راه بهشت

راه بهشت 0%

راه بهشت نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

راه بهشت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سیدمحمد حسینی بهارانچی
گروه: مشاهدات: 24644
دانلود: 3147

توضیحات:

راه بهشت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 329 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24644 / دانلود: 3147
اندازه اندازه اندازه
راه بهشت

راه بهشت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بهتر و بزرگ تر از آنچه است که شما از آن بهره مند شده اید." اهل بهشت می گویند: "آری پروردگارا! رضایت و خشنودی و محبّت تو برای ما بهتر و شیرین تر از آنچه است که ما از آن بهره مند شده ایم."»

سپس حضرت زین العابدینعليه‌السلام این آیه را تلاوت نمود:

( وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ) (1)

یعنی: «خداوند مردان و زنان مؤمن را به بهشت های جاوید نوید می دهد، بهشت هایی که نهرها و چشمه سارها از زیر آنها جاری است، و قصرها و مساکن پاکیزه ای در جنّات عدن برای آنان آماده شده است و [ لکن] رضوان و خشنودی خداوند بزرگ تر [ و لذّت بخش تر] از نعمت های دیگر است، و آن رستگاری بزرگی است.»

لذّت خشنودی خداوند از مؤمن

1 - امام صادقعليه‌السلام در تفسیر آیه شریفه( وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ) ، و آیه( رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ) (2) به مفضّل بن صالح فرمود:

«خدا را بندگان خاصّی است که با خلوص نیّت با خدای خویش معامله می کنند [ یعنی در باطن خود با نیّت های خالص و محبّت خالصانه نسبت به دین خدا و اولیای او و بندگان او خیرخواهی می کنند]، خداوند نیز خالص احسان خود را - که احدی حتّی ملائکه مأمور به ضبط اعمال، از آن آگاه نمی شوند - در حقّ آنان عمل خواهد نمود. از این رو، تو نامه های آنان را روز قیامت خالی می بینی و [ لکن ]هنگامی که در قیامت در پیشگاه خدا قرار می گیرند، خداوند نامه های آنان را به

____________________

1- 358) توبه / 72. بحارالأنوار: 3 / 331؛ تفسیر عیّاشی: 2 / 97.

2- 359) مائده / 119.

واسطه آن اسراری که با خدای خود داشته اند، پر خواهد نمود.»

مفضّل گوید: گفتم: «برای چه خداوند این گونه با آنان عمل می کند؟» امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«خداوند آنان را عزیزتر از این می داند که ملائکه را از اسرار آنان باخبر کند.»

سپس فرمود: «ای مفضّل! از این مقامات شریفه غافل مشو، چراکه این مقامات [ یعنی ارتباطهای سرّی خدا با برخی از بندگان خود] ارزشمندتر از بهشت است، چگونه می شود جز این باشد، در حالی که این ارتباطهای سرّی، سبب بهشت و بزرگ تر از بهشت می شود، و "رضوان اللّه" از همین راه به دست می آید.»

سپس امام صادقعليه‌السلام آیه شریفه( رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»، و آیه «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ) را قرائت نمود.(1)

2 - در حدیث قدسی آمده که خداوند می فرماید: «از عبادت من در دنیا لذّت ببرید، تا در بهشت نیز از نعمت های بهشتی لذّت ببرید.»(2)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«مردم در دنیا و آخرت [ از لذّت های مادّی] لذّتی بزرگ تر از لذّت زناشویی نمی برند، از این رو، خداوند می فرماید:( زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ... )

سپس فرمود: «اهل بهشت نیز در بهشت لذّتی شیرین تر از زناشویی نمی برند. آنان از غذاها و آشامیدنی ها [ و میوه های بهشتی] چنین لذّتی را به دست

____________________

1- 360) عدّه الدّاعی / 194.

2- 361) همان.

نمی آورند.» با این وصف لذّت های معنوی بهشت را با لذّت های مادّی آن نمی توان مقایسه نمود، و به همین علّت برخی از اهل عرفان گفته اند: آیه شریفه( قُلْ أَأُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ ) (1) اشاره به مراتب نعمت های خداوند دارد، که پایین ترین آنها، نعمت های دنیایی است، و بالاترین آنها رضوان اللّه و خشنودی خداوند است، و متوسّط آنها بهشت و نعمت های مادّی آن است.(2)

خشنودی خداوند و بهشت

مؤلّف گوید: سزاوار است انسان مؤمن همّت خود را در به دست آوردن خشنودی خداوند قرار بدهد، و اسباب خشنودی او را بشناسد، و بکوشد تا خدای خود را از خویش خشنود نماید. «ولا حول ولا قوّه إلّا باللّه العلیّ العظیم.»

