پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات

پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات0%

پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات نویسنده:
گروه: کتابخانه فقه و اصول

پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت اللّه حاج شیخ محمّد رحمتی
گروه: مشاهدات: 16000
دانلود: 3172

توضیحات:

پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 130 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16000 / دانلود: 3172
اندازه اندازه اندازه
پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات

پرتو عنایات در بیان احکام حدود، قصاص، دیات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قصاص در دست و پا

( مسئله 714 ) : قصاص جدا کردن دست راست به جدا کردن دست راست جانی ، و قصاص جدا کردن دست چپ به جدا کردن دست چپ جانی محقق می شود ، و هم چنین قصاص در پا ولی اگر جانی دست راست نداشت به جای او دست چپ قطع می شود و هم چنینن اگر پای راست کسی را قطع کرد و خود پای راست نداشت به جای او پای چپش قطع می گردد و اگر دست یا پای قطع شده مجنی علیه چپ بود ، و جانی دست یا پای چپ نداشت دست راست یا پای راستش قطع می شود

( مسئله 715 ) : اگر در قصاص از جانی که دست کسی را قطع کرده جانی دست ندارد نه راست نه چپ آیا به جای قطع دست راست پای راست ، و به جای قطع دست چپ پای چپ وی یا پا به جای دست مطلقاً قطع می شود ؟ در مسئله دو قول است و اظهر این است که خون بها واجب می گردد

( مسئله 716 ) : چنانچه در مورد قصاص از دست راست جانی دست چپ خود را داد ، و مجنی علیه آن را از روی علم و عمد قطع کرد جانی حق قصاص نسبت به قطع دست چپ خود را دارد ، و در صورت اعتقاد مجنی علیه به جوازقطع ( از روی جهل مرکب ) قصاص نکردن ( سقوط قصاص ) مشکل است بلی در جایی که جانی دست چپ را در معرض قصاص قرار داد ، و مجنی علیه یا از روی نداانی ( که دست راست او را قطع کرده ) یا نادانی که این دست ( که در معرض قصاص است ) دست چپ است دست چپ را قطع کرد قصاص ندارد در عین حال در تمام این موارد ، مجنّی علیه حقّ قطع دست

راست جانی را دارد ، و مجنّی علیه که بدون اقدام جانی دست چپ وی را از روی اشتباه و غلط قطع کرده فقط خون بها باید بپردازد ، و اگر این قطع به سبب سرایت موجب مرگ جانی شد ضامن خون بهای جان وی می باشد

( مسئله 717 ) : اگر بین طرفین اختلاف حاصل شد صور متعددی فرض می شود و در اکثر این موارد منکر که مجنی علیه است قسم می خورد

( مسئله 718 ) : مشهور علماء فرموده اند دست سالم در مقابل دست شل قطع نمی شود بلکه ادعای اجماع مسلمین شده است لکن بعض بزرگان دور نمی داند که دست سالم و صحیح در مقابل قطع دست شل قطع گردد ولی حق با مشهور علماء است بنابراین تنها خون بها در قطع دست شل در این مورد لازم است

( مسئله 719 ) : در جایی که بعض انگشتان دست قطع شده مجنّی علیه شل باشد ولی تمام انگشتان جانی سالم است در قصاص سه وجه است : اول ، ثبوت قصاص تنها در مقابل انگشتان صحیح ، و کف دست و انگشت سالم به جای انگشت شل قطع نمی شود و نسبت به انگشت شل خون بها و حکومت درباره زیر آن و زیر انگشتان صحیح که ( به عنوان قصاص قطع نشده ) داده می شود

دوم ، کف دست جانی با انگشتان کاملاً قطع شده ، و تفاوت خون بهای انگشتان شل و سالم به جانی رد می شود سوم ، قطع دست بدون رد تفاوت

( مسئله 720 ) : در عکس مسئله بالا که انگشتان دست جانی کلاً یا بعضاً شل و انگشتان مجنی علیه که قطع شده سالم بود با بریدن انگشتان شل در مقابل انگشتان سالم قصاص می شود

