آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار12%

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25562 / دانلود: 4742
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آداب معاشرت

ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

نویسنده: محمدباقر مجلسی

ترجمه:محمدباقر کمره‌ای‌نزیل‌شهرری؛ به

تصحیح محمد بهشتی.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه مترجم‌

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

( یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا .)

ترجمه: آیا مردم راستی که ما آفریدیم شما را از مردی و زنی و شما را تیره‌ها و تبارها ساختیم تا همشناس باشید، بشر را یک ریشه است و هزارها و هزارها شاخه و این میلیاردها، آدمی از خانواده‌ها و تیره‌ها و تبارها فراهم شده‌اند تا همشناس باشند و با هم آشنا باشند و بیکدگر نیکی کنند و بخشش نمایند زیرا تعارف از ریشه عرف است و همه این معناها را در بر دارد، شناسائی و آشنائی و آمیزش با یک دیگر باید بر پایه حقشناسی از همدگر باشد و اگر در میان افراد بشر حقوقی نباشد و بر پایه آن حقوق زندگی نکنند اجتماع بشری خود یک اجتماع دد و دام جنگل گردد این حقوق میان افراد خانواده و میان همسایگان و همشهریان و هموطنان و همنوعان زمینه دارد و هر قانونی بهتر آنها را شناخته و بدانها توجه کرده با جامعه بشری سازگارتر و برای تکامل آن اثر بهتری دارد و اسلام و طریقه شیعه امامیه در این میان گوی سبقت را ربوده و مو به مو این حقوق را شناخته و بمردم آموخته و در کتاب جلد شانزدهم بحار الانوار مورد توجه شده و مرحوم علامه مجلسیرحمه‌الله آن را بنام کتاب (العشره) یعنی آداب معاشرت و آمیزش انسانها و مسلمانها تنظیم نموده و برادران کتابچی فرزندان مرحوم سید احمد که به پیروی از پدر بزرگوار خود در نشر کتب سودمند دینی کوشش فراوانی دارند در زمان حیات مرحوم حاج سید اسماعیلرحمهم‌الله متن بحار الانوار را در بیش از ۱۰۰ جلد تجدید چاپ کرده و برخی از مجلدات آن را برای بهره‌مندی فارسی زبانان کم سواد به ترجمه رساندند و اکنون جلد شانزدهم که در آداب معاشرت است بهمت آقای حاج آقا رضا سلمه الله تعالی بوسیله اینجانب ترجمه و در دسترس برادران پارسی زبان گزارده شد امید است بهره کامل از آن ببرند.

محمد باقر بن محمد کمره‌ای

آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۱، ص: ۴

ترجمه گفتار ناشر متن عربی‌

بسمه تعالی: سپاس از آن پروردگار جهانیانست و رحمت و درود بر فرستاده‌اش محمد و خاندان خوب و پاکش باد.

و بعد: آنچه که خداوند عزیز بفضل و نعمتش بر ما منت نهاده که ما را برگزیده برای قیام بنشر آنچه از اهل بیت عصمت علیهم الصلاة و السلام بجا مانده و توفیق داده تا آنها را به صورتی والا و زیبا در آوریم.

و یکی از آنها این مجموعه بزرگ و یگانه است که مانند آن برشته کشیده نشده و آن کتاب بحار الانوار است که در آن فراهم شده در اخبار ائمه اطهار، از خدا خواهانیم بما توفیق عطا فرماید برای انجام و اتمام این خدمت پسندیده چه که او است توفیق بخش.

و آنچه که خدا برای ما فراهم کرد انجام وعده ما را با انتشار هر جزئی از بحار پیاپی و بدنبال هم و به حمد خدا و شکر و منت بخشی حضرت او در اندک زمانی که بیش از یک سال نیست یازده جزء که از (۴۳- ۵۳) باشد منتشر شد که از اجزاء درخشنده بحار است و شامل تاریخ زندگانی دوازده امام معصومعليهم‌السلام است که تاریخ (سیده النساء فاطمه زهراءعليها‌السلام و یازده فرزند او است که امامان درخشان با میمنت ما می‌باشند) سپس توجه کردیم به سودمندترین و مهمترین مجلدات بحار که مجلد پانزدهم است بنام کتاب ایمان و کفر در (۷ جزء) و کتاب شانزدهم کتاب معاشرت با مردم در (۳ جزء) و جلد هفدهم که کتاب روضه باشد (دو جز) و تا کنون از هر یک از این مجلدات یک جزء از چاپ در آمده (۶۷ و ۷۴ و ۷۷) و بزودی اجزاء دیگر بدنبال هم از چاپ درآید و شاید بیش از همه جزء دوم کتاب روضه باشد که بقیه مجلد هفدهم است، از خدای عزیز امیدواریم که ما را توفیق این خدمت عطا فرماید بمنت و فضل خودش.

مدیر کتابفروشی اسلامیه حاج سید رضا کتابچی و اخوان

آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۱، ص: ۵

در متن عربی زیر کلمه مصحح در ۵ صفحه شرحی نوشته است راجع به تحقیق رونوشت جلد ۱۶ مورد ترجمه از نظر اینکه بوسیله خود مؤلف ره انجام شده یا دیگری که ترجمه آن برای عموم فارسی زبانان سودی ندارد و در اینجا نظر خوانندگان محترم را به چند نکته جلب مینمایم.

۱- سند احادیث متن عربی باعتماد وجود آن در اصل برای اختصار ذکر نشده.

۲- نام مصادر حدیث که در متن با رمز مقرر از طرف مؤلف برای هر کتابی آمده در ترجمه نام کتاب ذکر شده تا برای خواننده روشن و واضح باشد.

۳- اگر چند حدیث از یک کتاب نقل شده پس از ذکر نام آن کتاب در حدیث یکم برای احادیث دنبال آن لفظ" همان" آورده شده.

۴- برای موارد ابهام حدیث میان دو هلالی شرحی مختصر گنجانیده شده.

آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۱، ص: ۶

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌

باب یکم: در کلیات حقوق‌

رساله امام چهارمعليه‌السلام در باره حقوق‌

اشاره

(۱) بدان رحمت کند خدایت حقوق الهی تو را فرا گرفته در هر حرکت که بیاری یا سکونی که برآری یا منزلی که در آئی یا عضوی که زیر و رو کنی یا ابزاری که بگردانی، بعضیشان از دیگری بزرگتر است.

