نهج البلاغه

نهج البلاغه9%

نهج البلاغه نویسنده:
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 648

نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 648 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 449569 / دانلود: 31115
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه

نهج البلاغه

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليها‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

۱

۲
۳

ترجمه نهج البلاغه

سرآغاز

اول- انگیزه های ترجمه

دوم- نگاهی به ترجمه

سوم- آرزوها

۴
۵

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«به نام آن كه علىعليه‌السلام را به جهانيان عطا فرمود»

از سال ۴۰۰ هجرى كه سيّد رضىقدس‌سره با فكرى نورانى و با اهدافى والا، به جمع آورى برخى از آثار علمى حضرت امير المؤمنين علىعليه‌السلام همّت گماشت و نهج البلاغه را تدوين كرد كه عطر وجودى آن جان و جهان را شاداب نمود، تاكنون، ترجمه هاى گوناگونى به زبان فارسى تحقّق پذيرفته و هر يك از مترجمان با اهداف و انگيزه هاى متفاوتى به اقيانوس هميشه موّاج علوم علوى نگريسته اند.

اوّل- انگيزه هاى ترجمه

با شناسايى و جمع آورى ۳۰ ترجمه كامل از نهج البلاغه، از قرن پنجم (به تصحيح عزيز اللّه جوينى) تا روزگار نورانى انقلاب اسلامى ايران، و برّرسى اهداف و شيوه ها و قابليّت هاى نهفته در آن و با توجّه به ضرورت مطرح كردن مفاهيم نهج البلاغه از نظر كاربردى در مجامع فرهنگى، به اين نتيجه رسيديم كه هنوز هم به ترجمه هاى ديگرى نياز است، زيرا:

يكى از جاذبه هاى ادبى قلم زده؛

و ديگرى در مرز و حدود الفاظ و عبارات مانده؛

برخى با شيوه هاى ترجمه آزاد، دچار تندرويهايى شده اند؛

و برخى ديگر تفسير و ترجمه را به هم آميخته اند بعضى در ترجمه تحت اللّفظى موفّق، امّا در پيام رسانى كوتاهى كرده اند؛

و بعضى ديگر در پيام رسانى موفّق، امّا از حدود الفاظ و عبارات فاصله گرفته اند؛

و مخاطب ترجمه ها نيز از نظر كاربردى متفاوتند؛

برخى از ترجمه ها به قشر خاصّى از جامعه تعلّق دارد (تنها محقّقان و اديبان و اهل نظر مى توانند از آن بهره مند گردند)، و برخى ديگر به گونه اى سامان يافته اند كه براى نسل معاصر قابل استفاده نيستند و كاربرد عمومى ندارند.

و با توجّه به واقعيّت هاى ياد شده، و با درك نيازهاى نسل معاصر در كلاس هاى گوناگون علوم انسانى و معارف و نهج البلاغه، بر آن شديم تا ترجمه اى گويا و متناسب با اهداف كاربردى از نهج البلاغه تحقّق پذيرد كه:

الف- قابل فهم و درك براى عموم افراد جامعه باشد؛

ب- به گروه خاصّى از جامعه تعلّق نداشته باشد؛

ج- اصل پيام رسانى دقيقا رعايت گردد؛

د- از هر گونه رمز و اشاره و كنايه و كلّى گويى اجتناب شود؛

ه- مخاطب هاى امامعليه‌السلام آشكارا معرّفى گردند؛

و- توضيحات ضرورى در متن يا پاورقى آورده شود؛

ز- پيام ضرب المثل ها كشف، و به نسل معاصر شناسانده شود؛

ح- مفاهيم نهج البلاغه در قالب هزاران عناوين زيبا و گويا ارائه شود؛

تا همه اقشار جامعه بتوانند از آن بهرمند گردند.

با چنين آرزوها و اهداف ارزشمندى در آستانه نهج البلاغه زانو زديم و از نور ولايت علوى مدد گرفتيم، كه همه از بركات كلاس هاى آموزشى و عنايات حضرت مولى الموحّدين امير المؤمنينعليه‌السلام است. آرى:

به ذرّه گر نظر لطف بو تراب كند

به آسمان رود و كار آفتاب كند

۶

دوم- نگاهى به ترجمه ها

براى شناخت صحيح ترجمه ها و توان كاربردى آن، بايد از سطوح مختلف و گوناگون مفاهيم نهج البلاغه آگاهى داشت، بايد بدانيم كه: ژرفاى اقيانوس موّاج علوم علوى چگونه است و معارف بلند و وحى گونه نهج البلاغه داراى چه ويژگى ها و تقسيماتى است آنگاه به سراغ ترجمه ها برويم، و توان كار بردى آنها را مورد ارزيابى قرار دهيم.

معارف عميق و ارزشمند نهج البلاغه را مى توان در سطوح مختلف عمومى، تخصّصى و فوق تخصّصى به ارزيابى گذاشت.

الف- مفاهيم عمومى

مفاهيمى مانند مباحث تاريخى، اخلاق فردى، خود سازى، اخلاق عمومى، تذكّرات عمومى، گفتگوهاى عادّى با مردم، با فرزندان و با كارگزاران حكومتى مفاهيمى عمومى اند.

نسبت به اين دسته از معارف نهج البلاغه، مشكل خاصّى وجود ندارد و هر گونه ترجمه اى مفيد است: ترجمه آزاد يا مقيّد به متن، يا ترجمه اى ادبى و... و با الفاظ و عباراتى قديمى يا نوين.

ب- مفاهيم و معارف تخصّصى

برخى ديگر از مباحث نهج البلاغه، فنّى و تخصّصى است و به علوم و فنون و رشته هاى تخصّصى بسيارى از معارف و علوم انسانى و غير انسانى تعلّق دارد، از اين رو زبان خاصّ خودش را مى طلبد، و الفاظ و عبارات و شيوه هاى تحقيق مربوط به همان رشته ها را لازم دارد، مانند:

- مباحث كلامى، فلسفى، اعتقادى

- مباحث اقتصادى

- مباحث سياسى و مديريّتى

- مباحث نظامى، جنگ و صلح، آموزش نظامى

- مباحث بهداشتى، طبّ و درمان

- مباحث روانشناسى، روانكاوى، روانشناسى بالينى (درمانى)

- مباحث جامعه شناسى

و ديگر مباحث ارزشمندى كه به ده ها رشته علمى مصطلح امروز ارتباط پيدا مى كند. طبيعى است كه تنها با ترجمه الفاظ و عبارات نهج البلاغه نمى توان مفاهيم اين دسته از مباحث تخصّصى را به خوانندگان منتقل كرد. بايد صاحب نظران هر يك از رشته هاى ياد شده از ديدگاه تخصّصى خويش به ارزيابى و كنكاش بپردازند تا حقّ مطلب ادأ شده و ترجمه و تفسير صحيحى تحقّق پذيرد.

با توجّه به اين واقعيّت است كه مى گوييم: براى نهج البلاغه، ترجمه ها و تفاسيرى گوناگون ضرورت دارد تا مفاهيم گران سنگ آن در تمام ابعاد، كشف و شناسايى گردد، زيرا پژوهشگرى كه تخصّص او در رشته اقتصاد است و مباحث

اقتصادى نهج البلاغه را خوب مى فهمد و با ديگر ديدگاه هاى اقتصادى جهان معاصر تطبيق مى دهد، قطعا در مباحث روانشناسى نهج البلاغه ناتوان است و نمى تواند مفاهيم عميق روانكاوى و روان درمانى اين كتاب را كشف و شناسايى و در قالب عبارات زيبايى ارائه دهد.

از اين رو، شروح و ترجمه هاى كه هم اكنون در جهان اسلام موجود است اين مشكل را دارند كه در تمام ابعاد نهفته در نهج البلاغه، كارايى ندارند، زيرا هر كدام بر أساس شناخت و توانمندى خويش قلم زده اند.

بايد علوم و فنون نهفته شده در نهج البلاغه كشف و شناسايى گردد، سپس متخصّصان هر يك از رشته ها، جذب و سازماندهى شوند و در يك حركت پژوهشى دسته جمعى حساب شده، ترجمه نهج البلاغه با

۷

درمانى اين كتاب را كشف و شناسايى و در قالب عبارات زيبايى ارائه دهد.

از اين رو، شروح و ترجمه هاى كه هم اكنون در جهان اسلام موجود است اين مشكل را دارند كه در تمام ابعاد نهفته در نهج البلاغه، كارايى ندارند، زيرا هر كدام بر أساس شناخت و توانمندى خويش قلم زده اند.

بايد علوم و فنون نهفته شده در نهج البلاغه كشف و شناسايى گردد، سپس متخصّصان هر يك از رشته ها، جذب و سازماندهى شوند و در يك حركت پژوهشى دسته جمعى حساب شده، ترجمه نهج البلاغه با جامعيّت بايسته اى سامان پذيرد كه:

فقيه جامع الشّرائطى، مباحث فقهى نهج البلاغه را عميقا كشف و شناسايى كند و روانشناسى، مباحث روانشناسى و روانكاوى نهج البلاغه را استخراج نمايد و اقتصاد دانى، مباحث اقتصادى نهج البلاغه را در قالب هاى زيبايى طرح كند و هر متخصّص صاحب نظرى در يك هماهنگى لازم با ديگر متخصّصان، نكته ها و ظرايف نهفته در رشته اختصاصى خويش را به خوبى بشناسد و هنرمندانه بشناساند.

آنگاه مى توان با خاطرى آسوده بگوييم:كار ترجمه و تفسير نهج البلاغه پايان يافت .

ج- مباحث فوق تخصّصى

دسته اى ديگر از مباحث نهج البلاغه فوق تخصّصى است و تنها با داشتن تخصّص هاى مصطلح و معمولى در رشته هاى علمى، نمى توان در ژرفاى مفاهيم آن شنا كرد بلكه ابزار و علوم و فنون خاصّ خودش را مى طلبد تا بدرستى شرح و تفسير گردند.

در اين قسمت نيز ترجمه ها و برخى از شروح موجود نهج البلاغه نمى توانند به همه نيازهاى پژوهشگران پاسخ مثبت دهند، مانند:

الف- شناخت متشابهات نهج البلاغه؛

ب- شناخت مباحث عميق فقهى و حلّ تضادهاى ظاهرى؛

ج- شناخت ضرب المثلها و استخراج پيامهاى اصلى آن؛

د- روش رفع تعارض ظاهرى بين حديث و قرآن؛

ه- رفع تعارض ظاهرى نهج البلاغه با مبانى اعتقادى.

با كمال تأسّف بايد اعتراف كنيم كه تمام ترجمه هاى موجود و اكثر شروح نهج البلاغه، نسبت به اين قسمت از مباحث فنّى آسان گذشته اند.

نه تنها پيام اصلى ضرب المثل ها را نياورند بلكه تنها با ترجمه ظاهرى عبارات، مشكلاتى نيز به وجود آورده اند. عام و خاص، مطلق و مقيّد، درست ترجمه نشده و اهداف آموزشى امامعليه‌السلام نا شناخته مانده، زيرا معلوم نشده چرا:

يك جا دنيا را نكوهش كرده و در جاى ديگر، آن را مى ستايد در خطبه اى تعقيب فراريان مطرح است و در نامه اى ديگر ترك تعقيب يك جا دستور ريشه كن شدن مهاجمان و در چند خطبه ديگر دستور مدارا كردن با زخمى ها و فراريان مطرح است در خطبه اى حكومت را نكوهش و در خطبه اى ديگر، ستايش مى كند و نسبت به بانوان مطالبى به ظاهر متضاد وجود دارد دنيا گرايى و ترك دنيا به هم آميخته شده دخالت در مسائل سياسى را با انزوا گرايى در كنار هم قرار داده است كار و توليد، با ترك مال دنيا در كنار هم قرار داده شده در نتيجه، خوانندگان ترجمه هاى موجود، دچار نوعى سرگردانى و اضطراب مى شوند كه سرانجام اهداف

۸

آموزشى امام علىعليه‌السلام كدام است و كدام يك را بايد باور داشت اين دسته از مباحث فوق تخصّصى بايد با روش هاى دقيق اجتهاد، و اصول صحيح استنباط، هماهنگ با مبانى اعتقادى شيعه و در چهار چوب علم «تعادل و تراجيح» كه حضرت امير المؤمنينعليه‌السلام و ديگر معصومينعليهم‌السلام به ما آموخته اند برّرسى شود، تا نتايج مطلوب به دست آيد كه خود فرمودند و به ما آموختند:

- تضادّ و تعارض در آيات قرآن وجود ندارد.

- تضادّ و تعارض بين احاديث و قرآن وجود ندارد.

- تضادّ و تعارض بين احاديث معصومينعليهم‌السلام وجود ندارد.

و در خطبه ۱۸۹ نهج البلاغه تذكّر دادند كه اين گونه پژوهش ها از عهده هر كسى بر نيايد:

إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحمله الّا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان و لا يعى حديثنا إلّا صدور أمينة و احلام رزينة

شناخت مسائل ما، كارى است بس دشوار، كه جز بنده مؤمنى كه خداوند قلبش را با ايمان آزموده، آن را نپذيرد، و احاديث ما را جز سينه هاى امانت دار و عقل هاى سالم نمى توانند نگاهبان باشند.

