داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 11176
دانلود: 2298

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11176 / دانلود: 2298
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بدر و حنین‌

این اراضی که ما از آن می‌گذشتیم موسوم به «بدر» است که غزوه معروف «بدر» در آن واقع شده، اراضی «حنین» را هم گفتند در همین نزدیکی‌هاست، مقارن غروب رسیدیم به یک راه سرازیر و سنگلاخ و پرپیچ و خم، که تا دو سه ساعت به زحمت و وحشت زیاد از آن می‌گذشتیم، بالأخره ساعت شش از شب گذشته، رسیدیم به منزلگاه و در چادرها استراحت نمودیم.

بئر سعید

یکشنبه چهارم صفر، مطابق «بیست و ششم میزان»، منزلگاه امروز ما موسوم به «بئر سعید» است که دارای آبادی مختصری است، و هوای لطیف و خنکی دارد، اول ظهر از آنجا حرکت کرده راندیم، و به همان نسبت که پیش می‌رفتیم کوهها کوتاهتر می‌شد، و متدرجاً مبدل به تل‌های خاکی گردید. و اول غروب جاده به کلی صاف و مسطح شد، و وارد صحرای شن‌زاری شدیم، و از نصفه‌های شب هوا متدرجاً مرطوبی و حبس، و مسلم گردید که به یَنْبُعْ و سواحل دریا نزدیک شده‌ایم.

یَنْبُع‌

امروز دوشنبه پنجم صفر مطابق «بیست و هفتم میزان»، صبح قبل از آفتاب پیاده شده نماز خواندیم و مجدد سوار شده راندیم، و یکی دو ساعت به ظهر مانده وارد شهر یَنْبُعْ شدیم، این منزل اخیر ما طویل‌ترین منازلی بود که طی کردیم، و مدت بیست و دو سه ساعت تمام، سوار شتر بودیم و چون در «ینبع»، خانه‌ها و منازل کثیف و عفونی است، چادرهای ما را در میدان وسیعی کنار دریا زده بودند، طرف عصر به تماشای شهر رفتیم و آن طورها که از کثافت و عفونت و کثرت مگس آن نقل کرده بودند نمی‌دیدیم، و جمیع مایحتاج مسافرت از اجناس محلی و امتعه خارجه در آن موجود بود، شب هوای لطیف و خنکی داشت و با کمال استراحت خوابیدیم.

کشتی سویسی‌

امروز سه‌شنبه ششم صفر مطابق «بیست و هشتم میزان»، از صبح تا

عصر هوا به غایت گرم و عفن و حبس بود، اگر گاهی نسیمی می‌وزید از دریا به ساحل بود، و مایه ازدیاد رطوبت هوا می‌شد، و تمام اثاثیه و لباس‌ های ما خیس شده بود، و افسوس داشتیم که چرا در شهر منزل نگرفتیم، و از طرف عصر نسیم از ساحل به دریا وزیدن گرفت، و متدرجاً هوا خنک و خشک و آزاد گردید، نزدیک غروب مدتی در لب دریا تماشا می‌کردیم، ماهی‌های بزرگ و کوچک بسیاری در آب بود که در نهایت قشنگی و ظرافت بودند، و سطح بدن آنها به الوان مختلفه مخطط و منقط بود، و به‌علاوه آن قدر حیوانات کوچک با رنگهای گوناگون و اشکال عجیبه و صور غریبه لابلای سنگهای ساحل بود، که انسان از تماشای آنها سیر نمی‌شد، چندین باب قهوه‌خانه هم در ساحل دریا ساخته بودند که منظرگاه خوشی داشت.اوّل شب گفته شد که یک کشتی برای روز شنبه از «سویس» می‌آید، که به «جده» برود، حمله‌دارها رفتند و بلیط خریداری کردند، دو ساعت از شب گذشته تلگرافی از «جده» رسید که «جهاز همایون» حرکت کرد و فردا به «یَنْبُعْ» می‌رسد که حجاج را به جده حمل نماید، حمله‌دارها با کمال عجله بلیطهای کشتی «سویسی» را برده پس دادند، و بلیط «کشتی همایون» گرفتند، «کشتی همایون» همان جهازی است که در شهر «کراچی» ما را جا گذاشت، و به شرحی که ذکر شد حرکت به «جده» کرد و چون بارگیر جهاز مزبور هزار نفر بیش نیست، و عده قافله ما از دو هزار نفر متجاوز بود، مدتی گفتگو و مشاجره بین حجاج و حمله‌دارها درگرفته بود، و بالأخره چون در این مورد اختیار از دست حجاج خارج است و مسافت «ینبع» تا «جده» یک روز بیش نیست، حجاج تماماً حاضر به رفتن با همان جهاز شدند.

