جنگها، یکی تیردان جنگاوری را پنهان کرد تا بر او بخندند، وقتی آن را ندید ترسید مبادا پیدا نشود، و همه خندیدند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از راه می گذشت، فرمود: «چه شده می خندید؟» گفتند: چنین و چنان، فرمود: «مؤمن را نمی رسد که مؤمنی را بترساند» (مشکل الاثار ۲۴ / ۲).۵۶ - وقتی نماز تمام می شد، و مردم نشسته یا سر پا بودند، بر ایشان گذر می کرد و به ایشان نزدیک می شد و سؤال می کرد آیا نیازی دارند؟ یکی گفت: دارم، فرمود: چیست؟ گفت: اسلام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: که نزد ما بمانی، یا به بادیه برگردی و اطاعت کنی، البته بمانی بهتر است. (مجمع ۲۵۲ / ۵).۵۷ - هیچ کس چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تنطع (خودپسندی و خودآرائی و تشریفات و شتر مآبی) بدش نمی آمد (مجمع ۲۵۱ / ۱۰).۵۸- در همه ی حالات میانه رو بود، می فرمود: «هرکس میانه رو باشد، عیالمندی بر او فشار نمی آورد، و هرگز بار سنگین زندگانی را احساس نمی کند» (مجمع ۲۲۵ / ۶).۵۹ - سخت حق شناس بود، وقتی به او هدیه می دادند اصرار داشت که به بهتر از آن تلافی کند (مجمع ۳۱۸ / ۱۰).۶۰ - از عیب جوئی نهی می کرد و می فرمود: «هیچ کس عیبی بر برادر مؤمنش نمی پوشاند مگر آن که خداوند او را به بهشت داخل می کند» (مجمع ۶۱. (۲۶۴ / ۶ - از تقدس مآبی ریاکارانه بدش می آمد، روزی بر مردی که در حال سجده بود گذر کرد و به نماز جماعت ایستاد، چون فارغ شد آن مرد هنوز در حال سجود بود، فرمود: «کی از شما او را می کشد؟» یکی برخواست آستین بالا زد و شمشیر کشید، رفت و برگشت و گفت: یا رسول الله! چگونه ساجدی راه لا اله الا الله می گوید بکشم؟! باز فرمود: «کی او را می کشد؟» یکی رفت و برگشت و همان را گفت، تا سه بار؛ آن گاه علیعليه‌السلام رفت و او را ندیده بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست او است، اگر او را کشته بودید، او اول فتنه و آخر فتنه بود» (مجمع ۲۲۵ / ۶).توضیح:از مجموع اخباری که در این مورد هست، معلوم می شود این مرد رأس خوارج بوده و ذوالثدیه نام داشته که در جنگ نهروان کشته شده و به هر حال از تکرار رویدادهای تاریخی معلوم و مشهود می گردد که بیشترین خطر برای جوامع دینی همیشه از ناحیه ی تظاهرکنندگان به دین و منافقان بوده است، و نمونه های آن بعدا می آید.۶۲ - امام حسن کودک بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را می بوسید، اقرع بن حابس از رؤسای قبائل که تازه مسلمان شده بود، گفت: من ده فرزند دارم هرگز یکی از آن ها را نبوسیده ام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من چه کنم اگر خداوند مهربان را از دل تو برکنده است» (محاضرات / ۳۲۲).۶۳ - فرمود: «من مبعوث شده ام تا اخلاق فاضله را تمام کنم» و در حدیث دیگر مکارم اخلاق را. (شمائل / ۹۵).۶۴ - میان دو چیز مخیر نمی شد مگر آن که آسان تر را انتخاب می کرد. برای خودش انتقام نگرفت اما آن جا که حرمت احکام الله در میان بود سخت می گرفت. (شمائل / ۵۹).

توضیح:مراد از آسان تر در این جا بی تکلف تر است نه کم مجاهده تر، به طور مثال اگر بنا بود نان و سرکه میل کند و سرکه آماده نبود، نان خالی می خورد و منتظر سرکه نمی ماند، در حقیقت هر جا سخت گرفتن ترجیحی نداشت راه آسان تر را انتخاب می کرد و نشان می داد که غالب الزامات امری خیالی و لزوم ما لایلزم است.۶۵ - هرگز خادمی یا زنی را نزد، غاید الامر می فرمود: (خاک بر سرش) به صیغه ی غایب، و مرادش جبهه سودن بر خاک برای سجده بود. (شمائل / ۶۱).۶۶ - اگر از کسی ناروائی می دید در مقام اعتراض لفظ مفرد به کار نمی برد، نمی گفت چرا کسی چنین و چنان می کند، می فرمود: چرا کسانی... تا از تعریض به او دورتر باشد. (شمائل ۶۵).۶۷ - سخن او را همه می فهمیدند، دراز سخن نمی گفت. (شمائل / ۸۰).۶۸ - حکمت ها را به شکل کلمات قصار می فرمود، فرمود: «مرا با کلمات جامعه فرستاده اند» (شمائل / ۷۱).۶۹ - در سخن جمع تا اندازه ای برای موافقت شرکت می نمود. (شمائل / ۷۳).۷۰ - قبل از بعثت و بعد از بعثت، ملجأ و پناه فقرا و بیوه زنان و یتیمان و ضعیفان بود. (شمائل / ۷۶).۷۱ - مردی به او خطاب کرد: ای آقا وآقازاده، فرمود: «ای مردم! شیطان شما را گول نزند، من محمد پسر عبدالله، فرستاده ی خدایم، دوست ندارم مرا بیش از آن چه خداوند رفعت داده رفعت دهید». (شمائل / ۷۷).

