داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 11251
دانلود: 2328

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11251 / دانلود: 2328
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حر بن یزید ریاحی‌

روز شنبه به زیارت «حر بن یزید ریاحی» مشرف شدیم، هوای «کربلا» این ایام خیلی گرم است، وسط روز هیچ نمی‌شود حرکت کرد، میوه‌جات از قبیل آلو و طالبی و خیار و هندوانه و انگور موجود است، نان و گوشت هم فراوان است، ولیکن عموماً نرخ‌ها گران‌تر از «طهران» است، این چند روز همه جا صحبت سنوات جنگ، و ایام محاربه «عثمانی‌ها» و «انگلیس‌ها»، و کیفیت غلبه «انگلیس‌ها» و قتل و غارتها و خرابی هائی که شده است می‌کنند، آقای «آقا میر عباس»، «بی‌بی شهربانوئی»، و «آقا سیدماشاءاللَّه» پسرش، و همچنین آقای «حاج شیخ عبداللَّه اندرمانی» ملاقات شدند.

ابن فهد حلی‌

یکشنبه بیست و پنجم رمضان مطابق «بیست و سوم جوزا»، روز گذشته برای تشرف به «نجف»، عربانه تجارتی کرایه کردیم از قرار هر نفری دوسره چهارده روپیه، ساعت هفت از شب اثاثیه لازمه را حمال‌ها بردند شهر نو، بعد از طلیعه فجر، نماز صبح را در مزار «ابن فهد حلی» خوانده و بعد سوار شدیم، «حاج حسن سورچی» ابتدا قدری عربانه را برد بعد راه را گم کرد، پس از یک نیم ساعتی به راه افتاد، چای در سه‌فرسخی «کربلا» در قهوه‌خانه «خان نخیله» خوردیم، مجدداً سوار شده چهار فرسخ دیگر رفتیم تا «خان شور» که اعراب، آن را «خان حمار» می‌گویند، نهار در این‌جا در بالاخانه صرف شد، چون عربانه ما تجارتی بود و اسب عوض نمی‌کرد، امشب را اینجا ماندیم.

طرف عصر و غروب هوا خیلی گرم شد در نهر آبی که از «فرات» منشعب است و به فاصله یک میدان از این‌جا می‌گذرد آب تنی کردیم شب پس از ادای فریضه و صرف شام راحت کردیم اما داد و فریاد و آوازخوانی‌های اعراب اوباش در خیابان، دو سه ساعت مانع از خواب بود.

نجف اشرف‌

دوشنبه بیست و ششم رمضان مطابق «بیست و چهارم جوزا»، صبح اول طلیعه فجر، پس از ادای فریضه سوار شده حرکت کردیم، باز بواسطه نابلدی عربانه‌چی مدتی از خارج می‌رفتیم، بعضی جاها عربانه به توده رمل رسیده عبور نمی‌کرد، بعضی جاها خوف سقوط داشتیم، به زحمت زیاد دوباره به جاده افتادیم، در «خان مصلّی» که سه فرسخ تا «خان شور» فاصله دارد چای صرف کردیم، این‌جا یک باب کاروانسرای قشنگی است که گفتند از بناهای مرحوم «حاج میرزا حسن شیرازی»- اعلی‌اللَّه مقامه- است، چند باب خانه کوچکی نیز موجود است، یک بقعه خشت و گلی در کوچه بود، بالای درب‌اش نوشته بود «هذا مولد المهدی صاحب الزمانعليه‌السلام » ماخذ این نسبت را ندانستم.

بعد از دو ساعتی که مال‌ها را خوراک دادند مجدداً سوار شده حرکت کردیم، باز عربانه‌چی، عربانه را از خارج جاده می‌برد، گاهی گیر می‌کرد باید پیاده شویم، گاهی داخل گودال می‌شد، وحشت سرنگون شدن داشتیم، به شوخی و جدی خیلی ملامتش کردیم، و به او بد گفتیم زیرا که او هم علاوه بر نابلدی، آدم خیلی بدخلق و شروری بود، با این حالت و با اشتداد فوق‌العاده گرما، تقریباً یک ساعت از ظهر گذشته وارد «نجف اشرف» شدیم، ورودمان در خانه «آقا شیخ هادی» معروف به «شمسه» بود که از خدام و مردی موقر و متین است.

پس از صرف نهار و چای، طرف عصر به حمام رفته و غسل کرده، به زیارت باسعادت «حضرت امیرمؤمنان و مولای متقیان» تشرف حاصل نمودیم، و من سلامتی خود و خانواده‌ام را در این مسافرت، از آن بزرگوار خواسته به ذیل دامان عنایتش متوسل شدم، بعد از مراجعت از حرم مطهر صرف شام شد.

