نهج البلاغه

نهج البلاغه0%

نهج البلاغه نویسنده:
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 648

نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید رضی رحمت الله علیه
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: صفحات: 648
مشاهدات: 389701
دانلود: 29564

توضیحات:

نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 648 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 389701 / دانلود: 29564
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه

نهج البلاغه

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ترجمه خطبه۱

(امامعليه‌السلام در این سخنرانی از آفرینش آسمان و زمین و آفرینش انسان یاد می کند.)

عجز انسان از شناخت ذات خدا(۱)

سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمت هاى او ناتوان، و تلاشگران از اداى حق او درمانده اند. خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات او را درك نمى كنند و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد. پروردگارى كه براى صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد، و تعريف كاملى نمى توان يافت و براى خدا وقتى معيّن، و سر آمدى مشخّص نمى توان تعيين كرد. مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد و به وسيله كوه ها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.

دين و شناخت خدا(۲)

سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زيرا هر صفتى نشان مى دهد كه غير از موصوف، و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غير از صفت است، پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است. و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى كند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده.

و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است، در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديده اى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.

راه هاى خدا شناسى(۳)

اوّل- آفرينش جهان

خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بيافريد، بدون نياز به فكر و انديشه اى، يا استفاده از تجربه اى، بى آن كه حركتى ايجاد كند، و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته باشد. براى پديد آمدن موجودات، وقت مناسبى قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ كرد، و در هر كدام، غريزه خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانيد. خدا پيش از آن كه موجودات را بيافريند، از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاهى داشت، و حدود و پايان آنها را مى دانست،

و از اسرار درون و بيرون پديده ها، آشنا بود. سپس خداى سبحان طبقات فضا را شكافت، و اطراف آن را باز كرد، و هواى به آسمان و زمين راه يافته را آفريد،(۴) و در آن آبى روان ساخت، آبى كه امواج متلاطم آن شكننده بود، كه يكى بر ديگرى مى نشست، آب را بر بادى طوفانى و شكننده نهاد، و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به نگهدارى آب مسلّط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبى تعيين فرمود. فضا را در زير تند باد و آب را بر بالاى آن در حركت بود. سپس خداى سبحان طوفانى(۵) بر انگيخت كه آب را متلاطم ساخت(۶) و امواج آب را پى در پى در هم كوبيد.

طوفان به شدّت وزيد، و از نقطه اى دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر كرد تا امواج درياها را به هر سو روان كند و بر هم كوبد و با همان شدّت كه در فضا وزيدن داشت، بر امواج آب ها حمله ور گردد از اوّل آن بر مى داشت و به آخرش مى ريخت،(۷) و آب هاى ساكن را به امواج سركش بر گرداند. تا آنجا كه آب ها روى هم قرار گرفتند، و چون قلّه هاى بلند كوه ها بالا آمدند. امواج تند كف هاى بر آمده از آب ها را در هواى باز، و فضاى گسترده بالا برد، كه از آن هفت آسمان را پديد آورد.(۸)

_____________________

۱- اشاره به علم اپیسم تمولوژی EPISTEMOLOGY (شناخت شناسی، معفرت شناسی)

۲- اشاره به: پایتی تیسم Pisetyheism (ایزد شناسی) ۳- یعنی همتایی برای خدا تصوّر کرده است.

۴- امامعليه‌السلام در این گفتار علمی، به مراحل دقیق آفرینش اشاره کرد که خداوند بزرگ ابتدا هوا و سپس آب و آنگاه دیگر پدیده ها را آفرید. امروزه همه دانشمندان بین حقیقت را قبول داردند که آب از اکسیژن و هیدروژن پدیده آمده و آغاز آفرینش از هوا و توده بخار بوده است.

۵- اِعتَقَمَ: باد تندی که خشک و بی باران است.

۶- اشاره به علم سألوژی sea_logy (دریا شناسی) و کیمیا لوژی kymatology (موج شناسی)

۷. مخض السقأ: زیر و رو کردن محتوا مَشک. ۸- اشاره به علم اتمولوژی (بخار آب شناسی)

۲۱

جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً، وَ عُلْياهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَ سَمُكاً مَرْفُوعاً، بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُها، وَ لا دِسارٍ يَنْتَظِمُها. ثُمَّ زَيَّنَها بِزينَهٍ الْكَواكِبِ، وَ ضِيأِ الثَّواقِبِ، وَ أَجْرى فِيها سِراجاً مُسْتَطِيراً، وَ قَمَراً مُنيراً: فى فَلَكٍ دائِرٍ، وَ سَقْفٍ سائِرٍ، وَ رَقِيمٍ مائِرٍ.

الثانی- عجائب خلقة الملائکة

ثُمَّ فَتَقَ ما بَيْنَ السَّماواتِ الْعُلا، فَمَلَأَهُنَّ أَطْواراً مِنْ مَلائِكَتِهِ، مِنْهُمْ سُجودٌ لا يَرْكَعونَ، وَ رُكوعٌ لا يَنْتَصِبُونَ، وَ صافُّونَ لا يَتَزايَلُونَ، وَ مُسَبِّحُونَ لا يَسْأَمُونَ، لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ، وَ لا سَهْوُ الْعُقوُلِ، وَ لا فَتْرَهُ الاَبْدانِ، وَ لا غَفْلَهُ النِّسْيانِ. وَ مِنْهُم أُمَنأُ عَلى وَحْيِهِ، وَ ألْسِنَهٌ الى رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ(مترددون) بِقَضائِهِ وَ أمرِهِ. وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَهُ لِعِبادِهِ، وَالسَّدَنَهُ(السندة) لِأَبْوابِ جِنانِهِ. وَ مِنْهُمُ الثّابِتَهُ فِى الأرَضِينَ السُّفْلى أقدامُهُمْ، وَالْمارِقَهُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيا أَعْناقُهُمْ، وَالْخارِجَهُ مِنَ الْأقْطارِ أرْكانُهُمْ، وَالْمُناسِبَهُ لِقَوائِم الْعَرْشِ أكْتافُهُمْ، ناكِسَهٌ دُونَهُ أَبْصارُهُمْ، مُتَلَفَّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجنِحَتِهِمْ، مَضْروبَهٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّهِ وَ أَسْتارٌ الْقُدْرَهِ. لا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ، وَ لا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفاتِ الْمَصْنُوعِيْنَ، وَ لا يَحُدُّونَهُ بِالْأَماكِنِ، وَ لا يُشِيروُنَ اِلَيْهِ بِالنَّظائِرِ.

الثالث - عجائب خلقة الانسان

ثُمَّ جَمَعَسُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها، تُرْبَهً سَنَّها(سنّاها) بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَ لا طَها بِالْبَلَّهِ حَتّى لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذاتَ أحْنأٍ وَ وُصُولٍ وَ أعضأٍ وَ فُصُولٍ. أجْمَدَها حَتّى اسْتَمْسَكَتْ، وَ أَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَ أَجَلٍ مَعْلُومٍ؛ ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ اِنْسانا ذا أَذْهانٍ يُجِيلُها، وَ فِكْرٍ يَتَصَرَّفُ بِها.