بزرگتر حقوق خدا بر تو همانست که برای خود حضرتش بر تو لازم دانسته آن حقی که پایه همه حقوق است و همه از آن برآمده‌اند، از آن پس حقی که بر تو لازم دانسته از سرت تا پایت با همه گونه گونی اندامت چشمت را بر تو حقی است و گوشت را حقی، زبانت را بر تو حقی است و هم دستت و پایت، شکمت را بر تو حقی است و هم (فرجت) این هفت عضو که هر کاری بدانها انجام شود حق خاص خود را دارند.

از آن پس خدا عز و جل برای هر کارت حقی نهاده نمازت را بر تو حقی است و هم روزه‌ات و صدقه‌ات و قربانیت را بر تو حقی است و هر کارت بر تو حقی دارد.

و آنگاه پای حق دیگران بمیان آید از حق‌داران بر تو و لازمتر همه بر تو حق امامانست و آنگاه حقوق رعایا و پیروان تو و دیگر حقوق خویشانت.

اینها سرآمد حقوق است که از آنها حقوق دیگر منشعب شوند: حقوق امامانت سه باشند لازمتر همه حق پرورنده تو است بحکومت، آنگاه پرورنده تو بدانش و سپس آنکه بر تو تسلط دارد و پرورنده امامی باشد و حقوق زیر دستانت سه باشند: حق آنکه بر او حکومت داری و حق استاد دانش چه که شاگرد نادان زیر دست استاد دانا است و سوم حق تسلط نسبت به همسران و بندگان.

حقوق خویشان تو بسیارند و تا آنجا که خویشی گسترد پیوسته باشند.

لازمتر همه بر تو حق مادر تو است و سپس حق پدر و از آن پس حق فرزندت، آنگاه حق برادرت و سپس هر که بتو نزدیکتر باشد در خویشاوندی، آنگاه حق آقائی که آزادت کرده و و سپس حق آنکه آزادش کردی پس حق آنکه بتو احسانی کرده و بدنبالش حق اذان گوی نمازت و حق امام جماعت، سپس حق همنشین و حق همسایه و حق رفیق و سپس حق شریک و حق دارائی تو، و آنگاه حق بدهکاریت و حق بستانکاریت و بدنبالش حق آمیزش کن با تو و حق طرفی که بتو ادعا دارد و آنکه بدو ادعا داری و آنگاه حق مشورتخواه از تو و حق مشورت گیر

تو از او سپس حق اندرزجوی از تو و حق اندرزگویت و آنگاه حق بزرگترت و حق خرد تو از تو سپس حق خواهش کنت و حق آنکه از او خواهش کنی و آنگاه حق کسی که بدست بتو بدی رسیده از گفتار یا کردار یا بتو شادی رسیده بگفتار یا کردار به عمد یا غیر عمد، سپس حق عموم ملت تو و آنگاه حق غیر مسلمانی که در پناه اسلام است و آنگاه حقوق دیگری که در هر پیشامدی پدیدار شوند، خوشا بر کسی که خدا یاریش کند بر ادای حقوق واجبه و به او توفیق و کمک دهد.

بیان هر یک از حقوق نامبرده:

(۱) حق خدای اکبر اینست که او را بپرستی و دیگری را با او نپرستی، اگر از روی اخلاص چنین کنی خدا بر عهده دارد که کار دنیا و آخرتت را سامان دهد و هر چه از آنها بخواهی برایت نگهدارد.

حق خودت بر خودت اینست که فرمان خدا را از او دریافت کنی، حق زبانت را به او بپردازی و حق گوشت و چشمت و دستت و پایت و شکمت و فرجت را به آنها بپردازی و از خدا برای آن یاری جوئی.

حق زبانت اینست که آن را از بدگوئی بدور داری و به سخن خوب عادتش بدهی و بادبش واداری و در کامش گیری جز برای نیاز و سود دنیا و دین و از پرگوئی زشت کم‌فائده و بسا زیانمند کم‌بازده معافش سازی و آن را گواه خردمندی و دلیل آن گردانی که زینت خردمند و خوشرفتاریش در زبان او است و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

و حق گوشت اینکه از آن راهی به دلت ندهی مگر برای سروش نیکی که خوش دلت کند یا خلق کریمی در آن ببار آورد زیرا آن سخنگوی دل است و بدو رساند هر معنی خوب و بدی را و لا قوه الا بالله.

حق چشمت اینست که آن را از آنچه روا نباشد بپوشانی و مصرفش نکنی مگر برای عبرت‌گیری که بصیرتی آورد یا دانشی ببار آرد زیرا چشم برای عبرت‌گیری است.

حق دو پایت اینست که با آنها بسوی آنچه روا نیست راه نروی زیرا آنها تو را براه دین و پیشتازی میکشانند و لا قوه الا بالله.

حق دستت اینکه بناروا درازش نکنی و بدان چه با آن کنی فردا به کیفر خدا ورافتی و امروزه به سرزنش مردم دچار شوی و آن را از آنچه بر تو واجب است باز نداری بلکه به دانش به آنچه کنی، از بسیار چیزها که بر او نارواست بربندی و بگشائی به بسیاری از آنچه زیانی ندارد در این صورت است که در دنیا عاقلانه رفتار کرده و با شرافت و در آینده آخرت ثواب خوب خدا.را بایست شده.

(۱) حق شکمت اینکه آن را ظرف کم و بیش از حرام نکنی و از حلال باندازه بخوری و آن را از حد تقویت بحد سستی و بی مروتی نکشانی زیرا پرخوری که مایه آشوب معده شود کسل کن و باز دارنده است از هر کار خیر و با کرامت و نوشش مستی‌آور مایه سبکسری و نادانی و بی‌مروتی و نامردیست.

حق فرجت اینست که آن را از ناروا حفظ کنی و با چشم‌پوشی از نامحرم یاری گیری که بهترین یاور است و چون قصد ناروا کند به گرسنگی و تشنگی و یاد مرگ و ترساندن خود از خدا آن را بازداری عصمت و تایید از خداست و لا حول و لا قوه الا بالله.

سپس در باره حقوق افعال: حق نماز اینست که آن شرفیابی بدرگاه خداست و تو بوسیله آن پیش خدا ایستاده‌ای و چون این را بدانی بایست که خوار و مشتاق و دل‌ترس و ترسان و امیدوار و مستمند و زاری‌گر باشی بزرگ داری آنکه برابرش ایستادی به آرامش و چشم بزیری و سکون اندامها و نرمش بال و مناجات بدرگاهش برای رها کردن دوشت که گناهت آن را فرا گرفته و خردش کرده و لا قوه الا بالله.

