چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)0%

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام سجاد علیه السلام

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

نویسنده: عبد الله صالحی
گروه:

مشاهدات: 6212
دانلود: 2194

توضیحات:

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6212 / دانلود: 2194
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

چهل داستان و چهل حديث از امام زین العابدینعليه‌السلام

پیشگفتار

به نام هستی بخش جهان آفرین

شکر و سپاس بی نهایت، خداوند بزرگ را که ما را از امّت مرحومه قرار داد؛ و به صراط مستقیم، ولایت حبْل اللّه - یعنی؛ اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم أجمعین - هدایت نمود.

بهترین تحیّت و درود بر روان پاک پیامبر عالی قدر اسلام و بر اهل بیت گرامی او باد، مخصوصا چهارمین خلیفه بر حقّش، امام علیّ بن الحسین حضرت سجّادعليه‌السلام .

و لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت، که در حقیقت دشمنان خدا و رسول و قرآن خواهند بود.

نوشتاری که در اختیار شما خواننده محترم قرار دارد برگزیده و گرفته شده است از زندگی سراسر آموزنده، چهارمین پیشوای بشریّت و ستاره فروزنده آسمان ولایت، آن انسان کامل و مجاهد عابد و نستوه که لقب زین العابدین و نیز سیّد السّاجدین را به خود اختصاص داده است.

و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در عظمت و جلالت آن امام همام ضمن بشارت بر ولادتش؛ و این که چهارمین خلیفه و حجّت بر حقّ می باشد، فرمود: هنگامی که نطفه اش توسّط فرزندم حسینعليها‌السلام منعقد گردد همانند ماه خواهد بود و وجودش بیان گر و هدایت گر بشر می باشد، هر که از او - در أبعاد مختلف زندگی - تبعیّت نماید سعادتمند و اهل نجات است.

و در روز قیامت به واسطه شفاعت و رهبری آن امام، وارد بهشت خواهد شد و از نعمت های جاوید الهی بهره مند می گردد.

آیات شریفه قرآن، احادیث قدسیّه و روایات متعددی در منقبت و عظمت آن امام مظلوم، با سندهای مختلف وارد شده است.

و این مختصر ذرّه ای از قطره اقیانوس بی کران فضائل و مناقب و کرامات آن امام والا مقام می باشد، که برگزیده و گلچینی است از ده ها کتاب معتبر(1) ، در جهت های مختلف: عقیدتی، سیاسی، عبادی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، تربیتی و خواهد بود.

به امید آن که این ذرّه دلنشین و لذّت بخش مورد استفاده و إفاده عموم علاقمندان، مخصوصا جوانان عزیز قرار گیرد.

و ذخیره ای باشد «لِیَوْمٍ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إلاّ مَنْ أتیَ اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ لی وَ لِوادَیَّ و لِمَنْ لَه عَلیَّ حَقّ»، انشاء اللّه تعالی.

