معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)0%

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش) نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی علیه السلام
گروه: مشاهدات: 4636
دانلود: 2200

توضیحات:

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4636 / دانلود: 2200
اندازه اندازه اندازه
معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معرفت یافتگان (از مجموعه شمیم عرش)

مولف پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علیعليه‌السلام

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پیشگفتار

1- اگر بر اساس مبانی فلسفه تاریخ دینی حزب الله ، تاریخ بشریت تاریخی تعریف شده از وقایع نا نوشته اسطوره ها و شاخص های دینی است ؛ و اگر شناخت اسطوره های دینی در همان مرتبت جوهری شان ناقص و یا به واقع نایافتنی است ، پس چاره آن است که از راه شناخت تنزیلی عارفان به حق مقام ولایت تکوینی و تشریعی و عبرت پذیری از دانسته ها و بایسته هایشان خود را در گردونه تاریخ وارد ساخت و از زاویه آن بر حقایق وجود معرفت گرفت و از معرفت آنها پندها آموخت و از آموختن پندها، تلاش کرد تا شاید خود به مقام همان عارفان به حق رسید و به مقام والیان حق تا حد مقدورات وجودی نزدیک شد.

آنچه که در پیش روی خویش دارید، گوشه ای از اسرار گفتنی حزب الله در یافته های تاریخی نیروهای نهان خویش است ، ابر مردان و زنانی که با زندگی فردی شان حزب الله را ساختند و اینک تیرتکان فدائی انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با بهره گرفتن از زندگی های محرومانه و مخفیانه شان می روند تا شاید مقدمات ظهورش را فراهم آورند.

2- اگر زندگی انسانها و مومنان موحد مشحون از حوادث عجیب و تعریف ناشده عادی است ؛ و اگر حوادث تعریف ناشده عادی خود همگی قانونمندند! و اگر کشف قوانین (( مافوق )) می تواند زندگی بشر را به سو و جهتی گرایش دهد که انسانها به مقصود از خلقت خویش (( توجه )) و رهنمون شوند؛ و اگر هر (( توجه )) ، (( رشد )) تلقی می شود؛ و اگر ارشاد بر (( رشد )) ضرورت دارد، پس ارائه حوادث (( قطعی و یقینی )) عبرت آموز و توجه بخش برای حزب اللهیان به عنوان (( تذکر )) یا ارشاد و رشد از ضروریات انکارناپذیری برخوردار است

3- حوادث عرضه شده ، در واقع بیانگر تجسمات و سیرت عارفان دینی حزب الله از زاویه رفتارها و حقایق وجودی عالم هستی است از این جهت آنچه که بیان می شود، در واقع نمودی از بودهاست که به واسطه (( بایدها )) و (( شدن ها )) تبدیل شده است ، پس باید با نمودها به بودها و از بودها به بایدها و از بایدها به شدن ها سیر یافت ، تا شاید حزب اللهی شد.

4- بر اساس تابعیت گویش حوادث از (( اصول و قوانین )) خاص به خود، لازم است که به نحو بسیار موجز و خلاصه به گوشه ای از اصول مورد توجه در بیان حوادث عبرت آموز و توجه آفرین اشاره شود:

1. اصل انتخابی بودن حوادث به میزان قابلیت فهم عموم حزب الله و دوری از بیان حوادث مربوط به خواص حزب الله

2. اصل قطعی بودن حوادث و واقعیات نقل شده

3. اصل پیام داری وقایع نقل شده

4. اصل رعایت زمینه داری پذیرش حوادث و دوری از حوادث وقایع غیر قابل قبول عرفی

5. اصل به دور بودن حوادث از ناهنجاریهای نامطلوب اعتقادی ، اخلاقی و سیاسی

6. اصل رعایت حریم حوزه و روحانیت

7. اصل تبیین و توجیه هر حادثه پندآموز از زاویه گویش دینی

8. اصل کتمان رمزی شاهدان و ناقلان زنده حوادث برای دوری گزیدن از گزندها، اتهامات و یا افشا شدنها.

