نهج البلاغه

نهج البلاغه9%

نهج البلاغه نویسنده:
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 648

نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 648 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 459181 / دانلود: 31363
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه

نهج البلاغه

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليها‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

۱

۲
۳

ترجمه نهج البلاغه

سرآغاز

اول- انگیزه های ترجمه

دوم- نگاهی به ترجمه

سوم- آرزوها

۴
۵

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«به نام آن كه علىعليه‌السلام را به جهانيان عطا فرمود»

از سال ۴۰۰ هجرى كه سيّد رضىقدس‌سره با فكرى نورانى و با اهدافى والا، به جمع آورى برخى از آثار علمى حضرت امير المؤمنين علىعليه‌السلام همّت گماشت و نهج البلاغه را تدوين كرد كه عطر وجودى آن جان و جهان را شاداب نمود، تاكنون، ترجمه هاى گوناگونى به زبان فارسى تحقّق پذيرفته و هر يك از مترجمان با اهداف و انگيزه هاى متفاوتى به اقيانوس هميشه موّاج علوم علوى نگريسته اند.

اوّل- انگيزه هاى ترجمه

با شناسايى و جمع آورى ۳۰ ترجمه كامل از نهج البلاغه، از قرن پنجم (به تصحيح عزيز اللّه جوينى) تا روزگار نورانى انقلاب اسلامى ايران، و برّرسى اهداف و شيوه ها و قابليّت هاى نهفته در آن و با توجّه به ضرورت مطرح كردن مفاهيم نهج البلاغه از نظر كاربردى در مجامع فرهنگى، به اين نتيجه رسيديم كه هنوز هم به ترجمه هاى ديگرى نياز است، زيرا:

يكى از جاذبه هاى ادبى قلم زده؛

و ديگرى در مرز و حدود الفاظ و عبارات مانده؛

برخى با شيوه هاى ترجمه آزاد، دچار تندرويهايى شده اند؛

و برخى ديگر تفسير و ترجمه را به هم آميخته اند بعضى در ترجمه تحت اللّفظى موفّق، امّا در پيام رسانى كوتاهى كرده اند؛

و بعضى ديگر در پيام رسانى موفّق، امّا از حدود الفاظ و عبارات فاصله گرفته اند؛

و مخاطب ترجمه ها نيز از نظر كاربردى متفاوتند؛

برخى از ترجمه ها به قشر خاصّى از جامعه تعلّق دارد (تنها محقّقان و اديبان و اهل نظر مى توانند از آن بهره مند گردند)، و برخى ديگر به گونه اى سامان يافته اند كه براى نسل معاصر قابل استفاده نيستند و كاربرد عمومى ندارند.

و با توجّه به واقعيّت هاى ياد شده، و با درك نيازهاى نسل معاصر در كلاس هاى گوناگون علوم انسانى و معارف و نهج البلاغه، بر آن شديم تا ترجمه اى گويا و متناسب با اهداف كاربردى از نهج البلاغه تحقّق پذيرد كه:

الف- قابل فهم و درك براى عموم افراد جامعه باشد؛

ب- به گروه خاصّى از جامعه تعلّق نداشته باشد؛

ج- اصل پيام رسانى دقيقا رعايت گردد؛

د- از هر گونه رمز و اشاره و كنايه و كلّى گويى اجتناب شود؛

ه- مخاطب هاى امامعليه‌السلام آشكارا معرّفى گردند؛

و- توضيحات ضرورى در متن يا پاورقى آورده شود؛

ز- پيام ضرب المثل ها كشف، و به نسل معاصر شناسانده شود؛

ح- مفاهيم نهج البلاغه در قالب هزاران عناوين زيبا و گويا ارائه شود؛

تا همه اقشار جامعه بتوانند از آن بهرمند گردند.

با چنين آرزوها و اهداف ارزشمندى در آستانه نهج البلاغه زانو زديم و از نور ولايت علوى مدد گرفتيم، كه همه از بركات كلاس هاى آموزشى و عنايات حضرت مولى الموحّدين امير المؤمنينعليه‌السلام است. آرى:

به ذرّه گر نظر لطف بو تراب كند

به آسمان رود و كار آفتاب كند

۶

دوم- نگاهى به ترجمه ها

براى شناخت صحيح ترجمه ها و توان كاربردى آن، بايد از سطوح مختلف و گوناگون مفاهيم نهج البلاغه آگاهى داشت، بايد بدانيم كه: ژرفاى اقيانوس موّاج علوم علوى چگونه است و معارف بلند و وحى گونه نهج البلاغه داراى چه ويژگى ها و تقسيماتى است آنگاه به سراغ ترجمه ها برويم، و توان كار بردى آنها را مورد ارزيابى قرار دهيم.

معارف عميق و ارزشمند نهج البلاغه را مى توان در سطوح مختلف عمومى، تخصّصى و فوق تخصّصى به ارزيابى گذاشت.

الف- مفاهيم عمومى

مفاهيمى مانند مباحث تاريخى، اخلاق فردى، خود سازى، اخلاق عمومى، تذكّرات عمومى، گفتگوهاى عادّى با مردم، با فرزندان و با كارگزاران حكومتى مفاهيمى عمومى اند.

نسبت به اين دسته از معارف نهج البلاغه، مشكل خاصّى وجود ندارد و هر گونه ترجمه اى مفيد است: ترجمه آزاد يا مقيّد به متن، يا ترجمه اى ادبى و... و با الفاظ و عباراتى قديمى يا نوين.

ب- مفاهيم و معارف تخصّصى

برخى ديگر از مباحث نهج البلاغه، فنّى و تخصّصى است و به علوم و فنون و رشته هاى تخصّصى بسيارى از معارف و علوم انسانى و غير انسانى تعلّق دارد، از اين رو زبان خاصّ خودش را مى طلبد، و الفاظ و عبارات و شيوه هاى تحقيق مربوط به همان رشته ها را لازم دارد، مانند:

- مباحث كلامى، فلسفى، اعتقادى

- مباحث اقتصادى

- مباحث سياسى و مديريّتى

- مباحث نظامى، جنگ و صلح، آموزش نظامى

- مباحث بهداشتى، طبّ و درمان

- مباحث روانشناسى، روانكاوى، روانشناسى بالينى (درمانى)

- مباحث جامعه شناسى

و ديگر مباحث ارزشمندى كه به ده ها رشته علمى مصطلح امروز ارتباط پيدا مى كند. طبيعى است كه تنها با ترجمه الفاظ و عبارات نهج البلاغه نمى توان مفاهيم اين دسته از مباحث تخصّصى را به خوانندگان منتقل كرد. بايد صاحب نظران هر يك از رشته هاى ياد شده از ديدگاه تخصّصى خويش به ارزيابى و كنكاش بپردازند تا حقّ مطلب ادأ شده و ترجمه و تفسير صحيحى تحقّق پذيرد.

با توجّه به اين واقعيّت است كه مى گوييم: براى نهج البلاغه، ترجمه ها و تفاسيرى گوناگون ضرورت دارد تا مفاهيم گران سنگ آن در تمام ابعاد، كشف و شناسايى گردد، زيرا پژوهشگرى كه تخصّص او در رشته اقتصاد است و مباحث

اقتصادى نهج البلاغه را خوب مى فهمد و با ديگر ديدگاه هاى اقتصادى جهان معاصر تطبيق مى دهد، قطعا در مباحث روانشناسى نهج البلاغه ناتوان است و نمى تواند مفاهيم عميق روانكاوى و روان درمانى اين كتاب را كشف و شناسايى و در قالب عبارات زيبايى ارائه دهد.

از اين رو، شروح و ترجمه هاى كه هم اكنون در جهان اسلام موجود است اين مشكل را دارند كه در تمام ابعاد نهفته در نهج البلاغه، كارايى ندارند، زيرا هر كدام بر أساس شناخت و توانمندى خويش قلم زده اند.

بايد علوم و فنون نهفته شده در نهج البلاغه كشف و شناسايى گردد، سپس متخصّصان هر يك از رشته ها، جذب و سازماندهى شوند و در يك حركت پژوهشى دسته جمعى حساب شده، ترجمه نهج البلاغه با

۷

درمانى اين كتاب را كشف و شناسايى و در قالب عبارات زيبايى ارائه دهد.

از اين رو، شروح و ترجمه هاى كه هم اكنون در جهان اسلام موجود است اين مشكل را دارند كه در تمام ابعاد نهفته در نهج البلاغه، كارايى ندارند، زيرا هر كدام بر أساس شناخت و توانمندى خويش قلم زده اند.

بايد علوم و فنون نهفته شده در نهج البلاغه كشف و شناسايى گردد، سپس متخصّصان هر يك از رشته ها، جذب و سازماندهى شوند و در يك حركت پژوهشى دسته جمعى حساب شده، ترجمه نهج البلاغه با جامعيّت بايسته اى سامان پذيرد كه:

فقيه جامع الشّرائطى، مباحث فقهى نهج البلاغه را عميقا كشف و شناسايى كند و روانشناسى، مباحث روانشناسى و روانكاوى نهج البلاغه را استخراج نمايد و اقتصاد دانى، مباحث اقتصادى نهج البلاغه را در قالب هاى زيبايى طرح كند و هر متخصّص صاحب نظرى در يك هماهنگى لازم با ديگر متخصّصان، نكته ها و ظرايف نهفته در رشته اختصاصى خويش را به خوبى بشناسد و هنرمندانه بشناساند.

آنگاه مى توان با خاطرى آسوده بگوييم:كار ترجمه و تفسير نهج البلاغه پايان يافت .

ج- مباحث فوق تخصّصى

دسته اى ديگر از مباحث نهج البلاغه فوق تخصّصى است و تنها با داشتن تخصّص هاى مصطلح و معمولى در رشته هاى علمى، نمى توان در ژرفاى مفاهيم آن شنا كرد بلكه ابزار و علوم و فنون خاصّ خودش را مى طلبد تا بدرستى شرح و تفسير گردند.

در اين قسمت نيز ترجمه ها و برخى از شروح موجود نهج البلاغه نمى توانند به همه نيازهاى پژوهشگران پاسخ مثبت دهند، مانند:

الف- شناخت متشابهات نهج البلاغه؛

ب- شناخت مباحث عميق فقهى و حلّ تضادهاى ظاهرى؛

ج- شناخت ضرب المثلها و استخراج پيامهاى اصلى آن؛

د- روش رفع تعارض ظاهرى بين حديث و قرآن؛

ه- رفع تعارض ظاهرى نهج البلاغه با مبانى اعتقادى.

با كمال تأسّف بايد اعتراف كنيم كه تمام ترجمه هاى موجود و اكثر شروح نهج البلاغه، نسبت به اين قسمت از مباحث فنّى آسان گذشته اند.

نه تنها پيام اصلى ضرب المثل ها را نياورند بلكه تنها با ترجمه ظاهرى عبارات، مشكلاتى نيز به وجود آورده اند. عام و خاص، مطلق و مقيّد، درست ترجمه نشده و اهداف آموزشى امامعليه‌السلام نا شناخته مانده، زيرا معلوم نشده چرا:

يك جا دنيا را نكوهش كرده و در جاى ديگر، آن را مى ستايد در خطبه اى تعقيب فراريان مطرح است و در نامه اى ديگر ترك تعقيب يك جا دستور ريشه كن شدن مهاجمان و در چند خطبه ديگر دستور مدارا كردن با زخمى ها و فراريان مطرح است در خطبه اى حكومت را نكوهش و در خطبه اى ديگر، ستايش مى كند و نسبت به بانوان مطالبى به ظاهر متضاد وجود دارد دنيا گرايى و ترك دنيا به هم آميخته شده دخالت در مسائل سياسى را با انزوا گرايى در كنار هم قرار داده است كار و توليد، با ترك مال دنيا در كنار هم قرار داده شده در نتيجه، خوانندگان ترجمه هاى موجود، دچار نوعى سرگردانى و اضطراب مى شوند كه سرانجام اهداف

۸

آموزشى امام علىعليه‌السلام كدام است و كدام يك را بايد باور داشت اين دسته از مباحث فوق تخصّصى بايد با روش هاى دقيق اجتهاد، و اصول صحيح استنباط، هماهنگ با مبانى اعتقادى شيعه و در چهار چوب علم «تعادل و تراجيح» كه حضرت امير المؤمنينعليه‌السلام و ديگر معصومينعليهم‌السلام به ما آموخته اند برّرسى شود، تا نتايج مطلوب به دست آيد كه خود فرمودند و به ما آموختند:

- تضادّ و تعارض در آيات قرآن وجود ندارد.

