قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی0%

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عمران علیزاده
گروه: مشاهدات: 8458
دانلود: 2318

توضیحات:

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 195 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8458 / دانلود: 2318
اندازه اندازه اندازه
قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

نویسنده:عمران علیزاده

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی خیر خلقه محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی ائهم اجمعین

یکی از انواع کلام قصه و داستان است که در مقام بیان مطالب و تفهیم مقاصد از آن استفاده میشود

قصه ها و داستانها فکر انسان را ب ه حرکت آورده باعث تفکر که از بهترین عبادتها است میشود ،( فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ) قصه ها را بیان کن شاید آنها تفکر کنند(۱)

قصه ها انسان را از وضع گذشتگان مطلع ساخته باعث عبرت گرفتن از حال و سرگذشت آنها میشود( ،لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ ) : در قصه های آنها عبرتی بود برای صاحبان عقل(۲)

داستانها تاریخ گذشتگان را به انسان بازگو نموده و بر معلومات او افزوده و آئینه دل او را روشن میسازد ، قصه و داستان موجب ثبات قلب و پایداری انسان در راه هدف میشود ، و وسیله پند گرفتن و یادآوری است( وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَـٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ )

: بطور کلی از خبرهای پیامبران برای تو نقل میکنم آنچه را که دل تو را با آن ثابت میداریم ، و برای تو در این قصه ها حق بیان شده و برای مومنان موعظه و تذکر هست(۳)

جنید بغدادی گوید : گوش دادن به قصه ها و حکایات از لشگریان خدای متعال است که بوسیله آن دلهای مریدان را ثابت و محکم میکند ، پرسیدند : شاهدی بر این ادعا داری ؟ این آیه را خواند( وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ .). (۴)

کتابهای گذشتگان پر است از قصه های تاریخی ، اخلاقی فضائلی ، اعتقادی و . موقع مطالعه کتب مختلف داستانهائی را که برایم دلچسب واقع شده بود یادداشت کرده بودم متاءسفانه مقداری از آنها در اثر غفلت و نقل و انتقال از بین رفت ، بقیه را که برای برادران و خواهران مفید میدانستم حیفم آمد که از بین برود ، لذا آنها را جمع نموده و در اختیار عزیزان قرار دادم که شاید برای عده ای مفید افتد و یا لااقل باعث تذکر و تغییر ذائقه فکری شود

برای حصول اطمینان و تسهیل کار کسانی که میخواهند به منابع اصلی مراجعه کنند مدارک قصه ها و مطالب نشان داده میشود و تا آنجا که برایم ممکن بود سعی شده که مطالب درست و صحیح نقل شود ، از برادران دینی انتظارم آنست که اگر از این خدمت ناچیز بهره ای بردند مرا با دعای خیر یاد کنند ، و اگر قصوری دیدند تذکرم دهند ، و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه

انیب

تبریز : عمران علیزاده

۱ - عبادت سه نفری

عنیف کندی گوید : در زمان جاهلیت بقصد خرید لباس و عطریات برای خانواده ام به مکه رفته به عباس بن عبدالمطلب که مرد تاجر بود وارد شدم ، روزی در مسجدالحرام نشسته بود و به کعبه نگاه میکردیم ، آفتاب در وسط آسمان نمود روی به کعبه ایستاد ، پسری آمد و در طرف راست جوان ایستاد بعد بانوئی آمد و در پشت سر آنها ایستاد جوان به رکوع رفت آن دو نیز به رکوع رفتند ، جوان سر از رکوع برداشت آن دو نیز سر برداشتند ، جوان به سجده رفت آن دو نیز به سجده رفتند

به عباس گفتم : این کار بزرگی است ، عباس گفت : بلی کار بزرگی است ، میدانی این جوان کیست ؟ او محمد بن عبدالله پسر برادرم است ، و آن پسر علی فرزند برادرم ابوطالب است ، و آن بانو خدیجه دختر خویلد همسر محمد است ، برادرزاده ام میگوید : پروردگار آسمانها و زمین است که او را به این دین ماءمور نموده است ، بخدا سوگند در روی زمین این دین بجز از این سه نفر پیرو ندارند

مدرک :

۱ - اسد الغابه تاءلیف عزالدین علی بن ابی الکرم شیبانی معروف به ابن اثیر متوفای سال ۶۳۰ ج ۳ ص ۴۱۴

۲ - استیعاب تاءلیف ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر متوفای سال ۴۶۲ هجری در شاطبه اندلس ج ۳ ص ۱۶۳

