داستان باریافتگان سفرنامه حج

داستان باریافتگان  سفرنامه حج 0%

داستان باریافتگان  سفرنامه حج نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان باریافتگان  سفرنامه حج

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد هدایتی
گروه: مشاهدات: 11252
دانلود: 2330

توضیحات:

داستان باریافتگان سفرنامه حج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 245 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11252 / دانلود: 2330
اندازه اندازه اندازه
داستان باریافتگان  سفرنامه حج

داستان باریافتگان سفرنامه حج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خواهد بود، واقعاً شب خوشی داشتیم و تا ساعت پنج و شش از شب در حرکت بودیم، از کثرت چادرها و خیام غالباً راه را گم می‌کردیم و از ناحیه خودمان پرت می‌شدیم.

در این صحرا و دامنه وسیع، به هر طرف که شخص نگاه می‌کرد چادر بود و چراغ، هوا هم امشب و چند شب پیش بی‌نهایت لطیف بود، عموماً برای خوابیدن محتاج به لحاف و روپوش بودیم، آب «قنات زبیده» را که در غایت عذوبت و گوارائی است، در شربه‌ها(۱) جلو نسیم می‌گذاشتیم، و مثل آب چشمه‌های کوهستانهای مملکت خودمان خنک و سرد می‌شد، و آن خطراتی را که از وقوف در «منی و عرفات و مشعر» قبلًا شنیده بودیم، از گرمای شدید و عفونت هوا و تلفات حجاج، بحمداللَّه امسال هیچ وجود نداشت، و حتی یک نفر هم نشنیدیم تلف شده باشد.

دکان‌های مِنی‌

امروز جمعه دوازدهم ذی‌الحجه مطابق «پنجم سنبله»، صبح پس از رمی جمرات ثلاثه، قدری به دید و بازدید و تجسس از حال آشنایان سفر برگزار کرده، و قدری به تماشای دکاکین «منی» رفتیم، این دکاکین دو قسم است:

یک قسم عبارت است از چادرهای کوچک بسیاری که کسبه «مکه» در این ایام این‌جا آورده، و در صحرا در ردیف دو خط مستطیل زده‌اند، و میان این دو ردیف چادر یک خیابان عریض درست شده است، که حجاج در آن گردش و عبور می‌کنند و جمیع مایحتاج را، از میوه‌جات و اطعمه و

________________________

۱- ۱- حوضچه‌های‌گرداگرد نخلستان که برای آبیاری نخل‌ها به‌کار می‌رفت لیکن در اینجا مراد کوزه‌ها است.

اغذیه می‌توانند از کسبه خریداری کنند.قسم دوم عبارتست از یک عده بناهای سنگ و آجری که در تمام سال دائر و متعلق به سکنه «منی» است، از قراری که که حمله‌دارها و عکام‌ها نقل کردند، سابقاً در «منی»، هیچ آبادی و سکنه نبوده است، لیکن بنا بر آن‌چه امسال مشاهده می‌کنیم آبادی «منی»، از خانه‌ها و دکاکین به درجه یک قصبه است، امشب هم که شب سیزدهم بود باز آتش ‌بازی کردند و ما به دید و بازدید و گردش و استراحت برگزار کردیم.

کوچ به مکه‌

امروز شنبه سیزدهم ذی‌الحجه(۱) مطابق «ششم سنبله»، صبح از «منی» کوچ کرده، و در حال سواری رمی جمرات نموده، به «مکه معظمه» مشرف شده در خانه خود ورود نمودیم.

رفت و آمد این چندروزه ما از «مکه» به «منی» و «عرفات» و «مشعر» و مراجعت، تماماً توسط الاغ بود که برای این کار بهترین و آسانترین و راحت‌ ترین مراکب و نواقل است، لکن عموماً حجاج توسط کجاوه و شقدف، که ارزانتر تمام می‌شود رفت و آمد می‌کنند.

امروز پس از شست‌وشو و تغییر جامه، به حرم مشرف شده، طواف و آداب مستحبه به نیت پدر بزرگوار و مادر گرامی خود بجا آورده، به منزل «حکیم محیی‌الدین» رفتیم و دستورالعمل سه روزه گرفتم، چون که هنوز رفع کسالت و ضعف از من نشده بود، سپس به منزل برگشته پس از صرف طعام خوابیدیم، اما گرمای هوا شدت کرده بود و مانع خواب بود.

____________________

۱- ۱- ماندن حاجیان در منی تا ظهر روز دوازدهم واجب است، و معلوم نیست چرا مؤلف همراه با دیگران، شب سیزدهم را مانده است!

احضار پادشاه‌

امروز صبح یکشنبه چهاردهم ذی‌الحجه مطابق هفتم سنبله «عبدالرحمن مطوف» به دیدن ما آمده، ضمناً اظهار نمود که «اعلیحضرت پادشاه»، سابقاً شرفاء مکه را به عنوان «حضرةالشریف» خطاب و تعبیر می‌کرده‌اند، لکن از دو سال قبل که «شریف حسین» در ضمن جنگ بین‌المللی، اعلان استقلال حجاز را داده، و تأسیس «حکومة الهاشمیة العربیه» نموده او را به عنوان «جلالة الملک» تعبیر و خطاب می‌کنند، که تقریباً به زبان ما «اعلیحضرت پاد شاه» گفته می‌شود امروز جمعی از محترمین حجاج ممالک و دیار مختلفه را احضار و دعوت کرده‌اند، و من از جانب ایشان شما را برای تشرف حضور دعوت می‌کنم.