- تضادّ و تعارض بين احاديث و قرآن وجود ندارد.

- تضادّ و تعارض بين احاديث معصومينعليهم‌السلام وجود ندارد.

و در خطبه ۱۸۹ نهج البلاغه تذكّر دادند كه اين گونه پژوهش ها از عهده هر كسى بر نيايد:

إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحمله الّا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان و لا يعى حديثنا إلّا صدور أمينة و احلام رزينة

شناخت مسائل ما، كارى است بس دشوار، كه جز بنده مؤمنى كه خداوند قلبش را با ايمان آزموده، آن را نپذيرد، و احاديث ما را جز سينه هاى امانت دار و عقل هاى سالم نمى توانند نگاهبان باشند.

اين دسته از مباحث را بايد با فراگيرى علوم مقدّماتى حوزه هاى علميه و آگاهى از اصول استنباط و شيوه هاى اجتهاد، به ارزيابى گذاشت و در ترجمه، حاصل تحقيقات عميق و گسترده را گنجاند، تا خواننده ترجمه نهج البلاغه به آسانى پيام امامعليه‌السلام را دريافت كند.

سوم- آرزوها

از آغاز تحصيلات حوزوى (سالهاى ۴۳- ۵۰) كه ترجمه هاى موجود را مطالعه مى كردم و كاستى هاى مفهومى را مى يافتم، نگران و در فكر چاره انديشى بودم كه يكى از نوشته هاى جرج جرداق مسيحى، (استاد ادبيّات عرب در لبنان) را خواندم كه اعتراف كرده بود: «جاذبه هاى كلمات امام علىعليه‌السلام شورى در من ايجاد كرد كه ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مطالعه كردم».

چنان بر خود لرزيدم و به تعصّب و غرور اعتقادى من ضربه وارد شد كه تا مدّتى حالت عادّى نداشتم، و بر خود نفرين كردم كه چرا يك مسيحى، ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مى خواند امّا من كه خود را از شيعيان امام علىعليه‌السلام مى شمارم و ادّعاى محبّت و ولايت او را دارم به راستى چند بار نهج البلاغه را خوانده ام و با مفاهيم ارزشمند آن به چه ميزان آشنايى دارم ما كه در خانواده شيعه، از پدر و مادرى شيعه، و از خاندان شيعه و در كشور شيعيان قرار داريم، چرا بايد با نهج البلاغه بيگانه باشيم

از روزى كه در جلسات نويسندگى شهيد مفتّح (كه روزهاى جمعه در منزل ايشان در كوچه ممتاز قم برگزار مى شد) شركت كردم، موضوع انتخابى من «حكومت اسلامى» شد.

شهيد مفتّح فرمود: يكى از منافع غنى كه نسبت به حكومت اسلامى مباحث ارزشمند و گران سنگى دارد، نهج البلاغه است. اين كتاب را مطالعه كنيد و مباحث مربوط به حكومت را استخراج و سازماندهى نماييد.

ورود من به آستانه نهج البلاغه با رهنمودهاى آن استاد والا مقام كه پس از انقلاب اسلامى به درجه شهادت ممتاز شد، شكل گرفت.

به سراغ نهج البلاغه رفتم، امّا: فهرست جامعى نداشت، معجم المفهرس كاملى نداشت، و در ابعاد گوناگون اين كتاب از نظر پژوهشى كار نشده بود.

قدم اوّل را با طرح تدوين (معجم المفهرس نهج البلاغه) آغاز كرديم و آرزوهاى ما نسبت به جهانى و همگانى شدن نهج البلاغه، تا هم اكنون با تحقيق و تدوين و انتشار بيش از ۲۰ أثر تحقيقاتى تداوم يافت. آنگاه آرزوها و ايده ايده آلهاى ما نسبت به ترجمه نهج البلاغه، كه حاصل تلاش ۵ سال

۹

كار مداوم و تجربيّات كلاس هاى آموزشى از رمضان تا رمضان است با ويژگيهاى زير سامان يافت.

ويژگيهاى اين ترجمه

۱- عنوان دادن به مطالب

براى استفاده عموم مراجعه كنندگان به سخنان علوى، سعى كرديم تا مفاهيم و مباحث نهج البلاغه را در قالب ۲۷۳۰ عنوان كلّى و زيبا تقديم داريم، زيرا عنوان زدن صحيح مطالب براى عموم افراد ميسّر نيست، و برخى در تطبيق مفاهيم كلّى با مباحث نهج البلاغه دچار مشكل مى شوند.

عرضه مباحث نهج البلاغه در قالب عناوينى زيبا و گويا، مراجعه كنندگان را در يافتن مطالب دلخواه يارى مى دهد و كار مطالعه و استخراج مفاهيم ارزشمند نهفته در خطبه ها، نامه ها و حكمت ها را آسان مى سازد.

۲- نامگذارى خطبه ها، نامه ها، حكمت ها

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه، نامگذارى خطبه ها، نامه ها و حكمت هاست. با اين روش در يك نگاه كلّى محورهاى أصلى مباحث نهج البلاغه به خوبى شناسانده مى شود و مطالعه كنندگان را دريافتن موضوعات انتخابى در نهج البلاغه كمك مى كند.

موضوعاتى كه در نامگذارى كلّى خطبه ها، نامه ها و حكمت ها مطرح شده اند داراى حدود ۱۵۰۰ عنوان در ۷۴ رشته تخصّصى است، كه در آن سمت گيرى و اهداف كلّى مطالب نهج البلاغه، مشخّص شده است.

۳- اشاراتى به علوم و فنون

هرگز نخواسته ايم تا نظريّه هاى علمى را بر نهج البلاغه تحميل، يا نهج البلاغه را توجيهى براى ديدگاه ها و نظريّه هاى علمى مطرح جهان معاصر قرار دهيم.

هدف ما اين بود كه هر جا كاوش هاى علمى، و مرزهاى انديشه بشرى توانسته پرده اى از روى واقعيّتى بردارد و به افق هميشه نورانى نهج البلاغه نزديك شود، آن نمونه ها را در پاورقى ترجمه آورده ايم، نمونه هايى كه امروز در جهان علم با ابزارها و روش هاى پيشرفته شناسايى گرديد، حال آن كه در ۱۴ قرن قبل در كلمات نورانى امير بيان حضرت علىعليه‌السلام آمده است.

به نمونه هايى توجّه فرماييد: امامعليه‌السلام در خطبه هاى ۱۳ و ۱۴ در نكوهش مردم بصره، عوامل زيست محيطى را در فريب خوردگى مردم مطرح مى فرمايد كه امروز در رشته اكولوژى به اين گونه از واقعيّت ها دست يافته اند.

يا در روانشناسى و روانكاوى و انسان شناسى و تربيت كودك، دستوراتى دارند كه در جهان معاصر در رشته هاى تخصّصى علوم به اثبات رسيده است.

۴- ويژگى عمومى بودن ترجمه

هدف مهمّ ما در اين ترجمه، رعايت اصل سادگى، و عمومى بودن آن بود كه همه اقشار و سطوح متفاوت فكرى موجود در جامعه، بدون مراجعه به كتب تفسيرى و لغت و تاريخ، بتوانند از آن استفاده كنند.

۵- رعايت اصل «پيام رسانى» در ضرب المثل ها

در فرهنگ همه ملّت ها، ضرب المثل هايى وجود دارد. و در ضرب المثل ها پيام ها و اهدافى نهفته است.

اگر در ترجمه ها «اصل پيام رسانى» رعايت نشود، ضرب المثل هاى اقوام و ملل براى يكديگر قابل فهم نخواهد بود، و چون در ترجمه هاى موجود نهج البلاغه، غالبا اصل پيام رسانى رعايت نشده، و با ترجمه ظاهرى عبارات، اهداف واقعى گوينده قابل دسترسى نيست، خواننده فارسى زبان حق دارد بپرسد:

- من «كفتار نيستم» يعنى چه؟ و كفتار چيست؟ (و اللّه لا اكون كالضّبع ، خطبه ۵)

- «چون بچّه شتر دنبال شتر بودم» چه مفهومى دارد؟ (كاتّباع الفصيل أثر أمّه ، خطبه ۱۹۲)

۱۰

- «زن عقرب است» يعنى چه؟ چرا بايد به زنان اهانت شود؟(المرأة عقرب )

اگر بدانند كه اين ضرب المثل ها براى رساندن مفهوم خاصّى در ملّت ها پديد آمدند، و پيام خاصّى را در شرائط حاكم بر همان ملّت و همان فرهنگ به همراه دارند.

و اگر در ترجمه ضرب المثل ها، اصل پيام رسانى رعايت گردد، بسيارى از اعتراضات مطرح نخواهد شد.

پس از تحقيق و برّرسى در ضرب المثل هاى نهج البلاغه، و شناخت كاربردى آن در روزگاران گذشته به اين نتيجه مى رسيم كه امامعليه‌السلام در خطبه ۵ مى خواهد بفرمايد كه: «من از مسائل سياسى كشور غافل نيستم.» و در خطبه ۱۹۲ اين مفهوم را مى خواهد منتقل كند كه: «من چونان فرزندى كه از مادر جدا نمى شود، همواره با پيامبر بودم.» و حكمت ۶۱، يك ضرب المثل است و اين پيام را دارد كه: «نيش زن براى شوهرش شيرين است»

۶- تفسير صحيح متشابهات

واژه هاى دنيا، حكومت، لذّت، عشق، مال و برخى ديگر از كلمات و عبارات، در جاهاى گوناگون، متفاوت و در ظاهر متضادّ وصف و مطرح شده اند: در يك جا عامّ و فراگير و در جايى خاصّ و محدود است.

اگر دنيا در برخى از خطبه ها نكوهش شد، دنياى عام و دنياى خارج و نظام هستى نيست، بلكه علل و عواملى مطرح است، زيرا در موارد ديگر دنيا را مى ستايد.

اگر يك جا حكومت را نكوهش مى كند، در جاى ديگرى آن را يك ضرورت مى داند، اگر يك جا نسبت به محبّت دنيا هشدار مى دهد، در جاى ديگرى محبّت دنيا را امرى طبيعى مى داند.

و ده ها و صدها نمونه كه احتياج به پژوهش هاى عميق دارد.

در اين گونه از موارد نبايد به ترجمه ظاهرى عبارات رضايت داد، زيرا براى خوانندگان، هدايتگر نخواهد بود. گاهى بايد تفسير و ترجمه را به هم آميخت، تا اهداف اصلى و مبانى اعتقادى امامعليه‌السلام ، روشن و بدون ابهام در دسترس عموم قرار گيرد. در ترجمه هاى موجود.

«النّسأ نواقص العقول » را همه چنين ترجمه كرده اند: «عقل زنان ناقص است.» و«المرأة شر كلّها » را همه ترجمه كرده اند كه: «زن همه اش شرّ است.»

در صورتى كه در قرآن كريم و نهج البلاغه، نظام هستى، نظام أحسن معرّفى شده، و امامعليه‌السلام خود عدل الهى را به جهانيان شناسانده است.

و مى دانيم كه خدا شرّ نيافريده، و پديده هاى پروردگارى شرّ نيستند.

پس قرآن و سنّت مسلّمه و فلسفه و كلام و مبانى اعتقادى با ظاهر عبارات ياد شده در تضادّ است، و در ترجمه هاى ظاهرى الفاظ و عبارات نيز، تضادّها بر طرف نمى گردد، كه همواره اعتراض هاى خوانندگان را به همراه خواهد داشت.

اگر پس از برّرسى هاى لازم به اين نتيجه برسيم كه: امام در خطبه ۸۰ در مقام بيان تفاوت هاى موجود

۱۱

ترجمه هاى ظاهرى الفاظ و عبارات نيز، تضادّها بر طرف نمى گردد، كه همواره اعتراض هاى خوانندگان را به همراه خواهد داشت.

