توحید مفضّل

توحید مفضّل0%

توحید مفضّل نویسنده:
مترجم: نجفعلی میرزایی
ناشرین: مؤسسه انتشارات هجرت
گروه: امام صادق علیه السلام

توحید مفضّل

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مفضل بن عمر
مترجم: نجفعلی میرزایی
ناشرین: مؤسسه انتشارات هجرت
گروه: مشاهدات: 13084
دانلود: 3079

توضیحات:

توحید مفضّل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 171 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13084 / دانلود: 3079
اندازه اندازه اندازه
توحید مفضّل

توحید مفضّل

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه انتشارات هجرت
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و پیرامون زندان را دژهای سخت فرا گرفته. هیچ راهی برای رسیدن غذا به او وجود ندارد در نتیجه غذا و روزی لازم برای مدت حبس را در کنارش می نهند.

چینه دان پرنده

ای مفضل! در آفرینش چینه دان و تدابیر نهفته در آن بیندیش. راه غذا از چینه دان تا به سنگدان باریک است و غذا تنها بسیار آرام و اندک اندک وارد آن می شود و اگر پرنده تا رسیدن دانه نخست دانه دوم را برنچیند، کار او بدرازا می کشد و غذایی کافی به او نمی رسد.

(در نتیجه او منتظر رسیدن دانه اول به سنگدان نمی شود بلکه تند تند دانه می چیند و روانه چینه دان می کند.)

مرغ از شدت توجه و هراس، دانه ها را از زمین می رباید. پس چینه دان پرنده مانند توبره ای در پیش او آویخته شده تا هر چه را که می یابد بسرعت برگیرد و وارد چینه دان کند ولی آرام آرام از چینه دان روانه سنگدان گرداند.

در چینه دان، ویژگی دیگری نیز هست و آن اینکه برخی از پرندگان از درون خود غذا به دهان جوجه می ریزند در این صورت برگرداندن غذا از چینه دان نزدیکتر و راحت تر است.

راز ناهمگونی رنگ پرندگان

مفضل می گوید: برخی از منکران پنداشته اند که ناهمگونی رنگ و شکل پرندگان از درآمیختگی خود به خود و ناهماهنگ و بی حساب و کتاب اخلاط سرچشمه می گیرد. امامعليه‌السلام فرمود:

ای مفضل! این رنگ آمیزیهای گوناگون و دقیق و هماهنگ که در طاووسها و کبکها می بینی و گویا با قلم نقاشی بی مانند بر آنها نقش بسته چگونه می شود از اهمال و بی تدبیری ناشی شود و خود به خود و بی هدف پدید آید؟ و چرا این ناهماهنگی و آمیختگی بی هدف و تصادفی اخلاط، شکل و صورت واحدی را پدید آورده است؟

بی تردید اگر (این نقشها و رنگها) از اهمال و خود به خود پدید می آمد و آینه بایست اینگونه نظم و هماهنگی و یکدستی در کار نبود و همه چیز ناهماهنگ و درهم ریخته بود.

چگونگی پر پرندگان

در چگونگی پر پرندگان تأمل و اندیشه نما. می بینی که (این پرها) مانند لباس، از رشته های بسیار باریک و نازکی بافته شده و مانند پیوستگی نخها و تارهای مو همه به هم پیوسته و بسته اند و وقتی که آنها را می کشی، از هم نمی گسلند، بلکه اندی باز می گردند تا در میانشان باد باشد و پرنده براحتی پرواز کند و در هوا سنگین نشود. در میان پر، ستونی سخت و میله ای شکل نهاده شده تا با سختی خود اجزای پر را نگاه دارد. ولی باز با این سختی و استحکام، توخالی است تا سنگینی آن پرنده را از پرواز باز ندارد.

راز درازپایی برخی از پرندگان

ای مفضل! پرنده درازپا را دیده ای و به راز این ویژگی پی برده ای؟ این پرنده را غالباً در آبگیرها می بینی. دارای دو ساق بلند است. گویا دیدبانی است که

از بالای برجک دیدبانی درون آب را می نگرد و آن را زیر نظر دارد. هرگاه که روزی خود را دید، آرام آرام گام بر می دارد تا آن را به دست آورد.

اگر این پرنده پا کوتاه بود، هنگامی که به جانب صید حرکت می کرد تا آن را بگیرد، شکمش با آب تماس می گرفت و آب حرکت می کرد و شکار از هراس پا به فرار می گذاشت. پس این دو پا برایش آفریده شده تا خواسته اش را دریابد، غذایش حاصل شود و زنده بماند.

در تدابیر هماهنگ در آفرینش پرنده بنگر. پرنده ای که دو ساق بلند دارد، گردنی دراز نیز دارد تا بتواند غذایش را از زمین بردارد. اگر پرنده پاهایی دراز داشت ولی گردنش کوتاه بود، قادر نبود که چیزی از زمین بردارد.

