خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان15%

خاطراتی از صالحان نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

خاطراتی از صالحان
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19749 / دانلود: 4972
اندازه اندازه اندازه
خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاطراتی از صالحان

نویسنده: احمد شهامت پور.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

مقدمه مؤلّف

تاریخ گویای اتفاقات و وقایعی است که در زمان گذشته، به وقوع پیوسته و می تواند برای آیندگان درس باشد، سرمشق زندگی باشد، عبرت باشد. مردم هر زمان نیز بنا بر مسؤولیتی که خداوند متعال در مقابل آیندگان بر دوش آنها نهاده باید دیدنی ها و شنیدنی های خود را به نسل های آینده منتقل نمایند. چنان که خداوند متعال در قرآن مجید اخبار گذشتگان را برای نسل های آینده بشریت در داستان های مختلف و متنوّع؛ همچون داستان حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیمعليهم‌السلام در مراحل مختلف پیامبری آنان؛ از قبیل امر به ذبح اسماعیلعليه‌السلام و مبارزه با نمرود و شکستن بت ها در بت خانه بزرگ بابل و انداخته شدن او در آتش و داستان حضرت یوسف صدّیق و میراندن عزیر پیغمبر و زنده نمودن او پس از صد سال و گاو بنی اسرائیل و امثال اینها را جهت هدایت و راهنمایی و پیروی از مکتب انبیاء نقل نموده تا بندگان الهی با چشم باز قدم در صراط مستقیم نهند و به سرمنزل مقصود رسند.

(لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ )؛(۱)

«هر آینه در داستان های انبیاء،پندی است برای صاحبان اندیشه و خرد»

راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب تا هر کسی نگاه کند پیش پای خویش لذا حقیر کمترین، آنچه را که در سنین عمرم از محضر بزرگان بدون واسطه یا باواسطه آموخته ام به رشته تحریر درآوردم، باشد که آیندگان از روش گذشتگان درس و پند گرفته و آشنا به اخلاق و روحیات آن بزرگان شوند. و رهروانی که در جستجوی حقیقت می باشند، از راهی که صالحان و پاکدامنان در گذشته طیّ طریق نموده و به مقصد رسیده اند، راه آن ها را پیموده و به سرمنزل مقصود که رضوان الهی است نائل گردند. ان شاء اللَّه.

در مورد وقایعی که از نظر گرامی تان می گذرد، متذکر می شوم: حقیر این نوشتار را صرفاً جهت نقل وقایعی که در زمان گذشته رخ داده، نوشته ام، و در معرض استفاده شما خواننده عزیز قرار داده و انتظار دارم شما هم به دور از هر حبّ و بُغضی داستان های این کتاب را مطالعه نمایید و اندرز لازم را از گفتار و کردار صالحین و کُمّلین(۲) که از آنها نام برده شده گرفته و در راهی که آنها سیر نموده اند، شما هم در حدّ توان قدم بردارید.

و اگر احیاناً به اشتباهی و یا کم و کاستی برخورد نمودند بدون هرگونه چشم پوشی بر حقیر منت نهاده آنها را تذکّر دهند؛ زیرا غیر معصوم خالی از اشتباه و لغزش نمی باشد.

در خاتمه خداوند متعال را شاکرم که این توفیق را نصیب حقیر کمترین نمود که در جمهوری اسلامی ایران در زمانی که سکان کشتی اقیانوس پیمای انقلاب اسلامی در امواج پرتلاطم و کوه پیکر جهان مادیت به مصداق

( وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کالْجِبالِ ) (۳)

در کف با کفایت شخصیتی چون خلف صالح امام راحل، مقام معظم رهبری حضرت آیت اللَّه خامنه ای (ادام اللَّه ظلّه العالی علی رؤوس المسلمین) می باشد، با الهام بخشی پروردگار مهربان این نوشتار را به پایان برسانم.

السلام علینا و علی عباداللَّه الصالحین من اللَّه التوفیق و علیه التّکلان آمین رب العالمین الاحقر: احمد شهامت پور

بخش اول:خاطراتی از صالحان

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

و به نستعین یادواره و خاطراتی از صالحان احب الصالحین و لستُ منهم لعلّ اللَّه أن یرزقنی صلاحاً

شبی در جمع دوستان به گفتگو نشسته بودیم، سخن از اولیای خدا و کرامات ایشان به میان آمد، دوستی از دوستان که در جمع شرکت داشت از حقیر خواست جمله ای از مشاهدات و شنیدنی های خود را که از صالحان و دوستان خدا در خاطر داشتم بازگو نمایم. من هم از باب «عند ذکر الصالحین تتنزّل الرّحمه»(۴) شروع به نقل داستان نمودم. حاضرین مجلس از شنیدن آن وقایع در لذتی معنوی فرو رفتند و از حقیر کمترین خواستند آنچه را که در طیّ سالیان متمادی در برخورد با بزرگان و صلحا به خاطر سپرده بودم به رشته تحریر درآورم، لذا این پیشنهاد انگیزه شد آنچه از مشاهدات و شنیدنی ها که در خاطر داشتم به تحریر درآوردم تا درسی آموزنده و طریقی روشن برای سالکین راه حقّ باشد. (انشاء اللَّه)

یکی از صالحین تاریخ معاصر ما مرحوم آیت اللَّه آقا شیخ مرتضی زاهد بود. او مردی متّقی و مزیّن به زینت زهد و کاملاً وارسته از علایق دنیوی و متوجه به عالم آخرت بود و در راه تحصیل رضایت پروردگار و کسب فضایل معنوی به مقام تهذیب نفس و هم به مقام هدایت خلق رسیده بود. او خود جز به رضا و سخط الهی فکر نمی کرد و مردم را تشویق به عمل کردن به واجبات و نهی از محرمات می نمود. او همه عمر خویش را در طریق ارشاد خلق خدا صرف نموده و در اثر مواعظ و تربیت و تعلیم و تعلم خالصانه ای که برای خداوند متعال انجام می داد، شاگردانی تربیت نموده بود که هر یک از آنها از صلحا بودند. معظّم له به برکت متابعت دستورات شرع مقدّس و عمل به احکام الهی صاحب نفوذ کلام شده بود.

شاگردانی که از مواعظ ایشان استفاده می نمودند گاهی مصالح و مفاسد امورشان را در ضمن موعظه ایشان استنباط می نمودند و گاهی به طور ضمنی جناب شیخ خیر و شرّشان را به آنها گوشزد می نمودند. آری بنده ای که شب و روزش را به یاد معبود و محبوب خود بگذراند و آیینه قلبش را به یاد پروردگار خود صیقل دهد، دل او محلّ الهام باری تعالی گشته، آنچه را که عوام الناس در آیینه زنگار گرفته دلشان نمی بینند، آن پیر عارف در جلوه جمال محبوب می بیند.

میلاد مرحوم جناب شیخ

آقا شیخ مرتضی زاهد در سال ۱۲۴۷ هجری شمسی در تهران در محله حمام گلشن معروف به دارالمؤمنین دیده به جهان گشود. والد گرامی اش «آخوند ملا آقا بزرگ» یکی از مبلغین و روضه خوان های حضرت سیدالشهداعليه‌السلام و از واعظان توانا و بلندآوازه شهر تهران بود و در اثر شهرتی که پیدا کرده بود به او لقب «مجد الذاکرین» داده بودند. (رحمه‌الله علیهما)

اساتید مرحوم جناب شیخ

بنابر نقلی که در جلد ششم گنجینه دانشمندان آمده است: مرحوم شیخ ابتدا درس های مقدماتی را نزد والد خویش جناب مجد الذاکرین تلمذ نموده و بعضی دیگر از دروس را نزد فضلای تهران فرا گرفتند و آنگاه به صورت رسمی از طلبه های مدرسه مروی شده و درس های معروف به سطوح را از اساتید مدرسه مروی، به خصوص مرحوم آقا میرزا مسیح طالقانی تلمذ نموده و سپس از محضر اساتیدی چون حضرت آیت اللَّه حاج سیّد عبدالکریم لاهیجی و شهید مجاهد فی سبیل اللَّه حضرت آیت اللَّه آقای حاج شیخ فضل اللَّه نوری (نور اللَّه مرقده) استفاده نمودند. (رحمه‌الله علیهم اجمعین)

آینده نگری مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی، والد آیت اللَّه حاج سیّد محسن خرازی (دامت برکاته) یکی از شاگردان معظم له بود. ایشان نقل نمودند: در سنین جوانی مغازه ای در بازار تهران تهیه کرده بودم و مشغول به شغل خرازی بودم. روزی دلّالی جهت فروش چهل کارتن قرقره، به من مراجعه نمود. بنده هم به جهت عدم تجربه در کسب، پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. و قرار شد که روز بعد پذیرش معامله یا عدم آن را اطّلاع دهم. شب هنگام، طبق معمول در جلسه مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد شرکت نمودم. در ضمنِ موعظه، کلام خود را قطع نمودند و بدون مقدمه فرمودند: (آدمی که یک جعبه قرقره مصرف دارد، چهل جعبه معامله نمی نماید).