توضیح:البته معلوم است که لقب آقا و آقازاده خیلی فروتر از لقب رسول الله است، بنابراین مراد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن است که القاب باید دارای مفاهیم منطبق بر فضائل شخص باشد نه به عنوان مدیحه سرایی و به فرموده ی خداوند:( وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ) (حجرات / ۱۱)نباید بازیچه ی اغراض گوینده قرار گیرد.۷۲ - فرمود: «مژده دهید و امیدوار باشید به چیزی که آسان به دست آید، به خدا سوگند از فقر بر شما نمی ترسم، اما می ترسم دنیا برای شما گسترش یابد، همچنان که برای پیشینیان شما شد، آن گاه بر سر آن با همدیگر کشمکش کنید چنان چه آن ها کردند، آن گاه شما را تباه کند چنانچه ایشان را تباه کرد»(شمائل / ۳۷۱).۷۴ - می فرمود: «از دوست داشته ترین و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوش اخلاق ترین شمایید، و به درستی که مبغوض ترین شما در نزد من و دورترین شما در روز قیامت از من، پرگویان و قلمبه گویان و متکبرانند» (تیسیر الوصول ۳۰ / ۲).توضیح:قلمبه گوئی خود یکی از مظاهر تکبر و خودپسندی و افاده است.۷۵ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظرهای خود را میان اصحاب تقسیم می کرد در وقت وداع تحیت او چنین بود: «خداوند توشه ی شما را تقوی قرار دهد و شما را به سوی خیرات رهنمون باد و هر حاجتی را برای شما برآورد، و دین و دنیای شما را سالم نگهدارد، و شما را سالم و بهره مند به من بازگرداند» (المیزان ۳۱۸ / ۶).۷۶ - در وقت خواب، آب وضویش را سرپوش بسترش می نهادند،و مسواک او را زیر بسترش، چون بیدار می شد و می نشست چشم به آسمان می دوخت و آیات آخر سوره ی آل عمران را( ِانَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) را تلاوت می نمود، آن گاه مسواک می کرد و وضو می گرفت، و به سجده می رفت و نماز می گزارد و از مسجد به خانه برمی گشت و اندکی می خوابید و بیدار می شد و همین اعمال را تکرار می نمود و این وضع تا وقت نماز صبح ادامه داشت. (المیزان / ۳۳۲).۷۷ - به مردی شتری بدهکار بود، آن مرد آمد و از پیغمبر به درشتی مطالبه کرد، تا آن جا که بعضی صحابیان خواستند به او تعرض کنند، فرمود: «او را رها کنید زیرا صاحب حق، زبان دار است»، و فرمود: «شتری به او بدهید»، در شتران جستجو کردند شتری بهتر از شترش یافتند فرمود: «همان را به او دهید»، آن مرد گفت: حق مرا بیش از آن دادی، خداوند بیش از آن به تو بدهد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «بهترین شما بهترین وفاکننده در ادای دین است»(تیسیر ۱۴۲ / ۲).۷۸ - در سفر، عقب کاروان می ماند تا ضعیف را حرکت دهد مبادا از کاروان عقب بماند. (تیسیر ۱۹۴ / ۲).۷۹ - شب هنگام همراه یکی از همسرانش در کوچه راه می رفت، یکی از راه گذشت او را صدا زد و به او فرمود: این صفیه همسر من است، آن مرد گفت یا رسول الله! به هر کس گمان برم به تو گمان نمی برم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «شیطان مانند خون در رگهای بنی آدم راه می رود» (تیسیر ۵۰ / ۳).توضیح:واقع بینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درس بزرگی برای زندگی است، افسوس که رسوم و آداب مزورانه نمی گذارد که بشر بر طبق سیرت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوسیله ی صراحت از هزاران بد خیالی رها شود.۸۰ - کلامش بسیار مختصر و مفید بود، اگر کسی می شمرد، شماره ی کلماتش را می دانست، سخن را دراز نمی کرد، گاهی آن را برای فهم مخاطب تکرار می نمود. (تیسیر ۲۷۲ / ۴)۸۱ - در تشییع جنازه آثار اندوه و در صورت مبارکش بود، فکر می کرد و سخن نمی گفت. (سنن / ۲۰۳).توضیح:آثار اندوه از مطلق مگر و موت نبود، که آن سرآغاز سعادت مؤمن است، بلکه از تفریط در اعمال صالحه بود، که در وقت مرگ معلوم می شود چقدر از عمر گرانمایه به هدر رفته است، آن هم برای تعلیم و تربیت دیگران بود و گر نه خودش آنی را تفریط نکرده بود.۸۲ - دستور داد برای بازماندگان جعفر طیار که در جنگ «موته» شهید شده بود، غذا تهیه کنند، و نزد ایشان نمانند که امام صادقعليه‌السلام فرمود: «غذا خوردن نزد اهل مصیب از عمل جاهلیت است، وفرستادن غذا برای ایشان از سنت است». (سنن / ۲۱۵).۸۳ - در تشییع جنازه و نماز عید سواره نمی رفت. (سنن / ۲۱۲).۸۴ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «خداوند پیامبرش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، شما خود را آزمایش کنید، اگر درشما بود، خدا راستایش کنید و از او طلب مزید نمایید»، و آن ها را ده صفت شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاء، غیرت، شجاعت، مروت. (فقیه / ۴۵۸).

توضیح:مراد از حسن خلق، خوش رویی، بشاشت و نرمش است که از آثار تواضع است.۸۵ - امیر مؤمنان فرمود: «پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد حق ناشناسی مردم بود، خوبیهایش را شکر نمی گفتند، خوبی هایش بر قرشی، عرب، عجم، گسترش داشت، و آیا جز پیغمبر کیست که خوبیهایش شامل همه ی خلق باشد؟ ما اهل بیت هم چنانیم که از ما حق شناسی نمی شود، همچنین مؤمنین خوب که از خوبی های ایشان حق شناسی نمی شود». (علل ۲۴۷ / ۲).۸۶ - لباس خود را وصله می زد، کفش خود را پاره دوزی می کرد، گوسفند را می دوشید، با بنده غذا می خورد، بر زمین می نشست، سوار الاغ می شد و ردیف خانه کسی را سوار می کرد، حیا مانعش نبود که کالای خود را از بازار به خانه حمل کند با مالدار و فقیر مصافحه می نمود، دست خود را از دست دیگری بیرون نمی آورد تا او اول بیرون آورد، به هر که روبرو می شد سلام می کرد، چه دارا و چه ندار چه بزرگ و چه کوچک، هر چه را هدیه می دادند کوچک نمی شمرد، و لو خرمای بد؛ سبکبار بود، کریم الطبع، خوش برخورد، خوش همنشین، روی باز تبسم کن، بی قهقهه، غمناک در دل، بدون دژ مرویی، فروتن بدون خواری، بخشنده بی اسراف، نازک دل، مهربان به هر مسلمان، هرگز از غذائی سیر نخورد، آروغ نزد، دست به طمعی دراز نکرد. (ارشاد / ۱۵۵).۸۷ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم مزاح می کرد تا شاد گردند.۸۸ - هرگاه کسی را غمناک می دید، با او مزاح می کرد تا شاد شود.

(سنن / ۶۱)۸۹ - می فرمود: «بشاشت و مصافحه در وقت دیدار از اخلاق پیامبران و صدیقین است».(سنن / ۶۲).۹۰ - خلوت و تنهائی را دوست داشت. (سنن / ۷۱).توضیح:دوست داشتن خلوت قبل از بعثت، غالب اوقات او را می گرفت که در تفکر و عبادت به کار می رفت اما بعد از بعثت از سهم دیدار و مصاحبت با مردم چیزی کم نمی کرد، و در سهم خودش دوستدار خلوت بود اگر در آن وقت هم لازم می شد، خلوت را به هم می زد و به دیدار مردم می رفت.۹۱ - فرمود: «به من امر داده شده، مساکین را دوست بدارم». (سنن / ۵۹).توضیح:این فرمان طبق قرآن مجید است، قوله تعالی:( وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ) » (کهف / ۲۸)یعنی: «خویشتن را با همنشینی کسانی که پرودرگار خود را صبح و شام می خوانند، و قصدشان خالص برای اوست، شکیبا دار، و چشمان خود را از ایشان به دیگر جای مگردان، در حالی که زیور زندگانی دنیا را بخواهی، و از آنان که دلشان را از یاد خودمان غافل ساخته ایم، و کارشان زیاده روی و پوچ است اطاعت مکن» و معلوم است که فقیران و مساکینند که زیور زندگانی نزد ایشان یافت نمی شود و همنشینی با ایشان صبر و شکیبائی پیغمبری می خواهد.۹۲ - وقتی خادم دستاس می کرد و خسته می شد با او دستاس می کرد (سنن / ۷۳).۹۳ - سه روز بیشتر، از کسی مفارقت نمی کرد، اگر کسی را نمی دید از او جویا می شد و اگر بود به دیدار او می رفت، اگر غایب بود برای او دعا می کرد، اگر مریض بود به عیادت او می رفت. (مکارم ۱۸ / ۱).۹۴ - می فرمود: «پروردگارم مرا به هفت خصلت فرمان داده: دوست داشتن مسکینان، و نزدیک شدن به ایشان، زیاد گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله)، صله ی رحم و هر چند آنان قطع کنند، نظر کردن به پائین تر خود، نظر نکردن به بالاتر از خود، بیم نکردن از ملامت ملامتگر در راه خدا، حق گفتن و هر چند تلخ باشد و چیزی از احدی نخواستن».توضیح:مراد از نظر کردن و نظر نکردن، در مورد متاع و کالای دنیائی است و گرنه در اقدام به اعمال خیر باید انسان همیشه به بالاتر از خود نظر کند تا همتش افزون گردد.۹۵ - اگر بچه شتر دو ساله ای مقروض بود، هفت ساله ای به عوض می داد و اگر دو درهم مقروض بود چهار درهم می داد. (سنن / ۳۸۰).توضیح:اضافه دادن از نظر احسان و تحیت به احسن بود نه ریا و رشوه و اسراف.۹۶ - وقتی تنگی معیشت روی می داد، به اهل خود می فرمود: به نماز برخیزید، و می فرمود: پروردگارم به من چنین امر کرده و می خواند:( وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ ) (طه / ۱۳۲)یعنی:

«اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن شکیبا باش، ما از تو رزقی نمی خواهیم، ما خودت را روزی می دهیم و عاقبت خوب از آن پرهیزگاری است».۹۷ - گروهی از خستگی راه رفتن به او شکایت کردند، فرمود: بر شما باد به نسلان (یورتمه راه رفتن) چنان کردند و دیدند که ایشان سبکتر است. (مطالب ۱۶۴ / ۲)۹۸ - در بازگشت از سفری، حسین بن علی و عبدالله بن جعفر از او پیشواز کردند؛ پیغمبر، بزرگتر را عقب خود سوار کرد و کوچکتر را جلو خود. (مطالب ۳۱۶ / ۲).۹۹ - روزی که مردم برای رفتن به جهاد فراهم می شدند و از سر و کول هم بالا می رفتند و پیغمبر با سعف نخلی صفوف ایشان را راست می کرد، سعف نخل به شکم مردی رسید و او را خونی کرد، بیرون رفت و می گفت: این کار پیغمبر است تا دیگران چه باشند، عمر شنید گفت: اگر چنین است حق تو را ادا می کند؛ و او را نزد پیغمبر برد، پیغمبر فرمود: «آیا راست است من به تو زدم؟» گفت: آری یا رسول الله، پیغمبر گفت: «کسی دید؟» آن مرد گفت: هر که دیده شهادت دهد، گروهی شهادت دادند، فرمود: «عوض آن مالی بگیر و برو»، گفت: نه، فرمود: «ببخش»، گفت: نه، فرمود: «پس چه می خواهی؟» گفت: قصاص، فرمود: «خوب» آن مرد گفت: از میان قوم جدا شو، پیغمبر بیرون آمد و جریده ی نخل را به او داد و شکم خود برهنه کرد، عمر آمد که پیغمبر از پشت سر بگیرد و به آن مرد گفت: بیفتی و دندانت بشکند، چون نزدیک پیغمبر رسید جریده را انداخت و ناف پیغمبر را بوسید، و گفت: یار رسول الله! همین را خواستم تا جباران بعد از تو رام شوند، عمر گفت: ای مرد! کار تو از من استوارتر بود. (مطالب ۲۱۴ / ۲).توضیح:پیشهادات پیغمبر برای طفره و تعلل نبود بلکه برای آن بود که مسلمانان دقائق محاکمه ی اسلامی را بشناسند و بدانند که همه در آیین نامه ی قانون محاکمات یکسانند؛ دیگر آن که به قول آن صحابی: تا جباران سرکوب شوند.۱۰۰ - مهمانی بر پیغمبر وارد شد، ابورافع را نزد یهودی ای فرستاد و فرمود: «به او بگو یا به ما بفروش یا قرض بده تا ماه رجب» ابورافع رفت و برگشت و گفت: یهودی می گوید: نه می فروشم و نه قرض می دهم مگر با گروی؛ پیغمبر فرمود: «به خدا سوگند اگر می فروخت یا قرض می داد هر آینه می پرداختم، من امین در آسمان و امین در زمینم، زره آهنی مرا ببر و گروه بگذار» آیه نازل شد( وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ ) (طه / ۱۳۱)یعنی: «چشمانت ندود به دنبال آن چه ایشان را (کفار را) جفت جفت از دنیا بهره من ساخته ایم تا ایشان را در آن ها آزمایش کنیم که این گل زندگی دنیا است، و روزی پروردگار تو بهتر و پایدارتر است». (مطالب ۴۳۰ / ۱).۱۰۱ - بر زنی که در نفاسش از زنا مرده بود و بچه در شکم او بود نماز گزارد (مطالب ۲۰۸ / ۱).۱۰۲ - فرمود: «مادام که من در میان شما هستم کسی جز من به امامت بر اموات شما نماز نخواند». (مطالب ۲۰۷ / ۱)۱۰۳ - بعضی از منش ها و خصال پیغمبر که علما آن را جمع کرده و شاید از قلم افتاده باشد:اگر دیناری از صدقه نزد او باقی مانده بود و مستحقی نیافته بود، تا شب درآمده بود به منزل نمی رفت تا آن را به محتاج برساند.در صورت هیچ کس خیره و تیز نگاه نمی کرد.

ذوی الارحام خود را صله می داد، اما نه بیشتر از حق خودشان.در تبسم کردن از همه افزونتر بود، اما نه در وقت نزول قرآن و موعظه، گاهی بی قهقهه می خندید.هرکس به او حاجتی داشت چندان به او شکیبا بود تا او خود برمی گشت.هیچ کس دست او را در دست نمی گرفت که دست خود را جدا کند مگر آن که اول آن کس دست خود را جدا کرده باشد.وقتی در نماز بود و کسی پهلوی او می نشست، نماز خود را سبک می ساخت و به او می گفت: آیا حاجتی داری؟گوشت شکار می خورد اما خودش شکار نمی کرد. (بحار الانوار ۲۲۷ / ۱۶).۱۰۴ – دوست ترین اعمال نزد او خیاطی بود؛ خودش کارهای خانه را انجام می داد، هر کس با او می نشست، تا او برنمی خواست پیغمبر از جا برنمی خواست. (بحار ۲۳۰ / ۱۶).۱۰۵ - امیرمؤمنان گفت: دستش بخشنده ترین، سینه ای قدرتمندترین، لهجه اش راستگوترین، عهدی باوفاترین، سلطه ی شخصیتش نرمش دارترین، همنشینیش گرامی داشته ترین خلق بود. هر کس یکبار او را می دید هیبتش او را می گرفت، و چون با او همنشین می شد و او را می شناخت، دوستش می داشت، و هر چند جز آن یک بار او را قبلا ندیده و بعدا ندیده بود. (بحار ۲۳۱ / ۱۶).۱۰۶ - چون زید بن حارثه شهید شد، پیغمبر به خانه ی او رفت، دختر زید گریه را سر داد، پیغمبر هم سخت گریست، یکی گفت: یا رسول الله! این گریه چیست؟ فرمود: «این شوق دوست به دوست است» (بحار ۲۳۶ / ۱۶).