عنیف کندب برادر اشعث بن قیس بود از وی انحرافی دیده نشد بلکه بر حسب روایتی برادرش

اشعق را بخاطر شرکت در قتل علیعليه‌السلام توبیخ میکرد

عباس بن عبدالمطلب عموی رسول اکرم دو سال و یا سه سال از آن حضرت بزرگ بود ، پیش از هجرت نبوی به آن حضرت ایمان آورده بود در مکه اقامت نموده اخبار مکه را به آن بزرگوار می نوشت قبل از فتح مکه به آن حضرت پیوست ، پس از پیامبر اکرم زنده بود ، در آخر عمر نابینا شد ، بالاخره به سال ۳۲ هجری در مدینه از دنیا رفت و در بقیع بخاک سپرده شد

خدیجه دختر خویلد بانوی معظمه مکه همسر رسول اکرم ، حضرت در بیست و پنج سالگی با او که چهل ساله بود ازدواج نمود ، تمامی فرزندان آن حضرت جز ابراهیم از آن بانو بود ، وی اولین بانوئی بود که به آن بزروگوار ایمان آورد ، طبق روایات متعدد از بهترین بانوان بهشت است ، پس از ۶۵ سال عمر بنابر مشهور در ماه رمضان سه سال پیش از هجرت از دنیا رفت و در حجون دفن شد

۲ - اولین مؤمن

از علیعليه‌السلام نقل شده که می فرمود : من بنده خدا و برادر رسول خدایم من صدیق اکبرم ، به غیر از من هر کس این دعا را بکند دروغگو و افتراگر است ، هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز خواندم

ابن عباس میگفت : اولین کسی که با پیغمبر نماز خواند علی بود ، جابر بن عبدالله می گفت : رسول خدا روز دوشنبه مبعوث شد و علی روز سه شنبه با او نماز خواند ، زیدبن ارقم میگفت : علی اولین مسلمان است مدرک کتاب الکامل ج ۲ ص ۳۷

((علیعليه‌السلام شش ساله بود که رسول خدا او را بخانه خود برد و مانند یگانه پسر خانواده زیر تربیت خود قرار داده تمام اخلاق و روحیات خود را در مدت چهار و پنج سال به او منتقل ساخت ، خود آن حضرت در خطبه قاصعه میفرماید : وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده : مرا در آغوش خود قرار می داد در حالی که من پسر بچه بودم به سینه خود می چسباند ، در بستر خود مرا جا میداد بدن شریف خود را در تماس من قرار میداد ))

((با این وضع نارسا است اگر بگوییم : علی ایمان آورد چون کافر نبود که ایمان بیاورد ، بلکه از اول مؤمن بود ، خود حضرت در خطبه چهارم نهج البلاغه میفرماید : ما شککت فی الحق مذاریته در حق شک نکردم از روی که آنرا بمن نشان دادند - ع ))

عبداله بن عباس که بخاطر وسعت علم و اطلاعاتش به ((حبر الامه ))معروف و از شاگردان و ارادتمندان امیر المومنینعليه‌السلام ، مادرش لبابه کبری بود ، موقعی که رسول خدا و بنی هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند بدنیا آمد ، موقع وفات رسول خدا سیزده سال داشت و بقولی پانزده سال ، در سال ۶۸ هجری در طائف از دنیا رفت

جابر بن عبداله انصاری از طائفه خزرج و یکی از بزرگان اصحاب رسول خدا و از دوستداران خاندان عصمت و طهارت بود

، خدمت علیعليه‌السلام و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقرعليهم‌السلام را درک نمود ، ۹۴ سال در دنیا عمر کرد ، به سال ۷۴ یا ۷۷ وفات یافت زید بن ارقم از طائفه خزرج و از سابقین در اسلام است ، در اکثر غزوات رسول اکرم شرکت داشت ، وی از علاقمندان علیعليه‌السلام بود و در جنگ صفین شرکت کرد ، بعدا ساکن کوفه شد و در آنجا خانه بنا نمود تا در سال ۶۸ در زمان مختار از دنیا رفت

۳ - منصور را موعظه کرد

منصور دوانیقی به عمروبن عبید گفت : مرا موعظه کن ، عمرو گفت : با چیزهائی که شنیده ام یا با چیزهائی که دیده ام ؟ منصور گفت : با چیزهائی که دیده ای ، عمرو گفت : عمر بن عبدالعزیز را دیدم که موقع مرگ یازده پسر داشت ، و ترکه اش هفده دینارش را خرج کفن او کردند ، و با دو دینار محل قبرش را خریدند ، به هر یک از پسرانش کمتر از یک دینار ارث رسید

هشام بن عبدالملک را نیز دیدم که موقع مرگ ده پسر داشت ، از ترکه اش به هر یکی از پسرانش هزار دینار (یک میلیون مثقال طلا) ارث رسید ، پس را مدتی یکی از پسران عمر بن عبدالعزیز را دیدم که در یک روز یکصد اسب در راه خدا به مجاهدان داد ، و یکی از پسران هشام را نیز دیدم که دست گشوده گدائی میکرد

