اظهارات و خاطرات

اظهارات و خاطرات0%

اظهارات و خاطرات نویسنده:
گروه: سایر کتابها

اظهارات و خاطرات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی ابوالحسنی
گروه: مشاهدات: 7392
دانلود: 2095

توضیحات:

اظهارات و خاطرات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7392 / دانلود: 2095
اندازه اندازه اندازه
اظهارات و خاطرات

اظهارات و خاطرات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاطرات كینیاز دالگوروكی را چه كسی در ایران منتشر كرد؟

.در اوایل قرن جاری شمسی، كتابی به عنوان ترجمه‌ی یادداشتها (یا خاطرات و اعترافات) كینیاز دالگوروكی، جاسوس روسیه تزاری در ایران، در كشورمان نشر یافت كه نویسنده‌ی آن، اشعار می‌دارد: در ژانویه ۱۸۳۴ برابر شعبان ۱۲۴۹ (حدودا دو ماه پس از وفات عباس میرزا)، به عنوان مترجم و نایب دوم سفارت روسیه وارد تهران شد و با حسینعلی نوری بهاء و برادران وی در تهران پیوند یافت و از آنها برای جاسوسی و نیز نابودی برخی از رجال وطن‌خواه و ضد روسی پایتخت بهره گرفت. چندی بعد به روسیه بازگشت و از آنجا با مأموریتی جدید (تفرقه‌ی مذهبی بین شیعیان) به كربلا رفت و در درس سید كاظم رشتی، با علی محمد باب شیرازی آشنا و دوست شد و به تدریج او را به ادعای بابیت و مهدویت تشویق و تحریك كرد. سپس بار دیگر، و این بار به عنوان وزیر مختار روسیه در ایران (یعنی همان پرنس دالگوروكی، سفیر مشهور روسیه در ایران زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه قاجار) به ایران بازگشت و هم خویش را مصروف نشر و ترویج مسلك باب و بهاء ساخت. ناشران خاطرات، در مقدمه‌ی كتاب، اظهار می‌دارند كه یادداشتهای مزبور در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ م، با عنوان یك نفر سیاسی و روحانی، در مجله شرق (ارگان كمیسر خارجی شوروی) به چاپ رسیده است. این كتاب، كه تاكنون بارها و بارها توسط ناشران گوناگون ایرانی چاپ و منتشر شده است و بسیاری از علاقه‌مندان به پژوهش درباره‌ی بابیت و بهاییت، با آن آشنایی دارند، به شدت مورد مخالفت بهاییان قرار دارد و آنان به عللی كه كاملا قابل درك است[۵۴] ، اصرار دارند كه خاطرات مزبور را یكسره مجعول قلمداد كنند.[۵۵] این گروه، رساله‌ای نیز در ۸۲ صفحه در رد این كتاب نوشته‌اند كه از طرف محفل ملی روحانی بهاییان در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ منتشر شده است. افزون بر بهاییان، برخی از نویسندگان غیر بهایی نیز، همچون مجتبی مینوی، احمد كسروی، عباس اقبال آشتیانی و فریدون آدمیت، اصالت كتاب خاطرات را زیر سئوال برده‌اند.[۵۶] متقابلا، جمعی از پژوهشگران و محققان ایرانی و غیر ایرانی، قرائنی در تأیید مندرجات این خاطرات ذكر كرده، نفی و انكار مطلق آن را بی‌وجه دانسته‌اند. آقایان مرتضی احمد. در كتاب پرنس دالگوروكی و ضیاءالدین روحانی در مزدوران استعمار در لباس مذهب، طی بحثی مستدل و متكی به شواهد و قرائن متعدد موجود در كتب معتبر بابی و بهایی (دال بر حمایت اعضای سفارت روسیه در ایران - از جمله: پرنس دالگوروكی - از باب و بهاء)، نشان داده‌اند كه خاطرات منسوب به كینیاز دالگوروكی مؤیدات قابل ملاحظه‌ای در تاریخ داشته، بنابراین واجد صحت و اصالت است.[۵۷] افزون بر این دو تن، آقایان محمدعلی خادمی (شیرازی) در بهاییان دیگر چه می‌گویند؟...، علی‌اكبر هاشمی رفسنجانی در امیركبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، و عباس كاظم مراد در البابیه و البهائیه و مصادر دراستهما، یادداشتهای كینیاز دالگوروكی را مورد بحث قرار داده، قرائن و شواهدی از تاریخ در تأیید مندرجات این یادداشتها ارائه كرده‌اند.[۵۸] نیز باید از استناد آقای نورالدین چهاردهی (پژوهشگر و مورخ مطلع و آشنا با تاریخچه باب و بهاء) در كتاب خویش، به خاطرات كینیاز دالگوروكی یاد كرد.