حق روزه‌ات اینکه بدانی خدا آن را پرده‌ای کرده بر روی زبان و گوش و چشم و فرج و شکمت تا از دوزخت برکنار دارد، حدیث هم چنین است: روزه سپریست از دوزخ و اگر در این پرده همه اندامت محفوظ باشند امید است که برکنار مانی و اگر زیر پرده پریشانی کنند و کناره‌های پرده را بردارند و سر کشند بدان چه نباید بنظر شهوت خواهی و بدر شدن از تقوی برای خدا بسا که پرده بدرد و تو از آن بدر شوی و لا قوه الا بالله.

حق صدقه‌ات اینست که بدانی پس‌انداز تو است پیش خدا و امانتی است که نیاز به گواه ندارد و چون این را دانستی بدان چه نهانی سپاری با اعتماد تری از آنچه آشکار باشد و بایست که نهانداری بدرگاهش کاری را آشکار کنی و کار صدقه میان خودت و او بهر حال نهان بماند و در آن گواهی از گوش و دیده در کار نباشد که تو آنها را پیش خود مطمئن‌تر دانی و در امانت خود بخدا اعتماد نکنی و در آن بکسی منت منه زیرا از خودتست و اگر منت نهی مبادا بحال زار صدقه‌گیر گرفتار شوی چون از آن برآید که برای خود ندادی و اگر برای خودت بود بر دیگری منت ننهادی و لا قوه الا بالله.

و حق قربانیت اینست که محض پروردگارت و درخواست رحمت و قبول او باشد و نخواهی چشمگیر جز او گردد و در این صورتست که خودفروشی و ظاهرسازی نکردی و همانا قصد درگاه خدا کردی.

و بدان که راستی با اندک هم میتوان خدا خواه بود نه با دشواری چنانی که خدا از خلقش آسانی خواسته و دشواری نخواسته و همین طور سادگی برای تو بهتر است از بزرگمنشی زیرا که آن مشقت و هزینه دارد اما سادگی و فروتنی نه مشقت دارد و نه هزینه چون هم‌آهنگی با آفرینش است و در آن بود دارند و لا قوه الا بالله.

(۱) برویم بر سر حقوق پیشوایان، حق پیشرو حاکم بر تو اینست که بدانی تو آزمونی برای او و او بوجود تو گرفتار است که خدایش بر تو حکمروا کرده و باید خیراندیش او باشی و با او در نیفتی که بر تو دستی گشاده دارد و سبب هلاک خود و هلاک او گردی و سعی کن او را از خود خشنود کنی تا آنجا که دست از تو بدارد و بدینت زیان نکند و در این باره از خدا بر او یاری جوئی به او گزند مرسان و لجبازی مکن که اگر چنین کنی حق او را و خود را ادا نکردی و خود را در معرض بدخواهی او درآوردی و او را در باره خود دچار مهلکه کردی و تو یاور و شریک او باشی در هر چه با تو کند و لا قوه الا بالله.

و اما حق استاد آموزش بر تو اینست که بزرگش داری و مجلسش را محترم شماری و خوب به او گوش کنی و به او رو کنی و یاریش کنی برای خودت در آن دانشی که بدان نیاز داری به اینکه عقل و فهم و هوشت را به او بسپاری و چشم به او بدوزی به ترک هر لذت و در خورد از هر شهوت و بدانی که پیامبر او هستی در آنچه بتو یاد دهد بدیگر شاگردان نادان و باید آن را خوب به آنها برسانی و به او در ادای پیغام خیانت نکنی و اگر از تو خواست بجای او کار کنی و لا حول و لا قوه الا بالله.

و حق کسی که بر تو تسلط دارد بمانند حکمران بر تو است جز اینکه بر تو تسلطش بیشتر است و باید در هر کم و بیش از او فرمانبری مگر بخواهد تو را از حق واجب خدا بدر برد که آن مانع حق خلق است و چون حق خدا را پرداختی بحق او برگردی و بدان در کار شوی و لا قوه الا بالله.

و از آن پس حقوق زیردستانست، حق زیردستان تو که حکمرانی اینست که بدانی آنها را به توانائی بیشتر خود زیردست آوردی و آنان از ناتوانی و ذلت زیردست شدند پس چه شایانست بر آنکه ضعف و زبونیش او را زیردست تو کرده و تو را حکمروای او ساخته و نه عزت و قوتی دارد که از حکم تو سرباز زند و نه یاوری در رد کردار سنگین تو با خودش جوید مگر رحمت و نگهداری و آرامش از خداوند و چه شایسته‌تر برایت که فهمیدی خداوند این عزت و قوت را به تو داده که زوردار شدی از اینکه شکرگزار خدا باشی که مایه مزید عطای او است و لا قوه الا بالله.

(۱) حق شاگردان زیردست اینست که بدانی خدا تو را سرپرستشان ساخته در دانشی که به تو داده و از گنجینه حکمتش به تو بخشیده و اگر خوش کردار باشی در آن سرپرستی و در کار شوی چون خزانه‌دار مهربان ناصح برای مولایش نسبت به بندگان او چون شکیبا و خوش حسابی که چون نیازمندی را بیند از اموالی که در دست دارد به او بدهد با بینائی با امیدواری و اعتقاد و گر نه خائن باشی و ستمکار بر خلق او و در معرض از دست دادن و کیفر دیگر گردی.

حق زیردستت به تسلط به همسری او اینست که بدانی خدا او را آرام‌بخش و آسایشگاه و همدم و نگهدار تو ساخته و هر کدام شما دو تن باید بوجود یاریش خدا را حمد کند و بداند که این نعمت او است بروی و باید با نعمت خدا خوش صحبت باشد و او را گرامی دارد و نرمش کند با او و اگر چه حق تو بر آن زن عمیق تر و طاعت تو بر او در آنچه بخواهی یا نخواهی لازمتر است تا گناه نباشد، براستی که او حق مهربانی و همدمی دارد و آرام‌بخشی بدو انجام لذت مواقعه است که باید انجام شود و آن حق بزرگی است و لا قوه الا بالله.

حق کنیز زیردستت اینست که بدانی خلق پروردگار تو است و از گوشت و خون تو است و تو او را در چنگ آوردی نه اینکه در برابر خدا او را ساختی و نه گوش و چشم به او دادی و نه روزی او را برآوردی بلکه خدا آن را به تو داده برای کسی که مسخر تواش کرده و به تو امانتش سپرده تا نگهش داری و به روش وی با او راه بروی، از آنچه خود میخوری به او بخورانی و از آنچه میپوشی به او بپوشانی و بیش از توانش به او تکلیف نکنی و اگرش بد داری خداپسندانه از او کنار بروی و عوضش کنی و خلق خدا را شکنجه ندهی و لا قوه الا بالله.

