چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)33%

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)
  • شروع
  • قبلی
  • 60 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7665 / دانلود: 3261
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نابودی آثار ظالمان و قتل مخالفان بعد از بیان حجت

یکی از اصحاب و شاگردان امام جعفر صادقعليه‌السلام ، به نام مفضّل، از آن حضرت سؤال نمود:

هنگامی که حضرت مهدی صلوات اللّه علیه ظهور نماید با ساختمان کعبه چه خواهد کرد؟

حضرت در پاسخ فرمود: ساختمان کعبه را به همان حالت اوّلیه اش که حضرت آدمعليه‌السلام بنا کرد و حضرت ابراهیم و اسماعیلعليهما‌السلام آن را تکمیل و تعمیر کردند، در خواهد آورد.

و تمام آثار و نشانه های سلاطین و ظالمین در مکّه، مدینه و عراق را تخریب و نابود می گرداند.

سپس در جواب این سؤال که امام زمان (عجّ) با اهالی مکّه چه برخوردی خواهد داشت؟

فرمود: أهالی مکّه را موعظه و ارشاد می نماید و چون اظهار تبعیّت و همدلی کنند، کاری به آن ها نخواهد داشت و هنگامی که عازم مدینه گردد، شخصی را در مکّه جانشین خود قرار دهد.

ولیکن وقتی حضرت از مکّه خارج شود، مردم شورش کنند و نماینده حضرت را به قتل برسانند و به ناچار حضرت به مکّه باز می گردد و أهالی نزد او آیند و با حالت گریه و زاری اظهار ندامت کنند و گویند: ای مهدی آل محمّد! (صلوات اللّه علیهم) ما توبه کردیم، ما را ببخش و مورد عفو قرار بده.

پس حضرت آن ها را مورد عفو قرار می دهد و در مرحله دوّم اهالی مکّه را موعظه و نصیحت می فرماید و شخص دیگری را به عنوان جانشین خود منصوب می گرداند و به قصد مدینه حرکت می نماید.

بار دیگر أهالی مکّه شورش کنند و جانشین حضرت را به قتل رسانند، و حضرت با شنیدن این خبر به مکّه باز گردد، و أهالی مکّه نیز با حالت گریه و شیون حضور امام زمانعليه‌السلام آیند و گویند: ای مهدی آل محمّد! (صلوات اللّه علیهم) ما بیچاره شدیم و فریب خوردیم، اکنون پشیمان هستیم، توبه ما را بپذیر، شما اهل بیت رحمت و محبّت هستید.

حضرت این بار نیز آن ها را مورد عفو قرار می دهد و در مرحله سوّم نیز آن ها را موعظه و ارشاد می فرماید و هشدار می دهد که چنانچه تکرار کنند، دیگر قابل بخشش نیستند؛ و سپس شخص دیگری را به عنوان خلیفه و جانشین خود قرار می دهد و به سوی شهر مدینه حرکت می نماید.

ولی متأسّفانه باز هم اهالی مکّه شورش کنند و نماینده آن حضرت را به قتل رسانند.

هنگامی که مجدّدا حضرت، از قتل نماینده اش با خبر شود، تمام انصار و لشکر خود را دستور دهد تا به مکّه برگردند و تمام اهالی آن دیار را به هلاکت رسانند؛ چون تبه کاران عذری برای نجات خود باقی نگذاشتند؛ و همه به هلاکت خواهند رسید مگر آن افرادی را که آثار سیمای ایمان و خلوص در چهره شان مشاهده گردد.

مفضّل در ادامه پرسش های خویش، مطرح نمود: منزل و مأوای حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه؛ و نیز محلّ تجمّع مؤمنین در کجا خواهد بود؟

امام صادقعليه‌السلام در پاسخ فرمود: محلّ حکومت و ریاست امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه خواهد بود، و مسجد کوفه جایگاه قضاوت و حلّ و فصل امور قرار می گیرد، و مسجد سهله، محلّ جمع آوری بیت المال و تقسیم در بین نیازمندان می باشد(۵۴) .

زیارت امام حسین و همراهی با یکی از مخالفین

یکی از مشایخ و بزرگان طایفه زیدیّه به نام أبوسوره محمّد بن حسین تمیمی حکایت کند:

روزی از کوفه به قصد زیارت قبر امام حسینعليه‌السلام حرکت کردم، وقتی وارد حرم مطهّر شدم، موقع نماز عشاء فرا رسید.

خواستم در نماز سوره حمد را شروع کنم که متوجّه شدم، جوانی خوش سیما(۵۵) .

پالتوئی پوشیده و قبل از من شروع به خواندن نماز نمود و نیز قبل از من به پایان رسانید.

چون صبح شد، به همراه آن جوان به سمت شطّ فرات روانه شدم، پس رو به من نمود و اظهار داشت: مقصد تو کوفه است به همان سمت روانه شو و برو.

و من طبق دستور، از کنار شطّ فرات حرکت کردم و آن جوان راه خشکی را انتخاب نمود.

وقتی جوان از من جدا شد، بسیار تأسّف خوردم و ناراحت شدم بر این که چرا از یکدیگر جدا شدیم، برگشتم تا همراه او باشم.

پس مجدّدا رو به من نمود و فرمود: همراه من بیا.

پس با یکدیگر حرکت کردیم تا به قلعه مسنّات رسیدیم و در آن جا استراحت نموده؛ و سپس به سوی نجف روانه شدیم و چون به تپّه خندق رسیدیم، فرمود: ای ابوسوره! تو در وضعیّت سختی به سر می بری و از جهت تأمین زندگی خانواده ات در مضیقه می باشی، برای آن که از سختی نجات یابی، برو به سمت منزل ابوطاهر رازی و چون به منزل او برسی، از خانه

اش در حالتی بیرون می آید که دست هایش آلوده به خون گوسفند قربانی شده است.

به او بگو: جوانی با این اوصاف پیام داد که آن کیسه دینارهائی را که پائین تخت خوابت پنهان و دفن کرده ای، تحویل من بدهی.

ابوسوره گوید: هنگامی که وارد کوفه شدم، به سوی منزل ابوطاهر روانه شده و او را با دست های خون آلود مشاهده کردم؛ و پیام حضرت را برایش بازگو کردم.

گفت: حتما دستور او اجراء می گردد، چون واجب الا طاعه است و کیسه ای را آورد و تحویل من داد(۵۶) .

راهنمایی و کمک به حاجی اسدآبادیِ گم گشته

محدّثین و تاریخ نویسان شیعه و سنّی در کتاب های مختلف، به نقل از شخصی به نام راشد همدانی از اهالی اسدآباد حکایت کنند:

پس از انجام مراسم حجّ خانه خدا، به سمت دیار خود مراجعت کردم و در بین مسیر، راه را گم کرده و سرگردان شدم تا آن که به سرزمینی سبز و خرّم رسیدم؛ خاک آن بسیار معطّر بود.

خیمه های متعدّدی در آن مشاهده کردم، نزدیک رفته و دو نفر پیشخدمت را دیدم، آن دو خادم به من گفتند: در محلّ خوبی وارد شده ای، همین جا بنشین.

سپس یکی از آن دو نفر، وارد خیمه ای شد و بعد از گذشت لحظاتی بیرون آمد و گفت: وارد شو، حضرت اجازه فرمود.

همین که داخل آن خیمه شدم، جوانی را دیدم که نشسته است و شمشیر بزرگی را بالای سرش نصب کرده بودند، پس سلام کردم.