در مدح چهارمین امامعليه‌السلام

از میهن بانوی ایران سر زد از خاک عرب

آفتابی کز جمالش شد عیان آیات ربّ

حجّت حقّ، رحمت مطلق، علیّ بن الحسین

درّة التّاج شرف، ماه عجم، شاه عرب

حَبّذا شاهی که محکوم شد از او کاخ کمال

فرّخا ماهی که روشن شد از او مهد ادب

زینت پرهیزکاران بود در زهد و عفاف

زان خدا سجّاد و زین العابدین دادش لقب

آن شنیدستم که در عهد ولی عهدی هشام

رهسپار کعبه شد، با مردم شام و حلب

خواست تابوسدحجر را،گشت مانع، ازدحام

شد ز جمعیّت برون، کاساید از رنج و تعب

دیدناگه صف زهم بشکست،ماهی شد پدید

کافتاب از پرتو صبح جمالش در عجب

ماه گرد کعبه می گردید و خلقی گرد ماه

سنگ را از بوسه ای سیراب کرداز لعل لب

چون هشام،آن عزّت و قدر وجمال وجاه دید

از شرار آتش کین حسد شد ملتهب

زان میان یک تن ازاو پرسیدکاین شهزاده کیست

کاین چنین بر دامن مطلوب زد دست طلب

کرد در پاسخ تجاهل، گفت نشناسم که کیست

زان تجاهل ها که بر اعجاز احمد بو لهب

چون فرزدق آن سخندان توانا از هشام

این سخن بشنید، شد آشفته از خشم و غضب

گفت گر نامش ندانی با تو گویم نام او

گر بپرسی خاک بطحا را وجب اندر وجب

از زمین و آسمان و آفتاب و مشتری

زهره و پروین و ماه و کهکشان و ذو ذنب

مروه و بیت و صفا و زمزم و رکن و مقام

می شناسندش نکو نام و نسب اصل و حَسَب

میوه بستان زهرا، قرّة العین حسین

آن که شد پیدایش او آفرینش را سبب

کوکب صبح هدایت، آن که نور طلعتش

کرد محو از ساحت دین، ظلمت جهل و شغب(2)

مختصر حالات ششمین معصوم، چهارمین اختر امامتعليه‌السلام

آن حضرت روز جمعه یا پنج شنبه، 15 جمادی الثّانی یا 23 شعبان، سال 36 یا 38 هجری(3) ، در شهر مدینه منوّره تولّد یافت.

نام: علیّ(4) صلوات اللّه و سلامه علیه.

کنیه: ابوالحسن، ابومحمّد، ابوالقاسم و

لقب: سجّاد، زین العابدین، زین الصّالحین، سیّد العابدین، سیّد السّاجدین، ذو الثّفنات، ابن الخیرتَیْن، مجتهد، عابد، زاهد، خاشع، بکّاء، امین و

نقش انگشتر: حضرت دارای سه انگشتر بود، که نقش هر کدام به ترتیب عبارتند از: للّه للّه «وَ ما تَوْفیقی إلاّ بِاللّه »، «الْحَمْدُ لِلّهِ العَلِیِّ »، «إنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ » و «الْعِزَّةُ لِلّهِ ».

دربان: ابو خالد کابلی، ابو جبلة، یحیی بن امّ طویل.

پدر: امام ابو عبداللّه الحسین، سیّدالشّهداء علیه الصّلاة والسّلام.

مادر: معروف به شهربانو، شاهزاده ایرانی، دختر یزدگرد - که آخرین پادشاه فارس بود - می باشد؛ و در زمان عُمَر به اسارت مسلمین در آمد و امام علیّعليها‌السلام از فروش او مانع شد و فرمود:

او شریف زاده است، آزادش بگذارید تا از مسلمین هر که را بخواهد با او ازدواج نماید و مهریه اش از بیت المال پرداخت شود.

پس با انتخاب خود، امام حسینعليها‌السلام را برای همسری خویش برگزید که پس از ازدواج با او، امام سجّادعليها‌السلام از ایشان تولّد یافت.

حضرت در صحرا و صحنه کربلاء حضور داشت و مصائب سخت و دلخراشی را متحمّل شد، که عُمْر آن حضرت را در آن لحظات، بین 22 تا 24 سال گفته اند؛ و نسل شجره مبارکه بنی الزّهراء توسّط امام سجّادعليها‌السلام تکثیر و منتشر گردید.

آن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارش امام حسینعليها‌السلام مبارزات گوناگونی علیه دستگاه حکومتی بنی امیّه داشت و به شیوه های مختلفی در فرصت های مناسب، در هوشیاری بخشیدن جامعه نسبت به دستگاه ظالم لحظه ای سکوت و آرامش نداشت، از طریق سخنرانی، تشکیل جلسات دعا و مناجات، گریه و اظهار مظلومیّت و تظلّم و

آن حضرت یکی از چهار نفر گریه کننده گان عالم به شمار آمده، که پس از جریان دلخراش کربلاء مرتّب در هر فرصت مناسبی بر مظلومیّت پدرش امام حسینعليها‌السلام و یاران باوفایش می گریست، و جنایات دستگاه بنی امیّه را افشاء می کرد.

