دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل 0%

دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: نورالدین علی لو
گروه: مشاهدات: 5274
دانلود: 2228

توضیحات:

دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 60 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5274 / دانلود: 2228
اندازه اندازه اندازه
دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دیدار با ابرار

سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

نویسنده: نورالدین علی لو

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پیشگفتار

اشاره

تهاجم فرهنگی دو پایه دارد، پایه اول تحقیر فرهنگ خودی است و پایه دوم تکبیر فرهنگ بیگانه تا مردمی به پستی و بی هویتی و احساس حقارت در خویش نرسند، شیفته و شیدای فرهنگ دیگران نمی شوند. جامعه ای که از سرمایه های مادی و معنوی خود بی خبر باشد و قدر و قیمت گوهرهای خویش را نداند، گوهرهای گرانبهای خود را به ثمن بخس و بهای ناچیز می فروشد و کالاهای بنجل دیگران را با التماس و منت به قیمت گزاف می خرد، تمدن به اصطلاح بزرگ رژیم از خود بیگانه پهلوی در ایران و همسایگان سیاسیش در جهان بر این دو پایه قرار داشته و دارد، اینان غرب را تا سر حد خدای علم و هنر و صنعت و حتی اخلاق و دین ، ستایش کرده و می کنند و شرق را، وحشی و بی هویت و عقب مانده و به اصطلاح در حال توسعه

معرفی می نمایند و با استفاده از این دو شیوه ی به هم پیوسته ، آرمان های اقتصادی و سیاسی خود را تامین می کنند.

در اوج کاربرد این سیاست شیطانی ، ناگاه روح خدایی در کالبد امت بزرگ اسلام دمیده شد و انقلاب اسلامی ایران نغمه بیداری سرداد، بسیاری از فرزندان اسلام در ایران و جهان به خودباوری رسیدند و سیمای پلید غرب را علیرغم ماسک حقوق بشر و نقاب دموکراسی و رنگ و لعاب آزادی بخوبی شناختند. و بازگشت به خویش ، یعنی بازگشت به فطرت و قرآن و مکتب و آرمان های اسلامی خود را آغاز کردند.

اما هنوز – سوگ مندانه - باید اعتراف کنیم که خود باختگی در برابر غرب در زوایای فکر، عمل ، تصمیم و نگرش بسیاری از مردم جامعه ما نهفته است هنوز کاربرد واژه های فرنگی ، نشان دانشوری و مایه افتخار و برتری گروهی از روشنفکران و دانشگاهیان و گاه ، حوزویان ما شناخته می شود. هنوز پسوند بین الملل برای روابط عمومی ها، سمینارها، و شرکت ها، پز و پرستیژ اجتماعی و غرور علمی و ریاستی و اقتصادی به همراه دارد.

هنوز، داروها، اگر نام فرنگی نداشته باشد، برای غرب باوران تاثیر نخواهد داشت

و هنوز، بازی ها، جدول های سرگرمی و آموزشی ، اسباب بازی ها، و لوازم تفریحی و ورزشی و آرایشی با نام های فرنگی ، احساس برتری و زیبایی می کند.

و با کمال تاسف هنوز مدال ها و مدلهای دنیای کفر و الحاد و غارت و استثمار، مایه افتخار برخی از غرب گرایان و غربزدگان دنیای اسلام و مشرق زمین است

آیا نظام بین المللی که جز حرص و آز و کبر و غرور و قساوت و غفلت از ارزشهای انسانی چیزی ندارد، معیارهایش می تواند میزان ارزیابی قرار گیرد؟ و ارتباط با آن و تایید و حمایت آن مایه فخر و بالیدن باشد؟

آیا آفرین و احسنت و به به و کف شدید جلا دادن قرن پانزدهم هجری ارزش مغرور شدن دارد. و یا انتقاد و رد و تکذیب آنان به پشیزی می ارزد؟

دنیایی که جایزه ادبی را به بی ادب ترین قلم بمزد تاریخ - رشدی - می دهد و دانش آموزان برگزیده و پرتلاش یک کشور را به جرم مسلمانی و ایرانی بودن از حضور در المپیاد فیزیک محروم می سازد، معیارهای عادلانه و عاقلانه ای دارد. اشتباه ماست که سرنوشت خویش را به این معیارها، و داوران و روش ها گره زده ایم

دنیای اسلام باید به فکر تشکیل نظام بین المللی اسلام باشد و از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر غربی و موسسات وابسته به این نظام هر چه سریعتر قطع امید کند و از تجربه بوسنی و الجزایر و فلسطین عبرت گیرد و بداند که تکیه جز بر خویش کردن کافری است

دیدار با ابرار، تلاشی بسوی خودباوری و بازگشت به خود و خدای خویش است ستارگانی که حتی برجسته ترین و بزرگترین چهره های مذاهب و مکاتب را تحت الشعاع نورانیت خویش قرار داده اند.

