دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل 50%
دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل
  • شروع
  • قبلی
  • 60 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6312 / دانلود: 4010
اندازه اندازه اندازه
دیدار با ابرار  سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

دیدار با ابرار سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

دیدار با ابرار

سیدبحرالعلوم دریای بی ساحل

نویسنده: نورالدین علی لو

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پیشگفتار

اشاره

تهاجم فرهنگی دو پایه دارد، پایه اول تحقیر فرهنگ خودی است و پایه دوم تکبیر فرهنگ بیگانه تا مردمی به پستی و بی هویتی و احساس حقارت در خویش نرسند، شیفته و شیدای فرهنگ دیگران نمی شوند. جامعه ای که از سرمایه های مادی و معنوی خود بی خبر باشد و قدر و قیمت گوهرهای خویش را نداند، گوهرهای گرانبهای خود را به ثمن بخس و بهای ناچیز می فروشد و کالاهای بنجل دیگران را با التماس و منت به قیمت گزاف می خرد، تمدن به اصطلاح بزرگ رژیم از خود بیگانه پهلوی در ایران و همسایگان سیاسیش در جهان بر این دو پایه قرار داشته و دارد، اینان غرب را تا سر حد خدای علم و هنر و صنعت و حتی اخلاق و دین ، ستایش کرده و می کنند و شرق را، وحشی و بی هویت و عقب مانده و به اصطلاح در حال توسعه

معرفی می نمایند و با استفاده از این دو شیوه ی به هم پیوسته ، آرمان های اقتصادی و سیاسی خود را تامین می کنند.

در اوج کاربرد این سیاست شیطانی ، ناگاه روح خدایی در کالبد امت بزرگ اسلام دمیده شد و انقلاب اسلامی ایران نغمه بیداری سرداد، بسیاری از فرزندان اسلام در ایران و جهان به خودباوری رسیدند و سیمای پلید غرب را علیرغم ماسک حقوق بشر و نقاب دموکراسی و رنگ و لعاب آزادی بخوبی شناختند. و بازگشت به خویش ، یعنی بازگشت به فطرت و قرآن و مکتب و آرمان های اسلامی خود را آغاز کردند.

اما هنوز – سوگ مندانه - باید اعتراف کنیم که خود باختگی در برابر غرب در زوایای فکر، عمل ، تصمیم و نگرش بسیاری از مردم جامعه ما نهفته است هنوز کاربرد واژه های فرنگی ، نشان دانشوری و مایه افتخار و برتری گروهی از روشنفکران و دانشگاهیان و گاه ، حوزویان ما شناخته می شود. هنوز پسوند بین الملل برای روابط عمومی ها، سمینارها، و شرکت ها، پز و پرستیژ اجتماعی و غرور علمی و ریاستی و اقتصادی به همراه دارد.

هنوز، داروها، اگر نام فرنگی نداشته باشد، برای غرب باوران تاثیر نخواهد داشت

و هنوز، بازی ها، جدول های سرگرمی و آموزشی ، اسباب بازی ها، و لوازم تفریحی و ورزشی و آرایشی با نام های فرنگی ، احساس برتری و زیبایی می کند.

و با کمال تاسف هنوز مدال ها و مدلهای دنیای کفر و الحاد و غارت و استثمار، مایه افتخار برخی از غرب گرایان و غربزدگان دنیای اسلام و مشرق زمین است

آیا نظام بین المللی که جز حرص و آز و کبر و غرور و قساوت و غفلت از ارزشهای انسانی چیزی ندارد، معیارهایش می تواند میزان ارزیابی قرار گیرد؟ و ارتباط با آن و تایید و حمایت آن مایه فخر و بالیدن باشد؟

آیا آفرین و احسنت و به به و کف شدید جلا دادن قرن پانزدهم هجری ارزش مغرور شدن دارد. و یا انتقاد و رد و تکذیب آنان به پشیزی می ارزد؟

دنیایی که جایزه ادبی را به بی ادب ترین قلم بمزد تاریخ - رشدی - می دهد و دانش آموزان برگزیده و پرتلاش یک کشور را به جرم مسلمانی و ایرانی بودن از حضور در المپیاد فیزیک محروم می سازد، معیارهای عادلانه و عاقلانه ای دارد. اشتباه ماست که سرنوشت خویش را به این معیارها، و داوران و روش ها گره زده ایم

دنیای اسلام باید به فکر تشکیل نظام بین المللی اسلام باشد و از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر غربی و موسسات وابسته به این نظام هر چه سریعتر قطع امید کند و از تجربه بوسنی و الجزایر و فلسطین عبرت گیرد و بداند که تکیه جز بر خویش کردن کافری است

دیدار با ابرار، تلاشی بسوی خودباوری و بازگشت به خود و خدای خویش است ستارگانی که حتی برجسته ترین و بزرگترین چهره های مذاهب و مکاتب را تحت الشعاع نورانیت خویش قرار داده اند.

ستارگانی که حتی برجسته ترین و بزرگترین چهره های مذاهب و مکاتب را تحت الشعاع نورانیت خویش قرار داده اند.

ستارگانی که شناسایی تمام آنان کاری بس دشوار است و ما تا کنون هفتاد ستاره را برای دیداربرگزیده ایم

ابرار و نیکانی که اینک در مقابل از خود گذشتگی و به خدا پیوستگی ایشان سر تعظیم فرود می آوریم و به دیدار سیمای پرنورشان می رویم ، قبل از آنکه الگوی خودسازی و سازندگی و مبارزه با کفر و بیداد باشند، اسناد افتخار اسلام و مسلمانی اند.

اسنادی که غرب از بروز و ظهور آن سخت بیم دارد و سالهاست که بر چهره زیبای آنان ، گرد نسیان و اتهام می پاشد و با همه امکانات به محو و مسخ آنان پرداخته است

دیدار با ابرار دستاورد یک زیارت است ، زیارتی همراه با قصد قربت و به آهنگ آشنایی با پاسداران فرهنگ قرآن و سنت ، آنان که پرچم دفاع از پیام خدا و پیامبران الهی را برافراشتند. و گوشه های زندان و بالای دار را بر سازش و همزیستی با جباران ترجیح دادند.

جلوه نور

صفحات تاریخ پیاپی ورق می خورد، از عالمان و دانشمندانی بزرگوار، حکایتها می گوید و درس زیستن و به تکامل رسیدن می آموزد. قصه شیرین زندگی بحر العلوم در آن میان ، قصه ستاره درخشانی است که چشم ها را خیره می کند و گوشها را نوارش می دهد و دلها از شنیدن سرگذشت او به شور و هیجان می آید. در این دفتر سخن از چهره درخشانی در میان است که نویسندگان به او می بالند و نام مبارکش را زینت بخش زبان و قلم خود می دانند.

او کیست ؟ از چه دودمان و از کدام تبار است ؟ و از کدامین دیار؟ نامش چیست ؟ جلوگاه نور او کجاست ؟او درختی است ریشه دار و پرثمر

و سایه گستر، بر سر رهروان دنیای سیر و سلوک او دریاست ، دریای مواج علم و عمل او درد آشناست درد دوری انسان از ملکوت او کوه است ، کوهی استوار و سربلند. او کسی است که دور از اغیار یا با حضرت دلدار سخن می گوید. اختری تابناک است و دریایی بی ساحل نامش آشناست ، و دیارش سرزمین بندگان صالح خدا. او کسی است که با فقرا مانوس بود و با سلاح دانش گسترده و تقوای عملی و با روح پاک و بلند، بر تمام مخالفان اسلام غالب آمد. اگر لب به سخن می گشود تو گفتی بو علی است(۱) اگر استدلال می نمود تو گفتی سقراط است

اگر در عقائد سخن می راند سید مرتضی را تجسم می کرد(۲) اگر لب به تفسیر قرآن می گشود تو گویی ابن عباس شاگرد معدن وحی است ، او مفسر است و اصولی ، فقیه ، فیلسوف ، حکیم و ادیب

چشم روزگار هنوز آرزوی دیدار چنین دانشمندانی دارد، ولی کمتر به امثال آن دست می یابد، او را چه کسی می شناسد؟ نمی دانم آری ، او را کربلا، نجف ، حجاز و خراسان می شناسد، نه بلکه بالاتر، عالم اسلام او را می شناسد.

او محمد مهدی فرزند سید مرتضی ، طباطبائی بروجردی از نوادگان امام حسن مجتبیعليه‌السلام است که در یک خانواده روحانی و متقی و پرهیزگار و نیکوکار، و در فضایی آکنده از مهر و صفا و صمیمیت ، در شبی جمعه از ماه شوال هزار و صد و پنجاه و پنج

(۱۱۵۵ه ق .) مصادف با (۱۱۱۳) شمسی پا به عرصه جهان نهاد.

شبی که دوستداران مهدی (عج )، در آن شب عرفانی و معنوی دعای ملکوتی کمیل را زمزمه می کردند، و با معبود حقیقتی خود به مناجات و راز و نیاز پرداخته بودند، سید مهدی ، متولد گردید، تو گویی اولین گریه های وی نغمه های فرق و ناله های نی بود که با نجوای دلنشین مناجاتیان درهم آمیخت آری قلب او پر از عشق مهدی (عج ) و نام او نام مهدی بود.

