تشرفات

تشرفات0%

تشرفات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

تشرفات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی اکبر نهاوندی
گروه: مشاهدات: 30954
دانلود: 3609

توضیحات:

تشرفات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 194 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30954 / دانلود: 3609
اندازه اندازه اندازه
تشرفات

تشرفات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تشرفات

نویسنده: مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندیرحمه‌الله

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است

مقدمه بخش اول : تشرفات

تـقـدیـم بـه عـارفان حقیقی و آنهایی که از شدت علاقه به امام زمانعليه‌السلام در جستجوی حضرتش برآمدند و در نهایت موفق شدند به دیدار ایشان نائل شوند و از این راه ولایت ومحبت حقیقی را به ما بیاموزند. مقدمه چرا افرادی توانسته اند به حضور امام زمانعليه‌السلام برسند؟ هـمـان طـوری کـه مـی دانـیـد افرادی در زمان غیبت کبری به محضر مبارک حضرت ولی عصر ارواحنافداه رسیده اند و از این عنایت و موهبت الهی بهره مندشده اند.

ایـن مـطلب به حدی زیاد اتفاق افتاده است که نیاز به توضیح ندارد.

تنها موضوعی که جای بحث و بـررسـی دارد ایـن اسـت که : این افراد چگونه توانسته اند به این فیض عظیم نائل شوند؟ آیا بخاطر تـقـوی و ورع و داشـتـن اعمال صالح بوده است ؟ یا چون درجات عالی علمی و معنوی داشته اند, مـوفق به زیارت حضرتش شده اند؟ شاید اینها هم نبوده , بلکه مداومت برتشرف شبهای چهارشنبه بـه مـسـجـد سهله و کوفه و جمکران و امثال اینها,موجب سرافرازی به این افتخار عظیم گشته اسـت ؟ و یـا آن کـه تـنـهـا و تنهالطف و عنایت حضرت موجب شده است که به محضر مبارکشان مشرف شوند؟ با توجه به حدیث بسیارمشهور و معروفی که از ناحیه مقدسه حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بر دست نایب چهارم خود حضرت شیخ علی بن محمد سمریرحمه‌الله صادر گشته است , یعنی : الافمن ادعی الـمـشـاهـدة قـبـل خروج السفیانی والصیحة فهو کاذب مفتر..

(هرکس ادعای مشاهده آن حضرت را مثل کیفیت مشاهده نواب اربعه بنماید, دروغگو و تهمت زننده است )معلوم می شود که مـسـالـه بابیت و ارتباط اختیاری با آن حضرت ,تکذیب شده است , پس به هیچ وجه و از هیچ راه و هـیـچ کس نمی تواندبطور قطعی ادعا کند که مثلا فلان کار نتیجه اش زیارت و مشاهده حضرت بـقیة اللّه ارواحنافداه است , چون در این صورت هرکس که آن کار را انجام دهد, حضرتش را زیارت خواهد نمود و این خود یک نوع بابیت است

از طرفی با دقت در قضایا و تشرفات مختلفی که از کتابهای معتبر و افراد موثق نقل می شود و به ما رسـیـده اسـت , ایـن نکته روشن می شود که صاحبان آنها گاه علمای بزرگ و معروف , گاه افراد صـالـح و مـتـقـی , گاهی افراد معمولی , بعضا افرادی از اهل سنت و حتی بعضی از کفار بوده اند, بـه همین جهت و از اختلاف حالات و روحیات این افراد معلوم می شود که تشرف به محضر مبارک آن حـضرت اختصاص به هیچ قشر و گروهی نداشته و ندارد.

ضمن این که معلوم می شود تشرف بـه مـحضر ایشان معمولا هیچ فضیلتی را برای انسان ثابت نمی کند, یعنی نمی توان گفت که هر کس آن حضرت را ملاقات کرده است , انسان صالح , با ورع و کاملی است , اگر چه خود این موضوع از افـتـخـارات او خـواهـد بـود, زیراهمین که فردی چشمش به جمال نورانی مولای انس و جان حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بیفتد, افتخاری عظیم نصیبش شده است

البته از این مطلب هم نباید چشم پوشی کرد که قسمت عمده این افراد کسانی هستند که شوق زیارت مولایشان آنها را به فکر مـداومـت بـر عـملی انداخته و بالاخره در پایان آن عمل یا در اثناء و گاهی در ابتدای کار به حضور پربرکت امام زمان روحی فداه مشرف شده اند.

و البته عده ای هم بخاطرمشکلاتی که داشته اند به آن سرور متوسل شده و حضرت به طرق مختلف از آنها دستگیری فرموده اند.

بـنـابـرایـن در نـهایت , از اکثر قضایا می توان حداقل به این مطلب معتقد شد که : به فکر دیدار آن حـضـرت بـودن و یـا مـتوسل شدن به ایشان و امثال اینها در بسیاری از اوقات موجب شرفیابی به حضورشان می شود.