اینک به برخی از اسباب خشنودی خداوند توجّه می نماییم و از خداوند توفیق عمل کردن به مرضات او را می طلبیم.

1 - رضایت بنده از تقدیرات تکوینی و تشریعی خداوند، سبب خشنودی خداوند خواهد بود، از این رو، حضرت سیّد الشّهداعليه‌السلام در مسیر کربلا فرمود: «رضی اللّه رضانا أهل البیت نصبر علی بلائه و یوفینا أجور الصّابرین...»(3)

2 - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید: «من رضی عن اللّه عزّوجلّ بالیسیر من الرّزق رَضی اللّه مِنه

______________________

1- 362) آل عمران / 15.

2- 363) تفسیر صافی: 1 / 321.

3- 364) بحارالأنوار: 44 / 366.

بالقلیل من العمل.»(1)

3- پیروی و اطاعت از خدا و رسول و ائمّه معصومینعليهم‌السلام ، سبب محبّت و رضوان خداوند و فوز عظیم است، و از آیه( وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ) (2) ، و آیه( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ) (3) ظاهر می شود که اطاعت مؤمن از خدا و رسول [ و جانشینان] اوعليهم‌السلام سبب محبّت و رضوان و غفران و فوز عظیم است، بنابر این مهمّ ترین وسیله برای خشنودی و محبّت و غفران الهی پیروی و اطاعت از خدا و رسول و جانشینان آن حضرت می باشد. وفّقنا اللّه لمرضاته و غفرانه.

4- محبّت بنده نسبت به ذات مقدّس الهی. امام باقرعليه‌السلام فرمود: «دین محبّت و دوستی با خدا و رسول و... است و دوستی نیز همان دین است.»(4)

درهای بهشت

امیرالمؤمنینعليه‌السلام فرمود:

«بهشت هشت در دارد، از یک در پیامبران و صدّیقین داخل می شوند، و از یک در شهدا و صالحین وارد می شوند، و از پنج در شیعیان و دوستان ما وارد می شوند، و من همواره بر بالای صراط ایستاده ام، و دعا می کنم و می گویم: "خدایا شیعیان و دوستان مرا نجات ده"، ناگهان ندایی از عرش می رسد، و خداوند می فرماید: "دعای تو مستجاب گردید، و ما تو را شفیع شیعیانت قرار دادیم." پس هر کدام از شیعیان و دوستان من و کسانی که مرا در دنیا یاری نموده و با دشمنان من - با عمل و یا زبان

___________________

1- 365) خصال / 616 ؛ بحارالأنوار: 52 / 122.

2- 366) نساء / 13.

3- 367) آل عمران / 31.

4- 368) محاسن: 1 / 263.

خود - مبارزه نموده اند، حقّ دارند درباره هفتاد هزار نفر از همسایگان و خویشان خود شفاعت کنند.»

سپس فرمود: «و از یک در دیگر بهشت، سایر مسلمانان وارد بهشت می شوند، و آنان کسانی هستند که به یگانگی خدا شهادت می داده، و در قلوب آنان ذرّه ای بغض و دشمنی ما نبوده است.»(1)

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «گمان خود را به خداوند نیکو کنید، و بدانید که برای بهشت هشت در می باشد، و عرض هر کدام، مسافت چهل سال راه است.»(2)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«بر در بهشت نوشته شده: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ، قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ بِأَلْفَیْ عامٍ."»(3)

و فرمود:

«هنگامی که [ برای معراج] مرا به آسمان بردند، جبرئیلعليه‌السلام به من گفت: "من بهشت و دوزخ را امر کردم تا خود را به تو عرضه کنند." پس من بهشت و نعمت های آن را دیدم، دوزخ و عذاب های آن را نیز دیدم، بهشت دارای هشت در بود، و بر هر دری چهار کلمه نوشته شده بود، و هر کلمه ای از آنها، بهتر از همه دنیا بود، برای کسی که بداند و عمل کند...