[۵۹] با این حال پژوهنده تاریخ، در نقد بهاییت، و اثبات پیوند آن با دولتهای استعماری، نیازی به این كتاب و امثال آن ندارد و در خود آثار این فرقه، به قدری اسناد و شواهد تاریخی دال بر روابط سران این فرقه با كانونهای استكباری (از روس و انگلیسی گرفته تا امریكا و صهیونیسم) یافت می‌شود كه ما را از استناد به كتبی نظیر خاطرات مستغنی می‌سازد. اما كتاب خاطرات دالگوروكی، نخست بار از چه طریقی و منبعی در اختیار جامعه ما قرار گرفته، توسط چه كسانی در ایران ترجمه و نشر یافته است؟ عبدالله مستوفی، دولتمرد و مورخ عصر مشروطه پهلوی، ترجمه‌ی خاطرات دالگوروكی به فارسی را پس از استقرار دولت كمونیستی در روسیه می‌داند. وی در كتاب مشهورش شرح زندگانی من می‌نویسد: «... كتاب یادداشت پرنس دالگوروكی، سفیر روسیه در تهران،.... بعد از كمونیست شدن روسیه به فارسی ترجمه شده است.»[۶۰] دكتر میمندی‌نژاد نیز، تلویحا انتشار خاطرات مزبور را به روسهای بلشویك نسبت داده، انگیزه آن را انتقام از انگلیسیها می‌داند كه دسترنج سیاسی روسهای تزاری را ربوده، بهاییان را به طور انحصاری در اختیار گرفته بودند. وی با اشاره به حسینعلی بهاء، و با تعریض به فرزند وی (عباس میرزا) كه از ژنرال انگلیسی مدال و نشان گرفت، می‌نویسد: جانشینان وی [مساوی بهاء] در حالی كه خود را مظهر الوهیت می‌دانند از بندگان خدا كه انگلیسی هستند مدال و نشان می‌گیرند - البته در ازای خدماتی كه انجام داده و می‌دهند - این آقایان بزرگوار تحت حمایت انگلیسها در نزدیكی خاك ایران مسكن دارند و به فعالیت مشغول‌اند... نه تنها انگلیسها بلكه روسها هم در فكر بودند از این انتظار مذهبی ایرانیان استفاده كنند و آنها هم سعی نموده‌اند مهدی موعود را برسانند و چون انگلیسها زرنگ‌تر بودند لذا حنای مهدی موعود را كه روسها آورده بودند رنگ نداد. روسها هم كتبی انتشار دادند و این فتنه‌ی سیاسی را علنی كردند.[۶۱] لنكرانی، توضیحات دقیق‌تر و شفاف‌تری می‌داد. وی می‌فرمود: متن این خاطرات را، اولین بار، نخستین سفیر دولت كمونیست روسیه پس از سرنگونی رژیم تزاری و پیروزی انقلاب اكتبر، در ایران ترجمه و نشر داد. پارك اتابك كه فعلا جایگاه سفارت روس در تهران است روزهای اولی كه جهت ایجاد سفارت‌خانه به بلشویكها واگذار شده بود، حالت پارك عمومی را داشت كه خانواده‌های تهرانی به داخل آن رفته، به تفریج و تفرج می‌پرداختند. خاطرات دالگوروكی را، در همین زمان، سفیر روس كمونیست در ایران (روتشتاین) به دست عبدالحسین هژیر (نخست‌وزیر و وزیر دربار مشهور عصر محمدرضا پهلوی) ترجمه و منتشر كرد كه آن روزها مترجم و منشی سفارت شوروی در ایران بود. مرحوم لنكرانی از اینكه در بدو پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب توده (و یگر ایادی رسمی و غیررسمی روس كمونیست در ایران) ناجوانمردانه از آزادی به دست آمده توسط ملت مسلمان و مبارز ایران، سوءاستفاده كرده به جای هماهنگی و كمك به حل مشكلات تاریخی ملت، به صورتهای گوناگون، در عقاید و باورهای ملی و اسلامی این دیار اخلال می‌نمود و از جمله، جهت خدشه در اصل مسلم «مهدویت»، به حمایت از جریان استعماری بابیت می‌پرداخت، سخت ناراحت و غمگین بود. به همین علت، در همان ایام و چندی پیش از دستگیری و فروپاشی حزب توده در ایران، گفته بود: ۱. اجمالا مسلم است كه بابیت و بهاییت، از همان اوان پیدایش خود، پیوندهایی با استعمار روس تزاری داشته و از سوی سفیر آنان عصر ناصرالدین شاه (پرنس دالگوروكی مشهور) كمكها و حمایتهایی دریافت می‌كرده است، و در آثار خود بابیان و بهاییان، موارد متعددی دال بر این واقعیت وجود دارد. ۲. بعد از انفصال قفقاز شیعه از ایران، قسمتهایی از خراسان قدیم هم (مثل مرو و سرخس و بخارا) به اشغال روسهای تزاری درآمد، و از آنجا كه مهم‌ترین وسیله‌ی اخلال در معتقدات شیعه، زمینه‌سازی در اخلال اصل مسلم «مهدویت» است، به همین جهت روسها در مقام حمایت آشكار از فتنه‌ی بابیت برآمدند و