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۱۰۱ تاءلیف

ابو حامد عزالدین عبدالحمید بن هبه الله معروف به ابن ابی الحدید معتزلی متولد روز شنبه اول ذی الحجه سال ۵۸۶ در مدائن ، ساکن بغداد متوفای سال ۶۵۵ هجری

ابو جعفر منصور بن محمد معروف به دوانیقی دومین خلیفه عباسی ، شخص سفاک و ستمگر بود ، اکثر فرزندان امام حسنعليه‌السلام و علویان را در زندانهاو لای دیوارها گذاشت ، به سال ۱۵۸ هجری در راه مکه در محلی بنام بئرمیمون از دنیا رفت ، خلافتش ۳۲ سال و چند روز کم و سنش ۶۳ سال بود

ابو عثمان عمروبن عبید بصیری در زمان خود از بزرگان معتزله و از زهاد مشهور بود ، نزد منصور دوانیقی احترام زیاد داشت ، به سال ۸۰ هجری متولد شد و به سال ۱۴۴ هجری وفات یافت

عمربن عبدالعزیز ششمین خلیفه اموی ، مادرش ام عاصم دختر عاصم بن عمر بن خطاب بود ، به سال ۶۱ هجری در مصر بدنیا آمد ، پس از وفات سلیمان بن عبدالملک به سال ۹۸و یا ۹۹به خلافت رسید کارهای خیر بسیار انجام داد ، از جمله سب علیعليه‌السلام را که سنت بنی امیه بود برداشت ، در ماه رجب سال ۱۰۱ هجری در سن سی و نه سالگی از دنیا رفت

هشام بن عبدالملک ، هشتمین خلیفه اموی شخص ظالم و متکبر و معروف به بخل بود ، در ماه ربیع الاخر سال ۱۲۵ هجری در رصافه از دنیا رفت

۴ - شبیه عیسی بن مریم

علماء حدیث نقل میکنند که رسول اکرم به علیعليه‌السلام فرمود : در تو شباهتی هست به عیسی بن مریم : یهود او را دشمن داشتند و به مادرش تهمت زدند ، نصاری او را دوست داشتند از حدش بالا بردند

مدرک :

تاریخ الخلفاء ص ۱۷۴ تاءلیف جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی امام حافظ ، مورخ ادیب دارای در حدود ششصد جلد کتاب میباشد ، به سال ۸۴۹ هجری متولد شد ، و به سال ۹۱۱هجری وفات یافت

((علیعليه‌السلام را جمعی دشمن داشته به او تهمتها زدند و قومی او را دوست داشتند و در حقش ادعای الوهیت کردند حضرت خودش میفرماید :

(( سیهلک فی صنفان محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحث الناس فی حالاالنمط الاوسط فالزموه )) : بزودی دو صنف در حق من هلاک و تباه میشوند : دوستانی که محبت زیاد آنها را به راه ناصواب میکشاند ، و دشمنانی که کینه زیاد آنها را به راه ناحق سوق میدهد ، بهترین مردم درباره من اشخاص میانه می باشند ، ملازم این راه باشید -(ع ) ))مدرک نهج البلاغه خطبه ۱۲۷

۵ - نویسندگان رسول خدا

اهل تحقیق از سیره نویسان نقل میکنند که علیعليه‌السلام ، زید بن ارقم وحی را می نوشتند ، حنظله بن ربیع تمیمی و معاویه بن ابی سفیان به پادشاهان و روساء قبائل نامه می نوشند ، و همچنین صورت حساب جمع و تقسیم صدقات را می نوشتند

مدرک :

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۳۳۸

علیعليه‌السلام کوچکترین پسر جناب ابوطالب بود ، پس از سی سال از ولادت رسول اکرم در میان کعبه معظمه بدنیا آمد ،

مادرش فاطمه دختر اسد از زنان مومنه و عفیفه بود ، علیعليه‌السلام از شش سالگی تحت تربیت روسل اکرم قرار گرفت و تا آخر عمر از آن حضرت جدا نشد و در همه غزوات غیر از تبوک حضور داشت ، پس از رسول خدا سالها محروم و خانه نشین شد ، پس از کشته شدن عثمان به سال ۳۶ هجری به خلافت رسید ، مدت خلافتش چهار سال و نه ماه بود ، به سال چهل هجری شب نوزدهم ماه رمضان بدست ابن ملجم لعنه الله ضربت خورد و شب ۲۱ چشم از جهان فرو بست ، فضائل و مناقب آن حضرت به حد حصر نیاید