اگر پس از برّرسى هاى لازم به اين نتيجه برسيم كه: امام در خطبه ۸۰ در مقام بيان تفاوت هاى موجود ميان زنان و مردان است، و «نواقص» در اينجا به معناى «تفاوت» است.

و در حكمت ۲۳۸، واژه شرّ را به معناى بد و بدى ها استعمال نكرده، بلكه خواسته تا بفهماند كه، ازدواج و تشكيل زندگى مسئوليّت ها و مشكلاتى دارد، همان ضرب المثل فارسى كه مى گويند: «زن و بچّه دردسرند و بى دردسر هم نمى توان زندگى كرد». آنگاه برداشت هاى منفى و اعتراض هاى بيجا مطرح نخواهد شد.(۱)

۷- آوردن نكات تاريخى

در پاورقی این نسخه، تاریخ نهج البلاغه آمده است که دارنده این نسخه را از مراجعه به کتب تاریخ بی نیاز می سازد.

۸- آوردن اسامى اشخاص و أماكن

نكات تاريخى، و اسامى اشخاص و اماكن را بدان جهت آورديم تا خوانندگان با داشتن همين ترجمه از مراجعه به ديگر كتاب هاى تاريخى بى نياز باشند.

۹- آوردن شأن نزول خطبه ها

با تلاش فراوان، آن مقدار از حوادث و تحوّلات و زمينه هايى را كه در پديد آمدن خطبه ها، نامه ها و حكمت ها نقش داشتند، به عنوان «شأن نزول» در آغاز خطبه هاى آورديم تا خوانندگان با حال و هواى صدور مطالب نهج البلاغه آشنا شوند، و بدانند كه نهج البلاغه «كجايى» است

زيرا توجّه به شأن نزول نهج البلاغه تأثير تعيين كننده اى در فهم مطالب و مفاهيم آن خواهد داشت.

۱۰- فهرست موضوعى

يكى ديگر از آرزوهاى ارزشمند، تهيّه و تدوين «فهرست موضوعى نهج البلاغه» بود كه همواره ذهن ما را به خود مشغول مى داشت زيرا ترجمه هاى موجود بدون فهرست موضوعى منتشر شده بودند.

استخراج عناوين كلّى و جزئى و سازماندهى عناوين، و تطبيق علوم و فنون با مفاهيم نهج البلاغه، و خلق و ابداع فهرست هاى زيبا و قالب هاى گويا براى شناخت مباحث آن، ساليان طولانى ما و جمعى از پژوهشگران مؤسّسه را به تلاش واداشت: ابتدا كتاب «فرهنگ موضوعات كلّى نهج البلاغه» را با حدود چهار هزار عنوان در ۷۴ رشته تخصّصى تدوين و منتشر ساختيم.

سپس در مدّت ۷ سال «فرهنگ معارف نهج البلاغه» را با همكارى جمعى از محقّقان مؤسّسه، در پانزده هزار عنوان كلّى و جزئى فراهم آورديم.

و در يك اقدام گسترده و فراگير در تدوين «دائرة المعارف بزرگ نهج البلاغه» كار استخراج فهرست ها و قالب هاى مفهومى را به صد هزار عنوان رسانديم، كه در فهرست موضوعى اين ترجمه، تنها بخشى از آنها را آورده ايم.

۱۱- آوردن توضيحات ضرورى در متن و پاورقى

چون هدف ما در اين ترجمه، بهره بردارى عموم اقشار جامعه بود، كه در سفر و حضر بتوانند از نهج البلاغه استفاده كنند، و در همه جا منابع تحقيق و كتب تاريخى يافت نمى شود و همه جا نمى توان از شروح گوناگون

_____________________

۱- برای اطلاع بیشتر به کتاب «اطلاعات مقدماتی نهج البلاغه» و «کلید های شناسایی نهج البلاغه» مراجعه شود.

۱۲

نهج البلاغه استفاده كرد بر آن شدم تا توضيحات ضرورى نسبت به مفاهيم، رويدادها، تحوّلات سياسى، تاريخى را در متن يا در پاورقى بياوريم كه عموم اقشار جامعه بتوانند از مباحث ارزشمند آن استفاده كنند.

۱۲- فهرست مطالب كتاب

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه، همراه داشتن فهرست مطالب در اوّل كتاب است، كه سمت گيرى كلّى خطبه ها و نامه ها و حكمت ها در آن مشروحا بيان شده است، و در مفاهيم نهج البلاغه را در دو سه هزار عنوان زيبا و گويا مى توان يافت و مورد ارزيابى قرار داد، اين ويژگى در بسيارى از ترجمه ها وجود ندارد.

۱۳- آوردن اختلاف نسخه ها (در متن عربى)

متن عربى نهج البلاغه با ۱۵ نسخه قديمى از اواسط قرن چهارم (۱۵) سال پس از وفات سيّد رضى) تاكنون، مقابله و تصحيح شد، و اختلافات مهم و عبارات گوناگونى كه در معانى جملات تأثير داشت در داخل علامت () آورده شد تا محقّقان و شارحان در مراجعه به اين نسخه بتوانند جنبه هاى گوناگون يك واژه يا يك جمله را دريابند.

۱۴- شماره گذارى متن عربى (يك خط در ميان)

در سال هاى (۱۳۵۳- ۱۳۵۴) كه به فكر تدوين معجم المفهرس نهج البلاغه افتاديم اوّلين مسئله اى كه در راستاى كار ما قرار داشت اين بود كه متن نهج البلاغه يك خط در ميان شماره گذارى شود و همه آدرس ها بر أساس شماره هاى متن سازماندهى گردد تا يافتن مطالب دلخواه در خطبه ها و نامه ها و حكمت هاى طولانى به آسانى ميسّر باشد و مراجعه كننده ناچار نباشد براى يافتن يك واژه يك يا چند صحفه را جستجو كند.

و چون پس از انتشار معجم المفهرس در ايران و ديگر كشورهاى اسلامى، شماره هاى ثبت شده، و در صدها هزار نسخه موجود است، در اين ترجمه نيز همان شماره ها همراه متن عربى ثبت شد تا براى عموم محقّقان اسلامى قابل استفاده باشد.

۱۵- آوردن موضوعات كلّى خطبه ها، نامه ها، حكمت ها

گر چه در كتاب (فرهنگ موضوعات كلّى نهج البلاغه) موضوعات عام و كلّى خطبه ها و نامه ها و حكمت هاى نهج البلاغه را مشروحا آورده ايم امّا در اين نسخه در متن عربى، زير شماره هاى خطبه ها و نامه ها و حكمت ها، عناوين كلّى و فهرست هاى عام هر يك را ثبت كرده ايم كه گوياى مفاهيم نهفته در آن مى باشد و مراجعه كننده در اوّلين بر خورد با واژه (سياسى، اجتماعى، اخلاقى) همراه خطبه يا نامه يا حكمت، سمت گيرى آن را درك مى كند و مى فهمد كه اين خطبه اخلاقى يا آن نامه سياسى است كه در پيام رسانى و ارزيابى آغازين مباحث نهج البلاغه نقش بسزائى دارد، اين ويژگى در هيچ كدام از نسخه هاى موجود بچشم نمى خورد.

۱۶- ترجمه توضيحات سيّد رضى با عنوان (مى گويم)

در بسيارى از ترجمه هاى نهج البلاغه و شرح و تفسير آن، توضيحات ارزشمند سيّد رضى ترجمه نشده است و برخى از آوردن آن نيز صرف نظر كرده اند در صورتى كه توضيحات سيّد رضى از نظر لغوى و أدبى آثار بسيار تعيين كننده اى در فهم مطالب نهج البلاغه دارد. در اين نسخه تمامى توضيحات سيّد رضى هر كدام در جايگاه خاص خودش با تغيير قلم ها به گونه اى زيبا آورده شد.

۴

۱۳

در اين ترجمه، تلاش كرده ايم تا مرجع ضمائر (هو، هم، انّهم، انّها) را دقيقا مشخّص كرده و در ترجمه بياوريم كه قابل استفاده عموم طبقات جامعه باشد و مطالعه كننده اين نسخه جايگاه اصلى ضمائر را بشناسد.

۱۸- مشخّص كردن مخاطب هاى امامعليه‌السلام در نهج البلاغه

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه كه براى عموم مراجعه كنندگان قابل استفاده مى باشد و كاربرد عمومى دارد، مشخّص كردن مخاطب هاى امامعليه‌السلام در نهج البلاغه است كه امام علىعليه‌السلام با چه كسى يا افرادى سخن مى گويد شناخت مخاطب هاى امامعليه‌السلام ما را در ارزيابى مفاهيم نهج البلاغه كمك مى كند.

۱۹- تفسير صحيح عام، خاص، مطلق، مقيّد

يكى از مشكلات پژوهشى و نظرى عموم افراد جامعه ما، مشكل حلّ متشابهات، و برّرسى تطبيقى عام و خاص و مطلق و مقيّد در احاديث و روايات اسلامى است.

و چون همه مترجمان نهج البلاغه شيوه ترجمه تحت اللّفظي را برگزيدند، مراجعه كنندگان به ترجمه ها دچار نوعى سرگردانى در فهم نهج البلاغه مى شوند كه در يك خطبه دنيا نكوهش و در خطبه ديگرى ستايش شده است چرا و مى پرسند آيا اين اختلاف و تناقص را مى شود حل كرد اگر مترجمان در مباحث عام و خاص و مطلق و مقيد، رعايت مفاهيم را مى كردند و عام تخصيص زده را به گونه اى مطلق و فراگير ترجمه نمى كردند و مطلق را با قيد آن مى آوردند، اين همه حيرت و سرگردانى وجود نداشت.

ما سعى كرده ايم اين اصل را رعايت كنيم، اگر در جائى دنيا نكوهش مى شود با برّرسى هاى مداوم علّت آن را آورده ايم كه دنياى حرام يا شبهه ناك است، و اگر در جاى ديگر دنيا ستايش مى شود توضيح داده ايم كه دنياى حلال است.

۲۰- تبيين صحيح اهداف امامعليه‌السلام در طرح ارزشها

بسيارى از مترجمان شيوه ترجمه تحت اللّفظى را برگزيدند و معتقدند كه:

(ما بايد تعهّد خود را در ترجمه پاسدار باشيم)

البتّه اين خود مكتبى و راه و روشى است محترم و ارزشمند امّا از نظر كار بردى و پيام رسانى مشكلات فراوانى را به همراه دارد، با دگرگونى فرهنگ ها و تمدّن ها، و دگرگونى واژه ها در پيام رسانى ها، نسل امروز معانى و مفاهيم نهفته در برخى از عبارات قرآن و احاديث را نمى تواند درك كند، در صورتى كه ما به امام علىعليه‌السلام تعهّد داده ايم تا پيام او را به نسل امروز برسانيم و در اين پيام رسانى بايد از انواع سبك ها و شيوه ها استفاده كنيم و گاهى نيز ناچاريم مقيّد به ظاهر الفاظ و عبارات نباشيم.

پس براى تبيين صحيح اهداف امامعليه‌السلام در طرح ارزشها ناچاريم از شيوه ترجمه تحت اللّفظى اندكى فاصله گرفته و با تفسير و ارزيابى صحيح عبارات و كلمات، پيام حضرت مولىعليه‌السلام را به نسل امروز برسانيم.

۲۱- آوردن آدرس آيات قرآن

اينكه گفته اند: «نهج البلاغه فوق كلام خلق است» حرفى است ارزشمند و دوست داشتنى، امّا در دنباله آن قضاوت فرمودند كه: «دون كلام خالق است» اين سخن را نشايد كه پذيرفت. زيرا نهج البلاغه در تفسير و تحليل كلام خداوندى است، نور است و در امتداد نور الهى مى درخشد، دون، پستى، پاييني، و هر واژه ديگرى كه سمت و سوى نزول و فرود و سقوط داشته باشد نسبت به نهج البلاغه مردود است، مطرود است بايد گفت كه:

۱۴

«نهج البلاغه فوق كلام خلق و در پرتو كلام خالق است» كه حديث تفسير آيات الهى است، واسطه فيض است، در همان اوج و والائى وحى الهى جاى دارد، از اين رو آدرس تمام آيات قرآن نهفته در كلام حضرت مولىعليه‌السلام را در پاورقى متن عربى آورده ايم تا اگر كسى خواست به قرآن مراجعه كند ميسّر باشد.