تقریباً برای چهار ساعت به غروب با چند نفر از آقایان تجار طهرانی به دربار حکومتی رفتیم، قبلًا در بالاخانه خیلی بزرگی که با قالی‌های یک تخته ایران مفروش بود نشستیم، جمعی از بزرگان اعراب «حجاز» و «مصر» و «عراق» و غیره نیز بودند که جمعاً سی چهل نفر می‌شدیم، بعد از ربع ساعتی اجازه حضور داده شد، و وارد اطاق دیگری شدیم که از دو طرف [می‌توان به خیابان نگاه کرد، فرش‌های آن تماماً قالی و قالیچه‌های قیمتی ایران، و دور تا دور صندلی‌های چوبی و حصیری گذاشته شده بود، و در یک سمت اطاق، تابلوی بسیار بزرگی به دیوار منصوب بود که پارچه آن مخمل مشکی، و به روی آن به خط نسخ درشت با زردوزی این آیه مبارکه نوشته شده بود( قُلْ لَاأَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) (۱)

و شخص «سلطان حسین» که به نظر پیرمرد هفتادساله می‌آمد، با لباس و

___________________________

۱- ۱- شوری: ۲۳.

عمامه سفید در یک گوشه اطاق به روی یک صندلی دسته‌داری نشسته، «شریف زید» ولد اکبرش، با چند نفر دیگر از درباریان طرفین او بودند، و پس از ورود و اجازه جلوس، شخص سلطان با یک بیان بسیار فصیح عربی نطق غرّائی(۱) ایراد نمود که خلاصه و ما حصل ترجمه آن این بود:

آقایان علت احضار شما چند امر بوده:

اولًا: می‌خواستم تبریک «عید سعید اضحی» و موفقیت به مناسک و اعمال حج را به شما گفته، و خوشوقتی و مسرت خودم را از این‌که امسال آداب «مِنی و «عرفات» با کمال سلامتی و خوشی و امنیت انجام گرفت اظهار نمایم.

ثانیاً: می‌خواستم در خصوص مراجعت به اوطان و تشرف به «مدینه منوره» با شما مذاکره و مشاوره نمایم.

اما قسمت اول: چون مملکت «شام» امروز تحت تصرف و استیلای نظامی «فرانسه» است، و به واسطه طغیان قبایل و مخالفت احرار در هر گوشه جنگ و خون‌ریزی و شورش برپا است، وسائل حرکت به آن‌جا از هر جهت مقطوع است، و بنابراین ممکن نیست «شام» را طریق مراجعت قرار داد و راه منحصر است به طریق «جده» به دریا، و در باب تشرف به «مدینه منوره» تمام راهها باز و دائر و امن است، لکن من خط سیر از طریق «رابغ» و «غایر» به «مدینه» و از آن‌جا به «یَنْبُعْ» را اصلح می‌دانم معذلک برای استماع نظریات آقایان حاضرم که موافقت با تمایلات ایشان بنمایم.

آقای «حاج سید محمّد واعظ کاظمینی» از طرف ما ایرانیان تقدیم تشکرات و ادعیه صمیمانه و اظهار تسلیم به اوامر حضرت سلطان

_________________________

۱- ۱- غرّاء به معنی فصیح و شیوا است.

نمودند، و چند نفر دیگر نیز به نمایندگی اهالی ممالک خود، تبادل تعارفات و عرض اطاعت کردند و برخاستیم. امروز هوا خیلی گرم شده بود و صدمه خوردیم، شب هم به واسطه گرمای شدید و حبس هوا نتوانستیم بخوابیم.

قبرستان ابوطالب‌

امروز دوشنبه پانزدهم ذی‌الحجه مطابق «هشتم سنبله»، صبح به حرم مشرف شده باقی روز را از شدت گرما در منزل بودیم، طرف عصر رفتیم به «حجون» که به قبرستان «ابی‌طالب» مشهورتر است، و تا شهر یک میدان فاصله است اول «حضرت عبد مناف» و «حضرت عبدالمطلب» را که در یک بقعه مدفون و هریک صندوق علیحده دارند زیارت کردیم، بعد «حضرت ابی‌طالب» را زیارت نمودیم که بقعه‌اش نزدیک بقعه سابقه است، و بعد به زیارت «حضرت آمنه»(۱) و «حضرت خدیجه» که در بقعه جداگانه مدفون‌اند رفتیم، واقعاً کاشی‌های دو بقعه اخیره قابل توجه و تماشا بود و چشم را از خوبی و ظرافت خیره می‌کرد، همچنین در اطراف بقاع مزبوره، سنگ قبرهای مرمر خیلی عالی و قشنگ و قیمتی موجود بود، که مدفن بزرگان از علماء و قضات و اعیان عثمانی‌ها است، شب را پس از تشرف «بیت ‌اللَّه» به منزل‌مراجعت، و باز هم‌از گرما خواب راحت نداشتیم.

_______________________

۱- ۱- مؤلف محترم اینجا اشتباه کرده، حضرت آمنه مادر رسول گرامی اسلام در بین مکه و مدینه درمحلّی به نام «ابواء» مدفون شده‌اند.

