آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار0%

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمدباقر مجلسی
گروه: مشاهدات: 22012
دانلود: 3598

توضیحات:

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22012 / دانلود: 3598
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب پانزدهم: در حقوق برادران و اینکه یادآوری آنان از همدگر مستحب است

و مطالب دیگری که با اینها مناسبت دارند.

(۴) ۱- احتجاج: به سندی تا امیر مؤمنانعليه‌السلام که به آن مرد یونانی که پس از دیدن معجزه‌های خیره‌کننده بدست آن حضرت مسلمان شد فرمود: من فرمانت دهم که با برادرانی که با تو موافقند در تصدیق محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تصدیق من، و فرمانبری از او و از من همدردی کنی در بخشش آنچه خدا به تو روزی کرده، و به دیگران آنان تو را افزونی داده، رخنه نیاز آنان را ببندی و شکستگی امورشان و نیازشان را جبران کنی، هر کدام آنها که با تو همپایه‌اند در ایمان میان خود و آنها برابری کنی، و هر کدام از آنها از تو دیندارترند او را در آنچه داری بر خود مقدم شماری تا خدا بداند که تو دینت را بر مالت مقدم شماری و اینکه اولیاء او ارجمندترند نزد تو از خاندان و عیالت: (۵) ۲- اختصاص: امام صادقعليه‌السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه سیر نباشد و برادرش گرسنه بماند، و سیراب نگردد و او تشنه بماند، و جامه بر تن نباشد و او برهنه بماند وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش، (۶) فرمودعليه‌السلام چون کسی به برادرش اف گوید پیوند میان آنها بریده شود و اگر گفت: تو دشمن منی یکی از آن دو کافر باشد، و اگر به او تهمت زد ایمان در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمک در آب حل شود، (۷) و فرمود: خدا عبادتی نشده که برتر باشد از اداء حق مؤمن و فرمودعليه‌السلام حق مؤمن از کعبه بزرگتر است، و فرمودعليه‌السلام دعای مؤمن برای مؤمن دفع بلا کند و روزی او را روان سازد.

(۸) ۳- خصال: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودعليه‌السلام مؤمن بر مؤمن از جانب خدا هفت حق دارد او را در چشم خود والا نگرد، و از دل دوست بدارد، و در مالش با او همراهی کند و غیبت و بدگوئی از او را حرام شمارد، و در بیماریش از او عیادت کند، و بدنبال جنازه‌اش

برود، و پس از مردنش جز خوبی او نگوید.

(۱) ۴- همان: از حمیری مانندش را آورده جز اینکه پس از ذکر: واجب از خدا عز و جل، افزوده: خدا بازپرس او است از آنچه در آنها کرده، و پس از" مالش": و دوست دارد برایش آنچه برای خود دوست دارد.

(۲) ۵- امالی صدوق: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام که فرمود: برادر مسلمانت را دوست بدار، و برایش دوست دار هر چه برای خود دوست داری و برایش بد دار هر چه برای خود بد داری، چون نیازمند شدی از او خواهش کن، و چون او خواست به او بده، و هیچ خیری را از او پس‌انداز مکن که او هم از تو پس‌انداز نکند، پشتیبان او باش که او هم پشتیبان تو است، اگر غایب شد در غیبتش او را بپا، و اگر حضور دارد او را دیدار کن، او را والا شمار و گرامی دار که او از تو است و تو از او، و اگر از تو کار دارد از او جدا مشو تا بددلی او را و هر چه در خاطر دارد شفابخشی و برطرف کنی، و اگرش خیری رسد خدا را بحساب او سپاس کن، و اگرش بدی کمکش کن و برایش چاره‌جوئی کن.

(۳) ۶- تفسیر قمی: بسند از حماد از امام صادقعليه‌السلام فرمود: خدا در قرآن تحمل را واجب کرده گفتم: تحمل چه باشد؟ فرمود: اینست که تو آبرومندتر باشی از برادرت و از او تحمل کنی، و آن قول خداست (۱۳: آل عمران) خیری نیست در بسیاری از نجوای شما.

(۴) ۷- همان: به سندش تا امیر مؤمنانعليه‌السلام فرمود: خدا بر شما واجب کرده زکات جاه و آبروتان را چنانچه زکات مالتان را.

(۵) ۸- همان: امام ششم فرمود: راستی که مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب است، از همه واجبتر اینکه باید مؤمن حق را بگوید و گر چه بضرر خودش باشد یا پدر و مادرش، و به خاطر آنها از حق نگذرد.

(۶) ۹- قرب الاسناد: تا از دی که شنیدم امام صادقعليه‌السلام بخیثمه فرمود: سلام ما را به دوستان ما برسان، و آنها را سفارش کن بتقوی از خدای بزرگ، و اینکه توانگرشان به فقیران سرکشند و نیرومندشان به ناتوانشان، و زنده‌هاشان بر جنازه مرده‌هاشان حضور یابند و اینکه در میان خانه‌هاشان با هم برخورد کنند، زیرا برخورد آنها زنده شدن امر ماست سپس دست بر داشت و گفت رحمت کند خدا کسی را که امر ما را زنده کند.

(۷) ۱۰- امالی طوسی: به سندی مانندش را آورده.

۱۱- خصال: به سندش تا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چهار حق بر امتم لازم است: توبه کن را دوست باشند، و ناتوان را رحم کنند، و به نیکوکار کمک دهند، و از گنهکار درگذرند.

(۱) ۱۲- همان: به سندش تا معلی بن خنیس که به امام ششمعليه‌السلام گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: هفت حق واجب که هر کدام واجبند که اگر از آن درگذرد از ولایت خدا در گذشته و فرمانش را فروهشته و خدا عز و جل را در او بهره نباشد گوید: گفتم قربانت بمن بگو که کدامند؟ فرمود: ای معلی راستش من بر تو نگرانم و ترسم آنها را ضایع کنی و با اینکه میدانی رعایت نکنی و عمل نکنی گفتم: لا قوه الا بالله.

فرمود: آسانتر همه اینکه بخواهی بر او آنچه برای خود میخواهی و بد داری برایش آنچه برای خود بد داری.

حق دوم اینکه در نیاز او دوندگی کنی و رضایش بجوئی و خلافش نکنی در گفته او، حق سوم اینکه با جان و مالت با او صله کنی و با دست و پا و زبانت، حق چهارم اینکه چشم و راهنما و آئینه و پیراهنش باشی.

حق پنجم اینکه: سیر نباشی و او گرسنه، و پوشیده نباشی و او برهنه، و سیراب نباشی و او تشنه.

و حق ششم: اینکه اگر همسر و خدمتکاری داری و برادرت ندارد خدمتکاران را بفرستی تا جامه‌اش را بشوید و خوراکش را بسازد، و بسترش را بگسترد که در همه اینها با تو شریک است.

و حق هفتم: اینکه بقسم او وفا کنی، و دعوتش را اجابت کنی و بر جنازه او حاضر شوی، و در بیماریش از او عیادت کنی، و تنت را در نیاز او بکار اندازی و از او نخواهی که از تو خواهش کند بلکه به انجام آن پیشدستی کنی، چون با او چنین کنی دوستی خود را به او وابستی و دوستی او را بخدا عز و جل.

در امالی طوسی و اختصاص هم مانند آن آمده.

(۲) ۱۳- خصال در اربعماه امیر مؤمنانعليه‌السلام فرمود: مؤمن برادرش را واندارد از او چیزی بخواهد پس از آنکه نیاز او را داند، پشتیبان هم، مهربان هم باشید، بهم بخشش کنید و منافق گونه نباشید که میگوید آنچه بدان عمل نمیکند.

(۳) ۱۴- امالی طوسی: به سندش تا محمد بن مسلم که مردی از اهل جبل نزد من آمد و به همراه او نزد امام ششمعليه‌السلام رفتیم، و هنگام بدرود به آن حضرت گفت: بمن سفارش کن، فرمود تو را سفارش کنم به تقوای از خدا و نیکی کردن به برادر مسلمانت و بخواه برایش آنچه برای

(۱) خود میخواهی و بد دار برایش آنچه برای خود بد داری، اگر از چیزی خواهد به او بده، و اگر خودداری کرد به او پیشنهاد کن، در هیچ خوبی از او دلتنگ مشو که او هم از تو دلتنگ شود برای او باز و باش که او هم بازوی تو باشد، و اگر از تو دلگیر شد از او جدا مشو تا خرده خرده کینه او را از دلش برآوری و اگر غائب شود در غیبتش جانب او را نگهداری، و اگر حاضر باشد در آستانش باش و بازو و پشت او شوی، و با او مهربان باش و او را ارجمند دار زیرا تو از او باشی و او از تو.

(۲) ۱۵- همان: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: باید توانای شما کمک دهد به ناتوان شما، و توانگرتان توجه کند به فقیرتان و هر کس خیرخواه برادرش باشد بمانند خودش، و نهان دارید اسرار ما را، و مردم را بما واندارید الخ.

(۳) ۱۶- همان: به سندش تا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش شش کار خوب را بایست است: سلامش دهد چون به او برخورد، و عیادتش کند چو بیمار شود، و بخیرش گوید چون عطسه زند، و حاضرش شود چون بمیرد، و پذیرایش باشد چون دعوتش کند، و بخواهد برایش آنچه برای خود خواهد، و بد دارد برایش آنچه برای خود بد دارد.

(۴) ۱۷- محاسن: به سندش تا امیر مؤمنانعليه‌السلام فرمود: شش خصلت باشد که هر که دارد در برابر خدا باشد از سمت راست، راستی که خدا دوست دارد مسلمانی را که بخواهد برای برادرش آنچه برای خود خواهد، و بد دارد برای او آنچه برای خود بد دارد، و در باره ولایت به او نصیحت کند، و مقام مرا بشناسد، و بدنبال من گام بردارد، و چشم به سرانجام من داشته باشد.

(۵) ۱۸- همان: به سندش تا مالک بن اعین که گفت: امام ششمعليه‌السلام بمن رو کرد و فرمود: ای مالک شما براستی شیعه مائید، ای مالک بینمت که در باره فضیلت ما پر میگوئی؟ راستی کسی نتواند وصف خدا کند عظمت و قدرتش را بگوید، و چنانچه آن را نتواند و برای خدا برترین نمونه است همچنان کسی نتواند وصف کند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فضیلت ما را و آنچه را خدا از حقوق ما واجب کرده، و همچنین نتواند وصف کند حق مؤمن را و بجا آورد آن را از آنچه خدا برای مؤمن بر برادرش واجب کرده است بخدا ای مالک چون دو مؤمن بهم برخورند و با هم دست بدهند پیوسته خدا تبارک و تعالی با مهر و آمرزش به آنها نگرانست و گناهانشان از چهره و اندامهاشان فرو ریزد تا از هم جدا شوند، پس چه کسی تواند وصف کند خدا را و وصف کند کسی را که چنین مقامی نزد خدا دارد.

(۱) ۱۹- سرائر: به سندی تا امام ششمعليه‌السلام که میفرمود: مؤمن خدمتکار همدگرند، راوی گفت: من گفتم بیکدگر چه خدمتی کنند؟ فرمود: هزینه یک دگر را بدهند.