بـا هـمه اینها همانطوری که قبلا گفته ایم ممکن است در بعضی از این مواردنتیجه قطعی وجود نداشته باشد.

و جان سخن آن که این افتخار فقط طبق انتخاب و نظر خود حضرت است و به تعبیر بعضی از بزرگان اهل معنی : (تا یار که را خواهد و میلش به که باشد).

و مسلم آن حضرت حکیم هـسـتند وهیچ کاری را بدون حکمت انجام نمی دهند, اما آن حکمت برای ما معلوم نیست , لذا می بینیم افراد مختلف با روحیات گوناگون ایشان راملاقات کرده اند و حتی کیفیت ملاقات آنها هم بـه یـک شـکـل نـیـسـت , یـعـنـی عـده ای در وقـت تـشـرف آن حضرت را شناخته و بعضی هم نـشـنـاخته اند,ولی اینهابعدا از روی قراینی متوجه موضوع شده اند.

حتی افرادی که حضرت را در هـنـگام تشرف شناخته اند, گاهی در آنها تصرف شده , به طوری که غیر از سکوت و بی حرکتی و بـی حـسـی کار دیگری نمی توانسته اند انجام دهند, ولی بعضی هم خیلی راحت با حضرت صحبت کـرده و حـاجـت خـواسته اند.

حال همین افراد هم گاهی اشخاصی در اوج پاکی و اخلاص و بعضا افرادی معمولی و در نهایت سادگی و کم سوادی بوده اند.

بنابراین همانطوری که گفتیم معلوم می شود مصلحت را خود آن مولای عزیز تشخیص می دهند و طـبـق هـمـان عمل می کنند, به طوری که دربعضی از موارد, صلاح در تشرف به هیچ شکلش نیست وفقط با مکاشفه یا رؤیا و حتی اتفاق افتاده که بدون اینها جواب داده شده است

امـا در تمامی این قضایا به صاحبانشان عرض می کنیم : هنیئا لکم وگوارایتان باد این آب حیات و خدای تعالی از این جرعه های حیات بخش به ما هم مرحمت فرماید.

فایده نقل و بازگو کردن این گونه قضایا چیست ؟ از هـمـان اوائل غـیـبـت کـبـری تا بحال , یکی از کارهایی که علماء و بزرگان تشیع به آن اهمیت داده انـد, ایـن بوده است که قضایا و حکایات افرادی که آن حضرت را زیارت نموده و یا در خواب و مکاشفه دیده اند و توسلی داشته و اثرات توسلشان را احساس کرده اند, در کتابهایشان نقل نمایند.

در این زمینه کتابهای بسیاری را می توان نام برد و از جمله کتابهایی که در دوره های اخیر نوشته شـده اسـت بـخشی از کتاب ارزشمندبحارالانوارعلامه مجلسی , تبصرة الولی علامه بحرانی , جنة الـمـاوی , دارالـسـلام ونـجـم الـثاقب که هر سه از محدث نوری هستند, می باشد, و غیر اینها که اگربخواهیم نام تمامی کتابها را ذکر کنیم از حوصله این مقدمه خارج است

حـال روی چه دلیلی این کار را می کرده اند؟ طبعا آثار و خواص اعتقادی , علمی و اخلاقی زیادی در نـقـل آنها هست که اینطور به آن اهمیت داده شده است , یعنی در خصوص اعتقاد به امام عصر ارواحـنـا فـداه نـقـل ایـن قـضـایـا مـوجـب تـقویت عقیده و ایمان شیعیان و حتی غیر شیعیان و غـیـرمـسـلـمانان می شود.

از طرفی پشتوانه بسیار محکمی برای مردم خواهد بود که در شدائد و فـشـارهـای زندگی به آن منبع قدرت الهی وحلال مشکلات و امام مهربان امت , متوسل شوند و لااقـل در زیر بار این فشارها, ایمان خود را از دست ندهند و بتوانند با آرامش و سلامت ازمشکلات خارج شوند.

ضمن این که نقل قضایای تاریخی که واقعیت هم داشته باشند, روح انسان را می سازد, هـمـان طوری که مولی امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالبعليه‌السلام , امام حسنعليه‌السلام را به خواندن تـاریـخ تـوصـیه می فرمایند.

و بالاتر از آن خدای تعالی در قرآن کریم می فرماید:( فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ )

(حکایت گذشتگان را برای مردم نقل کن تا به فکرترقی و رشد خود بیفتند..) ایـن مطلب یعنی تذکر و بهره بردن از تاریخ , یک امر وجدانی است که هرکس در آن شک و تردید داشته باشد, کافی است فقط یک هفته به خواندن آن مداومت کرده و اثراتش را مشاهده کند.