سپس صحبت خود را ادامه داد. من ناگهان متوجه شده و به خود آمدم که این جمله معترضه را در بین فرمایش خویش فرمودند، مورد خطابش بنده بودم. لذا صبح که بازار درب مغازه رفتم دلال مذکور به نزد من آمد و نظر مرا در رابطه با پیشنهاد خود خواستار شد. حقیر با ذهنیتی که از فرمایش دیشب مرحوم شیخ داشتم و خود را مصداق تذکّر ایشان می دانستم، به او گفتم، فعلاً یک کارتون از قرقره ها را به عنوان آزمایش بیاور. چنانچه از آن استقبال شد، بقیه آنها را معامله می نمایم. قرار معامله ما بدین صورت بسته شد. چند روزی از این معامله نگذشته بود که قیمت قرقره به وضع عجیبی تنزّل نمود. نتیجه آنکه اگر تذکّر و آینده نگری ایشان نبود، چهل کارتن قرقره را خریداری نموده بودم و در اثر تنزّل قیمت سرمایه خود را از دست داده و از هستی ساقط می شدم. آن مرحوم با این پیشگویی، مرا از ورطه ورشکستگی نجات بخشید.

عنایت پروردگار

شب به نیمه نزدیک می شد. تهران در تاریکی مطلق فرو رفته بود. گهگاهی چراغ های بادی و پیه سوز در سر چهارراه ها و کوچه ها سوسو می زد و گاهی در کنار چراغ ها، اوباش و قدّاره بندها به انتظار نشسته تا بیچاره بخت برگشته ای را در تاریکی شب، لخت و هستی او را به غارت ببرند. در این تاریکی شب، جوان نورسی با طمأنینه خاطر در حالی که در عالم معنویت فرو رفته بود، نه به تاریکی شب توجّه و نه ترسی از آن داشت، عبور می کرد. آن شب مجلس درس و موعظه شیخ به طول انجامیده بود. آن جوان مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی بود. ایشان نقل نمودند: آن شب که به درب منزل رسیدم، تازه به خود آمدم که شب به نیمه رسیده. درب را بسته دیدم. خواستم کوبه درب را به صدا درآورم، یادم آمد که در این وقت شب، مادرم به خواب رفته و با درب زدن، ایشان از خواب بیدار می شوند و این خلاف تعلیماتی است که از مجلس درس جناب شیخ گرفته ام و از طرفی با خود فکر نمودم که به منزل یکی از بستگان بروم، امّا ناامنی شب و تاریکی آن، و جوان بودنم مانع از تصمیم من شد. در حال تحیّر بودم که ناخودآگاه دستم به طرف درب خانه رفت. هنگامی که دستم به درب خانه رسید، درب بدون فشار باز شد. با خوشحالی وارد منزل شدم. دیدم مرحومه والده ام در خواب است. توضیحاً عرض کنم، در زمان سابق چراغ های نفت سوزی بود، به نام (لامپا) که پایه بلندی داشت و سه پایه هایی هم به بلندی چراغ بود که اگر چیزی را می خواستند گرم نگه دارند، چراغ را زیر آن سه پایه قرار می دادند. توجّه نمودم که مرحومه والده غذای مرا روی سه پایه قرار داده و در اثر دیر آمدن من، محتویات غذا به حالت خشکی درآمده. در هر صورت آنچه از غذا در ظرف مانده بود را آهسته تناول نمودم و به بستر خواب رفتم. اذان صبح که به جهت نماز بیدار شدیم، مادرم با کمال تعجب به من نگاه کرد. همه این مطالب مقدمه این جمله بود: فرمود: «سیّد مهدی تو چگونه داخل منزل شدی من که کلون درب خانه را انداخته بودم». تازه به خود آمدم، اینکه درب بسته در نیمه شب به رویم باز شد که این عنایتی از جانب پروردگار و کرامتی از کرامت های مرحوم جناب شیخ می باشد.

اگر تو گویی: آیا می شود مسیر شیخ را طی نمود؟ می گویم: آری. ابواب رحمت الهی به سوی همه بندگانش باز است؛

زیرا از طریق تقوای الهی که اتیان به واجبات و ترک محرمات است، می توان به این مقام والا رسید. همچنان که جناب شیخ رسیده بود.

تأثیر کلام جناب شیخ

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ قاسم آقا تهرانی واعظ باتقوا که از دوستان صمیمی حقیر به شمار می رفت مطلبی را از مرحوم حاج شیخ هادی تهرانی مشهور به حاج مقدّس که عالمی زحمت کشیده بود و سال ها محضر مرحوم شیخ مرتضی زاهد را درک کرده بود برایم نقل نمود بدین مضمون: روزی در محضر درس جناب شیخ جهت استفاده از مواعظ و انفاس قدسیه ایشان به اتفاق بعضی از دوستان حضور به هم رسانیده بودیم. پس از آنکه فاصله ای در اثر خستگی ایشان حاصل شد، حقیر به علّت کاری که در خارج داشتم مجلس ایشان را با خداحافظی ترک نمودم. مرحوم شیخ چون متوجه رفتن من شدند، فرمودند: مقدّس کجا می روی؟!

عرض کردم: آقا کار دارم و مرحوم شیخ، آهسته زیر لب فرمودند: «خدا بی کارت کند». کنایه از آنکه مجلسی را که مورد رضای پروردگار متعال و حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) می باشد ترک می کنی؟ حاج مقدّس فرمودند: در اثر نفوذ بیان جناب شیخ در حالی که مجالس زیادی داشتم، تا شش ماه کسی مرا دعوت نمی کرد و بیکار مانده بودم.

مصداق دیگری از نفوذ کلام جناب شیخ

در ایام گذشته، در بین جوانان متمکّن مرسوم بود، جهت زیبایی دندان های خود را به طلا مزیّن می نمودند. پدر بنده در همسایگی مرحوم شیخ مغازه ای داشت. و معظم له جهت ارتزاق روزمره زندگی خویش از مرحوم پدرم مایحتاج مخصوصی را خرید می کرد و هر دو الی سه ماه، بدهی خویش را بنابر قراردادی که فی مابین آنها بود، تصفیه می نمود. مرحوم پدرم شاگردی داشت به نام حسین آقا. ایشان برایم نقل نمود: روزی مرحوم شیخ، جهت خرید جنس به درب مغازه آمد. مرحوم پدرت با دیدن ایشان، لبخندی بر لبانش نقش بست. آن جناب چشمش به دندان های مزیّن به طلا شده ایشان افتاد. بلافاصله فرمود: «اصغرآقا حیف تو نیست که دندان های خود را به طلا زینت نموده ای؟» و پس از گرفتن جنس مورد نیاز خود، خداحافظی نموده و تشریف برد. حسین آقا به من گفتند: فردای آن روز، مرحوم پدرت به دندان سازی مراجعه و روکش های طلا را از دندان های خود خارج نمودند. اینچنین تأثیر کلام جناب شیخ بود که با یک جمله کوتاه (اصغر آقا حیف تو نیست...) پدرم را که در عنفوان جوانی بود متحوّل می نماید.

رویایی در فضیلت جناب شیخ رحمه‌الله

مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ عبدالکریم حقّ شناس که از علمای وارسته و مهذّب تهران بود، سالیان درازی در مسجد امین الدوله بازار، مشغول به تبلیغ احکام دین و احادیث اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام بود. شبی در مسجد ضمن موعظه به مناسبت، خوابی را نقل نمود، بدین مضمون: شبی از شب ها در عالم رؤیا وارد صحن مسجد جامع تهران شدم. مشاهده نمودم که حوض مسجد از شدّت سرما، یخ بسته است. در این هنگام جناب آقاشیخ مرتضی، وارد صحن مسجد شدند. اراده نمودند به طرف ایوان مسجد بروند؛ لکن به جای آنکه حوض را دور بزنند، پا به روی یخ حوض نهاده و از روی یخ های حوض گذشتند. حقیر خواستم، متابعت از جناب شیخ نمایم و از روی حوض بگذرم امّا ترسیدم از اینکه یخ حوض بشکند؛ لذا منصرف شدم و حوض را دور زدم و به نزد شیخ آمدم. از ایشان پرسیدم: شما چگونه از روی یخ های حوض عبور نمودید؟ آیا احتمال ندادید که یخ حوض بشکند

و درون حوض بیفتید؟ جناب شیخ در جواب بنده این جمله را فرمودند: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام می رسید»؛ یعنی از آنچه که خداوند متعال ما را از آن منع فرموده، دوری بجوییم و آنچه را که از واجبات فرمان داده به جا بیاوریم. صبح که از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم که خدمت ایشان برسم و خوابی را که دیده بودم، برای ایشان نقل نمایم.

راهی منزل ایشان شدم. درب خانه را زدم. خوشبختانه، جناب شیخ درب منزل را باز نمود. حقیر پس از عرض سلام و ارادت آنچه را که در عالم رؤیا دیده بودم، غیر از جمله ای که در جواب سؤال من فرمودند، برای ایشان نقل نمودم و منتظر تعبیر آن شدم. ایشان پس از کمی تأمّل جمله ای را که در خواب به بنده فرموده بودند، در بیداری عنوان کردند و فرمودند: «با ترک محرمات و اتیان به واجبات به این مقام می رسید». لذا انسان از طریق ترک گناهان و به جا آوردن واجبات الهی می تواند، راهی را که شیخ رفته طی نماید؛ زیرا ملاک رسیدن به قرب الهی، تقوا می باشد؛ همچنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده:( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَیاکُمْ ) .(۵)

آیت اللَّه حقّ شناس در طریق سلوک و مراقبه سخن درباره شخصیتی است که عمر با برکتش را در راه تهذیب نفس و مراقبه و ریاضات شرعیه به پایان برد. در این راه روز و شب کوشش نمود و در اثر جدیت خویش کمالاتی کسب نمود. و دارای تأثیر کلام شده بود و در این راستا جوانان بسیاری را جذب نموده و چون پروانه به

گرد شمع وجودش می گردیدند و در اثر تعلیم و تربیت معظم له مسیر تقوا و پرهیزکاری را طی می نمودند.