( مسئله 721 ) : اگر انگشتان دست قطع شده مجنی علیه یک یا بیشتر کم باشد ( مثلاً دارای 3 یا 4 انگشت است ) و جانی تمام انگشتان را دارد مشهور فرموده اند دست جانی قطع شده، و مجنی علیه با قطع انگشتان جانی خون بهای انگشتانی که خود نداشته باید به جانی رد کند ، ولی علامه خویی در این مورد نیز قصاص را بدون رد جایز دانسته ، لکن بعید نیست که انگشتانی را که مجنی علیه دارا بوده قطع کند و کف دست جانی قطع نشود و برای آن چه از مجنی علیه قطع شده حکومت لازم آید

( مسئله 722 ) : چنانچه کسی را که جانی دستش را قطع کرده انگشتانش کامل و دستش سالم باشد ، ولی انگشتان دست جانی ناقص باشد یا انگشت یا دست نداشته باشد در مسئله سه قول است و اوفق آن است که با قصاص از دست ناقص خون بهای آنچه را جانی قطع کرده و خود ندارد به مجنی علیه بپردازد

( مسئله 723 ) : تساوی ( برابر بودن ) دست قطع شده با دست جانی که به عنوان قصاص قطع می شود در سایر صفات مانند توانایی ضربه زدن ، قدرت ، کوچکی ، بزرگی لازم نیست

( مسئله 724 ) : مشهور علماء تساوی در اصلی و زائد بودن را شرط قصاص دانسته اند بدین معنی که دست اصلی به جای زائد قطع نمی شود ، و اگر دست زائد کسی را قطع کرد و جانی دست زائد دارد قویاً می توان گفت دست زائد وی را به جای دست زائد مجنی علیه قطع کنند ولو در سمت یکی نباشند مثلاً دست زائد قطع شده سمت راست و دست زائد جانی سمت چپ باشد لکن اگر

در همان سمت قطع کرده. خود دست زائد دارد نمی توان دست زائد سمت دیگر را قطع نمود ( مسئله 725 ) : چنانچه انگشت زائدی با سایر انگشتان از دست یا پأی کسی عمداً قطع کرد و خود جانی نیز مانند آن را دارد قصاص ثابت است و اگر تنها جانی انگشت زائد دارد و در کنار ابهام یا انگشت کوچکی به صورت جدا منفرداً قرار دارد 5 انگشت اصلی جانی قطع شده و انگشت زائد با کف باقی می ماند ، و اگر متصل به ابهام یا انگشت کوچکی است ، و منفرد نمی باشد چهار انگشت غیر از ابهام یا غیر از انگشت کوچک قطع و این انگشت زائد با انگشتی که به او متصل است ( ابهام یا کوچکی ) به حال خود باقی مانده قطع نمی شود و علامه خویی قدس سره قصاص را در دست جانی بعید ندانسته گرچه باعث قطع انگشت زائد شود بنابراین کف دست اگر از مجنی علیه قطع شده از جانی نیز قطع می شود لکن این فرموده خالی از اشکال نیست

( مسئله 726 ) : اگر دست مجنی علیه انگشتی زائد دارد ، و جانی که آن را قطع کرده زائد ندارد مشهور علماء فرموده اند می توان دست جانی را قطع کرد و خون بهای انگشت زائد را از وی دریافت نمود ولی علامه خویی قدس سره پرداخت خون بهای انگشت زائد را لازم نمی داند

( مسئله 727 ) : چنانچه انگشتان دست جانی همه اصلی هستند ، ولی بعض انگشتان مجنی علیه به جای اصلی زائد است مشهور علماء قصاص را در انگشتان اصلی جانی که قطع کرده ثابت و به جای قطع زائد خون بها را لازم دانسته اند و این گفته خالی از بحث و مناقشه نیست

( مسئله 728 ) : اگر انگشتی زائد در سمت انگشتان جانی است ، ولی از اصلی تمیز داده نمی شود دست و انگشتان وی در مقام قصاص به جز ابهام قطع نمی شود و مجنی علیه بنا به گفته جمعی از فقهاء می تواند مطالبه خون بهای انگشتان قطع شده و حکومت کف دست را کند ( اگر دست را قطع کرده و این که بتوان تمام انگشتان جانی را ( با پرداخت خون بهای انگشت زائد ) و به احتمالی بدون آن قطع کرده قصاص نماید جای مناقشه است

