داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 11216
دانلود: 2317

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11216 / دانلود: 2317
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شهر عماره‌

امروز شنبه بیست و سوم شوّال مطابق «نوزدهم سرطان»، از صبح زود مرکب ما در حرکت بود تا غروب که رسیدیم به «عماره»، و برخلاف مسافت بین «بغداد» و «کوت» که تماماً صحرای غیرمزروع بود، مسافت بین «کوت» و «عماره» سرتاسر آبادان است، به این معنی که جانبین «شط» هرچه دیدیم، عبارت بود از مراتع سبز و خرم و چراگاههای بی‌پایان، و خیام عشایر عرب، و گله‌های بی‌شمار گاو و گوسفند و شتر.

در ساحل یسار، کوه‌های «حمرین»، که سرحد ایران و عراق است از دور نمایان بود برای ما که دو ماه است در جلگه هموار و مسطح «بین‌النهرین» می‌گردیم، جالب توجه و موجب تذکر به وطن عزیز کوهستانی خودمان گردید.

در شهر «عماره» گردش طولانی کردیم، و هرچند دکاکین غالباً به مناسبت شب بسته بود، لکن معبر پاکیزه و خیابان‌های منظم آن، که با چراغ‌های برق روشن بود، قابلیت گردش و تماشا داشت.

شهر «عماره» هم مثل «کوت» از نقاطی است که در این انقلابات اخیر، خسارات و صدمات زیاد تحمل کرده و اقدامات مهم و مؤثری در جنگ بین «ترکها» و «انگلیس» و جنگ «انگلیس» با آزادی‌خواهان نموده است، به هر حال پس از گردش به مرکب مراجعت کرده، شام خوردیم و خوابیدیم.

قصبه گرنه‌

صبح امروز یکشنبه بیست و چهارم شوال مطابق «بیستم سرطان»، مرکب‌ ماحرکت کرد و بنا بود امشب را به «بصره» برسیم، لکن طرف غروب نزدیک قصبه «گرنه» رسیده لنگ کردیم. امروز در طرفین «دجله» هرچه دیدیم عبارت بود از آبادی‌های مسکونه، و قراء معموره و نخل‌های خرما، واشجار میوه و مرکبات، و باغات و بساتین متصله متوالیه،(۱) به همین جهت امروز هوای لطیف خنک و منظره بانزهتی داشتیم، خیلی خوش گذشت.

مرگ همراه‌

امروز دوشنبه بیست و پنجم شوّال مطابق «بیست و یکم سرطان»، صبح زود مرکب به راه افتاد، و پس از یک ربع ساعتی رسیدیم به منتهای «فرات» و «دجله»، در اینجا این دو «شط» به هم می‌رسند، و اسم آنها «شط العرب» می‌شود، شش فرسخ به «بصره» مانده است مرکب ما وارد «شط العرب» شد، ولی بر سرعتش افزوده نگردید. معلوم می‌شود ذاتاً بطی‌ءالسیر(۲) و از سیستم‌های قدیم است، نزدیک ظهر یکی از مسافرین که مریض بود فوت شد، و از ترس آن که دیگران مبتلا به قرنطین بشوند، حمله‌دارها جنازه را بطور قاچاق پیاده و دفن کردند، طرف غروب رسیدیم به ساحل «عشّار» که بندر جدید «بصره» است، لکن نگذاشتند پیاده شویم، زیرا که معمولًا باید دکتر بلدیه مسافرین را معاینه کرده، اجازه پیاده شدن یا فرمان «قرنطین» بدهد، و چون شب شده بود در مرکب ماندیم تا صبح استراحت نمودیم

_____________________

۱- ۱- باغ‌های به هم‌پیوسته وکنار هم.

۲- ۲- کُند حرکت.

شهر عشّار

امروز صبح سه‌شنبه بیست و ششم شوّال مطابق «بیست و دوم سرطان»، دکتر دولتی در کشتی آمد و تمام مسافرین را معاینه نمود، و چون آثار مرض مشاهده نکرد اجازه پیاده شدن صادر، اسباب‌ها توسط قایق‌ها با مسافرین حمل به «عشّار»(۱) کردند، ما هم به نوبت خود پیاده شده و به «عشّار» نزول نمودیم.

