نهج البلاغه

نهج البلاغه9%

نهج البلاغه نویسنده:
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 648

نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 648 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 449925 / دانلود: 31118
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه

نهج البلاغه

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

اگر بنا بود كه چيزى به خاطر طول و عرض و توانمندى و سربلندى از پذيرفتن امانت سرباز زند آنان بودند، امّا از كيفر الهى ترسيدند، و از عواقب تحمّل امانت آگاهى داشتند، كه ناتوان تر از آنها آگاهى نداشت، و آن انسان است، كه خدا فرمود: «همانا انسان ستمكار نادان است»

دانش الهى

همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام مى دهند، كه دقيقا بر اعمال آنها آگاه است، و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضأ شما مردم گواه او، و اندام شما سپاهيان او، روان و جانتان جاسوسان او، و خلوت هاى شما بر او آشكار است.

ترجمه خطبه ۲۰۰

(اين سخنرانى پس از جنگ صفّين در شهر كوفه در سال ۳۸ هجرى ايراد شد)

سياست دروغين معاويه

سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، امّا معاويه حيله گر و جنايتكار است،(۱) اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك ترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است، «روز رستاخيز در دست هر حيله گرى پرچمى است كه با آن شناخته مى شود.» به خدا سوگند، من با فريب كارى غافلگير نمى شوم، و با سخت گيرى ناتوان نخواهم شد.

ترجمه خطبه ۲۰۱

(این سخنرانی بر منبر مسجد کوفه، ایراد شد.)

راه روشن حق

اى مردم! در راه راست، از كمى روندگان نهراسيد، زيرا اكثريّت مردم بر گرد سفره اى جمع شدند كه سيرى آن كوتاه، و گرسنگى آن طولانى است.

اى مردم! همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى باشند، چنانكه شتر ماده ثمود را يك نفر دست و پا بريد، امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند.

خداوند سبحان مى فرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند»

سرزمين آنان چونان آهن گداخته اى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت، اى مردم! آن كس كه از راه آشكار برود به آب مى رسد، و هر كس از راه راست منحرف شود سرگردان مى ماند.

ترجمه خطبه ۲۰۲

(درد دل امامعليه‌السلام با پیغپمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام دفن فاطمهعليهم‌السلام )

شكوه ها از ستمكارى امت

سلام بر تو اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! سلامى از طرف من دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است! اى پيامبر خدا! صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمهعليه‌السلام كم شده، و توان خويشتندارى ندارم، اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده، و سنگينى مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است. اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو، ميان سينه و گردنم پرواز كرد،

_____________________

۱. اشاره به سیاست دماگوژی DEMAGOGY (عوام فریبی) کسی که برای رسیدن به اهداف خود، خود را طرفدار مردم جلوه می دهد.

۳۰۱

نَفْسُكَ.«فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» . فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ، وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ؛ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ، لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ.

۲۰۳- و من كلام لهعليه‌السلام

اخلاقی

طلب الآخرة

أَيُّهَا اَلنَّاسُ، إِنَّمَا اَلدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ، وَ اَلْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ، وَ لاَ تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ، وَ أَخْرِجُوا مِنَ اَلدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ، فَفِيهَا اُخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ. إِنَّ اَلْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ اَلنَّاسُ: مَا تَرَكَ؟ وَ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ: مَا قَدَّمَ؟ لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ! فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً، وَ لاَ تُخْلِفُوا كُلاًّ فَيَكُونَ فَرْضاً عَلَيْكُمْ.

۲۰۴- و من كلام لهعليه‌السلام

اخلاقی

(كان كثيراً ما ينادي به أصحابه)

الاستعداد للآخرة

تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ! فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ، وَ أَقِلُّوا اَلْعُرْجَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا، وَ اِنْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ اَلزَّادِ، فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَؤُوداً، وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً، لاَ بُدَّ مِنَ اَلْوُرُودِ عَلَيْهَا، وَ اَلْوُقُوفِ عِنْدَهَا. وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَلاَحِظَ اَلْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ دَانِيَةٌ(دائیه) ، وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ، وَ قَدْ دَهَمَتْكُمْ فِيهَا مُفْظِعَاتُ اَلْأُمُورِ، وَ مُعْضِلاَتُ(مضلعات) اَلْمَحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلاَئِقَ اَلدُّنْيَا وَ اِسْتَظْهِرُوا بِزَادِ اَلتَّقْوَى(الآخرة).

و قد مضى شي‏ء من هذا الكلام فيما تقدم بخلاف هذه الرواية.

۲۰۵- و من کلام لهعليه‌السلام

كلم به طلحة و الزبير بعد بيعته بالخلافة و قد عتبا عليه من ترك مشورتهما و الاستعانة في الأمور بهما

اعتقادی، سیاسی

مواجهة قادة الناکثین

لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً، وَ أَرْجَأْتُمَا كَثِيراً. أَ لاَ تُخْبِرَانِي، أَيُّ شَيْ‏ءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ؟ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ اِسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ؟ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ، أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ! وَ اَللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي اَلْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ، وَ لاَ فِي اَلْوِلاَيَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي

۳۰۲

«پس همه ما از خداييم و به خدا باز مى گرديم.»

پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسيد، از اين پس اندوه من جاودانه، و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه خدا خانه زندگى تو را براى من برگزيند.

به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمهعليه‌السلام بپرس، و احوال اندوهناك ما را از خبر گير، كه هنوز روزگارى سپرى نشده، و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده اى كه از روى خشنودى يا خسته دلى سلامى نمى كند، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نيست، و اگر در كنار قبرت مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.

ترجمه خطبه ۲۰۳

آخرت گرايى

اى مردم! دنيا سراى گذرا و آخرت خانه جاويدان است. پس، اگر از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه توشه برگيريد، و پرده هاى خود را در نزد كسى كه بر اسرار شما آگاه است پاره نكنيد.(۱) پيش از آن كه بدن هاى شما از دنيا خارج گردد، دل هايتان را خارج كنيد، شما را در دنيا آزموده اند، و براى غير دنيا آفريده اند.

كسى كه بميرد، مردم مى گويند «چه باقى گذاشت»، امّا فرشتگان مى گويند «چه بيش فرستاد؟»

خدا پدرانتان را بيامرزد، مقدارى از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقى ماند، و همه را براى وارثان مگذاريد كه پاسخگويى آن بر شما واجب است.

ترجمه خطبه ۲۰۴

(همواره امام ياران خود را اينگونه پند مى داد)

آمادگى براى سفر آخرت

آماده حركت شويد، خدا شما را بيامرزد، كه بانگ كوچ را سردادند.

وابستگى به زندگى دنيارا كم كنيد، و با زاد و توشه نيكو به سوى آخرت باز گرديد، كه پيشاپيش شما گردنه اى سخت و دشوار، و منزلگاههايى ترسناك وجود دارد، كه بايد در آنجاها فرود آييد، و توقف كنيد. آگاه باشيد، كه فاصله نگاههاى مرگ بر شما كوتاه، و گويا چنگالهايش را در جان شما فرو برده است. كارهاى دشوار دنيا مرگ را از يادتان برده، و بلاهاى طاقت فرسا آن را از شما پنهان داشته است، پس پيوندهاى خود را با دنيا قطع كنيد، و از پرهيزكارى كمك بگيريد.

(قسمتى از اين سخن در خطبه هاى پيش با كمى تفاوت نقل شد)

ترجمه خطبه ۲۰۵

(طلحه و زبير پس از بيعت با امامعليه‌السلام اعتراض كردند كه چرا در امور كشور با آنان مشورت نكرده و از آنها كمك نگرفته است. امامعليه‌السلام فرمود: )

برخورد قاطعانه با سران ناكثين (طلحه و زبير)

به اندك چيزى خشمناك شديد، و خوبيهاى فراوان را از ياد برديد، ممكن است به من خبر دهيد كه كدام حقى را از شما باز داشته ام؟ يا كدام سهم را براى خود برداشته ام؟ و بر شما ستم كردم؟ و كدام شكايت حقى پيش من آورده شده كه ضعف نشان دادم؟ و كدام فرمان الهى را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پيموده ام؟

بخدا سوگند! من به خلافت رغبتى نداشته، و به ولايت بر شما علاقه اى نشان نمى دادم، و اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت كرديد، و آن را بر من تحميل کردید.

_____________________

۱. یعنی نافرمانی و گناه نکنید.

۳۰۳

إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا، وَ أَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا اِسْتَنَّ اَلنَّبِيُّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذَلِكَ إِلَى رَأْيِكُمَا، وَ لاَ رَأْيِ غَيْرِكُمَا، وَ لاَ وَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ، فَأَسْتَشِيرَكُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ: وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا، وَ لاَ عَنْ غَيْرِكُمَا. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ اَلْأُسْوَةِ، فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لاَ وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي، بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قَدْ فُرِغَ مِنْهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا فِيمَا قَدْ فَرَغَ اَللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ، وَ أَمْضَى فِيهِ حُكْمَهُ، فَلَيْسَ لَكُمَا، وَ اَللَّهِ عِنْدِي وَ لاَ لِغَيْرِكُمَا فِي هَذَا عُتْبَى. أَخَذَ اَللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ، وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ اَلصَّبْرَ. ثم قالعليه‌السلام : رَحِمَ اَللَّهُ رَجُلاً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.

۲۰۶- و من كلام لهعليه‌السلام

(و قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم بصفين)

الاخلاق فی الحرب

إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ، كَانَ أَصْوَبَ فِي اَلْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِي اَلْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ: اَللَّهُمَّ اِحْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ، وَ اِهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ اَلْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ يَرْعَوِيَ عَنِ اَلْغَيِّ وَ اَلْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.

۲۰۷- و من كلام لهعليه‌السلام

(في بعض أيام صفين و قد رأى الحسن ابنهعليه‌السلام يتسرع إلى الحرب)

اعتقادی

ضرورة حفظ الامامة

اِمْلِكُوا عَنِّي هَذَا اَلْغُلاَمَ لاَ يَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَيْنِ - يَعْنِي اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَعليهما‌السلام - عَلَى اَلْمَوْتِ لِئَلاَّ يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

أقول: قولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم «املكوا عني هذا الغلام» من أعلى الكلام و أفصحه.)

۲۰۸- و من كلام لهعليه‌السلام

(قاله لما اضطرب عليه أصحابه في أمر الحكومة)

سیاسی

الانزعاج من عصیان الکوفیین

أَيُّهَا اَلنَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ، حَتَّى نَهِكَتْكُمُ اَلْحَرْبُ، وَ قَدْ، وَ اَللَّهِ، أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ، وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ. لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً، فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَأْمُوراً، وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً، فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَنْهِيّاً، وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ اَلْبَقَاءَ، وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ!.

۳۰۴

روزى كه خلافت به من رسيد در قرآن نظر دوختم، هر دستورى كه داده، و هر فرمانى كه فرموده پيروى كردم، به راه و رسم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقتدا كردم. پس هيچ نيازى به حكم و راى شما و ديگران ندارم، هنوز چيزى پيش نيامده كه حكم آن را ندانم، و نياز به مشورت شما. و ديگر برادران مسلمان داشته باشم، اگر چنين بود از شما و ديگران رويگردان نبودم.

و اما اعتراض شما كه چرا با همه به تساوى رفتار كردم، اين روشى نبود كه به راى خود، و يا با خواسته دل خود انجام داده باشم، بلكه من و شما اين گونه رفتار را از دستورالعملهاى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آموختيم، كه چه حكمى آورد؟ و چگونه آن را اجرا فرمود؟ پس در تقسيمى كه خدا به آن فرمان داد به شما نيازى نداشتم.

سوگند به خدا! نه شما، و نه ديگران را بر من حقى نيست كه زبان به اعتراض گشايند. خداوند قلبهاى شما و ما را به سوى حق هدايت فرمايد، و شكيبايى و استقامت را به ما و شما الهام كند!.(۱)

(سپس فرمود:) خدا رحمت كند آن كس را كه حقى را بنگرد و يارى كند، يا ستمى مشاهده كرده آن را نابود سازد، كه خداوند حق را يارى مى كند تا به صاحبش برگرداند.

ترجمه خطبه ۲۰۶

(امامعليه‌السلام در جنگ صفّين شنيد كه ياران او شاميان را دشنام مى دهند فرمود)(۲)

اخلاق در جنگ

من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را تعريف و حالات آنان را بازگو مى كرديد به سخن راست نزديك تر، و عذرپذيرتر بوديد، خوب بود بجاى دشنام آنان مى گفتيد: خدايا! خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند، و آنان كه با حق مى ستيزند پشيمان شده به حق باز گردند.

ترجمه خطبه ۲۰۷

(در يكى از روزهاى نبرد صفّين، امام حسنعليه‌السلام را ديد كه به سرعت در لشكر دشمن در حال پيشروى است فرمود:)

ضرورت حفظ امامت

اين جوان را نگه داريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسينعليهما‌السلام را دريابد. نكند با مرگ آنها نسل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين برود!

می گویم : (جمله «اين جوان را نگه داريد» در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است)

ترجمه خطبه ۲۰۸

(هنگام شورش ياران پيرامون حكميّت فرمود: )

نكوهش از نافرمانى كوفيان

اى مردم! همواره كار من با شما به دلخواه من بود تا آن كه جنگ شما را ناتوان كرد. به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت و جمعى را گذاشت، براى دشمنانتان نيز كوبنده تر بود. من ديروز فرمانده و امير شما بودم، ولى امروز فرمانم مى دهند، ديروز باز دارنده بودم كه امروز مرا باز مى دارند، شما زنده ماندن را دوست داريد، و من نمى توانم شما را به راهى كه دوست نداريد، اجبار كنم.

_____________________

۱. اشاره به علم: اینسپیرینک INSPIRING (الهام شناسی)

۲. دشنام دهندگان، حجر بن عدی و عمرو بن حمق بودند. (پاورقی شرح خویی، ج ۱۳، ص ۸۳ و ۹۴)

۳۰۵

۲۰۹- و من کلام لهعليه‌السلام

بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي - و هو من أصحابه - يعوده فلما رأى سعة داره قال:

اخلاقی، اجتماعی

استخدام الدّنیا فی طریق للآخرة

مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ اَلدَّارِ فِي اَلدُّنْيَا، وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي اَلْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ؟ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَةَ: تَقْرِي فِيهَا اَلضَّيْفَ، وَ تَصِلُ فِيهَا اَلرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ مِنْهَا اَلْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَةَ.