در حق خویشاوندان، حق مادرت اینکه متوجه باشی تو را در آنجا حمل کرده که کسی دیگری را حمل نکند و از میوه دلش به تو خورانده که کس بدیگر نخورانده و راستش تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و تنش و همه اندامهاش نگهداری کرده و بدان خشنود و شاد بوده بلاکش و یا تحمل در هر چه بد داشته و درد و نگرانی و غم داشته تا دست قدرت خدا تو را از او جدا کرده و بر زمین آورده و باز هم خوش داشته تو سیر باشی و او گرسنه و تو در جامه و او برهنه و تو را نپوشاند و خود تشنه و تو را سایه دهد و خود در آفتاب به سختی خود تو را نعمت بخشد و با بیخوابیش ترا بخواب ناز کند، شکمش جای تو بوده و دامنش فضای آرامگاه تو و پستانش مشک آبت و جانش سپر جانت سرد و گرم دنیا را برای تو در پای تو نوش کرده و بدان اندازه شکرش کن و نتوانی جز بیاری خدا و توفیق حضرت او.

حق پدر اینست که بدانی اصل تو است و تو شاخه اوئی و اگر نبود تو نبودی و هر گاه در خود چیزی بینی که خوشت آید بدان که پدرت پایه آن نعمتی است که داری و خدا را باندازه

آن حمد و شکر کنی (و لا حول و لا قوه الا بالله).

(۱) حق فرزند تو اینست که بدانی از تو است و وابسته به تو است در خوب و بد این جهان نقد و تو مسئول ادب آموزی و رهنمائی او به پروردگارش باشی و یاور او بر فرمانبری خودت و او ثواب و عقاب داری در باره او کاری کن که زینت‌ بخش حسن اثر او باشد در نقد دنیا و عذر باشد بدرگاه پروردگارش میان تو و او به انجام وظیفه در باره او لا قوه الا بالله.

حق برادر اینست که بدانی دستی از تو است که درازش کنی و پشتی از تو است که بر آن تکیه کنی، عزت تو است که بدو اعتماد توانی و نیروی تو است که بدان یورش نمائی او را وسیله نافرمانی خدا مساز و آمادگی برای ستم بر خلق خدا مکن و دامنه یاریش را و کمک به او را بر دشمنش و جدا کردنش را از شیاطین گمراه‌کننده‌اش و از اندرز او استقبال او در راه خدا اگر خدا دوست و خداپذیر است و گر نه باید خدا برایت برگزیده‌تر باشد و گرامی‌تر نزد تو از او.

حق آقائی که آزادت کرده اینست که بدانی مالش را در باره تو خرج کرده و تو را از خواری و هراس بندگی درآورده و به عزت آزادی و آرامش آن رسانده و از اسارت مملوکی رها کرده و حلقه بندگی از تو گشوده و بوی عزت به مشامت رسانده و از زندان زورت بدر آورده و سختی را از تو دور کرده و زبان انصاف برایت باز کرده و همه دنیا را برایت روا نموده و خود دارت کرده و اسارت را برداشته و برای عبادت پروردگارت فرصت داده و کم بود مالش را بر خود هموار کرده و بدانی که پس از خویشاوندانت او سزاوارتر مردم است به تو در زندگی و مرگت و شایسته خلق است بیاری و کمکت و در پناه خدا بودنت از جانت بر او دریغ مکن هرگز چون نیاز به تو پیدا کرد.

حق بنده‌ای که آزادش کردی اینست که بدانی خدایت حامی و نگهدار و یاور و پناهش نموده است و او را وسیله و واسطه میان تو و خود ساخته و سزا است که از دوزخت برکنار دارد و آن ثواب او است در آینده و میراثش از آن تو است در دنیا اگر خویشاوندی ندارد به عوض مالی که خرجش کردی و حقی که از او برآوردی و اگرش رعایت نکنی بسا که میراثش بر تو گوارا نباشد و لا قوه الا بالله.

حق کسی که به تو احسانی کرده اینست که شکرش کنی و احسانش را یاور باشی و گفتار خوب برایش نشر کنی و دعای خالصانه میان خود و خدا برایش بنمائی که اگر چنین کنی در نهان و عیان شکرش کردی و اگرت ممکن شد عوضش بدهی و گر نه در انتظار آن باشی و در دل نگیری.

حق اذان‌گویت اینست که بدانی بیاد پروردگارت آرد و به بهره‌ات فرا خواند و بهتر یاورانت باشد بر انجام فریضه‌ای که خدا بر تو بایست کرده و تشکرش کنی بر آن چون تشکر بر احسان‌کننده بتو و اگر در خانه‌ات بدان شکی داری بر امر خدا شک مکن و بدان که او نعمت خدا است بر تو به نعمت خدا خوشبین باش بحمد بر آن در هر حال و لا قوه الا بالله.

(۱) حق پیش نمازت اینست که بدانی نماینده تو است بدرگاه خدا و ورود در آن و از تو سخن گفته و تو از او سخن نگفتی و به تو دعا کرده و تو به او دعا نکردی و برای تو درخواست کرده و تو برایش درخواست نکردی و هراس ایستادن پیش خدا و درخواست از او را برایت کفایت کرده و تو کفایت آن را نکردی و اگر در این باره تقصیریست بعهده او است نه تو و اگر گنهکار باشد شریکش نباشی در آن و تو را برتری بر او نباشد خود را حافظ تو نموده و نمازش را حافظ نمازت کرده و از و برای این تشکر کن و لا حول و لا قوه الا بالله.

و حق همنشین تو اینست که در پهلویش بگیری و خوش برخوردش باشی و در سخنت با او رعایت انصاف کنی یکباره از او چشم بر مگیر و در سخن فهم او را رعایت کن و اگر تو پیش نشستی در برخاستن مختاری و اگر او پیش تو نشسته از جا برنخیز جز با اجازه او و لا قوه الا بالله.

حق همسایه حفظ او است چون غایب باشد و احترامش چون حاضر و یاری و کمکش در هر دو حال غیبتش را باز مجو و کاوش مکن که بدی درونش را بدانی و اگر بناخواسته فهمیدی چنان دژ و پرده بر آن باش که اگر نیزه‌ها از درون تو آن را بکاوند بدان نرسند که بر آن پیچیده باشد، ندانسته او گوش‌ گیر او نباش در سختی رهاش نکن و در نعمت به او حسد مورز از لغزشش درگذر و خطایش را ببخش و چون بر تو نادانی کند تا توانی بردبار باش از این بدر مباش که با او بسازی و دشنام را از او بگردانی و مگر نصیحت‌ گو را در باره او بیهوده سازی و معاشرت محترمانه با او بکنی لا حول و لا قوه الا بالله.