جواب سلام مرا داد و فرمود: آیا مرا می شناسی؟

عرض کردم: خیر، تاکنون شما را ندیده ام.

اظهار داشت: من قائم آل محمّد هستم، من آن کسی هستم که در آخر الزّمان به همراه این شمشیر خروج می کنم و جهان را پر از عدل و داد می نمایم و ظلم و ستم را نابود می سازم.

هنگامی که این سخنان را شنیدم، روی زمین افتادم و در مقابلش تعظیم کردم.

فرمود: بلند شو، برای من سجده نکن، چون که برای غیر خداوند متعال نباید سجده کرد، تو راشد همدانی هستی که راه را گم کرده ای، آیا مایل هستی به خانواده و دیار خود بازگردی؟

عرض کردم: بلی.

بعد از آن بسیار در حیرت و تعجّب قرار گرفتم که چگونه و از کجا مرا می شناسد و نام مرا می داند!!

سپس آن حضرت کیسه ای را به من لطف نمود و به خادم خود اشاره ای کرد.

پس به همراه خادم چند قدمی راه رفتیم، ناگهان اسدآباد را مشاهده کردم و خادم حضرت با اظهار محبّت گفت: ای راشد! این دیار شما اسدآباد است، برو در پناه خداوند.

سپس خادم از چشم من ناپدید گشت و او را ندیدم، وقتی وارد منزل شدم، کیسه را باز کردم در آن پنجاه دینار بود و با آن دینارها خداوند برکت و توسعه عجیبی در زندگی ما عطا نمود(۵۷) .

تقسیم عادلانه و حکم بر حقایق مذاهب

مرحوم شیخ صدوق و بعضی دیگر از بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از جابر جعفی - که یکی از روات حدیث و از اصحاب امام باقرعليه‌السلام است - حکایت کنند:

روزی در محضر شریف آن حضرت بودم، شخصی وارد شد و مبلغ پانصد درهم تحویل امامعليه‌السلام داد و گفت: این زکات اموالم می باشد، در هر راهی که مصلحت می دانی مصرف نما.

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام فرمود: خودت آن ها را بردار و بین همسایگان و خویشانی که محتاج هستند، تقسیم کن.

سپس افزود: هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) قیام نماید، بیت المال را بین مستحقّین و افراد جامعه به طور تساوی و عادلانه تقسیم می نماید و تفاوتی بین افراد نمی گذارد، در آن زمان هرکس از آن امام بر حقّ اطاعت کند، از خداوند متعال فرمان برده است؛ و هر که او را نافرمانی و مخالفت کند، خدای سبحان را معصیت کرده است.

و در ادامه فرمایش خود، فرمود: علّت آن که به آن حضرت، مهدی گفته اند، به آن جهت است که جامعه را به سمت واقعیّات و حقایق هدایت می نماید.

و سپس افزود: همین که آن حضرت - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - ظهور و قیام کند، کتاب های آسمانی همانند تورات و غیره را از غاری در سرزمین انگلستان بیرون می آورد و اهل تورات را به وسیله محتوای تورات و اهل انجیل را به وسیله آن و أهل زبور و أهل فرقان را به وسیله حقایق نهفته در کتاب هایشان هدایت و ارشاد می فرماید.

تمام ثروتهای دنیا در اختیارش قرار خواهد گرفت، تمام ذخائر و گنج های زیر زمین آشکار و در اختیار آن حضرت می باشد.

در آن هنگام خواهد فرمود: آنچه که به وسیله قطع صله رحم، ظلم، و ستم و ارتکاب گناه و معصیت از شما پنهان شده بود و محروم گشته بودید، اکنون ظاهر گشته و در اختیار شما قرار گرفته است؛ و به هر کسی به مقدار نیازش عطا خواهد نمود.

امام باقرعليه‌السلام در پایان فرمود: پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: مهدی موعود از اهل بیت من می باشد و هم نام من خواهد بود، دین من به وسیله او محفوظ می ماند، و او سنّت های مرا اجراء خواهد کرد و دنیا را پُر از عدل و داد می نماید(۵۸) .

مهمان نوازی و هدایت

همچنین مرحوم شیخ صدوق، طوسی، راوندی و برخی دیگر به نقل از شخصی به نام أبومحمّد فرزند وجناء حکایت نمایند:

روزی در کنار کعبه الهی زیر ناودان طلا در مقابل عظمت خداوند متعال سر به سجده نهاده و مشغول دعا و گریه و زاری بودم، ناگهان متوجّه شدم شخصی مرا تکان داد و سپس اظهار داشت: ای حسن بن وجناء! بلند شو.

وقتی بلند شدم، دیدم یک جاریه ای بسیار لاغر و ضعیف که قریب چهل سال داشت، نزد من ایستاده و گفت: همراه من بیا.

پس دنبال او به راه افتادم تا آن که وارد خانه حضرت خدیجه کبریعليها‌السلام شدیم و جاریه از پلّه هائی که به طبقه بالا راه داشت بالا رفت؛ و من متحیّر و سرگردان ایستادم.

ناگهان صدائی را شنیدم که فرمود: ای حسن! بالا بیا.

سپس من نیز از پلّه ها بالا رفتم و حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه علیه را دیدم که داخل اتاق نشسته است، موقعی که وارد بر حضرت شدم سلام کردم، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

ای حسن! آیا فکر می کنی از دید من مخفی و پنهان هستی؟

نه چنین نیست، به خدا قسم! من در تمام اعمال و مناسک حجّ همراه تو بوده ام.

بعد از آن تمام جاهائی را که من رفته بودم و اعمالی را که انجام داده بودم با تمام خصوصیّات و جزئیات بیان و معرّفی نمود و من بسیار حیرت زده شدم و از خود بی قرار گشتم و بی هوش روی زمین افتادم؛ و پس از لحظه ای حالم بهتر شد و احساس کردم دستی به من خورد و مرا حرکت می دهد.

هنگامی که برخاستم و نشستم فرمود:

زمانی که به شهر مدینه وارد شدی، قصد اقامت کن و محلّ سکونت خود را منزل حضرت ابو عبداللّه، جعفر بن محمد الصّادقعليه‌السلام قرار بده؛ و از جهت لوازم خوراکی و آشامیدنی

ناراحت نباش، همچنین فکر لباس نکن، انشاءاللّه همه آن ها مرتّب خواهد بود.

بعد از آن دفتری را که در آن دعای فرج و نیز دعای صلوات بر حضرت بود، تحویل من داد و فرمود: برای فرج و ظهور من این دعا را بخوان و برای من درود و صلوات فرست.

سپس افزود: مواظب باش این دفتر را در اختیار هرکس قرار ندهی مگر آن که از دوستان و علاقه مندان به ما اهل بیت رسالت باشد، خداوند متعال تو را موفّق گرداند.

عرضه داشتم: ای مولا و سرورم! آیا بار دیگر موفّق به دیدار شما خواهم شد؟

فرمود: اگر خداوند متعال بخواهد.

حسن وجناء گوید: پس چون مناسک حجّ را انجام دادم، طبق فرمایش حضرت عازم مدینه منوّره گشتم و پس از قصد اقامت، در منزل امام صادقعليه‌السلام وارد شده و ساکن شدم.

و طبق وعده حضرت ولیّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، هر روز به طور مرتّب مقداری غذا و نان و آب برایم آورده می شد، همچنین لباس مورد نیاز جهت هر فصلی برایم فراهم می گردید، بدون آن که در این مورد تلاشی داشته باشم(۵۹) .

