گنجینه معنوی

گنجینه معنوی15%

گنجینه معنوی نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

گنجینه معنوی
  • شروع
  • قبلی
  • 131 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 81339 / دانلود: 5948
اندازه اندازه اندازه
گنجینه معنوی

گنجینه معنوی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

(۱۸۰) فضیلت تسبیح حضرت زهراعليها‌السلام

اولین ذکری که بعد از اتمام نماز بسیار سفارش شده است تسبیح حضرت زهراعليها‌السلام است از امام صادقعليه‌السلام مروی است که : ما امر می کنیم کودکان خود را به تسبیح حضرت زهراعليها‌السلام چنان که امر می کنیم آنها را به نماز ، پس ترک آن را مکن که هر که مداومت نماید بر آن شقی و بدبخت نمی شود و در روایات معتبر وارد شده که ذکر کثیر که خدا در قرآن مجید به آن امر فرموده تسبیح حضرت فاطمهعليها‌السلام است که باید بعد از هر نماز خوانده شود امام محمد باقرعليه‌السلام فرمودند : هر که تسبیح فاطمهعليها‌السلام را بگوید و بعد از آن استغفار کند خدا او را بیامرزد و آن بر زبان صد هست و در میزان عمل هزار ، و شیطان را دور می کند و خدا را خشنود می گرداند امام صادقعليه‌السلام نیز فرمودند : هر که این تسبیح را بعد از نماز بگوید پیش از آن که پاهایش را از حالت نماز برگرداند آمرزیده شود و بهشت بر او واجب گردد و نزد من از آن که هزار رکعت نماز بگذارد در هر روز بهتر است و آن تسبیح این است بعد از هر نماز بلافاصله ۳۴ مرتبه اللّه اکبر ؛ ۳۳ مرتبه الحمدللّه ؛ ۳۳ مرتبه سبحان اللّه

(۱۸۱) افضل ترین دعاها در زمان غیبت دعا برای فرج امام زمانعليه‌السلام است

خواهران و برادران اولا این را همه ما می دانیم که امامان ما همه معصوم و پاک آفریده شده اند و همان طور معصوم و پاک هم از دنیا رفته اند و دارای صفاتی بودند که هرگز یک انسان عادی دارای آن شرایط نبوده است مانند امیرالمومنین علیعليه‌السلام که در رحم مادرش فاطمه بنت اسدعليها‌السلام صحبت می کرد و موقع ولادتش قرآن می خواند و همچنین معجزات دیگر امامان و یا حضرت مهدیعليه‌السلام که هنگام ولادت سر به سجده گذاشته و شکر خدا نمودند و در سن پنج سالگی به مقام امامت نائل آمدند و همه این نورهای پاک بدون این که نزد استادی تحصیل کرده باشند دارای علم اولین و آخرین بودند و از گذشته وحال و آینده خبر می دادند پس نتیجه این معصومین ، مانند من و شما برای امتحان به این دنیا نیامدند و آنها بزرگترین لطف و نعمتی هستند که خداوند به بشر عنایت کرده است به چند دلیل :

اولا همه ما می دانیم که خداوند عادل است و در قرآن کریم می فرماید :

( فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿ ٧ ﴾ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ) .

هر کس کوچکترین ذره ای بدی نماید جزای آن را خواهد دید و هر کس کوچکترین عمل نیکی انجام دهد پاداش آن را خواهد گرفت و حال که خداوند عادل است و بنده هم جایز خطا ، چون خداوند قرار است با عدل با ما رفتار کند بنابراین باید اکثر انسانها را به آتش قهر خود بسوزاند و خالق یکتا در حدیث قدسی می فرماید :

(من بندگانم را برای این که بسوزانم نیافریده ام و به هر نحوی که بتوانم سبب نجات آنها را از عدی خودم فراهم خواهم کرد )و بقدری پروردگار ما رحیم است و کریم است و جواد ، بهانه هایی برای نجات بشر قرار داده ، مانند خواندن نماز و گرفتن روزه و اعمال عبادی دیگر ، و بزرگترین لطفی که کرده ، فرستادن نمایندگانی در روی زمین مانند وجود مقدس خاتم الانبیاء حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام معصومعليه‌السلام بود که به این دنیا آمدند تا با زندگانی کردن و راهنمایی بشر هم درست زیستن را به ما بیاموزند و هم ما گنهکاران با واسطه قرار دادن این عزیزان الهی به حاجتها و خواسته هایمان برسیم و هم با ابراز دوستی با عزیزانش بهانه ای برای بخشش و نجات از کیفر گناهان داشته باشیم همچنین این وجودهای مقدس را چنان پر محبت و با گذشت و مهربان آفریده است که فردای قیامت با شفاعتشان سبب نجات عده زیادی از آتش جهنم خواهند شد و خدایا ما چگونه شکر تو را به خاطر نعمت ولایت بجا آوریم ؟ به خداوندی خودت زبانمان قاصر است و همه این الطاف از کرم وجود بی حساب توست ما بندگان افتخار می کنیم به داشتن چون تو خالقی ، خدایا در تمام عمر در مقابل هر نعمتت ، کفران نعمت کرده ایم نه قدر تو را شناختیم نه رسولت و نه حجت های پاکت را ، در زمین تو زندگی کردیم ، روزی تو را خوردیم ، از همه نعمتهایت استفاده کردیم ، و بجای شکر و سپاسگزاری از تو اسیر نفس و شیطان بودیم یعنی اگر گفتی به دنبال انسانیت و کمالات باشید به دنبال خویهای حیوانی رفتیم ، و اگر فرمودی به فکر ذخیره برای آخرت باشید ولی همه وجودمان دنیا بود و خواسته های نفسانی ، الهی ! چه بگویم از بی وفائیهایمان ، خداوندا! چگونه با این اعمالمان در دادگاه عدل تو بایستیم بار پروردگارا! دیدی بندگانت چگونه مزد زحمات رسولت را دادند زمانی که پیامبرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفت حدود هفت میلیون مسلمان داشت ولی همین بندگانت بعد از گذشت کمتر از سه ماه یک عده دنیاپرست جانی درب خانه دخترش و جانشینش حضرت علیعليه‌السلام را بخاطر حب ریاست به آتش کشیدند ، آن هم بعد از آن همه سفارشات پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به عترتش بار پروردگارا! کجا بودند آن بندگان شکرگزارت که دفاع از ولی تو در زمین کنند و تو خالق یکتا چه صبری داری آن موقعی که دیدی بر گردن ولیت یک عده شیطان انسان نما طناب انداخته و یا آن بانوی پاک و معصومی را که فرمانبری از او را بر تمام جن و انس و حتی پیامبرانت و همه موجودات روی زمین واجب نمودی دیدی چگونه مورد ضرب و شتم قرار دادند و یا با دیگر ولیت امام حسن مجتبیعليه‌السلام ؛ جگرش را پاره پاره کردند و سر دیگر حجتت را بر نیزه نمودند و دیگری را سالهای سال در گوشه زندان اسیر کردند و هر کدام را به زهری مسموم نمودند کجا بودند طرفداران این گوهرهای پاک ؟ چگونه شکر نعمت ولایت را بجا آورند؟! ای تف بر تو و بی وفائیت دنیا!

خواهران و برادران عزیز! بیایید جزو آن گروه بی انصاف و بی مروت نباشیم قدری به خود آییم و ببینیم چقدر به فکر امام زمانمان هستیم

سید به طاووسرضي‌الله‌عنه می گوید : شبی در سامرا وارد سرداب امام زمانعليه‌السلام شدم صدای ملکوتی امام را در حال مناجات با خالق یکتا شنیدم که می فرمودند :

اللهم ان شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء و لایتنا اللهم اغفر لهم من الذنوب ما فعلوه اتکالا علی حبنا و ولائنا یوم القیامه و لا تواخذهم بما اقترفوه من السیئات الکراما لنا و لاتقاصهم یوم القیامه مقابل اعدائنا فان خففت موازینهم فثقلها بفاضل حسناتنا

پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند ، از زیادی گل ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین گشته اند ، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما

پروردگارا! آنها را در روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مواخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و صوابشان کم است از اعمال من بردار و به صواب آنها بیفزای

خواهر و برادرم ! خیال می کنید در مقابل این همه دروغها ، غیبتها ، رباخواریها ، دنیا پرستی ها و بی حجابیها و چون حیوانات بخاطر دنیا به جان هم افتادنها و همچنین بی حرمتی به کلام خداوند یعنی قرآن و بی اعتنا بودن به امام زمانعليه‌السلام عذاب ندارد به خدا قسم در مقابل این اعمال ما باید از آسمان سنگ ببارد

می دانید چه کسی جلو این عذاب الهی را گرفته است ؟ آری آن دعاهای شبانه روزی امام زمانعليه‌السلام ماست آخر چقدر بی انصافی و چقدر بی معرفتی ! چرا ما به فکر آن حجت الهی نیستیم ؟ تا کی در حضورش مرتکب عصیان می شویم و به عنوان یک شیعه بجای این که زینت آقا امام زمانعليه‌السلام باشیم با اعمالمان دل پاک و مطهرش را به درد می آوریم ؟

از آنجا که این آخرین حجت الهی چون آباء و اجدادش مهربان و رئوف و با گذشت است ، بجای نفرین بر ما باز هم دعا می کند شما را به خدا آیا دور از انصاف نیست که آن گوهر پاک ولایت صبح تا شب به فکر ما باشد ولی ما گنهکاران از یاد او غافل باشیم ؟ در صورتی که می دانیم هیچ عملی به درگاه پروردگار بدون نداشتن ولایت امام زمانعليه‌السلام مورد قبول خداوند نیست

به این دو حدیث توجه فرمایید :

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : هر کس منکر قائم ، از فرزندانم شود مرا منکر شده است

امام صادقعليه‌السلام : هر کس قائم ، از فرزندان مرا در زمان غیبتش منکر شود به مرگ جاهلیت مرده است

خواهر و برادر عزیزم ! بیاید همان طوری که اگر کسی منتظر مهمان است خانه اش را تمیز می کند ، ما هم روح و جسممان را از آلودگی پاک کنیم و به عنوان یک منتظر واقعی و با روی خجل دست تمنا به سوی آن یوسف زهراعليها‌السلام گشوده و عرض کنیم :

مهدی جان ! ای عزیز! به ما و کسانمان سختی رسیده و سرمایه اندک آورده ایم ، پس پیمانه ما را کامل گردان و به ما صدقه و بخشش ده ، بیا بر ما نظری ، و دستی بر سر ما کشیده کاملمان کن

ای عزیز! ای خورشید رخ بر کشیده در پس ابر ، ای سفر کرده هجران گزیده ، تا کی همچنان در غیبت و ما این چنین در هجران ؟ جهان جهانی نثار قدومت باد آیا هجران امروز ما به فردای وصال تو نمی رسد

ای عزیز! ای پیشوای محرومان

، ای دادخواه مظلومان ، ای فریادرس درماندگان ، ای آخرین امید ، دیدگان جستجوگر ما بر دروازه هر سحر قامت تو را منتظر است ، آیا می شود که شام تار هجران ما به صبح روشن وصالت بدل شود