ستارگانی که حتی برجسته ترین و بزرگترین چهره های مذاهب و مکاتب را تحت الشعاع نورانیت خویش قرار داده اند.

ستارگانی که شناسایی تمام آنان کاری بس دشوار است و ما تا کنون هفتاد ستاره را برای دیداربرگزیده ایم

ابرار و نیکانی که اینک در مقابل از خود گذشتگی و به خدا پیوستگی ایشان سر تعظیم فرود می آوریم و به دیدار سیمای پرنورشان می رویم ، قبل از آنکه الگوی خودسازی و سازندگی و مبارزه با کفر و بیداد باشند، اسناد افتخار اسلام و مسلمانی اند.

اسنادی که غرب از بروز و ظهور آن سخت بیم دارد و سالهاست که بر چهره زیبای آنان ، گرد نسیان و اتهام می پاشد و با همه امکانات به محو و مسخ آنان پرداخته است

دیدار با ابرار دستاورد یک زیارت است ، زیارتی همراه با قصد قربت و به آهنگ آشنایی با پاسداران فرهنگ قرآن و سنت ، آنان که پرچم دفاع از پیام خدا و پیامبران الهی را برافراشتند. و گوشه های زندان و بالای دار را بر سازش و همزیستی با جباران ترجیح دادند.

جلوه نور

صفحات تاریخ پیاپی ورق می خورد، از عالمان و دانشمندانی بزرگوار، حکایتها می گوید و درس زیستن و به تکامل رسیدن می آموزد. قصه شیرین زندگی بحر العلوم در آن میان ، قصه ستاره درخشانی است که چشم ها را خیره می کند و گوشها را نوارش می دهد و دلها از شنیدن سرگذشت او به شور و هیجان می آید. در این دفتر سخن از چهره درخشانی در میان است که نویسندگان به او می بالند و نام مبارکش را زینت بخش زبان و قلم خود می دانند.

او کیست ؟ از چه دودمان و از کدام تبار است ؟ و از کدامین دیار؟ نامش چیست ؟ جلوگاه نور او کجاست ؟او درختی است ریشه دار و پرثمر

و سایه گستر، بر سر رهروان دنیای سیر و سلوک او دریاست ، دریای مواج علم و عمل او درد آشناست درد دوری انسان از ملکوت او کوه است ، کوهی استوار و سربلند. او کسی است که دور از اغیار یا با حضرت دلدار سخن می گوید. اختری تابناک است و دریایی بی ساحل نامش آشناست ، و دیارش سرزمین بندگان صالح خدا. او کسی است که با فقرا مانوس بود و با سلاح دانش گسترده و تقوای عملی و با روح پاک و بلند، بر تمام مخالفان اسلام غالب آمد. اگر لب به سخن می گشود تو گفتی بو علی است(1) اگر استدلال می نمود تو گفتی سقراط است

اگر در عقائد سخن می راند سید مرتضی را تجسم می کرد(2) اگر لب به تفسیر قرآن می گشود تو گویی ابن عباس شاگرد معدن وحی است ، او مفسر است و اصولی ، فقیه ، فیلسوف ، حکیم و ادیب

چشم روزگار هنوز آرزوی دیدار چنین دانشمندانی دارد، ولی کمتر به امثال آن دست می یابد، او را چه کسی می شناسد؟ نمی دانم آری ، او را کربلا، نجف ، حجاز و خراسان می شناسد، نه بلکه بالاتر، عالم اسلام او را می شناسد.

او محمد مهدی فرزند سید مرتضی ، طباطبائی بروجردی از نوادگان امام حسن مجتبیعليه‌السلام است که در یک خانواده روحانی و متقی و پرهیزگار و نیکوکار، و در فضایی آکنده از مهر و صفا و صمیمیت ، در شبی جمعه از ماه شوال هزار و صد و پنجاه و پنج

(1155ه ق .) مصادف با (1113) شمسی پا به عرصه جهان نهاد.

شبی که دوستداران مهدی (عج )، در آن شب عرفانی و معنوی دعای ملکوتی کمیل را زمزمه می کردند، و با معبود حقیقتی خود به مناجات و راز و نیاز پرداخته بودند، سید مهدی ، متولد گردید، تو گویی اولین گریه های وی نغمه های فرق و ناله های نی بود که با نجوای دلنشین مناجاتیان درهم آمیخت آری قلب او پر از عشق مهدی (عج ) و نام او نام مهدی بود.