۲۲- آوردن برخى از اشعار ضرورى

اين هدف بسيار ارزشمند هنرى، آموزشى را در طول ۱۲ سال لباس عمل پوشانده و ۱۵۰ ديوان شعر شاعران فارسى زبان را بر سر سفره نورانى نهج البلاغه نشانديم كه فرهنگ شعر شاعران در نهج البلاغه در دو جلد انتشار يافته است تا اساتيد مجرّب در تدريس مفاهيم حديث از جاذبه هنرى اشعار استفاده كنند. در اين ترجمه نيز هر جا كه بسيار ضرورى تشخيص داده ايم در پاورقى برخى از اشعار زيبا و شيرين را آورده ايم.

۲۳- آوردن مدارك احاديث موجود در كتاب

با عنايات الهى و توجّهات خاصّه حضرت امير المؤمنينعليه‌السلام اسناد و مدارك خطبه ها و نامه ها و حكمت ها را در كتاب مستقلى با نام (اسناد و مدارك نهج البلاغه) كه جلد يازدهم (مجموعه آشنائى با نهج البلاغه) مى باشد مشروحا آورده ايم، امّا در اين نسخه به مدارك و منابعى كه حضرت سيّد رضىقدس‌سره آورده است رضايت داديم.

۲۴- آوردن آمار و ارقام ضرورى

آمار و ارقام، ما را در ارزيابى و نتيجه گيرى كمك مى كنند، و در تحليل تاريخ نقش بسزائى خواهند داشت، در اين نسخه هر كجا كه لازم بود، از آوردن ارقام و آمار خود دارى نورزيده و با استفاده از منابع تاريخى آمار ضرورى را ثبت كرده ايم.

۲۵- برّرسى تطبيقى مكاتب (در پاورقى)

در طول سالهاى ۱۳۵۳ تاكنون، كه در مراكز گوناگون آموزشى، در دبيرستانها و مراكز تربيت معلم و دانشگاهها، به تدريس نهج البلاغه و معارف اسلام اشتغال داشته و داريم، با اين حقيقت روشن آشنا شديم كه در تمام محورهاى خط فكرى نسل جوان، نهج البلاغه رهنمودهاى تعيين كننده دارد، در هجوم ايسم ها و ايست ها، بهترين پناهگاه است كه قدرت دفاعى لازم به نسل ما مى دهد تا ارزشهاى اسلامى خود را پاسدار باشند، و تمامى مكاتب وارداتى را بتوانند عالمانه نقد كنند. از اين رو در پاورقى اين نسخه سعى كرده ايم اشاراتى به مكاتب مصطلح روز داشته باشيم تا خوانندگان اين ترجمه رهنمودى در نقد و ارزيابى مكاتب و برّرسى تطبيقى آن داشته باشند، و براى تحقيقات گسترده تر به كتب و منابع خاص خودش مراجعه كنند.

اميدواريم اين ترجمه، با ويژگى هاى ياد شده، خشنودى حضرت مولى الموحّدين امير المؤمنينعليه‌السلام را- هر چند اندك- فراهم كرده باشد، كه اهل و معدن و اصل كرامت است و با بزرگوارى خويش، دست روسياهان بر خاك مانده را خواهد گرفت. ان شأ اللّه.

مؤسّسه فرهنگى تحقيقاتى امير المؤمنينعليه‌السلام محمّد دشتى زمستان ۷۸

۱۵

مقدمه سيد رضىقدس‌سره بر نهج البلاغه

ستايش خدا را سزاست كه حمد را بهاى نعمت ها و پناهگاه از بلاها، و وسيله رسيدن به نعمت ها و بهشت جاويدان، و موجب افزايش احسان و كرمش قرار داد. درود بر پيامبر رحمت، و پيشواى رهبران الهى و چراغ روشنى بخش امّت، كه ريشه هاى وجودش بزرگوارى و درخت اصل و نسبش پر برگ و پر ثمر بوده است. و درود بر اهل بيتش كه چراغ هاى روشنى بخش تاريكى ها، و وسيله نجات امّت ها، و نشانه هاى روشن دين و مركز ثقل فضيلت و برترى مى باشند. درود بر همه آنان باد درودى كه با فضل و بزرگوارى آنها برابرى كند و پاداش اعمال آنها قرار گيرد پاداشى كه مناسب با پاكيزگى اصل و فرع ايشان است. درود بر آنان باد تا زمانى كه سفيده صبح گريبان شب را مى شكافد و ستارگان طلوع و غروب مى كنند.

چگونگى پيدايش كتاب نهج البلاغه

در آغاز جوانى و طراوت زندگى، دست به تأليف كتابى در «خصائص و ويژگى هاى ائمّهعليهم‌السلام » زدم كه مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آن ها بود. انگيزه اين عمل را در آغاز آن كتاب ياد آور شدم و آن را آغاز سخن قرار داده ام. پس از گرد آوردن خصائص امير مؤمنانعليه‌السلام مشكلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقيّه كتاب، باز داشت. من آن كتاب را مبوّب نموده و به فصل هاى مختلفى تقسيم كرده بودم در پايان

آن، فصلى كه متضمّن سخنان جالب امامعليه‌السلام از سخنان كوتاه در مواعظ، حكم، امثال و آداب- «نه خطبه هاى طولانى و نه نامه هاى گسترده»- آورده شد. برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگيز، از جنبه هاى گوناگون دانستند، و از من خواستند كتابى تأليف كنم كه سخنان برگزيده امير مؤمنانعليه‌السلام در جميع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و ادب در آن گرد آيد، زيرا مى دانستند اين كتاب متضمّن شگفتى هاى بلاغت و نمونه هاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نكات درخشان از سخنان دينى و دنيوى خواهد بود كه در هيچ كتابى جمع آورى نشده و در هيچ نوشته اى تمام جوانب آن گرد آورى نگرديده است زيرا امير مؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پديد آورنده آن است،

مكنونات بلاغت بوسيله او آشكار گرديده، و قوانين و اصول آن از او گرفته شده است؛

تمام خطبأ و سخنرانان به او اقتدأ نموده و همه واعظان بليغ از سخن او استمداد جسته اند.

با اين همه، او هميشه پيشرو است آنها دنباله رو، او مقدّم است آنها مؤخّر، زيرا سخن او كلامى است كه آثار علم الهى، و بوى عطر سخن پيامبر را به همراه دارد.

از اين رو خواسته دوستان را اجابت كردم و اين كار را شروع كرده، و در حالى كه يقين داشتم سود و نفع معنوى آن بسيار است، و به زودى همه جا را تحت سيطره خود قرار خواهد داد و أجر آن ذخيره آخرت خواهد بود.

منظورم اين بود كه علاوه بر فضائل بى شمار ديگر، بزرگى قدر، و شخصيّت امير مؤمنان را از اين نظر روشن سازم كه: امام علىعليه‌السلام تنها فردى است كه از ميان تمام گذشتگانى كه سخنى از آنها به جا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوسى است بيكرانه، كه سخن هيچ بليغي به پايه آن نخواهد رسيد.

خواستم در افتخار كردن به امامعليه‌السلام به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم (كه در مورد افتخار به پدران خود به شخصى به نام «جرير» خطاب مى كند).

۱۶

اولئك آبائي فجئني بمثلهم

اذا جمعتنا يا جرير المجامع

(اى جرير اينها پدران و نياكان منند اگر مى توانى در آن هنگام كه در مجمعى گرد آمديم همانند آنها را براى خود بر شمار.)

سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل مى چرخد:

اوّل- خطبه ها و اوامر

دوّم- نامه ها و رسائل

سوّم- كلمات حكمت آميز و مواعظ

تصميم گرفتم ابتدأ خطبه ها، پس از آن نامه ها، و سپس كلمات حكمت آميز جالب آن حضرت را جمع كنم. سپس به هر كدام از آنها بابى را اختصاص دادم و صفحاتى ويژه آن گردانيدم تا مقدّمه اى باشد براى به دست آوردن آنچه كه به آن دسترسى ندارم (و ممكن است) در آينده به آن برسم. و هر گاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، يا پاسخ سؤال، و يا منظور ديگرى بود كه به آن دست يافتم ولى جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود، آن را در مناسب ترين و نزديك ترين بخش قرار دادم. اگر در ميان آنچه برگزيده ام فصول غير منظّم و سخنان غير مرتّبى آمده، به خاطر آن است كه من نكته ها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مى كنم و منظورم حفظ تمام پيوندها و ارتباطات كلامى نيست. از شگفتى هاى سخنان امامعليه‌السلام كه او خود در اين زمينه تنها است و شريك و همتايى در آنها ندارد، اين است كه: سخن آن حضرت را كه در باره زهد و مواعظ است هر گاه كسى تأمّل كند و خود را از اين جهت بيگانه دارد كه اين سخن شخصى عظيم القدر و نافذ الامر است كه همه در برابر او سر فرود مى آورند شك و ترديد نخواهد كرد كه گوينده اين سخن كسى است كه جز در وادى زهد و پارسايى قدم نگذاشته و هيچ اشتغالى بجز عبادت نداشته است. و يقين مى كند كه اين سخن از كسى است كه در گوشه خانه اى تنها و دور از اجتماع يا در يكى از غارها قرار گرفته كه جز صداى خودش را نمى شنود و غير خويش ديگرى را نمى بيند، و همواره مشغول عبادت مى باشد. و هيچ گاه نمى تواند باور كند كه اين سخن كسى است كه به هنگام جنگ در درياى لشكر دشمن فرو مى رفت و پهلوانان و جنگجويان نيرومند را بر زمين مى افكند. و او با اين حال يكى از زهّاد و يكى از افراد صالح و پاك و نمونه اى است كه نظير ندارد.

اين است فضائل عجيب و شگفتى زا و ويژگى لطيف او كه جمع ميان اضداد كرده است. بسيار مى شد كه من در اين باره با برادران مذاكره مى كردم و شگفتى آنها را از اين ويژگى خاصّ امامعليه‌السلام بر مى انگيختم و راستى اين خود جاى عبرت و شايسته انديشه و فكر است. اگر در اثنأ سخنان انتخاب شده لفظ مردّد و يا معنى مكرّرى آمده است، عذر من در اين باره اين است كه در روايات مربوط به سخنان امامعليه‌السلام اختلاف است: گاهى سخنى را در روايتى يافتم و همان طور كه بوده آن را نقل كرده ام. سپس روايت ديگرى در همان موضوع به دستم رسيده كه با روايت قبل يكسان نبوده، امّا به خاطر مطالب بيشترى كه داشته، و يا به خاطر لفظ جالب ترى كه در آن به كار رفته، لازم بود آن را نيز بياورم. اين نيز ممكن است بر اثر سهو و نسيان نه از روى عمد دوباره آورده شده است. با اين حال ادّعا نمى كنم كه من به همه جوانب سخنان امامعليه‌السلام به طورى احاطه پيدا كرده ام كه هيچ كدام از سخنان او از دستم نرفته است، بلكه بعيد نمى دانم كه آنچه نيافته ام بيش از آن باشد كه يافته ام، و آنچه در اختيارم قرار گرفته كمتر از آنچه به دستم نيامده باشد.

اما وظيفه من غير از تلاش و كوشش و سعى فراوان براى يافتن اين گم شده نيست، و از خدا مى خواهم در اين امر مرا راهنمايى كند. بعد از تمام شدن كتاب چنين ديدم كه نامش را «نهج البلاغه» بگذارم؛ زيرا اين كتاب

۱۷

درهاى بلاغت را به روى بيننده مى گشايد، و خواسته هايش را به او نزديك مى سازد. اين كتاب هم مورد نياز دانشمند و عالم، و هم دانشجو و متعلّم است، و هم خواسته شخص بليغ و زاهد در آن يافت مى شود. در بين كلمات امامعليه‌السلام سخنان شگفت انگيزى در مورد توحيد، عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق مى بينم كه تشنگان را سيراب كرده، و پرده ها را از روى تاريكى شبهات بر مى گيرد. از خداوند بزرگ توفيق و نگهدارى از لغزش را خواستارم، و نيز مى خواهم كه به من در اين راه مقاومت و يارى بخشد و از خطاى فكر پيش از خطاى زبان، و از خطاى سخن، پيش از لغزش قدم، به او پناه مى برم. او مرا كفايت مى كند و بهترين حافظ و ياور است.