( مسئله 729 ) : چنانچه یکی از 6 انگشت دست یا پای کسی را قطع کرد که احتمال زائد بودن آن می رود و جانی 5 انگشت بیش ندارد قصاص ساقط و در ضمان خون بهای انگشت قطع شده سه وجه است : اول ، خون بهای انگشت زائد را که 31 خون بهای انگشت اصلی است بپردازد دوم ، نصف خون بهای انگشت اصلی و نصف خون بهای انگشت زائد را بپردازد سوم ، 61 خون بهای کف و 61 خون بهای انگشت زائد را پرداخت نماید ، و اقوی وجه اول و احوط دوم است

( مسئله 730 ) : کسی که در دست یا پای خود 6 انگشت دارد چنانچه انگشتی از صاحب دست یا پای صحیح که 5 انگشت دارد قطع کرد ، و مانند آن انگشت در دست جانی یا پای وی با انگشت زائد محل اشتباه باشد قصاص در انگشت ساقط و خون بها لازم است ولی اگر مجنی علیه مبادرت به قطع انگشتی از جانی کرد بعضی گفته اند حق خود را استیفاء کرده ، و این خالی از بحث نیست

( مسئله 731 ) : آنچه از شرایط در قصاص دست معتبر بود در قصاص قطع انگشتان نیز معتبر است بنابراین هیچ انگشتی جز در مقابل مثل خود قطع

نمی شود ابهام مقابل ابهام انگشت شهادت ( سبابه ) در مقابل خود و هم چنین ، و اگر انگشتی از دست چپ مثلاً قطع کرد هنگامی از دست راست جانی به قطع آن انگشت قصاص می شود که جانی دست چپ نداشته یا آن انگشت را دارا نباشد

( مسئله 732 ) : اگر بند سر انگشت مجنی علیه دو طرف داشت و جانی انگشت را کلاً یا از دو طرف بند را قطع کرد ، و مانند آن انگشت را ندارد بعضی گفته اند از انگشت جانی قصاص شده ، وارش ( قیمت ) زائده را می پردازد و بعضی به جای قصاص حکومت گفته اند و چنانچه انگشت جانی دو طرف دارد و مجنی علیه بیش از یک سر انگشت نداشت اگر اصلی از زائد شناخته شود در اصلی از جانی قصاص می شود و گرنه خون بها لازم است

( مسئله 733 ) : چنانچه بند انگشت بالای کسی و بند وسطی را از دیگری قطع نمود اولی حق قصاص در بند بالا سپس دومی حق قصاص در بند وسط را داراست و بعضی گفته اند اگر اولی عفو کرد یا به گرفتن دیه یا مالی مصالحه کرد دومی حق قطع هر دو بند با پرداخت دیه بند بالا را دارد همانند آنجا که ذراع کسی را که دست ندارد قطع کرد و مجنی علیه از آرنج دست را با کف و انگشتان قطع و خون بهای دست را به وی می پردازد ولی این خالی از اشکال نیست

( مسئله 734 ) : کسی انگشتی که دارای چهار بند و بلندی آن همانند بلندی انگشت سه بند است دارد یا انگشتش سه بند است نظیر آن را از دیگری عمداً قطع کرد قصاص ثابت و خون بها و حکومت لازم نمی آید و اگر شخص

انگشت چهاربند دار بندی از انگشت سه بند دیگری را قطع نمود مجنی علیه می تواند همان بند را از جانی قطع و نصف سدس یعنی 121 از خون بهای انگشت را نیز مطالبه نماید ولی مشکل است ، و چنانچه سه بندی بند بالای چهاربندی را قطع کرد قصاص ثابت نیست چون یک بند مجنی علیه زائد بر بندهای جانی است و می تواند مطالبه خون بها کند و اگر دو بند از چهاربندی را برید حق قصاص در یک بند ، و مطالبه خون بهای باقی را دارد ( و آن تفاوت بین نصف و ثلث است که 61 است ) و می توان با تراضی مطالبه نصف خون بهای انگشت را کرد و قصاص در یک بند نباشد و سه بندی اگر سه بند از انگشت چهاربندی را قطع نمود حق قصاص در دو بند و مطالبه خون بهای باقی را که نصف سدس121 است دارد ( مسئله 735 ) : چنانچه بلندی انگشت چهاربند در جانی بیش از طول متعارف انگشت سه بندی باشد ، و انگشت سه بند را از کسی عمداً قطع کرد قصاص ساقط و خون بها ثابت است و اگر مورد جنایت قرار گرفت حق قصاص در انگشت را دارد ، و در بند زائد حکومت خالی از قوت نیست ( معنی حکومت در مسئله 938 می آید )

