خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان15%

خاطراتی از صالحان نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

خاطراتی از صالحان
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19776 / دانلود: 4984
اندازه اندازه اندازه
خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زنده شدن مقتولی به دست امیرالمؤمنینعليه‌السلام

شیخ حرّ عاملی در کتاب اثبات الهداه از کتاب روضه ابن بابویه از میثم تمار از امیرالمؤمنینعليه‌السلام در حدیثی طولانی روایت کرده که یک اعرابی بر آن جناب وارد شد و عرض نمود: مرا شصت هزار نفر به سوی شما گسیل داشته اند و شخص مقتولی را هم که در علّت قتلش اختلاف کرده اند همراه من فرستاده اند. «فان احییته علمنا إنّک صادق و إنّک حجّه اللَّه فی ارضه و خلیفته علی عباده الی ان قال»؛ پس اگر او را زنده کردی می دانیم راستگویی و حجت خدا و جانشین اویی در زمینش. تا آنجا که میثم گفت: «فقال علیعليه‌السلام کم لمّیتکم هذا؟ قالوا احدی و عشرون یوماً»؛ حضرت فرمودند: چند روز است که مرده است؟ عرض نمودند بیست و یک روز است. «قالعليه‌السلام ما سبب موته؟»؛ حضرت فرمود: سبب مرگش چیست؟«قال الاعرابی: یریدون ان یحییه. لهم لیخبرهم من قتله»؛ اعرابی عرض نمود: می خواهند شما او را زنده کنید تا قاتل خود را به آنها معرفی نماید. «لأنّه بات سالماً و اصبح مذبوحاً من اذنه الی اذنه»؛ زیرا او شب هنگام در حال سلامت خوابیده و هنگام صبح گوش تا گوش او بریده شده بود. « و یطلب بدمه خمسون رجلاً یقصد بعضهم بعضاً»؛ و پنجاه نفر مطالبه خون او را می نمایند که هر یک قصد کشتن دیگری را به جهت قصاص دارند. «فقالعليه‌السلام : قتله عمّه لأنّه زوّجه ابنته فخلّاها و تزوّج غیرها»؛ حضرت فرمودند: عمویش او را به قتل رسانیده برای آنکه دخترش را به ازدواج او درآورد و آن مرد دختر او را طلاق داد و دیگری را تزویج نمود. «فقال الاعرابی: لسنا نرضی بقولک»؛ اعرابی عرض نمود ما به فرمایش شما راضی نمی شویم. «فإنّا نرید الغلام أن یشهد لنفسه عند اهله من قتله»؛ تا اینکه خود جوان زنده شود و قاتلش را نزد خاندانش معرفی کند. «لیرتفع الصیف من بینهم و الفتنه»؛ تا شمشیر فتنه؛ یعنی خونریزی از میان آنها برداشته شود. «فقامعليه‌السلام و قال: ما بقره بنی اسرائیل عند اللَّه باجل من علی بن ابی طالب فإنّها احییت میتاً بعد سبعه ایام»؛ سپس حضرت برخاستند و فرمودند: گاو بنی اسرائیل نزد خداوند متعال بالاتر از علی بن ابی طالب نیست که پس از هفت روز مرده ای را زنده نمود. «ثم دنی من المیّت و قال انّ بقره بنی اسرائیل ضرب ببعضها المیّت و عاش»؛ آنگاه به آن مرده نزدیک شد و فرمود همانا جزئی از گاو بنی اسرائیل را به میت زدند و زنده شد. « و إنی لاضربه ببعضی و ان بعضی خیر من البقره کلّها»؛ و من جزئی از خودم را به آن میت می زنم و جزئی از من از همه آن گاو بهتر است. «ثم ضربه برجله الیمنی و قالعليه‌السلام قم بإذن اللَّه یا مدرک بن حنظله!»؛ سپس با پای راستشان به میت زدند و فرمودند: ای مدرک بن حنظله برخیز به اذن خدا. «فنهض غلام اضوء من الشمس و قال لبیک یا حجه اللَّه»؛ پس به ناگاه مقتول از جای برخاست در حالی که نورانی تر از خورشید می درخشید و عرض نمود بله، ای حجت خدا. «فقالعليه‌السلام له من قتلک؟ قال قتلنی عمّی»؛ حضرت به او فرمودند: چه کسی تو را کشت؟ عرض نمود: عمویم مرا به قتل رسانید. با این معجزه آن حضرت از خونریزی بین دو طایفه جلوگیری نمود.

این حدیث را سیّد مرتضی نیز در کتاب عیون المعجزات نقل نموده.(۱۰۶)

معجزه بیرون آمدن هفت شتر از کوه به فرمان امیرالمؤمنینعليه‌السلام

در کتاب روضه که منسوب به ابن بابویه می باشد از علی بن ابیطالبعليه‌السلام در حدیثی روایت کرده: بعد از آنکه مردم با ابوبکر بیعت نمودند، جمعی از یهود نزد او آمده گفتند: آنچه پیغمبر شما به ما وعده داده عطا نما. ابوبکر گفت: پیامبر چه چیز به شما وعده کرده؟«قالوا: انت اعلم بما وعدنا ان کنت خلیفته حقاً»؛ یهودیان گفتند اگر تو خلیفه به حقّ رسول خدایی وعده ای را که پیغمبر به ما داده تو بهتر می دانی. ابابکر ندانست آن وعده چیست. در این هنگام مردی از مسلمانان که شاهد این جریان بود آنان را به نزد امیرالمؤمنینعليه‌السلام راهنمایی کرد. «فابتدعهم و اخبرهم»؛ حضرت بدون آنکه از خواسته آنها سؤال نماید به آنها خبر داد. «إنّ النبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله وعدهم سبع نوق یخرجها لهم من الجبل»؛ پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنها وعده داده که برای آنها هفت شتر از کوه بیرون آورد. «ثم خرج بهم الی الجبل و دعا اللَّه فاخرج لهم منه سبع نوق فاسلموا»؛ سپس آنها را به نزد کوه برد. آن حضرت خداوند متعال را خواند و کوه شکافته شد و هفت شتر از آن بیرون آمد و در این هنگام یهودیان با دیدن این امر عجیب همه مسلمان شدند. برتری مقام امیرالمؤمنینعليه‌السلام بر حضرت صالح پیامبر آن است که بنا به درخواست حضرت صالح از پروردگار یک شتر از کوه بیرون آمد امّا به درخواست آن حضرت هفت شتر از کوه خارج شد.(۱۰۷)