بدین منظور، تحت حمایت آنها، اولین مركز تبلیغاتی مهم بهاییت در عشق‌آباد، مركز تركمنستان فعلی آنها[۶۲] ساخته شد. علت انتخاب عشق‌آباد برای تأسیس این مركز هم (كه اولین كانون دستگاه جاسوسی بابیت در جهان است) آن بود كه اولا اكثریت جمعیت این منطقه از برادران اهل سنت تشكیل شده است كه می‌دانیم (در قیاس با شیعیان) نسبت به مبحث مهدویت، چندان انس و تعصبی ندارند، بنابراین از دسترس شیعیان، كه نوعا در مقام ضدیت با این گونه تشكیلات برآمده و مانع كار و فعالیت آن می‌شوند، دور بود. در ثانی، نزدیك خاك ایران قرار داشت و می‌شد در آنجا به مرور عناصری را پرورش داده و در پوششهای مختلف، به داخل این كشور (كه مهد تشیع) است نفوذ داد. ضمنا دامنه‌ی نفوذ سیاست بابی‌گری در داخله‌ی روسیه می‌توانست تا قفقاز شیعه گسترش یابد و در آنجا زمینه اخلال در عقیده و از بین بردن اصل مشترك آنها - تشیع - را فراهم سازد و طبعا از این طریق نیز ایران همسایه از آسیب اعتقادی و فرهنگی، بی‌سهم نمی‌ماند. نام آن مركز را هم مخصوصا نامی عربی «مشرق الاذكار» دادند، كه خاطره عجیبی نسبت به آنجا دارم كه به خواست خدا افشا خواهم كرد.[۶۳] ۳. گذشته از آنكه قضیه‌ی پرنس دالگوروكی (سفیر روسیه در ایران عهد ناصری) و مداخلات علنی او راجع به سران مسلك باب و بهاء، اجمالا از مسلمات تاریخ بوده و اشاره‌ی به آن در كتب خود این فرقه‌ی استعماری مورد تصدیق و مایه‌ی افتخار آنها قرار گرفته است[۶۴] ، اینك مطلبی را رسما و خیلی صریح و قاطعانه اعلام می‌كنم كه برای محققین و پژوهشگران، بسیار مهم بوده و می‌تواند زمینه‌ی مطالعات و تحقیقات بیشتر در این زمینه قرار گیرد: ما اولین دولتی در جهان بودیم كه رژیم انقلابی بلشویكی روسیه را به رسمیت شناخته و با آن (در زمان لنین) رابطه برقرار كردیم و پارك اتابك، یعنی همین محل كنونی سفارت روسیه، را با تن دادن سوابقی، به طور دوستانه، به عنوان سفارت‌خانه در اختیار آنها قرار دادیم. البته تسهیلاتی هم از آن طرف نسبت به ایران به عمل آمده بود. ۴. اولین سفیر رسمی دولت انقلاب بلشویكی روسیه در ایران (موسوم به روتشتاین) كه به همین محل وارد شد، درهای سفارت (یعنی پارك اتابك پیشین) را كه محیطی باصفا بود به عنوان (به اصطلاح) عملی مردم و خلقی، به روی مردم تهران گشود و رسما اعلان كرد كه مردم می‌توانند روزهای جمعه، به طور رایگان و بدون قید و شرط، از محل سفارت به عنوان گردشگاه، و محل تفرج عمومی، بهره گیرند. پیرو این اعلام، مردم تهران نیز آنجا را تفریحگاه خود ساخته و با زن و فرزند خویش برای گردش و استراحت به آنجا می‌رفتند (بعدها، البته تدریجا ساعات گشایش سفارت به روی مردم تقلیل یافت و سپس به كلی درب سفارت ‌خانه به روی مردم عادی بسته شد). راجع به اوایل آن سفارت، خاطراتی بامزه وجود دارد كه یك قلم رمانتیك باید آن را پیاده كند. علاوه بر این، از طرف روتشتاین، به منظور ابراز (عملی) نفرت رژیم انقلابی جدید روسیه از رژیم پیشین همان كشور، افشاگریهای عجیبی پیرامون سوابق عملكرد روسیه تزاری و خاندان رومانف و تزارها بر ضد ایران (یعنی مظالم و جنایاتی كه از سوی آنان نسبت به ایرانیان صورت گرفته بود) به عمل آمد، كه یكی از آن افشاگریها كه از آرشیوهای سری امپراتوری روس تزاری استخراج و در اختیار ایران قرار داده شد همین كتاب مشهور خاطرات كینیاز دالگوروكی بود كه نقش عمال تزاری را در تأسیس فرقه‌ی بابیه و بهاییه شرح می‌دهد، و اولین بار، متن آن را مأموران خود رژیم انقلابی كمونیست روسیه در اختیار مردم ما گذاشتند. خاطرات مزبور از سوی سفارت ‌خانه روسیه بلشویك (و به قلم عبدالحسین هژیر، منشی و مترجم وقت سفارت روس، و نخست‌ وزیر و وزیر دربار مشهور و مقتول بعدی) ترجمه و منتشر شد و همان موقع، مقادیر زیادی از ترجمه فارسی آن همه جا را پر كرد و در داخله خود سفارت هم بین جماعت مردم (كه جهت تفرج بدانجا می‌رفتند) دست به دست می‌گشت.