جواب نامه و ناراحتی از برگشت هدیه

و نیز مرحوم شیخ مفید، صدوق، کلینی و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم، به نقل از شخصی به نام حسن فرزند فضل بن زید - از اهالی یمن - حکایت کند:

رزوی پدرم نامه ای با دست خطّ خودش برای حضرت حجّه بن الحسن، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نوشت و حضرت جواب آن را برای پدرم فرستاده، من نیز به دنبال آن نامه ای برای حضرت نوشتم و جوابش برایم آمد.

سپس پدرم نامه ای دیگر توسطّ یکی از دانشمندان نوشت و برای حضرت فرستاد؛ ولی جواب این نامه نیامد، وقتی تحقیق و بررسی کردیم، فهمیدیم که آن دانشمند از اعتقادات حقّه خود دست برداشته است، به همین جهت حضرت جواب دست خطّ او را نفرستاده بود.

حسن بن الفضل افزود: پس از مدّتی به قصد زیارت مشاهد مشرّفه، به سمت عراق و خراسان حرکت کردم؛ و چون به شهر سامراء رسیدم و زیارت کردم، در پایان وارد مقام و سرداب غیبت امام زمانعليه‌السلام شدم، با خود گفتم: ایّام حجّ نزدیک است و ترسیدم از این که مبادا نتوانم برای حجّ مشرّف شوم.

در همین افکار بودم که پیش یکی از علماء به نام محمّد بن احمد رفتم و از او تقاضای کمک نمودم؟

در پاسخ، به من گفت: به فلان مسجد می روی، در آن جا شخصی را خواهی دید که او مشکل تو را حلّ خواهد نمود.

وقتی وارد آن مسجد شدم، پس از لحظاتی شخصی داخل شد و بدون آن که مرا از قبل دیده باشد، با نگاهی به من تبسّمی نمود و اظهار داشت: ای حسن بن الفضل! غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به زیارت خانه خدا مشرّف می شوی و مناسک حجّ را انجام می دهی و بعد از آن صحیح و سالم به منزل و نزد خانواده ات بازخواهی گشت.

با شنیدن سخنان دلنشین او، قلبم آرام گرفت.

بعد از آن، همان شخص کیسه ای را به من داد که داخل آن مقداری پول و تعدادی لباس بود، با خود گفتم: این ها ناقابل است و برگرداندم، او هم کیسه و لباس ها را گرفت و بدون آن که با من مطرح سخنی نماید، حرکت و رفت.

در همین لحظه به خود آمدم و گفتم: عجب کار زشت و اشتباهی کردم، چرا هدایا را برگرداندم؟!

و سپس نامه ای به محضر شریف حضرت نوشتم و ضمن عذرخواهی، از آن حضرت طلب پوزش کردم.

این جریان در حالی واقع شد که از اموال دنیا هیچ نداشتم، مگر لباسی را که پوشیده بودم و مرا غم و اندوه شدیدی فرا گرفته بود، ناگهان شخصی به عنوان مأمور حضرت وارد شد و اظهار داشت: کار بدی کردی؛ هنوز مولایت را نشناخته ای، ما به دوستان این چنین کمک هائی را می کنیم و چه بسا دوستان ما خودشان به جهت تبرّک، از ما تقاضا و درخواست کمک کنند؛ و پس از این صحبت ها نامه ای تحویل من داد که در آن نوشته شده بود:

اشتباه کردی که هدایای ما را برگرداندی و نپذیرفتی، پس اگر استغفار و توبه کردی، خداوند متعال گناهان تو را می آمرزد و در هر حال چنانچه از کردار خود پشیمان هستی، این کیسه را بگیر و پول های آن را خرجی راه و هزینه زندگی خود قرار بده و پیراهن را برای احرام حجّ استفاده کن.

و من بسیار خوشحال شدم و با گرفتن آن هدایا شکر و سپاس خداوند متعال را به جای آوردم(۶۰) .

اطلاعیه ای بر غیبت کبری

مرحوم شیخ طوسی و صدوق آورده اند براین که یکی از اصحاب به نام ابومحمّد، حسن بن احمد حکایت کند:

در آن سالی که وکیل خاصّ حضرت بقیّه اللّه الا عظمعليه‌السلام به نام شیخ علیّ بن محمّد سمریّ رضوان اللّه علیه وفات یافت، چند روز پیش از آن به دیدارش رفتم؛ و عدّه ای از مردم نیز به ملاقات آن بزرگوار آمده بودند.

نامه ای را از طرف حضرت صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف به جمعیّت حاضر در منزلش، ارائه نمود، که در آن مرقوم فرموده بود:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، ای علیّبن محمّد سمریّ! خداوند به دوستان و آشنایان تو أجر عنایت فرماید، همانا که مدّت عمر تو به پایان رسیده است و تا شش روز دیگر رحلت خواهی نمود، کارهای خود را انجام بده و آماده رحلت برای جهان أبدی باش.

به کسی بعد از خودت وصیّت نکن و کسی را جانشین خویش مگردان، چون که زمان غیبت کبری فرا رسیده است.

و پس از آن، دیگر - به طور مشخّص و آشکارا - ظهور نخواهم کرد، مگر آن که خداوند متعال اجازه فرماید، که مدّت زمانی بسیار طولانی باید سپری شود.

قبل از ظهور من دل های مردم، سیاه و تاریک و بی رحم خواهد شد، ظلم و تجاوز بر زمین گسترانیده می شود.

سپس در پایان آن نامه شریفه، چنین مرقوم فرموده بود:

بعضی از افراد ادّعای دیدار و ملاقات با مرا می نمایند، هرکس قبل از خروج سفیانی و قبل از صیحه آسمانی چنین ادّعائی را بنماید - که مرا به طور مشخّص دیده است - او دروغ گو و مفتری می باشد(۶۱) .

«و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم ».

ابومحمّد حسن بن احمد در ادامه افزود: من آن نامه و مرقومه شریفه را دیدم و چون روز ششم فرا رسید به منزل وی آمدیم، او را در حال احتضار یافتیم، به او گفته شد: وصیّ و جانشین تو کیست؟

در پاسخ اظهار داشت: تمام امور برای خداوند و در اراده او می باشد و تمام مقدّرات در دست او است.

و این آخرین کلامی بود که گفت و به لقاءاللّه پیوست و دیگر کسی از او سخنی نشنید(۶۲) .