تولد در کربلا

او در شهری تولد یافت که نام مقدس آن با یاد شهیدان آمیخته است ، شهری که قلب همه شیفتگان حق و شیعیان جهان برای در آغوش کشیدن آن می تپد، شهری که با خون پاک و مطهر سومین پیشوای آزادی در آن زمین جاری شد و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسینعليه‌السلام در آن مکان مقدس شربت شهادت نوشید، در کربلای حسینی این سید عظیم الشان چشم به جهان گشود و با طلوع فرخنده خود فضای منزل سید مرتضی طباطبائی را عطرآگین و نورانی ساخت(3) شبی که سید به دنیا آمد، پدر وی در عالم خواب دید که امام رضاعليه‌السلام ، دستور دادند محمد بن اسماعیل بن بزیع (که از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جوادعليهم‌السلام بوده و در سال دویست و بیست هجری قمری فوت کرده است .) شمعی بر فراز بام سید مرتضی برافزود، وقتی محمد بن اسماعی آن شمع به آسمان بالا رفته بود که نهایت نداشت(4) تعجب کردم ، خدایا. این چه بود که من دیدم ؟ پدر از آن رویای راستین ، بیدار شد و در همان ساعت ستارگان ، با چشمک خود، آمدن مولود مبارکی را به یکدیگر خبر می دادند و تبریک و تهنیت می گفتند. پدر بیدار می شود و هم زمان با بیداری او خبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.

سید مرتضی با تعجب ، به خود می گوید! این یک بشر عادی و معمولی نیست دیگران برای خواب پدر بحر العلوم تعبیرهایی نمودند، از تعبیرهای جالب یکی این بود که آن نور، علم و شهرت جهانی فرزند او است

بدون تردید، این رویا آفاق نورانی خانه بحر العلوم و آینده تابناک فرزند وی را مژده می داد، چون در روایات آمده که در خواب دیدن ائمه اطهارعليهم‌السلام مثل دیدن آنها در بیداری است(5) و این گونه خوابها، مهر اعتبار و صداقت بر چهره دارد.

یکی از بزرگان(6) گفته است : شکی نیست که آن شمع علامه بحرالعلوم بود، که دنیا را با نور خود روشن کرد و از روشنایی نور او، الم منور شد و مقام والای وی زبانزد عام و خاص گردید، او یگانه روزگار و احیاگر و زنده کننده آداب و رسوم اسلامی در جهان بود.

در بین علمای زمان بحر العلوم بلکه بعد از او شهرت دارد که او با امام عصر ارواحنا له الفدا ملاقات نموده ، بلکه درهای بسته به روی مبارک وی گشوده گشته و اشکالات خود را بارها از حضور امامعليه‌السلام سوال کرده و پاسخ شنیده بعضی از علما و بزرگان او را چکیده علمای قدیم و جدید دانسته اند.(7)

در محضر پدر

از آغاز ولادت ، پدر به او با دید احترام نگاه می کرد و بزرگش می شمرد و از دوران کودکی در دامن پر محبت پدر بزرگوارش به آداب و اخلاق اسلامی پرورش یافت وی همیشه همراه پدر بزرگوار بود و پدر را در زیارت حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام و در ساعات بحث و تدریس همراهی می کرد، و از مذاکرات و گفتگوهای آن جلسات بهره ها می برد و روح تشنه خود را سیراب می کرد.(8)

هنوز هفت بهار را پشت سر نگذاشته بود که خواندن و نوشتن را بخوبی فرا گرفت و در درس عالمان و دانشمندان حضور پیدا کرد و شاگردان دیگر از دیدن این محصل کم سن و سال حیرت زده می شدند، و با تامل و دقت به آن شمع فروزان می نگریستند که چگونه با وجود کمی سن در بحث های علمی شکرت می جوید. سید بزرگوار علوم مقدماتی حوزه را که شامل صرف ، نحو، معانی ، بیان و منطق است و معمولا فراگیری آن چهار سال طور می کشد و نیز درسهای سطح متوسط (فقه و اصول ) را وقتی به پایان رساند که هنوز سن او از دوازده سال تجاوز نمی کرد و در اوائل سن تکلیف به درس خارج پدر خویش راه یافت و از محضر استادان بزرگ و نامی زمان خود بهره مند شد و پس از طی پنج سال درس و بحث فشرده به مقام بلند اجتهاد نائل آمد.(9)

سید در بروجرد

در منتخب التواریخ از مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری نقل شده است که : حاکم بروجرد، روزی به دیدن عالم جلیل سید مرتضی طباطبائی پدر بحرالعلوم را که در آن وقت در شمار کودکان حساب می شد، ملاقات کرد ایشان را به حاکم معرفی کردند حاکم ایستاد و اظهار مهربانی کرد و رفت پسر سید به پدر عرض کرد باید مرا از این شهر بیرون فرستی ، که می ترسم هلاک شوم ، فرمود چرا؟ گفت : به جهت آنکه قلبم را از آن ساعت که حاکم اظهار مهربانی کرد مایل به او می بینم و آن بغضی که باید به حاکم ظالم داشته باشم ندارم ، دیگر در این جا نباید ماند، همین جریان سبب هجرت بحرالعلوم از بروجرد شد.(10)

سید تا سن پانزده سالگی در کربلا بود و در آنجا از محضر استادان گرانمایه ای از جمله پدر و شیخ یوسف بحرانی و استاد کل وحید بهبهانی بهره مند گردید.(11)