بـه هـمین خاطر تصمیم گرفتم , اولا قدمی در راه آن حضرت روحی فداه برداشته و مولایم را از ایـن طـریق بیشتر معرفی کرده باشم , اگر چه دیگران هم این قبیل خدمات را انجام داده اند, ولی در تکرار تذکر هم برکاتی هست که قابل تردید نیست

ثـانـیـا نـقـل این قضایا بتواند تاثیر عملی و اخلاقی بر افراد داشته باشد, زیراآنقدر قضیه و حکایت مـسـلـم , یـقینی و وجدانی از اثرات نقل قضایای تشرف و توسل به محضر آن سرور وامام عالمیان شنیده شده است که خود اینها می تواند کتابی را تشکیل دهد.

به همین دلیل و به خاطر آن که این اثـرات مـعـنـوی و اخـلاقی عمومی تر شوند از این راه وارد شدم وامیدوارم عنایات آن حضرت که همیشه شامل احوالمان هست , در این مورد نیز ما را در بر بگیرد.

برای تحقق این امر تصمیم گرفتم که قضایای کتاب نفیس و گهربارالعبقری الحسان فی احوال مـولـیـنـا صـاحب الزمانعليه‌السلام را که از تالیفات مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندیرحمه‌الله می باشد, بازنویسی کنم , زیرا این کتاب حاوی حکایات بسیار زیادی در خصوص تشرفات , مکاشفات , رؤیاهاو تـوسـلات بـه محضر این امام مهربان می باشد و بحدی مورد اعتمادعلماء, بزرگان و دانشمندان است که از کتب مرجع در این زمینه ها قرارگرفته , و غالبا در نقل قضایا به آن استناد می شود, لذا اهـمیت قابل توجهی دارد.

و این اهمیت هم مقداری مربوط به شخصیت بارز این عالم فرزانه است که خوبست در این جا بطور مختصر شرح حالی از ایشان را نقل نماییم

شرح حال مؤلف حضرت آیة اللّه حاج شیخ محمد رازی مد ظله العالی در کتاب گنجینه دانشمندان

درشرح حـالات مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندیرحمه‌الله مطالبی را بیان فرموده اند که ما با قدری تصرف آنها را نقل می نماییم : حجة الاسلام و المسلمین شیخ الفقهاء والمحدثین آیة اللّه مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در سال ۱۲۸۰ هجری قمری متولد شد.

ایشان از شاگردان مولی لطف اللّه مازندرانی , میرزا حبیب اللّه رشتی ,شریعت اصفهانی , مرحوم مامقانی و حاجی نوری صاحب مستدرک الوسائل می باشند.

این عالم بزرگوار به کثرت قدس و تقوی معروف و به زهد و ورع موصوف و از نوادر عصر بودند به طوری که بسیاری از علماء و مبلغین کنونی از آن جناب اجازه روایتی دارند.

ایـشـان در مـسـجد جامع گوهرشاد نماز جماعت می خواندند و با این که نمازشان از همه نمازها طـولانـی تـر بـود در عین حال جمعیت بیشتری به ایشان اقتداء می کردند, و جدا از لحاظ کمی و کیفی در خراسان اولین نمازجماعت بود.

آن مـرحـوم حـالات عبادی و خضوع و خشوع مخصوصی داشت , وبالاخره در تاریخ ۱۹ ربیع الثانی ۱۳۶۹ هـجـری قمری رحلت نمود وپایین پای حضرت رضاعليه‌السلام درب حرم مدفون گردید.

آقای مروج دررحلت ایشان این ماده تاریخ را سروده است :

آمد اندوه و سرافکند و پی تاریخ گفت

شد نهاوندی مقیم , اندر در سلطان طوس

تعدادی از تالیفات آن مرحوم از این قرار است : ۱ - خزینة الجواهر ۲ - گلزار اکبری ۳ - وسائل العبید ۴ - راحة الروح ۵ - انهار النوائب ۶ - الفوائد الکوفیه ۷ - رشحة الندی ۸ - طور سیناء ۹ - مفرح القلوب ۱۰ - البنیان الرفیع ۱۱ - الجنة العالیه ۱۲ - جنتان مدهامتان ۱۳ - جواهر الکلمات ۱۴ - عناوین اللمعات ۱۵ - الیاقوت الاحمر

۱۶ - انوار المواهب ۱۷ - لمعات الانوار علت بازنویسی کتاب کتاب العبقری الحسان شامل پنج بخش با موضوعات مختلف است , ولی به چند دلیل از دسترسی اکثر مردم به دور مانده است : اول : چاپ این کتاب سنگی است و مطالعه آن برای همه کس ممکن نیست

دوم : انشاء و شیوه نگارش آن مربوط به چند دهه گذشته است و در زمان ما کمتر مورد توجه قرار گـرفـتـه و حتی گاهی بخاطر عبارات و الفاظ فارسی اصیل و عربی نا مانوس فهمیدنش مشکل است

سـوم : بـخـشـهای مختلف این کتاب جنبه عمومی نداشته و بعضی از آنهاصرفا برای رد شبهات و اشـکـالات دربـاره آن حضرت است و حتی ذکرشان موجب طولانی شدن مباحث و احیانا تشویش بعضی از افکارمی شود.