منقبت دوازدهمین ستاره هدایت

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

پس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست

جان ها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیّر

آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم

ای بسته به زنجیر تو دل های محبّان

رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم

از شام فراقت چو سحر گه ندمیدیم

ای حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن

کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه

در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن

بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کَجَت، راست کند قامت دین را

هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم(۶۳)

* * *

ای صاحب ولایت و والاتر از همه

ای چشمه حیات و افاضات دائمه

ای ابتدای خلقت و سر حلقه وجود

ای انتهای سلسله اولیاء همه

از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد

از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه

شاها به افتخار قدوم شریف تو

شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه

یابن الحسن بیا، که شد از روز غیبتت

دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه

از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند

و ز کینه هاست، فکر همه در مهاجمه

مشکل بود، که جمله حقّ بشنود کسی

کز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه

قرآن، که «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون »

با رأی هر کسی، شده تفسیر و ترجمه

تا دولتِ جهانیِ خود را به پا کنی

دادت خدا شجاعت و نیروی لازمه

حکم تو عدل مطلق و فرمان داور است

حاجت نباشدت به شهود و محاکمه

ز آن سرکشان، که مردم دنیا به وحشتند

قلب سلیم و پاک تو را نیست واهمه

با این قوای جهان گیر ظالمان

تنها توئی امید بشر، یا ابن فاطمه (ع)

ای پرچم شکوه تو بر آسمان بلند

یک ره، نظر فکن به علمدار علقمه

بنگر به خاک و خون، عَلَم سر نگون او

گوئی که با درفش تو دارد مکالمه

امشب (حسان) به یاد تو از غصّه فارغ است

هر دم کند دعای ظهور تو، زمزمه(۶۴)

پنج درس ارزشمند و آموزنده

۱. یکی از اصحاب امام حسن عسکریعليه‌السلام به نام ابوهارون حکایت کند:

روزی خدمت آن حضرت شرفیاب شدم، نوزادی را در حضور او دیدم - که همچون ماه شب چهارده نورانی بود - قنداقه او را گرفتم و باز کردم، دیدم که ختنه شده است.

از پدرش امام عسکریعليه‌السلام سؤال کردم که چه وقت و چگونه ختنه شد؟

فرمود: این نوزاد مهدی موعود است و او همانند دیگر ائمّه ختنه شده به دنیا آمده است، چون هر یک از ما ائمّه، ختنه شده وارد دنیا شده ایم، ولی به جهت إجرای سنّت شریعت اسلام تیغ را بر محلّ ختنه گاه می کشیم(۶۵) .

۲. دو نفر از خدمت گزاران امام حسن عسکریعليه‌السلام به نام نسیم و ماریه حکایت کنند:

چون حضرت مهدی، نوزاد امام حسن عسکریعليهما‌السلام تولّد یافت، انگشت سبّابه خود را به نشانه یکتائی خداوند متعال به سوی آسمان بلند کرد و پس از آن عطسه ای نمود و اظهار داشت: «الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی محمّد وآله».

یعنی؛ سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود بر محمّد و بر اهل بیتش باد؛ و سپس فرمود: ظالمان و ستمگران گمان کرده اند حجّت الهی بی زبان می باشد!!

چنانچه خداوند اجازه سخن گفتن دهد، آن وقت شکّ و شبهه همگان برطرف می گردد(۶۶) .

۳. امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود:

مهدی موعود (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) چهار سیره و روش از چهار پیامبر از پیغمبران الهی را دارا می باشد:

سنّت و روش حضرت موسی کلیمعليه‌السلام که «خائفا یترقّب » بود، یعنی؛ خوفناک و هر لحظه در انتظار فرج و ظهور می باشد.

سنّت و سیره حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام که گفتند: مرده است ولی فوت نکرد، بلکه غایب گردید.

سنّت حضرت یوسفعليه‌السلام که ناپدید شد.

سنّت و سیره جدّش، حضرت رسول محمّد بن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که با شمشیر و جهاد قیام نمود و وظیفه خود را به پایان رساند.(۶۷) .

۴. امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود:

هنگامی که امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ظهور نماید و وارد شهر کوفه گردد، گوشه ای از مسجد کوفه را اشاره نماید تا حفر نمایند؛ و چون آن محلّ را حفر کنند، تعداد دوازده هزار زره، شمشیر و سپر بیرون آورند.

سپس دوازده هزار نفر عرب و عجم از پیروان خود را - که از شهرها و مناطق مختلف حضور یافته اند - دستور می دهد تا هر کدام با آن سلاح، مجهّز شوند و چون آماده گردند، دستور دهد: هرکس در موقعیّت شما قرار نگرفت او را به هلاکت رسانید - چون حجّت الهی بر همگان تمام شده است -.(۸۶) .

۵. همچنین از حضرت صادق آل محمّدعليه‌السلام وارد شده است که فرمود:

تمام علوم و فنون و تمام احکام و قوانین در بیست و هفت حرف خلاصه گشته است و توسّط پیامبران الهیعليهم‌السلام تنها دو حرف از آن حروف منتشر شده است و مردم غیر از آن دو حرف چیز دیگری را نمی دانند.

ولی هنگامی که مهدی موعود، قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ظهور نماید بیست و پنج حرف نزد او باقی مانده است؛ و آن حضرت مردم را نسبت به مجموع حروف آشنا می نماید و تمام قوانین و احکام شریعت مقدّس سعادت بخش اسلام را در آن جامعه به اجراء در خواهد آورد(۶۹) .

اظهار محبت نسبت به حضرت مهدی

صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد

گفت برخیز که آرامِ دم و جان آمد

این نسیم ملکوتی ز کدامین چمن است

که چو انفاس سحر غالیه افشان آمد

می کند مرغ سحر زمزمه بر شاخه گل

که ز نرجس ثمری پاک به دوران آمد

سحر از پرده نشینان حریم ملکوت

نغمه برخاست که آن خسرو خوبان آمد

خفتگان را رسد این طرفه بشارت ز سروش

که سحرگاه شب نیمه شعبان آمد

چهره، ای زُهره بپوشان که ز بام ملکوت

زهره فاطمه با چهره تابان آمد

شهسواریست که با صولت و شمشیر علیّ (ع)

از پی کشتن کفّار به میدان آمد

مظهر صلح حسن (ع) اوست که وجه حسن

پی آرامش دل های پریشان آمد

آن که اندر رگ او خون حسین بن علیّ است

پی خونخواهی سالار شهیدان آمد

در ره زهد و عبادت چو علیّ بن حسین

پی خونخواهی سالار شهیدان آمد

علم باقر (ع) همه در اوست که با مثل علم

رهبر جامعه بی سر و سامان آمد

تا ز ناپاک کند مذهب صادق (ع) را پاک

با دلی روشن و آکنده ز ایمان آمد

همچو کاظم که بود قبله حاجات و مراد

دردمندان جهان را پی درمان آمد

چون رضا تا که کند تکیه بر او رنگِ علوم

وارث افسر سلطان خراسان آمد

اوست سرچشمه تقوی و فضیلت چو جواد (ع)

منبع فیض و جوانمردی و احسان آمد

هادی وادی حق کز پی ارشاد بشر

با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد

یادگار حسن عسکری (ع) پاک سرشت

که جهان را کند از عدل گلستان آمد

قائم آل محمّد (ص) شه اقلیم وجود

که به فرماندهی عالم امکان آمد

ای شه منتظر از منتظران چهره مپوش

که دگر جان به لب از محنت هجران آمد

همه گویند که مفتاح فرج صبر بود

صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد(۷۰)

چهل حدیث گهربار منتخب

قال الا مام المهدی، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف:

۱ -الَّذی یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَهٌ وَ أئِمَّهٌ وَ خُلَفأُ اللّهِ فی أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فی بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (۷۱) .

ترجمه:

فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و أساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.

همچنین ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه می باشیم، حلال و حرام را می شناسیم، تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.

۲ - قالَعليه‌السلام :أنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بی یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلی وَشیعَتی (۷۲) .

ترجمه:

فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

۳ - قالَعليه‌السلام :أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إلی رُواهِ حَدیثِنا (أحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ أنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْکُمْ (۷۳) .

ترجمه:

فرمود: جهت حلّ مشکلات در حوادث - امور سیاسی، عبادی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و... - به راویان حدیث و فقهاء مراجعه کنید که آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها می باشم.