9. اصل مستندیت حوادث برای ایجاد اطمینان و اتقان گفتاری

10. اصل کاربری بودن حوادث بیان شده

11. اصل پندآموز بودن حوادث بیان شده

12. اصل جهت داری حوادث نسبت به گرایش هر چه بیشتر حزب اللهیان به سوی محبوبات بالذات و دوری گزیدن از مبغوضات و مطرودین بالذات

آنچه در پیش روی دارید، حاصل زحمات تعدادی از برادران زحمتکش ، موثق و متدین حزب اللهی است که اینک بدون کوچکترین چشم داشتی ثمره (( سالها )) زحمت خویش را در طبق اخلاص گذارده تا با بیان حقایقی هر چند گاه شنیده شده ، روح (( معنویت )) و توجه را در (( حزب الله )) افزون سازند، شاید که (( مصونیت )) بیشتری یافته و در پناه اشکهای زلال و جوهری شان بر عرش ربوبی دست یابند.

در پایان اشاره به این نکته ضروریست که با اجازه حضرت آیة الله سید علی محقق داماد، اکثریت قریب به اتفاق داستانهای نقل شده از جزوه مرحوم آیة حاج شیخ مرتضی حائریرحمه‌الله پس از بازنویسی ادبی ، در این مجموعه چند جلدی گنجانیده شده است ، تا ضمن احیاء آن نوشتار معنوی ، از انفاس قدسی آن عالم عارف و فقیه بزرگ دینی برای فزون سازی روح معنویت حزب الله بهره گرفته شده باشد.

...خدایا: می خواهیم دل باشیم در مرز و رمز انسانهای تشنه کام ! بارالها یکباره همراهان گم یا پراکنده گشته اند، یکی به ده ها فرسنگ جلو و هزاران انسان در بیابان تار یله و رها! خدایا کجایند ساحل رسیدگان !؟ کجایند معبد نشینان خورشید!؟ کجایند بلندگرایان و آرمان گرایان !؟ کجایند بلبلان حرم عشق درگاهت !؟ کجایند تندرهای رزمنده در پیشگاهت !؟ کجایند صرصرهای نستوه پایگاهت !؟

خدایا: آرزوی صلحی داشتیم که در سایه او در ساحل وجود تو سیراب شویم ، نه آنکه در شبهای سیه زاد فرتوت او، آشنایان لحظه ها را نیز سرگردان بیابیم

خدایا: رمایه عابران برگوش ، غبار کاروانهای غمستان کویر را برچشیم ، و دوستان سابق را، رهگذرانی عبوس بر جاده وجود خویش می یابیم !؟

خدایا: ما توفان را از تو طلب می کنیم ، تا در سایه خروش او، سکوت دریای دلمان خروش برگیرد.

خدایا: سنگرها را آرزومندیم تا تپش قلوب حزب اللهیان و التهاب استخوانهایشان ، سایه عشق را بر سرمان مستدام دارد.

پروردگارا: در دوران به سازی ، کرکسان ، سینه هامان را هوسگاه پرواز ساخته اند!؟ بارالها می خواهیم غروب باشیم تا غمگساری مهربان بر درد آشنایان باشیم تا شعله آشنا سوزان غریبان دل شویم

خدایا: برخی در خزان صلح گلستانهای عریان ، قصد آن دارند که حاصل بهاران خون را به لگد بکوبند!؟ و با هیاهوی فریبناک شیطانی ، ما را از نجوای تو دور سازند! پس ما را در جنگ با نفس اماره یاری نما. پروردگارا ما جنگی طلب می کنیم تا جان تاریک خود را به شعله آن ، برافروزیم آنگاه با اشک آتشزاد خویشتن ، سینه هزاران عاشق را تسکین بخشیم

خدایا: در دوران سکون و سکونت ، مغموم و تنها گشته ایم ، و در شبهای بی فرجام آن ، به دنبال صبح فردای خود می گردیم

خدایا: غرش را می طلبیم تا در دل آن مرز انسانیت بیابیم ، و از حماسه آن ، رازها برسازیم و در اشک آن ، بهار عشقهای مظلومانه را در کنار وجودت جشن بگیریم

خدایا: کجاست نوازش مهتاب زهراعليها‌السلام ؟ کجاست نغمه سپیده کعبه ؟ کجاست طلایه دار سپاه فتح و پیروزی و رستگاری ؟ کجاست خشم مقدس ؟ کجاست غدیر روح ؟ کجاست لحظه های گوارا؟ کجاست سامان بخش ژرف دلان ؟ کجاست امید بخش ملول شدگان بی امید؟

خدایا: ما فلاح و رستگاری خویش را در حشمت خورشید عبودیت ، خون و جنگ در راهت می یابیم

بارالها: ما رهایی از رنجها، غصه ها، افسوس دردناک روزگار را درگذر از خارستانهای بی امان پول و تجمل می یابیم