اين دسته از مباحث را بايد با فراگيرى علوم مقدّماتى حوزه هاى علميه و آگاهى از اصول استنباط و شيوه هاى اجتهاد، به ارزيابى گذاشت و در ترجمه، حاصل تحقيقات عميق و گسترده را گنجاند، تا خواننده ترجمه نهج البلاغه به آسانى پيام امامعليه‌السلام را دريافت كند.

سوم- آرزوها

از آغاز تحصيلات حوزوى (سالهاى ۴۳- ۵۰) كه ترجمه هاى موجود را مطالعه مى كردم و كاستى هاى مفهومى را مى يافتم، نگران و در فكر چاره انديشى بودم كه يكى از نوشته هاى جرج جرداق مسيحى، (استاد ادبيّات عرب در لبنان) را خواندم كه اعتراف كرده بود: «جاذبه هاى كلمات امام علىعليه‌السلام شورى در من ايجاد كرد كه ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مطالعه كردم».

چنان بر خود لرزيدم و به تعصّب و غرور اعتقادى من ضربه وارد شد كه تا مدّتى حالت عادّى نداشتم، و بر خود نفرين كردم كه چرا يك مسيحى، ۲۰۰ بار نهج البلاغه را مى خواند امّا من كه خود را از شيعيان امام علىعليه‌السلام مى شمارم و ادّعاى محبّت و ولايت او را دارم به راستى چند بار نهج البلاغه را خوانده ام و با مفاهيم ارزشمند آن به چه ميزان آشنايى دارم ما كه در خانواده شيعه، از پدر و مادرى شيعه، و از خاندان شيعه و در كشور شيعيان قرار داريم، چرا بايد با نهج البلاغه بيگانه باشيم

از روزى كه در جلسات نويسندگى شهيد مفتّح (كه روزهاى جمعه در منزل ايشان در كوچه ممتاز قم برگزار مى شد) شركت كردم، موضوع انتخابى من «حكومت اسلامى» شد.

شهيد مفتّح فرمود: يكى از منافع غنى كه نسبت به حكومت اسلامى مباحث ارزشمند و گران سنگى دارد، نهج البلاغه است. اين كتاب را مطالعه كنيد و مباحث مربوط به حكومت را استخراج و سازماندهى نماييد.

ورود من به آستانه نهج البلاغه با رهنمودهاى آن استاد والا مقام كه پس از انقلاب اسلامى به درجه شهادت ممتاز شد، شكل گرفت.

به سراغ نهج البلاغه رفتم، امّا: فهرست جامعى نداشت، معجم المفهرس كاملى نداشت، و در ابعاد گوناگون اين كتاب از نظر پژوهشى كار نشده بود.

قدم اوّل را با طرح تدوين (معجم المفهرس نهج البلاغه) آغاز كرديم و آرزوهاى ما نسبت به جهانى و همگانى شدن نهج البلاغه، تا هم اكنون با تحقيق و تدوين و انتشار بيش از ۲۰ أثر تحقيقاتى تداوم يافت. آنگاه آرزوها و ايده ايده آلهاى ما نسبت به ترجمه نهج البلاغه، كه حاصل تلاش ۵ سال

۹

كار مداوم و تجربيّات كلاس هاى آموزشى از رمضان تا رمضان است با ويژگيهاى زير سامان يافت.

ويژگيهاى اين ترجمه

۱- عنوان دادن به مطالب

براى استفاده عموم مراجعه كنندگان به سخنان علوى، سعى كرديم تا مفاهيم و مباحث نهج البلاغه را در قالب ۲۷۳۰ عنوان كلّى و زيبا تقديم داريم، زيرا عنوان زدن صحيح مطالب براى عموم افراد ميسّر نيست، و برخى در تطبيق مفاهيم كلّى با مباحث نهج البلاغه دچار مشكل مى شوند.

عرضه مباحث نهج البلاغه در قالب عناوينى زيبا و گويا، مراجعه كنندگان را در يافتن مطالب دلخواه يارى مى دهد و كار مطالعه و استخراج مفاهيم ارزشمند نهفته در خطبه ها، نامه ها و حكمت ها را آسان مى سازد.

۲- نامگذارى خطبه ها، نامه ها، حكمت ها

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه، نامگذارى خطبه ها، نامه ها و حكمت هاست. با اين روش در يك نگاه كلّى محورهاى أصلى مباحث نهج البلاغه به خوبى شناسانده مى شود و مطالعه كنندگان را دريافتن موضوعات انتخابى در نهج البلاغه كمك مى كند.

موضوعاتى كه در نامگذارى كلّى خطبه ها، نامه ها و حكمت ها مطرح شده اند داراى حدود ۱۵۰۰ عنوان در ۷۴ رشته تخصّصى است، كه در آن سمت گيرى و اهداف كلّى مطالب نهج البلاغه، مشخّص شده است.

۳- اشاراتى به علوم و فنون

هرگز نخواسته ايم تا نظريّه هاى علمى را بر نهج البلاغه تحميل، يا نهج البلاغه را توجيهى براى ديدگاه ها و نظريّه هاى علمى مطرح جهان معاصر قرار دهيم.

هدف ما اين بود كه هر جا كاوش هاى علمى، و مرزهاى انديشه بشرى توانسته پرده اى از روى واقعيّتى بردارد و به افق هميشه نورانى نهج البلاغه نزديك شود، آن نمونه ها را در پاورقى ترجمه آورده ايم، نمونه هايى كه امروز در جهان علم با ابزارها و روش هاى پيشرفته شناسايى گرديد، حال آن كه در ۱۴ قرن قبل در كلمات نورانى امير بيان حضرت علىعليه‌السلام آمده است.

به نمونه هايى توجّه فرماييد: امامعليه‌السلام در خطبه هاى ۱۳ و ۱۴ در نكوهش مردم بصره، عوامل زيست محيطى را در فريب خوردگى مردم مطرح مى فرمايد كه امروز در رشته اكولوژى به اين گونه از واقعيّت ها دست يافته اند.

يا در روانشناسى و روانكاوى و انسان شناسى و تربيت كودك، دستوراتى دارند كه در جهان معاصر در رشته هاى تخصّصى علوم به اثبات رسيده است.

۴- ويژگى عمومى بودن ترجمه

هدف مهمّ ما در اين ترجمه، رعايت اصل سادگى، و عمومى بودن آن بود كه همه اقشار و سطوح متفاوت فكرى موجود در جامعه، بدون مراجعه به كتب تفسيرى و لغت و تاريخ، بتوانند از آن استفاده كنند.

۵- رعايت اصل «پيام رسانى» در ضرب المثل ها

در فرهنگ همه ملّت ها، ضرب المثل هايى وجود دارد. و در ضرب المثل ها پيام ها و اهدافى نهفته است.

اگر در ترجمه ها «اصل پيام رسانى» رعايت نشود، ضرب المثل هاى اقوام و ملل براى يكديگر قابل فهم نخواهد بود، و چون در ترجمه هاى موجود نهج البلاغه، غالبا اصل پيام رسانى رعايت نشده، و با ترجمه ظاهرى عبارات، اهداف واقعى گوينده قابل دسترسى نيست، خواننده فارسى زبان حق دارد بپرسد:

- من «كفتار نيستم» يعنى چه؟ و كفتار چيست؟ (و اللّه لا اكون كالضّبع ، خطبه ۵)

- «چون بچّه شتر دنبال شتر بودم» چه مفهومى دارد؟ (كاتّباع الفصيل أثر أمّه ، خطبه ۱۹۲)

۱۰

- «زن عقرب است» يعنى چه؟ چرا بايد به زنان اهانت شود؟(المرأة عقرب )

اگر بدانند كه اين ضرب المثل ها براى رساندن مفهوم خاصّى در ملّت ها پديد آمدند، و پيام خاصّى را در شرائط حاكم بر همان ملّت و همان فرهنگ به همراه دارند.

و اگر در ترجمه ضرب المثل ها، اصل پيام رسانى رعايت گردد، بسيارى از اعتراضات مطرح نخواهد شد.

پس از تحقيق و برّرسى در ضرب المثل هاى نهج البلاغه، و شناخت كاربردى آن در روزگاران گذشته به اين نتيجه مى رسيم كه امامعليه‌السلام در خطبه ۵ مى خواهد بفرمايد كه: «من از مسائل سياسى كشور غافل نيستم.» و در خطبه ۱۹۲ اين مفهوم را مى خواهد منتقل كند كه: «من چونان فرزندى كه از مادر جدا نمى شود، همواره با پيامبر بودم.» و حكمت ۶۱، يك ضرب المثل است و اين پيام را دارد كه: «نيش زن براى شوهرش شيرين است»

۶- تفسير صحيح متشابهات

واژه هاى دنيا، حكومت، لذّت، عشق، مال و برخى ديگر از كلمات و عبارات، در جاهاى گوناگون، متفاوت و در ظاهر متضادّ وصف و مطرح شده اند: در يك جا عامّ و فراگير و در جايى خاصّ و محدود است.

اگر دنيا در برخى از خطبه ها نكوهش شد، دنياى عام و دنياى خارج و نظام هستى نيست، بلكه علل و عواملى مطرح است، زيرا در موارد ديگر دنيا را مى ستايد.

اگر يك جا حكومت را نكوهش مى كند، در جاى ديگرى آن را يك ضرورت مى داند، اگر يك جا نسبت به محبّت دنيا هشدار مى دهد، در جاى ديگرى محبّت دنيا را امرى طبيعى مى داند.

و ده ها و صدها نمونه كه احتياج به پژوهش هاى عميق دارد.

در اين گونه از موارد نبايد به ترجمه ظاهرى عبارات رضايت داد، زيرا براى خوانندگان، هدايتگر نخواهد بود. گاهى بايد تفسير و ترجمه را به هم آميخت، تا اهداف اصلى و مبانى اعتقادى امامعليه‌السلام ، روشن و بدون ابهام در دسترس عموم قرار گيرد. در ترجمه هاى موجود.

«النّسأ نواقص العقول » را همه چنين ترجمه كرده اند: «عقل زنان ناقص است.» و«المرأة شر كلّها » را همه ترجمه كرده اند كه: «زن همه اش شرّ است.»

در صورتى كه در قرآن كريم و نهج البلاغه، نظام هستى، نظام أحسن معرّفى شده، و امامعليه‌السلام خود عدل الهى را به جهانيان شناسانده است.

و مى دانيم كه خدا شرّ نيافريده، و پديده هاى پروردگارى شرّ نيستند.

پس قرآن و سنّت مسلّمه و فلسفه و كلام و مبانى اعتقادى با ظاهر عبارات ياد شده در تضادّ است، و در ترجمه هاى ظاهرى الفاظ و عبارات نيز، تضادّها بر طرف نمى گردد، كه همواره اعتراض هاى خوانندگان را به همراه خواهد داشت.

اگر پس از برّرسى هاى لازم به اين نتيجه برسيم كه: امام در خطبه ۸۰ در مقام بيان تفاوت هاى موجود

۱۱

ترجمه هاى ظاهرى الفاظ و عبارات نيز، تضادّها بر طرف نمى گردد، كه همواره اعتراض هاى خوانندگان را به همراه خواهد داشت.

اگر پس از برّرسى هاى لازم به اين نتيجه برسيم كه: امام در خطبه ۸۰ در مقام بيان تفاوت هاى موجود ميان زنان و مردان است، و «نواقص» در اينجا به معناى «تفاوت» است.

و در حكمت ۲۳۸، واژه شرّ را به معناى بد و بدى ها استعمال نكرده، بلكه خواسته تا بفهماند كه، ازدواج و تشكيل زندگى مسئوليّت ها و مشكلاتى دارد، همان ضرب المثل فارسى كه مى گويند: «زن و بچّه دردسرند و بى دردسر هم نمى توان زندگى كرد». آنگاه برداشت هاى منفى و اعتراض هاى بيجا مطرح نخواهد شد.(۱)

۷- آوردن نكات تاريخى

در پاورقی این نسخه، تاریخ نهج البلاغه آمده است که دارنده این نسخه را از مراجعه به کتب تاریخ بی نیاز می سازد.

۸- آوردن اسامى اشخاص و أماكن

نكات تاريخى، و اسامى اشخاص و اماكن را بدان جهت آورديم تا خوانندگان با داشتن همين ترجمه از مراجعه به ديگر كتاب هاى تاريخى بى نياز باشند.

۹- آوردن شأن نزول خطبه ها

با تلاش فراوان، آن مقدار از حوادث و تحوّلات و زمينه هايى را كه در پديد آمدن خطبه ها، نامه ها و حكمت ها نقش داشتند، به عنوان «شأن نزول» در آغاز خطبه هاى آورديم تا خوانندگان با حال و هواى صدور مطالب نهج البلاغه آشنا شوند، و بدانند كه نهج البلاغه «كجايى» است

زيرا توجّه به شأن نزول نهج البلاغه تأثير تعيين كننده اى در فهم مطالب و مفاهيم آن خواهد داشت.

۱۰- فهرست موضوعى

يكى ديگر از آرزوهاى ارزشمند، تهيّه و تدوين «فهرست موضوعى نهج البلاغه» بود كه همواره ذهن ما را به خود مشغول مى داشت زيرا ترجمه هاى موجود بدون فهرست موضوعى منتشر شده بودند.