بنابراین تصمیم گرفتم آنچه را که عمومیت بیشتری دارد نقل کنم

نکاتی درباره چگونگی نقل قضایا در ایـن جـا لازم می دانم چند نکته را درباره کیفیت نقل قضایا در این کتاب یعنی برکات حضرت ولی عصرعليه‌السلام یادآور شوم : ۱ - نسخه ای که مورد استناد و بحث ماست و مطالب را از آن نقل کرده ایم , همین نسخه دو جلدی بزرگ با چاپ سنگی از انتشارات کتاب فروشی دبستانی تهران , می باشد.

۲ - قضایای این کتاب را مؤلف بزرگوار, به چند بخش تقسیم نموده اند:تشرفات , مکاشفات , رؤیاها, تـوسـلات و بخشهای دیگر, اما خیلی ازقضایا چون دارای دو یا چند جهت بوده اند, مثلا هم ضمن تـوسـلات قـابـل درج بـوده انـد و هم تشرفات , لذا بعضی را در بخش تشرفات و بعضی رادر بخش تـوسـلات و یا غیر آن نقل نموده اند, ولی ما بخاطر آن که ازمهمترین اهدافمان در این جا آن بوده کـه مـولایمان و عنایات و الطافشان را بیشتر محسوس کرده باشیم و ثابت کنیم که در همه جا به مردم توجهات خاص دارند, سعی کرده ایم همیشه در حکایات و قضایا آن جهت محسوستر به حواس ظـاهـری را نـقل کنیم و به اصطلاح فرد اکمل ومصداق اتم را بگوییم , بلکه بتوانیم از این راه این مطلب را محسوس کنیم که : آن حضرت واقعا دربین ما هستند و در بازارها و محافلمان شرکت می کنند.

بنابراین اگر حکایتی شامل یک رؤیا و یک تشرف بوده , ما آنرا درتشرفات نقل کرده ایم

و به همین صورت بقیه حالات , و این باعث شده است که ترتیب آنها نیز عوض شود.

۳ - کتاب العبقری الحسان دارای پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش وجلد دوم دو بخش , با شماره صفحات مجزا, ولی آنچه که ما نقل کرده ایم مربوط به جلد اول , بخش دوم (المسک الاذفر) و جـلـد دوم , بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) می باشد.

و سعی بر این بوده که قضایا و تشرفاتی که درزمان غیبت آن حضرت اتفاق افتاده است , نقل شود, چون قضایای حین تولد تا زمان شهادت امام حسن عسکریعليه‌السلام در کتب شرح حالات آن حضرت , زیاد نقل گردیده اند.

۴ - مـؤلفرحمه‌الله بخاطر آن که کتاب مستند باشد, در ابتدای همه قضایاسند خود را ذکر نموده اند, ولی ما به چند دلیل آنها را ذکر نکرده و فقط به ذکر ناقل قضیه اکتفاء کرده ایم : اولا: ذکر این اسناد برای همه کس مفید نیست و تنها فایده اش برای علماءاعلام و امثال آنان است , به همین جهت در انتهای هر قضیه , آدرس حکایت را با ذکر صفحه و سطر درج کرده ایم , بنابراین در صورت نیازمی توان به آن جا مراجعه کرد.

ثـانـیـا: طـولانـی بودن سند آنهم با این کیفیتی که در خیلی از قضایا هست ,غالبا مطلب را از یاد خـوانـنـده اش برده و لااقل بهره او را کمتر می کند, زیراخواننده تا بخواهد متوجه افرادمذکور در سند و القاب و محاسن ایشان گردد, مطلب از ذهنش خارج می شود.

۵ - در ایـن جـا فقط به قضایایی که در رابطه با امام عصر ارواحنا فداه است اکتفا کرده ایم و از نقل حـکـایات و قضایای دیگری که در کتاب کم هم نیستند, خودداری شده است

ضمنا چند قضیه را هم چون ممکن است در آنها خود حضرت نبوده و یا احتیاج به تفسیر داشته باشند, حذف کرده ایم

۶ - کـسـانـی کـه امـام زمانعليه‌السلام را زیارت کرده و یا در عالم مکاشفه و رؤیادیده اند, گروه خاصی نـمـی بـاشـنـد, یعنی از هر دسته و هرگروهی , افرادی در این قضایا سهم دارند, لذا اعمال و نحوه تـشـرف یـا صـحـبـتها و الفاظی که این اشخاص قبل از حکایت و یا در حین جریان و حتی بعد از آن داشته اند, برای ما حجت و ملاک نخواهد بود, مگر آن چه که درصراط مستقیم خاندان عصمت و طهارتعليه‌السلام و شرع مقدس باشد.