استادان بحرالعلوم

1- سید مرتضی طباطبائی بروجردی نجفی ، این ستاره نورانی اولین استاد سید است ، سید مدتی در درس فقه او شرکت کرد و از درس پدر، که همراه با محبت و مهر پدری بود بهره های فراوان برد. سید مرتضی ، فرزند بزرگ سید محمد طباطبائی در شهر نجف متولد شد و نشو و نمای او در کربلای معلی صورت گرفت از محضر دانشمندان بنام آن زمان استفاده نمود، تا خود یکی از علمای برجسته زمان شد، و از نظر تقوا و پرهیزکاری همزمان با تعلیم علوم به مقام والایی رسید وقتی ایام جوانی را به پایان برد، قصد مسافرت به وطن کرد به ایران آمد و در دیار بروجرد که وطن اصلی پدرش بود، عهده دار امور دینی

آن سامان شد و از بزرگان آنجا به حساب آمد.(12)

مردم در مشکلات خود به او مراجعه می کردند، عاقبت در سال 1199ه - ق از بروجرد به نجف بازگشته و آنجا را وطن دائمی خود قرار داده است(13)

سید مرتضی دارای دو فرزند پسر و یک دختر بود که عبارت بودند از: سید جواد طباطبائی که در سال 1248ه ق قمری چشم از جهان فرو بست و دومین فرزند او، ستاره پر فروغ کتاب ما سید مهدی طباطبائی مشهور به سید بحر العلوم می باشد، که در این دفتر با زندگی نور آفرین او آشنا می شویم

درگذشت پدر

بریدن از دنیا برای دوستداران آن ، بس سخت و تلخ است و دل کندن از آن برای عاشقانش مشکل می باشد، ولی آنان که دنیا را، گذرگاه و موقت می دانند با آغوش باز و با چهره خندان و شاداب به استقبال مرگ می روند و خواهان رسیدن به مقام بالای ملاقات با خداوند منان هستند زیرا برای دیدار خدا راهی جز مرگ نیست پدر بحرالعلوم با لب های ذکرگوی در سال 1204 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد.(14) و از عالم فانی به عالم آخرت سفر کرد و دوستداران خود را اندوهگین ساخت ، سید مهدی با جنازه پدر خداحافظی کرد و برای آخرین بار او را در آغوش کشید، و بعد از مراسم غسل ، او را کفن کرد و خود بر بدن پاک پدر نمازگزارد، و او را در جوار حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام به خاک سپرد.

او بزودی بر قبر پدر ضریحی از چوب

مخصوص بنا کرد و بعد از مدتی استاد خوبی (یعنی وحید بهبهانی ) را نیز در داخل ضریح دفن کرد. ضریح الان نیز به نام آن دو بزرگوار و معروف و مشهور به سید ین العظیمین(15) نمی باشد. رحمت خدا بر روح هر دو باد.

بخش نخست

در محضر وحید بهبهانی

2- دومین استاد برجسته وی ، محمد باقر بهبهانی ، معروف به استاد کل می باشد که مقام وی از نظر علم و فضیلت و تقوا بر کسی پوشیده نیست ، سید مهدی درس اصول فقه را نزد وی فرا گرفت زندگینامه نگاران از این مرد بزرگ به نام وحید عصر و موسس اصول و فروع و علم رجال یاد کرده اند.(16) وی در شهر عالم پرور اصفهان در سال 1118 هجری قمری ، پا به عرصه وجود نهاد. مدتی را در بهبهان ساکن بود پس از آن به کربلا رفته و در کنار مزار منادی عشق و ایثار و پیشوای سوم شیعیان جهان به تحصیل مشغول شد، این مرد پارسا در کربلا از نظر مادی چنان در تنگنای زندگی قرار گرفته بود که تصمیم بازگشت به وطن گرفت ، شبی از شبها امام حسینعليه‌السلام را در خواب دید که او خطاب فرمود: من راضی نیستم از جوار و کنار من و شهر من بیرون بروی ، وحید در پی این رویا از سفر به ایران منصرف شد، و تصمیم گرفت در کنار مرقد سالار شهیدان بماند.(17)

مبارزه با اخباری گری

این مرد محقق در زمانی زندگی می کرد که اخباری گری به شدت شیوع داشت ، و صدای پای اخباری گری در همه جا پیچیده و در حوزه ها طرفدارانی جذب کرده بود و اجتهاد و اصول فقه در حوزه ها در انزوا قرار داشت ، این عالم بزرگ با تحمل زحمات و مشکلات طاقت فرسا مبارزه خستگی ناپذیری را با اخباری گری شروع کرد و درس اصول فقه را در سرداب ها و زیرزمین ها آغاز نمود و در کنار مبارزه ، درس اصول و اجتهاد را پی گرفت تا وقتی که زحمات او به ثمر نشست و منجر به تربیت گروهی مجتهد بزرگ گردید که از جمله آنان سید مهدی طباطبائی معروف به بحر العلوم است

