پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت25%

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت
  • شروع
  • قبلی
  • 203 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15498 / دانلود: 4791
اندازه اندازه اندازه
پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۱۲. بدعت بودن رفتن به غار حرا

لجنه دایم افتای سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.(۱)

۱۳. بدعت بودن نشر اعلامیه وفات

زینو، مفتی فعلی وهابیان می گوید:

اعلامیه دادن در کاغذها برای وفات انسانی از جمله بدعت های ممنوع و تشبه به غیر مسلمانان است.(۲)

وهابیان نه تنها در امور عرفی، فتاوای خلاف فطرت صادر می کنند، بلکه گاه فتاوای بر خلاف مسلّمات علمی دارند. برای نمونه، شیخ محمدبن صالح عثیمین درباره گردش خورشید به دور زمین می گوید:

ظاهر ادله شرعی اثبات می کند که خورشید به دور زمین می گردد و به سبب آن، شب و روز پدید می آید.(۳)

وی در جایی دیگر می نویسد:

اما آنچه امروزه عالمان نجوم می گویند، چون برای ما به درجه یقین نرسیده، ما به خاطر آن، دست از ظاهر کتاب و سنت پیامبر خود بر نمی داریم.(۴)

همچنان که ملاحظه می شود، اصل نزد وهابیان، حرمت کردارها و بدعت و شرک است. آنان دینی بی روح و متحجرانه ای، برای جهانیان به نمایش گذاشته و کوشیده اند خود را مسلمان حقیقی معرفی کنند؛ مسلمانی که منطق را نمی شناسد و با خشونت و ترور می خواهد همگان را با خود همراه کند و برای رسیدن به این مقصد، مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد، مبارزه با

___________________

۱- الجنه الدائمه، فتوای ش ۵۳۰۳.

۲- الموت، عظاته و احکامه، ص۲۹.

۳- فتاوی ارکان الاسلام، ص۱۳۲.

۴- فتاوی العقیده، ص۲۲۵.

مسلمانانی که به باور آنان، مشرک شده اند، بر جنگ با کفار برتری دارد. به همین دلیل، آنان به جای مبارزه با صهیونیست ها، در کنار آنان، با حزب الله و حماس فلسطین مبارزه می کنند و حتی دعا برای پیروزی آنان را جایز نمی دانند یا در افغانستان، عراق و پاکستان، با بمب گذاری انتحاری و دیگر رفتارهای خشونت آمیز، مسلمانان بی گناه را شبانه روز قتل عام می کنند.

ضرورت پرداختن به بحث وهابیت

بررسی شبهه های وهابیت به این دلیل ضروری است که پیروان این فرقه از فرصتی استثنایی که با در اختیار داشتن حرمین مکه و مدینه نصیب آنان گشته است، سوء استفاده می کنند و با ترویج افکار و عقاید سخیف خود، بین مسلمانان تفرقه می اندازند تا شیعه را دشمن اصلی اهل سنت معرفی و خود را با آن همه جرم و جنایت علیه مسلمانان، داعیه دار اسلام و مسلمانی قلمداد کنند. آنان بدین منظور سالانه میلیاردها دلار هزینه می کنند و با خرید مزدورانی در جهان علیه شیعه و تنها حکومت برخاسته بر اساس تفکر اهل بیتعليهم‌السلام ، یعنی ایران به شایعه پراکنی روی آورده اند. از جانب دیگر، برای تضعیف شیعیان کتاب هایی به زبان های مختلف می پراکنند و حتی به حجاجی که از ایران به زیارت خانه خدا مشرف می شوند، هدیه می کنند. آنان حرکات زائران ایرانی را زیر نظر دارند و در مکان های مقدس مکه و مدینه، با حربه شرک، آنان را از اعمال عبادی و زیارتی باز می دارند و به شبهه افکنی می پردازند. آنان برای دور کردن دیگر مسلمانان از پیروان اهل بیت، همچون اسلاف خود با دروغ و تزویر، انواع و اقسام تهمت ها را علیه پیروان اهل بیت می پراکنند. ازاین رو، آشنا شدن با شبهه های رایج آنان علیه پیروان اهل بیت و پاسخ گویی به آنان ضروری می نماید تا هم شیعیان به بی پایه و اساس بودن عقاید وهابیت و شبهه های آنان پی ببرند و هم اهل سنت به اختلاف بین

وهابیت و خودشان بیشتر آگاه شوند و موضع گیری عالمان پیشین خود را در برابر وهابیت از نو بنگرند و تکلیف دینی شان را در برابر وهابیت به یاد آورند.

در این پژوهش به شبهه هایی می پردازیم که در کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و بعضی کتاب های وهابیان معاصر آمده است و در قالب کتاب و جزوه یا در سایت ها مطرح کرده اند. برخی شبهه ها نیز مربوط به برخوردهای شفاهی است که با زائران و روحانیان کاروان های حج مطرح شده است.

فصل دوم: شبهه های کلامی

مقصود از شبهه های کلامی در این فصل شبهه هایی است که عموم مسلمانان به آن باور دارند و ابن تیمیه و پیروانش، آنها را شرک و بدعت می شمارند.

۱- آیا طلب شفا از قبور انبیا و صالحان، شرک است؟

ابن تیمیه دراین باره می نویسد:

هرکس کنار قبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان بخواهد که بیماری او را شفا دهد یا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زیرا هیچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنین اعمالی را ندارد. پس واجب است چنین شخصی را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(۱)

پاسخ

اینکه ابن تیمیه ادعا می کند جز خداوند کسی دیگر قدرت چنین کاری را ندارد، اگر مراد وی، قدرت مستقل از خداست، ما هم قبول داریم، اما اگر مراد آن است که اولیای الهی، حتی به اذن خدا نیز قدرت چنین کاری را ندارند، سخن باطلی است؛ زیرا خداوند از قول حضرت عیسیعليه‌السلام نقل می کند که فرمود:

____________________

۱- ابن تیمیه، زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ج۱، ص۱۸.

من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام. من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی و جذام) را بهبود میبخشم... (آل عمران: ۴۹)

همچنین در داستان حضرت یوسف به صراحت میگوید:

(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود. (یوسف: ۹۳)

خداوند در سه آیه بعدی نیز میفرماید:

اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید و آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند، ناگهان بینا شد. (یوسف: ۹۶)

در این آیه، به صراحت بیان شده است که پیراهنی به دلیل تماس با جسم مقدس انسانی پاک و الهی، چشم نابینایی را (به اذن الهی) شفا داده است، پس (به اذن خدا) انبیا و اولیای الهی یا خاکی که روی قبر آن بندگان پاک الهی است، می توانند به جهت هم جواری با آن بدن های مقدس و پاک، شفا دهند.

بنابراین، از بنده صالح و پاک خدا بعید نیست که با اذن خدا، بیماری را شفا دهد. چه آن بنده صالح، حیات دنیایی داشته باشد یا حیات برزخی؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید:

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده است، شادمانند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعدها در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غمی نخورند. (آل عمران: ۱۶۹۱۷۱)

این آیه می گوید که شهیدان حیات برزخی دارند و زنده اند و حتی به دیگران بشارت می دهند و ما هم می گوییم که همه پیشوایان ما به شهادت رسیده اند. بنابراین، آنها به گفته خداوند، زنده اند و مرده آنها با زنده آنها فرق ندارد و به اذن الهی کرامت می کنند و شفا می دهند تا همواره روزنه ای به سوی عالم غیب برای مردم گشوده باشد و مردم منکر ماورای طبیعت و جهان آخرت نشوند. این کارها همچنان که عیسیعليه‌السلام فرمود، از طرف بندگان پاک خدا، نشانه ای از خداوند است؛ زیرا اینان به اذن خدا چنین میکنند تا نشان دهند بندگی خدا بی مزد نیست، بلکه عزت همیشگی را به دنبال دارد. خداوند حتی پس از مرگ آنان نیز چنین کرامتی را از آنان صادر میکند تا سبب تشویق دیگران به کارهای نیک شود و بدانند کار نیک، پاداش اخروی و احترام دنیوی دارد و بشارتی باشد برای کسانی که برای بقای دین جان فشانی می کنند تا بدانند پاداش آنان پای مال نمی شود.

۲-آیا رفتن به غار حرا بدعت است؟

لجنه دایم افتای وهابیت سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا، از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.( ۱)

پاسخ

هنگامی که خداوند برای اولین بار می خواست در کوی طوی با موسیعليه‌السلام سخن گوید و بشارت نبوت را به او دهد، به او دستور داد:

( إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی .) (طه: ۱۲ و ۱۳)

همانا من پروردگار تو هستم! پس نعلین خود از پای بدر کن، زیرا اکنون تو در وادی مقدس طُوی هستی. من تو را [به پیامبری] برگزیده ام، پس به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا دار.

____________________

۱- فتاوی الجنه الدائمه، ش۵۳۰۳.

خداوند در این آیه به یمن وحی بر موسی، آن وادی را مقدس نامید و به او فرمود باید نعلین خود را از پای در آوری؛ زیرا این وادی احترام دارد. حال می پرسیم چگونه جایی که یک بار بر موسیعليه‌السلام وحی می شود، مقدس است و احترام دارد، اما مکانی که بر خاتم پیامبران وحی می شود که اشرف از همه انبیای الهی است، آن مکان نمی تواند مقدس باشد و نه تنها احترام ندارد، بلکه رفتن به آنجا بدعت و شرک شمرده می شود. این مکان، سالیان درازی، محل عبادت و نیایش های آن حضرت بوده است. مسلمانان به قصد یادآوری آن لحظات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنجا می روند و با دیدنش به یاد حضرتش اشک شوق می ریزند. اگر هم مجالی بیابند دو رکعت نماز به جا می آورند و خداوند را به جهت هدایت یافتن با این دین حنیف، سپاس می گویند. حال کدامیک از این کارها بوی شرک می دهد؟

۳-آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.(۱)

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از

____________________

۱- علی دیسمانی، گفت وگوی آرام و دوستانه، ص۷.

فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

( وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ .) (نور: ۳۲)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ .) (نساء:)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

۴-آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟

از اساسی ترین اشکالات وهابیت نسبت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسل به رسول گرامی اسلام و صالحان است. آنان می گویند شما مشرکید؛ زیرا همچون مشرکان به رسول گرامی اسلام توسل میکنید. آنان میگفتند:

( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی .) (زمر: ۳)

اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

شما هم برای تقرب به خدا به رسول گرامی توسل می کنید.

محمد بن عبدالوهاب می گوید: «توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می دادند.»(۱) وی در فتوایی می گوید: «هرکس به پیامبران و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است».(۲)

یکی از دلایل مخالفت وهابیان این است که می گویند: ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل از نظر عقلی، باطل و شرک است.

پاسخ

توسل در لغت «از وسیله گرفته شده و وسیله به معنای درجه و قرب است. وقتی گفته می شود واسل به معنای کسی است که به سوی خدا راغب است و در اصطلاح به معنای چیزی است که سبب نزدیکی به غیر می شود. در روایت نیز آمده است: «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِیلَه» که مراد، قرب به خداست، ولی گفته اند به معنای شفاعت در قیامت است.(۳) مراد از توسل نیز در سیره و روش مسلمانان، واسطه قرار دادن انبیا و اولیای میان خود و خدا برای قرب به خدا و بخشش گناهان یا برآورده شدن حاجات است.

توسل در قرآن

خداوند در قرآن چنین کاری را جایز دانسته است و ماجرای توسل برادران خطاکار یوسف به حضرت یعقوب را چنین بیان می کند:

_____________________

۱- الجامع الفرید، ص۵۰۱.

۲- کشف الشبهات، ص۵۸.

۳- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج ۱۱، ص۷۲۵.

( قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .) (یوسف: ۹۷ و ۹۸)

(فرزندان یعقوب به پدر خویش) گفتند: ای پدر، از خدای بزرگ، بخشایش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می بردیم. (یعقوب) گفت: به زودی، از پروردگار خود برای شما بخشایش می خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

از این آیه به روشنی درمی یابیم که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدر خویش متوسل شدند و آن را وسیله بخشودگی خود دانستند. به او گفتند ای پدر، تو برای ما از خدا طلب بخشش کن. حضرت یعقوب نیز نه تنها به توسل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آنها وعده دعا و استغفار هم داد و گفت: به زودی برای شما بخشش می طلبم. اگر این کار شرک بود، آن حضرت به فرزندانش می گفت چرا مشرک شده اید؟ من چه کاره ام؟ بروید از خدا بخواهید تا شما را ببخشد.

همچنین خداوند به مسلمانان دستور می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ) (مائده: ۳۵)

ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و به سوی خدا وسیله ای انتخاب کنید.

این آیه می گوید به سوی خدا، وسیله ای برگزینید، اما مصداق را بیان نفرموده است که چه چیزی می تواند وسیله به سوی خدا باشد. ازاین رو، شخص مسلمان می تواند به انواع وسایل عبادی متوسل شود. یکی از راه های رسیدن به خدا، بخشش گناهان و تقرب به او و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا خداوند چنین دستور داده است:

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا .) (نساء: ۶۴)

و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند (، از راه خود برگشته و) نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در آیه ای دیگر کسانی را که از این کار سر باز می زنند و خود را نیازمند دعای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و طلب استغفار او نمی دانند، منافق نامیده است.

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ. ) (منافقون: ۵)

و چون به آنها گفته شود: نزد پیامبر بیایید تا برای شما از خداوند طلب عفو و بخشش کند. سرشان را به علامت نفی و انکار تکان می دهند و آنها را می بینی که با تکبر از این دعوت روی برمی گردانند.

ازاین رو، مسلمانان به فرمان خداوند به پیامبر و اهل بیت پاک او توسل می جویند و هیچ مسلمانی آنان را در کنار خدا نمی پرستد و هیچ مسلمانی نمی تواند ادعا کند که گناهی مرتکب نشده و نیازمند شفاعت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست.

بنابراین، وهابیت با این حرف خود به رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله توهین می کند که توسل به او را همانند بت پرستی می داند و چون آنان از چنین کاری جلوگیری می کنند، جزو منافقان هستند.

توسل در روایات

روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:

اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لک وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلک فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَکْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُک وَ اَتوَجَّه إلیکَ بنبیّک مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمهِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِک الَی رَبّی فی

حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ کأنْ لَمْ یکنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.(۱)

مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر می خواهی، دعا کنم و اگر مایل باشی، به تأخیر می اندازم که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا کن. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی می آورم. ای محمد، من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا! او را شفیع من گردان. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد هم طول نکشیده بود که دیدیم مرد نزد ما آمد (و چنان شفا یافت) گویا هرگز نابینا نبود.

از نظر ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز این حدیث صحیح است.(۲)

از این روایت بر می آید که توسل به پیامبر گرامی، برای برآورده شدن نیاز جایز است. حتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای آنکه خود برای آن مرد دعا کند یا همچون حضرت یعقوب بفرماید: من به زودی برایت دعا می کنم تا شفا بیابی، چنین نکرد، بلکه به آن مردِ نابینا دستور داد تا آن گونه دعا کند و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا از پروردگار جهان، نیاز خود را بخواهد و او چنین کرد و شفا یافت. ازاین رو، پیامبر اسلام چگونگی توسل خود را به درگاه الهی به این صحابی و امت خود آموخت. این کار به معنای توسل به اولیای الهی و بندگان پاک خدا به درگاه خداوند است که مسلمانان همواره به آن معتقد بوده اند.

___________________

۱- احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۳۸.

۲- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص۱۷۹.

وهابیون می گویند کمک طلبیدن و توسل به مرده پس از مرگ جایز نیست. آنچه در روایت از توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده، مربوط به زمانی است که ایشان زنده بوده است.

پاسخ آن است که آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن صحابی یاد داد، یک دستور کلی بود؛ زیرا توسل او را به دعای خویش یا زنده بودنش مقید نفرمود، بلکه به او آموخت که بگوید: «اللهمّ إنی اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نبی الرَّحمه... اللهمّ شفعه فی».

شاهد سخن این است که ابن حنیف که راوی این حدیث است، آن را فقط مربوط به زمان زندگی دنیوی پیامبر اسلام ندانسته است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده که مردی از عثمان (خلیفه سوم) کمک می طلبید، اما وی به او توجه نمی کرد. روزی آن مرد، عثمان بن حنیف را دید و نزد این یار پیامبر اسلام شکایت کرد. وی به او گفت به وضوخانه برو و وضو بگیر و آنگاه به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّی اَسئلُک وَ اَتَوجَّهُ إلیک بِنبیِّنا مُحّمدٍ نَبیَّ الرَّحمهِ یا مُحمَّدُ اِنّی اَتَوجَّهُ بِک الیَ رَبّی ، فَتَقْضِی لی حاجَتی؛ پروردگارا از تو می طلبم و با نبیت محمد که پیامبر رحمت است، به تو توجه می کنم. ای محمد من به وسیله تو به پروردگارم توجه می کنم، پس حاجاتم را بر آور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نیز چنین کرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.(۱)

دلیل دیگر که بر توسل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت دلالت دارد، این روایت است:

عَنْ مالکِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ فی زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلیَ قَبر النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِسْتَسْقِ لِأمّتک فَإنَّهم قَد هَلَکوا، فأتَی الرَّجلُ فی المْنامِ فَقیلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون.(۲)

____________________

۱- طبرانی، معجم الکبیر، ج۹، ص۳۱؛ مجمع الزوائد، ج۲، ص۲۷۹؛ مبارکفوری، تحفه الاحوزی، ج۱۰، ص۲۴.

۲- ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۴۸۲؛ فتح الباری، ج۲، ص۴۱۲.

مالک می گوید: در زمان عمر مردم به خشک سالی مبتلا شدند. مردی بر سر قبر پیامبر اسلام رفت وگفت: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برای امتت باران بطلب، زیرا آنان نابود شدند. آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده که سیراب خواهند شد.

بخاری در صحیح نقل می کند:

إنّ عُمَر بنَ الخُطّابِ رَضی اللهُ عَنه کَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَی بالْعباسِ بنِ عَبدالِمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا کُنّا نَتوسّلُ إلیکَ بِنبیِّنا فَتَسْقینا و إنّا نَتَوسَّلُ إلیکَ بِعَمِّ نَبینا فَاسْقِنا قالَ فَیسُقَون.(۱)

هرگاه قحطی رخ می داد، عمربن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، در زمان حیات پیامبر به او متوسل می شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل می فرمودی. اکنون به عموی پیامبر به سوی تو متوسل می شویم تا ما را سیراب کنی و سیراب می شدند.

از منظر رهبر مذهب شافعی نیز اصل توسل پذیرفتنی است. وی در دو بیت، به این حقیقت اشاره می کند:

آل النَّبی ذَریعتی

هُم إلیه وسیلَتی

أرجو بِهم اعطی غداً

بیدی الیمین صحیفتی(۲)

خاندان پیامبر، وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.

عالمان دیگر اهل سنت نیز بر این امر صحه گذاشته اند. به دلیل اهمیت مسئله توسل، به چند مورد دیگر هم اشاره می کنیم. نورالدین سمهودی چنین می نویسد:

استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جاه و برکت او نزد خداوند، از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام

____________________

۱- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، جز ۲، کتاب الجمعه، باب۳، ص۲۰، ح۱۰۱۰.

۲- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۲۴.

می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حیات دنیوی و حتی در برزخ و چه در قیامت.(۱)

قسطلانی می نویسد:

بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سزاوار است که زیاد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کند و سزاوار کسی که از او طلب شفاعت شده این است که خدا شفاعتش را بپذیرد.(۲)

زینی دحلان نیز می نویسد:

هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد که اگر قرار باشد نمونه های توسل آنها را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود و کسی بر آنان ایراد نگرفت تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند.(۳)

از این نمونه ها درمی یابیم که ادعای شرک و بدعت شمردن توسل از دیدگاه وهابیان، تنها برای خود آنان پذیرفتنی است و اهل سنت و شیعه، به دلیل مکابره وهابیت، این امر را رها نخواهند کرد.

