برای ریحانه

برای ریحانه0%

برای ریحانه نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

برای ریحانه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود اكبرى
گروه: مشاهدات: 10150
دانلود: 3060

توضیحات:

برای ریحانه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 153 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10150 / دانلود: 3060
اندازه اندازه اندازه
برای ریحانه

برای ریحانه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آسیه، همسر فرعون، اسوه ایمان

آسیه، نمونه کامل زنان مؤمن است و در قرآن، به عنوان الگوی مردان و زنان مؤمن معرفی شده است؛ ان جا که می فرماید:

( وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ) ؛۱

خداوند برای مؤمنان، زن فرعون را مثال زده است.

زنی بود مؤمنه و برای حفظ ایمانش تا پای جان ایستاد و تسلیم ظلم و جور نشده و محیط آلوده نتوانست در او اثری بگذارد.

______________________________

۱ تحریم (۶۶) / آیه ۱۱.

مریم، مظهر عفاف

در قرآن کریم مریم، دختر عمران به عنوان الگوی مردان و زنان مؤمن معرفی شده است.

( وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ... وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا )

مریم با نذر مادرش، به بیت المقدس سپرده شد. او تحت تکفل حضرت زکریاعليه‌السلام قرا رگرفت و به عبادت خدای یکتا پرداخت. از دنیا بریده و به سوی خدا پیوسته بود. آن چنان به دعا و نماز پرداخته، رکوع، سجود و قیام را طول می داد ه نمونه بارز «قانتین» بود.

مریم، دختر برگزیده جهان بود. قرآن می فرماید:

( يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ) ۱

ای مریم! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه ساخت و بر زنان برتری بخشید.

مادر حضرت مریم «حنّه» اسوه صادقات است؛ آن جا که نذر کرد: اگر خداوند به او فرزندی عنایت کند، او را به خدمت گزاری بیت المقدس بگمارد. این نذر، بیانگر آن است که قلب حنه آن چنان سرشار از ایمان، صداقت، اخلاص و پاکی بود که عزیزترین کس و بیگانه فرزند خود را برای خدا نذر کرد. خداوند نیز به او مریم را بخشید و حنه را به خوبی پذیرفت و چون شکوفه ای پرورش داد.

_______________________________

۱ آل عمران (۳) / آیه ۴۲.

ساره، الگوی خانه داری

علامه مجلسیرحمه‌الله می نویسد: یکی از جلوه های شخصیت و کمال ساره، همسر حضرت ابراهیم، در خدمت و پذیرایی از میهمانان همسرش نمودار بود به طوری که همواره برای خدمت به میهمانان آماده بود.۱

حضرت ابراهیمعليه‌السلام بسیار میهمان نواز بود و اغلب با میهمانان غذا می خورد. ساره در میهمانداری، مهارت فراوانی داشت۲ به گونه ای که روزی در مدت کوتاهی گوساله ای بریان شده ای را برای میهمانان همسرش آماده کرد. قرآن کریم می فرماید:

( فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ ) ۳

دیری نگذشت که گوساله ی بریان آورد.

ساره از ایمانی سرشار برخوردار بود. با فرشتگان همدم بود و با آنان سخن می گفت. پاداش این همسر فداکار این بود که در سن پیری به او بشارت دو فرزند داده شد که هر کدام رسالت پیامبری را بر عهده گرفتند.

________________________________

۱ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱.

۲ همان، ج ۱۲، ص ۱۱.

۳ هود (۱۰) / آیه ۶۹.

خواهر حضرت موسیعليه‌السلام اسوه درایت

«عایده» خواهر موسیعليه‌السلام به دستور مادرعليه‌السلام در پی صندوق برادرش حضرت موسی از کنار ساحل روان شد تا به کاخ فرعون رسید. با تدبیر و شهامتی بی نظیر، وارد قصر شد. درست وقتی رسید که فرعونیان در جست و جوی داعیه ای بودند تا موسیعليه‌السلام را شیر دهد و پرستاری کند. آنان درمانده بودند؛ چون هر زنی را می آوردند، حضرت موسیعليه‌السلام شیرش را نمی خورد. خواهر موسی پیش رفت و با لحنی مودبانه گفت: « می خواهید زنی را به شما معرفی کنم تا سرپرستی موسی را به عهده گیرد؟!»۱

فرعونیان پیشنهاد او را پذیرفتند و به دنبال او رفتند تا به خانه مادر موسی رسیدند و بدین وسیله، ماهرانه مسئولیت خود را با شهامت و درایت انجام داد.

