چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)0%

چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)

نویسنده: عبد الله صالحی
گروه:

مشاهدات: 4364
دانلود: 1807

توضیحات:

چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4364 / دانلود: 1807
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نماز جماعت یا تخریب خانه

مرحوم شیخ طوسی به نقل از امام جعفر صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکایت فرماید:

روزی به حضرت امیرالمؤمنین امام علیّ بن ابی طالبعليه‌السلام خبر رسید: عدّه ای از مسلمانانی که در همسایگی مسجد زندگی می کنند، به نماز جماعت در مسجد حاضر نمی شوند.

پس آن گاه امام، امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام در جمع نمازگذاران حضور یافت و بعد از اقامه نماز، ضمن ایراد خطبه ای اظهار داشت:

شنیده ام عدّه ای از افراد، در مساجد ما و در صفوف مؤمنین مشارکت ندارند و با ما به نماز جماعت حاضر نمی شوند.

از این به بعد، کسی حقّ ندارد با آن ها هم غذا و همنشین و هم سخن گردد.

و همچنین کسی حقّ ندارد با ایشان پیمان زناشوئی ببندد و یا به ایشان کمک نماید، تا مادامی که آنان نیز همانند دیگران در جمع مسلمین حضور یابند و در نماز جماعت شرکت کنند.

سپس آن حضرت افزود: چه بسا ممکن است دستور دهم که خانه های چنین افرادی را بر سرشان تخریب کرده و آتش زنند و بسوزانند، مگر آن که از این عملشان دست بردارند و به درگاه الهی توبه نمایند.

امام جعفر صادقعليه‌السلام در ادامه افزود: مؤمنین به وظیفه خود که امیرالمؤمنین علیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشخّص نموده بود عمل کردند و با افراد متخلّف ترک معاشرت و معامله نمودند، تا آن که بالا خره، آن ها از عمل خود پشیمان شده؛ و همراه دیگر نمازگذاران در مساجد؛ و نماز جماعت شرکت کردند(57) .

برخورد امام با شیر

حارث همدان، که یکی از اصحاب با وفای امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام است، گوید:

روزی به همراه آن حضرت در بیرون یکی از محلّه های شهر کوفه قدم می زدیم که ناگهان شیری درّنده از دور نمایان شد و جلو آمد، پس ما راه را برای حرکت آن شیر باز کردیم.

وقتی آن شیر نزدیک ما رسید، خود را در مقابل حضرت امیرعليه‌السلام خاضعانه روی زمین انداخت، در این هنگام حضرت علیّعليه‌السلام خطاب به شیر کرد و فرمود: برگرد، حقّ ورود به شهر کوفه را نداری، همچنین پیام مرا به دیگر حیوانات درّنده نیز می رسانی که آنان هم حقّ ورود به این شهر را ندارند؛ و چنانچه بر خلاف دستور من عمل نمائید، خودم در بین شما حکم خواهم کرد.

حارث همدانی گوید: تا زمانی که امام علیّ بن ابی طالبعليه‌السلام زنده بود، هیچ درّنده ای نزدیک شهر کوفه نمی آمد.

موقعی که حضرت به شهادت رسید، زیاد بن أبیه، استاندار کوفه شد؛ و در آن موقع درّندگان از هر سو وارد کوفه و باغستان های آن شهر می شدند و ضمن این که خسارت وارد می کردند، به مردم هم، نیز حمله می کردند(58) .

قضاوت در ضمانت الاغ یا گاو نر

مرحوم شیخ طوسی در کتاب خود آورده است:

حضرت صادق آل محمّد به نقل از پدر بزرگوارش امام محمّد باقرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم م حکایت کند:

در زمان حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قضیّه ای مهمّ اتّفاق افتاد؛ و آن این بود که گاو نری، یک الاغ را کشت؛ صاحبان آن دو حیوان جهت تعیین خسارت به حضور پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند در موقعی که آن حضرت در جمع گروهی از اصحاب و انصار نشسته بود.