فَقَالَ لَهُ اَلْعَلاَءُ: يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ. قَالَ: وَ مَا لَهُ؟ قَالَ: لَبِسَ اَلْعَبَاءَةَ وَ تَخَلَّى عَنِ اَلدُّنْيَا. قَالَ: عَلَيَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ:

نقد الرهبنة

يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اِسْتَهَامَ بِكَ اَلْخَبِيثُ! أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟! أَ تَرَى اَللَّهَ أَحَلَّ لَكَ اَلطَّيِّبَاتِ، وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اَللَّهِ مِنْ ذَلِكَ!.

قَالَ: يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ!.

قَالَ؛ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اَللَّهَتَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ اَلنَّاسِ، كَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!.

۲۱۰- و من كلام لهعليه‌السلام

و قد سأله سائل عن أحاديث البدع و عما في أيدي الناس من اختلاف الخبر فقالعليه‌السلام:

علمی

انواع الأحادیث الرائجة

إِنَّ فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً، وَ صِدْقاً وَ كَذِباً، وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَ عَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهْماً. وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَلَى عَهْدِهِ، حَتَّى قَامَ خَطِيباً، فَقَالَ: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ» .

اقسام الرّواة

وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:

الاؤل - المنافقون

رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ، لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ، يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ وَلَقِفَ عَنْهُ، فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ، وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ بِالزُّورِ وَ اَلْبُهْتَانِ، فَوَلَّوْهُمُ اَلْأَعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ(حملوهم) حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ

۳۰۶

ترجمه خطبه ۲۰۹

(پس از جنگ بصره بر علأ بن زياد وارد شد كه از ياران امام بود. وقتى خانه بسيار مجلّل و وسيع او را ديد، فرمود)

روش استفاده از دنيا

با اين خانه وسيع در دنيا چه مى كنى؟ در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى!؟.

آرى! اگر بخواهى مى توانى با همين خانه به آخرت برسى! در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مى توانى برسی. (علأ گفت: از برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مى كنم. فرمود چه شد او را؟ گفت عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است: امامعليه‌السلام فرمود او را بياوريد، وقتى آمد به او فرمود:)

برخورد با تفكّر ترك دنيا

اى دشمنك خويش! شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى كنى؟ تو مى پندارى كه خداوند نعمت هاى پاكيزه اش را حلال كرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.

(عاصم گفت، اى امير مؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار به سر مى برى؟ امام فرمود)

واى بر تو! من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

ترجمه خطبه ۲۱۰

(شخصى از احاديث بدعت آور، و گوناگونى كه در ميان مردم رواج داشت پرسيد امام فرمود)

اقسام احاديث رواج يافته

احاديثى كه در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ،(۱) هم عام هم خاص،(۲) هم محكم هم متشابه،(۳) هم احاديثى كه بدرستى ضبط گرديده و هم احاديثى كه با ظن و گمان روايت شده.

در روزگار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد كه ايستاد و خطابه ايراد كرد و فرمود: «هر كس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جايگاه او پر از آتش است»

اقسام راويان حديث

افرادى كه حديث نقل مى كنند چهار دسته اند، كه پنجمى ندارد؛

اول- منافقان نفوذى

نخست منافقى كه تظاهر به ايمان مى كند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مى ترسد و نه از آن دورى مى جويد و از روى عمد دروغ به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت مى دهد.

اگر مردم مى دانستند كه او منافق دروغگو است، از او نمى پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمى كردند، اما با ناآگاهى مى گويند او از اصحاب پيامبر است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده، و از او گرفته است، پس حديث دروغين او را قبول مى كنند.

در صورتى كه خدا تو را از منافقين آنگونه كه لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را براى تو بيان داشت. آنان پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند، و بر گردن مردم سوار گرديدند،

_____________________

۱. ناسخ آیه ای است که حکم آیه دیگر را باطل کرده و آن را منسوخ (باطل شده) نامند.

۲. عام، لفظ فراگیر، و خاص، لفظی که شامل چیز خاصّ یا فرد خاصّی می شود.

۳. محکم، آیه ای را گویند که حکم آن استوار و بر همه روشن است، امّا متشابه، آیه ای است که ممکن است چند معنا داشته باشد و معنای واقعی آن روشن نیست.

۳۰۷

اَلنَّاسِ، فَأَكَلُوا بِهِمُ اَلدُّنْيَا، وَ إِنَّمَا اَلنَّاسُ مَعَ اَلْمُلُوكِ وَ اَلدُّنْيَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اَللَّهُ، فَهَذَا أَحَدُ اَلْأَرْبَعَةِ.

الثانی - المخطئون

وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِيهِ، وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدَيْهِ، وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ، وَ يَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَلَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذَلِكَ لَرَفَضَهُ!

الثالث - الجاهلون بالحدیث

وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ، وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ‏ءٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ، فَحَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ، وَ لَمْ يَحْفَظِ اَلنَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَ لَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.

الرابع - الحفّاظ الصادقون

وَ آخَرُ رَابِعٌ، لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اَللَّهِ، وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ، وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ لَمْ يَهِمْ، بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَا سَمِعَهُ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ، فَهُوَ حَفِظَ اَلنَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَ حَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَ عَرَفَ اَلْخَاصَّ وَ اَلْعَامَّ، وَ اَلْمُحْكَمَ وَ اَلْمُتَشَابِهَ، فَوَضَعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مَوْضِعَهُ.

انواع صحابة رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اَلْكَلاَمُ لَهُ وَ جْهَانِ: فَكَلاَمٌ خَاصٌّ، وَ كَلاَمٌ عَامٌّ فَيَسْمَعُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ مَا عَنَى اَللَّهُ،سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لاَ مَا عَنَى رَسُولُ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَيَحْمِلُهُ اَلسَّامِعُ، وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ، وَ مَا قُصِدَ بِهِ، وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ. وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي‏ءَ اَلْأَعْرَابِيُّ وَ اَلطَّارِئُ، فَيَسْأَلَهُعليه‌السلام حَتَّى يَسْمَعُوا، وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فِي اِخْتِلاَفِهِمْ، وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ.

۲۱۱- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، علمی

عجائب الخلقة

وَ كَانَ مِنِ اِقْتِدَارِ جَبَرُوتِهِ، وَ بَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ اَلْبَحْرِ اَلزَّاخِرِ اَلْمُتَرَاكِمِ اَلْمُتَقَاصِفِ، يَبَساً جَامِداً، ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ أَطْبَاقاً، فَفَتَقَهَا سَبْعَ سَمَاوَاتٍ بَعْدَ اِرْتِتَاقِهَا، فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ، وَ قَامَتْ عَلَى حَدِّهِ وَ أَرْسَى أَرْضاً يَحْمِلُهَا اَلْأَخْضَرُ اَلْمُثْعَنْجِرُ، وَ اَلْقَمْقَامُ اَلْمُسَخَّرُ(المسجّر) ، قَدْ ذَلَّ لِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ، وَ وَقَفَ اَلْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ. وَ جَبَلَ جَلاَمِيدَهَا، وَ نُشُوزَ مُتُونِهَا

۳۰۸

و به وسيله آنان به دنيا رسيدند، همانا مردم هم با سلاطين و دنيا هستند، مگر آن كس كه خدا او را حفظ كند، اين يكى از آنچه ار گروه است.

دوم- اشتباه كار

دوم كسى كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيزى را به اشتباه شنيده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نكرده است، و با توهّم چيزى را گرفته، امّا از روى عمد دروغ نمى گويد. آنچه در اختيار دارد روايت كرده و به آن عمل مى كند و مى گويد: من از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را شنيده ام. اگر مسلمانان بدانند كه او اشتباه كرده، و غير واقعى پنداشته، از او نمى پذيرفتند، خودش هم اگر آگاهى مى يافت كه اشتباه كرده آن را رها مى كرد.

سوّم- ناآگاهانى كه حديث شناس نيستند

و سومى شخصى كه شنيده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به چيزى امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهى كرد و او نمى داند، يا شنيد كه چيزى را نهى كرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهى ندارد، پس نسخ شده را حفظ كرد ولى ناسخ را نمى داند. اگر بداند كه حديث او منسوخ است تركش مى كند، و اگر مسلمانان نيز مى دانستند روايت او نسخ شده، آن را ترك مى كردند.

چهارم- حافظان راست گفتار

دسته چهارم، آن كه نه به خدا دروغ مى بندد و نه به پيامبرش دروغ نسبت مى دهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشمن دارد.

در آنچه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده اشتباه نكرده، بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است، و آن چنان كه شنيده بدون كم و كاست نقل مى كند. پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل كرده، و منسوخ را فهميده و از آن دورى جسته، خاص و عام، محكم و متشابه، را شناخته، هر كدام را در جاى خويش قرار داده است.

اقسام اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گاهى سخنى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داراى دو معنا بود، سخنى عام، و سخنى خاص، كسى آن را مى شنيد كه مقصود خدا و پيامبرش را از آن كلام نمى فهميد، پس به معناى دلخواه خود تفسير مى كرد، و بدون آن كه معناى واقعى آن را بداند، كه براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنين گفته شد، حفظ و نقل مى كرد. همه ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان نبودند كه از او چيزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست كنند تا آنجا كه عدّه اى دوست داشتند عربى بيابانى يا سؤال كننده اى از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مى گذشت مى پرسيدم، و حفظ مى كردم. پس اين است علل اختلاف رواياتى كه در ميان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روايات در نقل حديث.

ترجمه خطبه ۲۱۱

شگفتی آفرینش پدیده ها

از نشانه هاى توانايى و عظمت خدا، و شگفتى ظرافت هاى صنعت او آن است كه از آب درياى موج زننده، و امواج فراوان شكننده، خشكى آفريد، و به طبقاتى تقسيم كرد، سپس طبقه ها را از هم گشود، و هفت آسمان را آفريد، كه به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازه هاى معيّن استوار شدند.

و زمين را آفريد كه دريايى سبز رنگ و روان آن را بر دوش مى كشد.

زمين در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شكوه پروردگارى تسليم است، و آب روان از ترس او ايستاد. سپس صخره ها، تپه ها، و كوه هاى بزرگ را آفريد،

۳۰۹

وَ أَطْوَادِهَا، فَأَرْسَاهَا فِي مَرَاسِيهَا، وَ أَلْزَمَهَا قَرَارَاتِهَا، فَمَضَتْ رُؤُوسُهَا فِي اَلْهَوَاءِ، وَ رَسَتْ أُصُولُهَا فِي اَلْمَاءِ، فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا، وَ أَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِي مُتُونِ أَقْطَارِهَا وَ مَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا، فَأَشْهَقَ قِلاَلَهَا، وَ أَطَالَ أَنْشَازَهَا، وَ جَعَلَهَا لِلْأَرْضِ عِمَاداً، وَ أَرَّزَهَا فِيهَا أَوْتَاداً، فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مِنْ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا، أَوْ تَسِيخَ بِحِمْلِهَا، أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا، وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَكْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً، وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً! فَوْقَ بَحْرٍ لُجِّيٍّ رَاكِدٍ لاَ يَجْرِي، وَ قَائِمٍ لاَ يَسْرِي، تُكَرْكِرُهُ اَلرِّيَاحُ اَلْعَوَاصِفُ، وَ تَمْخُضُهُ اَلْغَمَامُ اَلذَّوَارِفُ؛( إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى) .(۱)

۲۱۲- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی

حث الأمة علی حرب اهل الشام

اَللَّهُمَّ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِكَ سَمِعَ مَقَالَتَنَا اَلْعَادِلَةَ غَيْرَ اَلْجَائِرَةِ، وَ اَلْمُصْلِحَةَ غَيْرَ اَلْمُفْسِدَةِ، فِي اَلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا، فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلاَّ اَلنُّكُوصَ عَنْ نُصْرَتِكَ، وَ اَلْإِبْطَاءَ عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ. فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ اَلشَّاهِدِينَ شَهَادَةً، وَ نَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا أَسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سمَاوَاتِكَ، ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ اَلْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ، وَ اَلْآخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ.

۲۱۳- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی

معرفة الله

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ اَلْمَخْلُوقِينَ، اَلْغَالِبِ لِمَقَالِ اَلْوَاصِفِينَ، اَلظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِيرِهِ لِلنَّاظِرِينَ، وَ اَلْبَاطِنِ بِجَلاَلِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ اَلْمُتَوَهِّمِينَ. اَلْعَالِمِ بِلاَ اِكْتِسَابٍ وَ لاَ اِزْدِيَادٍ، وَ لاَ عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، اَلْمُقَدِّرِ لِجَمِيعِ اَلْأُمُورِ بِلاَ رَوِيَّةٍ وَ لاَ ضَمِيرٍ، اَلَّذِي لاَ تَغْشَاهُ اَلظُّلَمُ، وَ لاَ يَسْتَضِي‏ءُ بِالْأَنْوَارِ، وَ لاَ يَرْهَقُهُ لَيْلٌ، وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ نَهَارٌ، لَيْسَ إِدْرَاكُهُ بِالْإِبْصَارِ، وَ لاَ عِلْمُهُ بِالْإِخْبَارِ.

و منها في ذكر النبيصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

برکات النبی المصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الاِصْطِفَاءِ، فَرَتَقَ بِهِ اَلْمَفَاتِقَ، وَ سَاوَرَ بِهِ اَلْمُغَالِبَ، وَ ذَلَّلَ بِهِ اَلصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ اَلْحُزُونَةَ، حَتَّى سَرَّحَ اَلضَّلاَلَ، عَنْ يَمِينٍ وَ شِمَالٍ.

_____________________

۱- نازعات ۲۶

۳۱۰

آنها را در جايگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشيد.