زید بن ثابت : از دانشمندان صحابه و از نویسندگان رسول خدا بود ، گویند که زبان سریانی و عبرانی و ایرانی را به دستور رسول اکرم یاد گرفت ، در خلافت ابوبکر به دستور او و عمر قرآنی نوشت ، وی عثمانی بود و از علیعليه‌السلام انحراف داشت لذا در جنگهای آنحضرت شرکت نکرد ، وفاتش را بین سالهای ۴۵ تا ۵۵ نوشته اند

معاویه : پسر ابوسفیان و هند از دشمنان سرسخت اسلام و رسول اکرم بود که موقع فتح مکه اظهار اسلام نمود ، در سال ۲۰ هجری از طرف عمر والی شام شد ، عثمان هم او را تثبیت نمود ، و درخلافت علیعليه‌السلام با آنحضرت مخالفت نمود و در صفین به جنگ با آن بزرگوار برخاست ، پس از شهادت علیعليه‌السلام و صلح امام حسنعليه‌السلام با زور و بزویر به خلافت اسلامی تسلط یافت ، از صلحای زیاد را از امت اسلامی بقتل رسانید ، تا آنکه پس از چهل سال امارت و خلافت در نیمه ماه رجب سال ۶۰ هجری در شام از دنیا رفت

۶ - تفصیل نویسندگان نبوی

علی بن ابیطالب با آن شرافت و بزرگواری و عثمان ابن عفان وحی را مینوشتند ، اگر این دو غائب بودند ابی بن کعب و زید بن ثابت وحی را می نوشتند و اگر این دو هم نبودند دیگران می نوشتند ، خالدبن سعید بن عاص و معاویه در احتیاجات معمولی آن حضرت می نوشتند ، مغیره بن شعبه و حصین بن نمیرگاهی از خالد و معاویه نیابت میکردند ، حذیفه بن یمان تخمین میوه های حجاز را می نوشت عبدالله بن ارقم و زیدبن ثابت از طرف حضرت به پادشاهان نامه می نوشتند ، معیقب بن فاطمه غنائم نبودی را می نوشت ، حنظله بن ربیع از همه اینها در صورت نبودشان نیابت می کرد

مدرک :

العقد الفرید چاپ مکتبه المثنی بغداد تاءلیف : ابو عمراحمد بن محمد بن عبدربه اندلسی مروانی مالکی متوفای ۳۲۸ هجری

عثمان بن عفان از بزرگان بنی امیه بود ، بوسیله تبلیغ ابوبکر اسلام آورد ، رسول خدا دخترش رقیه را به نکاح او در آورد ، عثمان با رقیه به حبشه مهاجرت کرد سپس به مکه مراجعت نمود ، پس از وفات رقیه با ام کلثوم دختر دیگر پیامبر ازدواج نمود ، پس از قتل عمر به سال ۲۳ هجری در اثر شورائی که علیعليه‌السلام از آن شکایت دارد به خلافت رسید ، در اثر کارهای ناروائی که از او و اطرافیانش سر زد جمعی از مسلمانان به او شوریده در ماه ذی الحجه سال ۳۵ هجری او را کشتند

ابی بن کعب : از فضلاء و فقهاء اصحاب رسول اکرم و کاتب وحی بود ، وی از جمله دوازده نفر است که در عقبه با پیامبر بیعت کردند به خاندان نبوت علاقه داشت ، از جمله دوازده نفر بود که پای منبر ابوبکر بپا خاسته با ایراد خطبه به او اعتراض کردند ، تاریخ وفات او مورد اختلاف است

خالد بن سعید : از نیکان بنی امیه و از پیش قدمان در اسلام بود ، با مهاجران به حبشه رفت ، پس از مراجعت به مدینه کارهای مهم از طرف پیامبر انجام میداد ، پس از وفات حضرت با خلفاء همکاری نکرد ، در سال سیزدهم هجری در جنگ اجنادین شام شهید شد

حذیفه بن یمان : از بزرگان اصحاب رسول خدا بود ، مقامی بس ارجمند داشت ، و تنها کسی بود که منافقان را می شناخت ، مدتی از طرف عمر حاکم مدائن بود ، حذیفه در دوستی امیر المومنینعليه‌السلام ثابت قدم بود ، همواره به دوستی او سفارش میکرد ، در سال ۳۶ هجری چهل روز پس از قتل عثمان در مدائن از دنیا رفت