( مسئله 736 ) : اگر کسی بند بالای انگشت چهاربند را عمداً قطع کرد به نظر بعضی فقهاء باید ثلث خون بهای بند را بپردازد ، و قصاص ندارد ، و اگر دو بند را قطع نمود در یکی قصاص ثابت و در دیگری 31 خون بها است و در فرض قطع سه بند قصاص در دو بند و ثلث خون بها در بند سوم ثابت است

( مسئله 737 ) : چنانچه کسی بند بالای انگشت شهادت ( سبابه ) دست راست دو مرد را مثلاً عمداً قطع کرد ، و یکی از آنان از وی قصاص نمود آیا دیگری حق قصاص در قطع بند بالای انگشت سبابه دست چپ وی را دارد ( همانگونه که در دست ثابت بود ) ؟ دو وجه است و اصح عدم جواز است

( مسئله 738 ) : اگر از بند دست به پایین دو کف دست و انگشتان دارد ، یا از آرنج دو دست یا از بازو یا از بالای بازو یا از سرشانه دو دست در یک سوی بدن دارد ، یا هم چنین در پا و یکی از آن دو اصلی و دیگری زائد باشد در قطع عمدی اصلی قصاص ثابت است خواه کسی مانند وی قطع نمود یا کسی که تنها دست اصلی دارد و اگر دست زائد را قطع نمود از دست اصلی جانی قصاص نمی شود و چنانچه جانی همانند آن را ندارد باید خون بها بپردازد ، و هم چنین به جای قطع اصلی چنانچه جانی اصلی دارد از زائد قصاص ثابت نیست ، و اگر نداشت با رضای مجنی علیه می توان زائد را به جای اصلی قطع نمود

( مسئله 739 ) : چنانچه دست اصلی از بند ، آرنج ، بازو ، بالای بازو ، سردوش از دست زائد شناخته نشد ، و جانی هر دو را عمداً قطع کرد قصاص در قطع اصلی و حکومت در زائد ثابت است ( معنی حکومت در مسئله 938 می آید ) و در صورت قطع غیر عمد ، خون بهای اصلی و حکومت نسبت به زائد محقق است ، و در قطع عمدی یکی از آن دو قصاص ساقط و خون بها ثابت است و مقدار آن به نظر بعض فقهاء نصف خون بهای دست و نصف حکومت و نزد بعض دیگر نصف خون بهای دست و نصف 31 است ولی اگر این شخص دست اصلی دیگری را عمداً قطع نمود از هر یک از دو دستش ( اصلی و زائد ) که مشتبه به هم باشند می توان قصاص کرد

( مسئله 740 ) : اگر دست اصلی از هر یک از جاهای ذکر شده ( بند دست ، آرنج ، و غیره ) قطع شد ، و دست زائد دارای قدرت و قوت ( مانند دست اصلی شد ) حکم دست اصلی را پیدا نمی کند

( مسئله 741 ) : چنانچه جانی یک یا بیشتر از انگشتان یکی از دو دست یا دو پا را عمداً از کسی قطع کرد ، و اصلی و زائد تمیز داده نمی شود حکم آن مانند حکم مسئله 728 و729 و730 است

( مسئله 742 ) : میزان در تشخیص دست یا پای اصلی از زائد عرف است ، و می توان به اهل خبره و متخصصین در صورت حصول اطمینان به صحت گفتارشان رجوع کرد

( مسئله 743 ) : اگر انگشت کسی را عمداً قطع کرد ، و این قطع غالباً موجب سرایت به دست می شد یا قصدش تحقق این سرایت بود و دست قطع گشت ، حق قصاص در دست جانی ثابت می باشد و اگر هیچ یک از این دو شرط نبود قصاص تنها در انگشت ثابت است

( مسئله 744 ) : چنانچه دست کسی را عمداً از بند یا از آرنج یا سرشانه قطع کرد قصاص در همان جا ثابت است ، و نمی توان در دو مورد اخیر از بند دست قصاص کرده خون بهای باقی را مطالبه نماید

( مسئله 745 ) : اگر دست کسی را بالاتر از بند عمداً قطع نمود یابالاتر از آرنج چنانچه به همان نحو قصاص ممکن باشد ( بدون زیاده و یا خطر ) حق قصاص ثابت است ، و اگر بدون زیاد و کمی یا سرایت به باقی دست یا جان جانی امکان نداشت مشهور فرموده اند می توان در مثال اول از بند دست و در مثال دوم از