مدّت عمر: آن حضرت مدّت دو سال و چند ماه در حیات جدّش امام امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، و حدود دوازده سال در حیات عمویش امام مجتبیعليه‌السلام ، و 23 یا 24 سال نیز با پدرش، و حدود 35 سال امامت و رهبریّت جامعه اسلامی را بر عهده داشت که جمعا عمر آن حضرت را حدود 57 سال گفته اند.

مدّت امامت: آن حضرت روز دهم محرّم الحرام، سال 61 هجری پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سنین 23 یا 24 سالگی به منصب امامت و خلافت نایل آمد و تا 12 یا 25 محرّم سال 94 یا 95، امامتش به طول انجامید که جمعا حدود 35 سال امامت و رهبریّت را بر عهده داشته است.

شهادت: حضرت روز شنبه، دوازدهم یا بیست و پنجم محرّم، سال 94 یا 95 هجری قمری(5) ، توسّط هشام بن عبدالملک مروان به وسیله زهر، مسموم و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

محلّ دفن: پیکر مطهّر و مقدّس آن بزرگوار در قبرستان بقیع کنار عمویش امام حسن مجتبیعليهما‌السلام دفن گردید.

تعداد فرزندان: مرحوم سیّد محسن امین تعداد پانزده پسر و چهار دختر برای حضرتش نام برده است.

خلفای هم عصر آن حضرت: یزید بن معاویه بن ابی سفیان، فرزندش معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید ابن عبدالملک.

نماز آن حضرت: دو رکعت است، که در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه آیة الکرسی یا سوره توحید خوانده می شود، و بعد از سلام نماز، تسبیحات حضرت زهراءعليها‌السلام گفته شود؛ و پس از آن حوایج مشروعه خود را از درگاه خداوند منّان تقاضا و درخواست نماید(6) .

فرخنده میلاد امام چهارمعليه‌السلام

حجّت حقّ، آیت مطلق، علیّ بن الحسین

مظهر شمس الضّحی و زاده طاها و یاسین

گوهر بحر امامت، آن که می بودش صدف

دخت کسری، شاه بانو، بانوی ایران زمین

پنجم شعبان چو طالع شد به امر پروردگار

شهر یثرب نورافشان گشت از آن ماه جبین

مهر رخسارش عیان گشتی چو از شاه زنان

ماه و خورشیدِ فلک آمد ز نورش خوشه چین

چیره بر ابلیس دون گردید چون گاه نماز

این ندا آمد ز رحمان اَنْتَ زین العابدین

صاحب دعوت چو جدّش خاتم پیغمبران

وارث بابش علیّ در خطبه های آتشین

خدیو دین که بغضش باعث نار سقر آمد

ولیّ حقّ که حُبّش موجب ماء معین آمد

جهان را شهریار و خلق آن را سیّد و سرور

خدا را حجّت و ختم رسل را جانشین آمد

مُعین انبیاء از ابتدا تا انتها بودی

امین اولیا از اوّلین تا آخرین آمد

چو جدّش مصطفی فرمانده ارض و سماء گشتی

چو بابش مرتضی شاهنشه دنیا و دین آمد

مطیع امر و فرمانش قضا همچون قدر آمد

غلام حلقه بر گوشش فلک همچون زمین آمد

بهر عیدی نمود آزاد، یک سر بندگان خود

غلامان و کنیزان را چنین یار و معین آمد

چو باشد مادر نیک اختر وی دختر کسری

سزد ایران زمین را فخر بر چرخ برین آمد

فرزندی از دو بهترین انسانها (عليهم‌السلام )

در احادیث و روایات مختلف آمده است:

هنگامی که لشکر اسلام بر شهرهای فارس هجوم آورد و پیروز شد غنیمت های بسیاری از آن جمله، دختر یزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدینه طیبّه آوردند.