(۲) ۲۰- فقه الرضا: بدان خدایت رحمت کناد که حق برادران واجب و فرض است و باید جان و گوش و دیده و دست و پای و همه اندام خود را فدای آنها کنید، آنان دژهای شمایند که در سختیهای دنیا و آخرت به آنها پناه برید، بر آنها فخر نفروشید و از آنها دور نشوید، و با آنها مخالفت نکنید و غیبت آنها را نکنید و یاری و کمک به آنها را واننهید و جان و مال خود را برای آنها دریغ نکنید، و برای دعاء به آنها رو بدرگاه خدا عز و جل آورید، و با آنها همراهی و برابری کنید در آنچه رواست، و یاریشان کنید چه ستمکار باشند و چه ستم‌کش بوسیله دفاع از آنها (یعنی جلو ستم آنها را بگیرید و جلو ستم بر آنها را مترجم).

(۳) و روایت است که پرسش شد عالمعليه‌السلام از اینکه کسی صبح کند و غمناک باشد و سبب غم خود را نداند؟ فرمود: چون این حال به او رسد باید بداند که برادرش غمگین است، و همچنین اگر شادمان صبح کند بی‌سببی برای شادی، و از خدا یاری خواهیم برای ادای حقوق برادران و آن برادر که چنین حقوقی دارد آنست که در کلیات دین و فروع آن با تو فرقی ندارد، و حق واجب به اعتبار نزدیکی و دوری برادرانست به همدگر.

(۴) روایت دارم از عالمعليه‌السلام که برابر کعبه ایستاد و گفت: چه بزرگ است حقت ای کعبه، و بخدا که حق مؤمن از حق تو بزرگتر است که (۵) و روایت است که هر که هفت بار گرد کعبه طواف کند خدا شش هزار حسنه برایش نویسد و شش هزار گناه از او زداید، و شش هزار درجه از او بالا برد، و برآوردن حاجت مؤمنی بهتر است از یک دوره طواف و یک دوره طواف تا ده تا را شمرد.

(۶) ۲۱- مصباح الشریعه امام صادقعليه‌السلام فرمود: بزرگ نشمارد حرمت مسلمانان را جز کسی که خدا حرمت او را بر مسلمانان بزرگ شمارد، و هر که حرمت رساتری نزد خدا و رسولش دارد بیشتر حرمت مسلمانان را نگهدارد، و هر که حرمت مسلمانان را موهون سازد پرده ایمانش را دریده، (۷) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: از اجلال خدا باشد بزرگداشت هم پیوندان در اسلام (۸) و فرمودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : هر که بخوردسالان مهر نورزد و بزرگان را احترام نکند از ما نباشد، مسلمانی را به ارتکاب گناهی که توبه‌پذیر است تکفیر مکن جز آن را که خدا در کتابش یاد کرده است. (۱۴۵

النساء) راستی که منافقان در درک اسفل دوزخند" و بکار خود پرداز که مسئول آنی.

(۹) ۲۲- تفسیر امام: قول خدا عز و جل"( صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ ) فرمود: و راه آنها که نعمت دادی بر آنها بتوفیق در دین و طاعت خود، و آنها کسانیند که خدای تعالی فرموده

(۱) (۶۹: سوره النساء) و هر که فرمانبرد از خدا و رسولش هم آنانند که خدا بر آنها نعمت داده از پیغمبران و صدیقان و شهیدان و نیکان، و چه خوب رفیقانی باشند، سپس فرمود: مقصود از نعمت یافته، آنها نباشند که نعمت مال و تندرستی دارند و گر چه همه اینها نعمت ظاهره خدا باشند مگر نبینی که اینان گاهی کافران و فاسقان باشند و مامور نشدید دعا کنید تا خدا شما را براهشان ارشاد کند، و همانا مامور شدید.

که دعا کنید خدا شما را براه آنان ارشاد کند که خدا به آنها نعمت داده به ایمان بخدا و تصدیق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و به ولایت محمد و خاندان پاکش و به تقیه که سالم مانید از شر بندگان خدا و از فزونی گناه دشمنان خدا و کفرشان و به اینکه با آنها مدارا کنی و آنها را وانداری به آزار کردن خود و مؤمنان دیگر، و یا شناخت حقوق برادران مؤمن زیرا هیچ مرد و زنی نباشد که دوستدار و پیرو محمد و خاندانش باشد و دشمن دشمنانشان جز که خدا او را از عذاب خود در دژ استوار و زیر سپر نگهداری برگیرد، و هیچ مرد و زنی نباشد که با بندگان خدا بهترین مدارا را داشته باشد، و در باطل آنها در نیاید و از حق بدر نشود جز که خدا نفس او را تسبیح سازد، و کردارش را پاکیزه کند و به او صبر دهد در رازداری ما و تحمل خشم آنچه از دشمنان ما شنود، و ثواب کسی دارد که در راه خدای تعالی در خون خود بغلطد.

و هیچ بنده خدا نیست که خود را وادارد به ادای حقوق برادرانش و تا تواند آنها را بپردازد، و هر چه در امکان دارد به آنها بدهد و از آنها راضی باشد که از او درگذرند، و خرده بر آنها نگیرد، و از لغزشهای آنان در باره خود چشم پوشد جز که خدا عز و جل روز قیامت به او فرماید: ای بنده من حقوق برادرانت را پرداختی و بر آنها خرده نگرفتی در آنچه از آنها بستانکار بودی و من بخشنده‌تر و کریمتر و سزاوارترم باینکه مانند کار تو را از مسامحه و بزرگ منشی انجام دهم، و من امروز حقی را که به تو وعده دادم بپردازم، و از فضل واسع خود بر آن افزایم، و خرده نگیرم بر تو در تقصیر پاره‌ای از حقوق خودم، و او را به محمد و خاندانش رساند و آنها هم او را در شیعه خوب خود درآورند.

(۲) ۲۳- همان در تفسیر قول خدا عز و جل" و بدهید زکات را" یعنی از مال و جاه و نیروی خود، زکات مال همراهی با برادران مؤمن تو است و زکات جاه و اعتبار اینست که آنها را برسانی به آنچه از آن در مانند برای ناتوانی خود از هر نیازی که در دل دارند، و زکات نیرو کمک به آنها است که برادرت الاغش یا شترش در بیابان یا در راه افتاده و دادرس میخواهد و دادرسی به او کمک ندهد تا بارش را بر آن بارکش نهد، و او را سوار کنی و برپا کنی تا بکاروان

برسد، (۱) و تو در انجام همه این کارها اعتماد داشته باشی موالات محمد و خاندان پاکش و به اینکه خدا پاکیزه کند اعمالت را و چند برابر کند آنها را بسبب دوستیت با آنان و بیزاریت از دشمنانشان، (۲) و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به همان ولایت تنها اعتماد نکنید و بدنبال آن واجبات خدا را انجام دهید، و حقوق برادران را بپردازید، و تقیه را بکار بندید، که به این دو اعمال کامل شوند یا کمبود دارند (یعنی عدم رعایت این دو سبب کمبود اعمال خیر و شر شود مترجم).

(۳) ۲۴- همان: آگاه باش که بزرگتر فریضه خدا بر شما پس از فرض دوستی و پیروی ما و دشمنی با دشمنان ما بکار بستن تقیه است در باره خودتان و برادران و آشنایان خودتان، و پرداخت حقوق برادران همکیش برای رضای خدا.

آگاه باش که براستی خدا بیامرزد هر گناهی را بعد از این و خرده نگیرد، و اما در این دو تا کم باشد کسی که نجات یابد جز پس از رسیدن به عذابی سخت جز اینکه مظلمه بگردن آنها افتد در برابر قصاص حقوقی که شما بر آنها دارید، و آن ظلم که بشما کردند، از خدا بترسید و خود را برای ترک تقیه دچار دشمنی خدا نکنید و نه برای تقصیر و ادای حقوق برادران خود.

(۴) ۲۵- جامع الاخبار: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مؤمن بی‌تقیه چون تن بی‌سر است، و مؤمنی که رعایت نکند حقوق برادران مؤمن خود را چون بیخردیست که با چشمش نبیند، و با گوشش نشنود، و زبانش از بیان مقصودش لال است، و با دلیل از خود دفاع نتواند، و بدستش کوبشی ندارد، و پایش از جا نجنبد و پاره گوشتی را ماند که هیچ سودی ندارد، و هدف همه بدآوردها است، و از این رو مؤمنی که حقوق برادرانش نشناسد، حقوق آنها را از دست بدهد و چون تشنه‌ایست در برابر آب خنک که ننوشد تا بمیرد و چون آدمی است که همه حلی دارد و آنها را برای دفع بدی و جلب خوبی بکار نیندازد و فاقد هر نعمت و دچار هر آفت است.

(۵) امیر مؤمنانعليه‌السلام فرمود: تقیه بهترین کار هر مؤمن است که خود و برادرانش را با آن از فاجران حفظ میکند و انجام حقوق برادران اشرف اعمال پرهیزکارانست و جلب‌کننده دوستی فرشته‌های مقرب و شوق حوریان زیباچشم است.

(۶) و حسن بن علیعليه‌السلام فرمود: راستی تقیه‌ای که خدا امتی را اصلاح کند بدان صاحبش مانند همه ثواب اعمال آنها را دارد، و تارک که مایه هلاک امتی شود شریک گناه هلاک‌کننده آنها باشد، حقشناسی برادران، دوستی با خدای رحمانست و بزرگ کند تقرب به ملک دیان را و ترک ادای آنها دشمنی خدا و کم‌اعتباری نزد کریم منان را بار آورد.

(۱) ۲۶- اختصاص: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مسلمان را بر مسلمان شش حق است:

سلام در برخورد با او، و عافیت گفتن نزد عطسه او، و عیادت در بیماری او، و پذیرش دعوت او، و حضور در وفات او، و دوست دارد برایش هر چه برای خودش دوست دارد و در پشت سر خیرخواه او باشد.

(۲) ۲۷- همان: به روایتی از امام رضاعليه‌السلام که فرمود: ای عبد العظیم سلام مرا به دوستانم برسان و بگو به آنان که شیطان را بر خود راه ندهند و فرمانشان بده براستی در حدیث، و پرداخت سپرده و بگو ترک کنند جدال را و خاموش باشند از آنچه سودیشان ندارد، و بهم رو آورند و با هم دیدار کنند که مایه نزدیکی بمن است، و همدیگر را تکه پاره نکنند که من سوگند خوردم با خود هر که چنین کند و یکی از دوستانم را بخشم آورد دعا کنم تا خدا او را در دنیا بسختی عذاب کند و در دیگر سرا از زیانکاران باشد، و به آنها بفهمان که خدا نیکان را آمرزد و از بدکارانشان درگذرد جز آنکه برایم شریکی آورد (یعنی در امامت) یا بیازارد یکی از دوستانم را، یا بدی او را در دل گیرد که خدا او را نیامرزد، تا برگردد و اگر برگشت که خوب و گر نه ایمان را از دلش برکند، و از ولایت من بدر شود، و بهره‌ای از ولایت ما ندارد و پناه بخدا از این وضع.

(۳) ۲۸- کتاب قضاء حقوق از صوری: امیر مؤمنان در سفارش خود برفاعه بن شداد بجلی قاضی اهواز در نامه‌ای که به او فرستاد فرمود: تا توانی با مؤمن سازش کن که پشتیبان او خداست و خودش نزد خدا ارجمند است، و ثواب از خدا دارد، و ستمکارش خصم خداست، و تو خصم او مباش.