گاه درازی منقارش، گردن او را در رسیدن به هدف یاری می کند تا کار بر او آسان گردد.

نمی نگری که در آفرینش هر چه را که می بینی در نهایت استواری و صواب است و تمام وجودش حکیمانه و با تدبیر و تقدیر است؟

گنجشکان در پی یافتن غذا

به گنجشکان بنگر که چگونه در روز در پی غذا هستند. اگر چه غذایشان آماده نیست ولی با حرکت و تلاش مداوم به آن دست می یابند و آن را از دست نمی دهند. آفریدگان همه اینگونه اند. منزه است خدایی که روزی را اینگونه در میانشان پراکنده است.

نه چنان کرد که دست یافتن بر روزی سخت و ناممکن باشد؛ زیرا آفریدگان را نیازمند به آن آفریده و نه چنان کرد که بی هیچ رنجی به دست آید؛ زیرا

صلاح و سود آفریدگان در این است. اگر نیاز و روزی آنها یکسره مهیا و آماده بود حیوانات آنقدر می خوردند که هلاک شوند و انسانها به خاطر بیکاری و بطالت در سرمستی و گناه و ارتکاب فواحش سقوط می کردند.

معاش جغد و شب پره

آیا می دانی که غذای شب پره ها چگونه تأمین می شود؟

عرض کردم: نه مولای من!

امامعليه‌السلام فرمود: روزی آنها از انواع پشه ها، شاپرکها، ملخها و زنبورهایی است که در هوا پراکنده اند؛ زیرا این حشرات و موجودات در همه جای آسمان وجود دارند. برای درک این حقیقت می توانی شبانگاهان، چراغی را در بالای بام و یا درون حیاط بگذاری و ببینی که چقدر از این حشرات به گرد آن جمع می شوند. اگر این پرندگان در پیرامون چراغ نباشند از کجا می آیند؟ اگر کسی بگوید از دشت و صحرا می آیند باید گفت: می شود این راه دور را در ساعتی یا لحظه ای بپیمایند؟ وانگهی از آن منطقه دور چگونه چراغی را در درون خانه ای می بینند و سوی آن می شتابند؟ پس این نشان آن است که حشرات در همه جای آسمان پراکنده اند. این پرندگان شب پره نیز هنگامی که در هوا پرواز می کنند از آنها تغذیه می نمایند.

حال بنگر که چگونه روزی این پرندگان که تنها در شب پرواز می کنند از این حشرات پراکنده در هوا فراهم می آید؟ نیز به (یک راز از اسرار) آفرینش این حشرات پی ببر. حشراتی که چه بسا کسانی بپندارند که زایدند و سودی در آنها نهفته نیست.

آفرینش شب پره (خفاش)

آفرینش خفاش که چیزی میان آفرینش پرندگان و چهارپایان است بسیار شگفت و حیرت آور است. البته آفرینش آن به چهارپایان نزدیکتر است؛ زیرا دو گوش بلند، دندان و کرک دارد، بچه می زاید، بچه شیر می دهد و بول می کند و هنگامی که راه می رود بر چهار دست و پا راه می رود که همه اینها با ویژگیهای پرندگان ناسازگار است.

خفاش از شمار پرندگانی است که در شب پرواز می کنند و از حشرات پراکنده در هوا تغذیه می کنند. برخی پنداشته اند، خفاش غذایی ندارد و از نسیم تغذیه می کند. این از دو روی ناصواب است:

۱- بیرون شدن آلودگی و بول از آن که جز با تغذیه توجیه پذیر نیست.

۲- دندان دارد. اگر خفاش چیزی نمی خورد داشتن دندان به چه معنی است؛ حال آنکه می دانیم در آفرینش، هیچ چیز بی حکمت نیست.

این پرنده برای انسان سودمند است حتی فضله اش را (در کار ساختن دارو و...) به کار می گیرند و از همه چیز مهمتر، آفرینش شگفت (و محیر العقول) آن است که بر قدرت آفرینشگر جل و علا دلالت دارد و اینکه به خاطر هر مصلحتی که داند و خواهد در آنچه که اراده کند تصرف نماید.

حیله ابن تمره در استفاده از خار خسک

و اما درباره پرنده کوچکی که به آن «ابن تُمَّرَه» می گویند: روزی در لابه لای شاخه های درختی لانه کرد. ناگاه دید ماری عظیم بر لانه اش مشرف گشته و دهان را گشوده است. پرنده سخت در تشویش و اضطراب افتاد و در پی چاره

می گشت که ناگاه گیاه «خار خَسَک» را مشاهده کرد و آن را یافت. آن را برداشت و در دهان مار افکند. مار نیز آنقدر به خود پیچید که جان داد.