پس كوه ها در هوا و ريشه هاى آن در آب رسوخ كرد، كوه ها از جاهاى پست و هموار سر بيرون كشيده و كم كم ارتفاع يافتند، و ريشه آن در دل زمين ريشه دوانيد، قلّه ها سر به سوى آسمان بر افراشت، و نوك آنها را طولانى ساخت تا تكيه گاه زمين، و ميخ هاى نگهدارنده آن باشد. سپس زمين با حركات شديدى كه داشت آرام گرفت، تا ساكنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمين است سقوط نكند، يا از جاى خويش منتقل نگردد.(۱)

پس پاك و منزّه است خدايى كه زمين را در ميان آن همه از امواج نا آرام، نگه داشت، و پس از رطوبت آن را خشك ساخت، و آن را جايگاه زندگى مخلوقات خود گردانيد، و چون بسترى بر ايشان بگستراند، بر روى دريايى عظيم و ايستاده اى كه روان نيست و تنها بادهاى تند آن را بر هم مى زند، و ابرهاى پرباران آن را مى جنباند «و توجه به اين شگفتى ها درس عبرتى است براى كسى كه بترسد»

ترجمه خظیه ۲۱۲

بسيج مردم براى جنگ با شاميان

خدايا! هر كدام از بندگان تو، كه سخن عادلانه دور از ستمكارى، و اصلاح كننده دور از فسادانگيزى ما را نسبت به دين و دنيا شنيد، و پس از شنيدن سر باز زد، و از يارى كردنت باز ايستاد، و در گرامى داشتن دين تو درنگ كرد، ما تو را بر ضد او به گواهى مى طلبيم.

اى خدايى كه از بزرگ ترين گواهانى و تمام موجوداتى كه در آسمانها و زمين سكونت دادى! همه را بر ضد او به گواهى دعوت مى كنيم با اينكه تو از يارى او بى نيازى، و او را به كيفر گناهانش گرفتار خواهى كرد.

ترجمه خطبه ۲۱۳

خدا شناسى

سپاس خداوندى را سزاست كه از شباهت داشتن به پديده ها برتر و از تعريف وصف كنندگان والاتر است. با تدبير شگفتى آورش بر همه بينندگان آشكار، و با بزرگى عزّتش، بر همه فكرهاى انديشمندان پنهان است.

داناست، نه آن كه آگاهى او از جايى گرفته شده يا در حال فزونى باشد و يا از كسى فراگيرد؛

اداره كننده سراسر نظام آفرينش است بى آنكه نيازى به فكر كردن يا انديشه درونى داشته باشد، خدايى كه تاريكى ها او را پنهان نسازد، و از نورها روشنى نگيرد، شب او را نپوشاند، و روز بر او نمى گذرد؛ نه بينايى او از راه ديدگان، و نه علم او از راه اطلاعات و اخبار است.

(قسمتى از اين سخنرانى پيرامون پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است)

ويژگى هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

خدا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با روشنايى اسلام فرستاد، و در گزينش، او را بر همه مقدّم داشت، با بعثت او شكاف ها را پر، و سلطه گران پيروز را در هم شكست، و سختى ها را آسان، و ناهموارى ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهى را از چپ و راست تار و مار كرد.

_____________________

۱. در این سخنرانی و خطبه های دیگر، امامعليه‌السلام به حرکت زمین، صدها سال قبل از کشف این حقیقت توسّط دانشمندان رشته ژئوفیزیک GEOPHYSICS (علم اوضاع بیرونی و طبیعی) و ژئولوژی GEOLOGY (زمین شناسی) آشکارا اشاره فرمود.

۳۱۱

۲۱۴- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، اخلاقی

معرفة الرسول الاعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَ حَكَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ، كُلَّمَا نَسَخَ اَللَّهُ اَلْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ، وَ لاَ ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ. أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَسُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلاً، وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً. وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اَللَّهِسُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى اَلْأَلْسِنَةِ وَ يُثَبِّتُ اَلْأَفْئِدَةَ. فِيهِ كِفَاءٌ لِمُكْتَفٍ، وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ.

منزلة العلماء

وَ اِعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اَللَّهِ اَلْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ، يَصُونُونَ مَصُونَهُ، وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ. يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلاَيَةِ، وَ يَتَلاَقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ، وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ، وَ يَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ، لاَ تَشُوبُهُمُ اَلرِّيبَةُ، وَ لاَ تُسْرِعُ فِيهِمُ اَلْغِيبَةُ. عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلاَقَهُمْ، فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ، وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ، فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ اَلْبَذْرِ يُنْتَقَى، فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى، قَدْ مَيَّزَهُ اَلتَّخْلِيصُ، وَ هَذَّبَهُ اَلتَّمْحِيصُ.

نصائح الخالدة

فَلْيَقْبَلِ اِمْرُؤٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَ لْيَنْظُرِ اِمْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ. فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَ أَصَابَ سَبِيلَ اَلسَّلاَمَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ اَلْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ، وَ اِسْتَفْتَحَ اَلتَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ اَلْحَوْبَةَ، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى اَلطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ اَلسَّبِيلِ.

۲۱۵- و من دعاء لهعليه‌السلام

معنوی

(کان یدعوا به کثیراً)

ثناء و دعاء

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لاَ سَقِيماً، وَ لاَ مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ، وَ لاَ مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لاَ مَقْطُوعاً دَابِرِي، وَ لاَ مُرْتَدّاً عَنْ دِينِي، وَ لاَ مُنْكِراً لِرَبِّي، وَ لاَ مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لاَ مُلْتَبِساً عَقْلِي، وَ لاَ مُعَذَّباً بِعَذَابِ اَلْأُمَمِ مِنْ قَبْلِي. أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي. لَكَ اَلْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لاَ حُجَّةَ لِي، وَ لاَ أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لاَ أَتَّقِيَ إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي. اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ فِي غِنَاكَ، أَوْ أَضِلَّ فِي هُدَاكَ، أَوْ أُضَامَ فِي سُلْطَانِكَ، أَوْ أُضْطَهَدَ وَ اَلْأَمْرُ لَكَ! اَللَّهُمَّ اِجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي، وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي! اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، أَوْ أَنْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، أَوْ تَتَابَعَ بِنَا أَهْوَاؤُنَا دُونَ اَلْهُدَى اَلَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ!.

۳۱۲

ترجمه خطبه ۲۱۴

شناخت پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گواهى مى دهم كه خدا عدل است و دادگر، و دادرسى جدا كننده حق و باطل، و گواهى مى دهم كه محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده او سرور مخلوقات است. هر گاه آفريدگان را به دو دسته كرد او را در بهترين آنها قرار داد، در خاندان او نه زناكار و نه مردم بدكار است. آگاه باشيد! خداوند براى خوبى ها مردمى، و براى حق ستون هاى استوارى، و براى اطاعت نگهدارنده اى قرار داد. هر گامى كه در اطاعت بر مى داريد، ياورى از طرف خداى سبحان وجود دارد كه زبان ها به نيروى آنها سخن مى گويند، و دل ها با كمك آنها استوارند، براى يارى طلبان ياور، و براى شفا خواهان شفا دهنده اند.

ارزش دانشمندان الهى

بدانيد! بندگانى كه نگاه دار علم خداوندند، و آن را حفظ مى كنند، و چشمه هاى علم الهى را جوشان مى سازند، با دوستى خدا با يكديگر پيوند داشته و يكديگر را ديدار مى كنند.

جام محبّت او را به همديگر مى نوشانند، و از آبشخور علم او سيراب مى گردند. شك و ترديد در آنها راه نمى يابد، و از يكديگر بدگويى نمى كنند. سرشت و اخلاقشان با اين ويژگى ها شكل گرفته است، و بر اين اساس تمام دوستيها و پيوندهايشان استوار است. آنان، چونان بذرهاى پاكيزه اى هستند كه در ميان مردم گزينش شده، آنها را براى كاشتن انتخاب و ديگران را رها مى كنند. با آزمايش هاى مكرّر امتياز يافتند، و با پاك كردن هاى پى در پى خالص گرديدند.

پندهاى جاودانه

پس آدمى بايد اندرزها را بپذيرد، و پيش از رسيدن رستاخيز پرهيزكار باشد، و در كوتاهى روزگارش انديشه كند، و به ماندن كوتاه در دنيا نظر دوزد تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدّل سازد. پس براى جايى كه او را مى برند، و براى شناسايى سراى ديگر تلاش كند. خوشا به حال كسى كه قلبى سالم دارد، خداى هدايتگر را اطاعت مى كند، از شيطان گمراه كننده دورى مى گزيند، با راهنمايى مردان الهى با آگاهى به راه سلامت رسيده، و به اطاعت هدايتگرش بپردازد، و به راه رستگارى پيش از آن كه درها بسته شود، و وسائلش قطع گردد بشتابد، در توبه را بگشايد، و گناهان را از بين ببرد. پس (چنين فردى) به راه راست ايستاده، و به راه حق هدايت شده است.

ترجمه دعا ۲۱۵

(همواره با اين كلمات خدا را مى خواند)

ستايش و نيايش

ستايش خداوندى را سزاست كه شبم را به صبح آورد بى آن كه مرده يا بيمار باشم، نه دردى بر رگ هاى تنم باقى گذارد، و نه به كيفر بدترين كردارم گرفتار كرد، نه بى فرزند و خاندان مانده، و نه از دين خدا روى گردانم، نه منكر پروردگار، نه ايمانم دگرگون، و نه عقلم آشفته، و نه به عذاب امّت هاى گذشته گرفتارم.

در حالى كه صبح كردم كه بنده اى بى اختيار و بر نفس خود ستمكارم. خدايا! بر تو است كه مرا محكوم فرمايى در حالى كه عذرى ندارم، و توان فراهم آوردن چيزى جز آنچه كه تو مى بخشايى ندارم، و قدرت حفظ خويش ندارم جز آن كه تو مرا حفظ كنى. خدايا! به تو پناه مى برم از آن كه در سايه بى نيازى تو، تهي دست باشم، يا در پرتو روشنايى هدايت تو گمراه گردم، يا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، يا خوار و ذليل باشم در حالى كه كار در دست تو باشد!

خدايا جانم را نخستين نعمت گرانبهايى قرار ده كه مى ستانى، و نخستين سپرده اى. قرار ده كه از من باز پس مى گيرى! خدايا! ما به تو پناه مى بريم از آن كه از فرموده تو بيرون شويم، يا از دين تو خارج گرديم، يا هواهاى نفسانى پياپى بر ما فرود آيد، كه از هدايت ارزانى شده از جانب تو سرباز زنيم.

۳۱۳

۲۱۶- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاق اجتماعی

(خطبها بصفین)

الحقوق الاجتماعیّة

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُسُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ اَلْأَشْيَاءِ فِي اَلتَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي اَلتَّنَاصُفِ، لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِسُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لَكِنَّهُسُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى اَلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ اَلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ اَلْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

الحقوق المتبادلة بین القائد و الامّة

ثُمَّ جَعَلَسُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً اِفْتَرَضَهَا لِبَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَسُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُسُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ .فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ، وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ، وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ اَلْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اِخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ اَلْكَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ اَلْجَوْرِ، وَ كَثُرَ اَلْإِدْغَالُ فِي اَلدِّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ اَلسُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَ عُطِّلَتِ اَلْأَحْكَامُ، وَ كَثُرَتْ عِلَلُ اَلنُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ اَلْأَبْرَارُ، وَ تَعِزُّ اَلْأَشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اَللَّهِسُبْحَانَهُ عِنْدَ اَلْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ، وَ حُسْنِ اَلتَّعَاوُنِ عَلَيْهِ. فَلَيْسَ أَحَدٌ -وَ إِنِ اِشْتَدَّ عَلَى رِضَا اَللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي اَلْعَمَلِ اِجْتِهَادُهُ- بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اَللَّهُسُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ اَلطَّاعَةِ لَهُ. وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ اَلنَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ اَلتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ اَلْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَ لَيْسَ اِمْرُؤٌوَ إِنْ عَظُمَتْ فِي اَلْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي اَلدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اَللَّهُ مِنْ حَقِّهِ. وَ لاَ اِمْرُؤٌوَ إِنْ صَغَّرَتْهُ اَلنُّفُوسُ وَ اِقْتَحَمَتْهُ اَلْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ. فَأَجَابَهُ عليه‌السلام رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلاَمٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ اَلثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ فَقَالَ عليه‌السلام :إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اَللَّهِسُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ -لِعِظَمِ ذَلِكَ - كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ، وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ

۳۱۴

ترجمه خطبه ۲۱۶

(از سخنرانيهاى امامعليه‌السلام در صحراى صفّين است)

حقوق اجتماعى

پس از ستايش پروردگار، خداوند سبحان، براى من، بر شما به جهت سرپرستى حكومت، حقّى قرار داده، و براى شما همانند حق من، حقّى تعيين فرموده است، پس حق گسترده تر از آن است كه وصفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى مانند دارد!

حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چون به زيان كسى اجرأ شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود كسى اجرأ شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداى سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتى كه فرمانش بر آنها جارى است، لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روى بخشندگى، و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

حقوق متقابل رهبرى و مردم

پس، خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسى واجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد. و در ميان حقوق الهى، بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درستكارى رعيّت.

و آنگاه كه مردم حق رهبرى را ادأ كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار و نشانه هاى عدالت بر قرار، و سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متروك، هوا پرستى فراوان، احكام دين تعطيل، و بيمارى هاى دل فراوان شود.

مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند! پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود. پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد.

درست است كه هيچ كس نمى تواند حق اطاعت خداوندى را چنانكه بايد بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضاى خدا حريص باشد، و در كار بندگى تلاش فراوان نمايد، لكن بايد به مقدار توان، حقوق الهى را رعايت كند كه يكى از واجبات الهى، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و يارى دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بى نياز نيست كه او را در انجام حق يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بى ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسى را در انجام حق يارى كند، يا ديگرى به يارى او برخيزد.

(پس يكى از ياران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوايى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:)

كسى كه عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هر چه جز خدا را كوچك شمارد. و از او سزاوارتر كسى كه نعمت هاى خدا را فراوان در اختيار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است،

۳۱۵

لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ اِزْدَادَ حَقُّ اَللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً.