گفته اند ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل به عاجز، از نظر عقلی، باطل و شرک است. این سخن، ادعایی باطل است؛ زیرا زندگی پس از مرگ صالحان و پاکان، دلیل قرآنی دارد و ادعای

__________________

۱- «اعلم أن الاستغاثه و التشفع بالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بجاهه و برکته إلی ربه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین، و سیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه صلی الله تعالی علیه و سلم و بعد خلقه، فی حیاته الدنیویه و مده البرزخ و عرصات القیامه» (علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج۴، ص۱۹۳).

۲- «وینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثه و التشفع و التوسل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فجدیر بمن استشفع به أن یشفعه اللّه تعالی فیه» (احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج ۳، ص۶۰۴).

۳- الدرر السنیه، ص۳۱.

وهابیان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگی دنیا صحیح نیست. خداوند به صراحت به زندگی شهیدان پس از مرگ اشاره می کند و می فرماید:

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ. یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ) (آل عمران: ۱۶۹ ۱۷۱)

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند بر نعمت و فضل خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند.

در این آیات، بهره مندی شهیدان از نعمت های الهی و خشنودی از آنچه به دست آورده اند، دلیل بر زندگی دوباره آنان است. به راستی چگونه می توان پذیرفت کسانی که در راه دین به شهادت رسیده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولی پیامبر اسلام که آورنده دین و پیشوای شهیدان است، زندگی پس از مرگ نداشته باشد.

روایات بسیاری نیز حیات پس از مرگ انبیا به ویژه خاتم انبیا را اثبات می کند. هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب مجمع الزواید از عبدالله بن مسعود چنین نقل می کند:

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «زندگی من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با همدیگر گفت وگو می کنیم. شما سخن می گویید و من هم با شما سخن می گویم. مرگ من هم برای شما خیر است، چون کارهای شما بر من عرضه می شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می کنم و برای هر کار ناپسندی برای شما از خدا آمرزش می خواهم».

هیثمی دراین باره می گوید: «این حدیث را بزّاز نقل کرده است و راویان این حدیث همان راویان صحیح هستند».(۱)

از این روایت بر می آید که رابطه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حتی پس از مرگ نیز با پیروانش برقرار است.

در روایتی دیگر تصریح شده است که حتی بدن پیامبران نیز از بین نمی رود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فأکثِرُوا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاهِ فیهِ (یوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَکم مَعروضَهٌ عَلَیّ: قالوا: یا رسولَ وَ کیفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَلیکَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَی الْارضِ أنْ تَأکُلَ أجسادَ الاْنَبیاءِ.(۲)

روز جمعه زیاد بر من درود بفرستید؛ زیرا درودهای شما بر من عرضه می شود. پرسیدند: ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می پوسد. درودهای ما چگونه به محضر شما می رسد؟ فرمود: زمین به بدن پیامبران آسیب نمی رساند؛ زیرا خداوند، خوردن و نابودی بدن های آنان را بر زمین حرام فرموده است.

این روایت به نظر حاکم نیشابوری صحیح است.(۳)

به دلیل همین روایات و آیات قرآن است که بسیاری از علمای اهل سنت حیات پس از مرگ انبیا را از مسلّمات شمرده و برخی از آنان کتاب مستقلی نیز درباره زندگی پیامبران نگاشته اند. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی می گوید:

بیهقی کتابی زیبا درباره زندگی پیامبران پس از مرگ گرد آورده و این حدیث را از انس نقل کرده است که «اِنَّ الاْنبیاءَ أحیاءٌ فِی قُبورِهم یُصلَّون؛ پیامبران در درون قبر زنده اند و نماز می خوانند».(۴)

____________________

۱- مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۴.

۲- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۲۷۸.

۳- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۲۷۸.

۴- فتح الباری، ج۶، ص۳۵۲.

قسطلانی نیز می گوید:

شکی نیست که زنده بودن پیامبران پس از مرگ امری ثابت و روشن و جاودانه است و پیامبر ما چون برتر از همه پیامبران است، زندگی او پس از مرگ کامل تر از دیگر پیامبران خواهد بود.(۱)

آنچه گفته شد، بخشی از سخنان علمای اهل سنت در برابر وهابیت است. وهابیان معتقدند رفتگان از دنیا ناتوانند و توسل به عاجز، باطل و شرک است، پس نباید به آنان توسل بجوییم. ما می گوییم توسل جستن به ناتوان، حتی اگر زنده هم باشد، خلاف عقل است، نه معیار شرک. با این حال، اگر متوسل معتقد باشد کسی نزد خداوند آبرو دارد و می تواند برای قضای حاجاتش، واسطه شود یا می تواند درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نیست. مسلمانان هم معتقدند که پیامبران و اولیای الهی، به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهی نمی توانند حاجت های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلی تنها ذات احدیت است. همچنان که گفتیم مسلمانان این اعتقاد را از کریمه قرآنی برگرفته اند. آنجا که حضرت عیسیعليه‌السلام ، زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اجازه پروردگار می داند و می فرماید:

( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ .) (آل عمران: ۴۹)

من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم. سپس در آن می دمم و به اجازه خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم.

بنابراین، تمسک و توسل مسلمانان به پیامبر و اولیای الهی، به دلیل استقلال آنان در برآوردن حاجت نیست. همچنان که سمهودی شافعی، در بیانی کوتاه به همین نکته اشاره می کند و می گوید

____________________

۱- المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج ۳، ص۵۹۹.


لحظه هاى فراموش نشدنى

 مردم بى سروصدا گوش اند. در اين هنگام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علىعليه‌السلام را فرا مى خواند تا بالاى منبر بيايد و سمت راست او بايستاد.

همهمه اى در جمعيت افتاد، برخى او را به يكديگر نشان مى دادند. بعضى ديگر كه دور بودند منتظر بودند ببينند چه كسى بالاى منبر مى رود. آرامش ‍ به جمعيت برگشت ؛ بار ديگر سكوت حكم فرما شد. پيامبر نگاهى به جمعيت انداخت سپس ادامه داد:

اى مردم !من به زودى از ميان شما مى روم.

دوباره صداى همهمه و غلغله اى از جمعيت بلند مى شود صداى ناله و شيون و فرياد و گريه بيابان غدير را به لرزه در آورده به طورى كه ديگر صداى پيامبر شنيده نمى شود، ناگهان پيامبر با صداى بلند و رسا مى فرمايد:

هان اى مردم ! من مسئولم و شما نيز مسئوليد.

جمعيت ساكت مى شوند. آنگاه ادامه مى دهند:

حال به من بگوئيد، كه من در بين شما چگونه پيامبرى بودم ؟

همه يك صدا فرياد زدند: ما گواهى مى دهيم كه تو رسالت خود را به خوبى انجام دادى و از هيچ كوششى دريغ ننمودى، خدا تو را پاداش نيك دهد.

آن گاه پيامبر ادامه دادند:

آيا گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بنده و فرستاده اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ و حيات حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟

جمعيت مردم يك صدا فرياد برآوردند: آرى ۷ گواهى مى دهيم.

پيامبر ادامه داد:

اى مردم ! بدانيد من در ميان مردم دو چيز گرانبها به يادگار كى گذارم، با آن چگونه رفتار خواهيد كرد؟

يك نفر از داخل جمعيت با صدايى بلند مى پرسد يا رسول الله مقصود از دو چيز گرانبها چيست ؟

پيامبر پاسخ مى دهند:

يكى «ثقل اكبر»  كه كتاب خدا و از طرف اوست و در دست شماست. به آن چنگ بزنيد تا گمراه نشويد و ديگر «ثقل اصغر»  كه عترت. اهل بيت من اند. خدايم به من خبر داده كه اين دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمى شوند.(۲۰) هان اى مردم ! از كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و يا از آن عقب نمانيد و در عمل به هر دو كوتاهى نكنيد كه هلاك مى شويد.

پيامبر رو به جمعيت نيز ادامه دادند:

اى مردم ! به من بگوييد كه سزاوارترين مردم نسبت به خودشان كيست ؟(۲۱)

همه مردم يك صدا فرياد برآوردند: اى فرستاده خدا، خدا و پيامبرش بهتر مى داند. آنگاه پيامبر دست حضرت علىعليه‌السلام را بالا برد تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه نمايان شد و همه على را در كنار پيامبر ديدند و او را خوب شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله خلافت علىعليه‌السلام است. دوباره سروصدا بالا گرفت و جنب وجوشى در بين مردم بر خاست همه از دور و نزديك بلند مى شوند تا علىعليه‌السلام را بهتر ببينند. همه او را به يكديگر نشان مى دادند. عده اى در عين اينكه به على (ع ) اشاره مى كردند به هم مى گفتند: به خدا سوگند كه اين همان فاتح خيبر است. گروهى ديگر مى گفتند: سوگند به خدا كه اين همان كسى است كه از طرف پيامبر به مكه اعزام شد و تنها او بود كه سوره برائت را در مقابل مشركين در خانه خدا قرائت كرد. عده اى ديگر نيز مى گفتند: والله او همان كسى است كه در جنگ خندق قهرمان يكه تاز عرب «عمر بن عبدود»  را به خاك سياه نشاند. هر كسى براى اثبات فضايل و برترى هاى علىعليه‌السلام سخنى و خاطره اى را نقل مى كرد. سلمان، ابوذر، عمار و مقداد در دلهايشان ابراز خوشحالى و شعف مى كنند. اما هيجانهاى تلخ در پشت چهره هاى عبوس گروهى منافقين نيز به چشم مى خورد، كسانى كه پيامبر آنها را از خودشان بهتر مى شناسد. منافقين نيز نزديكترين كسانى بودند كه در برابر پيامبر نشسته بودند و در صحنه عقيده شان هيچ نقطه مشتركى با او نداشتند...