(۴) و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مؤمن واندارد که برادرش از او خواهش کند با اینکه نیازش را میداند.

(۵) و فرمودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : خطاب به مؤمنان: همدگر را دیدار کنید و با هم مهربان باشید و بهم ببخشید، و چون منافق نباشید که بگوید و عمل نکند و به سندش از جعفر بن محمد عاصمی که گفت با گروهی از یاران بحج رفتم و وارد مدینه شدم و یک جایی را برایم انتخاب کردند که منزل کنیم و امام هفتم پیشواز ما آمد و به دنبالش خوراکی بود، و میان نخلها نشستیم و آن حضرت هم آمد و نشست و طشت و اشنان (گرد دستشوئی) آورد و دو دست خود را شست و طشت را از سمت راستش گرداند تا نفر آخر ماها و آنگاه بازگرداند از سمت چپش تا به آخر ما رسید، سپس (۱) خوراک را پیش آورد و با نمک شروع کرد و سپس فرمود: بسم الله بخورید و دوم لقمه‌اش از سرکه بود، و پس از آن یک شانه بریان آورده فرمود:

بخورید بسم الله این خوراکیست که خوش میداشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپس آبگوشت با مزه سرکه آورد و فرمود: بخورید بسم الله که خوراکی است که امیر مؤمنانعليه‌السلام دوست داشت، سپس گوشتی که بادنجان در آن سرخ شده بود آورد و فرمود: بخورید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این خوراک را حسنعليه‌السلام دوست میداشت، سپس ترید ماست آورد و فرمود: بخورید بسم الله این خوراک را حسینعليه‌السلام دوست میداشت و خوردیم، و آنگاه دنده‌ها سرد شده آورد و فرمود:

بخورید این خوراک را علی بن الحسینعليه‌السلام دوست میداشت سپس پنیر با خوشبوکننده آورد و فرمود: بخورید، بسم الله این خوراکی است که ابو عبد اللهعليه‌السلام خوش میداشت سپس حلواء آورد و فرمود: بخورید این خوراکی است که خوش دارم، و سفره را برداشتند.

یکی از ما رفت تا آنچه زیر سفره ریخته بود برچیند آن حضرت فرمود: دست باز دار، این کار در خانه وزیر سقف میباشد، ما در اینجا زیر آسمان آن سهم پرنده‌ها و بهائم است، سپس خلال آوردند و فرمودند حق خلال کردن اینست که زبانت را در دهانت به چرخانی و آنچه پذیرا شد فرو دهی و آنچه بجا ماند خلال کنی، و طشت آوردندش و آغاز کرد به اول کسی که سمت چپش بود تا بدان برگشت و شست و سپس شست هر که در سمت راستش بود تا پایان.

سپس فرمود: ای عاصم شما در صله و همراهی با هم چگونه باشید؟ گفتم: بهتر از هر کس، فرمود: آیا کسی از شماها به دکان برادرش یا خانه او میرود در وقت تنگی دست خود و کیسه پول او را در می‌آورد و هر چه نیاز دارد بردارد و کسی جلوش را نگیرد و کارش را زشت نشمارد؟ گفت: نه، فرمود: پس شما آن طور که من دوست دارم با هم صله ندارید گویم این به روایت دیگری در باب کلیات آداب خوردن گذشته.

(۲) و از همان کتاب به سندش که امام ششم به مفضل فرمود: ای مفضل چگونه است وضع شیعه در میان شماها گفتم: قربانت چه بسیار خوب به هم صله کنند و به هم نیکی کنند، فرمود: یکی از شماها نزد برادرش میرود و دست در کیسه او میکند و هر چه نیاز دارد برمیدارد و او تو رویش نمیایستد و درد بدل نمیشود؟ گوید: گفتم: نه بخدا به این وضع نیستند، فرمود: بخدا اگر چنین بودند و همه شیعه جعفر بن محمد بر سر ران گوسفندی فراهم میشدند جواب همه را میداد (یعنی تا این اندازه برکت می‌افتد).

(۳) و به سندش از امام صادقعليه‌السلام ، فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از اداء حق مؤمن، (۴) و فرمود: راستی برای خدای تعالی حرمتها است: حرمت قرآن، حرمت رسول الله، حرمت بیت

المقدس و حرمت مؤمن.

(۱) و به سندش از عبد المؤمن انصاری که گفت: نزد امام کاظمعليه‌السلام رفتم و محمد بن عبد الله بن محمد جعفی نزد آن حضرت بود و من بوی لبخند زدم، حضرتش فرمود: دوستش داری؟

گفتم: آری و دوستش ندارم جز بخاطر شما، فرمود: او برادر مؤمن تو است، برادر مادری و پدری، ملعونست کسی که با برادرش دغلی کند، ملعون است کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست آنکه در بروی برادرش ببندد، و ملعونست آنکه غیبت کند برادر خود را.

(۲) و به سندش که پرسش شد امام رضاعليه‌السلام از حق مؤمن بر مؤمن؟ فرمود: از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل دوستش بدارد، و با مالش با او همراهی کند، و یار او باشد در برابر ستمکارش و اگر غنیمتی به مسلمانان رسد و او غائب باشد سهمش را بستاند، و چون بمیرد سر گورش برود، و ستمش نکند و با او دغلی نکند و به او خیانت نکند، و او را وانگذارد و غیبتش نکند، و دروغگویش نشمارد و به او اف نگوید، و اگر گفت دوستی آنها از هم ببرد و اگر به او گفت تو دشمن منی یک دگر را کافر شمردند، و اگر به او تهمت زد ایمان در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمک در آب نابود گردد و هر که مؤمنی را خوراک دهد بهتر است از آزاد کردن یک بنده، و هر که مؤمن تشنه‌ای را سیراب کند خدایش از شراب سر به مهر بهشت سیراب کند، و هر که مؤمن برهنه‌ای بپوشاند خدایش از سندش و دیبای بهشت بپوشاند و هر که به مؤمن وامی دهد برای خدا عز و جل بجای صدقه محسوب است تا آن را بوی بپردازد و هر که گره از کار مؤمنی در دنیا بگشاید خدا گره گرفتاری آخرتش بگشاید.

هر که از مؤمن حاجتی برآورد بهتر است از اینکه روزه دارد و در مسجد الحرام معتکف شود، و همانا که مؤمن چون ساق تن جامعه است (که جامعه بوجود او استوار است مترجم) و راستی که امام باقرعليه‌السلام فرمود: او در روی کعبه، سپاس خدا را که تو را ارجمند و شریف و بزرگوار ساخته و پناهگاه مردم نموده و وسیله امنیت، و بخدا که حرمت مؤمن بزرگتر از حرمت تو است.

مردی از اهل جبل بآن حضرت وارد شد و بر او سلام داد و هنگام بدرود بآن حضرت گفت بمن سفارشی کن و آن حضرت فرمود: سفارشت کنم به تقوی در برابر خدا، و به نیکی کردن برادر مؤمنت پس دوست بدار برایش هر چه برای خود دوست داری و اگر از تو خواست به او بده، و اگر خودداری کرد به او پیشنهاد کن، از او تنگدل مباش که از تو تنگدل نیست و بازوی او باش و اگر از تو دلخور شد از او جدا مشو تا دلش را بدست آری و کینه‌اش بدر آری، و اگر غایب شد در غیبتش او را بپا و اگر حاضر است به او بچسب و پشتش باش و دیدارش کن و ارجمندش دار

و به او مهر ورز که او از تو است و تو از او، و افطار دادنت به برادر مؤمنت و شاد کردن او بهتر است از روزه داشتن و ثواب بالاتری دارد.

(۱) ۲۹- نوادر راوندی: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: مؤمن آئینه برادر مؤمن است، خیرخواه او باشد چون از او غایب گردد و چون حاضر او باشد بزداید از او هر چه را بد دارد و در مجلس جا برایش باز کند.

(۲) ۳۰- من گویم به نقل از خط شیخ شهیدرحمه‌الله باین صورت یافتم، به سندی تا امام ششمعليه‌السلام که فرمود: نه، بخدا مؤمن نباشد کسی تا چون پیکر برادر مؤمن خود باشد که اگر رگی دردمند شد به ضربتی همه رگها بدنبال او باشند (۳) و از آن حضرت استعليه‌السلام که فرمود: هر چیزی را بچیزی آسایش باشد، و مؤمن را به برادر مؤمن خود آسایش چنانچه پرنده را به همگنانش، (۴) و از امام باقرعليه‌السلام است که فرمود: مؤمنان در نیکی به هم و مهر به هم و دلسوزی به هم چون یک پیکرند که چون دردی دارد همه اعضاء او بیخواب شوند و تب کنند.

(۵) (و بدنبال روایت معلی بن خنیس است در پرسش از حقوق مؤمن که ترجمه آن در شماره ۱۲ گذشت مترجم) تا گوید فرمود: دوست دار برای برادر مسلمانت آنچه برای خود دوست داری، و چون نیازمندی از او بخواه و چون از تو خواست به او بده، و از خیر او تنگدل مشو که برای تو تنگدل نشود، پشت او باش که او هم پشتیبان تو است در غیبتش او را بپا اگر حاضر است دیدنش کن و والایش شمار و ارجمندش دارد که او از تو و تو از او باشی و اگر از تو گله دارد از او جدا مشو تا کینه‌اش را بدر آری، و اگر خیری به او رسید خدا عز و جل را سپاس گو و اگر گرفتار شد به او بده و از او در خور و به او یاری کن.

(۶) مضر بن قاموس گفت که: به امام هفتم گفتم بمن خبر رسیده که از پدرت حسین که یکی از برای حاجتی نزد او آمد و به او گفتند آن حضرت معتکف است: و او بنزد امام حسنعليه‌السلام رفت و این را به او گفت و آن حضرت فرمود: ندانست که راه رفتن برای انجام حاجت مؤمن تا برآوردنش بهتر است از اعتکاف دو ماه پیاپی در مسجد الحرام با روزه آن سپس امام هفتمعليه‌السلام فرمود: و از اعتکاف در همه روزگار.

(۷) ۳۱- امالی صدوق: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مسلمان را بر مسلمان شش خصلت خوب است: سلام در برخورد با او، پذیرش از دعوت او، عافیت باش گفتن در عطسه او، و عیادت در بیماریش، و حضور بر سر مرده‌اش، و اینکه بخواهد برایش هر چه برای خود میخواهد.

(۸) ۳۲- همان به سندی تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (بهمان مضمون ۳۱ و در آخرش افزوده) و بد دارد برایش آنچه برای خود بد دارد در پشت سر او که غایب است.

(۱) ۳۳- همان: به سندش از امام ششمعليه‌السلام فرمود: هر که همراه مؤمنی شود تا چهل گام خدا روز قیامت حال او را از وی پرسد.

(۲) ۳۴- همان: به سندش تا امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر که همسفر مؤمن باشد و در راه ازو جلو بیفتد تا چشم‌رسش نباشد بخونش کشیده و بکشتن او کمک کرده (در صورتی که بواسطه تنها گذاشتن وی به او آسیبی رسد مترجم).