علت اینکه این عالم بزرگوار، استاد کل لقب یافت ، تربیت گروه زیادی مجتهد، و احیای مکتب اجتهاد و فقه و اصول شیعه بود. او زمانی به تربیت مجتهدان پرداخت که اخباری گری بیش از صد سال قلمرو دنیای شیعه را بطور کلی فرا گرفته بود، وحید بهبهانی در برابر جمود اخباری ها فقه استدلالی را به روش بزرگان اصولی پیشین ، همچون علامه حلی (حسن بن یوسف حلی متوفی 726 ق .) و شهید اول محمد بن مکی عاملی سال شهادت ، (786 ق )، برای شاگردان خود بیان می کرد. او آنچنان جایگاه مهمی در قلب ها پیدا کرد که هر جا در میان علما کلمه آقا اطلاق شود این مرد بزرگ مورد نظر است و خاندان او را آل آقا نامیده اند.(18)

این مجتهد بزرگ عمر پرافتخار خویش را برای جمع مال و منال صرف و ضایع نکرد، با اهل دنیا و مال معاشرت نمی کرد. مصاحبت با فقراء را خوش می داشت بسیار خوش صحبت و خوشرو بود.(19) و درباره بی توجهی او به دنیا داستانی شنیدنی نقل کرده اند که ما آنرا برای استفاده خوانندگان عزیز نقل می کنیم :

هدیه قرآن

آقا محمد خان قاجار، قرآنی به خط میرزای نیریزی که خطاط معروفی بود با جلدی که به یاقوت و الماس و زبرجد و سایر سنگهای گرانبها تزئین نموده بودند،برای آقا به رسم هدیه ارسال کرد. وقتی قرآن را آوردند که به. آقا برسانند، درب منزل را زدند با کوبیدن حلقه درب ، خود آقا پشت درب منزل آمد و در را باز نمود در حالی که دست مبارک آن بزرگمرد بالا و قلم بدست مبارکش بود. خطاب به آنان فرمود چه کار دارید؟ گفتند که : حضرت سلطان ، قرآنی برای شما فرستاده اند، استاد نگاهی به جانب قرآن نمود و فرمود این زینتها و دانه ها چیست که بر جلد آن نصب شده ؟ عرض شد، اینها سنگهای گرانبهاست که جلد قرآن را تزیین نموده اند، فرمود: چرا بر کلام خدا چیزی آویخته اید که باعث زندانی شدن و تعطیل آن می گردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا کنید، و بفروشید، و قیمت آنرا، درمیان مساکین قسمت کنید، عرض کردند، قرآن که با خط خطاط معروف است و قیمت زیادی دارد قبول فرمائید، فرمود: قرآن را هر کس آورده در نزد او باشد و آن را تلاوت نماید، این را فرمود و درب منزل را بست(20)

ویژگیهای وحید

الف - علاقه و محبت فراوان او به ائمه اطهارعليهم‌السلام .

نقل شده است : وقتی وارد حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام می شد نخست بر کفش کن (آستانه ) بوسه می زد،(21) صورت مبارک خود را به آن می مالید، و بعد وارد حرم می گردید، و مانند پروانه بر دور حرم می گردید

ب - بزرگ شمردن دیگران و اهمیت به درس

از او پرسیدند چطور شد که به این مرتبه و درجه از مقام علم و عمل رسیدی ؟ در جواب نوشت : من از خود چیزی ندارم که شایسته این مقام باشم جز اینکه هرگز خود را چیزی نشمردم و در شمار سرشناسان و معروفین شمارش و آمار نکردم ، و در تعریف و توصیف بزرگداشت و ستودن و تمجید نام بزرگان کوتاهی ننمودم و اشتغال به تحصیل علم را تا آنجا که توانستم وانگذاشتم ،(22) و همیشه آن را بر هر کاری و هر پیشامدی مقدم داشتم این دانشور بزرگ در سال (1208ه ق ) در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست و سید بحرالعلوم او را در رواقی که پدرش را در آن دفن کرده بود و به خاک سپرد. درود خدا بر روانش باد