معجزه ای فی شرح باء بسم اللَّه

رجب الحافظ البُرسی در کتاب مشارق انوار الیقین فی حقایق اسرار امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، فرموده که مگر نمی دانی که علیعليه‌السلام منبع انوار و نشانه خداوند جبار و صاحب اسرار است. «الّذی شرح لابن عباس فی لیله و طفاء حتی طفی مصباحها صباحها فی شرح الباء من بسم اللَّه و لم یتحوّل إلی السین»؛ آن حضرت کسی می باشد که در شب بلند تا صبح شرح باء بسم اللَّه را برای ابن عباس فرمود و به سین نرسید و نور صبح چراغ را خاموش نمود. « و قالعليه‌السلام لو اشاء لا وقرت اربعین بعیراً من شرح بسم اللَّه الرحمن الرحیم»؛ و فرمود اگر بخواهم به اندازه بار چهل شتردر شرح بسم اللَّه الرحمن الرحیم بیان می کنم.(۱۰۸)

رفتن امیرالمؤمنینعليه‌السلام با بعضی از صحابه به محل اصحاب کهف و رقیم از طریق سیر در آسمان

در کتاب روضه منسوب به ابن بابویهرحمه‌الله از ابوجعده از انس روایت کرده که فرشی بافته شده از مو برای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هدیه آوردند. آن حضرت مرا به سراغ جمعی از اصحابش فرستاد و علیعليه‌السلام هم در حضورش بود. چون آن عدّه حاضر شدند، به من فرمود: ای انس بنشین با ایشان روی فرش تا مرا از جریان آنچه اتفاق می افتد خبر دهی. «ثم قال: یا علی! قل یا ریح احملینا»؛ آنگاه فرمود یا علی! بگو ای باد ما را حمل نما. «فقال علیعليه‌السلام یا ریح احملینا، فإذا نحن فی الهواء»؛ در این هنگام مشاهده نمودیم در آسمان می باشیم. « و قال رسول اللَّه سیروا علی برکه اللَّه فسرنا»؛ رسول خدا فرمودند: بروید با برکت و کمک الهی و همچنان در آسمان می رفتیم. «فقالعليه‌السلام یا ریح ضعینا»؛ علیعليه‌السلام فرمود: ای باد ما را به زمین بگذار، آنگاه که پا در زمین نهادیم. «فقال أتدرون این انتم؟ هؤلاء اصحاب الکهف و الرّقیم»؛ حضرت فرمودند می دانید کجا هستید؟ اینجا محل و مکان اصحاب کهف و رقیم می باشد. «قوموا بنا حتی نسلّم علیهم»؛ فرمودند: برخیزید تا به آنها سلام کنیم. پس ابابکر و عمر و طلحه و زبیر و انس برخاستند. به آنها سلام کردند و ایشان جواب هیچ کس را ندادند. «فقام علیعليه‌السلام فسلّم علیهم فقالوا و علیک السلام یا وصیّ رسول اللَّه ورحمه‌الله »؛ سپس امیرالمؤمنین برخاست به آنان سلام نمود. عرض کردند بر تو سلام باد ای جانشین رسول خدا! پس آن حضرت فرمود ای اصحاب کهف و رقیم چرا جواب سلام صحابه رسول خدا را ندادید؟ عرض نمودند ما مأمور به جواب سلامی نمی باشیم مگر پیغمبر یا وصیّ پیغمبر باشد. «ثم قالعليه‌السلام یا ریح احملینا، فحملتنا و سرنا ما شاء اللَّه الی أن غربت الشمس»؛ آنگاه حضرت فرمود ای باد ما را حمل نما. پس ما را حمل کرد و سیر داد و رفتیم به مقداری که خداوند متعال می خواست. تا اینکه نزدیک بود خورشید غروب کند. «ثم قالعليه‌السلام یا ریح ضعینا، فإذا نحن فی ارض لیس فیها ماء. فقلنا یا امیرالمؤمنین دنت الصلوه و لیس معنا ماءاً»؛ حضرت فرمود: ای باد ما را به زمین بنه. دیدیم در زمینی هستیم که آبی در آن نیست. عرض نمودیم یا امیرالمؤمنین وقت نماز نزدیک شد و آبی نیست که با آن وضو بگیریم. پس حضرت تشریف بردند در مکانی و پای مبارکشان را به زمین زدند چشمه آبی جوشید. وضو گرفتیم و نماز خواندیم. « و وقفعليه‌السلام یصلّی الی أن انتصف اللیل»؛ آنجناب ایستادند و تا نیمه شب مشغول به نماز شدند. سپس فرمودند بر جاهای خود به روی فرش بنشینید، به زودی همه نماز یا بعضی از نماز صبح را با پیامبر درک می نماییم. سپس فرمود ای باد ما را حمل نما و دیدیم در آسمان می باشیم. و به مقداری که خداوند می خواست ما را سیر داد. «فإذا بمسجد رسول اللَّه و قد صلّی من الغداه رکعه فاتینا رکعه»؛ ناگهان به مسجد رسول خدا رسیدیم در حالی که حضرت یک رکعت از نماز صبح را خوانده بودند و ما به یک رکعت نماز رسیدیم. سپس آنچه را که انس مشاهده نموده بود به عرض حضرت رسانید.(۱۰۹)

بارور شدن درخت گلابی خشک به معجزه امیرالمؤمنینعليه‌السلام

در کتاب بصائر الدرجات از الحارث روایت کرده گفت: با امیرالمؤمنین می رفتیم تا به زمینی به نام باقول رسیدیم. در آنجا درخت گلابی خشکی دیدیم که پوست او ریخته و چوبش باقی مانده بود.