جهاز همایون‌

امروز چهارشنبه هفتم صفر مطابق «بیست و نهم میزان»، صبح که از خواب ناراحت برخاستیم، تمام لباس و اثاثیه خود را خیس دیدیم، مثل آن که آن را در آب فرو برده و درآورده‌اند، نزدیک ظهر «جهاز همایون» رسید و در ساحل لنگر انداخت، و فوراً تمام حجاج به جنبش آمده و یک دفعه مشغول جمع‌آوری اسباب و حمل آن به اطاق‌های کشتی شدند، و به واسطه گرمی هوا و تزاحم دو سه هزار نفر جمعیت که می‌خواهند بر یکدیگر سبقت بگیرند، خیلی صدمه به مردم وارد آمد، و همین که قریب نصف حجاج با اثاثیه در قایق‌ها جای‌گیر شدند، یک نفر «هندی» از جهاز به ساحل آمد و گفت زحمت نکشید، امروز کشتی باید محمولات خود را که متعلق به حکومت است پیاده کند، و نوبت سواری شما فردا است، بیچاره مردم مجدداً برگشته در خانه‌ها یا صحرا منزل گرفتند، ما هم برگشته در بالاخانه منزل کردیم، و هرچند امروز صدمه کشیدیم، لکن خنکی و خشکی و تمیزی منزل رفع خستگی کرد، و به خواب راحتی رفتیم.

امروز پنجشنبه هشتم صفر مطابق «سی‌ام میزان»، از سحر حجاج اثاثیه خود را در قایق‌ها جا دادند، و یک ساعت از آفتاب گذشته اجازه سوار شدن از طرف «کاپیتان» داده شد، و تا ظهر مردم مشغول سوار شدن بودند و خیلی صدمه دیدند. یک نفر هم در آب افتاد و غرق شد، و در تمام قسمت‌های کشتی از خن و سطحه و عرشه آنقدر جمعیت جا گرفته و پهلو به پهلوی همدیگر نشسته بودند، که محل عبور و مرور بلکه مجال تنفس نبود، و جای ما در عرشه مقدم کشتی و نسبتاً خوب بود، مقارن ظهر جهاز حرکت کرد و ما به واسطه ارتفاع مکان و عدم ازدحام جمعیت، هوای لطیف و نسیم خنکی داشتیم، و به واسطه صدمات و خستگی از اول

شب استراحت نموده خوابیدیم.

جده‌

امروز جمعه نهم صفر مطابق «اول عقرب»،(۱) از صبح سواحل «جده» نمودار شد، و قریب سه ساعت از آفتاب گذشته کشتی در کنار ساحل رسید و لنگر انداخت. تمام مسافت از «ینبع» تا «جده» را که شتر در خشکی شش‌روزه می‌پیماید، کشتی در دریا مدت بیست ساعت طی کرد، و به مجرد توقف کشتی تمام مسافرین اثاثیه خود را، با طناب در قایق‌ها ریخته، و خود از نردبان پیاده شده به ساحل شتافتند.

ما هم به نوبه خود توسط قایقها از آب‌های کم‌عمق و رنگارنگ، و خطوط پرپیچ و خم که مخصوص ساحل «جده» است عبور کرده، در خشکی پیاده شدیم و چون دو شهر «یَنْبُعْ» و «جده» هر دو متعلق به یک حکومت است، دیگر ما را تفتیش گمرکی نکردند، و فقط از هر نفری پنج قروش بابت کرایه قایق گرفتند، و از خصایص «جده» این است که تمام قایق‌ها متعلق به دولت و یا در کنترات دولت است، و کرایه را مأمورین گمرک از مردم می‌گیرند و قایق‌بانها حق اخذ کرایه ندارند، و مثل قایق‌بانهای سواحل دیگر آزاد نیستند.

باری از گمرک‌ خانه به زودی خارج و در شهر رفتیم، و یک دستگاه بالاخانه بزرگی در طبقه چهارم عمارتی کرایه کردیم به قیمت سه لیره، تا هر موقعی که در «جده» توقف خواهیم نمود، و سایرین منازل خود را روزانه اجاره کردند، اتفاقاً بیست روز در «جده» معطل و به انتظار ورود

___________________________

۱- ۱- هشتمین ماه فلکی مطابق با آبان ماه.

کشتی امرار ایام نمودیم.

بیست روز در جدّه‌

و چون قضایای روزانه نداشتیم من شرح گذران این بیست‌ روزه ایام توقف را، با بعضی مطالب در ضمن چند جمله یادداشت نمودم:

اولًا: روز دوم ورود ما به «جده» «کشتی همایون» مسافر سوار کرده به طرف «بمبئی» حرکت نمود، و ما به خیال آن که بلیط دو سره کشتی نورانی داریم آسوده نشسته بودیم، در حالتی که بعد معلوم شد هر دو کشتی متعلق به یک کمپانی است، و بعضی همان بلیط کشتی نورانی را با بلیط «کشتی همایون» تبدیل کرده سوار شدند و رفتند، و دو روز بعد کشتی موسوم به «کویت» رسید، و بلیط فروخته مستقیماً رفت، و ما چون بلیط دو سره داشتیم و مجبوراً بایستی به «بمبئی» برویم باز هم ماندیم، و جمعاً به قدر یک هزار نفر حجاج باقی ماند، و از آن به بعد چندین کشتی آمد و رفت کرد، لکن جملگی خط سیرشان «اروپا» و «هند» یا بالعکس بود و توقف می‌کردند.