پس جبرئیلعليه‌السلام به من گفت: "ای محمّد! بخوان چیزهایی را که بر درهای بهشت نوشته شده است."

______________________

1- 369) خصال، باب الّثمانیه / 408 ح 6 ؛ بحارالأنوار: 8 / 39 ح 19.

2- 370) خصال، باب الّثمانیه / 408 ح 7؛ بحارالأنوار: 8 / 131 ح 32.

3- 371) امالی صدوق، مجلس 18 ص 70؛ بحارالأنوار: 8 / 131 ح 34.

پس من دیدم بر در اوّل بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، لِکُلِّ شَیْ ءٍ حیلَهٌ، وَ حیلَهُ الْعَیْشِ أَرْبَعُ خِصالٍ: اَلْقَناعَهُ، وَ بَذْلُ الْحَقِّ، وَ تَرْکُ الْحِقْدِ، وَ مُجالَسَهُ أَهْلِ الْخَیْرِ."

و بر در دوّم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، لِکُلِّ شَیْ ءٍ حیلَهٌ، وَ حیلَهُ السُّرُورِ فِی الْآخِرَهِ أَرْبَعُ خِصالٍ: مَسْحُ رُؤُوسِ الْیَتامی، وَ التَّعَطُّفُ عَلَی الْأَرامِلِ، وَ السَّعْیُ فی حَوائِجِ الْمُؤْمِنینَ، وَ التَّفَقُّدُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ."

و بر در سوّم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، لِکُلِّ شَیْ ءٍ حیلَهٌ، وَ حیلَهُ الصِّحَّهِ فِی الدُّنْیا أَرْبَعُ خِصالٍ: قِلَّهُ الْکَلامِ، وَ قِلَّهُ الْمَنامِ، وَ قِلَّهُ الْمَشْیِ، وَ قِلَّهُ الطَّعامِ."

و بر در چهارم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ جارَهُ، مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیُکْرِمْ والِدَیْهِ، مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتُ."

و بر در پنجم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، مَنْ أَرادَ أَنْ لا یُظْلَمَ فَلا یَظْلِمْ، وَ مَنْ أَرادَ أَنْ لا یُشْتَمَ فَلا یَشْتِمْ، وَ مَنْ أَرادَ أَنْ لا یُذَلَّ فَلا یُذِلَّ، وَ مَنْ أَرادَ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ فَلْیَقُلْ: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ."

و بر در ششم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، مَنْ أَرادَ أَنْ یَکُونَ قَبْرُهُ وَسیعاً فَسیحاً، فَلْیَبْنِ الْمَساجِدَ، وَ مَنْ أَرادَ أَنْ لا تَأْکُلَهُ الدِّیدانُ تَحْتَ الْأَرْضِ فَلْیَسْکُنِ الْمَساجِدَ، وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ طَرِیّاً مُطِرّاً لا یَبْلی فَلْیَکْنُسِ الْمَساجِدَ، وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَری مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّهِ فَلْیَکْسُ الْمَساجِدَ بِالْبُسُطِ."

و بر در هفتم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، بَیاضُ الْقَلْبِ مِنْ أَرْبَعِ خِصالٍ: عِیادَهِ الْمَریضِ، وَاتِّباعِ الْجَنائِزِ، وَ شِراءِ الْأَکْفانِ، وَ رَدِّ الْقَرْضِ."

و بر در هشتم بهشت نوشته شده بود: "لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ، مَنْ أَرادَ الدُّخُولَ مِنْ هذِهِ الْأَبْوابِ فَلْیَتَمَسَّکْ بِأَرْبَعِ خِصالٍ: اَلسَّخاءِ، وَحُسْنِ الْخُلُقِ، وَالصَّدَقَهِ، وَالْکَفِّ عَنْ أَذی عِبادِ اللَّهِ تَعالی."»(1)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«حلقه در بهشت از یاقوت سرخ است، و بر صفحه ای از طلای ناب کوبیده می شود، و چون حلقه بر صفحه کوبیده می شود، با صدای زیبایی می گوید: "یا علیّ".»(2)

بلال حبشی مؤذّن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می گوید: به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گفتم: «درهای بهشت چگونه است؟» رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«درهای بهشت مختلف است: 1- باب الرّحمه، که از یاقوت سرخ می باشد.»