وَ جَوارِحِ يَخْتَدِمُها، وَ أَدَواتٍ يُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْأَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَلْوانِ وَالْأَجْناسِ، مَعْجُونا بِطِينَهِ الاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْأَشْباهِ الْمُؤ تَلِفَهِ، وَالاَضْدادِ الْمُتَعادِيَهِ وَالاَخْلاطِ الْمُتَبايِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبِلَّهِ وَالْجُمُودِ. وَالْمَسأَةِ وَالسُّرُورِ وَاسْتَأْدَى اللّهُسُبْحانَهُ الْمَلائِكَهَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ الَيْهِمْ، فِى الاَذْعانِ بِالسُّجودِ لَهُ وَالْخُشُوعِ(الخُضُوع) لِتَكْرِمَتِهِ. فَقالَسُبْحانَهُ :( اِسْجِدُوا لِآدَم فَسَجَدوا الا اِبْليسَ ) .(۱) اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّهُ وَ غَلَبَتْ عَلَيهِ الشِّقْوَهُ وَ تَعَزَّزَ بِخَلْقَهِ النّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ، فَأَعْطاهُ اللّهُ النَّظَرَهَ اسْتِحْقاقا لِلسُّخْطَةِ، وَاسْتِتْماماً لِلْبَليَّهِ، وَانْجازا لِلْعِدَةِ، فَقالَ:( اِنَّكَ مَنَ الْمُنْظَرينَ الى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعلوُمِ ) .(۲)

_____________________

۱- بقره ۳۴ ۲- حجر۳۷، ۳۸

۲۲

آسمان پايين را چون موج مهار شده، و آسمان هاى بالا را مانند سقفى استوار و بلند قرار داد، بى آن كه نيازمند به ستونى باشد يا ميخ هايى كه آنها را استوار كند. آنگاه فضاى آسمان پايين را به وسيله نور ستارگان درخشنده زينت بخشيد و در آن چراغى روشنايى بخش(خورشيد) ،و ماهى درخشان، به حركت در آورد كه همواره در مدار فلكى گردنده و بر قرار، و سقفى متحرّك، و صفحه اى بى قرار، به گردش خود ادامه دهند.

دوّم- شگفتى خلقت فرشتگان:

سپس آسمان هاى بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجده اند و ركوع ندارند و گروهى در ركوعند و ياراى ايستادن ندارند و گروهى در صف هايى ايستاده اند كه پراكنده نمى شوند و گروهى همواره تسبيح گويند و خسته نمى شوند و هيچ گاه خواب به چشمشان راه نمى يابد، و عقل هاى آنان دچار اشتباه نمى گردد، بدن هاى آنان دچار سستى نشده، و آنان دچار بى خبرى برخاسته از فراموشى نمى شوند. برخى از فرشتگان، امينان وحى الهى، و زبان گوياى وحى براى پيامبران مى باشند، كه پيوسته براى رساندن حكم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعى از فرشتگان حافظان بندگان، و جمعى ديگر دربانان بهشت خداوندند. بعضى از آنها پاهايشان در طبقات پايين زمين قرار داشته، و گردن هاشان از آسمان فراتر، و اركان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهى بر دوش هايشان استوار است، برابر عرش خدا ديدگان به زير افكنده، و در زير آن، بالها را به خود پيچيده اند. ميان اين دسته از فرشتگان با آنها كه در مراتب پايين ترى قرار دارند، حجاب عزّت، و پرده هاى قدرت، فاصله انداخته است؛ هرگز خدا را با وهم و خيال، در شكل و صورتى نمى پندارند، و صفات پديده ها را بر او روا نمى دارند،

هرگز خدا را در جايى محدود نمى سازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره مى كنند.

سوم- شگفتى آفرينش آدم عليه‌السلام و ويژگى هاى انسان كامل.

سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمت هاى گوناگون زمين، از قسمت هاى سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد، كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد.(۱) آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانى معيّن و سر انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد. آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.(۲)

به انسان اعضأ و جوارحى بخشيد، كه در خدمت او باشند، و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى به كار گيرد. قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد(۳) ، و حواس چشايى، و بويايى، و وسيله تشخيص رنگ ها، و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد. انسان را مخلوطى از رنگ هاى گوناگون، و چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاج هاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى، خشكى، قرار داد.

سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عهده دارند انجام دهند، و عهدى را كه پذيرفته اند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند، و فرمود: «بر آدم سجده كنيد پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان » غرور و خود بزرگ بينى او را گرفت و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و آفرينش انسان از خاك را پست شمرد. خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم الهى، و براى كامل شدن آزمايش، و تحقّق وعده ها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز رستاخيز مهلت داده شدى ».

_____________________

۱- اشاره به علم آنتروپولژی anthropology (انسان شناسی)

۲- ماجرای آفرینش انسان به گونه ای مستقل و هدفدار مطرح شده که تکامل و پیدایش تدریجی و قانونمند را قبول دارد امّا تبدّل انواع و نظریه های «داروینسیم» و «لامارکسیم» و باز سازی شده آن را قبول ندارد، نظریّه هایی که امروزه نیز از دروس دانشگاه های مهمّ دنیا حذف گردیده است و با انقلابی که در علم ژنتیک و کروموزم شناسی پدید آمده بیشتر به عمق کلام امامعليه‌السلام آشنا شده اند.

۳- اثبات امکان شناخت و ردّ تفکّر نهیلیسم و پوچگرایی که شناخت را ممکن نمیدانند.

۲۳

الرابع - آدم و الجنة

ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ دارا أَرْغَدَ فِيها عِيشَتَهُ، وَ آمَنَ فِيها مَحَلَّتَهُ، وَ حَذَّرَهُ ابْليسَ وَ عَداوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَهً عَلَيْهِ بِدارِ الْمُقامِ، وَ مُرافَقَهِ الاَبْرارِ. فَباعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَالْعَزِيمَهَ بِوَهْنِهِ، وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَ جَلاً، وَ بِالاَغْتِرارِ نَدَما. ثُمَّ بَسَطَ اللّهُسُبْحانَهُ لَهُ فِى تَوْبَتِهِ، وَ لَقّاهُ كَلِمَهَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَردَّ اِلى جَنَّتِةِ. فَأَهْبَطَهُ الى دارِ البَلِيَّةِ، وَ تَناسُلِ الذُّرِّيَّهِ.

الغایة من ارسال الأنبیاءعليه‌السلام

وَ اصْطَفىسُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيأَ أَخَذَ عَلَى الْوَحى مِيثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْليغِ الرِّسالَهِ اَمانَتَهُمْ(ایمانهم) ، لَمّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَيْهِمْ فَجَهِلوا حَقَّهُ، وَ اتَّخِذوا الاَنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتَبالَتْهُمُ الشِّياطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ، فَبَعثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَيْهِمْ أَنْبيأَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيْثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ، وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آياتِ الْمُقْدِرَةِ. مِن سَقْفٍ فَوْقَهُم مَرْفُوعٍ، وَ مِهادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ، وَ مَعايِشَ تُحْيِيهِمْ، وَ آجالٍ تُفْنِيهمْ، وَ أَوْصابٍ تُهْرِمُهُمْ، وَ أَحْداثٍ تَتابَعُ عَلَيْهِمْ. وَ لَمْ يُخْلِسُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِي مُرْسَلٍ، أَوْ كِتابٍ مُنْزَلٍ، أوْ حُجَّهٍ لازِمَةٍ، أوْ مَحَجَّهٍ قائِمَهٍ، رُسُلُ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ، وَ لا كَثْرَةُ الْمُكَذَّبِينَ لَهُمْ: مِنْ سابِقٍ سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ: عَلى ذلكَ نَسَلَتِ(ذَهَبَت) الْقُرونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاَباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَبْنأُ.