هرچند هوای «جده» نسبت به دو ماه قبل که ما به آن وارد شدیم، خیلی خنک‌ تر و کم‌عفونت ‌تر و شهر کم‌جمعیت‌ تر و ارزاق فراوان‌تر بود، معهذا به واسطه رطوبت هوا و دل‌تنگی، و انتظار رسیدن جهاز برای معاودت به وطن هر ساعتی بر ما یک روز می‌گذشت، و تمام حجاج ملول و غمگین و افسرده بودند و غالباً مبتلا به تب مخصوصی شدند که دو سه روز طول می‌کشید و قطع می‌شد، برای رفع دل‌تنگی و جهت تأنس و تجمع، و به مناسبت ماه صفر اغلب حجاج روضه‌ خوانی‌های خصوصی دو سه روزه در منازل خود برپا، و رفقای راه را دعوت می‌کردند ما هم به نوبه خود ایام اربعین در منزل، مجلس عزای باشکوهی منعقد نمودیم و قسمت‌های دیگر را به گردش بازار یا تماشای ساحل یا زیارت «حضرت حوا» صرف شد.

ثانیاً میوه‌جات و ارزاق که دو ماه قبل کمیاب و گران‌ قیمت بود، این ایام وفور داشت و نسبتاً ارزانتر شده بود، نان‌های لواش خوب و پنیرهای «مکی» اعلی، و گوشت‌ های صحیح و مرغ‌های فراوان، و هندوانه و گرمک و انار و لیمو و پرتقال و بادمجان و به‌های درشت شیرین و سایر چیزها یافت می‌شد، و نیز آب مکینه یعنی آبی که توسط ماشین، مواد تلخ و شور آن را تجزیه و خارج کرده‌اند موجود بود، و هر چیلیک(۱) آن را، که سه چهار من تبریز می‌شد به قیمت پنج قروش می‌فروختند، در حالتی که سابق این ارزاق و میوه‌جات وجود نداشت، و یا کمیاب بود و آب آشامیدنی از همان آب برکه‌ها و یا چاهها بود که بسیار بدمزه و متعفن و آلوده به کثافات بود.

قبر حوّا

ثالثاً قبر «حضرت حوا» که اغلب روزها به زیارت آن می‌رفتیم، در سمت شرقی در خارج شهر واقع است، و دور آن قبرستانی است که از همه طرف محاط و محدود به دیوار می‌باشد، طول خود «قبر حوا» موافق علاماتی که گذاشته شده، و مطابق قدم‌شمار، یکصد و چهل ذرع است، و سه مسجد با بقعه در نقاط سر و ناف و پا ساخته شده، و دور تا دور قبر به طول مزبور و به عرض دوازده ذرع دیوار کوتاهی گذاشته‌اند، که مانع از عبور و مرور به روی قبر باشد، و بر طبق این علاماتی که مشاهده می‌شود

________________________

۱- ۱- از روسی گرفته شده به معنی حلب بزرگ که در آن روغن یا چیز دیگری ریخته می‌شود.

پا به طرف شمال و سر به جانب جنوب است، و به اصطلاح جنازه را رو به مشرق و قبله دفن کرده‌اند، زیرا که «مکه معظمه» درست در سمت مشرق «جده» واقع است، حالا دیگر از صحت اصل دفن «حضرت حوا» در این نقطه، و مطابقت طول مزبور با قامت آن حضرت، و وجود خانه «کعبه» و «مسجدالحرام» در آن زمان، و وجوب مواجهه روی بیت با آن، من به کلی بی‌اطلاع و بی‌خبرم.

رابعاً در ایام توقف «جده» کتاب تاریخ مکه موسوم به «الإعلام بأعلام بیت‌اللَّه الحرام» که در «مکه معظمه» خریدم، و از تمام تغییر و تبدیلات و احداثات که در ابنیه «مسجدالحرام» و آثار مجاوره آن در هر زمان روی داده بحث می‌کند، تحت مطالعه من در آمد و به یک سلسله اطلاعات مفیده برخوردم، که با عدم ضرورت ترجمه تمام آن لازم دانستم یک قسمت بسیار مختصری از آن را ترجمه، و در این اوراق که صورت یک سفرنامه به خود گرفته است یادداشت نمایم.

ترجمه کتاب‌

راجع به «مسجدالحرام»، زمانی که حضرت «ابراهیم خلیل»-عليه‌السلام بنای خانه «کعبه» را نمود، اطراف و حول و حوش آن ابداً معمور و مسکون نبود، متدرجاً اعقاب آن حضرت و بعضی قبائل و عشایر قدیمه آن سرزمین، شروع به مجاورت و سکونت در آنجا نمودند، لکن از نقطه‌نظر حرمت «بیت ‌اللَّه»، خانه‌ها و منازل خود را مجاور و متصل به حرم نمی‌ساختند، و منازل آنها با «کعبه» خیلی فاصله داشت، تا آن که «قصی بن کلاب» که یکی از اجداد «حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » و در زمان خود رئیس قوم و شیخ قبیله و حافظ حرم بود امر نمود، که تمام عشیره و

بستگان آن جناب منازل دوردست را ترک گفته، و در مجاورت حرم خانه‌ها بنا نمایند، برای آن که از امنیت و احترام «کعبه» بهتر استفاده کرده، و از حملات و هجوم دشمنان خود نیکوتر در امان باشند، امر آن جناب به فوریت انجام گرفت و «مکه» عنوان شهریتی پیدا کرد، و روز به روز آبادتر و معمورتر و پرجمعیت‌ تر شد، و عده زائرین «بیت ‌اللَّه» سال به سال زیادتر گردید، و حال به همین منوال بود تا ظهور دین مبین اسلام.