۷- در نقل قضایا تمام سعی بر آن بوده که آنچه اتفاق افتاده و یا گفته شده به خوانندگان محترم مـنـتقل شود, به همین جهت الفاظ و عبارات را به زبان ساده و روان امروزی تغییر داده ایم , و احیانا بعضی از توضیحاتی که خارج از اصل قضیه است , حذف نموده ایم , مگر در مواردی که جمله مربوط به معصومینعليه‌السلام باشد, که تا حد امکان سعی کرده ایم آنها را به حال خود نگه داریم , مخصوصا اگر آن کلام حاوی پیغام یا حکم خاصی باشد.

و در عوض آنچه را که احتیاج به توضیح داشته , در پرانتز یاپاورقی , شرح داده ایم

تقسیم بندی کتاب

این کتاب دارای پنج بخش است که توضیحات هر بخش را در اول آن خواهید خواند: بخش اول : تشرفات , که شامل دو قسمت می باشد: قسمت اول : تشرفاتی که صاحبان آنها در هنگام تشرف امام زمانعليه‌السلام راشناخته اند.

قـسـمـت دوم : تشرفاتی که صاحبان آنها در همان وقت حضرت رانشناخته اند ولی بعدا از قرائنی متوجه شده اند که امام عصرعليه‌السلام را ملاقات کرده اند.

البته حکایاتی که معلوم نیست حضرت در آنها شناخته شده اندیا نه , در همین قسمت آورده شده است

بخش دوم : مشاهدات و مکاشفات

بخش سوم : رؤیاهای صادقه

بـخش چهارم : تجلیات حضرت , که سعی کرده ایم در این زمینه قضایای ابتدای زمان غیبت را نقل نکنیم

بخش پنجم : توسلات

در ایـن جـا لازم مـی دانم از اساتیدی که مرا راهنمایی و تشویق کرده اند,تشکر نمایم

همچنین از زحـمـات کـلیه کسانی که در بازنویسی , ویرایش و سایر مسائل فنی این کتاب , مرا یاری کرده اند, قدردانی بعمل آورم

امـیـدوارم مـولایـمـان حـضرت ولی عصر ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء ایشان و همگی ما را مشمول عنایات خاصه خود قرار دهند.

مشهد مقدس سید جواد معلم ۲۵ رجب المرجب ۱۴۱۹ هجری قمری سالروز شهادت حضرت امام موسی الکاظمعليه‌السلام

بخش اول : تشرفات(قسمت اول : تشرفاتی که صاحبان آنها در هنگام تشرف امام زمان عليه‌السلام راشناخته اند)

۲ - تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانی

آقای حاج میرزا محمد علی گلستانه اصفهانیرحمه‌الله فرمودند: عموی من , آقاسید محمد علیرحمه‌الله برای من نقل کردند: در زمـان مـا در اصـفهان شخصی به نام جعفر که شغلش نعلبندی بود, بعضی حرفها رامی زد که مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود, مـثـل آن که می گفت : با طی الارض به کربلارفته ام

یا مـی گفت : مردم را به صورتهای مختلف دیده ام

و یا خدمت حضرت صاحب الامرعليه‌السلام رسیده ام

او هم به خاطر حرفهای مردم , آن صحبتها را ترک نمود.

تـا آن که روزی برای زیارت مقبره متبرکه تخت فولاد می رفتم

در بین راه دیدم جعفرنعلبند هم به آن طرف می رود.

نزدیک او رفتم و گفتم : میل داری در راه با هم باشیم ؟ گفت : اشکالی ندارد, با هم گفتگو می کنیم و خستگی راه را هم نمی فهمیم

قدری با هم گفتگو کردیم , تا آن که پرسیدم : این صحبتهایی که مردم از تو نقل می کنند, چیست ؟ آیا صحت دارد یا نه ؟ گفت : آقا از این مطلب بگذرید.

اصرار کردم و گفتم : من که بی غرضم , مانعی ندارد بگویی

گـفـت : آقـا مـن بیست و پنج بار از پول کسب خود, به کربلا مشرف شدم و در همه سفرها, برای زیارتی عرفه می رفتم

در سفر بیست و پنجم بین راه , شخصی یزدی بامن رفیق شد.

چند منزل که بـا هـم رفـتـیم , مریض شد و کم کم مرض او شدت کرد, تا به منزلی که ترسناک بود, رسیدیم و به خاطر ترسناک بودن آن قسمت , قافله را دو روزدر کاروانسرا نگه داشتند, تا آن که قافله های دیگر بـرسـنـد و جـمـعیت زیادتر شود.

ازطرفی حال زائر یزدی هم خیلی سخت شد و مشرف به موت گردید.

روز سوم که قافله خواست حرکت کند, من راجع به او متحیر ماندم که چطور او را بااین حال تنها بـگذارم و نزد خدای تعالی مسئول شوم ؟ از طرفی چطور این جا بمانم واز زیارت عرفه که بیست و چهار سال برای درک آن , جدیت داشته ام , محروم شوم ؟ بـالاخـره بـعد از فکر بسیار, بنایم بر رفتن شد, لذا هنگام حرکت قافله , پیش او رفتم وگفتم : من می روم و دعا می کنم که خداوند تو را هم شفا مرحمت فرماید.