راستی اگر تو را از این خبر آگاه نمی کردم به ذهن تو و دیگران خطور می کرد که «خار خَسَک» چنین سود و مصلحتی داشته باشد یا از پرنده ای کوچک یا بزرگ چنین حیله و چاره ای برآید؟ از این و بسیاری از اشیای دیگر درس عبرت بگیر و بدان که منافع و فواید بی شماری دارند ولی باید حادثه ای رخ دهد یا خبری از آنها ذکر گردد تا (این سودها) دانسته شود.

زنبور عسل، از ساخت خانه تا ساخت عسل

به زنبور عسل و همکاری گروهی آنها در ساختن عسل بنگر و ببین که چگونه با ذکاوت و مهارت و دقت تمام، این خانه های شش ضلعی را می سازند.

اگر در این کار بدرستی اندیشه کنی هر آینه آن را شگفت، ظریف و لطیف می یابی. آنگاه که به عمل و نتیجه آن نگاه می کنی آن را در میان مردم، عظیم، شریف و نیکو می بینی، ولی وقتی که به فاعل این فعل می نگری آن را حتی جاهل و نادان به خود می یابی چه رسد به دیگران. این امر بخوبی دلیل پر واضحی است که صواب و حکمت (و اتقان و استواری) این کار نه برای زنبور عسل (نادان و بی اندیشه) بلکه از آن کسی است که سرشت و فطرت آن را چنین آفریده و برای سود رسانی به مردم آن را بر این کار «مجبول» نموده است.

ملخ، حیوانی ضعیف و در عین حال قوی!

به ملخ بنگر، براستی چقدر ضعیف و قوی است! هنگامی که به آفرینش آن

بنگری گویی ناتوانترین حیوان است، ولی اگر لشگرهایی از آن به جانب سرزمینی در حرکت افتند، هیچ کس نتواند که آن جا را از دست آنها برهاند. نمی بینی که اگر پادشاهی از پادشاهان زمین تمام لشگر سواره و پیاده نظام خود را بسیج گرداند تا سرزمین خود را از ملخها رهایی دهد، نتواند؟ آیا این نشانه های قدرت خدای جل و علا نیست که ضعیفترین آفریده اش را به جانب قویترین آفریده گسیل دارد و آفریده قوی نتواند در برابرش تاب آورد؟

سیل ملخ

به ملخها بنگر که چگونه چون سیلی خروشان بر زمینی جاری می گردند و کوه و صحرا و شهر و روستا را می پوشانند. این پوشش چنان است که مانع تابش نور عظیم و تابناک خورشید می گردد. اگر دستی عادی (جز دست قدرتمند باری جل و علا) می خواست این لشکر عظیم را سامان دهد و گرد آورد چند سال به طول می کشید؟ این نمونه را در اثبات قدرت بی مانند خدای که کس را یارای آن نرسد به کار گیر و بدان استدلال نما.

آفرینش ماهیها

در آفرینش ماهی و تناسب، حکمت و تدابیر نهفته در آن که مناسب آن است نیک بنگر. در آفرینش (این موجود زنده) دست و پا نهاده نشده؛ زیرا به راه رفتن نیازی ندارد و جایگاهش آب است. نیز برای آن، شش آفریده نشده؛ چونکه در میان آب نفس نمی تواند کشد. در مقابل دست و پا، باله هایی سخت و قوی به آن داده شده است و چنانکه قایقران با پارو زدن به پیش ماهی می رود نیز با

حرکت دادن این باله ها آب را به کنار زند و پیش رود. نیز بدنش با فلسهایی سخت و درهم فرو رفته چون درهم فرو رفتگی اجزای زره های پولادین پوشانیده گشته تا از آفات و آسیبها به کنار ماند.

دیدگان ماهی، کم سو و ضعیف است و آب مانع دید دقیق و درست او می شود؛ در نتیجه، این نقص با اعطای شامه ای قوی، جبران شده است. از فاصله ای بسیار دور غذا و طعمه خود را بو می کند و در پی آن در جستجو می افتد. اگر این (توان در او نهاده) نبود چگونه از آن به جایگاهش آگاه می گشت؟ روزنه هایی در میان دهان ماهی و گوش آن باعث پیوند دهان و گوش آن است. ماهی آب را با دهان می گیرد و از سوراخهای گوش خارج می کند. تا مانند حیوانات دیگر از مزایای نسیم و هوا سود ببرد و در راحتی افتد.