آرنج قطع نمود ، و نسبت به باقی در هر دو مورد حکومت ثابت است ، ولی علامه خویی قدس سره قصاص را ساقط و خون بها را ثابت دانسته ، و مختار مشهور بعید نیست و بنا به فرموده مشهور نیز مجنی علیه نمی تواند انگشتان جانی را قطع و برای کف دست و بالای بند دست از ذراع خون بها مطالبه نماید ( مسئله 746 ) : چنانچه جانی نصف کف دست کسی را عمداً قطع کرد بنا به گفته مشهور علماء حکم آن همانند حکم قطع چیزی از بالای بند دست از ذراع است که حق قصاص تنها در انگشتان بوده ، و نسبت به باقی حکومت ثابت است و می توان با تراضی خون بها بگیرد

( مسئله 747 ) : اگر انگشت مرد یا زنی را عمداً از دست یا پا قطع نمود و به این جهت انگشت کنار آن شل شد مجنی علیه حق قصاص در انگشت قطع شده و خون بهای شل انگشت را که دو ثلث خون بهای سالم است دارد و چنانچه جای انگشت قطع شده دچار آکله شد به انگشت پهلویی سرایت کرده از بین رفت با یکی از دو شرط ( یا جنایت به قصد سرایت یا غلبه سرایت در آن جنایت ) حق قصاص در هر دو انگشت را دارد ، و با نبود هیچ یک از این دو شرط برای انگشت پهلوی آکله ای خون بها ثابت است

( مسئله 748 ) : چنانچه دو نفر عمداً در قطع دست کسی شرکت کردند مجنی علیه حق قصاص از هر دو را با پرداخت خون بهای یک دست دارد ، و به همین حساب اگر جانی بیش از دو نفر باشند مثلاً اگر سه نفر بودند می تواند از هر سه با پرداخت 32 خون بهای دست به هر کدام قصاص نماید

قصاص در اعضای بدن که استخوان ندارد

قصاص در چشم

( مسئله 749 ) : در قصاص چشم و سایر اعضاء بدن کلیه شرایطی که در قصاص جان معتبر است اعتبار دارد ، و با نبود یکی از آن شرایط قصاص ثابت نیست

( مسئله 750 ) : از چشم برای چشم قصاص می شود از چشم راست برای چشم راست و از چپ برای چپ ، واگر چشم راست کسی را درآورد و خود چشم راست ندارد قصاص از چشم چپ می شود و هم چنین اگر چپ را درآورد و خود چشم چپ نداشته باشد از چشم راستش قصاص می شود و در قصاص چشم تساوی دید لازم نیست بنابراین برای چشم لوچ ( کاج ) و ریز و شبکور و دوربین از چشم سالم و برای هر یک از این چشم ها از چشم دیگری قصاص می شود بلی از چشم بینا برای چشم کور قصاص ثابت نیست

( مسئله 751 ) : اگر یکی از دو چشم کسی را عمداً درآورد ، و خود یک چشم بیش ندارد ، از وی در چشم قصاص می شود گرچه کور گردد

( مسئله 752 ) : کسی که هر دو چشم دارد چشم انسان یک چشم را بیرون آورد قصاص در همانند چشمی که درآورده ثابت و باید جانی نصف خون بها را نیز بپردازد و اگر مجنی علیه بخواهد تمام خون بها ( خون بهای هر دو چشم انسان کامل ) را دریافت کرده و از قصاص عفو می کند

( مسئله 753 ) : اگر کسی نور چشمان دیگری را عمداً از بین ببرد ، و حدقه ها سالم باشند ، و قصاص بدون ضرر وارد آوردن به عضو دیگری یا جان جانی

ممکن است قصاص معیّن و گرنه مطالبه خون بها می نماید و راه قصاص منحصر به آنچه از حضرت امیرالمؤمنینعليه‌السلام (1) وارد شده نیست دستور فرموده آینه را داغ کرده ، پنبه نمناک را در روی پلکهای چشمان جانی و اطراف آنها قرار داده و رو به روی خورشید ایستاده به آینه نگاه می کند پیه چشم آب شد و روشنایی چشمان از بین رفته چشم به حال خود ماند