ای عزیز! رایت رسول خدا در دست ، ای آخرین رسالت پیغمبران بر دوش ، ای شمشیر علیعليه‌السلام بر کف ، و ای عصای موسی در دست ، ای خاتم سلیمان در انگشت ، بر ما چه سخت است که همگان را ببینیم و تو را نبینیم

ای عزیز! ای کمال موسی را وارث ، ای شکوه عیسی را واجد ، ای صبر ایوب را صاحب ، چه دشوار است که سخنان همه به گوشمان رسد و صدای دلنشین تو را نشنویم

ای عزیز! ای یادگار خدا در زمین ، ای دست توانای حق در آستین ، ای قرآن ناطق خدا ، ای اسم اعظم الهی ، چه سخت است که لطفت را به عیان ببینیم و دشمن در انکار وجود نازنینت بر ما طعنه زند

ای عزیز! ای زاده یاسین و طه ، ای فرزند صراط مستقیم ، ای تسلی بخش زهرای اطهر ، ای پور عسگری ، بر ما چه گران است که چهره دلربایت را ببنیم و تو را نشناسیم ، ای قلب عالم امکان ، ای مظهر رحمت بیکران ، آخر در انتظار مقدم پاکت نشسته ایم ، جان و مال و فرزندانمان فدای قدوم تو ، بیا و دستمان گیر ، رخ بنما و با یک نگاه این شب بی جور را به صبح

پیروزی بدل نما ، و با هزاران تاسف می دانیم که غیبت تو از ماست ، همچنان که خود فرمودی :

ولو ان اشیاعنا وفقهم اللّه لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تاخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه و صدقها منهم بنافما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم

اگر شیعیان ما ، که خداوند توفیق طاعتشان دهد ، در وفای عهد و پیمانی که دارند همدل می شدند سعادت دیدار ما از ایشان به تاخیر نیفتاده و زودتر نصیب آنان می گشت ، دیداری با شناخت کامل و درست نسبت به ما ، پس ما را از آنان دور نمی دارد مگر اعمالی که ما را ناخوشایند است و از ایشان نمی پسندیم

عزیزان من ! مطمئن باشید تا صاحب اصلی دین و قرآن نیاید ، این مشکلات خواهد بود و هر روز رنگی عوض می کند و هرگز نجات پیدا نخواهیم کرد اگر امروز درست شود ، فردا شکل دیگری جای آن را خواهد گرفت ، پس بیایید همه خواسته هایمان را کنار گذاشته ، فقط برای فرج و ظهور امام زمانعليه‌السلام دعا کنیم چرا؟

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

و همچنین امام صادقعليه‌السلام می فرماید : هر کس برای فرج فرزندم مهدیعليه‌السلام دعا کند او هم برای او دعا خواهد کرد ، و خوشا به حال کسی که امام زمانش برایش دعا کند و همچنین فواید بسیاری نیز دارد که چند فایده از آن را برایتان

از کتاب مکیال المکارم که همه آنها طبق احادیث و آیات قرآن اثبات شده است ذکر می کنیم :

(۱۸۲) فواید دعا برای فرج

۱ - مایه ناراحتی شیطان لعین است

۲ - مایه استجابت دعا می شود

۳ - باعث نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان است

۴ - باعث آمرزش گناهان است

۵ - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود

۶ - نشانه انتظار اوست

۷ - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام زودتر واقع می شود

۸ - باعث طولانی شدن عمر است

۹ - هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود

۱۰ - باعث زیاد شدن اشراف نور امامعليه‌السلام در دل او می شود

۱۱ - محبوبترین افراد نزد خداوند خواهد بود

۱۲ - کردار بد او به کردار نیک مبدل می شود

۱۳ - دعای امیر المومنینعليه‌السلام در حق او در روز قیامت است

۱۴ - بی حساب داخل بهشت شدن

۱۵ - فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند

۱۶ - در امان است از تشنگی روز قیامت

۱۷ - این دعا در عالم برزخ و قیامت مونس مهربانی خواهد بود

۱۸ - باعث دوری غصه ها می شود

۱۹ - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است

۲۰ - در روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می کند

۲۱ - سبب کامل شدن دین است

۲۲ - ثواب کسی را دارد

که زیر پرچم حضرت مهدیعليه‌السلام شهید شده است

۲۳ - با ائمه اطهارعليه‌السلام محشور می شود

۲۴ - نائل شدن به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت

۲۵ - رستگاری به شفاعت حضرت فاطمه زهراعليه‌السلام را دارد

خواهر و برادر! برای این که این فضایل بزرگ نصبتان شود همیشه بعد از نمازهای واجب و یا در مجالس روضه و یا در سحرگاهان اولین دعایی که می کنید خدا را به حق محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آلش و به حق قرآنش و به حق شهدای کربلا قسم دهید که از بقیه غیبت ولیش حضرت مهدیعليه‌السلام صرف نظر فرماید آمین یا رب العالمین

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه

بخش ۲ : زیارات

زیارت به چه معناست ؟

زیارت یعنی دیدار و ملاقات و در اصطلاح یعنی حضور در پیشگاه با شرافت ائمه معصومینعليه‌السلام و دیدار معنوی و ملاقات روحانی با حجت های الهی

زیارت یعنی ایجاد ارتباط و برقرار نمودن پیوند قلبی با امام و پیشوای معصوم

زیارت یعنی قرار دادن خویش در حوزه استعاذه و استفاضه از امام

زیارت یعنی تکریم و تجلیل از پیشوایانی که لحظه ای از اندیشه هدایت و ارشاد و تعلیم غفلت نداشته و سراسر عمر پربار خویش را در جهت تعلیم و ارشاد مردم مصرف داشته اند

زیارت یعنی تقدیر و سپاسگزاری از زندگی سراسر ایثار و فداکاری و جانبازی موالیان دین

زیارت یعنی تجدید میثاق و تحکیم عقد بیعت با امام و رهبر خود

زیارت یعنی خلوت گزیدن و راز و نیاز داشتن و انس یافتن با حجت خدا

زیارت یعنی مستعد ساختن و آماده نمودن روح و دل برای بهره گیری از وجود امامعليه‌السلام .

زیارت یعنی صیقل دادن روح و شستشو دادن قلب از آلودگی گناه

زیارت ملاقات است که از سر محبت و اخلاص صورت گرفته و نتیجه آن همسو شدن هم جهت شدن همراه شدن و هماهنگ شدن با عمل و رفتار و شیوه امامعليه‌السلام خواهد بود

فضیلت زیارت امام رضاعليه‌السلام

از امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند هر آینه پاره ای از تن من در خراسان دفن خواهد شد که زیارت نمی کند او را مومنی مگر این که خدا بهشت را بر او واجب می کند و بدن او را بر آتش جهنم حرام خواهد کرد

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۳)

حضرت علیعليه‌السلام فرمودند : مردی از نسل من در خراسان به وسیله سم مظلوم وار به شهادت می رسد اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم موسی بن عمرانعليه‌السلام می باشد هر کس او را زیارت کند خدا گناهان گذشته و آینده او را می بخشد ولو گناهانش به قدر ستاره های آسمان و قطرات باران و برگ درختان عالم باشد

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۴)

امام صادقعليه‌السلام فرمودند : کشته می شود فرزند پسرم در سرزمین خراسان در شهری که گفته می شود طوس هر کس او را زیارت کند در آن شهر در حالی که معرفت به حق آن حضرت داشته باشد او را روز قیامت به دست خودم وارد و داخل بهشت می کنم ولو از مرتکبین گناهان کبیره باشد گفتم فدایت شوم معرفت به حق آن حضرت چیست ؟ حضرت فرمودند : یعنی بداند که اطاعت آن حضرت واجب است و او شهید و غریب است ، کسی که زیارت کند آن حضرت را در حالی که معرفت به حق آن حضرت داشته باشد خدا اجر هفتاد شهید از شهدایی که در مقابل رسول خدا با دشمنان اسلام جنگیدند و شهید شدند عطا می کند

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۴۱)

امام رضاعليه‌السلام فرمودند : کسی که مرا زیارت کند در خانه دور من ، روز قیامت در سه مکان به فریاد او خواهم رسید تا این که او را از مشکلات مکان ها نجات بدهم

اول ) روزی که نامه اعمال خلائق را به آنها بدهند

دوم ) به هنگام عبور از صراط

سوم ) به هنگام میزان (که اعمال بندگان در آنجا سنجیده می شود)

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۴)

از یاسر خادم نقل شده است که : امام رضاعليه‌السلام فرمودند : آگاه باش و بدان که من کشته می شوم به وسیله سم در حالی که به من ظلم شده است و دفن می شوم در مکانی غریب پس هر کس بار سفر بندد به طرف زیارت من ، دعایش به اجابت و گناهش بخشیده می شود

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۶)

از عبدالعظیم حسنی نقل شد ، که گفت شنیدم از امام جوادعليه‌السلام که حضرت فرمودند : زیارت نمی کند پدر مرا احدی از مردم به توسط باران یا سرما یا گرما در این راه اذیت شده باشد مگر این که خداوند متعال بدن او را بر آتش جهنم حرام می کند

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۲)

امام رضاعليه‌السلام فرمودند : همانا هر کس مرا زیارت کند در حالی که عارف به حق من و طاعت من باشد که خدا بر او واجب کرده پس من و پدرانم شفیعان او هستیم روز قیامت و کسی که ما شفیعان او باشیم روز قیامت نجات پیدا می کند ولو گناه جن و انس را داشته باشد

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۲)

امام رضاعليه‌السلام فرمودند : شرورترین خلق خدا در زمان من مرا به توسط سم شهید می کند پس مرا در دیار غربت دفن می کند پس کسی که مرا در آن دیار زیارت کند خدای عزوجل برای او اجر صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حج کننده و عمره به جا آورنده و صد هزار مجاهد در راه خدا مکتوب می فرماید و در زمره ما محشور می شود در روز قیامت و در درجات عالیه بهشت رفیق ما خواهد بود

(بحار الانوار ج ۹۹ ، ص ۳۲)

امام رضاعليه‌السلام فرمودند : هر کس مرا زیارت کند با غسل زیارت ، از گناهان پاک می شود مثل روزی که از مادر متولد شده است (لثالی الاخبار ، ج ۳ ، ص ۱۵۹)

از امام محمد تقیعليه‌السلام سوال شد آیا زیارت امام حسینعليه‌السلام افضل است یا زیارت قبر پدرت امام رضاعليه‌السلام پس امام محمد تقیعليه‌السلام گریه و اشک از چشمان حضرت جاری شد و فرمود زیارت پدرم افضل است چون که زوار امام حسینعليه‌السلام زیاد است و زوار پدرم کم است

(انوار البهیه ، ص ۱۳۱)

(۱) زیارت امام رضاعليه‌السلام

بسم اللّه الرحمن الرحیم

اللّه اکبر اللّه اکبر اللّه اکبر و الحمدللّه کثیرا و سبحان اللّه بکره و اصیلا الحمدللّه علی هدایته لدینه و التوفیق لما دعا الیه من سبیله اللهم انک اکرم مقصود و اکرم ماتی و قد اتیتک یا الهی متقربا الیک بابن بنت نبیک محمد صلواتک علیه و اله اللهم فلا تخیب سعیی و لاتقطع من فضلک رجائی و اجعلنی عندک وجیها فی الدنیا و الاخره و من المقربین برحمتک یا ارحم الراحمین