فلسفه مبعث النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

إلَى اَنْ بَعثَ اللّهُسُبْحانَهُ مُحَمَّدَا رَسُولَ اللّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لاِنْجازِ عِدَتِهِ، وَ تَمامِ نُبُوَتِهِ، مَأخُوذا عَلى النَّبيِّينَ مِيْثاقُهُ، مَشْهُورَهً سِماتُهُ، كَرِيما مِيلادُهُ. وَ أَهْلُ الاَرْضِ(الارضین) يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ، وَ أَهْوأٌ مُنَتِشرَهٌ وَ طَرائِقُ(طوائف) مُتشَتِّتَهٌ، بَيْنَ مُشْبِّهٍ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، أوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ الى غَيْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكانِهِ مِنَ الْجَهالَةِ. ثُمَّ اخْتارَسُبْحانَهُ لِمُحمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لِقأَهُ، وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْيا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَهِ الْبَلْوى. فَقَبَضَهُ الَيْهِ كَريماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

ضرورة الامامة

وَ خَلَّفَ فِيكُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبِيأُ فِى أُمَمِها اِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً، بِغَيْرٍ طَرِيق واضِحٍ، وَ لا عَلَمٍ قائِمٍ.

القرآن و الاحکام الشرعیة

كِتابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ: مُبَيِّنا حَلالَهُ وَ حَرامَهُ، وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ، وَ ناسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ، وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ، وَ عِبَرَهُ وَ اَمْثالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مَحْكَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ(متسابقة) ،

۲۴

چهارم- آدمعليه‌السلام و داستان بهشت

سپس خداوند آدمعليه‌السلام را در خانه اى مسكن داد كه زندگى در آن گوارا بود. جايگاه او را امن و امان بخشيد و او را از شيطان و دشمنى او ترساند. پس شيطان او را فريب داد، بدان علّت كه از زندگى آدم در بهشت و هم نشينى او با نيكان حسادت ورزيد. پس آدمعليه‌السلام يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفته هاى ناپايدار شيطان فروخت و شادى خود را به ترس تبديل كرد، كه فريب خوردن براى او پشيمانى آورد آنگاه خداى سبحان در توبه را بر روى آدمعليه‌السلام گشود و كلمه رحمت، بر زبان او جارى ساخت و به او وعده بازگشت به بهشت را داد. آنگاه آدمعليه‌السلام را به زمين، خانه آزمايش ها و مشكلات، فرود آورد، تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد، و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى برگزيد.

فلسفه بعثت پيامبران (نبوّت عامّه)

خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه در عصر جاهليت ها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواسته هاى انسان ها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت(۱) را از آنان باز جويند و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندى هاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند و نشانه هاى قدرت خدا را معرّفى كنند؛ مانند: سقف بلند پايه آسمان ها بر فراز انسان ها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل حيات و زندگى، و راه هاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنج هاى پير كننده، و حوادث پى در پى، كه همواره بر سر راه آدميان است. خداوند هرگز انسان ها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند. بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند. بدين گونه قرن ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.

فلسفه بعثت پيامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد(كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران پيمان پذيرش نبوّت او را گرفته بود، نشانه هاى او شهرت داشت؛ و تولّدش بر همه مبارك بود. در روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواسته هاى گوناگون، و روش هاى متفاوت بودند؛ عدّه اى خدا را به پديده ها تشبيه كرده و گروهى نام هاى ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت مى دادند، و برخي به غير خدا اشاره مى كردند. پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از گمراهى نجات داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد. سپس ديدار خود را براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر گزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد و او را با كوچ دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارى ها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح كرد.

ضرورت امامت پس از پيامبران الهى

رسول گرامى اسلام، در ميان شما مردم جانشينانى برگزيد كه تمام پيامبران گذشته براى امّت هاى خود برگزيدند؛ زيرا آنها هرگز انسان ها را سرگردان رها نكردند و بدون معرّفى راهى روشن و نشانه هاى استوار، از ميان مردم نرفتند.(۲)

ويژگى هاى قرآن و احكام اسلام

كتاب پروردگار ميان شماست، كه بيان كننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مقيّد، محكم و متشابه مى باشد.

_____________________

۱- چون انسان از نظر روان و فطرت خداجوست، و در روانشناسی امروز نیز بُعد مذهبی را یکی از ابعاد وجودی روح آدمی پذیرفته اند، اگر موانعی نباشد، انسان از نظر روان و فطرت به خدا گرایش دارد و خدا را در همه جا می جوید.

۲- اشاره به حکومت توکراسی Theocracy (حکومت مذهبی)

۲۵

مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ، وَ مُبَيِّناً غَوامِضَهُ، بَيْنَ مَأخُوذٍ ميثاقُ فِى عِلْمِهِ، وَ مُوَسِّعٍ عَلَى الْعِبادِ فِى جَهْلِهِ. وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِى الْكِتابِ فَرْضُهُ، وَ مَعْلُومٍ فِى السُّنَّهِ نَسْخُهُ، وَ واجِبٍ فِى السُّنَّهِ أخْذُهُ، وَ مُرَخَّصٍ فِى الْكِتابِ تَرْكُهُ، وَ بَيْنَ واجِبٍ، وَ زائِلٍ فِى مُسْتَقْبَلِهِ، وَ مُبايِنٌ بَيْنً مَحارِمِهِ مِنْ كَبيرٍ أوْعَدَ عَلَيْهِ نيرانَهُ، أَوْ صَغِيرٍ أرْصَدَ لَهُ غُفْرانَهُ. وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِى أَدْناهُ مُوَسَّع فِى أَقْصاهُ.

فلسفة الحج

وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الحَرامِ، الَّذِى جَعَلَهُ قِبْلَهً لِلأَنامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَنْعامِ، وَ يَأْلَهُونَ الَيْهِ وُلوهَ الْحَمامِ، جَعَلَهُسُبْحانَهُ عَلامَهً لِتَواضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَ اذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمّاعاً أَجابُوا الَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَواقِفَ أَنْبِيائِهِ، وَ تَشَبَّهوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ. يُحْرِزُونَ الاَرْباحَ فِى مَتْجَرِ عِبادَتِهِ، وَ يَتَبادَرونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ. جَعَلَهُسُبْحانَهُ وَ تَعالِى لِلاسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعائِذِينَ حَرَماً، فَرَضَ حَجَّهُ، وَ اَوْجَبَ حَجَّهُ، وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفادَتَهُ فَقالَ،سُبْحانَهُ :( وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعالَمِين ) .(۱)

۲- وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُعليه‌السلام

اعتقادی، تاریخی، سیاسی

بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّينَ:

فلسفه الحمد

أَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ، وَ اسْتِسْلاماً لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتِعْصاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ. وَ أَسْتَعِينُهُ فاقَهً الى كِفايَتِهِ؛ انَّهُ لا يَضِلُّ مَنْ هَداهُ، وَ لا يَئِلُ مَنْ عاداهُ، وَ لا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفاهُ. فَانَّهُ أَرْجَحُ ما وُزِنَ، وَ أَفْضَلُ ما خُزِنَ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لا الهَ الا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، شَهادَهً مُمْتَحَنا اخْلاصُها، مُعْتَقَدا مُصاصُهِّا، نَتَمَسَّكُ بِها أَبَدا ما أبْقانا، وَنَدَّخِرُها لأَهاوِيلِ ما يَلْقانا، فِانَّها عَزِيمَهُ الايمانِ، وَ فاتِحَهُ الاحْسانِ وَ مَرْضاةُ الرّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(مهلکة) الشِّيْطانِ.