باغبان فقه

3- شیخ یوسف بحرانی (صاحب کتاب حدائق ) سومین استاد سید بحرالعلوم است ، این فقیه بزرگ (به نقل خود او در کتاب لولوه البحرین در قریه ماحوز که یکی از روستاهای بحرین است در سال 1107 هجری قمری متولد شد و سید مهدی قهرمان کتاب ما از درس فقه ایشان کسب فیض کرده است این فقیه فرزانه در طول عمر خود با جنگ و خونریزی های فراوان در بلاد بحرین روبرو بوده است او خود نقل کرده : پنج ساله بودم که در آن سال نزاعی میان دو قبیله در بحرین روی داد و پدرم اشتغال به غواصی و تجارت داشت با آن حال هر چه دستش می آمد بر میهمان و خویشان و دیگران انفاق می کرد و در نزد پدرم کتاب (قطر الندی ) را می خواندم ، که خوارج برای گرفتن بحرین هجوم آوردند و سه سال جنگ کردند، تا اینکه مخالفان اهل بیت از خوارج حمایت کردند و بحرین را گرفتند و غارت و چپاول نمودند و بزرگان به قطیف و شهرهای دیگر گریختند و پدرم نیز با خانواده به آنجا رفت و مرا در بحرین در روستای ماحوز که در آن خانه داشتیم گذاشت ، بعضی اسباب منزل و کتابها را دفن و مخفی کرده بود و به من امر کرد: کتابهایی که به غارت برده بودند اگر پیدا کردم بگیرم ، من بعضی از آنها را پیدا کردم و بعضی از آنها را بتدریج نزد پدرم فرستادم و بعد برای زیارت پدرم به قطیف رفتم پدرم بعد از چند ماه به سوی بحرین مراجعت نمود. در این حال جنگ دیگری روی داد و در شهرها آتش سوزی شد و خانه ما که در آنجا بود سوخت و به علت زیادی اولاد و کمی مال و دنیا و از بین رفتن منزل ، پدرم از غصه و اندوه مریض شد و در اثر آن درگذشت ، و دو سال بعد از درگذشت ، ، در قطیف بودم و گاهی به بحرین می رفتم ، برای اصلاح درختان خرما که در آنجا داشتیم و هر سال درآمد آنرا جمع می کردیم و به قطیف می آمدم و به درس اشتغال داشتم تا در بحرین صلح شد و به آنجا برگشتم مدت پنج سال در آنجا ماندم و درس را ادامه دادم و در این مدت به خانه خدا مشرف شدم و بعد هم به عللی به شهر کرمان سفر کردم ، پس از آن به سوی شیراز مراجعت نمودم و به تدریس در مدرسه ای اشتغال داشتم و نماز جماعت و جمعه در آن شهر می گزاردم ، و در آن شهر بسیاری مسائل و جواب آن را می نوشتم ، تا اینکه خرابی در آن شهر روی داد و از آنجا بعضی از روستاها رفتم و در فسا منزل نمودم و در آنجا مشغول مطالعه و نوشتن کتاب حدائق شدم و با این حال به زراعت اشتغال داشتم تا محتاج مردم روزگار نباشم باز در آن شهر وقایعی روی داد که اکثر کتابهای من از دست رفت و از آنجا به اصطهبانات رفتم و آرزوی زیارت عتبات عالیات در سر داشتم با توفیق الهی به کربلا رفتم و در آنجا قصد وطن کردم و تصمیم گرفتم تا پایان عمر در آنجا بمانم

این عالم ربانی در سال 1186ه ق در ماه ربیع الاول در کربلا از دنیا رفت و محمد باقر بهبهانی بر جنازه او نماز گزارد. و در کربلا سر بر آستان قدس حسینی نهاد. رحمه الله تعالی علیه(23)

استادان در نجف

1- محمد تقی دروقی نجفی : این عالم محقق و مدقق نیز یکی از چهره های برجسته زمان و جامع علوم عقلی و نقلی و از علمای مشهور عراق بود. سید مهدی مدتی در محضر این دانشمند درس خواند، این روحانی عالیقدر، در سال 1186 هجری قمری درگذشت(24)

2- مهدی فتونی نباطی عاملی (معروف

به محمد مهدی نجفی ) این استاد گرانمایه در نباطیه (لبنان ) متولد شد،(25) و بعد از بزرگ شدن بخاطر ظلم و جوری که احمد پاشای سفاک بر شیعیان جبل عامل در لبنان روا می داشت به عراق هجرت نمود و شهر نجف اشرف را به عنوان وطن دائم خود برگزید. بعد از مدتی از علما و دانشمندان بزرگ به شمار آمد و از استوانه های علمی بنام گردید که از کانون تدریس او چهره هایی همچون سید مهدی طباطبایی برخاستند. این مرد محقق در سال 1183ه ق از دنیا رخت بربست(26)

اقامت در نجف

سید بزرگوار بحر العلوم در سال 1069ه ق به نجف اشرف و حوزه بزرگ دانشهای اسلامی مشرف شد و مدت زمانی را به فراگیری علوم پرداخت ، سپس به کربلا بازگشت و در خلال این سالها پیش آقا میرزا ابوالقاسم مدرس ، درس حکمت و فلسفه آموخت ، و آن حکیم نیز در نزد وی درس اصول و فقه را فرا گرفت و در آخر سال 1069ه ق باردیگر به نجف اشرف و آن شهر را به عنوان وطن همیشگی خود برگزید و بعد از تحصیلات و سعی و کوشش فراوان ، عالمی فقیه و دانشوری اصولی و فرزانه ای بزرگ گردید.(27)

دانش و تقوای بحر العلوم در روزگار استادان او (یعنی وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی ) که مردم آنها را مرجع و پناه خود می دانستند و با وجود آنها که اساس و پایه های محافل علمی زمان خود بودند، زبانزد همه اقشار بود، و تمامی مردم به بلندی مقام او اعتراف می کردند

و محفل درس و بحث وی همیشه از وجود شاگردان علاقه مند پر بود و آنان مانند پروانه بر دور او حلقه می زدند.