«فضربهاعليه‌السلام بیده فقال: ارجعی بإذن اللَّه خضراءاً مثمره»؛ پس آن حضرت دست مبارکش را به آن زد و فرمود: به اذن خدا سرسبز و میوه دار باش.

«فإذا هی تهتزّ بأغصانها و حملها الکمّثری»؛ ناگهان دیدیم درخت با شاخه هایش به حرکت درآمد و سرسبز شد و به گلابی بارور گردید. «فقطعنا و أکلنا و حملنا معنا»؛ از گلابی های درخت چیدیم و خوردیم و با خود برداشتیم. چون فردا شد و صبح کردیم به نزد درخت آمدیم. دیدیم درخت سبز است و گلابی دارد.(۱۱۰)

مبدّل شدن نان خشک به ران مرغ پخته و حلوای شیرین

ابن عباس نقل کرده که مردی خدمت امیرالمؤمنینعليه‌السلام آمد، حضرت او را مهمان نمود. دستور فرمودند قرص نان خشکی و قدح آبی در نزدش حاضر کردند. «ثم کر قطعه و القاها فی الماء ثمّ قال للرجل تناولها»؛ مقداری از آن نان خشک را در داخل قدح آب انداختند سپس به آن مرد مهمان فرمودند بردار و میل کن. «فأخرجها فإذا هی فخذ طائر مشوی»؛ مرد مهمان چون بیرون آورد دید ران مرغ پخته و سرخ شده ای می باشد. «ثم رمی له اخری فقال تناولها؛ فإذا هی قطعه من الحلوی...»؛ سپس تکه دیگری از آن نان خشک را در قدح انداختند و به مهمان فرمودند بردار. چون بیرون آورد دید قطعه ای حلوای شیرین می باشد تا آخر حدیث.(۱۱۱)

مقام جمیع الجمعی رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله السلام علی محمّد المصطفی المفوض الیه دین اللَّه «وَما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ»(۱۱۲) ... او را مظهر رحمت واسعه خود قرار داد. در قوس نزول آن حضرت را مقام عقل اوّل و آدم اوّل و اولویت بالشرف عطا فرمود. در قوس صعود مقام خاتم رسولان و سید ولد آدم و عقل کلی و نفس کلیه الهیه عطا کرد. و کتاب آسمانی او را مقام قرآنی و فرقانی بخشید؛ یعنی مقام جمع الجمعی مجمل، و فرق الفرق مفصل گردانید.

«اوتیت جوامع الکلم»؛ مقام جمع، « و فیه تفصیل کل شی ء»؛ مقام فرق است.

بخش چهارم:گزیده ای از اشعار و رباعیاتی

گلچینی از اشعار در وصف پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله

باز آی و فروغ حسن بی حد

بین آن شاهد مطلق و مجرد

بین از آدم و نوح تا به روح اللَّه

دردی کش باده محمّد

بین آن سرور عالم تجرّد

رامخدوم فرشتگان بی حدّ

صلّی اللَّه علیک یا رسول اللَّه

نگارا جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی

تو را خوبی دو چندان آفریدند

ز باغ عارضت یک گل بچیدند

بهشت جاودان زان آفریدند

غباری از سر کوی تو برخاست

وزان خاک آب حیوان آفریدند

سراپایم فدایت باد و جان هم

که سر تا پایت از جان آفریدند

اختران پرتوی اندر دل دانشور ما

دل ما مظهر کل، کل همگی مظهر ما

نه همین اهل زمین را همه باب اللّهیم

نُه فلک در دَوَرانند به گرد سر ما

برِ ما پیر خرد طفل دبستانی ماست

فلسفی مقتبسی از دل دانشور ما

نخل بلند علم بُود احمد امّ الکتاب

فاطمه شد بارش قرآن و پاره تن یاسین

اوست خُلقش چو احمد است و هم آثارش

طوطی باغ این صمدی دختر

جبریل ریزد از نوک منقارش این گوهر

از جناب رسول اللَّه پاک است و داور است خریدارش

اشعاری منتخب برای اهل ذوق و عرفان

صد بار گر از دست غمت خون رود از دل

از در چو درآیی همه بیرون رود از دل

گر قصه عشق من و یارم بنگارند

صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل

در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را

حیف است که پیکان همه بیرون رود از دل

غمت در نهان خانه دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست مشکل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه ام ناقه در گل نشیند