و چون «خلیفه ثانی» در سال هفدهم از هجرت به حج رفت، مشاهده نمود که اطراف «کعبه» چند ذرع که برای مطاف زائرین باقیمانده، تماماً خانه‌های کوچک و کوچه‌های تنگ و پرپیچ و خم است، و مسلمین که عده آنان روز بروز افزوده می‌شود برای اعمال حج و عمره در نهایت سختی و زحمت و مشقت افتاده‌اند، لهذا چند باب خانه از مجاورین خریده، حریم حرم نمود، و جمعی که به فروش رضایت ندادند خانه‌های آنها را عُنْفاً(۱) گرفته منهدم کرد، و قیمت آن را در «کعبه» امانت گذاشت، تا متدرجاً به صاحبانش ایصال گردید، سپس «خلیفه ثالث» در سنه بیست و ششم هجری به همان ملاحظات، چندین باب خانه دیگر را به رضایت یا به عنف خریداری کرده منهدم نمود، و اطراف «کعبه» یک صحن وسیع غیرمنظمی تشکیل شد که از اطراف، آن را به دیوار کوتاهی محصور نمودند.

و «عبدالملک بن مروان» در سنه نود و پنج هجری، بار دیگر بر وسعت صحن مسجد افزود، و دیوارهای آن را مرتفع نمود، و در اطراف آن سرادقات یعنی شبستانها برپا کرد، که ستون‌های آنرا از بلاد بعیده وارد

______________________

۱- ۱- به زور.

کرده بود، و در سنه یکصد و سی از هجرت، «خلیفه عباسی ابوجعفر منصور» خانه‌های زیادی خریداری و منهدم کرد و داخل مسجد نمود، و وسعت مسجد را دو برابر سابقش نمود، و در سنه یکصد و شصت هجری «المهدی» پسر «منصور عباسی» که متصدی امر خلافت شده بود به حج رفت، و بر وسعت مسجد از طرف اعلی و اسفل افزود، و خلیفه مزبور همین که در سنه یکصد و شصت و چهار، بار دیگر به حج رفت مشاهده نمود، که حدود مسجد بسیار غیرمنظم است، و کعبه در وسط مسجد واقع نیست، معماران و مهندسین زبردست را طلبیده، یک نقشه مربع و منظمی تهیه کردند که «کعبه منوره» در وسط حقیقی آن واقع بود، به این هم قناعت نکرده امر کرد مطابق این نقشه، بالای بام‌ها میخ‌کوبی و ریسمان‌کشی نمودند، و خود بالای «کوه ابوقبیس» رفته تماشای وضعیت خارجی نقشه مزبور را نموده، امر کرد تمامی بناهای مسجد و خانه‌هائی که داخل نقشه واقع می‌گردید، و یک قسمتی از «مسعی» را هم شامل بود خراب و منهدم نمودند، و «مسعی» را هم عقب ‌تر بردند، و دور تا دور مسجد سرادقات(۱) و شبستانها و ابواب به شکلی که هنوز باقی است بنا کردند. مؤلف کتاب در این‌جا می‌گوید: با آن‌که تمام موثقین از علماء و مورخین، این قضیه را نوشته‌اند، هیچیک متعرض این نشده‌اند که سعی کردن در «مسعائی» که زمان «پیغمبر» نبوده غیر مکفی، و بالنتیجه موجب بطلان حج خواهد بود. بعد مؤلف مزبور که خود از علما است به وجوهی، اشکال مزبور را رفع می‌کند، که یکی از آنها عدم تغییر تمام «مسعی»، و بقاء قسمت عمده

______________________

۱- ۱- خیمه، سراپرده.

آن می‌باشد و با آن که اموالی که «المهدی» در آن سال صرف مسجد کرد و بنا ناتمام ماند، و سال بعد اموال دیگری از «عراق» فرستاد که به مصرف رسید، باز هم بنای مسجد تمام نشد و خلیفه فوت گردید، و پسرش «الهادی»، همین که به مسند خلافت مستقر شد، در حدود سنه یکصد و هفتاد هجری، نواقص مسجد را تکمیل و بنای آن را به انجام رسانید، و تجملات و ظاهرسازی آن را به طریق بسیار قشنگ و باشکوهی تمام نمود، و در سنه دویست و هفتاد و دو هجری، شبستان جانب غربی مسجد، به واسطه سقوط یک باب خانه مرتفعی به روی آن منهدم شد، و به امر «خلیفه الموفق باللَّه» که ملقب به «الناصر لدین‌اللَّه» نیز بود تعمیر و مرمت گردید، و در سنه دویست و هشتاد هجری «المعتضد باللَّه عباسی»، «دارالندوه» را که از قدیم‌الایام «مجلس شورای اشراف» و «شیوخ قریش» و در جانب شمالی مسجد بود، منهدم و جزو مسجد کرد.