به فرمایش یکی از تربیت شدگان مکتب اخلاق او جناب حجّت الاسلام و المسلمین حاج آقا جاودان (آیت اللَّه حقّ شناس شکسته ای بود که به هزارها درست می ارزید. او نسبت به اوامر و نواهی پروردگار متعال؛ یعنی ترک محرمات و اتیان به واجبات اصرار مافوق طاقت داشت، تقید معظم له به تهجد و نماز اول وقت به جماعت و اجتناب از غیبت و دیگر محرمات در کمتر کسی از اقران او مشاهده می شد، امّا تقید ایشان به تهجد اظهر من الشمس بود؛ گرچه نمازشب بر ایشان واجب نبود، لکن او در رابطه با این مستحب در حدّ واجب به مصداق آیه شریفه( وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَّحْمُوداً ) (۶) با تمام وجود عمل می نمود، او الگوی شاخصی بود برای شاگردان و مریدان و دوستان خود. گاهی از لسان قرآن دیگران را تشویق می کرد، چون آیه شریفه( إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ....وَطَآئِفَهٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ.. .) (۷)

زمانی از لسان روایات اهل البیت همچون امثال این حدیث شریف «عن الصادقعليه‌السلام : فیما ناجی اللَّه عزّوجلّ به موسی بن عمرانعليه‌السلام أنّه قال یا بن عمران کذب من زعم أنّه یحبنی و إذا جنّه الیل نام عنّی ألیس کل محب یحب خلوه حبیبه»(۸)

و گهگاهی از لسان شعر ترغیب به تهجد می نمودند. امثال این اشعار:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده دمی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

و گاهی با نقل رؤیاهای صادقه مخاطبین را تشویق به شب زنده داری می کردند و می فرمودند: شب زنده داری بر عمر و روزی تان می افزاید.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و درس سحری بود

ضمناً می فرمودند هرچه خداوند متعال به من عنایت فرمود در رابطه خدمت به خلق خدا بود.

باید عرض کنم در حالی که در اواخر عمر، قدرت و توان خویش را از دست داده و حضور در مسجد و اقامه جماعت و موعظه از ایشان سلب شده بود؛ لکن مقید بود که احیای شب های مبارک رمضان را اقامه نمایند؛ زیرا هزاران نفر که اکثر آنان جوانان بودند در احیای ایشان شرکت و از مواعظ معظم له در این سه شب استفاده کرده و بهره مند می شدند. به خاطر دارم شبی در عالم رؤیا مکانی را که محل احیای معظم له بود به حقیر نشان دادند که متراکم از جمعیت بود. در عالم رؤیا فرمودند که اگر آقای حقّ شناس در این سه شب در احیاء شرکت نمی کردند (با حضرت ملک الموت ملاقات می کردند). کنایه از آنکه به ملاقات پروردگار نائل می گردیدند. بعد از این رؤیا روزی شرفیاب محضر ایشان شدم و صورت خواب را برایشان نقل نمودم. معظم له پس از شنیدن در جواب به بنده فرمودند همین مطلب را که در رؤیا به شما گفتند به بنده هم در خواب فرمودند.

خاطره ای از استخاره معظم له یکی از بستگان که حقیر خود شاهد بودم نقل نمود که در نوجوانی توفیق آشنایی با مرحوم آیت اللَّه حقّ شناس را خداوند متعال نصیبم نمود. مناسبتی در امر ازدواج کردن برایم پیش آمد. به محضر معظم

له شرفیاب شدم و از ایشان درخواست نمودم تا در مورد ازدواج حقیر استخاره نمایند. ایشان پس از آنکه با قرآن استخاره نمودند فرمودند (وضع شی ء در غیر محل می باشد) لکن به یاد ندارم به چه دلیل عمل به استخاره ننمودم. ناخودآگاه در امر ازدواج واقع شدم. بعد از ازدواج با عدم توافق اخلاق روبرو شدم و سالیان درازی با مشکلات عدیده ای زندگی را ادامه دادم و نتیجتاً امر ازدواج ما به متارکه منجر گردید. یک روز در مسجد بعد از نماز ظهر و عصر معظم له بنده را صدا زدند و فرمودند شب هنگام، خوابی درباره شما دیدم. عرض کردم بفرمایید. فرمودند در عالم رؤیا دیدم تسبیحی در دست شما می باشد. ناگهان تسبیح در دست شما پاره شد و دانه های آن نقش بر زمین گردید. عرض نمودم خواب شما از رؤیاهای صادقه است؛ زیرا امر ازدواج حقیر به متارکه انجامید. ایشان با شنیدن این مطلب بسیار متأثر گردیدند.

تقید معظم له به نماز اول وقت به جماعت و اجتناب از غیبت به عنوان شاهد مثال باید عرض کنم روزی از حقیر خواستند که در معیت ایشان محموله ای از کتاب را به قم حمل نماییم. بنا به دستور معظم له باربری را به مبلغ معینی اجیر نمودم و قرار گذاشتم محموله را به گاراژی که محل اتوبوس های قم بود ببرد. به اتفاق معظم له و باربر به طرف مقصد پیاده حرکت نمودیم. در بین راه باربر چندین مرتبه زبان به جسارت و اعتراض گشود. زمانی که به مقصد رسیدیم و محموله را به زمین نهاد و حقّ الزحمه خود را دریافت نمود با جسارت دیگری راه خود

را در پیش گرفت و رفت. در این مدت جناب ایشان کوچک ترین عکس العملی نسبت به جسارت باربر نشان نداده و تحمل نمودند. حقیر به ایشان عرض نمودم که این باربر برای آخرین بار (نیش خود را به ما زد و رفت)، ایشان فرمودند داداش جان دیگر پشت سرایشان چیزی نگو که ممکن است غیبت شود، از این نمونه از تقید ایشان به اجتناب از غیبت کردن بسیاری که خود شاهد آن بودم.

امّا در مورد تقید ایشان به نماز جماعت اوّل وقت، در حدود چهل سالی که از محضر ایشان استفاده می نمودم و در خدمت ایشان بودم برای یک بار هم مشاهده ننمودم که نماز واجب ایشان فرادا خوانده شود. حتی به خاطر دارم در مسافرتی به قم که در معیت ایشان بودم، یک ساعت بعد از اذان ظهر به مقصد رسیدیم که نماز جماعت ائمه جماعات خوانده شده بود. به بنده فرمودند نماز خود را نخوان تا با اتفاق به جماعت بخوانیم. اینچنین ایشان در سفر و وطن مقید به اقامه جماعت بودند.

آخرین خاطره آنکه روزی در مشهد مقدّس توفیق دیدار معظم له را پیدا نمودم. در معیت آن مرحوم به طرف منزل آن جناب رهسپار بودیم. در بین راه باب صحبت را باز نمودم. از ایشان سؤال کردم معنی «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» چیست؟ ایشان جواب مستدل و قانع کننده ای ارائه فرمودند، رشته کلام با مطالب مختلفی ادامه پیدا نمود. یاد ندارم که مناسبت موضوع صحبت چه بود. ایشان فرمودند «اگر به جایی بروم که مکان آن غصبی یا وقف باشد، آن را احساس می نمایم» آری! این کمترین مقامی است که

اولیای خداوند متعال به آن می رسند.

عاش سعیداً و مات سعیداً

فضیلتی دیگر از جناب شیخ مرتضی زاهد

مرحوم آقا سیّد عباس شوفر یکی از دوستان این حقیر بود که سالیان دراز با هم معاشر بودیم، در وصف او مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ احمد مجتهدی، مؤسس حوزه علمیه مجتهدی در تهران می فرمود: «آقا سیّد عباس پیغمبر شوفرها می باشد». امّا حقّ این است که بگوییم آقا سیّد عباس، حجّت بر تمام رانندگان تهران می باشد. وی بزرگانی را از نزدیک دیده بود؛ از جمله حضرت آیت اللَّه مرحوم حاج شیخ محمّد تقی بافقی یزدی که در اثر مخالفت با پهلوی اوّل، حدود یازده سال از قم به حضرت عبدالعظیم شهر ری تبعید شده و تحت نظر مأموران دولت بود. ایشان صاحب کراماتی بودند که باید در جای خود نقل شود. مرحوم سیّد عباس نقل نمودند: شبی از شب های سال ۱۳۲۰ شمسی که مجموعه متفقین از روس و انگلیس و آمریکا، ایران را اشغال نموده بودند و در اثر اشغال، قحطی سراسر ایران را فراگرفته بود. در عالم رؤیا مشاهده نمودم که شهر تهران کلاً از آتش مشتعل می باشد و شعله های آتش به آسمان، زبانه می کشد. جز نقطه ای از تهران که خالی از آتش می باشد. در عالم رؤیا پرسیدم: چه شده که همه تهران در آتش می سوزد، جز آن مکان که خاموش می باشد؟ فرمودند: آن مکان محله حمام گلشن می باشد(۹)، عرض کردم علّت آن چیست؟ فرمودند: برای آنکه قرآن ناطق در آنجا می باشد. عرض کردم: قرآن ناطق کیست؟ فرمودند: «آقا شیخ مرتضی زاهد». پس از شنیدن این جمله از خواب بیدار شدم.