پروردگارا: در غروب جلوه های فروتنی ، ایثار، صداقت ، صفا و یکرنگی ، عفت و عفاف ، مسئولیت پذیری عاشقانه ، عواطف انسانی ، تارهای زرد پریشانی ، گسستگی ، اختلاف ، برادرکشی و برادرکوبی ، تهمت و دروغ ، نایکرنگی ، و بالاخره غرب زدگیها، با بارش خون و اشک از میان افق امید و آرزوهای حیات ، وجود ما را پر کن

بارالها: بر ما خون و اشک بباران تا با اشکمان وجود خویش را صفا و با خونمان کویر انقلاب را سیراب بخشیم

خداوندا: مسؤ ولان زحمتکش ، غمگساران مهربان دردآشنای جریانات معتقد به انقلاب ، و بالاخره طلیعه داران گلستان انقلاب را به خاطر عشقمان ، با گرمی حیات خویش نصحشان می کنیم ، تو آنان را پذیرایمان نما، تا شاید بر انبوه مه های تابسوز و تیرگیهای توانفرسای حوادث و وقایع بحرانی ناشی از رفتار هرزگان و خیانت پیشگان چیره شده ، تا شاید برخی از اسیرشدگان گردباد سرد نابسامانی ها را از خشم خارستانها نجات دهند!

خدایا: ما فانوس به دستان افسرده کاروان عاشقان بودیم !؟ ما غرق در نجوای هماهنگ دشتهای جنوب و دامنه های غرب بودیم ، ما بندگان درگاه تو بودیم ، ما مسکینان درگاه تو بودیم ، ما سائلان درگاه تو بودیم ، ما فقیران درگاه تو بودیم ! ما میهمانان رحمت رحمانیت تو بودیم پس چرا ما اینک در پس حجاب توایم !؟

ای شاهد بر نجواها! ای جایگاه شکوه ها، ای دانای هر پنهان و نهان ای افق حاجتمندان ، ما را غفران رحمت ، یقین در قلب ، اخلاص در عمل ، نورانیت در نگرش ، هوشیاری در دین ، نصرت بر ظالمان و بوالهوسان عنایت فرما.

خداوندا: حزب اللهیان را صبر در ریاضت ، صداقت در روش و گفتار، قنوت در سلوک و سیر، انفاق در محبت و خون ، مرحمت فرما.

آنچه در این کتاب می خوانید بیان حقایقی چند پیرامون حقیقت معرفت ، برد معرفت ، توان معرفت ، شرایط معرفت و بالاخره حقایق قابل معرفت دینی در قالب چند فصل مستقل است امید است مقبول درگاه احدیت و مورد توجه حضرت بقیة الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.

سوم شعبان 1418 برابر با دوم آذر ماه سال 1377

پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی (عليه‌السلام )

مؤسسه خیریه فرهنگی ، تحقیقاتی ، آموزشی و هنری امام حسن عسکریعليه‌السلام

فصل اول : حقیقت معرفت

معرفت توفیقی و توفیق معرفتی

جناب حجة الاسلام والمسلمین سید محمد آل طه به نقل از یکی از صاحبان درک مقدرات و نیتهای افراد از راه استخاره قرآنی ، فرمود:

در قدیم ، حجره ای در مسجد بالا سر حضرت امام رضاعليه‌السلام وجود داشت که منسوب به مرحوم حاج ملا هادی سبزواری(1) بود. این حجره به دلیل اشرافش بر ضریح مطهر حضرت امام رضاعليه‌السلام خواستگاران بی شماری داشت ، از این جهت افراد، قیمتهای گزافی را برای اقامت چند روزه در آن پرداخت می کردند. روزی در اوایل طلبگی ، به مشهد رفته و با پرداخت پولی ، آن حجره را برای اقامت چند روزه ام اجاره کردم ، ولی ناگهان متوجه شدم که اگر بخوابم ، باید به سوی ضریح پایم را دراز کنم ، پس به احترام حضرت امام رضاعليه‌السلام در طول مدت بیست و اندی روز که در آن حجره بودم ، پاهایم را دراز نکردم

آنگاه که به شهر و دیار خویش بازگشتم ، در خود فهم استخاره ای را از قرآن یافتم که در کمتر کسی تا کنون این نحوه درک وجود داشته است :

بعد از این دست ما و دامن عشق ما

شده خوشه چین خرمن عشق

(2).(3)

معرفت وظیفه ساز

جناب حجة الاسلام علوی به نقل از آیة الله العظمی گلپایگانیرحمه‌الله فرمود: زمانی که در شهرستان اراک با مرحوم حائری بزرگرحمه‌الله بودیم ، شبی در عالم رؤ یا کسی به من گفت به فلان حجره برو، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف آنجا تشریف خواهند آورد.