______________________________

۱ طه (۲۰) / آیه ۴۰.

مادر موسی، الگوی تسلیم

«یوکابد» مادر موسیعليه‌السلام نمونه تسلیم در برابر فرمان خدا بود، تا آن جا که فرزند دلبند و ثمره وجودش را به فرمان خدا به دریا افکند.

وقتی موسیعليه‌السلام متولد شدعليه‌السلام مادرش از این که مأموران فرعون متوجه شدند و فرزند دلبندش را به قتل برسانند، هراسان شد. در این هنگام، خداوند به مادر موسیعليه‌السلام الهام کرد که او را در صندوقچه ای بگذار و به دریا (رود نیل) بیندازد.۱ او نیز تسلیم شده، به دستور خداوند، موسی، را داخل صندوقچه ای گذاشت و در رود نیل رها کرد. با توکل به خدا منتظر سرنوشت نور چشمش شد. خداوند نیز این زن مومنه را در انتظار نگذاشت و خیلی زود فرزندش را به او برگرداند تا چشمش بدو روشن شود.

____________________________

۱ همان / آیه ۳۷.

دختر شعیب، اسوه حیا

«صفورا» دختر شعیب پیامبر، به همراه خواهرش «لیا» هر روز گوسفندان را به چرا می بردند؛ زیرا پدرش پیر بود. موسی به هنگام مهاجرت به مدین، دید که مردان بسیاری سر چاهی هستند و برای خود از چاه آب در می آورند، اما دختر شعیب از شدت حیا نمی تواند در جمع آنها حاضر شود و آب مورد نیاز خود و گوسفندانش ازچاه در آورد. حضرت موسی رفت و گوسفندان شعیب را آب داد و ظرف های آنها را پر از آب کرد و به کناری نشست. دختران شعیب وقتی به خانه آمدند. ماجرای همراهی و کمک و امانت داری موسیعليه‌السلام را به پدر گزارش دادند. پدرش او را به دنبال حضرت موسی فرستاد. او با حجب و حیایی که داشت پیش موسی آمد و گفت: «پدرم شما را نزد خود دعوت کرده تا پاداش خدمت تو بدهد.»

همسر زکریا، اسوه صالحات

«اشیاء» خاله مریم و همسر حضرت زکریا، زنی صالح و خدا ترس بود، وی پیر و نازا بود لیکن خداوند به خاطر کمالات او و دعای حضرت زکریا، حضرت یحیی را به وی عنایت نمود.۱

خداوند از خصلت های این خانواده چنین یاد می کند.

و همسرش را برای او اصلاح کردیم، چرا که این خانواده در نیکی ها و کارهای خیر سرعت می گرفتند و همواره در هر حال ما را می خواندند.۲

_______________________________

۱ هود (۱۰) / آیه ۷۰.

۲ انبیاء (۲۱) / آیه ۹۰.

حضرت زینبعليه‌السلام ، اسوه صبر

حضرت زینبعليه‌السلام ضمن این که مظهر شجاعت، علم، ادب صبر و جهاد بود، در بعد عفاف نیز در مرتبه والایی قرار داشت.

«یحیی مازنی» می گوید: من مدتی طولانی در همسایگی حضرت علیعليه‌السلام بودم. به خدا قسم هرگز حضرت زینب را ندیدم و صدایش را نشنیدم. هرگاه ایشان می خواست به زیارت جدش پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برود. شبانه می رفت در حالی که امام حسنعليه‌السلام از طرف راست و امام حسینعليه‌السلام از طرف چپ و علی از جلو او حرکت می کردند و چون به قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزدیک می شدند، علیعليه‌السلام نور چراغ دستی را کم می کرد. یک بار امام حسینعليه‌السلام از پدرش پرسید: «چرا نور چراغ را کم می کنی؟» فرمود: «می ترسم کسی به خواهرت زینب نگاه کند.»۱

صاحب کتاب تنقیح المقال می نویسد:

حضرت زینب را احدی از مردان در زمان علیعليه‌السلام و امام حسنعليه‌السلام ندیده بود تا روز عاشورا که در برابر دشمنان قرار گرفت.۲

____________________________________

۱ رحمانی، زندگی فاطمه زهراعليه‌السلام ، ص ۶۴۲.

۲ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۷۹.

پندها

دخترم!

ارزش تو بالاتر از آن است که وجود خود را چراگاه چشم های گرسنه بلهوسان سازی و محبت خدا را فدای محبت نامحرمان کنی و سعادت آخرت را به پای هوس های زودگذر ریزی. از خدا بترس که آتش آخرت از آتش دنیا سوزان تر و شعله های آن از شعله های شهوت فروزانتر است.