راز کثرت نسل ماهیها

اینک در کثرت نسل ماهی و ویژگیهای آن تأمل و اندیشه کن. اگر می بینی که در درون یک ماهی آنقدر تخم (خاویار) هست که به شماره نیاید، به خاطر آن است که کار بر ماهیخواران که شماره آنها اندک نیست آسان گردد. حتی درندگان جنگلها هم برای شکار ماهی به آب پناه می آورند. در این وقت این حیوانات اگر ماهی را بیابند آن را از آب می ربایند. حال که درندگان خشکی ماهی می خورند، پرندگان ماهی می خورند، مردم ماهی می خورند و حتی ماهیان هم ماهی می خورند حکمت و تدبیر چنان به کار آمد که ماهیها اینگونه در شماره نیایند و فراوان باشند.

گستردگی حکمت آفرینشگر و کوتاهی دانش آفریدگان

هرگاه که خواستی از گستردگی حکمت آفرینشگر و کوتاهی دانش مخلوقان آگاه کردی به ماهیها، حیوانات آبی، صدفها و دیگر آبزیانی که در آبها زندگی می کنند و در شماره نیایند بنگر. و تو از منافع این آفریدگان آگاه نمی گردی مگر اندکی که بر اثر برخی از حوادث رخ می نماید. مثلاً مردم هنگامی به فایده نوعی حلزون پی بردند که رنگ قرمز را شناختند. (داستان این کشف اینگونه بود): هنگامی که سگی در ساحل آب در گردش بود حلزونی را یافت. آن را خورد و خونش دهان او را رنگین کرد. (آنگاه که دهان سگ را دیدند) مردم به زیبایی آن رنگ پی بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده کردند و دیگر مواردی که مردم گاه گاهی بر اثر بروز وقایعی به آنها پی می برند.

مفضل می گوید: چون سخن بدین جا رسید ظهر شد. و مولایمعليه‌السلام برای اقامه نماز از جای برخاست و فرمود: به خواست خدای بلند مرتبه، صبح زود به نزد من آی. به خاطر تعالیم و آموزشهای امامعليه‌السلام سخت شادمان و مسرور گشتم و با سپاس از خدای جل و علا به خاطر آنچه عطایم فرمود راه خود را در پیش گرفتم و از خدمت امامعليه‌السلام مرخص شدم و آن شب را شادمان و مسرور استراحت کردم.

مجلس سوم

روز سوم، بامدادان به خدمت مولایمعليه‌السلام شرفیاب شدم. به من اجازه ورود دادند. داخل شدم و با اجازه نشستم. امامعليه‌السلام فرمود:

سپاس خدایی را که ما را برگزید و کسی را بر ما برنگزید. با علمش ما را برگزید و با حلمش ما را تأیید نمود (و یاریمان کرد) آنکه از ما جدا افتاد در آتش افتد و آنکه در زیر سایه درخت تنومند ما بهره مند گشت به بهشت راه یابد.

ای مفضل! درباره اسرار و حکمتهای آفرینش آدمی، تدابیر نهفته در آن، حالات گوناگون او و آنچه که در این باره مایه درس عبرت است برای تو شرح کردم. آفرینش و حکمتهای حیوانات را نیز برایت باز گفتم... اینک سخن خود را به بیان آسمان، خورشید و ماه و ستارگان، فلک، شب و روز، گرما و سرما، باد، جوهرهای چهارگانه؛ یعنی، خاک، آب، هوا و آتش، باران، سنگهای بزرگ، کوهها، گل و لای، سنگ، نخل، درخت و براهین و درسهای عبرتی که در آنها نهفته شده اختصاص می دهیم.

اسرار رنگ آسمان

در رنگ آسمان و حکمت و صواب تدبیر آن بنگر. این رنگ، مناسبترین و بهترین رنگ برای تقویت نور دیدگان است. حتی پزشکان به کسی که دیدگانش آسیب دیده سفارش می کنند که همواره در رنگ سبز مایل به تیره بنگرد. برخی از طبیبان حاذق به کسی که در بینایی او ضعفی به هم رسیده سفارش می کنند که در ظرف سبزی که آکنده از آب باشد بنگرد.

بنگر که خداوند جل و علا چگونه آسمان را در این رنگ آفرید تا دیدگان را برباید و از دیدن همیشگی آن ضعفی در چشم پدید نیاید؟ پس آنچه را که حکیمان و دانایان با آزمایش و تجربه فراوان به آن رسیده اند، در کار آفرینش وجود دارد تا اهل عبرت درس گیرند و ملحدان بیندیشند.خدای اینان را بکشد از جانب حق به کدام سوی می گریزند ؟ (سوره توبه، آیه ۳۰)

فواید طلوع و غروب خورشید

ای مفضل! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز اندیشه کن. اگر طلوع خورشید نبود کار جهان یکسره درهم می شد و مردم قادر به زندگی و رسیدن به امور خود نبودند. دنیا تاریکستانی به زیان آنان بود و بدون نور زندگی گوارا نبود و از آن لذت نمی بردند. نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این نیازی نیست. ولی در راز غروب خورشید اندیشه کن. اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند. حال آنکه اینان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه برای هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند. نیز (اگر غروبی نبود) حرص آدمیزاد باعث می گشت

که همواره کار کنند و بدن آنان از کار بیفتد. بسیاری از مردم اگر شب فرا نرسد و تاریکی بر اینان حاکم نگردد به خاطر حرص و آز و جمع و ذخیره مال هیچ آرام و قرار نداشتند.