سنه ۴۰۰ هجرى

الشّريف الرّضيّ

«ابو الحسن محمد بن حسين الطاهر ذو المناقب»

۱۸

بخش اول - خطبه ها

خطبه ۱ تا ۲۴۱

۱۹

۱-مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عليه‌السلام

اعتقادی، علمی، تاریخی، سیاسی

(يَذْكُرُ فِيهَا أبْتِدأ خَلْقِ ألسَّمأ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ عليه‌السلام )

۱. عجز الانسان عن معرفة الله

اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا يُحْصِى نَعْمأَهُ الْعادُّونَ، وَ لا يُودِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ(المجاهدون) ، اَلَّذِى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لا يَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ، فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقَدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ.

۲. الدین و معرفة الله

اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمالُ الْتَصْديقُ بِهِ تَوْحِيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَهِ كُلِّ صِفَهٍ اَنَّها غَيْرُ الْمَوْصوفِ، وَ شَهادَهِ كُلِ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَهِ: فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَسُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّأهُ، وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهْلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أشارَ اِلَيْهِ، وَ مَنْ أشارَ اِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ«فِيمَ» ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ«عَلامَ» ؟ فَقَدْ أخْلى مِنْهُ. كائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ، مَعَ كُلِّ شَى ء لا بِمُقارَنَهٍ، وَ غَيْرُ كُلِّ شَى ء لا بِمُزايَلَهٍ، فاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكاتِ وَ الآلَهِ، بَصِيرٌ اِذْ لا مَنْظورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لا سَكَنَ يَسْتَأنِسُ بِهِ وَ لا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.

۳. الطرق الی معرفة الله الأول - خلق العالم

أنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشأً، وَ اِبْتَدَاهُ ابْتِدأً، بِلا رَوِيَّةٍ اَجالَها، وَ لا تَجْرِبَهٍ اِسْتَفادَها، وَ لا حَرَكَهٍ اَحْدَثَها، وَ لا هَمامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فيها. أَحالَ الاَشْيأَ لاَوْقاتِها، وَ لاَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها، وَ غَرَّزَ غَرائِزَها، وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها، عالِماً بِها قَبْلَ اِبْتِدائِها مُحِيطا بِحُدودِها وَ اِنْتِهائِها، عارِفا بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها(أجنائها) . ثُمَّ اِنْشأَسُبْحانَهُ -فَتْقَ الاَجْوأِ وَ شَقَّ الاَرْجأِ وَ سَكائِكَ الْهَوأِ، فَأَجْرى(اجاز) فِيها مأً مِتَلاطِما تَيّارُهُ، مَتَراكِماً زَخَّارُهُ. حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرِّيحِ الْعاصِفَهِ، وَ الزَّعْزَعِ الْقاصِفَهِ، فَأَمَرَها بِرَدِّهِ، وَ سَلَّطَها عَلى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها الى حَدِّهِ. الْهَوأُ مِنْ تَحْتِها فَتِيْقٌ، وَ الْمأُ مِنْ فَوْقِها دَفِيقٌ. ثُمَّ أَنْشَأَسُبْحانَهُ رِيْحا اِعْتَقَمَ مَهَبَّها وَ أدامَ مُرَبَّها، وَ أَعْصَفَ مَجْراها، وَ أَبْعَدَ مُنْشاها، فَأمَرَها بِتَصْفِيقِ الْمأِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَهِ مَوْجِ الْبِحارِ.

فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ الْسِّقأِ، وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضأِ. تَرُدُّ اَوَّلَهُ عَلى آخِرِهِ، وَ ساجِيَهُ(ساکنه) إلَی مائِرِهِ، حَتّى عَبَّ عُبابُهُ، وَرَمى بِالزَّبَدِ رُكامُهُ فَرَفَعَهُ فى هَوأٍ مُنْفَتِقٍ، وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ، فَسَوّى مِنْهُ سَبْعَ سَماواتٍ.

۲۰

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

افرادی را در موقع مدح به لقب ها یا صفات یا ستایش های بی جا بخوانند؛ مانند آنچه غالباً درباره سلاطین و امرا و وزرا و خلفا گفته شده است و ارباب تواریخ هم ثبت و ضبط نموده اند.

ولی از مثل رسول خدایی که مجسمه حق و حقیقت بوده، هیچ گاه شایسته نبوده کسی را بخواند به لقب و صفتی که خالی از معنا باشد. و البته آنچه بر لسان صاحب وحی جاری شود، عین حقیقت بلکه به مصداق آیه شریفه( وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ ) ، وحی مطلق است. خاصه آنکه خود فرماید که پروردگار در شب معراج بمن وحی فرمود و امر نمود که علیعليه‌السلام را امام المتّقین بخوانم.

پس بس است در فضل و مقام و تعریف تقوای امیر المؤمنین علیعليه‌السلام که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بامر پروردگار آن حضرت را اختصاص داد بخصیصه ای که احدی از صحابه را بآن خصیصه مخصوص نگردانید و در میان تمام صحابه آن حضرت را امام المتقین قرار داد و مکرر باین لقب آن بزرگوار را خواند.

و البته امام به تمام معنی متّقی باید تا امام اهل تقوا گردد؛ چه آنکه تقوای امام باید سرمشق اهل تقوی باشد.

اگر بخواهم جهات زهد و ورع و تقوای علیعليه‌السلام را مشروحاً و مبسوطاً بیان نمایم، به مثل معروف، مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

شیخ : آنچه درباره سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بفرمایید کم گفته اید و واقعاً هم همان است که معاویه گفته: «عقیمند زنان عالم بزایند مانند علی بن أبی طالبعليه‌السلام

داعی : پس معلوم شد در میان کبار صحابه علیعليه‌السلام سرآمد اهل تقوا بوده است که رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امر و دستور خدای متعال او را امام المتقین و پیشوای پرهیزکاران قرار داده است. پس همان قسمی که از حیث نسب و نژاد نورانی و جسمانی ممتاز و مقدم بوده، از حیث تقوی هم حق تقدّم با آن بزرگوار بوده.

در اینجا متوجه به یک مطلبی شدم، اگر چنانچه اجازه بدهید یک سؤال از شما بنمایم؟

شیخ : خواهش می کنم بفرمایید.

۳۰۱

داعی : آیا احتمال هواپرستی و حبّ جاه و دنیا طلبی بعلیعليه‌السلام که لیاقت امامت اهل تقوی را در میان صحابه کبار داشته می دهید؟.

شیخ : ابداً ممکن نیست چنین خیالی درباره علی -کرم اللّه وجهه- برود؛ چنانچه خودتان فرمودید و مشهور است کسی که دنیا را سه طلاق گوید و با ادای این جملات، بی اعتنایی خود را به دنیا ثابت نماید، چگونه میل بدنیا پیدا می کند؟

علاوه، مقام و مرتبه سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بالاتر از آن است که چنین نسبتی را به آن جناب بدهیم، تصور این خیال هم غیر ممکن است تا چه رسد به عمل آن.

داعی : پس قطعاً عملیات آن مجسمه تقوا تماماً برای خدا بوده و قدمی بر غیر حق بر نداشته و هرکجا حقّی می دیده، بی اختیار استقبال می نموده.

شیخ : بدیهی است غیر از این از سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- سراغ نداریم.

اهل حقیقت قضاوت منصفانه نمایند

داعی : پس بفرمائید بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که علیعليه‌السلام حسب الوصیة مشغول غسل و کفن و دفن آن حضرت بود و در سقیفه بنی ساعده عدّه ای جمع شدند و با ابی بکر بیعت نمودند، آنگاه آن حضرت را برای بیعت طلبیدند، به چه علت بیعت ننمود.

اگر طریقه خلافت ابی بکر حق و مسأله اجماع ثابت و مسلّم و دلیل حقانیت بود علی القاعده نبایستی علیعليه‌السلام با شدت تقوی و پرهیزکاری تعلّل ورزد و روی گردان از حق شود زیرا هرکجا حق بود، مطابق فرموده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام باید آنجا حاضر باشد.

از جهتی لازمه تقوا این است که شخص متقی از حق روی گردان نشود و از جهت دیگر بنا به اخباری که لیله ماضیه با سلسله اسنادش بعرضتان رسانیدم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:علی مع الحق و الحق مع علی حیثما دار ؛ یعنی علی با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد؛ اگر آن قضایا حق و تعیین ابی بکر به مقام خلافت حق بود، بایستی

۳۰۲

آن حضرت با میل و علاقه قلبی آنها را استقبال و تصدیق نماید نه آنکه مخالفت نماید. پس لا بد مخالفت علیعليه‌السلام از بیعت از دو حال خارج نبوده: یا علیعليه‌السلام بر خلاف حق رفتار کرده و متمرّد امر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده که بیعت با خلیفه پیغمبر ننموده یا وضع خلافت و طریقه اجماع را ساختگی و سیاسی بر خلاف حق دانسته، لذا بیعت ننموده.

اما قسم اول نظر به فرموده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد و آن حضرت را امام المتّقین خوانده و قطعاً علیعليه‌السلام اهل دنیا نبوده و حب جاه و هوی و هوس در او راه نداشته و دنیا را سه طلاق گفته و طالب ریاست ظاهری نبوده، قطعاً منتفی است. پس لا بد قسم دوم بوده که چون خلافت را ساختگی و سیاسی و بر خلاف رضای خدا و رسول دانسته لذا بیعت ننموده.

شیخ : عجب فرمایشی می فرمائید که سیدنا علی -کرم اللّه وجهه- بیعت نکرده، در صورتی که تمام کتب اخبار و تواریخ ما و شما ثابت نموده اند که سیدنا علیعليه‌السلام با ابی بکر -رضی اللّه عنه- بیعت نمود و تخلف از اجماع ننمود.

داعی : عجب از شما است که عرایض شب های قبل را فراموش نمودید که مفصلاً شرح دادم نقل اقوال اکابر علمای خودتان را که حتی بخاری و مسلم هم درصحیحین خود نوشته اند، بیعت علیعليه‌السلام به فوریت واقع نشد.

عموم علمای خودتان معترفند روز اول که حضرت را بجبر و اهانت از منزل کشیدند و به مسجد بردند (چنانچه شبهای قبل مفصلا عرض شد(1) )، بیعت نکرده به منزل برگشت. و ابراهیم بن سعد ثقفی متوفی سال 283 و ابن ابی الحدید و طبری و دیگران از ثقات علمای خودتان متّفقاً نوشته اند که بیعت آن حضرت بعد از شش ماه بود (یعنی بعد از وفات حضرت صدیقه کبری فاطمه زهراءعلیها‌السلام بوده؛ چنانچه مفصّلاً در شبهای قبل به عرضتان رسانیدم).

بر فرض تسلیم که بگوییم آن حضرت بیعت نموده پس چرا شش ماه کمتر یا بیشتر توقف نمود و بیعت ننمود بلکه محاجّه هم نمود؟ و حال آنکه از مثل علیعليه‌السلام مجسّمه حق و تقوی شایسته نبود و لو برای یک ساعت منحرف از حق گردد و حق را بعقب بیندازد.

شیخ : لا بدیک جهتی داشته که خودشان در آن موقع بهتر می دانستند که چه

____________________

1- رجوع شود به (جلسه هفتم) همین کتاب.

۳۰۳

می کنند اینک بر ما چه آمده که در امور بین بزرگان و اختلاف آنها بعد از 1300 سال دخالت نماییم؟!! (خنده شدید حضار).

داعی : دعاگو هم بهمین مقدار از جواب قانع شدم که چون شما جواب منطقی نداشتید و راه گریز و دفاعی نبود که اثبات مرام نمایید، لذا باین نوع از جواب مبادرت جستید ولی مطلب به قدری واضح و روشن است در نزد مردمان صالح منصف که محتاج به دلیل و برهان نیست.