اذن دخول دوم

الحمدللّه الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهدی لولا ان هدانا اللّه لقد جائت رسل ربنا بالحق فقلت یا ایها الذین امنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم فها انا ذامستاذنک و مستاذن رسولک صلواتک علیه و اله ء ادخل یا اللّه ء ادخل یا رسول اللّه ء ادخل یا امیر المومنین ء ادخل یا مولاتنا فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین ء ادخل یا مولانا حسن بن علی ء ادخل یا مولانا محمد بن علی ء ادخل یا مولانا جعفر بن محمدء ادخل یا مولانا موسی بن جعفرء ادخل یا مولانا علی بن موسی الرضاء ادخل یا مولانا محمد بن علی ء ادخل یا مولانا علی بن محمد ء ادخل یا مولانا حسن بن علی ء ادخل یا مولانا حجه بن الحسن صاحب

الزمان ء ادخل یا ایتها الملائکه الموکلون المقیمون المحدقون الحافظون فی هذا الحرم الشریف المبارک ورضي‌الله‌عنه و برکاته چون داخل شوی بایست و بگو :

بسم اللّه و باللّه و فی سبیل اللّه و علی مله رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و ال محمد

زیارت پیش روی مبارک

السلام علیک ایها الامام الغریب السلام علیک ایها الامام الشهید السلام علیک ایها الامام المعصوم السلام علیک ایها الامام المظلوم السلام علیک ایها الامام المغموم السلام علیک ایها الامام الهادی و الولی المرشد ابرء الی اللّه تعالی من اعدائک و اتقرب الی اللّه تعالی بموالاتک السلام علیک ورضي‌الله‌عنه و برکاته

زیارت پایین پای مبارک

صلی اللّه علیک یا مولای صلی اللّه علیک یا مقتدای صلی اللّه علی روجک الطیب و جسدک الطاهر و بدنک الزکی صبرت و احتسبت و انت الصادق المصدق قتل اللّه من قتلک و لعن اللّه من ظلمک بالایدی و الالسن علیک منی سلام اللّه یا مولای و ابن مولای کن شفیعی و شفیع و الدی بحقک و بحق جدک و ابائک الطیبین الطاهرین المعصومین ورضي‌الله‌عنه و برکاته

(۲) زیارت حضرت سید الشهداء مشهور به وارث

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ

مُوسی کَلیمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسی رُوحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ عَلِی الْمُرْتَضی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْرآءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ خَدیجَهَ الْکُبْری اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورُ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوهَ وَآتَیْتَ الزَّکوهَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ وَاَطَعْتَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ یا مَوْلایَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الاَْصْلابِ الشّامِخَهِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّهُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعآئِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِّمَهَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَهُ التَّقْوی وَاَعْلامُ الْهُدی وَالْعُروَهُ الْوُثْقی وَالْحُجَّهُ عَلَّی اَهْلِ الدُّنْیا وَاُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلاَّئِکَتَهُ وَاَنْبِی آئَهُ وَرُسُلَهُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَخَواتیمِ عَمَلی وَقَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْری لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَعَلی اَرْواحِکُمْ وَعَلی اَجْسادِکُمْ وَعَلی اَجْسامِکُمْ وَ عَلی شاهِدِکُمْ وَعَلی غائِبِکُمْ وَعَلی ظاهِرِکُمْ وَعَلی باطِنِکُمْ

(۳) زیارت علی بن الحسینعليه‌السلام

السلام علیک یابن رسول اللّه السلام علیک یابن نبی اللّه السلام علیک یابن امیر المومنین السلام علیک یابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیک یابن الحسین الشهید السلام علیک ایها الشهید و ابن الشهید السلام علیک ایها المظلوم و ابن المظلوم لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً قَتَلَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ

(۴) زیارت سایر شهدا

السلام عیلکم یا اولیاء اللّه و احبائه السلام علیکم یا اصفیاء اللّه و اودانه السلام علیکم یا انصار دین اللّه السلام علیکم یا انصار رسول اللّه السلام علیکم یا انصار امیرالمومنین السلام علیکم یا انصار فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیکم یا انصار ابیمحمد الحسن بن علی الزکی الناصح الامین السلام علیکم یا انصار ابیعبداللّه بابی انتم و امی طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم

زیارت بالای سر مبارک

السلام علیک یا مولای و ابن مولای ورضي‌الله‌عنه و برکاته اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی و انت حی عند ربک مرزوق اسئل اللّه ربی و ربک قضاء حوائجی فی الدنیا و الاخره یا ولی اللّه یا حجه اللّه ان بینی و بین اللّه ذنوبا قد اثقلت ظهری و منعتنی من الرقاد و ذکرها یقلقل احشائی و قد هربت الی اللّه عزوجل و الیک فبحقک و بحق من ائتمنک علی سره و استرعاک امر خلقه و قرن طاعتک بطاعته و مولا اتک بموالاته فکن لی الی اللّه شفیعا و من النار مجیرا و علی الدهر ظهیرا و علی الصراط دلیلا و فی القبر مونسا و انیسا ورضي‌الله‌عنه و برکاته

دعای بالای سر مبارک

اللهم فاستجب دعائی یا اللّه و اقبل ثنائی یا اللّه و اجمع بینی و بین اولیائی یا اللّه بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه المعصومین من ولد الحسینعليهم‌السلام .

(۵) زیارت حضرت صاحب الامر

السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیک یا خلیفه الرحمن السلام علیک یا شریک القرآن السلام علیک یا قاطع البرهان السلام علیک یا امام الانس و الجان السلام علیک و علی ابائک الطاهرین ورضي‌الله‌عنه و برکاته

صلوات خاصه حضرت رضاعليه‌السلام

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک

راز وجود شيطان در عالم خلقت

آدمعليه‌السلام عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه مى آفريدى كه داراى يك طبيعت و يك خلقت مى بودند! و رنگها و عمرهايشان يكنواخت بود و از لحاظ رزق و روزى برابر بودند تا برخى بر برخى ديگر ستم نمى كردند و هيچگونه حسد و كينه و اختلاف در ميانشان پيدا نمى شد!

خداى عزوجل فرمود: اى آدم به وسيله روح من سخن گفتى و به سستى طبيعتت ، خود را به زحمت انداختى نسبت به چيزى كه در آن علم ندارى

من خالق دانا و توانا هستم ، براساس دانائيم خلقت آنها را مخالف يكديگر ساختم و فرمانم در ميان آنها به سبب مشيّتم جارى شود تا به سوى تدبير و تقدير من بگرايند. خلقت من دگرگونى نپذيرد همانا جن و انس را آفريدم تا عبادتم كنند و بهشت را براى كسى آفريدم كه اطاعت و عبادتم كند و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باك ندارم

و دوزخ را براى كسى آفريدم كه به من كافر شود و از پيغمبرانم متابعت نكند و باك ندارم و ترا و ذريّه ات را آفريدم بدون اينكه احتياجى به شما داشته باشم بلكه ترا و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامين شما در زندگى و پيش از مُردنتان نيكوكارتر هستيد! از اين جهت دنيا و آخرت و زندگى و مرگ اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم و در تقدير و تدبير خود اينگونه اراده كردم به علم نافذى كه نسبت به آنها دارم ، ميان صورتها و پيكرها در رنگها و عمرها و روزى ها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم آنها را به ، شقى و سعيد، بينا و نابينا، كوتاه و بلند، خوش سيما و زشت ، دانا و نادان ، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان ، سالم و بيمار، زمين گير و بى آفت تقسيم نمودم تا سالم به ناتندرست بنگرد و مرا به سبب عافيتش شكر گزارد و ناتندرست به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم و بر بلاى من صبر كند تا از عطاى جزيل خود به او ثواب دهم ، و توانگر به فقير بنگرد و سپاس و شُكر من به جاى آورد و فقير به توانگر بنگرد و دعا كند و از من بخواهد.

و مؤمن به كافر بنگرد و بخاطر آنكه هدايتش كرده ام سپاسگزارى كند.

از اين جهت آنها را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و عافيت و گرفتارى و عطا و مُنعم ، آنها را آزمايش كنم

منم خداى مالك توانا، من حق دارم همه آنچه را كه مقدر كرده ام طبق تدبير، مجزى سازم و حق دارم آنچه را خواهم آنگونه كه مى خواهم تغيير دهم و بعضى از آنچه را موخر داشته ام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته ام موخر كنم

منم خدايى كه هر چه اراده كنم انجام دهم و از آنچه كنم بازخواست نشوم و من مخلوقم را از آنچه كنند بازخواست نمايم(٢٧) »

روايتى كه مورد مطالعه قرار گرفت بطور بنيادى ، وجود تفاوت هاى فردى را به خوبى مورد بررسى قرار داده است و ثابت مى كند كه همواره بايد تفاوت ها در ميان انسانها وجود داشته باشند تا زندگى اجتماعى آنان بطور منظم تداوم داشته باشد.

در جامعه ، افراد غنى و افراد نيازمند بايد وجود داشته باشد تا آنها در تعامل اجتماعى و اقتصادى يكديگر قرار گيرند و زندگى همه افراد براساس نياز به يكديگر جريان داشته باشد. تفاوتهاى فردى بايد همواره در بين انسانها وجود داشته باشد زيرا كه تفاوت هاى فردى يكى از نيازهاى اجتماعى انسانها مى باشد اگر همه انسانها با هم برابر بودند و هيچ كس بر ديگرى برترى نداشت ، روحيه همكارى و معاضدت از بين انسانها رخت برمى بست و انسانها تمايل به اجتماعى بودن و اجتماعى زيستن را از دست مى دادند زيرا هيچ كس خود را به ديگرى نيازمند احساس نمى كرد.

نكته بسيار مهم ديگرى كه در اين روايت قابل بررسى مى باشد، عبارت از آن است كه براساس اقرار همه انسانها در اين عالم ، همه افراد، موحد و مسلمان مى باشند؛ زيرا قبل از اينكه متولد بشنود، در پاسخ كلام خداى تعالى كه فرمود؛ آيا من خداى شما نيستم ؛ جواب مثبت داده اند و موحد شده اند.

روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام به بررسى اين موضوع پرداخته است

در تفسير قمى از پدرش از ابن عمير از ابن اسكان و از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه گفت : از آن جناب پرسيدم اشهادى كه در آيه :

( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَافِلِينَ ) (اعراف ، ١٧٢)

«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بيرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت كه : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند بلى»

آيا مشاهده آنها بطور عينى بوده است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

آرى ، چيزى كه هست مردم خصوصيات آن موقف را فراموش كرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودى آن خصوصيات به يادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش مى كردند احدى نمى فهميد كه خالق و روزى دهنده او كيست اشخاصى كه در اين موقف كافر شدند، كسانى هستند كه در آن نشاءة ايمان نياوردند و اقرارشان زبانى بوده است و همان كسانى هستند كه خداوند در حقشان فرموده است :

( فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ ) (اعراف ، ١٠١)

«ايمان نخواهند آورد به چيزى كه در سابق آن را تكذيب كرده بودند(٢٨) »

زمانى كه خداوند متعال از انسانها به ربوبيّت خود پيمان گرفت ، همه آنها به اين سؤ ال پاسخ مثبت دادند اهل ايمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولى كافران تنها به زبان خود بدان اقرار كردند.