پيامبر با صداى بلند فرمود:

اى مردم ! آن چه كه من از طرف خدا ماءمورم، اين است ؛ به خدا سوگند غير از اين مرد كه هم اكنون دست او را بالا برده ام هرگز كسى نمى تواند دستورات قرآن را براى شما به روشنى تفسير و بيان كند. اينك مردى را كه بازوى او را گرفته ام به شما معرفى مى كنم و اعلام مى كنم ؛

پيامبر بازوى على را تا آنجا بالا برد كه مردم همه او را ديدند؛ در اين هنگام پاهاى علىعليه‌السلام در مقابل زانوى پيامبر قرار گرفت. بركه غدير يكپارچه در سكوت بود. در اين هنگام رسول خدا با صداى بلند ادامه داد:

اى مردم ! هر كس را، من مولا و سرپرست او هستم، على هم مولا و رهبر اوست.(۲۲)

رسول اكرم اين جمله را در اين حالت سه بار تكرار فرمودند و سپس ادامه دادند:

پروردگارا دوست بدار كسى را كه على را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن دارد. خدايا، يارى كن كسانى را كه او را يارى مى كنند و خوار گردان كسانى را كه با او دشمنى مى ورزند. پروردگارا على را محور حق قرار بده.(۲۳)

سپس پيامبر افزود:

حاضران به غايبان از اين مجلس خبر دهند و ديگران را از اين امر آگاهى گردانند.

اى مردم ! فرمان ولايت اين مردم از جانب خدا توسط جبرئيل به من ابلاغ گرديده بود و من هم اين پيام را به شما رساندم.(۲۴)

اى مردم ! على برادر و وصى من و مخزن علم و خليفه و جانشين بعد از من بر اين امت است. على مفسر قرآن است. اوست كه مردم را به حق دعوت مى كند و به آنچه موجب خشنودى خداست عمل مى كند. على صاحب همه آن فضايلى است كه براى شما بر شمردم.

اى مردم ! جبرئيل به من خبر داده است كه خداوند فرموده هر كس با على دشمنى كند و از ولايت او سرباز زند همواره مورد لعن و غضب من است. پس هر كس بنگرد كه براى فرداى خود چه پيش مى فرستد! بترسيد از اينكه با خدا مخالفت كنيد و همان باعث شود قدمهاى استوار مردم بلغزد. به يقين خداوند به آنچه كه مى كنيد آگاه است.

اى مردم ! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آن كه پاك از ناپاك ممتاز شود و خدا شما را به اسرار غيب آگاهى نداده است.


فضيلت هاى ديگر

 اى مردم ! على همان كسى است كه خدا در كتاب خود از او به عنوان «جنب الله»  ياد كرده و از زبان دوزخيان مى گويد: وااسفا بر من كه نسبت به «جنب الله»  تقصير و كوتاهى روا داشتم.(۲۵)

اى مردم ! سوره «هل اتى» (۲۶) درباره على نازل شده و جز على،كسى ستايش نشده است.

اى مردم ! به خدا سوگند كه سوره «والعصر» (۲۷) در شاءن على نازل شده است.

اى مردم ! اين قرآن است كه امامان پس از علىعليه‌السلام را از فرزندان و از نسل او به عنوان «باقيه»  معرفى فرموده است :  و جعلها كلمه باقيه فى عقبه  (۲۸) : و خداوند گوهر امامت را در نسل او پايدار كرد.

رسول خدا هنوز سعى دارد كه پيامش را كامل كند و كمترين بهانه اى به دست مغرضين و سودجويان تاريخ ندهد.

اى مردم ! بدانيد كه على را ولى و رهبر شما قرار دادم و نيز ماءمورم كه در مورد قبول امامت و ولايت امامانى كه از نسل من و از صلب على هستند از شما اقرار و بيعت بگيرم. حال كه چنين است همگان يك صدا و يك زبان بگوئيد: آنچه درباره رهبرى علىعليه‌السلام و امامان پس از وى كه از صلب اويند و از جانب حق تعالى به ما ابلاغ كردى، شنيديم و در برابر آن گوش به فرمان و خشنوديم ! ما با دل و جان و با زبان و دست، نسبت به ولايت، با تو بيعت مى كنيم و پيمان مى بنديم كه با اين اعتقاد زندگى كنيم و با آن بميريم و هرگز در آن تغيير و تبديلى ندهيم و شك و ترديدى ننمائيم و از پيمان خود دست بر نداريم و از خدا و پيامبرش و از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام و فرزندانش ‍ حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام و امامان ديگر كه از صلب اويند و به جهان مى آيند، فرمان برداريم.

در اين هنگام جمعيت يك صدا فرياد بر آورد كه فرمان خدا را شنيديم و با دل و جان و دست مطيع و فرمانبرداريم.

فرياد بيعت جمعيت غبار غفلت را پراكنده مى كند. بركه غدير زير اقرار جمعيت جاودانه مى شود. همه اعتراف مى كنند. حتى منافقانى كه ظلمت كفر، دلشان را سياه كرد و نفاق را از راه زبان جارى مى سازند و فرياد مى زنند، غافل از اين كه حافظ تاريخ شدت فريادشان را فراموش نخواهد كرد.

آنگاه پيامبر ادامه داد:

خدايا! تو را به شهادت مى گيرم كه پيامت را به مردم ابلاغ كردم و تو تنها براى گواهى دادن بسنده اى.

سپس رو به جمعيت كرد و فرمود:

اى مردم ! آگاه باشيد! از شما مى خواهم پس از پايان خطبه ام، نخست با من و سپس با علىعليه‌السلام دست بيعت دهيد و ميثاق خود را استوار كنيد. بدانيد كه من به خداوند متعال تعهد سپرده ام و اكنون هم از سوى حق تعالى از شما درباره على مى خواهم كه پيمان ببنديد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند، به زيان خود عمل كرده است.

پيامبر اين آيه را تلاوت فرمود:

پس هر كس عهد خويش را بشكند، به زيان خود عمل كرده است.(۲۹)

اى مردم ! رستگاران كسانى هستند كه در بيعت با علىعليه‌السلام و پذيرش ولايت او در اداى اسلام بر وى به عنوان «اميرالمؤمنين»  مبادرت ورزند و سبقت جويند، در بهشت برخوردارند؛ و رحمت خدا بر وى باد.


كمال دين و نعمت

 سخنان پيامبر در اين جا به پايان رسيد. سخنان پيامبر خاطره شيرينى براى مردم به ارمغان آورده بود. آسمان در نهايت بارش فيض الهى بر مسلمانان است. هنوز اجتماع باشكوهى كه در صحراى غديرخم به هم شكل گرفته به حال خود باقى بوده و از هم متفرق نشده بود كه جبرئيل فرود آمد و به پيامبر بشارت داد و اين آيه را تلاوت فرمود:

خداوند، امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان به اتمام رسانيد.(۳۰)

در اين لحظه صداى تكبير پيامبر بلند شد و خطاب به مردم فرمود:

خدا را سپاس گزارم كه دين خود را تكميل كرد و نعمت خود را بر شما تمام كرد و از رسالت من و ولايت علىعليه‌السلام پس از من خشنود شد، امروز بزرگترين نعمت به حق پذيران داده شده است.


ثبت عينى واقعه

 پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و به دنبال او علىعليه‌السلام از منبر و جايگاه خود فرود آمدند و در كنار جمعيت قرار گرفتند. مردم به سوى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و على بن ابى طالبعليه‌السلام هجوم آوردند تا با آن دو بيعت كنند. حضرت دستور داد تا در آن صحرا دو خيمه بر پا كردند. در يكى از آنها خود و ديگرى علىعليه‌السلام نشست. پيامبر عمامه خود را كه «سحاب»  نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر اميرمؤمنان قرار داد و تا سه روز در آن محل اقامت كردند و مردم دسته، دسته به خيمه ها مى آمدند و با پيامبر تجديد عهد مى كردند و سپس به خيمه علىعليه‌السلام مى رفتند و به عنوان اميرالمؤمنان با وى بيعت كرده و تبريك مى گفتند. شور و غوغايى بر پا بود. هر كس دوست داشت زودتر از ديگرى در بيعت كردن سبقت بگيرد. زن ها با گذاشتن دست خود در تشت آبى كه پيش تر علىعليه‌السلام دست مباركش را در آن زده بود مراسم بيعت را با وى انجام مى دادند. حسان بن ثابت شاعر معروف زمان پيامبر فرصت را غنيمت شمرد. با كسب اجازه از محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اشعارى را سرود و سپس ‍ در حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و علىعليه‌السلام و مردم قرائت نمود:

بر خيز كه من تو را براى جانشينى و راهنمايى خلق پس از خويش انتخاب كردم.

و من مولاى هر كسى باشم كه على مولاى اوست. شما در حالى كه از صميم قلب او را دوست داريد از پيروان او باشيد...(۳۱)

لبخند شادمانى يك لحظه از لبان رسول خدا ترك نمى شد. و در عمل به هر طريق ممكن، محبتش را به على پيش چشم همگان براى اثبات ولايت ابراز كرد تا كمترين بهانه اى به قلب بهانه جويان ندهد. نخستين كسى كه موفق به بيعت و مصافحه شد «ابوبكر»  بود و پس از او «عمر»  و سپس ‍ «عثمان»  بيعت كردند و به دنبال ايشان بقيه مهاجر و انصار و ديگر مردم اقدام به بيعت نمودند.(۳۲)

در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت :

به خدا قسم روزى مانند امروز نديدم چقدر كار حضرت علىعليه‌السلام را محكم نمودى ! براى او پيمانى گرفتى كه جز كافر به خدا و رسولش كس آن را به هم نخواهد زد. واى بر كسى كه اين پيمان را بشكند.(۳۳)

بار ديگر در لحظات پايانى غديرخم معجزه اى اتفاق مى افتد و واقعه غدير را ماندنى تر مى كند.

شخصى بنام «حارث بن نعمان فهرى»  دوان دوان خود را به خيمه پيامبر رساند و به حضرت عرض كرد: اى محمد! تو ما را امر كردى كه شهادت به يكتايى خدا و رسالت تو بدهيم ؛ ما از تو پذيرفتيم. تو ما را امر كردى كه روزى پنج بار نماز بخوانيم ؛ خوانديم. ماه رمضان روزه بگيريم ؛ گرفتيم. خانه خدا را زيارت بكنيم ؛ انجام داديم. مال خود را با دادن خمس و زكات پاك كنيم ؛ همه اينها را از تو قبول كرديم. به اين اكتفا نكردى، تا آخر دست پسر عمويت را گرفتى او را بر همه ما برترى دادى و امير ما كردى ! آيا بگو ببينم اين از طرف خدا بود يا از جانب خودت !!