پس از عرض سلام، اجازه سخن خواستند و چون آن بزرگوار اجازه فرمود، شاکی و متشاکی، ادّعا و شکایت خود را مطرح کردند؛ و حضرت رسول پس از شنیدن سخنان آن دو نفر، خطاب به ابوبکر نمود و فرمود: بین ایشان قضاوت و تعیین خسارت کن.

ابوبکر عرض کرد: یا رسول اللّه! حیوانی، حیوان دیگری را کشته است، خسارتی ندارد.

پس از آن قضاوت را به عمر پیشنهاد نمود و او نیز مانند ابوبکر پاسخ داد.

آن گاه خطاب به علیّ بن ابی طالب نمود و فرمود: یا علیّ! تو بین آن ها قضاوت نما.

لذا امیرالمؤمنین علیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار داشت: مانعی ندارد و افزود: چنانچه گاو نر در طویله یا چراگاه الاغ وارد شده و آن را کشته است؛ پس صاحب گاو ضامن است و باید خسارت الاغ را بپردازد.

ولی چنانچه الاغ در طویله یا چراگاه گاو، وارد گردیده است و توسّط گاو کشته شده، هیچ ضمانتی بر کسی نیست.

در این هنگام، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست های مبارک خود را به آسمان بلند نمود و چنین اظهار داشت:

حمد و ستایش بی حدّ، خداوندی را که بعد از من شخصی را جهت امامت و خلافت برگزید، که همانند پیغمبرانعليهم‌السلام حکم و قضاوت می نماید(59) .

اهمیت عیادت از مریض مخالف

محدّثین و مورّخین در کتاب های مختلفی آورده اند:

پس از رحلت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، یاران حضرت امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام نزد زید بن ارقم که یکی از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و در جریان غدیر خم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهی خواستند؛ ولی چون او از طرف حکومت برای خود احتمال خطر می داد از بیان حقیقت و جریان غدیر خودداری کرد.

بعد از گذشت مدّتی، همین شخص مریض شد و در بستر بیماری افتاد، وقتی امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام شنید که زید بن أرقم مریض حال است به عیادت و دیدار او آمد.

همین که زید بن ارقم چشمش به جمال نورانی حضرت افتاد، گفت: مرحبا به امیر مؤمنان، که از من عیادت می نماید، با این که وی ما را قبول ندارد و از ما دلگیر و آزرده خاطر می باشد.

امام علیّعليه‌السلام فرمود:ای زید! آن ناراحتی که برای ما به وجود آوردی هرگز مانع آن نمی شود که ما شرط انسانیّت و حقّ دوستی را فراموش نموده؛ و تو را در حال بیماری عیادت نکنیم.

و پس از آن افزود: هرکس مریضی را برای رضای خداوند عیادت کند، تا هنگامی که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهی خداوند قرار خواهد داشت.

و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملک را مأمور می نماید تا برای او درود و تحیّت فرستند؛ و مشمول رحمت الهی قرار می گیرد.

سپس افزود: ای زید! من دوست داشتم که چنین فضیلتی شامل حالم گردد؛ و به همین جهت از تو عیادت کردم(60) .

تحویل وصایای نبوّت و امامت

چون آخرین روزهای عمر پر برکت امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالبعليه‌السلام فرا رسید، وصایا و کُتُب امامت را تحویل فرزندش امام حسن مجتبیعليه‌السلام داد و او را به عنوان وصیّ و جانشین خود معرّفی نمود.

و دیگر فرزندش حسینعليه‌السلام با محمّد حنفیّه و سایر فرزندان و دوستان و سران شیعه را بر این وصیّت شاهد گرفت.

و هنگامی که آن حضرت خواست کُتُب و سِلاح و دیگر وصایای امامت را به امام حسن مجتبیعليه‌السلام تحویل دهد، فرمود:

ای فرزندم! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصایا و آنچه را که تحویل من داده بود، نزد تو قرار دهم.

و همچنین حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به تو بگویم که تو نیز در آخرین لحظات عمرت، باید این وصایای امامت را، به برادرت حسین واگذار نمائی.

پس از آن امام علیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرزندش حسینعليه‌السلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است که تو نیز بایستی در آخرین لحظات عمرت آن ها را به فرزندت امام سجّادعليه‌السلام تحویل دهی.