علائم و نشانه های قبل از ظهور نور

مرحوم شیخ صدوق و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

روزی حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّعليه‌السلام در جمع بسیاری از مردم سخنرانی می نمود؛ در ضمن فرمایشات خود، خطاب به مردم کرد و اظهار داشت:(17) .

ای مردم! پیش از آن که من از بین شما رحلت نمایم و مرا از دست دهید، آنچه می خواهید سؤال کنید و جویا بشوید تا از علوم من بهره مند گردید.

از بین افراد جمعیّت، شخصی به نام صعصعه بن صوحان از جای برخاست و سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دَجّال چگونه و در چه زمانی خارج می شود؟

امام علیّعليه‌السلام در جواب فرمود: پیش از خروج دجّال، علائم و نشانه هائی است که یکی پس از دیگری ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله:

مردم نسبت به نماز بی توجّه شده و کارهای دنیا و امور شخصی را در اولویّت قرار می دهند، نسبت به امانت بی اعتنا گشته و سهل انگاری می کنند، دروغ و دروغ گوئی را حلال و توجیه می نمایند؛ و نیز رباخواری شایع و عادی گردد.

مردم ساختمان ها را محکم و مجلّل بنا می کنند، دین و احکام شریعت را با دنیا و اموال آن مبادله می نمایند، افراد سفیه و بی خرد برای اجراء امور جامعه برگزیده می شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار می گیرند، دید و بازدید خویشاوندان با یکدیگر قطع می گردد.

و پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی انجام می پذیرد؛ و خونریزی، عادی و ساده گردد، حلم و بردباری مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.

رؤساء و حکماء، اشخاصی فاجر و فاسق باشند، کارگزاران و گردانندگان امور جامعه، افرادی ظالم و بی باک خواهند بود؛ و عارفان عالم، نسبت به دین خائن باشند؛ قاریان، قرآن را وسیله معاش و خودنمائی قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رایج گردد، تهمت و ارتکاب گناه عادی و ساده باشد.

قرآن را - فقط - زیبا بنویسند و زیبا بخوانند (بدون آن که توجّهی به معنا و محتوای آن داشته باشند؛ و نیز بدون آن که در امور زندگی و موقعیّت کاری خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزیّن و مجلّل - ولی بی محتوا - باشد، دل ها از یکدیگر جدا و بلکه مخالف همدیگر گردند، عهد و وفا اهمیّتی نداشته؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادی و تجاری مشارکت نمایند.

افراد فاجر و فاسد - به جهت ایمنی از شرّشان - مورد احترام قرار می گیرند، دروغ گویان تصدیق و تأیید می شوند، هرکس نسبت به دیگری بدبین و مشکوک می باشد؛ و به همدیگر جسارت و توهین روا داشته و انجام می دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... می شوند؛ و همچنین از جهت قیافه، زنان و مردان شبیه یکدیگر می گردند.

برای هر قضیّه و جریانی شهادت دهند، بدون آن که در جریان أمر و یا از واقعیّت خبر داشته باشند و یا بدانند که حقّ با کیست.

مردم احکام و مسائل دین را می آموزند نه برای دین، بلکه برای دنیا و معاش، آن ها دنیا و متعلّقات آن را باارزش و عظیم بدانند؛ ولی آخرت را بی ارزش و هیچ محسوب نمایند.

گرگان صفتان، لباس میش بر تن کنند؛ ولی دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.

سپس حضرت امیرالمؤمنین علیّ صلوات اللّه علیه افزود:

در یک چنین زمانی هرکس و هر مؤمنی به دنبال پناهگاهی می گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج می کند، در حالی که چشم راست ندارد و چشم چپش در پیشانی او همچون ستاره صبح می درخشد، در پیشانیش نقش کافر می باشد.

او سوار بر الاغی سفید رنگ خواهد بود و به سوی شامات حرکت می کند و در محلّی به نام بیداء - که بین مکّه معظّمه و مدینه منوّره واقع شده است - درون زمین فرو می رود؛ و تمام تابعین و پیروان او حرام زاده هستند.

سپس امام زمانعليه‌السلام ظهور و قیام می نماید؛ و نیز حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام حضور می یابد و پشت سر او نماز می خواند(18) .

همچنین مرحوم شیخ مفید آورده است:

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: پیش از آن که حضرت قائم - آل محمّدعليهم‌السلام - قیام و ظهور نماید؛ به جهت زیادی معصیت و گناه، مردم به وسیله آتش و نور سرخی که در آسمان نمایان می شود مورد زجر و سختی قرار می گیرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آید، در بصره خونریزی شود و ساختمان هایش خراب و اهل آن فانی گردند، در عراق خوف و وحشتی حاکم شود که راه فرار و نجاتی بر آن ها نباشد(19) .

حوادث ظهور و خروج نور

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام به بعضی از دوستان خود فرمود: دست از پا خطا نکنید و مشغول انجام وظایف خود باشید تا زمانی که علائم و نشانه هائی که برایت مطرح می کنم آشکار شود.(20)

قبل از ظهور امام زمانعليه‌السلام بین مردم یک درگیری وسیعی انجام خواهد شد و جمع بسیاری کشته می شوند، بعد از آن شخصی به عنوان سُفیانی، لشکری را متشکّل از هفتاد هزار مرد جنگی و مسلّح، به سوی کوفه بسیج می کند و در نتیجه آن خونریزی و غارت اموال و نفوس بسیاری رُخ می دهد.

در همین بین، لشکری از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم های مخصوصی حرکت می کنند که در بین آن ها تعدادی از یاران امام زمانعليه‌السلام نیز وجود دارد.

سپس لشکر خراسانی با لشکر سفیانی در بین شهر حیره و کوفه با یکدیگر درگیر می شوند.

سپس سفیان متوجّه خواهد شد که مهدی موعودعليه‌السلام ظهور کرده است و آن حضرت در حال حرکت به سوی مکّه می باشد، به همین جهت گروه عظیمی را جهت تعقیب آن حضرت روانه می کند.

پس چون لشکر سفیانی هنگامی که در محلّی به نام بیداء - بین مکّه و مدینه - برسند و فرود آیند، ندائی از آسمان به زمین خطاب می شود که: تمامی نیروهای سفیانی را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، که اثری از آن ها باقی نباشد.

و امّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هایشان را به پشت بر می گرداند و به صورت و قیافه سگ در می آیند و مسخ می شوند.

سپس در یک چنین زمانی حضرت ولیّ عصر، امام زمانعليه‌السلام در کنار کعبه الهی قرار گرفته و بر دیوار آن تکیه زده و به اهل زمین خطاب می نماید و می فرماید:

ای مردم! ما برای یاری دین خدا آمده ایم و هرکس مایل باشد، می تواند به گروه ما بپیوندد.

و به دنباله آن می افزاید: ما اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستیم؛ و از هر فردی نسبت به خداوند متعال و رسولش نزدیک تر و اولی تر می باشیم، پس هرکس بخواهد که نسبت به حضرت آدم، نوح و ابراهیم؛ و همچنین نسبت به تمامی پیامبران الهی، حتّی حضرت محمّد صلوات اللّه علیهم با من مذاکره و احتجاج کند، آماده ام.

پس از آن، می فرماید: آیا خداوند متعال در قرآن نفرموده است:( إنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْراهی م وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ ذُریَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) (21) .