۷ - او کاتب وحی نبود

رسول اکرم مدت ۲۲ سال سرگرم دعوت مردم بود ، وحی نازل میشد و حضرت آنرا به اصحاب میخواند و آنها می نوشتند و جمع میکردند ، و کلمه کلمه حفظ می نمودند ، معاویه آنجا بود که خدا میداند ، در ماههای آخر عمر رسول خدا بظاهر مسلمان شد و چند ماه برای آن حضرت نویسندگی کرد ، طرفداران معاویه آوازه او را بلند نموده و مقام او را بالا برده و کاتب وحی معرفی کردند ، و این عنوان را مخصوص او نموده و از دیگران سلب کردند ((چنانکه او را بخاطر خواهرش ام حبیبه خال المؤمنین نامیدند ، ولی محمد بن ابوبکر را که پسر خلیفه اول و برادر عایشه همسر محترمه نبوی بود خال المؤمنین نگفتند - ع ))

مدرک :

کتاب مروج الذهب ج ۳ ص ۵۳ دار الاندلس تاءلیف شیخ المورخین ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی ، در بغداد رشد و نمو یافت ، در شهرهای هند و ایران و عراق و مصر و شام سیاحت نمود ، به سال ۳۳۳ هجری و بقولی ۳۴۵ هجری از دنیا رفت

۸ - یادی از پدر کرد

در حدیث آمده که فاطمه زهراءعليهما‌السلام مقداری نان خدمت پدرش تقدیم نمود ، حضرت پرسید : این چیست ؟ گفت : نان پخته بودم ، دلم آرام نگرفت و اجازه نداد که بی تو بخورم لذا این مقدار نان را هم برای تو آوردم ، حضرت نان را گرفت و میل نمود و بعد فرمود : در مدت سه روز این اولین طعامی است که پدرت بدهان میگذارد

مدرک :

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۱۲۹

فاطمه زهراء دختر رسول خدا افضل زنان عالم ، همسر علی مرتضی ، مادر حسن و حسین ، بقول اکثر علماء شیعه در بیستم جمادی الاخری سال پنجم بعثت از مادر معظمه خدیجه کبری متولد شد ، و بقول اکثر علماء اهل سنت پنج سال قبل از بعثت ، در سال دوم هجرت با علیعليه‌السلام ازدواج نمود ، در سال جمادی الاخری و به قولی در سیزدهم جمادی الاول سال ۱۱ هجری از دنیا رفت

۹ - از علی عليه‌السلام دفاع کرد

روزی ابو امامه باهلی بر معاویه وارد شد ، معاویه او را در پهلوی خود نشاند ، دستور داد غذا آوردند ، با دست خود به دهان ابوامامه لقمه گذاشت ، پس از صرف غذا با دست خود سر و محاسن او را معطر نمود ، سپس یک کیسه طلا پیش ابوامامه گذاشت ، پس از انجام همه این کارها معاویه گفت :

ترا بخدا من افضل و بهترم یا علی بن ابیطالب ؟ ابو امامه گفت : دروغ نخواهم گفت ، اگر قسم هم نمیدادی راستش را میگفتم ، بخدا قسم علی از تو افضل و کریمتر است ، اسلامش با سابقه تر و خویشاوندیش با رسول خدا نزدیکتر است ، و نسبت به مشرکین سختگیرتر ، و زحمات و خدماتش در نظر امت اسلامی از تو بیشتر است

معاویه میدانی علی کیست ؟ او پسر عم رسول خدا و شوهر سیده النساء و پدر حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت ، و برادر زاده حمزه سید الشهداء و برادر جعفر ذوالجناحین است ، تو چگونه خود را با همچو شخصیتی برابر میکنی ؟ !

معاویه خیال میکنی به جهت محبت و طعام و احسان تو ، ترابر علی ترجیح خواهم داد که پیش تو با ایمان آمده و بی ایمان بروم ؟ ! بد فکر کرده ای ، سپس برخاست و از نزد معاویه بیرون رفت ، معاویه کیسه طلا را از پی او فرستاد

ولی او نپذیرفت و گفت : بخدا قسم یک دینار هم از او قبول نمیکنم

مدرک :

سفینه البحار ج ۱ ص ۶۶۹ تاءلیف محدث جلیل القدر حاج شیخ عباس قمی متولد حدود ۱۲۹۰ قمری صاحب تاءلیفات سودمند بسیار ، متوفای شب سه شنبه ۲۳ ذی الحجه سال ۱۳۵۹ قمری در نجف اشرف و مدفون در صحن شریف علوی

((پس از شهادت علیعليه‌السلام معاویه تلاش میکرد که مقام و موقعیت و محبت آن حضرت را نیز از دلها بیرون ببرد ، لذا به هر وسیله متوسل میشد ، بعضی را پول میداد و احترام مصنوعی میکرد ، عده ای را میکشت ، و از نقل فضائل آن حضرت قدغن میکرد ، ولی موفق نشد و فضائل علیعليه‌السلام شرق و غرب را فرا گرفت - ع ))

ابو امامه باهلی : نامش صدی بن عجلان است از اصحاب رسول خدا بود ، در شام سکونت داشت ، معاویه برایش نگهبان گذاشته بود که نزد علی علیه السالم به سال ۸۶ هجری در شام از دنیا رفت