تولد در کربلا

او در شهری تولد یافت که نام مقدس آن با یاد شهیدان آمیخته است ، شهری که قلب همه شیفتگان حق و شیعیان جهان برای در آغوش کشیدن آن می تپد، شهری که با خون پاک و مطهر سومین پیشوای آزادی در آن زمین جاری شد و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسینعليه‌السلام در آن مکان مقدس شربت شهادت نوشید، در کربلای حسینی این سید عظیم الشان چشم به جهان گشود و با طلوع فرخنده خود فضای منزل سید مرتضی طباطبائی را عطرآگین و نورانی ساخت(۳) شبی که سید به دنیا آمد، پدر وی در عالم خواب دید که امام رضاعليه‌السلام ، دستور دادند محمد بن اسماعیل بن بزیع (که از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جوادعليهم‌السلام بوده و در سال دویست و بیست هجری قمری فوت کرده است .) شمعی بر فراز بام سید مرتضی برافزود، وقتی محمد بن اسماعی آن شمع به آسمان بالا رفته بود که نهایت نداشت(۴) تعجب کردم ، خدایا. این چه بود که من دیدم ؟ پدر از آن رویای راستین ، بیدار شد و در همان ساعت ستارگان ، با چشمک خود، آمدن مولود مبارکی را به یکدیگر خبر می دادند و تبریک و تهنیت می گفتند. پدر بیدار می شود و هم زمان با بیداری او خبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.

سید مرتضی با تعجب ، به خود می گوید! این یک بشر عادی و معمولی نیست دیگران برای خواب پدر بحر العلوم تعبیرهایی نمودند، از تعبیرهای جالب یکی این بود که آن نور، علم و شهرت جهانی فرزند او است

بدون تردید، این رویا آفاق نورانی خانه بحر العلوم و آینده تابناک فرزند وی را مژده می داد، چون در روایات آمده که در خواب دیدن ائمه اطهارعليهم‌السلام مثل دیدن آنها در بیداری است(۵) و این گونه خوابها، مهر اعتبار و صداقت بر چهره دارد.

یکی از بزرگان(۶) گفته است : شکی نیست که آن شمع علامه بحرالعلوم بود، که دنیا را با نور خود روشن کرد و از روشنایی نور او، الم منور شد و مقام والای وی زبانزد عام و خاص گردید، او یگانه روزگار و احیاگر و زنده کننده آداب و رسوم اسلامی در جهان بود.

در بین علمای زمان بحر العلوم بلکه بعد از او شهرت دارد که او با امام عصر ارواحنا له الفدا ملاقات نموده ، بلکه درهای بسته به روی مبارک وی گشوده گشته و اشکالات خود را بارها از حضور امامعليه‌السلام سوال کرده و پاسخ شنیده بعضی از علما و بزرگان او را چکیده علمای قدیم و جدید دانسته اند.(۷)

در محضر پدر

از آغاز ولادت ، پدر به او با دید احترام نگاه می کرد و بزرگش می شمرد و از دوران کودکی در دامن پر محبت پدر بزرگوارش به آداب و اخلاق اسلامی پرورش یافت وی همیشه همراه پدر بزرگوار بود و پدر را در زیارت حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام و در ساعات بحث و تدریس همراهی می کرد، و از مذاکرات و گفتگوهای آن جلسات بهره ها می برد و روح تشنه خود را سیراب می کرد.(۸)

هنوز هفت بهار را پشت سر نگذاشته بود که خواندن و نوشتن را بخوبی فرا گرفت و در درس عالمان و دانشمندان حضور پیدا کرد و شاگردان دیگر از دیدن این محصل کم سن و سال حیرت زده می شدند، و با تامل و دقت به آن شمع فروزان می نگریستند که چگونه با وجود کمی سن در بحث های علمی شکرت می جوید. سید بزرگوار علوم مقدماتی حوزه را که شامل صرف ، نحو، معانی ، بیان و منطق است و معمولا فراگیری آن چهار سال طور می کشد و نیز درسهای سطح متوسط (فقه و اصول ) را وقتی به پایان رساند که هنوز سن او از دوازده سال تجاوز نمی کرد و در اوائل سن تکلیف به درس خارج پدر خویش راه یافت و از محضر استادان بزرگ و نامی زمان خود بهره مند شد و پس از طی پنج سال درس و بحث فشرده به مقام بلند اجتهاد نائل آمد.(۹)

سید در بروجرد

در منتخب التواریخ از مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری نقل شده است که : حاکم بروجرد، روزی به دیدن عالم جلیل سید مرتضی طباطبائی پدر بحرالعلوم را که در آن وقت در شمار کودکان حساب می شد، ملاقات کرد ایشان را به حاکم معرفی کردند حاکم ایستاد و اظهار مهربانی کرد و رفت پسر سید به پدر عرض کرد باید مرا از این شهر بیرون فرستی ، که می ترسم هلاک شوم ، فرمود چرا؟ گفت : به جهت آنکه قلبم را از آن ساعت که حاکم اظهار مهربانی کرد مایل به او می بینم و آن بغضی که باید به حاکم ظالم داشته باشم ندارم ، دیگر در این جا نباید ماند، همین جریان سبب هجرت بحرالعلوم از بروجرد شد.(۱۰)

سید تا سن پانزده سالگی در کربلا بود و در آنجا از محضر استادان گرانمایه ای از جمله پدر و شیخ یوسف بحرانی و استاد کل وحید بهبهانی بهره مند گردید.(۱۱)

استادان بحرالعلوم

۱- سید مرتضی طباطبائی بروجردی نجفی ، این ستاره نورانی اولین استاد سید است ، سید مدتی در درس فقه او شرکت کرد و از درس پدر، که همراه با محبت و مهر پدری بود بهره های فراوان برد. سید مرتضی ، فرزند بزرگ سید محمد طباطبائی در شهر نجف متولد شد و نشو و نمای او در کربلای معلی صورت گرفت از محضر دانشمندان بنام آن زمان استفاده نمود، تا خود یکی از علمای برجسته زمان شد، و از نظر تقوا و پرهیزکاری همزمان با تعلیم علوم به مقام والایی رسید وقتی ایام جوانی را به پایان برد، قصد مسافرت به وطن کرد به ایران آمد و در دیار بروجرد که وطن اصلی پدرش بود، عهده دار امور دینی

آن سامان شد و از بزرگان آنجا به حساب آمد.(۱۲)

مردم در مشکلات خود به او مراجعه می کردند، عاقبت در سال ۱۱۹۹ه - ق از بروجرد به نجف بازگشته و آنجا را وطن دائمی خود قرار داده است(۱۳)

سید مرتضی دارای دو فرزند پسر و یک دختر بود که عبارت بودند از: سید جواد طباطبائی که در سال ۱۲۴۸ه ق قمری چشم از جهان فرو بست و دومین فرزند او، ستاره پر فروغ کتاب ما سید مهدی طباطبائی مشهور به سید بحر العلوم می باشد، که در این دفتر با زندگی نور آفرین او آشنا می شویم

درگذشت پدر

بریدن از دنیا برای دوستداران آن ، بس سخت و تلخ است و دل کندن از آن برای عاشقانش مشکل می باشد، ولی آنان که دنیا را، گذرگاه و موقت می دانند با آغوش باز و با چهره خندان و شاداب به استقبال مرگ می روند و خواهان رسیدن به مقام بالای ملاقات با خداوند منان هستند زیرا برای دیدار خدا راهی جز مرگ نیست پدر بحرالعلوم با لب های ذکرگوی در سال ۱۲۰۴ هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد.(۱۴) و از عالم فانی به عالم آخرت سفر کرد و دوستداران خود را اندوهگین ساخت ، سید مهدی با جنازه پدر خداحافظی کرد و برای آخرین بار او را در آغوش کشید، و بعد از مراسم غسل ، او را کفن کرد و خود بر بدن پاک پدر نمازگزارد، و او را در جوار حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام به خاک سپرد.

او بزودی بر قبر پدر ضریحی از چوب

مخصوص بنا کرد و بعد از مدتی استاد خوبی (یعنی وحید بهبهانی ) را نیز در داخل ضریح دفن کرد. ضریح الان نیز به نام آن دو بزرگوار و معروف و مشهور به سید ین العظیمین(۱۵) نمی باشد. رحمت خدا بر روح هر دو باد.

بخش نخست

در محضر وحید بهبهانی

۲- دومین استاد برجسته وی ، محمد باقر بهبهانی ، معروف به استاد کل می باشد که مقام وی از نظر علم و فضیلت و تقوا بر کسی پوشیده نیست ، سید مهدی درس اصول فقه را نزد وی فرا گرفت زندگینامه نگاران از این مرد بزرگ به نام وحید عصر و موسس اصول و فروع و علم رجال یاد کرده اند.(۱۶) وی در شهر عالم پرور اصفهان در سال ۱۱۱۸ هجری قمری ، پا به عرصه وجود نهاد. مدتی را در بهبهان ساکن بود پس از آن به کربلا رفته و در کنار مزار منادی عشق و ایثار و پیشوای سوم شیعیان جهان به تحصیل مشغول شد، این مرد پارسا در کربلا از نظر مادی چنان در تنگنای زندگی قرار گرفته بود که تصمیم بازگشت به وطن گرفت ، شبی از شبها امام حسینعليه‌السلام را در خواب دید که او خطاب فرمود: من راضی نیستم از جوار و کنار من و شهر من بیرون بروی ، وحید در پی این رویا از سفر به ایران منصرف شد، و تصمیم گرفت در کنار مرقد سالار شهیدان بماند.(۱۷)

مبارزه با اخباری گری

این مرد محقق در زمانی زندگی می کرد که اخباری گری به شدت شیوع داشت ، و صدای پای اخباری گری در همه جا پیچیده و در حوزه ها طرفدارانی جذب کرده بود و اجتهاد و اصول فقه در حوزه ها در انزوا قرار داشت ، این عالم بزرگ با تحمل زحمات و مشکلات طاقت فرسا مبارزه خستگی ناپذیری را با اخباری گری شروع کرد و درس اصول فقه را در سرداب ها و زیرزمین ها آغاز نمود و در کنار مبارزه ، درس اصول و اجتهاد را پی گرفت تا وقتی که زحمات او به ثمر نشست و منجر به تربیت گروهی مجتهد بزرگ گردید که از جمله آنان سید مهدی طباطبائی معروف به بحر العلوم است