(۳) ۳۵- کنز کراچکی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود ملعونست ملعون مردیکه برادرش به او پیشنهاد صلح کند و با او صلح نکند.

(۴) ۳۶- همان: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که از آنها بری نشود جز به ادای آنها یا گذشت حق‌دار: از لغزشش درگذرد، به اشکش رحم آورد، عورتش را بپوشاند (یعنی هر عیبی را) و لغزش او را ببخشد و عذرش را بپذیرد، و در غیبتش از او دفاع کند، و پیوسته اندرزش دهد، و دوستی او را حفظ کند، و آنچه بر عهده گرفته رعایت کند، و در بیماریش عیادتش کند، و بر سر مرده‌اش حضور یابد، و دعوتش را بپذیرد، و هدیه‌اش را قبول کند و صله‌اش را عوض دهد، و نعمتش را قدردانی کند، و خوب یاریش کند، و همسرش را نگهداری کند، و حاجتش را برآورد و درخواستش را به انجام رساند، عطسه‌اش را خیر باشد گوید، و گمشده‌اش رهنمائی کند، و سلامش را جواب دهد و خوش به او گوید و انعامش را (بدیگری) برآورده کند، و سوگندش را به اور کند، و دوستش را دوست بدارد و با او دشمنی نکند و یاریش کند چه ظالم باشد و چه مظلوم یاری او در ستمکاریش اینکه او را از ستمش برگرداند، و در مظلومی او اینکه کمکش کند حقش را بستاند، و او را تسلیم دشمن نکند، و واگذارش نکند بترک یاری او و دوست بدارد برایش هر خیری که برای خود دوست دارد و بد دارد برایش هر بدی که برای خود بد دارد.

سپس فرمود: (علیعليه‌السلام ) که شنیدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میفرمود یکی از شماها از حق برادرش چیزی کم گذارد و روز قیامت از او مطالبه شود و بر له و علیه او حکم صادر گردد.

(۵) ۳۷- همان: به سندش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اعمال مردم در هر هفته دو بار عرضه شوند، روز دوشنبه و روز پنجشنبه و برای هر بنده مؤمنی آمرزش دارند جز کسی که با برادر دینی خود بددلی دارد، و گویند آن دورا رها کنید تا وقتی با هم صلح و سازش کنند.

(۶) ۳۸- عده الداعی از آنهاعليهم‌السلام : فرمود: حقیقت ایمان بنده خدا کامل نشود تا دوست دارد برادر مؤمن خود را و از آنها استعليهم‌السلام که شیعه ما دوستان یک دیگرند و بخشنده‌های بهم بخاطر ما.

(۱) و عبد المؤمن انصاری گفته نزد امام کاظمعليه‌السلام رفتم و محمد بن عبد الله بن محمد جعفری خدمتش بود و من روی وی لبخند زدم و آن حضرت فرمود: دوستش داری؟ گفتم آری و دوستش ندارم جز بخاطر شما، فرمود: او برادر تو است، مؤمن برادر پدر مادری مؤمنست ملعونست ملعون کسی که برادرش را متهم سازد، ملعونست ملعون کسی که با برادرش دغلی کند، ملعونست ملعون کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست ملعون کسی که خودخواه باشد بر ضرر برادرش ملعونست ملعون کسی که خود را نهان دارد از برادرش، ملعونست کسی که غیبت و بدگوئی کند از برادرش.

(۲) و از پیغمبر استصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که محکمترین دستگیره‌های ایمان دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست.

(۳) و امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر چیزی بچیزی آسایش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آساید چنانچه پرنده بهمگنان خود، آیا آن را ندیدی و فرمود: مؤمن برادر مؤمنست، چشم او است آئینه او است، و رهنمای او است، خیانتش نکند، گولش نزند، ستمش نکند، و دروغگویش نشمارد و او را غیبت نکند.

(۴) ۳۹- کافی: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: حق مؤمن بر برادر مؤمنش اینست که سیر کند گرسنگی او را، و بپوشاند عورتش را، و بگشاید گره اندوهش را، و بپردازد وامش را، و چون بمیرد جاگیر او شود در خاندان و فرزندش.

(۵) بیان: بپوشاند عورتش، و آن هر آنچه باشد که پیدا بودنش شرم‌آور است و واجب از آن برای مرد همان پیش و پس است و برای زن همه تن جز آنچه برکنار شده، و کنیز هم چون آزاد است مگر در باره سرش ولی در اینجا مقصود اعم از آنست و آن پوشش متعارفی است که اهل آن باشد و عادت همگنان او است (۶) و در روایتی چون قول آن حضرت (عورت مؤمن بر مؤمن حرام است) تفسیر شده به عیوب، و در اینجا هم احتمال بعیدی دارد.

" پرداخت وام" فراگیر زندگی و پس از مرگ است

(۷) ۴۰- کافی: به سندش تا معلی بن خنیس که گفتیم به امام ششمعليه‌السلام حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: هفت حق لازم که هر کدام بر او واجبند و اگر یکی را هم نادیده گیرد از ولایت و طاعت خدا بدر شود، و خدا را از او بهره بندگی نباشد، گفتم، قربانت آنها چیستند فرمود: ای معلی من بر تو نگرانم میترسم نادیده گیری و منظور نداری بدانی و بکار نبندی، گفتم: لا قوه الا بالله.

فرمود: کمترین آنها اینکه بخواهی برایش هر چه برای خود خواهی و بد داری برایش هر چه برای خود بد داری.

(۱) و حق دوم اینکه کناره کنی از خشم او و دنبال رضایش باشی و فرمانش را ببری.

حق سوم: اینکه با جان و مال و زبان و دست و پایت به او کمک کنی.

حق چهارم: اینکه چشم او باشی، رهنمای او باشی و آئینه‌ای نمودار او باشی.

حق پنجم اینکه سیر نباشی و او گرسنه، و سیراب نباشی و او تشنه و تن پوشیده نباشی و و او برهنه.

حق ششم اینکه اگر خدمت‌کار داری و او ندارد باید خدمتکارت را بفرستی تا جامه‌اش را بشوید و خوراکش را بسازد و بسترش را بگسترد.

حق هفتم: اینکه سوگندش انجام دهی، و دعوتش بپذیری، و بیمار شد عیادتش کنی و بر سر مرده او حاضر شوی و چون بدانی نیازی دارد به انجام آن پیشدستی کنی و او را وانداری تا آن را از تو خواهش کند ولی زود پیشدستی کن، و چون چنین کردی ولایت خود را به ولایت او وابستی و ولایت او را به ولایت خودت.

(۲) روشنگری: واجبند به معنی استحباب اکید زیرا گمان ندارم کسی بیشتر آنچه ذکر شده واجب داند، با اینکه حرجی سخت را دامنگیر باشند، ولایت خدا یعنی محبت یا نصرت او سبحانه، در نهایه گوید ولایت به فتح واو در نسب و نصرت و آزادکننده آید و با کسره آن در امارت و رابطه آزاد شده و موالات وابستگی بقومی باشد (و از قاموس هم نزدیک به همین تفسیر را با برخی مشتقات آورده).

(قوله و نباشد برای خدا در او بهره) یعنی هیچ عملش بخدا نرسد و آن را نپذیرد یا اینکه از سعادتمندانی نیست که حزب الله‌اند بلکه از اشقیاء است که حزب شیطانند، و اینها همه مبالغه است و مقصود اینست که بنده خالص خدا نیست، و ظاهر اینکه این حقوق نسبت به مؤمنان کامل مقرر است یا برادری که او را در راه خدا به برادری خود انتخاب کرده، و گر نه رعایت همه این حقوق برای همه شیعیان حرجی است بزرگ بلکه نشدنی جز اینکه گفته شود مقید به امکانست بر وجه آسان که زیانی بحال او نداشته باشد، و به هر حال امریست بزرگ و عمل بدان دشوار و فرمانبری از آن سخت جز بتایید خدا سبحانه.

قوله" من بتو نگرانم" یعنی میترسم که عمل نکنی یا به تو مهربانم و آنها را به تو نگویم که مبادا آنها را نادیده بگیری و حفظ نکنی و فراموش کنی، یا روایت نکنی و عمل نکنی، و به هر تقدیر دلالت دارد که جاهل معذور است، و در آن شکی نیست اگر راه دانستن ندارد، ولی اشکال اینست که چگونه یاد ندادن به او و کندی در آموختن او توجیه می‌شود و گر چه مانند

(۱) آن در باره ترک بیان وجوب غسل در احتلام زنها نیز آمده، و نهی شده از تعلیم این حکم به آنها تا آن را دست‌آویز خود نسازند (در غسل برای زنا) با اینکه ظاهر بیشتر آیات و اخبار دلالت دارند بر وجوب تعلیم و هدایت و ارشاد گمراه و نادان بویژه در باره ائمهعليهم‌السلام در صورتی که ترس و تقیه هم در میان نباشد که ظاهر مقام این حدیث است، و البته که خدای تعالی فرموده: (۱۵۹:) راستی آنان که کتمان کنند آنچه را از بینه و هدایت فرو فرستادیم که آن را برای مردم در کتاب روشن کردیم هم آنانند که خدا لعنتشان کند و همه لعن‌کننده‌ها و نمونه آن بسیار است.

و میتوان دو جواب داد یکم اینکه غرض امام از خودداری از بیان این نبوده که از آن درگذرد بلکه برای تشنه کردن طرف بوده به گوش دادن و بزرگ شمردن مطلب و اینکه کار سختی است و می‌ترسم بکار نبندی و کیفر بینی و نفرمود که من آن را به تو نمیگویم بدین جهت و نفرمود که تا ندانی معذوری بلکه مطلب را چند باره مورد تاکید قرار داد تا او را بهتر وادار بعمل کند چنان که اگر امیر خواهد یکی از غلامان و خدمتکارانش را بکار سختی فرمان دهد پیش از صدور فرمان به او گوید: میخواهم فرمان دشوار و بزرگی به تو دهم و میترسم که بکار نبندی که دشوار است و غرضش ذکر نکردن آن نیست بلکه تاکید در بکار بستن آنست.

دوم اینکه این بیان امام مؤید آنست که این امور مستحبند نه واجب، و وجوب بیان همه مستحبات برای مردم خصوص کسی که بیم آنست بدان عمل نکند معلوم نیست بویژه اگر امام آن را به برخی مردم گوید و مایه شیوع حکم و روایت آن گردد، و میان مردم متروک نماند و بسا که نگفتن آن در صورتی که آن را سبک شمارند بهتر باشد و بحال شنونده اصلح باشد، زیرا ترک مستحب نشنیده بهتر است از شنیدن آن و بی‌اعتنائی بدان، و این دو وجه که بخاطر رسید هر دو خوبند و شاید یکی روشنتر و بهتر و محکم‌تر باشد.

(۲) و اینکه راوی گفت: لا قوه الا بالله، اظهار ناتوانی از طاعت خداوند است چنانچه شایدش و درخواست توفیق از حضرت او است در ضمن.