و در سنه هشتصد و دو هجری، حریق عظیمی در «مکه» روی داد، که به مسجد نیز سرایت و یک ثلث آن را منهدم کرد، و به امر «فرج بن برقوق بن قانصوه دوم» پادشاه چرکسی صورت تعمیر گرفت.

راقم گوید: «چراکسه» جمعی از ممالیک ترک «چرکسی» بودند که در دربار سلاطین «ایوبیین مصر» خدمت می‌کردند، و متدرجاً زمام امور مملکتی را به دست گرفتند، تا بالأخره به سلطنت «مصر» و «حجاز» نائل شدند، و مدت سلطنت آنها نزدیک به یکصد و چهل سال از سنه هفتصد و هشتاد و چهار، تا سنه نهصد و بیست و سه طول کشید، و به دست «سلطان سلیم عثمانی» منقرض گردیدند.

و در سنه هشتصد و بیست و شش هجری «ملک‌الأشرف برسبا»، که معروفترین و هشتم پادشاه «چرکسی» است، در ضمن چندین اقدامات خیریه از ساختن «مسجد مطهّر نبوی» در «مدینه»، و ساختن «مسجد خیف»، و تأسیس مدارس و غیره، تعمیرات کلی در «مسجدالحرام» نموده، و سنگ فرش تمام مسجد را تبدیل و عوض کرد، و شرح تعمیرات و خدمات خود را، به روی سنگی در داخل «کعبه منوره» منصوب نمود، که هنوز باقی است.

و در سنه نهصد و نوزده هجری «ملک‌الأشرف قانصوه الغوری» که وی نیز از پادشاهان «چرکسی» است، در ضمن اعمال خیریه از ساختن حصار شهر «جده» و غیره وضوخانه (میضاة) بزرگی در کنار مسجد ساخت، و اقدام به ترخیم «حجر اسماعیل» نمود، یعنی تمام حجر شریف را، با سنگ‌های مرمر قیمتی که هنوز باقی است مفروش و مزین کرد، و در سنه نهصد و هفتاد و نه هجری «سلطان سلیم عثمانی»، پس از حریقی که در «مسجدالحرام» و «مکه» روی داده بود، تعمیرات کلی در مسجد نمود، و سنگ فرش فعلی مطاف از او است، و وضوخانه خیلی عالی با شیرهای آب بنا کرد، و جانب شرقی و جنوبی مسجد را تعمیر و تزیین نمود، به علاوه آب به موضع «تنعیم» رسانید، و چهار باب مدرسه در «مکه» احداث نمود، و پس از فوت «سلطان سلیم» فرزندش «سلطان مراد»، در سنه نهصد و هشتاد و چهار هجری، بناهای پدر را که ناقص مانده تکمیل، و دو طرف غربی و شمالی مسجد را نیز ساختمان و تعمیر کرد، و اسم این دو پادشاه در تمام نقاط مسجد و ابواب و مناره‌ها ثبت گردیده است، و در ضمن چندین ماده تاریخ که برای ختم تعمیرات مسجدالحرام یافتند، این عبارت «عمر سلطان مرادالحرم»، که یک مصراع از اشعاری است، اصح و انسب واقع گردید.

کعبه منوره‌

دوم راجع به «کعبه منوره»- زادهااللَّه شرفاً-، پس از حذف و اسقاط اقوال و اخباری که راجع به انهدام بنای «حضرت خلیل» چندین بار، و تجدید ساختمان «کعبه» چندین دفعه، به دست «عمالقه» یا «جرهم» یا «قصی بن کلاب» یا «قریش» ذکر شده، قدر جامع و مسلم آن است که هرگونه تغییری که در بنای «کعبه» داده شده باشد، محققاً به روی اساس و بنای اولیه «حضرت خلیل» بوده است، زیرا که خلاف آن را احدی ذکر نکرده، و آنچه بعد از ظهور اسلام به آن مطلعم، آن است که «عبداللَّه بن زبیر»، پس از استیلای بر «مکه» در سنه شصت و چهار از هجرت، «کعبه معظمه» را به کلی منهدم کرده، مجدداً به روی همان اساس سابق بنا نمود، و نه ذرع بر طول آن از جانب شمال افزود یعنی «حجر اسماعیل» را که مدفن آن حضرت همان‌جا است، جزء کعبه نمود و کف خانه را مساوی زمین قرار داد، و دو درب در جانب شرقی و غربی دائر نمود، که از یکی داخل و از دیگری خارج می‌شدند، و «عبداللَّه بن زبیر» که مادرش «اسماء ذات‌النطاقین» دختر «ابی‌بکر»، و بنابراین خواهرزاده «عایشه» بود، این عملیات را به استناد یک حدیث نبوی، که به چند طریق از «عایشه» روایت شده نموده است و حدیث مزبور این است:

«لو لا إنَّ قومک حدیثو عهد بالشرک لهدمت الکعبة فألزقتها بالأرض، ولجعلت لها باباً شرقیاً وباباً غربیاً، وزدت فیها ستّة أذرع من الحجر، فإنّ قریشاً استقصرتها، حین بنت الکعبة فإنْ بدا لقومک من بعدی أن یبنوه فهلمّی لأُریک ما ترکوا منه، فأراها نحواً من سبعة أذرع»

نویسنده گوید: اختلاف شش ذرع و هفت ذرع و نه ذرع گویا ناشی از مشابهت لفظی سته و سبعه و تسعه باشد، که نیز موجب اختلاف اعداد در روایات دیگر، و تواریخ هم گردیده است.