۱۰ - خطبه نماز را تغییر دادند

ابو سعید خدری نقل میکند که مروان بن حکم امیر مدینه بود ، برای اقامه نماز عید با او به صحرا رفتم ، وقتی به مصلی رسیدیم دیدم ((کثیر بن صلت ))منبری درست کرده و مروان میخواهد پیش از نماز عید خطبه بخواند در صورتی که خطبه نماز عید بعد از نماز است لباسش را گرفته پائین کشیدم ولی او لباسش را از دستم کشید و به منبر رفت و خطبه خواند

گفتم : بخدا سوگند که سنت رسول خدا را تغییر داده اید ، گفت : ای ابو سعید آنچه تو میدانی از بین رفت ، گفتم : آنچه من میدانم بهتر است ازآنچه نمیدانم ، مروان گفت نه چون مردم بعد از نماز برای شنیدن سخنان ما نمی نشینند لذا خطبه ها را جلوانداخته ایم

مدرک :

کتاب الغدیر ج ۸ ص ۲۶۳ علامه مجاهد شیخ عبدالحسین امینی متولد سال ۱۳۲۰ قمری در تبریز ، متوفای روز جمعه ۲۸ ربیع الاخر سال ۱۳۹۰ قمری مطابق ۱۲ تیر ماه سال ۱۳۴۹ شمسی مدفون در کتابخانه مکتبه الامام امیرالمومنین در نجف اشرف

((علت ننشستن مردم و گوش ندادن به خطبه ها این بود که بنی امیه و کارگزاران آنها به ساحت مقدس علیعليه‌السلام جسارت نموده و ناسزا گفته و لعن میکردند ، و مردم هم حاضر به شنیدن آن نبودند - ع ))

ابو سعید خدری از فضلاء صحابه پیغمبر بود ، اخبار بسیار از پیامبر نقل نموده ، در دوازده غزوه از جنگهای رسول اکرم شرکت نمود ، در جنگهای خلفاء مخصوصا در جنگهای دوران خلافت علیعليه‌السلام حاضر بود ، در سال ۶۳ یا ۶۴ یا ۶۵ در مدینه از دنیا رفت

مروان بن حکم بن ابی العاص پسر عموی عثمان ، در زمان رسول اکرم متولد شد ولی آن حضرت را ندید چون پدرش را حضرت به طائف تبعید نمود ، در آنجا بودند تا عثمان بخلافت رسید و آنها را به مدینه آورده مروان را کاتب و مشاور خود قرار داد

مروان در زمان معاویه مدتی از طرف او عامل مدینه بود سپس عزل نمود ،

پس از مرگ یزید بن معاویه به خلافت رسید و با مادر خالد بن یزید ازدواج نمود ، بالاخره به سال ۶۵ مادر خالد با کنیزانش او را کشتند ، رسول خدا درباره پدر مروان فرمودن علیه و علی من یخرج من صلبه لعنه الله الا المومن منهم و قلیل ما هم : بر او و بر کسانی که از صلب او خارج میشوند لعنت خدا باد ، بجز اشخاص مؤمن ایشان که کم هستند

۱۱ - کتاب را میزد

مردی از مسلمانان نزد عمر بن خطاب آمد و گفت : چون مدائن را فتح کردیم کتابی بدست آمد که در آن دانشهای ایرانیان هست ، عصر کتاب را گرفت و تازیانه برداشت ، کتاب را با تازیانه میزد و آیه :( نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ ) را میخواند و میگفت : آیا داستانی بهتر و زیباتر از کتاب خدا هست ؟ اشخاص پیش از شما بدان جهت هلاک شدند که به کتابهای دانشمندان و کشیشان توجه نموده و از تورات و انجیل غفلت نمودند تا آنکه علوم کتابهای آسمانی فراموش شده و ازبین رفت

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۲ ص ۱۰۲

عمر بن خطاب عدوی از معاریف قریش و از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمین بود ، بعد از چهل مرد و یازده زن مسلمان شد ، موقع هجرت همراه مسلمانان هجرت کرد ، در تمام غزوات رسول اکرم شرکت کرد ولی مباشد قتال نمیشد ، در سال سیزده پس از وفات ابوبکر با تعیین و نصب او بخلافت رسید ، در زمان خلافت او فتوحات زیاد نصیب مسلمانان شد ، بالاخره به سال