دخترم! ملت ها همچون درختانند که هر یک ویژگی هایی دارند و پیروان آنها همچون برگ های درختان. راستی تا به حال فکر کرده ای که برگ کدام درخت و پیرو کدام فرهنگ و مذهبی؟! آیا نشانه ای از فرهنگ و مذهب خود داری؟!

مکن کاری که بر پا سنگت آیو

جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه خوان نامه خوانند

تو را از نامه خواندن تنگت آیو

«بابا طاهر»

دخترم!

چشم های مردان را کامیاب مکن که نگاه آتش آتش افروز است و اشک های تو توان خموش کردن آن را ندارد.

ای دختر من درس بخوان فصل بهار است

بیکار به خانه منشین موقع کار است

خود را ز کمالات و هنر نور بصر کن

چون دختر بی علم به نزد همه خوار است

ای که به جمالت مغروری!

خوب بیندیش که روزی طراوات جوانی با وجودت وداع می گوید و کبوتر زیبایی از آشیانه ات پر می کشد و چروک های ناخوانده به چهره ات می نشیند! تو چگونه می توانی جمالت را از رفتن بازداری؟

پیروی از غرب!

آن که را پیشوای دین زهراست

پیروی از زنان غرب خطاست

نسزد از تو ای زن روشن

پیروی از زنان تر دامن

آنکه خود هست در کمند فساد

کی تواند تو را کند آزاد

«بهجتی شفق»

گرچه دارد شیوه های رنگ رنگ

من به جز عبرت نگریم از فرنگ

ای به تقلیدش اسیر، آزاد شو

دامن قرآن بگیر، آزاد شو

«اقبال لاهوری»

ای ز افسون فرنگی بی خبر

فتنه ها در آستین او نگر

از فریب او اگر خواهی امان

اشترانش را زحوض خود بران

«اقبال لاهوری»

ادعای پوچ

وقتی به برخی افراد گفته می شود: «حجاب خود را حفظ کن که مبادا پسران هرزه فریبت دهند!» می گویند: «من قوی تر از آنم که در دام هرزگان بیفتم. من حجاب و محدودیت نمی خواهم. من به خود اطمینان دارم!» مگر می شود انسان در میان آتش برود و خود را حفظ کند؟!

کوه یا کاه

بادهای سهمگینی می وزد

موج های خشمگین می خیز از دریا

در گذرگاه حیات و زندگانی

«کوه» خواهی بود؟ یا چون کاه؟

کوه اگر باشی، توانی ماند

روی در روی هزاران موج

سینه اندر سینه هر باد... هر طوفان

کاه، اگر باشی چه می دانی

خرمنی را در مسیر بادها بنگر

آنچه مانده گندم است و آنچه باد، آن را رباید کاه.۱

.۱ جواد محدثی، سلامی دوباره، ص ۳۱.

نشانه دوستی

گفتم: «از کجا بدانم که خدا مرا دوست دارد؟» گفت: «از دلت بپرس که چه قدر خدا را دوست داری؟»

اگر مکتبی نباشی

اگر مکتبی نباشی با یک گریه منحرف

با یک تلفن گمراه

با یک نامه به بیراهه کشیده می شوی

اگر مکتبی نباشی با یک عشق دروغین به بدبختی می رسی.

شعرها

جلوه گری

در خیابان، چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود را از روسری بیرون مریز

در مسیر چشم ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد

طرّه ی گیسو منه در دست با

خواهرم، دیگر تو کودک نیستی

فاش تو گویم، عروسک نیستی

خواهرم، ای دختر ایران زمین

یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهرم، این قدر طنّازی مکن

با اصول شرع لجبازی مکن

خواهر من، این لباس تنگ چیست؟

پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟

در امور خویش سرگردان مشو

نوعروس چشم نامردان مشو

«آغاسی» بدحجابی

پدرم گفت: پدر جان، زن اگر زن باشد

شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

پدرم گفت که: ای دختنکو بنیادم

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

هدف دشمن، سنگ افکن پیشانی ماست

کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست

پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست

و زن مؤمنه، از طرز حجابش پیداست

«آغاسی».آرایش معنوی

به من ده گوش ای دختر من

یگانه دختر نیک اختر من

بکن پند مرا آویزه در گوش

مبادا گرددت روزی فراموش

اگر خواهی بیارایی رخت را

دهی زینت جمال فرخت را

بگو مشاطه عصمت بیاید

ز عفت ب رتو آرایش نماید

به گیسو پیچ و خم ده از دقایق

بکش وسمه به ابرو از حقایق

بکش بر دیده ات سرمه ز آزرم

بنه بر عارضت گلگونه از شرم

به کنج لب بنه خال ادب را

مکن بی خود به خنده باز لب را

به صابو حیا، دست و رخت شو

بزن آب از کمال و عقل بر رو

عزیز جان من، زنهار، زنهار

مشو با مردم بی تربیت یار۱

شاهین فراهانی»