و اما اینکه فرمودید: بر ما نیست که در امر بزرگان و اختلافات آنها دخالت نماییم، البته تا جایی که آن امر تماس با ما ندارد، فرمایش شما صحیح است و در اختلاف آراء بزرگان حق دخالت نداریم. ولی در این موضوع بالخصوص اشتباه فرموده اید؛ برای آنکه هر فرد مسلمان عاقلی باید دین حقیقی داشته باشد نه دین تقلیدی؛ و راه تحقیق در دین همین است که وقتی ما در تاریخ جمهور مسلمین می بینیم بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت و صحابه کبار دو فرقه شدند، کنجکاوی نموده. ببینیم کدام یک از آن دو فرقه ذی حق بوده اند تا پیروی حق نماییم. نه آنکه کورکورانه به خیال حق روی عادت و تقلید از پدر و مادر و اسلاف براهی برویم که تحقیقی در آن راه ننموده باشیم.

شیخ : لا بد می خواهید بگویید خلافت ابی بکر -رضی اللّه عنه- بر حق نبوده؛ اگر خلافت ابی بکر -رضی اللّه عنه- بر خلاف حق و علی -کرم اللّه وجهه- ذی حق در امر خلافت بوده، با قدرت و شجاعتی که مخصوص خود او بود و با علاقه ای که در اجرا حق و حقیقت داشت و دیگران هم او را ترغیب می نمودند، چرا قیام به حق ننمود و به قول شما بعد از شش ماه بیعت نمود؟ حتی بنماز هم حاضر می شد و در مواقع لزوم در مشورت خلفاء -رضی اللّه عنهم- وارد و رأی های صائب هم می داد.

سکوت و قعود و اعتزال و فرار انبیا از میان امتها بواسطه نداشتن یاور و غیره

داعی : اولاً انبیا و اوصیاء مطابق مقررات و دستورات الهی عمل می نمودند و از خود اراده ای نداشتند. لذا نمی توان به آنها ایراد گرفت که چرا قیام بجنگ ننمودند یا چرا قعود و سکوت و یا چرا در مقابل اعدا فرار نمودند و یا پنهان گردیدند؟!

۳۰۴

چنانچه اگر به تاریخ حالات هر یک از انبیای عظام و اوصیا کرام بنگرید، از این قبیل قضایا بسیار می بینید که با افکار شما بی تناسب می باشد؛ مخصوصاً قرآن مجید به بعض از آنها اشاره نموده که به واسطه نداشتن یار و همراه، سکوت و قعود و یا فرار نموده و پنهان گردیدند.

چنانچه در آیه 10 سوره 54 (قمر) از قول نوح شیخ الانبیاء خبر می دهد:( فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ) (1) .

و در آیه 48 سوره 19 (مریم) قصه اعتزال و کناره گیری حضرت ابراهیم -علیه و علی نبیّنا و آله السّلام- را خبر می دهد که وقتی از عمّش آزر استمداد نمود و جواب یأس شنید فرمود:( وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی ) .(2)

پس جایی که ابراهیم خلیل اللّه وقتی یاری و کمک از عم خود ندید، عزلت و گوشه گیری اختیار نماید، علیعليه‌السلام به طریق اولی بایستی بواسطه نبودن یار و یاور، عزلت و کناره گیری اختیار نماید.

شیخ : گمان می کنم مراد از این عزلت، عزلت قلبی باشد که قلباً از آنها دوری و بیزاری جست نه عزلت مکانی.

داعی : اگر جناب عالی بتفاسیر فریقین مراجعه نمایید، می بینید که مراد از اعتزال عزلت مکانی بوده نه عزلت قلبی؛ بخاطر دارم که امام فخر رازی درتفسیر کبیر گوید:الاعتزال للشیء هو التباعد عنه و المراد انی افارقکم فی المکان و افارقکم فی طریقتکم . (2)

فلذا ارباب سیر آورده اند که بعد از این قضیّه، حضرت ابراهیمعليه‌السلام از بابل به کوهستان فارس مهاجرت نمود و هفت سال در اطراف آن جبال سیر می نمود. از خلق عزلت و کناره گرفت، بعد از آن به بابل برگشت و دعوت خود را آشکار ساخت و بتها را شکست. او را گرفتند و در آتش انداختند، خداوند آتش را بر او سرد و سلامت نمود و موجب ظهور امر رسالت گردید.

____________________

1- پس خدا را خواند و دعا کرد که بار الها! من سخت مغلوب قوم شده ام! تو(به لطف خود) مرا یاری فرما.

2- من از شما و بتانی که بجای خدا می پرستید، دوری کرده و خدای یکتا رای می خوانم.

3- اعتزال از چیزی به معنای دوری از آن می باشد و مراد ابراهیمعليه‌السلام از کلمه «أعتزلکم»، یعنی من از مکان و طریقه شما جدا می شوم و دوری می نمایم.(تفسیر کبیر، ج21، ص229).

۳۰۵

و در آیه 21 سوره 28 (قصص) قصه فرار کردن حضرت موسیعليه‌السلام را با خوف و ترس نقل فرموده( فَخَرَجَ مِنْهٰا خٰائِفاً یَتَرَقَّبُ قٰالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ ) (1) .

پس جایی که پیغمبر اولو العزم خدا با ترس و خوف فرار نماید. آیا وصی رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قعود و عزلت و کناره گیری معذور نمی باشد؟!

و در سوره اعراف، قصه گوساله پرست شدن بنی اسرائیل را در غیاب حضرت موسیعليه‌السلام به اغوای سامری و بازیگری های او و سکوت هارون را با آنکه خلیفه حضرت موسیعليهما‌السلام بوده نقل نموده، تا در آیه 150 فرماید:( وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قٰالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کٰادُوا یَقْتُلُونَنِی ) (2)

شباهت علی با هارون در موضوع خلافت

پس طبق آیات قرآنی، حضرت هارونعليه‌السلام پیغمبر و خلیفه منصوص حضرت موسیعليه‌السلام جهت تنها بودن و اینکه امت او را خوار و زبون نمودند، در مقابل عمل شیع سامری و شرک مسلّم گوساله پرستی مردم، سکوت اختیار نمود و قیام به سیف ننمود.

علیعليه‌السلام هم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را شبیه هارون و صاحب منزله هارونی معرفی نمود (چنانچه در لیالی ماضیه مشروحا ذکر نمودیم).(3) اولا و احق بود که وقتی در مقابل امر واقع شده قرار گرفت و تنها ماند و دنیا طلبان و مخالفین خود را آن طرف دید، مانند جناب هارون صبر و تحمل اختیار نماید.

فلذا به روایات اکابر علمای خودتان که قبلاً عرض شد، وقتی آن حضرت را جبرا به مسجد آوردند و شمشیر برهنه بر سرش گرفتند و فشار آوردند که بیعت نماید، خود را بقبر پیغمبر رسانید همان کلماتی را گفت که خداوند از قول هارون خبر می دهد که به موسی گفت:( ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي ) ؛ یعنی یا

____________________

1- موسی از شهر با حال ترس و نگرانی از دشمن بیرون رفت و گفت: بار الها! مرا از شر قوم ستمکار نجات ده.

2- از فرط غضب سر برادرش (هارون) را به سوی خود کشید. (هارون) گفت: (ای جان برادر) ای فرزند مادرم (بر من خشمگین مباش که من با نهایت کوشش و فداکاری هدایت قوم کردم). آنها مرا خوار و زبون داشتند تا آنجا که نزدیک بود مرا به قتل برسانند.

3- رجوع شود به (جلسه چهارم و پنجم) همین کتاب.

۳۰۶

رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بین امت مرا تنها گذارده و ضعیفم نموده و می خواهند مرا بکشند.

از همه انبیاء بالاتر و حجت تام و تمام سیره خود خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد که لازم است در اطراف آن فکر نمائیم که چرا در مقابل دشمنان و بدعت های قوم، سیزده سال در مکّه معظّمه سکوت اختیار نمود تا جایی که شبانه از مرکز بعثت و وطن مألوف فرار اختیار نمود؛ جز برای آن بود که چون یاور نداشت مانند انبیاء سلف صبر و تحمل و فرار برقرار اختیار نمود که:الفرار مما لا یطاق من سنن المرسلین .(1) بالاتر بگویم که در حین قدرت و توانائی هم نتوانست کما ینبغی آثار بدع قوم را بر طرف نماید.

شیخ : چگونه ممکن است باور نمود که آن حضرت نتوانست بدعتها را از میان بردارد.

داعی : حمیدی درجمع بین الصحیحین و امام احمد حنبل درمسند از ام المؤمنین عایشه نقل نموده اند که رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمودند:

اگر این مردم قریب العهد بکفر و زمان جاهلیت نبودند و نمی ترسیدم که به قلب خود منکر آن شوند، امر می نمودم خانه کعبه را خراب کنند و آنچه که از آن بیرون بردند، داخل نموده و خانه را بزمین متصل می ساختم و مانند زمان حضرت ابراهیمعليه‌السلام دو در برای آن قرار می دادم به سمت مشرق و مغرب و بنیاد آن را بپایه بنای حضرت ابراهیمعليه‌السلام می رسانیدم.

آقایان از روی انصاف دقت کنید! جایی که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن مقام و مرتبه عالیه الهیّه که برای ریشه کن نمودن شرک و کفر و آثار آنها مبعوث گردیده، از صحابه خود ملاحظه نماید (بنابر آنچه اکابر علمای خودتان نوشته اند) و بدعی که در ساختمان ابراهیمیعليه‌السلام به کار رفته، نتواند عوض نماید و بصورت اصلی در آورد که مبادا مسلمانان روی عادت عهد جاهلیت انکار آن نمایند، تصدیق نمایید امیر المؤمنینعليه‌السلام اولا بود به عمل نمودن بآن سیره و دستور که در مقابل قومی حسود و عنود واقع شده بود که عقب فرصت می گشتند تا تلافی نموده و ضربات

____________________

1- کشف الخفاء، ج2، ص85، ح1832.

۳۰۷

خود را به آن حضرت بلکه به اصل دین وارد آورند.

چنانچه فقیه واسطی ابن مغازلی شافعی و خطیب خوارزمی درمناقب (1) خود نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:

امت از نو کینه ها در دل دارند و زود است عد از من با تو خدعه نموده و آنچه در دل دارند ظاهر سازند. من ترا امر می نمایم به صبر و تحمل تا خداوند تو را جزا و عوض خیر عنایت فرماید!

علت قعود علیعليه‌السلام از جنگ با مخالفین بعد از وفات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صبر و سکوت آن حضرت برای خدا

ثانیاً امیر المؤمنینعليه‌السلام یگانه راد مردی بود که در زندگی ابداً خود را نمی دید و هرچه می دید، خدا می دید؛ یعنی به تماممعنی فانی فی اللّه بود. خود و بستگان خود و امامت و خلافت و ریاست را برای خدا و دین خدا می خواست. فلذا صبر و تحمل و سکوت و عدم قیام آن حضرت در مقابل مخالفین برای احقاق حق ثابت خود، برای خدا بود که مبادا تفرقه در جامعه مسلمین بیفتد و مردم به کفر اولیه برگردند.

چنانچه موقعی که فاطمه مظلومهعليها‌السلام مأیوسانه بخانه برگشت در حالتی که حقش را برده بودند خطاب نمود، به امیر المؤمنینعليه‌السلام و عرض کرد:اشتملت شمله الجنین و قعدت حجره الظنین نقضت قادمه الاجدل فخانک ریش الاعزل هذا ابن ابی قحافه یبزنی نحله ابی و بلغه ابنی-الخ-لقد اجهر فی خصامی و الفتیه الدنی کلامی (2) .

مخاطبه اش طولانی است مولانا علیعليه‌السلام تمام کلمات و خطابات را گوش داد تا فاطمهعليها‌السلام ساکت شد آنگاه به مختصر جوابی بی بی را قانع نمود که از جمله فرمود:

____________________

1- مناقب (خوارزمی)، ص302.

2- مانند طفل در شکم مادر، پرده نشین شدی و چون شخص متهم در کنج خانه پنهان گشته ای و بعد از آنکه شاه پرهای بازها را در هم شکستی، اکنون از پرهای مرغان ضعیف عاجز گردیده ای و توانایی بر آنها نداری اینک پسر ابو قحافه (ابی بکر) بستم و ظلم، عطاء و بخشیده پدرم را و قوت و معیشت فرزندان مرا می برد با من آشکارا دشمنی می کند و در سخن گفتن بسختی با من مجادله می نماید.(نهج السعادة، ص64).