بیرون شهر «عشّار» در یک میدان وسیعی، اطاق‌های چوبی و حصیری ردیف یکدیگر تهیه کرده‌اند که مسافرین در آن‌جا فرود می‌آیند و منزل می‌کنند. کف این اطاقها زمین جرزها چوب است که فواصل چوبها و سقف با حصیر پوشیده شده است، تقریباً اسم آن را «آلاچیق حصیری» می‌توان گذارد، و هر چند مسافر از باران و گرد و خاک محفوظ نیست، لیکن برای جلوگیری از تابش آفتاب خوب است، به علاوه هوا همیشه در آن‌ها جریان دارد و تلطیف می‌شود، این‌ها منزلگاه تابستانی مسافر است، و در شهر، کاروانسراهای کوچک سرپوشیده هست که دو طبقه است، قسمت تحتانی، انبارهای مال‌التجاره است، و قسمت فوقانی آن را مسافرین کرایه کرده منزل می‌کنند، لیکن از جهت حفظ الصّحه، خاصه در تابستان خیلی بد است، این کاروانسراها را این‌جا مسافرخانه می‌گویند، و بالای درب هر مسافرخانه اسم خصوصی آن نوشته است.

باری امروز و امشب را به استراحت گذرانیدیم.

___________________

۱- ۱- از شهرهای عراق که نزدیک بصره واقع است.

جواز سفر

امروز صبح چهارشنبه بیست و هفتم شوّال مطابق «بیست و سوم سرطان»، مسافرین‌دسته‌دسته رفتند به نظمیه شهر «عشّار»، تذکره‌های خود را ارائه داده پاس (جواز) بگیرند، «حاج سید جعفر» هم تذکره‌های ما را گرفته برد، و بنا شد یک تحقیقی هم از کشتی‌های حاضره در ساحل بکند.

ما هم رفتیم به «بصره» گردش کنیم، فاصله «عشار» تا «بصره» نیم فرسخ می‌شود، که یک رود کوچکی مابین آن دو شهر است، ولی آب آن به نظر جاری نمی‌آمد، از اول شب تا صبح آبش بالا می‌آید تا نزدیک حاشیه، و از صبح تا غروب پائین می‌رود تا قریب کف رودخانه، و بر روی هم به قدر سه چهار ذرع صعود و نزول می‌کند. و علّتش آن است که اتصال به «شط العرب» دارد، و آن در این محل، قریب‌الاتصال به دریاست و جزر و مدّ دریا این کار را می‌کند. به همین سبب مردم متفرقه، طرف عصر آب برای خوردن و غیره برمی‌دارند، و موقع مد دریا آب طعمش تلخ و شور می‌شود، اما اغلب آبِ خوردن را از خود «شطالعرب» در ساعات جزر دریا برمی‌دارند.

طرف صبح قایق‌ها و طراده‌ها از «عشار» به «بصره» می‌توانند سیر کنند، لیکن طرف عصر ممکن نیست. عموماً عبور و مرور بین دو شهر، از یک خیابانی توسط اتومبیل‌ها و کالسکه‌های فراوان می‌شود، و قیمت کورس آن‌ها خیلی نازل است، خیابان بین دو شهر یک سمتش نهر مزبور است، و سمت دیگرش خانه‌ها و باغات بزرگ اعیانی است، «قونسول‌خانه ایران» هم بین همین راه است، و بیرق شیر و خورشید بالای آن در اهتزاز است، پستخانه و تلگراف خانه و چند دوائر دیگر دولتی در این قسمت واقع شده‌اند.

بصره‌

در «بصره» گردش کاملی کردیم، بعضی مساجد اهل سنت را که خیلی به استحکام و ظرافت ساخته شده دیدیم، در «بصره» خیابان هیچ نیست، کوچه‌های آن پرپیچ و خم و تنگ و ناصاف است، بازارهای آن نیز تنگ و سقف آن کوتاه است. اغلب کسبه و تجار آن یهودی هستند، آثار خرابی و کثافت در همه‌جای شهر ظاهر است، بزرگی شهر به قدر «قم» و «قزوین» ما هم نیست، تجارتخانه مهمی هم با اینکه بندر است ندارد.

خلاصه آن که اهمیت تاریخی و تجارت این شهر از حیث وسعت و رونق و غیره، از ثلث و ربع سابق هم کمتر شده است. شاید جهت عمده آن، شهر جدیدالاحداث «عشار» باشد.

در دو باب مدرسه ابتدائی «بصره» هم، برای پیدا کردن انگلیسی‌دان که صورت تلگراف‌های ما را ترجمه کند رفتیم، مدیران و معلمین مدارس هم که در عداد فضلا هستند، مثل عامه اهل شهر، عربی را خیلی شکسته‌تر و مغلوط تر از سایر عراقی‌ها تلفظ می‌کنند، با این که «بصره قدیم» مهد علم و ادب بوده، و تلفظات «بصریون» قدیم، مستندات علمای نحوی است.