۲۳ هجری بدست ابولولو فیروز غلام مغیره بن شعبه کشته شد

۱۲ - جواهرات کسری

موقعی که تاج و شمشیر و کمر بند جواهر نشان کسری را نزد عمر بردند قیمت آنرا زیاد دید با تعجب گفت : مردمی که این قدر چیزهای نفیس را به بیت المال فرستاده اند و خیانت نکرده اند اشخاص امین و درستکار هستند ، علیعليه‌السلام که حاضر بود فرمود : چون تو عفت کرده ای و خیانت نمیکنی ایشان هم میورزند ، اگر تو خیانت و شکم چرانی میکردی ایشان هم خیانت و شکم چرانی میکردند

مدرک :

کتاب الکامل ج ۲ ص ۳۶۰ نوشته ابن اثیر

((مردم تابع سردمداران و روسای خود و ناظر اعمال ایشان هستند ، اگر ایشان پاک و امین باشند مردم هم پاک و امین می شوند ، و اگر مشغول غارت و چپاول و مال اندوزی باشند مردم نیز دزد و خائن میشوند - ع ))

۱۳ - عیادت از علی عليه‌السلام

سدیر صیرفی از محمد بن علی (امام باقرعليه‌السلام ) نقل میکند علیعليه‌السلام سخت مریض شد ، ابوبکر و عمر به عیادتش رفتند ، چون از نزد او بیرون آمدند پیش رسول خدا رفتند ، حضرت پرسید : از کجا میایید ؟ گفتند : از عیادت علی پرسید : او را چگونه یافتند ؟ گفتند : حال او را بد دیدیم و از مرضی که دارد بر او می ترسیم ، فرمود : نه ، او با این مرض نمیمیرد بلکه زنده میماند و بقدری به او ستم و حیله میشود که در میان این امت وسیله عبرت و تسلی میشود (مظلومان با دیدن و شنیدن وضع او تسلی می یابند )

مدرک :

شرح

ابن ابی الحدید ج ۴ ص ۱۶

سدیر بن حکیم صیرفی ، پدر حنان ، از اصحاب امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام دوستدار اهل بیت و شخص صالح بود

محمد بن علی معروف به ((باقر العلوم )) امام پنجم شیعه مادرش فاطمه دختر امام حسنعليه‌السلام ، روز دوشنبه ، سوم صفر و به قولی اول رجب سال ۵۷ در مدینه متولد شد ، مدت ۵۷ سال در دنیا عمر نموده معارف الهی را در میان مردم پخش نمود ، مدت امامتش نوزده سال بود ، روز دوشنبه هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجری در مدینه از دنیا رفت

عبداله بن قحافه معروف به ((ابوبکر ))مادرش ام الخیر سلمی بود ، در دعوت دوم به رسول خدا ایمان آورد ، در هجرت همراه پیامبر به مدینه هجرت کرد ، در همه غزوات نبوی شرکت داشت ولی اهل نبرد و مبارزه نبود ، پس از وفات رسول خدا به ترفند و غلبه به خلافت رسید ، مدت خلافتش دو سال و سه ماه بود ، روز سه شنبه ۲۲ جمادی الاخری سال ۱۳ هجری از دنیا رفت

۱۴ - شمشیرش را میفروخت

ابورجا گوید : علیعليه‌السلام را دیدم که شمشیرش را به بازار برده و می فرمود : کیست این شمشیر را از من بخرد ، بخدا قسم اگر قیمت یک پیراهن را داشتم آنرا نمی فروختم ، گفتم : من پیراهن بتو می فروشم و مهلت میدهم هر وقت عطایت (ماهیانه ات ) بدستت رسید قیمت آنرا پرداخت کنی ، پیراهن را گرفت و رفت ، چون سر ماه شد حقوقش را گرفت ، قیمت پیراهن را داد

مدرک :

شرح نهج البلاغه بیست جلدی ۲ ص ۲۰۰

۱۵ - قابل مقایسه نبود

شبث بن ربعی به معاویه گفت : ترا بخدا آیا راضی میشوی که عماربن یاسر را بدست تو بدهند که او را بکشی ؟ گفت : چرا راضی نشوم ؟ بخدا سوگند اگر علی عمار را بدست من بدهد او را در عوض عثمان نمیکشم بلکه در عوض نائل ، غلام میکشم

شبث گفت : بخدا قسم عدالت نکردی و درست مقایسه ننمودی بخدا قسم دستت به عمار نخواهد رسید مگر اینکه سرها از تنها جدا شود ، و زمین با آن وسعتش بر تو تنگ گردد

مدرک :

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص ۲۲

شبث بن ربعب از اشخاص منافق و بی ثبات بود که هر روز به رنگی می افتاد ، اول مؤ ذن سجاح بود ، سپس مسلمان شد و در قتل عثمان شرکت داشت ، بعد در سپاه علیعليه‌السلام بود و حضرت او را با عدی بن حاتم برای دعوت پیش معاویه فرستاد ، سپس به خوارج ملحق شد ، در حرکت امام حسینعليه‌السلام از کسانی بود که به آن حضرت نامه دعوت نوشتند ، در کربلا جزو سپاه عمر سعد بود ، در زمان مختار از خونخواهان امام و رئیس کوفه بود سپس در میان قاتلان مختار بود بالاخره در حدود سال هشتاد هجری از دنیا رفت