۱۰۷ - کوتاهترین خطبه ها خطبه ی او بود، و هرگز بیهوده و زیاد نمی گفت. (بحار۱۳۷ / ۱۶).۱۰۸ - گاهی اعرابی ای هدیه ای می آورد، بعد می گفت: بهای آن را بده، و پیغمبر را به خنده می انداخت، و هر وقت پیغمبر غمناک می شد می فرمود: «کاش آن اعرابی می آمد». (بحار ۲۵۹ / ۱۶).۱۰۹ - می فرمود: «مبعوث شده ام به مکارم اخلاق و محاسن آن». (بحار ۲۸۷ / ۱۶).۱۱۰ - اعربی ای آمد و گفت: مگر نه آن است که تو گرامی ترین ما از حیث اولاد و ریاست: هم در جاهلیت و هم در اسلامی؟ پیغمبر خشمناک شد و فرمود: «ای اعرابی! آیا چند حجاب جلو زبان تو هست؟» گفت: دو تا: لبها و دندان ها، فرمود: «آیا یکی از آنها بس نیست که زیادی زبان خود را از ما بازدارد؟ اما در دنیا به کس چیزی نداده اند که برای او زیان آورتر باشد، از زبانش؛ یا علی! برخیز و زبان او را قطع کن»، مردم گمان کردند که زبان او را می برد، اما او مقداری در هم به اعرابی داد. (بحار ۸۶ / ۲۲).توضیح:خشم پیغمبر از تملق و چاپلوسی او بود.۱۱۱ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبر با مردم مزاح می کرد، می خواست ایشان را مسرور سازد» (مکارم ۲۱ / ۱).۱۱۲ - مزاح می کرد اما جز حق نمی گفت، هر کس را مغموم می دید با او شوخی می کرد تا شاد بشود. (سنن / ۶۱).۱۱۳ - می فرمود: «از اخلاق پیامبران و صدیقین است: بشاشت هنگام دیدار و مصافحه هنگام برخورد». (سنن / ۶۲).

۱۱۴ - عجوزی نزد پیغمبر آمد، به او فرمود: تویی جثامه ی مزنیه؟ گفت: منم، فرمود: «تو حسانه مزینه هستی چگونه اید؟ کجا هستید؟» گفت: پدر ومادرم به فدای تو باد، به خیر یا رسول الله؛ چون بیرون رفت، عایشه گفت: به این عجوز چنین رو آوردی، فرمود: «او در زمان خدیجه نزد ما می آمد و حسن عهد از ایمان است» (مستدرک ۱۵ / ۱).۱۱۵ - گفتند: یا رسول الله! تو با ما مزاح می کنی، فرمود: «نمی گویم مگر حق». به یکی فرمود: «ای یک سر دو گوش» (وصول ۲۳۱ / ۴).۱۱۶ - عمر گفت: یا رسول الله! فلان بر تو ثنا می گفت که او را دو دینار داده بودی، پیغمبر فرمود: «اما فلان هیچ نمی گوید و حال آن که از ده تا صد از من به او رسیده»، آن گاه فرمود: «یکی از شما از نزد من بیرون میرود به سوال کردنی (از مال) در حالی که در بغل ندارد مگر آتش، عمر گفت: چرا ایشان را می دهی؟ فرمود: چه کنم؟ ایشان سئوال می کنند، و خدا ابا کرده برای من بخل را». (مستدرک ۴۶ / ۱).۱۱۷ - دو تن از اصحاب نزد او آمدند و از قول یهود چیزی گفتند که ناراحت شد، و ایشان گمان کردند بر ایشان خشمناک است و بیرون آمدند، همان دم برای پیغمبر شیر هدیه آورده بودند، پیغمبر از پی ایشان فرستاد و به ایشان شیر خوراند تا دانستند که پیغمبر بر ایشان خشمناک نیست. (وصول ۱۳۵ / ۳).۱۱۸ - گفتند: پیغمبر با ما نماز گزارد و شتاب گرفت و صفوف را از هم باز می کرد تا داخل خانه شد، مردم از شتاب او تعجب کردند، به زودی بیرون آمد وفرمود:«یادم آمد پاره ی طلائی نزد من باقی مانده بود، ترسیدم که مرا محبوس سازد، آن را قسمت کردم». (وصول ۱۹۱ / ۲)

توضیح:چه هشدار عظیمی برای تأخیر نینداختن انجام وظیفه.۱۱۹ - طارق بن عبدالله گفت: من دوبار پیغمبر را دیده ام، با کاروانی از ربذه می آمدیم نزدیک مدینه بار انداختیم، مردی که دو جامه ی سفید در برداشت آمد و سلام داد، جواب دادیم فرمود: از کجائید؟ گفتیم: از ربذه و جنوب آن؛ با ما شتر سرخی بود، فرمود: شتر را می فروشید؟ گفتیم: آری، فرمود: به چند؟ گفتیم: به فلان قدر خرما، فرمود: قبول کردم؛ شتر را گرفت و رفت، با خود گفتیم: او را نمی شناختیم، و خود را ملامت کردیم، زنی که همراه ما بود گفت: ملامت نکنید، من صورتی دیدم که هرگز به شما جفا نمی کند، چنین روئی مانند ماه شب چهارده ندیده بودم؛ چون شب شد مردی آمد و گفت: سلام بر شما، من رسول رسول خدایم، فرمان داده اول از این خرما بخورید تا سیر شوید آن گاه بهای شتر را بردارید، خوردیم تا سیر شدیم و از خرما کیل کردیم تا بهای شتر را برداشتیم؛ چون فردا شد به مدینه داخل شدیم و دیدیم که پیغمبر خدا بالای منبر است. (مطالب ۳۹۴ / ۱).۱۲۰ - مردی از او پرسید: چند بار خادم را عفو کنم؟ پیغمبر اندکی ساکت ماند، آن گاه فرمود: «روزی هفتاد بار او را عفو کن» (یوم الاسلام / ۲۵).۱۲۱ - چون مردم برای عرض حاجت انبوه می شدند، برای قضاء حوائج ایشان شتاب می گرفت (نهایه اللغه ۸۳ / ۳).

۴۸ - فرمود: «به مردم دشنام ندهید که دشمنی ایشان را برای خود کسب کنید» (وافی - ما یجب / ۱۴۰).۴۹ - فرمود: «خداوند بهشت را بر دشنام ده و بد زبان حرام کرده، کسی که کم حیا و لاابالی باشد و در آن چه بگوید یا درباره ی او بگویند بی تفاوت باشد، اگر درباره ی چنین کسی تحقیق کنید، او را نخواهید یافت مگر حرام زاده یا انباز بودن شیطان در نطفه اش، آنگاه خواند:( وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ) (و السراء / ۶۴)خطاب به شیطان یعنی: «در مال و اولاد ایشان شریک باش»(وافی - ما یجب / ۱۶۰).۵۰ - عبدالله بن عامر گفت: کودک بودم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه ی ما آمد، مادرم گفت: بیا چیزی به تو بدهم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چه به او می دهی؟» مادرم گفت: خرمایی، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اگر به او ندادی، در نامه ی تو دروغی نوشته خواهد شد» (اسد ۱۹۱ / ۳).۵۱ - به اصحاب، بالسویه، نگاه می کرد و می فرمود: «در بوسیدن اطفالتان تساوی را رعایت کنید» (بحار ۲۸۰ / ۱۶).۵۲ - یهودی ای مقداری خرما از او طلب داشت، موجود نبود، از خوله دختر حکیم وام گرفت و به او داد. (اسد ۱۷۶ / ۳).۵۳ - می فرمود: «از دنیای شما زن و بوی خوش برای من محبوب شده است، اما نور چشم من در نماز است» (شمائل / ۳۸).۵۴ - روزی فرمود: «خداوند حج را بر شما واجب گردانیده» یکی پرسید: امسال یا هر سال؟ فرمود: «اگر بگویم آری بر شما واجب می شود و شما نمی توانید»، آن گاه فرمود: «مادام که شما را ترک می کنم (یعنی چیزی را ناگفته می گذارم» مرا رها کنید زیرا آنان که قبل از شما هلاک شدند از سؤال بیجا و اختلاف بر پیغمبرانشان