توضیح آنکه: قرآن ناطق ائمه معصومینعليهم‌السلام و در رأس ایشان، مولا امیرالمؤمنینعليه‌السلام

است. چون ایشان در درجه عالیه و کامل این معنا هستند که حقیقت قرآن را در جامعه مسلمین به منصه ظهور و بروز می رسانند و مردم را توسط قرآن که وحی الهی است به صراط مستقیم هدایت و راهنمایی می نمایند و لذا شیعیان واقعی ایشان هر یک در مرتبه ایمان خود مردم را به صراط مستقیم دلالت می نمایند. و به همین دلیل در درجه بعدی قرآن ناطق می باشند و مرحوم شیخ هم یکی از راهنمایان صراط مستقیم دین خداوند متعال بود.

یقین جناب شیخ به عالم قیامت

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ مهدی معزّ الدوله تهرانی یکی از علمای معاصر مرحوم جناب شیخ مرتضی زاهد بودند که در خیابان ایران فعلی اوّل خیابان شهید احمدی اقامه جماعت می نمودند. افراد زیادی از منبر و مواعظ معظم له متحول و ارشاد شدند، نفوذ کلام ایشان در منبر آن چنان بود که افرادی که عمری را در بطالت و ضلالت گذرانده بودند با یکی دو منبر مواعظ ایشان متحول و از گذشته های خود توبه نموده و بقیه عمر را با تقوا و متمسک به اهل بیت طهارتعليهم‌السلام خصوصاً حضرت سیدالشهداعليه‌السلام به زندگانی ادامه می دادند.

در این سال ها بود که با مرحوم آقا فخرالدین تهرانی که اسوه تقوا و پرهیزگاری بود آشنا شدم. فراموش نمی کنم سالیان درازی که در محضر مرحوم حاج شیخ بودم ایام محرم و صفر صبح ها در منزلشان بعد از اقامه جماعت بین الطلوعین منبر می رفتند و بعد از منبر که محتوای آن موعظه و حدیث و توسل به اهل بیتعليهم‌السلام بود، دوستان پس از صرف صبحانه متفرق می شدند. یک روز بعد از منبر، بعضی از دوستان؛ از جمله حقیر که در خدمت آن جناب بودیم، فرمودند دوران سال در گذشته زمان روزهای چهارشنبه در این منزل، مجلس وعظ و توسل به اهل بیتعليهم‌السلام داشتم. گهگاهی مرحوم آقا شیخ مرتضی جهت شرکت در روضه به منزل ما می آمدند. یک روز پس از آنکه مجلس روضه خاتمه یافت، جناب شیخ احتیاج به تجدید وضو پیدا نمودند. پس از آنکه وضوی ایشان خاتمه یافت حوله ای به ایشان تعارف نمودم. در حالی که حوله را به ایشان می دادم، جناب شیخ دست مرا گرفتند و بدون مقدمه به بنده فرمودند: «حاج شیخ! خوشی در بهشت، لذّت در بهشت، راحتی در بهشت...» و مرادف این لغات را تکرار نمودند. آن چنان این کلمات را با یقین می فرمودند گویا بهشت و رضوان الهی را آشکار می دیدند. آیا مرحوم شیخ، یقینِ زید بن مالک بن النعمان الانصاری، آن جوان صحابی را پیدا نکرده بود! که در جواب پرسش رسول خدا که به ایشان فرمودند: «کیف اصبحت یا زید؟»؛ چگونه شب را صبح نمودی؟ عرض نمود: «اصبحت موقناً» یعنی شب را در حال یقین به صبح رسانیدم. حضرت فرمودند: «لکلّ شی ء علامه و ما علامه یقینک؟» عرضه داشت: «کأنّی انظر الی اهل الجنّه یتزاورون فی الجنه و اهل النار و هم فیها معذبون مصطرخون».(۱۰) آیا اجازه می فرمایید بهشتی ها و جهنّمی های مجلس شما را معرفی نمایم؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زید را امر به سکوت فرمودند.

لب ببندم یا که بگشایم نفس؟لب گزیدش مصطفی یعنی که بس آری، جناب شیخ این راه را در حدّ ایمان و یقین خویش طی کرده بود؛ چون قیامت و حساب و کتاب و صراط و بهشت و جهنم را به دیده یقین می دید.

اجتناب مرحوم شیخ از تشبه به کلمات کفار

مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ مهدی معز الدوله تهرانی در رابطه با تشبه نقل فرمودند که روزی در خدمت مرحوم جناب شیخ به دیدار دوستی از دوستان خداوند متعال رفتیم. چون راه دور بود از وسیله نقلیه استفاده نمودیم. آن زمان کرایه ماشین را در مقابل بلیط می گرفتند. بعد از آنکه به مقصد رسیدیم، در بین راه که به طرف منزل دوست معهود می رفتیم مرحوم شیخ از من پرسید: «حاج شیخ مزدش را دادی؟» عرض کردم بله پرداخت نمودم. سپس (به عنوان دفع دخل مقدر) فرمودند: حاج شیخ! بلد بودم بگویم بلیطش را دادی. به این فکر افتادم اگر در قیامت در پای میزان عدل الهی، خداوند متعال از من بپرسد که چرا به لغات دشمنان من متشبّه شدی چه جوابی بدهم؟ بدین جهت گفتم مزدش را دادی؟ حتی لفظ عشیره را در مقابل فامیل تلفظ می فرمودند و امثال و ذلک.

باید عرض کنم ممکن است لفظ (مزدش را دادی) مورد غرابت و تعجب خواننده واقع گردد امّا در باطن این لفظ، یک دریا معانی نهفته است. چرا که چنانچه مسؤولین امر مسلمانان اعم از سیاست مداران و یا دانشمندان به این نکته عدم تشبّه و دوستی با کفّار ملتزم بودند که قرآن کریم ناظر به این معناست:( یاأَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِن دُونِکُمْ...» و «هَأَنتُمْ أُولَآءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا یُحِبُّونَکُمْ.. ) ؛ و همچنین احادیثی که از ناحیه ائمه معصومین به ما رسیده و به مسلمانان هشدار داده شده از قبیل:

«لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشاکلوا بمشاکلهم فإنّکم اعدائی کما انّهم اعدائی».(۱۱)

هیچ گاه حکومت های شرق و غرب؛ یعنی یهود و نصاری بر مسلمین مسلط نمی شدند و منابع زیرزمینی و روی زمینی آنها را به تاراج نمی بردند و با آوردن صنایع خویش فرهنگ خود را بر مسلمین جهان تحمیل و حکومت های آنها را دست نشانده خود نمی نمودند. و نفتی را که خداوند متعال در سرزمین مسلمانان به جهت آقایی ایشان به ودیعه نهاده به ثمن بخس از ممالک مسلمین به یغما نمی بردند، با این ترفند حکومت ها را سرگرم عیش و نوش نموده و ملّت ها را در فقر و تنگ دستی نگه داشته تا از حقوق خود نتوانند دفاع نمایند.

من از مفصل این قصّه مجملی گفتم تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل پس ای عزیز! اگر مرحوم شیخ از تشبه به اعمال و گفتار کفار؛ یعنی غربی ها پرهیز می نمود، تعجب نخواهی نمود؛ زیرا او شاید با همان یقین خود که قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم را مشاهده می نمود، آینده مسلمین را می دید که در اثر مخالطه(۱۲) با اجانب همه چیز خود را از دست داده و دشمن بر منابع طبیعی و منابع زیرزمینی شان مسلط می شود و همه ثروت های خدادادی مسلمین را به تاراج برده و دست گدایی حکومت های مسلمین را به سوی یهود و نصارا که بعضی از آنها دزدان دریایی و بعضی در گذشته نشانی در تاریخ نداشته دراز می نمایند و نام ننگی از خود در تاریخ به یادگار می گذارند.

پرهیز جناب شیخ از سلطه کفار در رابطه با صنایعشان

مرحوم حاج محمّد حسن اخوان که از متدینین و معتمدین بازار تهران و مرد با اخلاقی بود و در آخر عمر در حالی که در مسجد سیّد عزیزاللَّه بازار به انتظار نماز جماعت مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد احمد خوانساری نشسته بودند، داعی حقّ را لبیک گفتند، (عاش سعیداً و مات سعیداً) فرزند بزرگوار ایشان جناب حاج محمود اخوان نقل نمودند: منزل ما مقابل منزل آقا شیخ مرتضی بود. هر هفته یک شب جلسه ای داشتیم و جناب شیخ به منزل ما می آمدند و پس از ادای نماز مغرب و عشاء به جماعت، مسئله و حدیث می گفتند و موعظه می نمودند. شب تابستان گرمی بود. پنکه های برقی به تازگی از خارج به بازار آمده بود. پدرم پنکه ای خریده و به منزل آورد، هنگامی که جناب شیخ مشغول نماز جماعت شد، پنکه را روشن نمودیم. قهراً هوای اتاق خنک گردید. پس از آنکه معظم له از نماز فارغ گردید رو کرد به مرحوم پدرم و فرمود: «حاج محمّد حسن! چه شد که هوای اتاق خنک گردید؟» مرحوم پدرم عرض نمود: آقا، بادبزن برقی روشن نمودیم که جدیداً از خارج آمده است. جناب شیخ فرمودند چه چیز خوبی است! لحظاتی نگذشت که مرحوم شیخ شروع نمودند به گریه کردن. پدرم عرض نمود: آقا، چیزی شده؟ جناب شیخ در جواب سؤال پدرم فرمودند: «در فکر شدم که اگر فردای قیامت خداوند متعال از من سؤال نماید: چرا کارهای دشمنان را تعریف کردی؟ چه جواب دهم؟! «جوابی برای گفتن ندارم». ایشان با ضمیر روشن خود می دید که در هر مملکت اسلامی که رفته رفته صنایع کفار وارد می شود به دنبال آن فرهنگشان را که لازم لاینفکّ صنعتشان می باشد وارد می کنند تا مسلمانان را اسیر تفکّر خود کنند، که کردند و نتیجه اش را هم در ممالک اسلامی دیدیم.