استخراج عناوين كلّى و جزئى و سازماندهى عناوين، و تطبيق علوم و فنون با مفاهيم نهج البلاغه، و خلق و ابداع فهرست هاى زيبا و قالب هاى گويا براى شناخت مباحث آن، ساليان طولانى ما و جمعى از پژوهشگران مؤسّسه را به تلاش واداشت: ابتدا كتاب «فرهنگ موضوعات كلّى نهج البلاغه» را با حدود چهار هزار عنوان در ۷۴ رشته تخصّصى تدوين و منتشر ساختيم.

سپس در مدّت ۷ سال «فرهنگ معارف نهج البلاغه» را با همكارى جمعى از محقّقان مؤسّسه، در پانزده هزار عنوان كلّى و جزئى فراهم آورديم.

و در يك اقدام گسترده و فراگير در تدوين «دائرة المعارف بزرگ نهج البلاغه» كار استخراج فهرست ها و قالب هاى مفهومى را به صد هزار عنوان رسانديم، كه در فهرست موضوعى اين ترجمه، تنها بخشى از آنها را آورده ايم.

۱۱- آوردن توضيحات ضرورى در متن و پاورقى

چون هدف ما در اين ترجمه، بهره بردارى عموم اقشار جامعه بود، كه در سفر و حضر بتوانند از نهج البلاغه استفاده كنند، و در همه جا منابع تحقيق و كتب تاريخى يافت نمى شود و همه جا نمى توان از شروح گوناگون

_____________________

۱- برای اطلاع بیشتر به کتاب «اطلاعات مقدماتی نهج البلاغه» و «کلید های شناسایی نهج البلاغه» مراجعه شود.

۱۲

نهج البلاغه استفاده كرد بر آن شدم تا توضيحات ضرورى نسبت به مفاهيم، رويدادها، تحوّلات سياسى، تاريخى را در متن يا در پاورقى بياوريم كه عموم اقشار جامعه بتوانند از مباحث ارزشمند آن استفاده كنند.

۱۲- فهرست مطالب كتاب

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه، همراه داشتن فهرست مطالب در اوّل كتاب است، كه سمت گيرى كلّى خطبه ها و نامه ها و حكمت ها در آن مشروحا بيان شده است، و در مفاهيم نهج البلاغه را در دو سه هزار عنوان زيبا و گويا مى توان يافت و مورد ارزيابى قرار داد، اين ويژگى در بسيارى از ترجمه ها وجود ندارد.

۱۳- آوردن اختلاف نسخه ها (در متن عربى)

متن عربى نهج البلاغه با ۱۵ نسخه قديمى از اواسط قرن چهارم (۱۵) سال پس از وفات سيّد رضى) تاكنون، مقابله و تصحيح شد، و اختلافات مهم و عبارات گوناگونى كه در معانى جملات تأثير داشت در داخل علامت () آورده شد تا محقّقان و شارحان در مراجعه به اين نسخه بتوانند جنبه هاى گوناگون يك واژه يا يك جمله را دريابند.

۱۴- شماره گذارى متن عربى (يك خط در ميان)

در سال هاى (۱۳۵۳- ۱۳۵۴) كه به فكر تدوين معجم المفهرس نهج البلاغه افتاديم اوّلين مسئله اى كه در راستاى كار ما قرار داشت اين بود كه متن نهج البلاغه يك خط در ميان شماره گذارى شود و همه آدرس ها بر أساس شماره هاى متن سازماندهى گردد تا يافتن مطالب دلخواه در خطبه ها و نامه ها و حكمت هاى طولانى به آسانى ميسّر باشد و مراجعه كننده ناچار نباشد براى يافتن يك واژه يك يا چند صحفه را جستجو كند.

و چون پس از انتشار معجم المفهرس در ايران و ديگر كشورهاى اسلامى، شماره هاى ثبت شده، و در صدها هزار نسخه موجود است، در اين ترجمه نيز همان شماره ها همراه متن عربى ثبت شد تا براى عموم محقّقان اسلامى قابل استفاده باشد.

۱۵- آوردن موضوعات كلّى خطبه ها، نامه ها، حكمت ها

گر چه در كتاب (فرهنگ موضوعات كلّى نهج البلاغه) موضوعات عام و كلّى خطبه ها و نامه ها و حكمت هاى نهج البلاغه را مشروحا آورده ايم امّا در اين نسخه در متن عربى، زير شماره هاى خطبه ها و نامه ها و حكمت ها، عناوين كلّى و فهرست هاى عام هر يك را ثبت كرده ايم كه گوياى مفاهيم نهفته در آن مى باشد و مراجعه كننده در اوّلين بر خورد با واژه (سياسى، اجتماعى، اخلاقى) همراه خطبه يا نامه يا حكمت، سمت گيرى آن را درك مى كند و مى فهمد كه اين خطبه اخلاقى يا آن نامه سياسى است كه در پيام رسانى و ارزيابى آغازين مباحث نهج البلاغه نقش بسزائى دارد، اين ويژگى در هيچ كدام از نسخه هاى موجود بچشم نمى خورد.

۱۶- ترجمه توضيحات سيّد رضى با عنوان (مى گويم)

در بسيارى از ترجمه هاى نهج البلاغه و شرح و تفسير آن، توضيحات ارزشمند سيّد رضى ترجمه نشده است و برخى از آوردن آن نيز صرف نظر كرده اند در صورتى كه توضيحات سيّد رضى از نظر لغوى و أدبى آثار بسيار تعيين كننده اى در فهم مطالب نهج البلاغه دارد. در اين نسخه تمامى توضيحات سيّد رضى هر كدام در جايگاه خاص خودش با تغيير قلم ها به گونه اى زيبا آورده شد.

۴

۱۳

در اين ترجمه، تلاش كرده ايم تا مرجع ضمائر (هو، هم، انّهم، انّها) را دقيقا مشخّص كرده و در ترجمه بياوريم كه قابل استفاده عموم طبقات جامعه باشد و مطالعه كننده اين نسخه جايگاه اصلى ضمائر را بشناسد.

۱۸- مشخّص كردن مخاطب هاى امامعليه‌السلام در نهج البلاغه

يكى ديگر از ويژگى هاى اين ترجمه كه براى عموم مراجعه كنندگان قابل استفاده مى باشد و كاربرد عمومى دارد، مشخّص كردن مخاطب هاى امامعليه‌السلام در نهج البلاغه است كه امام علىعليه‌السلام با چه كسى يا افرادى سخن مى گويد شناخت مخاطب هاى امامعليه‌السلام ما را در ارزيابى مفاهيم نهج البلاغه كمك مى كند.

۱۹- تفسير صحيح عام، خاص، مطلق، مقيّد

يكى از مشكلات پژوهشى و نظرى عموم افراد جامعه ما، مشكل حلّ متشابهات، و برّرسى تطبيقى عام و خاص و مطلق و مقيّد در احاديث و روايات اسلامى است.

و چون همه مترجمان نهج البلاغه شيوه ترجمه تحت اللّفظي را برگزيدند، مراجعه كنندگان به ترجمه ها دچار نوعى سرگردانى در فهم نهج البلاغه مى شوند كه در يك خطبه دنيا نكوهش و در خطبه ديگرى ستايش شده است چرا و مى پرسند آيا اين اختلاف و تناقص را مى شود حل كرد اگر مترجمان در مباحث عام و خاص و مطلق و مقيد، رعايت مفاهيم را مى كردند و عام تخصيص زده را به گونه اى مطلق و فراگير ترجمه نمى كردند و مطلق را با قيد آن مى آوردند، اين همه حيرت و سرگردانى وجود نداشت.

ما سعى كرده ايم اين اصل را رعايت كنيم، اگر در جائى دنيا نكوهش مى شود با برّرسى هاى مداوم علّت آن را آورده ايم كه دنياى حرام يا شبهه ناك است، و اگر در جاى ديگر دنيا ستايش مى شود توضيح داده ايم كه دنياى حلال است.

۲۰- تبيين صحيح اهداف امامعليه‌السلام در طرح ارزشها

بسيارى از مترجمان شيوه ترجمه تحت اللّفظى را برگزيدند و معتقدند كه:

(ما بايد تعهّد خود را در ترجمه پاسدار باشيم)

البتّه اين خود مكتبى و راه و روشى است محترم و ارزشمند امّا از نظر كار بردى و پيام رسانى مشكلات فراوانى را به همراه دارد، با دگرگونى فرهنگ ها و تمدّن ها، و دگرگونى واژه ها در پيام رسانى ها، نسل امروز معانى و مفاهيم نهفته در برخى از عبارات قرآن و احاديث را نمى تواند درك كند، در صورتى كه ما به امام علىعليه‌السلام تعهّد داده ايم تا پيام او را به نسل امروز برسانيم و در اين پيام رسانى بايد از انواع سبك ها و شيوه ها استفاده كنيم و گاهى نيز ناچاريم مقيّد به ظاهر الفاظ و عبارات نباشيم.

پس براى تبيين صحيح اهداف امامعليه‌السلام در طرح ارزشها ناچاريم از شيوه ترجمه تحت اللّفظى اندكى فاصله گرفته و با تفسير و ارزيابى صحيح عبارات و كلمات، پيام حضرت مولىعليه‌السلام را به نسل امروز برسانيم.

۲۱- آوردن آدرس آيات قرآن

اينكه گفته اند: «نهج البلاغه فوق كلام خلق است» حرفى است ارزشمند و دوست داشتنى، امّا در دنباله آن قضاوت فرمودند كه: «دون كلام خالق است» اين سخن را نشايد كه پذيرفت. زيرا نهج البلاغه در تفسير و تحليل كلام خداوندى است، نور است و در امتداد نور الهى مى درخشد، دون، پستى، پاييني، و هر واژه ديگرى كه سمت و سوى نزول و فرود و سقوط داشته باشد نسبت به نهج البلاغه مردود است، مطرود است بايد گفت كه:

۱۴

«نهج البلاغه فوق كلام خلق و در پرتو كلام خالق است» كه حديث تفسير آيات الهى است، واسطه فيض است، در همان اوج و والائى وحى الهى جاى دارد، از اين رو آدرس تمام آيات قرآن نهفته در كلام حضرت مولىعليه‌السلام را در پاورقى متن عربى آورده ايم تا اگر كسى خواست به قرآن مراجعه كند ميسّر باشد.

۲۲- آوردن برخى از اشعار ضرورى

اين هدف بسيار ارزشمند هنرى، آموزشى را در طول ۱۲ سال لباس عمل پوشانده و ۱۵۰ ديوان شعر شاعران فارسى زبان را بر سر سفره نورانى نهج البلاغه نشانديم كه فرهنگ شعر شاعران در نهج البلاغه در دو جلد انتشار يافته است تا اساتيد مجرّب در تدريس مفاهيم حديث از جاذبه هنرى اشعار استفاده كنند. در اين ترجمه نيز هر جا كه بسيار ضرورى تشخيص داده ايم در پاورقى برخى از اشعار زيبا و شيرين را آورده ايم.

۲۳- آوردن مدارك احاديث موجود در كتاب

با عنايات الهى و توجّهات خاصّه حضرت امير المؤمنينعليه‌السلام اسناد و مدارك خطبه ها و نامه ها و حكمت ها را در كتاب مستقلى با نام (اسناد و مدارك نهج البلاغه) كه جلد يازدهم (مجموعه آشنائى با نهج البلاغه) مى باشد مشروحا آورده ايم، امّا در اين نسخه به مدارك و منابعى كه حضرت سيّد رضىقدس‌سره آورده است رضايت داديم.

۲۴- آوردن آمار و ارقام ضرورى

آمار و ارقام، ما را در ارزيابى و نتيجه گيرى كمك مى كنند، و در تحليل تاريخ نقش بسزائى خواهند داشت، در اين نسخه هر كجا كه لازم بود، از آوردن ارقام و آمار خود دارى نورزيده و با استفاده از منابع تاريخى آمار ضرورى را ثبت كرده ايم.

۲۵- برّرسى تطبيقى مكاتب (در پاورقى)

در طول سالهاى ۱۳۵۳ تاكنون، كه در مراكز گوناگون آموزشى، در دبيرستانها و مراكز تربيت معلم و دانشگاهها، به تدريس نهج البلاغه و معارف اسلام اشتغال داشته و داريم، با اين حقيقت روشن آشنا شديم كه در تمام محورهاى خط فكرى نسل جوان، نهج البلاغه رهنمودهاى تعيين كننده دارد، در هجوم ايسم ها و ايست ها، بهترين پناهگاه است كه قدرت دفاعى لازم به نسل ما مى دهد تا ارزشهاى اسلامى خود را پاسدار باشند، و تمامى مكاتب وارداتى را بتوانند عالمانه نقد كنند. از اين رو در پاورقى اين نسخه سعى كرده ايم اشاراتى به مكاتب مصطلح روز داشته باشيم تا خوانندگان اين ترجمه رهنمودى در نقد و ارزيابى مكاتب و برّرسى تطبيقى آن داشته باشند، و براى تحقيقات گسترده تر به كتب و منابع خاص خودش مراجعه كنند.

اميدواريم اين ترجمه، با ويژگى هاى ياد شده، خشنودى حضرت مولى الموحّدين امير المؤمنينعليه‌السلام را- هر چند اندك- فراهم كرده باشد، كه اهل و معدن و اصل كرامت است و با بزرگوارى خويش، دست روسياهان بر خاك مانده را خواهد گرفت. ان شأ اللّه.