العلاقات السلیمة بین القائد و الأمة

وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ، وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى اَلْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ، وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ كَذَلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِسُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْكِبْرِيَاءِ. وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَى اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ، فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اَللَّهِسُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ اَلتَّقِيَّةِ(البقیّة) فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا. فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لاَ تَظُنُّوا بِي اِسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَ لاَ آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا اَلْبَصِيرَةَ بَعْدَ اَلْعَمَى.

۲۱۷- و من کلام لهعليه‌السلام

سیاسی

الشكوي من قريش

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي، وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي، وَ قَالُوا: أَلاَ إِنَّ فِي اَلْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِي اَلْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً، أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ، وَ لاَ ذَابٌّ وَ لاَ مُسَاعِدٌ، إِلاَّ أَهْلَ بَيْتِي؛ فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ اَلْمَنِيَّةِ فَأَغْضَيْتُ عَلَى اَلْقَذَى، وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى اَلشَّجَا، وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ اَلْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ اَلْعَلْقَمِ، وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ اَلشِّفَارِ.

و قد مضى هذا الكلام في أثناء خطبة متقدمة، إلا أني ذكرته هاهنا لاختلاف الروايتين.

۲۱۸- و من کلام لهعليه‌السلام

سیاسی

(فی ذکر الساورین إلی البصرة لحربهعليه‌السلام )

فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي فِي يَدَيَّ، وَ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي

۳۱۶

زيرا نعمت خدا بر كسى بسيار نگردد جز آن كه حقوق الهى بر او فراوان باشد.

روابط سالم و متقابل رهبر و مردم

مردم! از پست ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايش اند، و كشور دارى آنان بر كبر و خود پسندى استوار باشد،(۱) و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى باشم. سپاس خدا را كه چنين نبودم و اگر ستايش را دوست مى داشتم، آن را رها مى كردم به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى كه تنها خدا سزاوار آن است.

گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد(۲) ، تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم بر آيم، و حقوقى كه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد ادأ كنم. پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم؛ زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود(۳) . پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم(۴) و از آن ايمن باشم نمى دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست.

او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست. ما را از آنچه بوديم، خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى، هدايت، و به جاى كورى، بينايى به ما عطا فرمود.

ترجمه خطبه ۲۱۷

شكوه از قريش

خدايا من بر ضد قريش، و يارانشان از تو كمك مى خواهم، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند، و همگى براى مبارزه با من در حقى كه از همه آنان سزاوارترم، متحد گرديدند. و گفتند: «حق را اگر توانى بگير، و يا تو را از حق محروم دارند، پس يا با غم و اندوه صبر كن، يا با حسرت بمير!» به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم، و نه كسى از من دفاع و حمايت مى كند، جز خانواده ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، ديده برهم نهادم، و با گلوى استخوان در آن گير كرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم، و در فرو خوردن خشم در امرى كه تلخ تر از گياه حنظل، و دردناك تر از فرو رفتن تيزى شمشير در دل بود شكيبايى كردم!.

(اين گفتار در ضمن خطبه هاى گذشته آمد لكن به خاطر اختلاف روايت آن را دوباره آورديم)

ترجمه خطبه ۲۱۸

(درباره كسانى كه براى جنگ با او به بصره رفتند)

افشاى خيانت ناكثان

بر كار گذاردن و خزانه داران بيت المال مسلمانان كه در فرمان من بودند، و بر مردم شهرى كه تمامى آنها بر اطاعت من،

_____________________

۱. نفی تفکّر: اگوئیسم EGOISM (خود پسندی، خود کامگی)

۲. نفی تفکّر: اسنوبیسم، اسنوبری SNOBBERY -SNOBBISME (گرایش به ستودن های غلوّ آمیز)

۳. نفی تفکّر: دگماتیسم DOGMATISM (پذیرش چیزی بدون دلیل و برهان)

۴. می پرسند اگر امام معصوم است چرا می فرماید، خود را برتر از آن که اشتباه کنم نمی دانم؟ دو پاسخ مطرح است. اوّل آنکه امامعليه‌السلام فرمود بدون کمک خدا از اشتباه مصون نمی باشم که خود اثبات عصمت است. دوم- امامعليه‌السلام در تمام کارهای حکومتی با مشاوران خود مشورت می کرد، و به رأی و نظر آنها عمل می کرد. فرمانداری را نصب می کرد و بعدها مشخّص می شد که آن شخص لایق نبوده، اینگونه نبود که مشورت نکند یا در همه جا از علم غیب کمک بگیرد.

۳۱۷

وَ عَلَى بَيْعَتِي؛ فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ، وَ أَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ، وَ وَثَبُوا عَلَى شِيعَتِي، فَقَتَلُوا طَاِئفَةً منْهُمْ غَدْراً، وَ طَاِئفَةٌ عَضُّوا عَلَى أَسْيَافِهِمْ، فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اَللَّهَ صَادِقِينَ.

۲۱۹- و من کلام لهعليه‌السلام

لما مر بطلحة بن عبد الله و عبد الرحمن بن عتاب بن أسيد و هما قتيلان يوم الجمل:

اخلاقی

التأسف علی قتلی الجمل

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا اَلْمَكَانِ غَرِيباً! أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ اَلْكَوَاكِبِ! أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحَ، لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ.

۲۲۰- و من کلام لهعليه‌السلام

اخلاقی

السالک الی الله

قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ، وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ اَلْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ اَلطَّرِيقَ، وَ سَلَكَ بِهِ اَلسَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ اَلْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ اَلسَّلاَمَةِ، وَ دَارِ اَلْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ اَلْأَمْنِ وَ اَلرَّاحَةِ، بِمَا اِسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَ أَرْضَى رَبَّهُ.

۲۲۱- و من کلام لهعليه‌السلام

قاله بعد تلاوته:( أَلْهاكُمُ اَلتَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ اَلْمَقابِرَ ) .(۱)

اخلاقی

تحذیر من الغفلة

يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ! وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ! لَقَدِ اِسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ(مذکّر) ، وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ! أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ! أَمْ بِعَدِيدِ اَلْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ! يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ، وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ. وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً، أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً؛ وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ، أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ! لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ اَلْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ، وَ لَوِ اِسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ اَلدِّيَارِ اَلْخَاوِيَةِ، وَ اَلرُّبُوعِ اَلْخَالِيَةِ، لَقَالَتْ: ذَهَبُوا فِي اَلْأَرْضِ ضُلاَّلاً، وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالاً، تَطَئُونَ فِي هَامِهِمْ، وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ فِيمَا لَفَظُوا، وَ تَسْكُنُونَ فِيمَا خَرَّبُوا؛ وَ إِنَّمَا اَلْأَيَّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَوَاكٍ وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ. أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ.

_____________________

۱- تکاثر ۱-۲.

۳۱۸

و وفادارى در بيعت با من وحدت داشتند، هجوم آوردند، آنان را از هم پراكندند، و به زبان من در ميانشان اختلاف افكندند، و بر شيعيان من تاختند، گروهى را با نيرنگ كشتند، و گروهى دست بر شمشير فشرده با دشمن جنگيدند تا صادقانه خدا را ملاقات كردند.

ترجمه خطبه ۲۱۹

(در ميدان نبرد جمل در سال ۳۶ هجرى وقتى به جنازه طلحه(۱) و عبد الرحمن بن عتاب(۲) رسيد فرمود)

تاسف بر كشتگان جمل

ابومحمد (طلحه) در اين مكان، غريب مانده است! بخدا سوگند! خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم! به خونخواهى بر فرزندان (عبدمناف) دست يافتم، ولى سركردگان (بنى جمح) از دستم گريختند، آنان براى كارى كه در شان آنها نبود سر برافراشتند، و پيش از رسيدن به آن سركوب شدند.

ترجمه خطبه ۲۲۰

پوينده راه خدا

عقلش را زنده، و نفس خويش را كشته است، تا آنكه جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمى گراييد، برقى پرنور براى او درخشيد، و راه را براى او درخشيد، و راه را براى او روشن كرد، و در راه راست او را كشاند، و از درى به در ديگر برد تا به در سلامت، و سراى جاودانه رساند، كه دو پاى او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد، پاداش آن بود كه دل را درست بكار گرفت، و پروردگار خويش را راضى كرد

ترجمه خطبه ۲۲۱

(پس از خواندن آيه ۱ و ۲ سوره تكاثر «افزون طلبى شما را به خود مشغول داشته تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد؟»(۳) فرمود)

هشدار از غفلت زدگى ها

شگفتا! چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان بيخبرى و چه كار دشوار و مرگبارى! پنداشتند كه جاى مردگان خالى است، آنها كه سخت مايه عبرتند، و از دور با ياد گذشتگان، فخر مى فروشند.

آيا به گورهاى پدران خويش مى نازند؟ و يا به تعداد فراوانى كه در كام مرگ فرو رفته اند؟ آيا خواهان بازگشت اجسادى هستند كه پوسيده شده؟ و حركاتشان به سكون تبديل گشت؟ آنها مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه تر است تا آنان را وسيله فخر فروشى قرار دهند!

اما بدانها با ديده هاى كم سو نگريستند، و با كوته بينى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر حال آنان را از خانه هاى ويران، و سرزمين هاى خالى از زندگان، مى پرسيدند، پاسخ مى دادند: آنان با گمراهى در زمين فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روى آنان شديد.

بر روى كاسه هاى سر آنها راه مى رويد، و بر روى جسدهايشان زراعت مى كنيد، و آنچه به جا گذاشته اند مى خورشيد، و بر خانه هاى ويران آنها مسكن گرفته ايد، و روزگارى كه ميان آنها و شماست بر شما گريه و زارى مى كند، آنها پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند، و براى رسيدن به آبشخور، از شما پيشى گرفتند.

_____________________

۱. طلحه، پسر عبد اللّه، پدرش از قبیله بنی تمیم و مادرش دختر عبد اللّه بن عماد بود که در جنگ جمل مروان بن حکم با تیری او را کشت.

۲. عتّاب نوه امیّه بن عبد الشّمس بود.

۳. ابن ابی الحدید می گوید از روزی که این خطبه را یافتم تاکنون که پنجاه سال است حدود ۱۰۰۰ بار آن را خواندم و در هر بار در دلم، ترس، لرزش، و پند پذیری تازه ای بوجود آمد. «شرح ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۱۱، ص ۱۵۳».

۳۱۹

تذکّر الماضین

اَلَّذِينَ كَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ اَلْعِزِّ، وَ حَلَبَاتُ(جلباب) اَلْفَخْرِ، مُلُوكاً وَ سُوَقاً سَلَكُوا فِي بُطُونِ اَلْبَرْزَخِ سَبِيلاً(طریقاً) سُلِّطَتِ اَلْأَرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ؛ فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لاَ يَنْمُونَ، وَ ضِمَاراً لاَ يُوجَدُونَ؛ لاَ يُفْزِعُهُمْ وُرُودُ اَلْأَهْوَالِ، وَ لاَ يَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ اَلْأَحْوَالِ، وَ لاَ يَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ، وَ لاَ يَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ. غُيَّباً لاَ يُنْتَظَرُونَ، وَ شُهُوداً لاَ يَحْضُرُونَ، وَ إِنَّمَا كَانُوا جَمِيعاً فَتَشَتَّتُوا، وَ آلاَفاً فَافْتَرَقُوا، وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ، وَ لاَ بُعْدِ مَحَلِّهِمْ، عَمِيَتْ أَخْبَارُهُمْ، وَ صَمَّتْ دِيَارُهُمْ، وَ لَكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً، وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً، وَ بِالْحَرَكَاتِ سُكُوناً، فَكَأَنَّهُمْ فِي اِرْتِجَالِ(ارتحال) اَلصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ. جِيرَانٌ لاَ يَتَأَنَّسُونَ، وَ أَحِبَّاءُ(أحیاء) لاَ يَتَزَاوَرُونَ. بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا اَلتَّعَارُفِ، وَ اِنْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ اَلْإِخَاءِ، فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ، وَ بِجَانِبِ اَلْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلاَّءُ، لاَ يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً، وَ لاَ لِنَهَارٍ مَسَاءً. أَيُّ اَلْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً، شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا، وَ رَأَوْا مِنْ آيَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا، فَكِلْتَا اَلْغَايَتَيْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَةٍ، فَاتَتْ مَبَالِغَ اَلْخَوْفِ وَ اَلرَّجَاءِ. فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَايَنُوا. وَ لَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ، وَ اِنْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ اَلْعِبَرِ، وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ اَلْعُقُولِ، وَ تَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ اَلنُّطْقِ، فَقَالُوا:

احوال الموتی و الاعتبار بها

كَلَحَتِ اَلْوُجُوهُ اَلنَّوَاضِرُ، وَ خَوَتِ اَلْأَجْسَامُ اَلنَّوَاعِمُ، وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ اَلْبِلَى، وَ تَكَاءَدَنَا ضِيقُ اَلْمَضْجَعِ، وَ تَوَارَثْنَا اَلْوَحْشَةَ، وَ تَهَكَّمَتْ عَلَيْنَا اَلرُّبُوعُ اَلصُّمُوتُ، فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا، وَ تَنَكَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا، وَ طَالَتْ فِي مَسَاكِنِ اَلْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا؛ وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ كَرْبٍ فَرَجاً، وَ لاَ مِنْ ضِيقٍ مُتَّسَعاً! فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِكَ، أَوْ كُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ اَلْغِطَاءِ لَكَ، وَ قَدِ اِرْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَكَّتْ، وَ اِكْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَاب فَخَسَفَتْ، وَ تَقَطَّعَتِ اَلْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلاَقَتِهَا، وَ هَمَدَتِ اَلْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ يَقَظَتِهَا، وَ عَاثَ فِي جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِيدُ بِلًى سَمَّجَهَا، كُلِّ وَ سَهَّلَ طُرُقَ اَلْآفَةِ إِلَيْهَا، مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلاَ أَيْدٍ تَدْفَعُ وَ لاَ قُلُوبٌ تَجْزَعُ. لَرَأَيْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ، وَ أَقْذَاءَ عُيُونٍ، لَهُمْ فِي كُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لاَ تَنْتَقِلُ، وَ غَمْرَةٌ لاَ تَنْجَلِي.