و در سنه هفتاد و چهار هجری «حجاج بن یوسف ثقفی» به امر خلیفه اموی «عبدالملک بن مروان» زیادتی «عبداللَّه بن زبیر» را خراب کرد و «حجر اسماعیل» را به حال اول از «کعبه» خارج نمود، و نیز درب غربی «کعبه» را مسدود و کف خانه را به قدر یک ذرع و نیم از زمین مرتفع کرد چنانچه هنوز به آن حال باقی است.

قرامطه‌

سوم: راجع به «حجرالأسود»- برای اطلاع از تغییری که در «حجرالأسود» داده شده، احوال «قرامطه» با نهایت اختصار در ضمن چند سطر ترجمه و نوشته می‌شود:

«قرامطه» قومی بودند که در اواخر قرن سیم، و اوائل قرن چهارم از هجرت ظهور کردند، و مؤسس سلسله آنها شخصی بود خوزستانی موسوم به «کرمیته»، که به سبب تحریف و تعریب «قرمط» شده است.

اساس معتقدات آنها، امامت و مهدویت «محمد بن عبداللَّه بن محمّد ابن اسماعیل بن جعفر الصادق» بوده، و متدرجاً به حدود «بحرین» و «بصره» و «کوفه» و «یمن» و «حجاز» و «شام» استیلا و حکمرانی یافتند، و کراراً با «خلفای عباسی» جنگیده غلبه می‌کردند، و از قتل و نهب(۱) قوافل و حجاج بیت ‌اللَّه کوتاهی نمی‌نمودند، تا آن‌که در سنه ۳۱۷ هجری،

________________________

۱- ۱- غارت.

«ابوطاهر قرمطی» در روز «ترویه»(۱) با قشون جرار(۲) فراوانی بغتة(۳) به «مکه» وارد شده و به محض ورود، شمشیر در میان طائفین و مصلین و محرمین و اهالی «مکه» گذارده، مشغول قتل عام شدند و متجاوز از سی هزار نفوس را در «مسجدالحرام» و کوچه‌ها و خانه‌های «مکه» گردن زدند، و سرهای کشتگان را در «زمزم» و چاه‌های برکه‌های «مکه» ریختند، و تمامی اموال و مکنت مردم را غارت نمودند، و تمام اثاثیه و خزانه حرم را نیز بین خود تقسیم کردند، و در روز چهاردهم «ابوطاهر» امر نمود که سنگ «مقام» را که در آن جای پای «حضرت خلیل» بوده است از جا بکنند، و چون یکی از خدام حرم آن را قبلًا برده بود و مخفی کرده بود، امر کرد «حجرالأسود» را از جای درآورده، حمل به «هجر» که از نواحی «بصره» است نمودند، و در «مسجد ضرار» منصوب نمودند. «ابوطاهر» پس از یازده روز توقف در «مکه»، به «هجر» رفت و آن را موسوم به «دارالهجره» نمود، و در نظر داشت که زیارتگاه خلق را به آنجا انتقال دهد، و چند بار خلفاء و اعیان زمان، مبالغ گزاف طلا برای او فرستادند که سنگ را به محل خود عودت دهد، قبول ننمود! تا آن که به امر «خلیفه فاطمی مصر»، یا به جهات دیگر که مختلف ذکر شده است، در سنه ۳۳۹ هجری در روز «عید اضحی»، «سنبر بن الحسین قرمطی»، سنگ را به «مکه» آورده به جای اولش نصب نمود و می‌گفت: «قد اخذناه بقدرة اللَّه، وأعدناه بمشیّته، وقد أخذناه بأمرٍ، ورددناهُ بأمر» و پس از مدت بیست و دو سال که سنگ به جای اولش اعاده شد، آن را شکسته و در حلقه پیچیده

_______________________

۱- ۱- روز هشتم ذی‌حجّه.

۲- ۲- بی‌باک.

۳- ۳- ناگهانی.

یافتند، سپس حجاج حرم چند سال آن را در «کعبه منوّره» مخفی کرده، بالأخره توسط زرگرهای بامهارت آن را در یک حلقه بزرگی از نقره گذاشتند، به قسمی که قطعات آن از جدا شدن و تفرق محفوظ گردید، و در محل اولش به طور استحکام منصوب شد، به همان حالتی که تا امروز باقی است.

قنات زبیده‌

چهارم: راجع به قنات زبیده.

چون آب آشامیدنی در «مکه» منحصر بود به آب بارانی که در گودال‌ها جمع می‌شد، و غالباً کثیف و متعفن بود و آن هم کفاف از تمام مردم، خاصه در موسم حج نمی‌نمود، و از این جهت «حجاج بیت ‌اللَّه» در نهایت شدت و زحمت و سختی بودند، و بسا اوقات که دسته دسته مردم از عطش هلاک می‌شدند.