اشتیاق مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی به زیارت مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودند: در زمان حیات مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی(13)، به عتبات عالیات مشرف شدم. پس از زیارت دوره ائمه معصومینعليهم‌السلام ، جهت زیارت معظم له به محضر ایشان مشرف شدم. پس از تعارفات مقدماتی، ذکری از مرحوم شیخ به میان آمد. آن زمان مرحوم شیخ در قید حیات بودند. مرحوم آیت اللَّه، اظهار اشتیاق وافری به دیدن جناب شیخ نمودند. به حقیر اظهار نمودند که مایلم مبلغ پنج هزار تومان از اموال شخصی خود را در اختیار شما بگذارم تا وسیله ایاب و ذهاب جناب شیخ را فراهم نمایید تا ایشان را از نزدیک ملاقات نمایم. از این پیشنهاد مرحوم سیّد، موقعیت مرحوم شیخ معلوم می شود.

حضور حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)در مجلس دعای ندبه مرحوم شیخ

مرحوم جناب شیخ مرتضی قریب سی سال در آن منزلی که معروف به خانه سیّدها می باشد. پس از بیان احادیث و موعظه مشغول خواندن دعای ندبه می شدند و شاگردانی از محضر ایشان استفاده می نمودند. این منزل متعلق به مرحوم حاج سیّد محمّد کسایی است. مشارالیه در طول عمر پربرکت خویش بزرگانی از اولیاء و کمّلین را دیده و با ایشان معاشرت نموده بودند و خاطرات بسیاری از آنها داشتند. در واقع او تاریخ زنده ای بود که هر که با او معاشر بود از مصاحبت با وی و خاطرات ایشان بهره مند می شد؛ از جمله خاطره ای که برای حقیر نقل نمودند بدین مضمون است:

روز جمعه ای بود، مانند همه جمعه ها مجلس را آماده تشریف فرمایی جناب شیخ نموده تا از مواعظ و خواندن دعای ندبه ایشان استفاده نماییم. از حسن اتفاق مرحوم آقا سیّد کریم محمودی معروف به کفاش در مجلس شرکت کرده بودند. مرحوم آقا سیّد کریم از نظر تقوا و پرهیزکاری و اخلاص و محبّت به اهل بیتعليهم‌السلام موقعیتی پیدا کرده بودند که گاهی به محضر حضرت بقیه اللَّه (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) شرفیاب می شدند. آن روز مجلس دعای ندبه حال و هوای دیگری داشت. آن چنان فضای معنوی و ملکوتی در آن مجلس حاکم بود که گویی نسیمی از روضه رضوان الهی در آن فضا می وزد. مرحوم شیخ غافل از وجود محبوبی که سالیان دراز در انتظارش ندبه می خواند و ندبه می کند بود.

یار نزدیک تر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

دعای ندبه رو به اتمام رفت و آن فضای نورانی هم کم کم از آن مجلس معنوی رخت بر می بست.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم در این هنگام پس از آنکه مجلس خالی از اغیار گشت، مرحوم آقا سیّد کریم، سر در گوش شیخ نهاد و فرمود: آقا، هنگامی که مشغول دعای ندبه بودی، مولا و سرور ما در مجلس دعا حضور به هم رسانیده بودند. با شنیدن این مطلب مرحوم جناب شیخ آن چنان اظهار تأسف و تأثر نمودند که گویی مصیبتی عظمی همه وجودش را فرا گرفت که چرا توفیق زیارت و دیدار حضرتش را نتوانستند پیدا نمایند؟

مرحوم آقا سیّد کریم، مکان جلوس حضرت را نشان دادند.

صد رنج که اندر طلب دوست کشیدیم

از در چو درآید همه بیرون رود از دل

گر قصه عشق من و یارم بنگارند

صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل

در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را

حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل

اطاعت مطلق جناب شیخ از والد گرامی اش مجد الذاکرینرحمه‌الله

برادر گرامی و معزّز جناب حاج آقا اسماعیل موسوی که حقیر افتخار همسایگی ایشان را دارم و سالیان درازی از نزدیک با ایشان معاشر بودم و جز صداقت و حسن عمل در کسب از ایشان ندیده ام و الحق الگویی بی نظیر برای همکاران و حجتی برای کسبه اهل محل می باشند. از آقای حاجی رضا خان ذوقی شاعر معروف که از نزدیک با مرحوم جناب شیخ مأنوس بودند، برای حقیر نقل کرده اند: که روزی مرحوم جناب شیخ را در حالی که جوان بود در زمان حیات والد محترمشان جناب مرحوم حجت الاسلام مجد الذاکرین مشاهده نموده که جناب شیخ دو کوزه بزرگ - جهت آب آوردن برای منزل از آب انبار چهل پله امام زاده سیّد اسماعیلعليه‌السلام - در دست داشتند.(14) در این هنگام که متوجه جناب شیخ بودم، والد مرحوم شیخ از راه رسیدند و ایشان را از پشت سر به نام صدا زدند. (مرتضی!) جناب شیخ پس از شنیدن صدای پدر، بدون آنکه رو بگرداند و سؤال نماید که با من چه کار دارید بلافاصله کوزه ها را که در دست داشتند به زمین نهاده و به سرعت به کنار کوچه در مقابل پدر گوش به فرمان ایستادند تا ببینند پدر چه فرمایشی دارد. جناب حاج آقای موسوی به بنده فرمودند: پس از شنیدن این نقل مدت ها با خود می اندیشیدم که این عمل جناب شیخ در جوانی در مقام اطاعت و اجابت دعوت پدر پیام هایی برای شنونده دارد. آری! حقیر باید عرض کنم اولین پیام عمل شیخ، در سرعت اطاعت بدون کمترین تأمّلی در برابر اجابت دعوت پدر می باشد. و پیام دیگر اینکه او چون امر پدر را عدل فرمان

پروردگار می دانست، کمترین تأملی نکرد و بلافاصله اطاعت کرد.

مزاح یکی از مریدان با مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی برایم نقل نمود: در زمان حیات شیخ، چون وسیله نقلیه موتوری بسیار کم بود، مردم جهت حمل و نقل از دُرُشکه استفاده می نمودند و نوعاً علماء توسط این مرکب جهت ایاب و ذهاب به مقصدشان بهره می گرفتند. روزی یکی از مریدان جناب شیخ در مجلسی که معظم له حضور داشتند، جهت ادخال سرور عرض کردند که مایلم دُرُشکه ای تهیه نمایم، بنده و آقای حسین کوچک (توضیح آنکه این شخص آنقدر قوی هیکل و ثمین بود، - از باب: برعکس نهند نام زنگی کافور - در بین دوستان معروف به حسین کوچک بود) ما دو نفر اسب این درشکه شویم و جناب عالی سورچی و آقا امام زمانعليه‌السلام سرنشین درشکه باشند و به هر کجا که حضرت فرمان بدهند به سوی مقصد آن جناب به سرعت حرکت کنیم. با این مزاح شیرین لبخندی بر لبان مبارک شیخ نقش بست.

تقرب مرحوم شیخ مرتضی به محضر حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)

یکی از شخصیت هایی که چندین بار موفق به نوشتن نامه به محضر حضرت بقیه اللَّه (ارواحنا فداه) شده بود مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد (نور اللَّه مرقده) بود. حقیر بدون واسطه از مرحوم آیه اللَّه حاج شیخ عبدالعلی تهرانی (طاب ثراه) شنیدم، ایشان فرمودند: مرحوم آقا شیخ مرتضی هرگاه مشکلی برایشان پیش می آمد عریضه ای به محضر حضرت ولی عصرعليه‌السلام می نوشتند و راهی حضرت عبدالعظیم حسنیعليه‌السلام می شدند. در بین راه حضرت عبدالعظیم نزدیک به قبر شیخ صدوقرحمه‌الله چشمه آبی است معروف به چشمه علی. آب این چشمه از زیر کوهی که در کنار چشمه می باشد بیرون می آید و در حال حاضر هم جریان دارد. یک بار که مرحوم شیخ بدانجا می رسد و نامه خود را در گلوله ای از گِل پاک مستور می نماید و بر طبق دستور دو تن از نواب حضرت به نام های عثمان بن سعید و محمّد بن عثمان را صدا می زند و درخواست می نماید که نامه وی را به محضر حضرتش ارسال نمایند، نامه مستور در گل را به طرف نهر آب رها می نماید. هنگامی که نامه به طرف آب نزدیک می شود دستی از درون آب ظاهر شده و نامه را قبل از آنکه به درون آب داخل شود می گیرد و ناپدید می شود. این نمونه ای از تقرب جناب شیخ است به ساحت قدس حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف).