وقتی به آنجا رفتم ، اتفاقا مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی بروجردی را نیز آنجا یافتم لحضاتی بعد فرستاده ای آمد و گفت : حضرت تشریف نمی آورند، ولی لوحه ای به رنگ سبز یا سفید که نورانی بود، برایتان فرستاده اند. وقتی لوحه را نگاه کردیم ، دیدیم به خط زیبا نوشته است :

اذا لتبس علیکم الفتن فعلیکم بشیخ عبدالکریم

وقتی از خواب بیدار شده و آن را برای مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(4) بیان کردم ، ایشان فرمود:

این خواب رویایی صادقانه است و مؤ ید آن است که باید فحش های رضا خان و چماق او را تحمل کنیم(5)

وقار رفتاری معرفت

یکی از اساتید بزرگ حوزه روزی به نقل از مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانیرحمه‌الله (6) می فرمود:

مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانیرحمه‌الله می فرمود: بکوشید علم بیاموزید؛ زیرا که علم وقار می آورد:

هشدار که علم تو ز جانست

سرمایه هستی روانست

هشدار که علم شمع روحست

مفتاح خزاین فتوح است

هشدار که علم نور حقست

مرآت دل و ظهور حق است

هشدار که علم را مبانی

باشد لمعات لامکانی

هشدار که علم نور یار است

هستی وجود را مدار است(7) (8)

معرفت معرفت ساز

جناب حجة الاسلام مهاجر به نقل از مرحوم علامه امینی فرمود:

روزگاری به دعوت گروهی از روشنفکران شهرستان حله به آن شهر رفته بودم ، پس از سخنرانیهای متعدد به هنگام بازگشت ، بسیاری از عوام آن شهر مرا بدرقه کرده و مفتیان مذاهب دیگر نیز به احترام فراوان به جمع بدرقه کننده حاضر شده بودند، وظیفه خود دیدم که حجت را بر آنان تمام کنم رو به بزرگ فقیهان آن شهر کرده و گفتم : آیا چنین روایتی را گذشتگان ما و شما نقل نکردند که من لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیة ؟(9)

آنان تصدیق کردند، من نیز ادامه دادم : آیا فاطمهعليها‌السلام به هنگام مرگش امام زمان خویش را شناخته بود یا نه ؟

ناگهان سکوت مرگباری بر همه آنان حاکم شد، نگاهها متوجه مفتی بزرگ آن شهر شده بود؛ زیرا اگر می گفت که فاطمه زهراعليها‌السلام امام زمان خویش را نشناخته بود، که مردم همان جا او را می کشتند و اگر می گفت که او امام زمان خویش را می شناخت ، پس او چه کسی بجز علیعليه‌السلام بود؟

یکی دیگر از مفتیان رو به آن مفتی بزرگ کرده و گفت : جواب بده !

آن مفتی با ناراحتی رو به او کرده و گفت : تو خودت جواب بده !

ناگهان مردی از میان جمعیت فریادکنان جلو آمده و به من گفت :

اشهد ان لا اله الله ، و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله

آنگاه او از من خواست تا وی را با خود به نجف ببرم ؛ زیرا پس از رفتن من ، ممکن بود برخی او را در آن شهر بکشند. من نیز چنین کرده و وی را به همراه خویش به نجف آوردم(10)

معرفت قلبی

حجة الاسلام مهدوی طاهری نقل کردند:

حضرت امام خمینی(11) پس از آخرین عمل جراحی خویش ، در نهایت ضعف بدنی قرار داشت برخی چاره را یاری خواستن از عارف ذاکر مرحوم معلم دامغانی - که سخت مورد توجه حضرت امام خمینی قدس سره بوده است - دانسته ، پس تلفنی از وی تقاضای حضورش را در کنار بستر امام نموده ، تا اگر می تواند کاری انجام دهد.

او بدون معطلی پذیرفته و از دیار خویش به تهران آمد. لحضاتی پس از وارد شدن به اتاق مخصوص امام قدس سره ، گوشه ای می ایستد و بر امام خیره می شود، و آنگاه با حضرت امام ارتباط فکری و روحی برقرار می کند. ناگاه امام قدس سره چشمانشان را باز و مستقیما به آن عارف ذاکر می نگرد. آنگاه بدون کوچکترین اشاره و یا کلامی ، این ارتباط خیره کننده دقایقی ادامه می یابد، سپس آن عالم ذاکر از اتاق خارج می شود.