[۶۵] در بین افشاگریهای سفارت، مطالب دیگری هم غیر از خاطرات دالگوروكی وجود داشت كه موضوع آن در خاطرم نمانده و این یكی هم چون از جهاتی، حساس ‌تر بود و كرارا هم به چاپ رسیده و می‌شود به یادم مانده است. رژیم انقلابی روسیه چنان كه گفتم با این افشاگریها می‌خواست، ضمن اظهار تأسف از مظالم روسهای تزاری در ایران، به اصطلاح برساند كه ما از این گونه دسایس و مداخله‌های استعماری در ایران متنفر و بیزار می‌باشیم و رویه‌ی شیطانی اسلاف خود را تعقیب نمی‌كنیم. آن وقت اینها (مساوی توده‌ایها وابسته به روس كمونیست) از بابیه به عنوان یكی از جنبشهای انقلابی ایران و از قرة العین (با آن افتضاح بدشت‌اش) این گونه تعریف و دفاع می‌كنند! ۵. من نمی‌دانم چه علاقه و عشقی است كه این آقایان كمیته‌ی حزب توده به مؤنث و مذكر این انشعاب جاسوسی مخلوق دوران امپراتوری روسیه دارند؟! مثلا آقای تئوریسین حزب توده در فصلی از كتاب خود برخی بررسیها درباره‌ی جهان‌بینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، تیتر می‌زند: «جنبش بابیان، آخرین و بزرگ‌ترین جنبش قرون وسطایی كه بر آن، مهر و نشانی از عصر نوین است.»[۶۶] در همان كتاب می‌گوید: جنبش بابیان «در تاریخ كشور ما دارای قدرتی است والا، و سزا نیست كه بر پایه‌ی ذهنیات مذهبی و غیره آن را ناچیز گرفت...»![۶۷] و در جای دیگر ادعا می‌كند كه: قرة العین «بی‌شك از اعاظم زنان تاریخ كشور ما است»![۶۸] همچنین می‌افزاید: «بابیانی مانند باب الباب (مقصود، ملا حسین بشرویه است)، قدوس (ملا محمدعلی بارفروش)، حجت (ملا محمدعلی زنجانی)، دارابی (سید یحیی) و بویژه طاهره از سیماهای شگرف و تابناك جنبشهای انقلابی ایران هستند»![۶۹] . از مطالبی كه آقای تئوریسین حزب راجع به قضیه‌ی بدشت در این كتاب آورده كاملا برمی‌آید كه منشأ عظمت و محبوبیت قرة العین پیش اینها آن است كه، گستاخانه، خود را «بی‌پرده» و «بی‌حجاب» به جمعیت عرضه داشته است.[۷۰] مطالعه‌ی فصل مربوط به بابیت در كتاب آقای تئوریسین، مخصوصا قسمت مربوط به قضیه‌ی بدشت در آن فصل، به خوبی گویای اسرار پیش‌بینی شده‌ی سران این فرقه (و رمز تعریف و تجلیل ماركسیستها از آنها) است، كه كیاست و سرعت عمل شهید میرزا تقی خان امیركبیر با از بین بردن سید علی محمد باب، فرصت تكمیل دیكته‌های استعمار تزاری را از او گرفته است. می‌خواهیم بدانیم چرا همان فتنه بابیت (كه طبق اسناد منتشره توسط سفارت روسیه‌ی بلشویكی، مخلوق دسایس پرنس دالگوروكی سفیر استعمار روسیه‌ی تزاری بوده است)، مورد حمایت این روشنفكران روسوفیل بومی ما قرار گرفته؟! اگر این دین‌ سازی و فتنه‌انگیزی تزارها به دست عوامل داخلی‌شان در ایران خوب و آزادی خواهانه بوده، چرا سران انقلاب اكتبر روسیه آنها را قتل عام و قلع ماده كردند كه حتی ادعای یك دختر كه ادعای نسبت خود را به خاندان سلطنتی از بین رفته روسیه (سلسله تزاری رومانوف) می‌كرد تا آخر هم ادعایش به جایی نرسید؟! و اگر بد بود این آقایان چرا كتابها و فصلها و نشریه‌ها و خطابه‌ها و تبلیغات و تجلیلها از آن دستگاه جاسوسی روس تزاری حمایت كرده و می‌كنند و كتابها در مدح و و دفاع از بابیت نوشته و منتشر می‌كنند و چه مبالغه‌ها و تجلیلها از ماده و نركنیز و غلامهای روسیه تزاری (یعنی رؤسا و سردمدارهای فتنه‌ی باب) كرده و می‌كنند و به حمایت آنها با مخالفین این دستگاه جاسوسی می‌جنگند... در اوایل دهه‌ی ۱۳۶۰ ش، خاطرات منسوب به كینیاز دالگوروكی را مطالعه كردم. روزی به خدمت لنكرانی رسیدم و در خلال صحبت، قسمتهایی از خاطرات مزبور را برای ایشان بازگو كردم. از جمله بخش مربوط به روابط دالگوروكی با یكی از روحانیون تهران، موسوم به شیخ محمد، كه طبق آنچه در خاطرات مزبور آمده، فردی بود مازندرانی‌الاصل و اصالتا اهل قریه‌ی اسك (از توابع لاریجان) كه در كوچه وقفی نزدیك سفارت‌ خانه وقت روسیه در تهران سكونت داشت. دالگوروكی وی را به عنوان معلم زبان عربی خود برگزید و با او ارتباطی وثیق به هم زد، نزد وی اظهار تشرف به اسلام كرد و حتی برادرزاده‌ی وی (زیور) را به همسری گرفت.