ایـن مطلب را که شنید, اشکش سرازیر شد و گفت : من یک ساعت دیگر می میرم , صبرکن , وقتی از دنـیا رفتم , خورجین و اسباب و الاغ من مال تو باشد, فقط مرا با این الاغ به کرمانشاه و از آن جا هم هر طوری که راحت باشد, به کربلا برسان

وقتی این حرف را زد و گریه او را دیدم , دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم

قافله رفت و مدت زمانی که گذشت , آن زائر یزدی از دنیا رفت

من هم او را بر الاغ بسته و حرکت کردم

وقتی از کاروانسرا بیرون آمدم , دیدم از قافله هیچ اثری نیست ,جز آن که گرد و غبار آنها از دور دیده می شد.

تـا یـک فـرسـخ راه رفـتـم , اما جنازه را هر طور بر الاغ می بستم , همین که مقداری راه می رفتم , می افتاد و هیچ قرار نمی گرفت

با همه اینها به خاطر تنهایی , ترس بر من غلبه کرد.

بالاخره دیدم , نـمی توانم او را ببرم , حالم خیلی پریشان شد.

همان جاایستادم و به جانب حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام توجه نمودم و با چشم گریان عرض کردم : آقا من با این زائر شما چه کنم ؟ اگر او را در این بیابان رها کنم , نزد خدا و شمامسئول هستم

اگر هم بخواهم او را بیاورم , توانایی ندارم

نـاگهان دیدم , چهار نفر سوار پیدا شدند و آن سواری که بزرگ آنها بود, فرمود: جعفربا زائر ما چه می کنی ؟ عرض کردم : آقا چه کنم , در کار او مانده ام ! آن سه نفر دیگر پیاده شدند.

یک نفر آنها نیزه ای در دست داشت که آن را در گودال آبی که خشک شده بود فرو برد, آب جوشش کرد و گودال پر شد.

آن میت را غسل دادند.

بزرگ آنان جلو ایستاد و با هم نماز میت را خواندیم و بعد هم او را محکم بر الاغ بستند و ناپدید شدند.

مـن هم براه افتادم

ناگاه دیدم , از قافله ای که پیش از ما حرکت کرده بود, گذشتم و جلوافتادم

کـمـی گـذشت , دیدم به قافله ای که پیش از آن قافله حرکت کرده بود, رسیدم

وبعد هم طولی نکشید که دیدم به پل نزدیک کربلا رسیده ام

در تعجب و حیرت بودم که این چه جریان و حکایتی است ! میت را بردم و در وادی ایمن دفن کردم

قـافله ما تقریبا بعد از بیست روز رسید.

هر کدام از اهل قافله می پرسید: تو کی وچگونه آمدی ! من قضیه را برای بعضی به اجمال و برای بعضی مشروحا می گفتم وآنها هم تعجب می کردند.

تا آن که روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم , ولی با کمال تعجب دیدم که مردم را به صورت حـیـوانات مختلف می بینم , از قبیل : گرگ , خوک , میمون و غیره و جمعی را هم به صورت انسان می دیدم ! از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم

باز مردم را به همان حالت می دیدم

برگشتم و بعد از ظهر رفتم , ولی مردم را همان طور مشاهده کردم ! روز بـعـد کـه رفتم , دیدم همه به صورت انسان می باشند.

تا آن که بعد از این سفر, چندسفر دیگر مـشرف شدم , باز روز عرفه مردم را به صورت حیوانات مختلف می دیدم ودر غیر آن روز, به همان صورت انسان می دیدم

به همین جهت , تصمیم گرفتم که دیگر برای زیارتی عرفه مشرف نشوم

چون این وقایع را برای مردم نقل می کردم , بدگویی می کردند و می گفتند: برای یک سفر زیارت , چه ادعاهایی می کند.

لـذا من , نقل این قضایا را به کلی ترک کردم , تا آن که شبی با خانواده ام مشغول غذاخوردن بودیم

صـدای در بـلند شد, وقتی در را باز کردم , دیدم شخصی می فرماید:حضرت صاحب الامرعليه‌السلام تو را خواسته اند.

بـه هـمـراه ایشان رفتم , تا به مسجد جمعه رسیدم

دیدم آن حضرتعليه‌السلام در محلی که منبر بسیار بلندی در آن بود, بالای منبر تشریف دارند و آن جا هم مملو از جمعیت است

آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشتری ها بود.

به فکر افتادم که دربین این جمعیت , چطور می توانم خدمت ایشان برسم , اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا.