هلاک شدند، هرگاه شما را از چیزی نهی کردم از آن دوری کنید، و اگر امر کردم در حد توانائی آن را انجام دهید» (مشکل الآثار ۲۴۴ / ۲).۵۵ - در یکی از جنگها، یکی تیردان جنگاوری را پنهان کرد تا بر او بخندند، وقتی آن را ندید ترسید مبادا پیدا نشود، و همه خندیدند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از راه می گذشت، فرمود: «چه شده می خندید؟» گفتند: چنین و چنان، فرمود: «مؤمن را نمی رسد که مؤمنی را بترساند» (مشکل الاثار ۲۴ / ۲).۵۶ - وقتی نماز تمام می شد، و مردم نشسته یا سر پا بودند، بر ایشان گذر می کرد و به ایشان نزدیک می شد و سؤال می کرد آیا نیازی دارند؟ یکی گفت: دارم، فرمود: چیست؟ گفت: اسلام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: که نزد ما بمانی، یا به بادیه برگردی و اطاعت کنی، البته بمانی بهتر است. (مجمع ۲۵۲ / ۵).۵۷ - هیچ کس چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تنطع (خودپسندی و خودآرائی و تشریفات و شتر مآبی) بدش نمی آمد (مجمع ۲۵۱ / ۱۰).۵۸- در همه ی حالات میانه رو بود، می فرمود: «هرکس میانه رو باشد، عیالمندی بر او فشار نمی آورد، و هرگز بار سنگین زندگانی را احساس نمی کند» (مجمع ۲۲۵ / ۶).۵۹ - سخت حق شناس بود، وقتی به او هدیه می دادند اصرار داشت که به بهتر از آن تلافی کند (مجمع ۳۱۸ / ۱۰).۶۰ - از عیب جوئی نهی می کرد و می فرمود: «هیچ کس عیبی بر برادر مؤمنش نمی پوشاند مگر آن که خداوند او را به بهشت داخل می کند» (مجمع ۶۱. (۲۶۴ / ۶ - از تقدس مآبی ریاکارانه بدش می آمد، روزی بر مردی که در حال سجده بود گذر کرد و به نماز جماعت ایستاد، چون فارغ شد آن مرد هنوز در حال سجود بود، فرمود: «کی از شما او را می کشد؟» یکی برخواست آستین بالا زد و شمشیر کشید، رفت و برگشت و گفت: یا رسول الله! چگونه ساجدی راه لا اله الا الله می گوید بکشم؟! باز فرمود: «کی او را می کشد؟» یکی رفت و برگشت و همان را گفت، تا سه بار؛ آن گاه علیعليه‌السلام رفت و او را ندیده بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست او است، اگر او را کشته بودید، او اول فتنه و آخر فتنه بود» (مجمع ۲۲۵ / ۶).توضیح:از مجموع اخباری که در این مورد هست، معلوم می شود این مرد رأس خوارج بوده و ذوالثدیه نام داشته که در جنگ نهروان کشته شده و به هر حال از تکرار رویدادهای تاریخی معلوم و مشهود می گردد که بیشترین خطر برای جوامع دینی همیشه از ناحیه ی تظاهرکنندگان به دین و منافقان بوده است، و نمونه های آن بعدا می آید.۶۲ - امام حسن کودک بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را می بوسید، اقرع بن حابس از رؤسای قبائل که تازه مسلمان شده بود، گفت: من ده فرزند دارم هرگز یکی از آن ها را نبوسیده ام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من چه کنم اگر خداوند مهربان را از دل تو برکنده است» (محاضرات / ۳۲۲).۶۳ - فرمود: «من مبعوث شده ام تا اخلاق فاضله را تمام کنم» و در حدیث دیگر مکارم اخلاق را. (شمائل / ۹۵).۶۴ - میان دو چیز مخیر نمی شد مگر آن که آسان تر را انتخاب می کرد. برای خودش انتقام نگرفت اما آن جا که حرمت احکام الله در میان بود سخت می گرفت. (شمائل / ۵۹).

توضیح:مراد از آسان تر در این جا بی تکلف تر است نه کم مجاهده تر، به طور مثال اگر بنا بود نان و سرکه میل کند و سرکه آماده نبود، نان خالی می خورد و منتظر سرکه نمی ماند، در حقیقت هر جا سخت گرفتن ترجیحی نداشت راه آسان تر را انتخاب می کرد و نشان می داد که غالب الزامات امری خیالی و لزوم ما لایلزم است.۶۵ - هرگز خادمی یا زنی را نزد، غاید الامر می فرمود: (خاک بر سرش) به صیغه ی غایب، و مرادش جبهه سودن بر خاک برای سجده بود. (شمائل / ۶۱).۶۶ - اگر از کسی ناروائی می دید در مقام اعتراض لفظ مفرد به کار نمی برد، نمی گفت چرا کسی چنین و چنان می کند، می فرمود: چرا کسانی... تا از تعریض به او دورتر باشد. (شمائل ۶۵).۶۷ - سخن او را همه می فهمیدند، دراز سخن نمی گفت. (شمائل / ۸۰).۶۸ - حکمت ها را به شکل کلمات قصار می فرمود، فرمود: «مرا با کلمات جامعه فرستاده اند» (شمائل / ۷۱).۶۹ - در سخن جمع تا اندازه ای برای موافقت شرکت می نمود. (شمائل / ۷۳).۷۰ - قبل از بعثت و بعد از بعثت، ملجأ و پناه فقرا و بیوه زنان و یتیمان و ضعیفان بود. (شمائل / ۷۶).۷۱ - مردی به او خطاب کرد: ای آقا وآقازاده، فرمود: «ای مردم! شیطان شما را گول نزند، من محمد پسر عبدالله، فرستاده ی خدایم، دوست ندارم مرا بیش از آن چه خداوند رفعت داده رفعت دهید». (شمائل / ۷۷).