[۷۱] مرحوم لنكرانی، كه قبلا این داستان را در كتاب خاطرات خوانده و از آن مسبوق بود، به طور مستند و نشان دار، مؤیدات تاریخی جالبی را برای وجود روحانیی با همین اسم و مشخصات در محل یاد شده بیان داشت. ایشان به نقل از یكی از پیرمردان تهران در دوران قاجاریه، در محضر پدرشان آیت الله حاج شیخ علی لنكرانی، از شیخی محمد نامی اسم می‌برد كه از روحانیون تهران بود و در همان جا می‌زیست كه كتاب خاطرات ذكر می‌كند و خصوصیات و احوالش نیز تماما با «شیخ محمد» مذكور در كتاب خاطرات دالگوروكی انطباق داشت. مرحوم لنكرانی، با توجه به این گونه قرائن، و بویژه انتشار رسمی خاطرات از سوی سفارت ‌خانه یك دولت معتبر، در كل، معتقد به اصالت تاریخی خاطرات منسوب به پرنس دالگوروكی بود و اعتبار آن را صریحا و كتبا تأیید می‌نمود. در همان جا، از آقای لنكرانی پرسیدم: چگونه و چرا كینیاز دالگوروكی طبق آنچه در یادداشتهای منسوب به او آمده خود را «لنكرانی» قلمداد كرده با نام «شیخ عیسی لنكرانی» در كربلا وارد عمل شده است؟ ایشان پاسخ داد: اینكه دالگوروكی خود را لنكرانی (و در واقع، جزء اهالی قفقاز و روسیه) جا زده، برای آن بوده كه شباهت خود به روسها را توجیه كند. و اما اینكه چرا از میان آن همه شهرها قفقاز، لنكران را برگزیده، علتش می‌تواند این باشد كه شهر لنكران در قفقاز آن روزگار (و حتی تا امروز) مركز عملی و دینی منطقه محسوب می‌شده و حكم «قم» در ایران امروز را داشته است، لذا است كه خود را به عنوان شیخ عیسی لنكرانی معرفی كرده است.

پیوند سران باب و بهاء با استعمار تزاری

چنانكه مرحوم لنكرانی تأیید كرده، در آثار خود بابیان و بهاییان نكات بسیاری دال بر پیوند سران این دو فرقه با دولت روس تزاری وجود دارد كه به برخی از آنها ذیلا اشاره می‌كنیم: اقدام كنسول روسیه در تبریز توسط نقاش كنسول خانه از جسد باب صبح روز بعد از اعدام[۷۲] ؛ وعده‌ی ملا محمدعلی زنجانی (رئیس بابیان زنجان) به پیروانش هنگام جنگ با قشون امیركبیر، مبنی بر حمایت امپراتوری روس از آنها[۷۳] ؛ اعتراض سفیر روسیه (پرنس دالگوروكی) به امیر بابت سركوب و قلع و قمع بابیان شورشگر در زنجان[۷۴] ، اقدام دالگوروكی (برای نجات حسینعلی بهاء از زندان ناصرالدین شاه) پس از واقعه‌ی ترور نافرجام شاه، و بدرقه‌ی او توسط غلامان سفارت تا مرز عراق[۷۵] ؛ و صدور لوح از سوی حسینعلی بهاء خطاب به امپراتور روس (الكساندر دوم) در تشكر از الطاف امپراتور و سفیر او (دالگوروكی) در ایران.[۷۶] همچنین می‌توان به نكات در خور تأمل زیر اشاره كرد: عضویت بستگان نزدیك حسینعلی بهاء به عنوان منشی در سفارت روسیه در ایران: میرزا حسین نوری (برادر بزرگ‌تر حسینعلی بهاء و میرزا یحیی صبح ازل)، میرزا مجید خان (شوهر خواهر بهاء) و میرزا ابوالقاسم خان آهی (خواهرزاده‌ی بهاء)[۷۷] ؛ پیوند نزدیك اعضای خاندان افنان (خویشاوندان مادری باب و نمایندگان عباس افندی در ایران) با سفارت روسیه و فعالیت حاجی میرزا محمدتقی افنان وكیل الدوله و برادران و پسرانش به عنوان نمایندگان تجاری روسیه در بمبئی و یزد، و نیز عضویت آقا علی حیدر شیروانی (بهایی و از شركای تجاری خاندان افنان) در سفارت روسیه در تهران[۷۸] ؛ عضویت عزیزالله خان ورقاء، از اعاظم بهاییان تهران در بانك استقراضی روس در تهران، و عضویت برادر وی (ولی الله خان) در سفارت روسیه[۷۹] ؛ رهایی میرزا حیدرعلی اسكویی و گروهی از بهاییان از زندان شجاع الدوله حاكم آن شهر با مداخله‌ی كنسولهای روسیه و فرانسه در تبریز، و اقدام غیرمعمول كنسول روسیه به انتقال بهاییان با درشكه‌ی شخصی خود از زندان به كنسولگری و پذیرایی از ایشان[۸۰] ؛ حمایت سفارت روسیه از ورقاء (یكی از سران بهاییت) و میرزا حسین زنجانی، زندانیان علاءالدوله حاكم زنجان[۸۱] ؛ تألیف كتابهای متعدد توسط رزن روسی و كاپیتان تومانسكی راجع به بابیه و بهاییه.