بنازم به بزم محبّت که آنجا

گدایی و شاهی مقابل نشیند

ای بره جستجو نعره زنان دوست دوست

گر به حرم ور به دیر کیست جز او اوست اوست

پرده ندارد جمال غیر حجاب جلال

نیست بر این رخ نقاب نیست بر این مغز پوست

دم چو فرو رفت هاست، هوست چون بیرون رود

یعنی که اندر همه هر نفسی ها و هوست

ای ساقیّ جان، پر کن آن ساغر پیشین را

آن راهزن دل را آن راهبر دین را

زان می که ز دل خیزد با روح بیامیزد

مخمور کند جوشَش مر چشم خدا بین را

آن باده انگوری مر امّت عیسی را

وین باده منصوری مر امّت یاسین را

خُم هاست از آن باده خُم هاست از این باده

تا نشکنی آن خُم را هرگز نچشی این را

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت

گفتا نشان چه پرسی این کوی بی نشان است

گفتم مرا غم تو بهتر ز شادمانی است

گفتا که در ره ما غم نیز شادمانی است

گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم

گفتا که سوخت او را، کی ناله و فغان است

گفتم فِراق تا کی گفتا که تا تو هستی

گفتا نفس همین است گفتا سخن همان است

گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما

گفتا که غم بیفزا گفتا که رایگان است

کوی یار

کش کشان در کوی یارم می برند

عاقلان دیوانه وارم می برند

چون شتر در زیر بار عشق یار

مست اویم بی مهارم می برند

میثم تمار عشقم سرّ یار

گر بگویم سوی دارم می برند

سرّ دل را آشکارا گر کنم

این جماعت سنگسارم می برند

دل بسوزد هر دم از آه جگر

همچو طفلان اشک بارم می برند

جرعه نوش از باده وحدت شدم

این عسس ها مست وارم می برند

خار و زار دل شدم ای عاشقان

چون اسیران خار و زارم می برند

از فراق یار باشم بی قرار

بی قراران بی قرارم می برند

دل چو مجنون واله لیلای خویش

لیلی دل از کنارم می برند

کرده او آواره ام از آن دیار

بار دیگر در دیارم می برند

چونکه دل بگذاشتم با یاد دل

اینچنین بی بند و بارم می برند

از کفم پیمانه عهدش بریخت

شحنه هایش شرمسارم می برند

(ناجی ام) لیکن اسیر دل شدم

همچو زنگی بنده وارم می برند

من به جهان نیامدم تا اگر و مگر برم

یا به طویله بدن کاه ز بهر خر برم

نامده ام ز شهر جان بر سر سوق این جهان

تا بد و نیک این و آن بنگرم و خبر برم

آمده ام ز لا مکان تا ز متاع این دکان

هدیه به یار مهربان دامن پر گهر برم

طائر برج وحدتم از حقّ و هوست حجتم

طوطی هند رحمتم آمده ام شکر برم

یوسف مصر جان منم مانده به سجن، این تنم

تا که خلاص چون شوم دولت بی شمر برم

چیست خلاص سجن من اینکه رها کنم بدن

درگذرم ز جان و تن خود ز میانه در برم

علمی بطلب که به دل نور است

سینه ز تجلی او طور است

علمی که مجادله را سبب است

نورش ز چراغ ابولهب است

علمی بطلب که نماید راه

وز سرّ ازل کندت آگاه

علمی بطلب که حال آرد و کمال

ره توشه شود ز راه حلال

علمی بطلب که کند تو را فانی

سازد ز علائق جسمانی

رو کن به شریعت مصطفوی

دل ده به طریقت مرتضوی

رباعیات کم نظیر

فیک یا اعجوبه الکون قد الفکر کلیلاً

انت بلبلت ذوی اللّب و حیّرت عقولاً

کلّما قدّم فکری شبراً فرّ میلاً

ناکصاً یخبط فی العمیاء لا یهدی سبیلاً

به عقل نازی حکیم تا کی

به فکرت این ره نمی شود طی

به کنه ذاتش خرد برد پی

اگر رسد خس به قعر دریا

رقّ الزّجاج و رقّت الخمر

فتشابها و تشاکل الامری

فکأنّملت خمر و لا قدح

فکأنّما قدح و لا خمر

از صفای می و لطافت جام به هم آمیخته رنگ جام و مدام همه جام است و نیست گویی می یا مدام(۱۱۳) است و نیست گویی جام

انت امرضتنی و انت طبیبی

و تفضّل علیّ بنظره یا حبیبی

و اسقنی من شراب وُدِّک کأساً

ثم زدنی حلاوه التّقریبی

(وَسَقَیهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً )(۱۱۴)