رسول اكرم در حالى كه صورتش سرخ شده بود و يارانش از اسائه ادب او در دل مى خروشيدند، فرمود:

سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، اين امر از طرف خدا بوده است.

در اين هنگام «حارث»  برخاست و با غضب از نزد پيامبر بيرون رفت ؛ در حالى با خود مى گفت ؛ خدايا اگر آنچه كه محمد مى گويد حق است، پس سنگى از آسمان بفرست و يا عذابى بر ما نازل كن !

پس هنوز حارث به شتر خود نرسيده بود كه سنگ كوچكى از آسمان فرود آمد و از پشتش خارج شد(۳۴) و در مقابل ديده دوست و دشمن به هلاكت رسيد. بدين وسيله باز هم واقعه اى ماندنى بر كرانه غدير ثبت گرديد. در اينجا بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را براى پيامبر تلاوت كرد:

درخواست كننده اى درخواست عذابى كرد كه واقع شد، اين عذاب مخصوص كافران است و باز دارنده اى ندارد، از جانب خداى صاحب درجات است.(۳۵)

كم كم هنگام وقت نماز مغرب فرا رسيد. مؤ ذن اذان گفت. پيامبر همراه با جمعيت كاروان ها نماز مغرب و عشا را پيوسته و در يك زمان با هم بجا آوردند.


بعد از واقعه

 در اهميت اين واقعه تاريخى، همين اندازه بس است كه رويداد غدير را يكصدوده نفر از صحابى و هشتاد نفر از تابعين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بيان كردند و سپس ۳۶۰ نفر از محدثين و مورخين شيعه و سنى نيز نقل كرده اند. روايات واقعه غدير از نظر سند و راويان و شواهد بسيار روشن و واضح و داراى دلايلى متقن بوده و در كتب سنى و شيعه آمده است كه ما در پايان، برخى از مدارك اهل تسنن را به طور مشروح نقل مى كنيم.

خبر واقعه غدير در شهرها منتشر شد و آن سه روز به عنوان ايام الولايه نام گرفت. اميد اين بود كه اين واقعه بزرگ با خطبه مهم و ارزشمند پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كه از طريق يكصدوبيست هزار شنونده و راوى مستقيم، هميشه بر سر زبانها جارى و گفتگو شود و در عمل تحقق پيدا كند ولى با كمال تاءسف پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و جو حاكم بر جامعه مسلمين و اعلام ممنوعيت نقل حديث از طرف هيئت حاكمه، سخنان و رهنمودهاى سرنوشت ساز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از دسترس مردم و نسل هاى بعد براى چند صباحى خارج شد، ولى كثرت راوى و انتشار حديث بالاخره سبب شد كه پس از مدتى در اختيار مردم و علما قرار گيرد و كسى را ياراى انكار واقعه نباشد.

روز عيد غدير به نام روز «ميثاق ماءخوذ و جمع مشهود»  نام گرفت.(۳۶)

در اين روز جبرئيلعليه‌السلام و بقيه ملائكه به امر خداى متعال جشن مى گيريم و بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ درود مى فرستند و براى پيروان اميرالمؤمنينعليه‌السلام استغفار مى كنند.(۳۷) روز عيد غدير حتى قبل از اين واقعه در تاريخ، روز معرفى بوده است زيرا در چنين روزى توبه حضرت آدم پذيرفته شده و «شيث»  وصى او گرديده. حضرت ابراهيمعليه‌السلام از آتش نمرود نجات يافت، حضرت موسى برادرش هارون را به عنوان وزير و يوشع بن نون را به عنوان وصى خود انتخاب كرد و حضرت عيسىعليه‌السلام شمعون الصفا را براى جانشينى خودش معرفى كرد.(۳۸)

روز عيد غدير روز سرور و شادمانى و خوشحالى مؤمن است كه مورد تاءكيد و سفارش ائمه معصومينعليه‌السلام و رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى باشد. روز شكر و حمد الهى و روز عبادت و ذكر است و روزه آن معادل صد حج و صد عمره است. روز عيد خداى بزرگ است.(۳۹)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: روز عيد غديرخم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند متعال مرا به نصب برادرم به عنوان امامت امت، فرمان داد كه پس از او امتم هدايت شوند، روزى است كه دين كامل گرديده و نعمت تمام گرديده و نعمت بر همه تمام شده و روزى است خدا دين اسلام را بر ايشان پسنديده است(۴۰) و سيدبن طاووس در اقبال نقل كرده است كه در اين روز چون مؤمنى را ملاقات كنى مستحب است تبريك گفته و بگوئيد  الحمد لله الذى جعلنا كم المتمسكين بولايه اميرالمؤمنين و الائمهعليهم‌السلام

علىعليه‌السلام در بحث با ناكثين در شورا، فرمود: گمان ندارم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در روز غديرخم براى كسى، حجتى باقى گذاشته باشد و نه براى گوينده اى جاى سخنى.(۴۱)

محمودبن لبيد از حضرت زهراعليها‌السلام سئوال مى كند آيا رسول خدا پيش از وفاتش بر امامت علىعليه‌السلام تصريح فرموده اند؟ حضرت زهراعليها‌السلام پاسخ فرمودند: شگفتا آيا فراموش كرده ايد روز غديرخم را؟(۴۲)

حضرت رضاعليه‌السلام در نقلى مى فرمايد: مثل مردم در پذيرفتن ولايت حضرت علىعليه‌السلام در روز غديرخم، مثل ملائكه در سجودشان، در برابر حضرت آدم است و مثل كسانى كه در روز غدير از ولايت علىعليه‌السلام سر باز زدند، مثل شيطان است :(۴۳) پس همه سجده كردند بجز ابليس كه سر باز زد و از كافران شد(۴۴) .


پی نوشت ها :

۱- مقزى : امتاع الاسماع، ج ۱،ص ۵۱۰ به بعد و ابن اسعد: طبقات، ج ۲.

۲- طبرسى : الاحتجاج، ج ۱،ص ۶۶.

۳- سيف بن عمر نخعى به نقل از رجال نجاشى،ص ۱۴۳؛ سيره حلبى، ج ۳،ص ۲۸۹،ص ۱۸۴۴.

۴- بحارالنوار، ج ۲۱، ص ۳۱۹.

۵- همان مدرك.

۶- طبقات كبرى، ج ۲،ص ۱۷۴ و ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى، ج ۶،ص ۴۲۹.

۷- بحارالنوار، ج ۲۱،ص ۴۰۵.

۸- طبرسى، احتجاج، ج ۱،ص ۶۹.

۹- ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج ۳،ص ۲۲۵؛ مقزى : امتاع الاسماع، ج ۱،ص ۵۱۱؛ قسطلامى ؛ ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى، ج ۶،ص ۴۳۰؛ طبرسى، احتجاج، ج ۱،ص ۶۷ و ناسخ التواريخ.

۱۰- احتجاج طبرسى، ج ۱،ص ۶۶-۷۴، چاپ نجف.

۱۱- همان مدرك.

۱۲- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس (سوره مائده (۵)آيه ۶۷). سبب نزول اين آيه در خطبه غدير و در كتاب ناسخ ‌التواريخ و كتاب الغدير نوشته مرحوم علامه امينى به طور مفصل نقل شده است.

۱۳- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۱۶؛ تاريخ كامل ابن اثير، ج ۲، ص ۴۱۰

۱۴- متن كامل خطبه و مشروح واقعه غديرخم در كتاب مرحوم ابومنصوراحمد بن على بن ابى طالب طبرسى (م ۵۸۸ق)كه در اينجا، ما قسمت زيادى از متن خطبه را گزينش كرده و آوردهايم.

۱۵- يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم و يحسبونه هينا و هو عند الله عظيما (سوره فتح، آيه ۱۱ و سوره نور، آيه ۵۵)

۱۶- به شماره ۱۲ مراجعه شود.

۱۷- انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤ تون الزكوه وهم راكعون (سوره مائده (۵)آيه ۵۵)

۱۸- فاتحه الكتاب (۱)آيات ۱ - ۷.

۱۹- غافر (۴۰)آيه ۴۰.

۲۰- حديث معروف به حديث ثقلين است كه اين حديث در پنج مكان از حضرتش صادر شده است كه اين صدور مكرر دلالت بر اهميت موضوع ميكند و آن حديث اين است : انى تارك فيكم الثقلين ؛ كتاب الله، و عترتى (و اهل بيتى)ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتى يردا على الحوض. رك، ترمزى : جامع الصحيحين، ج ۵،ص ۶۲۱.

۲۱- الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فمن كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله... احتجاج طبرسى، ص ۶۹، ج ۱.

۲۲- همان مدرك.

۲۳- همان مدرك.

۲۴- سى تن از محدثان بزرگ اهل سنت برآنند كه آيه يا ايها الرسول... در غديرخم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ماءموريت داده كه علىعليه‌السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان»  معرفى كند. افرادى مانند، ابونعيم اصفهانى،ابن عساكر، ابواسحاق حمدينى، جلال الدين سيوطى و... به چشم ميخورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس و ابوسعيدخدرى و براد بن عازب نام برده شده است. همين آيه و خطبه غدير در كتاب نفيس الغدير مرحوم علامه امينى نام سى تن ذكر شده (ج ۱ ص ۱۹۶ تا ۲۰۹)به نقل از كتاب فروغ ولايت، استاد جعفر سبحانى.

۲۵- يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله (سوره زمر، آيه ۵۶)

۲۶- سوره هل اتى على الانسان (۷۶)آيه ۱

۲۷- والعصر ان الانسان لفى خسر... (سوره عصر (۱۰۳)آيات ۱ - ۳)

۲۸- و جعلنا كلمه باقيه فى عقبه (سوره زخرف، آيه ۲۸).

۲۹- فمن نكث فانما ينكث على نفسه (سوره فتح، آيه ۱۰).

۳۰- اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (سوره مائده (۵)آيه ۳).

۳۱- فقال له قم يا على فاننى

رضيدك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه

فكونو له اتباع صدق مواليا

چمامه حسان بن ثابت شاعر معروف رسول خدا ادامه دارد كه ما فقط به دو بيت در اينجابسنده كرديم. احتجاج، ص ۸۵.