همچنین زمین از تابش همیشگی آفتاب تفتیده می شد و تمام جانداران اعم از گیاه و حیوان از حرارت زیاد نابود می شدند. پس خداوند حکیم چنان تدبیر اندیشیده که زمانی برآید و وقتی دیگر پنهان شود تا مانند چراغی باشد که اهل خانه برای کاری بر می افروزند و برای آرامش خاموش می گردانند. (با این طلوع و غروب) نور و ظلمت که ضد یکدیگرند چنان در اطاعت اند که صلاح و قوام جهان را با هم تأمین می کنند.

حکمت و سود فصلهای چهارگانه سال

آنگاه در بلند و پست بودن خورشید برای برپا گشتن این چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها اندیشه کن. در «زمستان» حرارت (و ثمردهی) به درون درخت باز می گردد از آنها میوه پدید می آید. هوا متراکم می گردد و از این تراکم و فشار هوا ابر و باران به هم می رسد. بدن حیوان سخت و قوی می گردد.

در «بهاران» همان مواد و حرارت (که در درخت و گیاه نهفته بود) حرکت می کند و موادی را که در زمستان ساخته و متولد شده است پیدا می سازد. گیاه می روید و درختان شکوفه می کنند. حیوانات نیز برای تولید نسل و جفتگیری در هیجان می افتند.

در «تابستان» هوا سخت گرم می شود و میوه ها می رسند، مواد زاید بدنها ترشح می کنند. روی زمین می خشکد و برای ساخت و ساز و کار آماده می گردد.

در «پاییز» هوا صاف می شود. بیماریها مرتفع می گردند. بدنها سالم می شوند شب به درازا می کشد و می توان در این فرصت کارهایی کرد. هوا معتدل می شود. نیز مصالح و حکمتهای دیگری هست که ذکر آنها سخن را به درازا می کشاند.

شناخت زمانها و فصول از طریق حرکت خورشید

اینک در حرکت خورشید در برجهای دوازده گانه برای گردش سال و تدابیر نهفته در آن بیندیش. این گشتن خورشید باعث پدیدار شدن فصول «زمستان، تابستان، بهار و پاییز» می گردد. با این گردش خورشید، غلات و میوه ها می رسند (و مصرف می شوند) و به پایان خود می رسند و باید از نو، رشد و نمو کنند. نمی نگری که یک سال به قدر حرکت و سیر خورشید از «حَمَل» تا «حَمَل» است؟ و از هنگام آفرینش جهان هستی تا کنون همین سال و ماه و... وسیله سنجش زمان است و مردم با آن، عمر و گذشت زمان، وقت پرداخت و دریافت دیون و دیگر اجازات و معاملات و امور دیگر را تنظیم و حساب می کنند و با حرکت دورانی خورشید سال کامل می شود و محاسبه زمان درست می گردد.

بنگر که چه تدبیری در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است؟ اگر مشرق و مطلع خورشید در یک جا بود، شعاع و منفعت آن به دیگر جهات نمی رسید؛ زیرا کوهها و دیواره ها باعث پوشش نور آن می شدند. پس تقدیر چنان گشت که در آغاز روز از مشرق طلوع کند و بر هرچه از جانب مغرب با آن رو به رو شود بتابد. آنگاه (نور آن) در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه که در آغاز روز نتابیده بتابد تا هیچ بخشی از زمین از نصیب و فایده نور خورشید محروم

نماند و نیازش بر آورده گردد. راستی اگر خورشید، سال یا بخشی از سال را از فرمان سر بپیچد و نتابد حال مردم چگونه می شود؟ و اصلاً چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمی بینی که چسان برای مردم چنین تدابیر سترگی دیده شده که چاره ای از آنها ندارند و بی آنکه زوال و خستگی پذیرند و در کار خود راه نافرمانی پیش گیرند، به خاطر فایدت بخشیدن به جهان و پایداری آن در کارند و در مسیر خود در حرکتند.

ماه، عامل پدیدار گشتن ماههای قمری

به ماه بنگر. ماه دلیلی واضح و روشن است که مردم از آن برای شناخت ماهها (ی قمری) بهره می جویند و حساب سال بر آن تنظیم نیافته؛ زیرا گردش آن برای پدید آمدن چهار فصل و رشد و رسیدن میوه ها کافی نیست. از این رو ماهها و سالهای قمری با ماهها و سالهای خورشیدی ناهمگون و متفاوت گشت و تقدیر چنان شد که هر ماه قمری بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.