خوشا آن زمانی که ساقی تو باشی

دهی دم به دم باده های نهانی

خوشا آن زمانی که هر ذرّه ما

به وجد اندر آید که ربّی سقانی

قیل انشأ یزید لعنه اللَّه

دع المساجد للعبّاد تسکنهم و اجلس

علی الدکه الخمار و اسقینا

ما قال ربّک فی القرآن ویل لمن

شربوا بل قال ربّک ویل للمصلّینا

چندان برو این ره که دویی برخیزد

گر هست دویی ز رهروی برخیزد

تو او نشوی ولی اگر سعی کنی

جایی برسی کز تو تویی برخیزد

گر در یمنی که با منی پیش منی

گر پیش منی که بی منی در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی

خود در غلطم که من توام یا تو منی

ای دلبر ما مباش بی دل بر ما

یک دلبر ما به از دو صد دل بر ما

نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما

یا دلبر ما فرست یا دل بر ما

ای یک دله صد دله، دل یک دله کن

مهر دگران را ز دل خود یله کن

یک بار به اخلاص بیا بر در دوست

گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن

تار مویی ز سر زلف تو بر عالم امکان ندهم

چه کنم نقد وجودت به سر و جان ندهم

گشته ام غرقه عشق در طلب مهر رخت

این دل زار من است بر سر پیمان ندهم

آنکه زخم تو بر جگر برداشت

احتیاجش دگر به مرهم نیست

آنکه در آتش فراق تو سوخت

بیمش از آتش جهنم نیست

گو مرده بیا که روح بخشیم

گو تشنه بیا که ما فراتیم

ای درد کشیده دوا جو

از ما مگذر که ما دوائیم

آنی که تو حال دل نالان دانی

احوال دل شکسته بالان دانی

گر خوانمت از سینه سوزان شنوی

گر دم نزنم زبان لالان دانی

بره و مرغ را بدان ره کشت

که به انسان رسند آخر کار

جز بدین، ظلم باشد ار بکشد

بی نمازی مسبّحی را زار

وین راه می رود که پیدا کند غذا

وان دیگری برای هضم غذا راه می رود

با من بگو که کدامین دو ره نکوست

من گویمت آنکه بهر خدا راه می رود

بلبل به باغ روز ازل چونکه پا نهاد

گل دید عاشق است و بنای جفا گذاشت

اوّل بنا نبود بسوزند عاشقان

آتش به جان شمع فتد کین بنا نهاد

للمؤمن نوران نور خیفه و رجاء

لو ووزن هذا لم یزد علی ذا

احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که ببینی چه می کشم

کس ندانست که من می سوزم

سوختن هیچ و نگفتن هنر است

استقبال از شعر حافظ شیراز

دور ایام دیده ام که مپرس

جان بر لب رسیده ام که مپرس

دامنم تر بود ز ژاله چشم

ریزد از دل به دیده ام که مپرس

روزگاری است کز غم هجران

ناله ها بر کشیده ام که مپرس

از کمندش گسسته پای دلم

چون غزال رمیده ام که مپرس

دست و پا می زنم چونان بسمل

طائر سر بریده ام که مپرس

غم هجران او کمانم کرد

سرو قامت خمیده ام که مپرس

مژه ام اشکبار منظر اوست

در کنارش خوش آرمیده ام که مپرس

خواهی از او نشانه ای به جهان

سرو قدی بدیده ام که مپرس

احمد ار می زند دم از مهرش

غیر مهرش ندیده ام که مپرس

در عطایش اگر ز من پرسی

به عطایش رسیده ام که مپرس

احمدا خوش سروده است حافظ

درد عشقی کشیده ام که مپرس

۱۱. ذكر لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

۱۹۷. دفع بلا و رفع غم و غصه

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: كسى كه در هر روز صد بار بگويد لا حول و لا قوة الا بالله خداوند هفتاد نوع بلا را از او دور مى گرداند كه كمترين آنها غم و غصه است.(۱۹۸)

۱۹۸. تأخیر زمان مرگ

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: آن كس كه هزار بار بگويد لا حول و لا قوة الا بالله خداى تعالى حج خانه اش را روزى اش خواهد نمود و اگر مرگش نزديك باشد، خدا آن را به تأخیر خواهد انداخت تا حج را روزى اش ‍ سازد.(۱۹۹)

۱۹۹. ذكر سر بريده امام حسينعليه‌السلام

در دمشق شنيده شد كه سر مطهر امام حسينعليه‌السلام مى گويد: لا حول و لا قوة الا بالله.(۲۰۰)

۲۰۰. گنجى از بهشت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: بسيار لا حول و لا قوة الا بالله بگوييد كه آن از گنجهاى بهشت است.(۲۰۱)

۲۰۱. دور شدن هفتاد بلا

راوى مى گويد شنيدم كه امام صادقعليه‌السلام فرمودند: كسى كه بگويد لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم خداى عزوجل به خاطر آن هفتاد نوع بلا را از او دور مى گرداند كه كمترين آنها خفه شدن است.(۲۰۲)

۲۰۲. رفع درد و اندوه

از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت شده است كه فرمودند: سخن لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم گنجى از گنجهاى بهشت است و آن باعث شفا يافتن از نود و نه درد است كه آسانترين آنها اندوه است.(۲۰۳)

۲۰۳. شفاى هفتاد و دو نوع درد

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: هر كس كه نعمت هاى فراوان به وى برسد الحمد لله رب العالمين بسيار بگويد، و آن كه تهيدستى به وى فشار آورد لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم زياد بگويد كه آن گنجى از گنجهاى بهشت است و شفاى هفتاد و دو نوع درد است كه كمترين آنها اندوه مى باشد.

۲۰۴. هرگاه اندوهگين شدى

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه در سفارشى فرموده اند: اى، سفيان! هر گاه خدا به يكى از شما نعمتى عطا فرمود، بايستد و خداى عزوجل را ستايش و سپاس گويد، يعنى بگويد الحمد لله و هر گاه روزى اش برسد، بايد درخواست آمرزش كند، يعنى بگويد استغفر الله و هر گاه اندوهگين شود، بگويد لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.(۲۰۴)

۲۰۵. داروى نود و نه بيمارى

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت شده است كه فرمودند: گفتن لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم دارويى است كه نود و نه بيمارى را بهبود مى بخشد كه آسانترين آنها اندوه است و معناى اين كلمه چنين است هيچ حركت و نيرويى جز به سبب و خواست خدا پديد نيامد.(۲۰۵)

۲۰۶. رفع شدن بلايا

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: هر گاه نماز بامداد و مغرب خواندى، هفت بار بگو: بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم زيرا هر كه آن را بگويد، به او نرسد جنون و جذام و برص، و نه هفتاد نوع از انواع بلا.(۲۰۶)

۲۰۷. مرتفع شدن انواع بليات

از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه رسول گرامى خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: هر كس سه بار بگويد بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم خداوند تعالى نود و نه نوع از انواع بلا را از او دور سازد كه آسان ترين آنها خفگى است.(۲۰۷)

۲۰۸. توصيه پيامبر به علىعليه‌السلام

بكير مى گويد: از اميرالمومنينعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمود: اى على! آيا به تو كلماتى نياموزم؟ هر گاه كه در سختى و بلايى در افتى، بگو بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم زيرا خداوند عزوجل مى گرداند بدان از تو آنچه را خواهد از انواع بلا.(۲۰۸)

۲۰۹. درمان بيمارى و ندارى

اسماعيل بن عبدالخالق گويد: مردى از اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دير به خدمت ايشان رسيد و سپس نزد آن حضرت آمد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: چه چيزى موجب دير كردن تو شد از آمدن نزد ما؟ عرض كرد: بيمارى و ندارى.

فرمود: آيا به تو دعائى ياد ندهم كه خدا به وسيله آن بيمارى و ندارى را از تو ببرد؟ عرض كرد: چرا يا رسول الله.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: بگو لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم، توكلت على الحى الذى لا يموت و الحمد لله الذى لم يتخذ (صاحبة و لا) ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا.