اجتناب از خشم برادر در جز امری که مایه سخط باشد چنانچه طلب رضای او هم بدان مقید است و هم اطاعت امرا و عدم ذکر این قید مؤید آنست که مقصود از برادر برادر کامل و صالح است که از ارتکاب غیر رضای خدا غالبا بدور است کمک با جان تلاش بدنی است در نیازهای او با مال بهمراهی و ایثار و انفاق و پرداخت وام و مانند آنها پیش از درخواست و پس از آن و نخست بهتر است، و کمک با زبان بوساطت میان مردم و بدرگاه خدا و بدعا و جلوگیری از غیبت او ستایش او در مجالس و ارشاد او بمصالح دین و دنیا و هدایت و تعلیم او.

.

(۱) (و پس از تفسیر برخی الفاظ حدیث گوید) ابرار قسم و سوگند اینست که اگر او را قسم داد برای کاری انجامش دهد یا بر خبری که قسم خورد بخدا تصدیقش کند.

تا گوید مشهور میان اصحاب اینست که مستحب است بکار بستن چیزی که دیگر وی را بدان قسم دهد در صورتی که کار مباحی باشد و استحباب آن مؤکد است ولی در مخالفتش کفاره بر طرفین نیست (۲) و در روایت مرسله ابن سنانست از امام چهارمعليه‌السلام که هر گاه کسی برادرش برای انجام کاری قسم داد و او عمل نکرد بر قسم دهنده کفاره یمین باشد، و این قول برخی عامه است و شیخ این حدیث را حمل بر استحباب کرده است و بقولی معنی ابرار قسم اینست که عمل کند به وعده‌ای که از طرف او به دیگران داده برای انجام حاجتی و برایش بدان وفا کند و این توجیه به روشنی سست است.

صله کردی ولایتت را بولایت او" یعنی دوستی خود را بدوستی او پیوستی و بر عکس دوستی میان شما پا برجا شده و تو وسیله آن شدی یا به مقتضای ولایتی که مؤمنان بهم دارند عمل کردی که خدای تعالی فرموده:

(۷۱: برائه) مردان مؤمن و زنان با ایمان اولیاء یک دیگرند" و بسا که مقصود از ولایتشان دوستداری آنها با ائمهعليهم‌السلام باشد یعنی برادری خود را که از جهت ولایت با ائمه است محکم کردی، و در روایت خصال است که صله کردی ولایت خود را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خدا عز و جل.

(۳) ۴۱- کافی: به سندش تا عبد الاعلی بن اعین که اصحاب ما به امام ششمعليه‌السلام نامه‌ای نوشتند و چیزها پرسیدند و بمن فرمودند تا از وی بپرسم حق مسلمان را بر برادرش و پرسیدم و به من جواب نداد و چون آمدم تا وداعش کنم گفتم از تو پرسشی کردم و جوابم ندادی فرمود:

راستش میترسم کافر شوید، از سخت واجبات خدا بر خلقش سه تا است انصاف دادن کسی از طرف خود تا آنکه نپسندد برای برادرش از طرف خود جز آنچه بپسندد برای خودش از طرف او ما و همراهی کردن با برادر در مال، و یاد خدا در هر حال نه بصرف گفتن سبحان الله و الحمد لله بلکه وقتی به حرام خدا برخورد و یاد او کند و آن را وانهد و ترک کند.

روشنگری" بمن جواب نداد" دلالت دارد بر جواز پس انداختن بیان حکم از وقت پرسیدن برای مصلحتی چون مصلحتی که ما در وجه اول توضیح روایت گذشته بیان کردیم، و بعلاوه میتوان گفت: چون در اینجا پرسش صادر از اهل کوفه بوده و جواب پس از رفتن پیام‌آور به آنها میرسیده از وقت پرسش هم پس نیافتاده.

" کافر شوید" بقولی یعنی دانسته مخالفت کنید و این یک معنی کفر است و من گویم:

..(۱) شاید مقصود از آن شک در حکم یا در باره ما باشد برای دشواری و گرانی حکم، یا اینکه آن را خوار شمارید که خود در معرض کفر است یا خود کفر است به یک معنا و مؤید وجه دوم گذشته است و اما دنبال خبر مانندش به چند سند در باب انصاف و عدل (از کافی) گذشته" یاد خدا در هر حال" گر چه از حقوق مردمی نیست ولی در ضمن بیان شده پس از ذکر دو حق مؤمن چون که حق خدا عظیم است و بسا اشاره است به اینکه حق مؤمن هم از حقوق خدا است با اینکه یاد خدا در هر حال مؤید ادای حق مؤمن هم هست.

(۲) ۴۲- کافی: به سندش از امام ششمعليه‌السلام فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از ادای حق مؤمن بیان: گویا ادای حق امامان هم در حقوق مؤمنان وارد است زیرا که آنانعليهم‌السلام برتر مؤمنانند و کاملتر آنان بلکه مؤمنان بحق همانها باشند.

(۳) ۴۳- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود حق مسلمان بر مسلمان اینست که سیر نباشد و برادرش گرسنه، و سیراب نباشد و برادرش تشنه، و پوشیده نباشد و برادرش برهنه پس چه اندازه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش و فرمود بخواه برای برادر مسلمانت هر چه برای خود خواهی، و اگر نیاز داری از او بخواه، و اگر از تو خواست به او بده و خیری را از او تنگ مگیر و او هم از تو تنگ نگیرد، پشت او باش که او هم پشت تو است، چون غایب شود او را در غیبت او واپا، و چون حاضر باشد دیدنش کن و والایش شمر و ارجمندش دار که او از تو است و تو از او اگر از تو گله دارد از او جدا مشو تا دلش را بدست آری، و اگر خیری به او رسد تو خدا را سپاس کن، و اگر گرفتار شود کمکش کن، و اگر در کیدی گرفتار است به او کمک کن، و چون کسی به برادرش اف گوید و اظهار نفرت کند دوستی میان آنها از هم ببرد، و چون به او گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر باشد، و چون به او تهمت زند ایمان در دلش نابود گردد چنانچه آب در نمک.

راوی گفت: بمن رسیده که فرمودعليه‌السلام راستی نور مؤمن بدرخشد برای اهل آسمان چنانی که اختران آسمان بدرخشند برای اهل زمین، و فرمود: براستی مؤمن دوست خداست کمکش کند و برایش بسازد، و جز حق برایش نگوید، و از جز او نترسد.

(۴) روشنگری: و اگر نیاز داری از او بخواه" دلالت دارد که سؤال از برادر مسلمان بدی ندارد، و وام و بخشش را شامل شود" و خیری از او تنگ مگیر" یعنی خیری که به او رسد تو را دلتنگ نکند و بقولی یعنی خیری را از پس مینداز و معنی یکم بهتر است (و بیاناتی ادبی و لغوی در باره این جمله دارد که ترجمه‌اش سود عمومی ندارد مترجم).

" چون غیبت" به مسافرت یا به هر طوری او را واپا در باره مال و خاندان و آبرویش.

(۱)" او از تو است و تو از او" یعنی از یک سرشتید یا بمعنی همراهی کامل در روش و مذهب و شیوه است چنانچه از تفسیر قول پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در باره علیعليه‌السلام گفتند که: علی از من است و من از علی، و در نهایه در شرح حدیث هر که دغلی کند، از ما نباشد گفته: یعنی بروش و مذهب ما نباشد و بسنت ما دست نینداخته.

" تا دلش بدست آری" یعنی کینه و خشمش را خرد خرده با لطف از دلش بدر آری

(۲) و در نسخه‌ای (سمیحته) است یعنی تا طلب کرم و بخشش از او کنی و بسا که تصحیف است از نسخه یکم، بدلیل نسخه چند کتاب (که نام برده)" و چون در معرض کید باشد" از طرف کسی و خواهد به او زیانی رساند در دفاع به او کمک کن، و او را بوی وامگذار تا گوید و بقولی یعنی اگر چاره جوید در دفع بلاء از خودش بوجه مؤثری کمکش کن، و دور باشد، و در مجالس صدوق است که: و اگر گرفتار شد به او کمک کن و چاره بجو، و علی بن ابراهیم در تفسیرش به سندی از امام ششم آورده که فرموده: خدا فرض کرده تمحل را در قرآن، گفتم: قربانت تمحل چیست؟

فرمود: اینکه روی و آبرویت گسترده‌تر باشد از روی و آبروی برادرت و برای او چاره‌جوئی کنی و اینست تفسیر قول خدا (۱۱۴ سوره النسا) خیری نیست در بسیاری نجواشان الخ و در کتاب مؤمن است که اگر گرفتار شد به او بده و از او تحمل کن و کمکش کن.

" یکیشان کافر باشد" زیرا اگر راست گوید طرف خطاب او بواسطه دشمنی با برادر مؤمن از ایمان بدر است و اگر دروغ گوید گوینده که تهمت به برادرش زده بدر باشد، و این یکی از معانی کفر است در برابر ایمان کامل چنانچه شرحش گذشت و باز هم بیاید ان شاء الله در نهایه گفته در حدیث است: هر که به برادرش گوید: ای کافر کفر باریکی از آن دو باشد زیرا اگر راست گفته که طرف او کافر است و اگر دروغ گفته خودش کافر شده که برادر مسلمانش را تکفیر کرده و کفر دو صنف است کفر به اصل ایمان که ضد آنست و دیگری کفر به فرعی از فروع ایمان که از اصل ایمان بدر نشود و بقولی کفر چهار جور است: کفر انکار که اصلا خدا را نشناسد و به او اقرار نکند، و کفر جحود مانند کفر شیطان که خدا را بدل شناسد و به زبان انکار کند، و کفر عناد که خدا را بدل شناسد و به زبان هم اقرار کند ولی از روی حسد و تجاوز دین او را نپذیرد چون کفر ابی جهل و همگنانش و کفر نفاق و آن اقرار به زبانست و انکار بدل هروی گوید از از هری پرسیدند کسی میگوید قرآن مخلوق است او را کافر نامی؟ پاسخ داد آنچه گوید کفر است بازش پرسیدند تا سه بار و همان را پاسخ داد و سپس گفت در پایان: بسا که مسلمان سخن کفری گوید.

(۳) و از آنست حدیث ابن عباس که به او گفتند (آیه ۴۴- المائده) هر که حکم نکند بدان چه

خدا نازل کرده آنان همان کافرانند" (۱) در پاسخ گفت آنها کافرند ولی نه چون کسی که کافر است به خدا و روز جزا.

(۲) و از آنست حدیث دیگر که قبیله اوس و خزرج بیاد آوردند آن دشمنی که در دوران جاهلیت با هم داشتند و بهم شوریدند با شمشیر آخته و خدا در باره آنها فرو فرستاد (۱۰۹ آل عمران) چگونه کافر شوید با اینکه بر شما آیات خدا خوانده می‌شود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان شماها است" و این کفر بخدا عز و جل نبود ولی به معنی سرپوش نهادن بر الفت و دوستی بود که بواسطه اسلام در میان آنها بود.

(۳) و از آنست حدیث ابن مسعود که چون کسی بدیگری گوید: تو دشمن منی یکی از آن دو باسلام کافر شده، مقصود ناسپاسی نعمت اسلام است زیرا خدای تعالی دلهاشان را با هم الفت داده و بنعمت او برادر شدند و هر که این نعمت را نشناسد ناسپاسی کرده.

(۴) و از آنست حدیث که: هر که نکشد مارها را از ترس آتش البته که کافر شده یعنی کفران نعمت کرده است.