يكى از علل عدم گرايش كافران به ايمان ، همين عامل است اما با توجه به اين موضوع ، حتى كافران نيز در لحظات سخت و بحرانى به ياد خدا مى افتند و از او استمداد مى طلبند.

در روايات اسلامى مسئله گرايش انسانها به توحيد، بطور مكرر بيان گرديده است روايت بسيار جالبى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه وجود دارد كه روشنگر بحث ما مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

هر كودكى با فطرت خود متولد مى شود يعنى آن فطرتى كه آگاهى دارد به اينكه خداى عزوجل خالق اوست خداى تعالى مى فرمايد:

( وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ ) (زخرف ، ٨٧)

«اگر از آنها بپرسى چه كسى شما را خلق كرده است ، گويند خدا(٢٩) »

اين روايت نيز به خوبى ثابت مى كند كه انسانها داراى سرشت توحيدى مى باشند و فطرت آنها براساس توحيد بنا نهاده شده است و هر زمان از كسى سؤ ال شود، چه كسى شما را خلق كرده است ؟ جواب آنها يك كلمه بيشتر نيست و آن اقرار به ربوبيت خداوند متعال مى باشد. پاسخ دادن به اين سؤ ال ، براساس وجود پيمانى است كه در عالم ذرّ از هر انسانى اخذ گرديده است و هيچ كس نمى تواند آن پيمان را ناديده بگيرد.

روايت بسيار ارزشمند ديگرى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان گرديده است كه اهميت ماجراى عالم ذرّ را مورد تاءييد قرار مى دهد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

هر كودكى با فطرت توحيد متولد مى شود، ليكن اين والدين او هستند كه كودك را يهودى يا مسيحى تربيت مى كنند.(٣٠)

اين روايت نيز به خوبى بيان مى دارد كه همه انسانها داراى فطرت پاك توحيدى مى باشند و آن براساس اقرارى است كه در عالم اَلَست در پاسخ خداى متعال بدان اعتراف كرده اند.

راز وجود شيطان در عالم خلقت

بدون ترديد مطالعه و شناخت شيطان يكى از اسرارآميزترين موضوع راز آفرينش مى تواند بشمار آيد؛ به لحاظ اينكه خداوند متعال اين موجود اسرارآميز را به سبب تكامل انسان بر وى گمارده است تا او بتواند در مقابل وسوسه هاى بيشمار او ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تكامل روحى خود را افزايش دهد.

وقتى انسانى ضعيف در مقابل فرد نيرومندى قرار گيرد، تلاش مى كند خود را تقويت نمايد تا توانايى مقابله با چنين فردى را داشته باشد.

شيطان كه در بدو امر قوى تر از انسان است و قَسَم خورده است كه تمام بندگان را به سوى آتش روانه سازد، بدون ترديد، انسانى مى طلبد كه از هر لحاظ در مقابل اين دشمن نامرئى ، ايستادگى و مقاومت نمايد تا بر وى غلبه كند و خود را از آتش جهنم خلاصى بخشد.

ممكن است سئوالى در ذهن كسى خطور كند كه اصلا چرا خداوند متعال شيطان را آفريده و دشمنى انسان را در نهاد او بوجود آورده ، تا وى را به سوى پرتگاه جهنم بكشاند؟

در پاسخ بايد گفت كه شيطان جز وسوسه كار ديگرى انجام نمى دهد و تنها سلاح او وسوسه اى است كه در قلبها ايجاد مى نمايد. اما بايد دانست كه خداوند متعال براى انسان اراده اى آهنين عطا فرموده است كه به نحو چشمگيرى مى تواند در مقابل وسوسه هاى شيطان ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تاءثير وسوسه هاى او را بى اثر سازد.

فردى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سئوال كرد:

اين از حكمت خداست كه براى خود دشمنى بوجود آورد، با اينكه قبلا دشمنى نداشت شيطان را بنا به عقيده شما آفريد و او را بر بندگان خود مسلط كرد كه مردم را تشويق به مخالفت خدا مى كند، و آنقدر به او قدرت داد كه مى تواند در دلهاى ايشان رسوخ نمايد و در آنها وسوسه كند و درباره خدا، ايشان را به شك اندازد و از دين منحرفشان كند، بطورى كه گروهى منكر خدا شوند و غير او را بپرستند.

چرا اين دشمن را بر بندگان مسلط گردانيد و به او اجازه گمراه كردن ايشان را داد؟

آن بزرگوار فرمودند:

«اين دشمنى كه گفتى ، عداوتش موجب زيان ، و دوستيش سبب نفعى نمى گردد، دشمنيش نقص در ملك خدا بوجود نمى آورد و دوستيش ‍ موجب افزايشى نمى گردد. از دشمنى بايد ترسيد كه قدرتى داشته باشد و موجب سود و زيان گردد. اگر اراده كند، بتواند متصرف شود و يا قدرت را از او سلب نمايد.

اما خدا شيطان را (بدين سبب) آفريد تا او را بپرستد و به وحدانيتش اقرار نمايد. در همان زمانى كه او را آفريد، مى دانست چكاره خواهد شد.

شيطان سالها با ملائك به عبادت خدا مشغول بود تا خدا به وسيله سجده بر آدمعليه‌السلام او را آزمايش كرد. شيطان از روى رشك و حسد و شقاوت ، از سجده كردن امتناع نمود.

خداوند او را لعنت كرد و از ميان ملائك خارجش نمود و ملعون و مطرود به زمين فروفرستاد.

شيطان از آن زمانى كه دشمن آدمعليه‌السلام و فرزندانش شد، جز وسوسه و تشويق به كارهاى بد، قدرتى بر آنها ندارد.

او با همه سرپيچى و مخالفتى كه نمود، باز اقرار به خداوندى خدا داشت(٣١) »

براساس كلام ارزنده مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى توان دريافت كه وجود شيطان لازمه خلقت انسان است ؛ زيرا زمانى كه خداوند متعال شيطان را خلق فرمود، آگاهى داشت كه او چگونه موجودى خواهد شد و مى دانست كه دشمنى شيطان نه تنها به انسان ضررى ندارد بلكه به سود وى نيز مى باشد؛ زيرا انسان در مقابل وسوسه هاى او قوى تر مى شود و مراحل تكامل را سريعتر مى پيمايد.

براى تحليل مؤ ثر نبودن وسوسه شيطان در سرنوشت انسان آگاه ، بهتر است آن را بطور عميق تر مورد بررسى قرار داده تا متوجه گرديم كه وجود شيطان لازمه خلق انسان مى باشد.

مى دانيم كه شيطان از گروه جن مى باشد و كلام خداوند متعال نيز گواه اين حقيقت مى باشد كه مى فرمايد:

( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ )

«و آنگاه كه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد، همه (فرشتگان) سجده كردند مگر ابليس ، كه از جنيان بود» (كهف ، ٥٠)

علاوه بر اين ، روايات متعددى نيز وجود دارد كه اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

جميل بن دراج گويد؛ از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سؤ ال كردم ؛ آيا ابليس از ملائك بود و يا ماءمور بعضى از امور آسمان بود؟

آن بزرگوار فرمودند:

«(ابليس) از ملائك نبود ولكن ملائك او را از جنس خود مى پنداشتند، و خدا مى دانست كه او از آنها نيست و در آسمان ماءموريتى نداشت و داراى شخصيت و احترامى هم نبود.(٣٢) »

اين روايت نيز بطور صريح بيان مى دارد كه شيطان از گروه جن بوده است و به سبب عبادت زيادى كه داشت ، ملائك تصور مى كردند كه او از زمره آنان مى باشد.

گروه جن ، موجوداتى هستند كه قبل از انسان خلق شده اند. به عبارت ديگر، زمانى كه آدمعليه‌السلام خلق شد، گروه جن و شيطان وجود داشتند و مطابق كلام مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام ابليس ، شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود. بر همين اساس مى توان دريافت كه گروه جن ، خيلى پيشتر از خلقت انسان در روى زمين خلق شده بود.

اما بايد دانست كه گروه جن تنها ابليس و موجوداتى شبيه او اطلاق نمى شود، بلكه جن داراى مفهومى بسيار عميق تر است

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«خداوند عزوجل ، جن را سه قِسم آفريده ؛يك قسم ، مارها و عقربها و حشراتند،

و قسم ديگر، مانند باد در هوا روانند،

و قسم ديگر، حساب و عقاب دارند...(٣٣) »

براساس كلام پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ جن ها داراى سه گروه مى باشند:

١ - حيواناتى مانند عقرب و مار و حشرات موذى كه با انسان رابطه مثبتى ندارند و اگر با انسان تماس پيدا كنند، موجب هلاكت وى مى گردند.

٢ - موجودات بسيار ريزى كه در هوا معلق مى باشند و به چشم غيرمسلح انسان قابل مشاهده نيستند و اگر با انسان تماس داشته باشند موجب بيمارى و حتى مرگ وى مى گردند. براساس مطالعات دانشمندان زيست شناس كه با ميكروسكوپ كار مى كنند، جهان اسرارآميزى در درون اين جهان نهفته است كه براساس قوانينى اداره مى شود و چشم انسان قادر به مشاهده اين جهان نيست ، اما يافته هاى دانشمندان ثابت مى كند كه اين جهان اسرارآميز وجود دارد.

خداوند متعال در اين جهان ناشناخته ، موجودات بسيار ريزى خلق فرموده است كه با زندگى عادى انسان سازگارى ندارند و اگر به زندگى انسان حمله ور شوند، او را بيمار مى سازند و يا او را به هلاكت مى رسانند. اين موجودات بسيار ريز، ميكروب ها و ديگر موجودات ميكروسكوپى مى باشند.

بنابراين موجوداتى كه با انسان سازگارى ندارند و اگر در درون انسان مستقر شوند، به او صدمه مى رسانند، گروه دوم جن ها هستند.

روايات متعددى وجود دارد كه موجودات ميكروسكوپى را كه مولد بيمارى مى باشند، جن معرفى نموده است روايت ارزشمندى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

«ريشهاى خود را شانه كنيد و ناخن هاى خود را كوتاه سازيد؛ زيرا شيطان ميان گوشت و ناخن روان است(٣٤) »

٣ - جن هايى مانند ابليس كه مخالف انسان هستند و همواره مى خواهند او را گمراه سازند.

اما بايد توجه داشت ، همانگونه كه موجودات گروه دوم ، يعنى ميكروبها، عامل تقويت جسمى انسان مى باشند؛ زيرا اگر ميكروبى وارد بدن انسان گردد، بدن تلاش مى كند كه در مقابل او واكنش نشان دهد و اين عمل موجب تقويت جسم انسان مى گردد.

عمل ابليس هم نظير عمل ميكروبها مى باشد و وجود وسوسه او در قلب انسان ، موجب تقويت روحى او مى گردد.