گويد: درنگى نكرد كه نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بازگشت و عرض كرد: يا رسول الله خداوند بيمارى و ندارى را از من برد.(۲۰۹)

۲۱۰. صد بار بعد از نماز صبح

امام رضاعليه‌السلام فرمود: هر كس پس از نماز صبح صد بار بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بگويد، به اسم اعظم خدا از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك تر شده و به راستى كه در مدار اسم اعظم قرار گرفته است.(۲۱۰)

۲۱۱. هفت بار بعد از نماز صبح و مغرب

از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه فرمود: دنبال نماز فجر و نماز مغرب هفت بار بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم خداوند عزوجل هفتاد نوع بلا را از او بگرداند كه آسانترين آنها بادهاى بد (چون استسقاء و غيره، يا مقصود عفونت اعضاء است كه بوى بد دهد، يا گرفتارى به توفان كه موجب سقوط و هلاكت باشد - از مجلسى و غيره) و پيسى و ديوانگى است، و اگر شقى باشد از شقاوت به در آيد و در سعادتمندان نوشته شود.(۲۱۱)

۲۱۲. دفع انواع بيماريها

از امام صادقعليه‌السلام فرمود: چون نماز مغرب و بامداد بخوانى، هفت بار بگو: بسم الله الرحمن الرحيم، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم زيرا هر كس آن را بگويد، خوره و پيسى و ديوانگى و هفتاد نوع بلا به او نرسد.(۲۱۲)

۲۱۳. زمزمه امام حسينعليه‌السلام

كار جنگ بر امام حسينعليه‌السلام سخت و تنگ شد و يگانه و تنها ماند، به خيمه هاى فرزندان پدرش روى آورد، آنها را از ايشان خالى و تهى ديد، سپس به خيمه هاى اصحاب و يارانش التفات نمود، و نگريست كسى از آنان را نديد، پس شروع و آغاز نمود بسيار گفتن لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.(۲۱۳)

۲۱۴. سفارش به اين ذكر الهى

يكى از اذكارى كه عالمان دين به آن بسيار اشاره كرده اند، ذكر لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم است.

امام باقرعليه‌السلام در معنى اين ذكر كه به طور اختصار حوقله گفته مى شود فرموده است : يعنى هيچ توانايى براى ما از اينكه معصيت خدا را نكنيم جز كمك و امداد الهى نيست و هيچ نيرويى براى انجام طاعت خدا جز به توفيق او نداريم.(۲۱۴)

۲۱۵. ذكر سر مقدس اباعبداللهعليه‌السلام

مرحوم مغرم مى نويسند: موقعى كه فرستنده يا پادشاه روم، به يزيد پرخاش ‍ نمود و عمل جنايت بار او را محكوم ساخت، يزيد امر به قتل او داد، سر مقدس به صداى بلند به سخن آمد و خواند: لا حول و لا قوة الا بالله.(۲۱۵)

۲۱۶. رفع همّ و غم

ابن بابويه به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام روايت كرده است، كه هر كس در هر روز صد مرتبه بگويد: لا حول و لا قوة الا بالله خداوند تعالى هفتاد نوع بلا را از او دور مى گرداند كه كمترين آنها رفع همّ و غم است و هرگز پريشانى نمى بيند.(۲۱۶)

۲۱۷. سفارش علىعليه‌السلام به كميل

علىعليه‌السلام خطاب به كميل بن زياد مى فرمايد: اى كميل! هر روز نام خدا را بر زبان جارى كن، بگو: لا حول و لا قوة الا بالله بر خدا توكل كن، ما را ياد كن، نام ما ببر و بر ما درود فرست.

اى كميل! به هنگام غذا نام خدايى را كه با اسمش هيچ دردى زيان نرساند و نامش براى هر بدى و دردى درمان است به زبان آور.

اى كميل! به هنگام هر سختى بگو: لا حول و لا قوة الا بالله تا خدا آن را كفايت كند. و به هنگام نعمت بگو: الحمد لله تا زياد شود و چون روزى ات دير رسد، استغفار كن تا خدا گشايش دهد.(۲۱۷)

۲۱۸. ذكر هنگام بيرون آمدن از خانه

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در روايتى درباره آداب و اذكار بيرون آمدن از خانه چنين فرمودند: كسى كه هنگام خروج از منزل بگويد بسم الله الرحمن الرحيم دو فرشته مى گويند: هدايت شدى. و اگر بگويد لا حول و لا قوة الا بالله مى گويند: حفظ شدى. و اگر بگويد توكلت على الله مى گويند: بى نياز شدى.

در اين هنگام شيطان مى گويد: چگونه مى توانم در بنده اى كه هدايت شده، حفظ گرديده و بى نياز شده است، نفوذ كنم.(۲۱۸)

۲۱۹. خروج از خانه

ابوحمزه مى گويد: چون امام باقرعليه‌السلام از خانه بيرون مى شد، مى گفت : بسم الله خرجت، و على الله توكلت، و لا حول و لا قوة الا بالله.(۲۱۹)

۲۲۰. براى رفع فقر

از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرموده اند: هر كس كه فقر به او روى آورد، اين ذكر را زياد بگويد: لا حول و لا قوة الا بالله.(۲۲۰)

۲۲۱. ذكر بعد از نماز صبح و مغرب

سيد بن طاووس به سند معتبر از حضرت رضاعليه‌السلام روايت كرده هر كه بعد از نماز صبح صد مرتبه بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بداند كه اين ذكر به اسم اعظم خدا نزديك تر است از سياهى چشم به سفيدى آن، و اميد زيادى است به برآورده شدن حاجتش.

و به سندهاى معتبر از امام صادقعليه‌السلام و امام كاظمعليه‌السلام منقول است كه هر كس بعد از نماز صبح و مغرب، پيش از آن كه سخنى بگويد و حركتى كند، هفت مرتبه اين دعا را بخواند، هفتاد نوع بلا از وى دور شود، كه كمترين آنها خوره و پيسى و شر شيطان رجيم است.(۲۲۱)

۲۲۲. توسل به امام جوادعليه‌السلام

براى شفا يافتن هر مريضى دو ركعت نماز حاجت و توسل به حضرت جواد الائمهعليه‌السلام بخواند و بعد يكصد و چهل و شش مرتبه بگويد: ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله. اگر در ساعتى كه منسوب به آن حضرت است باشد، بسيار مفيد و ساعت آن را هم از نماز عصر تا دو ساعت بعد از آن تشخيص ‍ داده اند كه مورد استجابت است.(۲۲۲)

۲۲۳. ذكر براى رفتن حج

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: هر كس هزار مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله بگويد خداوند حج را روزى او گرداند و اگر اجل او نزديك شده باشد خداوند اجلش را تأخیر اندازد تا حج را به او روزى فرمايد.(۲۲۳)

۲۲۴. دورى شيطان

شيخ شهيد از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نقل كرده كه فرمود: شيطان بر دو قسم است : شيطان جنى، كه با گفتن لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم از شما دور مى شود.