(۵) و از آنست حدیث که: پس دیدم بیشتر اهلش را زنها برای کفر آنها، گفته شد: آیا به خدا کافرند؟ فرمود نه، ولی به احسان ناسپاسند و به عشیره ناسپاسند یعنی احسان شوهران خود را ناسپاسند.

(۶) و حدیث دیگر که: دشنام به مسلمان فسق و نابکاریست و جنگ با او کفر است، و هر که از پدرش روگرداند کافر شده باشد و هر که تیراندازی را وانهد کافر شده که آن نعمتی باشد، و احادیث بدین مضمون بسیار است و اصل کفر در معنای خود پوشیدن چیزیست که دارای اوست.

و در معنی انماث گفته: یعنی چیزی را در آب فرو کند و به این معنا است حدیث علیعليه‌السلام که: بارخدایا نهفته ساز دلهاشان را چنانچه نهفته شود نمک در آب، تا گوید ولی خدا یعنی دوست‌دار او یا کسی که دوستش دارد یا یاور دین خدا.

تا گوید و به این معنا است (۱۵۷: البقره) خداست دوست کسانی که گرویدند" و ولی به معنی مطیع هم آمده و به مؤمن گویند ولی الله (یعنی فرمانبر خدا) پایان سخن نهایه.

" و کمک کند او را" یعنی خدا کمک به مؤمن و بسازد برایش یعنی مهماتش را کفایت کند و مؤمن بر خدا نگوید جز آنکه بداند حق است و از جز خدا نترسد یا مقصود اینست که مؤمن کمک کند بدین خدا و به دوستانش و برای خدا کار کند و اعمالش خاص او باشد

(۷) ۴۴- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: از حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه چون به او برخورد سلامش کند و او را در بیماریش عیادت کند، و در غیبت او خیرخواه او باشد

(۱) و چون عطسه زند به او عافیت باش گوید، و بپذیرد از او چون دعوتش کند، و بدنبال جنازه‌اش باشد چون بمیرد.

بیان (شرحی از کتب لغت در معنی تسمیت عطسه‌کننده آورده که در ضمن تفسیر به دعای خیر شده و به تفسیر از نهایه دعا برای اینکه ژست خوبی یا بد چون عطسه ژست او را زشت کرده و بقولی دعا برای پایداری بطاعت خداست و تفسیر آن به (عافیت باشد) شامل همه این معانی می‌شود مترجم).

(۲) و پذیرش دعوت: در دعوت مهمانی یا هر چه چنانچه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر به پاچه‌ای دعوت شوم بپذیرم، یا مقصود اینست که چون او بخواند پاسخ دهد.

(۳) ۴۵- کافی: به سندش تا ابی مامون حارثی که به امام ششمعليه‌السلام گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: راستش از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل او را دوست دارد، و در مال با او همراهی کند و جانشین او باشد در خاندانش، و یار او در برابر ستمکارش، و اگر حقی دارد در بیت المال و او غائب است بهره او را بستاند برایش، و چون بمیرد سر گورش برود، و خود به او ستم نکند و به او دغلی نکند، و خیانتش نکند، و او را وانگذارد و دروغگویش نشمارد و به او اف نگوید، و اگر به او اف گوید دوستی آنها ببرد و اگر به او گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر گردد، و اگر او را متهم کند نابود شود ایمان در دلش چنانچه نمک در آب نابود شود.

بیان: جانشینی در خاندان: برعایت و بازجوئی حال آنها و انجام نیازهاشان در صورتی که غایب شود یا بمیرد

(۴) ۴۶- کافی: به سندش تا ابان بن تغلب که گفت: من بهمراه امام ششمعليه‌السلام طواف میکردم که یکی از یاران ما جلوم درآمد و به اشاره از من خواست که برای نیازی با او بروم و من نخواستم که امام را وانهم و با او بروم و در میان طواف باز بمن اشاره کرد و آن حضرت او را دید و بمن فرمود: ای ابان تو را میخواهد؟ گفتم: آری فرمود: او کیست؟ گفتم یکی از یاران ماست، فرمود: با تو هم عقیده است؟ گفتم: آری، فرمود: با او برو گفتم طوافم را قطع کنم؟ فرمود:

آری گفتم و اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آری و من با او رفتم.

و پس از آن نزد آن حضرت رفتم و از او پرسیدم از حق مؤمن بر مؤمن، فرمود: ای ابان آن را وانه و دنبال مکن گفتم: چرا قربانت، فرمود: ای ابان آن را دنبال مکن گفتم چرا قربانت (یعنی دنبال میکنم) و پیوسته از آن حضرت پاسخ خواستم تا فرمود: ای ابان نیمی از آنچه داری به او بده سپس بمن نگاه کرد و دید چه هراسی مرا گرفته و فرمود ای ابان نمی‌دانی

(۱) که خدا عز و جل یاد کرده ایثارگران بر خود را؟ گفتم: چرا قربانت، فرمود: چون نیمی از مالت را به او بدهی به او ایثار نکردی هنوز و همانا با او برابر شدی و جز این نیست که به او ایثار کنی اگر نیم دیگر را هم به او واگذاری.

(۲) روشنگری: دلالت دارد بر جواز قطع طواف واجب برای انجام حاجت مؤمن چنانچه اصحاب گفتند و با احکامش در کتاب حج بیاید ان شاء الله، و گذشت که سرگرداندن آن حضرتعليه‌السلام از بیان حقوق برای تاکید و بزرگ نمودن آنست در نظر او و واداشتن بر اداء آنها و سبک نگرفتن آنها است، و گویا راوی این نکته را میدانسته که با نهی آن حضرت از سؤال دست بر نمیداشته، آنکه مقام والائی داشته و اطاعت آن حضرت را واجب میدانسته هراس او را دید یا شگفت او را و آن حضرت آن را بزدود به اینکه گروهی از انصار در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقدم میداشته برادران خود را بر خود در آنچه بی‌اندازه بدان نیازمند بودند و خدا در قرآن آنها را ستود که فرمود (۹ سوره الحشر) و مقدم دارند بر خود و گر چه بدان نیاز خاصی دارند تا آنجا که اگر یکیشان دو همسر داشت یکی را طلاق میداد و به دیگری شوهرش میداد.

و ایثار را فرمود باینکه نیم دیگر را هم به او بدهد که افزون از حق واجب مؤمن است که به برادرش ایثار میکند و گویا کمتر درجه ایثار را یادآور کرده یا مقید است باینکه نیازمند به همه آن نیمه بوده است یا مطلق ایثار را تفسیر کرده و گر چه مورد آیه اخص از آنست که مقید به خصاصه شده.

و بدان که آیات و اخبار در اندازه بذل مال و آنچه خوبست تعارض دارند برخی دلالت دارند بر برتری ایثار مانند این آیه و برخی بر برتری میانه‌روی چون قول خدا سبحانه (۲۹ اسری) دستت بگردنت بلند (و هیچ ره) و آن را یکباره مگشا (و همه را بده) تا ملامت‌زده درمانده نشینی" (۳) و چون فرموده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که بهتر صدقه آنست که روی توانگری باشد، و بسا گفته شود که آن با گونه گونه بودن اشخاص و احوال گونه گونه شود، و آنکه توکلش بر خدا کامل است در نداری و سختی شکیبا است ایثار به او شایسته است و هر که چنین نیست چون بیشتر مردم میانه‌روی برای او بهتر است.

(۴) و در برخی اخبار است که ایثار مخصوص صدر اسلام بوده که بیشتر ندار بودند و مسلمانها در تنگدستی سپس به آیات اقتصاد و میانه‌روی نسخ شده و این با این خبر منافات ندارد چون کافی است برای رفع استبعاد راوی همین اندازه که ایثار در یک زمانی مطلوب بوده ولی نیمه کردن هم بیشتر با میانه‌روی ناجور است مگر تفسیر شود به اینکه زیانی بحال صاحب مال نداشته باشد.

(۱) و در اینجا اشکال دیگریست و آن اینکه اگر با یک مؤمن مالش را دو نیم کرد و بس کرد حق برادران دیگر را ضایع کرده و اگر آن نیم را هم با مؤمن دیگر نیمه کند و باز هم و باز هم برای خودش چیزی نماند مگر تفسیر شود به اینکه نیم مال را به همه برادران تقسیم کند (۲) چنانچه روایت است که امام حسنعليه‌السلام چند بار مالش را با فقراء نیمه کرد، یا حکم مخصوص است به یک مؤمنی که با او صیغه برادری خوانده برای خدا چنانچه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلمان را با ابی ذر برادر کرد و مقداد را با عمار و گروهی از اصحاب خود را که در درجه دو صف همانند بودند بلکه می‌شود بسیاری از اخبار این باب را به همین قسم از برادری تفسیر کرد و گر چه برخی از آنها دورند از این تفسیر.

(۳) ۴۷- کافی: به سندش تا عیسی بن ابی منصور که گفت من نزد امام ششمعليه‌السلام بودم به همراه ابن ابی یعفور و عبد الله بن طلحه و آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: ای ابن ابی یعفور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شش خصلتند که هر که دارد برابر خدا عز و جل است و سمت راست خداست و او گفت: قربانت آنها چه باشند؟ فرمود: مرد مسلمان نخواهد برای برادرش آنچه برای عزیزترین خاندان نمیخواهد و با او در ولایت هم‌نصیحت باشد.

ابن ابی یعفور گریست و گفت: چگونه با او در ولایت هم‌نصیحت باشد؟ فرمود ای پسر یعفور چون با تو بدین مقام باشد وادارش کند توجه او و شاد شود از شادی او که شاد شده، و غمناک شود از غم او که غمناک شده، و اگر داشته باشد چیزی که گره کارش گشاید گره‌گشائی کند از او و گر نه از خدا برایش آن را بخواهد گوید: و آنگاه آن حضرتعليه‌السلام فرمود سه تا از شما و سه تا از ما: بشناسید فضل ما را، و بدنبال ما گام بردارید، و چشم به سرانجام بدارید، هر که چنین باشد پیش خدا عز و جل است و پرتو گیرد از نورشان هر که فرودتر است از آنها و اما آنان که دست راست خدایند اگر کسانی که در فرودشان باشند آنها را بینند ناگوار شود زندگیشان بر آنها از فضلی که در آنها بینند.

ابن یعفور گفت چه‌شان باشد که دیده نشوند با اینکه در سمت راست خدایند؟ فرمود:

ای پسر ابی یعفور آنان در پرده باشند از نور خدا به تو نرسیده آن حدیث؟ که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میفرمود: راستی برای خدا خلقی باشند سمت راست عرش پیش خدا و سمت راست خدا، چهره‌هاشان سفیدتر از برف است، و درخشانتر از خورشید برهنه ظهر، و پرسنده پرسد چه کسانند اینان؟ و پاسخ داده شوند اینان کسانیند که در جلال خدا با هم دوستند.

(۴) روشنگری: پیش خدا و سمت راست خدا" یعنی جلو عرش در سمت راست یا کنایه است از نهایت نزدیکی بخدا و قربت منزلت بدرگاهش چنانچه بعضی مقربان پادشاه در برابر او

(۱) خدمت کنند و بعضی در سمت راستش و بسا که هر دو صف یک گروهند که گاهی به هر دو وصف ستوده شدند و گاهی به یکی از آنها و آنها اصحاب یمین باشند.