پس از خروج از اتاق ، از او می پرسند: چه شد؟

وی می فرماید: او دیگر نمی خواهد در این دنیا بماند، ما قدرت بازگرداندن او را نداریم فقط یک نماز مخصوصی است که شاید بتواند کمکی کند.

محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد

دست حق را ببوسید که زنجیرم کرد(12

بود آیا که در میکده را بگشایند

گره از کار فرو بسته ما بگشایند

به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند(13)

او بدون معطلی به شهر خویش باز می گردد، ولی در کمال تعجب دچار فراموشی نسبت به انجام نماز مخصوص فوق می شود. شبانگاهی بر انجام آن نماز توجه می یابد، پس به قصد انجام آن سه بار استخاره می کند، ولی در هر سه بار، استخاره راه نمی دهد. آنگاه متوجه وقوع حادثه ای برای امام می شود، به ناچار دقایقی چند را به انتظار می ماند، تا آن که متوجه از دنیا رفتن امام در همان دقایق می شود.(14)

معرفت ناباورانه

جناب حجة الاسلام والمسلمین رضازاده خراسانی به نقل از مرجع بزرگ حضرت آیة الله العظمی وحید خراسانی و ایشان نیز از استاد بزرگ خود مرحوم آیة الله حاج شیخ هاشم قزوینی چنین فرمود:

روزگاری را در اصفهان می گذراندم ، زنی را با ازدواج موقت به همسری برگزیدم و خداوند از آن زن فرزندی به من عطا کرد. روزی در حیاط آن خانه با آن کودک که تقریبا یک سال و چهار ماه سن داشت ، آرام آرام قدم می زدم ، ناگهان کودک خیره خیره به من نگاه کرده و در کمال فصاحت گفتاری گفت : پدر! مرا چه کسی آفریده است ؟!

من که حیران شده بودم ، با دستپاچگی گفتم : من تو را آفریده ام !

او گفت شما را چه کسی آفرید؟

گفتم : پدرم مرا آفریده است !

او باز پرسید: پدر! این درختان را چه کسی آفریده است ؟

گفتم : این درختان را باغبان آفریده است

او گفت : نه پدر! درست نگفتی ! مرا، شما را، پدرتان را و این باغ و بوستان را خداوند آفریده است

و دیگر چیزی نگفت

ساعتی بعد ناگهان حال جسمی آن بچه دگرگون شد و علیرغم تلاشهایمان از بین رفت ، رفتار آن کودک ، بزرگترین درس زندگی را به من آموخت که خدا آفریننده تمام حقایق است !(15)

معرفت اعطایی

مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائریرحمه‌الله (16) نقل فرمود:

حکیم و طبیب بزرگ دوران قاجار مرحوم میرزا خلیل تهرانی(17) داستان زیبایی دارد. این داستان را علاوه بر این که خود شخصا از مرحوم حاج شیخ محمود خلیلیرحمه‌الله شنیدم ، مرحوم حاجی نوری نیز در کتاب دارالسلام به نقل از مرحوم حاج ملا علی فرزند صالح مرحوم میرزا خلیلرحمه‌الله بیان کرده و می گوید: روزگاری که مرحوم میرزا خلیل تهرانی در قم به جهت تحصیل علوم حوزوی و از جمله حکمت و طب حضور داشته است ، ناگهان قحطی و گرسنگی ایران را فرا می گیرد. او نیز مانند همگان چنان به زحمت افتاده که برای یک وعده غذا ناچار می شود که همه زندگی خویش را به فروش برساند. او در آخرین مرحله فروخت ، کتاب خطی نفیسی را که سخت به آن علاقه مند بود، به فروش رسانده ، تا شاید بتواند از پول آن نانی به دست آورد. وی پس از قدری جستجو، با زحمت فراوان نانی را خریداری ، آنگاه عازم حجره اش شده ، تا گرسنگی خویش را رفع نماید، ولی در راه بازگشت متوجه زنی بچه دار می شود که سخت از گرسنگی رنج برده و به التماس از وی تقاضای نان می کند. وضعیت رقت بار زن ، طوفانی در روح میرزا خلیل پدید می آورد. او علیرغم احساس گرسنگی فراوان ، آن زن بچه دار را بر خود ترجیح می دهد و نان به گزاف خریداری شده را به او می دهد و خود با دست خالی به حجره اش باز می گردد! دقایقی پس از ورود به حجره ، فشار گرسنگی چنان او را بی تاب می کند، که او توانایی مطالعه را از خود سلب می بیند، پس به ناچار عبایی بر سر کرده و دراز می کشد، تا شاید خواب او را از آن فشار نجات دهد، ولی او به زودی درمی یابد که از فرط گرسنگی ، توان خواب نیز از او ربوده شده است پس خود را به خدا می سپارد تا چه سرنوشتی از برایش پدید آید.