مؤسّسه فرهنگى تحقيقاتى امير المؤمنينعليه‌السلام محمّد دشتى زمستان ۷۸

۱۵

مقدمه سيد رضىقدس‌سره بر نهج البلاغه

ستايش خدا را سزاست كه حمد را بهاى نعمت ها و پناهگاه از بلاها، و وسيله رسيدن به نعمت ها و بهشت جاويدان، و موجب افزايش احسان و كرمش قرار داد. درود بر پيامبر رحمت، و پيشواى رهبران الهى و چراغ روشنى بخش امّت، كه ريشه هاى وجودش بزرگوارى و درخت اصل و نسبش پر برگ و پر ثمر بوده است. و درود بر اهل بيتش كه چراغ هاى روشنى بخش تاريكى ها، و وسيله نجات امّت ها، و نشانه هاى روشن دين و مركز ثقل فضيلت و برترى مى باشند. درود بر همه آنان باد درودى كه با فضل و بزرگوارى آنها برابرى كند و پاداش اعمال آنها قرار گيرد پاداشى كه مناسب با پاكيزگى اصل و فرع ايشان است. درود بر آنان باد تا زمانى كه سفيده صبح گريبان شب را مى شكافد و ستارگان طلوع و غروب مى كنند.

چگونگى پيدايش كتاب نهج البلاغه

در آغاز جوانى و طراوت زندگى، دست به تأليف كتابى در «خصائص و ويژگى هاى ائمّهعليهم‌السلام » زدم كه مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آن ها بود. انگيزه اين عمل را در آغاز آن كتاب ياد آور شدم و آن را آغاز سخن قرار داده ام. پس از گرد آوردن خصائص امير مؤمنانعليه‌السلام مشكلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقيّه كتاب، باز داشت. من آن كتاب را مبوّب نموده و به فصل هاى مختلفى تقسيم كرده بودم در پايان

آن، فصلى كه متضمّن سخنان جالب امامعليه‌السلام از سخنان كوتاه در مواعظ، حكم، امثال و آداب- «نه خطبه هاى طولانى و نه نامه هاى گسترده»- آورده شد. برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگيز، از جنبه هاى گوناگون دانستند، و از من خواستند كتابى تأليف كنم كه سخنان برگزيده امير مؤمنانعليه‌السلام در جميع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و ادب در آن گرد آيد، زيرا مى دانستند اين كتاب متضمّن شگفتى هاى بلاغت و نمونه هاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نكات درخشان از سخنان دينى و دنيوى خواهد بود كه در هيچ كتابى جمع آورى نشده و در هيچ نوشته اى تمام جوانب آن گرد آورى نگرديده است زيرا امير مؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پديد آورنده آن است،

مكنونات بلاغت بوسيله او آشكار گرديده، و قوانين و اصول آن از او گرفته شده است؛

تمام خطبأ و سخنرانان به او اقتدأ نموده و همه واعظان بليغ از سخن او استمداد جسته اند.

با اين همه، او هميشه پيشرو است آنها دنباله رو، او مقدّم است آنها مؤخّر، زيرا سخن او كلامى است كه آثار علم الهى، و بوى عطر سخن پيامبر را به همراه دارد.

از اين رو خواسته دوستان را اجابت كردم و اين كار را شروع كرده، و در حالى كه يقين داشتم سود و نفع معنوى آن بسيار است، و به زودى همه جا را تحت سيطره خود قرار خواهد داد و أجر آن ذخيره آخرت خواهد بود.

منظورم اين بود كه علاوه بر فضائل بى شمار ديگر، بزرگى قدر، و شخصيّت امير مؤمنان را از اين نظر روشن سازم كه: امام علىعليه‌السلام تنها فردى است كه از ميان تمام گذشتگانى كه سخنى از آنها به جا مانده، به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده و گفتار او اقيانوسى است بيكرانه، كه سخن هيچ بليغي به پايه آن نخواهد رسيد.

خواستم در افتخار كردن به امامعليه‌السلام به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم (كه در مورد افتخار به پدران خود به شخصى به نام «جرير» خطاب مى كند).

۱۶

اولئك آبائي فجئني بمثلهم

اذا جمعتنا يا جرير المجامع

(اى جرير اينها پدران و نياكان منند اگر مى توانى در آن هنگام كه در مجمعى گرد آمديم همانند آنها را براى خود بر شمار.)

سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل مى چرخد:

اوّل- خطبه ها و اوامر

دوّم- نامه ها و رسائل

سوّم- كلمات حكمت آميز و مواعظ

تصميم گرفتم ابتدأ خطبه ها، پس از آن نامه ها، و سپس كلمات حكمت آميز جالب آن حضرت را جمع كنم. سپس به هر كدام از آنها بابى را اختصاص دادم و صفحاتى ويژه آن گردانيدم تا مقدّمه اى باشد براى به دست آوردن آنچه كه به آن دسترسى ندارم (و ممكن است) در آينده به آن برسم. و هر گاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، يا پاسخ سؤال، و يا منظور ديگرى بود كه به آن دست يافتم ولى جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود، آن را در مناسب ترين و نزديك ترين بخش قرار دادم. اگر در ميان آنچه برگزيده ام فصول غير منظّم و سخنان غير مرتّبى آمده، به خاطر آن است كه من نكته ها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مى كنم و منظورم حفظ تمام پيوندها و ارتباطات كلامى نيست. از شگفتى هاى سخنان امامعليه‌السلام كه او خود در اين زمينه تنها است و شريك و همتايى در آنها ندارد، اين است كه: سخن آن حضرت را كه در باره زهد و مواعظ است هر گاه كسى تأمّل كند و خود را از اين جهت بيگانه دارد كه اين سخن شخصى عظيم القدر و نافذ الامر است كه همه در برابر او سر فرود مى آورند شك و ترديد نخواهد كرد كه گوينده اين سخن كسى است كه جز در وادى زهد و پارسايى قدم نگذاشته و هيچ اشتغالى بجز عبادت نداشته است. و يقين مى كند كه اين سخن از كسى است كه در گوشه خانه اى تنها و دور از اجتماع يا در يكى از غارها قرار گرفته كه جز صداى خودش را نمى شنود و غير خويش ديگرى را نمى بيند، و همواره مشغول عبادت مى باشد. و هيچ گاه نمى تواند باور كند كه اين سخن كسى است كه به هنگام جنگ در درياى لشكر دشمن فرو مى رفت و پهلوانان و جنگجويان نيرومند را بر زمين مى افكند. و او با اين حال يكى از زهّاد و يكى از افراد صالح و پاك و نمونه اى است كه نظير ندارد.

اين است فضائل عجيب و شگفتى زا و ويژگى لطيف او كه جمع ميان اضداد كرده است. بسيار مى شد كه من در اين باره با برادران مذاكره مى كردم و شگفتى آنها را از اين ويژگى خاصّ امامعليه‌السلام بر مى انگيختم و راستى اين خود جاى عبرت و شايسته انديشه و فكر است. اگر در اثنأ سخنان انتخاب شده لفظ مردّد و يا معنى مكرّرى آمده است، عذر من در اين باره اين است كه در روايات مربوط به سخنان امامعليه‌السلام اختلاف است: گاهى سخنى را در روايتى يافتم و همان طور كه بوده آن را نقل كرده ام. سپس روايت ديگرى در همان موضوع به دستم رسيده كه با روايت قبل يكسان نبوده، امّا به خاطر مطالب بيشترى كه داشته، و يا به خاطر لفظ جالب ترى كه در آن به كار رفته، لازم بود آن را نيز بياورم. اين نيز ممكن است بر اثر سهو و نسيان نه از روى عمد دوباره آورده شده است. با اين حال ادّعا نمى كنم كه من به همه جوانب سخنان امامعليه‌السلام به طورى احاطه پيدا كرده ام كه هيچ كدام از سخنان او از دستم نرفته است، بلكه بعيد نمى دانم كه آنچه نيافته ام بيش از آن باشد كه يافته ام، و آنچه در اختيارم قرار گرفته كمتر از آنچه به دستم نيامده باشد.

اما وظيفه من غير از تلاش و كوشش و سعى فراوان براى يافتن اين گم شده نيست، و از خدا مى خواهم در اين امر مرا راهنمايى كند. بعد از تمام شدن كتاب چنين ديدم كه نامش را «نهج البلاغه» بگذارم؛ زيرا اين كتاب

۱۷

درهاى بلاغت را به روى بيننده مى گشايد، و خواسته هايش را به او نزديك مى سازد. اين كتاب هم مورد نياز دانشمند و عالم، و هم دانشجو و متعلّم است، و هم خواسته شخص بليغ و زاهد در آن يافت مى شود. در بين كلمات امامعليه‌السلام سخنان شگفت انگيزى در مورد توحيد، عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق مى بينم كه تشنگان را سيراب كرده، و پرده ها را از روى تاريكى شبهات بر مى گيرد. از خداوند بزرگ توفيق و نگهدارى از لغزش را خواستارم، و نيز مى خواهم كه به من در اين راه مقاومت و يارى بخشد و از خطاى فكر پيش از خطاى زبان، و از خطاى سخن، پيش از لغزش قدم، به او پناه مى برم. او مرا كفايت مى كند و بهترين حافظ و ياور است.

سنه ۴۰۰ هجرى

الشّريف الرّضيّ

«ابو الحسن محمد بن حسين الطاهر ذو المناقب»

۱۸

بخش اول - خطبه ها

خطبه ۱ تا ۲۴۱

۱۹

۱-مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عليه‌السلام

اعتقادی، علمی، تاریخی، سیاسی

(يَذْكُرُ فِيهَا أبْتِدأ خَلْقِ ألسَّمأ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ عليه‌السلام )

۱. عجز الانسان عن معرفة الله

اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا يُحْصِى نَعْمأَهُ الْعادُّونَ، وَ لا يُودِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ(المجاهدون) ، اَلَّذِى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لا يَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ، فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقَدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ.

۲. الدین و معرفة الله

اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمالُ الْتَصْديقُ بِهِ تَوْحِيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَهِ كُلِّ صِفَهٍ اَنَّها غَيْرُ الْمَوْصوفِ، وَ شَهادَهِ كُلِ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَهِ: فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَسُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّأهُ، وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهْلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أشارَ اِلَيْهِ، وَ مَنْ أشارَ اِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ«فِيمَ» ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ«عَلامَ» ؟ فَقَدْ أخْلى مِنْهُ. كائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ، مَعَ كُلِّ شَى ء لا بِمُقارَنَهٍ، وَ غَيْرُ كُلِّ شَى ء لا بِمُزايَلَهٍ، فاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكاتِ وَ الآلَهِ، بَصِيرٌ اِذْ لا مَنْظورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لا سَكَنَ يَسْتَأنِسُ بِهِ وَ لا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.

۳. الطرق الی معرفة الله الأول - خلق العالم

أنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشأً، وَ اِبْتَدَاهُ ابْتِدأً، بِلا رَوِيَّةٍ اَجالَها، وَ لا تَجْرِبَهٍ اِسْتَفادَها، وَ لا حَرَكَهٍ اَحْدَثَها، وَ لا هَمامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فيها. أَحالَ الاَشْيأَ لاَوْقاتِها، وَ لاَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها، وَ غَرَّزَ غَرائِزَها، وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها، عالِماً بِها قَبْلَ اِبْتِدائِها مُحِيطا بِحُدودِها وَ اِنْتِهائِها، عارِفا بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها(أجنائها) . ثُمَّ اِنْشأَسُبْحانَهُ -فَتْقَ الاَجْوأِ وَ شَقَّ الاَرْجأِ وَ سَكائِكَ الْهَوأِ، فَأَجْرى(اجاز) فِيها مأً مِتَلاطِما تَيّارُهُ، مَتَراكِماً زَخَّارُهُ. حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرِّيحِ الْعاصِفَهِ، وَ الزَّعْزَعِ الْقاصِفَهِ، فَأَمَرَها بِرَدِّهِ، وَ سَلَّطَها عَلى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها الى حَدِّهِ. الْهَوأُ مِنْ تَحْتِها فَتِيْقٌ، وَ الْمأُ مِنْ فَوْقِها دَفِيقٌ. ثُمَّ أَنْشَأَسُبْحانَهُ رِيْحا اِعْتَقَمَ مَهَبَّها وَ أدامَ مُرَبَّها، وَ أَعْصَفَ مَجْراها، وَ أَبْعَدَ مُنْشاها، فَأمَرَها بِتَصْفِيقِ الْمأِ الزَّخّارِ، وَ اِثارَهِ مَوْجِ الْبِحارِ.

فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ الْسِّقأِ، وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضأِ. تَرُدُّ اَوَّلَهُ عَلى آخِرِهِ، وَ ساجِيَهُ(ساکنه) إلَی مائِرِهِ، حَتّى عَبَّ عُبابُهُ، وَرَمى بِالزَّبَدِ رُكامُهُ فَرَفَعَهُ فى هَوأٍ مُنْفَتِقٍ، وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ، فَسَوّى مِنْهُ سَبْعَ سَماواتٍ.