گرچه به دیده دیده ام چهره دل ربای تو

دل به درون سینه ام پر زند از برای تو

دیده چو می نهم به هم در نظرم عیان شوی

قامت دل ربای تو چهره آشنای تو

مردم چشم من از آن آینه دار روی تو

تا که به کام دل زنم بوسه به خاک پای تو

ارتباط مرحوم شیخ با عالم معنا

تهجّد، مقام پسندیده ای است که خداوند متعال به عنوان سپاس گزاری به اولیاء و بندگان صالح خویش در اثر اطاعت و بندگی خالص عنایت می نماید. که در رأس قله رفیع آن جناب رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله است که در تکریم آن وجود مقدّس در قرآن کریم می فرماید:( وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً ) .(15)

و این مقام محمود گنج سعادت بی پایانی است که بعد از رسول گرامی و ائمه معصومینعليهم‌السلام به بندگانی عنایت شده که قلبشان به ایمان آزمایش شده باشد. و مرحوم شیخ شامل این عنایت الهی شده بود. و آن جناب ملتزم به تهجّد و شب زنده داری بود. و اگر شبی به دلیلی از خواب بیدار نمی شد برای اینکه او از این فیض عظمی بی نصیب نماند، با صدا زدن او از ماوراء این عالم او را بیدار می نمودند. در این راستا برادر عزیز و فاضل گرامی حضرت حجّت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج محمّد جاودان (زید توفیقه) به نقل از مرحوم والد گرامیشان، نمونه اخلاق و تقوا، حجت الاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ عبدالحسین جاودان، و ایشان از والد گرامیشان، آقای شیخ مرتضی زاهد، نقل نموده اند که مرحوم شیخ فرموده بودند شب هایی که جهت تهجّد از خواب بیدار نمی شدم، مرا به القاب مختلف به تناسب اعمال روزانه ام صدا می زدند. اگر در آن روز عمل خیرم زیاد بود به نام «آقا شیخ مرتضی» و اگر کم بود به نام «شیخ مرتضی» و اگر عمل جزئی داشتم به نام «مرتضی» صدا می زدند. خداوند متعال راضی نمی شد که تهجّد از من سلب شود.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

ارتحال مرحوم شیخ

آقا شیخ مرتضی زاهد در دوم خرداد سال هزار و سیصد و سی و یک هجری شمسی در سن هشتاد و چهار سالگی دار فانی را وداع کردند. جنازه ایشان را شبانه پس از غسل و کفن، به مسجد جامع تهران می برند. مرحوم شیخ در شبستان چهل ستون این مسجد سال ها امام جماعت بودند. آن شب را برادر عزیزم جناب حاج آقا فخر تهرانی، که یکی از شاگردان تربیت شده محضر آن جناب بود، با چشمانی اشک بار بر بالای جنازه آن مرحوم به صبح رسانده بود. مرحوم حاج آقا فخر در نیمه های شب، شروع به خواندن آیات قرآن بر بالای جنازه آن جناب می نماید. پس از مقداری قرائت به آیه های عذاب و هشدارهای الهی می رسد، امّا در این هنگام ناگهان او مات و مبهوت می ماند. مسلم بود که مرحوم شیخ جان در بدن ندارد و روحش به ملأ اعلی پیوسته است. امّا خدایا این چه صحنه ای بود که آقای فخر می دید! او هنگام خواندن آیه های انذار و عذاب مشاهده می کند، جنازه مرحوم شیخ همانند افراد خائف و ترسان منقبض شده و بدنش را جمع می کند. حاج آقا فخر به قرائتش ادامه می دهد. بعد از لحظاتی دوباره به آیات عذاب و هشدار می رسد و این بار دوباره همان صحنه تکرار می شود. او متحیّر و کنجکاو می گردد. مرحوم حاج آقا فخر چند بار از چند قسمت قرآن مجید به تلاوت بعضی از آیات عذاب می پردازد. در هر نوبت آن تغییر حالت را در جسم پاک و طاهر جناب شیخ مشاهد می کند. این قصه را عبد صالح مرحوم حاج آقا فخر تا سالیانی بعد از فوت مرحوم شیخ اظهار نمی کرد ولی در آخرین سال های حیاتش، آن را برای بعضی از دوستانش تعریف نموده بود.(16)

حمل جنازه مرحوم شیخ به کربلای معلی به طور معجزه آسا

یکی از تاجرهای بازار تهران از دنیا رفته بود. فرزندانش می خواستند جنازه اش را به عتبات عالیات حمل و دفن نمایند. آنها با تمام امکاناتشان اجازه نامه از طریق مقامات رسمی دولت ایران و عراق درخواست می نمایند. ولی هرچه تلاش می نمایند موفق نمی شوند. آنها پس از چند روز مجبور می شوند پدرشان را در ایران به خاک بسپارند. پس از دفن جنازه، اجازه نامه به دست فرزندان تاجر مدفون می رسد. و همزمان مرحوم آقا شیخ مرتضی از دنیا می رود و فرزندان آن تاجر آن اجازه نامه را به خانواده مرحوم شیخ تقدیم می کنند و از این طریق معجزه آسا جنازه آن عبد صالح به کربلا حمل و در سرداب صحن حرم قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام دفن می شود و سیر برزخی را در آن حریم ملکوتی آغاز می نماید.(17) ( وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً ) .(18)

تازه ماندن جنازه مرحوم شیخ بعد از چهارده سال

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودند: بعد از فوت مرحوم شیخ، سالی به اتفاق حاج حسین آقای کاشانی یکی از تجّار متدین و معروف تهران که او و پدرش خدماتی در حرم و صحن مطهر حضرت اباعبداللَّه الحسینعليه‌السلام انجام داده بودند به عتبات عالیات مشرف شدیم. هنگامی که در کربلای معلا سکونت داشتیم، حاج حسین آقای کاشانی به بنده فرمودند امروز شاهد اتفاق عجیبی بودم. به زیارت حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباسعليه‌السلام مشرف شدم. پس از زیارت، هنگامی که خواستم از صحن مطهر خارج شوم دیدم درب سردابی که در صحن می باشد جهت تعمیر باز است. و چون مطّلع بودم که جنازه مرحوم شیخ را در سرداب مدفون نموده اند و محل آن را می دانستم، وارد سرداب شدم. و چون در کربلای معلی رسم است جنازه ها را در سرداب کنار هم رو به قبله می خوابانند، من مستقیم به طرف جنازه ایشان رفتم و در کمال تعجب دیدم که بدن مرحوم شیخ بعد از چهارده سال که از فوت ایشان می گذشت سالم و بدون هیچ تغییری باقی مانده. مرحوم حاج سیّد مهدی نقل فرمودند: فردای آن روز، من هم تصمیم گرفتم به سرداب رفته بدن ایشان را از نزدیک زیارت نمایم. امّا با کمال تأسف درب سرداب را بسته یافتم. و این توفیق شامل بنده نشد.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

حاج شیخ هادی مقدّس یکی از تربیت شدگان محضر جناب شیخ

یکی از صالحین که از محضر جناب شیخ استفاده نموده بود، عبد صالح حاج شیخ هادی مقدّس بود. او حقّاً از اولیای خداوند متعال بود که عمری را با خواسته های نفسانی خویش جهاد نموده و مصداق فرمایش رسول گرامی اسلام شده بود که درباره مسلمانانی که از جنگ سخت و پر مشقت (تبوک) مراجعت نموده بودند، فرمودند: «مرحبا بقوم رجعوا من جهاد الاصغر فعلیکم بجهاد الاکبر. قیل: یا رسول اللَّه! و ما الجهاد الاکبر؟ قالعليه‌السلام : جهاد النفس»(19). او از مصادیق این فرمایش رسول گرامی بود؛ زیرا علی الدوام(20) با خواهش های نفسانی خود در مبارزه و جهاد بود. در رابطه با یکی از مصادیق مبارزه با خواسته های نفسانی خویش نقل فرمودند: روزی از کوچه ای عبور می کردم چند نفر از عنتری ها(21) مشغول دایره و تنبک و ساز زدن بودند. (توضیح آنکه در زمان ایشان هنوز رادیو و تلویزیون متداول نشده بود. چند نفر از فاسقین جهت ارتزاق خود و سرگرمی مردم با آلات لهو و لعب و میمون کوچکی که با خود داشتند، بعضی از خانواده های لاابالی جهت سرگرمی از طریق گناه، به منزل خویش دعوت می نمودند و ساعاتی را از مطربی ایشان سوء استفاده می نمودند. در آن زمان این گروه در بین مردم به «عنتری» معروف بودند) ایشان فرمودند: من یک وقت به خود آمدم که راه رفتن من با آهنگ آنها توأم شده. خواستم توقف نمایم. دیدم باید استماع آلات لهو و لعب ایشان را بنمایم. به خاطرم رسید که حرکت کنم امّا بر خلاف آهنگ آنها. بدین طریق که قدم هایم را روی زمین بکشم. تعبیر ایشان این چنین بود. هنگام حرکت پاهایم را (خش و خش) برخلاف نواختن آنها به روی زمین کشیده و به سرعت از آنها فاصله گرفتم. این چنین دوستان خداوند متعال در امر دینشان به مراقبه می نشستند و لحظه ای از خود غافل نمی شدند و دائماً با نفس خویش جهاد می کردند.