[۸۲] نمونه‌هایی از اعتراف دو تن از سران بهاییت درباره پادرمیانی و وساطت پرنس دالگوروكی برای آزادی و حفظ جان حسینعلی بهاء از گزند دولت ایران بدین قرار است: شوقی افندی (نواده و جانشین عباس افندی) با اشاره به ماجرای ترور شاه می‌نویسد: «روز بعد با نهایت متانت و خونسردی به جانب نیاوران مقر اردوی سلطنتی رهسپار شدند. در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره‌ی مبارك كه در خدمت سفیر روس پرنس دالگوركی Dalgoroki Prince سمت منشی‌گری داشت آن حضرت را ملاقات و ایشان را به منزل خویش كه متصل به خانه‌ی سفیر بود رهبری و دعوت نمود. آدمهای حاجی علی خان حاجب‌الدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند موضوع را به مشارالیه اطلاع دادند و مراتب را شخصا به عرض شاه رسانید. شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین مخصوص به سفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را كه به دخالت در این حادثه متهم داشته بودند تحویل گرفته نزد شاه بیاورند. سفیر روس از تسلیم حضرت بهاءالله امتناع ورزید و از هیكل مبارك تقاضا نمود كه به خانه‌ی صدراعظم تشریف ببرند. ضمنا از مشارالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید امانتی را كه دولت روس به وی می‌سپارد در حفظ و حراست او بكوشد.[۸۳] عبدالحمید اشراق خاوری، مبلغ و مورخ مشهور بهایی نیز خاطرنشان می‌سازد: ناصرالدین شاه «فورا مأموری فرستاد تا حضرت بهاءالله را از سفارت روس تحویل گرفته نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم حضرت بهاءالله به مأمور شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت كه به منزل صدراعظم بروید و كاغذی به صدراعظم نوشت كه باید حضرت بهاءالله را از طرف من پذیرایی كنی و در حفظ این امانت بسیار كوشش نمایی و اگر آسیبی به بهاءالله برسد و حادثه‌ای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود.»[۸۴]

مشرق الاذكار عشق‌آباد، روسیه و بهاییت

لرد كرزن در كتاب مشهور خود ایران و قضیه‌ی ایران، از عشق‌آباد به عنوان «پایتخت نظامی و اداری روس در شمال ایران» یاد كرده[۸۵] از اهمیت سیاسی - اقتصادی - سوق‌الجیشی مهم آن برای روسها پرده برمی‌دارد.[۸۶] ویلهلم لیتن، كنسول آلمان در جنگ جهانی اول در تبریز، تصریح می‌كند كه جاده‌ی عشق‌آباد قوچان مشهد «برای روسها ارزش بسیاری داشت.»[۸۷] اظهارات این دو كارشناس غربی را، كتابچه‌ی محرمانه‌ای نیز كه كلنل زالاطارف در سال ۱۳۶۰ ق پیرامون جزییات بنیه نظامی و وضعیت سوق الجیشی ایران، و شیوه‌ها و راههای مناسب برای حمله و تصرف نظامی این كشور، نوشته، در مجمع سران ارتش روسیه با حضور برادر امپراتور قرائت كرده است، كاملا تأیید می‌كند.[۸۸] در زمان ناصرالدین شاه، روسها فشار شدیدی به دولت ایران می‌آوردند كه از قوچان و مشهد به سمت عشق‌آباد روسیه جاده بكشد.[۸۹] اما در آستانه آخرین سفر ناصرالدین شاه به اروپا (۱۳۰۶ ق) سفیر وقت روسیه در ایران پرنس دالگوروكی (با پرنس دالگوروكی سفیر ایران در زمان علی محمد باب اشتباه نشود) با خشونت تمام، حكومت ایران را برای انجام برخی از تقاضاهای استعماری روسیه، زیر فشار قرار داد و دولت ایران ناگزیر از اجابت درخواست روسها شد. یكی از این تقاضاها، اتمام راه شوسه میان مشهد و عشق‌آباد روسیه (مركز تجمع و تبلیغ بهاییها) بود.