و سپس دست علیّ بن الحسین زین العابدینعليه‌السلام را که کودکی خردسال بود گرفت؛ و فرمود: جدّت رسول اللّه امر فرموده است که تو هم این وصایا را به فرزندت، محمّد بن علیّ باقر العلوم بسپاری، و سلام رسول خدا و همچنین سلام مرا به او برسان.

و آن گاه پس از این سخنان، دو مرتبه امام حسن مجتبیعليه‌السلام را مورد خطاب قرار داد؛ و فرمود: و تو ای حسن! ولیّ امر مسلمین بعد از من می باشی، و نیز ولیّ خون من خواهی بود.

لذا اگر خواسته باشی، می توانی قاتل مرا عفو نمائی و یا این که او را قصاص کنی، لیکن اگر خواستی قصاص نمائی متوجّه باش که تنها یک ضربت شمشیر، به جای آن یک ضربتی که بر من وارد ساخت، بر او وارد کنی.

و هنگامی که او ابن ملجم را کشتی، جسدش را در کناسه کوفه که یکی از وادی های دوزخ می باشد زیر خاک پنهانش کن(61) .

علّت قتل و ترور حضرت

پس از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابو موسی أشعری برای حَکَمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج که حضرت علیّعليه‌السلام را تکفیر کرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهی، سه نفر از والیان و سران حکومتی را ترور نمایند.

یکی عبدالرّحمن بن ملجم مرادی بود که ترور امیرالمؤمنین، امام علیّعليه‌السلام را در کوفه؛ و دیگری بَرک بن عبدالله که او ترور معاویه را در شام؛ و سوّمین نفر عمر بن بکر، ترور عمرو بن عاص را در مدینه به عهده گرفت.

و بعد از آن که هر سه منافق هم قسم شدند که یا کشته شوند یا هدف شوم خود را به اجراء درآورند، هر کدام به سوی هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.

و عبدالرّحمن پس از آن وارد کوفه شد، روزی در یکی از کوچه های کوفه زنی را به نام قُطّام که پدرش در جنگ نهروان کشته شده بود ملاقات کرد.

و چون قطّام زنی بسیار زیباروی و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نیز از قبل مذاکراتی با او برای خواستگاری کرده بود، پس شیفته جمال او گردید و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پیشنهاد ازدواج به قطّام داد.

قطّام در پاسخ گفت: در صورتی با پیشنهاد تو موافقت می کنم که سه هزار درهم و یک غلام مهریه ام قرار دهی، مشروط بر آن که علیّ ابن ابی طالب را نیز به قتل برسانی.

عبدالرّحمن برای امتحان قطّام گفت: دو شرط اوّل را می پذیرم؛ لیکن مرا از قتل علیّ معاف دار.

قطّام گفت: خیر، چون شرط سوّم از همه مهم تر است؛ و اگر می خواهی به کام و عشق خود برسی، بایستی حتما انجام پذیرد.

عبدالرّحمن وقتی چنین شنید، گفت: من به کوفه نیامده ام، مگر به همین منظور(62) .

پس از آن، قطّام هر ساعت خود را به شکلی آرایش و زینت می کرد و در مقابل عبدالرّحمن به طنّازی و عشوه گری می پرداخت تا آن که او را بیش از پیش دلباخته خود نماید.

و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعله ور گشته و فزونی یافت؛ و نیز زمان موعود با هم پیمانانش فرا رسید، آن ملعون شمشیری مسموم همراه خود برداشت؛ و سحرگاه به مسجد کوفه وارد گشت.

و هنگامی که نماز صبح به امامت حضرت علیّعليه‌السلام شروع شد، عبدالرحمن پشت سر امام ایستاد؛ و هنگامی که سر از سجده برمی داشت ناگهان عبدالرّحمن فریادی کشید و با شمشیر بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گریخت.

در همین لحظه امامعليه‌السلام اظهار داشت: «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ » یعنی؛ قَسَم به پروردگار کعبه، رستگار و سعادتمند شدم(63) .