نفس اژدرهاست او کی خفته است

از غم بی حالتی افسرده است

مصداقی از تقوای مرحوم مقدس

مرحوم حاج شیخ هادی مقدّس در مقابل گناه نسبت به نزدیک ترین دوستانش اغماض(22) نمی نمود. و اگر به گناهی برخورد می کرد چهره اش برافروخته می شد. و به مصداق حدیث شریفی که از مولایمان امیرالمؤمنینعليه‌السلام نقل شده که فرموده اند: «امرنا رسول اللَّه أن نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره»(23) عمل می نمود. و نمونه ای از مصداق این حدیث شریف است که از معظم له شنیدم که فرمودند: شخصی توسط یکی از دوستان مرا جهت یک دهه روضه دعوت نمود. ده شب در آن مجلس منبر رفتم. پس از اتمام مجلس طبق رسم عرف صاحب مجلس پاکتی را به بنده ارائه نمود. نظر نمودم که ایشان محاسن خود را تراشیده. فرمودند: پاکت را به ایشان برگرداندم. و گفتم اگر می دانستم شما صاحب مجلس هستید هرگز قبول دعوت نمی نمودم.

مصداقی از محتاط بودن مرحوم مقدس

از مرحوم مقدّس شنیدم که می فرمود: روزی یکی از دوستان، بنده را جهت صرف شام به منزل خویش دعوت نمود. حقیر برای آنکه رد احسان نکرده باشم - زیرا بنا بر نقلی که از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله منقول است که فرموده اند اگر کسی مرا به پاچه گوسفندی دعوت کند اجابت می نمایم، - دعوت او را پذیرفتم. قبل از شام مجلس دوستانه ای منعقد بود. سپس میزبان، حقیر و میهمانان را به اتاق پذیرایی راهنمایی نمود. وقتی به اتاق پذیرایی وارد شدیم دیدم سفره غذا روی میز قرار داده شده و باید ایستاده به روش فرنگی ها غذای سواره بخوریم. من با برخورد این منظره از اتاق پذیرایی خارج شدم. میزبان با عجله از اتاق پذیرایی بیرون آمد و گفت: حاج آقا چرا از اتاق خارج شدید و غذا میل نفرمودید. به او

گفتم: فکر کردم آیا امام زمانعليه‌السلام راضی است با این روش فرنگی مآبانه از غذا میل نمایم؟ لذا چون نمی دانستم امام زمانم راضی است از خوردن غذا منصرف شدم. میزبان در جواب به من گفت: حاجی آقا مگر دین به این سختی است که شما ملتزم به آن می باشید؟ به او گفتم به این آسانی هم که شما فکر کرده اید نمی باشد. این چنین است رویّه محتاط بودن اولیای خدا در امر دینشان «اخوک دینک فاحتط لدینک».

مصداقی از قداست مرحوم مقدس

از ایشان شنیدم فرمودند: روزی از حاشیه خیابانی عبور می نمودم. به یکی از دوستان برخورد کردم. پس از تعارفات معمولی به بنده فرمود چرا از پیاده رو تشریف نمی برید؟ حاشیه خیابان احتمال خطر با وسایل نقلیه دارد. به او عرض نمودم این مقدار توجّه دارم که حاشیه خیابان احتمال خطر در او هست ولی فکر کردم بین فاسد افسد کدام را انتخاب نمایم. به این نتیجه رسیدم عقل می گوید خطر فاسد، کمتر از خطر افسد می باشد؛ زیرا در پیاده رو خطر برخورد با معصیت؛ یعنی برخورد با زن های بی حجاب و لاابالی که خطر دینی و روحی دارد هست امّا حاشیه خیابان احتمال خطر جسمی دارد. لذا حاشیه خیابان را بر پیاده رو ترجیح دادم. (توضیح آنکه در زمان آن مرحوم بی حجابی و لاابالی گری زن ها در بی بندوباری در حدّ اعلای خود رسیده بود. زن های بی حجاب با چهره های آرایش کرده و موهای مجعد و جوراب های پانما در منظر و مرعی مردم خودنمایی می کردند. و بالاترین مصیبتی که حکومت پهلوی به عنوان سوغات فرهنگی از غرب به ایران اسلامی وارد کرده بود مسأله بی حجابی بود که بعضی از زن های خود فروخته

با وضعی مستهجن با لباسی کوتاه که مقداری از پای آنان مکشوف و هویدا بود، در جامعه خودنمایی می نمودند).

عدم علاقه مرحوم مقدّس به امور مادی

از ایشان شنیدم که فرمودند: شخص جوانی مرا جهت مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداعليه‌السلام دعوت نمود. دعوتش را پذیرفتم. مجلس ده روزه بود. صاحب مجلس جوانی بود مؤدب و از ارادتمندان به خاندان رسالت. ادب و محبّت او مرا به خود جذب نموده بود. پس از پایان مجلس عزاداری با اظهار تشکر از اینکه دعوت ایشان را پذیرفته بودم طبق مرسوم پاکتی را به بنده ارائه داد. از او سؤال نمودم که چند سال هست که عزاداری برپا می نمایی؟ گفت: این اوّلین سال است این توفیق نصیبم شده. به ایشان عرض نمودم چه مقدار در این پاکت پول گذاشته ای؟ گفت: مبلغ بیست تومان. پاکت را باز نمودم و مقدار ده تومان آن را به ایشان مرجوع نمودم.(24) و گفتم اگر می خواهی برای سالیان بعد عزاداری را ادامه دهی از اوّلین سال نباید این مقدار هزینه نمایی. این مبلغ ده تومان را جهت عزاداری سال بعد ذخیره نما. (توضیح آنکه: مرحوم مقدّس شخصی نبود که از پول منبر زندگی مرفهی تشکیل دهد. نوعاً پول منبر خود را صرف احتیاجات فقرا می نمود.) شاهد بودم در ایام ماه مبارک رمضان در مسجد مرحوم میرزا موسی معروف به بزّازها به درخواست مرحوم آیت اللَّه حاج میرزا عبدالعلی تهرانی به منبر می رفت. نوعاً به دستور مرحوم مقدّس فردی در بین منبر ایشان برمی خاست و برای فقرا پول جمع می نمود. و مردم هم به خاطر علاقه و محبّتی که به مرحوم مقدّس داشتند بی ریا پول زیادی جهت فقرا به ایشان می دادند. حاج مقدّس پول های پرداختی مردم را بین فقرا تقسیم می نمود.

صوت دلربای مرحوم مقدس

روزی در ایام جوانی میزیان مرحوم حجت الاسلام حاج سیّد رضای دربندی، یکی از بندگان صالح خداوند متعال که عمرش را در راه رضای الهی و مخالفت با هواهای نفسانی سپری نموده است، بودم. ذکری از مرحوم حاج مقدّس به میان آمد. عرض نمودم مواقعی که در نماز جماعت به امامت ایشان شرکت می نمودم، در موقع قرائت نماز، سر تا پای وجودش متوجه به پروردگار می شد. صوت زیبای قرائتش و توجهش در نماز، دل های مؤمنین را از طریق نماز به سوی خداوند متعال سوق می داد. و در مجالس عزاداری آقا اباعبداللَّه الحسینعليه‌السلام ، آنچنان با شور و تکیه به صورت روضه می خواند که مستمع، مصائب آقا سیّد الشهداعليه‌السلام را احساس می نمود. هنگامی که سخن در رابطه با صوت ایشان به میان آمد که صوت زیبایش دل ها را می ربود. معظم له به بنده فرمودند: شما که شش دانگ صوت ایشان را نشنیده ای. این دو دانگ از صوت ایشان است که شنونده را در نماز از خود بی خود و متوجه پروردگار می نماید. من شش دانگ صوت مرحوم حاج مقدّس را در زمان جوانی اش شنیده ام. ایشان در راه تعالی روحش با خواسته های نفسانی خود، علی الدوام در مبارزه و جنگ بود و از مصادیق این مبارزه آنکه چهار دانگ از صوتش را حبس نموده بود و هیچ گاه تا زمانی که در قید حیات بود آن را آزاد ننمود.