رفتیم بالای پشت بام خیلی بلندی بخوابیم، اما تا ساعت پنج و شش از شب خواب ممکن نشد، زیرا که بنا بر مشهور «ابن ملجم ملعون» درشب بیست و هفتم به درکات جهنم واصل شده، و امشب اهالی «نجف» در کوچه‌ها و بازارها و خانه‌ها و همه‌جا، فریادها و صداهای مسرت و خوشحالی بلند کرده‌اند، و از گوشه و کنار صدای ساز و رقص و آواز نیز شنیده می‌شد.

امروز سه شنبه بیست و هفتم رمضان مطابق «بیست و پنجم جوزا»، پس از تشرف به حرم مطهر، فرستادیم «حاج حسن عربانه‌چی» آمد که معامله با او را فسخ کرده، نوشته‌ای را که به او سپرده بودیم پس بگیریم، راضی نشد و رفت. طرف عصر با واگون به «کوفه» رفتیم، چون دیر به آنجا رسیدیم موقع نبود که به «مسجد کوفه» برویم شب را در خانه‌ای که متعلق به «حاج ابوالحسن تاجر بغدادی» و در کنار شط واقع است بسر بردیم.

مسجد کوفه‌

امروز چهارشنبه بیست و هشتم رمضان مطابق «بیست و ششم جوزا»، از صبح تا ظهر مشغول اعمال در «مسجد کوفه، و مسجد سهله» و زیارت «حضرت مسلم بن عقیل» و «هانی» بودیم تمام خویشان و دوستان را به دعای خیر یاد کردیم، نهار به «کوفه» مراجعت کرده و در مسجد «یونس نبی» صرف نمودیم، طرف عصر از شدت گرما در شریعه، آب ‌تنی کرده، و برای دو ساعت به غروب، با واگون به «نجف اشرف» مراجعت نمودیم.

خط آهن بین «کوفه» و «نجف» از سایر خطها ممتاز است، زیرا که یک گودی مستطیلی در وسط خط هست، که چرخ‌های واگون میان آن قرار گرفته و می‌گردد و این خلاف سایر خطوطی است که دیده‌ایم، عیب‌اش این است که همیشه به واسطه ریزش سنگ و ریگ و شن درمیان گودی خط، باید عمله‌جات مراقب آن باشند و آن را پاک کنند.

امروز پنجشنبه بیست و نهم رمضان مطابق بیست و هفتم جوزا، پس از مراجعت از حرم مطهر، دو مرتبه فرستادیم «حاج حسن عربانه‌چی» را آوردند که فسخ معامله کنیم، به قال و قیل و بدزبانی برگزار کرد، ناچار رفتیم به حاکم شهر که یک نفر ایرانی و منصوب از طرف «دولت انگلیس» است شکایت کردیم، فرستاد «حاج حسن» را حاضر کردند باز بنای داد و فریاد را گذاشت، حاکم نوشته ما را از او گرفت و پاره کرد و تا میزان نصف کرایه را جهت آمدن فقط به او دادیم.

طرف عصر رفتیم به اداره کمپانی، و بلیط عربانه جهت مراجعت به «کربلا» از قرار نفری هفت روپیه و نیم گرفتیم، و بنای حرکت به روز یکشنبه سوّم شوّال شد، از همان محل اداره که بیرون دروازه است به طرف «وادی‌السلام» رفته، فاتحه جهت اهل قبور خوانده «حضرت هود و صالح» را زیارت کردیم، و قدم‌زنان از بیرون حصار شهر گردش کرده رسیدیم به محل معروف به «چری» که می‌گویند سابقاً دریاچه بوده و هلال شوال را آنجا رؤیت کرده به شهر مراجعت نمودیم و بعد از تشرف به حرم به خانه برگشته شام خوردیم و خوابیدیم.

عید فطر در نجف‌

جمعه غره شوّال‌المکرّم مطابق بیست و هشتم جوزا، امروز آقای «سید محمّدتقی حضرت عبدالعظیمی» مجاور «نجف»، که از جمله زهاد و عباد و اوتاد به شمار است، و تازه از ورود من باخبر شده به دیدن آمدند، وجه امانتی را که آقای والد- روحی فداه- برای ایشان داده بودند رد کردم، کاغذی هم به توسط ایشان برای من آمده بود دریافت کردم و موجب خوشوقتی گردید، شب دعوت کردند معذرت خواسته، وعده مراجعت از «مکه» دادم.

آقای «سید عزیزاللَّه طهرانی» مجاور نجف، پسر عموی آقا «سید ابوطالب ماهوتچی» هم‌سفر ما نیز چند دفعه دیدن کردند، امروز معلوم شد که ایشان هم عازم «مکه معظمه» شده‌اند، و قصد همراهی با ما را دارند، چون اهل علم و سید جلیلی است با مسرت قبول کردیم، لکن قرار شد برای تمشیت منزل خود، چند روز بعد از ما حرکت کرده، در «کربلا» یا «کاظمین» به ما برسند.