بعد از آن، حضرت را با فرق شکافته و بدن خونین به منزل آوردند؛ و پزشکان بسیاری جهت معالجه آن حضرت آمدند، یکی از آنان پزشکی بود به نام أثیر بن عمرو سکونی، که بر بالین حضرت وارد شد؛ و شروع به مداوا گردید.

اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و با حالتی نگران چشم به پزشک دوخته که آیا چه می گوید؛ و نتیجه چه خواهد شد.

پس از آن که پزشک نگاهی به جراحت آن حضرت کرد، گفت: گوسفندی را ذبح نمائید و سفیدی جگر ریه آن را تا سرد نشده، سریع بیاورید.

وقتی آن را آوردند، پزشک رگ میان سفیدی را بیرون آورد و میان شکاف سر آن حضرت قرار داد؛ و لحظه ای درنگ نمود، در حالتی که تمامی افراد در انتظار نتیجه، لحظه شماری می کردند.

سپس شکاف سر را باز کرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهی به آن خطاب به حضرت کرد و عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین! اگر وصیّتی داری بفرما، چون متأسّفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت کرده؛ و راهی برای معالجه آن نیست(64) .

لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمود: پسرم! اگر من خوب شدم، خودم آنچه را که صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام می دهم.

و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعی کنید به او سخت نگیرید و در قصاص تجاوز نکنید، چون او یک ضربت شمشیر زده است شما هم حقّ ندارید بیش از یک ضربت به او بزنید(65) .

در عزای امام علیعليه‌السلام

ناله کن ای دل به عزای علیّ

گریه کن ای دیده برای علیّ

کعبه ز کف داده چو مولود خویش

گشته سیه پوش عزای علیّ

عُمْر علیّ، عُمْره مقبوله بود

هر قدمش سعی و صفای علیّ

دیده زمزم که پر از اشک شد

یاد کند زمزمه های علیّ

تیغ شقاوت، سر او را شکافت

کوفه بود، کوه منای علیّ

عالم امکان شده پر غلغله

چون شده خاموش صدای علیّ

نیست هم آغوش صبا بعد از این

پیک ظفر بخش لوای علیّ

منبر و محراب کشد انتظار

تا که زند بوسه به پای علیّ

ماه دگر در دل شب نشنود

صوت مناجات و دعای علیّ

آه که محروم شد امشب دگر

چشم یتیمان ز لقای علیّ

مانده تهی سفره بیچارگان

منتظر نان و غذای علیّ

وای! امیر دو سرا کشته شد

خانه غم گشته سرای علیّ

پیش حسین و حسن و زینبش

خون چکد از فرق همای علیّ(66)

پنج درس آموزنده و ارزنده

1. مرحوم کفعمی روایت کرده است:

روزی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت علیّعليه‌السلام فرمود: دیشب چه عملی انجام داده ای؟

آن حضرت اظهار داشت: پیش از آن که بخوابم، هزار رکعت نماز به جا آوردم، حضرت رسول فرمود: چگونه؟!

پاسخ داد: از شما شنیدم که فرمودی: هرکس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: «یَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْکُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ »، او همانند کسی باشد که هزار رکعت نماز خوانده است.

حضرت رسول فرمود: راست گفتی، چنین است(67) .

2. یکی از شاعران زمان امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام به نام نجاشی در ماه مبارک رمضان، آشکارا شراب خمر آشامید؛ پس او را نزد امام علیّعليه‌السلام آوردند.

حضرت دستور داد تا او را صد ضربه شلاّق زدند و سپس او را به حکم آن بزرگوار زندانی نمودند؛ و چون فردای آن روز شد، وی را از زندان بیرون آوردند و هشتاد شلاّق دیگر بر او زدند.

نجاشی اعتراض کرد: چرا زندان و هشتاد شلاق اضافی زدید؟

حضرت فرمود: چون حرمت ماه رمضان را شکستی و علنی با حرام روزه خواری کردی(68) .

3. امام جعفر صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حکایت فرماید:

روزی امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالبعليه‌السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصی که محکوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند.

و چون قنبر ناراحت و عصّبانی بود؛ سه شلاّق، بیشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت.