شماری از فواید نور ماه

در تابش مهتاب در تاریکی شب و نیاز به آن اندیشه کن. اگر چه به خاطر آرامش جانداران و کاهش حرارت هوا برای رویندگان به تاریکی نیاز افتاد، اما مصلحت نبود که شبانگاه تاریکی مطلق حاکم باشد و هیچ کاری در آن انجام نپذیرد؛ زیرا گاه مردم نیازمند می گردند که شبانه کار کنند؛ زیرا در روز وقت کم می آید و چه بسا به برخی از کارهایشان نرسند. نیز گاه در روز گرمای هوا از حد افزون می گردد. در شب می شود به کارهای چندی؛ چون: شخم کردن زمین،

مالیدن خشت، چوب بریدن و جز آنها رسید. پس نور ماه برای مردم کمکی است که اگر نیاز افتاد در کارهای خود از آن بهره گیرند. نیز مسافران و شبروان از آن بهره و انس می گیرند.

ماه در برخی از شبها طالع می شود و در شماری از لیالی طلوع نمی کند. با این همه، نور آن به نور خورشید نمی رسد تا مردم در آن جنب و جوش روزانه نیفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزی هلاکشان نسازد. اینکه خدای جل علا چنان تدبیر کرده که ماه گاه پیداست و گاه ناپیدا، گاه بسیار و گاه اندک است و گاه در کسوف، تا این همه دلیلی بر قدرت آفرینشگر والا مرتبه باشد که به خاطر سود جهان و جهانیان این حالات را پدیدار نموده است. شاید اهل عبرت درس عبرت گیرند.

ستارگان و اختلاف حرکت آنها و اینکه برخی جملگی و برخی بتنهایی در حرکت اند

ای مفضل! در ستارگان و اختلاف سیر آنها بنگر. برخی از مدار فلک خود بیرون نمی روند و تنها با شماری از ستارگان در حرکت اند و برخی دیگر هیچ قید و بندی ندارد، مطلق العنانند و در بروج می گردند و راه جدایی را می پیمایند. هر کدام از ستارگان دو سیر و حرکت متفاوت دارند: یکی عام و با فلک به سوی مغرب است و دیگری خود به خود و به جانب مشرق؛ مانند مورچه ای که بر سنگ آسیاب می چرخد در این صورت، سنگ آسیاب به جانب راست می گردد، و مورچه به جانب چپ. مورچه در این حالت دو حرکت مختلف دارد: یکی خود به خود است که به جلو خود متوجه است و دیگری حرکت اجباری است که سنگ آسیاب او را

بر خلاف آنچه می چرخد، از پشت می چرخاند.

از اهل پندار باطل بپرس که آیا این حرکات و هماهنگی (شگفت آور) ستارگان تصادفی، از سر خود، با اهمال، بی هدف و بی آفرینشگر پدید آمده اند؟ اگر چنین بود چرا همه آنها در دایره بسته ای و گروهی حرکت نکردند و یا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حرکت در نیامدند؟ اهمال یک معنی دارد (و آن بی شعوری و ناهماهنگی و بی حکمتی است) پس چگونه دو حرکت دقیق و حساب شده و حکیمانه پدید آورد؟ اینها دلیل آن است که سیر و حرکت هر دو گروه هدفمند، با تدبیر، حکیمانه و با حساب و کتاب و اندازه گیری است نه خود به خود، بی هدف و با اهمال چنانکه فرقه معطله و منکران پنداشته اند.

اگر کسی بپرسد: چرا برخی از ستارگان آنگونه گروهی حرکت می کنند و شماری اینگونه انتقالی حرکت می کنند و تا حدی آزادند؟ پاسخ می دهیم: اگر همه آنها در یک جا حرکت می کردند دیگر نمی شد که از حرکت انتقالی ستارگان و انتقال از برجی به برج دیگر بهره و راهنمایی جست؛ زیرا می توان از انتقال خورشید و دیگر ستارگان به منازلشان به وقایع جهان و آنچه واقع می شود پی برد. نیز اگر همه در انتقال بودند منازلی نداشتند که شناخته شوند؛ زیرا هنگامی می توان به انتقال پی برد که ثوابتی در میان باشد چنانکه یک مسافر که در حرکت است (و از منزلی به منزل دیگر منتقل می شود) با همان منازل راه مسیرش شناخته می شود. پس اگر در یک حال می بود، این نظم و نظام نبود و بهره ها فواید این حرکات از میان می رفت و در این صورت کس تواند که بگوید از آن جهت که ذکر شد در کار آنها اهمالی و تصادف و ناهماهنگی است؟

پس این ناهمگونی حرکات و مصالح و منافعی که در آنها نهفته، خود

بزرگترین رهنما و دلیل هدفمندی، مدبرانه و حکیمانه بودن کار آنهاست.