حرکت به مدینه‌

امروز سه‌شنبه شانزدهم ذی‌الحجه مطابق «نهم سنبله»، صبح و شب باز به حرم مشرف شده، و من هر دفعه طوافی به نیت یکی از اخوان و عشیره خود حیاً و میتاً به جای آوردم، امروز از طرف «سلطان حسین» جار کشیدند که حجاج می‌توانند از تاریخ بیست و دوم به بعد برای «مدینه منوره» از طریق «رابُغْ» و «غایر» حرکت و از راه «یَنْبُع» به «جده» مراجعت کنند، حمله‌دارها غالباً ناراضی بودند و می‌گفتند رفتن و برگشتن از طریق «جده» و «یَنْبُع» آسان‌تر و ارزان ‌تر بود، و سلطان برای این‌که تمام قبائل و عشایر بین‌الحرمین را از حجاج منتفع و از خود خوشنود نماید، این طریقه را اتخاذ نمود.

امروز چهارشنبه هفدهم ذی‌الحجه مطابق «دهم سنبله»، بعضی دیدن‌های لازمه از آشنایان بین راه کردیم و عموماً بعضی نشریات راجع به اغتشاش «بین‌الحرمین» و عدم تمکین قبایل عرب از «سلطان حسین» نقل می‌شد، امروز و امشب را هم به زندگانی مسافرتی و زواری گذرانیدیم.

روز عید غدیر

پنجشنبه هیجدهم ذی‌الحجه «یوم الغدیر»، مطابق «یازدهم سنبله»، مثل دیشب و امروزی ما در «ایران» عید می‌گیریم، و رسومات و آدابی بجا می‌آوریم لکن این‌جا هیچ اثری و خبری از عید نبود.

امروز بعضی از رفقا رفتند به میقاتگاه برای بجا آوردن عمره مفرده، لکن من به واسطه عجز از سواری نتوانستم موفق شوم، زیرا که هنوز ضعف و ناتوانی که در نتیجه ناخوشی‌های دریا عارض شده بود برطرف نشده، و همه‌روزه تحت معاینه و معالجه طبیب بودم، طبیب من حکیمی بود معروف به «محیی‌الدین» که پیرمردی هفتادساله و اصلًا «هندی» است، لکن چهل سال است که مجاورت «بیت‌اللَّه» اختیار کرده، مشارٌالیه اهل ذوق و عارف مسلک و دائم‌الذکر است، اتفاقاً با من خیلی محبت و مؤانست پیدا کرده بود، و همه‌روزه صبح و عصر که پیشش می‌رفتم مرا به صحبت می‌گرفت، و از وضعیات جغرافیائی «ایران» و آداب و رسوم ایرانیان استفسار می‌کرد، و با آن‌که فارسی هیچ نمی‌دانست حرف بزند غالباً در ضمن صحبت به مناسبتی از اشعار «مولوی» و «حکیم سنائی» می‌خواند، پسر بزرگش «عبدالغنی» هم که از معلمین مکاتب متوسطه است، و «انگلیسی» و «ترکی» هم می‌داند خیلی با من مأنوس شده بود.

اقامه نماز جمعه‌

امروز جمعه نوزدهم ذی‌الحجه مطابق «دوازدهم سنبله»، اقامه نماز جمعه به امامت شخص «سلطان»، با یک شکوه قابل تماشائی انجام گرفت، عده مأمومین که به طور دائره اطراف خانه کعبه صف بسته بودند دوازده هزار نفر بل متجاوز می‌شد، امروز و امشب هم به زندگی معمولی برگزار شد و برای یادداشت چند مسئله را مخصوصاً ذکر می‌کنم:

اولًا: راجع به نقود، پول‌های رائجه «مکه» همان پول‌های قدیم «عثمانی» است که واحد آن مجیدی و معادل بیست قروش است، و هر قروش چهار هلاله است، و هر هلاله ده پاره است، کوچک‌ترین پول‌ها نیم هلاله است که به روی آن پنج پاره نوشته شده و بزرگترین پول‌ها «لیره عثمانی» است که معادل بیست و پنج مجیدی است و «لیره انگلیسی» که «جنیه» می‌گویند، و معادل با بیست و شش مجیدی و دو قروش داد و ستد می‌شود.

«روپیه هندی» که خیلی متداول است ده قروش و نیم معامله می‌شود و به حساب پول ایران که روپیه را دو ریال خریدیم، هر مجیدی معادل پنج قران و ده شاهی، هر قروش تقریباً پنج شاهی و هر هلاله تقریباً یک شاهی می‌شود، و پول‌های دیگر نیز از قبیل «فرانک» و «ریال فرانسه» و «پول هلندی» به‌طور تجاری داد و ستد می‌شود و عموماً هر پولی که قدری سکه آن صاف شده باشد بر نمی‌دارند و می‌گویند «هذا منسوخ»، «هذا بطل»(۱) .