الاعتبار بالماضین

فَكَمْ أَكَلَتِ اَلْأَرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَدٍ، وَ أَنِيقِ لَوْنٍ، كَانَ فِي اَلدُّنْيَا غَذِيَّ تَرَفٍ، وَ رَبِيبَ شَرَفٍ! يَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ، وَ يَفْزَعُ إِلَى اَلسَّلْوَةِ إِنْ مُصِيبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ، ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَيْشِهِ، وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ! فَبَيْنَا هُوَ يَضْحَكُ إِلَى اَلدُّنْيَا وَ تَضْحَكُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَيْشٍ غَفُولٍ، إِذْ وَطِئَ

۳۲۰

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

چهارم- هشدار از شتابزدگى

مبادا هرگز! در كارى كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنى، يا كارى كه وقت آن رسيده سستى ورزى، و يا در چيزى كه روشن نيست ستيزه جويى نمايى و يا در كارهاى روشن كوتاهى كنى، تلاش كن تا هر كارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.

پنجم- هشدار از امتيازخواهى

مبادا هرگز! در آنچه كه با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى، و از امورى كه بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقام ستمديده از تو باز مى گيرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندى زبانت، را در اختيار خود گير، و با پرهيز از شتابزدگى، و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرونشيند و اختيار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلط نخواهى شد مگر با ياد فراوان قيامت، و بازگشت به سوى خدا.

آنچه بر تو لازم است آن كه، حكومتهاى دادگستر پيشين، سنتهاى باارزش گذشتگان، روشهاى پسنديده رفتگان، و آثار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و واجباتى كه در كتاب خداست، را همواره به ياد آورى، و به آنچه ما عمل كرده ايم پيروى كنى، و براى پيروى از فرامين اين عهدنامه اى كه براى تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام كرده ام، تلاش كن، زيرا اگر نفس سركشى كرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى. از خداوند بزرگ با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست مى كنيم كه به آنچه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفق فرمايد، كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشيم، برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمتها، و كرامتها بوده، و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد، كه همانا به سوى او باز مى گرديم، با درود به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت پاكيزه و پاك او، درودى فراوان و پيوسته. با درود.

ترجمه نامه ۵۴

(نامه به طلحه و زبیر که ابو جعفر اسکافی(۱) آن را در کتاب مقامات در بخش فضائل امیر المؤمنینعليه‌السلام آورد که در سال ۳۶ هجری نوشته و توسّط عمران بن حصین فرستاد).

پاسخ به ادعاهاى سران جمل

پس از ياد خدا و درود! شما مى دانيد -گرچه پنهان مى داريد- كه من براى حكومت در پى مردم نرفته، آنان به سوى من آمدند، و من قول بيعت نداده تا آنكه آنان با من بيعت كردند، و شما دو نفر از كسانى بوديد كه مرا خواستيد و بيعت كرديد. همانا بيعت عموم مردم با من نه از ترس قدرتى مسلط بود، و نه براى به دست آوردن متاع دنيا، اگر شما دو نفر از روى ميل و انتخاب بيعت كرديد تا ديرنشده باز گرديد، و در پيشگاه خدا توبه كنيد، و اگر در دل با اكراه بيعت كرديد خود دانيد، زيرا اين شما بوديد كه مرا در حكومت بر خويش راه داديد، اطاعت از من را ظاهر، و نافرمانى را پنهان داشتيد.

به جان خودم سوگند! شما از ساير مهاجران سزاوارتر به پنهان داشتن عقيده و پنهان كارى نيستيد، اگر در آغاز بيعت كنار مى رفتيد آسان تر بود كه بيعت كنيد و سپس به بهانه سر باز زنيد. شما پنداشته ايد كه من كشنده عثمان مى باشم، بياييد تا مردم مدينه بين من و شما داورى كنند، آنان كه نه به طرفدارى من برخاستند نه شما، سپس هر كدام به اندازه جرمى كه در آن حادثه داشته، مسووليت آنرا پذيرا باشد.

اى دو پيرمرد! از آن چه در انديشه داريد باز گرديد، هم اكن ون بزرگترين مسئله شما عار است، پيش از آنكه عار و آتش خشم پروردگار دامنگيرتان گردد. با درود.

_____________________

۱. اسکافی از دانشمندان و متکلّمان معتزلی بود که در سال ۲۴۰ هجری در بغداد درگذشت.

۴۲۱

۵۵- و من كتاب لهعليه‌السلام

اخلاقی، سیاسی

(إلى مُعاوِيَةَ)

نصح العدّو

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَسُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، وَ ابْتَلَى فِيهَا أَهْلَهَا، لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً، وَلَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا، وَلاَ بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا، وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَي بِهَا. وَ قَدِ ابْتَلاَنِي اللَّهُ بِكَ وَابْتَلاَكَ بِي: فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ، فَعَدَوْتَ عَلَى طَلَبْ الدُّنْيَا بِتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، وَطَلَبْتَنِي بِمَا لَمْ تَجْنِ يَدِي وَلاَ لِسَانِي، وَعَصَيْتَهُ أَنْتَ وَأَهْلُ الشَّامِ بِي، وَأَلَّبَ عَالِمُكُمْ جَاهِلَكُمْ، وَ قَائِمُكُمْ قَاعِدَكُمْ. فَاتَّقِ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، وَ نَازِعِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ، وَ اصْرِفْ إِلَى الْآخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِيَ طَرِيقُنَا وَ طَرِيقُكَ، وَ احْذَرْ أَنْ يُصِيبَكَ اللَّهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍ تَمَسُّ الْأَصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدَّابِرَ، فَإِنِّي أُولِي لَكَ بِاللَّهِ أَلِيَّهً غَيْرَ فَاجِرَةٍ، لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَ إِيَّاكَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لاَ أَزَالُ بِبَاحَتِكَ( حَتّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ ) .(۱)

۵۶- و من وصية لهعليه‌السلام

وَصَى بِهِ شُرَيْحَ بْنَ هانِئ، لَمَا جَعَلَهُ عَلى مُقَدَّمتِهِ إلَى الشَامِ

اخلاقی

اخلاق القائد

اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ، وَ لاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَكْرُوهٍ؛ سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَأُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ. فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً، وَلِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً.

۵۷- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى أَهْلِ الْكُوفَةِ، عِنْدَ مَسيِرِه مِنَ الْمَدِينَةِ إلَى الْبَصْرَةِ

سیاسی

أسلوب تشجیع النّاس للجهاد

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هَذَا: إِمَّا ظَالِماً، وَإِمَّا مَظْلُوماً؛ وَإِمَّا بَاغِياً، وَإِمَّا مَبْغِيّا عَلَيْهِ. وَ أَنَاٍّ أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ، فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِنا أَعَانَنِي، وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي.

۵۸- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى أَهْلِ الا مْصارِ يَقْتَصُّ فِيهِ ما جَرى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَهْلِ صِفَّينَ

سیاسی

فضح حوادث صفّین

_____________________

۱- اعراف ۸۷

۴۲۲

ترجمه نامه ۵۵

(نامه به معاویه که در سال ۳۷ هجری پیش از نبرد صفّین نوشته شد)

اندرز دادن به دشمن

پس از ياد خدا و درود! همانا خداوند سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده، و مردم را در دنيا به آزمايش گذاشت، تا روشن شود كدام يك نيكوكارتر است.

ما را براى دنيا نيافريده اند، و تنها براى دنيا به تلاش فرمان داده نشديم، به دنيا آمديم تا در آن آزمايش گرديم. و همانا خداوند مرا به تو، و تو را با من آزموده، و يكى از ما را بر ديگرى حجت قرار داد. تو با تفسير دروغين قرآن به دنيا روى آوردى، و چيزى از من درخواست مى كنى كه دست و زبانم هرگز به آن نيالود (قتل عثمان).

تو و مردم شام، آن دروغ را ساختيد و به من تهمت زديد تا آگاهان شما مردم ناآگاه را، و ايستادگان شما زمينگيرشدگان را بر ضد من تحريك مى كنند.

معاويه! از خدا بترس! و با شيطانى كه مهار تو را مى كشد، درآويز، و به سوى آخرت كه راه من و تو است باز گرد، و بترس از خدا كه بزودى با بلايى كوبنده ريشه ات را بركند، و نسل تو را براندازد.

همانا براى تو به خدا سوگند مى خورم، سوگندى كه بر آن وفا دارم، اگر روزگار من و تو را در يكجا گرد آورد، هم چنان بر سر راه تو خواهم ماند: «تا خدا ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.»

ترجمه نامه ۵۶

(نامه به فرمانده سپاه، شریح بن هانی که او را در سال ۳۶ هجری به سوی شام حرکت داد.)

اخلاق فرماندهى

در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فريبكارى دنيا بر نفس خويش بيمناك باش، و هيچگاه از دنيا ايمن مباش، بدان اگر براى چيزهايى كه دوست مى دارى، يا آنچه را كه خوشايند تو نيست، خود را باز ندارى، هوسها تو را به زيانهاى فراوانى خواهند كشيد، سپس نفس خود را باز دار و از آن نگهبانى كن، و به هنگام خشم، بر نفس خويش شكننده و حاكم باش.

ترجمه نامه ۵۷

(نامه به مردم کوفه در سال ۳۶ هجری هنگام حرکت از مدینه به سوی بصره)

روش بسيج كردن مردم براى جهاد

پس از ياد خدا و درود! من از جايگاه خود مدينه بيرون آمدم، يا ستمكارم يا ستم ديده، يا سركشى كردم يا از فرمانم سر باز زدند.

همانا من خدا را به ياد كسى مى آورم كه اين نامه به دست او رسد، تا به سوى من كوچ كند. اگر مرا نيكوكار يافت يارى كند، و اگر گناهكار بودم مرا به حق باز گرداند.

ترجمه نامه ۵۷

(نامه به شهرهای دور برای روشن ساختن حوادث صفّین)

افشاى حوادث جنگ صفين

۴۲۳

وَ كَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَيْنَا وَ الْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَ الظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَ نَبِيَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِي الْإِسْلاَمِ وَاحِدَةٌ، وَ لاَ نَسْتَزِيدُ هُمْ فِي الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِيقِ لِرَسُولِهِ وَ لاَ يَسْتَزِيدُونَنَا: الْأَمْرُ وَاحِدٌ إِلا مَا اخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ! فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِى مَا لاَ يُدْرَكُ الْيَوْمَ بِإِطْفَأِ النَّائِرَةِ، وَ تَسْكِينِ الْعَامَّةِ، حَتَّى يَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَ يَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ. فَقَالُوا:بَلْ نُدَاوِيهِ بِالْمُكَابَرَةِ ! فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَكَدَتْ، وَ وَقَدَتْ نِيرَانُهَا وَ حَمِشَتْ. فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِيَّاهُمْ، وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِينَا وَ فِيهِمْ، أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى الَّذِي دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِ، فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا، وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةُ، وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ. فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِي أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ.

۵۹- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلَى الاْ سْوَدِ بْنِ قُطْبَةَ صاحِبِ جُندِ حُلْوانَ

اخلاقی، سیاسی

مسؤولیّات القیادة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيرا مِنَ الْعَدْلِ، فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ، وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ، رَاجِياً ثَوَابَهُ، وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْءٌ أَبَداً. وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ، وَ الاِحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ، فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ،وَالسَّلاَمُ .

۶۰- و من كتاب لهعليه‌السلام

نظامی، اجتماعی

إلى العُمَالِ الذينَ يَطأُ الجَيْشُ عَمَلَهُم

التعویض عن الخسائر فی المناورات العسکرّیة

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلاَدِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُودا هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَأَ اللَّهُ، وَ قَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَى، وَ صَرْفِ الشَّذى، وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ، إِلا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لاَ يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَبا إِلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَ كُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيمَا اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ. وَ أَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا

۴۲۴

آغاز كار چنين بود ما با مردم شام ديدار كرديم، كه در ظاهر پروردگار ما يكى، و پيامبر ما يكى، و دعوت ما در اسلام يكى بود، و در ايمان به خدا و تصديق كردن پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگرى برترى نداشتيم، و با هم وحدت داشتيم جز در خون عثمان كه ما از آن بركناريم، پس به آنان گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ، و آرام كردن مردم، به چاره جويى و درمان بپردازيم، تا كار مسلمانان استوار شود، و به وحدت برسند، و ما براى اجراى عدالت نيرومند شويم، اما شاميان پاسخ دادند: «چاره اى جز جنگ نداريم.»

پس سر باز زدند، و جنگ درگرفت، و تداوم يافت، و آتش آن زبانه كشيد.

پس آنگاه كه دندان جنگ در ما و آنان فرو رفت، و چنگال آن سخت كارگر افتاد، به دعوت ما گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خوانديم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ داديم، و آنچه را خواستند زود پذيرفتيم، تا حجت را بر آنان تمام كنيم، و راه عذرخواهى را ببنديم. آنگاه آنكه بر پيمان خود استوار ماند، از هلاكت نجات يافت، و آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او كشيد، و بلاى تيره روزى گرد سرش گردانيد.

ترجمه نامه ۵۹

(نامه به أسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان(۱) در جنوب شهر سر پل ذهاب امروزی)

مسووليت هاى فرماندهى

پس از ياد خدا و درود! اگر راى و انديشه زمامدار دچار دگرگونى شود، او را از اجراى عدالت بسيار باز مى دارد. پس كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد، زيرا در ستمكارى بهايى براى عدالت يافت نمى شود. از آنچه كه همانند آن را بر ديگران نمى پسندى پرهيز كن، و نفس خود را در حالى كه اميدوار به پاداش الهى بوده و از كيفر او هراسناك باشى. آنچه خداوند بر تو واجب گردانیده است، وادار سازد.

و بدان كه دنيا سراى آزمايش است، و دنياپرست ساعتى در آن نمى آسايد جز آنكه در روز قيامت از آن افسوس مى خورد، و هرگز چيزى تو را از حق بى نياز نمى گرداند. و از جمله حقى كه بر توست آن كه، نفس خويش را نگهبان باشى، و به اندازه توان در امور رعيت تلاش كنى، زيرا آنچه در اين راه نصيب تو مى شود، برتر از آن است كه از نيروى بدنى خود از دست مى دهى، با درود.