در عشق تو بی تو چون توان زیست

بگو بگو و آرام دلم جز تو دگر گیست ؟(18)

اتفاقا در همان شب ، یکی از دختران فتحعلی شاه قاجار، که جهت زیارت به قم آمده و در خانه وقفی قاجار - که مرحوم خانه شاهی ، تولیت آن را داشته است - سکنی گزیده بود، ناگهان به دل درد شدیدی مبتلا می شود، وقتی پزشکان بر بالین آن دختر حاضر می شوند، توانایی درمان آن دختر را در خود نمی یابند. همان شب یکی از خادمان در عالم رویا می بیند که به او می گویند: به فلان حجره مدرسه دارالشفاء برو، دوای درد خانم را از میرزا خلیل بگیر! خادمه خود را به دختر فتحعلی شاه رسانیده و جریان خواب را برای او نقل می کند. وی نیز فورا دستور می دهد که او به حجره میرزا خلیل شتافته ، تا دوای درد وی را بستاند. خادمه نزد میرزا خلیل آمده و از او تقاضای درمان درد دختر فتحعلی شاه را می نماید. میرزا خلیل که از فرط گرسنگی حال نشستن نداشته است ، با همان حالت درازکش دوای بسیار ساده ای تجویز می کند. او نیز با خوشحالی خداحافظی و به سرعت دوا را تهیه و به دختر فتحعلی شاه می دهد. با اولین استفاده دختر شاه از آن دوا، او بلافاصله درمان می گردد. ساعتی بعد میرزا خلیل تهرانیرحمه‌الله ناگهان متوجه می شود که در حجره اش به صدا درآمده و فردی با سینی غذای شاهانه ای که در داخل آن نیز یک اشرفی طلا! وجود دارد، وارد اتاق شده و غذا و پول را با احترام فراوان در جلوی او می گذارد. وی پس از فهمیدن جریان ، خداوند را شکر می کند و از آن روز به بعد به طبابت - که با اشراق حکمت الهی به دست آمده بود - می پردازد که چنان شهرت و کارایی پیدا می کند که کمتر طبیبی در آن دوران به آن شهرت و اعتبار دست یافته است(19)

معرفت قرآنی

جناب حجة الاسلام والمسلمین سید محمد آل طه به نقل از مرحوم آیة الله حاج سید رضا صدر و او به نقل از یکی از دوستان صالح و موثق خود فرمود: روزگاری مقید بودم که به حمامی که دارای خزینه های بزرگ بود و جنب مسجد امام خمینی تهران قرار داشت ، از برای غسل و نظافت بروم روزی در حمام با مردی آشنا شدم ، که پس از صحبت فراوان با وی در موضوعات گوناگون ، او را مردی بزرگ یافتم ، در بین گفتارش اتفاقا از علم جفر سخن به میان آمد، من آن را انکار کردم ، آن مرد در پاسخ سخت برآشفته و با تندی گفت : چرا وقتی چیزی نمی دانی این چنین آن را انکار می کنی ؟!برای رعایت حالش چیزی نگفتم آن جریان گذشت ، تا آن که در آن ایام دیگران این شایعه پخش مردی به تهران آمده که علم جفر را از خود قرآن می داند، بسیار دوست داشتم آن مرد را بشناسم ، ولی هر چه تلاش می کردم ، کمتر او را می یافتم باری ! روزی دیگر عازم همان حمام بودم ، اتفاقا پس از عبور از کنار مغازه یکی از دوستانم متوجه شدم همان مردی که با او در حمام بر سر علم جفر به نزاع برخاسته بودم ، آنجاست ! آن دوست او را معرفی کرد، تازه فهمیدم این مرد همان کسی است که عالم به علم جفر قرآنی است و من مدتها به دنبال او بوده ام ابتدا او از من به خاطر تندی هایش عذر طلبید و چنین اضافه کرده و گفت : من از هر کسی که تقاضای دانستن چیزی از راه علم جفر قرآنی داشته باشد، 30 تومان می گیرم ، ولی برای جبران آن تندی ، حاضرم برای شما مجانی این کار را انجام دهم با خوشحالی پذیرفتم ! پس در همان جمع دوستانه ، تقاضا کردم که او از قرآن با علم جفر آنچه را که نیت می کنم ، از برایم بیان دارد. او قرآنی به دست گرفت و پس از بیان کلماتی چند، قرآن را باز نمود، به محض باز کردن قرآن ، بدون معطلی گفت : در میان شما فردی وجود دارد که نیاز به غسل جنابت دارد، خواهش می کنم از اینجا خارج شود! با اینکه آن شخص مورد نظر، خود من بودم ، با تردستی به یکی از دوستانم خطاب کرده و گفتم آیا در میان شما کسی مبتلاست ؟! آنان همگی نفی کردند، او با ناراحتی و حیرت برای بار دوم قرآن را باز نمود، به محض باز کردن قرآن دوباره همان ادعای سابق خویش را تکرار کرد و به خواهش از ما خواست که هر کسی مبتلا به غسل است ، از آنجا خارج شود. من خود با سرافکندگی ! از آن محل خارج شدم ، آن فرد برای بار سوم قرآن را باز نمود، آنگاه بلافاصله مرا به درون مغازه احضار کرد و گفت : آنچه نیت کرده ای از گندم و یا مشتقات آن است !!