مدارس مکه‌

ثانیاً: در خصوص معارف، هر چند به واسطه تعطیلی مدارس در ماه ذی‌الحجه نتوانستم گردش در مدارس بکنم، لکن موافق تحقیقاتی که از «عبدالغنی» پسر «محیی‌الدین» و دو نفر دیگر از معلمین و نظام‌نامه‌ها و پروگرام‌هائی که «عبدالغنی» نشان داد، در «مکه معظمه» ده باب مکتب ابتدائی چهار ساله، و پنج باب مکتب ثانوی (متوسطه) و یک باب مدرسه راقیه است، مدرسه اخیره به جای «دارالفنون» ما است، و پروگرام(۲) آن‌ها عموماً حساب و جغرافی و نحو و صرف و فقه و تفسیر است، و در مدرسه راقیه،(۳) تحصیل زبان انگلیسی نیز می‌شود، و تحصیلات دیگر از ریاضیات و علوم طبیعی و غیره ابداً در کار نیست، و این پروگرام برای امروزه «جزیرةالعرب» بسیار مناسب و کافی به نظر می‌آیند، و تمام مکتب‌های ابتدائی و ثانوی مجانی، و خرج آن با حکومت است، و فقط در مدرسه راقیه شهریه می‌گیرند، این ایام دو روزنامه در «مکه» با صفحه بزرگ منتشر می‌شود، یکی «الفلاح» دیگری «القبله» که هر شماره را دو هلاله یا صد دینار ما می‌فروشند، و نسبت به قیمت جرائد ایران خیلی

______________________

۱- ۱- این پول از رایج بودن خارج و باطل گردیده است.

۲- ۲- لفظی فرانسوی است و به معنوی دستور و برنامه تعلیمات مدارس به کار می‌رود.

۳- ۳- پیشرفته، مدارسی شبیه دارالفنون.

ارزان است، و از این جهت همه روزه من خریداری می‌کنم.

میدان بزرگ مکه‌

ثالثاً: در باب میدان بزرگ «مکه» که خانه و منزل ما به آن نزدیک است، عموماً تمام بارهای آذوقه و علوفه و میوه‌جات و حبوبات و غیره که از «طائف» و سائر نقاط به «مکه» می‌آید، در محلی فروخته می‌شود که آن را «محطّه»(۱) و «حلقه» می‌گویند، و تمام این بارها که شب وارد می‌شود، از اول طلیعه فجر تا یکی دو ساعت بعد از آفتاب، به طور مزایده و حراج فروخته می‌شود و به توسط مأمور حکومتی قپان می‌شود، و حکومت وجهی بابت حق قپان از فروشنده می‌گیرد و بعد از دو سه ساعت از آفتاب، دیگر چیزی خوراکی یافت نمی‌شود و در شهر «مکه» دکان سبزی ‌فروشی و میوه ‌فروشی و حتی قصّابی نیست گوشت را هم صبح در محطّه می‌فروشند.

مسجد تنعیم و قبرستان شهدای فخ‌

امروز شنبه بیستم ذی‌الحجه مطابق «سیزدهم سنبله»، من به همراهی آقای «حاج سید عزیزاللَّه» برای انجام عمره مفرده از «مکه» حرکت کرده و رفتیم غسل کرده، مُحرِماً مراجعت و اعمال عمره را در بیت ‌اللَّه‌الحرام به‌جا آوردیم، این عمل را من به نیابت مرحوم اخوی «آقا نجفی» به‌جا آوردم، و آن طور که تصوّر می‌کردم چندان صدمه از سواری و رفت و آمد نکشیدم.

«مسجد تنعیم» تا «مکّه» یک فرسخ فاصله دارد که توسط الاغ‌های

_________________________

۱- ۱- محل فرود آمدن کاروان، ایستگاه.

کرایه می‌روند و برمی‌گردند، بین راه کنار جاده چندین دستگاه قهوه‌خانه‌های حصیری نیز هست که برای رفع خستگی، مسافرین پیاده شده چای می‌خورند و قبرستان «شهدای فخّ» نیز در یک طرف جاده به فاصله کمی واقع است، چند بقعه آنجا بود که یکی از آنها مدفن «عبداللَّه بن عمر بن الخطاب» است.

هوای «مکه» چند روز است خیلی گرم و عفونی شده است، و صبح زود و عصر که می‌توان از خانه بیرون آمد، از هر طرف شخص جنازه می‌بیند که حرکت می‌دهند، و غالب اموات از اهالی «جاوه» و «مغاربه» است، حجاج ایرانی غالباً به همین جهات و برای تنگی نان و آذوقه و اخبار وحشتناک که از «بین‌الحرمین» شنیده‌اند، دسته دسته به «جده» می‌روند که بدون زیارت «مدینه منوره» مراجعت به اوطان خود نمایند.

باران شدید

دیشب و امروز یکشنبه بیست و یکم ذی‌الحجه مطابق «چهاردهم سنبله»، هوا ابر غلیظی داشت و گرما به شدتی بود که ما در منزل لخت بوده، و دائماً آب به سر و بدن خود می‌ریختیم، طرف عصر باد تندی گرفت و باران شدیدی متعاقب آن آمد، این باران که یک ساعتی طول کشید آنقدر تند بود که از بالا خانه نگاه می‌کردیم، تمام کوچه‌ها و خیابان‌های «مکه» مثل رودخانه‌هائی شده بود غیر قابل عبور، و صدای آب که در این کوچه‌های پرنشیب و فراز روی هم می‌ریخت همه را به وحشت انداخته بود، و مسلماً بنای خانه‌های «مکه» اگر از سنگ نبود تماماً زیر این سیل بنیان‌کن رفته بود، و بعد از قطع شدن باران هوا برخلاف معمول گرمتر و عفونی‌تر شد.