علت اینکه این عالم بزرگوار، استاد کل لقب یافت ، تربیت گروه زیادی مجتهد، و احیای مکتب اجتهاد و فقه و اصول شیعه بود. او زمانی به تربیت مجتهدان پرداخت که اخباری گری بیش از صد سال قلمرو دنیای شیعه را بطور کلی فرا گرفته بود، وحید بهبهانی در برابر جمود اخباری ها فقه استدلالی را به روش بزرگان اصولی پیشین ، همچون علامه حلی (حسن بن یوسف حلی متوفی ۷۲۶ ق .) و شهید اول محمد بن مکی عاملی سال شهادت ، (۷۸۶ ق )، برای شاگردان خود بیان می کرد. او آنچنان جایگاه مهمی در قلب ها پیدا کرد که هر جا در میان علما کلمه آقا اطلاق شود این مرد بزرگ مورد نظر است و خاندان او را آل آقا نامیده اند.(۱۸)

این مجتهد بزرگ عمر پرافتخار خویش را برای جمع مال و منال صرف و ضایع نکرد، با اهل دنیا و مال معاشرت نمی کرد. مصاحبت با فقراء را خوش می داشت بسیار خوش صحبت و خوشرو بود.(۱۹) و درباره بی توجهی او به دنیا داستانی شنیدنی نقل کرده اند که ما آنرا برای استفاده خوانندگان عزیز نقل می کنیم :

هدیه قرآن

آقا محمد خان قاجار، قرآنی به خط میرزای نیریزی که خطاط معروفی بود با جلدی که به یاقوت و الماس و زبرجد و سایر سنگهای گرانبها تزئین نموده بودند،برای آقا به رسم هدیه ارسال کرد. وقتی قرآن را آوردند که به. آقا برسانند، درب منزل را زدند با کوبیدن حلقه درب ، خود آقا پشت درب منزل آمد و در را باز نمود در حالی که دست مبارک آن بزرگمرد بالا و قلم بدست مبارکش بود. خطاب به آنان فرمود چه کار دارید؟ گفتند که : حضرت سلطان ، قرآنی برای شما فرستاده اند، استاد نگاهی به جانب قرآن نمود و فرمود این زینتها و دانه ها چیست که بر جلد آن نصب شده ؟ عرض شد، اینها سنگهای گرانبهاست که جلد قرآن را تزیین نموده اند، فرمود: چرا بر کلام خدا چیزی آویخته اید که باعث زندانی شدن و تعطیل آن می گردد؟ آنها را از جلد قرآن جدا کنید، و بفروشید، و قیمت آنرا، درمیان مساکین قسمت کنید، عرض کردند، قرآن که با خط خطاط معروف است و قیمت زیادی دارد قبول فرمائید، فرمود: قرآن را هر کس آورده در نزد او باشد و آن را تلاوت نماید، این را فرمود و درب منزل را بست(۲۰)

ویژگیهای وحید

الف - علاقه و محبت فراوان او به ائمه اطهارعليهم‌السلام .

نقل شده است : وقتی وارد حرم مطهر امام حسینعليه‌السلام می شد نخست بر کفش کن (آستانه ) بوسه می زد،(۲۱) صورت مبارک خود را به آن می مالید، و بعد وارد حرم می گردید، و مانند پروانه بر دور حرم می گردید

ب - بزرگ شمردن دیگران و اهمیت به درس

از او پرسیدند چطور شد که به این مرتبه و درجه از مقام علم و عمل رسیدی ؟ در جواب نوشت : من از خود چیزی ندارم که شایسته این مقام باشم جز اینکه هرگز خود را چیزی نشمردم و در شمار سرشناسان و معروفین شمارش و آمار نکردم ، و در تعریف و توصیف بزرگداشت و ستودن و تمجید نام بزرگان کوتاهی ننمودم و اشتغال به تحصیل علم را تا آنجا که توانستم وانگذاشتم ،(۲۲) و همیشه آن را بر هر کاری و هر پیشامدی مقدم داشتم این دانشور بزرگ در سال (۱۲۰۸ه ق ) در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست و سید بحرالعلوم او را در رواقی که پدرش را در آن دفن کرده بود و به خاک سپرد. درود خدا بر روانش باد

باغبان فقه

۳- شیخ یوسف بحرانی (صاحب کتاب حدائق ) سومین استاد سید بحرالعلوم است ، این فقیه بزرگ (به نقل خود او در کتاب لولوه البحرین در قریه ماحوز که یکی از روستاهای بحرین است در سال ۱۱۰۷ هجری قمری متولد شد و سید مهدی قهرمان کتاب ما از درس فقه ایشان کسب فیض کرده است این فقیه فرزانه در طول عمر خود با جنگ و خونریزی های فراوان در بلاد بحرین روبرو بوده است او خود نقل کرده : پنج ساله بودم که در آن سال نزاعی میان دو قبیله در بحرین روی داد و پدرم اشتغال به غواصی و تجارت داشت با آن حال هر چه دستش می آمد بر میهمان و خویشان و دیگران انفاق می کرد و در نزد پدرم کتاب (قطر الندی ) را می خواندم ، که خوارج برای گرفتن بحرین هجوم آوردند و سه سال جنگ کردند، تا اینکه مخالفان اهل بیت از خوارج حمایت کردند و بحرین را گرفتند و غارت و چپاول نمودند و بزرگان به قطیف و شهرهای دیگر گریختند و پدرم نیز با خانواده به آنجا رفت و مرا در بحرین در روستای ماحوز که در آن خانه داشتیم گذاشت ، بعضی اسباب منزل و کتابها را دفن و مخفی کرده بود و به من امر کرد: کتابهایی که به غارت برده بودند اگر پیدا کردم بگیرم ، من بعضی از آنها را پیدا کردم و بعضی از آنها را بتدریج نزد پدرم فرستادم و بعد برای زیارت پدرم به قطیف رفتم پدرم بعد از چند ماه به سوی بحرین مراجعت نمود. در این حال جنگ دیگری روی داد و در شهرها آتش سوزی شد و خانه ما که در آنجا بود سوخت و به علت زیادی اولاد و کمی مال و دنیا و از بین رفتن منزل ، پدرم از غصه و اندوه مریض شد و در اثر آن درگذشت ، و دو سال بعد از درگذشت ، ، در قطیف بودم و گاهی به بحرین می رفتم ، برای اصلاح درختان خرما که در آنجا داشتیم و هر سال درآمد آنرا جمع می کردیم و به قطیف می آمدم و به درس اشتغال داشتم تا در بحرین صلح شد و به آنجا برگشتم مدت پنج سال در آنجا ماندم و درس را ادامه دادم و در این مدت به خانه خدا مشرف شدم و بعد هم به عللی به شهر کرمان سفر کردم ، پس از آن به سوی شیراز مراجعت نمودم و به تدریس در مدرسه ای اشتغال داشتم و نماز جماعت و جمعه در آن شهر می گزاردم ، و در آن شهر بسیاری مسائل و جواب آن را می نوشتم ، تا اینکه خرابی در آن شهر روی داد و از آنجا بعضی از روستاها رفتم و در فسا منزل نمودم و در آنجا مشغول مطالعه و نوشتن کتاب حدائق شدم و با این حال به زراعت اشتغال داشتم تا محتاج مردم روزگار نباشم باز در آن شهر وقایعی روی داد که اکثر کتابهای من از دست رفت و از آنجا به اصطهبانات رفتم و آرزوی زیارت عتبات عالیات در سر داشتم با توفیق الهی به کربلا رفتم و در آنجا قصد وطن کردم و تصمیم گرفتم تا پایان عمر در آنجا بمانم

این عالم ربانی در سال ۱۱۸۶ه ق در ماه ربیع الاول در کربلا از دنیا رفت و محمد باقر بهبهانی بر جنازه او نماز گزارد. و در کربلا سر بر آستان قدس حسینی نهاد. رحمه الله تعالی علیه(۲۳)

استادان در نجف

۱- محمد تقی دروقی نجفی : این عالم محقق و مدقق نیز یکی از چهره های برجسته زمان و جامع علوم عقلی و نقلی و از علمای مشهور عراق بود. سید مهدی مدتی در محضر این دانشمند درس خواند، این روحانی عالیقدر، در سال ۱۱۸۶ هجری قمری درگذشت(۲۴)

۲- مهدی فتونی نباطی عاملی (معروف

به محمد مهدی نجفی ) این استاد گرانمایه در نباطیه (لبنان ) متولد شد،(۲۵) و بعد از بزرگ شدن بخاطر ظلم و جوری که احمد پاشای سفاک بر شیعیان جبل عامل در لبنان روا می داشت به عراق هجرت نمود و شهر نجف اشرف را به عنوان وطن دائم خود برگزید. بعد از مدتی از علما و دانشمندان بزرگ به شمار آمد و از استوانه های علمی بنام گردید که از کانون تدریس او چهره هایی همچون سید مهدی طباطبایی برخاستند. این مرد محقق در سال ۱۱۸۳ه ق از دنیا رخت بربست(۲۶)

اقامت در نجف

سید بزرگوار بحر العلوم در سال ۱۰۶۹ه ق به نجف اشرف و حوزه بزرگ دانشهای اسلامی مشرف شد و مدت زمانی را به فراگیری علوم پرداخت ، سپس به کربلا بازگشت و در خلال این سالها پیش آقا میرزا ابوالقاسم مدرس ، درس حکمت و فلسفه آموخت ، و آن حکیم نیز در نزد وی درس اصول و فقه را فرا گرفت و در آخر سال ۱۰۶۹ه ق باردیگر به نجف اشرف و آن شهر را به عنوان وطن همیشگی خود برگزید و بعد از تحصیلات و سعی و کوشش فراوان ، عالمی فقیه و دانشوری اصولی و فرزانه ای بزرگ گردید.(۲۷)

دانش و تقوای بحر العلوم در روزگار استادان او (یعنی وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی ) که مردم آنها را مرجع و پناه خود می دانستند و با وجود آنها که اساس و پایه های محافل علمی زمان خود بودند، زبانزد همه اقشار بود، و تمامی مردم به بلندی مقام او اعتراف می کردند

و محفل درس و بحث وی همیشه از وجود شاگردان علاقه مند پر بود و آنان مانند پروانه بر دور او حلقه می زدند.