برخلاف معمول ایران، در «نجف» روز فطر را عید می‌گیرند، یعنی دکاکین بسته است، مردم با لباس‌های نو و دست‌های حنابسته، دسته دسته به دیدن هم دیگر می‌روند و شیرینی صرف می‌کنند، اطفال هم با جامه‌های رنگارنگ در کوچه‌ها جولان می‌دهند و تفاخر می‌کنند، و غالباً در سر گذرها و میدان‌ها اسباب بازی فراهم است. امروز صبح و عصر و شب هم موفق به زیارت بودیم.

وادی‌السلام‌

امروز شنبه دوم شوال مطابق «بیست و نهم جوزا»، به بازدید آقای آقا «سید محمّدتقی» رفتیم، یک جلد «زادالمعاد» چون نداشتم به رسم تعارف و یادگار به من دادند، کار دیگری نداشتیم جز زیارت که خداوند نصیب جمیع اقربا و دوستان بفرماید.

این چند روز در «نجف» هوا خیلی گرم بود و «بادهای سام» می‌وزید، میان روز در صحن و کوچه‌ها کمتر عبور و مرور می‌شد، سه ساعت از آفتاب گذشته، ما می‌رفتیم در سرداب می‌افتادیم، تا یکی دو ساعت به غروب در صحن خانه هم رفت و آمد زحمت داشت، حال که «برج جوزا» است و در «نجف» ایم این‌طور است، نمی‌دانیم برج «سرطان» و «اسد» در «مکه» اگر رسیده باشیم چه خواهیم کرد!؟

صاحب خانه ما آقا «شیخ هادی شمسه»، همان‌طور که اول ملاقات از قیافه‌اش هویدا بود، شخص متین و محترمی است، این چند روزه کمال انسانیت و مهربانی را، با ما به جا آورد.

قدری از برنج‌های اعلای «نجف» جهت زاد و راحله سفر دریا خریده به توسط مکاری به «کاظمین» فرستادیم، مدت اقامت در «نجف» همه‌روزه صبح اول آفتاب، من به «وادی‌السلام» رفته و یک جزو قرآن قرائت، و ثواب آن را تقدیم روح مرحوم «میرزا سید علی متولی‌باشی» و سایر اقوام که آن‌جا مدفون‌اند می‌نمودم.

امروز یکشنبه سوم شوّال مطابق «سی‌ام جوزا»، صبح زیارت وداع کردیم، پنج ساعت به غروب مانده در نهایت شدت گرما از خانه بیرون آمده، رفتیم به اداره کمپانی عربانه که بیرون دروازه است، آقا «سید عزیزاللَّه» هم به مشایعت آمده بودند. برای سه ساعت به غروب مانده حرکت کردیم، هوا به قدری گرم بود، و بادهای موسمی چنان می‌وزید که خوف هلاکت بود، و با آنکه سر و صورت خود را پیچیده بودیم، باز دست و صورتمان پوست انداخت.

برای‌یک ساعت‌ازشب ‌گذشته رسیدیم به «خان مصلی» که تا «نجف» سه فرسخ است، هنوز هم گرمای هوا تخفیف پیدا نکرده بود، این‌جا اسب عوض کردند، مجدداً سوار شده حرکت کردیم. در «خان شور» و «خان نخیله» هم اسب عوض کردند، بدون معطلی می‌رفتیم و مقارن طلوع فجر یعنی ساعت هشت از شب گذشته، رسیدیم به کربلای معلّی.

کربلای معلّی‌

امروز دوشنبه چهارم شوال مطابق «سی و یکم جوزا»، نماز صبح را در خانه رسیده بودیم، و پس از صرف چای حمام رفته غسل کردیم و به زیارت حرمین شریفین موفق شدیم، در موقع حرکت ما از «طهران» بنا بود یک نفر نوکر همراه برداریم و ببریم و «حاج ابوالحسن» نامی که مردی پیر و مجرب و چند سفر به «مکه» رفته بود، نامزد این کار شده بود، لکن به جهاتی منصرف شدیم و خیال داشتیم در «عتبات» یک نفر استخدام کنیم، چند نفری هم در «نجف» و «کربلا» دیدیم لکن بالأخره قسمت «حاج ابوالحسن» شد، مشارالیه بعد از حرکت ما از «طهران»، به تنهائی مشرف به «عتبات» شده و امروز او را در صحن ملاقات کردیم، قرار شد بیاید به «کاظمین» قرار قطعی با او گذاشته شود، امروز بلیط عربانه از کمپانی گرفتیم بنای حرکت به چهارشنبه است.

علامت بمب در مسجد کوفه‌

امروز سه‌شنبه پنجم شوّال مطابق اول «سرطان»(۱) موفق به زیارت و دعای خیر دوستان و اقربا بودیم، ضمناً مذاکره شد که روغن‌های «کربلا» در تمام «عراق» ممتاز است، دو چلیک(۲) حلبی از آن، جهت صرف در کشتی خریده به «کاظمین» فرستادیم، با آن که در نتیجه جنگ‌ها «انگلیس‌ها» در تمام شرائین و عروق(۳) عراق نفوذ پیدا کرده و حکومت

____________________

۱- ۱- چهارمین ماه قمری فلکی مطابق با تیرماه.