و شيطان انسى، كه آن هم از شما دور مى شود با فرستادن صلوات بر محمد و آل او: اللهم صل على محمد و آل محمد.(۲۲۴)

۲۲۵. رفع گرفتارى

در مكارم الاخلاق است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به علىعليه‌السلام فرمودند: هر گاه گرفتارى پيدا كردى، اين دعا را زياد بخوان :

بسم الله الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم اياك نعبد و اياك نستعين.(۲۲۵)

۲۲۶. رفع وسوسه شيطان

از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرموده : براى دفع وسوسه شيطان دست بر سينه خود بكش و بگو: بسم الله و بالله محمد رسول الله و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم، اللهم امسح عنى ما احذر.

سپس دست خود را بر شكم مى كشى و اين ذكر را سه مرتبه تكرار مى كنى كه ان شاءالله برطرف مى شود.(۲۲۶)

۲۲۷. دفع هفتاد بلا

جميل گويد، شنيدم كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: هركس هفتاد بار بگويد:

ما شاءالله لا حول و لا قوة الا بالله هفتاد نوع بلا از او بگردد كه آسان تر از همه، خنق و خفه شدن باشد. گفتم : قربانت! خنق چيست؟ فرمود: مقصود اين است كه دچار ديوانگى نشود تا خفه گردد.(۲۲۷)

۲۲۸. درمان دردها

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمود: هر دردمند دست خود را به موضع درد بگذارد و بگويد: بسم الله و بالله و محمد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله و لا حول و لا قوة الا بالله اللهم امسح عنى ما اجد (به نام مقدس ‍ خدا و مقام رسول خدا حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ استعانت و كمك مى جويم چون غير از قدرت خدا هيچ قدرتى را موثر نمى دانم، خدايا دردى را كه در وجودم احساس مى كنم برطرف فرما.) پس با دست راست موضع درد را سه مرتبه مسح كند.(۲۲۸)

۲۲۹. ذكرهاى موثر در دنيا و آخرت

امام باقرعليه‌السلام فرمودند: شخصى به نام شبيه هذلى، حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمده و عرض كرد: اى پيامبر خدا! پيرمردى هستم كه سنم بالا است و كارهايى مانند نماز، روزه، حج و جهاد را كه قبلا انجام ميدادم، اكنون نمى توانم انجام دهم. اى رسول خدا! سخنى به من بياموز كه ثواب خداوند را نصيبم سازد و بر من آسان گير اى رسول خدا! آن حضرت فرمودند: سخنت را تكرار كن و او تكرار كرد. و به همين ترتيب تا سه بار سخن خود را تكرار كرد. آن گاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمودند: اطراف تو هيچ درخت و گلى نبود، مگر اينكه دلشان به حالت سوخت و برايت گريه كردند. پس از نماز صبح ده بار بگو سبحان الله العظيم و بحمده و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (خداى بزرگ را منزه ميدانم و به ثناى او مشغولم و هيچ توان و نيرويى جز با يارى خداى بزرگ بلند مرتبه بزرگ نيست) كه همانا خداوند بزرگ با اين ذكر تو را از كورى، ديوانگى، جذام، فقر و زير آوار ماندن محفوظ مى دارد. عرض كرد: اى رسول خدا، اين ذكر براى دنيا بود، براى آخرت چه؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: اللهم اهدنى من عندك، وافض ‍ على من فضلك وانشر على من رحمتك و انزل على من بركاتك (خداوندا! مرا از جانب خود راهنمايى نما و از فضل خويش بهره مند ساز، از رحمت خود برمن فرو ريز و از بركات خود بر من نازل فرما).

حضرت صادقعليه‌السلام فرمودند: اين دستورات را گويى او با دستانش گرفت و رفت. آن گاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: بدانيد كه همانا اگر او در روز قيامت بيايد و اين اذكار را عمدا ترك نكرده باشد، خداوند هشت در بهشت را به روى او باز مى كند كه از هر درى كه خواست وارد شود.(۲۲۹)

۲۳۰. ذكر بامدادان

از حماد بن عثمان گويد: شنيدم امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: هر كه چون نماز بامداد گزارد، صد بار بگويد: ماشاءالله كان لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (آنچه خداوند بخواهد، خواهد شد و هيچ نيرو و توانى، جز با كمك او نخواهد بود)، در آن روز خود بدى نبيند.(۲۳۰)

۲۳۱. برطرف شدن حاجات

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: كسى دعا نمى كند و در پايان نمى گويد ماشاء الله، لاحول و لا قوة الا بالله مگر اين كه حاجتش برآورده شود.(۲۳۱)

۲۳۲. ذكر هنگام سفر

از حسن بن جهم از ابى الحسنعليه‌السلام فرمود: چون از منزلت بيرون شوى در سفر باشى و يا در حضر، بگو: بسم الله، آمنت بالله، توكلت على الله، ما شاء الله، لاحول و لا قوة الا بالله شياطين به او برخوردند و برگردند و فرشته ها به روى آنها بزنند و بگويند: شما چه راهى بدو داريد با اينكه خدا را نام برده و به او ايمان دارد و بر او توكل كرده است و گفته است : ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله.