راوی حدیث می گوید: به بلال گفتم: «آنچه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره درهای بهشت شنیده ای را برای ما بیان کن.» بلال گفت: «بنویس: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، امّا باب الصّبر: در کوچکی است، و یک مصراع دارد، و از یاقوت سرخ می باشد، و حلقه ای ندارد، و امّا باب الشّکر: دری است از یاقوت سفید، و دو مصراع دارد، و فاصله هر مصراع تا مصراع دیگر، پانصد سال راه است، و آن ضجیج و ناله ای دارد و همواره می گوید: "خدایا اهل مرا برسان."»

راوی می گوید: به بلال گفتم: «آیا درب بهشت سخن می گوید؟» بلال گفت:

«آری، خداوند ذو الجلال و الإکرام، آن را به سخن درمی آورد.»

سپس گفت: «و أمّا باب البلاء؛...»

گفتم: «مگر باب بلا، همان باب صبر نیست؟»

___________________

1- 372) بحارالأنوار: 8 / 144 ح 67

2- 373) امالی صدوق / 471، مجلس 86

بلال گفت: «خیر.»

گفتم: «بلا چیست؟»

بلال گفت: «مصائب و دردها و جذام می باشد، و آن بابی است از یاقوت زرد، و یک مصراع بیشتر ندارد، و بسیار کم کسی از این باب وارد بهشت می شود.»

گفتم: «خدا تو را رحمت کند، به من تفضّل کن، من نیازمند به این مسائل هستم.» بلال گفت: «ای غلام! تو مرا تکلیف سختی کردی.» سپس گفت:

«امّا باب اعظم بهشت، بابی است که بندگان صالح خدا از آن وارد بهشت می شوند، و آنان اهل زهد و تقوا هستند و علاقه به خداوند، و انس به او دارند.»

گفتم: «خدا تو را رحمت کند، آیا بندگان صالح و شایسته خدا هنگامی که داخل بهشت می شوند، چه می کنند؟» بلال گفت:

«در کشتی هایی از یاقوت سوار می شوند، و بر روی دو نهر از آب صاف حرکت می کنند...»(1)

باب الحسینعليه‌السلام

صاحب کتاب جنّت و نار، مرحوم حاج ملّا اسماعیل سبزواری، در ذیل حدیث فوق گوید: «یکی از درهای بهشت نیز باب الحسینعليه‌السلام است، و من گمان می کنم، از یاقوت سرخ باشد، همان گونه که قصر آن حضرت نیز از یاقوت سرخ است، و بیشتر مردم، - همان گونه که در زیارت عرفه آمده است - از این در وارد بهشت می شوند، و به آن "باب الرّوضه المتبرّکه" می گویند، و تعبیر زیارت عرفه این است: "من باب الرّوضه المتبرّکه یترحّمون".»

سپس گوید: «ما از باب صبر نمی توانیم داخل بهشت شویم، چراکه ما صبر نداریم، نه صبر بر طاعت، و نه صبر بر معصیت.» تا این که گوید: «از باب شکر نیز نمی توانیم وارد بهشت شویم، چرا که ما به جای این که بر نعمتی شکر بکنیم، با آن نعمت، معصیت خدا

_____________________

1- 374) فقیه: 1 / 395؛ بحارالأنوار: 8 / 116.

را انجام می دهیم، و اگر یکی از نعمت های خدا تأخیر پیدا کند، چه شکوه ها که نزد بندگان خدا می بریم، و بارها از خدای خود شکوه می نماییم، در حالی که اگر تو از پدر و یا برادر خود که آنان تو را دوست می دارند، نزد دو نفر شکوه کنی، آنان از تو بیزار می شوند، و تو هر روز بارها نزد مردم از خدای خود شکوه می کنی [ و توجّه نداری که بیان مصائب دنیا شکوه از خداوند است].»