من تداوم بخش و خلف آدم و نوح هستم، من برگزیده ابراهیم و محمّد صلوات اللّه علیهم هستم، هر که می خواهد پیرامون قرآن و یا پیرامون سنّت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من احتجاج و مناظره نماید، آماده ام؛ چون از هرکس دیگری به آن ها نزدیک تر و به آن ها آشناتر هستم.

بعد از آن، در ادامه فرمایشات خود می افزاید: آن هائی که کلام مرا شنیدند و متوجّه شدند، خداوند آن ها را هدایت نماید.

ضمناً شنوندگان حاضر، این مطالب و مسایل را به دیگران که غایب هستند گزارش دهند...

امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود: در چنین موقعیّتی خداوند متعال اصحاب و یاران حضرت حجّتعليه‌السلام را که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر می باشند، جمعشان می نماید، همان طوری که در قرآن چنین فرموده است:

( أیْنَما تَکُونُوا یَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ قَدیرٌ ) (22) .

سپس این تعداد افراد با امام زمانعليه‌السلام بیعت می کنند؛ و عهد و میثاق حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد اوست که از پیامبران یکی از پس دیگری به إرث نهاده شده است.

حضرت باقر العلومعليه‌السلام در پایان افزود: امام زمانعليه‌السلام از فرزندان حسین بن علیّعليهما‌السلام می باشد که خداوند متعال قضیّه قیام آن حضرت را در یک شب تنظیم و اصلاح می نماید و نام مبارک و گرامی او همانند نام جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود(23) .

قانون پیاده رو و سواره

بنابر فرمایش امام موسی کاظمعليه‌السلام که فرمود:

هنگامی که حضرت صاحب أمر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و سلام اللّه علیه) ظهور نماید، قانونی را برای عبور و مرور از خیابان ها و پیاده روها تعیین و به مرحله اجراء در می آورد، که به شرح ذیل می باشد:

کلّیه سواره ها - موتوری، ماشین، دوچرخه، الاغ و... باید از خیابان حرکت و عبور نمایند.

و کلّیه پیاده ها باید از پیاده رو استفاده و رفت و آمد نمایند.

تبصره:

هر سواره ای که از پیاده رو استفاده و حرکت نماید، چنانچه برخوردی با عابر کند و آسیبی به او برساند، مقصّر و ضامن است و باید خسارت او را پرداخت کند.

هر پیاده و عابری که از خیابان استفاده و رفت و آمد نماید، هرگونه آسیبی توسّط سواره ای به او برسد ضمانتی برایش نیست و خسارت بر عهده خودش می باشد(24) .

همچون شمایل جدش ظاهر می شود.

روزی حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم در جمع بعضی از شاگردان خود پیرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف، چنین اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را می بینم که در حال ورود به مکّه معظّمه می باشد، در حالتی که پیراهن و عبای رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر تن؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و کفش های وصله دارش را در پای خود کرده؛ و نیز چوب دستی او را در دست گرفته و به عنوان یک چوپان به همراه چند گوسفند می آید تا داخل مکّه گردد...

با این که صدها سال از عمر مبارکش سپری شده، امّا با شکل و قیافه جوانی شاداب ظاهر می گردد و هیچ أثر پیری در او دیده نمی شود؛ و به تنهائی وارد مسجدالحرام و به کعبه پناهنده می گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئیل به همراه میکائیل و تعدادی از دیگر ملائکه نازل می شوند و نزد حضرت ولیّ عصر، امام زمان صلوات اللّه علیه می آیند.

در این هنگام، جبرئیلعليه‌السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف گوید: ای سرور من! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن، امام زمانعليه‌السلام دستی بر صورت خود می کشد و اظهار می دارد: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که وعده اش فرا رسیده و ما را وارث زمین گردانیده است و جایگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترین پاداش را برای عمل کنندگان مخلص قرار داده است.

بعد از آن، حضرت بین رکن و مقام می ایستد و با فریادی رعدآسا ندا می دهد: ای کسانی که خدا شما را برای یاری من ذخیره داشته است، به پاخیزید و به سوی من بشتابید و مرا یاری کنید.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه فرمایش خود افزود: صدای امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسید.

و چون این صدا به گوش همه برسد، تمامی اصحاب و یاران آن حضرت کمتر از یک چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، که تعداد آن ها سیصد و سیزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامی افراد با حضرت بیعت خواهند کرد؛ و اوّل کسی که دست امام زمان را می گیرد و بیعت می کند، جبرئیل امینعليه‌السلام است و پس از آن سایر ملائکه که بر زمین فرود آمده اند؛ و سپس جنّیانی که در رکاب آن حضرت باید باشند و بعد از آن ها مؤمنینی که کنار آن حضرت اجتماع کرده اند، بیعت می نمایند(25) .

ظهور نور در مدینه و اعدام دو جنایت کار

یکی از اصحاب و شاگردان امام صادقعليه‌السلام ضمن پرسش های متعدّدی از آن حضرت سؤال کرد:

وقتی امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه برنامه خود را اجرأ نماید، به کدام شهر رهسپار خواهد شد؟

فرمود: به مدینه جدّم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعت می نماید؛ و چون حضرت - ولیّ عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - وارد مدینه منوّره گردد حوادثی عجیب رخ می دهد؛ مؤمنین در شادکامی و سرور قرار خواهند گرفت و کافران در ذلّت و بدبختی خواهند بود.

سپس حضرت وارد مسجدالنّبی می شود و کنار قبر جدّش رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می آید و با صدای بلند می گوید: ای جمع خلایق! آیا این قبر جدّم رسول اللّه است؟

خواهند گفت: آری، ای مهدی آل محمّد!

پس از آن اظهار می فرماید: چه کسانی کنار قبر او قرار گرفته اند؟ گویند: دو هم نشین او، ابوبکر و عمر کنار آن حضرت دفن شده اند.

امام زمان (عجّ) با این که از واقعیّت أمر آگاه است، مطرح می نماید: چرا از بین تمام امّت فقط این دو نفر اینجا دفن شده اند؟

آیا احتمال نمی دهید که کسانی دیگر دفن شده باشند؟

در جواب گویند: غیر از آن دو نفر کسی دیگر کنار حضرت رسول دفن نشده است، چون که آن دو خلیفه آن حضرت بوده اند.

بعد از آن می فرماید: آیا کسی از شماها در این موضوع - و دفن آن دو نفر - شکّ و شبهه ای ندارد؟

همه خواهند گفت: خیر.

و چون مدّت سه روز از این جریان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر کنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن که تغییری در شکل و قیافه آن ها پدید آمده باشد؛ و سپس دستور می دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختی خشک آویزان کنند؛ و آن درخت سبز و دارای میوه گردد و کسانی که ولایت و حکومت آن ها را قبول داشته اند، گویند: این دو نفر، چه افراد شریفی بوده اند؛ اکنون حقّ بر همگان آشکار شد و ما پیروز گشتیم.

بعد از آن ندائی از طرف حضرت مهدی (عجّ) به گوش همگان می رسد: دوستداران این دو نفر هر که هست، سر جای خود بایستد و آن هائی که مخالف این دو می باشند، در سمتی دیگر قرار گیرند.

چون جمعیّت از یکدیگر جدا شوند، به دستور آن حضرت، باد سیاه و وحشتناکی می وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت می سوزاند.

سپس حضرت دستور می دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده می شوند و اجتماعی عظیم از اقشار مختلف گرد هم آیند.