خصئص رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعِلْمِ المَأثُورِ وَ الْكِتابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ، وَ الضِّيأِ اللامِعِ، وَ الْأَمْرِ الصّادِعِ، اِزاحَهً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجا بِالبَيِّناتِ، وَ تَحْذِيرا بِالْآياتِ، وَ تَخْوِيفا بِالمُثلاتِ

وصف الجاهلیّة

_____________________

۱- آل عمران ۹۷

۲۶

عبارات مُجمَل خود را تفسير، و نكات پيچيده خود را روشن مى كند، از واجباتى كه پيمان شناسايى آن را گرفت و مستحبّاتى كه آگاهى از آنها لازم نيست. قسمتى از احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده،(۱) و بعضى از آن، در سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واجب شده كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است، بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته كه در آينده از بين رفته است.(۲)

محرّمات الهى، از هم جدا مى باشند: برخى از آنها، گناهان بزرگ است كه وعده آتش دارد و بعضى كوچك كه وعده بخشش داده است، و برخى از اعمال كه اندكش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.

فلسفه و راه آورد حج

خدا حجّ را خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه چونان تشنگان به سوى آن روى مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند. خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را براى حج، اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند. همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مى كنند، و سودهاى فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند. خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا، و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد، اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت اللّه را واجب شمرد و بر همه شما انسانها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد، و فرمود: «آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است».

ترجمه خطبه۲

(پس از بازگشت از نبرد صفین در سال ۳۷.هجرى ايراد فرمود)

ستايش پروردگار

ستايش مى كنم خداوند او را، براى تكميل نعمت هاى او و تسليم بودن برابر بزرگى او و ايمن ماندن از نافرمانى او. و در رفع نيازها از او يارى مى طلبم زيرا آن كس را كه خدا هدايت كند، هرگز گمراه نگردد، و آن را كه خدا دشمن دارد، هرگز نجات نيابد و هر آن كس را كه خداوند بى نياز گرداند، نيازمند نخواهد شد. پس ستايش خداوند گران سنگ ترين چيز است، و برترين گنجى است كه ارزش ذخيره شدن دارد، و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتاى بى شريك، معبودى نيست، شهادتى كه اخلاص آن آزموده و پاكى و خلوص آن را باور داريم و تا زنده ايم بر اين باور استواريم، و آن را براى صحنه هاى هولناك روز قيامت ذخيره مى كنيم، زيرا شهادت به يگانگى خدا، نشانه استوارى ايمان، باز كننده درهاى احسان، مايه خشنودى خداى رحمان، و دور كننده شيطان است.

ويژگى هاى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و شهادت مى دهم كه محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند او را با دينى آشكار، و نشانه اى پايدار و قرآنى نوشته شده و استوار و نورى درخشان و چراغى تابان و فرمانى آشكار كننده فرستاد تا شك و ترديدها را نابود سازد و با دلائل روشن استدلال كند، و با آيات الهى مردم را پرهيز دهد، و از كيفرهاى الهى بترساند.

۳.شناخت عصر جاهليّت

_____________________

۱- مانند آیه ۱۵ سوره نساء:( فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ ) (زنان بدکاره را در خانه ها زندانی کنید تا بمیرند.) این حکم برداشته شده، طلاق و رجم جای آن را گرفته است.

۲- مانند دستور نماز خواندن به طرف بیت المقدّس که موقّتی بود و با آیه ۱۴۴ بقره حکم آن برداشته شده و نماز به سوی کعبه واجب گردید(فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ) .

۳- صفّین سر زمینی نزدیک «رقّه» وو بالس، بر کرانه رود فرات که در آن جنگ صفّین سال ۳۷ هجری بین امام علیعليه‌السلام و شامیان رخ داده است. (معجم البدان)

۴- نفی تفکّر دوگماتیسم Dogmatism (پذیرش بدون دلیل و برهان) در سراسر نهج البلاغه در واژه های حُجَج، دلیل، برهان، این حقیقت را طرح میفرماید که انسان با دلیل و برهان می باید چیزی را پذیرفته یا انکار کند.

۲۷

وَ النّاسُ فِى فِتَنٍ انْجَذَمَ(انحدم) فِيها حَبْلُ الدِّينِ، وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِى الْيَقينِ، وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِىَ الْمَصْدَرُ، فَالْهُدى خامِلٌ، وَ الْعَمى شامِلٌ. عُصِىَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّيْطانُ، وَ خُذِلَ الْإ يمانُ، فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ، وَ تَنَكَّرَتْ مَعالِمُهُ،(اعلامه) وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُكُهُ. أَطاعُوا الشَّيْطانَ فسَلكُوا مَسالِكَهُ، وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ، بِهِمْ سارَتْ أَعْلامُهُ، وَ قامَ لِواؤُهُ فِى فِتَنٍ داسَتْهُمْ بِأَخْفافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلافِها، وَ قامَتْ عَلى سَنابِكِها، فَهُمْ فِيها تائِهُونَ حائِرونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ، فِى خَيْرِ دارٍ، وَ شَرِّ جِيرانٍ. نَوْمُهُمْ سُهُودٌ(سهاد) ، وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ، بِأَرْضٍ عالِمُها مُلْجَمٌ، وَ جاهِلُها مُكْرَمٌ.

فضائل عترة النَّبِىَصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَأُ أَمّرِهِ، وَ عَيْبَهُ عِلْمِهِ، وَ مَوئِلُ حُكْمِهِ، وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ، وَ جِبالُ دِينِه، بِهِمْ أَقامَ انْحِنأَ ظَهْرِهِ، وَ أَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ.

أعمال الْمُنحرفین

زَرَعُوا الْفُجُورَ، وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ، وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ.

لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَنْ هذِهِ الامَّهِ أَحَدٌ، وَ لا يُسوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً. هُمْ أَساسُ الدِّينِ، وَ عِمادُ الْيَقينِ. إلَيْهِمْ يَفِى ءُ الْغالِى، وَ بِهِمْ يِلْحَقُ التّالِى. وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ، وَ فِيهِمْ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِراثَةُ؛ الآنَ إذْرَجَعَ الْحَقُّ إلَى أهلِهِ، وَ نُقِلَ الى مُنتَقَلِهِ!.

۳-وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، تاریخی، اعتقادی

وَ هِیَ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِيَّهِ

الشکوی من ابن ابی قحافه

أَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ(ابن ابی قحافه) وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرِّحا. يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَ لا يَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ؛ فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْبَاً، وَ طَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ أرْتَئى بَيْنَ أنْ أَصُولَ بِيدٍ جَذّاء أوْ أصْبِرَ عَلَى طَخْيَهٍ عَمْيأَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ. وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَ يَكْدَحُ فِيها مُومِنٌ حَتّى يَلْقى رَبِّهُ! فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا أَحْجى، فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَيْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً، أَرى تُراثىِ نَهْباً، حَتّى مَضَى الاَوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَأَدْلى بِها الَى فُلانٍ بَعْدَهُ.

ابوبکر و التلاعب بالخلافة ،ثم تمثل بقول الأعشی :

شَتّانَ ما يَوْمِى عَلى كُوْرَها

وَ يَوْمُ حَيّانَ أَخِى جابِرٍ

۲۸

خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت؛ چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود. خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلى شيطان را اطاعت مى كردند و به راه هاى او مى رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند.

با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد. فتنه ها، مردم را لگد مال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. امّا مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه(كعبه) و بدترين همسايگان(بت پرستان) زندگى مى كردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.

ويژگى هاى اهل بيتعليهم‌السلام

عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جايگاه اسرار خداوندى و پناهگاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع احكام اسلامى، و نگهبان كتاب هاى آسمانى و كوه هاى هميشه استوار دين خدايند خدا به وسيله اهل بيتعليهم‌السلام پشت خميده دين را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.

سيماى فاسدان

برابر فاسدانى كه تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فريب آبيارى كردند، و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود، برداشتند!