توضیح:البته معلوم است که لقب آقا و آقازاده خیلی فروتر از لقب رسول الله است، بنابراین مراد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن است که القاب باید دارای مفاهیم منطبق بر فضائل شخص باشد نه به عنوان مدیحه سرایی و به فرموده ی خداوند:( وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ) (حجرات / ۱۱)نباید بازیچه ی اغراض گوینده قرار گیرد.۷۲ - فرمود: «مژده دهید و امیدوار باشید به چیزی که آسان به دست آید، به خدا سوگند از فقر بر شما نمی ترسم، اما می ترسم دنیا برای شما گسترش یابد، همچنان که برای پیشینیان شما شد، آن گاه بر سر آن با همدیگر کشمکش کنید چنان چه آن ها کردند، آن گاه شما را تباه کند چنانچه ایشان را تباه کرد»(شمائل / ۳۷۱).۷۴ - می فرمود: «از دوست داشته ترین و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوش اخلاق ترین شمایید، و به درستی که مبغوض ترین شما در نزد من و دورترین شما در روز قیامت از من، پرگویان و قلمبه گویان و متکبرانند» (تیسیر الوصول ۳۰ / ۲).توضیح:قلمبه گوئی خود یکی از مظاهر تکبر و خودپسندی و افاده است.۷۵ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظرهای خود را میان اصحاب تقسیم می کرد در وقت وداع تحیت او چنین بود: «خداوند توشه ی شما را تقوی قرار دهد و شما را به سوی خیرات رهنمون باد و هر حاجتی را برای شما برآورد، و دین و دنیای شما را سالم نگهدارد، و شما را سالم و بهره مند به من بازگرداند» (المیزان ۳۱۸ / ۶).۷۶ - در وقت خواب، آب وضویش را سرپوش بسترش می نهادند،و مسواک او را زیر بسترش، چون بیدار می شد و می نشست چشم به آسمان می دوخت و آیات آخر سوره ی آل عمران را( ِانَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) را تلاوت می نمود، آن گاه مسواک می کرد و وضو می گرفت، و به سجده می رفت و نماز می گزارد و از مسجد به خانه برمی گشت و اندکی می خوابید و بیدار می شد و همین اعمال را تکرار می نمود و این وضع تا وقت نماز صبح ادامه داشت. (المیزان / ۳۳۲).۷۷ - به مردی شتری بدهکار بود، آن مرد آمد و از پیغمبر به درشتی مطالبه کرد، تا آن جا که بعضی صحابیان خواستند به او تعرض کنند، فرمود: «او را رها کنید زیرا صاحب حق، زبان دار است»، و فرمود: «شتری به او بدهید»، در شتران جستجو کردند شتری بهتر از شترش یافتند فرمود: «همان را به او دهید»، آن مرد گفت: حق مرا بیش از آن دادی، خداوند بیش از آن به تو بدهد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «بهترین شما بهترین وفاکننده در ادای دین است»(تیسیر ۱۴۲ / ۲).۷۸ - در سفر، عقب کاروان می ماند تا ضعیف را حرکت دهد مبادا از کاروان عقب بماند. (تیسیر ۱۹۴ / ۲).۷۹ - شب هنگام همراه یکی از همسرانش در کوچه راه می رفت، یکی از راه گذشت او را صدا زد و به او فرمود: این صفیه همسر من است، آن مرد گفت یا رسول الله! به هر کس گمان برم به تو گمان نمی برم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «شیطان مانند خون در رگهای بنی آدم راه می رود» (تیسیر ۵۰ / ۳).توضیح:واقع بینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درس بزرگی برای زندگی است، افسوس که رسوم و آداب مزورانه نمی گذارد که بشر بر طبق سیرت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوسیله ی صراحت از هزاران بد خیالی رها شود.۸۰ - کلامش بسیار مختصر و مفید بود، اگر کسی می شمرد، شماره ی کلماتش را می دانست، سخن را دراز نمی کرد، گاهی آن را برای فهم مخاطب تکرار می نمود. (تیسیر ۲۷۲ / ۴)۸۱ - در تشییع جنازه آثار اندوه و در صورت مبارکش بود، فکر می کرد و سخن نمی گفت. (سنن / ۲۰۳).توضیح:آثار اندوه از مطلق مگر و موت نبود، که آن سرآغاز سعادت مؤمن است، بلکه از تفریط در اعمال صالحه بود، که در وقت مرگ معلوم می شود چقدر از عمر گرانمایه به هدر رفته است، آن هم برای تعلیم و تربیت دیگران بود و گر نه خودش آنی را تفریط نکرده بود.۸۲ - دستور داد برای بازماندگان جعفر طیار که در جنگ «موته» شهید شده بود، غذا تهیه کنند، و نزد ایشان نمانند که امام صادقعليه‌السلام فرمود: «غذا خوردن نزد اهل مصیب از عمل جاهلیت است، وفرستادن غذا برای ایشان از سنت است». (سنن / ۲۱۵).۸۳ - در تشییع جنازه و نماز عید سواره نمی رفت. (سنن / ۲۱۲).۸۴ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «خداوند پیامبرش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، شما خود را آزمایش کنید، اگر درشما بود، خدا راستایش کنید و از او طلب مزید نمایید»، و آن ها را ده صفت شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاء، غیرت، شجاعت، مروت. (فقیه / ۴۵۸).

توضیح:مراد از حسن خلق، خوش رویی، بشاشت و نرمش است که از آثار تواضع است.۸۵ - امیر مؤمنان فرمود: «پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد حق ناشناسی مردم بود، خوبیهایش را شکر نمی گفتند، خوبی هایش بر قرشی، عرب، عجم، گسترش داشت، و آیا جز پیغمبر کیست که خوبیهایش شامل همه ی خلق باشد؟ ما اهل بیت هم چنانیم که از ما حق شناسی نمی شود، همچنین مؤمنین خوب که از خوبی های ایشان حق شناسی نمی شود». (علل ۲۴۷ / ۲).۸۶ - لباس خود را وصله می زد، کفش خود را پاره دوزی می کرد، گوسفند را می دوشید، با بنده غذا می خورد، بر زمین می نشست، سوار الاغ می شد و ردیف خانه کسی را سوار می کرد، حیا مانعش نبود که کالای خود را از بازار به خانه حمل کند با مالدار و فقیر مصافحه می نمود، دست خود را از دست دیگری بیرون نمی آورد تا او اول بیرون آورد، به هر که روبرو می شد سلام می کرد، چه دارا و چه ندار چه بزرگ و چه کوچک، هر چه را هدیه می دادند کوچک نمی شمرد، و لو خرمای بد؛ سبکبار بود، کریم الطبع، خوش برخورد، خوش همنشین، روی باز تبسم کن، بی قهقهه، غمناک در دل، بدون دژ مرویی، فروتن بدون خواری، بخشنده بی اسراف، نازک دل، مهربان به هر مسلمان، هرگز از غذائی سیر نخورد، آروغ نزد، دست به طمعی دراز نکرد. (ارشاد / ۱۵۵).۸۷ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم مزاح می کرد تا شاد گردند.۸۸ - هرگاه کسی را غمناک می دید، با او مزاح می کرد تا شاد شود.