۳۰۸

فاطمهعليها‌السلام ، من در امر دین و احقاق حق تا آنجا که ممکن بود کوتاهی نکردم. آیا مایل هستی که این دین مبین باقی و پایدار بماند و نام پدرت إلی الأبد در مسجدها و مأذنه ها برده شود؟ گفت: «منتهای آمال و آرزویم همین است.» فرمود: «پس در این صورت باید صبر کنی؛ چه آنکه پدرت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من وصیت ها نموده. من می دانم باید صبر نمایم، و الا قدرت دارم که دشمنان را خوار نمایم و حقّت را بگیرم، ولی بدان که آن وقت دین از میان می رود. پس از برای خدا و حفظ دین خدا صبر کن؛ زیرا ثواب آخرت برای تو بهتر است از حقّی که از تو غصب نمودند.»

به همین جهت صبر را پیشه خود قرار داد و صبر کرد برای حفظ حوزه اسلام که ایجاد دودستگی نشود؛ چنانچه غالباً در خطب و بیانات خود اشاره باین جهات می نمود.

بیانات علیعليه‌السلام در علت قعود و سکوت بعد از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از جمله ابراهیم بن محمّد ثقفی که از ثقات علمای جماعت است و ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و علی بن محمّد همدانی نقل می نمایند که چون طلحه و زبیر بیعت را شکستند و به سمت بصره رفتند، حضرت امیرعليه‌السلام امر فرمود مردم در مسجد جمع شدند. خطبه ادا نمود بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمود:

فان الله تبارک و تعالی لما قبض نبیهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قلنا نحن اهل بیته و عصبته و ورثته و عترته و اولیائه و احق خلایق الله به لا ننازع حقه و سلطانه فبینما نحن اذ نفر المنافقون فانتزعوا سلطان نبینا منا و ولوه غیرنا فبکت لذلک و الله العیون و القلوب منا جمیعا و خشنت و الله الصدور و ایم الله لو لا مخافه الفرقه من المسلمین ان یعودوا الی الکفر و یعود الدین لکنا قد غیرنا ذلک ما استطعنا و قد ولیّ ذلک ولاه و مضوا لسبیلهم و رد الله الامر الیّ و قد بایعانی و قد نهضا الی البصره لیفرقا جماعتکم و یلقیا بأسکم بینکم(2) .

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج1، ص225.

2- ما حصل معنی آنکه پس از رحلت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتیم: ما اهل بیت و خویشان و وراث و عترت و اولیای آن حضرت و سزاوارترین خلایق به رتبه و مقام آن حضرت هستیم و منازعی برای حق و سلطه و سلطنت آن حضرت نداشتیم. گروهی از منافقین دست به دست هم داده، خلافت را از ما گرفته، به دیگری واگذار نمودند بخدا قسم برای این امر چشمها و دلهای ما گریان و آزرده گردیده و سینه ها از خشم و کینه پر گردیده به خدا قسم اگر خوف تفرقه مسلمانان نبود که به قهقرا برگردید به کفر هرآینه تغییر می دادیم خلافت را (و لکن سکوت اختیار نمودم) و آنان بامر خلافت مشغول شدند تا روزی که مسلمانان با من بیعت نمودند. در آن هنگام طلحه و زبیر از کسانی بودند که نخست با من بیعت نموده و سپس به طرف بصره نهضت کردند به منظور آنکه اختلاف کلمه بین شما مسلمانان و ایجاد دودستگی را فراهم تا جنگ داخلی را بر قرار نمایند.

۳۰۹

و نیز ابن أبی الحدید و کلبی از علمای بزرگ شما روایت نموده اند که در موقع حرکت ببصره آن حضرت برخاست در مقابل مردم و خطابه کرد و ضمن خطبه فرمود:

ان الله تعالی لما قبض نبیهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استاثرت علینا قریش بالامر و دفعتنا عن حق نحن احق به من الناس فرایت ان الصبر علی ذلک افضل من تفریق کلمه المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثوا عهدا بالاسلام و الدین(1) .

پس سکوت و تسلیم شدن آن حضرت به مقام خلافت أبی بکر و عمر از جهت رضا نبوده، بلکه از یک طرف از تفرقه مسلمین و خونریزی و از طرف دیگر خوف زوال دین و غلبه کفار و ارتداد سست عنصرها بوده.

لذا بعد از شش ماه سکوت و مقابله بر خلاف و محاجّه با آنها که همه فهمیدند آن حضرت مخالف با آن دستگاه سیاسی می باشد، آنگاه برای حفظ دین (که بوسیله دودستگی ممکن بود از میان برود) بنابر آنچه اکابر علمای خودتان نوشته اند، بیعت نمود و در مقام مساعدت برآمد که فی الحقیقه مساعدت بدین مقدّس اسلام بود نه رضایت و تصدیق به امر خلافت؛ چنانچه در نامه ای که برای اهل مصر به وسیله مالک اشتر فرستاد، همین معنی را متذکر شد و صریحاً نوشت که سکوت من برای دین و بیعت هم برای دین بوده. این است عین عبارت نامه

____________________

1- پس از وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قریش جمعیت نموده خلافت حقی که از همه مردم ما سزاوارتر بودیم به آن، از ما گرفتند. من احساس نمودم که صبر در این مورد بهتر است از تفریق مسلمانان؛ زیرا اگر صبر نکرده بودم، اختلاف کلمه ایجاد و شکاف عمیقی بین صفوف مسلمین می شد و خونها ریخته می گردید. چون مسلمانان تازه عهد به اسلام و دین بود.(شرح نهج البلاغة، ج1، ص226).

۳۱۰

آن حضرت که ابن أبی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (1) نقل نموده است.

نامه علیعليه‌السلام به اهل مصر

فان الله سبحانه بعث محمداًصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نذیرا للعالمین و مهیمنا علی المرسلین فلما مضیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنازع المسلمون الامر من بعده فو، الله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعدهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عن أهل بیته و لا انهم منحوه عنی من بعده!!فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه فامسکت بیدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فخشیت ان لم انصر الاسلام و أهله أن أری فیه ثلما أو هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل یزول منها ما کان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب فنهضت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق و اطمأن الدین و تهنه(2) .

خطبه امیر المؤمنینعليه‌السلام بعد از شهادت محمّد بن ابی بکر

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه از کتابالغارات ابراهیم ابن سعد بن هلال ثقفی از رجال خودش از عبد الرحمن بن جندب از پدرش نقل نموده است که بعد از فتح مصر بدست دشمنان و شهادت محمّد بن ابی بکر، امیر المؤمنین عليه‌السلام خطبه

____________________

1- شرح نهج البلاغة، ج17، ص107.

2- خداوند سبحان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر انگیخت برای ترسانیدن جهانیان و گواه بر پیغمبران؛ چون آن حضرت در گذشت، پس از او مسلمانان در امر خلافت نزاع و گفتگو کردند. به خدا سوگند! دلم راه نمی داد و بخاطرم نمی گذشت و باور نمی کردم که عرب پس از آن حضرت، خلافت را از اهل بیت و خاندان او بدیگری واگذارند و نه آنکه پس از آن بزرگوار (با همه سفارشات و نصوص بارزه) آن را از من بازدارند! مرا برنج نیفکند مگر شتافتن مردم بر فلان (ابی بکر) که با او بیعت کنند. پس دست خود را (از بیعت) نگاه داشتم تا آنکه دیدم گروهی از مردم مرتد شدند و از اسلام برگشتند و می خواستند دین محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از بین ببرند. پس ترسیدم اگر بیاری اسلام و مسلمانان نپردازم، رخنه یا ویرانی در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولایت و حکومت بر شما باشد که کالای چند روزی است که آنچه از آن ملحق می شود، از دست می رود مانند آنکه سراب زایل می گردد یا چون ابر از هم پاشیده می شود! پس میان آن پیش آمدها و تباهکاریها برخاسته تا آنکه جلو نادرستی و تباهکاری گرفته شد از بین رفت و دین آرام گرفت و بازایستاد

۳۱۱

مفصّلی بیان نمود (که عیناً تمام جملاتی را که در نامه خود برای اهل مصر فرستاده بود از اظهار نارضایتی اوضاع و رفتار مسلمانان بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر و بارز نمود) تا آنجا که می نویسد مردی گفت:

یا بن أبی طالب انک علی هذا الامر لحریص، فقلت انتم احرص منی و ابعد، اینا احرص؟ انا الذی طلبت میراثی و حقی الذی جعلنی الله و رسوله اولی به؟ ام انتم اذ تضربون وجهی دونه، و تحولون بینی و بینه فبهتوا و الله لا یهدی القوم الظالمین!(1) .

پس از این کلمات و سایر خطب و بیانات آن حضرت که وقت اجازه گفتارش را نمی دهد، معلوم می شود علت عدم قیام و تسلیم-و بیعت نمودن بعد از شش ماه (به عقیده علمای شما) خوف زوال دین و تفرقه مسلمانان بوده است نه رضای به خلافت آنها؛ زیرا اگر آن روز علیعليه‌السلام قیام به حق می کرد، محققاً جمعی هم اطراف آن حضرت را می گرفتند (چنانکه مکرر آن حضرت را ترغیب به قیام نمودند)، آنگاه جنگ داخلی شروع می شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم تازه از دنیا رفته، مسلمانان هم قریب العهد به کفر بودند هنوز ایمان در قلبهای آنها کاملاً استقرار پیدا ننموده بود. لذا وقت به دست بیگانگان و اعادی دین از یهود و نصاری و مشرکین از همه بالاتر منافقین می افتاد بساط عزت اسلامیان بر چیده و اساس دین از میان می رفت.

چون امیر المؤمنینعليه‌السلام عالم و دانای به حقایق بود، رسول خدا هم باو خبر داده بود، می دانست که اصل دین از میان نمی رود. مثل دین در میان مردم، مثل آفتاب است؛ ممکن است مدت کمی در پس پرده جهل و عناد بماند ولی عاقبت ظاهر و هویدا خواهد شد. (چنانچه نور حقیقت آن بزرگوار عالم را روشن و منور ساخت.)

____________________

1- ای پسر ابی طالب، در طلب خلافت چه قدر حریص می باشی؟ گفتم: «شما حریص تر از من و دورتر از آن مقام می باشید! کدام یک از ما حریص تر می باشیم؟ آیا من که میراث و حق خود (یعنی خلافت را) که خدا و رسول او برای من قرار دادند طلب می نمایم و اولی به آن هستم-یا شما که (بدون آنکه حقی داشته باشید) مرا از حق خویش بازداشتید و میان من و حق ثابت من حاجز و حایل شدید، پس مبهوت گشته و از جواب بازماندند -و خداوند متعال هرگز ظالمان را هدایت نکند». (شرح نهج البلاغة، ج6، ص240).

۳۱۲

پس ملاحظه فرمود باقتضای مصلحت دین صبر کند بهتر است از آنکه قیام کند که دودستگی تشکیل شده، و باعث تفرقه مسلمین گردد و فرصتی به دست دشمن ها بدهد که اصل دین را از میان ببرند و لو رسول خدا خبر به بقای دین داده بود ولی سبب ذلت و حقارت مسلمین و برای مدتی پیشرفت آنها بعقب می افتاد.

منتها برای اثبات حق خودش، شش ماه تأمل نمود و در مجالس و محاضر با مناظرات بسیار حق را ظاهر نمود (چنانچه در شبهای قبل عرض کردم)، بیعت نکرد قیام به جنگ ننمود، ولی در مناظرات و احتجاجات اثبات حق نمود.

خطبه شقشقیه

چنانچه در اول خطبه شقشقیه اشاره باین معانی نموده که فرمود:

اما و الله لقد تقمصها فلان (ابن ابی قحافه) و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر فسدلت دونها ثوباً و طویت عنها کشحا و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه فرأیت ان الصبر علی هاتا احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهبا حتی مضی الاول لسبیله فادلی بها الی فلان بعده الخ (1).