وحید بهبهانی ، در اواخر عمر مردم را در مسائل و فتواهای احتیاطی به سوی سید راهنمایی می کرد(۲۸) و او را مجتهدی جامع الشرایط می دانست

سفر به خراسان

هدایت و مرجعیت امت در سن سی سالگی به عهده سید گذاشته شد و همزمان (در ماه ذی القعده ۱۱۸۶ه ق ) از سوی بعضی از علمای اعلام و بزرگوار ایران و مراجع عظام آن وقت به ایران دعوت شد. سید در آن سال به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضاعليه‌السلام و برای دیدار با علمای بزرگ ایران از نجف اشرف خارج شد و در وقت حرکت همه طبقات مردم برای بدرقه وی به کوچه و خیابان ریختند و با اشکهای حسرت بار خود، سید را از دروازه شهر بدرقه نمودند و او راهی مشهد مقدس شد و در راه سفر به خراسان توقف کوتاهی در کرمانشاه نمود در مسیر راه فضلای زیادی از محضر او بهره مند شدند. چون به آستان مقدس امام هشتمعليه‌السلام نزدیک شد، اهالی خراسان و علمای شهر استقبال پرشکوهی از وی به عمل آوردند و مقدمش را مبارک شمردند و بعد از ورود به مشهد با تمامی طبقات علمی ، دینی ، سیاسی و اقشار مختلف مردم دیدار کرد. مدت اقامت وی را در خراسان ، بعضی ۶ سال و بعضی ۷ سال ذکر کرده اند.(۲۹)

لقب بحر العلوم

سید در مدت اقامت خود در مشهد مقدس ، علاوه بر دیدارهای علمی با مردم و مباحثات با علمای شهر، لحظه ای از عمر مبارک خود را بیهوده نگذرانید بلکه در آن سفر نیز به درس استاد شهید میرزا مهدی اصفهانی خراسانی در فلسفه ، عقائد و کلام قدم گذارده و از آن مرد بزرگ بهره های فراوان برد، لقب بحر العلوم از زبان این استاد برای اولین بار به سید مهدی طباطبائی گفته شد. علت ملقب شدن سید به بحر العلوم چنین بود.(۳۰)

او از هوش و ذکاوت فوق العاده ای برخوردار بود، استاد که از هوش و استعداد او شگفت زده شده بود، در حین درس خطاب به شاگرد خود گفت : (انما انت بحر العلوم ) یعنی تو دریای علوم هستی ، از آن لحظه سید به این لقب معروف شد و سید در همه جا با این لقب شناخته می شود

یکی از دانشمندان بزرگ (صاحب روضات ) گفته است که : برای افتخار سید این بس که کسی نه قبل از او و نه بعد از او به این لقب ملقب نگشته است(۳۱)

شهیدی در کنار شهید

میرزا محمد مهدی اصفهانی خراسانی فیلسوفی بزرگ بود که در سال ۱۱۵۳ه ق متولد شد و از مشاهیر عالمان خراسان بلکه از فضلاء معروف ایران محسوب می شود. در مشهد مقدس اقامت داشت و یکی از چهار مهدی معروف از شاگردان وحید بهبهانی بود، در فقه و اصول و معقول و منقول مهارت کامل داشت وی استاد فلسفه بحرالعلوم بود و آنگاه که بحر العلوم به مشهد مقدس آمده و در نزد میرزا مهدی به تحصیل فلسفه پرداخت لقب بحرالعلوم را به او داد. این مرد بزرگ در دوره فتحعلی شاه قاجار شهید گشت و جریان شهادت او به این قرار است :

نادر میرزا افشار پسر شاهرخ میرزا از نوده های نادرشاه افشار در مشهد مقدس حاکم بود و پادشاهان قاجار به احترام نادرشاه دست بازماندگانش را در خراسان باز گذاشته بودند، اما نادر میرزا در سال (۱۲۱۷ه ق ) در برابر حکومت

مرکزی سر مخالفت برداشت فتحعلی شاه قاجار یکی از فرماندهان نظامی به نام حسین خان را با سپاهی گران مامور سرکوبی او کرد و به دستور نادر میرزا دروازه شهر بسته شد. شهر به محاصره سپاه حکومت مرکزی درآمد، چند روز بدین حال گذشت و مردم به تنگ آمدند و ناراحت شدند دست به دامان این دانشمند بزرگوار زدند. او یکی از نزدیکان خود را نزد نادر میرزا فرستاد، و خواستار ترک مخاصمه و آشتی و گشودن دروازه های شهر شد، نادر میرزا نپذیرفت ، وی چون از تصمیم نادر میرزا نومید گشت به عده ای از مردم شهر دستور داد که دروازه های شهر را بر روی سپاه حکومت مرکزی باز کنند، نادر میرزا از این جریان مطلع شده ، و این را نوعی همدستی با دشمن خویش شمرد و برآشفت ، همراه جمعی از یاران خود به صحن مطهر آمده به او مشغول خواندن قرآن بود پرخاش کرد که تو می خواهی حکومت این سرزمین را به دشمن تسلیم کنی و علیه ما تحریک نمایی ؟ گفت : نه نادر میرزا به سخن او اعتنا نکرد و ضربه ای با شمشیر بر پیکر مبارکش وارد آورد، مردم جمع شده نادر میرزا را دور ساختند، ولی وی بنابر نقل بعضی در جا به شهادت رسید و بنابر نقل دیگر بعد از سه روز به مقام بلند شهادت نائل آمد.(۳۲)

او در ماه مبارک رمضان ماه خدا به میهمانی همیشگی خدا شتافت ، و این شهادت مصادف با ۱۲۱۸ه ق بود.

از جمله اساتید دیگر وی می توان محمد باقر هزار جریبی در گذشته به سال ۱۲۰۵ ق سید حسن موسوی خوانساری درگذشته به سال ۱۱۹۱ق سید حسین قزوینی متوفای ۱۲۰۸ ق و نیز از استادان اجازه حدیث او، عبدالباقی حسین خاتون آبادی اصفهانی ، امام جمعه اصفهان متوفای ۱۲۰۷ ق را برشمرد.

استاد و شاگرد

از داستانهای شیرین زندگی این عالم بزرگ این است که میرزا ابوالقاسم مدرس ، استاد وی و او نیز استاد میرزا ابوالقاسم بوده ، یعنی هر دو شاگرد و استاد یکدیگر بودند.

استاد میرزا ابوالقاسم فرزند محمد اسماعیل مدرس ، عالمی کامل و فاضلی گرانقدر بود که در غالب علوم از فقه ، حدیث و اخلاق و تفسیر و کلام و حکمت استاد بود. او قریب به سی سال در مدرسه چهار باغ اصفهان تدریس می نمود. این دانشمند درس فقه و اصول را نزد بحرالعلوم فراگرفت و سید بزرگوار نیز در حدود چهار سال درس حکمت و فلسفه را نزد وی خواند. این فیلسوف گرانقدر در سال ۱۲۰۲ ق در اصفهان درگذشت(۳۳)

جنازه او را به نجف اشرف برده و در کنار مرقد امام امیرالمومنینعليه‌السلام دفن کردند، رحمت خدا بر او باد.

برگشت یار به دیار

پس از زیارت و دیدار با مردم مشهد مقدس و بردن بهره های معنوی از جوار بارگاه ملکوتی و عرفانی امام رضاعليه‌السلام ، در سال ۱۱۹۳ه ق تصمیم گرفت به نجف اشرف برگردد، خبر بازگشت سید بحرالعلوم در نجف پیچید، مردم با تشکیل دسته های استقبال شادی کنان به دروازه شهر ریختند و به عشق وصال یار بعد از هجرت طولانی ، اشک شوق از دیده ها جاری کردند. تجمع با شکوه مراسم استقبال از بحرالعلوم مانند لحظه وداع وی جلال و عظمت خاصی داشت ، بطوری که ورود او را به شهر، به سرور و شادی مردم در روزهای اعیاد بزرگ اسلامی تشبیه می کنند، بالاخره انتظار به سر رسید، و رخسار یار دیرینه پدیدار گشت

، گردنها به تماشایش کشیده شد، کوچه ها و خیابانها پر از شیفتگان او بود، که ورود به آن دریای علم را به شهر آب حیات گرامی داشتند.(۳۴)

سفر حجاز

به قصد زیارت خانه خدا، در اواخر سال ۱۱۹۳ه ق راهی حجاز و مکه مکرمه شد، استقبال شایان دانش پژوهان و علمای مکه و سایر طبقات مردم و احساس مسئوولیتهای الهی موجب شد که به مدت دو سال در آن جا در کنار خانه خدا توقف کند و در این دو سال مجلس درس و بحث وی در علم کلام طبق مذاهب چهارگانه دائر بود. و جالب اینکه پیروان هر کدام از مذاهب خیال می کردند بحرالعلوم پای بند به مذهب ایشان است و هر بحثی را که می گفت چنان مسلط بود که هر کدام از آنها تصور می کردند که به یاری دلیل های آن مکتب حرفی می زند. او دو سال را با تقیه گذرانید تا در طول اقامت خود تمام وظائف خود را به انجام رساند و بعد از انجام وظائف ، مذهب خود - شیعه دوازده امامی بودن - را در اواخر توقف در مکه ، اعلان فرمود وقتی خبر اظهار مذهب او به گوش پیروان مذاهب دیگر رسید از اطراف و اکناف به دور او ریختند و مناقشه و بحث را شروع کردند و او را دانش گسترده خود بر تمامی آنها برتری پیدا کرد و همه آنها را با دلیلهای قوی و منطقی به سوی حقیقت اسلام مجذوب نمود در آنجا مباحثات و جریان های زیادی داشت(۳۵) که داستان (ناقه سوار) را برای نمونه می آوریم :