من رفتم و تا مقابل منبر رسیدم

فرمودند: چرا برای مردم آنچه را که در راه کربلا دیده ای نقل نمی کنی ؟ عرض کردم : آقا من نقل می کردم , از بس مردم بدگویی کردند, دیگر ترک نمودم

حضرت فرمودند: تو کاری به حرف مردم نداشته باش , آنچه را که دیده ای نقل کن تامردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفی با زائر جدمان حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام داریم

۳ - تشرف محمد بن عیسی بحرینی

جمعی از موثقین نقل کردند: مـدتـی بـحرین تحت نفوذ خارجیان بود.

آنها مردی از مسلمانان را حاکم بحرین کردندتا شاید به علت حکومت کردن شخصی مسلمان , آن جا آبادتر شود و به حالشان مفیدتر واقع گردد.

آن حـاکـم از نـاصـبـیان (کسانی که با اهل بیت پیامبر اکرمعليه‌السلام دشمنی می ورزند) بود او وزیری داشـت کـه در عـداوت و دشـمنی از خودش شدیدتر بود و پیوسته نسبت به اهل بحرین , به خاطر مـحـبـتشان به اهل بیت رسالتعليه‌السلام , دشمنی می نمود و همیشه به فکرحیله و مکر برای کشتن و ضرر رساندن به آنها بود.

روزی وزیـر بر حاکم وارد شد و اناری که در دست داشت به حاکم داد.

حاکم وقتی دقت کرد, دید بر آن انار این جملات نوشته شده است لااله الا اللّه محمد رسول اللّه و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول اللّه

این نوشته بر پوست انار بود, نه آن که کسی با دست نوشته باشد.

حاکم از این امر تعجب کرد و به وزیر گفت : این انار نشانه ای روشن و دلیلی قوی برابطال مذهب رافضه (نام شیعیان در نزد اهل سنت ) است

حال نظر تو درباره اهل بحرین چیست ؟ وزیر گفت : اینها جمعی متعصب هستند که دلیل و براهین را انکار می کنند, سزاواراست ایشان را حـاضـر کنی و انار را به آنها نشان دهی

اگر قبول کردند و از مذهب خوددست کشیدند, برای تو ثواب و اجر اخروی عظیمی خواهد داشت و اگر از برگشتن سر باز زدند و بر گمراهی خود باقی ماندند, یکی از سه کار را با آنها انجام بده : یا باذلت جزیه بدهند, یا جوابی بیاورند اگر چه جوابی نـدارنـد یـا آن کـه مردان ایشان رابکش و زنان و اولادشان را اسیر کن و اموال آنها را به غنیمت بردار.

حـاکـم نـظر وزیر را تحسین نمود و به دنبال علماء و دانشمندان و نیکان شیعه فرستاد وایشان را حاضر کرد.

انار را به آنها نشان داد و گفت : اگر جواب کافی در این زمینه نیاوردید, مردان شما را مـی کـشم و زنان و فرزندانتان را اسیر می کنم و اموال شما رامصادره می کنم و یا آن که باید جزیه بدهید.

وقتی شیعیان این مطالب را شنیدند, متحیر گشته و جوابی نداشتند, لذا رنگ چهره هایشان تغییر کـرد و بـدنـشـان به لرزه درآمد, با این حال گفتند: ای امیر سه روز به ما مهلت بده , شاید جوابی بـیاوریم که تو به آن راضی شوی

اگر نیاوردیم , آنچه رامی خواهی , انجام بده

حاکم هم تا سه روز ایشان را مهلت داد.

آنها با ترس و تحیر از نزد او خارج شدند و در مجلسی جمع شدند تا شاید راه حلی پیدا کنند.

در آن مجلس بر این موضوع نظر دادند که از صلحاء بحرین ده نفر راانتخاب کنند.

این کار را انجام دادند.

آنـگاه از بین ده نفر, سه نفر را انتخاب نمودند.

بعد به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به طرف صـحـرا برو و خدا را عبادت کن و به امام زمان حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف اسـتـغاثه نما, که او حجت خداوند عالم و امام زمان ماست

شاید آن حضرت راه چاره را به تو نشان دهند.

آن مـرد از شـهـر خارج شد و تمام شب , خدا را عبادت کرد و گریه و تضرع نمود و او راخواند و به حضرت صاحب الامرعليه‌السلام استغاثه نمود تا صبح شد, ولی چیزی ندید.

به نزد شیعیان آمد و ایشان را خبر داد.

شـب دوم دیگری را فرستادند.

او هم مثل نفر اول , تمام شب را دعا و تضرع نمود اماچیزی ندید, و برگشت , لذا ترس و اضطرابشان زیادتر شد.

سومی را احضار کردند.

او مردی پرهیزگار به نام محمد بن عیسی بود.

شب سوم باسر و پای برهنه به صحرا رفت

آن شب , شبی بسیار تاریک بود.