۲۰

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

آنچه با سكوت از دست مى دهى آسان تر از آن است كه با سخن از دست برود، چرا كه نگهدارى آنچه در مشك است با محكم بستن دهانه آن امكان پذير است، و نگهدارى آنچه كه در دست دارى، پيش من بهتر است از آنكه چيزى از ديگرى بخواهى و تلخى نااميدى بهتر است از درخواست كردن از مردم است، شغل همراه با پاكدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است كه با گناهان به دست آيد، مرد براى پنهان نگاه داشتن اسرار خويش سزاوارتر است.

چه بسا تلاش كننده اى كه به زيان خود مى كوشد، هر كس پرحرفى كند ياوه مى گويد، و آن كس كه بيانديشد آگاهى يابد. با نيكان نزديك شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دورى كن. بدترين غذاها، لقمه حرام، و بدترين ستم ها، ستمكارى به ناتوان است. جايى كه مدرا كردن درشتى به حساب آيد به جاى مدارا درشتى كن، چه بسا كه دارو بر درد افزايد، و بيمارى، درمان باشد، و چه بسا آن كس كه اهل اندرز نيست، اندرز دهد، و نصيحت كننده دغل كار باشد، هرگز بر آرزوها تكيه نكن كه سرمايه احمقان است، و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه هاست، و بهترين تجربه آنكه تو را پند آموزد، پيش از آنكه فرصت از دست برود، و اندوه ببار آورد، از فرصتها استفاده كن، هر تلاشگرى به خواسته هاى خود نرسد، و هر پنهان شده اى باز نمى گردد، از نمونه هاى تباهى، نابود كردن زاد و توشه آخرت است، هر كارى پايانى دارد، و به زودى آنچه براى تو مقدر گرديده خواهد رسيد، هر بازرگانى خويش را به مخاطره افكند.

چه بسا اندكى كه از فراوانى بهتر است، نه در يارى دادن انسان پست، و نه دوستى با دوست متهم، خيرى وجود دارد، حال كه روزگار در اختيار تو است آسان گير، و براى آنكه بيشتر به دست آورى خطر نكن، از سوار شدن بر مركب ستيزه جويى بپرهيز.

حقوق دوستان

چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستى را برقرار كن، اگر روى برگرداند تو مهربانى كن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامى كه دورى مى گزيند تو نزديك شو، و چون سخت مى گيرد تو آسان گير، و به هنگام گناهش عذر او بپذير، چنانكه گويا بنده او مى باشى، و او صاحب نعمت تو مى باشد. مبادا دستورات يادشده را با غير دوستانت انجام دهى، يا با انسانهايى كه سزاوار آن نيستند بجا آورى، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوست دشمنى نكنى، در پند دادن دوست بكوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور كه من جرعه اى شيرين تر از آن ننوشيدم، و پايانى گواراتر از آن نديده ام.

با آن كس كه با تو درشتى كرد. نرم باش كه اميد است به زودى در برابر تو نرم شود؛ با دشمن خود با بخشش رفتار كن، زيرا سرانجام شيرين دو پيروزى است «انتقام گرفتن يا بخشيدن». اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار تا اگر روزى خواست به سوى تو باز گردد بتواند؛ كسى به تو گمان نيك برد او را تصديق كن، و هرگز حق برادرت را با اعتماد دوستى كه با او دارى ضايع نكن، زيرا آن كس كه حقش را ضايع مى كنى با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده ات بدبخت ترين مردم نسبت به تو نباشند، و به كسى كه به تو علاقه اى ندارد دل مبند، مبادا برادرت براى قطع پيوند دوستى، دليلى محكم تر از برقرارى پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدى كردن، بهانه اى قوى تر از نيكى كردن تو بياورد، ستمكارى كسى كه بر تو ستم مى كند در ديده ات بزرگ جلوه نكند، چه او به زيان خود، و سود تو كوشش دارد، و سزاى آن كس كه تو را شاد مى كند بدى كردن نيست.

ارزش هاى اخلاقى

پسرم بدان كه روزى دو قسم است: يكى آنكه تو آن را مى جويى، و ديگر آنكه او تو را مى جويد، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به تو خواهد آمد؛ چه زشت است فروتنى به هنگام نياز، و ستمكارى به هنگام بى نيازى! همانا سهم تو از دنيا آن اندازه خواهد بود كه با آن سراى آخرت را اصلاح كنى؛ اگر براى چيزى كه از دست دادى ناراحت مى شوى، پس براى هر چيزى كه به دست تو نرسيده نيز نگران باش.

۳۸۱

مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ، وَ لاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلا إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْآدَبِ، وَالْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلا بِالضَّرْبِ. اْطرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقِينِ. مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ. وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ الصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُه، وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى وَ رُبَّ بَعِيدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِيبٍ، وَ قَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ، وَ الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ. مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ. وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِسُبْحَانَهُ . وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ. قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكا إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلاَكا، لَيْسَ كُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لاَ كُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ. أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ، مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ، لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ. إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ. سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ. إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً، وَ إِنْ حَكَيْتَ ذَلِكَ عَنْ غَيْرِكَ.

مکانة المرأة ثقافة التقوی

إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَأِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ، وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ. وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ وَ لاَ تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ. وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَ اَنْ لا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ. وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَ يَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ. اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ، وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَأِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ، وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ،وَ السَّلاَمُ .

۳۲- و من كتاب لهعليه‌السلام

اخلاقی، سیاسی

(إلى مُعاوِيَةَ)

فضح السیاسة الاستعماریة لمعاویة

وَ أَرْدَيْتَ جِيلاً مِنَ النَّاسِ كَثِيراً؛ خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ، وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ، تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ، وَ تَتَلاَطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ، فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ، وَ نَكَصُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ، وَ تَوَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ، وَ عَوَّلُوا عَلَى أَحْسَابِهِمْ، إِلا مَنْ فَأَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ، فَإِنَّهُمْ فَارَقُوكَ بَعْدَ مَعْرِفَتِكَ، وَ هَرَبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ مُوَازَرَتِكَ، إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ، وَ عَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ الْقَصْدِ. فَاتَّقِ اللَّهَ يَا

۳۸۲

با آنچه در گذشته ديده يا شنيده اى، براى آنچه كه هنوز نيامده، استدلال كن، زيرا تحولات و امور زندگى همانند يكديگرند؛ از كسانى مباش كه اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زيرا عاقل با اندرز و آداب پند گيرد، و حيوانات پند نگيرند جز با زدن. غم و اندوه را با نيروى صبر و نيكويى يقين از خود دور ساز. كسى كه ميانه روى را ترك كند از راه حق منحرف مى گردد.

يار و همنشين، چونان خويشاوند است. دوست آن است كه در نهان آيين دوستى را رعايت كند. هواپرستى همانند كورى است. چه بسا دور كه از نزديك نزديكتر، و چه بسا نزديك كه از دور دورتر است؛ تنها، كسى است كه دوستى ندارد؛ كسى كه از حق تجاوز كند، زندگى بر او تنگ مى گردد، هركس قدر و منزلت خويش را بداند حرمتش باقى است، استوارترين وسيله اى كه مى توانى به آن چنگ زنى، رشته اى كه بين تو و خداى تو قرار دارد، كسى كه به كار تو اهتمام نمى ورزد دشمن توست. گاهى نااميدى رسيدن به هدف است، آنجا كه طمع ورزى هلاكت باشد، چنان نيست كه هر عيبى آشكار، و هر فرصتى دست يافتنى باشد، چه بسا كه بينا به خطا مى رود و كور به مقصد رسد. بدي ها را به تاخير اندازد، زيرا هر وقت بخواهى مى توانى انجام دهى.

بريدن با جاهل، پيوستن به عاقل است. كسى كه از روزگار ايمن اشد به او خيانت خواهد كرد و كسى كه روزگار فانى را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد كرد. چنين نيست كه هر تيراندازى به هدف بزند، هر گاه انديشه سلطان تغيير كند، زمانه دگرگون شود. پيش از حركت از همسفر بپرس، و پيش از خريدن منزل همسايه را بشناس. از سخنانى بى ارزشى و خنده آور بپرهيز، گرچه آن را از ديگرى نقل كرده باشى.

جايگاه زن و فرهنگ پرهيز

در امور سياسى كشور از مشورت با زنان بپرهيز، كه راى آنان زود سست مى شود، و تصميم آنان ناپايدار است، در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است. بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غير صالح را در ميانشان آورى، و اگر بتوانى بگونه اى زندگى كنى كه غير تو را نشناسند، چنين كن! كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت كوش، مبادا در گرامى داشتن زن زياده روى كنى كه او را به طمع ورزى كشانده براى ديگران به ناروا شفاعت کند.(۱)

بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيماردلى، و پاكدامن را به بدگمانى رساند، كار هر كدام از خدمتكارانت را معين كن. كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى، كه تقسيم درست كار سبب مى شود كارها را به يكديگر وانگذارند، و در خدمت سستى نكنند.

خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تو مى باشند، كه با آن پرواز مى كنى، و ريشه تواند كه به آنها باز مى گردى، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مى كنى. دين و دنياى تو را بخدا مى سپارم، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم اكنون، در دنيا و آخرت، براى تو مى خواهم، با درود.

ترجمه نامه ۳۲

(نامه ای معاويه)

افشاى سياست استحمارى معاويه

اى معاويه! گروهى بسيار از مردم را به هلاكت كشاندى، و با گمراهى خود فريبشان دادى، و در موج سركش درياى جهالت خود غرقشان كردى، كه تاريكيها آنان را فرا گرفت، و در امواج انواع شبهات غوطه ور گرديدند، كه از راه حق به بيراه افتادند، و به دوران جاهليت گذشتگانشان روى آوردند، و به ويژگيهاى جاهلى خاندانشان نازيدند، جز اندكى از آگاهان كه مسير خود را تغيير دادند، پس از آنكه تو را شناختند از تو جدا شدند، و از يارى كردن تو به سوى خدا گريختند، زيرا تو آنان را به كار دشوار واداشتى، و از راه راست منحرفشان ساختى. اى معاويه! در كارهاى خود از خدا بترس،

_____________________

۱. نقد تفکّر فمینیسم FEMINISM (اصالت دادن به زن یا زن سالاری) بلکه باید همه عوامل تربیت و نظارت را بکار گرفت تا زنان جامعه به آسانی راه کمال را به پیمایند.

۳۸۳

مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ، وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْكَ،وَ السَّلاَمُ .

۳۳- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی

(إلى قُثَمِ بْنِ ألْعَبَاسِ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلى مَكَّةَ)

التحذیر من جواسیس معاویة فی مراسم الحج

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي -بِالْمَغْرِبِ- كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ، الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْتَمِسُونَالْحَقَّ بِالْبَاطِلِ، وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ، وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ؛ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلا عَامِلُهُ، وَ لاَ يُجْزَى جَزَأَ الشَّرِّ إِلا فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ(المصیب) ، وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ. وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَأِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ الْبَأْسَأِ فَشِلاً،وَ السَّلاَمُ .

۳۴- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ لَمّا بَلَغَهُ تَوَجُّدُهُ مِنْ عَزْلِهِ بِالاْ شتَرِ عَنْ مِصَر ثُمَّ تُوُفَّي ألاَشْتَرُ فِي تَوَجُّهِهِ إ لى مِصْرَ قَبْلَ وُصُولِهِ إِلَيْها

سیاسی

أسلوب التعاطف مع الوالی المعزول

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ، وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَأً لَكَ فِي الْجَهْدَ، وَ لاَ ازْدِيَادا لَكَ فِي الْجِدِّ؛ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ، لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَؤوْنَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلاَيَةً. إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً، وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً، فَرَحِمَهُ اللَّهُ! فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ، وَ لاَقَى حِمَامَهُ، وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ؛ أَوْلاَهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ، فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ، وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ، وَ أَكْثِرِ الاِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ،إِنْ شَأَ اللَّهُ .

۳۵- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى عَبُدِ اللَهِ بْنِ ألْعَبَاسِ، بَعْدَ مَقْتَلِ مُحَمَّدِ بنِ أَبِي بَكْرٍ

سیاسی

أسباب سقوط مصر

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ - رَحِمَهُ اللَّهُ - قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَدا نَاصِحا وَ عَامِلاً كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً. وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً، وَ عَوْداً وَ بَدْءً، فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً، وَ مِنْهُمُ

۳۸۴

و اختيارت را از كف شيطان درآور، كه دنيا از تو بريده و آخرت به تو نزديك شده است.

ترجمه نامه ۳۳

(نامه به فرماندار مکّه قثم بن عبّاس، پسر عموی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال ۳۹ هجری که عوامل معاویه قصد توطئه در شهر مکّه را داشتند)(۱)

هشدار از تبليغات دروغين ياران معاويه در مراسم حج

پس از ياد خدا و درود؛ همانا مامور اطلاعاتى من در شام(۲) به من اطلاع داده كه گروهى از مردم شام براى مراسم حج به مكه مى آيند، مردمى كوردل، گوشهايشان در شنيدن حق ناشنوا، و ديده هايشان نابينا، كه حق را از راه باطل مى جويند، و بنده را در نافرمانى از خدا، فرمان مى برند، دين خود را به دنيا مى فروشند، و دنيا را به بهاى سراى جاودانه نيكان و پرهيزكاران مى خرند، در حالى كه در نيكى ها، انجام دهنده آن پاداش گيرد، و در بديها جز بدكار كيفر نشود. پس در اداره امور خود هشيارانه و سرسختانه استوار باش، نصيحت دهنده اى عاقل، پيرو حكومت، و فرمانبردار امام خود باش. مبادا كارى انجام دهى كه به عذرخواهى روى آورى، نه به هنگام نعمتها شادمان و نه هنگام مشكلات سست باشى. با درود.