وجود شيطان در اكوسيستم حياتى انسان همانند وجود دى اكسيد كربن در اكوسيستم طبيعت لازم و ضرورى است همانگونه كه وجود دى اكسيد كربن براى تنفس انسان مضر است ، اما اگر در جهان وجود نداشته باشد، زنده بودن انسان نيز امكان پذير نخواهد بود.

وجود شيطان نيز بظاهر با خلقت انسان در تضاد است ، اما وجود او لازمه خلقت انسان مى باشد و بدون وجود او خلقت انسان ناقص خواهد بود.

بر همين اساس مى توان گفت كه خلقت ابليس در جهان نه تنها بيهوده نيست ، بلكه لازمه خلقت انسان نيز مى باشد.

بنابراين مى توان دريافت كه هدف شيطان از وسوسه نمودن انسان ، آن است كه او را از راه مثبتى كه انتخاب كرده است ، گمراه نمايد.

اما انسان كه داراى اراده مى باشد، به خوبى مى تواند در مقابل وسوسه هاى او مقاومت نمايد و بدين وسيله خود را به مراحل والاى تكامل برساند. به عبارت بهتر، مى توان گفت كه راه رسيدن به مراحل والاى تكامل ، پيروز شدن بر وسوسه هاى شيطان و نفس اماره مى باشد و اين عامل كه سد راه رسيدن به تكامل انسان است ، بيهوده مقرر نگرديده است

وسوسه شيطان از ابتداى خلقت انسان وجود داشته است ؛ زيرا كه اولين انسان ، يعنى آدمعليه‌السلام و حوا در معرض وسوسه شيطان قرار گرفته اند.

روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام اين موضوع را مورد بررسى قرار داده است على بن ابراهيم از آن بزرگوار روايت مى كند كه فرمودند:

«پس از آنكه آدم از بهشت بيرون شد، جبرئيل بر او نازل گرديد و گفت ؛ مگر نه اين بود كه خداوند تو را به دست خود آفريد و از روح خود در تو دميد و ملائك را به سجده بر تو واداشت و كنيز خود، حوا را همسرت كرد و در بهشتت جاى داد و همه آن را بر تو مباح نمود.

و مگر نه اين بود كه تو را خطاب نموده و از خوردن آن درخت نهى فرمود؟

با اين حال چرا از آن خوردى و خدا تعالى را نافرمانى كردى ؟

آدمعليه‌السلام گفت ؛ چه كنم ، ابليس فريبم داد و قَسَم خورد كه من خيرخواه تو هستم ! و من كجا گمان مى كردم كه يكى از مخلوقات خدا، به اسم خدا به دروغ سوگند ياد كند؟(٣٥) »

ايجاد وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد، حتى پيامبران نيز از اين قاعده مستثنى نيستند و آنان نيز همواره در معرض وسوسه هاى او قرار دارند، اما به لحاظ اينكه پيامبران در مراحل والاى تكامل ايمان هستند، وسوسه هاى شيطان بر آنها نمى تواند مؤ ثر باشد.

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«هيچ يك از شما نيست مگر آنكه براى او شيطانى مقرر است

عرض كردند، يا رسول اللّه آيا براى شما هم شيطانى هست ؟

فرمودند؛ بلى ، براى من هم (شيطانى وجود دارد) جز آن كه خداوند عزوجل مرا يارى نموده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكى و خير از من خواهشى نمى كند.(٣٦) »

بر همين اساس مى توان دريافت كه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد و هر اندازه ، فردى از تكامل نفسانى والاترى برخوردار باشد، تاءثير اين وسوسه در قلب او كم رنگ تر خواهد بود.

وسوسه شيطان در قلب انسانها داراى مراحلى است و وجود همين مراحل ثابت مى كند كه اين وسوسه ها به منظور تكامل در قلب انسان پديد مى آيد.

در قرآن كريم ، مراحل وسوسه شيطان از زبان خود او اينگونه بيان گرديده است :

( قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿ ١٦ ﴾ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ )

«(شيطان) گفت : (خدايا) از آنجا كه مرا فريفتى ، بر سر راه مستقيم تو در كمين آنان (بندگان) مى نشينم آنگاه از پيش و پس و راست و چپشان به سراغشان مى روم و بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت .»

وسوسه هاى شيطان در اين آيات بطور سمبليك بيان گرديده است شيطان براى انحراف انسانها از مقابل ، پشت سر، طرف راست و طرف چپ در قلب انسان وسوسه مى كند.

براى فهم اين القائات كه از طرف شيطان صورت مى پذيرد، تفسير مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام را مورد بررسى قرار مى دهيم

آن بزرگوار در تفسير اين آيات مى فرمايند:

«منظور از اينكه از مقابل آنان درمى آيم اين است كه آخرت را در نظرشان موهوم مى سازم

و منظور از اينكه از پشت سرشان درمى آيم ، اين است كه آنان را امر مى كنم به اينكه اموال را جمع كرده و از دادن حقوق واجب خدا، خوددارى كنند و آن را به وارث خود بگذارند.

و منظور از اينكه از طرف راست آنان درمى آيم ، اين است كه دين آنان را به وسيله جلوه دادن گمراهى ها و آرايش شبهات و شك ها، تباه سازم

و منظور از اينكه از طرف چپ آنان درمى آيم ، اين است كه لذتها را آن قدر مورد علاقه آنها قرار مى دهم كه محبتشان به آن بيش از هر چيز ديگر باشد.(٣٧) »

ابعاد وسوسه و القائات شيطان بطور كامل در اين آيه و تفسير آن وجود دارد. دامنه وسوسه هاى شيطان در چهار بُعد خلاصه مى شود كه هر بُعد آن يكى از وسوسه هاى او را مورد بررسى قرار مى دهد.

بررسى اين آيات و تفسير آن از زبان مولاى بزرگوارعليه‌السلام به خوبى ثابت مى كند كه وسوسه شيطان در قلب انسان مراحلى را مى پيمايد و هر اندازه انسان در طريق شناخت حق قدم برمى دارد، با مرحله اى از وسوسه شيطانى مواجه مى گردد و اين خود دليل ديگرى است كه تاءييد مى كند وجود شيطان بمنظور تكامل نفسانى انسان خلق گرديده است

نكته بسيار مهمى را كه در وسوسه شيطان مى توان مورد بررسى قرار داد، عبارت از آن است كه خود انسان در غلبه شيطان بر نفسش ، نقش اساسى دارد. به عبارت ديگر، اين خود انسان است كه با مرتكب شدن برخى اعمال ، مستوجب فرورفتن در وسوسه شيطان مى گردد.

در مبحث علت وسوسه شيطان در قلب آدمعليه‌السلام مشاهده كرديم كه خود آدمعليه‌السلام براساس غبطه و حسدى كه در قلبش پديدار گشت ، مستوجب وسوسه شيطان گرديد.

اين قانون در تمام وسوسه هاى شيطان به نحو چشمگيرى قابل بررسى مى باشد؛ زيرا تا زمانى كه انسان مرتكب خلافى نشود، وسوسه شيطان در قلب او ايجاد نمى شود؛ اما زمانى كه فرد مرتكب خلاف گرديد، مستوجب وسوسه شيطانى مى گردد.

بطور مثال ، هر كس تا زمانى كه نگاه شهوت آلود نسبت به نامحرمى نداشته باشد، وسوسه شيطان در اين زمينه ، در قلبش پديدار نمى گردد، اما زمانى كه فرد مرتكب اين عمل شد، شيطان در قلب او به وسوسه گرى مى پردازد و سعى مى كند كه از اين طريق او را گمراه سازد.

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بطور تلويحى مؤ يد اين حقيقت مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

«خداوند، ياور قاضى است تا موقعى كه ستم نكند، وقتى ستم كرد خدا او را رها مى كند و شيطان قرين او مى شود.(٣٨) »

اين روايت به خوبى ثابت مى كند كه علت غلبه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى ، در عمل او نهفته است و تا زمانى كه فرد مرتكب خلافى نگرديده باشد، شيطان جراءت نمى كند كه به او نزديك شود، اما وقتى كه مرتكب خلافى گرديد، شيطان براساس عمل او در قلبش به وسوسه گرى مى پردازد.

روايتى ديگر از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«شيطان قدرت ندارد در قلب آدمى وسوسه كند مگر موقعى كه وى از ياد خدا روى گرداند، امر الهى را خوار شمارد، در گناه مستقر گردد و فراموش ‍ كند كه خداوند از سرش آگاهى دارد.(٣٩) »

براساس مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز مى توان دريافت كه علت وسوسه شيطان در اعمال خود فرد نهفته است و تا انسان مرتكب خلافى نگردد، شيطان توانايى وسوسه در قلب او را ندارد.

وظيفه انسان در چنين مراحلى ، طلب مغفرت و پناه بردن به خداوند متعال مى باشد؛ زيرا در چنين شرايطى ، انسان آگاه بايد بيشتر خود را ملامت كند تا شيطان را مورد لعن و نفرين خود قرار دهد؛ زيرا اين خود او بوده است كه موجب سيطره وسوسه شيطان گرديده است بدين لحاظ، پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند:

«شيطان را دشنام نگوييد. از شرّ او به خدا پناه بريد.(٤٠) »

بحث شيطان و وسوسه گريهاى او در قلب انسانها بسيار دامنه دار مى تواند باشد. اما همين مختصر، خود مى تواند در شناخت شيطان و وسوسه هايش ‍ گام مؤ ثرى باشد.

فرزندان آدمعليه‌السلام

زندگى فرزندان آدمعليه‌السلام نيز يكى از اسرارآميزترين راز آفرينش بشمار مى رود؛ زيرا تحليل زندگى آنها بدون شواهد معتبر، قدرى مشكل به نظر مى رسد. اما آنچه مسلم است ، اولين فرزندان آدمعليه‌السلام و حوا، هابيل و قابيل بوده اند.

شرح ماجراى دو فرزند آدمعليه‌السلام در قرآن كريم بيان گرديده است

چگونگى اين ماجرا در سوره مائده ، آيات ٢٧ الى ٣١، مورد بررسى قرار گرفته است

خداى متعال در اين سوره مى فرمايد:

( وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ).

داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان زمانى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) خود انجام دادند، از يكى (هابيل) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) پذيرفته نشد.

قابيل گفت : به خدا سوگند تُرا خواهم كُشت ! هابيل گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خداوند تنها از پرهيزگاران (اعمالشان را) مى پذيرد.

( لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ).

اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى ، من دست به قتل تو نمى گشايم ، زيرا من از پروردگار جهانيان مى ترسم

( إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ ).

من مى خواهم با گناه من و گناه خودت (به سوى خداى متعال) بازگردى و از دوزخيان گردى و اين است سزاى ستمكاران

( فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ).

پس نفس سركش او (قابيل) را مصمم به كشتن برادر كرد و او (هابيل) را كُشت و از زيانكاران گرديد.

( فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَىٰ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ).

سپس خداوند كلاغى را برانگيخت كه در زمين جستجو مى كرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن كند. او گفت : واى بر من ، آيا من نمى توانم مانند اين كلاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم ؟ و سرانجام (از كار) خود پشيمان گرديد.

شرح كامل اين ماجراى غم انگيز آغاز نسل انسان ، در كلامى از مولاى بزرگوار، امام سجادعليه‌السلام قابل مطالعه مى باشد.