کوه ابوقبیس‌

امروز دوشنبه بیست و دوم ذی‌الحجه مطابق «پانزدهم سنبله»، صبح پس از ادای فریضه در «مسجدالحرام» من با «حاج محمّدعلی خیاط طهرانی» به طرف کوه «ابوقبیس» قدم‌زنان رفتیم، قبلا در مسجد «مولدالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » دو رکعت نماز بجا آوردیم، این مسجد اوّل خانه بوده است که ارثاً به حضرت رسالت ‌پناهی رسید، و آن حضرت، آن را به «عقیل بن ابی‌طالب» پسر عم خود بخشید، و پس از نقل و انتقالات، «زبیده» زن «هارون‌الرشید» آن را مبدل به مسجدی نمود که زیارتگاه عامه است، و از قرار مذکور اهالی «مکه» خصوصاً طبقه نسوان در شب مولود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنجا رفته هلهله و اظهار مسرت و شادمانی می‌کنند، و اشعار و قصائدی در مدح آن حضرت می‌خوانند.

از آن‌جا دامنه کوه را گرفته بالا رفته به مسجد دیگری رسیدیم که بالای آن نوشته بود «هذا مولد امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب»- رضی‌اللَّه عنه-، و با آن که ما مولد آن جناب را «خانه کعبه» می‌دانیم دو رکعت نماز بجا آوردیم، سپس از کوه متصاعد شده به «مسجد شق‌القمر» رسیدیم که خادم آن دو نفر زن بودند، و پس از زیارت رفتیم به ماذنه هلال که یک چهارطاقی آنجا ساخته شده، و مسلّط ترین نقاط کوه به «مکه» است و تمام «مسجدالحرام» و کوچه‌ها و خانه‌های شهر و اطراف آن در آنجا پیدا است و منظرگاه باشکوهی است.

و پس از قدری استراحت و رفع خستگی از همان خطی که رفته بودیم مراجعت کردیم، و در بین راه چندین مسجد و بقعه دیگر نشان می‌دادند که خانه‌ها و منازل اعمام و بنی‌اعمام حضرت رسالت بوده، و مسلماً این راه همان محلی است که در کتاب‌ها به «شعب هاشم» معروف است و امروز مسکون و معمور نیست. و بعد از سه چهار ساعت از روز به منزل رسیدیم، گرما و عفونت هوا ساعت به ساعت در تزاید است، من و دو سه نفر از رفقا چند شب است که برای خوابیدن، می‌رویم به قهوه‌خانه‌ای بیرون شهر که مشهور به قهوه‌خانه قنبر است، و در سر جاده «منی» واقع شده، به واسطه نسیمی که از تنگه راه «منی و عرفات» می‌آید خیلی خنک‌تر از شهر است، و عده کثیری از اهالی «مکه» نیز آنجا می‌آیند، و در کنار جاده و اطراف صحرا می‌خوابند، و قهوه‌چی تختخواب‌های حصیری زیادی آنجا گذاشته کرایه می‌دهد، این تخت خوابها را سریر می‌گویند و کرایه شبانه هر کدام در پائین دو قروش است که تقریباً ده شاهی ما می‌شود، و کرایه شبانه هر سریری در بالای بام پنج قروش است که به پول ما یک ر یال می‌شود، و یک شربه آب، و یک لولهنگ کوچکی از منضمات آن است و ما این چند شب از سریرهای پشت بام گرفته، با لحاف تا صبح می‌خوابیدیم و جبران بی‌خوابی‌های شب‌های سابق را نمودیم چند نفر از محترمین «مکه» هم آنجا را مرکز استراحت شبانه خود قرار داده بودند، و چند دقیقه با آن‌ها انس و صحبت می‌داشتیم.

ورود به کعبه‌

امروز سه‌شنبه بیست و سوم ذی‌الحجه مطابق «شانزدهم سنبله»، صبح من و «حاج محمّدحسین یراقچی» برای تشرف به «کعبه منوره» و تنظیف کامل به حمام رفتیم، و موافق آن چه مسموع شد شهر «مکه» فقط این یک حمام را دارد، که از اول رجب تا آخر ذی‌الحجه برای حجاج دایر و باز است، خود اهالی در خانه‌ها و منازل تنظیف و استحمام و غسل می‌کنند، این حمام عظیم‌البنا است و دور تا دور آن شیرهای آب گرم و سرد دارد، و پای هر شیری یک حوضچه مرمری گذاشته شده که شخص پای آن می‌نشیند و با صابون و کیسه‌هائی از لیف خرما تنظیف می‌کند، بعلاوه یک حوض از آهن سفید گوشه حمام گذاشته شده، که سه چهار کر آب می‌گیرد و برای غسل ارتماسی به کار می‌رود، و پس از تنظیف و غسل و تجدید لباس بیرون آمده به مسجدالحرام مشرف شده، از نردبان کوچکی که پای درب خانه گذاشته بودند بالا رفتیم.