وحید بهبهانی ، در اواخر عمر مردم را در مسائل و فتواهای احتیاطی به سوی سید راهنمایی می کرد(28) و او را مجتهدی جامع الشرایط می دانست

سفر به خراسان

هدایت و مرجعیت امت در سن سی سالگی به عهده سید گذاشته شد و همزمان (در ماه ذی القعده 1186ه ق ) از سوی بعضی از علمای اعلام و بزرگوار ایران و مراجع عظام آن وقت به ایران دعوت شد. سید در آن سال به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضاعليه‌السلام و برای دیدار با علمای بزرگ ایران از نجف اشرف خارج شد و در وقت حرکت همه طبقات مردم برای بدرقه وی به کوچه و خیابان ریختند و با اشکهای حسرت بار خود، سید را از دروازه شهر بدرقه نمودند و او راهی مشهد مقدس شد و در راه سفر به خراسان توقف کوتاهی در کرمانشاه نمود در مسیر راه فضلای زیادی از محضر او بهره مند شدند. چون به آستان مقدس امام هشتمعليه‌السلام نزدیک شد، اهالی خراسان و علمای شهر استقبال پرشکوهی از وی به عمل آوردند و مقدمش را مبارک شمردند و بعد از ورود به مشهد با تمامی طبقات علمی ، دینی ، سیاسی و اقشار مختلف مردم دیدار کرد. مدت اقامت وی را در خراسان ، بعضی 6 سال و بعضی 7 سال ذکر کرده اند.(29)

لقب بحر العلوم

سید در مدت اقامت خود در مشهد مقدس ، علاوه بر دیدارهای علمی با مردم و مباحثات با علمای شهر، لحظه ای از عمر مبارک خود را بیهوده نگذرانید بلکه در آن سفر نیز به درس استاد شهید میرزا مهدی اصفهانی خراسانی در فلسفه ، عقائد و کلام قدم گذارده و از آن مرد بزرگ بهره های فراوان برد، لقب بحر العلوم از زبان این استاد برای اولین بار به سید مهدی طباطبائی گفته شد. علت ملقب شدن سید به بحر العلوم چنین بود.(30)

او از هوش و ذکاوت فوق العاده ای برخوردار بود، استاد که از هوش و استعداد او شگفت زده شده بود، در حین درس خطاب به شاگرد خود گفت : (انما انت بحر العلوم ) یعنی تو دریای علوم هستی ، از آن لحظه سید به این لقب معروف شد و سید در همه جا با این لقب شناخته می شود

یکی از دانشمندان بزرگ (صاحب روضات ) گفته است که : برای افتخار سید این بس که کسی نه قبل از او و نه بعد از او به این لقب ملقب نگشته است(31)

شهیدی در کنار شهید

میرزا محمد مهدی اصفهانی خراسانی فیلسوفی بزرگ بود که در سال 1153ه ق متولد شد و از مشاهیر عالمان خراسان بلکه از فضلاء معروف ایران محسوب می شود. در مشهد مقدس اقامت داشت و یکی از چهار مهدی معروف از شاگردان وحید بهبهانی بود، در فقه و اصول و معقول و منقول مهارت کامل داشت وی استاد فلسفه بحرالعلوم بود و آنگاه که بحر العلوم به مشهد مقدس آمده و در نزد میرزا مهدی به تحصیل فلسفه پرداخت لقب بحرالعلوم را به او داد. این مرد بزرگ در دوره فتحعلی شاه قاجار شهید گشت و جریان شهادت او به این قرار است :

نادر میرزا افشار پسر شاهرخ میرزا از نوده های نادرشاه افشار در مشهد مقدس حاکم بود و پادشاهان قاجار به احترام نادرشاه دست بازماندگانش را در خراسان باز گذاشته بودند، اما نادر میرزا در سال (1217ه ق ) در برابر حکومت

مرکزی سر مخالفت برداشت فتحعلی شاه قاجار یکی از فرماندهان نظامی به نام حسین خان را با سپاهی گران مامور سرکوبی او کرد و به دستور نادر میرزا دروازه شهر بسته شد. شهر به محاصره سپاه حکومت مرکزی درآمد، چند روز بدین حال گذشت و مردم به تنگ آمدند و ناراحت شدند دست به دامان این دانشمند بزرگوار زدند. او یکی از نزدیکان خود را نزد نادر میرزا فرستاد، و خواستار ترک مخاصمه و آشتی و گشودن دروازه های شهر شد، نادر میرزا نپذیرفت ، وی چون از تصمیم نادر میرزا نومید گشت به عده ای از مردم شهر دستور داد که دروازه های شهر را بر روی سپاه حکومت مرکزی باز کنند، نادر میرزا از این جریان مطلع شده ، و این را نوعی همدستی با دشمن خویش شمرد و برآشفت ، همراه جمعی از یاران خود به صحن مطهر آمده به او مشغول خواندن قرآن بود پرخاش کرد که تو می خواهی حکومت این سرزمین را به دشمن تسلیم کنی و علیه ما تحریک نمایی ؟ گفت : نه نادر میرزا به سخن او اعتنا نکرد و ضربه ای با شمشیر بر پیکر مبارکش وارد آورد، مردم جمع شده نادر میرزا را دور ساختند، ولی وی بنابر نقل بعضی در جا به شهادت رسید و بنابر نقل دیگر بعد از سه روز به مقام بلند شهادت نائل آمد.(32)