تا این که گوید: «ما از باب بلا هم نمی توانیم وارد بهشت شویم، چراکه اگر ما یک شب تب کنیم، کسی نمی تواند با ما حرف بزند [ و زبان حال ما گلایه از خداست]. از باب رحمت نیز نمی توانیم وارد بهشت شویم، چراکه ما بر هیچ مظلومی و فقیری و یتیمی دل نمی سوزانیم، و به آنان ترحّم نمی کنیم. و دری که ما بتوانیم از آن داخل بهشت شویم، درِ حضرت حسینعليه‌السلام است، چراکه همه ما به او اظهار اخلاص می کنیم، و از خدمتی که برای ما ممکن باشد درباره او دریغ نداریم، و از عزاداری، و صرف مال در عزای او، و رفتن به زیارت او کوتاهی نمی کنیم، از این رو، اکثر دوستان خاندان عصمت و طهارت، از درب حضرت حسینعليه‌السلام وارد بهشت می شوند، به گونه ای که شانه های آنان بهم می خورد و از درهای دیگر بهشت که عرض آنها پانصد سال راه، و یا چهل سال راه است، گاه گاهی یک نفر [ مانند حضرت حسینعليه‌السلام ] وارد بهشت می شود، و بهشت از نور رویش خلق شده است و چون وارد قیامت می شود، از عزاداران و زائران خود شفاعت می نماید، و هر که حسینی باشد، و ارتباطی با آن حضرت داشته باشد، با او به بهشت خواهد رفت.

از این رو، بیشتر اهل بهشت، به برکت حضرت حسینعليه‌السلام به بهشت می روند، یکی با نوشتن کتاب مقتل، یکی با سرودن و یا خواندن شعر مصیبت، یکی با مرثیه خوانی، یکی با زیارت، یکی با کمک به زوّار، یکی با آب دادن به زوّار تشنه، و یکی با یاد حضرت حسینعليه‌السلام ، و یکی با اطعام به زائران حضرت حسینعليه‌السلام ، و یکی با اقامه مجلس عزا در مصائب حضرت حسینعليه‌السلام [ و یکی با گریه بر او و...].»

تا این که گوید: «در قدیم برخی از مردم، جهت تأمین مخارج عزای حضرت حسینعليه‌السلام فرزندان خود را می فروختند، و صرف عزای حسینعليه‌السلام می کردند.»

سپس گوید: «حال که کارهای دیگر از دست ما برنمی آید، بیایید تا در مصائب حضرت حسینعليه‌السلام از گریه کردن مضایقه نکنیم، و دعا کنیم تا خداوند توفیق کارهای دیگر را نیز به ما مرحمت نماید، اکنون باید در خانه های خود مجلس عزا برقرار کنیم، و برای مظلومیّت آن امام مظلوم، اشک بریزیم، و تا می توانیم به زیارت قبر او برویم.»(1)

فروختن فرزند برای اقامه عزای امام حسینعليه‌السلام

مرحوم علّامه نوری در کتاب دارالسّلام می نویسد: شیخ عبدالحسین اعثم نجفی رحمه الله این واقعه را در قصیده معروفه خود به نظم آورده، و فاضل دربندی آن را در کتاب اسرار الشّهاده روایت نموده است، و آن واقعه این است:

مردی صالح و دوستدار اهل بیت رسالتعليهم‌السلام ، که در بعضی از بلاد هند زندگی می کرد و از ارباب عزّت و ثروت بود، چنین عادت داشت که هر سال در ایّام محرّم، مجلس عزا برای عزیز زهراعليها‌السلام اقامه می نمود و عامّه شیعیان آن بلاد را در آن مجلس جمع می نمود و قراء و تعزیه خوان ها و اهل مرثیه را دعوت می کرد. منبری معتبر نیز نصب می نمود و اموال بسیاری به صرف اطعام و احسان و انعام ایشان می رسانید.

آن مجلس در آن ایّام و در آن بلاد، مجمع عام و محلّ انتفاع فقرا و مساکین و خواصّ و عوام بود و او از مأکول و مشروب ملوکانه و فروش نفیسه و آلات و ادوات معتبره مضایقه نمی نمود، و در تمام شب و روز تعزیه داری، به عزاداران انفاق می نمود و این عادت و سجیّه را در جمیع سنوات از امور حتمیّه خود قرار داده بود و ترک نمی نمود.

اتّفاقاً در روزی از ایّام عزاداری، حاکم بلد با جمعی از توابع و رجال دولت، بر در خانه آن مرد عبور کرد و اوضاعی غریب و هنگامه ای عجیب در آنجا مشاهده نمود. اجتماع خلق و آواز صیاح و نیاح و ازدحام رجال و نسوان به گونه ای بود که گویا بنیان آن عرصه متحرّک و زمین آن متزلزل شده است.