(سنن / ۶۱)۸۹ - می فرمود: «بشاشت و مصافحه در وقت دیدار از اخلاق پیامبران و صدیقین است».(سنن / ۶۲).۹۰ - خلوت و تنهائی را دوست داشت. (سنن / ۷۱).توضیح:دوست داشتن خلوت قبل از بعثت، غالب اوقات او را می گرفت که در تفکر و عبادت به کار می رفت اما بعد از بعثت از سهم دیدار و مصاحبت با مردم چیزی کم نمی کرد، و در سهم خودش دوستدار خلوت بود اگر در آن وقت هم لازم می شد، خلوت را به هم می زد و به دیدار مردم می رفت.۹۱ - فرمود: «به من امر داده شده، مساکین را دوست بدارم». (سنن / ۵۹).توضیح:این فرمان طبق قرآن مجید است، قوله تعالی:( وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ) » (کهف / ۲۸)یعنی: «خویشتن را با همنشینی کسانی که پرودرگار خود را صبح و شام می خوانند، و قصدشان خالص برای اوست، شکیبا دار، و چشمان خود را از ایشان به دیگر جای مگردان، در حالی که زیور زندگانی دنیا را بخواهی، و از آنان که دلشان را از یاد خودمان غافل ساخته ایم، و کارشان زیاده روی و پوچ است اطاعت مکن» و معلوم است که فقیران و مساکینند که زیور زندگانی نزد ایشان یافت نمی شود و همنشینی با ایشان صبر و شکیبائی پیغمبری می خواهد.۹۲ - وقتی خادم دستاس می کرد و خسته می شد با او دستاس می کرد (سنن / ۷۳).۹۳ - سه روز بیشتر، از کسی مفارقت نمی کرد، اگر کسی را نمی دید از او جویا می شد و اگر بود به دیدار او می رفت، اگر غایب بود برای او دعا می کرد، اگر مریض بود به عیادت او می رفت. (مکارم ۱۸ / ۱).۹۴ - می فرمود: «پروردگارم مرا به هفت خصلت فرمان داده: دوست داشتن مسکینان، و نزدیک شدن به ایشان، زیاد گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله)، صله ی رحم و هر چند آنان قطع کنند، نظر کردن به پائین تر خود، نظر نکردن به بالاتر از خود، بیم نکردن از ملامت ملامتگر در راه خدا، حق گفتن و هر چند تلخ باشد و چیزی از احدی نخواستن».توضیح:مراد از نظر کردن و نظر نکردن، در مورد متاع و کالای دنیائی است و گرنه در اقدام به اعمال خیر باید انسان همیشه به بالاتر از خود نظر کند تا همتش افزون گردد.۹۵ - اگر بچه شتر دو ساله ای مقروض بود، هفت ساله ای به عوض می داد و اگر دو درهم مقروض بود چهار درهم می داد. (سنن / ۳۸۰).توضیح:اضافه دادن از نظر احسان و تحیت به احسن بود نه ریا و رشوه و اسراف.۹۶ - وقتی تنگی معیشت روی می داد، به اهل خود می فرمود: به نماز برخیزید، و می فرمود: پروردگارم به من چنین امر کرده و می خواند:( وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ ) (طه / ۱۳۲)یعنی:

«اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن شکیبا باش، ما از تو رزقی نمی خواهیم، ما خودت را روزی می دهیم و عاقبت خوب از آن پرهیزگاری است».۹۷ - گروهی از خستگی راه رفتن به او شکایت کردند، فرمود: بر شما باد به نسلان (یورتمه راه رفتن) چنان کردند و دیدند که ایشان سبکتر است. (مطالب ۱۶۴ / ۲)۹۸ - در بازگشت از سفری، حسین بن علی و عبدالله بن جعفر از او پیشواز کردند؛ پیغمبر، بزرگتر را عقب خود سوار کرد و کوچکتر را جلو خود. (مطالب ۳۱۶ / ۲).۹۹ - روزی که مردم برای رفتن به جهاد فراهم می شدند و از سر و کول هم بالا می رفتند و پیغمبر با سعف نخلی صفوف ایشان را راست می کرد، سعف نخل به شکم مردی رسید و او را خونی کرد، بیرون رفت و می گفت: این کار پیغمبر است تا دیگران چه باشند، عمر شنید گفت: اگر چنین است حق تو را ادا می کند؛ و او را نزد پیغمبر برد، پیغمبر فرمود: «آیا راست است من به تو زدم؟» گفت: آری یا رسول الله، پیغمبر گفت: «کسی دید؟» آن مرد گفت: هر که دیده شهادت دهد، گروهی شهادت دادند، فرمود: «عوض آن مالی بگیر و برو»، گفت: نه، فرمود: «ببخش»، گفت: نه، فرمود: «پس چه می خواهی؟» گفت: قصاص، فرمود: «خوب» آن مرد گفت: از میان قوم جدا شو، پیغمبر بیرون آمد و جریده ی نخل را به او داد و شکم خود برهنه کرد، عمر آمد که پیغمبر از پشت سر بگیرد و به آن مرد گفت: بیفتی و دندانت بشکند، چون نزدیک پیغمبر رسید جریده را انداخت و ناف پیغمبر را بوسید، و گفت: یار رسول الله! همین را خواستم تا جباران بعد از تو رام شوند، عمر گفت: ای مرد! کار تو از من استوارتر بود. (مطالب ۲۱۴ / ۲).توضیح:پیشهادات پیغمبر برای طفره و تعلل نبود بلکه برای آن بود که مسلمانان دقائق محاکمه ی اسلامی را بشناسند و بدانند که همه در آیین نامه ی قانون محاکمات یکسانند؛ دیگر آن که به قول آن صحابی: تا جباران سرکوب شوند.۱۰۰ - مهمانی بر پیغمبر وارد شد، ابورافع را نزد یهودی ای فرستاد و فرمود: «به او بگو یا به ما بفروش یا قرض بده تا ماه رجب» ابورافع رفت و برگشت و گفت: یهودی می گوید: نه می فروشم و نه قرض می دهم مگر با گروی؛ پیغمبر فرمود: «به خدا سوگند اگر می فروخت یا قرض می داد هر آینه می پرداختم، من امین در آسمان و امین در زمینم، زره آهنی مرا ببر و گروه بگذار» آیه نازل شد( وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ ) (طه / ۱۳۱)یعنی: «چشمانت ندود به دنبال آن چه ایشان را (کفار را) جفت جفت از دنیا بهره من ساخته ایم تا ایشان را در آن ها آزمایش کنیم که این گل زندگی دنیا است، و روزی پروردگار تو بهتر و پایدارتر است». (مطالب ۴۳۰ / ۱).۱۰۱ - بر زنی که در نفاسش از زنا مرده بود و بچه در شکم او بود نماز گزارد (مطالب ۲۰۸ / ۱).۱۰۲ - فرمود: «مادام که من در میان شما هستم کسی جز من به امامت بر اموات شما نماز نخواند». (مطالب ۲۰۷ / ۱)۱۰۳ - بعضی از منش ها و خصال پیغمبر که علما آن را جمع کرده و شاید از قلم افتاده باشد:اگر دیناری از صدقه نزد او باقی مانده بود و مستحقی نیافته بود، تا شب درآمده بود به منزل نمی رفت تا آن را به محتاج برساند.در صورت هیچ کس خیره و تیز نگاه نمی کرد.