۲- ۲- مأخوذ از روسی است، و ظرف حلبی بزرگی را گویند که در آن نفت و یا روغن و یا چیز دیگر می‌ریزند.

۳- ۳- رگها و مویرگها.

می‌کنند، باز از طرف اعراب در همه‌جا مقاومت با قدرت و تسلط آنها بیشتر می‌شود، هر جا که قدم گذاردیم صحبت حریت و آزادی، و ضدیت با سلطه خارجه و تهیه انقلاب میان بود، در هر جا هم آثار خرابی و غارت‌های سابقه مشاهده می‌گردید، در «کوفه» خانه‌های بسیار زیر و رو شده بود، در مسجد «کوفه» و «سهله» علامات بمب‌ها که طیاره‌ها انداخته بودند دیده می‌شد، همین‌طور در «خان شور» و در «مسیب» و در «کربلا».

امروز هم که روز پنجم شوّال است شهر «کربلا» منقلب است، جمعی از نمایندگان و رؤسای قبائل با آقای «آقا میرزا محمّدتقی شیرازی» آمد و شد می‌کنند، حاکم شهر هم در تکاپو است. بعضی مجاورین تدارک آذوقه می‌کنند، مسافرین هم در وحشت هستند، خداوند عاقبت ما را به خیر فرماید. امشب به زیارت آقای «میرزای شیرازی» مشرف شدیم لکن از کثرت جمعیت اعراب موقع مذاکره نشد.

هواپیمای انگلیسی بر فراز کربلا

امروز چهارشنبه ششم شوال مطابق «دوم سرطان»، هشت دستگاه طیاره «انگلیسها» به «کربلا» آمد، و به قدر نیم ساعت در فضای شهر، مخصوصاً در اطراف گلدسته‌ها و گنبد مطهر طیران می‌کرد و جولان می‌داد، به خانه که رفتیم معلوم شد دیشب چهارده نفر از آزادی و استقلال‌طلبان را دستگیر کرده و برده‌اند، از آن‌جمله پسر «آقای شیرازی» را برده‌اند، چون امروز عصر بنای حرکت ما به «کاظمین» است، و هنوز آقا «سید عزیزاللَّه» از نجف نرسیده، قرار شد آقا «سید ابوطالب ماهوتچی» چند روز دیگر در «کربلا» بماند، و با آقا «سید عزیزاللَّه» با هم به «کاظمین» بیایند. طرف عصر در حال شدت گرما از خانه بیرون آمده، رفتیم شهر نو به اداره کمپانی، پسران آقا «سید محمّدعلی خادم» هم برای مشایعت و خداحافظی آمده بودند.

درست چهار ساعت به غروب مانده سوار شده حرکت کردیم، خیلی از جهت گرما و عطش سخت گذشت، اول مغرب رسیدیم به «مسیب»، چون عربانه از روی جسر «مسیب»، به واسطه عدم استحکام جسر عبور نمی‌کند، کمپانی در آن طرف جسر عربانه‌های دیگر دارد، مسافرین با اسباب‌هایشان باید به آن طرف جسر رفته، تجدید مرکب بنمایند، این است که با تاریکی شب و گفتگو کردن با حمال‌های اراذل، خیلی اسباب زحمت است، به هر حال رفتیم آن طرف جسر دو سه ساعت ما را معطل کردند، معلوم شد راه ناامن است، می‌خواهند تمام عربانه‌ها را یک‌دفعه، و به همراهی عسکر حرکت بدهند، خستگی و گرمازدگی و اوقات‌ تلخی از دست سورچیان و حمال‌ها کم نبود، خوف جان هم مزید بر علت شد.

ساعت سه از شب گذشته چهارده عربانه را ردیف کردند، و جلو هر کدام یک عسکر تفنگدار نشانده حرکت کردند، تا یک ساعت اسب‌ها شرارت می‌کردند، و عربانه‌چی‌ها هم ملنگ(۱) بودند. هر کدام می‌خواستند از دیگری جلو بیفتند، بیچاره مسافرین اسیر شرارت و رذالت دو صنف حیوانهای وحشی بودند، ضمناً صدای چندین تیر تفنگ هم از گوشه و کنار شنیده شد.

با این کیفیات ساعت شش از شب گذشته رسیدیم به «محمودیه»، دیگر رمق نداشتیم. قریب یک ساعت لنگ کردند، صرف شام و چای

_____________________

۱- ۱- سرخوش.

نموده مجدداً اسب عوض کردند، سوار شدیم و خیلی شکر کردیم که صدمه جانی به ما نرسیده است، از قراری که در «محمودیه» نقل می‌کردند، چند شب است متوالیاً در راه بین «مسیب» و «محمودیه»، قتل و سرقت اتفاق افتاده لکن از «محمودیه» به «بغداد» راه امن است، دیگر عسکر هم جلو عربانه‌ها ننشانیده بودند.