ترجمه نامه ۶۰

(نامه به فرماندارانی که لشکر از شهرهای آنان عبور می کند)

جبران خسارتها در مانورهاى نظامى

از بنده خدا، على امير مومنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايى كه لشكريان از سرزمين آنان مى گذرند. پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهيانى فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هرگونه شرارتى تاكيد كرده ام، و من نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آنكه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چاره اى جز آن نداشته باشد. پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان، و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثنا كردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حركتم، شكايتهاى خود را به من رسانيد،

_____________________

۱. حلوان: شهر قدیمی کوچکی از ایران، در اطراف عراق بود که اعراب آن را در ۶۴۰ میلادی فتح کردند و سلجوقیان در سال ۱۰۶۶ میلادی آن را به آتش کشیدند.

۴۲۵

إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ، وَ مَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَ مَا لاَ تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلا بِاللَّهِ وَ بِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ،إِنْ شَاءَ اللَّهُ .

۶۱- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى كُمَيْلِ بْنِ زِيادٍ النَّخَعِىٍَّّ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلى هِيتٍ، يُنْكِرُ عَلَيْهِ تَرْكَهُ دَفْعَ مَنْ يَجْتازُ بِه مِنْ جَينْشِ الْعَدُوَّ طالِبا لِلْغارَةِ.

سیاسی

ذمّ القائد غیر اللأدق

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ. وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ-لَيْسَ لَهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا- لَرَأْيٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسْرا لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ، وَ لاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ، وَ لاَ سَادِّ ثُغْرَةً، وَ لاَ كَاسِرٍ لِعَدُوِّ شَوْكَةً، وَ لاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَ لاَ مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ.

۶۲- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى أَهْلِ مِصْرَ، مَعَ مالِكِ الا شْتَرِ لَمَا وَلاهُ إمارَتَها

سیاسی، اعتقادی

مظلومیّة الامام فی الخلافة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَسُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نَذِيرا لِلْعَالَمِينَ، وَ مُهَيْمِنا عَلَى الْمُرْسَلِينَ. فَلَمَّا مَضَىعليه‌السلام تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي، وَ لاَ يَخْطُرُ بِبَالِي، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ لاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِي إِلا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ يُبَايِعُونَهُ. فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلاَئِلَ، يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ.

شجاعة الامامعليه‌السلام

منه: إِنِّي وَاللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِدا وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَ إِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَالْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي. وَ إِنِّي إِلَى لِقَأِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ، وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ. وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِينَ حَرْبا، وَالْفَاسِقِينَ حِزْبا، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّا فِي الْإِسْلاَمِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ

۴۲۶

و در امورى كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. ان شأ الله.

ترجمه نامه ۶۱

(نامه به کمیل بن زیاد نخعی(۱) ، فرماندار «هیت»(۲) و نکوهش او در ترک مقابله با لشکریان مهاجم شام که در سال ۳۸ هجری نوشته شد)

نكوهش از فرمانده شكست خورده

پس از ياد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست، و پافشارى در كارى كه از مسوليت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا»(۳) در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم -و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد- انديشه اى باطل است. تو در آنجا پلى شده اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى توانى درهم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى كنى، و نه امام خود را راضى نگه مى دارى.

ترجمه نامه ۶۲

(نامه به مردم مصر، که همراه مالک اشتر در سال ۳۸ هجری فرستاد)

مظلوميت امام در خلافت

پس از ياد خدا و درود! خداوند سبحان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان، و گواه پيامبران پيش از خود باشد. آنگاه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند، سوگند به خدا! نه در فكرم مى گذشت، و نه در خاطرم مى آمد(۴) كه عرب خلافت را پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند.

من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام باز گشته، مى خواهند دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست، كه كالاى چند روزه دنياست، به زودى ايام آن مى گذرد چنانكه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنكه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد.

(بخشى از همين نامه است)

شجاعت و دشمن شناسى امامعليه‌السلام

به خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالى كه آنان تمام روى زمين را پر كرده باشند، نه باكى داشته، و نه مى هراسم، من گمراهى آنان و هدايت خود را كه بر آن استوارم، آگاهم، و از طرف پروردگارم به يقين رسيده ام، و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او اميدوارم. لكن از اين اندوهناكم كه بيخردان، و تبهكاران اين امت حكومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگى كشند، با نيكوكاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند، زيرا از آنان كسى در ميان شماست كه شراب نوشيد و حد بر او جارى شد،(۵) و كسى كه اسلام را نپذيرفت،

_____________________

۱. کمیل بن زیاد از یاران برگزیده امام علیعليه‌السلام و از بزرگان تابعین بود، و در خلوت امام راه داشت که در سال ۸۲ هجری به دستور حجّاج بن یوسف ثقفی شهید شد و از عبرتهای تاریخ آن است که برادر او حارث بن زیاد شخصی آلوده و سفّاک بود که دو فرزندان مسلم را در کوفه سر برید.

۲. یکی از شهرهای مرزی بین عراق و شام در کنار فرات که امروزه جزء ایالت زمادی است که کاروان ها از آنجا به حلب می رفتند.

۳. قرقیسا: شهری است در منطقه بین النهرین در انتهای نهر خابور و فرات سر راه بازرگانی عراق و شام.

۴. بدون استفاده از علم غیب.

۵. منظور امام، ولید بن عقبه است که فرماندار عثمان در کوفه بود. وی شراب خورد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و گفت اگر می خواهید بیشتر بخوانم! با گواهی مالک اشتر و جمعی از بزرگان کوفه به مدینه احضار شد و امام علیعليه‌السلام علی رغم مخالفت عثمان حد شراب را بر او جاری ساخت.

۴۲۷

لَهُ عَلَى الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ. فَلَوْ لاَ ذَلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَ تَأْنِيبَكُمْ، وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ، وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ. أَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ، وَ إِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدِافْتُتِحَتْ، وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى، وَ إِلَى بِلاَدِكُمْ تُغْزَى! انْفِرُوا-رَحِمَكُمُ اللَّهُ- إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ، وَ لاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَ تَبُؤُوا بِالذُّلِّ، وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ، وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ،وَالسَّلاَمُ .

۶۳- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى أَبِي مُوسَى الا شْعَرِىٍِّّ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْكُوفَةِ، وَ قَدْ بَلَغَهُ عَنْهُ تَثْبيطُهُ الناسَ عَنِ الْخُرُوج إلَيهِ لَمَا نَدَبَهُمْ لِحَرْبِ أَصْحابِ الْجَمَلِ.

سیاسی

ردع أبی موسی عن الفنة

مِنْعَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَلَكَ وَ عَلَيْكَ، فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ، وَاشْدُدْ مِئْزَرَكَ، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ، وَانْدُبْ مَنْ مَعَكَ؛ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ، وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ! وَايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ، وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ، وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَ حَتَّى تُعْجَلُ عَنْ قِعْدَتِكَ، وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ، كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ، وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا الَّتِي تَرْجُو، وَلَكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا. وَ يُذَلَّلُّ صَعْبُهَا، وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا. فَاعْقِلْ عَقْلَكَ، وَامْلِكْ أَمْرَكَ، وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ. فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ، فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ، حَتَّى لاَ يُقَالَ: أَيْنَ فُلاَنٌ؟ وَاللَّهِ إِنَّهُ لَحَقُّ مَعَ مُحِقِّ، وَ مَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ .

۶۴- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی، نظامی

(إلى مُعاوِيَةَ، جَواباً)

الردّ علی تهدیدات معاویة العسکریة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْأُلْفَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَ كَفَرْتُمْ، وَالْيَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ، وَ مَا أَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلا كَرْها، وَ بَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ الْإِسْلاَمِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حِزْباً(حرباً) . وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ، وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ، وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ! وَ ذَلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلاَ عَلَيْكَ، وَ لاَ الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ. وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ(ابوک) ، فَإِنْ كَانَ فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ، فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذَلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ! وَ إِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ أَخُو بَنِي أَسَدٍ:

۴۲۸

اما به ناحق بخششهايى به او عطا گرديد(۱) . اگر اينگونه حوادث نبود شما را برنمى انگيختم، و سرزنشتان نمى كردم، و شما را به گردآورى تشويق نمى نمودم، و آنگاه كه سر باز مى زديد، رهایتان مى كردم. آيا نمى بينيد كه مرزهاى شما را تصرف كردند و شهرها را گشودند و دستاوردهاى شما را غارت كردند و در ميان شهرهاى شما آتش جنگ را برافروختند؟ براى جهاد با دشمنان كوچ كنيد، خدا شما را رحمت كند، در خانه هاى خود نمانيد، كه به ستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهيد شد، و بهره زندگى شما از همه پست تر خواهد بود، و همانا برادر جنگ، بيدارى و هوشيارى است هر آن كس كه به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابيد! با درود.

ترجمه نامه ۶۳

(در آستانه جنگ جمل، در سال ۳۶ هجری به امام گزارش رسید که ابو موسی اشعری، فرماندار کوفه مردم را برای پیوستن به امام باز می دارد، امامعليه‌السلام این نامه را به او نوشت)

بازداشتن ابوموسى از فتنه انگيزى

از بنده خدا على امير مومنان به عبدالله بن قيس (ابوموسى اشعرى) پس از ستايش پروردگار و درود! سخنى از تو به من رسيد كه هم به سود، و هم به زيان تو است، چون فرستاده من پيش تو آيد. دامن همت كمر زن، كمرت را براى جنگ محكم ببند، و از سوراخ بيرون آى، و مردم را براى جنگ بسيج كن، اگر حق را در من ديدى بپذير، و اگر دودل ماندى كناره گير. به خدا سوگند! هر جا كه باشى تو را بياورند و بحال خويش رها نكنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت درهم ريزد، و در كنار زدنت از حكومت شتاب كنند، چنانكه از پيش روى خود همانگونه بترسى كه از پشت سرت هراسناكى.(۲)

حوادث جارى كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر مى كنى، بلكه حادثه بسيار بزرگى است كه بايد بر مركبش سوار شد، و سختى هاى آن را هموار كرد، و پيمودن راه هاى سخت و كوهستانى آن را آسان نمود، پس فكرت را بكار گير، و مالك كار خويش باش، و سهم و بهره ات را بردار، اگر همراهى با ما را خوش ندارى كناره گير، بى آنكه مورد ستايش قرارگيرى يا رستگار شوى، كه سزاوار است تو در خواب باشى و ديگران مسووليتهاى تو را برآورند، و از تو نپرسند كه كجا هستى و به كجا رفته اى! به خدا سوگند! اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مى گيرد، و باكى ندارم كه خداشناسان چه مى كنند، با درود.

ترجمه نامه ۶۴

(نامه ای در جواب معاویه)

پاسخ تهديدات نظامى معاويه:

پس از ياد خدا و درود! چنانكه يادآور شدى، ما و شما دوست بوديم و هم خويشاوند، اما ديروز ميان ما و شما بدان جهت جدايى افتاد كه ما ايمان آورديم و شما كافر شديد، و امروز ما در اسلام استوار مانديم و شما آزمايش شدید. اسلام آوردگان شما با ناخشنودى، آن هم زمانى به اسلام روى آوردند كه بزرگان عرب تسليم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدند، و در گروه او قرار گرفتند.

در نامه ات نوشتى كه طلحه و زبير را كشته،(۴) و عايشه را تبعيد كرده ام، و در كوفه و بصره منزل گزيدم، اين امور ربطى به تو ندارد، و لازم نيست از تو عذر بخواهم. و نوشتى كه با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد من مى آيى، هجرت از روزى كه برادرت «يزيد» در فتح مكه اسير شد(۵) پايان يافت، پس اگر در ملاقات با من شتاب دارى، دست نگهدار، زيرا اگر من به ديدار تو بيايم سزاوارتر است، كه خدا مرا به سوى تو فرستاده تا از تو انتقام گيرم، و اگر تو با من ديدار كنى چنان است كه شاعر اسدى گفت:

_____________________

۱. عمرو عاص است که برای اسلام آوردن، پول و عطایا می خواست.

۲. ابو موسی اشعری نام او عبد اللّه بن قیس که در فتح خیبر، مسلمان شد و از طرف عمر فرماندار بصره و در زمان عثمان فرماندار کوفه شد، در آستانه جنگ جمل، عائشه نامه ای برای او فرستاد و او را به سوی گروه خود جذب کرد. وقتی نامه امام به کوفه رسید مردم را بر ضد امام تحریک می کرد و در میان کوفیان اختلاف ایجاد کرد که امام این نامه را به او نوشت. آنگاه مالک اشتر و امام حسنعليه‌السلام به کوفه رفتند، برای مردم سخنرانی کردند، ابو موسی با حضرت امام حسنعليه‌السلام نزاع و مجادله می کرد که مالک بر سر او فریاد زد و گفت از دار الاماره خارج شو! او یک شب مهلت خواست و بیرون رفت. از آن پس کوفیان متّحد شده و ۱۲ هزار نفر به یاری امام شتافتند.

۳. منظور، ابو سفیان است که روز فتح مکّه به ظاهر تسلیم شد.

۴. طلحه را در میدان جمل، مروان بن حکم با تیری از پای در آورد، و زبیر را در بین راه، پس از کناره گیری از میدان جنگ، عمرو بن جرموز، کشت.

۵. برادر معاویه، یزید بن ابو سفیان در روز فتح مکّه با جمعی از قریش در «باب الخندمه» سنگر گرفت که مانع ورود مسلمانان به مکّه شود، امّا خالد بن ولید او را اسیر گرفت، سپس ابو سفیان خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسید و آزادی او را خواست، آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

۴۲۹

مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ

بِحَاصِبٍ بَيْنَ أَغْوَارٍ وَ جُلْمُودِ

ذکر شجاعته السابقة

وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ. وَ إِنَّكَ وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ: الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ، الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ؛ وَالْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ: إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّما أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لاَ لَكَ، لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ. وَ طَلَبْتَ أَمْرا لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لاَ فِي مَعْدِنِهِ، فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ!! وَ قَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ! حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ، وَ تَمَنِّي الْبَاطِلِ، عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً، وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً، بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلاَ مِنْهَا الْوَغَى، وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَی. وَ قَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ، فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاكِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ، أَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى؛ وَ أَمَّا تِلْكَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ،وَالسَّلاَمُ لِأَهْلِهِ .