در تفسير قمى مى گويد: پدرم از حسن بن محبوب ، از هشام بن سالم ، از ابى حمزه ثُمالى ، ثوير بن ابى فاخته نقل كرده كه شنيدم امام سجادعليه‌السلام براى مردانى از قريش حديث مى گفت

فرمودند: وقتى پسران آدمعليه‌السلام قربانى خود را پيش آوردند، يكى از آن دو فربه ترين گوسفندى كه در اختيار داشت ، آورد و ديگرى قدرى خوشه مخلوط از تر و خشك آورد. از صاحب گوسفند، يعنى هابيل ، پذيرفته شد و از ديگرى قبول نشد.

قابيل غضبناك شده و به هابيل گفت : به خدا تو را خواهم كشت !

هابيل گفت : خدا تنها از پرهيزكاران قبول مى كند. اگر تو دستت را به سوى من بگشايى كه مرا بكشى ، من هرگز براى كشتن تو دستم را به سويت نمى گشايم من از خدا، پروردگار جهانيان مى ترسم من مى خواهم تو زير بار گناه من و خود باشى و از دوزخيان گردى و اين پاداش ستمگران است

نفسش كشتن او را جلوه داد ولى او نفهميد چگونه او را بكشد. «ابليس» به او ياد داد كه : سرش را ميان دو سنگ قرار بده و آنگاه سرش را بشكن !

وقتى او را كشت ، ندانست با او چه كند.

دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد كردند و پس از جنگ سختى ، يكى ديگرى را كشت و آنگاه آنكه زنده مانده بود، با چنگال خود گودالى درست كرد و آن زاغ ديگر را در آن دفن نمود.

قابيل گفت : اى واى بر من ! آيا از اين زاغ ناتوان بودم كه جسد برادرم را پنهان كنم ؟!

گودالى كَند و او را در آن دفن كرد و قانون دفن مرده ها از آنجا آغاز شد....(٤١) »

ماجراى اولين فرزندان آدمعليه‌السلام آغازگر تعامل انسانها بر روى زمين است آنها براساس ديدگاهى كه داشتند، آغازگر راهى شدند كه بعدها انسانها همين طريق را پيمودند. گروهى عادل و دادگر و گروهى ستمگر شدند و اين از ويژگيهاى نفسانى انسانها مى باشد.

يكى ديگر از مسائل بسيار مهم ديگرى كه در آغاز خلقت انسان اتفاق افتاده و مى تواند بسيار سؤ ال برانگيز باشد، چگونگى توالد و تناسل انسانهاى آغازين است

در اين زمينه روايات متضادى وجود دارد كه تحليل موضوع را بسيار پيچيده و مشكل مى سازد؛ و ازدواج فرزندان آدم را در هاله اى از ابهام فرو مى برد.

رواياتى مبين آن است كه فرزندان آدم ، با دختران او ازدواج كرده اند و بدين وسيله نسل انسان در روى زمين گسترش يافته است اين روايت را صاحب الميزان در كتاب خود بيان نموده است

«در كتاب احتجاج ، از امام سجادعليه‌السلام روايت مى كند كه آن حضرت ضمن گفتارى به مردى قرشى بيان مى داشت و جريان ازدواج هابيل با «بلوزا» خواهر قابيل و همچنين ازدواج قابيل را با «قليما» خواهر هابيل شرح مى داد.

در اين موقع آن مرد قرشى به حضرت گفت :

آيا اين دو برادر با خواهران خود ازدواج كردند؟

امامعليه‌السلام فرمودند: آرى

مرد قرشى گفت : اين كارى است كه امروز مجوس انجام مى دهند!

امامعليه‌السلام فرمودند: مجوس بعد از آنكه خداوند اين عمل را حرام فرمود، مرتكب آن شدند....(٤٢) »

آنچه كه از اين روايت مى توان فهميد، آن است كه به امر خداى تعالى ، هابيل با خواهر غيرهمزاد خود «بلوزا» كه همزاد قابيل بوده است ، ازدواج كرده است و قابيل نيز با همزاد هابيل «قليما» ازدواج نموده است و اين زمانى بود كه غير از اين دو دختر و پسر موجودى در روى زمين وجود نداشت و اين قانون پس از مدتى ، ممنوع اعلام گرديده است

روايت ديگرى را از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مورد بررسى قرار مى دهيم كه در آن طريقه ازدواج فرزندان آدمعليه‌السلام به گونه ديگرى مورد بررسى قرار گرفته است

زراره گويد، از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سؤ ال شد كه پيدايش ‍ نسل ، از آدمعليه‌السلام چگونه بود و نيز كيفيت توليد نسل از ذريه او به چه نحو صورت گرفته است ؟

سپس سؤ ال كننده گفت : گروهى از مردم مى گويند؛ خداى عزوجل به آدم وحى فرمود كه دخترانش را به نكاح پسران خود درآورد و اين همه مخلوقات ، در اصل از ازدواج خواهران و برادران مى باشند! آيا اين سخن صحيح است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: خدا منزه و مبرا از اين گفتار است كسى كه اين سخن را مى گويد در واقع به اين حقيقت قائل است كه خداى عزوجل ، برگزيدگان از مخلوقات و احباب و انبياء و سفرا و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را از حرام آفريده و قدرت نداشته كه خلق را از طريق حلال ايجاد نموده و ايشان را پاك و پاكيزه و طيّب و منزه از هر آلودگى بيافريند....

واى بر اين گروهى كه اعتقادشان چنين است و چنين سخنى مى گويند. آنها از آنچه كه فقهاى حجاز و عراق در آن متفق القول هستند، چقدر بى خبرند.

خداوند تبارك و تعالى ، دو هزار سال قبل از آفرينش آدمعليه‌السلام به «قلم» امر فرمود و آن بر «لوح محفوظ» جارى شد و حكم تحريم خواهران بر برادران و محرمات ديگر را تا روز قيامت ثبت و ضبط نمود.

ما مشاهده مى كنيم كتب چهارگانه آسمانى مشهور در اين عالم را كه عبارتند از: تورات و انجيل و زبور و فرقان ، خداوند متعال مطالب لوح محفوظ را در اين كتابها نهاد و آنها را بر انبياء و فرستادگانش نازل فرمود. تورات را بر موسىعليه‌السلام و زبور را بر داودعليه‌السلام و انجيل را بر عيسىعليه‌السلام و قرآن را بر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

در هيچ يك از اين كتابها آنچه را كه در لوح محفوظ حرام نموده ، حلال قرار نداده است شايسته و سزاوار است بگويم ؛ كسى كه اين مقاله و نظير آن را ايراد كرده ، قصدش تقويت حجج و براهين مجوس مى باشد....

سپس امام بزرگوارعليه‌السلام به بيان كيفيت پيدايش نسل از جناب آدمعليه‌السلام و تكثير ذريه آنها پرداخته و فرمودند:

براى آدمعليه‌السلام هفتاد پشت متولد شد كه در هر پشتى ، يك پسر و يك دختر بود. وقتى كه هابيل به دست قابيل كشته شد، از وقوع اين حادثه ، آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابيل بسيار گريست طورى كه پانصد سال توان تماس گرفتن و نزديكى نمودن با حوا را نداشت

پس از سپرى شدن اين دوران ، با حوا مقاربت نمود. خداوند برخلاف هر بار، تنها «شيث» را به او عنايت فرمود و با وى دومى نبود. اسم شيث «هبة الله» بوده و اولين كسى مى باشد كه در زمين به عنوان وصى تعيين گرديد. بعد از شيث ، خداوند متعال تنها «يافث» را به وى عنايت نمود و با او نيز دومى نبود. وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند خداى عزوجل اراده فرمود با رعايت نمودن آنچه قلم بر لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده و نكاح خواهر با برادر را حرام اعلام نموده بود، روز پنجشنبه بعد از عصر، فرشته اى به نام «نزله» به زمين فروفرستاد و به آدمعليه‌السلام امر نمود كه او را به تزويج شيث درآورد و آدم نيز چنين نمود.

سپس عصر فرداى آن روز، فرشته اى ديگر، به نام «منزله» از بهشت به زمين فرستاد و به آدمعليه‌السلام فرمان داد او را به تزويج يافث درآورد و آدم اطاعت نمود.

از ازدواج شيث با حوريه ، پسرى و از تزويج يافث با فرشته ، دخترى متولد شد و پس از به بلوغ رسيدن اين پسر و دختر، خداوند تبارك و تعالى دستور داد دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند و پس از اين ازدواج ، انبياء و سفرا از نسل اين دو به عرصه وجود آمدند....(٤٣)

آدمعليه‌السلام كه پيامبر زمان خود بوده ، بدون ترديد از شيوه ازدواج فرزندان خود آگاهى داشته است ؛ زيرا چنين دستورى از جانب خداوند متعال بر وى وحى مى شده است بنابراين دور از حقيقت است كه خداوند متعال دستور نامعقولى در زمينه فرزندان آدمعليه‌السلام صادر فرموده باشد.

از ديدگاه علم وراثت نيز اين موضوع قابل تحليل است ؛ زيرا ازدواج افراد فاميل نزديك ، داراى مخاطراتى است و موجب اختلال در فرزندان خواهد شد.

بر همين استدلال مى توان دريافت كه فرزندان آدمعليه‌السلام به شيوه اى كه در روايت دوم بيان گرديده ، اتفاق افتاده است

روايت ديگرى از مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام بطور تلويحى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد:

طاوس يمانى از مولاى بزرگوارعليه‌السلام پرسيد؛ چه زمانى يك ثلث مردم مُرده اند؟

امامعليه‌السلام فرمودند؛ اى عبدالرحمن ، هيچ وقت يك سوم مردم نمُرده اند. اى پيرمرد! مى خواهى بگويى چه زمانى يك چهارم مردم مُرده اند؟

آن روزى است كه قابيل ، هابيل را كشت (در آن زمان مردم روى زمين) چهار نفر بودند؛ آدم ، حوا، هابيل و قابيل

مرد گفت : كداميك از آن دو پدر مردم جهانند، آنكه كشته شد يا آنكه زنده ماند؟

امامعليه‌السلام فرمودند: هيچكدام پدر مردم (زمين) شيث بود.(٤٤)

با بررسى اين دو روايت ، مى توان دريافت كه در زمان وقوع قتل هابيل به دست قابيل ، مردم زمين چهار نفر بيشتر نبوده اند و زنى جز حوا، در روى زمين وجود نداشت كه هابيل و قابيل با آنها ازدواج كنند. بعد از حادثه قتل هابيل و سپرى شدن زمانى طولانى ، شيث ، متولد مى شود و پس از آن برادرش يافث قدم به جهان مى گذارد.

براساس كلام مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام دو پسر آدمعليه‌السلام با دو حوريه كه به امر خداى تعالى در زمين حضور پيدا مى كنند، نسل انسان در روى زمين گسترش مى يابد و پس از آن حوا داراى دختران و پسرانى مى شود كه به صورت دوقلو متولد مى شوند.

پر واضح است كه اين فرزندان مى توانند با فرزندانى كه يافث و شيث داشته اند، ازدواج نمايند و نسل انسان بدون اشكال از نظر علم وراثت ، در روى زمين گسترش يابد.