۲۳۳. نوشتن ذكر بر روى انگشتر

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: كسى كه روى انگشتر خود بنويسد: ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله استغفر الله (آنكه خدا بخواهد، همان خواهد شد، هيچ نيرويى نيست، مگر با يارى خداوند، از خداوند آمرزش مى خواهم)، از فقرى كه همه چيز او را از بين ببرد ايمن خواهد شد.(۲۳۲)

۱۲. ذكر استغفر الله ربى و اتوب اليه

۲۳۴. ريزش گناهان

ياسر از امام رضاعليه‌السلام نقل كرده است كه فرمود: مثل استغفار همچون برگى است بر درختى كه بجنبد و پياپى فرو ريزد و آن كه از گناهش آمرزش جويد و باز گناه كند، چون مسخره كننده پروردگار خود باشد.(۲۳۳)

۲۳۵. بيست و پنج بار استغفار

از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را شيوه چنان بود كه از هيچ مجلسى برنمى خاست، گرچه كوتاه بود تا بيست و پنج بار از خداى عزّوجل استغفار مى كرد.(۲۳۴)

۲۳۶. استغفار بهترين عبادت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: بهترين عبادت ها استغفار است و اين است قول خداى عزوجل در قرآن كريم : فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك(۲۳۵) (و بدان كه راستش اين است كه نيست شايسته پرستشى جز خدا و آمرزش ‍ بخواه از گناه خود).(۲۳۶)

۲۳۷. استغفار بعد از نماز واجب

امام باقرعليه‌السلام فرمود: هر كه دنبال نماز واجب پيش از آن كه دو پاى خود تا كند سه بار بگويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم ذوالجلال و الاكرام و اتوب اليه (آمرزش مى خواهم از خدايى كه نيست شايسته ستايشى جز او، زنده و پاينده است، صاحب جلالت و اكرام است، و به او باز گردم)، خداوند عزوجل گناهانش را بيامرزد، گرچه مانند كف دريا باشند.(۲۳۷)

۲۳۸. ثواب استغفار

امام باقرعليه‌السلام از پدرانشعليهم‌السلام نقل مى نمايد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: خوشا به حال آن كه روز قيامت در نامه عملش زير هر گناهى استغفر الله باشد.(۲۳۸)

۲۳۹. هفتاد بار استغفار در روز

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در هر روز، هفتاد بار از خداوند عزوجل آمرزش مى طلبيد و به درگاه خداى عزوجل هفتاد بار توبه مى كرد.

راوى گويد، گفتم : او مى فرمود استغفر الله ربى و اتوب اليه؟

آن حضرت در پاسخ فرمود: هفتاد بار مى فرمود استغفر الله، استغفر الله و هفتاد بار مى فرمود اتوب الى الله، و اتوب الى الله.(۲۳۹)

۲۴۰. استغفار در نماز وتر

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: كسى كه به مدت يك سال در نماز وتر هفتاد بار ايستاده بگويد استغفر الله و اتوب اليه خداوند تبارك و تعالى او را از كسانى كه در سحرها آمرزش مى طلبند (و در قرآن كريم از آنها ياد شده است) مى نويسد و آمرزش خداى عزوجل براى او واجب مى شود.(۲۴۰)

۲۴۱. كليد آمرزش گناهان كبيره

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: هيچ مؤمنى نيست كه در شبانه روز مرتكب چهل گناه كبيره شود، آن گاه با پشيمانى بگويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم بديع السموات و الارض ذالجلال و الاكرام و اءسئله ان يتوب على (از خداوندى كه جز او خدايى نيست، زنده و قيوم (ازلى و قائم به ذات خويش) و پديده آورنده آسمان ها و زمين، كه بزرگ و عزيز است، آمرزش خواسته و از او مى خواهم مرا ببخشد)، مگر اين كه خداوند آن گناهان را مى آمرزد، و در كسى كه هر روز بيش از چهل گناه كبيره مرتكب شود، خيرى نيست.(۲۴۱)

۲۴۲. استغفار با تربت امام حسينعليه‌السلام

از امام جعفر صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: هر كس سنگ هايى را كه از تربت امام حسينعليه‌السلام درست مى كند (يعنى تسبيح پخته) بگرداند، به تعداد هر استغفر الله ربى و اتوب اليه هفتاد استغفار براى او ثبت مى شود و اگر تسبيح در دستش باشد و ذكر نگويد، به عدد هر دانه، هفت مرتبه استغفار براى او نوشته مى شود.(۲۴۲)

۲۴۳. اقرار به گناهان

امام صادقعليه‌السلام از پدرانشعليهم‌السلام نقل مى نمايد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: هر كس داراى اين چهار چيز باشد، در بزرگترين نور خداوند به سر مى برد:

۱ - نگهدار امرش شهادت به اين باشد كه خدايى جز خداوند يگانه نيست و همانا من رسول خدايم ؛

۲ - و به هنگام رسيدن مصيبتى بگويد: انا لله و انا اليه راجعون (ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم)؛

۳ - و هنگامى كه به خيرى برسد بگويد: الحمد لله (همه ثناها مخصوص ‍ خداست)؛

۴ - هنگامى كه گناهى مرتكب شود، بگويد: استغفر الله و اتوب اليه (از خداوند آمرزش خواسته و به سوى او باز مى گردم).(۲۴۳)

۲۴۴. استغفار در هر روز از ماه شعبان

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: كسى كه در هر روز از ماه شعبان هفتاد بار بگويد: استغفر الله الذى لا اله الا هو الرحمن الرحيم الحى القيوم و اتوب اليه (از خداوندى كه هيچ خدايى جز او نيست، بخشنده و مهربان است، زنده و قيوم (ازلى و قائم به ذات خويش) است، آمرزش مى طلبم و به درگاه او توبه مى كنم)، در افق مبين نوشته مى شود.

عرض كردم : افق مبين چيست؟

فرمودند: دشتى است در برابر عرش با رودهاى جارى، كه ثواب هاى بزرگ و عالى در آن نهفته است.(۲۴۴)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13