ذوی الارحام خود را صله می داد، اما نه بیشتر از حق خودشان.در تبسم کردن از همه افزونتر بود، اما نه در وقت نزول قرآن و موعظه، گاهی بی قهقهه می خندید.هرکس به او حاجتی داشت چندان به او شکیبا بود تا او خود برمی گشت.هیچ کس دست او را در دست نمی گرفت که دست خود را جدا کند مگر آن که اول آن کس دست خود را جدا کرده باشد.وقتی در نماز بود و کسی پهلوی او می نشست، نماز خود را سبک می ساخت و به او می گفت: آیا حاجتی داری؟گوشت شکار می خورد اما خودش شکار نمی کرد. (بحار الانوار ۲۲۷ / ۱۶).۱۰۴ – دوست ترین اعمال نزد او خیاطی بود؛ خودش کارهای خانه را انجام می داد، هر کس با او می نشست، تا او برنمی خواست پیغمبر از جا برنمی خواست. (بحار ۲۳۰ / ۱۶).۱۰۵ - امیرمؤمنان گفت: دستش بخشنده ترین، سینه ای قدرتمندترین، لهجه اش راستگوترین، عهدی باوفاترین، سلطه ی شخصیتش نرمش دارترین، همنشینیش گرامی داشته ترین خلق بود. هر کس یکبار او را می دید هیبتش او را می گرفت، و چون با او همنشین می شد و او را می شناخت، دوستش می داشت، و هر چند جز آن یک بار او را قبلا ندیده و بعدا ندیده بود. (بحار ۲۳۱ / ۱۶).۱۰۶ - چون زید بن حارثه شهید شد، پیغمبر به خانه ی او رفت، دختر زید گریه را سر داد، پیغمبر هم سخت گریست، یکی گفت: یا رسول الله! این گریه چیست؟ فرمود: «این شوق دوست به دوست است» (بحار ۲۳۶ / ۱۶).

۱۰۷ - کوتاهترین خطبه ها خطبه ی او بود، و هرگز بیهوده و زیاد نمی گفت. (بحار۱۳۷ / ۱۶).۱۰۸ - گاهی اعرابی ای هدیه ای می آورد، بعد می گفت: بهای آن را بده، و پیغمبر را به خنده می انداخت، و هر وقت پیغمبر غمناک می شد می فرمود: «کاش آن اعرابی می آمد». (بحار ۲۵۹ / ۱۶).۱۰۹ - می فرمود: «مبعوث شده ام به مکارم اخلاق و محاسن آن». (بحار ۲۸۷ / ۱۶).۱۱۰ - اعربی ای آمد و گفت: مگر نه آن است که تو گرامی ترین ما از حیث اولاد و ریاست: هم در جاهلیت و هم در اسلامی؟ پیغمبر خشمناک شد و فرمود: «ای اعرابی! آیا چند حجاب جلو زبان تو هست؟» گفت: دو تا: لبها و دندان ها، فرمود: «آیا یکی از آنها بس نیست که زیادی زبان خود را از ما بازدارد؟ اما در دنیا به کس چیزی نداده اند که برای او زیان آورتر باشد، از زبانش؛ یا علی! برخیز و زبان او را قطع کن»، مردم گمان کردند که زبان او را می برد، اما او مقداری در هم به اعرابی داد. (بحار ۸۶ / ۲۲).توضیح:خشم پیغمبر از تملق و چاپلوسی او بود.۱۱۱ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبر با مردم مزاح می کرد، می خواست ایشان را مسرور سازد» (مکارم ۲۱ / ۱).۱۱۲ - مزاح می کرد اما جز حق نمی گفت، هر کس را مغموم می دید با او شوخی می کرد تا شاد بشود. (سنن / ۶۱).۱۱۳ - می فرمود: «از اخلاق پیامبران و صدیقین است: بشاشت هنگام دیدار و مصافحه هنگام برخورد». (سنن / ۶۲).

۱۱۴ - عجوزی نزد پیغمبر آمد، به او فرمود: تویی جثامه ی مزنیه؟ گفت: منم، فرمود: «تو حسانه مزینه هستی چگونه اید؟ کجا هستید؟» گفت: پدر ومادرم به فدای تو باد، به خیر یا رسول الله؛ چون بیرون رفت، عایشه گفت: به این عجوز چنین رو آوردی، فرمود: «او در زمان خدیجه نزد ما می آمد و حسن عهد از ایمان است» (مستدرک ۱۵ / ۱).۱۱۵ - گفتند: یا رسول الله! تو با ما مزاح می کنی، فرمود: «نمی گویم مگر حق». به یکی فرمود: «ای یک سر دو گوش» (وصول ۲۳۱ / ۴).۱۱۶ - عمر گفت: یا رسول الله! فلان بر تو ثنا می گفت که او را دو دینار داده بودی، پیغمبر فرمود: «اما فلان هیچ نمی گوید و حال آن که از ده تا صد از من به او رسیده»، آن گاه فرمود: «یکی از شما از نزد من بیرون میرود به سوال کردنی (از مال) در حالی که در بغل ندارد مگر آتش، عمر گفت: چرا ایشان را می دهی؟ فرمود: چه کنم؟ ایشان سئوال می کنند، و خدا ابا کرده برای من بخل را». (مستدرک ۴۶ / ۱).۱۱۷ - دو تن از اصحاب نزد او آمدند و از قول یهود چیزی گفتند که ناراحت شد، و ایشان گمان کردند بر ایشان خشمناک است و بیرون آمدند، همان دم برای پیغمبر شیر هدیه آورده بودند، پیغمبر از پی ایشان فرستاد و به ایشان شیر خوراند تا دانستند که پیغمبر بر ایشان خشمناک نیست. (وصول ۱۳۵ / ۳).۱۱۸ - گفتند: پیغمبر با ما نماز گزارد و شتاب گرفت و صفوف را از هم باز می کرد تا داخل خانه شد، مردم از شتاب او تعجب کردند، به زودی بیرون آمد وفرمود:«یادم آمد پاره ی طلائی نزد من باقی مانده بود، ترسیدم که مرا محبوس سازد، آن را قسمت کردم». (وصول ۱۹۱ / ۲)

توضیح:چه هشدار عظیمی برای تأخیر نینداختن انجام وظیفه.۱۱۹ - طارق بن عبدالله گفت: من دوبار پیغمبر را دیده ام، با کاروانی از ربذه می آمدیم نزدیک مدینه بار انداختیم، مردی که دو جامه ی سفید در برداشت آمد و سلام داد، جواب دادیم فرمود: از کجائید؟ گفتیم: از ربذه و جنوب آن؛ با ما شتر سرخی بود، فرمود: شتر را می فروشید؟ گفتیم: آری، فرمود: به چند؟ گفتیم: به فلان قدر خرما، فرمود: قبول کردم؛ شتر را گرفت و رفت، با خود گفتیم: او را نمی شناختیم، و خود را ملامت کردیم، زنی که همراه ما بود گفت: ملامت نکنید، من صورتی دیدم که هرگز به شما جفا نمی کند، چنین روئی مانند ماه شب چهارده ندیده بودم؛ چون شب شد مردی آمد و گفت: سلام بر شما، من رسول رسول خدایم، فرمان داده اول از این خرما بخورید تا سیر شوید آن گاه بهای شتر را بردارید، خوردیم تا سیر شدیم و از خرما کیل کردیم تا بهای شتر را برداشتیم؛ چون فردا شد به مدینه داخل شدیم و دیدیم که پیغمبر خدا بالای منبر است. (مطالب ۳۹۴ / ۱).۱۲۰ - مردی از او پرسید: چند بار خادم را عفو کنم؟ پیغمبر اندکی ساکت ماند، آن گاه فرمود: «روزی هفتاد بار او را عفو کن» (یوم الاسلام / ۲۵).۱۲۱ - چون مردم برای عرض حاجت انبوه می شدند، برای قضاء حوائج ایشان شتاب می گرفت (نهایه اللغه ۸۳ / ۳).


4

5

6

7

8

9