حق یار اینست که تا توانی با او به بخشش همکار باشی و گر نه به انصاف با او رفتار کنی و گرامیش داری بگونه‌ای که گرامیت میدارد و حافظش باشی چنانی که حفظت می‌کند و در پذیرائی بر تو پیشدستی نکند و اگر کرد عوضش بدهی و آنجا که شایسته مهر است کوتاهی نکنی و بر خود لازم دانی خیرخواهی و نگهداری و کمک به او را در طاعت پروردگارش و بر خودش در جلوگیری از گرایش به مخالفت پروردگارش و بر او رحمت باشی نه عذاب و لا قوه الا بالله.

حق شریک آنست که اگر غایب شود کارش را بکنی و اگر حاضر است همکارش باشی تصمیم نگیری در برابر او و برای خود بی‌نظر او کار نکنی مالش را حفظ کنی و در آن خیانت نکنی از بیش و کم چه که بما رسیده دست خدا بر سر شریکها است تا بهم خیانت نکنند و لا قوه الا بالله.

حق مال اینکه جز از حلالش برنگیری و جز در حلالش خرج نکنی و از محلی که باید به دیگر جای نبری و از آنجا که سزد آن را نگردانی و اگر از خداست جز براه خدایش ننهی و

دیگری که بسا سپاست نکند در آن مال بر خود مقدم نداری و خصوص در میراث خوری که پس از تو در آن خوب نکند و بطاعت پروردگارت بکارش نزند و تو در این خلاف به او کمک کار باشی یا مال تو را بکار خداپسند صرف کند و او غنیمت برد و تو گناه و حسرت و ندامت و پیگردی در قیامت و لا قوه الا بالله.

(۱) حق بستانکارت اینکه اگر داری به او بپردازی و کارش بسازی و ثروتمندش کنی و او را باز پس نزنی و معطل نکنی زیرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود پس ندادن ثروتمند ستم است و اگر ناداری او را بگفته خود خشنود داری و بخوشی از او درخواست مهلت کنی و با لطف او را از خود برگردانی و به همراه از دست رفتن مالش با او بد رفتاری نکنی که این پستی است و لا قوه الا بالله.

حق آنکه با تو آمیزد اینست که فریبش ندهی گولش نزنی دروغش نگوئی و غافلگیرش ننمائی نیرنگش نبازی و مانند دشمنی که برطرفش ابقاء نکند کار او را نسازی و اگر به تو اعتماد کرد تا توانی برایش خیراندیش باشی و بدانی زیان رساندن بخود واگذار بر تو ربا است و حرام است و لا قوه الا بالله.

حق طرفی که دعوی بدو داری اینکه اگر دعویت درست است در گفتگوی موضوع دعوی آرام باشی چون دعوی بر گوش طرف گرانست و سخت است و دلیل خود را با نرمش و مهلت و بیان خوش و لطف به میان آور و از بیان دلیل به ستیزه و قیل و قال و جنجال نپرداز تا دلیلت از میان برود و چیزی بدست نیاید و لا قوه الا بالله.

حق مشورت ‌خواه: اگر رای حاضری برایش داری در اندرزش بکوش و نظرت را که اگر بجای او بودی خود بکار می‌بستی به او بگو و باید با مهرورزی و نرمش باشد زیرا نرمش هراس براست و سخت‌گوئی انس برانداز و اگر خود نظری برای او نداری و کسی را برایش داری که به رای او اعتماد داری و برای خودت می‌پسندی دلیلش باش بدو و ارشادش کن بسوی او تا از خیرخواهی نگاهی و از اندرز کم ننهی و لا حول و لا قوه الا بالله.

حق کسی که با او مشورت کنی اینست که در نظری که به تو میدهد بدبین نباشی و نظری که به تو میدهد یک رای است و هر کس نظری دارد و تو در عمل برای مختاری اگرش متهم داری با اینکه تهمت به او روا نیست اگر در نظرت شایسته مشورت است و در نظری که بتو دهد تشکر کن و اگر پسند تو است خدا را حمد کن و آن را برادر خود با تشکر بپذیر و در صدد عوض دادن باش اگر به تو روی آورد و لا قوه الا بالله.

حق کسی که نصیحت خواهد اینست که بخوبی به او اندرز دهی از راهی که بگوشش سبک آید و پاسخی که خردش بپذیرد زیرا هر خردی تاب سخن خاصی دارد که میفهمد و می‌پذیرد و

باید روشت مهربانی باشد و لا قوه الا بالله.

(۱) حق نصیحت‌گو اینست که در برابرش فروتن باشی و به او دل بدهی و خوب به او گوش کنی تا اندرز او را بفهمی و آن را بسنجی و اگر درست باشد خدا را بر آن سپاس گوئی و از او بپذیری و قدرش بشناسی و اگر در آن موفق نباشد رحمش کنی و تهمتش نزنی و بدانی که خطا رفته مگر به او بدبین باشی و سزاوار تهمت باشد که به هیچ کارش در هیچ حال اعتنا مکن و لا قوه الا بالله.

حق بزرگسال اینست که گذشت سن و حرمت اسلامی او را محترم شماری اگر فضیلت اسلامی داشته بر تو اگر ستیزه باشد رو در روی او نایستی در راه جلو او نیفتی و رهنمای او نگردی او را بنادانی نگیری و اگر بر تو نادانی کرد تحمل کنی و بخاطر سن و مسلمانیش او را گرامی داری چون حق سالخوردگی هم بمانند حق مسلمانیست و لا قوه الا بالله.

حق خردسال اینکه به او مهربان باشی و او را پرورش و آموزش دهی، از او درگذری و پرده پوشی کنی و نرمش کنی و کمکش کنی و خطاهای نوجوانیش را نهان داری که سبب توبه او گردد و با او مدارا کنی و کشمکش نکنی که مایه کندی رشد او شود.

حق سائلی که صدق نیازمندیش را بفهمی اینکه به او چیزی بدهی و اگر توانی نیازش را برآوری و در گرفتاریش به او دعا کنی و در درخواستش به او یاری کنی و اگر در صدق او شک داری و سابقه تهمت دارد به او توجه مکن که مبادا کید شیطان باشد و خواهد تو را از خط خود باز دارد و تو را از قرب پروردگارت منحرف کند ولی بر او پرده‌پوشی کن و به خوشی او را رد کن و اگر در باره او بر خود مسلط شوی و با این حال به او عطا کنی کار خوبیست.