همین که آن غنائم جنگی را داخل مسجد بردند، جمعیّت انبوهی گرد آمده بود؛ و در این میان زیبائی دختر یزدگرد توجّه همگان را به خود جلب کرده بود.

پس چون چشم این دختر به عمر بن خطّاب افتاد صورت خود را از او پوشاند و گفت: ای کاش چنین روزی برای هرمز نمی بود، که دخترش این چنین در نوجوانی اسیر شود.

سپس از طرف امام علیّعليها‌السلام به او پیشنهاد داده شد که هر یک از مردان و جوانان حاضر را که مایل است برای ازدواج انتخاب کند، و مهریه و صداق او از بیت المال تأمین و پرداخت گردد.

دختر که خود را جهانشاه معرّفی کرده بود و امام علیّ امیرالمؤمنینعليها‌السلام او را شهربانو نامید، نگاهی به اطراف خود کرد و پس از آن که افراد حاضر را مورد نظر قرار داد؛ از بین تمامی آنان، حضرت ابا عبداللّه الحسینعليها‌السلام را برگزید؛ و سپس جلو آمد و دست خود را بر شانه آن حضرت نهاد.

در همین حال مولای متّقیان علیّعليها‌السلام جلو آمد و حسینعليها‌السلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: از او محافظت کن و به او نیکی نما، که به همین زودی بهترین خلق خدا بعد از تو، از این دختر به دنیا می آید.

و چون از وی سؤال کردند که به چه علّت، امام حسینعليها‌السلام را به عنوان همسر خویش انتخاب نمود؟

در پاسخ گفت: پیش از آن که لشکر اسلام بر ما هجوم آورد، من حضرت محمّد، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب دیدم که به همراه فرزندش حسینعليها‌السلام وارد منزل ما شد و مرا به ازدواج حسینعليها‌السلام درآورد.

وقتی از خواب بیدار شدم، عشق و علاقه به او تمام وجودم را فرا گرفته بود و به غیر از او به چیز دیگری نمی اندیشیدم.

و چون شب دوّم فرا رسید، در خواب دیدم که حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام ، به منزل ما آمد و دین اسلام را بر من عرضه نمود و من نیز اسلام را پذیرفتم و در عالم خواب توسّط حضرت زهراء مسلمان شدم.

سپس حضرت زهراءعليها‌السلام به من فرمود: به همین زودی لشکر اسلام بر فارس غالب و پیروز خواهد شد و تو را به عنوان اسیر می برند؛ و پس از آن به وصال فرزندم حسین خواهی رسید و کسی نمی تواند نسبت به تو تجاوز و قصد سوئی کند.

مادر امام سجّاد زین العابدینعليها‌السلام افزود: سخن و پیش گوئی حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام به واقعیّت پیوست و من صحیح و سالم به وصال خود رسیدم و به همسری و ازدواج امام حسینعليها‌السلام درآمدم.

و پس از گذشت مدّتی سیّد السّاجدین، امام زین العابدین سلام اللّه علیه در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود و جهانی را به نور وجود مقدّس خود روشنائی بخشید.

و آن حضرت همانند دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین در حالتی به دنیا قدم نهاد که پاک و پاکیزه و ختنه شده بود؛ و پس از تولّد، شهادت بر یگانگی خداوند و رسالت جدّش رسول خدا و امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیّ و دیگر اوصیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین داد.

و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به این نوزاد فرمود: «ابن الخِیرتَین» یعنی؛ پدر این نوزاد، امام حسینعليها‌السلام بهترین خلق خدا و مادرش، شهربانو بهترین زن از زنان عجم می باشد.(7) .