«زبیده» دختر «ابوجعفر منصور» زوجه «هارون‌الرشید»، در حدود سنه ۱۸۰ هجری، مهندسین و مُغنّیان ماهر به «مکه» فرستاد، که به هر وسیله و به هر قیمتی که هست از اطراف، آب شیرین و گوارائی به «مکه» برسانند، و مأمورین مزبور پس از طراحی و دقت کامل، اراضی «حنین» را که در طریق «طایف» واقع، و غزوه معروفه «حنین» بدان منسوب است تحت نظر گرفته، و آب آن را که صرف مزارع و باغاتی چند می‌شد، توسط مجراهای تحت‌الجبالی به «مکه معظمه» رسانیدند، و در طرفین این قنات هر کجا گودالی دیدند که قابلیت جمع آب باران دارد، چاهی کنده و به قنات اتصال دادند که آب باران نیز کمکی به آب «حنین» بنماید.

سپس به واسطه عدم کفایت «عین حنین»(۱) و ضرورت ایصال(۲) آب ۲ به عرفات، کوهستان ییلاقی دیگری را در نظر گرفتند، که آب خوشگوار آن را به «عرفات» برسانند، و کوهستان مزبور عبارت از «جبل نعمان» بود که موضوع تشبیب(۳) و تغزلات(۴) عشاق و شعرای عرب بوده است، و آب «جبل نعمان» را نیز که به مصرف سقایت مزارع و باغات می‌رسیده، به همان دستور مسطور، از مجاری تحت‌الجبالی به «عرفات» رسانید، و این آب از «عرفات» گذشته، می‌رسد به «مشعرالحرام» در دامنه «جبل‌الرحمة»، بعد می‌رود به «مزدلفه» و از آنجا دور زده در پشت کوه «منی» می‌ریزد در چاهی که موسوم به «بئر زبیده» است، و امروز «عین حنین» و «عین نعمان»، هر دو به «قنات زبیده» تعبیر می‌شود، که معادل یک ملیون و هفتصد و پنجاه هزار مثقال طلا صرف احداث آن شده است، و چنانچه طلا را مثقالی سه تومان قیمت بگذاریم، این مبلغ متجاوز از ده کرور تومان پول امروزه ایران ما می‌شود، و هرچند صرف چنین مبلغ هنگفتی جهت احداث دو رشته قنات به نظر، مایه تعجب و بهت‌آور می‌باشد، لکن کسی که گردش مجرای مزبور را در زیر کوههای سخت دیده باشد، و فکری در چگونگی ثقب و حفر آن، با فقدان اسباب و آلات در آن زمان نموده باشد، ابداً تعجبی نخواهد داشت.

عجیب ‌تر آن است که مباشرین و متصدیان، چون صورت مخارج و مصارف قنات مزبور را در «بغداد» به خدمت «زبیده» رسانیدند، به‌دون

_________________________

۱- ۱- چشمه حنین.

۲- ۲- رساندن.

۳- ۳- یاد جوانی کردن، آوردن ابیاتی از عشق و جوانی یا وصف طبیعت در اوّل قصیده.

۴- ۴- اشعار عاشقانه.

هیچ‌گونه رسیدگی و دقتی گفت «ترکنا الحساب لیوم الحساب؛ فمن بقی عنده شی‌ء من بقیة المال فهو له، ومن بقی له شی‌ء عندنا أعطیناه».

و چون غبار و خاک همیشه در «قنات زبیده» می‌ریزد و موجب سد آب می‌شود، همیشه باید آن را پاک و به اصطلاح لایروبی کرده، و در ازمنه مختلفه چندین نفر از «خلفای عباسی» و «سلاطین چرکسی» و «عثمانی»، خصوصاً زوجات و صبایای آنها، اقدام به بنّائی و تعمیر «قنات زبیده» نموده‌اند، و نظر به فقدان این گونه وسائل در این زمان، امسال در «مکه معظمه»، انجمن مخصوصی تأسیس شده بود که بوسیله جمع کردن اعانه از اهالی و زائرین، اقدام به لایروبی قنات مزبور بکنند.

این بود مطالبی که جسته جسته، در ابواب طولانی کتاب «الاعلام باعلام بیت‌اللَّه الحرام» تحت نظر من آمد، و با صرف‌نظر از قسمت‌های غیر مهم آن ترجمه، و در این اوراق برای یادداشت درج نمودیم، و این بود حالت امروزه «قنات زبیده» که بدان اشاره شد.

وضعیّت مسجدالحرام و کعبه‌

اما در خصوص وضعیت حاضره «مسجدالحرام» و «کعبه منوره» چون مؤلف کتاب مزبور، خود معاصر با «سلطان مراد عثمانی» بوده است، و از سنه ۹۸۴ به بعد، اطلاعاتی اظهار نکرده رجوع به کتاب «خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام» نمودم، که نیز در «مکه معظمه» ابتیاع شد، و تاریخ «مکه» را به سال ۱۳۰۴ هجری، در زمان شرافت «شریف عون» و سلطنت «سلطان عبدالحمید» ختم کرده، و مکشوف گردید که در خلال این سیصدساله اخیره، تغییراتی کلی در وضعیت و بنای «مسجدالحرام» و «کعبه» داده نشده، و فقط جزئی تعمیرات و مرمت‌هائی در آن صورت

گرفته، موافق آنچه امسال مشاهده نمودیم.