حاکم، مشوش و مضطرب گردید و از آن غوغا ترسید و سبب آن را پرسید، گفتند: این خانه شخصی رافضی مذهب است که هر سال در ایّام عاشورا اقامه عزای شهید کربلا می نماید. چون این سخن را شنید، به عبد و غلام خود امر کرد تا او را دست بسته

_____________________

1- 375) جنّت و نار، حاج ملّا اسماعیل سبزواری / 87 - 89

از خانه بیرون کشیدند، پس او را دشنام بی حد و شمار داد و امر به ضرب و اذیّت و سلب و آزار او نمود، و آلات و اسباب و اموال و منقولات او را به غارت و تاراج بردند و جمیع املاک و مستغلات و خانه و خانات و دکاکین و اموال غیر منقول او را تصرّف نمودند، به طوری که او را در عداد احوج فقرا داخل نمودند، و آن بیچاره جمیع آن آزارها را در طول سال تحمّل نمود، تا آن که یک سال تمام بر او گذشت و محرّم سنه آتیه رخداد و آن مرد صالح متذکّر اوقات گذشته و حالت تعزیه داری خود گردید. بنابر این مهموم و مغموم شد و سر به جیب تفکّر فرو برد و آواز به گریه و ناله بلند کرد و قطرات اشک از دیده به دامن فرو ریخت.

اتّفاقاً او را زوجه ای عاقله و کامله و صالحه بود. چون این حالت را از او مشاهده نمود، سبب و باعث آن را پرسید و آن حالت را در او ناشی از مشاهده فقر و شدّت و زوال عزّت و نعمت و ثروت سابق دانست. و در مقام موعظه و دلداری و تسلّی خاطر او برآمد. آن مرد گفت: باعث این حالت، نه آن است که تو گمان داری، بلکه ملاحظه فوات اسباب اقامه مجلس مصیبت، باعث آن شده است.

چون آن صالحه این سخن شنید، گفت: غم مخور که تدبیری به خاطرم آمده و آن این است که الحمد للّه خداوند به ما فرزندی عطا نموده است که اگر او را در بازار برده فروشان درآوریم، به قیمت بسیار می خرند. به هیچ وجه اندوه و ملال در خاطر خود راه مده، برخیز و این پسر را با خود بردار و به بعض نواحی بعیده هند ببر و او را به قیمت عادله بفروش و ثمن او را بیاور و به مصارف مجلس مصیبت فرزند فاطمه و حیدر کرّار و احمد مختار برسان، ان شاء اللّه خداوند غفّار در روزی که (لا ینفع مال و لا بنون) اجر و عوض بی حد و شمار عطا خواهد نمود.

آن مرد صالح، چون آن سخن را از زن صالحه خود شنید، بسیار شاد و مسرور شد و او را تحسین کرد و آفرین گفت و رأی او را پسندید. پس هر دو آرمیدند تا آن که فرزند دلبندشان به خانه آمد و واقعه وارده را بر او اظهار نمودند. پسر هم اظهار فرح و سرور نمود و بر روی ایشان خندید و رأی ایشان را پسندید و گفت: جان فدای عزیز زهراعليها‌السلام ! پس پدر و مادر، از سخن آن پسر، مسرور شدند و او را دعا کردند. بالاخره در صبح روز آینده، پدر دست پسر را گرفت و از آن شهر بیرون برد تا در شهر دیگری که

او را نمی شناختند، در بازار برده فروشان برد تا او را بفروشد!

ناگاه در اثنای راه، جوانی جلیل و جمیل را با آثار بزرگی و مهابت و صباحت، که نور جمال عدیم المثال او آفاق را پر کرده بود، ملاقات نمود. آن بزرگوار از آن مرد صالح پرسید: کجا می روی و این پسر را چرا می بری؟ گفت: اراده رفتن به فلان شهر را دارم تا این غلام را بفروشم. آن بزرگوار گفت: به چه قیمتی اراده فروختن او را داری؟ گفت: به فلان قیمت. فرمود: من او را خریدم و از آن قیمت نیز امتناعی ندارم. پس زر را از کیسه یا بغل بیرون آورد و تسلیم آن مرد صالح نمود. چون آن مرد ثمن را گرفت و غلام را به او تسلیم کرد، به زودی مراجعت نمود و وارد خانه خود گردید و واقعه را از برای زوجه خود حکایت نمود. هر دو بر دریافت این نعمت و توفیق اقامه مجلس مصیبت امام حسینعليه‌السلام ، حمد و ثنای حضرت احدیّت به جا آوردند، که ناگاه پسر را دیدند که به خانه داخل گردید! آنها گمان کردند که آن پسر از آقای خود گریخته، یا آن که آن خریدار از معامله خود نادم گردیده، یا آن که آن پسر را آزاد دانسته و از برای پس گرفتن ثمن، او را برگردانده است. پس آنها افسرده خاطر شدند و از آن پسر سبب بازگشتنش را پرسیدند.