از آدم تا سجادعليهم‌السلام

مرحوم حضینی و دیگر بزرگان آورده اند:

شخصی به نام عسکر - غلام امام محمّد جوادعليها‌السلام - به نقل از پدرش حکایت کند:

روزی به محضر شریف حضرت علیّ بن موسی الرّضاعليها‌السلام شرف حضور یافتم و عرضه داشتم: یا ابن رسول اللّه! چطور در بین اهل بیت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط امام چهارم، حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام به عنوان «سیّد العابدین» معروف و مشهور گشته است؟

امام رضاعليها‌السلام در جواب فرمود: خداوند متعال در قرآن تصریح نموده است که بعضی از پیغمبران را بر بعضی از ایشان فضیلت و برتری داده است؛ و ما اهل بیت رسالت نیز همانند انبیاء عظام صلوات اللّه علیهم می باشیم.

و سپس افزود: و امّا در رابطه با جدّم، علیّ بن الحسینعليهما‌السلام ، که سؤال کردی:

همانا پدرم از پدران بزرگوارشعليهم‌السلام بیان فرموده است: روزی امام علیّ بن الحسینعليهما‌السلام مشغول نماز بود، که ناگاه شیطان به صورت یک افعی بسیار هولناکی، با چشم های سرخ از درون زمین آشکار شد و خود را به محراب عبادت آن حضرت نزدیک کرد.(8) .

ولیکن امام سجّادعليها‌السلام کمترین حسّاسیّتی در برابر آن موجود وحشتناک نشان نداد و ارتباط خود را با پروردگار متعال خود قطع نکرد.

افعی دهان خود را نزدیک انگشتان پای آن حضرت آورد و آتشی از دهانش خارج ساخت که بسیار وحشتناک بود، ولی حضرت با آرامش خاطر و خیالی آسوده به نماز خود ادامه می داد و توجّهی به آن نداشت.

در همین حال که شیطان با آن حالت ترسناک مشغول اذیّت و آزار بود، ناگهان تیری سوزاننده از سمت آسمان آمد و به آن ملعون اصابت کرد.

هنگامی که تیر به او خورد، فریادی کشید و به همان حالت و شکل اوّلیّه خود بازگشت و کنار امام سجّاد، زین العابدینعليها‌السلام ایستاد و اظهار داشت:

شما سیّد و سرور عبادت کنندگان هستی؛ و چنین نامی تنها زیبنده و شایسته شما می باشد.

و سپس در ادامه کلام خود افزود: من شیطان هستم؛ و تمام عبادت کنندگان را از زمان حضرت آدم تاکنون فریب و بازی داده ام و کسی را از تو قوی تر و پارسا تر نیافته ام.

و پس از آن شیطان از نزد امام سجّادعليها‌السلام خارج شد و حضرت بدون آن که به او توجّهی داشته باشد، به نماز و نیایش خود با پروردگار متعال خویش ادامه داد(9) .

اظهار نعمت و شکر توفیق

یکی از اصحاب امام زین العابدینعليها‌السلام و از راویان حدیث که به نام زهری معروف است، حکایت کند:

روزی به همراه آن حضرت، نزد عبدالملک مروان رفتیم؛ عبدالملک، احترام شایانی نسبت به حضرت سجّادعليها‌السلام به جا آورد؛ و چون چشمش به آثار سجود در چهره و پیشانی مبارک امام زین العابدینعليها‌السلام افتاد، گفت:

ای ابو محمّد! خود را بسیار در زحمت عبادت انداخته ای، با این که خداوند متعال تمام خوبی ها را به تو داده است و تو نزدیک ترین فرد به رسول اللّه می باشی، تو دارای علم و کمالی هستی که دیگران از داشتن آن محروم می باشند!

امام سجّادعليها‌السلام فرمود: آنچه از فضل پروردگار و توفیقات الهی برای من گفتی، نیاز به شکر و سپاس دارد.

و آن گاه فرمود: پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با این که تمام خطاهای گذشته و آینده اش بخشیده شده بود، آن قدر نماز می خواند که پاهای مبارکش ورم می کرد، به قدری روزه می گرفت که دهانش خشک می گشت و می فرمود: آیا نباید بنده ای شکرگزار باشم.