بعد از آن، حضرت ضمن خطبه ای مفصّل تمام جنایت ها و ظلم هائی که از حضرت آدم به بعد شده، برای جمعیّت بازگو می فرماید تا آن موقعی که به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها و امیرالمؤمنین امام علیّعليه‌السلام حمله کردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بین در و دیوار سقط کردند.

و جریان کربلاء و شهادت امام حسینعليه‌السلام و یارانش و نیز اسارت اهل بیت ش را، همچنین به شهادت رسیدن تمامی ائمّه و ذراری آن ها و تمام ظلم و جنایاتی که بر علیه مؤمنین انجام گرفته است و نیز عمل های زنا که در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمانعليه‌السلام - به تمامی آن ها اشاره می نماید.

و چون همه ظلم ها و جنایت ها را برشمارد، با دلیل و برهان بر علیه آن دو نفر اثبات می نماید و آنها نیز می پذیرند و اعتراف می کنند.

پس از آن که اعتراف کردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص می کند و دستور می دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشی از درون زمین خارج می گردد و آن ها را می سوزاند، سپس باد شدیدی می وزد و خاکستر آن ها را متلاشی و پراکنده می کند(26) .

تهیه آذوقه لشکر امام زمان

مرحوم شیخ صدوق، کلینی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:

حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقرالعلومعليهما‌السلام حکایت فرماید: هنگامی که امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجّه الشّریف ظهور نماید و بخواهد قیام نماید، قیام خود را از مکّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر کوفه حرکت می کند.

و قبل از آن که به همراه لشکر و یاران خویش حرکت نماید، منادی حضرت در بین جمعیّت، نداء دهد: کسی حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل کند، سپس حضرت دستور می دهد تا سنگ حضرت موسی بن عمرانعليه‌السلام - که به مقدار بار شتری است - برداشته شود و همراه نیروها آورده شود، پس در هر منزلی که فرود آیند، از آن سنگ چشمه ای از آب گوارا جاری گردد که هر گرسنه ای از آن میل کند، سیر گردد؛ و نیز هر تشنه ای از آن آب بیاشامد، سیراب شود و نیازی به طعام و مایعات نخواهند داشت.

و این آذوقه خوراکی و آشامیدنی برای تمامی افراد لشکر امام زمانعليه‌السلام می باشد، تا هنگامی که در نجف اشرف و کوفه وارد شوند(27) .

پیراهن یوسف و ابراهیم کجاست؟

مرحوم شیخ صدوق، راوندی و بعضی دیگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حکایت کند:

روزی در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین نشسته بودم، آن حضرت فرمود: آیا می دانی پیراهن حضرت یوسفعليه‌السلام چه بود و کجاست؟

عرض کردم: خیر، نمی دانم؛ شما بفرمائید تا فرا بگیرم.

امامعليه‌السلام فرمود: چون حضرت ابراهیمعليه‌السلام را خواستند داخل آتش بیندازند، جبرئیل امینعليه‌السلام پیراهنی از لباس های بهشتی برایش آورد و بر او پوشانید و آتش در مقابلش سرد و بی أثر شد.

و در آخرین روز حیاتش آن را تحویل حضرت اسحاقعليه‌السلام داد و او نیز پیراهن را بر حضرت یعقوبعليه‌السلام پوشانید که اندازه قامت او بود.

و هنگامی که حضرت یوسفعليه‌السلام به دنیا آمد، پدرش آن پیراهن را بر یوسف پوشانید، تا آن جائی که همان پیراهن را توسّط برادرانش برای پدر خود - که نابینا گشته بود - فرستاد و او بینا گردید و این همان پیراهن بهشتی بود.

عرض کردم: اکنون آن پیراهن کجاست و چه خواهد شد؟

فرمود: الا ن نزد اهلش می باشد و در نهایت، تقدیم قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه خواهد شد.

و هنگامی که آن حضرت ظهور نماید، آن پیراهن را بر تن مبارک خود می نماید و تمام مؤمنین در شرق و غرب دنیا، هر کجا که باشند بوی خوش آن را استشمام خواهند کرد.

و او - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - در تمام امور وارث تمامی پیغمبران الهی می باشد.(28) .

سرزنش در برگرداندان هدایا

مرحوم شیخ صدوق، کلینی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان، به نقل از حسن بن فضل حکایت کنند:

روزی وارد عراق شدم و بر این تصمیم بودم که خار نشوم و حرکت نکنم، مگر آن که شواهد و نشانه های کافی از حضرت ولیّ عصر، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف دریابم و در ضمن با خود گفتم: آن قدر اینجا می مانم تا به خواسته خود برسم، گرچه فقیر شوم و با گدائی امرار معاش کنم.

پس از گذشت چند روزی، نزد یکی از سفیران و نمایندگان حضرت به نام محمّد بن احمد آمدم و از او در رسیدن به مقصود خود تقاضای کمک کردم.

او در جواب اظهار داشت: داخل فلان مسجد برو، آن جا شخصی را ملاقات می کنی که تو را راهنمائی می نماید.

به همین جهت حرکت کردم و هنگامی که وارد آن مسجد شدم، شخصی نزد من آمد و چون نگاهش بر من افتاد خندید و گفت: غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به سفر حجّ خواهی رفت و سپس سالم به سوی خانواده و فرزندانت برمی گردی.

با شنیدن این پیش بینی ها، دلم آرام گرفت و مطمئن شدم، ولی با خود گفتم: باید حتما نشانه و دلیل آن را ببینم، إن شاء اللّه.

موقعی که به منزل بازگشتم، شخصی کیسه ای را که در آن چندین دینار و تعدادی لباس بود، درب منزل آورد و تحویل من داد؛ و پس از خا حافظی رفت.

در آن حال بسیار افسرده خاطر شدم و با خود گفتم: نصیب و سهم من همین بوده است؛ و از روی نادانی آن ها را به ضمیمه نامه ای گلایه آمیز پس دادم.

پس از گذشت مدّتی از این کار جاهلانه خود پشیمان شده و گفتم: نسبت به مولایم حضرت صاحب الا مرعليه‌السلام کافر و بی اعتبار شده ام، لذا نامه ای دیگر نوشتم و از کردار ناشایست خود، عذرخواهی کرده و اظهار پشیمانی و توبه نمودم.

و چون نامه را فرستادم، حرکت کردم تا برای انجام و اقامه نماز آماده شوم.

در این بین فکرهای گوناگونی مرا احاطه کرده بود؛ و در افکار خویش غوطه ور بودم که ناگهان همان شخصی که کیسه پول و لباس ها را آورده بود، دو مرتبه وارد شد و مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: ای حسن بن فضل! رفتار بدی را انجام دادی، چون که هنوز امام و مولایت را نشناخته ای.

سپس در ادامه سخن خویش افزود: ما در بعضی موارد جهت تبرّک مقدار اندکی پول و غیره برای دوستانمان می فرستیم، بدون آن که از ما سؤال و تقاضائی کرده باشند؛ و سپس آن شخص نامه ای را به دستم داد و رفت.

هنگامی که نامه را گشودم، در آن چنین مرقوم شده بود:

ای حسن بن فضل! در رابطه با این که هدیه ما را برگرداندی اشتباه کرده ای، پس اگر چنانچه به درگاه خداوند متعال توبه نمائی، خداوند توبه ات را پذیرا می باشد.