قصه ناقه سوار

آخوند ملا زین العابدین سلماسی ، کسی که در اکثر اوقات با بحرالعلوم همراه بود چنین نقل کرده است : وقتی که در کنار خانه خدا بودیم ، بحرالعلوم با اینکه در شهر غربت بود، ولی دور از وطن و در ولایت غربت نیز مردی قوی القلب بود و لحظه ای در هیچ جا از بذل و بخشش کوتاهی نمی کرد. روزی اتفاق افتاد که چیزی نداشتیم مطلب را به سید عرض کردم ، چیزی نفرمود، و از عادات سید بحر العلوم در کنار خانه خدا این بود که صبح اول وقت ، طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد، و به اتاقی که مخصوص خودش بود، می رفت ما قلیان تنباکویی برای او می بردیم آنرا می کشید و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت در آن روزی که از تنگدستی شکایت کردم ، چون از طواف برگشت به حسب عادت قلیان تنباکو را حاضر کردم که ناگهان کسی در را کوبید، سید بحر العلوم به شدت مضطرب شد و به من گفت : قلیان را بگیر و از اینجا بیرون ببر. خود با شتاب و سرعت به طرف در رفت و درب را باز کرد. شخص بزرگوار و بزرگی در لباس عربی داخل شد، و در اتاق سید نشست ، و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست و با یکدیگر سخن گفتند. آنگاه خانه خوابانیده بود سوار کرد. مهمان رفت ، و بحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت : این حواله ایست برای مرد صرافی که در کوه صفا است نزد او برو و هر چه بر او حواله شده بگیر. آن حواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرده بود بردم مرد چون حواله را گرفت و به آن نظری نمود، آن را بوسید و گفت : برو چند حمال و کارگر بیاور پس رفتم چهار حمال آوردم بقدری که آن چهار نفر قدرت برداشتن داشتند، پول آن زمان را برداشتند، حمالها آنها را به منزل آوردند، من فوری برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویا شوم که او کی بود؟ وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را که دیده بودم از مغاز صراف پرس و جو کردم ، گفتند اما اصلا در اینجا صرافی ندیده ام(36) بعضی در مورد جایگاه علمی او گفته اند: که اگر بحرالعلوم در مکه ادعای مذهب دیگری می کرد کسی را یارای ایستادن در مقابل او نبود و آن دانشمند جرات مناقشه به کسی نمی داد، واز نظر علم و عمل به جایی رسید که عالمان شهر در صحن مسجد الحرام اجتماع کردند و او در زیور چراغ تا پاسی از شب به تدریس مشغول می شد. اینها همه علاوه بر خدمات اجتماعی و معنوی بود که در مکه مکرمه انجام داد و اینک به برخی از آن اشاره می شود.

خدمات بحرالعلوم در مکه

1- تعیین و تثبیت جایگاه انجام اعمال حج - مشاعر و مواقف - در موقع اقامت خود در کنار خانه خدا و مرکزیت دادن به مواقیت احرام بطوری که از نظر شرعی صحیح واقع شود، و اصلاح کردن موافقت حج ، یکی از گامهای ارزشمند او بود. این مکانهای مقدس قبل از بحرالعلوم نامشخص بود، او برای صحیح واقع شدن شعائر اسلامی بیش از دو سال در آنجا اقامت گزید، تا بتواند وظیفه خود را به بهترین صورت به انجام رساند، و در این راه زحمات زیادی را متحمل شد تا وقتی مسلمین به حج مشرف می شوند، با خیالی راحت و خاطری آسوده اعمال خود را به انجام برسانند علاوه بر اینها در آن مکان مقدس سنگهای فرش شده در حرم را که حجاج بر آن اقامه نماز می کنند، تعویض نمود و سنگهای معدنی را خارج کرده و سنگهایی که از نظر شیعه سجده بر آنها صحیح است ، جایگزین نمود تا آنان در موقع سجده کردن در زحمت شیعه شدن امام جمعه مکه معظمه را در سن هشتاد سالگی می توان به عنوان نمونه یاد کرد.(37)

امام جمعه مکه شیعه می شود

امام جمعه مکه عالمی بزرگ بود که از نظر زهد و تقوا به درجه و مقام عالی رسیده بود، وقتی برای اقامه جمعه رفت و آمد می کرد با هیچکس سخن نمی گفت و جای دیگر هم نمی رفت ، او از علمای بنام حجاز بود، روزی بحر العلوم به مسجد رفته به آن عالم بزرگ اقتدا کرد و با او نماز گزارد بعد از نماز همراه آن عالم به منزل وی رفت ، وقتی وارد منزل او شد کتابخانه ای دید که از کتابهای ارزشمند پر بود، بحرالعلوم از امام جمعه پرسید: در کتابخانه شما چه کتابهایی وجود دارد؟ او در جواب گفت : هرچه انسان میل کند و چشم ، شوق دیدار آن را داشته باشد و لذت ببرد، اینجا موجود است و مقصود او این بود که همه نوع کتاب موجود است بحرالعلوم در مقام نقض سخن او بر آمد و چند تا از کتابهای اهل سنت را سوال کرده او گفت : آن کتابها نیستند، بعد بحرالعلوم گفت که : ابوحنیفه (پیشوای یکی از مذاهب اهل سنت ، متوفای 150 قمری ) کتابی در رجال دارد آیا آن در کتابخانه شما هست ؟

امام جمعه گفت : آن را ندارم ولی به نظرم رسیده و دیده ام ، سید فرمود: در آن کتاب در وصف امام صادقعليه‌السلام مطالب بسیاری آورده و ابوحنیفه گفته : من پیش او درس خوانده ام و روزی هفتاد مساله از او یاد می گرفتم سید بحرالعلوم در مقام تعجب برآمده که این جعفر بن محمد صادقعليه‌السلام مگر چقدر علم داشته که شخصی مثل ابوحنیفه که آدم بسیار باسوادی بود اینقدر او را توصیف کرده است ؟ امام جمعه گوش می داد و سکوت کرده بود. سید از جای خود بلند شد تا به منزل خود برود، او هم همراه بحرالعلوم به راه افتاد تا به منزل بحرالعلوم رسید. سید از امام جمعه خواست به منزل ایشان وارد شود و مقداری استراحت کرده بعد برود، امام جمعه گفت : نه غرضم از آمدن شناختن منزل شما بود.

پس از آن که یک سال از این دیدار گذشت امام جمعه شخصی را دنبال بحرالعلوم فرستاد، سید وقتی به منزل امام جمعه رفت او را در حال احتضار و جان دادن دید. بر بالین او نشست ، امام جمعه ، اتاق را از بیگانگان خلوت کرد تا با هم صحبت کنند وقتی اتاق خلوت شد امام جمعه چنین گفت : از آن روز که امام صادقعليه‌السلام را توصیف نمودی من شیعه شده ام ولی تقیه می کردم ، و کسی هم نمی داند، اکنون که به پایان عمر خود رسیده ام تو را وصی خود قرار دادم که مرا با مذهب شیعه غسل دهی و کفن کنی و نماز را به جای آوری

اینها را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

بعد از دو سه سال که سید در مکه حضور داشت و بعد از غسل و کفن و دفن امام جمعه که به همراه ورثه وی صورت گرفت بحر العلوم با کاروانی که از جبل عامل آمده بودند شبانه به جانب عراق مراجعت فرمود و این گریز مخفیانه بخاطر این بود که شهرت یافت شیعه شدن امام جمعه مکه بدست این سید بزرگوار بوده است وقتی این خبر به گوش مردم رسید جمعی از روی تعصب و نادانی تصمیم گرفتند سید را در صحن مسجد بکشند. از این رو سید بحرالعلوم (طبق برخی نقلها) شبانه با چند ساربان به جانب عراق حرکت کرد.

بازگشت به نجف

این چراغ پر نور عالم تشیع ، در همه علوم مهارت داشت و راستی دریا بود، دریای دانش و تقوا او مسائل مشکل را حل می نمود و در بزرگی و عظمت او همین بس که آیه الله شیخ جعفر کاشف الغطاء بارها با تحت الحنک (گوشه عمامه ) خود خاک کفش بحرالعلوم را پاک کرد.(38)

وی در رثای این دریای علم و عرفان اشعار حزن آوری سرود که بخشی از آن در فصل های آینده خواهد آمد.

درس تفسیر قاضی

روزی سید در نجف درس می گفت ، در وسط درس از دور متوجه شد افندی که یکی از عالمان اهل سنت بود به درس او می آید، به شاگردان خود فرمود: تفسیر قاضی را (که از علمای اهل سنت است ) به من بدهید تا امروز از این کتاب درس گفته باشیم وقتی افندی رسید، بحر العلوم درس تفسیر را بدون مطالعه قبلی شروع کرد و آنچنان مطالب را بیان نمود که تمام شاگردان ،، از وسعت علمی او تعجب کردند، او مطالب کتاب را به روشنی توضیح فرمود، تا افندی هم از درس بهره بردند باشد. مناظره بحرالعلوم در قریه ذی الکفل عراق یا یهود (که بعدا خواهد آمد) و مباحث دیگری که توسط این عالم در جایهای متعدد انجام گرفت نشان داد که بحرالعلوم با طرح مسائل گوناگون و استدلال قوی بر همگان برتری دارد، آوازه و شهرت جهانی بحرالعلوم بجایی رسید که نام تشیع در جهان با نام وی همراه بود و کمتر کسی قبل یا بعد از او، بدان مقام و مرتبه رسید هر چه او می گفت مورد قبول همگان واقع می شد و نفوذ کلام وی قدرت مخالفت را از تمام علمای مذاهب آن زمان سلب کرده بود.