پسر جواب داد: ای پدر، چون تو پول را گرفتی و برگشتی، گریه گلوی مرا فشرد و اشک از چشمم به خاطر مفارقت تو جاری گردید. پس آن جوان بزرگوار سبب گریه مرا پرسید. گفتم: از برای مفارقت مولا و آقای خود گریه کردم، زیرا که بر من مشفق و مهربان بود و نیکی و احسان می نمود. آن جوان گفت: این چنین نیست که تو عبد و او آقای تو باشد! بلکه او پدر و تو فرزند و پسر او هستی. من شما را هر دو خوب می شناسم! گفتم: پس بفرما که شما کیستی ای آقا و مولای ما؟ فرمود: من همانم که پدرت تو را برای اقامه عزای او در این جا آورد! منم غریب! منم شهید! منم عطشان! منم عریان! منم عزیز زهراعليها‌السلام ! منم حسین شهید کربلا! گریه مکن، من تو را به زودی به پدر و مادرت برمی گردانم. چون ایشان را دیدی بگو که مهموم نباشند! زیرا که حاکم به زودی اموال شما را رد خواهد نمود و به علاوه، به شما احسان نیز خواهد کرد، و بر آنها خواهد افزود. پس مرا امر به بستن چشم نمود! چون چشمم را گشودم خود را در باب خانه خود دیدم!

چون والدین این مطلب را شنیدند، شادمان و خندان شدند. در این هنگام ناگاه صدای حلقه در خانه بلند گردید، چون بیرون رفتند ملازم والی را بر درب دیدند که می گفت: والی مرد صالح را احضار نموده است، پس آن مرد صالح بر والی داخل شد و تعظیم نمود. والی از او عذر خواست و طلب عفو نمود و جمیع اموال او را ردّ کرد و هر چه تلف شده بود عوض و قیمت آن را داد و جبران نمود و او را مأمور به اقامه عزای عزیز زهراعليها‌السلام نمود، و بر وجه استمرار، سالی ده هزار درهم در حقّ او مقرّر فرمود و او را بشارت داد که خود والی و عیال و اولاد و اقارب او شیعه گردیده اند، زیرا امام مظلومعليه‌السلام را در خواب دیده بود که از او مؤاخذه نمود که چرا کسی را که اقامه عزای من کرده، اذیّت و آزار کردی و اموال او را گرفتی؟ البتّه باید به زودی اموال و املاک او را رد کنی و از او عذر بخواهی و طلب عفو کنی و الّا زمین را امر می فرمایم که تو را با اموال تو فرو برد!

بعد از آن والی گفت: من از خداوند طلب مغفرت می کنم و توبه کردم و خداوند را حمد می کنم که به برکت آن بزرگوارعليه‌السلام مرا هدایت نمود و از تو هم انتظار عفو و گذشت دارم. پس آن مرد صالح والی را عفو نمود و اموال خود را تحویل گرفت، و به منزل خود برگشت و این واقعه در آن بلد معروف و مشهور گردید.

مؤلّف گوید: ما برای تنوّع و امانت داری، در این قصّه عین عبارات منقوله را آوردیم، و از قدیمی بودن آنها پوزش می طلبیم.

اسباب دخول در بهشت

1 - پذیرفتن ولایت محمّد و آل محمّدعليهم‌السلام . شخصی از حضرت باقرعليه‌السلام ، درباره حدیثی که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده: «من قال: "لا إله إلّا اللّه دخل الجنّه»، سؤال نمود، امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«این حدیث حقّ و مسلّم است.»