تا آخر خطبه که تمام مشتمل است بر دردهای دل آن حضرت که وقت مجلس بیش از این اجازه نمی دهد مزاحمت دهم. به مقداری که اثبات مرام نماید و از

____________________

1- سوگند بخداوند که پسر ابی قحافه (ابی بکر) خلافت را مانند پیراهن پوشیده، و حال آنکه می دانست مقام من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا می باشد. علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش باوج رفعت من نمی رسد. پس جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه می کردم که آیا بدون دست (یعنی بدون یار و یاور) حمله کرده (حق خود را مطالبه نمایم) یا آنکه بر تاریکی کوری (و گمراهی خلق) صبر کنم که پیران فرسوده و جوانان پژمرده و پیر و مؤمن رنج کشیده تا بمیرد دیدم صبر کردن خردمندی است پس صبر کردم در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود میراث خود را تاراج و غارت رفته می دیدم تا آنکه اولی(ابی بکر)راه خود را بانتها رسانید و خلافت را به آغوش (عمر) بعد از خود انداخت.

۳۱۳

تأثرات درونی آن حضرت خبر دهد گمان می کنم کافی باشد.

اشکال در خطبه شقشقیه و جواب آن

شیخ : اولا در این خطبه دلیلی بر دلتنگی آن حضرت نمی باشد.

ثانیاً این خطبه مربوط بآن حضرت نیست، بلکه از منشآت سید شریف رضی الدین است که ملحق به خطبات آن حضرت نموده و الا آن جناب اصلاً از خلافت خلفاء -رضی اللّه عنهم- شکایتی نداشته بلکه کمال رضایت را هم داشته و بعمل کرد آنها هم راضی بوده.

داعی : این بیان شما مربوط بافراط در تعصب است، و الا بیانات و شکایات در امر خلافت قبلاً عرض شد و دلتنگی های آن حضرت فقط اختصاص باین خطبه ندارد که شما اشکال تراشی نمایید.

و اما اشکال شما راجع به این خطبه که آن را از منشآت سید زاهد عابد عالم بزرگوار رضی الدین -رضوان اللّه علیه- به حساب آوردید، جسارت نمی کنم، که بگویم عناد ورزیدید و از حد اعتدال خارج شدید و بدون دلیل، پیروی نمودید بعض از متعصّبین متأخرین اسلاف خود را.

فقط می گویم دقت در مطالعات نمی نمایید، و الا اگر مطالعات دقیقه داشتید، می دانستید که نقل این خطبه از مولانا امیر المؤمنین -صلوات اللّه علیه- محقق الوقوع است. به شهادت اکابر علمای خودتان از متقدمین و متأخرین مانند عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید و شیخ محمّد عبده، مفتی دیار مصر و شیخ محمّد خضری درمحاضرات تاریخ الامم الاسلامیه که اعتراف بصدور اینخطبه از آن حضرت نموده و آن را شرح نموده اند. فقط عدّه ای از متعصّبین و متأخرین، روی عناد و لجاج دست و پایی زده، تولید شبهات نمودند و الاّ زیاده از چهل نفر از اکابر علمای شیعه و سنّی که شرح برنهج البلاغه ، نوشته اند احدی از آنها تفوّه بچنین عقیده ای ننموده.

اشاره به حالات سید رضی

علاوه، مقام ورع و تقوای عالم ربّانی سید جلیل القدر رضی الدین

۳۱۴

-رضوان اللّه تعالی علیه- بالاتر از آن است که چنین نسبتی را به او بدهند که جعل خطبه و از روی کذب و دروغ منتسب بآن حضرت نموده باشد. به علاوه مطلعین بر ادبیات عرب که خطباتنهج البلاغه را مورد دقت قرار داده، از فصاحت و بلاغت و جزالت الفاظ و معانی عالیه و کنوز علمیه و حکمیّه مندرجه در آنها، پی برده اند که نه برای سید رضی، بلکه برای احدی از بشر ممکن نیست بدون اتصال بغیب عالم بتواند مثل آن کلمات بیاورد.

چنانچه اکابر علمای خودتان از قبیل عز الدین عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی و از متأخرین شیخ محمد عبده، مفتی دیار مصر اعتراف باین معنی نموده اند که جزالت الفاظ و حسن معانی و اسلوب بدیعی که در خطب و بیانات آن حضرت به کار رفته، ثابت می کند که آن کلمات بعد از کلام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق می باشد.

کلمات و خطب و رسائل سیّد جلیل القدر رضی الدین -رضوان اللّه تعالی علیه- نظماً و نثراً در دفاتر ارباب خبر از شیعه و سنی موجود است.

بعد از مطابقه با خطبنهج البلاغه معلوم می گردد کهبینهما بون بعید (1)

کجا صحبت خاک با عالم پاک

کجا صحبت ذره با آفتاب

چنانچه ابن ابی الحدید(2) نقل می نماید که مصدّق بن شبیب از ابن الخشاب معروف نقل نموده که گفت: «نه برای رضی و نه برای غیر رضی، ممکن نیست چنین کلماتی با این اسلوب بدیع به کار برند و ما کلمات رضی را دیده ایم؛ ابداً طرف مقایسه با این کلمات و خطب شریفه نمی باشد.»

خطبه شقشقیه قبل از ولادت سید رضی ثبت در کتب بوده

گذشته از قواعد علمیه و موازین عقلیه، جمع کثیری از اهل علم و حدیث و تاریخ فریقین (شیعه و سنّی) قبل از ولادت سید بزرگوار رضی الدین و پدر مرحومش ابو احمد نقیب الطالبیین این خطبه را روایت نموده اند؛ چنانچه

____________________

1- بین آن دو فاصله بسیاری وجود دارد

2- شرح نهج البلاغة، ج1، ص158.

۳۱۵

ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گوید:

این خطبه شریفه را زیاد دیدم در تصانیف شیخ خود ابو القاسم بلخی، امام معتزله در زمان دولت مقتدر باللّه عباسی که قبل از ولادت سید رضی به مدت طولانی ثبت گردیده و نیز زیاد دیدم در کتاب الانصاف ابی جعفر بن قبه متکلم معروف که از تلامذه شیخ ابو القاسم بلخی بوده و قبل از ولادت سید رضی وفات نمود.

و نیز نقل نموده از شیخ ابی عبد اللّه بن احمد معروف بابن خشاب که گفته:

این خطبه را در کتبی دیدم که دویست سال قبل از ولادت سید رضی تصنیف نموده اند، بلکه این خطبه را به خطوط علمایی دیدم از اهل ادب که قبل از ولادت والد رضی ابو احمد نقیب الطالبین نوشته شده است.

کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی فیلسوف متبحر و محقق حکیم، درشرح نهج البلاغه نوشته است که من یافتم این خطبه را در دو جا یکی بخط وزیر بن فرات که زیاده از شصت سال قبل از ولادت سید شریف رضی الدین -رضوان اللّه علیه- نوشته بودند. دیگر در کتاب الانصاف ابی جعفر بن قبه تلمیذ ابی القاسم کعبی، یکی از شیوخ معتزله که قبل از ولادت سید رضی وفات نموده.

پس با این دلایل و شواهد ثابت شد عناد و لجاج و دست و پاهای بی جایی که متعصبین از متأخرین علمای شما نموده اند.

گذشته از همه دلایل و شواهد، وقتی فرضیّه آقایان راجع باین خطبه شریفه صحیح می بود که سایر خطب و حکایات و درد دلهای آن حضرت که در کتب معتبره خودتان ثبت گردیده (که به بعض از آنها در شبهای گذشته اشاره نمودیم) در دسترس عموم نبود مگر نه ابن ابی الحدید درشرح نهج خطبه آن حضرت را مفصلاً نقل نموده که می فرماید: «من از اول امر با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم تا دم مرگ که در سینه من جان داد، به کمک ملایکه او را غسل دادم؛ بر او نماز گذارده و در قبر قرار دادم. پس از من اولی و احق بآن حضرت کسی نبود» تا آخر خطبه که به حال خود و مخالفین اشاره نموده تا آنجا که فرمود:فو الذی لا اله الا هو انی لعلی جاده الحق و انهم

۳۱۶

لعلی مزله الباطل (1) .

بازهم می فرمایید: علیعليه‌السلام مخالفین خود را حق و برحق دانسته و از آنها دلتنگ نبوده بلکه بعمل آنها راضی بوده!!

جناب شیخ عزیز، حق و حقیقت باین قبیل حرفها پوشیده و از میان نخواهد رفت؛ چنانچه عمیقانه توجه کنید به آیه 32 سوره 9 (توبه) که می فرماید:( یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّٰهُ إِلاّٰ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ ) (2) تصدیق خواهید نمود.

چراغی را که ایزد بر فروزد

گر ابله پف کند ریشش (بلکه ریشه اش) بسوزد

شیخ : چون خیلی از وقت شب گذشته شما هم خسته شدید و معلوم است از روی خستگی صحبت می فرمایید، مقتضی است مجلس ختم شود. بقیه مطالب و جواب جنابعالی بماند فردا شب به امید خدا.

____________________

1- قسم به آن خدایی که غیر از او خدایی نیست! بدرستی که من در جاده و شاهراه حقم و مخالفین من بر مزله باطل هستند؛ یعنی در مکانی که سقوط از حق و منحرف از صواب می باشند. (شرح نهج البلاغة، ج10، ص190).

2- می خواهند اعادی که خاموش کنند نور خدا را به دهن های خود (یعنی به تهمت ها و بدها و ایجاد شبهات) ولی ابا دارد خدا مگر آنکه تمام کند نور خود را اگر چه کراهت داشته باشند کافران.

۳۱۷
۳۱۸

جلسه دهم

لیله یکشنبه سیم شعبان المعظم 45

۳۱۹

جلسه دهم

لیله یکشنبه سیم شعبان المعظم 45

(اول شب آقایان محترم با جمعیت زیادتری تشریف آوردند. به مناسبت شب عید سعید میلاد سعادت بنیاد حضرت ابا عبد اللّه الحسین -ارواحنا فداه و علیه الصلاه و السّلام- شربت و شیرینی مفصلی صرف شد. خواستیم وارد مذاکره شویم. آقای نواب عبد القیوم خان تشریف آوردند بعد از تعارفات مرسومه و صرف شربت و شیرینی و چای بیانی نمودند)

نواب : قبله صاحب! خیلی عذر می خواهم از جسارتی که می نمایم؛ چون موضوعی پیش آمده که بسیار لازم است مورد سؤال و بحث قرار گیرد. چنانچه اجازه فرمایید، قبل از رسمیّت مجلس و مذاکره با آقایان مطلب خود را به عرض رسانم.

داعی : البته، خواهش می کنم بفرمایید، برای استماع حاضریم.

سؤال از مقام علمی عمر و جواب آن

نواب : امروز صبح جمعی در منزل بنده بودند. تمام مجلس ذکر خیر جنابعالی بود. در اطراف مذاکرات شبها گفتگو می شد؛ روزنامه ها و مجلات خوانده می شد و در اطراف بیانات طرفین بحث می نمودیم، یکی از بنده زاده ها (عبد العزیز) که در کالج و اسکول(1) اسلامی تحصیل می نماید، به من گفت که چند

____________________

1- کالج و اسکول اسلامی مؤسسه جدید البناء فرهنگی است در خارج شهر پیشاور که در سال 1330 قمری ساخته شده و تأسیس آن بهمت والای نواب صاحب زاده عبد القیوم خان که از محترمین رجال اهل تسنن بوده، ساخته شده است و تقریبا ده لک روپیه (که هر لک صد هزار روپیه باشد) خرج آن بنای عالی شده است و فقط اختصاص به دانش آموزان شب خواب دارد. متجاوز از پانصد دانش آموز از کلاسهای ابتدایی تا کلاسهای عالی در آن کالج و اسکول مشغول تحصیلند، مخصوصا علوم عالیه دکترا و فلسفه در آنجا تدریس می شود و مسجد بزرگی در وسط آن کالج بنا شده که عموم محصلین اسلامی بایستی پنج وقت نمازهای یومیه را در آن مسجد بجماعت اداء نمایند. و در قسمت شمالی آن بنا سالن بسیار بزرگی برای سخنرانی های علمی و دینی آماده است و هفته یک روز جزء برنامه تدریسی حتما در آن سالن سخنرانی می شود و جمیع اساتید و دانش آموزان از کلاس شش ببالا دارای هر دین و مذهبی هستند =

۳۲۰

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648