و بسا که دو گروه باشند و هر کدام شش خصلت را کم و بیش دارند و برخی درجه بالاتر آنها را دارند و آنان اصحاب یمین باشند و برخی کمبود دارند و آنها در برابر باشند، چنانچه خدمتکاران برابر شاه کم درجه‌ترند از آنان که در سمت راستش نشینند، تا گوید و معنی یکم روشنتر است بویژه در حدیث نبوی.

(۲)" هم نصیحتی ولایت" بمعنی اخلاص در محبت است و بکار بستن آن.

بدین مقام باشد" یعنی در دو خصلت را داشته باشد در خواستن و نخواستن.

اینست که شاد شود" یعنی در وقت شادی برادر شاد شود و این به معنی اذ آمده چنانچه در قول خدای تعالی (۲۷ سوره الفتح) البته درآئید در مسجد الحرام چون خدا خواهد".سه از شما است" یعنی این سه تا که گفته شد و آنها حب و کراهت و نصیحت بخیرند، و بقولی: شادی و اندوه و کارگشائی و دوری این تفسیر روشن است و آنگاه آن سه که از آن آنها استعليه‌السلام بیان کرده که آن شناخت فضل ما است بر دیگران به امامت و عصمت و وجوب فرمانبری از ما، یا نعمتی که از ما بشما رسد از هدایت و تعلیم و نجات از دوزخ و پیوستن به نیکان و دوم اینکه پیرو ما باشید در هر گفتار و کردار و در هیچ چیزی خلاف ما نکنید و سوم اینکه چشم بر انجام اندازید که ظهور قائم ما است و برگشت دولت و حکمرانی بما در دنیا و یا در دیگر سرا نیز چنانچه خدای تعالی فرموده (۸۳: القصص) و سرانجام از آن پرهیزکارانست" هر که این شش خصلت را دارد پرتو گیرد از نورشان کسانی که فرودتر از آنهایند در درجه نوری که تابد در تیرگی قیامت، یا کنایه است از بهره‌مندی آنان بشفاعت و کرامت آنها بدرگاه خدا.

(۳) و ظاهر این تعبیرات اینست که این دو گروه از هم جدا باشند و گر چه می‌شود یکی باشند که دو وصف دارند گاهی در برابر خدا و گاهی در یمین خدایا یمین عرش.در جلال خدا با هم دوستند" یعنی برای جلال خدا دوست همند نه برای اغراض دنیوی.

و در برخی نسخه‌ها در حلال با هم دوستند که خدا به آنها داده است که لفظ حلال بی‌نقطه بجای جلال یا جیم آمده (و حدیث را بدین معنا با نقطه دیگر از قول طیبی آورده و از قول نووی).

(۴) ۴۸- کافی: به سندش تا محمد بن عجلان که من نزد امام ششم بودم و مردی نزد آن حضرت آمد و سلام کرد و آن حضرت از او پرسید برادرانت را چگونه پشت سر نهادی؟ گوید: بسیار آنها

(۱) را ستود و خوب شمرد و پرمدحشان کرد، آن حضرت چگونه است دیدار توانگرانشان از مستمندانشان پاسخ داد که اندک است فرمود: چگونه است حضور توانگرانشان نزد فقراشان؟ گفت کم است فرمود: چگونه است بخشش توانگرانشان به فقراشان؟ در پاسخ گفت: اخلاقی را یاد میکنی که بسیار نزد ما کمند گوید: پس فرمودعليه‌السلام چگونه اینان پندارند که شیعه هستند.

(۲) بیان: عیادت بمعنی مطلق دیدار هم آمده، در نهایه گوید در حدیث است که او زنیست بسیار عواد دارد یعنی زوار و دیدارکننده (و در الفاظ روایت شرح ادبی دارد که ترجمه‌اش سود عمومی ندارد مترجم).

(۳) ۴۹- کافی: به سندش تا ابی اسماعیل که به امام باقرعليه‌السلام گفتم: قربانت راستی که شیعه نزد ما بسیارند فرمود: آیا توانگر توجهی به فقیر دارد، و آیا نیکوکار از بدکردار گذشت میکند و با هم همراهی دارند؟ گفتم: نه، فرمود: اینان شیعه نباشند، شیعه آنست این کارها را بکند.

(۴) ۵۰- کافی: به سندش تا امام پنجمعليه‌السلام که میفرمود: یاران خود را بزرگ شمارید و به آنها احترام نمائید، و با هم با چهره عبوس روبرو نشوید، بهم زیان نزنید و بهم حسد نورزید، و از بخل بپرهیزید، و بنده مخلص خدا باشید.

(۵) ۵۱- کافی: به سندش تا سعید بن حسن که امام باقر فرمود: کسی از شماها (شیعه) می‌آید نزد برادرش و دست در کیسه او برد و به اندازه نیاز از آن برگیرد و او جلوش را نگیرد؟ من همچو چیزی در میان خودمان خبر ندارم آن حضرت فرمود: در این صورت چیزی در میان نیست گفتم: در این صورت دچار هلاکند؟ فرمود: هنوز خرد کاملی به آنها داده نشده.

(۶) بیان: چیزی نیست یعنی ایمانی در دست ندارند یا آداب ایمان ندارند و گویا سئوال‌کننده معنی یکم را فهمیده و گفته: در این صورت هلاکت است یعنی عذاب آخرت دارند و آن حضرت از طرف اکثر شیعه عذر خواسته به اینکه هنوز عقل کامل ندارند و تکلیف به اندازه درجه عقل است چنانچه گذشت که: همانا خدا خرده گیرد بر بنده‌ها به اندازه عقلی که به آنها داده، یا مقصود اینست که هنوز آداب خود را از ائمهعليهم‌السلام نیاموختند و معذورند چنانچه اخبار گذشته و آینده بدان اشاره دارند چرا که در مقام اول حقوق را برای آنها بیان نمیکردند بعد از اینکه برای شما عمل بدانها دشوار است، و آن اشاره دارد به اینکه با ندانستن آنها کم و بیش معذورند.

و به قولی مقصود ادب کردن سائل است که فرق ندانسته میان آنچه کمال ایمانست و با نبودنش کمال ایمان نیست نه اصل آن با ارکان ایمان و فرائض آن که با نبود آن ایمان نابود است یا مایه سزای کیفر است و این توجیه دور از به اور است

(۱) ۵۲- کافی: به سندش تا معلی بن خنیس که پرسیدم از امام ششمعليه‌السلام از حق مؤمن فرمود هفتاد حق است و من جز به هفت از آن تو را خبر ندهم زیرا بر تو نگرانم و میترسم که همه را تحمل نکنی، گفتم: آری ان شاء الله آن حضرت فرمود: سیر نباش و او گرسنه و پوشیده نباش و او برهنه، و راهنمای او باشی، و پیراهن تنش که پوشد و زبانش که بدان سخن گوید، و دوست داری برایش هر چه برای خود دوست داری، و اگر خدمتکاری داری بفرستی تا بسترش را بگسترد، و شبانه روز بکوشی در نیازهای او، و چون چنین کنی دوستی خود را بدوستی ما پیوستی و دوستی ما را بدوستی خدا عز و جل.(۲) روشنگری: آن را تحمل نکنی" یعنی بدان عمل نکنی یا خوب نپذیری، و گفته‌ای که گوینده بداند شنونده بدان عمل نکند یا سبب تردید و سستی او در اعتقاد گردد برخی از آن را وانهد و اگر چه می‌شود که آن حضرت در وقت دیگر آنها را به او بگوید یا اینکه همه در ضمن آنچه گفته وجود دارند و از تفصیل آنها خودداری کرده چنانچه از برخی اخباری که بطور کلی وارد است بسیاری از آنچه در اخبار دیگر شرح داده شده استنباط شود، و نسبت بدان چه ذکر کرده می‌شود که دریغ کردن برای تاکید و تشویق بعمل باشد چنانچه دانستی، و می‌شود هفتاد حق را از مجموع اخبار وارده در این باب استنباط کرد.

" پیراهن تن" یعنی محرم اسرار و به نهایت وابسته به او و این تعبیر شایانیست در زبان عرب و عجم، یا مقصود اینست که عیب پوش او باشی، و بقولی یعنی آزار را از او دفع کنی چنانچه پیراهن جلو گرما و سرما را بگیرد و این تفسیر بعید است" زبان او باشی" یعنی اگر نتواند یا غایب باشد از طرف او سخن بگوئی با رضایت او

" پیوستی ولایت خود را" (با ذکر چند تفسیر گوید) و حاصلش اینست که اگر چنین کنی برای خود فراهم آوردی دوستی او را و دوستی ما را و دوستی خدا عز و جل را، و بسا که مقصود از ولایت در همه مراتب یاری باشد و احتمالات دیگر هم دارد.

(۳) ۵۳- کافی: به سندش از امام ششمعليه‌السلام فرمود: مسلمان برادر مسلمانست به او ستم نکند و او را وانگذارد و به او خیانت نکند، و بر مسلمانان لازم است که بکوشند در پیوست با هم و بر همیاری با مهرورزی با هم و همراهی با حاجتمندان، و توجه به همدگر تا بوده باشید چنانچه خدا عز و جل بشما فرموده میان خود مهربان باشید بهم ترحم کنید غمناک باشید برای آنچه در دسترش شما نیست از امورشان بر آن روشی که گرد انصار گذراندند در عهد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

بیان: همیاری با مهرورزی" یعنی کمک بهم از روی مهربانی، و در نسخه‌ای بجای لفظ تعاون تعاتو آمده است یعنی هم پیمان باشید در آن. (۱) چنانچه خدا فرموده: (در آیه ۲۹ سوره الفتح) محمد رسول خدا است و آنان که با اویند سخت گیرند بر کفار و مهربانند در میان خود" اشاره دارد که معنی این آیه فرمان بدین خصلتها است چون در مقام ستایش است و لازمه آن امر بدانهاست و به اینکه امری که از آن فهمیده شود مخصوص به صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوده.

و بقولی اشاره است بقول خدای تعالی (آیه ۱۷ سوره البلد)"( وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ) و یکم روشنتر است.

" غمناک باشید بدان چه دسترسی ندارید" یعنی از آنچه درمانده باشید از جبران آن از امر مسلمانان یا از آنچه از شماها دور است و کمک شما به آن نرسد، یا از آنچه بی‌اطلاعید (و ترجمه شامل همه این موارد می‌شود مترجم).

روش انصار در همه فقرات گذشته است نه خصوص اخیر چنانچه گفته شده و اشاره دارد که آیه در باره انصار و ستایش آنها است و مفسران این نکته را نگفتند، و بسا که این اوصاف در اکثر انصار بوده گر چه در کمی از مهاجران چون امیر مؤمنان و سلمان و همگنانش کاملتر بودند طبرسی ره (درج ۱۰ ص ۱۲۷) مجمع البیان گفته: به قول حسن سخت‌گیری آنان بر کفار تا آنجا رسید که به جامه آنها هم بر نخورند و تنشان بتن آنها نرسد، و مهربانی میان خودشان تا آنجا که مؤمنی دیگری را دیدار نمیکرد جز آنکه با او دست میداد و او را در آغوش میکشید پایان سخن طبرسی

(۲) ۵۴- کافی: به سندش تا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: حق است بر مسلمان که چون قصد سفری کند به برادرانش اعلام کند و بر اخوان هم حق است که چون باز آید به دیدن او روند.