بغداد

امروز پنجشنبه هفتم شوال مطابق «سوم سرطان»، نماز صبح را در راه پیاده شده خواندیم، و برای یک ساعت از آفتاب گذشته رسیدیم به «بغداد»، که مرکز کمپانی در آن‌جاست، و بعد از نیم ساعت توقف با واگن رفتیم به «کاظمین»، چون خانه «شیخ عبدالکریم» خیلی کوچک و گرم بود، این دفعه در خانه بزرگتری منزل گرفتیم که متعلق است به «شیخ کاظم» معروف به «جمالی».

از جمعه هشتم شوال مطابق چهارم «برج سرطان»، تا روز بیستم ماه جاری در «کاظمین» متوقف، و اشتغال به زیارت و تدارک مسافرت دریا بوده، قضایای روزانه نداشتیم، و یادداشت‌های این چند روز را آنچه به هم مرتبط است در ضمن چند جمله می‌نویسم:

اولا: وضعیت عراق عرب در این اوقات خیلی منقلب، و از دو سال قبل تاکنون که تحت اشغال نظامی حکومت «انگلیس» درآمده، هنوز یک صورت رسمی به خود نگرفته، قبائل اعراب و سکنه شهرها همگی اظهار نفرت نسبت به دولت مزبوره می‌نمایند و مطالبه استقلال می‌کنند، و می‌خواهند یک سلطنت عربی مستقلی تأسیس کنند، و با آن که از یک سال قبل تاکنون، در چندین نقطه از قبیل «کوفه»، «عماره»، «نجف»، «مسیب» و غیره طغیان کردند و جنگیدند و مغلوب شدند، باز هم خسته نشده‌اند. هر روز خبر می‌رسد که فلان خط راه آهن را مقطوع کرده‌اند، یا فلان دسته قشون هندی را اسیر نمودند. و بالعکس دولت هم هر ساعت جمعی را دستگیر و تبعید می‌کند،

طیاره‌های انگلیسی هم برای اخافه(۱) اهالی، دائماً در هوای عراق جولان می‌دهند، و از شهری به شهر دیگر می‌روند، و هر جا دسته‌جات طاغی می‌بینند، بمب‌ریزی می‌کنند و همین چند روزه در «بغداد»، سه دفعه مصادمه بین اهالی و قوای نظامی شد، و عده‌ای از طرفین مقتول شدند.

معلوم نیست این شورش‌ها به کجا منتهی خواهد شد، در هر حال امروز امنیت و آسایش منتفی است، و تزلزل افکار و پریشانی حواس و انقلاب و خونریزی در سرتاسر «عراق» حکم‌فرما است.

قوای دولت «انگلیس» هم عبارت است، از دسته‌جات مسلّح هندی، که مخصوص جنگ‌اند. و یک عده افراد «ایرانی» و «عرب» و «کرد» و «لر» و غیره، که وظیفه پلیس را در شهرها انجام می‌دهند، و تماماً در تحت فرمان صاحب منصبان انگلیسی می‌باشند.

سقوط کابینه وثوق‌الدوله‌

ثانیاً: ایام حرکت ما از «طهران»، مملکت ما حالت سکوت و آرامش داشت، موافق آن‌چه این ایام در «کاظمین» از مسافرین جدیدالورود شنیدیم و بعضی مکتوبات نیز رسیده است، کابینه «وثوق‌الدوله» ساقط شده، و در «گیلان» حکومت جمهوری مستقلی با مرام «بلشویکی» تأسیس

______________________

۱- ۱- ترساندن.

شده، و هجوم قوای «بلشویکی روسیه» به سرحدّات ایران مظنون است، و معلوم نیست چه وقایعی دیگر در مملکت ویران ما پیش بیاید.

ثالثاً: اوضاع و احوال مسافرت «مکه»، در این سال به شرح ذیل بود:

پنج سال تمام است که به واسطه پیش آمد جنگ بین‌المللی، زیارت بیت ‌اللَّه موقوف شده بود، زیرا هم در خاک «حجاز» جنگ‌های داخلی بین قوای ترک و دسته‌جات عرب برپا بود، و هم راه‌ها و شوارع برّی و بحری مسدود بود. فقط امسال در جرائد اعلاناتی از طرف دولت «انگلیس» شد، که در بنادر «بصره» و «کراچی» به قدر کافی کشتی موجود است، و با کمال امنیت حجاج را به «مکه معظمه» حمل می‌نمایند، با اطمینان این اعلان، جمعی از ایران به عزم زیارت بیت ‌اللَّه در «عراق» متمرکز شده‌اند. راه «کاظمین» به «شام» به کلی مسدود است، زیرا که در «موصل» و «کرکوک» اهالی با «انگلیس» می‌جنگند، در «شام» هم انقلابات بر ضد مداخلات «فرانسه» برپاست، راه دریا هم پرخطر است، زیرا که این دو سه ماه ایّام مسافرت «مکّه» درست مصادف شده است با کولاک و برسات(۱) «اقیانوس هند»، که کیفیات موحشی از آن نقل می‌کنند. به‌علاوه در هندوستان هم از قرار شایع انقلاب شده است. برای مشاوره و تحقیقات به قونسول‌خانه ایران در «بغداد» هم مراجعه کردیم، رسماً منع نکردند، لکن توصیه در ترک مسافرت می‌نمودند، نظر به وضعیات انقلابی «عراق» و اخبار موحشه وارده از «ایران»، و اخبار وحشت‌انگیز برصات دریا، و هزاران امور دیگر عازمین

_____________________

۱- ۱- موسم باران هند، برسات با سین یا برشکال هم گفته می‌شود، مأخوذ از سانسکریت است.