ترجمه نامه ۳۴

(پس از عزل محمد بن ابی بکر در سال ۳۸ هجری و نصب مالک اشتر به فرمانداری مصر، برای دلجویی از محمّد بن ابی بکر نوشت)

روش دلجويى از فرماندار معزول

پس از ياد خدا و درود، به من خبر داده اند كه از فرستادن اشتر به سوى محل فرمانداريت، ناراحت شده اى، اين كار را انجام ندادم كه تو در تلاش خود كند شدى، يا انتظار كوشش بيشترى از تو دارم، اگر تو را از فرماندارى مصر عزل كردم، فرماندار جايى قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسان تر، و حكومت تو در آن سامان خوش تر است.

همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، كه نسبت به ما خيرخواه، و به دشمنان ما سخت گير و درهم كوبنده بود، خدا او را رحمت كند، كه ايام زندگى خود را كامل و مرگ خود را ملاقات كرد،(۳) در حالى كه ما از او خشنود بوديم و خداوند خشنودى خود را نصيب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا كند. پس براى مقابله با دشمن سپاه را بيرون بياور، و با آگاهى لازم به سوى دشمن حركت كن، و با كسى كه با تو در جنگ است آماده پيكار باش. مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان يارى خواه كه تو را در مشكلات كفايت مى كند، و در سختيهايى كه بر تو فرود مى آيد ياريت مى دهد. ان شأ الله.

ترجمه نامه ۳۵

(نامه به عبد الله بن عباس پس از شهادت محمد بن ابی بکر در مصر که در سال ۳۸ هجری نوشته شد)(۴)

علل سقوط مصر

پس از ياد خدا و درود! همانا مصر سقوط كرد، و فرماندارش محمد بن ابى بكر (كه خدا او را رحمت كند) شهيد گرديد، در پيشگاه خداوند، او را فرزندى خيرخواه، و كارگزارى كوشا، و شمشيرى برنده، و ستونى باز دارنده مى شماريم، همواره مردم را براى پيوستن به او برانگيختم، و فرمان دادم تا قبل از اين حوادث ناگوار به ياريش بشتابند.

مردم را نهان و آشكار، از آغاز تا انجام فرا خواندم، عده اى با ناخوشايندى آمدند،

_____________________

۱. قثم فرزند عبّاس بن عبد المطلب و پسر عموی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بسیار شبیه به پیامبر بود، و آخرین کسی بود که با پیامبر به هنگام دفن او وداع کرد و تا هنگام شهادت امامعليه‌السلام فرماندار مکّه بود، در حکومت معاویه به سمرقند رفت و در آنجا در سال ۵۷ هجری به شهادت رسید.

۲. به شام، مغرب نیز می گفتند (چون در مغرب کوفه قرار داشت) شام بزرگ شامل سوریه لبنان و فلسطین بود که این مناطق در کنار دریای مغرب واقع است.

۳. مالک در بین راه مصر در روستای قلزم. توسّط مأموران مخفی معاویه مسموم شد.

۴. محمّد مادرش اسماء بنت عمیس بود، که حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام پس از وفات حضرت زهراعليه‌السلام با او ازدواج کرد، محمد را در یک جنگ نابرابر، معاویه بن خدیج از فرماندهان شام به وضع فجیعی به شهادت رساند.

۳۸۵

الْمُعْتَلُّ كَاذِبا وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً. أَسْأَلُ اللَّهَتَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلاً؛ فَوَاللَّهِ لَوْ لاَ طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ، وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ، لَأَحْبَبْتُ اَنْ لا اَبْقى مَعَ هَؤُلاَءِ يَوْماً وَاحِداً، وَ لاَ أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً.

۳۶- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى أَخِيهِ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طالِبٍ فِي ذِكْرِ جَينشٍ أَنفَذَهُ إِلى بَعْضِ ألا عْدأِ وَ هُوَ جَوابُ كِتابٍ كَتَبَهُ إلَيْهِ عَقِيلْ

سیاسی، اعتقادی

الاستعداد العسکری عند الامامعليه‌السلام

فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشا كَثِيفا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً، وَ نَكَصَ نَادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِيَابِ، فَاقْتَتَلُوا شَيْئا كَلاَ وَ لا، فَمَا كَانَ إِلا كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ، وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ، فَلاَياً بِلاَيٍ مَا نَجَا. فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلاَلِ، وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ، وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشا عَنِّي الْجَوَازِي! فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي.

اعلام المواقف الضارمة فی الحرب

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ؛ لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ -وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ - مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً، وَ لاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَ لاَ وَطِي ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ، وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ:

فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ؟ فَإِنَّنِي

صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ

يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ

فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَأَ حَبِيبُ

۳۷- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی

(إلى مُعاوِيَةَ)

فضح اعاء معاویة الکاذب

فَسُبْحَانَ اللَّهِ! مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَأَ الْمُبْتَدَعَةِ وَ الْحَيْرَةِ الْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ، الَّتِي هِيَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ، وَ عَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ. فَأَمَّا إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ فِى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ. فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ، وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ،وَالسَّلاَمُ .

۳۸- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی

إلى أهْلِ مِصْرَ لَمَا وَلَى عَلَيْهِمُ ألاَشْتَرَ

۳۸۶

و برخى به دروغ بهانه آوردند، و بعضى خوار و ذليل بر جاى ماندند.(۱) از خدا مى خواهم به زودى مرا از اين مردم نجات دهد!. بخدا سوگند اگر در پيكار با دشمن، آرزوى من شهادت نبود، و خود را براى مرگ آماده نكرده بودم، دوست مى داشتم حتى يك روز با اين مردم نباشم، و هرگز ديدارشان نكنم.

ترجمه نامه ۳۶

(نامه به برادرش عقیل نسبت به کوچ دادن لشکر به سوی دشمن که در سال ۳۹ هجری نوشته شد)(۲)

آمادگى رزمى امامعليه‌السلام

لشكرى انبوه از مسلمانان را به سوى بسر بن ارطاه (كه به يمن يورش برد) فرستادم. هنگامى كه اين خبر به او رسيد، دامن برچيد و فرار كرد، و پشيمان بازگشت، اما در سر راه به او رسيدند و اين به هنگام غروب آفتاب بود، لحظه اى نبرد كردند، گويا ساعتى بيش نبود، كه بى رمق با دشوارى جان خويش از ميدان نبرد بيرون برد.

برادر! قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدايى سرگردان باشند، و با سركشى و دشمنى زندگى كنند، همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هماهنگ بودند، خدا قريش را به كيفر زشتى هايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از من ربودند.(۳)

اعلام مواضع قاطعانه در جنگ

اما آنچه را كه از تداوم جنگ پرسيدى، و راى مرا خواستى بدانى، همانا راى من پيكار با پيمان شكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم، نه فراوانى مردم مرا توانمند مى كند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مى سازد. هرگز گمان نكنى مرا توانمند مى كند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مى سازد، هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زا ر و فروتن خواهد داشت، و يا در برابر ستم سست مى شود، و يا مهار اختيار خود را به دست هركسى مى سپارد، و يا از دستور هر كسى اطاعت مى كند، بلكه تصميم من آنگونه است كه آن شاعر قبيله بنى سليم سروده: (اگر از من بپرسى چگونه اى؟ همانا من در برابر مشكلات روزگار شكيبا هستم. بر من دشوار است كه مرا با چهره اى اندوهناك بنگرند، تا دشمن سرزنش كند و دوست ناراحت شود.)(۴)

ترجمه نامه ۳۷

(نامه به معاویه در سال ۳۶ هجری پیش از آغاز نبرد صفّین)

افشاى ادعاى دروغين معاويه

پس خداى را سپاس! معاويه! تو چه سخت به هوسهاى بدعتزا، و سرگردانى پايدار، وابسته اى؟ حقيقتها را تباه كرده، و پيمانها را شكسته اى، پيمانهايى كه خواسته خدا و حجت خدا بر بندگان او بود. اما پرگويى تو نسبت به عثمان و كشندگان او را جواب آن است كه: تو عثمان را هنگامى يارى دادى كه انتظار پيروزى او را داشتى، و آنگاه كه يارى تو به سود او بود او را خوار گذاشتى، با درود.

ترجمه نامه ۳۸

(نامه به مردم مصر در سال ۳۸ هجری آنگاه که مالک اشتر را به فرمانداری آنان برگزید)

_____________________

۱. ابن ابی الحدید پس از نقل این نامه با شگفتی می گوید، فصاحت را ببین که چگونه عنان خود را به دست امام علی علیه السلام داده؟ و مهار خود را به او سپرده است؟ نظم عجیب الفاظ را تماشا کن که یکی پس از دیگری با زیبایی خاصّی می آیند و می روند مانند چشمه ای که خود به خود از زمین بجوشد، سبحان اللّه!!.

۲. عقیل برادر امام در مکّه بود و نسبت به هجوم لشکریان معاویه و ضحاکّ بن قیس نامه ای به امام نوشت تا واقعیت ها را بداند.

۳. چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه ابو طالب بزرگ شد و دست پرورده مادر امیر المؤمنینعليه‌السلام فاطمه بنت أسد است که آن حضرت فرمود: فاطمه بنت أسد پس از مادرم مادر من است.

۴. شعر از عبّاس بن مرداس سلمی است.

۳۸۷

خصائص مال الاشتر

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى اْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ، فَلاَ مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ؛ وَ لاَ مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ، لاَ يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ، وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَأِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ، وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، لاَ كَلِيلُ الظُّبَةِ، وَ لاَ نَابِي الضَّرِيبَةِ: فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا، وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَ لاَ يُحْجِمُ وَ لاَ يُؤَخِّرُ وَ لاَ يُقَدِّمُ إِلا عَنْ أَمْرِي. وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ.

۳۹- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی

(إلى عَمْرِ و بْنِ ألْعاصِ)

فضح عمالة عمرو بن العاص

فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبْعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ، مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ، يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ، وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ اِلى مَخَالِبِهِ، وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ، فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ! وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ يُمَكِّنِّي اللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا، وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرُّ لَكُمَا،وَالسَّلاَمُ .

۴۰- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی

إلى بَعْضِ عُمَالِهِ)

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ، وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ، وَ أَخْزَيْتَ(اخربت) أَمَانَتَكَ. بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ، وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ، فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ.وَالسَّلاَمُ .

۴۱- و من کتاب لهعليه‌السلام

سیاسی، اقتصادی

(إلی بعض عماله)

أسباب ذمّ احد الولاة الخونة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي، وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي، وَ لَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَ مُوَازَرَتِي وَ أَدَأِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ؛ فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ

۳۸۸

ويژگي هاى بى مانند مالك اشتر

از بنده خدا، على امير مومنان، به مردمى كه براى خدا به خشم آمدند، آن هنگام كه ديگران خدا را در زمين نافرمانى كردند، و حق او را نابود نمودند، پس ستم، خيمه خود را بر سر نيك و بد، مسافر و حاضر، و بر همگان، برافراشت، نه معروفى ماند كه در پناه آن آرامش يابند، و نه كسى از زشتيها نهى مى كرد. پس از ستايش پروردگار! من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، كه در روزهاى وحشت، نمى خوابد، و در لحظه هاى ترس از دشمن روى نمى گرداند، بر بدكاران از شعله هاى آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مذحجى(۱) است.

آنجا كه با حق است، سخن او بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيرى از شمشيرهاى خداست، كه نه تيزى آن كند مى شود، و نه ضربت آن بى اثر است، اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روى و عقب نشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى كند مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختى او را در برابر دشمنانتان پسنديدم.

ترجمه خطبه ۳۹

(نامه به عمرو عاص در سال ۳۹ هجری پس از نبرد صفّین)

افشاى بردگى عمروعاص

تو دين خود را پيرو كسى قرار دادى كه گمراهيش آشكار است، پرده اش دريده، و افراد بزرگوار در همنشينى با او لكه دار، و در معاشرت با او به سبك مغزى متهم مى گردند، تو در پى او مى روى، و چونان سگى گرسنه بدنبال پس مانده شكار شير هستى، به بخشش او نظر دوختى كه قسمتهاى اضافى شكارش را به سوى تو افكند، پس دنيا و آخرت خود را تباه كردى، در حالى كه اگر به حق مى پيوستى به خواسته هاى خود مى رسيدى.

اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط گرداند، سزاى زشتيهاى شما را خواهم داد، اما اگر قدرت آن را نيافتم و باقى مانديد آنچه در پيش روى داريد براى شما بدتر است. با درود.

ترجمه خطبه نامه ۴۰

(نامه به یکی از فرمانداران در سال ۴۰ هجری)

نكوهش يك كارگزار

پس از ياد خدا و درود! از تو خبرى رسيده است كه اگر چنان كرده باشى، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرمانى كردى، و در امانت خود خيانت كردى. به من خبر رسيده كه كشت زمينها را برداشته، و آن چه را كه مى توانستى گرفته، و آنچه در اختيار داشتى به خيانت خورده اى، پس هر چه زودتر حساب اموال را براى من بفرست و بدان كه حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت تر است. با درود.