_____________________________

۱ مشاهیر زنانی ایرانی، محمد حسن رجبی، انتشارات سروش، ص ۱۷۶.

سربلندی

از مرد و زن آن که هوشمند است

اندر همه حال سربلند است

بی دانش اگر زن است، اگر مرد

باشد به مثل چو خار بی ورد۱

«مهد علیا»

_________________________________

۱ همان، ص ۲۲۹.

شماها

شما ای غنچه های نورسیده

که زینت بخش نقش اجتماعید

شما، ای یاسمین ها، سر وقدان، لاله رویان

که باغ زندگانی را صفایید

شما که سینه هاتان پر زمهر است

شما که دیده هاتان پر ز سحر است

شما که روشنی بخش وجودید

شما که زندگی را تار و پودید

شما ای دختران! من با شمایم!

سرا پاک گوش باشید

در این دور و زمان باهوش باشید

مبادا دست ناپاکان خائن

بریزد شاخ و برگ آبروتان

مبادا زیر طوفان هوسها

شود مدفون به خواری، آرزوتان

شما را مادران با شور و امید

به دامان محبت می نشانده

پدرها با دو صد امیدواری

به آغوش پر از گرمی فشرده

تو ای دختر

مبادا لاله های چشم مادر

ز نافرمانی از دستورهایش

پر از شبنم نمایی

مبادا قلب پرمهر پدر را

ز ناهنجاری و بی بند و باری

پر از خشم و فرو در غم نمایی

ایا دختر، زمن بشو

تو از طنازی و عشوه بپرهیز

تو دانش را به

به نور دین بیامیز

«صدیقه هاشمی»

دخترم! با تو سخن می گویم

دخترم با تو سخن می گویم

گوش کن با تو سخن می گویم

زندگی در نگهم گلزاری است

و تو با قامت چون نیلوفر

شاخه ی پرگل این گلزاری

من در اندام تو یک خرمن گل می بینم

گل گیسو، گل لبها، گل لبخند شباب

من به چشمان تو گل های فراوان دیدم

گل عفت، گل صد رنگ امیدگل فردای سپید

می خرامی و تو را می نگرم

چشم تو آیینه ی روشن دنیای من است

تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی

راست چون شاخه سرسبز و برومند شدی

همچو غنچه، درختی همه لبخند شدی

دیده بگشای و در اندیشه ی گل چینان باش

همه گلچین گل امروزند

همه هستی سوزند

کس به فردای گل باغ نمی اندیشد

آن که گرد همه گل ها به هوس می چرخد

بلبل عاشق نیست

بلکه گلچین سیه کرداری است

که سراسیمه دود در پی گل های لطیف

تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک

دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک

تو گل شادابی به ره باد مرو

غافل از باغ مشوای گل صد پر من

با تو در پرده سخن می گویم

گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ

گل پژمرده نخندد بر شاخ

کس نگیرد ز گل مرده سراغ

دخترم با تو سخن می گویم

عشق دیدار تو بر گردن من زنجیری است

و تو چون قطعه ای الماس درشتی کمیاب

گردن آویز بر این زنجیری

تا نگبهان تو باشم ز حرامی در شب

بر خود از رنج بپیچم همه روز

دیده از خواب بپوشم همه شام

دخترم، گوهر من، تو که تک گوهر دنیای منی

دل به لبخند حرامی مسپار

دزد را دوست مخوان

چشم امید بر ابلیس مدار

دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند

همه گوهر شکنند

دیوکی ارزش گوهر داند

نه خردمند بودآنکه اهریمن را

از سر جهل، سلیمان خواند

دخترم، ای همه هستی من!

تو چراغی تو چراغ همه شب های منی

به راه باد مرو تو گلی، دسته گلی، صد رنگی

پیش گلچین منشین

تو یکی گوهر تابنده ی بی مانندی

خویش را خوار مبین

ای سراپا الماس

از حرامی بهراس

قیمت خود مشکن

قدرخود را بشناس

قدر خود را بشناس

«حجه الاسلام وحیدی»

دختر

دختر! ای زیبای هستی!