فواید برخی از ستارگان

در این ستاره ها که چندی از سال را پیدا و چند دیگر را پوشیده اند؛ مانند: ثریا، جوزاء، دو ستاره شعری و سهیل بنگر. اگر جملگی در یک زمان پیدا بودند مردم از هیچ کدام در راهنمایی استفاده نمی کردند و این بهره ای که الان از طلوع ثور و جوزاء و یا هنگام غروب آنها می برند و در کارهای خود از آنها استفاده می کنند، وجود نداشت. پس هر کدام ظهور و غروبی دارند و این پیدایی و نهان بودن آنها همگون نیست تا مردم از هر کدام علی حده سود برند. نیز تدبیر در ظهور و مخفی بودن ثریا و جز آن تنها برای مصلحت است. و اینکه «هفت ستاره» (یا دب اکبر) همیشه پیداست برای مصلحتی دیگر است؛ زیرا این مجموعه به منزله نشانه هایی است که مردم در راههای ناشناخته در دشت و دریا از آن راهنمایی می جویند. هیچ گاه از دیده غایب نمی شوند تا مردم شبانگاهان هرگاه که خواهند و هر جا که روند از آنها استفاده کنند. پس هر دو امر برای نوعی مصالح ویژه است. نیز به وسیله آنها نیازهای دیگری رفع می گردد و اوقات خاص اعمالی؛ چون: زراعت، درختکاری، سفر در دشت و دریا و آنچه که پدید می آید؛ چون، باد، گرما و سرما شناخته می شود.

مردم در تاریکی شب برای گذر از دشتهای مخوف و وحشت زا و امواج هولناک دریا از این ستارگان راهنمایی می جویند.

وانگهی در اینکه در دل آسمان گاه روی می آورند و گاه پشت می کنند، گاه طلوع می کنند و گاه فرو می روند عبرتهای فراوان نهفته است. این اجرام آسمانی با

سرعتی فوق تصور و بیرون از حد در حرکتند.

اگر خورشید و ماه و ستارگان در نزدیک ما حرکت می کردند تا به سرعت سیر آنها پی ببریم آیا برافروختگی و درخشش آنها مانند پی در پی بودن نورهای قوی و رعدهای پیاپی در هوا دیدگان را نمی ربود و بینایی را از چشم نمی گرفت؟ چنانکه اگر گروهی در میان قبه ای احاطه شده باشند و چراغهای پر نوری یکسره پیرامون آنان بچرخد دیدن را از دیدگانشان می رباید، حیران می گردند و بر رو می افتند.

بنگر که چگونه تقدیر چنان شد که سیر و حرکت آنها در دورترین نقاط باشد تا دیدگان را آسیب ندهد و آنها را از کار نیندازد. نیز با بیشترین سرعت و شتاب در حرکتند تا از آن مقداری که باید بگردند و حرکت کنند باز نمانند. نیز اندکی از نورشان به ما می رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود دیده ببیند و اگر ضرورتی پیش آمد بتوان حرکت کرد. چنانچه گاه حادثه ای رخ می دهد و لازم است که انسان در دل شب آرام ننشیند. اگر این حالت تاریکی مطلق باشد از او حرکتی برنمی آید و باید همواره بر جایش بماند.

در لطف و تدبیر و حکمت و کار با اندازه و حساب الهی اندیشه کن. برای تاریکی زمانی نهاد؛ زیرا به تاریکی نیاز است و در میان این تاریکی باز به خاطر نیازهایی که شرح کردیم قدری نور پدید آورد.

خورشید، ماه، ستارگان و بروج، براهین وجود آفرینشگر

در این (منظومه و) فلک با خورشید و ماه و ستارگان و بروجش بنگر که چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان می گردد تا از این حکمت و تدبیر استوار،

شب و روز در پی هم آیند و فصول چهارگانه در زمین پدید بیایند و زمین و جانداران بر روی آن اعم از حیوان و رویندگان (و انسان) آنگونه که شرح و توضیح دادم از فواید و منافع آنها بهره مند گردند.