طرف عصر در موقع کولاکی هوا و گرد و غبار زیاد، مراجعت به «عشار» کردیم، معلوم شد کشتی سیار مابین «بصره» و «جده» یکی بیشتر نیست، و عده کافی مسافر گرفته است و ما باید بلیط کشتی بین «بصره» و «کراچی» گرفته، از آن‌جا با کشتی‌های دیگر به «جده» برویم. در هر حال شب را در منزلگاه خودمان در «عشار» بسر بردیم.

به سوی جدّه‌

پنجشنبه بیست و هشتم شوّال مطابق «بیست و چهارم سرطان»،

امروز صبح کشتی «جده» حرکت کرد، از هر مسافری یکصد و پنجاه روپیه که قریب چهل تومان ماست گرفته، و می‌گویند بیست‌روزه به «جدّه» می‌رسد، ما را هم بردند به نظمیّه که تذکره‌های خودمان را با ورقه پاس بگیریم، چون جمعیت زیاد بود تا ظهر طول کشید، باقی روز تا شام در «عشار» گردش می‌کردیم.

وجه تسمیه «عشار» آن است که قدیماً این‌جا محل گمرک ‌خانه «بصره» بوده، که قیمت ده یک مال‌التجاره‌های وارده و صادره را به عنوان گمرک می‌گرفته‌اند، متدرجاً خانه‌ها و تجارتخانه‌هائی آنجا احداث شده، و یک شهر قشنگی گردیده است. بازارها و معابر آن خیلی پاکیزه و مستقیم و منظم است، کوچه‌های مخروبه کج و معوج هیچ ندارد، و تماماً بناهای آن جدید است یک خیابان باصفائی هم که طرف عصر گردش‌گاه مردم است دارد، و طرفین این خیابان تماماً دکاکین و مغازه و عمارت است، و عموماً بناهای فوقانی، تماشاخانه‌ها و مهمانخانه‌ها و تئاترها و قمارخانه‌ها است.

صدای رقص و آواز از اول شب تا صبح از آن‌جاها شنیده می‌شود. یک رشته خط آهن از این خیابان شروع شده، نمی‌دانم به کجا می‌رود؟

لوکوموتیو و واگون‌های آن خیلی کوچک، و خیلی خیلی ظریف و قشنگ است. فاصله بین دو خط به قدر نه گره ما می‌شود، اما مسافرت با آن اختصاص به سربازها و عمله‌جات انگلیسی دارد، دیگران باید به تماشا قناعت کنند. در محل منزلگاه ما خیلی درخت‌های نخل سوخته و نیم‌سوخته بود، پرسیدم گفتند اینجاها آباد بوده است و سال گذشته آتش گرفته و کن فیکون شده، و اراضی آن وقف بر مسجدی است که متصل به منزلگاه ما است، و آن را «مقام علی» می‌گویند. این مسجد اهمیت ساختمانی ندارد، لیکن شیعه‌ها عموماً نماز را در آنجا می‌خوانند، ما هم مرتباً مراقبت این کار را می‌نمودیم.

مسجد بصره‌

جمعه بیست و نهم شوّال مطابق «بیست و پنجم سرطان»، امروز با اتومبیل به گردش «بصره» رفتیم و برگشتیم، آقای «آقا سید عزیزاللَّه» رفت به مسجد معروف «بصره قدیم»، که امروزه تا شهر «بصره» و «عشار» یکی دو فرسخ فاصله دارد، و اخبار در فضیلت آن وارد گردیده، و از قرار نقل «آقا سید عزیزاللَّه» به کلی خراب شده و یکی دو دیوار آن باقی است، و اطراف آن بیابان است. من از ترس ناامنی راه آن، موفق نشدم بروم، طرف عصر رفتم به تماشای ساحل «شط العرب»، یک «اردوی هندی» در راه متوقف بود، در کنار ساحل اسکله‌های خوبی با چوب و الوار و تخته ساخته‌اند، که کشتی‌های اقیانوس به پای آن می‌رسد، و برای حمل مسافر و بار محتاج به قایق نیستند، خط آهن «بغداد» به «بصره» هم از روی همین الوارها میگذرد و چندین دستگاه اسباب جرثقیل آنجا منصوب است که بسته‌ها و عدل‌های مال‌التجاره را، که وزناً چندین خروار می‌شود از واگون‌ها برداشته به کشتی می‌گذارد، و محمولات کشتی را بلند کرده در واگون‌ها جا می‌دهد، کشتی‌های اقیانوسی که در ساحل لنگر انداخته‌اند، خیلی بزرگ و «مهیب‌الصوره»(۱) هستند، و هر کدام به قدر ده برابر کشتی‌های شطی می‌باشند، و درب ورود و خروج آن‌ها تا سطح آب شش هفت ذرع می‌شود، صداهای عجیب و غریب هم می‌کنند که شبیه به غرش شیر یا فریاد پلنگ است. شب بعد از گردش مختصری در خیابان، به

_____________________

۱- ۱- شکلی ترسناک دارند.