حضرت امیرالمؤمنین علیّعليه‌السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد(69) .

4. عبداللّه بن عبّاس حکایت کند:

شخصی به محضر امام علیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد و پیرامون انواع مخلوقات از آن حضرت سؤال کرد؟

امامعليه‌السلام در پاسخ چنین فرمود: خداوند یک هزار و دویست نوع مخلوق در عمق دریاها و اقیانوس ها؛ و به همان مقدار نیز انواع مختلفی از مخلوقات بر روی زمین آفریده است.

سپس افزود: و تمامی انسان ها جز طائفه یأجوج و مأجوج همه از نسل حضرت آدمعليه‌السلام هستند، که البتّه به هفتاد شکل و رنگ آفریده شده اند(70) .

5. روزی حضرت امیرالمؤمنین امام علیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جلوی مغازه قصّابی که دارای گوشت های خوبی بود عبور نمود، همین که چشم قصّاب به آن حضرت افتاد، عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! گوشت خوب و مناسبی دارم، مقداری از آن را برای منزل خریداری نمائید.

امام علیّعليه‌السلام فرمود: پول همراه خود ندارم، قصّاب گفت: مشکلی نیست، من بابت پول آن صبر می کنم؛ و هر موقع توانستی پولش را بیاور.

حضرت فرمود: خیر، من نسبت به خرید گوشت صبر می نمایم؛ و نسیه نمی خرم، و بدون آن که گوشت خریداری نماید به حرکت خود ادامه داد و رفت(71) .

علیعليه‌السلام امام ناشناخته

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند

قسم به ذات کبریا، ز یُمن مرتضی کند

خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون

که او کند هر آنچه را که حکمت، اقتضا کند

ز قدرت یداللّهی، کسی ندارد آگهی

وسیله اش بود علیّ، خدا هر آنچه را کند

به جنگ بدر و نهروان، علیّ است یکّه قهرمان

نِگَر که دست حقّ عیان، قتال أشقیا کند

به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی

نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند

به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود

خدا بدستِ دست خود، لوای حقّ به پا کند

چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش

علیّ تواند این عمل، شفیع ما سوی کند

به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار

دیون جمله بندگان، تواند او أدا کند

نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو

به منکر علیّ بگو، نماز خود قضا کند

هر آن که نیست مایلش، جفا نموده با دلش

بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند

علیّ است آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر

پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند

علیّ أنیس عاشقان، علیّ پناه بی کسان

علیّ امیر مؤمنان، که مدح او خدا کند

پس از شهادت نبیّ، که را سزد به جز علیّ

که تا به حشر آدمی، به کارش اقتداء کند

قسیم نار و جنّتش، ترازوی محبّتش

که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند

گهی به مَسند قضا، گهی به صحنه غزا

گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند

علیّ است فرد و بی نظیر، علیّ مجیر و دستگیر

که نام دلگشای او، گره ز کار وا کند

ز کار قهرمانیش، پر است زندگانیش

نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند

امیر کشور عرب، ثناکنان، دعا به لب

برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا کند

ز کوی شاه اولیاء، که مهر اوست کیمیا

کجا روی بیا بیا، که دردها دوا کند(72)

چهل حدیث گهربار منتخب

1- قالَ الاْ مامُ علیّ بن أبی طالِب، أمیرُ الْمُؤْمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ:

إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْ ذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّیْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَیْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ (73) .

ترجمه:

فرمود: پنج موقع را برای دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:

موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد- فی سبیل اللّه- موقع ناراحتی و آه کشیدن مظلوم.

در چنین موقعیت ها مانعی برای استجابت دعا نیست.

2- قالَعليه‌السلام :اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ، وَ الاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِکْرَةُ مِرآةٌ صافِیَةٌ، وَ الاْ عْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ کَفی بِکَ أَدَباً تَرْکُکَ ما کَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِکَ (74) .

ترجمه:

فرمود: علم؛ ارثیه ای با ارزش، و ادب؛ زیوری نیکو، و اندیشه؛ آئینه ای صاف، و پوزش خواستن؛ هشدار دهنده ای دلسوز خواهد بود.