آیا بر هیچ خردمند و عاقلی پوشیده است که این تقدیر و اندازه گیری و تدبیر دقیق و حکیمانه و استوار، تنها کار یک اندازه گیر، حکیم و مدبر است؟

اگر کسی بگوید چه می شود که تمام این حالات و حرکات، اتفاقی و از روی تصادف باشد؟ باید در پاسخ گفت: چرا همین سخن را درباره چرخی که از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گیاه و درخت می گردد و آنها را آبیاری می کند نمی گوید؟

اگر درباره این دستگاه با حکمت چنین عقیده ای داشته باشد و مردم از او بشنود درباره اش چه می اندیشند و چه می گویند؟ آیا درباره این دولاب و چرخ چوبی که با حکمتی اندک و برای استفاده در قطعه ای از زمین ساخته شده نمی گوید که بی سازنده و تدبیرگر است، ولی درباره این چرخ اعظم که به صلاح و سود تمام زمین و زمینیان است و با حکمت و تدبیر و نظمی محیر العقول پدید آمده قائل به بی تدبیری، بی حکمتی و بی آفرینندگی است؟ اگر این چرخ (عظیم و هماهنگ و شگفت) چونان ابزاری عادی و کوچک از کار بیفتد و نارسایی در آن پدید آید مردم چه چاره ای توانند که بیندیشند؟

اندازه های شب و روز

ای مفضل! در اندازه شب و روز و اینکه به مصلحت مردم چنین تدبیر شده نیک بیندیش. (غالباً) ساعات شب و یا روز به بیش از پانزده ساعت نمی رسد...

براستی اگر طول روز صد یا دویست ساعت بود چه می شد؟ آیا در این صورت، تمام جانداران از انسان تا گیاه و حیوان نابود و بی جان نمی گشتند؟ اینکه حیوان و انسان نابود می گشتند به خاطر آن است که در طول این مدت نه حیوان از چریدن و حرکت دست برمی داشت و نه آدمی از کار و کوشش کنار می گرفت و این کار به هلاکتشان ختم می گشت. و اینکه گیاه و رویندگان خشک می شدند به خاطر آن است که نور مستمر و مداوم خورشید و حرارت یکسره آن آنها را خشک و نابود می کرد و می سوزانید.

شب نیز چنین است: اگر یکسره ادامه داشت و یا از این زمان می گذشت حیوانات از حرکت و تلاش و طلب معاش و روزی باز می ماندند تا از گرسنگی بمیرند. گیاهان نیز حرارت طبیعی خود را از دست می دادند و فاسد و گندیده می شدند. و تو برخی از گیاهان را دیده ای که به دور از خورشیدند و چنین نابود می شوند.

گرما و سرما و فواید آن دو

به این گرما و سرما بنگر که چگونه جهان را نگاه داشته اند. این دو دما با فزونی، کاستی و تعادل باعث شده اند که این فصول و تنوع هوای در سال پدید آید، زیرا مصلحت انسان و تمام هستی در آنهاست.

نیز گویی که سرما و گرما بدنها را دباغی می کنند و باعث پایداری و استحکام آنها می گردند. اگر این گرما و سرما نبود و بدنها را سرد و گرم نمی کردند هر آینه فاسد و نابود می شدند.

بنگر که چگونه یکی از آن دو بتدریج و اندک اندک وارد دیگری می شود

و آن دیگری اندک اندک کم می شود و دیگری آرام آرام افزوده می شود تا اینکه هر کدام در فزونی و کاستی به منتها درجه خود برسند. اگر یکی از آن دو ناگهان وارد دیگری می شد باعث بیماری و زیان اجسام و ابدان می گشت. این امر مانند آن است که یکی از شما ناگهان از حمام داغ و پر حرارت وارد منطقه ای سرد و یخزده گردد. بی تردید این امر باعث زیانی عظیم و بیماری بر جسم او می شود.

پس اگر خدای جل و علا چنین تدبیر فرموده که سرما و گرما بتدریج و اندک اندک وارد گردند به خاطر حفظ صحت و سلامت موجودات است. اگر تدبیر و حکمتی در کار نیست پس چرا ناگهانی وارد نمی شوند بلکه آرام آرام می آیند و می روند تا همه چیز سالم بماند؟

اگر کسی بگوید: این تدریجی بودن ورود و خروج دما به خاطر تدریجی و آرام بودن سیر خورشید و بلندی و کوتاهی فاصله آن با زمین است، باید از او پرسید: چرا حرکت خورشید و زمین و فاصله اندک و یا زیاد آنها اینگونه آفریده شده؟ اگر دلیل تدریجی بودن تابش نور خورشید فاصله مغرب و مشرق دانسته شود باید علت این امر را نیز پرسید. هر چه پاسخ دهد همواره این پرسش نیز مطرح است که چرا چنین است؟ تا به تدبیر و هدفمندی جهان هستی برسیم.

اگر حرارت نبود، میوه های سخت و تلخ، نرم و رسیده نمی شد تا تر و خشک شده اش خورده شود... اگر سرما نبود کشتزار اینگونه جوانه نمی زد و حبوبات، غلات و روزی آدمی را بر نمی آورد و آنقدر به دست نمی آمد که باز در زمین بپاشند و برویانند.

نمی بینی که سرما و گرما با آن همه سود و مصلحت باز بدن را به درد می آورند؟ در این امر برای کسی که بیندیشد درس عبرت نهفته است و دلیلی است