۶۵- و من كتاب لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

(إلَيهِ أيْضاً)

فضح معاویة

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ آنَ لَكَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ الْبَاصِرِ مِنْ عِيَانِ الْأُمُورِ، فَلَقَدْ سَلَكْتَ مَدَارِجَ أَسْلاَفِكَ بِادِّعَائِكَ الْأَبَاطِيلَ، وَاقْتِحَامِكَ غُرُورَ الْمَيْنِ وَالْأَكَاذِيبِ، وَ بِانْتِحَالِكَ مَا قَدْ عَلاَ عَنْكَ، وَابْتِزَازِكَ لِمَا قَدِ اخْتُزِنَ دُونَكَ، فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ، وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَكَ مِنْ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ؛ مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُكَ، وَ مُلِئَ بِهِ صَدْرُكَ. فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلاَلُ المُبِینُ، وَ بَعْدَ الْبَيَانِ إِلا اللَّبْسُ؟ فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَاشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا، فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلاَبِيبَهَا، وَ أَغْشَتِ الْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا.

الرّد علی ادعاءات معاویة

وَ قَدْ أَتَانِي كِتَابٌ مِنْكَ ذُو أَفَانِينَ مِنَ الْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ، وَ أَسَاطِيرَ لَمْ يَحُكْهَا مِنْكَ عِلْمٌ وَ لاَ حِلْمٌ؛ أَصْبَحْتَ مِنْهَا كَالْخَائِضِ فِي الدَّهَاسِ، وَالْخَابِطِ فِي الدِّيمَاسِ، وَ تَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِيدَةِ الْمَرَامِ، نَازِحَةِ الْأَعْلاَمِ، تَقْصُرُ دُونَهَا الْأَنُوقُ، وَ يُحَاذَى بِهَا الْعَيُّوقُ. وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِيَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدْرا أَوْ وِرْداً، أَوْ أُجْرِيَ لَكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْدا أَوْ عَهْداً!! فَمِنَ الْآنَ فَتَدَارَكْ نَفْسَكَ، وَانْظُرْ لَهَا، فَإِنَّكَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْكَ عِبَادُ اللَّهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْكَ الْأُمُورُ، وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْكَ الْيَوْمَ مَقْبُولٌ،وَالسَّلاَمُ .

۶۶- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلی عبدالله بن العباس، و قد تقدم ذکره بخلاف هذه الروایة

۴۳۰

(تندباد تابستانى سخت مى وزد و آنها را با سنگ ريزه ها، و در ميان غبار و تخته سنگها، درهم مى كوبد.)

يادآورى سوابق نظامى در پيروزي ها

و در نزد من همان شمشيرى است كه در جنگ بدر بر پيكر جد و دايى و برادرت زدم. به خدا سوگند! مى دانم تو مردى بى خرد و دل تاريك هستى! بهتر است درباره تو گفته شود از نردبانى بالا رفته اى كه تو را به پرتگاه خطرناكى كشانده، و سودى براى تو نداشته، زيانبار است، زيرا تو غير گمشده خود را مى جويى، و غير گله خود را مى چرانى.

منصبى را مى خواهى كه سزاوار آن نبوده، و در شان تو نيست، چقدر گفتار تو با كردارت فاصله دارد؟ چقدر به عموها و دايى هايت شباهت دارى، شقاوت و آرزوى باطل آنها را به انكار نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واداشت، و چنانكه مى دانى در گورهاى خود غلطيدند، نه برابر مرگ توانستند دفاع كنند، و نه آنگونه كه سزاوار بود از حريمى حمايت، و نه در برابر زخم شمشيرها خود را حفظ كردند، كه شمشيرها در ميدان جنگ فراوان، و سستى در برابر آن شايسته نيست. تو درباره كشندگان عثمان فراوان حرف زدى، ابتدا چون ديگر مسلمانان با من بيعت كن، سپس درباره آنان از من داورى بطلب، كه شما و مسلمانان را به پذيرفتن دستورات قرآن وا دارم، اما آنچه را كه تو مى خواهى، چنان است كه به هنگام گرفتن كودك از شير، او را بفريبند، سلام بر آنان كه سزاوار سلامند.

ترجمه نامه ۶۵

(نامه دیگری به معاویه پس از جنگ نهروان در سال ۳۸ هجری)

افشاى علل گمراهى معاويه

پس از ياد خدا و درود! معاويه! وقت آن رسيده است كه از حقائق آشكار پند گيرى، تو با ادعاهاى باطل همان راه پدرانت را مى پيمايى، خود را در دروغ و فريب افكندى، و خود را به آنچه برتر از شان تواست نسبت مى دهى، و به چيزى دست دراز مى كنى كه از تو باز داشته اند، و به تو نخواهد رسيد.

اين همه را براى فرار كردن از حق،(۱) و انكار آنچه را كه از گوشت و خون تو لازم تر است، انجام مى دهى، حقائقى كه گوش تو آنها را شنيده و از آنها آگاهى دارى.

آيا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار چيز ديگرى يافت خواهد شد؟ و آيا پس از بيان حق، جز اشتباه كارى وجود خواهد داشت؟ از شبهه و حق پوشى بپرهيز، فتنه ها دير زمانى است كه پرده هاى سياه خود را گسترانده، و ديده هايى را كور كرده است.

پاسخ به ادعاهاى دروغين معاويه

نامه اى از تو به دستم رسيد كه در سخن پردازى از هر جهت آراسته، اما از صلح و دوستى نشانه اى نداشت، و آكنده از افسانه هايى بود كه هيچ نشانى از دانش و بردبارى در آن به چشم نمى خورد. در نوشتن اين نامه كسى را مانى كه پاى در گل فرو رفته، و در بيغوله ها سرگردان است، مقامى را مى طلبى كه از قدر و ارزش تو والاتر است، و هيچ عقابى را توان پرواز بر فراز آن نيست و چون ستاره دوردست «عيوق» از تو دور است.

پناه بر خدا كه پس از من ولايت مسلمانان را بر عهده گيرى، و سود و زيان آن را بپذيرى، يا براى تو با يكى از مسلمانان پيمانى يا قراردادى را امضا كنم. از هم اكنون خود را درياب، و چاره اى بينديش، كه اگر كوتاهى كنى، و براى درهم كوبيدنت بندگان خدا برخيزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را كه امروز از تو مى پذيرند فردا نخواهند پذيرفت، با درود.

ترجمه نامه ۶۶

(نامه به عبد الله بن عباس، این نامه به گونه دیگری نیز آمده است)

_____________________

۱- بیعت با امیر المؤمنینعليه‌السلام

۴۳۱

اخلاقی

ضرورة النظرة الواقعیة الی الامور

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَ يَحْزَنُ عَلَى الشَّيْءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ، فَلاَ يَكُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَأُ غَيْظٍ، وَ لَكِنْ إِطْفَأُ بَاطِلٍ وَ إِحْيَأُ حَقِّ. وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.

۶۷- و من كتاب لهعليه‌السلام

اخلاقی، سیاسی

إلى قُثَم بْنِ الْعَبَاسِ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى مَكَّةَ

خدمة الحجاج فی ایّام الحج

أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ، وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلا لِسَانُكَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلا وَجْهُكَ. وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْمَفاقِرِ وَالْخَلَّاتِ، وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا.

الوصیة بقضاء حوائج الحجّاج

وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ لا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَسُبْحَانَهُ يَقُولُ:( سَوأً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ ) (۱) فَالْعَاكِفُ: الْمُقِيمُ بِهِ، وَالْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَائِّهِ،وَالسَّلاَمُ .

۶۸- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلی سلمان الفارسی رحمه الله قبل أیام خلافته

اخلاقی

أسلوب مواجهة للدّنیا

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا: فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا، لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا؛ وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا، لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا؛ وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا؛ فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ، أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ!وَالسَّلاَمُ .

_____________________

۱- حج ۲۵

۴۳۲

ضرورت واقع بينى

پس از ياد خدا و درود! همانا انسان از به دست آوردن چيزى خشنود مى شود كه هرگز آن را از دست نخواهد داد، و براى چيزى اندوهناك است كه هرگز به دست نخواهد آورد، پس بهترين چيز در نزد تو در دنيا، رسيدن به لذتها، يا انتقام گرفتن نباشد، بلكه بايد خاموش كردن باطل، يا زنده كردن حق باشد، تنها به توشه اى كه از پيش فرستادى خشنود باش، و بر آنچه بيهوده مى گذارى حسرت خور، و همت و تلاش خود را براى پس از مرگ قرار ده.

ترجمه نامه ۶۷

(نامه به قثم بن عباس، فرماندار شهر مکّه)

رسيدگى به امور حاجيان در مراسم حج

پس از ياد خدا و درود! براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به يادشان آور، در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسشهاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز.

جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم، و جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد،(۲) و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، ديگر تو را نستايد. گرچه در پايان حاجت او برآورده شود. در مصرف بيت المالى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان، و مازاد را نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.

سفارش به رفع نيازهاى حجاج

به مردم مكه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايام حج در مكه اجرت مسكن نگيرند، كه خداى سبحان فرمود: (عاكف و بادى در مكه يكسانند.)

عاكف، يعنى اهل مكه، و بادى، يعنى زائرانى كه از ديگر شهرها به حج مى آيند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق ع نايت فرمايد، با درود.

ترجمه نامه ۶۸

(نامه به سلمان فارسی، قبل از ایّام خلافت)(۳)

روش برخورد با دنيا

پس از ياد خدا و درود! دنياى حرام چونان مار است، كه پوستى نرم، و زهرى كشنده دارد، پس از جاذبه هاى فريبنده آن روى گردان، زيرا زمان كوتاهى در آن خواهى ماند، و اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدايى آن، و دگرگونى حالات آن دارى، و آنگاه كه به دنيا خو گرفته اى بيشتر بترس، زيرا كه دنياپرست تا به خوشگذرانى در دنيا اطمينان كرد او را به تلخ كامى كشاند، و هرگاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار مى گردد.

_____________________

۱. برای شناسایی قثم بن عباس به پاورقی نامه ۳۳ مراجعه فرمایید.

۲. نفی شیوه های: بوروکراسی BUREACRACY (تشریفات اداری بحدّ افراط)

۳. سلمان، نام اصلی او روزبه است از سرزمین فارس ایران که آتش پرست بودند متولّد شد و چون عاشق حق بود از خانه و خانواده فاصله گرفت و مسیحی شد، سپس به عربستان و مدینه آمد و در نخلستان مدینه پیامبر خدا را دید و مسلمان شد و از یاران آن حضرت شد، نقشه حفر خندق را او کشید و مدینه را حفظ کرد، هر کدام از مهاجر و انصار تلاش داشتند او را به گروه خود نسبت دهند که رسول خدا فرمود: «سلمان منّا اهل البیت» سلمان از اهل بیت ماست» پس از رسول خدا از مخالفان سر سخت ابا بکر بود و سر انجام در سال ۳۵ هجری وفات کرد.

۴۳۳

۶۹- و من كتاب لهعليه‌السلام

اخلاقی

(إلَى الْحارِثِ الْهَمَداني)

اخلاق المسؤولین المحکومیین

وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَ أَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ، وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا مَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا، وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ. وَ عَظِّمِ اسْمَ اللَّهِ أَنْ تَذْكُرَهُ إِلا عَلَى حَقٍّ، وَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ لاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلا بِشَرْطٍ وَثِيقٍ. وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَ يُكْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ. وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَ يُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَوْ اعْتَذَرَ مِنْهُ، وَ لاَ تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضا لِنِبَالِ الْقَوْلِ، وَ لاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً. وَ لاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ جَهْلاً، وَاكْظِمِ الْغَيْظَ، وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ القُدْرَةِ، وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ. وَاسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَيْكَ، وَ لاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَكَ، وَ لْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ.

صفات المؤمنین

وَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ، وَ إِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ. وَاحْذَرْ صَحَابَةَ(مصاحبة) مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ، وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ. وَاسْكُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَأِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ. وَاقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ، وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ، فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ، وَ مَعَارِيضُ الْفِتَنِ. وَ أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْرِ، وَ لاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلا فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ. وَ أَطِعِ اللَّهَ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ، فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا.

أسلوب استخدام النّفس فی سبیل الخیرات

وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا وَ لاَ تَقْهَرْهَا، وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا، إِلا مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، فَإِنَّهُ لاَبُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا. وَ إِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ بِكَ الْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا. وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ. وَ وَقِّرِ اللَّهَ، وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ. وَاحْذَرِ الْغَضَبَ، فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ،وَالسَّلاَمُ .

۴۳۴

ترجمه نامه ۶۹

(نامه به حارث همدانی)(۱)

اخلاق كارگزاران حكومتى

به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار(۲) ، و حقى را كه در زندگى گذشتگان بود تصديق كن، و از حوادث گذشته تاريخ براى آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار با يكديگر همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش مى پيوندد، و همه آن رفتنى است. نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق بر زبان نياور؛ مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به ياد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آنكه بدانى از نجات يافتگانى؛ از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشايند است، بپرهيز.

از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهيز كن، از هر كارى كه از كننده آن پرسش كنند، نپذيرد يا عذرخواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تير گفتار ديگران قرار نده، و هر چه شنيدى بازگو مكن، كه نشانه دروغگويى است و هر خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است.

خشم را فرونشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آينده خوبى داشته باشى، نعمتهايى كه خدا به تو بخشيده نيكو دار، و نعمتهايى كه در اختيار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشكارا بنگرد.

اوصاف مومنان

و بدان، بهترين مومنان، آنكه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پيشاپيش تقديم كند، چه آن را كه پيش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به ديگران مى رسد.

از دوستى با بيخردان، و خلافكاران بپرهيز، زيرا هر كس را از آنكه دوست اوست مى شناسند؛ و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زيرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهايى كه مردم آن از ياد خدا غافلند، و به يكديگر ستم روا مى دارند، و بر اطاعت از خدا به يكديگر كمك نمى كنند، بپرهيز.