جايگاه آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

كسى را با خاندان رسالت نمى شود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اساس دين، و ستون هاى استوار يقين مى باشند. شتاب كننده، بايد به آنان بازگردد و عقب مانده بايد به آنان بپيوندد زيرا ويژگى هاى حقّ ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اكنون (كه خلافت را به من سپرديد) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جايگاهى كه از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.

ترجمه خطبه ۳

(معروف به خطبه شقشقيّه كه درد دلهاى امامعليه‌السلام از ماجراى سقيفه و غصب خلافت در اين خطبه مطرح است)(۱)

شكوه از ابا بكر و غصب خلافت

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.

پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!. تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد.

بازى ابابكر با خلافت

سپس امامعليه‌السلام مَثَلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد:(۲) مرا با برادر جابر،«حيّان» چه شباهتى است؟ (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!.)

_____________________

۱- ابن خشّاب میگوید: به خدا قسم این خطبه را در کتابهایی مطالعه کردم که

۲۹

فَيا عَجَبا !! بَيْنا هُوَ يَسْتَقِيلُها فِى حَياتِهِ إذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها !

الشکوی من عمر

فَصَيَّرَها فِى حوْزَهٍ خَشْنأَ، يَغْلُظُ كَلْمُها(کلامها) ، وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها، وَ الْاعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَهِ إنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إ نْ أسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ، بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ، فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ؛ حَتّى اذا مَضى لِسَبِيلِه.

الشکوی من شوری عمر

جَعَلَها فِى جَماعَهٍ زَعَمَ أَنِّى أَحَدُهُمْ، فَيا للّهِ وَ لِلشُّورى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ أُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ! لكِنِّى أَسْفَفْتُ اذْ أَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اذْ طارُواْ؛ فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ.

الشکوی من عثمان

إلى أَنْ قامَ ثالِثُ الْقومِ نافِجا حِضْنَيْهِ، بَيْنَ نَشِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خَضْمَه الا بِلِ نِبْتَهَ الرَّبِيعِ، الى أَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ، وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ، وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ!

وصف یوم البیعة

فما راعَنِى الا وَ النّاسُ الَىَّ كَعُرْفِ الضَّبُع يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِبٍ، حَتّى لَقَدْ وُطِى ءَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطفاى(عطفای) ، مُجْتَمِعِينَ حَوْلِى كَرَبِيضَهِ الْغَنَم. فَلَمّا نَهَضتُ بِالْأمْرِ نَكَثَتْ طائِفَهٌ، وَ مَرَقَتْ أُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ؛ كَأَنَّهُمْ لَمْ يِسْمَعُوا اللّهَسُبْحانَهُ يِقُولُ :«تِلْكَ الدّارُ الاخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوَّا فِى الْأَرْضِ وَ لا فَسادا وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِينَ» (۱) بَلى! وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فِى أَعْيُنِهِمْ، وَ راقَهُم زِبرِجُها!.

المسؤولیات الاجتماعیّة

أَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قِيامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما أَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَمأِ أَنْ لا يُقارُّوا عَلى كِظَّهَ ظالِم، وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ، لاْلَقْيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأْسِ أوَّلِها، وَ لالْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.

((قالُوا: وَ قامَ إ لَيْهِ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ الى هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ كِتابا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ. ((فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَأَتِهِ)) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، لَوِ اطَّرَدَتْ مَقالَتَكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ!

فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ!.

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلاَمٍ قَطُّ كَأَسَفِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ. قَوْلُهُعليه‌السلام (كَراكِبِ

۳۰

شگفتا! ابا بكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند،(۱) چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.

شكوه از عمرو ماجراى خلافت:

سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.(۲)

شكوه از شوراى عمر:

سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم! پناه بر خدا از اين شورا! در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت،(۳) و ديگرى دامادش(۴) را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان.(۵)

شكوه از خلافت عثمان:

تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياه بهارى بيفتد،(۶) عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.

بيعت عمومى مردم با امير المؤمنينعليه‌السلام :

روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت کفتار(۷) بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسينعليه‌السلام لگد مال گردند،(۸) و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند(۹) و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند،(۱۰) و برخى از اطاعات حق سر بر تافتند،(۱۱) گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد:«سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.

مسؤوليت هاى اجتماعى

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم. آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است(۱۲) .

گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امامعليه‌السلام داد و امامعليه‌السلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مى كرديد؟ امامعليه‌السلام فرمود:

هرگز اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست ،(۱۳) (ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه‌السلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد. )

_____________________

۱- ابابکر، بارها می گفت:«اَقِیلوُنی فَلََستُ بِخَیرکم» مرا رها کیند، و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم.

۲- ابابکر در سال ۱۱ هجری بخلافت رسید و در جمادی الاخر سال ۱۳ هجری در گذشت و عُمر در سال ۱۳ هجری به خلافت رسید و در ذی الحجّة سال ۲۳ هجری از دنیا رفت. ۳- سعد بن ابی وقّاص که یکی از اعضای شواری شش نفره بود.

۴- عبدالرّحمن بن عوف، شوهر خواهر عثمان، که حق «وٍتو» در شورا داشت. زیرا عمر دستور داد اگر اختلافی در شورا پدید آمد، ملاک، رأی داماد عثمان است، با اینکه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنّت، عمر در دوران حکومت خود بار ها تکرار کرد که:«لو لا علی لهلک عمر» (اگر علی نبود عمر هلاک می شد) «الغدیر، ج۳، ص۹۷».

۵- طلحه و زبیر، که از رذالت و پستی، بر امامعليه‌السلام شوریدند و جنگ جمل را به وجود آورند. ۶- به پاورقی خطبه ۴۳ مراجه شود.

۷ کفتار، حیوانی که فراوانی پشم گردن او ضرب المثل بوده و اگر می خواستند فراوانی چیزی را بگویند با نام موهای یال کفتار مطرح می کردند.

۸. برخی از شارحان «الحسنان» را دو انگشت شصت پا گرفته اند مثل ابن ابی الحدید. و به نقل از قطب راوندی، امامعليه‌السلام در سال ۳۵ هجری بخلافت رسید و در سال ۴۰ هجری شهید شد. ۹. ناکثین (اصحاب جمل) مانند: طلحه و زبیر.

۱۰. مارقین (خوارج) به رهبری حرقوص پسر زهیر که به «ذو الثدیه» مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد.

۱۱. قاسطین، معاویه و یاران او که جنگ صفیّن را بر امام تحمیل کردند.

۱۲. نفی سکولاریسم SECULARISM (تفکّر جدائی دین از سیاست) و اثبات تئوکراسی THEOCRACY (حکومت مذهبی)

۱۳. شقشقه هدرت: ضرب المثل است. (شقشقه، چیزی شبه بادکنک که به هنگام خشم شتر، از زیر گلوی او بیرون می زند و پس از آرام گرفتن ناپدید می گردد.) پیام این ضرب المثل همان است که در ترجمه آوردیم.

۳۱

الصَّعْبَةِ إنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمْ وَ إِنْ أَسْلَسْ لَها تَقَحَّمَ» يُريدُ أنَّهُ إذا شَدَّدَ عَلَيْها فِي جَذْبِ الْزَّمامِ وَ هِىَّ تُنازِعُهُ رَأْسَها خَرَمَ أَنْفَها، و إِنْ أَرْخى لَها شَيْئَا مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ يَمْلِكْها؛ يُقالُ: أشْنَقَ الْنَاقَةَ، إذا جَذَبَ رَأْسَها بِالزَّمامِ فَرَفَعَهُ، وَ شَنَقَها، أَيْضاً: ذَكَرَ ذلِكَ ابْنُ السِّكَّيتِ فِي «إصْلاحِ الْمَنْطِقِ»، وَ إِنَّما قالَعليه‌السلام : «أَشْنَقَ لَها» وَ لَمْ يَقُلْ «أَشْنَقَها» لا نَّهُ جَعَلَهُ فِي مُقابَلَةِ قَوْلِهِ «أَسْلَسَ لَها» فَكَأَنَّهُ ع قالَ: إنْ رَفَعَ لَها رَأسَها بِمَعْنى أَمْسَكَهُ عَلَيْها بِالزَّمامِ.