و سپس حضرت در ادامه سخنانش افزود: حمد خداوندی را، که ما را بر دیگران برتری بخشید و به ما پاداش خیر عطا نمود، و در دنیا و آخرت حمد و سپاس، تنها مخصوص اوست.

به خدا سوگند! چنانچه اعضاء و جوارحم قطعه قطعه گردد و در اثر عبادت نفسم قطع شود، یک صدم شکر یکی از نعمت های خداوند را هم انجام نداده ام.

چگونه می توان نعمت های الهی را برشمرد؟! و چگونه توان شکر نعمتی از نعمت هایش را خواهیم داشت؟!

نه به خدا قسم! خداوند هرگز مرا غافل از شکر نعمت هایش نبیند.

و چنانچه عائله ام و دیگر خویشان و سائر مردم حقّی بر من نمی داشتند، به جز عبادت و ستایش و مناجات با خداوند سبحان، کار دیگری انجام نمی دادم و سخنی به جز تسبیح و ذکر خدای متعال نمی گفتم تا آن که نفسم قطع شود.

زهری می گوید: سپس امامعليها‌السلام به گریه افتاد و عبدالملک نیز گریان شد و گفت: چقدر فرق است بین کسی که آخرت را طلب کرده و برای آن جدیّت و کوشش می نماید و بین آن کسی که دنیا را طلب کرده است و باکی ندارد که از کجا و چگونه به دست می آورد، پس چنین افرادی در آخرت سهمی و نجاتی برایشان نخواهد بود.(10) .

ادعای رهبری و گواهی سنگ

امام محمّد باقرعليها‌السلام حکایت نماید:

مدّتی پس از آن که امام حسینعليها‌السلام به شهادت رسید، روزی محمّد بن حنفیّه به حضرت سجّاد، امام زین العابدینعليها‌السلام گفت: ای برادرزاده! تو خوب می دانی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وصایای امامت را به پدر من امیرالمؤمنین علیّعليها‌السلام تحویل داد و او نیز این امانت الهی را به برادرم امام حسن مجتبیعليها‌السلام سپرد و پس از آن هم به امام حسینعليها‌السلام داده شد و او در صحرای سوزان کربلاء به شهادت رسید.

و می دانی که پدرت وصیّتی درباره امامت نکرده است، و چون تو جوانی بیش نیستی؛ پس با من که عموی تو و هم ردیف پدرت می باشم؛ و همچنین از تو بزرگ تر و با تجربه هستم و من عموی تو و هم ردیف پدرت می باشم و من بزرگ و با تجربه ام.

بنابراین در امر امامت و رهبری جامعه اسلامی با من نزاع نکن؛ زیرا که آن حقّ من خواهد بود.

امام سجّادعليها‌السلام در مقابل او چنین اظهار داشت: ای عمو! رعایت تقوای الهی کن و از خدا بترس و در آنچه حقّ تو نیست ادعّا نکن، من تو را موعظه می کنم که مبادا در ردیف بی خردان باشی.

همانا پدرم امام حسینعليها‌السلام پیش از آن که عازم عراق گردد، با من عهد نمود و وصایای امامت را به من سپرد و این سلاح حضرت رسول است، که نزد من موجود می باشد.

بنابراین، آنچه را استحقاق نداری مدّعی آن مباش که برایت بسی خطرناک است و مرگ زودرس، تو را فرا می گیرد؛ پس بدان که خداوند متعال وصایت و امامت را تنها در ذریّه امام حسینعليها‌السلام قرار داده است.

و چنانچه مایل باشی، نزد حجرالاسود برویم و از آن شهادت طلبیده و آن را حاکم قرار دهیم.

امام باقرعليها‌السلام فرمود: چون محمّد حنفیّه به همراه آن حضرت کنار حجرالاسود آمدند، امام زین العابدینعليها‌السلام به محمّد حنفیّه خطاب نمود: تو از خدا بخواه و او را بخوان که این سنگ به سخن آید.

پس محمّد حنفیّه هر چه دعا کرد، اثری ظاهر نگشت، و بعد از آن امام سجّادعليها‌السلام فرمود: اینک نوبت من است؛ چون اگر حقّ با تو می بود جواب می شنیدیم.