عدم شرکت مرحوم مقدّس در مراسم عکس برداری

در زمان مرحوم مقدّس، هیئتی بود به نام اتفاقیون که در روزهای جمعه منعقد می شد. و معظم له در آن مجلس شرکت نموده و منبر می رفتند. در آن زمان در جلسات، معمول بود که در دوران عمر جلسه روزی را از پیش تعیین می نمودند و به اهالی هیئت اطلاع می دادند که در روز معهود حاضر شوند و توسط عکاسی که دعوت می نمودند و عکس دسته جمعی از حاضرین جلسه می گرفتند. مرسوم بود که در صف اوّل، علماء و پیرمردان و بزرگان مجلس می نشستند و در صفوف بعدی جوان ها می ایستادند و عکاس از ایشان عکسی یادگاری می گرفت، که هنوز آن عکس ها در خانه های بعضی از متدیّنین موجود می باشد. لذا به مرحوم حاج مقدّس پیشنهاد شد که شما هم در این اجتماع که جمعه آینده که بعد از منبر شما جهت عکس گرفتن تشکیل می شود شرکت نمایید. برخلاف انتظار اهل جلسه در روز جمعه معهود، ایشان شرکت ننمودند. هفته بعد طبق مرسوم مرحوم مقدّس در جلسه حاضر شدند. مسؤولین جلسه پس از گلایه از اینکه چرا در مجلس عکس برداری شرکت ننمودید، علّت عدم شرکت ایشان را خواستار شدند ایشان فرمودند: «موقعی که اراده نمودم که در جلسه شرکت نمایم به این فکر افتادم که باید در بین جمعی از برادران دینی برای عکس گرفتن بنشینم، در حالی که بعضی از افراد جلسه با ریش های تراشیده که موعظه های من در آنها اثر نگذاشته، در آن جمع می باشند و قبل از آنکه عکاس عکس دسته جمعی ما را بگیرد عکس ما در ملکوت و ماوراء این عالم منعکس می گردد. و خداوند متعال از مقدّس انتظار ندارد که او را در بین افرادی که متظاهر به فسق می باشند، ببیند. لذا از آمدن به جلسه خودداری نمودم».( وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ) .(25)

موقعیت مرحوم حاج مقدّس نزد آیت اللَّه خوانساریرحمه‌الله

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل فرمودند که مرحوم حضرت آیت اللَّه خوانساری مبتلا به کسالت معده شده بودند. با مشاوره اطبّا(26) بنا شد ایشان به شیراز سفر نموده و در بیمارستان نمازی عمل جراحی نماید. در نبود ایشان، جهت جایگزین کردن امام جماعت، با مشورت بعضی از دوستان تصمیم گرفته شد خدمت آیت اللَّه شرف حضور پیدا کنیم و پیشنهاد کنیم که در غیاب معظم له از امامت مرحوم حاج مقدّس در مسجد آقا سیّد عزیز اللَّه بهره مند شویم. لذا به خدمت آیت اللَّه رسیده به عرض رسانیدیم که حضرت عالی امر بفرمایید آقای حاج مقدّس امامت نماز جماعت مسجد را در غیاب جنابعالی به عهده بگیرند. ایشان در موافقت با این پیشنهاد جوابی دادند که ما را متحیّر نمودند. و فهمیدیم که مرحوم مقدّس چه مقام والایی در نزد حضرت آیت اللَّه دارند. جمله ای که معظم له فرمودند، این بود: «بنده به ایشان امر نمی نمایم. من از ایشان تقاضا می نمایم که در غیاب بنده امامت جماعت مسجد را به عهده بگیرند».

(توضیح آنکه: حقیر از سنّ نوجوانی مقیّد به نماز جماعت بسیاری از ائمه جماعت بوده ام امّا نماز جماعت مرحوم حاج مقدّس چیز دیگری بود. خدا می داند وقتی ایشان تکبیر افتتاحیه نماز را می گفت، و شروع به قرائت حمد و سوره نماز می کرد، در اثر طنین صوت و جذابیت قرائت ایشان چنان سکوتی در فضای مسجد حاکم می شد( کأنّ فی رؤوسهم الطّیر ) (27) صدای ایشان آنچنان بود که به مأمومین حالی می داد.

فراست مرحوم حاج مقدس

برادر عزیز و محترم جناب آقای امیرحسین تهرانی نجل صالح حجت الاسلام و المسلمین واعظ با تقوا مرحوم حاج قاسم آقا تهرانی، که داستانی در گذشته این کتاب درباره حاج مقدّس از ایشان نقل شد، برای حقیر از قول مرحوم والد محترم نقل نمودند، روزی در اوایل جوانی و طلبگی خویش در یکی از مساجدی که مرحوم حاج مقدّس منبر می رفت جهت استفاده از مواعظ معظم له شرکت نموده بودم. ایشان در حین سخنرانی و موعظه ضمن بحثی که به آن مشغول بود کلام خود را قطع نموده در یک جمله معترضه که مناسبتی با بحث قبلی نداشت فرمودند: «نکند یکی از اولیای خدا وارد مسجد شود و چهره من مقدّس را با چهره باطنی من ببیند». سپس دنباله مطالب گذشته را پی گرفت. و من در آن هنگام پشت به ستون مسجد مقابل ایشان نشسته بودم. با خود فکر کردم شاید مقدّس هم باطن مرا می بیند. ناگهان مرحوم مقدّس گفتار خود را قطع نمود و فرمود: «گمان نکنید که مقدّس هم می بیند». من به خود آمدم که چطور مرحوم مقدّس به افکاری که در ذهن من گذشت پی برد و آن جمله را بیان نمود. آری،( اتّقوا من فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه ) .(28)

ذرّه بینانند در عالم بسی آگهند از حال و احوال کسی

موقعیت مرحوم حاج مقدّس در پیشگاه پروردگار

ایشانرحمه‌الله در منابر خویش، به موعظه و بیان احادیث ائمه معصومینعليهم‌السلام و راه های انحرافی مقیّد بود. روزی در منبر در تبیین راه های انحرافی رشته سخن ایشان به خانقاه و صوفیه کشیده شد. چنان تغییر حالت پیدا کردند که با عصبانیت مرشدهای خانقاه را مخاطب قرار داده فرمودند: در مقابل مراجع تقلید شیعه پوست تخت می اندازید و بر مسند می نشینید و عوام مردم را دور خود جمع نموده و از تقلید در موارد احکام دینشان باز می دارید؟ و با دستور دادن به ذکر و ورد، آنها را از راه فقها که نمایندگان حضرت ولی عصرعليه‌السلام می باشند باز می دارید؟ و برای حفظ ریاست چند روزه خویش، عوام را استثمار نموده و آنها را خسر الدنیا و الآخره می نمایید. سپس خطاب به مستمعین نموده فرمودند: هرچه از عرفان و ذکر و سلوک و طریق الی اللَّه بخواهید کتاب مفاتیح الجنان را باز نموده و بخوانید و عمل به آن نمایید که در نتیجه آن به همه این مصادیق خواهید رسید؛ زیرا همه مطالب کتاب مفاتیح مأثور از ائمه معصومینعليهم‌السلام می باشد. من جهت هدایت شما مردم که گرفتار به دام عنکبوتی این شیاطین انسی نشوید جریانی را که برای خودم اتفاق افتاده برای شما دوستان نقل می کنم. اگرچه در بین شما کسانی باشند که با شنیدن این مطلب بگویند مقدّس سالوس(29) می کند، می گویم اگرچه بگویید سالوس می کند. دو رکعت نماز خواندم در حدود شش ساعت در حال جذبه الهی بودم و اشک چشمانم خشک نمی شد. نزدیک بود در آن حالت قالب تهی کنم. از خداوند متعال درخواست نمودم که این حال را از من بگیرد و مرا از این حال خارج کند. دعایم مستجاب شد و از آن حالت بیرون آمدم. لکن نفرمودند که این نماز را کی و در کجا خوانده بودند. از بعضی دوستان شنیدم که ایشان این نماز را در مکّه معظمه خوانده و به مقام قرب الهی رسیده است. «هنیئاً لارباب النّعیم نعیمها».(30)

آینده نگری مرحوم حاج هادی مقدّس (طاب ثراه)

آیت اللَّه حاج آقا مجتهدی، مرحوم حاج هادی مقدّس را جهت موعظه طلاب به مسجد خویش دعوت می نمود و طلاب هم با علاقه وافری از مواعظ ایشان بهره می بردند. مرحوم مجتهدی جزوه ای به نام (احکام الغیبه) تألیف نموده بود و از این جزوه به وجه شایانی استقبال شد. حقیر در آن زمان از محضر درسی ایشان استفاده می نمودم و در بعضی از امور اجرایی در خدمت معظم له بودم. ماه مبارک رمضانی بود، مرحوم حاجی مقدّس، در مسجد مرحوم آقا میرزا موسی در بازار بنا به درخواست مرحوم آیت اللَّه حاج آقا میرزا عبدالعلی تهرانی منبر می رفتند. حقیر از فرصت استفاده نموده، تعدادی از کتاب احکام الغیبه را با خود به آن مسجد برده و به خدمت مرحوم مقدّس رسیدم و از ایشان تقاضا نمودم که در منبر این کتاب را تأیید نموده تا حقیر آن را به مستمعین ارائه نمایم. جوابی که ایشان در مقابل درخواست حقیر فرمودند، درسی آموزنده برای بنده و همه فروشندگان کتاب های مذهبی و غیر مذهبی یا حجتی در قیامت در پیشگاه خداوند متعال بود، امّا جمله ای که ایشان فرمودند: «من کتابی را که از اوّل تا به آخر نخوانم و مطالعه ننمایم، هرگز تأیید و ترویج نمی نمایم». حقیقتاً جمله ای معقول و خداپسندانه فرمودند. (خود بده انصاف ای صاحب خرد) آیا کتاب هایی که از نظر دینی اعم از اعتقادی و اخلاقی چاپ شده و در کتاب فروشی ها در معرض فروش گذارده می شود، فروشندگان از ابتدا تا انتهای کتاب را خوانده و مطمئن به صحّت آن شده اند تا در اختیار مشتری قرار دهند؟ یا آنکه نظر تجاری و سوددهی درباره آنها دارند؟ آیا این نظریه مرحوم مقدّس ناظر به تقوا و احتیاط ایشان در امر دین نمی باشد؟ آیا او به مصداق «اخوک دینک فاحتط لدینک» عمل نمی کرده است؟


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13