۴- و من خطبهلهعليه‌السلام

اعتقادی، سیاسی

يقال: إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير

خصائص اهل البیتعليهم‌السلام

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماء، وَ تَسَنَّمْتُمُ ذُروَةَ الْعَلْيَاءِ، وَ بِنَا أفَجَرْتُمْ (انفجرتم) عَنِ السِّرارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ(یسمع) الْوَاعِيَةَ، وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟ رَبَطَ جَنانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقانُ. مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ، وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ، حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبابُ الدِّينِ، وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ. أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ، حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ. الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَأَ ذَاتَ الْبَيَانِ! عَزَبَ (غرب) رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي! مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ! لَمْ يُوجِسْ مُوسَىعليه‌السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ(۱) ، بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلاَلِ، الْيَوْمَ تَوَافَقْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِمَأٍ لَمْ يَظْمَاْ!.

۵- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی

لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ أَبُوسُفْيانَ بْنُ حَرْبٍ فِي أَنْ يُبايِعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:(۲)

طرق الوقایة من الفتن

أَيُّهَا النَّاسُ، شُقُّوا أَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ، وَ ضَعُوا تِيجانَ الْمُفَاخَرَةِ. أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ، أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ. مَأٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُهَا. وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِها كَالزَّارِعِ بَغَيْرِ أَرْضِهِ.

حکمة السنکوت

فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا:حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ ، وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا:جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ ! هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي! وَ اللَّهِ لاَبْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ!

_____________________

۱- فاوجَسَ فی نَفسِهِ خِیفَةً موسی، ۷۰ طه ۲- قال ابوسفیان لعلی( عليه‌السلام ): اُبسُط یَدَکَ اُبایِعُکَ.

۳۲

مى گويم : (معناى سخن امامعليه‌السلام كه فرمود، «كراكب الصّعبة» اين است كه اگر سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموشى نافرمانى كند، بينى او پاره مى شود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مى گيرد و صاحبش قدرت كنترل او را ندارد. مى گويند «اشنق الناقه» يعنى بوسيله مهار، سر شتر را بالا بكشد و «شنقها» نيز مى گويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه فرمود «اشنق لها» و نفرمود «اشنقها» براى آنكه اين كلمه را مقابل «اسلس لها» قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنى آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).

ترجمه خطبه ۴

(گفته شد كه پس از فتح بصره در سال ۳۶.هجرى و كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرمود)

ويژگى هاى اهل بيتعليهم‌السلام :

شما مردم به وسيله ما، از تاريكى هاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كر است گوشى كه بانگ بلند پندها را نشنود، و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد كرد قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد!.

من همواره منتظر سرانجام حيله گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه هاى فريب خوردگى را در شما مى نگريستم. تظاهر به ديندارى شما، پرده اى ميان ما كشيد، ولى من با صفاى باطن درون شما را مى خواندم.

ويژگى هاى امام علىعليه‌السلام :

من براى وا داشتن شما به راه هاى حق، كه در ميان جادّه هاى گمراه كننده بود، به پاخاستم در حالى كه سر گردان بوديد و راهنمايى نداشتيد تشنه كام هر چه زمين را مى كنديد قطره آبى نمى يافتيد،(۱) امروز زبان بسته را به سخن مى آورم. دور باد رأى كسى كه با من مخالفت كند! از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم! كناره گيرى من چونان حضرت موسىعليه‌السلام برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى ماند.

ترجمه خطبه ۵

(پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ماجراى سقيفه، عباس و ابو سفيان، پيشنهاد خلافت داده كه با امامعليه‌السلام بيعت كنند)

راه هاى پرهيز از فتنه ها

اى مردم! امواج فتنه ها را با كشتى هاى نجات(۱) درهم بشكنيد، و از راه اختلاف و پراكندگى بپرهيزيد، و تاج هاى فخر و برترى جويى را بر زمين نهيد. رستگار شد آن كس كه با ياران به پاخاست، يا كناره گيرى نمود و مردم را آسوده گذاشت.

اين گونه زمامدارى(۳) ، چون آبى بد مزه، و لقمه اى گلوگير است، و آن كس كه ميوه را كال و نارس بچيند، مانند كشاورزى است كه در زمين ديگرى بكارد.

فلسفه سكوت

در شرايطى قرار دارم كه اگر سخن بگويم، مى گويند بر حكومت حريص است، و اگر خاموش باشم، مى گويند: از مرگ مى ترسيد!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا! انس و علاقه فرزند ابى طالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است!. اين كه سكوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم كه اگر باز گويم مضطرب مى گرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاه هاى عميق!.

_____________________

۱. ضرب المثل کنایه از تلاش بیهوده است.

۲. اشاره است به حدیث معروف پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتی نجات است». ۳. زمامداری پیشنهادی ابو سفیان!!

۳۳

۶- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی

لَمَا أُشِيرَ عَلَيْهِ بِأَن لا يَتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِيْرَ وَ لا يُرْصِدَ لَهُما القِتالَ

علمه و مظلومیتهعليه‌السلام

وَ اللَّهِ لاَ أَكُونُ كَالضَّبُعِ: تَنامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيْها طَالِبُها، وَ يَخْتِلَها راصِدُها، وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسَّامِعِالْمُطِيعِ الْعاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً، حَتَّى يأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي. فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعا عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَرا عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذا.

۷- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

أتباع الشيطان

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاَكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ!

۸- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

يَعْنِي بِهِ الزُّبَيْرِ فِي حالٍ اقْتَضَتْ ذلِكَ

نقض الزبی للبیعة

يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ، وَ لَمْ يُبايِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ، وَ ادَّعَى الْوَلِيجَةَ. فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ؛ وَ إِلا فَلْيَدْخُلْ فِيمَا خَرَجَ مِنْهُ.

۹- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، اعتقادی

مواقف طلحه و زبیر

وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا، وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ، وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لاَ نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ.

۱۰- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی

التعریف باصحاب الجمل

۳۴

ترجمه خطبه ۶

(در سال ۳۶.هجرى در شهر مدينه آن گاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)

آگاهی و مظلومیت امامعليه‌السلام

به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۱) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند.

من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن كس مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى شكنم، تا آن روز كه دوران زندگانى من به سر آيد. پس سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا امروز حق مرا از من باز داشته و به ديگرى اختصاص دادند.

ترجمه خطبه ۷

شناخت پیروان شیطان

منحرفان، شيطان را معيار كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دل هاى آنان تخم گذارد، و جوجه هاى خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم هاى آنان مى نگريست و با زبان هاى آنان سخن مى گفت. پس با يارى آنها بر مركب گمراهى سوار شد و كردارهاى زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار كسى كه نشان مى داد در حكومت شيطان شريك است و با زبان شيطان، سخن باطل مى گويد.

ترجمه خطبه ۸

(در اين سخنان ارزشمند در سال ۳۶.هجرى به بيعت زبير، اشاره دارد)

پیمان شکنی زبیر

زبير، مى پندارد با دست بيعت كرد نه با دل،(۲) پس به بيعت با من اقرار كرده، ولى مدّعى انكار بيعت با قلب است. بر او لازم است بر اين ادّعا دليل روشنى بياورد، يا به بيعت گذشته باز گردد!.