محمّد حنفیّه گفت: اکنون تو از خدا بخواه که این سنگ شهادت دهد.

سپس امام سجّادعليها‌السلام دعائی را زمزمه نمود و سنگ را مخاطب قرار داد و فرمود: تو را قسم می دهم به آن کسی که میثاق پیغمبران و دیگر اوصیاء را در تو قرار داد، شهادت دهی که امامت و وصایت پس از پدرم امام حسینعليها‌السلام حقّ کدام یک از ما دو نفر می باشد.

ناگهان سنگ به حرکت درآمد، به طوری که نزدیک بود از جای خود بیرون آید؛ و آن گاه با زبانی فصیح به عربی چنین گفت: خداوندا! من شهادت می دهم که وصایت و امامت بعد از حسین ابن علیّ، حقّ پسرش علیّ بن الحسین خواهد بود.

و محمّد بن حنفیّه با مشاهده این چنین معجزه ای، حقّ را پذیرفت و امامت و ولایت امام سجّادعليها‌السلام را قبول کرد و از او در تمام مسائل و امور اطاعت نمود(11) .

رهایی از زن مخالف

حضرت ابوجعفر امام محمّد باقرعليها‌السلام حکایت فرماید:

روزی از روزها مردی - از آنایان - به محضر پدرم امام زین العابدینعليها‌السلام وارد شد و به آن حضرت عرضه داشت: یا ابن رسول اللّه! همسرت - که از خانواده شیبانی ها است - امام علیّ بن ابی طالبعليها‌السلام را دشنام و ناسزا می گوید و با خوارج هم عقیده است.

او این عقیده را از شما پنهان می دارد، چنانچه مایل باشید خود را مخفی نمائید تا من با او سخن گویم و متوجّه شوید که چگونه است.

لذا پدرم، امام زین العابدینعليها‌السلام این پیشنهاد را پذیرفت و فردای آن روز به عنوان این که همانند همیشه از خانه خارج می گشت، حرکت کرد و در گوشه ای استراحت نمود.

پس آن مرد آمد و با همسر آن حضرت مشغول صحبت شد و پیرامون امیرالمؤمنین علیّعليها‌السلام مطالبی را مطرح کرد، و زن از روی دشمنی و خباثتی که داشت، مشغول دشنام گفتن و توهین به آن حضرت شد؛ و پدرم امام سجّادعليها‌السلام سخنانی که بین آن ها ردّ و بدل می گردید، به طور کامل می شنید؛ و با این که آن زن بسیار مورد علاقه پدرم بود، چون متوجّه شد که از مخالفین و نواصب است او را طلاق داده و رهایش ساخت(12) .

هدایتگران پس از غروب خورشید

یکی از اصحاب به نام کنگر ابوخالد کابلی حکایت کند:

روزی در محضر پر فیض امام سجّاد زین العابدینعليها‌السلام شرفیاب شدم و از آن حضرت سؤال کردم چه کسانی پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واجب الاطاعه هستند؟

حضرت فرمود: ای کنگر! کسانی نسبت به امور دین و مردم اولی الامر بوده؛ و فرمایشاتشان لازم الاجراء می باشد که از طرف خداوند به عنوان امام و خلیفه معرّفی شده باشند.

و اوّلین آن ها پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب و سپس حسن و آن گاه حسینعليهم‌السلام ؛ و بعد از ایشان ولایت و رهبری جامعه به من محوّل گردیده است.

کنگر گوید: پرسیدم که روایتی از حضرت امیر علیّ بن ابی طالبعليها‌السلام وارد شده است که فرمود: هیچ گاه زمین خالی از حجّت نمی ماند، آیا حجّت خدا بعد از شما کیست؟

حضرت فرمود: پسرم، که نامش در تورات باقر می باشد، او شکافنده تمام علوم و فنون است؛ و بعد از او فرزندش، جعفر حجّت خدا خواهد بود که نام او در آسمان ها، صادق می باشد.