ترجمه خطبه نامه ۴۱

(نامه به یکی از فرمانداران که در سال ۳۸ هجری طبق نقل خوئی یا ۴۰ هجری به نقل طبری نوشته شده)(۲)

علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار

پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براى يارى و مددكارى، و امانت دارى، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام كه ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته،

_____________________

۱. مذحج: نام قبیله مالک اشتر است.

۲. برخی نوشته اند این نامه به عبد اللّه بن عباس نوشته شد، و برخی دیگر مقام و شأن ابن عباس را والاتر از این مسائل می دانند و می گویند به برادر ایشان عبید اللّه نوشته شد.

۳۸۹

قَدْ كَلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ(خربت) ، وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَتَنَتْ وَ شَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ، فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلاَ ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ، وَ لاَ الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ. وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ، فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ، وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بَحْمِلُهُ، غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ.

ذمّ الخیانة فی بیت المال

كَأَنَّكَ- لاَ أَبَا لِغَيْرِكَ! - حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ.فَسُبْحَانَ اللَّهِ! أَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟! أَيُّهَا الْمَعْدُودُ-كَانَ- عِنْدَنَا مِنْ ذَوِي الْأَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً، وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً، وَ تَشْرَبُ حَرَاماً، وَ تَبْتَاعُ الْإِمَأَ وَ تَنْكِحُ انِّسَأَ مِنْ مالِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُجَاهِدِينَ، الَّذِينَ أَفَأَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!.

المواجهة الضارمة للخونة

فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ، وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَدا إِلا دَخَلَ النَّارَ! وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ، وَ لاَ ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا، وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ: مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِي، أَتْرُكُهُ مِيرَاثا لِمَنْ بَعْدِي؛ فَضَحِّ رُوَيْداً، فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى، وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى، وَ عُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَ يَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ،( وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ! ) .(۱)

۴۲- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى عُمَرَ بْنِ أبِي سَلَمَةَ الْمَخْزُومِىٍَّّ، وَ كانَ عامِلَهُ عَلَى ألْبَحرَيْنِ، فَعَزَلَهُ، وَ أسْتَعْمَلَ أنُّعْمانَ بْنَ عَجْلانَ ألزُّرَقىٍَّّ مَكانَهُ

سیاسی

مراعاة اللطف فی عزل الولاة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْنِ عَجْلاَنَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ، وَ نَزَعْتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمِّ لَكَ، وَ لاَ تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ؛ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ، وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَ لاَ مَلُومٍ وَ لاَ مُتَّهَمٍ،

_____________________

۱- ص۳

۳۹۰

و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده. و امت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختى، و همراه با ديگرانى كه از او جدا شدند فاصله گرفتى، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش كشيدى، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردى، نه پسر عمويت را يارى كردى، و نه امانت ها را رساندى.

گويا تو در راه خدا جهاد نكردى! و برهان روشنى از پروردگارت ندارى، و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى زدى، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى! و غنائم و ثروتهاى آنان را در اختيار گيرى، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى شتابان حمله ور شدى، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته اى را مى ربايد، به يغما بردى، و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه كردى، بى آنكه در ا ين كار احساس گناهى داشته باشى.

نكوهش از سوءاستفاده در بيت المال

دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را به خانه مى برى! سبحان الله!! آيا به معاد ايمان ندارى؟ و از حسابرسى دقيق قيامت نمى ترسى؟ اى كسى كه در نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى! چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودى در حالى كه مى دانى حرام مى خورى! و حرام مى نوشى! چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مومنان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مى خرى و با زنان ازدواج مى كنى؟ كه خدا اين اموال را به آنان واگذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است!

برخورد قاطع با خيانتكار

پس از خدا بترس، و اموال آنان را باز گردان، و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم نمود، كه نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشيرى تو را مى زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. سوگند بخدا! اگر حسن و حسين چنان مى كردند كه تو انجام دادى، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزو نمى رسيدند تا آنكه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلى را كه به ستم پديد آمده نابود سازم.

به پروردگار جهانيان سوگند! آنچه كه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردى، بر من حلال بود، خشنو د نبودم كه آن را ميراث بازماندگانم قرار دهم؛ پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگى رسيده اى، و در زير خاكها پنهان شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار با حسرت فرياد مى زند، و تباه كننده عمر و فرصتها، آرزوى بازگشت دارد اما راه فرار و چاره مسدود است.

ترجمه نامه ۴۲

(نامه به عمر بن ابی سلمه مخزومی فرماندار بحرین، پس از نصب نعمان بن عجلان زرقی در سال ۳۶ هجری(۱)

روش دلجويى در عزل و نصب ها

پس از ياد خدا و درود! همانا من نعمان ابن عجلان زرقى، را به فرماندارى بحرين نصب كردم، و بى آنكه سرزنشى و نكوهشى براى تو وجود داشته باشد تو را از فرماندارى آن سامان گرفتم. كه تاكنون زمامدارى را به نيكى انجام دادى، و امانت را پرداختى. پس، به سوى ما حركت كن، بی آن که مورد سوء ظن قرار گرفته یا سرزنش شده یا متّهم بوده،

_____________________

۱. عمر بن ابی سلمه فرزند امّ سلمه همسر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، که در جنگ جمل مادرش او را به کمک امام فرستاد و طی نامه ای نوشت اگر جهاد بر زنان واجب بود خودم نیز شرکت می کردم، و نعمان ابن عجلان کسی است که پس از شهادت مالک اشتر با همسرش خوله دختر قیس ازدواج کرد و شاعری بزرگ و بلند پایه بود.

۳۹۱

وَ لاَ مَأْثُومٍ. فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ،إِنْ شَأَ اللَّهُ .

۴۳- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى مصقلة بن هُبيرة الشّيباني و هو عامله على أردشير خُرَة

سیاسی، اقتصادی

التشدد فی صرف بیت المال

بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ، وَأغْضَبْتَ إِمَامَكَ: أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ، وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّا لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً، وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلاَ تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ، فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً. أَلاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْءِ سَوَأٌ: يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ، وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ.

۴۴- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى زِيادِ بْنِ أَبِيهِ وَ قَدْ بَلَغَهُ أَنَّ مُعاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْهِ يُرِيدُ خَدِيعَتَهُ بِاسْتِلْحاقِهِ

سیاسی، مدیریتی

تحذیر زیاد من خدعة معاویة

وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ، وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ، فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ: يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ. وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ، وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ: لاَ يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لاَ يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ، وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ، وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ.

فَلَمَّا قَرَأَ زِيَادٌ الْكِتَابَ قَالَ: شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. وَ لَمْ تَزَلْ فِي نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِيَةُ. قَوْلُهُعليه‌السلام : «ألْواغِلُ»: هُوَ ألَّذي يَهْجُمُ عَلَى ألشَّرْبِ لِيَشْربِ مَعَهُم وَ لَيْسَ مِنْهُم، فَلاَيزالُ مُدَفَّعا مُحاجَزا وَ «ألنَّوْطُ ألْمُذَبْذَبَ»: هُوَ ما يُناطُ بِرَحْلِ ألرَاكِبِ مِنْ قَعْبٍ أَو قَدَحٍ أَوْ ما أَشْبَهَ ذلِكَ، فَهُوَ أَبَدا يَتَقَلْقلُ إ ذا حَثَّ ظَهْرَهُ وَ أسْتَعْجَلَ سَيْرَهُ.

۴۵- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى عُثْمانَ بْنِ حُنَيْفٍ ألا نصارِي وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرةِ وَ قَدْ بَلَغَهُ أَنَّهُ دُعِىَّ إلى وَلِيمَةِ قَومٍ مِنْ أَهْلِها، فَمَضى إلَيْها - قوله:

اخلاقی، سیاسی، اعتقادی

الولاة البساطة المعیشة

أَمَّا بَعْدُ، يَا بْنَ حُنَيْفٍ! فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ، وَ تُنْقَلُ عَليْكَ الْجِفَانُ. وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوُّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وَجْهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.

الامام المنذوج الکامل للزهد

۳۹۲

و یا گناهکار باشی، كه تصميم دارم به سوى ستمگران شام حركت كنم، دوست دارم در اين جنگ با من باشى، زيرا تو از دلاورانى هستى كه در جنگ با دشمن، و برپا داشتن ستون دين از آنان يارى مى طلبم. ان شأ الله

ترجمه نامه ۴۳

(نامه به مصقله بن هبیره شیبانی، فرماندار اردشیر خرّه «فیروز آباد» از شهرهای فارس ایران که در سال ۳۸ هجری نوشته شد)

سخت گيرى در مصرف بيت المال

گزارشى از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آوردى، و امام خويش را نافرمانى كردى، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسبهاشان گرد آورده، و با ريخته شدن خونهايشان به دست آمده، به اعرابى كه خويشاوندان تواند، و تو را برگزيدند، مى بخشى! به خدايى كه دانه را شكافت، و پديده ها را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوارشده، و منزلت تو سبك گرديده است! پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن، كه زيانكارترين انسانى، آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت المال مساوى است، همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من گيرند.

ترجمه نامه ۴۴

(نامه به زیاد بن أبیه در سال ۳۹ هجری هنگامی که خبر رسید، معاویه نامه ای به او نوشته و به بهانه اینکه زیاد برادر معاویه است، می خواهد او را فریب دهد).(۱)

افشاى توطئه معاويه نسبت به زياد

اطلاع يافتم كه معاويه براى تو نامه اى نوشته تا عقل تو را بلغزد، و اراده تو را سست كند. از او بترس كه شيطان است، و از پيش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوى انسان مى آيد تا در حال فراموشى، او را تسليم خود سازد، و شعور و دركش را بربايد. آرى! ابوسفيان در زمان عمر بن خطاب ادعايى بدون انديشه و با وسوسه شيطان كرد كه نه نسبى را درست مى كند، و نه كسى با آن سزاوار ارث است. ادعاكننده چونان شترى بيگانه است كه در جمع شتران يك گله واردشده تا از آبشخور آب آنان بنوشد كه او را از خود ندانند و از جمع خود دور كنند. يا چونان ظرفى كه بر پالان مركبى آويزان پيوسته از اين سو بدان سو لرزان باشد.

(وقتى زياد نامه را خواند، گفت: به پروردگار كعبه سوگند كه امامعليه‌السلام به آنچه در دل من مى گذشت گواهى داد تا آنكه معاويه او را به همكارى دعوت كرد. (واغل) حيوانى است كه براى نوشيدن آب هجوم مى آورد اما از شمار گله نيست و همواره ديگر شتران او را به عقب مى رانند، و (نوط مذبذب) ظرفى است كه به مركب مى آويزند، كه هميشه به اين سو و آن سو مى جهد، و در حال حركت لرزان است).

ترجمه نامه ۴۵

(نامه به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف انصاری که دعوت مهمانی سرمایه داری از مردم بصره را پذیرفت در سال ۳۶ هجری).

ضرورت ساده زيستى كارگزاران

پس از ياد خدا و درود! اى پسر حنيف! به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه داران بصره، تو را به مهمانى خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى. خوردني هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه هايى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايى؟ و بر سر كدام سفره مى خورى؟ پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بيافكن، و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.

امام الگوى ساده زيستى

۳۹۳

أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ، وَ يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً. وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً(۱) وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ. بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ، تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا، وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ، وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ، وَ تَثْبُتَ عَلَى حَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ، وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ. وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ -وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بالْيَمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ، وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى، وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:

وَ حَسْبُكَ دَأً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ

وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ

أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ:هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟! وَ لاَ أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ! فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلاَفِهَا، وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًى، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلاَلَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ! وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ:«إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ» أَلاَ وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً، وَالرَّوَائِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً، وَالنَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً، وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الصَّنْوْءِ(کالصنو من - الصنو) ، وَالذِّرَاعِ مِنَالْعَضُدِ. وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا، وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا، وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ، حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ.و من هذا الکتاب، و هو آخره:

۳۹۴

آگاه باش! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى كند، و از نور دانشش روشنى مى گيرد.

آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد اما با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد. پس سوگند به خدا! من از دنياى شما طلا و نقره اى نياندوخته، و از غنيمتهاى آن چيزى ذخيره نكرده ام؛ بر دو جامه كهنه ام جامه اى نيفزودم، و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است!

آرى! از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، فدك(۱) در دست ما بود كه مردمى بر آن بخل ورزيده، و مردمى ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار است؟ در صورتيكه جايگاه فرداى آدمى گور است، كه در تاريكى آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان مى گردد، گوالى كه هر چه بر وسعت آن بيفزايند، و دستهاى گوركن فراخش نمايد، سنگ و كلوخ آن را پر كرده، و خاك انباشته رخنه هايش را مسدود كند.

من نفس خود را با پرهيزكارى مى پرورانم، تا در روز قيامت كه هراسناكترين روزهاست در امان، و در لغزشگاههاى آن ثابت قدم باشد.