حق خواستار از او اینکه هر چه دارد با تشکر از او بپذیر و حق بخشش او را بشناس و اگر دریغ کرد راه عذرش را بجو و به او خوشبین باش و بدان که از مال خود دریغ کرده و سرزنشی ندارد و گرچه ناحق باشد زیرا آدمی به طبع خود ستم‌پیشه و ناسپاس است.

حق کسی که از قضا بدست او در گفتار یا کردار بدی رسیده اینست که اگر تعمد کرده گذشت از او بهتر است زیرا مایه ریشه‌کنی دشمنی است و موافق ادب است با اینکه مانند آن از بسیاری محروم سر میزند زیرا میفرماید (۴۱- الشوری) هر آینه کسی که کین کشد از ستمی که به او رسد گناهی و بازخواستی بر او نباشد- تا در آیه (۴۳ فرماید هر آینه کسی که شکیبا شود و درگذرد) از کارهای استوار باشد و خدای عز و جل فرماید (۱۲۶- النحل) و اگر کیفر کنید بمانند آنچه باشد که کیفر شدید و اگر شکیبا شوید البته که آن بهتر است برای شکیبایان، این حکم تعمد است و اگر تعمدی نباشد تو او را بکین کشی ستم مکن تا به تعمد خطا را عوض دهی و نرمش کن و او را با لطفی که توانی برگزار کن و لا قوه الا بالله.

(۱) حق عموم خاندانت اینکه سلامتی همه را در دل گیری و سایه مهر خود را بر سرشان بگسترانی و با بدکارشان نرمش کنی و الفت و صلاح آنان را بخواهی و از خوشکردارشان بخود و تو تشکر کنی که خوش کردار هر کدام بخودشان احسان بتو است در صورتی که به تو آزار نرساند و خرج خود را تأمین کند و خود را از تو باز دارد همه را مشمول دعای خود ساز و همه را یاری کن و هر کدام را به مقام او نسبت به تو وادار سالخورده آنان را پدر خود شمار و خردسالشان را فرزند بدار و میانه سالشان را برادر، هر کدام نزد تو آیند با لطف و مهر با آنها برخورد کن و با برادر خود صله رحم کن چنانچه برادر با برادر باید کند.

حق اهل ذمه و پناهنده با سلام اینکه بپذیری آنچه را خدا از آنها پذیرفته و حقی را که خدا برایشان مقرر کرده از پناهندگی و تعهد وی بپردازی و از آنان در آنچه خواستند و بر آن وادار شدند سخن گوئی و در آنها قضاوت کنی بدان چه خدا حکم کرده در رفتار با آنان و رعایت پناه الهی و تعهد او و تعهد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع ستم تو بر آنها باشد زیرا بما رسیده آن حضرت فرمود:" هر که بر هم عهدی از غیر مسلمانان ستم کند من خصم او باشم" از خدا بترس و لا حول و لا قوه الا بالله این پنجاه حق است که فراگیر تو باشند در هیچ وضعی که بایدت رعایت آنها از آنها بدر مشو و عمل کن بدانها و یاری جو بخدا جل شانه در این باره و لا حول و لا قوه الا بالله و سپاس از آن پروردگار جهانیانست.

(از سه سندی که در باره کلیات حقوق در متن آمده همین سند آخر را که اعم و اتم بود ترجمه کردیم مترجم).

(۲) ۳- از فقه الرضا: روایت است که از دوستان پدرت مبر تا درخشانیت فرو کشد، و روایت است که رحم چون دور باشد جوشان شود و چون بهم بچسبد نابود گردد و روایت است که:

دو سال سفر کن برای احسان به پدر و مادر یک سال سفر کن برای صله رحم، یک میل (۲ کیلومتر) برو و بیماری را عیادت کن، دو میل برو جنازه‌ای را تشییع کن سه میل برو و برادر دینی را دیدار کن، پنج میل برو مظلومی را یاری کن، شش میل برو بداد درمانده‌ای برس ده میل برو برای برآوردن نیاز مؤمن و بر تو باد آمرزشخواهی.

و روایت داریم که به پدران خود نیکی کنید تا پسرانتان بشما نیکی کنند، از زنان مردم دست بکشید تا زنانتان عفیف باشند و روایت داریم: که برادر بزرگ بجای پدر است و روایت داریم که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چشم‌انداز خود را میان همنشینانش قسمت میکرد و هرگز چیزی از او خواسته نشد که بگوید: نه پدر و مادرم به قربانش و از کسی بر گناهی که کرد گله نکرد و روایت داریم که هر که میان سخن برادر مؤمنش بدود گویا پنجه بروی کشیده، و روایت داریم که

(۱) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه تا را لعن کرده تنها خور توشه سفر خود، تنها سوار بیابان، تنها خواب کن در یک خانه و روایت داریم که هر جمعه تحفه‌ای از میوه و گوشت برای خاندانهای خود ببرید تا به جمعه شاد باشند.

باب دوم: خوشرفتاری با پدر و مادر و فرزندان و حقوقشان بر یک دیگر و منع از حق‌نشناسی

اشاره

آیات قرآن: ۱- (در سوره بقره آیه ۸۳) و چونان که ستاندیم از بنی اسرائیل پیمان بر اینکه نپرستند جز خدا را و بر احسان به پدر و مادر.

۲- در انعام(۱۵۱) بگو بیائید تا بر شما بخوانم آنچه را که حرام کرد بر شما پروردگار از اینکه انباز نسازید چیزی را و به پدر و مادر احسان کنید و نکشید فرزندانتان را از نداری، ما هستیم که روزی دهیم شما را و آنان را.

۳- در سوره توبه (آیه ۲۳) آیا کسانی که ایمان آوردید برنگیرید پدرانتان را و برادرانتان را اولیاء خود اگر برگزینند کفر را بر ایمان و هر که از شما بدانها پیوندد آنان همان ستمکارانند ۲۴- بگو اگر باشند پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و عشیره‌تان و دارائیها که بدست آوردید و تجارتی که از کسادش ترسانید و خانه‌های نشیمن که پسندید محبوبتر نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راهش پس درنگ کنید تا خدا فرمانش را بر شما برآورد و خدا رهنمائی نکند مردم بزهکار را.