منزلگاه خود برگشته شام خوردیم و خوابیدیم‌

قبر زبیر بن عوام‌

امروز شنبه سلخ شوّال،(۱) مطابق «بیست و ششم سرطان»، «حاج سید جعفر حمله‌دار»، بلیط کشتی «کراچی» را آورد و با آن‌که پول برای خریداری بلیط قمره(۲) داده بودیم، بلیط عموم سطحه گرفته، به قیمت هر نفری سی و شش روپیه. می‌گفت بلیط قمره گران بود، به‌علاوه من با همین بلیط برای شما جائی بهتر از قمره کشتی معین خواهم کرد، شما این زیادخرجی‌ها را بگذارید برای موقع مراجعت، در هر حال بنا شده است فردا به کشتی بنشینیم.

امروز بعضی مسافرین به «زبیر» رفته برگشتند. «زبیر» قصبه‌ای است که تا «عشار» دو فرسخ فاصله دارد، و در آن‌جا قبر «زبیر بن العوام» است که یکی از مؤسسین جنگ جمل بوده، از قرار مذکور سکنه آن تماماً عرب و از متعصبین اهل سنت هستند، و با شیعه‌ها بدرفتاری می‌کنند، بعضی مسافرین دیگر رفتند به «محمّره ایران»(۳) و برگشتند. از «بصره» تا «محمّره» پنج شش فرسخ فاصله است که با طراده و قایق، یا با طراده‌های نوظهور آتشی، موسوم به موتور به روی «شط العرب» می‌پیمایند. در «بصره» صبح که مسافر می‌رود، در گمرکخانه «محمّره» تفتیش می‌شود و عصر که می‌آید در «بصره».

من امروز باز هم به گردش در «بصره» و «عشار» گذرانیدم، آنچه

____________________

۱- ۱- آخر شوّال.

۲- ۲- نام هر یک از اطاق‌های کشتی.

۳- ۳- بندر خرّمشهر.

مشاهده شد و آنچه می‌شنویم این است که، هیچ یک از شهرهای «عراق» به قدر اهل «بصره» و «عشار» بداخلاق نیستند، و در ارتکاب فسق و فجور و فحشا از هر قبیل، منحصر به فردند.

امروز قدری ذغال «کراچی» برای طبخ در کشتی، به قیمت خیلی نازل خریدیم من تاکنون به استحکام و مرغوبی این ذغال‌ها ندیده‌ام، ابداً نه دود دارد نه عفونت نه کثافت، این ذغال‌ها را از شهر «کراچی» می‌آوردند که ما عازم آن هستیم، بعضی لوازم دیگر هم خریدیم و موافق معمول، شب را در منزلگاه استراحت نمودیم. امشب با «حاج ابوالحسن» خادم هم از تنبلی و بدخلقیش قدری مشاجره داشتیم، که منتهی به اخراج او از خدمت شد. لکن به وساطت بعضی مسافرین دوباره بر سر کارش برگشت.

امروز یکشنبه غرّه ذی‌القعده(۱) مطابق «بیست و هفتم سرطان»، حرکت ما به «کراچی» تأخیر افتاد و بنا به فردا شد، امروز در چند نقطه «عشار» یک دسته هندی دیدیم که نی می‌زدند و می‌رقصیدند و اظهار شادمانی می‌کردند، تحقیق کردیم معلوم شد یک نفر پهلوان هندی مسلمان، با یک نفر پهلوان هندو، کشتی گرفته و او را به زمین زده، و حالا هندی‌های مسلمان اظهار مباهات و مفاخرت می‌کنند. این نمایش چند ساعت طول کشید و منتهی به نزاع دو دسته و مداخله پلیس گردید.

در مدت این چندروزه اقامت «عشار» همه‌روزه در نهر آب مجبوراً خودمان را شست و شو می‌کردیم، زیرا که هوا خیلی مرطوب بود، از گرمی و از حرکت هم عرق زیاد می‌کردیم غالباً بادهای پرگرد و غبار هم می‌آمد.

_____________________

۱- ۱- اوّل ذی القعده.

هوای «بصره» به واسطه نزدیکی به دریا از یک طرف، و به «صحرای عربستان» از طرف دیگر، خیلی گرم و مرطوبی و عفونی است، «مرض نوبه» خیلی آنجا شیوع دارد معروف است که کسبه «بصره» یک دفعه از دکان پائین آمده، می‌گویند بروم خانه نوبه‌ام را بکنم و بیایم، به همین طریق می‌رود خانه چند ساعتی تب می‌کنند و برمی‌گردند.