من اگر مى خواستم، مى توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته هاى ابريشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم، در حالى كه در «حجاز» يا «يمامه»(۲) كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و يا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت: «اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى.) (و در اطراف تو شكمهايى گرسنه و به پشت چسبيده باشد.»(۳)

آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمومنينعليه‌السلام خوانند؟ و در تلخى هاى روزگار با مردم شريك نباشم و در سختى هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟ آفريده نشده ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همت او علف، و يا چون حيوان رهاشده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بى خبر است.

آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازى گرفته اند؟ آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم؟ و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم؟ گويا مى شنوم كه شخصى از شما مى گويد: «اگر غذاى فرزند ابيطالب همين است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان بازمانده است.»

آگاه باشيد! درختان بيابانى، چوبشان سخت تر، اما درختان كناره جويبار را پوست نازك تر است. درختان بيابانى كه با باران سيراب مى شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است.(۴)

من و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چونان روشنايى يك چراغيم، يا چون آرنج به يك بازو پيوسته.

به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روى برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پيكار همه مى شتابم، و تلاش مى كنم كه زمين را از اين شخص (معاويه) مسخ شده، و اين جسم كج انديش، پاك سازم تا سنگ و شن از ميان دانه ها جدا گردد.

(قسمتى از آخر نامه)

_____________________

۱. پس از فتح خیبر دیگر یهودیان آن سامان با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صلح کردند و باغات «فدک» را به آن حضرت بخشیدند، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به فاطمه زهراعليه‌السلام اهداء فرمود، و سندی برای آن تنظیم کرد و ۵ سال در حیات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست فاطمهعليه‌السلام قرار داشت اما در حکومت ابا بکر آن را غصب کردند. (به کتاب فرهنگ سخنان فاطمهعليه‌السلام حرف ف، فدک مراجعه کنید.)

۲. یمامه: سرزمینی در جنوب عربستان

۳. این شعر منسوب به حاتم طایی است.

۴. اشاره به علم: بوتانی BOTANY (گیاه شناسی)

۳۹۵

الامام و الادنیا

إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا، فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ، وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ، وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ. أَيْنَ الْقُرُونُ(القوم) الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ(مداعیک) ! أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ! فها هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ، وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ. وَاللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً، وَ قَالَباً حِسِّيّاً، لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ، وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي، وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ، وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ! هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ، وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ، وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَالِكِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْكِ لاَ يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ، وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ. أُعْزُ بِي عَنِّي! فَوَاللَّهِ لاَ أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي، وَ لاَ أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي. وَايْمُ اللَّهِ- يَمِينا أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ - لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهُشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرَتْ عَلَيْهِ مَطْعُوماً، وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً؛ وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا(عیونها) . أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ؟ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَ يَأْكُلُ عَلِيُّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ! قَرَّتْ إِذا عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ! طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا، وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا، وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا، فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ.( أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ، أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) (۱) . فَاتَّقِ اللَّهَ يَا بْنَ حُنَيْفٍ، وَلْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ، لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلاَصُكَ.

۴۶- و من کتاب لهعليه‌السلام

إبی بعض عماله

سیاسی

الولاة و الاخلاق الاجتماعیّة

اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّكَ مِمَّنْ اَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلى اِقامَةِ الدّينِ، وَ اَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاْثيمِ، وَ اَسُدُّ بِهِ لَهاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ. فَاسْتَعِنْ بِاللّهِ عَلى ما اَهَمَّكَ، وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْث مِنَ اللّينِ، وَ ارْفُقْ ما كانَ الرِّفْقُ اَرْفَقَ، وَ اعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حينَ لايُغْنى عَنْكَ اِلاَّ الشِّدَّةُ. وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَناحَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَ اَلِنْ لَهُمْ جانِبَكَ، وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِى اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ، وَ الاْشارَةِ وَ التَّحِيَّةِ، حَتّى لايَطْمَعَ الْعُظَماءُ فى حَيْفِكَ، وَ لايَيْاَسَ الضُّعَفاءُ مِنْ عَدْلِكَ،وَالسَّلامُ .

_____________________

۱- مجادله ۲۲

۳۹۶

امام و دینای نیا پرستان

اى دنيا! از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاى تو رهايى يافتم، و از دامهاى تو نجات يافته، و از لغزشگاههايت دورى گزيده ام. كجايند بزرگانى كه به بازيچه هاى خود فريبشان داده اى؟ كجايند امتهايى كه با زور و زيورت آنها را فريفتى كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده اند؟

اى دنيا! به خدا سوگند! اگر شخصى ديدنى بودى، و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى كردم، به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهايت فريب دادى، و ملتهايى كه آنها را به هلاكت افكندى، و قدرتمندانى كه آنها را تسليم نابودى كردى، و هدف انواع بلاها قرار دادى كه ديگر راه پس و پيش ندارند، اما هيهات! كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد، كسى كه از دامهاى تو رست پيروز شد، آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است، زيرا دنيا در پيش او چونان روزى است كه گذشت.

از برابر ديدگانم دور شو، سوگند به خدا! رام تو نگردم كه خوارم سازى، و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى. به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان، هرگاه بيابم، و به نمك به جاى نان خورش قناعت كند، و آنقدر از چشم ها اشك ريزم كه چونان چشمه اى خشك درآيد، و اشك چشم پايان پذيرد.

آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نيز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟ چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز، چهار پايان رهاشده، و گله هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!!

خوشا به حال آن كس كه مسووليتهاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را به جان خريده، و به شب زنده دارى پرداخته است، و اگر خواب بر او چيره شود بر روى زمين خوابيده، و كف دست را بالين خود قرار مى دهد، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده اند: «آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است.»

پس از خدا بترس ای پسر حنیف! و به قرص های نان خودت قناعت کن، تا تو را از آتش دوزخ رهائی بخشد.

ترجمه نامه ۴۶

(نامه به یکی از فرمانداران در سال ۳۸ هجری، نوشته اند این نامه به مالک اشتر نوشته شد)

مسووليت فرماندارى و اخلاق اجتماعى

پس از ياد خدا و درود! همانا از تو كسانى هستى كه در يارى دين از آنها كمك مى گيرم، و سركشى و غرور گناهكاران را درهم مى كوبم، و مرزهاى كشور اسلامى را كه در تهديد دشمن قرار دارند حفظ مى كنم، پس در مشكلات از خدا يارى جوى، و درشتخويى را با اندك نرمى بياميز.

در آنجا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن، و در جايى كه جز با درشتى كار انجام نگيرد، درشتى كن، پر و بالت را برابر رعيت بگستران، با مردم گشاده روى و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره نمودن با همگان يكسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند، و ناتوانان از عدالت تو مايوس نگردند. با درود.

۳۹۷

۴۷- و من وصية لهعليه‌السلام

لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِعليهما‌السلام لَمَا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ

اخلاقی، سیاسی

حِکَم خالدة

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أَلا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا، وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَ قُولاَ بِالْحَقِّ، وَاعْمَلاَ لِلْأَجْرِ، وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. أُوصِيكُمَا، وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِيف بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَاصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَقُولُ:«صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَالصِّيَامِ.» اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ، فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَ لاَ يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ. مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ، لاَ يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلاَةِ، فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ، لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ، وَ إِيَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ. لاَ تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ.ثُمَّ قَالَ:

رعایة العدالة فی القصاص

يَا بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ لاَ أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَأَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: «قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ». أَلاَ لاَ يَقْتُلُنَّ بِي إِلا قَاتِلِي. انْظُرُوا إِذَا أَنَا مُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وَ لاَ يُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَقُولُ:«إِيَّاكُمْ وَالْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ» .

۴۸- و من كتاب لهعليه‌السلام

اخلاقی، سیاسی

(إلى مُعاوِيَةَ)

نصیحة العدّو

وَ إِنَّ الْبَغْيَ وَالزُّورَ يُوتِغَانِ(یذیعان) الْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ، وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ، وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِكٍ مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ، وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ الْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ، فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ، وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ. وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَسْنَا إِيَّاكَ أَجَبْنَا، وَلِكَنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ، وَالسَّلاَمُ .

۴۹- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلی معاویة أیضاً

اخلاقی، سیاسی

تحذیر معاویة من حبّ الدنیا

۳۹۸

ترجمه نامه ۴۷

(وصیّت امامعليه‌السلام به حسن و حسینعليهما‌السلام پس از ضربت ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد می باشد که در ماه رمضان سال ۴۰ هجری در شهر کوفه مطرح فرمود)

پندهاى جاودانه

شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم به دنيا روى نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد اندوهناك مباشيد؛ حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد. دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد. شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را كه اين وصيت به آنها مى رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى كنم، زيرا من از جد شما پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى گفت: «اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يكسان برتر است.»

خدا را! خدا را! درباره يتيمان، نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد. خدا را! خدا را! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايت كنيد كه وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شماست، همواره به خوش رفتارى با همسايگان سفارش مى كرد تا آنجا كه گمان برديم براى آنان ارثى معين خواهد كرد. خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشى گيرند.

خدا را! خدا را! درباره نماز همانا كه ستون دين شماست.

خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خالى شود مهلت داده نمى شويد. خدا را! خدا را! درباره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خويش در راه خدا. بر شما باد به پيوستن با يكديگر، و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و پيوند دوستى را از بين ببريد، امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد كه بدان شما بر شما مسلط مى گرداند، آنگاه هر چه خدا را بخوانيد جواب ندهد!. (سپس فرمود).

سفارش به رعايت مقررات عدالت در قصاص

اى فرزندان عبدالمطلب! مبادا پس از من دست به خون مسلمين فرو بريد و بگوييد: امير مومنان كشته شد، بدانيد! جز كشنده من كسى ديگر نبايد كشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد و او را مُثله نکنید« و دست و پا و ديگر اعضاى او را مبريد» من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: «بپرهيزيد از بريدن اعضاى مرده، هر چند سگ ديوانه باشد.»

ترجمه نامه ۴۸

(نامه به معاویه در ماه صفر سال ۳۸ هجری در صفّین)

اندرز دادن دشمن

همانا ستمگرى و دروغ پردازى، انسان را در دين و دنيا رسوا مى كند، و عيب او را نزد عيب جويان آشكار مى سازد؛ و تو مى دانى آنچه كه از دست رفت باز نمى گردد. گروهى باطل طلبيدند، و خواستند با تفسير دروغين، حكم خدا را دگرگون سازند، و خدا آنان را دروغگو خواند.

معاويه، از روزى بترس كه صاحبان كارهاى پسنديده خوشحالند، و تاسف مى خورند كه چرا عملشان اندك است، آن روز كسانى كه مهار خويش در دست شيطان دادند سخت پشيمانند. تو ما را به داورى قرآن خواندى،(۱) در حالى كه خود اهل قرآن نيستى، و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم، بلكه داورى قرآن را گردن نهاديم. با درود.

ترجمه نامه ۴۹

(نامه دیگری به معاویه)

هشدار به معاويه از دنياپرستى

_____________________

۱. وقتی جنگ بین دو سپاه امام و شامیان گسترده شد و در شب لیله الهریر، لشکر امام ضربه های کاری و نهایی را بر سپاهیان شام وارد ساختند و معاویه قصد فرار داشت بدستور عمرو عاص قرآن بر سر نیزه زدند تا کوفیان را از پیشروی باز دارند که با این حیله جان سالم بدر برند.

۳۹۹

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا، وَ لَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلا فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَ لَهَجاً بِهَا، وَ لَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَ مِنْ وَرَأِ ذَلِكَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَ نَقْضُ مَا أَبْرَمَ! وَ لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ،وَالسَّلاَمُ .

۵۰- و من كتاب لهعليه‌السلام

نظامی، سیاسی

(إلى أُمَرائه عَلَى الْجُيُوشِ)

التحذیر من الاغترار بالنّعم

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الْوَالِي أَلا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَ لاَ طَوْلٌ خُصَّ بِهِ، وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّا مِنْ عِبَادِهِ، وَ عَطْفا عَلَى إِخْوَانِهِ.

مسؤولیات القیادة و القوات

أَلاَ وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلا أَحْتَجِزَ(احتجن) دُونَكُمْ سِرّا إِلا فِي حَرْبٍ، وَ لاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْرا إِلا فِي حُكْمٍ، وَ لاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّا عَنْ مَحَلِّهِ، وَ لاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً. فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَ أَنْ لا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ، وَ لاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَحٍ، وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ، فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَ لاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً. فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ،وَالسَّلاَمُ .

۵۱- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، اقتصادی

(إلى عُمّالِهِ عَلَى الْخَراجِ)

الجباة و الاخلاق الاجتماعیة

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْخَرَاجِ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ، وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لاَ عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ. فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ. فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ، وَ وُكَلاَءُ الْأُمَّةِ، وَ سُفَرَأُ الْأَئِمَّةِ، وَ لاَ تُحْسِمُوا(تحمسوا - تحبسوا) أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ، وَ لاَ تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَ لاَ تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَأٍ وَ لاَ صَيْفٍ، وَ لاَ دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا، وَ لاَ عَبْداً، وَ لاَ تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكَانِ دِرْهَمٍ، وَ لاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلِّ وَ لاَ مُعَاهَدٍ، إِلا أَنْ تَجِدُوا فَرَساض أَوْ سِلاَحاً يُعْدَى بِهِ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلاَمِ، فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذَلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الْإِسْلاَمِ

۴۰۰

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648