۴- سوره اسراء (آیه ۲۳) فرمان داد پروردگارت که نپرستید جز او را و احسان به پدر و مادر را چون که نزد تو پیر شوند یکیشان یا هر دو برویشان اف مگو و انده‌شان نکن و سخن محترمانه به آنها بگو.

(۱) ۲۴- و تواضع کن در برابر آنان با مهربانی و بگو پروردگارا بدانها مهربان باش چنان که مرا با مهربانی پروریدند.

۲۵- پروردگارتان براز دلتان داناتر است اگر شایسته باشید راستش که او بر توبه‌کاران بسیار آمرزنده است.

سوره مریم (۱۴) و احسان به پدر و مادرش و نبود زورگو و گنهکار. ۳۲- فرمود و احسان به مادرم و نساخت مرا زورگو و بدبخت.

۶- سوره العنکبوت (آیه ۸) و سفارش کردیم آدمی را در باره پدر و مادرش به نیکی و اگر با تو در افتند که مشرک شوی بمن بدان که دانش بدو نداری فرمانشان مبر برگشت شماها بسوی من است و آگاه سازم شما را بهر چه میکردید.

۷- سوره لقمان (آیه ۱۴) و سفارش کردیم آدمی را در باره پدر و مادرش بدل کشیده او را مادرش به سستی بر سستی و از شیر بریدنش در دو سال است که باید شکر کند مرا و پدر و مادرش را بسوی من است گردش- ۱۵- و اگر با تو در افتند تا مشرک شوی بر من بدان که ندانی فرمانشان مبر و هم‌صحبت آنها باش در دنیا بخوبی.

۸- سوره احقاف آیه (۱۵) و سفارش کردیم به آدمی درباره پدر و مادرش به احسان به دل کشیده او را مادرش به ناخواه و او را زائیده به ناخواه و سختی و دوره آبستنی و شیر بریدنش سی ماه است.

اخبار این باب:

(۲) ۱- کافی به سندش تا یک راوی از امام ششمعليه‌السلام گوید نزد آن حضرت بودم که به عبد الواحد انصاری در باره بر بوالدین فرمود در زمینه تفسیر قول خدا عز و جل که" و بالوالدین احسانا" ما حاضران پنداشتیم مقصود حضرتش تفسیر آن آیه‌ایست که در سوره مبارکه بنی اسرائیل است (آیه ۲۳)" فرمان داده پروردگارت که نپرستید جز او را و در باره والدین به احسان بر آنان" و چون پس از آن به دیدارش رسیدم از حضرتش آیه را پرسیدم (این پرسنده زراره بوده که کلمه عمن رواه در سلسله سند روایت تصحیف کلمه زراره است) آن حضرت فرمود مقصود من آن آیه بود که در سوره لقمان است (آیه ۱۴)" و سفارش کردیم آدمی را درباره والدینش به نیکی کردن کلمه حسنا در قرائت معروفه در قرآن ثبت نشده و بسا قرائت خاص ائمه باشد و یا تفسیر عرفی جمله باشد امام فرمود که دنبال سفارش در آیه آمده است و اگر با تو در افتند که شریک سازی با من چیزی را که ندانی پس فرمانشان مبر (یعنی سفارش را بدینجا محدود کرده است) پس

زراره گفت راستش آن سفارش سوره بنی اسرائیل بالاتر است که فرمان داده به صله پدر و مادر و رعایت حقشان در هر حال و گرچه درافتند با تو در اینکه شریک سازی با من آنچه را ندانی (زراره به اطلاق آیه استناد کرده پس امام فرمود: نه بالاتر نیست بلکه در آیه لقمان هم فرمان داده به صله آنها و اگر چه با او برای شرک درافتند و در این آیه نیفزوده در حق آنان جز عظمت و والائی (و نهی در خصوص پیروی آنها در شرک است و آیه بنی اسرائیل هم تا این جا اطلاق ندارد چون امر به دعای خیر برای آنها کرده که مخصوص به والدین مسلمانست به قرینه طلب آمرزش اخروی که شامل کافر نیست ولی در دنبال آیه لقمان که آیه(۱۵) است پس از نهی از پیروی در شرک فرموده" در دنیا بخوبی با آنها برخورد کن که شامل مشرک هم می‌شود" و نیفزوده خداوند در این آیه نسبت بحق آنها مگر عظمت و والائی پایان خبر کافی.

(۱) شرح مصنف گفته این خبر از اخبار سخت و غامض است که هر دسته از بزرگان علماء و اهل حدیث در حل آن برای دور و دراز رفته‌اند و با رجوع بگفته‌شان در شایان توجهی نسفته‌اند و در آن اعتراضاتی است از نظر لفظ که کلمات آیه در حدیث با قرآن موافق نیست و از جهت معنا و مضمون (سپس در حل آن از کلام خود و دیگران چند وجه مفصل آورده که به زبان علمی و ادبی اداء شده و برای پارسی زبانان که منظور از این ترجمه‌اند سودی ندارد و بلکه مایه سرگیجه آنها است و از این رو نظر بترجمه مشروح حدیث که برای عموم مفهوم است و همه اعتراضات در ضمن آن حل شده با استفاده از مجموع کلمات اعلام از ترجمه آنها صرف نظر شد تا جواب پنجم که بیان بیشتری در شرح حدیث دارد.

(۲) پنجم جوابیست که برخی شارحان حدیث یا شارحان کافی یاد کرده‌اند و بدنبال کلام فضلاء پیشین نامبرده و ضمیر قال را در هر دو جا راجع به امامعليه‌السلام دانسته جز اینکه والدین را تفسیر بوالدین در علم و حکمت کرده که مقصود از آنها پیغمبر و امام است و گفته کلمه اعظم در فرموده او که ان ذلک اعظم اشاره است بگفته خدای تعالی و اگر با تو در افتند والدین و کلمه اعظم فعل ماضی است به معنی عظم با تشدید یعنی بزرگ داشت و ان یامر مفعول آنست به تاویل به مصدر و مقصود از آن فرمان به صله است نسبت بوالدین که در گفته پیش است و در کلام پیوست بدان که فرموده خدا است" و شکر کن مرا و والدینت" و فرموده او که صاحبهما و اتبع و امام پس از خواندن" و ان جاهداک" فرموده: این گفتار بزرگ کرده فرمان صله به والدین و حقشان را در هر حال چون بیان کرده که واجب است صله آنها و طاعتشان با زجر و منع از والدین نسبی تا چه رسد بدون آن الا و خلاصه گفته این شارح اینست که امام در تفسیر آیه فرموده واجب است بر به والدین علمی که امام و پیغمبرند حتی با منع از طرف والدین نسبی و این

معنای خوب و درستی است فی نفسه ولی از ظاهر حدیث بدور است و موجب اختلاف معنی والدین در حجله‌ها).