امّا نسبت به مقدار دیناری که برایت فرستاده بودیم و آن ها را برگرداندی، در موردی دیگر مصرف کردیم؛ ولیکن لباس را قبول بکن که برای انجام مراسم و مناسک حجّ، در این لباس احرام ببندی(29) .

ریگ طلا در طواف کعبه

مرحوم شیخ طوسی رحمه اللّه علیه در کتاب خود به طور مستند حکایت نموده است:

شخصی به نام أزُدی - آودی - گفت: سالی از سال ها به مکّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف کعبه الهی در دور ششم بودم، که ناگهان اجتماع عدّه ای از حاجیان - در سمت راست کعبه - توجّه مرا جلب کرد، مخصوصا جوانی خوش سیما و خوشبو، با هیبت و وقار عجیبی که در میان آن جمع حضور داشت، توجّه همگان جلب او گشته بود.

پس نزدیک رفتم و آن جوان را در حال صحبت دیدم که چه زیبا و شیرین، سخن مطرح می فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله ای با او سخن گویم، ولی افرادی مانع من شدند.

پرسیدم: او کیست؟

گفتند: او فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که هر سال در کنگره عظیم حجّ، در جمع حاجیان شرکت می فرماید و با آن ها صحبت و مذاکره می نماید.

با صدای بلند گفتم: من دنبال هادی می گردم، ای مولایم! مرا نجات بده و هدایت و یاریم فرما.

پس با دست مبارک خود مُشتی از ریگ های کنار کعبه الهی را برداشت و به من فرمود: این ها را تحویل بگیر.

یکی از افراد حاضر جلو آمد و گفت: ببینم چه چیزی تقدیم نمود؟

اظهار داشتم: چند ریگی بیش نیست، وقتی دست خود را باز کردم، در کمال حیرت چشمم به قطعه ای طلا افتاد.

در همین لحظه آن جوان خوش سیما نزدیک من آمد و اظهار داشت: حجّت برایت ثابت گردید و حقّ روشن شد، از سرگردانی نجات یافتی، اکنون مرا می شناسی؟

عرضه داشتم: خیر، شما را نمی شناسم!

فرمود: من مهدی موعود هستم، من صاحب الزّمان هستم، من تمام دنیا را عدالت می گسترانم، بدان که در هیچ زمانی زمین از حجّت و خلیفه خدا خالی نخواهد بود.

و سپس در ادامه فرمایش خود افزود: توجّه کن که موضوع و جریان امروز امانتی است بر عهده تو، که باید برای اشخاص مورد وثوق و اطمینان بازگو و تعریف نمائی(30) .

خلیفه تمام انبیاء و ائمه در شهر کوفه

امام صادقعليه‌السلام در ادامه سخنان مفصّلی که برای یکی از اصحابش به نام مفضّل مطرح فرموده است، چنین حکایت نماید:

در آن هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف) ظهور نماید، پایگاه و مرکز حکومتش شهر کوفه خواهد بود.

و چون از مکّه معظّمه و مدینه منوّره حرکت نماید و داخل شهر کوفه گردد، اوّلین سخن آن حضرت با مردم چنین است:

ای جمع خلایق! آگاه و هوشیار باشید، هر که مایل است حضرت آدم و شیث را بنگرد، نزد من آید؛ همانا که من خلیفه آن ها هستم.

هرکس بخواهد که حضرت نوح و سام را ببیند، سوی من بیاید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که تصمیم دارد حضرت ابراهیم و اسماعیل را مشاهده نماید، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هرکس علاقه دارد حضرت موسی و یوشع را بشناسد، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که دوست دارد حضرت عیسی و شمعون را بنگرد، سوی من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

هر که شیفته دیدار حضرت محمّد مصطفی و امیرالمؤمنین است، نزد من آید که من خلیفه آن ها هستم.

هر که میل دارد بر حسن و حسین نگاه کند، نزد من آید که من جانشین آن ها هستم.

هر که علاقه مند دیدار اهل بیت و ائمّه اطهار است، نزد من آید که من خلیفه آن ها می باشم.

ای مؤمنین! بشتابید به سوی من تا شما را به تمام آنچه آگاهید و آنچه ناآگاه هستید آشنا سازم؛ هرکس آشنا به کتاب های آسمانی است، توجّه کند و گوش فرا دهد.

سپس امام زمانعليه‌السلام مقداری از کتاب حضرت آدم و شیث و نیز مقداری از کتاب حضرت نوح و ابراهیمعليهم‌السلام را تلاوت می فرماید و مواردی که از آن ها را تحریف و دگرگون شده است مطرح می نماید؛ و پس از آن نیز آیاتی از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و امام علیّعليه‌السلام تألیف و جمع آوری نموده - تلاوت می فرماید.

و تمام مسلمان ها گویند: قرآنی که بر محمّد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است، این است که حضرت تلاوت می نماید.

پس از آن، امام علیّعليه‌السلام رجعت و ظهور می نماید و علائم ایمان و کفر بر چهره هرکس آشکار می گردد(31) .

هفده نوع اطلاعات

مرحوم کلینی - صاحب کتاب شریف کافی - به نقل از برادرش، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:

سؤال های مختلفی را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمری رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال های مرا از حضرت حجّتعليه‌السلام دریافت نماید.

پس از گذشت مدّتی کوتاه، جواب کلّیه آن سؤال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم:

آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤال کردی، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوحعليه‌السلام می باشد.

و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه و روش برادران یوسفعليه‌السلام است.

و امّا نسبت به فقّاع، حرام می باشد؛ ولی آب جو - که در منازل گرفته می شود - مانعی ندارد.

و آنچه از اموال - به عنوان خمس، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت می کنیم، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازی به آن نیست.

و نسبت به زمان ظهور و فرج، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است.

و کسانی که معتقد باشند که امام حسینعليه‌السلام زنده است و کشته نشده، کافر و گمراه خواهند بود.

و حوادث و مسائلی که رخ می دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم.

امّا محمّد بن عثمان عَمری، خداوند از او و از پدرش راضی و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته های او همانند نوشته من می باشد.

و امّا محمّد بن علیّ بن مهزیار اهوازی، خداوند دل او را نورانی و روشن نماید و شکّهای او را زایل گرداند.

و آن مقدار پولی را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - برای ما فرستاده، مورد قبول نیست؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانی حرام است.

امّا محمّد بن شاذان، مردی از شیعیان و دوستان ما می باشد.

و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش، چون که من و پدران من از آن ها بیزار می باشیم.

و آن هائی که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بی جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.

و امّا خمس - یعنی سهم امام و سهم سادات - را برای شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، می توانند مورد استفاده قرار دهند.

و آن هائی که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازی نداریم که برای ما چیزی ارسال نمایند.

و نسبت به علّت وقوع غیبت: اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است:( وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ ) .(32) یعنی؛ از بعضی مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتی شما خواهد شد.

و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکی از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولی من هنگامی ظهور می نمایم که هیچ ظالمی قدرت و اراده ای ندارد.

امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیری شود؟

همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوی آن را پوشانیده باشد، بدانید که من برای موجودات زمینی وسیله امنیّت و آسایش هستم، همان طوری که ستارگان برای اهل آسمان امان هستند.

و از آنچه برایتان مفید نیست و سودی ندارد، سؤال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعی نمائید برای تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.

و در خاتمه، ای اسحاق! سلام بر تو و بر کسانی باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروی کنند.(33) .


3

4

5

6