ترجمه خطبه ۹

شناخت طلحه و زبير (و اصحاب جمل)

چون رعد خروشيدند و چون برق درخشيدند، اما كارى از پيش نبردند و سر انجام سست گرديدند! ولى ما اين گونه نيستيم، تا عمل نكنيم، رعد و برقى نداريم، و تا نباريم سيل جارى نمى سازيم.

ترجمه خطبه ۱۰

آگاهی امامعليه‌السلام برای مقابله با اصحاب جمل

_____________________

۱. ضبع، یعنی «کفتار» که در اغفال شدن ضرب المثل بود، با سر و صداهایی که شکارچیان بوجود می آوردند سر در لانه فرو برده، از خطرات پیرامون خود غافل می شد و به خواب می رفت و شکار می گردید، سپس ضرب المثل برای انسان بی اطلاع گردید.

۲. در روز بیعت، طلحه و زبیر، در پیشاپیش مردم فریاد بیعت، بیعت، سر می دادند. وقتی زبیر دست امامعليه‌السلام را گرفت تا بیعت کند، امام به او فرمود: «می ترسم که بیعت خود را بشکنی و بی وفا گردی!» نظر امامعليه‌السلام درست بود، پس از زمان کوتاهی طلحه و زبیر به شورشیان پیوستند و با امام در جنگ جمل جنگیدند، در صورتیکه مادر زبیر بن عوام، صفیّه، عمّه امام علیعليه‌السلام بود.

۳۵

أَلا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إنَّ لببَصِيرَتي: مَا لَبَّسْتُ عَلى نَفْسِي وَ لا لُبِّسَ عَلَيَّ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنّا مَاتِحُهُ! لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ، وَ لاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ.

۱۱- و من كلام لهعليه‌السلام

نظامی، سیاسی، اعتقادی

لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفيِّةِ لَمَا أَعْطاهُ الرَايَةَ يَوْمَ الْجَمَلِ

الثعلیمات العسکریة

تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لاَ تَزُلْ! عَضَّ عَلى نَاجِذِكَ. أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ. تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ. ارْمِ بِبَصَرِك أَقْصَى الْقَوْمِ، وَ غُضَّ بَصَرَكَ،وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِسُبْحَانَهُ .

۱۲- و من كلام لهعليه‌السلام

اعتقادی، اخلاقی

لَمَا أَظْفَرَهُ اللّهُ بِأَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلاَنا كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ.

فَقَالَ لهعليه‌السلام :أَهَوى أَخِيكَ مَعَنَا؟فَقَالَ : نَعَمْ. قَالَ: فَقَدْ شَهِدَنَا! وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ(قوم) فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَأِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الْإِيمَانُ.

۱۳- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، علمی، تاریخی

فِي ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ أَهْلُها

علل سقوط الأمة

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ، وَ أَتْباعَ الْبَهِيمَةِ؛ رَغا فَأَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ. أَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ، وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ، وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ، وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ. كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا، وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا.و فی روایة : وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِها كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ،و فی روایة : كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ.و فی روایة أخری : بِلادُکُم أنتَنُ بِلادِ اللهِ تُربِةً: أقرَبُها من الماء، و أبعَدُها من السَّماءِ، و بها تِسعَةٌ أعشارِ الشَّرِّ، المحتَبَسُ فِیها بِذَنبِهِ، و الخارِجُ بِعَفوِ اللهِ. کَأنِّی أنظُرُ إلی قَریَتِکُم هذِهِ قَد طَبَّقَها الماءُ، حَتَّی ما یُرَی مِنها إلَّا

۳۶

آگاه باشيد كه شيطان(۱) حزب خود را جمع كرده، و سواره و پياده هاى لشكر خود را فراخوانده است! امّا من آگاهى لازم به امور را دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق بر من پوشيده ماند سوگند به خدا! گردابى براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى نتواند آن را چاره سازد؛

آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنان كه بگريزند، خيال بازگشت نكنند.

ترجمه خطبه ۱۱

(در جنگ جمل سال ۳۶.هجرى روز پنجشنبه ۱۵.جمادى الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفيّه فرمود):(۲)

آموزش نظامی

اگر كوه ها از جاى كنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها را برهم به فشار، كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاى بر زمين ميخكوب كن، به صفوف پايانى لشكر دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش، و بدان كه پيروزى از سوى خداى سبحان است.

ترجمه خطبه ۱۲

(پس از پيروزى در جنگ بصره در سال ۳۶ هجرى يكى از ياران امامعليه‌السلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و مى ديد كه چگونه خدا تو را بر دشمنانت پيروز كرد)

شركت آيندگان در پاداش گذشتگان(نقش نيّت در پاداش اعمال)

امامعليه‌السلام پرسيد: آيا فكر و دل برادرت با ما بود؟.گفت: آرى . امامعليه‌السلام فرمود: پس او هم در اين جنگ با ما بود، بلكه با ما در اين نبرد شريكند آنهايى كه حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران مى باشند، ولى با ما هم عقيده و آرمانند، به زودى متوّلد مى شوند، و دين و ايمان به وسيله آنان تقويت مى گردد.

ترجمه خطبه ۱۳

(روز جمعه سال ۳۶ هجرى پس از پايان جنگ در مسجد جامع شهر در نكوهش مردم بصره فرمود):

عوامل سقوط جامعه(روانشناسى اجتماعى مردم بصره)

شما سپاه يك زن،(۳) و پيروان حيوان«شتر عايشه» بوديد، تا شتر صدا مى كرد مى جنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد(۴) . اخلاق شما پست، و پيمان شما از هم گسسته، دين شما دو رويى، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است. كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مى شود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مى گردد. گويا مسجد شما را مى بينم كه چون سينه كشتى غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى كند، و سرنشينان آن، همه غرق مى شوند. و در روايتى است: سوگند به خدا، سرزمين شما را آب غرق مى كند، گويا مسجد شما را مى نگرم كه چون سينه كشتى يا چونان شتر مرغى كه بر سينه خوابيده باشد بر روى آب مانده است.(۵)

و در روايت ديگر : مانند سينه مرغ روى آب دريا.

و در روايت ديگرى آمده : خاك شهر شما بد بوترين خاكهاست، از همه جا به آب نزديك تر(۶) و از آسمان دورتر، و نه دهم شرّ و فساد در شهر شما نهفته است. كسى كه در شهر شما باشد گرفتار گناه، و آن كه بيرون رود در پناه عفو خداست. گويى شهر شما را مى نگرم كه غرق شده، و آب آن را فرا گرفته. چيزى از آن ديده نمى شود،

_____________________

۱. هدف امام از شیطان، سران شورشی جمل می باشند، ابن ابی الحدید می گوید ممکن است شیطان واقعی باشد که افراد منحرف را به کار گرفته است.

۲. محمّد حنفیّه مادرش خوله، دختر جعفر بن قیس بود، و جنگ جمل در ماه جمادی الآخر سال ۳۶ هجری اتّفاق افتاد.

۳. چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود، آن جنگ را جنگ جمل (شتر) نامیدند.

۴. جنگ جمل دو روز طول کشید. «شرح ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۲۶۲»

۵. در تاریخ آمده است که شهر بصره دو بار در آب غرق شد: یکی در زمان خلافت القادر باللّه خلیفه عبّاسی و دیگری زمان القائم بامر اللّه همانگونه که امام خبر داد تنها قسمت بالای مسجد جامع بصره چون سینه مرغی از روی آب پیدا بود.