اين اشعار در دهها كتاب از اهل سنت نقل كرده اند مثل : ابوسعيد خرگوشى در شرف المصطفى و ابوسعيد سجستانى در كتاب الولاسه و جلال الدين سيوطى در رساله شعر.

۳۲- به نقل معتبر، عمر اولين كسى بود كه به حضرت علىعليه‌السلام رسيد و گفت : بخ بخ يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنه :

به به ! گوارايت باد اى على ! تو مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى !

۳۳- طبرسى، الاحتجاج، ج ۱ ص ۷۱

۳۴- سيره حلبى، ج ۳، ص ۳۰۲، رشيد رضا: المنار، ج ۶، ص ۴۶۴.

۳۵- آيه ساءل سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع، من الله ذى المعارج (سوره معارج (۷۰)آيه ۱ - ۳).

۳۶- عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۰ - ۲۰۹.

۳۷- همان مدرك.

۳۸- عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۰

۳۹- كافى، ج ۴، ص ۱۴۹، خ ۳.

۴۰- قال رسول الله : يوم غديرخم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله تعالى ذكر بنصب اخى على بن ابيطالب علما لامتى يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين، و اتم على امتى فيه نعمه و اضى لهم الاسلام دينا-تفسير فرات ابراهيم كوفى، ص ۱۱۷، ذيل آيه يا ايها الرسول.

۴۱- قال علىعليه‌السلام فى روايه -و لا علمت ان رسول الله ترك يوم غديرخم لاحد حجه و لا لقائل مقالا... احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۷۵.

۴۲- هل نص رسول الله قبل وفاته على على بالامه ؟ قالت : و اعجباه ! انسيتم يوم غديرخم ؟ عوالم المعارف، ج ۱۱، ص ۲۲۸.

۴۳- كتاب عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۴.

۴۴- فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (سوره بقره (۲)آيه ۳۴).


فهرست مطالب


پيشگفتار. ۲


مقدمه. ۴


آخرين سفر. ۵


ورود به خانه محبوب... ۸


حركت بسوى شناخت... ۱۰


بازگشت... ۱۴


در مسير بازگشت... ۱۶


مردم در انتظار پيام. ۱۸


لحظه هاى فراموش نشدنى.. ۲۷


فضيلت هاى ديگر. ۳۱


كمال دين و نعمت... ۳۳


ثبت عينى واقعه. ۳۴


بعد از واقعه. ۳۷


پی نوشت ها : ۴۰


فهرست مطالب... ۴۳


لحظه هاى فراموش نشدنى

 مردم بى سروصدا گوش اند. در اين هنگام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ علىعليه‌السلام را فرا مى خواند تا بالاى منبر بيايد و سمت راست او بايستاد.

همهمه اى در جمعيت افتاد، برخى او را به يكديگر نشان مى دادند. بعضى ديگر كه دور بودند منتظر بودند ببينند چه كسى بالاى منبر مى رود. آرامش ‍ به جمعيت برگشت ؛ بار ديگر سكوت حكم فرما شد. پيامبر نگاهى به جمعيت انداخت سپس ادامه داد:

اى مردم !من به زودى از ميان شما مى روم.

دوباره صداى همهمه و غلغله اى از جمعيت بلند مى شود صداى ناله و شيون و فرياد و گريه بيابان غدير را به لرزه در آورده به طورى كه ديگر صداى پيامبر شنيده نمى شود، ناگهان پيامبر با صداى بلند و رسا مى فرمايد:

هان اى مردم ! من مسئولم و شما نيز مسئوليد.

جمعيت ساكت مى شوند. آنگاه ادامه مى دهند:

حال به من بگوئيد، كه من در بين شما چگونه پيامبرى بودم ؟

همه يك صدا فرياد زدند: ما گواهى مى دهيم كه تو رسالت خود را به خوبى انجام دادى و از هيچ كوششى دريغ ننمودى، خدا تو را پاداش نيك دهد.

آن گاه پيامبر ادامه دادند:

آيا گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بنده و فرستاده اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ و حيات حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟

جمعيت مردم يك صدا فرياد برآوردند: آرى ۷ گواهى مى دهيم.

پيامبر ادامه داد:

اى مردم ! بدانيد من در ميان مردم دو چيز گرانبها به يادگار كى گذارم، با آن چگونه رفتار خواهيد كرد؟

يك نفر از داخل جمعيت با صدايى بلند مى پرسد يا رسول الله مقصود از دو چيز گرانبها چيست ؟

پيامبر پاسخ مى دهند:

يكى «ثقل اكبر»  كه كتاب خدا و از طرف اوست و در دست شماست. به آن چنگ بزنيد تا گمراه نشويد و ديگر «ثقل اصغر»  كه عترت. اهل بيت من اند. خدايم به من خبر داده كه اين دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمى شوند.(۲۰) هان اى مردم ! از كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و يا از آن عقب نمانيد و در عمل به هر دو كوتاهى نكنيد كه هلاك مى شويد.

پيامبر رو به جمعيت نيز ادامه دادند:

اى مردم ! به من بگوييد كه سزاوارترين مردم نسبت به خودشان كيست ؟(۲۱)

همه مردم يك صدا فرياد برآوردند: اى فرستاده خدا، خدا و پيامبرش بهتر مى داند. آنگاه پيامبر دست حضرت علىعليه‌السلام را بالا برد تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه نمايان شد و همه على را در كنار پيامبر ديدند و او را خوب شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله خلافت علىعليه‌السلام است. دوباره سروصدا بالا گرفت و جنب وجوشى در بين مردم بر خاست همه از دور و نزديك بلند مى شوند تا علىعليه‌السلام را بهتر ببينند. همه او را به يكديگر نشان مى دادند. عده اى در عين اينكه به على (ع ) اشاره مى كردند به هم مى گفتند: به خدا سوگند كه اين همان فاتح خيبر است. گروهى ديگر مى گفتند: سوگند به خدا كه اين همان كسى است كه از طرف پيامبر به مكه اعزام شد و تنها او بود كه سوره برائت را در مقابل مشركين در خانه خدا قرائت كرد. عده اى ديگر نيز مى گفتند: والله او همان كسى است كه در جنگ خندق قهرمان يكه تاز عرب «عمر بن عبدود»  را به خاك سياه نشاند. هر كسى براى اثبات فضايل و برترى هاى علىعليه‌السلام سخنى و خاطره اى را نقل مى كرد. سلمان، ابوذر، عمار و مقداد در دلهايشان ابراز خوشحالى و شعف مى كنند. اما هيجانهاى تلخ در پشت چهره هاى عبوس گروهى منافقين نيز به چشم مى خورد، كسانى كه پيامبر آنها را از خودشان بهتر مى شناسد. منافقين نيز نزديكترين كسانى بودند كه در برابر پيامبر نشسته بودند و در صحنه عقيده شان هيچ نقطه مشتركى با او نداشتند...

پيامبر با صداى بلند فرمود:

اى مردم ! آن چه كه من از طرف خدا ماءمورم، اين است ؛ به خدا سوگند غير از اين مرد كه هم اكنون دست او را بالا برده ام هرگز كسى نمى تواند دستورات قرآن را براى شما به روشنى تفسير و بيان كند. اينك مردى را كه بازوى او را گرفته ام به شما معرفى مى كنم و اعلام مى كنم ؛

پيامبر بازوى على را تا آنجا بالا برد كه مردم همه او را ديدند؛ در اين هنگام پاهاى علىعليه‌السلام در مقابل زانوى پيامبر قرار گرفت. بركه غدير يكپارچه در سكوت بود. در اين هنگام رسول خدا با صداى بلند ادامه داد:

اى مردم ! هر كس را، من مولا و سرپرست او هستم، على هم مولا و رهبر اوست.(۲۲)

رسول اكرم اين جمله را در اين حالت سه بار تكرار فرمودند و سپس ادامه دادند:

پروردگارا دوست بدار كسى را كه على را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن دارد. خدايا، يارى كن كسانى را كه او را يارى مى كنند و خوار گردان كسانى را كه با او دشمنى مى ورزند. پروردگارا على را محور حق قرار بده.(۲۳)

سپس پيامبر افزود:

حاضران به غايبان از اين مجلس خبر دهند و ديگران را از اين امر آگاهى گردانند.

اى مردم ! فرمان ولايت اين مردم از جانب خدا توسط جبرئيل به من ابلاغ گرديده بود و من هم اين پيام را به شما رساندم.(۲۴)

اى مردم ! على برادر و وصى من و مخزن علم و خليفه و جانشين بعد از من بر اين امت است. على مفسر قرآن است. اوست كه مردم را به حق دعوت مى كند و به آنچه موجب خشنودى خداست عمل مى كند. على صاحب همه آن فضايلى است كه براى شما بر شمردم.

اى مردم ! جبرئيل به من خبر داده است كه خداوند فرموده هر كس با على دشمنى كند و از ولايت او سرباز زند همواره مورد لعن و غضب من است. پس هر كس بنگرد كه براى فرداى خود چه پيش مى فرستد! بترسيد از اينكه با خدا مخالفت كنيد و همان باعث شود قدمهاى استوار مردم بلغزد. به يقين خداوند به آنچه كه مى كنيد آگاه است.

اى مردم ! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آن كه پاك از ناپاك ممتاز شود و خدا شما را به اسرار غيب آگاهى نداده است.


فضيلت هاى ديگر

 اى مردم ! على همان كسى است كه خدا در كتاب خود از او به عنوان «جنب الله»  ياد كرده و از زبان دوزخيان مى گويد: وااسفا بر من كه نسبت به «جنب الله»  تقصير و كوتاهى روا داشتم.(۲۵)

اى مردم ! سوره «هل اتى» (۲۶) درباره على نازل شده و جز على،كسى ستايش نشده است.

اى مردم ! به خدا سوگند كه سوره «والعصر» (۲۷) در شاءن على نازل شده است.

اى مردم ! اين قرآن است كه امامان پس از علىعليه‌السلام را از فرزندان و از نسل او به عنوان «باقيه»  معرفى فرموده است :  و جعلها كلمه باقيه فى عقبه  (۲۸) : و خداوند گوهر امامت را در نسل او پايدار كرد.