عمار بن یاسر از بزرگان اصحاب رسول خدا و از معذبین در راه اسلام بود ، در غزوات رسول اکرم شرکت داشت ، با مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد و از آنجا به مدینه مهاجرت نمود ، وی از کسانی بود که به کارهای ناهنجار عثمان اعتراض کردند ، دارای فضائل زیاده از حد حصر است از اول به امیر المومنینعليه‌السلام علاقه داشت حتی در زمان رسول خدا از علیعليه‌السلام جدا نمیشد پس از رحلت نبوی ، ملازم آن بزرگوار شد ، در جنگ صفین بیاری آن حضرت برخاست تا آنکه در ماه ربیع الاخر سال ۳۷ هجری در سن ۹۴سالگی در آن جنگ شهید شد

۱۶ - خوش رقصی نمود

علی بن اصمع جدا معروف در محلی از بصره ((سفوان )) دزدی کرد ، او را گرفته پیش علیعليه‌السلام بردند ، حضرت ، شاهد خواست ، چون شهود حاضر شده و شهادت دادند حضرت امر کرد چهار انگشت دست راستش را بریدند ، پرسیدند چرا دستش را از مچ نبریدی ؟ فرمود : سبحان الله اگر مچ بریده میشد موقع از جا برخاستن به چه تکیه میکرد ؟ چگونه نماز میخواند ؟ چگونه غذا میخورد ؟

چون حجاج بن یوسف والی بصره شد علی بن اصمع نزد او رفت و گفت : ای امیر پدرم بر من عاق شده مرا علی نامیده ! تو این ستم را از من برطرف ساز و نام دیگری برایم بگذار ! ! حجاج گفت : برای تقرب ، خوب وسیله پیدا کرده ای ، ترا متصدی بامهای دار الاماره نموده و هر روز برایت دو دانگ فلوس ، مزد معین نمودم ، اگر از آن مقدار تجاوز کنی دستور میدهم آنچه را که علی بن ابیطالب از دستت باقی گذاشته است میبرند

مدرک :

الکنی و الالقاب ج ۲ ص ۳۴ تاءلیف حاج شیخ عباس قمی

((این جریان باعث عداوت این خاندان با امیر المومنینعليه‌السلام شد ، اصمعی معروف (عبدالملک بن قریب ) نواده علی بن اصمع از علیعليه‌السلام منحرف بود ، ابوالعیناء گوید : در تشییع جنازه اصمعی بودیم که ابو قلابه شاعر (حبیش بن عبدالرحمن ) این دو بیت را که درباره اصمعی گفته بود برایم خواند :

لعن الله اعظما حملوها

نحو دار البلی علی خشبات

اعظما یبغض النبی و اهل البیت

و الطیبین و الطیبات

حجاج بن یوسف ثقفی یکی از سفاکان و جنایتکاران تاریخ است که اکثر لذت او در ریختن خونها بود ، بیست سال امارت نمود ، اشخاصی را که بوسیله او به به قتل رسیدند تعداد نمودند غیر از آنهائی که در جنگها کشته شدند یکصد و بیست هزار نفر بودند که شانزده هزار زن محبوس میکرد ، غذای آنها نانی بود از آرد جو مخلوط با نمک و خاکستر ، بالاخره در سن ۵۴ سالگی به سال ۵ در شهر واسط از دنیا رفت

۱۷ - صوفی ریش پرست

در بغداد در خانقاه و کاروانسرائی شیخی از صوفیها بود که ریش بسار بزرگی داشت و به آن علاقمند بود ، غالب اوقات مشغول خدمت به ریش خود میشد : روغن میمالید ، شانه میکرد ، شبها برای اینکه درهم و پریشان نشود موقع خواب آنرا به کیسه ای میکرد

شبی شیخ در خواب بود که یکی از مریدان برخاست و به ریش شیخ حمله برده از این گوش تا آن گوش درو کرد ، صبح که شیخ از خواب برخاست و ریش خود را بباد رفته دید شکایت پیش رئیس خانقاه برد ، رئیس صوفیها را جمع کرد و از قهرمان این کار پرس جو کرد مرید دروگر گفت : من بودم که ریش حضرت شیخ را درو کردم ، چون دیدم این محاسن برای شیخ بتی شده است که آنرا عبادت میکند ، لذا از باب نهی از منکر آنرا از بین بردم تا شیخ عبد خدا شود نه عبدلحیه

مدرک :

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۱ ص ۲۰۸