و برای با أدب بودنت همین بس که آنچه برای خود دوست نداری، در حقّ دیگران روا نداشته باشی.

3- قالَعليه‌السلام :اَلْحَقُّ جَدیدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْ یّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ .(75) .

ترجمه:

فرمود: حقّ و حقیقت در تمام حالات جدید و تازه است گر چه مدّتی بر آن گذشته باشد.

و باطل همیشه پست و بی أساس است گر چه افراد بسیاری از آن حمایت کنند.

4- قالَعليه‌السلام :اَلدُّنْیا تُطْلَبُ لِثَلاثَةِ أشْیاء: اَلْغِنی، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَةِ، فَمَنْ زَهِدَ فیها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْنی، وَ مَنْ قَلَّ سَعْیُهُ إسْتَراحَ (76) .

ترجمه:

فرمود: دنیا و اموال آن، برای سه هدف دنبال می شود: بی نیازی، عزّت و شوکت، آسایش و آسوده بودن.

هر که زاهد باشد؛ عزیز و با شخصیّت است، هر که قانع باشد؛ بی نیاز و غنی گردد، هر که کمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد؛ همیشه آسوده و در آسایش است.

5- قالَعليه‌السلام :لَوْ لاَ الدّینُ وَ التُّقی، لَکُنْتُ أدْهَی الْعَرَبِ (77) .

ترجمه:

فرمود: چنانچه دین داری و تقوای الهی نمی بود، هر آینه سیاستمدارترین افراد بودم- ولی دین و تقوا مانع سیاست بازی می شود-.

6- قالَعليه‌السلام :اَلْمُلُوکُ حُکّامٌ عَلَی النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاکِمٌ عَلَیْهِمْ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَی اللّهَ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِکَ (78) .

ترجمه:

فرمود: ملوک بر مردم حاکم هستند و علم بر تمامی ایشان حاکم خواهد بود، تو را در علم کافی است که از خداوند ترسناک باشی؛ و به دانش و علم خود بالیدن، بهترین نشانه نادانی است.

7- قالَعليه‌السلام :ما مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَی ابْنِ آدَمٍ إلاّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمُ: یَابْنَ آدَم أنَا یَوُمٌ جَدیدٌ وَ أناَ عَلَیْکَ شَهیدٌ .

فَقُلْ فیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فیَّ خَیْرَا، أشْهَدُ لَکَ بِهِ فِی الْقِیامَةِ، فَإ نَّکَ لَنْ تَرانی بَعْدَهُ أبَداً (79) .

ترجمه:

فرمود: هر روزی که بر انسان وارد شود، گوید: من روز جدیدی هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد می باشم.

سعی کن سخن خوب و مفید بگوئی، کار خوب و نیک انجام دهی.

من در روز قیامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود.

و بدان امروز که پایان یابد دیگر مرا نخواهی دید و قابل جبران نیست.

8- قالَعليه‌السلام :فِی الْمَرَضِ یُصیبُ الصَبیَّ، کَفّارَةٌ لِوالِدَیْهِ (80) .

ترجمه:

فرمود: مریضی کودک، کفّاره گناهان پدر و مادرش می باشد.

9- قالَعليه‌السلام :الزَّبیبُ یَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ یُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ یُطْفِیء ُ الْحَرارَةَ، وَ یُطیِّبُ النَّفْسَ (81) .

ترجمه:

فرمود: خوردن مویز- کشمش سیاه- قلب را تقویت، مرض ها را برطرف، و حرارت بدن را خاموش، و روان را پاک می گرداند.

10- قالَعليه‌السلام :أطْعِمُوا صِبْیانَکُمُ الرُّمانَ، فَإ نَّهُ اَسْرَعُ لاِ لْسِنَتِهِمْ (82) .

ترجمه:

فرمود: به کودکان خود أنار بخورانید تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.

11- قالَعليه‌السلام :أطْرِقُوا أهالیکُمْ فی کُلِّ لَیْلَةِ جُمْعَةٍ بِشَیْءٍ مِنَ الْفاکِهَةِ، کَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمْعَةِ (83) .