زیارت بیت ‌اللَّه به تردید افتادند، جمعی مراجعت به «ایران» کردند و جمعی بلاتکلیف می‌گذرانند و جمعی دیگر مصمم به رفتن هستند، ما هم از جمله دسته اخیر هستیم که به ملاحظه موافقت استخاره و جمع بودن اسباب، جازم(۱) بوده و هستیم و در مدت اقامت «کاظمین» آنچه لوازم داشتیم تدارک کردیم.

خان اورتمه‌

در این چند روز گاهگاه به «بغداد» رفت و آمد می‌کردیم، از آن‌جمله یک روز عبوراً کاروانسرای عمیقی مشاهده شد، اسم آن را پرسیدم گفتند:

معروف به «خان اورتمه» است و قدیماً مطبخ هارون‌الرشید بوده، و فعلًا کاروانسرای تاجرنشین، و متعلق به دولت است. برای تماشا داخل شدم مملو از بسته‌های مال‌التجاره بود، به فاصله شش هفت ذرع از زمین، لوح سنگی به دیوار منصوب بود که خطوطی به روی آن حجاری و مشاهده می‌شد، برای کنجکاوی، بالای بسته‌های مال‌التجاره تا نزدیکی سنگ رفته، به همراهی «آقا میرزا جمال‌الدین طهرانی» خطوط آن را قرائت کرده نوشتیم، و آن این است:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

فی أیام حضرة السلطان الولی، الدالّ علی المذهب الإمامی، شاه اسماعیل بن حیدر الصفوی الحسینی ابدت دولته، وقف «عالیجانب» الأمیر الکبیر، المخصوص من الإله بالعنایة و

_____________________

۱- ۱- قاطع، کسی که در قصد خود تردید ندارد.

الإحسان، الأمیر العادل سلطان قنعرازین، علی قول‌اللَّه تعالی:

( ولا تَأْکُلوا أَمْوالَکُم بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ ) (۱) و علم أنّ عواقب الظلم ذمیمة، و موارده وخیمة، فصدّر أمره العالی بأن لایؤخذ من دلّالی الأبریسم و غیره من الأقشمة شی‌ء، بعلّة الضمان و مطامع الدیوان، و أن لایؤخذ من جند حاکم بغداد و غلمانه وأرباب دیوانه شی‌ء بعلّة التمغاء(۲) ، و من غیّر ذلک أو شیئاً منه فعلیه لعنةاللَّه و الملائکة والناس أجمعین، وکتب فی ذی‌الحجة سنه «۹۲۱» و الحمدللَّه وحده.

این لوحه همانطور که ایام سلطنت و استیلای «شاه اسماعیل صفوی» را در «عراق»، روزگار مجد و عظمت دیرینه «ایران» را به خاطر می‌آورد، همان‌طور با مشاهده اوضاع پریشان امروزه مملکت ما، هر ذی‌حسی را متأثر و ملول و افسرده می‌کرد، خداوند ما ایرانیان را از این بیشتر زبون و ذلیل نکند، و انتقام ما را از جانشینان «شاه اسماعیل» بکشد (شرح خان اورتمه‌و لوحه سنگ‌آن به مناسبت تاریخی بودن و اهمیتش نوشته گردید).

حمله‌دارها

چهارشنبه بیستم شوال مطابق «شانزدهم سرطان»، چنانچه ذکر شد ما از جمله کسانی بودیم که با استماع هر گونه اخبار وحشتناک روی از مقصد خود برنگردانیدیم، و دست از عزم راسخ خود نکشیدیم، و در مدت چند روزه اقامت «کاظمین» وسائل مسافرت دریا را از هر جهت فراهم کردیم،

___________________

۱- ۱- بقره: ۱۸۸.

۲- ۲- در متن «التغماء» آمده ولی صحیح «تمغا» است که واژه‌ای است ترکی و به معنای باج گرفتن ازمردم بر دروازه شهرها و بنادر به کاری رفته است.