[۹۰] در واقع، بنای عشق‌آباد، جزیی از استراتژی تجاوزكارانه روسیه در طول قرن نوزدهم (مبنی بر بلع شمال ایران) بوده است كه با تصرف و تسخیر نظامی پیاپی ایالات شمال و غرب خراسان بزرگ قدیم (مرو، سرخس، بخارا، و....) آغاز شده بود، و موضوعاتی چون تجمع بهاییان و تشكیل مشرق الاذكار آنان در آن شهر با حمایت جدی و آشكار روسیه را، باید در چارچوب استراتژی یاد شده تلقی كرد. كسروی می‌نویسد: آنچه دانسته‌ایم [حسینعلی] بهاء در تهران با كاركنان سیاسی روس به همبستگی می‌داشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهاییش كوشیده و از تهران تا بغداد غلامی از كنسولخانه همراهش گردانیده‌اند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان و آشكار هواداری از بهاء و دسته‌ی او نشان می‌داده. این است در عشق‌آباد و دیگر جاها آزادی به ایشان داده شد.[۹۱] سخن كسروی را خود بهاییان تأیید كرده‌اند. فاضل مازندرانی، به تفصیل تاریخچه‌ی بنای مشرق الاذكار عشق‌آباد، و حمایتها و مساعدتهای بی‌دریغ روسها از آنان در جریان احداث این بنا، را شرح داده است.[۹۲] بر پایه‌ی این كتاب، در ۱۳۰۴ ق یكی از اقوام علی محمد باب، موسوم به حاجی میرزا محمدعلی افنان شیرازی، طبق دستور بهاء، زمین مشهور به زمین اعظم را از اعظم نام، صاحب آن، خرید و عمارتی بر ساختمان آن افزود. تا شانزده سال پس از آن تاریخ، بهاییان از آنجا به عنوان معبد استفاده می‌كردند و مجالس و محافل‌شان در آنجا برگزار می‌شد. در ۱۳۱۱ ق علی‌اكبر معماری یزدی بهایی، از سوی عباس افندی مأموریت یافت كه نقشه مشرق الاذكار را براساس ۹ كشیده و به نظر وی برساند. سپس به تدریج وجوهی جمع‌آوری شد و زمینهای دیگری در كنار زمین اعظم خریداری گردید تا اینكه در سال ۱۳۱۷ ق حاجی میرزا محمدتقی افنان (نماینده‌ی تجاری و وكیل الدوله دولت روسیه،[۹۳] ، و برادر میرزا محمدعلی افنان) از جناب عباس افندی مأمور ساختن مشرق الاذكار شد. وكیل الدوله در ۱۳۱۹ ق به عشق‌آباد آمد و با مساعدت محفل بهایی در آن شهر كار تخریب ساختمان موجود در زمین اعظم را برای احداث مشرق الاذكار در ۲۸ رجب ۱۳۲۰ آغاز كرد. «در آن وقت تمام بهاییان عشق‌آباد و اطراف به هزار نمی‌رسیدند.» در رمضان ۱۳۲۰ برابر ۲۸ نوامبر ۱۹۰۴، ژنرال «سوبوتیج، والی بلد كه... محبت ابرار [مساوی بهاییان را] در دل داشت با جمعی كثیر از اعضای حكومتی و هم جمعیتی كثیر از بهاییان حاضر شده و در وسط عمارت كه مرتفع‌تر از همه جا بود چادر افراشته، زینت نموده، فرشهای نفیس گستردند و میز و كراسی[۹۴] چیدند و فواكه و حلویات كه در خور حضور جنرال مذكور بود حاضر ساختند و جنرال اوراق تاریخ بنا كه به خط روسی و هم فارسی مرقوم شد و در جعبه‌ی فضه[۹۵] قرار داشت در محلی كه برای دفن مقرر گشت زیرا اولین سنگ بنا نهاد و در حالی كه حاجی وكیل الدوله نشانهای دولت روس و امیر بخارا [را] نصب بر لباسش داشت و پهلوی جنرال سوبوتیچ ایستاده بود فتوغراف اجتماعی [مساوی عكس دسته‌جمعی] برداشتند. آن وقت اطراف محل مذكور را با سمنت محكم ساختند و و سنگ اول بنا را گذاشتند. پس با صاحب منصبان در سراپرده نشسته چای و شیرینی صرف گشت و اظهار محبت و ملاطفت و رضا نسبت به اهل بها نمودند و همگی ابراز شادمانی از جهت بناء معبد كردند و تنی از بهاییان خطابه [ای] مشتمل بر حمد و ثنای الهی و ذكر خیر سلاطین عادل و وزراء كامل انشاء و قرائت كردند و آحاد بهاییان به مدح و دعای دولت عادله‌ی [روسیه] رطب اللسان گشتند...»[۹۶] پس از آن بهاییان با فوریت و سرعت دست به كار شدند و مجموعا در طول پنج سال عملیات احداث مشرق الاذكار را به پایان رسانید. «در اولین سال كه مشرق الاذكار بنیاد شد چون بهاییان از حكومت [روسیه] مهندس كاردانی خواستند... اكنف كه مهندس كامل بود تعیین گردید و مقارن بناء مشرق الاذكار، كلیسای ملی نیز در عشق‌آباد بنا گردید و اكنف، مهندس این هر دو بنا بود و در كمال فعالیت و جدیت كار كرد و در حقیقت به كفایت او بود كه عمده عمارت بدین عظمت در ظرف دو سال ساخته شد...»[۹۷] وكیل الدوله در شوال ۱۳۲۸ با بدرقه‌ی گرم بهاییان، عشق‌آباد را به عزم دیدار با عباس افندی ترك كرد و پس از رفتن او باز هم كار خریداری زمینهای اطراف مشرق الاذكار و توسعه‌ی بنای آن ادامه یافت.