دو نفر از «بنی‌شیبه» که از قدیم‌الایام به دربانی و کلیدداری خانه کعبه مفتخراند جلو درب ایستاده، و از هر نفری دو مجیدی می‌گرفتند، و پس از ورود به «کعبه منوره» و بجا آوردن نماز در چهار گوشه حرم و انجام آداب و ادعیه وارده، چشم به دیوار انداخته چندین قطعه سنگ حجاری شده منصوب به اطراف حرم دیدم، که سلاطین قدیم شرح تعمیرات و خدمات خود را نسبت به «مسجدالحرام» به روی آن‌ها نوشته و حجاری کرده به یادگار گذاشته، خواستم از روی آنها بامداد بنویسم دربان‌ها آمدند و مانع شدند و گفتند تا شیخ اجازه ندهد ممکن نیست، و مقصود از شیخ، رئیس آنها بود که گفتند فقط روزهای جمعه مشرف به حرم می‌شود، اجمالًا در روی یک سنگ اسم «سلطان محمّد خان عثمانی» بود، و به روی سنگ دیگر اسم «ملک‌الاشراف برسبای» و اسم «خادم‌الحرمین قایتبای» بود که دو پادشاه اخیر از سلاطین «چراکسه» بوده و در حدود قرن نهم هجری در «مصر» و «حجاز» و «شامات» سلطنت می‌کرده‌اند.

امروز پاگذاشتن در صحن مسجد زحمت داشت، و از شدت گرما پا می‌سوخت، طرف عصر دفعه دیگری به «حجون» رفته «حضرت عبد مناف» و «عبدالمطلب» و «ابی‌طالب» و «آمنه» و «خدیجه»عليهم‌السلام را زیارت

کردیم، اهالی «جاوه»(۱) و «مغاربه»(۲) قسمتی رفته و مابقی مشغول تهیه و تدارک مراجعت به اوطان خود هستند، و شهر نسبتاً خلوت شده است، و ایرانی‌ها برای مراجعت به وطن یا تشرف به «مدینه منوره» در وسوسه و تردید افتاده‌اند، زیرا که تخلف حرکت به «مدینه» از روز بیست و دوم، همچنان که از طرف «سلطان» جار کشیده بودند مؤید صحت خبر اغتشاشات «بین‌الحرمین» است تا خدا چه خواهد.

ذبح گوسفند

امروز چهارشنبه بیست و چهارم ذی‌الحجه مطابق «هفدهم سنبله»، صبح بدون تشرف به حرم، من و آقای «حاج سید احمد»، از قهوه‌خانه بیرون شهر که خوابگاه قرار داده بودیم، حرکت به میدانی کردیم که گوسفند می‌فروشند، و برای تقصیرهائی که کرده بودیم، گوسفند خریده ذبح و بین فقرا تقسیم کردیم.

من دو تقصیر کرده بودم، یکی استظلال در «جده» به واسطه شدت گرما و مرض، و یکی سرپوشیدن در راه بین «جده» به «مکه» به علت حدوث رعاف،(۳) و یکی از تقصیرات آقای «حاج سید احمد» این بود که در موقع عمره اشتباهاً مباشرت به تقصیر واجب شخص دیگری کرده، و با مقراض(۴) قدری از شارب او را زده بود. طرف غروب پس از تشرف به حرم، به منزل مراجعت کردیم چند

_______________________

۱- ۱- بزرگترین و معتبرترین جزیره اندونزی است.

۲- ۲- مغربی‌ها.

۳- ۳- خون دماغ شدن و خون از بینی آمدن.

۴- ۴- قیچی.

شب است که من و چند نفر از رفقا، پس از خروج از مسجد در دکه کوچکی نزدیک «صفا» بستنی می‌خوریم، و هرچند این مسئله قابل ذکر به نظر نمی‌آید، لکن برای کسانی که متجاوز از یک ماه است ابداً یخ یا آب خنکی ندیده‌اند و گرمای «اسد و سنبله» را آن‌هم در «جزیرةالعرب» تحمل کرده‌اند خیلی خیلی قابل اهمیت است، این بستنی را یک نفر حاجی هندی، با اسباب و دواهای مخصوص درست می‌کند و ابداً تفاوتی با بستنی‌های ما که با یخ می‌سازند ندارد، و واقعاً پس از خوردن، چشم انسان روشن و قلب فرحناک می‌شود، و رفع گرفتگی و انقلاب حاصل از گرمای روز را می‌کند، و تعجب در این است که این شخص هندی بستنی مصنوعی می‌سازد و به قیمت گران می‌فروشد، لکن از ساختن یخ مصنوعی که در «بمبئی» و «کراچی» و «بصره» و «بغداد» متداول و شایع است اظهار عجز می‌کند.

کتابخانه مسجدالحرام‌

امروزپنجشنبه بیست وپنجم ذی‌الحجه مطابق «هیجدهم سنبله»، بعد از زیارت و طواف حرم، به تماشای «کتابخانه مسجد» که در زاویه مقابل «رکن‌عراقی» واقع‌است رفتم، و گمان می‌کردم که کتاب‌های خطی و تاریخی زیادی در آنجا هست، لکن موافق فهرست و صورت‌هائی که خواستم ونشان دادند، دویست سیصد جلد کتاب‌های چاپی یا خطی بی‌اهمیت بیش نبود، و در نتیجه تعجب من، کتابدار گفت: آن‌قدر سالی نیست که این کتابخانه دائر شده، و مؤسس آن «سلطان عبدالحمید خان عثمانی» بوده، فقط یک کتاب خطی مهمی دیدم که پشت جلد آن نوشته شده بود (هذاترجمة الزبور بخطّ مولانا علی بن أبی‌طالب- رضی‌اللَّه عنه-)،

و چون آشنائی به خط کوفی نداشتم چیزی نفهمیدم، و در صورت صحت این انتساب کتاب مزبور زیور کتابخانه است، در هر حال آنرا بوسیدم و به دیدگان مالیدم، رجاء واثق آن‌که تا آخر عمر از نور بصر محروم نمانم.