( مسئله 754 ) : چنانچه سیلی ضعیف و آهسته ای به صورت کسی زد که معمولاً باعث از بین رفتن نور چشم نمی شود ، و قصد آن را نداشت و به حسب اتفاق نور چشم ضایع شد قصاص ندارد و تنها دیه واجب می شود

قصاص در پلکها و مژگان و ابرو و موی سر و ریش

( مسئله 755 ) : قصاص در پلک های چشم و مژگان و ابروها و موی سر و ریش اگر ممکن باشد ثابت است ، و به جز سر و ریش فرقی بین زن و مرد نیست بلی در موی تأملی هست و هم چنین در صورت امکان قصاص در از بین رفتن بعض مو با مراعات سو و محل آن جاری است و گرنه از سوی همانند ، و اگر به اندازه جنایت پلک یا مژگان و موی ابرو ندارد به جای مقدار کم بدل می گیرد ( خون بها یا حکومت ) و بعید نیست در جنایت به موی سر زن به نسبت مساحت مهر المثل تقسیم و خون بها اخذ شود ، و چنانچه قصاص از جانی بر موی سر زن ممکن نیست ولو به لحاظ بی ارزش بودن موی جانی باید دیه ( خون بها ) بپردازد

______________________

1- وسائل الشیعه : ج19 ، باب 11 قصاص طرف ، حدیث 1

( مسئله 756 ) : کسی که موی ریش دیگری را عمداً ازاله کرده هر روز عادت به تراشیدن صورت خود دارد ، قصاص از وی مشکل است و به احتمال قوی دیه تعلق می گیرد و چنانچه کوسه ای موی ریش کسی را عمداً ازاله نمود باید دیه بپردازد همانند زن یا مردی که ریش ندارد و اگر اتفاقاً زنی ریش داشت ، و کسی آن را از بین برد ، نه قصاص دارد و نه دیه لکن تأدیب می شود و می توان گفت در مورد ازاله موی ریش مرد قصاص ممنوع باشد ( چون از بین بردن ریش حرام است ، و تعدی به ریش غیر مجوز آن نمی شود ) ولی اصح ثبوت قصاص است ، و هم چنین دختری اگر بکارت دختری را عمداً ازاله کرد قصاص ثابت است ، و در ازاله عمدی موی زیرچانه و زیر لب و همانند اینها دیه یا حکومت ثابت نیست و در مورد شارب جریان قصاص قوی است و چنانچه به سبب جنایت بر این جاها موی نروید در صورت امکان قصاص ثابت است و در اختلاف بین جانی و مجنی علیه که یکی زن دیگری مرد باشد در دیه و حکومت آیا تجاوز نکردن از ثلث خون بها مراعات می شود ؟ انسب مراعات است

( مسئله 757 ) : در موارد گذشته که قصاص ممکن است مراعات مساحت یا خون بها نمی شود ، بلکه معیار تحقق عنوان است پس اگر موی پلک ( مژگان ) را از کسی ازاله کرد ، مژگان متعدی ازاله می شود ولو دو برابر مژگان مجنی علیه باشد

( مسئله 758 ) : اگر به ابروی کسی که مو ندارد جنایت کرد و ابروی جانی مو دارد آیا قصاص می شود ؟ دو وجه است و هم چنین در جنایت به پلک ها اگر مجنی علیه مژگان نداشت و سقوط قصاص وجیه است

قصاص در گوش

( مسئله 759 ) : قصاص در قطع گوش ثابت است ، و گوش بزرگ در برابر گوش کوچک و بالعکس قطع می شود و هم چنین گوش چاق در مقابل گوش لاغر ، و گوش شنوا در برابر گوش کر و اگر پاره ای از گوش کسی را عمداً قطع کرد نسبت به مساحت مجموع از گوش جانی قصاص محقق می گردد ، گرچه به اندازه مساحت کل گوش وی باشد بلی در برگه ( لاله ) گوش مساحت ملاحظه نمی شود بلکه در برابر قطع عمدی برگه قطع می شود و هم چنین در قطع بعض برگه و در قصاص برای گوش پاره از گوش سالم چهار قول است : اول ، قصاص بدون رد دوم ، قصاص با رد خون بهای پارگی سوم ، قصاص تا جای پارگی و حکومت در باقی چهارم ، سقوط قصاص و ثبوت خون بها و انسب قول اول است در صورتی که مجرد پارگی بوده و چیزی از گوش جدا نشده باشد