شاهکار آفرینش!

ای چراغ پر فروغ کلبه های تار

ای ز تو، پیوند انسانها چنین محکم

ای یگانه آیت پاکیزه چون شبنم

گوهری هستی تو پر قیمت

بدان قدر خودت را نیز ای خواهر

رسالت های خودت را نیز ای خواهر

رسالت های انسان ها ز فردا را تویی مادر

تو می باید به گیتی عرضه بنمایی

بسان بوعلی سینا، نصرالدین طوسی ها

و مردان بزرگ دیگر گیتی

که در راه نجات توده مردم به پاخیزند

تو خود باید ز هر پستی بپرهیزی

روان خویش را با زیور عفت بیارایی

بدور از این همه تقلید مدها و تباهی باش

به کار عفت و شمر و حیا پرداز

که ولگردی فضیلت نیست

که به تقوا مایه فخر است

و می باید به سوی دانش و دین رفت

که ایمان بهترین حامی است

بگوش ای خواهرم در راه پاکی ها

که تو، یک غنچه پاکی

نمی باشد کنون هنگام پژمردن!

«جواد نعیمی»

می توان...

می توان در لجن فرو نشدن

با کثافات رو به رو نشدن

می توان پاک ماند و پاک نهاد

زشت کردار و زشت خو نشدن

می توان در گسست طوق هوس

محو هر پست آرزو نشدن

می توان در حیات عاریتی

غرق اوهام تا گلو نشدن

می توان دامن طمع برچید

آزمندانه سو به سو نشدن

می توان سر بلند ماند و حقیر

همچو افراد «هرزه پو» نشدن

می توان گشت پهنور دریا

آب باریک «تنگ جو» نشدن

نصیحت مادر به دختر

مادری گفت روزی این سخن با دختری

ای که در کاشانه ام همچون فروزان اختری

من تو را چون جان شیرین دوست دارم، دخترم

تو، به نزد مادرت ارزنده تر از گوهری

سالها ای نازنین، چون باغبان، پروردمت

ای بسا شبها شدم از خواب و آسایش بری

خواهم اکنون پندها آویزه گوشت کنم

پند مام خویش را، جانا به خواری ننگری

دخترم! نیکی و پاکی را شعار خویش ساز

نیکی و پاکی بود آیین هر پیغمبری

از بد و نیک آنچه می کاری همان را بدروی

این سخنها را نه پنداری عزیزم سرسری

تا توانی قدر ساعات و دقایق را بدان

کسب دانش کن که نبود به، زدانش زیوری

از هوسها دور باش و از خدا غافل مباش

زانکه نبود جز خدا، اندر دو گیتی یاوری

از تو می خواهم که موری از نیازاری ز خود

ور خطا دیدی ز یاران از خطاشان بگذری

«دکتر جلالی»

بایید هوشیار شویم

ای جوانان بیایید که هوشیار شویم

سعی و کوشش بکنیم و همه پرکار شویم

منفعت نیست که مردابی و راکت باشیم

گرگها حاصلمان را ببرند و همه ساکت باشیم

پای دنیا نگذارید بپوسند دلمان

تا که بر باد شود خرمن هر حاصلمان

دشنم آن جاست بایید مراقب باشیم

همه آماده بمانیم و مواظب باشیم

ای جوانان همه باید گل بی خار باشیم

ضعف و سستی نکنیم و هوشیار باشیم

باید از جامعه مان سایه سستی برود

تا که امنیت این جامعه تضیمن بشود۱

_______________________________

۱ وزارت آموزش و پرورش، بنمار «مجموعه آثار دانش آموزان»، ص ۳۰.

تجربه ها

اشاره

باروری و تعالی اندیشه ها، ریشه در تجربه ها دارد و آنان که نظری سنجیده تر و افکاری سالم تر دارند، کسانی اند که تجربه هایی بیشتر اندوخته اند. تجریه، نردبان پیروزی و موفقیت و سلامت است. حضرت علیعليه‌السلام فرمود:

حظ التّجارب رأس العقل؛۱

برترین نشانه عقل، اندوختن تجربه هاست.

در این جا مجموعه ای از تجربه هایی که برای دختران مفید است ذکر می گردد به این آن که از آنها بهره جوید و پند گیرند.

_________________________________

۱ غررالحکم، حدیث ۴۹۱۶.