میوه‌جات فراوان و خوب در «بصره» و «عشار» هست که از باغات و قراء دوردست می‌آورند، و عموماً حمل و نقل آن به شهر توسط زنها می‌شود، که سبدها را بر سر گذارده پیاده به شهر می‌آورند. موقع ورود این دسته‌جات زنها به شهر، که در اول طلوع آفتاب است بی‌تماشا نیست.

امشب را شام خوردیم و به واسطه خیالات حرکت فردا، و از وحشت انقلاب دریا که مسموع می‌شد درست خوابمان نبرد.

حمل بار به کشتی‌

امروز دوشنبه دوم ذی‌القعده، مطابق «بیست و هشتم سرطان»، صبح زود مسافرین دسته دسته به طرف ساحل «شط العرب» می‌رفتند، ما هم اثاثیه سفر را توسط حمال‌ها در دو بلم ریخته، خودمان هم با آن حرکت کردیم، از رودخانه گذشته وارد «شط العرب» شدیم و پس از چند ساعتی، رسیدیم به کنار ساحلی که کشتی لنگر انداخته بود، دوباره توسّط حمال‌ها اثاثیه نقل شد به محل گمرکخانه که تا کنار «شط» یک میدان فاصله دارد، آن‌جا در وسط صحرا یک محوطه خیلی وسیع مستطیلی را از آهن مسقف کرده‌اند، که مسافرین از تابش آفتاب محفوظ باشند لکن گرمای هوا به درجه‌ای بود که این قبیل سایه‌بانها رفع آنرا نمی‌کرد، و قریب یک هزار نفر آنجا مجتمع بودند که باید سوار کشتی ما بشوند، از ظهر که وارد این محل شدیم تا چهار ساعت به غروب مانده، اسباب‌ها و اشخاص را معاینه و تفتیش کردند و در ساعت مزبور اجازه سوار شدن به کشتی صادر شد، حمال‌های زیاد حاضر بودند لکن چون کسی آنها را نمی‌شناسد و نمره هم ندارند، مسافر باید خودش همراه او تا کشتی برود، و آن مسافرین که مثل ما یک دسته هستند، بعضی اسباب را تحویل حمال‌ها می‌دهند و بعضی تا پای کشتی همراه می‌روند، و بعضی قبلًا در کشتی رفته، تحویل گرفته جمع‌آوری می‌کنند، یک نفر نوکر ممکن نیست از عهده برآید.

به این حالت یک‌مرتبه جمعیت یک هزار نفری با اسباب‌ها و حمال‌ها بحرکت افتادند. نردبان کشتی هم که به پای اسکله آویزان کرده بودند، عبارت از قطعه طناب آهنی بافته است، که توسط پله‌های باریک چوبی به هم متصل شده، معلوم است در چنین حالی با اخلاق عمومی چه پیش می‌آید.

بسته‌های اثاثیه بود که به زمین می‌خورد و خورد می‌شد، یا از نردبان می‌افتاد و در شط غرق می‌گردید! حمال‌ها بودند که اسباب به سرقت می‌بردند! بیچاره مسافرین «ترک» و «خراسانی» و غیره بودند که به واسطه عدم آشنائی به زبان و نظامات محلی، مبتلا به شلاق پلیس می‌شدند، فریاد و همهمه از هر طرف بلند بود، یکی اسبابهایش مفقود شده بود، یکی رفیق خود را گم کرده بود صدایش می‌کرد، یکی با حمّال در مشاجره بود، دیگران روی سطحه کشتی برای جا گرفتن نزاع می‌کردند.

بالأخره طرف مغرب تمام مسافرین سوار شده بودند، و ما هم همان‌طور که «حاج سید جعفر» گفته بود محل خوبی در عرشه برایمان تهیه کرده بود، زحمات شاقه امروز و گرمی هوا و تحمل صدمات، به قدری مسافرین را خسته و فرسوده کرده بود، که هرکس در جای راحت یاناراحت خود افتاد و خوابید، برای سه ساعت از شب که من از ادای فریضه در کنار ساحل خلاص شده، بالای کشتی آمدم صدا از احدی بلند نمی‌شد، تمام مسافرین به خواب سنگین رفته بودند من هم استراحت کردم.

حرکت کشتی‌

امروز سه‌شنبه سوم ذی‌القعده، مطابق «بیست و نهم سرطان»، اول طلوع آفتاب در حالتی که مسافرین بعضی بیدار و اغلب هنوز خواب بودند کشتی به حرکت افتاد، اتفاقاً یک دستگاه کر آهنی ما تهیه کرده بودیم معادل هشتاد روپیه مصارف آن تا پای کشتی شده بود شب از خستگی و تنبلی بالا نیاوردیم صبح هم مجال نشد، در همان ساحل جا ماند و ما رفتیم.