ایشان به دعا و گریه مشغول و به حق تعالی متوسل گـردید و درخواست کرد که آن بلا و مصیبت را از سرمؤمنین رفع کند و به حضرت صاحب الامرعليه‌السلام استغاثه نمود.

وقتی آخر شب شد, شنید که مردی با او صحبت می کند و می گوید: ای محمد بن عیسی چرا تو را به این حال می بینم ؟ و چرا به این بیابان آمده ای ؟ گفت : ای مرد مرا رها کن , که برای امر عظیمی بیرون آمده ام و آن را جز به امام خود,نمی گویم و جز نزد کسی که قدرت بر رفع آن داشته باشد, شکایت نمی کنم

فرمود: ای محمد بن عیسی , من صاحب الامر هستم , حاجت خود را ذکر کن

محمد بن عیسی گفت : اگر تو صاحب الامری , قصه ام را می دانی و احتیاج به گفتن من نیست

فرمود: بلی , راست می گویی

تو به خاطر بلایی که در خصوص آن انار بر شما واردشده است و آن تهدیداتی که حاکم نسبت به شما انجام داده , به این جا آمده ای

مـحـمد بن عیسی می گوید: وقتی این سخنان را شنیدم , متوجه آن طرفی شدم که صدامی آمد.

عرض کردم : بلی , ای مولای من

تو می دانی که چه بلایی به ما وارد شده است

تویی امام و پناهگاه ما و تو قدرت برطرف کردن آن بلا را داری

حـضـرت فـرمـودند: ای محمد بن عیسی , در خانه وزیر لعنه اللّه درخت اناری هست

وقتی که آن درخت بار گرفت , او از گل , قالب اناری ساخت و آن را دو نیم کرد.

درمیان هر یک از آن دو نیمه , بـعـضـی از آن مطالبی که الان روی انار هست نوشت

در آن وقت انار هنوز کوچک بود, لذا همان طوری که بر درخت بود, آن را در میان قالب گل گذاشت و بست

انار در میان قالب بزرگ شد و اثر نوشته در آن ماند و به این صورت که الان هست درآمد.

حال صبح که به نزد حاکم می روید, به او بگو من جواب را باخود آورده ام , ولی نمی گویم مگر در خانه وزیر.

وقـتی که وارد خانه وزیر شدی , در طرف راست خود, اتاقی خواهی دید.

به حاکم بگو, جواب را جز در آن اتـاق نـمـی گویم , در این جا وزیر می خواهد از وارد شدن تو به آن اتاق ممانعت کند, ولی تو اصرار کن که به اتاق بروی و نگذار که وزیر تنها و زودترداخل شود, یعنی تو اول داخل شو.

در آن جا طاقچه ای خواهی دید که کیسه سفیدی روی آن هست

کیسه را باز کن

در آن کیسه قالبی گلی هـسـت کـه آن ملعون (وزیر)نیرنگش را با آن انجام داده است

آن انار را در حضور حاکم در قالب بگذار تا حیله وزیر معلوم شود.

ای مـحـمـد بن عیسی , علامت دیگر این که , به حاکم بگو معجزه دیگر ما آن است که وقتی انار را بشکنید غیر از دود و خاکستر چیزی در آن مشاهده نخواهید کرد, و بگواگر می خواهید صدق این گـفـتـه مـعـلوم شود, به وزیر امر کنید که در حضور مردم انار رابشکند.

وقتی این کار را کرد آن خاکستر و دود بر صورت و ریش وزیر خواهدنشست

محمد بن عیسی وقتی این سخنان را از امام مهربان و فریادرس درماندگان شنید,بسیار شاد شد و در مقابل حضرت زمین را بوسید, و با شادی و سرور به سوی شیعیان بازگشت

صبح به نزد حاکم رفتند و محمد بن عیسی آنچه را که امامعليه‌السلام به او امر فرموده بودند, انجام داد و آن معجزاتی که حضرت به آنها خبر داده بودند, ظاهر شد.

حاکم رو به محمد بن عیسی کرد و گفت : این مطالب را چه کسی به تو خبر داده است ؟ گفت : امام زمان و حجت خدا بر ما.

گـفت : امام شما کیست ؟ او هم ائمهعليه‌السلام را یکی پس از دیگری نام برد, تا آن که به حضرت صاحب الامرعليه‌السلام رسید.

حاکم گفت : دست دراز کن تا با تو بر این مذهب بیعت کنم : گواهی می دهم که نیست خدایی جز خداوند یگانه و گواهی می دهم که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و رسول اوست وگواهی می دهم که خلیفه بـلافـصـل آن حـضـرت , امـیـرالـمـؤمنین علی بن ابیطالبعليه‌السلام است

بعد هم به هر یک از امامان دوازده گـانـه اقـرار نـمـود و ایـمـان آورد.

سـپس دستورقتل وزیر را صادر کرد و از اهل بحرین عذرخواهی نمود.

این قضیه و قبر محمد بن عیسی نزد اهل بحرین مشهور است و مردم او را زیارت می کنند