چند روز است به واسطه رفتن «حجاج هندی» و «مغاربه» از «مکه»، قیمت‌ها ارزان و میوه‌جات روبه تنزل گذاشته، و به قیمت مناسب می‌توان خرید.

حجاج باقیمانده که غالباً ایرانی هستند، مشغول خرید سوغاتی از تسبیح یُسر و روغن بلیسان و مومیائی و غیره، و تدارک وسائل حرکت به «مدینه منوره» هستند، ما هم به واسطه سابقه شناسائی با «حاج سید جعفر حمله‌دار» و اصرارهای زیاد او مجدداً قرار دیدار رفتن به «مدینه» را با «مشارالیه» داده، و بنا هست با حمل او حرکت کنیم.

تهیه کجاوه و روپوش و آذوقه بین‌الحرمین را هم دیده‌ایم، امروز طرف عصر به مناسبت لیله جمعه، دفعه دیگری به «حجون» رفته، به فاتحه اهل قبور و زیارت «حضرت عبد مناف» و «عبدالمطلب» و «ابوطالب» و «آمنه» و «خدیجه»عليهم‌السلام موفق شدیم.

کتاب‌ فروشی‌های مکّه:

جمعه بیست و ششم ذی‌الحجه مطابق «نوزدهم سنبله»، امروز پس از تشرف به حرم چند ساعتی در دکان‌های کتاب‌فروشی که طرف «درب بنی‌شیبه» است برای بدست آوردن چند کتاب گردش و تفحص می‌کردم و پیدا نکردم، ضمناً چند جلد کتاب دیگر دیده خریداری کردم، یکی «مخلاة شیخ بهائی»-رحمه‌الله - که در «طهران» کمیاب است، دیگر کتاب «تأریخ الأُمم الإسلامیة والدولة العباسیة» که جدیداً به اسلوب بسیار

خوبی تألیف شده، و از تاریخ خلفاء عباسی و موجبات تشکیل سلسله خلافت آنها، و علل ارتقاء و انحطاط و زوال آنها بحث، و ضمناً وضعیات ملل مختلف اسلامی را در زمان آنها تحت مطالعه می‌گذارد.

دیگر کتاب «خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام» که در تاریخ شرفاء و «امراء مکه» از زمان پیغمبر تا ده سال قبل از این نوشته شده است.

دیگر کتاب موسوم به «الإعلام بأعلام بیت ‌اللَّه الحرام» که تاریخ بنای «مسجدالحرام» و تغییراتی که در ازمنه مختلفه توسط خلفا و سلاطین در آن داده شده، و تاریخ بنای مشاهد و مقابر و آثاری که در «مکه» و اطراف آن است شرح می‌دهد، دیگر کتاب «رحله ابن بطوطه» که عبارت از شرح مسافرت «ابن بطوطه» است در قرن هفتم هجری در ممالک «الجزیره» و «تونس» و «مصر» و «شام» و «رومیة الکبری» و «حجاز» و «عراق» و «ایران» و «هندوستان» و «چین» و غیره و فقط از کتابهائی که تجسس می‌کردم و بدست آوردم همین کتاب اخیرالذکر است که وصف آنرا شنیده بودم، و اسم شخص «ابن بطوطه» را در تواریخ شرق دیده بودم که با اهمیت ذکر می‌کنند و مورخین فرنگ، مخصوصاً استناد به اقوال او می‌نمایند.

وداع با مکه‌

امروز شنبه بیست و هفتم ذی‌الحجه مطابق «بیستم سنبله»، به همراهی «حاج ابوالحسن طباخ» و «حاج علی»، که به عنوان عکامی بین‌الحرمین پیش ما آمده، آذوقه و لوازم سفر را خریده مرتب کردیم، و پارچه جهت روپوش کجاوه‌ها ابتیاع و دوخته شد.

امروز یکشنبه بیست و هشتم ذی‌الحجه مطابق «بیست و یکم سنبله»، طرف عصر اسباب و اثاثیه و کجاوه‌ها را بردند بیرون شهر، در محلی که باید تمام حجاج آن‌جا متدرجاً جمع شده حاضر باشند، و مجتمعاً به طرف «مدینه منوره» حرکت کنند شب را برای راحتی در «مکه» به‌سربردیم.

به طرف مدینه‌

امروز دوشنبه بیست و نهم ذی‌الحجه مطابق «بیست و دوم سنبله»، صبح پس از تشرف به «حرم مطهر» و زیارت وداع، به خارج شهر که چادرهای حجاج آنجا زده شده بود رفتیم، و هر چند مفارقت از «مکه معظمه»، و محرومی از زیارت «بیت‌اللَّه»، تأسف و ملال بود، لکن از جهت آن که بر خلاف اکثر حجاج، پشت ‌پا به زیارت «حضرت رسالت ‌پناه» نزده بودیم، و به امید آن که ایام تاسوعا و عاشورا را، در «مدینه منوره» صرف عزاداری «حضرت خامس آل عباعليه‌السلام » خواهیم نمود، کمال خرسندی و خوشوقتی و مسرت داشتیم.