هر چه کشتی جلو می‌رفت «شط العرب» عریض ‌تر می‌شد، بعد از دو ساعت رسیدیم به مصبّ(۱) «شط کارون» که از خاک «ایران» می‌آید، شهر «محمّره» کنار آن است دست چپ ما همه جا خاک «ایران» است که صحرا و ویرانه است، دست راست تماماً باغات و اراضی مزروعه است که از توابع «بصره» می‌باشد، بعد از دو ساعت دیگر «شط العرب» تمام شد وارد «خلیج فارس» شدیم خاک به قدری از نظر دور شد که ساحل به زحمت دیده می‌شد، تا این‌که به کلی هر چه اطرافمان می‌دیدیم آب بود، و تا سه چهار ساعت دیگر آب گل‌آلود «شط العرب»، در خط مستقیمی از آب صاف دریا تشخیص داده می‌شد، اما برای دو سه ساعت به غروب آن رنگ هم از میان رفت و آب شط در آب دریا محو و مستهلک گردید،

____________________

۱- ۱- محلّی که آب رودخانه وارد دریا می‌شود.

امروز هوا علاوه بر گرمایش، خیلی عفونی هم شده بود، به مسافرین بد گذشت و غالباً مبتلا به خارش بدن و کهیر شدند.

و هرچند از موقع ورود به «بصره» تا حال، هوا همیشه ابر و مه داشت و آفتاب کمتر دیده می‌شد، لکن امروز از طرف غروب به بعد، ابرها غلظت کردند و هوا به قدری حبس و گرم شد، که با عفونت مختصه «خلیج فارس» دست به هم داده، تنفس آزاد را هم از مسافرین سلب کردند و «زوجه حاج مشیر کرمانی» با آن‌که «فرست کلاس»(۱) اول منزل داشت، و آن درجه اول از منازل کشتی است و دارای بادزن‌های متحرکه با قوّه برق است به رحمت ایزدی پیوست، و جنازه او را پس از تغسیل و تکفین به دریا انداختند از قرار مذکور این قربانی اول کشتی ما است و دنباله آن دراز است و هر روز چند نفر دیگر باید تلف شوند.

بوشهر

امروز چهارشنبه چهارم ذی‌القعده، مطابق «سی‌ام سرطان»، صبح از محاذات «بوشهر» گذشتیم، فوراً هوا تغییر کرد، عفونت و گرمایش کمتر شد، تمام سطحه کشتی را هم عمله‌جات آن شستشو کردند و ضد عفونی نمودند و هرچه پیش رفتیم هوا لطیف‌تر و خنک‌تر شد، بعد از ظهر به بعد نسیمی گرفت که متدرجاً مبدّل به بادهای شدید گردید، دریا هم کولاکی و متلاطم شد، امروز همه‌جا ماهی‌های بزرگ و حیوانات مهیب بحری، به شکل خوک و گوساله و غیره دیدیم که به سرعت زیاد همراه کشتی می‌آمدند، و گاهی از آب در هوا جستک می‌زدند، مرغ‌های سفید بسیاری

_____________________

۱- ۱- بهترین نقطه کشتی و محلّ ویژه.

در هوا پرواز می‌کردند، معلوم است که از سواحل مجاوره برای صید آمده‌اند، این مرغ‌ها روی آب هم می‌نشسته و امواج دریا آنها را بالا و پائین و این طرف و آن طرف می‌برد تماشای خوبی داشتیم.

طرف عصر هوا هرچند خنک شده بود لکن به قدری مرطوب بود که لباسها به بدن چسبیده بود، یک نفر مسافر ترک خلخالی هم امروز مرحوم شد جنازه‌اش را به دریا انداختند خداوند ترحم فرماید.

جنازه به دریا انداخته شد

امروز پنجشنبه پنجم ذی‌القعده مطابق «سی و یکم سرطان»، صبح تا ظهر حالت دریا و هوا مثل روز گذشته بود، طرف دست راست «بحرین»، و طرف دست چپ «بندر عباس» و جزائر متعلقه به ایران بود، از آنها گذشته در «تنگه هرمز» از هر دو طرف ساحل نمودار بود، مقارن ظهر وارد «بحر عمان» شدیم، کولاک و تلاطم دریا شدت کرد، و عفونت هوا برطرف شد لکن رطوبتش باقی بود، اغلب مسافرین تنشان دانه‌های قرمز بیرون زد، در حدود مغرب یک نفر مسافر ترک دیگر، زندگانی را وداع گفت و جنازه‌اش طعمه حیوانات بحری گردید!

شب را به مناسبت لیله جمعه و انقلاب شدید دریا، غالب مسافرین اشتغال به تضرع و زاری و توسل به ائمه طاهرین داشتند.