۶. اشاره به علم اکولوژی ECOHOLOGY تأثیر عوامل زیست محیطی در افکار و اخلاق انسان است که عوامل جغرافیایی در مناطق گوناگون زمین أثرات متفاوتی در رفتار و افکار انسان ها دارد.

۳۷

شُرَفُ المَسجِدِ، کَأنَّهُ جُؤجُؤ طَیرٍ فِی لُجَّةِ بحَرٍ!

۱۴- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، علمی

فِي مِثْلِ ذلِكَ:

أثر الطبیعة فی الاخلاق

أَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَأِ، بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَأِ. خَفَّتْ عُقُولُكُمْ، وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ، فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ، وَ أُكْلَةٌ لِآكِلٍ، وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ.

۱۵- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اقتصادی

فيما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمينَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ

المنهج الاقتصادی للامامعليه‌السلام

وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَأُ وَ مُلِكَ(تملک) بِهِ الْإِمَاء؛ لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً. وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ!.

۱۶- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی، اخلاقی

لَمَا بُويِعِ بِالْمَدينَةِ

سیاسیة النظام

ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ، وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ. إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ. أَلاَ وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّكُمْصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلاَكُمْ وَ أَعْلاَكُمْ أَسْفَلَكُمْ، وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا.

استقامیة الامامعليه‌السلام وصدقه

وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً، وَ لاَ كَذَبْتُ كِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ. أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ. أَلا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطايا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ، حَقُّ وَ بَاطِلٌ، وَ لِكُلِّ أَهْلٌ، فَلَئِن أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيما فَعَلَ، وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ، وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَي ءٌ فَأَقْبَلَ.

۳۸

مگر جاهاى بلند مسجد، مانند سينه مرغ بر روى امواج آب دريا.

ترجمه خطبه ۱۴

(قبل از آغاز جنگ جمل در نكوهش شهر بصره و مردم آن ديار مانند خطبه پيشين فرمود)

نقش عوامل محیط در انسان

سرزمين شما به آب نزديك(۱) و از آسمان دور است، عقل هاى شما سست و افكار شما سفيهانه است. پس شما نشانه اى براى تيرانداز، و لقمه اى براى خورنده، و صيدى براى صيّاد مى باشيد!.

ترجمه خطبه ۱۵

(در باره اموال فراوان بيت المال كه عثمان به بعضى از خويشاوندان خود بخشيده بود. ابن عباس مى گويد: روز دوّم خلافت در سال ۳۵ هجرى اين سخنرانى را ايراد فرمود.)

سیاست اقتصادی امامعليه‌السلام

به خدا سوگند! بيت المال تاراج شده را هر كجا كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم، گر چه با آن ازدواج كرده، يا كنيزانى خريده باشند؛ زيرا در عدالت گشايش براى عموم است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براى او سخت تر است.(۲)

ترجمه خطبه ۱۶

(پس از بيعت مردم مدينه با امامعليه‌السلام اين اوّلين سخنرانى آن حضرت در سال ۳۵هجرى است)

اعلام سياست هاى حكومتى

آن چه مى گويم به عهده مى گيرم، و خود به آن پاى بندم.(۳) كسى كه عبرت ها براى او آشكار شود، و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى دارد.

آگاه باشيد، تيره روزى ها و آزمايش ها، همانند زمان بعثت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بار ديگر به شما روى آورد. سوگند به خدايى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مى شويد، چون دانه اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند! به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود؛ آنان كه سابقه اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى آيند، و آنها كه به ناحق، پيشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.

فضائل اخلاقى امامعليه‌السلام

به خدا سوگند، كلمه اى از حق را نپوشاندم؛ هيچ گاه دروغى نگفته ام؛ از روز نخست، به اين مقام خلافت و چنين روزى خبر داده شدم. آگاه باشيد! همانا گناهان چون مركب هاى بد رفتارند كه سواران خود(گناهكاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ مى اندازند.

آگاه باشید! همانا تقوا، چونان مركب هاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاويدان مى كنند. حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند، امّا كمتر اتّفاق مى افتد كه چيز رفته باز گردد.

_____________________

۱. منجّمان با رصد کردن دریافته اند که دورترین نقطه زمین از معدّل النّهار، منطقه ابلّه (مرکز شهر بصره است) «شرح ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۴۶۸».

۲. نفی حرکت های رفورمیست و فورمالیسم FORMALISM (ظاهر پرستی و ظاهر سازی) که تنها به ظاهر سازی و ریا کاری توجّه دارند.

۳. نفی: دپراتیزه DEPRATISE (انحراف افکار عمومی)

۳۹

أَقُولُ: إِنَّ فِي هذَا الْكلام الا دنى من مواقع الا حسان ما لا تبلغه، مواقع الاستحسان، و إن حظ العجب منه أكثر من حظ العجب به، و فيه مع الحال التي و صفنا زوائد من الفصاحة، لا يقوم بها لسان، و لا يطلع فجها إنسان، و لا يعرف ما أقول إلا من ضرب في هذه الصناعة بحق، و جرى فيها على عرق، «وَ ما يَعْقِلُها إلا الْعالِمُونَ». و من هذه الخطبة

حقیقة الضلال و ضرورة التقوی

شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ،، ساعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَ طَالِبٌ بَطِي ءٌ رَجا، وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوى، الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ، عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ إِلَيْها مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ. هَلَكَ مَنِ ادَّعَى، وَ خابَ مَنِ افْتَرى. مَنْ أَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ، وَ كَفى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أنْ لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ، لاَ يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ، وَ لاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ، وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ، وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ، وَ لاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلا رَبَّهُ، وَ لاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلا نَفْسَهُ(ذنبه) .

۱۷- و من كلام لهعليه‌السلام

اجتماعی، سیاسی، علمی، قضایی

فِي صِفَةِ مَن يَتَصَدَى لِلْحُكْمِ بَيْنَ الا مة وَ لَيْسَ لِذلكَ بِأَهْلٍ

معرفة اشقی الناس

إنَّ أَبْغَضَ الْخَلاَئِقِ إِلى اللَّهِ رَجُلاَنِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إلى نَفْسِهِ؛ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، مَشْغُوفٌ بِكَلاَمِ بِدْعَةٍ وَ دُعَأِ ضَلاَلَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضَالُّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ، مُضِلُّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ، رَهْنٌ(رهین) بِخَطِيئَتِهِ، وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً، مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الْأُمَّةِ، غَارٌ فِي أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ، عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ، قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِما وَ لَيْسَ بِهِ، بَكَّرَ(بكر) فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ، مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ، حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَأٍ آجِنٍ، وَ اَكْتَثَرَ(اَكْتَنَزَ) مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ.

نفسیة ادعیاء القضاء

جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلى غَيْرِهِ، فَإنْ نَزَلَتْ بِهِ إحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَها حَشْوا رَثّا مِنْ رَأْيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ، فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْكَبُوتِ.

لاَ يَدْرِي أَصابَ أَمْ أَخْطَأَ؛ فَإنْ أَصابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ، وَ إنْ أَخْطَأَ رَجا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ، جَاهِلٌ خَبّاطُ جَهَالاَتٍ، عَاشٍ رَكّابُ عَشَواتٍ، لَمْ يَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ، يَذْرِى الرِّواياتِ إذْرأَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ، لاَ مَلِي ءٌ وَ اللَّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ وَ لا هُوَ أَهْلٌ لِما فُوِّضَ إلَيْهِ لاَ يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَي ءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ، وَ لا يَرى أَنَّ مِنْ وَرَأِ مَا بَلَغَ مِنْهُ مَذْهَبا

۴۰