و بدين سان از حاصل اين ازدواج ، نسل انسان بر روى زمين گسترش پيدا نمود و انسانها به تدريج روى زمين را پر كردند و چهره زمين را دگرگون نمودند.

زندگى انسان بر روى زمين همواره با مشكلاتى همراه بوده است ؛ زيرا انسان در اين دهكده پهناور، خود را مسئول و متعهد مى داند كه راهى به حقيقت پيدا كند، اما بايد ديد كه او بدنبال كدام حقيقت است ؟

بدون ترديد انسان همواره در اين تفكر است كه خداوند متعال چرا او را آفريده و بر روى زمين مستقر فرموده است ؟

آيا خداوند متعال نيازى به آفريده هايش دارد و اگر به بندگانش نيازمند نيست ، پس هدفش از خلقت آنها چيست ؟

بدون ترديد، خداوند متعال بى نياز مطلق است و هيچگونه نيازى به آفريده هايش ندارد.

پس بايد ديد كه چرا بندگان را آفريد و به آنها دستور داد كه به ستايش و عبادت او بپردازند؟

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«خداوند تبارك و تعالى مخلوقاتش را بيهوده نيافريده و آنان را رها شده ، خلق ننموده است ، بلكه آفرينش مخلوقاتش براى نماياندن قدرتش بوده و اطاعتش را بر آنان واجب گردانيده تا آنها را بدين وسيله مستوجب رضوانش نمايد. آنها را نيافريده كه سود به دست بياورد و بدين وسيله دفع ضرر بكند، بلكه آنان را خلق فرمود تا به آنها منفعت برساند و آنها را به نعمت هاى جاودانى واصل گرداند.(٤٥) »

كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان در پهنه هستى بيهوده نيست و خداى تعالى انسان را بدون هدف خلق نفرموده است ، بلكه جهان خلقت ، نمايش قدرت پروردگار متعال است بطوريكه خداى تعالى از خلقت جهان هستى داراى هدفى است

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام هدف خلقت ، رساندن انسانها به سعادت جاودانه است

اما بايد ديد كه رسيدن به اين سعادت ، چگونه امكان پذير مى باشد؟

راز وجود شيطان در عالم خلقت

آدمعليه‌السلام عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه مى آفريدى كه داراى يك طبيعت و يك خلقت مى بودند! و رنگها و عمرهايشان يكنواخت بود و از لحاظ رزق و روزى برابر بودند تا برخى بر برخى ديگر ستم نمى كردند و هيچگونه حسد و كينه و اختلاف در ميانشان پيدا نمى شد!

خداى عزوجل فرمود: اى آدم به وسيله روح من سخن گفتى و به سستى طبيعتت ، خود را به زحمت انداختى نسبت به چيزى كه در آن علم ندارى

من خالق دانا و توانا هستم ، براساس دانائيم خلقت آنها را مخالف يكديگر ساختم و فرمانم در ميان آنها به سبب مشيّتم جارى شود تا به سوى تدبير و تقدير من بگرايند. خلقت من دگرگونى نپذيرد همانا جن و انس را آفريدم تا عبادتم كنند و بهشت را براى كسى آفريدم كه اطاعت و عبادتم كند و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باك ندارم

و دوزخ را براى كسى آفريدم كه به من كافر شود و از پيغمبرانم متابعت نكند و باك ندارم و ترا و ذريّه ات را آفريدم بدون اينكه احتياجى به شما داشته باشم بلكه ترا و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامين شما در زندگى و پيش از مُردنتان نيكوكارتر هستيد! از اين جهت دنيا و آخرت و زندگى و مرگ اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم و در تقدير و تدبير خود اينگونه اراده كردم به علم نافذى كه نسبت به آنها دارم ، ميان صورتها و پيكرها در رنگها و عمرها و روزى ها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم آنها را به ، شقى و سعيد، بينا و نابينا، كوتاه و بلند، خوش سيما و زشت ، دانا و نادان ، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان ، سالم و بيمار، زمين گير و بى آفت تقسيم نمودم تا سالم به ناتندرست بنگرد و مرا به سبب عافيتش شكر گزارد و ناتندرست به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم و بر بلاى من صبر كند تا از عطاى جزيل خود به او ثواب دهم ، و توانگر به فقير بنگرد و سپاس و شُكر من به جاى آورد و فقير به توانگر بنگرد و دعا كند و از من بخواهد.

و مؤمن به كافر بنگرد و بخاطر آنكه هدايتش كرده ام سپاسگزارى كند.

از اين جهت آنها را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و عافيت و گرفتارى و عطا و مُنعم ، آنها را آزمايش كنم

منم خداى مالك توانا، من حق دارم همه آنچه را كه مقدر كرده ام طبق تدبير، مجزى سازم و حق دارم آنچه را خواهم آنگونه كه مى خواهم تغيير دهم و بعضى از آنچه را موخر داشته ام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته ام موخر كنم

منم خدايى كه هر چه اراده كنم انجام دهم و از آنچه كنم بازخواست نشوم و من مخلوقم را از آنچه كنند بازخواست نمايم(٢٧) »

روايتى كه مورد مطالعه قرار گرفت بطور بنيادى ، وجود تفاوت هاى فردى را به خوبى مورد بررسى قرار داده است و ثابت مى كند كه همواره بايد تفاوت ها در ميان انسانها وجود داشته باشند تا زندگى اجتماعى آنان بطور منظم تداوم داشته باشد.

در جامعه ، افراد غنى و افراد نيازمند بايد وجود داشته باشد تا آنها در تعامل اجتماعى و اقتصادى يكديگر قرار گيرند و زندگى همه افراد براساس نياز به يكديگر جريان داشته باشد. تفاوتهاى فردى بايد همواره در بين انسانها وجود داشته باشد زيرا كه تفاوت هاى فردى يكى از نيازهاى اجتماعى انسانها مى باشد اگر همه انسانها با هم برابر بودند و هيچ كس بر ديگرى برترى نداشت ، روحيه همكارى و معاضدت از بين انسانها رخت برمى بست و انسانها تمايل به اجتماعى بودن و اجتماعى زيستن را از دست مى دادند زيرا هيچ كس خود را به ديگرى نيازمند احساس نمى كرد.

نكته بسيار مهم ديگرى كه در اين روايت قابل بررسى مى باشد، عبارت از آن است كه براساس اقرار همه انسانها در اين عالم ، همه افراد، موحد و مسلمان مى باشند؛ زيرا قبل از اينكه متولد بشنود، در پاسخ كلام خداى تعالى كه فرمود؛ آيا من خداى شما نيستم ؛ جواب مثبت داده اند و موحد شده اند.

روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام به بررسى اين موضوع پرداخته است

در تفسير قمى از پدرش از ابن عمير از ابن اسكان و از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه گفت : از آن جناب پرسيدم اشهادى كه در آيه :

( وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَافِلِينَ ) (اعراف ، ١٧٢)

«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بيرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت كه : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند بلى»

آيا مشاهده آنها بطور عينى بوده است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

آرى ، چيزى كه هست مردم خصوصيات آن موقف را فراموش كرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودى آن خصوصيات به يادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش مى كردند احدى نمى فهميد كه خالق و روزى دهنده او كيست اشخاصى كه در اين موقف كافر شدند، كسانى هستند كه در آن نشاءة ايمان نياوردند و اقرارشان زبانى بوده است و همان كسانى هستند كه خداوند در حقشان فرموده است :

( فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ ) (اعراف ، ١٠١)

«ايمان نخواهند آورد به چيزى كه در سابق آن را تكذيب كرده بودند(٢٨) »

زمانى كه خداوند متعال از انسانها به ربوبيّت خود پيمان گرفت ، همه آنها به اين سؤ ال پاسخ مثبت دادند اهل ايمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولى كافران تنها به زبان خود بدان اقرار كردند.

يكى از علل عدم گرايش كافران به ايمان ، همين عامل است اما با توجه به اين موضوع ، حتى كافران نيز در لحظات سخت و بحرانى به ياد خدا مى افتند و از او استمداد مى طلبند.

در روايات اسلامى مسئله گرايش انسانها به توحيد، بطور مكرر بيان گرديده است روايت بسيار جالبى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه وجود دارد كه روشنگر بحث ما مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

هر كودكى با فطرت خود متولد مى شود يعنى آن فطرتى كه آگاهى دارد به اينكه خداى عزوجل خالق اوست خداى تعالى مى فرمايد:

( وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ ) (زخرف ، ٨٧)

«اگر از آنها بپرسى چه كسى شما را خلق كرده است ، گويند خدا(٢٩) »

اين روايت نيز به خوبى ثابت مى كند كه انسانها داراى سرشت توحيدى مى باشند و فطرت آنها براساس توحيد بنا نهاده شده است و هر زمان از كسى سؤ ال شود، چه كسى شما را خلق كرده است ؟ جواب آنها يك كلمه بيشتر نيست و آن اقرار به ربوبيت خداوند متعال مى باشد. پاسخ دادن به اين سؤ ال ، براساس وجود پيمانى است كه در عالم ذرّ از هر انسانى اخذ گرديده است و هيچ كس نمى تواند آن پيمان را ناديده بگيرد.

روايت بسيار ارزشمند ديگرى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان گرديده است كه اهميت ماجراى عالم ذرّ را مورد تاءييد قرار مى دهد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

هر كودكى با فطرت توحيد متولد مى شود، ليكن اين والدين او هستند كه كودك را يهودى يا مسيحى تربيت مى كنند.(٣٠)

اين روايت نيز به خوبى بيان مى دارد كه همه انسانها داراى فطرت پاك توحيدى مى باشند و آن براساس اقرارى است كه در عالم اَلَست در پاسخ خداى متعال بدان اعتراف كرده اند.

راز وجود شيطان در عالم خلقت

بدون ترديد مطالعه و شناخت شيطان يكى از اسرارآميزترين موضوع راز آفرينش مى تواند بشمار آيد؛ به لحاظ اينكه خداوند متعال اين موجود اسرارآميز را به سبب تكامل انسان بر وى گمارده است تا او بتواند در مقابل وسوسه هاى بيشمار او ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تكامل روحى خود را افزايش دهد.

وقتى انسانى ضعيف در مقابل فرد نيرومندى قرار گيرد، تلاش مى كند خود را تقويت نمايد تا توانايى مقابله با چنين فردى را داشته باشد.

شيطان كه در بدو امر قوى تر از انسان است و قَسَم خورده است كه تمام بندگان را به سوى آتش روانه سازد، بدون ترديد، انسانى مى طلبد كه از هر لحاظ در مقابل اين دشمن نامرئى ، ايستادگى و مقاومت نمايد تا بر وى غلبه كند و خود را از آتش جهنم خلاصى بخشد.

ممكن است سئوالى در ذهن كسى خطور كند كه اصلا چرا خداوند متعال شيطان را آفريده و دشمنى انسان را در نهاد او بوجود آورده ، تا وى را به سوى پرتگاه جهنم بكشاند؟

در پاسخ بايد گفت كه شيطان جز وسوسه كار ديگرى انجام نمى دهد و تنها سلاح او وسوسه اى است كه در قلبها ايجاد مى نمايد. اما بايد دانست كه خداوند متعال براى انسان اراده اى آهنين عطا فرموده است كه به نحو چشمگيرى مى تواند در مقابل وسوسه هاى شيطان ايستادگى و مقاومت نمايد و بدين وسيله تاءثير وسوسه هاى او را بى اثر سازد.