آن شخص خارج شد، امامعليه‌السلام دستور داد او را بازگرداندند، و به او فرمود:

«ای مرد! برای "لا إله إلّا اللّه" شرایطی است، و من یکی از آنها هستم.»(1)

حضرت رضاعليه‌السلام نیز در حدیث معروف به «سلسله الذّهب» از پدرانش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از جبرائیل از ذات مقدّس پروردگار، نقل نموده که خداوند فرموده است: «لا إله إلّا اللّه حصنی، فمن دخل حصنی، أمن من عذابی.»

راوی حدیث گوید: این حدیث را حضرت رضاعليه‌السلام برای اهل نیشابور خواند [ و همه آنان نوشتند] و چون مرکب آن حضرت حرکت نمود، با صدای بلند فرمود:

«بشروطها و أنا من شروطها.»

یعنی: «لا إله إلّا اللّه شرایطی دارد، و من یکی از آن شرایط هستم. [ یعنی توحید مشروط به پذیرفتن ولایت آل محمّدعليهم‌السلام است]»(2)

مرحوم صدوق در کتاب توحید، ذیل این حدیث می فرماید: یکی از شرایط «لا إله إلّا اللّه» اقرار به امامت حضرت رضاعليه‌السلام است، و مردم باید بدانند که او از ناحیه خداوند امام بر مردم است، و اطاعت او بر آنان واجب است.(3)

مؤلّف گوید: در خصوص ولایت امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل تسنّن آمده و از آنها ظاهر می شود که ولایت آن حضرت، شرط نجات، و دخول در بهشت است و بدون ولایت آن حضرت، احدی بهشت نمی رود، گر چه فراوان عبادت نموده باشد، و یکی از آن روایات، روایتی است که خوارزمی در کتاب مناقب خود از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل نموده که فرمود:

«یا علیّ! لو أنّ عبداً عبد اللّه عزّوجلّ، مثل ما قام نوح فی قومه، و کان له مثل أحد ذهباً فأنفقه فی سبیل اللّه، و مدّ فی عمره حتّی حجّ ألف عامٍ علی قدمیه، ثمّ قتل بین الصّفا و المروه مظلوماً، ثمّ لم یوالک یا علیّ، لم یشمّ رائحه الجنّه، و لم یدخلها.»(4)

یعنی:

____________________

1- 376) فقه الرّضا / 390.

2- 377) عیون: 1 / 145.

3- 378) توحید صدوق / 25.

4- 379) مناقب خوارزمی / 67

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به علیعليه‌السلام فرمود: یا علی! اگر بنده ای به اندازه عمر نوح خدا را عبادت کند، و به اندازه کوه ابوقبیس طلا داشته باشد و در راه خدا بدهد، و عمر او به قدری طولانی شود، تا هزار بار با پای پیاده به حجّ برود، و بین صفا و مروه با مظلومیّت کشته شود، و پس از این عبادات، ولایت تو را نپذیرفته باشد، [ و تو را خلیفه و امام بعد از من نداند] بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و داخل آن نخواهد شد.»(1)

مؤلّف گوید: برای دخول در بهشت، این شرط باید همراه هر شرط دیگری وجود داشته باشد، و بدون آن احدی داخل بهشت نخواهد شد.

2 - ده چیز سبب دخول در بهشت می شود: امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«کسی که با ده خصلت خدا را ملاقات کند، داخل بهشت می شود:

1 - شهادت به یگانگی خداوند،

2 - شهادت به رسالت حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله ،

3 - اقرار به آنچه از ناحیه خداوند به او نازل شده است،

4 - برپا نمودن نماز،

5 - پرداخت زکات،

6 - روزه ماه رمضان،

7 - حجّ خانه خدا،

8 - پذیرفتن ولایت اولیای خدا،

9- بیزاری از دشمنان خدا،

10 - پرهیز از هر چیز [ منکر ]مسکر و مست کننده ای.»(2)

3 - با سه خصلت اگر کسی خدا را ملاقات کند، داخل بهشت می شود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«با سه خصلت اگر کسی خدا را ملاقات کند، داخل بهشت خواهد شد،

____________________

1- 380) این روایت را دیلمی نیز در فردوس الأخبار: 3 / 419 و دیگران در کتب حدیث نقل نموده اند.

2- 381) محاسن: 1 / 13 و ص 290.