بیان: اشاره دارد که اگر به آنها خبر ندهد هنگام سفر رفتن بر آنها لازم نیست که در باز گشت از او دیدن کنند و اگر چه اشاره ضعیف است.

آنان که چون تنها مانند ذکر خدا کنند، ما چون یاد شویم خدا یاد شده، و چون دشمن ما یاد شود شیطان یاد شده.

بیان: ما چون یاد شویم" یعنی یاد ما هم در شمار یاد خدا باشد زیرا یاد اوصاف و کمالات امامان و نشر علوم و اخبارشان شکر بزرگتر نعمت خدای تعالی و بهترین عبادت او است، یا چون خوب به خدا پیوسته‌اند ذکرشان ذکر خدا باشد و ذکر دشمنشان ذکر شیطانست زیرا یاران اویند و اگر به خوبی یاد شوند گویا شیطان به خوبی یاد شده و اگر آنها را لعن کنند ثواب لعن بر شیطان را دارد.

(۳) ۵۶- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: از هم دیدن کنید زیرا در دیدار شماها

۳ (۱) دلهاتان زنده شود، و احادیث ناگفته شود و احادیث شما را به هم مهربان کند و اگر آنها را بکار بندید به راه رشد رفته و نجات یافتید و اگر آنها را رها کنید گمراه شوید و هلاک شوید، آنها را بکار بندید که من ضامن نجات شما هستم.

(۲) بیان: دلها زنده شود" زیرا سبب یاد امامت شود و علوم ائمه و زندگی دلها به علم و حکمت است.

(۳) ۵۷- کافی: به سندش تا عباد بن کثیر که به امام ششمعليه‌السلام گفتم: من به یک داستان سرا گذر کردم که میگفت: این مجلسی است که نشیننده در آن بدبخت نشود، امام فرمود: بسیار بسیار پرتند (از در گشاد ساز پف میکنند) خدا را فرشته‌ها است جهانگرد جز کرام کاتبین (نویسندگان اعمال چون گذر کنند به مردمی که یاد میکنند محمد و آل محمد راصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گویند ایست کنید که شما به مقصود خود رسیدید، و بنشینید و با آنها بفهمند و چون برخیزند از بیماران آنان عیادت کنند، و بر سر جنازه‌هاشان حاضر شوند، و از حال غائبان آنها بازرسی کنند، اینست آن مجلسی که بدبخت نشود کسی در آن.

بیان: داستان سرا" مقصود گوینده داستانهای دروغ و ساختگی است (رومان) و ظاهر بیشتر فقهاء اینست که گوش دادن به آنها حرام است چنانچه بر آن دلالت دارد قول خدای تعالی (۴۱: المائده)، هر گوش دهنده‌اند به دروغ) و می‌توان گفت در اینجا مقصود واعظان سنی و حدیث گویان آنها هستند، زیرا آنها هم چنین باشند.

" بدبختی ندارد بدان" یعنی از خیر بی‌بهره نباشد هر که با آنها نشیند (و بعد از تفسیر لفظ شقی از قول راغب گوید: که چنانی که سعادت و خوشبختی دو جور است: اخروی و دنیوی و دنیوی آن هم سه جور است: روحی و بدنی و در امور خارجی همین طور شقاوت هم سه جور است: و بقول بعضی شقاوت بجای تعب و سختی کشیدن آمده

(سپس شرحی در تفسیر ضرب المثل عربی آورده که در حدیث آمده و مقصود از آن خطا در تشخیص مورد قضای حاجت است و ما آن را به یک ضرب المثل فارسی ترجمه کردیم و چون شرح آن سودی نداشت از ترجمه آن درگذشتیم مترجم).

" با آنها بفهمند" در نسخه آمده که: با آنها موافقت کنند یعنی آنها را تصدیق کنند یا در گفتگوی آنها شرکت کنند.

(۴) ۵۸- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: برخی فرشته‌های آسمان سرکشند به یکی یا دو تا و سه تا که یاد میکنند فضائل آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فرمود: میگویند ننگرید اینها را با اینکه اند کند و دشمن بسیار دارند فضل آل محمد را به زبان آرند؟ و گروه دیگر از فرشته‌ها گویند:

(۱) این فضل خداست که میدهد آن را به هر که خواهد و خدا دارای فضل بزرگی است.

بیان: ذکر یک تن به این است که برای دیگران میگوید یا با خود میگوید و پیش خود فکر آن را میکند

(۲) ۵۹- کافی: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام که میسر گوید: بمن فرمود: شما شیعه خلوت میکنید و حدیث میگوئید در باره آنچه میخواهید؟ گفتم: آری بخدا در خلوت نشینیم و حدیث گوئیم در آنچه خواهیم، فرمود: آگاه باش که من دوست دارم که در پاره‌ای از این موارد با شما باشم، بخدا که بوی شما و جانهای شما را دوست دارم، و راستی که شما بدین خدا و دین فرشته‌ها باشید پس با ورع و کوشش بمن یاری دهید.

بیان: آنچه خواهید" یعنی از فضائل ما و مذمت و لعن دشمنان ما و روایت احادیث ما بی‌تقیه و ترس از دشمن" دوست دارم با شما باشم" برای تشویق و بو کنایه است از عقیده و نیت خوب چنانچه بیاید ذکر اینکه چون مؤمن قصد طاعت خدا کند فرشته از او بوی خوشی استشمام کند، و جان یا نسیم خوب کنایه است از گفتار خوب (و بعد از تفسیر لفظ روح بقول قاموس گوید:) یاری برای شفاعت و سرپرستی به ورع از گناهان و کوشش در فرمانبری.

(۳) ۶۰- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: گردهم نیایند سه مؤمن و بیشتر جز اینکه به شمار آنان فرشته همراه آنها گردد تا اگر دعای خیر کنند آمین گویند و اگر از شری پناه جویند آنها از خدا خواهند که آن را از ایشان بگرداند و اگر خواستار حاجتی شوند فرشته‌ها واسطه گردند به درگاه خدا و بر آوردنش را از او بخواهند، و گرد هم نیایند سه تن از منکران حق جز که حضور یابد با آنها ده برابر از شیاطین، و اگر سخنی گویند با آنان در گفتگو شوند و اگر بخندند با آنها بخندند، و اگر به دوستان خدا بد گویند با آنها هم آواز شوند، و اگر مؤمنی به آنها گرفتار شد چون در این گفتگوها افتند باید برخیزد و شریک و همنشین شیطان نباشد، زیرا چیزی با خشم خدا عز و جل توانای برابری ندارد، و چیزی لعنت خدا را بر نگرداند سپس فرمودعليه‌السلام و اگر نتواند بر خاست از دل منکر آن باشد و به محض توانائی گر چه به اندازه دوشیدن گوسفندی یا زمان فاصله دو دوشش شتر باشد برخیزد.

(۴) روشنگری: دعای خیر: آنچه مایه سعادت آخرت است چون توفیق برای عبادت و درخواست بهشت یا پناه بردن از دوزخ و مانند آنها یا شامل دعا برای امور مباح دنیوی هم باشد چون طول عمر و فزونی مال و فرزند و مانند آن و این برای کناره‌گیری از درخواست امور نارواست، و همچنین شر شامل شرور دنیا و آخرت است و بسا که درخواست حاجت در باره امور دنیا است و پیش از آن در باره امور آخرتست.

(۱) تا گوید: چون در این گفتگوها که بدگوئی از امامان باشند افتند بر خیزد اشاره است بقول خدای تعالی (۱۴۰ سوره النساء) در قرآن به شما فرود آمده که چون بشنوند به آیات خدا کفر ورزند و آنها را به مسخره گیرند با آنها ننشینید تا گفتگوی دیگر کنند زیرا شما در صورت همنشینی مانند آنها باشید راستی که خدا همراه کنند منافقان را و کافران را در دوزخ با هم".

(۲) علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید: آیات خدا همان امامانندعليه‌السلام ، و در تفسیر عیاشی است از امام رضاعليه‌السلام در تفسیر این آیه که فرمود: که چون شنیدی کسی حق را انکار کند و دروغ شمارد و به اهلش بد گوید از نزد او بر خیز و با او همنشین مباش و اینکه فرمود: در این صورت شما مانند آنهائید بقولی یعنی در کفر، اگر راضی بدان باشید و اگر نباشید در گناه مانند آنها باشید چون به انکار و روگردانی از آنها توانائید و نیز خدا سبحانه فرمود: (۶۸:سوره الانعام) و چون دیدی کسانی که در افتند در آیات ما (به بدگوئی) روگردان از آنان تا گفتگوی دیگر کنند (و بسا که آیه یکم که بشما گفته شده و فرود آمده چون شنیدید به آیات خدا کفر ورزند تا آخر به همین آیه اشاره باشد زیرا که در سوره الانعام است که مکیه است و آن در سوره النساء که مدینه است مترجم).

(۳)" چیزی با آن برابری نتواند" یعنی که آن را دفع کند یا تاب آن را آورد و تحمل آن کند و این روایت و آن دو آیه دلالت دارند بر وجوب برخاستن مؤمن و جدا شدن او از دشمنان دین چون که نکوهش کنند اولیاء خدا را، و بر اینکه نشستن با آنها موجب دچار شدن به خشم و لعنت است، بلکه ظاهر آیه دلالت بر اینکه مانند آنها باشد در فسق و نفاق و کفر، و در آن شکی نباشد با اعتقاد روا بودن آن و رضای بدان و اگر نه ظاهر برخی روایات اینست که هلاکتی اگر فرود آید او را فراگیرد ولی در آخرت بفضل خدا نجات یابد، و ظاهر برخی روایاتست که چون لعنت فرود آید همه حاضران مجلس را فراگیرد، و احوط ترک همنشینی با ظالمان و دشمنان خداست در صورتی که ضرورتی نباشد.

سپس بیان کرد تکلیف او را اگر قادر بر جدائی از آن مجلس نباشد بواسطه تقیه یا چیز دیگری به اینکه فرمود: اگر نتواند برخاست بدل منکر آن باشد و گر چه زمان کمی هم باشد که از آن به زمان دوشیدن گوسفندی تعبیر کرده و کمتر از آن به اندازه فاصله دو دوشش شیر شتر.

(۴) ۶۱- کافی: به سندهای پیش تا ابی المغرا که شنیدم امام هفتمعليه‌السلام میفرمود: چیزی ابلیس و لشکریانش را سرکوبتر نکند از دیدار برادران دینی از یک دیگر برای رضای خدا، و فرمود: دو مؤمن بهم برخورند و ذکر خدا کنند و سپس یاد فضیلت ما خاندان نمایند و در چهره ابلیس تیکه گوشتی نماند جز اینکه چروک افتد تا اینکه جانش از سختی دردی که کشد

(۱) فریاد به دادم برسید بر آورد و فرشته‌های آسمان و خازنان بهشت آن را حس کنند و به او لعنت کنند تا هیچ فرشته مقربی نماند جز که او را لعنت کند تا بماند دفع شده و وامانده و رانده شده.

بیان (واژه‌های حدیث را از قول قاموس تفسیر کرده که در ترجمه منعکس شده است مترجم). (۲)