او در ماه مبارک رمضان ماه خدا به میهمانی همیشگی خدا شتافت ، و این شهادت مصادف با 1218ه ق بود.

از جمله اساتید دیگر وی می توان محمد باقر هزار جریبی در گذشته به سال 1205 ق سید حسن موسوی خوانساری درگذشته به سال 1191ق سید حسین قزوینی متوفای 1208 ق و نیز از استادان اجازه حدیث او، عبدالباقی حسین خاتون آبادی اصفهانی ، امام جمعه اصفهان متوفای 1207 ق را برشمرد.

استاد و شاگرد

از داستانهای شیرین زندگی این عالم بزرگ این است که میرزا ابوالقاسم مدرس ، استاد وی و او نیز استاد میرزا ابوالقاسم بوده ، یعنی هر دو شاگرد و استاد یکدیگر بودند.

استاد میرزا ابوالقاسم فرزند محمد اسماعیل مدرس ، عالمی کامل و فاضلی گرانقدر بود که در غالب علوم از فقه ، حدیث و اخلاق و تفسیر و کلام و حکمت استاد بود. او قریب به سی سال در مدرسه چهار باغ اصفهان تدریس می نمود. این دانشمند درس فقه و اصول را نزد بحرالعلوم فراگرفت و سید بزرگوار نیز در حدود چهار سال درس حکمت و فلسفه را نزد وی خواند. این فیلسوف گرانقدر در سال 1202 ق در اصفهان درگذشت(33)

جنازه او را به نجف اشرف برده و در کنار مرقد امام امیرالمومنینعليه‌السلام دفن کردند، رحمت خدا بر او باد.

برگشت یار به دیار

پس از زیارت و دیدار با مردم مشهد مقدس و بردن بهره های معنوی از جوار بارگاه ملکوتی و عرفانی امام رضاعليه‌السلام ، در سال 1193ه ق تصمیم گرفت به نجف اشرف برگردد، خبر بازگشت سید بحرالعلوم در نجف پیچید، مردم با تشکیل دسته های استقبال شادی کنان به دروازه شهر ریختند و به عشق وصال یار بعد از هجرت طولانی ، اشک شوق از دیده ها جاری کردند. تجمع با شکوه مراسم استقبال از بحرالعلوم مانند لحظه وداع وی جلال و عظمت خاصی داشت ، بطوری که ورود او را به شهر، به سرور و شادی مردم در روزهای اعیاد بزرگ اسلامی تشبیه می کنند، بالاخره انتظار به سر رسید، و رخسار یار دیرینه پدیدار گشت

، گردنها به تماشایش کشیده شد، کوچه ها و خیابانها پر از شیفتگان او بود، که ورود به آن دریای علم را به شهر آب حیات گرامی داشتند.(34)

سفر حجاز

به قصد زیارت خانه خدا، در اواخر سال 1193ه ق راهی حجاز و مکه مکرمه شد، استقبال شایان دانش پژوهان و علمای مکه و سایر طبقات مردم و احساس مسئوولیتهای الهی موجب شد که به مدت دو سال در آن جا در کنار خانه خدا توقف کند و در این دو سال مجلس درس و بحث وی در علم کلام طبق مذاهب چهارگانه دائر بود. و جالب اینکه پیروان هر کدام از مذاهب خیال می کردند بحرالعلوم پای بند به مذهب ایشان است و هر بحثی را که می گفت چنان مسلط بود که هر کدام از آنها تصور می کردند که به یاری دلیل های آن مکتب حرفی می زند. او دو سال را با تقیه گذرانید تا در طول اقامت خود تمام وظائف خود را به انجام رساند و بعد از انجام وظائف ، مذهب خود - شیعه دوازده امامی بودن - را در اواخر توقف در مکه ، اعلان فرمود وقتی خبر اظهار مذهب او به گوش پیروان مذاهب دیگر رسید از اطراف و اکناف به دور او ریختند و مناقشه و بحث را شروع کردند و او را دانش گسترده خود بر تمامی آنها برتری پیدا کرد و همه آنها را با دلیلهای قوی و منطقی به سوی حقیقت اسلام مجذوب نمود در آنجا مباحثات و جریان های زیادی داشت(35) که داستان (ناقه سوار) را برای نمونه می آوریم :