از سنه ۱۳۰۴ تا این زمان، که قریب سی و پنج شش سال می‌شود، نه تغییرات اساسی و نه تعمیرات مهمی در مسجد به عمل نیامده، بنابراین باید گفت «کعبه» امروزه با همان بنای «عبداللَّه بن زبیر» است، که قسمت شمالی آن را «حجاج بن یوسف» منهدم، و پس از اخراج و تجزیه «حجر اسماعیل» بنا نموده، و وضعیت حاضره «مسجدالحرام» همان وضع و اساس است که «المهدی خلیفه عباسی»، شالوده آنرا ریخته و بنا نموده، و فرزندش «الهادی» آن بنا را به اتمام رسانیده، و «سلطان سلیم» و «سلطان مراد عثمانی»، خرابی‌های همان بنا را که از حریق حاصل شده بود تجدید و تعمیر نموده‌اند.

کشتی شجاع‌

چهارشنبه بیست و هشتم صفر مطابق «هیجدهم عقرب»، پس از بیست روز معطلی و توقف در «جده» به شرحی که گذشت، بالأخره دیروز کشتی موسوم به شجاع، وارد ساحل گردید، و چون متعلق به همان کمپانی «حجاز نورانی» بود، بلیطهای ما را برده تبدیل کردند و بلیط «کشتی شجاع» گرفتند، و امروز از اول آفتاب حجاج شروع به گذشتن از گمرک‌خانه و سوار شدن به قایق‌ها، و جای گرفتن در کشتی نمودند، و هرچند مأمورین گمرک خیلی مزاحمت جهت جلوگیری از حمل مسکوکات طلا می‌کردند، چون ما در عقب همگی و آخر کار حرکت کردیم، بدون هیچ صدمه و زحمتی از گمرک‌ خانه گذشته، و توسط قایق‌ها به کشتی سوار شدیم، و برای سه ساعت به غروب مانده، کشتی صداهای مهیبی بلند کرده به حرکت افتاد، و متدرجاً آثار و علائم شهر «جده» از نظردور و ناپدید شد.

موافق آنچه صاحب کتاب الاعلام باعلام بیت ‌اللَّه الحرام نوشته، بندر شهر «مکه» در قدیم‌الایام قصبه‌ای بوده است موسوم به «شعبیه»، و در سنه بیست و شش هجری «خلیفه ثالث» که به زیارت بیت ‌اللَّه رفت، بندر مزبور را انتقال به محل دفن «حضرت حوا» نمود، که متدرجاً آباد و معتبر و موسوم به «جده» گردید و بندر سابق متروک و منهدم شد.

عزاداری در کشتی‌

پنجشنبه بیست و نهم صفر مطابق «نوزدهم عقرب»، چون جای ما را در خن گرفته بودند، و شب گذشته ناراحت بودیم، امروز کاپیتان را ملاقات کرده، جای بسیار خوبی در قسمت مقدم کشتی برای ما تهیه کرد، و از هر نفری قرار شد پانزده روپیه به عنوان تعارف بگیرد، این محل که در مواقع فوق‌العاده مخصوصی و مرضی(۱) است، به شکل یک سالن و تالار مسقفی است، که از دو طرف دارای دربهای زیادی است که به دریا نگاه می‌کنند، و بسیار ظریف و قشنگ ساخته شده است، و به واسطه درهای فوق‌العاده، هوای خیلی لطیف و متجدد و خنکی دارد.

امروز و امشب به مناسبت لیله جمعه، و به مناسبت دیروز که روز شهادت «حضرت مجتبی» و رحلت «حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » بود، و ما مجال عزاداری نکردیم، مجلس عزای باشکوهی تشکیل نموده، و از رفقای حجاج هم دعوت کردیم، و عزاداری خوبی به عمل آمد و جناب «حاج شیخ عباسعلی خراسانی» ما را مستفیض نمودند.

________________________

۱- ۱- مورد رضایت است.

قریه قمران‌

امروز جمعه غره ربیع‌الاول مطابق «بیستم عقرب»، صبح رسیدیم به قریه «قمران» که معمولًا محل قرنطین است، و کشتی توقف کرد و یک نفر «دکتر انگلیسی» به بالا آمد، و مسافرین را معاینه نمود، و چون آثار ناخوشی ملاحظه نکرد اجازه حرکت داد، ضمناً طراده‌چی‌ها، و قایق‌چی‌های قمرانی، مقدار کثیری ماهی و گوسفند به پای کشتی آورده به مسافرین فروختند.

لفظ «قرنطین»، محرف و معرب «کارنتین» است، که به فرانسه به معنی چهل وچله است، و چون مدت توقیف مسافرین، برای جلوگیری از سرایت امراض عمومی، در قدیم چهل روز بوده است، این عمل را کارانتین نامیده‌اند که به سبب تعریب قرنطین شده است.

باری پس از دو ساعت توقف در ساحل «قمران» کشتی به حرکت افتاد، و از «باب اسکندر» خارج شده وارد «خلیج عدن» گردید، و چون خلیج مزبور متصل به «اقیانوس هند» است، مقدمات تلاطم و انقلاب دریا شروع شد و موجب سرگیجه و انقلاب حال مسافرین گردید.