امروز طرف عصر باد گرمی وزید و اسباب زحمت شد، بدتر آن‌که حرکت امشب هم به تأخیر افتاد و شب را در همان بیرون شهر ماندنی شدیم.

ناامنی در حرم:

امروز سه‌شنبه سلخ ذی‌الحجه مطابق «بیست و سوم سنبله»، صبح مجدداً به زیارت «مسجدالحرام» مشرف، و به منزلگاه خود در خارج شهر مراجعت کردیم، و هرچند شب از حیث خنکی هوا راحت بودیم، لکن روز از جهت گرمای شدید صدمه داشتیم، و معلوم شد که امشب هم در همین جا خواهیم بود، و مسلم گردید که ایام «تاسوعا» و «عاشورا» به «مدینه» نخواهیم رسید، زیرا که تا «مدینه» ده منزل راه است، و دو سه روز هم لنگ دارد، این مسئله بی‌اندازه موجب ملامت عموم حجاج شده بود، این محلی که چادرهای حجاج را زده‌اند موسوم به «جروه» است و تا «مسجدالحرام» یک ربع فرسخی فاصله دارد، و آن‌ جا یک دستگاه قلعه بزرگ مستحکمی است که گفتند سابقاً «اردوگاه ترک‌ها» بوده، و همیشه چهار پنج هزار نفر قشون در آن‌جا ساخلو(۱) داشته، اما امروز «دارالحکومه مکه» است، در «جروه» یک‌ عدد ازچادرهای حصیری از طرف کسبه «مکه» این ایام زده شده است، که میوه‌جات و آذوقه و بعضی مایحتاج حجاج را آورده در آن‌ جا می‌فروختند، بستنی ‌فروش هندی رفیق ما هم، که هر شب نزدیک «کوه صفا» به ما بستنی می‌داد، این ‌جا آمده چادر به چادر می‌گشت و به حجاج بستنی می‌فروخت، بعضی کسبه هم متاع خود را در دست یا بر روی سر گرفته از هر طرف می‌دویدند و داد و فریاد می‌کردند، یکی صدا می‌زد «انارالخوب» یکی ‌می‌گفت «ماست‌الخوب» دیگری فریاد می‌زد «دوغ الخنک» رفیقش از عقب به شوخی صدا می‌کرد «دوغ الداغ» و بالجمله حرکات و صداهای آنها بی‌تفریح نبود، شب را خواستیم به حرم مشرف شویم گفتند مراجعت خطرناک است و دچار حرامی (دزد) خواهید شد.

__________________________

۱- ۱- لفظی ترکی است به معنی پادگان.

حرکت قافله‌

چهارشنبه غره محرم‌الحرام مطابق «بیست و چهارم سنبله»، صبح زود به حرم مشرف شده، قدری در بازارها و کوچه‌ها گردش کردیم که ببینیم اهالی «مکه» به مناسبت تجدید سال، اظهار شادمانی و عیش و نوش چنانچه شنیده بودیم می‌کنند یا خیر؟ چیزی نفهمیدیم و از بعضی کسبه آشنای مکاری، کنجکاوی و استفسار کردم گفتند: در قدیم معمول بوده، لکن شریف سابق غدغن سخت کرد و این عادت را چون موجب رنجش و تألم رافضی‌ها(۱) بود متروک نمود.

پس از مراجعت به «جروه»، خبر رسید که امشب مسلماً حرکت خواهیم نمود، مقارن ظهر باد گرم سختی آمد و از دو ساعت به غروب، حجاج مشغول باربندی و تهیه حرکت بودند تا غروب، و پس از ادای فریضه مغرب و عشا، متدرجاً(۲) سوار کجاوه‌ها شده و حدود نیم ساعت، سه ربع از شب رفته، تمام قافله به حرکت افتاد و تا صبح چندین مرتبه در حال سواری خوابیده و بیدار شدیم.

جده‌

امروز پنجشنبه دوم محرم مطابق «بیست و پنجم سنبله»، در قهوه‌خانه پیاده شده نماز صبح را خواندیم، مجدداً سوار شده سه ساعت از دسته گذشته رسیدیم به «جده» که آن را «بحره» هم می‌گویند و تا «مکه» پنج شش فرسخ(۳) بیش مسافت ندارد، و ما در ظرف دوازده ساعت، مسافت ‌مزبوره را طی‌کرده‌ایم. سابقاًکه شنیده‌بودیم، ده ‌پانزده‌ساعت حاجی سوار شتر است، گمان می‌کردم ده پانزده فرسخ طی طریق می‌کنند، حال معلوم شد که مطلب این‌طور نیست، و شتر هر دو ساعت یک فرسخ راه

____________________

۱- ۱- اصطلاحی است که برخی از اهل سنت درباره شیعه بکار می‌برند.

۲- ۲- آرام آرام و به تدریج.

۳- ۳- فاصله مکه تا جده حدود ۷۰ کیلومتر است.