مرگ سه نفر دیگر

امروز جمعه ششم ذی‌القعده مطابق «اول اسد»، ابرهای آسمان بر ضخامت و غلظت خود افزودند، مِه به درجه‌ای اطراف را احاطه کرد که مثل شب تار شده بود و درست کسی، کسی را نمی‌دید، طرف عصر بادهای شدیدی از طرف جنوب یعنی دست راست ما وزیدن گرفت، و هر چند مِه غلیظ تخفیف یافت، لکن ضربات امواج کوه، پیکر کشتی را مثل گاهواره پهلو به پهلو می‌کرد. مسافرین به روی یکدیگر می‌افتادند و نماز را ایستاده نمی‌شد بخوانند و غالباً مبتلا به اسهال و استفراغ شدند، سه نفر هم فوت کردند که جنازه آنها پس از تغسیل به دریا انداخته شد.

از قراری که می‌گویند این حالت دریا همان برساتی است که معروف است، لکن بارندگی آن باقی است، شب هوا سرد شد و بالاپوش به درد می‌خورد و برای خوابیدن محتاج به لحاف شدیم.

مرگ یک نفر دیگر

امروز شنبه هفتم ذی‌القعده مطابق «دوم اسد»، اوضاع و احوال مثل روز گذشته بود، لکن باد از جلو کشتی یعنی سمت مشرق می‌وزید و ضربت امواج به سینه کشتی می‌خورد، کشتی هم گاهی از آن کوههای آبی بالا می‌رفت، گاهی در یک دره از دره‌های آبی سرازیر می‌شد، من مدتی در بلندترین و جلوترین نقاط کشتی تماشا می‌کردم، و با چشم اندازه گرفتم درست به قدر هفت هشت ذرع جلو و عقب کشتی نسبت به یکدیگر ارتفاع و انخفاض(۱) پیدا می‌کردند، معذلک این حالت کشتی، به مسافرین کمتر از حالت پهلو به پهلو صدمه می‌زد.

طرف عصر از سرعت سیر کشتی کاسته شد عمله‌جات گفتند: برای این است که شب به ساحل «کراچی» نرسیده باشد، ظاهراً همینطور بود شب را کشتی با کمال تأنی در حرکت بود، امروز یک نفر بیشتر فوت نشد!!

___________________

۱- ۱- پایین رفتن.

ساحل کراچی‌

یکشنبه هشتم ذی‌القعده مطابق «سوم اسد»، اول آفتاب مرغ‌های سفید زیادتری ظاهر شدند، بعد از دو سه ساعت به ساحل «کراچی» رسیدیم، کشتی‌های فراوان در کنار سواحل طبیعی میان دریا لنگر انداخته بودند، لکن کشتی ما چون پستی و دولتی بود، رفت تا پای اسکله که با الوار و چوب‌های خیلی قطور ساخته‌اند، خطوط آهن با اسباب‌های جرثقیل در روی اسکله بنا شده است که برای نقل مال‌التجاره از کشتی به واگون‌ها یا بالعکس خیلی آسان است، مسافرین نیمه جان کشتی ما، از روی عجله و برای فرار، اسبابها را توسط طناب پائین می‌کردند و در طراده‌ها جا می‌دادند، و اغلب طناب از دست درمی‌رفت و اسبابها در آب می‌ریخت.

بعد از یک ساعتی، یک نردبان چوبی از کشتی به اسکله پائین کردند، مسافرین با کمال راحتی پیاده شدند، اتومبیل‌ها و درشکه‌های زیاد برای مسافرین، و دوچرخه و گاری‌های فراوان برای حمل اسباب آنها حاضر بود.

حوالی ظهر رسیدیم به مسافرخانه، بیچاره یک مسافری در زیر خورجینش افتاد و مرد، این مسافرخانه که در زمین مسطحی متصل به شهر ساخته شده، عبارت است از چندین سلسله اطاق‌های مجاوره متصله و از مشرق به طرف مغرب ممتد است و مابین هر سلسله اطاق با سلسله دیگر، کوچه‌ای به عرض پنج شش ذرع تعبیه شده،(۱) که درواقع هر اطاقی شمالًا و جنوباً به کوچه نگاه می‌کند و در مشرق و مغربش اطاق است، کف

_____________________

۱- ۱- ساخته شده.