رسول خدا هنوز سعى دارد كه پيامش را كامل كند و كمترين بهانه اى به دست مغرضين و سودجويان تاريخ ندهد.

اى مردم ! بدانيد كه على را ولى و رهبر شما قرار دادم و نيز ماءمورم كه در مورد قبول امامت و ولايت امامانى كه از نسل من و از صلب على هستند از شما اقرار و بيعت بگيرم. حال كه چنين است همگان يك صدا و يك زبان بگوئيد: آنچه درباره رهبرى علىعليه‌السلام و امامان پس از وى كه از صلب اويند و از جانب حق تعالى به ما ابلاغ كردى، شنيديم و در برابر آن گوش به فرمان و خشنوديم ! ما با دل و جان و با زبان و دست، نسبت به ولايت، با تو بيعت مى كنيم و پيمان مى بنديم كه با اين اعتقاد زندگى كنيم و با آن بميريم و هرگز در آن تغيير و تبديلى ندهيم و شك و ترديدى ننمائيم و از پيمان خود دست بر نداريم و از خدا و پيامبرش و از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام و فرزندانش ‍ حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام و امامان ديگر كه از صلب اويند و به جهان مى آيند، فرمان برداريم.

در اين هنگام جمعيت يك صدا فرياد بر آورد كه فرمان خدا را شنيديم و با دل و جان و دست مطيع و فرمانبرداريم.

فرياد بيعت جمعيت غبار غفلت را پراكنده مى كند. بركه غدير زير اقرار جمعيت جاودانه مى شود. همه اعتراف مى كنند. حتى منافقانى كه ظلمت كفر، دلشان را سياه كرد و نفاق را از راه زبان جارى مى سازند و فرياد مى زنند، غافل از اين كه حافظ تاريخ شدت فريادشان را فراموش نخواهد كرد.

آنگاه پيامبر ادامه داد:

خدايا! تو را به شهادت مى گيرم كه پيامت را به مردم ابلاغ كردم و تو تنها براى گواهى دادن بسنده اى.

سپس رو به جمعيت كرد و فرمود:

اى مردم ! آگاه باشيد! از شما مى خواهم پس از پايان خطبه ام، نخست با من و سپس با علىعليه‌السلام دست بيعت دهيد و ميثاق خود را استوار كنيد. بدانيد كه من به خداوند متعال تعهد سپرده ام و اكنون هم از سوى حق تعالى از شما درباره على مى خواهم كه پيمان ببنديد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند، به زيان خود عمل كرده است.

پيامبر اين آيه را تلاوت فرمود:

پس هر كس عهد خويش را بشكند، به زيان خود عمل كرده است.(۲۹)

اى مردم ! رستگاران كسانى هستند كه در بيعت با علىعليه‌السلام و پذيرش ولايت او در اداى اسلام بر وى به عنوان «اميرالمؤمنين»  مبادرت ورزند و سبقت جويند، در بهشت برخوردارند؛ و رحمت خدا بر وى باد.


كمال دين و نعمت

 سخنان پيامبر در اين جا به پايان رسيد. سخنان پيامبر خاطره شيرينى براى مردم به ارمغان آورده بود. آسمان در نهايت بارش فيض الهى بر مسلمانان است. هنوز اجتماع باشكوهى كه در صحراى غديرخم به هم شكل گرفته به حال خود باقى بوده و از هم متفرق نشده بود كه جبرئيل فرود آمد و به پيامبر بشارت داد و اين آيه را تلاوت فرمود:

خداوند، امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان به اتمام رسانيد.(۳۰)

در اين لحظه صداى تكبير پيامبر بلند شد و خطاب به مردم فرمود:

خدا را سپاس گزارم كه دين خود را تكميل كرد و نعمت خود را بر شما تمام كرد و از رسالت من و ولايت علىعليه‌السلام پس از من خشنود شد، امروز بزرگترين نعمت به حق پذيران داده شده است.


ثبت عينى واقعه

 پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و به دنبال او علىعليه‌السلام از منبر و جايگاه خود فرود آمدند و در كنار جمعيت قرار گرفتند. مردم به سوى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و على بن ابى طالبعليه‌السلام هجوم آوردند تا با آن دو بيعت كنند. حضرت دستور داد تا در آن صحرا دو خيمه بر پا كردند. در يكى از آنها خود و ديگرى علىعليه‌السلام نشست. پيامبر عمامه خود را كه «سحاب»  نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر اميرمؤمنان قرار داد و تا سه روز در آن محل اقامت كردند و مردم دسته، دسته به خيمه ها مى آمدند و با پيامبر تجديد عهد مى كردند و سپس به خيمه علىعليه‌السلام مى رفتند و به عنوان اميرالمؤمنان با وى بيعت كرده و تبريك مى گفتند. شور و غوغايى بر پا بود. هر كس دوست داشت زودتر از ديگرى در بيعت كردن سبقت بگيرد. زن ها با گذاشتن دست خود در تشت آبى كه پيش تر علىعليه‌السلام دست مباركش را در آن زده بود مراسم بيعت را با وى انجام مى دادند. حسان بن ثابت شاعر معروف زمان پيامبر فرصت را غنيمت شمرد. با كسب اجازه از محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اشعارى را سرود و سپس ‍ در حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و علىعليه‌السلام و مردم قرائت نمود:

بر خيز كه من تو را براى جانشينى و راهنمايى خلق پس از خويش انتخاب كردم.

و من مولاى هر كسى باشم كه على مولاى اوست. شما در حالى كه از صميم قلب او را دوست داريد از پيروان او باشيد...(۳۱)

لبخند شادمانى يك لحظه از لبان رسول خدا ترك نمى شد. و در عمل به هر طريق ممكن، محبتش را به على پيش چشم همگان براى اثبات ولايت ابراز كرد تا كمترين بهانه اى به قلب بهانه جويان ندهد. نخستين كسى كه موفق به بيعت و مصافحه شد «ابوبكر»  بود و پس از او «عمر»  و سپس ‍ «عثمان»  بيعت كردند و به دنبال ايشان بقيه مهاجر و انصار و ديگر مردم اقدام به بيعت نمودند.(۳۲)

در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت :

به خدا قسم روزى مانند امروز نديدم چقدر كار حضرت علىعليه‌السلام را محكم نمودى ! براى او پيمانى گرفتى كه جز كافر به خدا و رسولش كس آن را به هم نخواهد زد. واى بر كسى كه اين پيمان را بشكند.(۳۳)

بار ديگر در لحظات پايانى غديرخم معجزه اى اتفاق مى افتد و واقعه غدير را ماندنى تر مى كند.

شخصى بنام «حارث بن نعمان فهرى»  دوان دوان خود را به خيمه پيامبر رساند و به حضرت عرض كرد: اى محمد! تو ما را امر كردى كه شهادت به يكتايى خدا و رسالت تو بدهيم ؛ ما از تو پذيرفتيم. تو ما را امر كردى كه روزى پنج بار نماز بخوانيم ؛ خوانديم. ماه رمضان روزه بگيريم ؛ گرفتيم. خانه خدا را زيارت بكنيم ؛ انجام داديم. مال خود را با دادن خمس و زكات پاك كنيم ؛ همه اينها را از تو قبول كرديم. به اين اكتفا نكردى، تا آخر دست پسر عمويت را گرفتى او را بر همه ما برترى دادى و امير ما كردى ! آيا بگو ببينم اين از طرف خدا بود يا از جانب خودت !!

رسول اكرم در حالى كه صورتش سرخ شده بود و يارانش از اسائه ادب او در دل مى خروشيدند، فرمود:

سوگند به خدايى كه جز او معبودى نيست، اين امر از طرف خدا بوده است.

در اين هنگام «حارث»  برخاست و با غضب از نزد پيامبر بيرون رفت ؛ در حالى با خود مى گفت ؛ خدايا اگر آنچه كه محمد مى گويد حق است، پس سنگى از آسمان بفرست و يا عذابى بر ما نازل كن !

پس هنوز حارث به شتر خود نرسيده بود كه سنگ كوچكى از آسمان فرود آمد و از پشتش خارج شد(۳۴) و در مقابل ديده دوست و دشمن به هلاكت رسيد. بدين وسيله باز هم واقعه اى ماندنى بر كرانه غدير ثبت گرديد. در اينجا بود كه جبرئيل نازل شد و اين آيه را براى پيامبر تلاوت كرد:

درخواست كننده اى درخواست عذابى كرد كه واقع شد، اين عذاب مخصوص كافران است و باز دارنده اى ندارد، از جانب خداى صاحب درجات است.(۳۵)

كم كم هنگام وقت نماز مغرب فرا رسيد. مؤ ذن اذان گفت. پيامبر همراه با جمعيت كاروان ها نماز مغرب و عشا را پيوسته و در يك زمان با هم بجا آوردند.


بعد از واقعه

 در اهميت اين واقعه تاريخى، همين اندازه بس است كه رويداد غدير را يكصدوده نفر از صحابى و هشتاد نفر از تابعين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بيان كردند و سپس ۳۶۰ نفر از محدثين و مورخين شيعه و سنى نيز نقل كرده اند. روايات واقعه غدير از نظر سند و راويان و شواهد بسيار روشن و واضح و داراى دلايلى متقن بوده و در كتب سنى و شيعه آمده است كه ما در پايان، برخى از مدارك اهل تسنن را به طور مشروح نقل مى كنيم.

خبر واقعه غدير در شهرها منتشر شد و آن سه روز به عنوان ايام الولايه نام گرفت. اميد اين بود كه اين واقعه بزرگ با خطبه مهم و ارزشمند پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كه از طريق يكصدوبيست هزار شنونده و راوى مستقيم، هميشه بر سر زبانها جارى و گفتگو شود و در عمل تحقق پيدا كند ولى با كمال تاءسف پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و جو حاكم بر جامعه مسلمين و اعلام ممنوعيت نقل حديث از طرف هيئت حاكمه، سخنان و رهنمودهاى سرنوشت ساز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از دسترس مردم و نسل هاى بعد براى چند صباحى خارج شد، ولى كثرت راوى و انتشار حديث بالاخره سبب شد كه پس از مدتى در اختيار مردم و علما قرار گيرد و كسى را ياراى انكار واقعه نباشد.