بحرالعلوم و رهبری جامعه

رهبری جامعه اسلامی از کارهای فوق العاده دشوار و ظریف اجتماعی است و مدیریت ربطی به مرجعیت و یا فقاهت شخص ندارد، بلکه یک موهبت الهی است که تا حدی با آموزش بدست می آید. اداره جامعه به تدبیر و هوش حکیمانه خدادادی نیاز دارد که بتواند مشکلات را پشت سر گذاشته و معضلات جامعه را حل کنند.

بحر العلوم از افراد نادر، مدیر و مدبر زمان خود بود، از امتیازات وی اداره حوزه و امور اجتماعی مسلمین به شیوه مطلوب و قابل قبول بود، بطوری که طبقات و اقشار مختلف مردم مدیریت و سیاست وی را نیکو می دانستند.

از زندگی سید بحرالعلوم بر می آید که وی بعد از رسیدن به مقام مرجعیت ، حوزه و جامعه را به خوبی سر و سامان بخشید و برای هر کس در محدوده توان ، وظایف و مسئولیتهایی مقرر فرمود.

او زمانی نظم را در حوزه و جامعه مطرح فرمود که استادان بزرگ و با نفوذی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء، در حوزه حضور داشتند، با این حال همه اقشار از عالمان دین گرفته تا مردم معمولی مطیع و فرمانبردار دستورهای این سید بزرگوار بودند و چنین اتفاق نظری بر روی یک شخص در میان روحانیت خیلی کم پیدا می شود که یک شخصیت برجسته مذهبی به مرتبه ای برسد که همه بدون چون و چرا گفته های او را قبول نمایند. نباید فراموش کرد که این مقام و موقعیت ،، در پرتو تشرف او به خدمت امام عصرعليه‌السلام برایش پدید آمد.

این عالم دلیر و مدیر، مرجع بزرگ سده سیزدهم هجری بود که همه عالمان در مقابل او خاضع بودند. بعد از استادش وحید بهبهانی نظمی نیکو به جامعه اسلامی و حوزه های علوم دینی بخشید و نسبت به تعیین وظایف دینی مردم نیز تصمیمهای شایسته ای گرفت ، از جمله : آیه الله شیخ جعفر کاشف الغطاء را برای فتوا و تقلید تعیین کرد و حتی اهل خانواده و خویشان خود را مکلف فرمود تا مسائل شرعی را از او پرسیده و از او تقلید نمایند. برای امر قضاوت و محاکم شیخ شریف محی الدین را تعیین فرمود، تا مردم مرافعات و منازعات خود را پیش او ببرند و برای اقامه نماز جماعت و احیای مساجد، شیخ حسین نجف را که در زهد و تقوا مقام بالایی داشت منصوب فرمود، برای تصنیف و تالیف ، و پژوهشی عالم بزرگوار سید جواد عاملی مولف مفتاح الکرامه را منصوب کرد و خود نیز عهده دار کرسی درس و بحث شد و زعامت مسلمین را بر عهده گرفت و چنان مقبول همه طلاب و مردم بود که درس و بحث منحصر به او شد. از سر و سامان دادن امور و تفکیک مسئولیت ها و وظایف نتایج و ثمرات مادی و معنوی قابل توجهی برای امت اسلامی به دست آمد. او دید وسیعی داشت و به حق بحرالعلوم بود، درد جامعه را درک می کرد و درصدد درمان آن برمی آمد. در مشکلات همیشه راهگشا بود. بر مقام بلند آوازه او موافق و مخالف شهادت داده اند.

اخلاق بحر العلوم

او مرد فضیلت و تقوا و نمونه ای کامل از اخلاق نیکوی انبیاء بود. بحرالعلوم ، معلم اخلاق و انسانیت و از مصادیق بارز اخلاق نیکو بشمار می رفت اگر کسی بخواهد انسانهای وارسته بعد از پیامبران و ائمه معصومینعليهم‌السلام را بشمارد و یا در ذهن خود مجسم کند، باید این مرد عالی مقام را در رده اول قرار دهد بعضی از بزرگان که فقط چند نفر را از نمونه های عالی انسانهای کامل می دانند یکی از آنان را همین مرد متقی و پرهیزکار می شمارند، او نمایشگر اخلاق پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و راهگشای راه تزکیه و سیر و سلوک واز پیروان واقعی خط عرفان الهی بود. از نظر تواضع و فروتنی در مرتبه عالی قرار داشت او برای دیگران بیش از خود احترام و ارزش قائل بود و برای مردم ، پدری رئوف و مهربان به حساب می آمد. وقتی کسی به خدمت او می رسید از دیدارش سیر نمی شد، آرزو می کرد گفتگو با او طولانی تر شود سخن گفتن و راه رفتن او انسان را متحیر می کرد در میان مردم راه می رفت ، ولی بیننده تصور می کرد او فرشته است ، برای خدا سخن می گفت و به یاد خدا بود. هنگام حضور در مجلس درس و بحث به دلیل اخلاق خوب شاگردان پروانه وار، دور او را می گرفتند، آنها شیفته او بودند، شاگرد بلند آوازه او (کاشف الغطاء) در حق او چنین سروده است :

جمعت من الاخلاق کل فضیله

فلا فضل الا عن جنابک صادر

همه فضائل و اخلاق شایسته را جمع کرده ای ، و در دنیا هیچ فضیلتی نیست مگر اینکه از حضور تو صادر شده و تو دارای آن فضیلت هستی(39)

کسی که با بحرالعلوم ملاقات می کرد، مانند کسی که گمشده خود را پیدا کرده با حالت شادی از محضر آن بزرگ ، بیرون می آمد. او در تهذیب اخلاق ، در مرتبه ای قرار داشت که درک آن بسیاری از افراد مشکل است

از خصوصیات او، کم سخن گفتن بود مگر در مسائل علمی و یا در ذکر نام و یاد خدا. اغلب در حال اندیشه و سکوت و یاد خدا بود، و بیشتر نگاه خود را به زمین خیره می ساخت ، و به طرف بالا نگاه نمی افکند وقتی در میان مردم می نشست مثل اینکه در نماز، و در حال تشهد است ،(40) و دست های مبارک خود را روی رانهایش می گذاشت ، وقتی از او سوال می شد برای جواب دادن صورت را بالا می آورد و با چشمهای پرمحبت به سئوال کننده نگاه می کرد و جواب می داد. ملاقات کننده هرگز از دیدار وی سیر نمی شد و همیشه آرزوی دیدار دوباره می کرد. هنگام راه رفتن به طرف راست و چپ نگاه نمی کرد و اگر کسی همراه او می خواست راه برود توجه نمی کرد. تا بداند چه کسی است نظر و نگاه او به اطراف تنها برای کارهای ضروری ، و لازم بود.(41)

عظمت بحر العلوم

از نظر عظمت و مهابت ، در مرتبه ای بود که مردم از عظمت و ابهت او نمی توانستند مسائل خود را به سادگی او در میان بگذارند، تا اینکه سید بزرگوار تبسمی می کرد. وقتی لبهای او تکان می خورد و سخن مانند مروارید از دهان مبارکش می ریخت انسان را با یاد خدا و آخرت می افکند. دوستان و همراهانی داشت که مسائل را مطرح می کردند. اگر کسی از ابهت سید نمی توانست حرف بزند، سید اشاره به همراهان می فرمود، تا سئوال آن شخص را مطرح کنند.

زهد و تقوا و نیایش

او براستی زاهد و متقی بود. از نظر امکانات مادی دنیا همه چیز برای او فراهم بود، ولی ارزشی برای آن قائل نبود. زرق و برق دنیا در مقابل دیدگان او بی ارزش بود و به دنیا رغبت و تمایل نشان نمی داد، غیر خدا را هیچ می دانست و معنای حقیقی زاهد را دارا بود. این شعار که انسان داشته باشد ولی وابسته به داشته ها نباشد در زندگی او بخوبی دیده می شد. بحر العلوم از اموال دنیا از نظر لباس و مسکن و خوردنی همه را داشت ،(42) بهترین آنها در اختیار او بود ولی اعتنایی به آن نمی کرد و در این طریق اقتداء به سرور زاهدان امیر مومنان کرده بود که فرمود: اگر بخواهم از عسل مصفا بخورم و از مغز گندم آرد درست کرده و نان بسازم قدرت دارم ، ولی هیهات عبادات و مناجات بحرالعلوم را باید از مسجد و حرم نجف و مسجد کوفه پرسید. او می کوشید قدم در جای پای مولای متقیان بگذارد، علی وار در مسجد کوفه مناجات می کرد، صدای نجوای سینه سوز او برای دوستداران وی شنیدنی بود، در مناجات ها بر خود می پیچید، گویا خطاب پیامبر به ابوذر را می شنید که : ای اباذر! خدا را چنان عبادت کن که او را می بینی اگر تو او را نبینی او تو را می بیند. او کارها و ساعات کار را تقسیم نموده بود، وقتی سیاهی شب همه جا را فرا گرفت مقداری از آن را صرف تحقیق و آماده کردن مقدمات درس و بحث می کرد، و بعد از آن که همه چشم ها در خواب بودند این انسان کامل با خدای خود راز و نیاز می کرد و از تمام وابستگیهای دنیوی دست می کشید، دنیا را رها می کرد، به طرف مسجد کوفه می رفت گاهی در نصف شب و گاه در وقت طلوع فجر به آنجا می رسید، با چنان زبانی با خدا سخن می گفت ، که گویی خدا را می بیند و با او سخن می گوید و از جمله دعاهایی که مقید به خواندن آن بود، دعای معروف سیفی بود (که با نسخه مخصوص وبا سند صحیح نزد آن بزرگوار بود) با خدا راز و نیاز می کرد. بزرگی را تنها از آن خداوند می دانست و غیر او را هیچ ، دربهای بسته به رویش باز می شد و گاه دست در دست امام و پیشوای خود می گذاشت و مشکلات جامعه مسلمین را از زبان او می شنید و با او در میان می گذارد.(43)

بحر العلوم و نیازمندان

تلاش بحر العلوم در حمایت از فقرا و محرومان را باید از شبهای تاریک و کوچه های باریک نجف اشرف و فقیران آن دیار پرسید.