(۱) شارح نامبرده گوید: سپس امام این جمله کلام خدا را خوانده که: و ان جاهداک، و بقول خودش" لا: نه" فهمانده که مقصود ظاهرش نیست که مبارزه والدین با فرزند خود درکشیدن او به شرک باشد و نهی فرزند از اطاعتشان در آن بلکه مقصود فرمان به صله والدین علمی است و اگر چه منع کنند او را دو مانع که ابوبکر و عمرند از آن والدین و نیفزوده این گفته خدا جز عظمت و والائی حقشان را.

و گواه آورده بر این توجیه خود بروایت اصبغ گذشته در باب اینکه والدین رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امیر المؤمنین باشند و گفته مقصود تاویل بطن آیه است و منافات ندارد با تفسیر ظاهرش به وجه دیگری (حدیث اصبغ را مصنف در کتاب امامت در باب ۱۵ زیر شماره ۲۲ از ج ۱ کافی ص ۴۲۸ آورده- از پاورقی صفحه ۳۲).

(۲) ولی مؤید آنست روایت مؤلف کتاب تاویل الایات الظاهره بنقل از تفسیر محمد بن عباس بن ماهیار با سند صحیح وی از عبد الله بن سلیمان که من حاضر بودم با جابر جعفی نزد امام پنجمعليه‌السلام که حدیث میفرمود: براستی رسول خدا و علیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان والدین باشند، عبد الله ابن سلیمان گفت و از امام پنجمعليه‌السلام شنیدم که میفرمود از ما است آنکه حلال کرده (خدا) برایش خمس را و آنکه قرآن صدق برایش آمد و از ماست آنکه به اورش داشت (اشاره است به آیه ۲۳ سوره الزمر مترجم) و از ماست فرمان مودت در کتاب خدا عز و جل و علی و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان والدین باشند و فرمانداده خدا نژادشان را به تشکر از آنان (در سوره لقمان مترجم).

(۳) و باز بسند صحیح دیگر تا زراره از عبد الواحد بن مختار آورده که وارد شدم بر امام پنجمعليه‌السلام و فرمود: آیا ندانی که علیعليه‌السلام یکی از والدین است که خدا عز و جل فرموده اینست که شکر کنی برای من و برای والدینت زراره گفت نفهمیدم کدام آیه است آنکه در سوره بنی اسرائیل است یا آنکه در سوره لقمان است گفت مقدر شد که به حج رفتم و نزد امام پنجم بار یافتم و چون با او تنها شدم گفتم: قربانت حدیثی را عبد الواحد آورد فرمود: آری درست است، گفتم مقصود از آن کدام آیه است آنکه در لقمانست یا آنکه در بنی اسرائیل؟ فرمود: آنکه در لقمانست (و ظاهر امر اینست که مورد شک زراره خصوص کلمه والدین بوده که امام آن را برای عبد الواحد تاویل کرده که آیا مقصود والدین در کدام از دو سوره است نه شک در بالوالدین احسانا که مخصوص به بنی اسرائیل است و نه شک در جمله( أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ تا إِلَیَّ الْمَصِیرُ ) که مخصوص سوره لقمانست و به این نظر اشکال از دو چیز برطرف می‌شود خلاصه از پاورقی ص ۳۳

(۱) و باز بسند دیگر از جابر آورده که شنیدم امام پنجمعليه‌السلام می‌فرمود: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ، منظور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علیعليه‌السلام باشند و از این اخبار برآید که در روایت کافی تصحیف و تحریفی شده و کلمه عمن رواه در سند تصحیف عن زراره است که برخی اعتراضات دیگر هم برطرف می‌شود ولی تطبیق آن بر آیه بسیار مشکل است و برخی تاویلات در کتاب الامامه یاد کردم (مؤلف در کتاب الامامه (ج ۲۲ ص ۲۷۰) حدیثی از کافی آورده که کلمه والدین در آیه سوره لقمان( أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ ) را بوالدین علمی تاویل کرده و بدنبالش بیان مفصلی دارد در توجیه آن بدان جا رجوع کن (از پاورقی ص ۳۴).

(۲) ۲- کافی به سندش تا محمد بن مروان که شنیدم امام ششمعليه‌السلام میفرمود: راستی مردی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: ای رسول خدا بمن سفارشی فرما و آن حضرت فرمود: چیزی را شریک خدا مگیر و گرچه به آتش سوخته شوی و شکنجه گردی جز که دلت پای‌بند ایمان باشد و پدر و مادرت را فرمانگزار باش و به آنها نیکی کن زنده باشند یا مرده و اگر به تو فرمایند از خاندان و دارائیت بیرون شو آن را انجام بده که آن از ایمان است.

(۳) بیان:" چیزی را شریک خدا مگیر" یعنی: نه بدل و نه به زبان یا مقصود همان اعتقاد به شریک است و به معنای یکم استثناء متصل است یعنی جز اینکه بترسی از سوختن یا شکنجه و از روی تقیه و حفظ جان سخن شرک بگوئی و دلت وابسته به ایمان باشد چنانچه خدا سبحانه در داستان عمار فرموده (در ۱۰۶ النحل) آنجا که وادار شد بشرک و بزبان آورد" جز کسی که وادار شد و دلش وابسته بایمان بود".

و پدر و مادرت را فرمانگزار باش فعل مقدری دارد که فعل مذکور تفسیر آنست و اگر محذوف را پس از آن در تقدیر گیرند دلالت بر حصر و تاکید هر دارد و اگر پیش از آن باشد همان تاکید را رساند چنین گفته‌اند و من گویم می‌شود فعل دیگر در تقدیر باشد که وارع است یعنی رعایت کن والدینت را و فرمانگزارشان باش.

و نیکی کن بدانها امر است مرده باشند به آمرزشخواهی و پرداخت وام آنها و عبادت به نیابت از آنها و خیرات و صدقه برای آنها و هر چه مایه ثواب بودن آنها باشد.

(۴) و اگرت فرمان دادند که بدرا از خانواده‌ات یعنی به طلاق دادن زنت" و از مالت" به بخشیدن آن که این از ایمانست یعنی از شرائط آنست یا مایه کمال آن و ظاهرش وجوب طاعت آنهاست در غیر گناه و گر چه کار مکروهی باشد خصوص اگر ترکش سبب خشم و اندوهشان گردد، و این دور نباشد ولی تکلیف سختی است و بسا که حرج بزرگی باشد.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16