گفتم: یا ابن رسول اللّه! با این که همه شما صادق و راستگو هستید، چطور فقط او عنوان صادق را به خود گرفته است.

حضرت در جواب فرمود: همانا پدرم امام حسین از پدرش امیرالمؤمنینعليهما‌السلام نقل نمود، که پیغمبر خدا فرموده است: هرگاه فرزندم جعفر بن محمّد تولّد یافت او را صادق لقب دهید.

چون که پنجمین فرزندش نیز به نام جعفر است؛ و با تمام جرأت و جسارت ادّعای امامت خواهد نمود و در پیشگاه خداوند او به عنوان جعفر کذّاب و مفتری علی اللّه می باشد، زیرا به برادر خود حسادت می ورزد و چیزی را که اهلیّت ندارد ادّعا می کند.

بعد از آن امام سجّادعليها‌السلام بسیار گریست و آن گاه اظهار داشت: به روشنی می بینم که جعفر کذّاب، هم دست طاغوت زمانش شده و از روی طمع و حسادت، منکر - دوازدهمین - حجّت خدا می گردد.

گفتم: ای سرور! این که می گویند دوازدهمین حجّت خدا غیبت می نماید، آیا حقیقت دارد؟ و آیا امکان پذیر است؟

حضرت فرمود: آری، سوگند به خداوند، که این مطلب در کتابی نزد ما موجود است؛ و تمام جریانات و وقایعی که بر ما و بعد از ما و در زمان غیبت رخ می دهد، همه آن ها در آن کتاب موجود می باشد.(13) .

شرمندگی حسن بصری

حسن بصری - که یکی از دراویش صوفی مسلک می باشد - در کنگره عظیم حجّ در محلّ مِنی برای جمعی از حاجیان، مشغول موعظه و نصیحت بود.

امام علیّ بن الحسینعليهما‌السلام از آن محلّ عبور می نمود، چشمش به حسن بصری افتاد که برای مردم سخنرانی و موعظه می کرد.

حضرت ایستاد و به او خطاب کرد و فرمود: ای حسن بصری! لحظه ای آرام باش، از تو سؤالی دارم، چنانچه در این حالت و با این وضعیتی که مابین خود و خدا داری، مرگ به سراغ تو آید آیا از آن راضی هستی؟ و آیا برای رفتن به سوی پروردگارت آماده ای؟

حسن بصری گفت: خیر، آماده نیستم.

حضرت فرمود: آیا نمی خواهی در افکار و روش خود تجدید نظر کنی و تحوّلی در خود ایجاد نمائی؟

حسن بصری لحظه ای سر به زیر انداخت و سپس گفت: آنچه در این مقوله بگویم، خالی از حقیقت است.

امام سجّادعليها‌السلام فرمود: آیا فکر می کنی که پیغمبر دیگری مبعوث خواهد شد؟ و تو از نزدیکان او قرار خواهی گرفت؟

پاسخ داد: خیر، چنین فکری ندارم.

حضرت فرمود: آیا در انتظار جهانی دیگر غیر از این دنیا هستی، که در آن کارهای شایسته انجام دهی و نجات یابی؟

اظهار داشت: خیر، آرزوی آن را ندارم.

امامعليها‌السلام فرمود: آیا تاکنون عاقلی را دیده ای که از خود راضی باشد و به راه کمال و ترقّی قدم ننهد؛ و در فکر تحوّل و موعظه خود نباشد؛ ولی دیگران را پند و اندرز نماید؟!

و بعد از این سخنان، امام سجّادعليها‌السلام به راه خود ادامه داد و رفت.

حسن بصری پرسید: این چه کسی بود، که در این جمع با سخنان حکمت آمیز خود با من چنین صحبت کرد؟

در پاسخ به او گفتند: او علیّ بن الحسینعليهما‌السلام بود.

پس از آن دیگر کسی ندید که حسن بصری برای مردم سخنرانی و موعظه کند.(14) .