روز عيد غدير به نام روز «ميثاق ماءخوذ و جمع مشهود»  نام گرفت.(۳۶)

در اين روز جبرئيلعليه‌السلام و بقيه ملائكه به امر خداى متعال جشن مى گيريم و بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ درود مى فرستند و براى پيروان اميرالمؤمنينعليه‌السلام استغفار مى كنند.(۳۷) روز عيد غدير حتى قبل از اين واقعه در تاريخ، روز معرفى بوده است زيرا در چنين روزى توبه حضرت آدم پذيرفته شده و «شيث»  وصى او گرديده. حضرت ابراهيمعليه‌السلام از آتش نمرود نجات يافت، حضرت موسى برادرش هارون را به عنوان وزير و يوشع بن نون را به عنوان وصى خود انتخاب كرد و حضرت عيسىعليه‌السلام شمعون الصفا را براى جانشينى خودش معرفى كرد.(۳۸)

روز عيد غدير روز سرور و شادمانى و خوشحالى مؤمن است كه مورد تاءكيد و سفارش ائمه معصومينعليه‌السلام و رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى باشد. روز شكر و حمد الهى و روز عبادت و ذكر است و روزه آن معادل صد حج و صد عمره است. روز عيد خداى بزرگ است.(۳۹)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: روز عيد غديرخم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند متعال مرا به نصب برادرم به عنوان امامت امت، فرمان داد كه پس از او امتم هدايت شوند، روزى است كه دين كامل گرديده و نعمت تمام گرديده و نعمت بر همه تمام شده و روزى است خدا دين اسلام را بر ايشان پسنديده است(۴۰) و سيدبن طاووس در اقبال نقل كرده است كه در اين روز چون مؤمنى را ملاقات كنى مستحب است تبريك گفته و بگوئيد  الحمد لله الذى جعلنا كم المتمسكين بولايه اميرالمؤمنين و الائمهعليهم‌السلام

علىعليه‌السلام در بحث با ناكثين در شورا، فرمود: گمان ندارم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در روز غديرخم براى كسى، حجتى باقى گذاشته باشد و نه براى گوينده اى جاى سخنى.(۴۱)

محمودبن لبيد از حضرت زهراعليها‌السلام سئوال مى كند آيا رسول خدا پيش از وفاتش بر امامت علىعليه‌السلام تصريح فرموده اند؟ حضرت زهراعليها‌السلام پاسخ فرمودند: شگفتا آيا فراموش كرده ايد روز غديرخم را؟(۴۲)

حضرت رضاعليه‌السلام در نقلى مى فرمايد: مثل مردم در پذيرفتن ولايت حضرت علىعليه‌السلام در روز غديرخم، مثل ملائكه در سجودشان، در برابر حضرت آدم است و مثل كسانى كه در روز غدير از ولايت علىعليه‌السلام سر باز زدند، مثل شيطان است :(۴۳) پس همه سجده كردند بجز ابليس كه سر باز زد و از كافران شد(۴۴) .


پی نوشت ها :

۱- مقزى : امتاع الاسماع، ج ۱،ص ۵۱۰ به بعد و ابن اسعد: طبقات، ج ۲.

۲- طبرسى : الاحتجاج، ج ۱،ص ۶۶.

۳- سيف بن عمر نخعى به نقل از رجال نجاشى،ص ۱۴۳؛ سيره حلبى، ج ۳،ص ۲۸۹،ص ۱۸۴۴.

۴- بحارالنوار، ج ۲۱، ص ۳۱۹.

۵- همان مدرك.

۶- طبقات كبرى، ج ۲،ص ۱۷۴ و ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى، ج ۶،ص ۴۲۹.

۷- بحارالنوار، ج ۲۱،ص ۴۰۵.

۸- طبرسى، احتجاج، ج ۱،ص ۶۹.

۹- ابن سعد: الطبقات الكبرى، ج ۳،ص ۲۲۵؛ مقزى : امتاع الاسماع، ج ۱،ص ۵۱۱؛ قسطلامى ؛ ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى، ج ۶،ص ۴۳۰؛ طبرسى، احتجاج، ج ۱،ص ۶۷ و ناسخ التواريخ.

۱۰- احتجاج طبرسى، ج ۱،ص ۶۶-۷۴، چاپ نجف.

۱۱- همان مدرك.

۱۲- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس (سوره مائده (۵)آيه ۶۷). سبب نزول اين آيه در خطبه غدير و در كتاب ناسخ ‌التواريخ و كتاب الغدير نوشته مرحوم علامه امينى به طور مفصل نقل شده است.

۱۳- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۱۶؛ تاريخ كامل ابن اثير، ج ۲، ص ۴۱۰

۱۴- متن كامل خطبه و مشروح واقعه غديرخم در كتاب مرحوم ابومنصوراحمد بن على بن ابى طالب طبرسى (م ۵۸۸ق)كه در اينجا، ما قسمت زيادى از متن خطبه را گزينش كرده و آوردهايم.

۱۵- يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم و يحسبونه هينا و هو عند الله عظيما (سوره فتح، آيه ۱۱ و سوره نور، آيه ۵۵)

۱۶- به شماره ۱۲ مراجعه شود.

۱۷- انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤ تون الزكوه وهم راكعون (سوره مائده (۵)آيه ۵۵)

۱۸- فاتحه الكتاب (۱)آيات ۱ - ۷.

۱۹- غافر (۴۰)آيه ۴۰.

۲۰- حديث معروف به حديث ثقلين است كه اين حديث در پنج مكان از حضرتش صادر شده است كه اين صدور مكرر دلالت بر اهميت موضوع ميكند و آن حديث اين است : انى تارك فيكم الثقلين ؛ كتاب الله، و عترتى (و اهل بيتى)ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتى يردا على الحوض. رك، ترمزى : جامع الصحيحين، ج ۵،ص ۶۲۱.

۲۱- الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فمن كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله... احتجاج طبرسى، ص ۶۹، ج ۱.

۲۲- همان مدرك.

۲۳- همان مدرك.

۲۴- سى تن از محدثان بزرگ اهل سنت برآنند كه آيه يا ايها الرسول... در غديرخم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ماءموريت داده كه علىعليه‌السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان»  معرفى كند. افرادى مانند، ابونعيم اصفهانى،ابن عساكر، ابواسحاق حمدينى، جلال الدين سيوطى و... به چشم ميخورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس و ابوسعيدخدرى و براد بن عازب نام برده شده است. همين آيه و خطبه غدير در كتاب نفيس الغدير مرحوم علامه امينى نام سى تن ذكر شده (ج ۱ ص ۱۹۶ تا ۲۰۹)به نقل از كتاب فروغ ولايت، استاد جعفر سبحانى.

۲۵- يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله (سوره زمر، آيه ۵۶)

۲۶- سوره هل اتى على الانسان (۷۶)آيه ۱

۲۷- والعصر ان الانسان لفى خسر... (سوره عصر (۱۰۳)آيات ۱ - ۳)

۲۸- و جعلنا كلمه باقيه فى عقبه (سوره زخرف، آيه ۲۸).

۲۹- فمن نكث فانما ينكث على نفسه (سوره فتح، آيه ۱۰).

۳۰- اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (سوره مائده (۵)آيه ۳).

۳۱- فقال له قم يا على فاننى

رضيدك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه

فكونو له اتباع صدق مواليا

چمامه حسان بن ثابت شاعر معروف رسول خدا ادامه دارد كه ما فقط به دو بيت در اينجابسنده كرديم. احتجاج، ص ۸۵.

اين اشعار در دهها كتاب از اهل سنت نقل كرده اند مثل : ابوسعيد خرگوشى در شرف المصطفى و ابوسعيد سجستانى در كتاب الولاسه و جلال الدين سيوطى در رساله شعر.

۳۲- به نقل معتبر، عمر اولين كسى بود كه به حضرت علىعليه‌السلام رسيد و گفت : بخ بخ يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنه :

به به ! گوارايت باد اى على ! تو مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى !

۳۳- طبرسى، الاحتجاج، ج ۱ ص ۷۱

۳۴- سيره حلبى، ج ۳، ص ۳۰۲، رشيد رضا: المنار، ج ۶، ص ۴۶۴.

۳۵- آيه ساءل سائل بعذاب واقع، للكافرين ليس له دافع، من الله ذى المعارج (سوره معارج (۷۰)آيه ۱ - ۳).

۳۶- عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۰ - ۲۰۹.

۳۷- همان مدرك.

۳۸- عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۰

۳۹- كافى، ج ۴، ص ۱۴۹، خ ۳.

۴۰- قال رسول الله : يوم غديرخم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله تعالى ذكر بنصب اخى على بن ابيطالب علما لامتى يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين، و اتم على امتى فيه نعمه و اضى لهم الاسلام دينا-تفسير فرات ابراهيم كوفى، ص ۱۱۷، ذيل آيه يا ايها الرسول.

۴۱- قال علىعليه‌السلام فى روايه -و لا علمت ان رسول الله ترك يوم غديرخم لاحد حجه و لا لقائل مقالا... احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۷۵.

۴۲- هل نص رسول الله قبل وفاته على على بالامه ؟ قالت : و اعجباه ! انسيتم يوم غديرخم ؟ عوالم المعارف، ج ۱۱، ص ۲۲۸.

۴۳- كتاب عوالم، ج ۱۵، ص ۲۲۴.

۴۴- فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (سوره بقره (۲)آيه ۳۴).


فهرست مطالب


پيشگفتار. ۲


مقدمه. ۴


آخرين سفر. ۵


ورود به خانه محبوب... ۸


حركت بسوى شناخت... ۱۰


بازگشت... ۱۴


در مسير بازگشت... ۱۶


مردم در انتظار پيام. ۱۸


لحظه هاى فراموش نشدنى.. ۲۷


فضيلت هاى ديگر. ۳۱


كمال دين و نعمت... ۳۳


ثبت عينى واقعه. ۳۴


بعد از واقعه. ۳۷


پی نوشت ها : ۴۰


فهرست مطالب... ۴۳


4

5

6

7

8

9

10

11

12