و راجع به حمل بستن با آن، که معمول آن است که هر کس در حمل یکی از حمله‌دارها وارد می‌شود و خود را کنترات می‌کند، و با وجود اصرار و جدیت زیاد بعضی از حمله‌دارها، مثل «حاج فاضل» و «حاج سید جعفر» و غیرهما خود را آزاد گذاشتیم. منتها با «حاج سید جعفر» قرار گذاردیم در رفتن و برگشتن با ما همراهی کند، و راهنمائی و معاضدت بنماید، ما هم حق‌الزحمه او به قدر شئونات خود درباره او منظور بنماییم، چند روز قبل مشارٌالیه بلیط کشتی «بغداد» به «بصره» برایمان گرفت، و در این روز که چهارشنبه بیستم شوال است در خدمت «حضرت موسی بن جعفر» و «حضرت امام محمّد تقیعليهما‌السلام » زیارت وداع بجا آورده، جان و مال خود را نزد آن بزرگواران به امانت سپردیم. پس از نقل اثاثیه به «بغداد»، خودمان برای دو ساعت به غروب، کنار واگون حاضر شده و پس از تودیع با آقایان مشایعین سوار واگون شدیم، و بعد از ساعتی پیاده شده از «بغداد کهنه» به «بغداد نو» رفتیم و در کشتی سوار شدیم، قریب صد نفر مسافر در این کشتی هستند که هنوز درست جابجا نشده، و اثاثیه خود را مرتب نکرده‌اند. اسم این کشتی «دجله» است و از قرار مذکور همان مرکبی است که سابقاً بین «بغداد» و «سامره» حرکت می‌کرده، عرض آن هفت و طولش شانزده ذرع می‌شود، اطاق‌های تحتانی که دور تا دور ایوان دارد و تقریباً مساوی سطح آب «شط» است. محل عمله‌جات و مخزن ذغال و نفت و غیره است. سطحه(۱) آن که در حکم پشت‌ بام اطاق‌هاست، به کلی صاف و مسطح است، و سرتاسر با یک چادری پوشیده شده است، مسافرین به روی این سطحه جا گرفته‌اند.

____________________

۱- ۱- رویه هر چیز و پشت بام را سطح گویند.

غروب شد گفتند مرکب صبح حرکت خواهد کرد، شب را در کشتی ماندیم صداهای ساز و آواز و رقص و تار و طنبور، تا نیمه‌های شب از هر گوشه بغداد بلند بود، به درجه‌ای که گوئی تمام «بغداد» یک مجلس رقص و طرب شده بود، و آزادی آنها آزادی را از ما سلب کرد، و مانع خواب و استراحت شد. طرّاده‌ها(۱) و بلم‌ها و قایق‌ها، تا نصف شب روی «دجله» در حرکت بودند و آمد و رفت می‌کردند، راکبین آنها هم مشغول ساز و آواز بودند، چراغ‌های برق طرفین «دجله» هم روشن بود، و انعکاس آنها به روی آب بی‌تماشا نبود.

از اهل «حضرت عبدالعظیم»، آقا «سید جواد روضه‌خوان» و «حاج ملا صادق» نیز، در این کشتی سوارند. آقای «آقا سید عزیزاللَّه» که در «نجف» بنا شد با ما مسافرت کنند، با «آقا سید ابوطالب» که در «کربلا» جا گذاشتیم، در مدت اقامت «کاظمین» ملحق شدند. «حاج ابوالحسن» در «کاظمین» استخدام شد و همراه است.

معاینه پزشکی‌

پنجشنبه بیست و یکم شوال مطابق «هفدهم سرطان»، دیشب خواب و استراحت درستی نداشتیم، از یک طرف صدا و نداهای اهل شهر مانع بود، و از طرفی خیالات مسافرت دریا و خطرات آن و اخباری که راجع به ناامنی‌های «هندوستان» و «حجاز» مسموع شده بود، و تشویش از احوال مملکت و خانواده‌های خودمان و هزاران افکار دیگر، جملگی خواب را بر ما حرام کرد.

____________________

۱- ۱- قبلًا در ص ۶۹ توضیح آن آمده است.

صبح امروز هم که بنا بود مرکب حرکت کند نکرد، معلوم شد مسافرین باید بروند در شعبه بلدیه، آنها را معاینه طبی کنند، خواهی نخواهی پیاده شده رفتیم، و طبیب دولتی همه را معاینه کرد و چون کسی مریض نبود، اجازه مسافرت به همه داده شد.

مجدداً برگشته سوار مرکب شدیم، مقارن ظهر بود که مرکب به حرکت افتاد اما خیلی آهسته می‌رفت، و مرکب موسوم به «بصره» که با ما حرکت کرد، و «حاج ملا محمّد حضرت عبدالعظیمی» هم در آن بود، از ما پیش افتاد و رفت. در یک فرسخی «بغداد» مرکب ما ایستاد، معلوم شد مخزن نفتش شکسته، مقدار زیادی نفت سیاه به روی آب صاف دجله ریخت، بعد از دو ساعتی آن را تعمیر کردند و دوباره نفت از انباری که در کنار ساحل برای فروش نفت حاضر است خریدند.