این اطاق‌ها با زمین مساوی است و سقفش با خاک و سفال پوشیده شده است، اطراف آن هم از طرفی پنجره و شبکه‌های چوبی است، که برای جریان هوا خیلی خوب است، در نهایت شمالی این اطاق‌ها، یک مصطبه(۱) وسیعی به ارتفاع یک وجب از زمین برای نماز خواندن ساخته شده، که در یک سمت آن چندین شیر منصوب است، و برای آب برداشتن و وضو ساختن خیلی راحت است، قدری دورتر مستراح‌های زیاد فرنگی ساخته‌اند، که هر روزه کثافات آن در ظرف‌های مخصوصی برداشته می‌شود، این مسافرخانه گنجایش سه چهار هزار نفر بیشتر را ندارد، ما هم که وارد شدیم تمام اطاقها را مسافرین دیگر گرفته بودند.

ما در صحرا نزول نمودیم اما وحشتی نداشتیم زیرا که پلیس مراقبت داشت، برای دو ساعت از شب گذشته از شدت خستگی و داشتن جای راحتی افتاده و خوابیدیم.

دیدار از باغ وحش‌

امروز دوشنبه نهم ذی‌القعده مطابق «چهارم اسد»،(۲) صبح که از خواب برخواستیم حالتمان خوب نبود، رطوبت هوا ما را لخت کرده بود، برای دو سه ساعت از روز گذشته هوا کولاکی شد و باران سختی آمد و ما و سایر مسافرین بی‌منزل، خواهی نخواهی رفتیم به اطاق‌های مسافرین سابق، و بعد از قطع شدن باران چندین دستگاه چادرهای خوب آوردند و در صحرا برای ما برپا کردند، امورات مسافرخانه و مراقبت حال مسافرین،

______________________

۱- ۱- به کسر میم و فتح طاء به معنی سکّو و مکان مرتفع است.

۲- ۲- پنجمین ماه فلکی مطابق با مرداد ماه.

از طرف دولت به یک نفر هندی موسوم به «شیخ عبدالقادر» مفوض است، مأمورین نظم و امنیت هم تحت فرمان و دستور او هستند، منازل هم برای مسافرین مجانی است.

طرف عصر توسط واگونی که نزدیک مسافرخانه عبور می‌کند، رفتیم به تماشای «باغ وحش» که خیلی بزرگ است و در ظرف دو سه ساعت به کنار آن نمی‌توان رسید، تمام باغ مشجر به درخت‌هائی است که در «ایران» هیچ ندیده‌ایم، فقط درخت گل ابریشم را شناختیم.

خیابان‌ها به شکل نیم‌دایره ممتد است، و در کنار آنها یا قفس‌های آهنی برای حیوانات خاکی و هوائی، و یا دریاچه‌های مصنوعی برای جانوران آبی ساخته شده است. هزاران قسم حیوانات عجیب و غریب وحشی و اهلی، پرنده و چرنده بحری و ذوحیاتین و غیره، آنجا بود که فقط اشکال و صور آن‌ها را، در روی صفحات کتب تاریخ طبیعی دیده بودیم، و امروز اعیان خارجی آنها را با چشم مشاهده کردیم.

یک نفر «پیرمرد هندی» در باغ همراه مسافرین و تماشاچیان می‌افتاد، و برای تفریح آنها، سازی شبیه به کمانچه می‌زد، هرکس می‌خواست انعامی به او می‌داد، این چند ساعت گردش خوش گذشت.

مجدداً مراجعت به مسافرخانه کردیم، معلوم شد که هر مسافری را در اینجا باید «آبله» بکوبند و إلّابلیط کشتی به او داده نمی‌شود، و برای آبله‌کوبی یک نفر «حکیم هندی» از طرف دولت موظف است.

تماشای شهر کراچی‌

امروز صبح سه‌شنبه دهم ذی‌القعده مطابق «پنجم اسد»، چند دفعه خواستیم پیش «حکیم هندی» که در یک اطاق نشسته برویم آبله بکوبیم

ممکن نشد، زیرا که جمعیت ازدحام می‌کردند و پلیس با شلاق آنها را پس و پیش و داخل و خارج می‌کرد، ما از بی‌دست و پائی یا تنبلی یا از ترس شلاق جلو نرفتیم و ظهر تعطیل کردند.

امروز یک کشتی دیگر هم از «بصره» وارد «کراچی» شد که مسافرین آن تماماً عازم «بیت‌اللَّه» بودند، طرف عصر رفتیم به تماشای شهر «کراچی». خیابان‌های خیلی قشنگی دارد که طرفین آن پیاده‌رو سنگ فرش است، و در هر طرفی مغازه‌ها و دکاکین خیلی شیک و قشنگ نوساز دایر است، یک واگون شهری از میان خیابان می‌گذرد که با بنزین حرکت می‌کند، بنای مغازه‌ها و عمارات مسکونی فوق آن‌ها تماماً با سنگ و گچ و آجر است، در طی خیابان باغات و عمارات اعیانی زیاد دیده شد.