ترجمه:

فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقداری میوه- یا شیرینی،...- بر اهل منزل و خانواده خود وارد شوید تا موجب شادمانی آن ها در جمعه گردد.

12- قالَعليه‌السلام :کُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ بِإ ذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ أنْ یَسْتَشْفِیَ بِهِ (84) .

ترجمه:

فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره می ریزد جمع کنید و بخورید، که همانا هرکس آن ها را به قصد شفا میل نماید، به اذن حق تعالی شفای تمام دردهای او خواهد شد.

13- قالَعليه‌السلام :لا ینبغی للعبد ان یثق بخصلتین: العافیة و الغنی، بَیْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَیْنا تَراهُ غنیّاً إذِ افْتَقَرَ (85) .

ترجمه:

فرمود: سزاوار نیست که بنده خدا، در دوران زندگی به دو خصوصیّت اعتماد کند و به آن دلبسته باشد: یکی عافیت و تندرستی و دیگری ثروت و بی نیازی است.

زیرا چه بسا در حال صحّت و سلامتی می باشد ولی ناگهان انواع مریضی ها بر او عارض می گردد و یا آن که در موقعیّت و امکانات خوبی است، ناگهان فقیر و بیچاره می شود،- پس بدانیم که دنیا و تمام امکانات آن بی ارزش و بی وفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفید و سودبخش می باشد-.

14- قالَعليه‌السلام :لِلْمُرائی ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَکْسِلُ إذا کانَ وَحْدَهُ، وَ یَنْشطُ إذا کانَ فِی النّاسِ، وَ یَزیدُ فِی الْعَمَلِ إذا أُثْنِیَ عَلَیْهِ، وَ یَنْقُصُ إذا ذُمَّ (86) .

ترجمه:

فرمود: برای ریاکار سه نشانه است: در تنهائی کسل و بی حال، در بین مردم سرحال و با نشاط می باشد.

هنگامی که او را تمجید و تعریف کنند خوب و زیاد کار می کند و اگر انتقاد شود سُستی و کم کاری می کند.

15- قالَعليه‌السلام :اَوْحَی اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی إلی نَبیٍّ مِنَ الاْ نْبیاءِ: قُلْ لِقَوْمِکَ لا یَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائی، وَ لا یَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائی، وَ لایَتَشَکَّلُوا بِمَش اکِلِ أعْدائی، فَیَکُونُوا أعْدائی (87) .

ترجمه:

فرمود: خداوند تبارک و تعالی بر یکی از پیامبرانش وحی فرستاد: به امّت خود بگو:

لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای دشمنان مرا میل نکنند و هم شکل دشمنان من نگردند، وگرنه ایشان هم دشمن من خواهند بود.

16- قالَعليه‌السلام :اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الا فْکارِ، وَ الاْ فْکارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْ عْضاءِ (88) .

ترجمه:

فرمود: عقل هر انسانی پیشوای فکر و اندیشه اوست؛ و فکر پیشوای قلب و درون او خواهد بود؛ و قلب پیشوای حوّاس پنج گانه می باشد، و حوّاس پیشوای تمامی اعضاء و جوارح است.

17- قالَعليه‌السلام :تَفَضَّلْ عَلی مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أمیرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظیرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلی مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسیرُهُ (89) .

ترجمه:

فرمود: بر هر که خواهی نیکی و احسان نما، تا رئیس و سرور او گردی؛ و از هر که خواهی بی نیازی جوی تا همانند او باشی.

و خود را نیازمند هر که خواهی بدان- و از او تقاضای کمک نما- تا اسیر او گردی.

18- قالَعليه‌السلام :أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِ نَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْکَمٌ، أعْمی، حَیْرانٌ (90) .

ترجمه:

فرمود: عزیزترین عزّت ها علم و کمال است، برای این که شناخت معاد و تأمین معاشِ انسان، به وسیله آن انجام می پذیرد.

و پست ترین ذلّت ها جهل و نادانی است، زیرا که صاحبش همیشه در کری و لالی و کوری می باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.