[۹۸] افزون بر آنچه گذشت، در سال ۱۳۳۵ ق/ ۱۹۱۷ م مجله‌ی بهایی خورشید خاور به زبان فارسی و تحت مدیریت سید مهدی گلپایگانی (مبلغ مشهور بهایی) در عشق‌آباد تأسیس شد. این مجله، ضمن تبلیغ مسلك بهاییت، به مقالات ضد بهایی مشهد پاسخ داد و این امر سبب شد كه ورود آن به خراسان از سوی متدینین ممنوع گردد. لذا ورود و پخش آن در ایران، از طریق گیلان انجام می‌گرفت. پس از انقلاب اكتبر چند بار مجله تعطیل شد ولی با دوندگی بهاییان دوباره جواز نشر یافت.[۹۹] نمونه دیگر حمایت آشكار روسها از بهاییان در عشق‌آباد را می‌توان در ماجرای قتل محمدرضا اصفهانی مشاهده كرد كه فردی بهایی و مقیم عشق‌آباد بود و در ۱۲ محرم ۱۳۰۷) به علت توهین به مقدسات اسلامی) به دست جمعی از ایرانیان شیعه‌ی ساكن عشق‌آباد به قتل رسید.[۱۰۰] . به نوشته‌ی آواره در الكواكب الدریه (از تواریخ معتبر بهایی)، پس از قتل محمدرضا اصفهانی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی (مبلغ مشهور بهایی) و جمعی از بهاییان با قمروف (كاماروف) «ژنرال روسیه» و حاكم «خوارزم و تركمانیه» در عمارت حكومتی دیدار كردند و كاماروف «با غایت ملاطفت و مهربانی، مستفسر حالات و مقصود از ملاقات» آنها شد و میرزا ابوالفضل با تأكید بر اینكه «قریب نه سال است این طایفه بهاییه در ظل مرحمت دولت بهیه در عشق‌آباد متوقف و به تجارت و زراعت مشغول‌اند» اظهار داشت: «حزب شیعه» یكی از بهاییان (موسوم به حاج محمدرضا اصفهانی) را كشته و باز هم قصد تعرض دارند «و اكنون مقصود از مزاحمت اینكه آنچه اولیای ایالت امر و مقرر فرمایند اطاعت شود و بدون اذن و اطلاع بزرگان بلد حركتی نكنیم.»[۱۰۱] پس از آن دیدار و گفتگو كه ژنرال روسی «با كمال رأفت» با آنان «معامله» و رفتار می‌كند[۱۰۲] ، خشانریسكی قاضی عسكر روسیه (سود اعظم) برای تحقیق پیرامون این ترور، و صدور حكم قضایی درباره‌ی عاملین آن، از سوی تزار روس به عشق‌آباد می‌آید و در نهایت به نفع بهاییان داوری كرده، حكم به قتل دو تن از مسلمانان و نفی ابد و طولانی چند تن دیگر می‌دهد و هنگام اجرای حكم اعدام، مجازات آن دو را نیز به تبعید و حبس پانزده ساله در سیبری (كه در واقع مرگ تدریجی با اعمال شاقه بود) تغییر می‌دهند و منت آن را بر سر مسلمانها می‌نهند كه به اصطلاح بهاییان، قاتلان را بخشیده و از مرگ نجات داده‌اند![۱۰۳] . میرزا ابوالفضل گلپایگانی، كه در جریان واقعه حضور داشته، خود در نامه به میرزا اسدالله خان می‌نویسد: «وعداتی كه از دولت قویه بهیه‌ی روسیه اطال الله ذیلها من المغرب الی المشرق و من الشمال الی الجنوب... در این محاكمه ظاهر شد شایسته است ثبت در تواریخ و سزاوار مذاكره‌ی دوستان در جمیع دیار و بلدان است... و جمیع دوستان به دعاوی دوام عمر و دولت و ازدیاد حشمت و شوكت اعلی حضرت امپراتور اعظم الكساندر سوم و اولیاء دولت قوی شوكتش اشتغال ورزند.»[۱۰۴] بعد از واقعه‌ی مزبور، «بهاییان عشق‌آباد رسمیت و اهمیت یافتند» و در «سنه‌ی هزار و سیصد و یازده مدرسه‌ی رسمی افتتاح دادند و در سال هزار و سیصد و بیست هجری مطابق ۱۹۰۲ میلادی معبد جلیل و مشرق الاذكار عظیم برپا كردند.»[۱۰۵] به قول آواره «بعد از شهادت حاجی محمدرضا و محاكماتی كه به عمل آمد، دولت روس بهاییان را به رسمیت شناخت و قمراف [مساوی كاماروف]، حاكم تركستان، به معاونت و مساعدت ایشان پرداخت. حتی خودش اظهار كرد كه در اینجا معبد بسازید تا در ظل اقتدار دولت روسیه رسمیت یابید. از آن به بعد بهاییان دم به دم و قدم به قدم رو به سر منزل ترقی ره فرسا شدند تا آنكه پس از قلیل مدتی مدرسه رسمی در همان زمین اعظم افتتاح دادند.»[۱۰۶] او می‌افزاید: «از نكات نگفته آنكه: شهدالله روسها چه در دوره‌ی تزاری و ایام استبداد و چه بعد از جمهوریت، از هر جهت، بهاییان را راحت گذاشته ابدا ممانعت در مقاصد روحانیه ایشان ننموده بلكه تا حدی كه مرام ایشان مفید به حال عموم و موافق تمدن بوده بر اجرای آن مساعدت كردند.»[۱۰۷]