مرکب حرکت کرد، نزدیک غروب رسیدیم به قصبه «گراده»، که آن را «جراده» هم می‌گویند. و چون مرکب ما به ساعت منظم نرسیده بود، جسر گراده را بسته بودند و مرکب نمی‌توانست بگذرد، بنابراین شب را لنگ بودیم و به مناسبت لیله جمعه و شب اول مسافرت بحری، ذکر مصیبت «حضرت سیدالشهداعليه‌السلام » و قرائت حدیث شریف کسا به عمل آمد، و از خستگی‌های متوالیه شب را به راحتی خوابیدیم.

مدفن سلمان‌

جمعه بیست و دوم شوّال مطابق «هجدهم سرطان»، اول آفتاب «جسر گراده» را باز کردند، و مرکب ما به حرکت افتاد. کم‌کم باغات «بغداد» از نظر غایب شد و یک صحرای غیرمسکون و غیرمزروعی پیش آمد، پیچ و خم «دجله» هم زیادتر شد، مقارن ظهر رسیدیم به «سلمان پاک» که اسم مدفن حضرت «سلمان» است و مقبره آن بزرگوار که تا ساحل یک فرسخ بیش نیست درست نمایان است، برای پیاده شدن و رفتن به زیارت، با کاپیتان مذاکره کردیم راضی نشد، همان در حال حرکت زیارت خوانده سلامی دادیم.

ایوان مداین‌

ایوان عمارت درباری انوشیروان عادل، که سر به فلک کشیده و هنوز برپاست، تا چند فرسخ مسافت نمایان بود.

جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز

خراب می‌نکند بارگاه کسری را

معلوم شد ما از خاک «مدائن» می‌گذریم، که قرن‌ها پایتخت سلاطین نامدار ما بوده و آثار مجد و شرافت قدیمی ما هنوز آنجا مشهود است، لکن افسوس که امروز به این خاک و آب، اجنبی هستیم و با ما رفتار خارجی می‌کنند، خداوند شاد کند روح «خاقانی» را، برای اشعاری که به مناسبت «طاق کسری» ساخته، و از زمان طفولیت تا امروز، اغلبِ آن هنوز به خاطر من بود، چند ساعت به آن مترنم و آن را تکرار می‌نمودم و آن این است:

هان ای دل عبرت ‌بین، از دیده نظر کن هان

ایوان مدائن را، آئینه عبرت دان

وز دیده دوم دجله، بر خاک مدائن ران

از آتش حسرت بین، بریان جگر دجله

خود آب شنیدستی، کاتش کندش بریان

تا سلسله ایوان، بگسست مدائن را

در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان

گه گه به زبانِ اشک، آوازه ده ایوان را

تا بو که به گوش دل، پاسخ شنوی ز ایوان

دندانه هر قصری، پندی دهدت نو نو

پند سر دندانه، بشنو زبن دندان

گوید که تو از خاکی، ما خاک توئیم اکنون

گامی دو سه بر ما نه

اشکی دو سه هم بفشان

از نوحه جغد، الحق مائیم به درد سر

ز دیده گلابی کن، درد سر ما بنشان

آری چه عجب داری، کاندر چمن گیتی

جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان

ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما

بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان

گوئی که نگون کرده است ایوان فلک وش را

حکم فلک گردان، یا حکم فلک گردان

بر دیده من خندی، کاینجا ز چه می‌گرید

خندند بر آن دیده، کاینجا نشود گریان

این است همان درگه، کو را ز شهان بودی

دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان

از اسب پیاده شو، بر نطع(۱) زمین رخ نه

زیر پی پیلش بین، شهمات شده نعمان

مست است زمین زیرا، خورده است بجای می

در کاس سر هرمز خون دل نوشروان

خون دل شیرین است، آن می که دهد رز بن

زآب و گل پرویز است، این خم که نهد دهقان

کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین

بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان

گفتی که کجا رفتند، آن تاجوران اینک

ز ایشان شکم خاک است، آبستن جاویدان

از خون دل طفلان، سرخاب رخ آمیزد

این زال سپید ابرو، وین مام سیه پستان(۲)

شهر کوت‌

الحاصل مرکب ما آهسته می‌رفت، و هوا به شدت گرم کرده بود.

در طرفین ساحل هم هیچ آثاری از آبادانی دیده نمی‌شد، غروب گذشته بود که رسیدیم به شهر «کوت»، باز لنگ کردند. گویا مرکب‌های کوچک شطی معمولًا شب حرکت نمی‌کنند، علتش ظاهراً پیچ و خم زیاد مجرای «شط» باشد، که موجب به گل نشستن مرکب می‌شود. در شهر «کوت» قدری گردش کردیم جای خوبی به نظر نیامد، دکاکین تا نصف

____________________

۱- ۱- سفره چرمی.

۲- ۲- دیوان خاقانی شروانی، ص ۳۲۱، چاپ امیر کبیر.

شب باز بودند و از مهمانخانه‌ها و قهوه‌خانه‌ها، صدای تار و طنبور و ساز و آواز گوش‌ها را کر می‌کرد، زود مراجعت به مرکب نموده شام خوردیم و خوابیدیم.