همیشه به یاد فقرا بود، او درس خود را در مکتب قرآن فرا گرفته و از معادن وحی و از اهل بیت عصمت و طهارت آموخته بود. او اقتدا به امام سجاد حضرت زین العابدینعليه‌السلام می کرد، که آن بزرگوار نیمه شب ها بطور ناشناس برای یتیمان و فقراء و بی سرپرستان آذوقه بر دوش خود حمل می کرد و با دست مبارک خود بین آنان تقسیم می نمود.

نوشته اند، وقتی از دنیا رفت ، و غسال پشت مبارک او را پینه بسته دید از امام باقرعليه‌السلام سوال کرد، حضرت فرمود: این اثر حمل بارگران خوراک و هیزم برای فقراء و نیازمندان است

شیخ سلماسی - یکی از همراهان همیشگی او - نقل کرده است که بحرالعلوم هر شب در کوچه های نجف می گردید و برای فقرا نان و اقسام خوردنیها را می برد.

در این باره ، بحرالعلوم داستانهای فراوان دارد که ما به دو نمونه از آن اشاره می کنیم

عروس و داماد

شبی غذا را آماده کردند. آن بزرگوار فرمود: میل به غذا ندارم ، بعد فرمود ظرفی غذا پر کنید، ظرف غذا را برداشت و در کوچه های نجف به راه افتاد. درب منزلی را کوبید که تازه عروس و دامادی گرسنه بودند و شامی نداشتند تا با آن آتش گرسنگی را فرو نشانند، شام را به آنها رسانید، و خود نیز در کنار آنها شام میل فرمود.(44)

تعطیل درس

یک بار برای چند روز تدریس را ترک فرمود و طلبه ها شیخ سلماسی را واسطه قرار دادند که به خدمت بحرالعلوم برسد و بپرسد چرا درس نمی دهد؟ شیخ گفت : به خدمت آقا عرضه داشتم ، آن جناب گفت : درس نمی گویم پس از چند روز باز مرا واسطه قرار دادند، تا عرض کنم باز فرمود: نمی گویم پرس و جو کردم و علت تعطیلی درس را جویا شدم فرمود: این جمعیت طلبه ما هرگز نشنیدم که در نصف شب ها تضرع و زاری و مناجات کنند و صدای آنها بلند شود، با اینکه من غالب شبها در کوچه های نجف راه می روم چنین طلاب و دانش پژوهانی شایسته نیستند برای ایشان درس بگویم چون طلاب این سخن را شنیدند متحول شدند و شبها ناله و گریه در محضر الهی پرداختند، وقتی این تحول اخلاقی در طلاب نجف پدیدار شد آن جناب دوباره مشغول تدریس گردید.(45)

بخش دوم: خاندان بحرالعلوم

سید محمد مهدی معروف به بحرالعلوم از نسل ابراهیم ملقب به طباطبا و از ذریه امام حسن مجتبیعليه‌السلام است و از طرف مادر بزرگ با هر دو مجلسی (که هر دو از فقهای بزرگ شیعه هستند) نسبت دارد، و از طرف مادر به مجلسی اول پیوسته می شود. مجلسی اول جد اوست و مجلسی دوم (مولا محمد باقر) دائی سید بحرالعلوم(46) است

سید ابراهیم طباطبا از اصحاب امام صادقعليه‌السلام می باشد و نسبت سادات ، طباطبائی به او می رسد یک لقب بحرالعلوم به همین مناسبت طباطبائی است و بحرالعلوم لقبی است که در شهر مقدس مشهد به آن لقب شهرت یافت

هم اکنون بحرالعلوم از خانواده های معروف و پرآوازه نجف اشرف می باشد. بیشترین افتخار این خاندان معظم از این سید بزرگوار است

خانه های خاندان بحرالعلوم در عراق مورد اطمینان و پناهگاه شیعیان جهان است و این خاندان بزرگ و محترم در طول تاریخ فقهایی نامدار، مجتهدانی گرانمایه و پارسا و دارای فضایل و مزایا و سجایای اخلاقی فراوان به امت اسلام تقدیم داشته است(47)

حاکمان ایران و عراق

والیان و شاهان ایران در زمان علامه بحرالعلوم ، از روزگار تولد او عبارتند از: سلسله افشاریان که از نادر شاه افشار از سال 1148 ق شروع شد و تا سال 1160 ق ادامه یافت و بعد از آن حکومت به دست سلسله زندیان رسید. موسس آن سلسله ، کریم خان زند بود که در سال (1163ه ق ) بر مسند قدرت نشست ، جنگهای بسیاری با مخالفان و سرکشان کرد که از جمله آنها محمد حسن خان قاجار، و آزادگان افغانی را می توان نام برد. کریم خان در سال (1163ه ق ) به عنوان شاه ایران بر تخت نشست و سراسر کشور ایران را در سیطره خود قرار داد، به جز خراسان که در دست و اختیار شاهزاده شاهرخ افشار قرار داشت ، بر همه جا حکومت داشت او بصره را از چنگ دولت عثمانی بیرون آورد، تاریخ ، کریم خان زند را نسبت با شاهان دیگر عادل و ساده زیست تر و خوشرفتارتر معرفی کرده است ، او در سال (1193ه .ق ) درگذشت بعد از سلسله زندیان ، قاجاریان به حکومت ایران رسیدند که اول آنها آقا محمد خان قاجار بود که با کشتن و کور کردن شاهزاده زند در سال (1209ه .ق ) کشته شدت تاریخ نویسان این شاه را از شاهان خون ریز نامیده اند. در دوران حکومت سلسله قاجار پای خارجیان به ایران باز شد، و قرار دادهای ننگین گلستان و ترکمن چای با روسیه و معاهده فین کنشتاین بین ایران و فرانسه توسط فتحعلی شاه و ناپلئون بسته شد، و از جمله مهمترین وقایع کشور در آن زمان رقابت انگلستان و فرانسه و تجاوزهای روس به اراضی ایران ، و تیرگی روابط ایران دولت عثمانی را می شود نام برد. در سال (1307ه ق ) آخرین پادشاه قاجار احمد شاه به خارج از کشور تبعید گردید و با عزل او سلسله قاجار از بین رفت

کشور عراق

در روزگار سید مهدی بحرالعلوم کشور عراق در تصرف دولت عثمانی قرار داشت عراق همچون دیگر کشورها، در گردونه زمان دست به دست سلاطین گشته است و آشوریان ، هخامنشیان ، یونانیان ، پارسایان ، ساسانیان ، رومیان ، خلفای عرب و دولت عثمانی بر آن حکومت رانده اند.

این کشور سرانجام پس از جنگ جهان اول در سال (1339ه ق ) استقلال یافت ، در زمان بحرالعلوم در دست حکومت عثمانی قرار داشت دولت عثمانی از سال (699ه ق ) تا سال (1342ه ق ) در آسیای صغیر سلطنت داشت موسس این سلسله عثمان بن طغرل بود، و پادشاهان عثمانی را 38 تن نوشته اند که آخرین آنها عبدالعزیز دوم است

با برقراری حکومت جمهوری توسط آتاترک مزدور، دولت عثمانی منقرض شد(48) و یک دست نشانده انگلستان بر سرزمین مسلمان نشین عثمانی مسلط گردید.

بخش سوم : شاگردان بحرالعلوم

شاگردان بحرالعلوم(1) این عالم بزرگوار شاگردانی بزرگ و ارزشمند تربیت کرد که هر کدام منشا خدمات فراوان به عالم اسلام شدند در اینجا به نام چند تن از آنان اشاره می کنیم :

1- کاشف الغطاء

1- شیخ جعفر نجفی(49) معروف به کاشف الغطاء فرزند خضر نجفی ، این دانشمند گرانمایه در سال 1145ه ق در نجف اشرف متولد شد و در کنار بارگاه ملکوتی و معنوی امیر مومنان علیعليه‌السلام رشد یافت پس از بحرالعلوم یکی از استادان بنام زمان خویش گردید، او اعجوبه دوران بود. به اکثر مسائل فرعی فقه احاطه کامل داشت ، گفته اند: از زمان غیبت معصوم تا عصر وی زیر چرخ کبود مانند شیخ جعفر فقیهی پا در دایره وجود نگذاشته و شاهد روشن بر این مدعا کتاب بی نظیر او (کشف الغطاء) است او آنچنان مهارت و تبحری در علوم فقهی داشت که می گفت : اگر تمام کتابهای فقهی را بشویند یا از بین ببرند من می توانم تمام آنها را از نو بنویسم مهارت او در فقه شبیه چرخاندن انگشتری در انگشتان بود که به هر طرف که می خواست می توانست نظرات را بگرداند.(50)

چند نکته

1- یکی از کارهای اخلاقی این رادمرد بزرگ ، گرو گذاشتن منزل شخصی خود، و بخشیدن پول آن به فقرا بود، او خود به کشور ایران مسافرت می کرد، و در بازگشت خانه را از گرو بیرون می آورد.(51)

2- موعظه به مردم رشت

نقل کرده اند شیخ جعفر کاشف الغطاء گذری بر شهر رشت داشت و چند روزی در آنجا اقامت نمود و در آن روزها اقامه نماز جماعت می کرد نمازگزاران روزی درخواست موعظه کردند، گفت : من فارسی بخوبی نمی دانم ، آخر الامر فرمود: ایها الناس شما می میرید، شیخ هم می میرد، پس فکر روز آخرت باشید.(52)

3- نماز شب در خانه کاشف الغطاء

این فقیه بزرگوار همه افراد خانواده را برای نماز شب در وقت فجر بیدار می کرد و خود نیز شبها را به مناجات و تضرع و زاری می پرداخت(53)

4- مناجات شیخ جعفر و خطاب به نفس(54)

او سحرگاهان با تضرع و زاری و با خشوع و خضوع به مناجات با خدا می پرداخت و نفس خود را مورد خطاب قرار می داد و می گفت : تو جعیفر(55) بودی جعفر شدی سپس شیخ جعفر شدی و سپس شیخ عراق گشتی سپس رئیس مسلمین شدی ، یعنی آن دوران کوچکی و اوائل دوران خود را فراموش مکن روزگار با کسی سر سازگاری نداشته و بنای سازگاری هم ندارد مگر آنکه اهل دنیا باشد. پاسداران بزرگ اسلام هم هرگز اهل دنیا نبوده اند عاقبت کاشف الغطاء در سال (1227ه ق ) در نجف اشرف زندگی را بدرود گفت و پس از عمری خدمات فرهنگی و اجتماعی به عالم ملکوت پرکشید.