( مسئله 760 ) : در بریدن گوش راست قصاص از راست و در بریدن چپ از چپ قصاص می شود و در صورت نداشتن گوش مماثل از گوش دیگر از راست به جای چپ ، و از چپ به جای راست قصاص واقع می شود

( مسئله 761 ) : چنانچه گوش بریده قبل از قصاص از جانی ، بریده را به گوش خود برگرداند التحام و التیام پیدا کرد مشهور قصاص را از جانی ساقط ندانسته اند ولی علامه خویی قدس سره قصاص را ساقط و خون بها را ثابت می داند و این گفته قوت دارد ، ولی اگر الصاق و برگرداندن بریده گوش بعد از قصاص از جانی باشد دور نیست جانی بتواند آن را دوباره ازاله نماید ( نهایت امر با مراجعه به حاکم شرع ) و می توان این دو حکم را درباره الصاق خود جانی بریده گوش نیز جاری دانست و چنانچه گوش یا پاره ای از آن را عمداً برید ولی جدا نشده قصاص ثابت است

( مسئله 762 ) : چنانچه گوش بریده را که الحاق و الصاق به جای خود شده و التحام و التیام یافته کسی قطع کرد قصاص ثابت است

( مسئله 763 ) : آیا برای بریدن گوش شلّ ( بی حس ) از گوش سالم قصاص می شود ؟ محل اشکال است ، ولی می توان با توجه به تجویز علامه خویی قدس سره که قصاص از دست سالم برای دست شل را روا دانسته قصاص را ثابت دانست لکن اشکال دارد

قصاص بینی

( مسئله 764 ) : در بریدن عمدی بینی قصاص ثابت است ، خواه بینی جانی و مجنی علیه در بلندی و هیئت و شکل مانند هم باشند یا نباشند و از بینی که بو را حس می کند در مقابل بینی که بو را حس نمی کند قصاص می شود و هم چنین در بریدن پاره ای از بینی نیز به نسبت مساحت قصاص محقق است

( مسئله 765 ) : قطع عمدی مارن ( قسمت نرم جلو بینی ) قصاص دارد و هم چنین قطع پاره از آن ، و اگر عمداً مارن و قصبه ( قسمت بالای بینی ) را قطع نمود و ترس سرایت به عضو دیگری یا جان نباشد قصاص ثابت است و الا همان نرمی بینی قطع و در قصبه خون بها تعلق می گیرد

( مسئله 766 ) : اگر کسی مارن و دیگری قصبه را عمداً قطع کرد برای اولی

قصاص به مقدار قطع شده نسبت به مساحت کل ، و برای دومی از بالا قصاص می شود

( مسئله 767 ) : در قطع عمدی پاره ای از قصبه بینی قصاص نیست ( چون دارای استخوان است ، و در آن قصاص نیست ) تنها باید خون بها بدهد

( مسئله 768 ) : در قطع عمدی هر یک از دو سوراخ بینی قصاص ثابت است ، و هم چنین در بعضی از آن ها به نسبت مقدار قطع شده به کل منخر ( سوراخ بینی ) و در قطع عمدی حاجز ( واسطه بین دو سوراخ بینی ) نیز قصاص محقق است و در مقابل قطع عمدی بینی که مرض خوره دارد اگر چیزی از بینی از بین نرفته تلف نشده باشد از بینی سالم قصاص می شود و گرنه به مقدار آنچه باقی مانده به نسبت کل و بعضی(1) از فقهاء قصاص را حتی با سقوط و پراکنده شدن بینی خوره دار از بینی سالم جائز دانسته

قصاص لب

( مسئله 769 ) : قطع عمدی لب قصاص دارد لب بالا در مقابل بالا و لب پایین ، در مقابل لب پایین ، و در قصاص لب فرقی بین لب کلفت و نازک و سالم و مریض و دراز یا کوتاه نیست برای قطع هر یک از دو لب از همان لب قصاص می شود و برای قطع یکی از دو لب از دیگری قصاص نمی شود ، مثلاً لب پایین را قطع کرده و خود ندارد از لب بالا و بالعکس قصاص نمی شود و در قطع عمدی پاره از لب به نسبت مساحت آن با کل لب از جانی در همان سمت

_____________________

1- علامه خویی قدس سره