با حیرت تصدیق کردم ؛ زیرا همان ایام از یکی از شهرهای ایران برایم آرد رسیده بود و من نیز همان را نیت کرده بودم !

زند به هر ورقش موج ، بحری از حکمت

چه آیه اش که لبالب ز علم و عرفان نیست

جمال و جلوه او، خیره کرده چشم عقول

کدام دل که از این نور، مات و حیران نیست

چه گویمت که چه اسرار اندر آن مخفی است

کتاب جلوه حقست ، وصفش آسان نیست(20) (21)

فصل دوم : برد معرفت دینی

معرفت بر ناپیداها

جناب حجة الاسلام محمد علی شاه آبادی از قول استاد جناب آقای محمد رضا حکیمی نقل فرمود که : مرحوم آیة الله بهاءالدینیرحمه‌الله (22) چشمانی بی حجاب داشت ، از این جهت قبل از رفتن به نزدش و حتی شرکت در نماز باید یک هفته مراقبت شدید رفتاری انجام می شد، تا با رعایت احتیاط لازم دیدارش میسور می گردید.(23)

معرفت از وصال

جناب حجة الاسلام شیخ مهدی کرمی قمشه ای فرمود:

شهید حاج شیخرحمه‌الله میثمی حالات معنوی خوبی داشت ، او چند روز پیش از شهادتش در کردستان ، از همسرش تقاضای فرستادن لباس نو کرد و به او گفت : می خواهم چند روزی با لباس نو باشم ، تا اگر به شهادت رسیدم با بهترین لباسها عروج نمایم چند روز بعد که لباسهای نو به دستش می رسد او آنها را بلافاصله پوشیده آنگاه از سنگر به سوی سوله نماز جماعت به راه می افتد. ناگهان خمپاره ای به زمین می افتد دوستانش - حدودا 9 نفر - که حالت غیر عادی او را می دیده اند برای جلوگیری از اصابت خمپاره ها، خودشان را به روی او می اندازند، تا او به شهادت نرسد، ولی چنین نمی شود؛ زیرا او در حالی به شهادت می رسد که به نه جای بدنش خمپاره اصابت کرده و کل خون او از بدنش خارج می شود، در حالی که به هیچ یک از آن نه نفر ترکشی اصابت نمی کند.(24)

معرفت بی مانع

جناب حجة الاسلام سید حسین موسوی بیرجندی به نقل از جناب آقای زمانی و او از مرحوم محدث زادهرحمه‌الله (25) نقل کرد:

بارها وقتی پدرم در خانه نشسته بود و در به صدا در می آمد، بدون آنکه در را باز کنیم ، پدرم می فرمود فلانی است ، در را باز نکنید! و گاه که موافق بود، می فرمود فلان شخص پشت در خانه ایستاده ، در را باز کنید! هنگامی که در خانه را باز می کردیم ، همان شخص را در مقابل منزل می یافتیم

صدق در سینه هر کس که چراغ افروزد

از دهانش نفس صبحدم آید برون(26) (27)

معرفت غیر مترقبه

مرجع بزرگ حضرت آیة الله العظمی بهجت ادام الله ظله العالی فرمود:

حکیمی موثق - که نمی دانم اکنون زنده است یا از دنیا رفته - از برایم نقل کرد: روزی در مطب خویش نشسته بودم ، ناگهان پیرمردی با سر برهنه و پای بدون کفش وارد مطب من شد. سپس با صدای بلند و تند تند شروع به نام بردن از 313 یار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کرد و رفت ! پس از خروج آن مرد، سخت به حیرت افتادم که به راستی او چه کسی بود؟ به بیرون از مطب دویدم ، تا از او بیشتر بپرسم ، ولی کسی را نیافتم تعدادی از بچه ها کنار درب مطب به بازی مشغول بودند از آنان ، در مورد پیرمرد پرسیدم ، آنان به اتفاق گفتند چنین کسی را ندیده اند که از مطب خارج شده باشد! وقتی به مطب بازگشتم ، با ناراحتی از همسرم - که در اتاق مجاور بود - پرسیدم تو صدای کسی را نشنیدی ؟او گفت : صدای فردی را شنیدم که بسیار بلند و با تندی سخن می گفت ؛ او چه کسی بود! پس فهمیدم که خواب ندیده ام ! بلکه واقعا کسی را دیده ام که خود از یاران خاص حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است او با شناخت از یاران خاص ، به نزدم آمده و نامشان را برایم بیان کرده است(28)

معرفت دینی از حضور ائمهعليهم‌السلام

حجة الاسلام محمد علی شاه آبادی به نقل از مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ حسن معزی گفت :

روزی به اصرار ناگهانی مرحوم آیة الله بهاءالدینیرحمه‌الله جهت تشرف به مشهد مقدس ، مجبور شدیم با همراهی جناب حجة الاسلام امجد و تهیه پرزحمت وسیله نقلیه ای عازم مشهد شویم وقتی از علت اصرارشان سؤ ال نمودیم ، ایشان لطیفانه اشاره کرد که سوالی از حضرت رضاعليه‌السلام دارد که باید مستقیما از آن حضرت پرسش نماید! در مسیر راه سختیهای فراوانی بر ما وارد آمد. برف سنگین و اقامت دو یا سه روزه در وسط بیابان ، آن هم در آن هوای سرد، امان ما را بریده بود. پس از رسیدن به مشهد مقدس و استراحتی مختصر به همراه آیة الله بهاءالدینیرحمه‌الله عازم حرم مطهر شدیم ، ولی پس از چند دقیقه با خروج ناگهانی و بدون مقدمه آیة الله بهاءالدینیرحمه‌الله از حرم ، ما نیز به ناچار برای همراهی با آن مرحوم خارج شدیم تعجب ما وقتی بیشتر شد که ایشان بدون مقدمه ، صریح و قاطع فرمود: امروز بعد از ظهر باید به قم برگردیم !؟ ما اعتراض کنان و با ناراحتی فراوان گفتیم : آقا ما صبح رسیدیم ، حالا چه اشکالی دارد که چند روزی بمانیم ؟!ایشان فرمودند: نه ! باید برگردیم ما نیز موافقت کرده و در عین حال ، زیرکانه پرسیدیم : آقا جواب سؤ التان را از حضرت رضاعليه‌السلام گرفتید!؟

فرمودند: آری در همان چند دقیقه زیارت ، جواب را گرفتم !

مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد

هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد

برکش ای مرغ سحر نغمه داودی باز

که سلیمان گل از باد هوا باز آمد

عارفی کو که کند فهم زبان سوسن

تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد

مردمی کرد و کرم بخت خدا داد به من

کان بت سنگدل از راه وفا باز آمد

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغدل بود به امید دوا باز آمد

چشم من در ره این قافله راه بماند

تا به گوش دلم آواز درا باز آمد(29) (30)

معرفت نادیده ها

مرحوم آیة الله شیخ مرتضی حائریرحمه‌الله به نقل از مرد شایسته ، صالح و راستگو آقا سید نورالله یزدی فرمود: پدرم در واپسین روزهای حیات اش ، به قدری ضعیف شده بود، که حتی قدرت بر نشستن نیز نداشت ، گاه وقتی او را به زحمت می نشاندیم ، سر و گردنش بدون اختیار پایین می افتاد. در آخرین لحظات عمر، بر بالینش نشسته بودیم که ناگهان در میان بهت و حیرت ما او از جایش برخاست و نشست و سپس با صدای بلند فرمود: السلام علیک یا اباعبداللهعليه‌السلام السلام علیک یا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم السلام علیک یا فاطمة الزهراءعليها‌السلام . آنگاه پس از اضافه کردن جمله :

(( رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشریف آوردند (یا می آورند). )) از دنیا رفت.(31)