2- سید محمد جواد عاملی شقرائی نجفی (صاحب مفتاح الکرامه )

این مرد بزرگ علم و جهاد، در روستای (شقراء) از روستاهای جبل عامل لبنان در سال (1164ه ق ) پا به عالم وجود نهاد. و بعد از مدتی ، نجف اشرف را برای تحصیل علم اختیار کرد، و راهی نجف اشرف شد و در آنجا از درس استادانی همچون علامه بحرالعلوم کسب فیض کرد.

سالی که او مفتاح الکرامه را می نوشت مصادف بود با حملات وهابیون به شهرهای مقدس کربلا و نجف از این رو در آخر آن مرقوم داشته است که این را در حالی به پایان می رسانم که وهابی ها شهر نجف را به محاصره خود درآورده و علما مردم در حال دفاع اند. این گنجینه فضیلت در سال (1226ه ق ) که باز مصادف بود با حمله وهابیون به عتبات عالیات چشم از جهان فرو بست و به جوار رحمت الهی پرکشید.(56)

روحش شاد و یادش گرامی باد

داستانی شنیدنی و عبرت آموز از زندگی صاحب مفتاح الکرامه

صاحب مستدرک از عالم موثق و مورد اطمینان به نام سید محمد فرزند سید هاشم هندی نقل می کند که او گفته است : سید جواد (صاحب مفتاح الکرامه ) در یکی از شبها در حال خوردن شام بود که کسی درب خانه او را کوبید. سید جواد از طرز کوبیدن درب دانست که خادم سید بحرالعلوم است با سرعت و شتاب به سوی درب منزل رفت وقتی درب را باز کرد خادم سید بحرالعلوم به سید جواد گفت : سید بحرالعلوم غذا و شام را کشیده و انتظار شما را می کشد. باعجله به نزد سید بحرالعلوم رفت وقتی چشم سید به او افتاد گفت : آقا چه شده ؟ بحرالعلوم شروع به سخن کرد و فرمود: مردی از برادرانت از بقال محل برای خانواده اش قرض می کند و هر شبانه روز مقداری خرمایی زاهدی (بنجل ) نسیه از او خریداری می کند و جز خرما چیزی نمی خورد، وامروز که رفته خرما بخرد بخاطر بدهی های فراوان همان خرما را هم به او نداده و گفته بدهی تو زیاد شده است و این همسایه شما از بقال خجالت کشیده و چیزی را خریداری نکرده و خانواده او بی شام مانده اند تو در نعمت باشی و بخوری و کسی که خانه اش به خانه تو چسبیده و همسایه تو است در فقر و گرسنگی بسر ببرد، و خودت هم او را می شناسی که فلانی است سید جواد در پاسخ بحرالعلوم گفت : بخدا قسم من از حال او اطلاع نداشته ام بحرالعلوم گفت : اگر می دانستی و شام می خوردی و به او توجه نمی کردی یهودی و کافر بودی ، عصبانیت و خشم من برای این است غذا بگیر و خادم من با تو می آورد، نزد درب خانه آن را به تو می دهد، به او بگو می خواهم امشب با تو شام بخورم ، و این کیسه پول را هم زیر تشک یا حصیر او بگذار و سینی راه هم به او بسپار و برمگردان در آن سینی شامی لذیذ از گوشت همانند خوراک اشراف و اعیان و خوشگذرانان بود. سینی را تحویل آنها داده و فرمود: تا تو برنگردی و خبر شام خوردن او را در حد سیری کامل نیاوری ، من شام نخواهم خورد، سید جواد همراه خادم رفت تا درب منزل آن بنده خدا رسید، سید جواد بیرون آمد و سید جواد گفت : دوست دارم امشب با شما شام بخورم ، چون از غذا چند لقمه خوردند، آن مومن گفت : این شام از آن تو و دست پخت عرب نیست چون بسیار غذای عالی و خوشمزه ای است ، از این نخواهم خورد تا گزارش آن را بدهی ، سید جواد به خوردن اصرار کرد و او به نخوردن تا اینکه داستان را برای او گفت : بخدا قسم هیچ یک از همسایه های من از حال من خبر ندارند تا چه رسد به آنها که دورند، این سید انسان عجیبی است هر دو از این داستان شگفت انگیز زده شدند.(57)

نگرشی کوتاه بر شکلگیری وهابیگری

آئین و هابیگری در آخر قرن دوازدهم و اوائل قرن سیزدهم ، در نجد، احساء، قطیف و عمان شیوع پیدا کرد، پیشوای این فرقه محمد بن عبدالوهاب نجدی نام دارد، که در سال (1115ه ق ) تولد یافت و در سال (1201ه ق ) درگذشت و نام وهابیت توسط مخالفین آنها به آنان داده شد، و در اروپا نیز به این نام معروف شدند و اعراب آن فرقه را وهابیت ، و فارس زبانان بعنوان وهابیگری مطرح می کنند و طرفداران این گروه خود را موحد می نامند، و این گروه از پیروان مذهب احمد حنبل (متوفی 241ه ق ) محسوب می شوند. کار این گروه ابتداء به بهانه اصلاح و پیراستن اسلام از بدعتهای گمراهان و بازگردانیدن به شیوه سلف صالح ، آغاز شد. ولی در عمل مانع از رشد و پویایی اندیشه مسلمانان گردید. این فرقه تا دهه های اخیر در شمار وامانده ترین مسلمانان بودند.(58)

مخترع این مذهب ابتداء خود را به منزله نبی و امام اوالامر می دانست و زیارت مراقد مطهر رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمهعليه‌السلام را عبث و بی فایده و شرک معرفی کرد، و زوار را به سبب زیارت ، مشرک و واجب القتل می دانست و خود را موحد تصور می نمود. از نخستین کسانی که او را در عقیده و مرامش یاری کردند، محمد بن سعود و فرزند نواده او عبدالعزیز بن سعود بود وی ظهور خود را در سال (1124ه ق ) در نجد اعلام کرد گرچه وهابیگری در قرن دوازدهم منتشر شد ولی ریشه های اصلی آن را می شود در قرن هفتم زمان احمد ابن تیمیه و شاگرد او جستجو کرد. در زمان حملات وهابیون والی مکه شریف غالب بود که از سال (1295ه ق تا 1220ه ق ) متجاوز از پنجاه بار با وهابیون پیکار کرد، و آنها سه سال مراسم حج ابراهیمی را بصورت تعطیل درآوردند. و چند بار به عراق حمله کرده و فاجعه کربلا را تکرار کردند. خراب کردن حرم حسینی و غارت و چپاول اموال مردم حرم و کشتن پیران و کودکان نمونه ای از جنایات این فرقه پیروی می کند دولت کشور عربستان است

سید جواد (صاحب مفتاح الکرامه ) در سنگر دفاع

جنگ و خونریزی وهابیون در زمان شاگردان بزرگوار علامه بحرالعلوم روی داده که خودش ماجرا را در آخر کتاب مفتاح الکرامه این چنین نقل کرده است : در سرزمین نجد شورش کرد و بدعتهای زیادی در دین گذاشت ، خونهای فراوانی ریخت ، قبول ائمه شیعه را با خاک یکسان کرد و در سال 1221ه ق به نجف حلمه کرد و ما را غافلگیر کرد. حتی نزدیک بود نجف را تصرف کند که از امام علیعليه‌السلام معجزات و کراماتی به ظهور رسید و از سپاه وهابیون بسیار کشته شدند و مایوس برگشتند.

حمله وهابیون به نجف

صاحب مفتاح الکرامه نقل فرمودند: در سال (1222ه ق ) سعود با بیست هزار سرباز، به عراق هجوم آورد، و به ما اطلاع رسید که او می خواهد، ما را غافلگیر کند، و به شهر نجف حمله نماید، ما خود را آماده ساختیم ، و در داخل سنگرها قرار گرفتیم ، چون آنها این شهر را آماده دفاع دیدند، به طرف حله حمله بردند. آن شهر را نیز مجهز دیدند به سوی حرم حسینی رفتند و آنجا را محاصره کردند و با اهالی آنجا پیکار نمودند، چون موفق نشدند، ماءیوسانه بازگشتند. در آن زمان هم مردم به رهبری روحانیت همیشه بیدار در سنگر علم و عمل ، لحظه ای در برابر ظالمان و بدعت گذاران ساکت ننشسته و به مبارزه پیگیر خود ادامه می دادند. شرح مفصل این جریان را در کتابهای خاص این موضوع بخوانید.(59)


3

4