در چيزى انديشه كن كه ياريت دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار پرهيز كن كه جاى حاضر شدن شيطان، و برانگيخته شدن فتنه هاست، و به افراد پايين تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكرگزارى تو در برترى است. در روز جمعه پيش از نماز مسافرت مكن، جز براى جهاد در راه خدا، و يا كارى كه از انجام آن ناچارى، در همه كارهايت خدا را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چيز برتر است.

روش به كارگيرى نفس در خوبي ها

نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر چيزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط بكارش گير، جز در آنچه كه بر تو واجب است، و بايد آن را در وقت خاص خودش بجا آورى.

بپرهيز از آنكه مرگ تو فرا رسد در حالى كه از پروردگارت گريزان باشى، و در دنياپرستى غرق باشى، از همنشينى با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مى پيوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از خشم بپرهيز كه لشكر بزرگ شيطان است. با درود.

_____________________

۱. حارث همدانی از یاران مخلص امام علیعليه‌السلام و از فقهای بزرگ بود و شعر معروف:

یا حارث همدان من یمت یرنی من مؤمن او منافق قبلا خطاب به او سروده شد و به او بشارت داد که پیروان و علاقمندان پس از مرگ مرا مشاهده خواهند کرد.

۲. نقد تفکّر: اومانیسم HUMANISM (اصالت انسان) و اگزیستانسیالیسم EXISTENTIALISM (اصالت انتخاب، وجود گرایی).

۴۳۵

۷۰- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى سَهْلِ بْنِ حُنَيفٍ الا نصاري، وَ هُوَ عامِلُهُ، عَلَى الْمَدينَةِ، فِي مَعْنى قَوْمٍ مِنْ أَهْلِها لَحِقوا بِمُعاويَةَ

سیاسی

اسلوب مواجهة الفرار

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَ يَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفَى لَهُمْ غَيّاً، وَ لَكَ مِنْهُمْ شَافِياً، فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَالْحَقِّ، وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَالْجَهْلِ. وَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا، وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ، وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ، وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ، فَبُعْدا لَهُمْ وَ سُحْقاً!! إِنَّهُمْ- وَاللَّهِ - لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ، وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ، وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هَذَا الْأَمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَ يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ،إِنْ شَأَ اللَّهُ، وَالسَّلاَمُ عَلَيْكَ.

۷۰- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلَى الْمُنْذِرِ بْنِ الْجارُودِ الْعَبْدي، وَ قَدْ خانَ فِى بَعْضِ ما وَلاهُ مِنْ أَعْمالِهِ

اخلاقی

ذمّ الخیانة الاقتصادّیة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً، وَ لاَ تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً. تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبایَةٍ(خِيانَةٍ) . فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا،إِنْ شَاءَ اللَّهُ .

وَ الْمُنْذِرُ هذا هُوَ الَّذِي قالَ فِيهِ أَمِيرُ الْمؤ مِنِينعليه‌السلام : إنَّهُ لَنَظَارُ فِي عِطْفَيْهِ، مُخْتالْ فِي بُرْدَيْهِ، تَفَالْ فِي شِراكَيْهِ.

۷۲- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى عَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ

اخلاقی

الانسان و القوانین الإلهیّة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ، وَ لاَ مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ؛ وَ اعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ، وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ، فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ.

۷۳- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى مُعاوِيَةَ

اخلاقی

کشف القناع عن واقع معاویة

۴۳۶

ترجمه نامه ۷۰

(نامه به سهل بن حنیف انصاری فرماندار مدینه، در سال ۳۷ هجری آنگاه که گروهی از مدینه گریخته به معاویه پیوستند(۱) )

روش برخورد با پديده فرار

پس از ياد خدا و درود! به من خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه گريختند، مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى! كه اين فرار براى گمراهيشان، و نجات تو از رنج آنان كافى است، آنان از حق و هدايت گريختند، و به سوى كوردلى و جهالت شتافتند. آنان دنياپرستانى هستند كه به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن گرفتند، عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصارطلبى گريختند دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد.

سوگند به خدا! آنان از ستم نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در اين جريان، خدا سختى ها را بر ما آسان، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شأ الله، با درود.

ترجمه نامه ۷۱

(نامه به منذر بن جارود عبدی، که در فرمانداری خود خیانتی مرتکب شد)

سرزنش از خيانت اقتصادى

پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى باشى،(۲) و راه او را مى روى، ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فرو گذار نكرده، و توشه اى براى آخرت خود باقى نگذاشته اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده اى.

اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند كفش تو از تو باارزش تر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد. يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شأ الله.

(منذر کسی است که امیر مؤمنان در باره او فرمود: آدم متکبّری است، به دو جانب خود می نگرد، و در دو جامه که بر تن دارد می خرامد، و پیوسته بر بند کفش خود می دمد که گردی بر آن ننشیند).

ترجمه نامه ۷۲

(نامه به عبدالله بن عباس)

انسان و مقدرات الهى

پس از ياد خدا و درود! تو از أجَل خود پيشى نخواهى گرفت، و آنچه كه روزى تو نيست به تو نخواهد رسيد، و بدان كه روزگار دو روز است: روزى به سود، و روزى به زيان تو مى باشد؛ و همانا دنيا خانه دگرگوني هاست، و آنچه كه به سود تو است هر چند ناتوان باشى خود را به تو خواهد رساند، و آنچه كه به زيان تو است هر چند توانا باشى دفع آن نخواهى كرد.

ترجمه نامه ۷۳

(نامه به معاویه)

_____________________

۱. سهل بن حنیف در تمام جنگ ها یاور پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و هرگز فرار نکرد. از طرف امامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرماندار مدینه شد، و در جنگ صفّین هم شرکت داشت، سپس فرماندار فارس ایران شد و در سال ۳۸ هجری در کوفه وفات کرد.

۲. جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و مسلمان شد، و فردی صالح و شایسته بود امامعليه‌السلام او را والی استخر فارس کرد که در سال ۲۱ در جنگ های فارس شهید شد.

۴۳۷

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ، وَ الاِسْتِمَاعِ إِلَى كِتَابِكَ، لَمُوَهِّنٌ(مُوهن) رَأْيِي، وَ مُخَطِّئٌ فِرَاسَتِي. وَ إِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الْأُمُورَ وَ تُرَاجِعُنِي السُّطُورَ، كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ أَحْلاَمُهُ، وَ الْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ، لاَ يَدْرِي: أَ لَهُ مَا يَأْتِي أَمْ عَلَيْهِ، وَ لَسْتَ بِهِ غَيْرَ أَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ. وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لاَ بَعْضُ الاِسْتِبْقَاءِ لَوَصَلَتْ إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ(نوازع) ، تَقْرَعُ الْعَظْمَ، وَ تَهْلِسُ اللَّحْمَ! وَ اعْلَمْ أَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِكَ، وَ تَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِيحَتِكَ،وَ السَّلاَمُ لِأَهْلِهِ .

۷۴- و من حلف لهعليه‌السلام

كَتَبَهُ بَيْنَ رَبِيعَةَ وَ الْيَمنِ، وَ نُقِلَ مِنْ خَطَّ هِشامِ بْنِ الْكَلْبِىٍَّّ

تاریخی

بنود الصلّح

هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الْيَمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، وَ رَبِيعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، أَنَّهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ يَدْعُونَ إِلَيْهِ، وَ يَأْمُرُونَ بِهِ، وَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ أَمَرَ بِهِ، لاَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنا، وَ لاَ يَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً، وَ أَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ وَ تَرَكَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لاَ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَ لاَ لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَ لاَ لاِسْتِذْلاَلِ قَوْمٍ قَوْماً، وَ لاَ لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْماً! عَلَى ذَلِكَ شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ، وَ سَفِيهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ، وَ حَلِيمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذَلِكَ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ( إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ كَانَ مَسْئُولاً ) . وَ كَتَبَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.

۷۵- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلى مُعاوِيَةَ فِي أَوَّلِ ما بُويِعَ لَهُ ذَكَرَهُ الْواقِدِىٍُّّ فِي كِتابِ «الْجَمَلِ»

سیاسی

نُصح العدوّ

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ: أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ، وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ؛ وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ، وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ، وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ، وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ. فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ، وَالسَّلاَمُ.

۷۶- و من وصية لهعليه‌السلام

لَعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَبَاسِ، عِنْدَ اسْتِخْلافِهِ إ يَاهُ عَلَى الْبَصرَةِ

سیاسی، اخلاقی

اخلاق القائد

سَعِ(مَنِّعَ) النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ، وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ، وَ اعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ، وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.

_____________________

۱- اسراء ۳۴

۴۳۸

افشاى سيماى دروغين معاويه

پس از ياد خدا و درود! من با پاسخ هاى پياپى به نامه هايت، و شنيدن مطالب نوشته هايت، راى خود را سست، و زيركى خود را به خطا نسبت مى دهم؛ و همانا تو كه مدام خواسته هايى از من دارى و نامه هاى فراوان مى نويسى، به كسى مانى كه خواب سنگينى فرو رفته، و خوابهاى دروغينش او را تكذيب مى كند؛ يا چون سرگردانى كه ايستادن طولانى بر او دشوار مى باشد، و نمى داند. آيا آينده به سود او يا به زيانش خواهد بود؟

گرچه تو آن كس نيستى اما به تو شباهت دارد. بخدا سوگند! اگر پرهيز از خونريزى در مهلت تعيين شده نبود، ضربه كوبنده اى دريافت مى كردى كه استخوان را خرد، و گوشت را بريزاند، معاويه! بدان، كه شيطان تو را نمى گذارد تا به نيكوترين كارت(۱) بپردازى، و اندرزى كه به سود تو است بشنوى. (درود بر آنان كه سزاوار درودند).

ترجمه نامه ۷۴

(عهد نامه ای که با خط هشام بن کلبی(۲) برای صلح میان قبیله «ربیعه» و «یمن» تنظیم فرمود)

مبانى صلح و سازش مسلمين

اين پيمان نامه اى است كه مردم (يمن) و (ربيعه) آن را پذيرفته اند، چه آنان كه در شهر حضور دارند يا آنان كه در بيابان زندگى مى كنند، آنان پيرو قرآنند، و به كتاب خدا دعوت مى كنند، و به انجام دستورات آن فرمان مى دهند، و هر كس كه آنان را به كتاب خدا بخواند پاسخ مى دهند، نه برابر آن مزدى خواهند، و نه به جاى آن چيز ديگرى بپذيرند، و در برابر كسى كه خلاف اين پيمان خواهد، يا آن را واگذارد، ايستادگى خواهند كرد.

گروهی گروه ديگر را يارى مى دهند، همه متحد بوده و به خاطر سرزنش سرزنش كننده اى، يا خشم خشم گيرنده اى، يا خوار كردن بعضى، يا دشنام دادن قومى، اين پيمان را نمى شكنند. بر اين پيمان، حاضران و آنها كه غايبند، دانايان و ناآگاهان، بردباران و جاهلان، همه استوارند، و عهد و پيمان الهى نيز بر آنان واجب گرديده است كه (همانا از پيمان خدا پرسش خواهد شد) و على بن ابيطالب آن را نوشت.

ترجمه نامه ۷۵

(نامه به معاویه در روزهای آغازین بیعت، در سال ۳۶ هجری که واقدی در کتاب الجمل آن را آورد)

فرمان اطاعت به معاويه

از بنده خدا على امير مومنان، به معاوية بن ابى سفيان، پس از ياد خداو درود! مى دانى كه من درباره شما معذور، و از آنچه در مدينه گذشت(۳) رويگردانم، تا شد آنچه كه بايد مى شد، و بازداشتن آن ممكن نبود. داستان طولانى و سخن فراوان است. و گذشته ها گذشت، و آينده روى كرده است، تو و همراهانت بيعت كنيد، و با گروهى از يارانت نزد من بيا، با درود.

ترجمه نامه ۷۶

(نامه به عبد اللّه بن عباس، هنگامی که او را در سال ۳۶ هجری به فرمانداری بصره نصب فرمود)

اخلاق مدیریّتی

با مردم، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمى، و در مقام داورى، گشاده رو باش، و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزى، به تحريك شيطان است، و بدان! آن چه تو را به خدا نزديك مى سازد، از آتش جهنم دور مى كند، و آنچه تو را از خدا دور مى سازد، به آتش جهنم نزديك مى كند.

_____________________

۱. نیکوترین کار، همان اطاعت از اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام بحق حضرت امیر المؤمنینعليه‌السلام است.

۲. از شیعیان امامعليه‌السلام و مورّخ و مفسّر قرآن و دارای علم انساب بود.

۳. یعنی ما جرای شورش مجاهدان و قتل عثمان.

۴۳۹

۷۷- و من وصية لهعليه‌السلام

لِعَبْدِ اللَه بْنِ الْعَباسِ لَمَا بَعَثَهُ لِلاْحْتِجاجَ عَلَى الْخَوارِج

سیاسی، علمی

أسلوب المناظرة مع الخوارج

لاَ تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ، وَ لَكِنْ حاصِمْهُمْ(خاصهم) لابِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.

۷۸- و من كتاب لهعليه‌السلام

إلی أبَی مُوسَى الأ شْعَرِىَّ جواباً فِيِ أمر لِلْحُكُمینِ، وَ ذَكَرِه سَعِيدُ بْنُ يَحْيَى الا مَوِىٍُّّ فِي كِتابِ «الْمَغازِي»

سیاسی، اخلاقی

أسباب انحطاط المجتمع

فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى. وَ إِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلاً مُعْجِباً، اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ، وَ اِنّا أُدَاوِي(أداری) مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ يَعُودَ عَلَقاً.

محاولة الامامعليه‌السلام لتحقیق الوحدة

وَ لَيْسَ رَجُلٌ- فَاعْلَمْ - أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي، أَبْتَغِي بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ، وَ كَرَم الْمَآبِ. وَ سَأَفِي بِالَّذِي وَأَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ، وَ التَّجْرِبَةِ، وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ، وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْرا قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ، فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ السُّوءِ،وَالسَّلاَمُ .

۷۹- و من كتاب كتبهعليه‌السلام

نظامی، اخلاقی

لَمَّا اسْتُخِلفَ، إلى أُمَرأِ الا جْنادِ

أسباب هلاک الأمم

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَا قْتَدوْهُ.

۴۴۰

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648