فردى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سئوال كرد:

اين از حكمت خداست كه براى خود دشمنى بوجود آورد، با اينكه قبلا دشمنى نداشت شيطان را بنا به عقيده شما آفريد و او را بر بندگان خود مسلط كرد كه مردم را تشويق به مخالفت خدا مى كند، و آنقدر به او قدرت داد كه مى تواند در دلهاى ايشان رسوخ نمايد و در آنها وسوسه كند و درباره خدا، ايشان را به شك اندازد و از دين منحرفشان كند، بطورى كه گروهى منكر خدا شوند و غير او را بپرستند.

چرا اين دشمن را بر بندگان مسلط گردانيد و به او اجازه گمراه كردن ايشان را داد؟

آن بزرگوار فرمودند:

«اين دشمنى كه گفتى ، عداوتش موجب زيان ، و دوستيش سبب نفعى نمى گردد، دشمنيش نقص در ملك خدا بوجود نمى آورد و دوستيش ‍ موجب افزايشى نمى گردد. از دشمنى بايد ترسيد كه قدرتى داشته باشد و موجب سود و زيان گردد. اگر اراده كند، بتواند متصرف شود و يا قدرت را از او سلب نمايد.

اما خدا شيطان را (بدين سبب) آفريد تا او را بپرستد و به وحدانيتش اقرار نمايد. در همان زمانى كه او را آفريد، مى دانست چكاره خواهد شد.

شيطان سالها با ملائك به عبادت خدا مشغول بود تا خدا به وسيله سجده بر آدمعليه‌السلام او را آزمايش كرد. شيطان از روى رشك و حسد و شقاوت ، از سجده كردن امتناع نمود.

خداوند او را لعنت كرد و از ميان ملائك خارجش نمود و ملعون و مطرود به زمين فروفرستاد.

شيطان از آن زمانى كه دشمن آدمعليه‌السلام و فرزندانش شد، جز وسوسه و تشويق به كارهاى بد، قدرتى بر آنها ندارد.

او با همه سرپيچى و مخالفتى كه نمود، باز اقرار به خداوندى خدا داشت(٣١) »

براساس كلام ارزنده مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى توان دريافت كه وجود شيطان لازمه خلقت انسان است ؛ زيرا زمانى كه خداوند متعال شيطان را خلق فرمود، آگاهى داشت كه او چگونه موجودى خواهد شد و مى دانست كه دشمنى شيطان نه تنها به انسان ضررى ندارد بلكه به سود وى نيز مى باشد؛ زيرا انسان در مقابل وسوسه هاى او قوى تر مى شود و مراحل تكامل را سريعتر مى پيمايد.

براى تحليل مؤ ثر نبودن وسوسه شيطان در سرنوشت انسان آگاه ، بهتر است آن را بطور عميق تر مورد بررسى قرار داده تا متوجه گرديم كه وجود شيطان لازمه خلق انسان مى باشد.

مى دانيم كه شيطان از گروه جن مى باشد و كلام خداوند متعال نيز گواه اين حقيقت مى باشد كه مى فرمايد:

( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ )

«و آنگاه كه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد، همه (فرشتگان) سجده كردند مگر ابليس ، كه از جنيان بود» (كهف ، ٥٠)

علاوه بر اين ، روايات متعددى نيز وجود دارد كه اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

جميل بن دراج گويد؛ از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سؤ ال كردم ؛ آيا ابليس از ملائك بود و يا ماءمور بعضى از امور آسمان بود؟

آن بزرگوار فرمودند:

«(ابليس) از ملائك نبود ولكن ملائك او را از جنس خود مى پنداشتند، و خدا مى دانست كه او از آنها نيست و در آسمان ماءموريتى نداشت و داراى شخصيت و احترامى هم نبود.(٣٢) »

اين روايت نيز بطور صريح بيان مى دارد كه شيطان از گروه جن بوده است و به سبب عبادت زيادى كه داشت ، ملائك تصور مى كردند كه او از زمره آنان مى باشد.

گروه جن ، موجوداتى هستند كه قبل از انسان خلق شده اند. به عبارت ديگر، زمانى كه آدمعليه‌السلام خلق شد، گروه جن و شيطان وجود داشتند و مطابق كلام مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام ابليس ، شش هزار سال خدا را عبادت كرده بود. بر همين اساس مى توان دريافت كه گروه جن ، خيلى پيشتر از خلقت انسان در روى زمين خلق شده بود.

اما بايد دانست كه گروه جن تنها ابليس و موجوداتى شبيه او اطلاق نمى شود، بلكه جن داراى مفهومى بسيار عميق تر است

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«خداوند عزوجل ، جن را سه قِسم آفريده ؛يك قسم ، مارها و عقربها و حشراتند،

و قسم ديگر، مانند باد در هوا روانند،

و قسم ديگر، حساب و عقاب دارند...(٣٣) »

براساس كلام پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ جن ها داراى سه گروه مى باشند:

١ - حيواناتى مانند عقرب و مار و حشرات موذى كه با انسان رابطه مثبتى ندارند و اگر با انسان تماس پيدا كنند، موجب هلاكت وى مى گردند.

٢ - موجودات بسيار ريزى كه در هوا معلق مى باشند و به چشم غيرمسلح انسان قابل مشاهده نيستند و اگر با انسان تماس داشته باشند موجب بيمارى و حتى مرگ وى مى گردند. براساس مطالعات دانشمندان زيست شناس كه با ميكروسكوپ كار مى كنند، جهان اسرارآميزى در درون اين جهان نهفته است كه براساس قوانينى اداره مى شود و چشم انسان قادر به مشاهده اين جهان نيست ، اما يافته هاى دانشمندان ثابت مى كند كه اين جهان اسرارآميز وجود دارد.

خداوند متعال در اين جهان ناشناخته ، موجودات بسيار ريزى خلق فرموده است كه با زندگى عادى انسان سازگارى ندارند و اگر به زندگى انسان حمله ور شوند، او را بيمار مى سازند و يا او را به هلاكت مى رسانند. اين موجودات بسيار ريز، ميكروب ها و ديگر موجودات ميكروسكوپى مى باشند.

بنابراين موجوداتى كه با انسان سازگارى ندارند و اگر در درون انسان مستقر شوند، به او صدمه مى رسانند، گروه دوم جن ها هستند.

روايات متعددى وجود دارد كه موجودات ميكروسكوپى را كه مولد بيمارى مى باشند، جن معرفى نموده است روايت ارزشمندى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

«ريشهاى خود را شانه كنيد و ناخن هاى خود را كوتاه سازيد؛ زيرا شيطان ميان گوشت و ناخن روان است(٣٤) »

٣ - جن هايى مانند ابليس كه مخالف انسان هستند و همواره مى خواهند او را گمراه سازند.

اما بايد توجه داشت ، همانگونه كه موجودات گروه دوم ، يعنى ميكروبها، عامل تقويت جسمى انسان مى باشند؛ زيرا اگر ميكروبى وارد بدن انسان گردد، بدن تلاش مى كند كه در مقابل او واكنش نشان دهد و اين عمل موجب تقويت جسم انسان مى گردد.

عمل ابليس هم نظير عمل ميكروبها مى باشد و وجود وسوسه او در قلب انسان ، موجب تقويت روحى او مى گردد.

وجود شيطان در اكوسيستم حياتى انسان همانند وجود دى اكسيد كربن در اكوسيستم طبيعت لازم و ضرورى است همانگونه كه وجود دى اكسيد كربن براى تنفس انسان مضر است ، اما اگر در جهان وجود نداشته باشد، زنده بودن انسان نيز امكان پذير نخواهد بود.

وجود شيطان نيز بظاهر با خلقت انسان در تضاد است ، اما وجود او لازمه خلقت انسان مى باشد و بدون وجود او خلقت انسان ناقص خواهد بود.

بر همين اساس مى توان گفت كه خلقت ابليس در جهان نه تنها بيهوده نيست ، بلكه لازمه خلقت انسان نيز مى باشد.

بنابراين مى توان دريافت كه هدف شيطان از وسوسه نمودن انسان ، آن است كه او را از راه مثبتى كه انتخاب كرده است ، گمراه نمايد.

اما انسان كه داراى اراده مى باشد، به خوبى مى تواند در مقابل وسوسه هاى او مقاومت نمايد و بدين وسيله خود را به مراحل والاى تكامل برساند. به عبارت بهتر، مى توان گفت كه راه رسيدن به مراحل والاى تكامل ، پيروز شدن بر وسوسه هاى شيطان و نفس اماره مى باشد و اين عامل كه سد راه رسيدن به تكامل انسان است ، بيهوده مقرر نگرديده است

وسوسه شيطان از ابتداى خلقت انسان وجود داشته است ؛ زيرا كه اولين انسان ، يعنى آدمعليه‌السلام و حوا در معرض وسوسه شيطان قرار گرفته اند.

روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام اين موضوع را مورد بررسى قرار داده است على بن ابراهيم از آن بزرگوار روايت مى كند كه فرمودند:

«پس از آنكه آدم از بهشت بيرون شد، جبرئيل بر او نازل گرديد و گفت ؛ مگر نه اين بود كه خداوند تو را به دست خود آفريد و از روح خود در تو دميد و ملائك را به سجده بر تو واداشت و كنيز خود، حوا را همسرت كرد و در بهشتت جاى داد و همه آن را بر تو مباح نمود.

و مگر نه اين بود كه تو را خطاب نموده و از خوردن آن درخت نهى فرمود؟

با اين حال چرا از آن خوردى و خدا تعالى را نافرمانى كردى ؟

آدمعليه‌السلام گفت ؛ چه كنم ، ابليس فريبم داد و قَسَم خورد كه من خيرخواه تو هستم ! و من كجا گمان مى كردم كه يكى از مخلوقات خدا، به اسم خدا به دروغ سوگند ياد كند؟(٣٥) »

ايجاد وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد، حتى پيامبران نيز از اين قاعده مستثنى نيستند و آنان نيز همواره در معرض وسوسه هاى او قرار دارند، اما به لحاظ اينكه پيامبران در مراحل والاى تكامل ايمان هستند، وسوسه هاى شيطان بر آنها نمى تواند مؤ ثر باشد.

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤ يد اين حقيقت مى باشد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«هيچ يك از شما نيست مگر آنكه براى او شيطانى مقرر است

عرض كردند، يا رسول اللّه آيا براى شما هم شيطانى هست ؟

فرمودند؛ بلى ، براى من هم (شيطانى وجود دارد) جز آن كه خداوند عزوجل مرا يارى نموده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكى و خير از من خواهشى نمى كند.(٣٦) »

بر همين اساس مى توان دريافت كه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى وجود دارد و هر اندازه ، فردى از تكامل نفسانى والاترى برخوردار باشد، تاءثير اين وسوسه در قلب او كم رنگ تر خواهد بود.

وسوسه شيطان در قلب انسانها داراى مراحلى است و وجود همين مراحل ثابت مى كند كه اين وسوسه ها به منظور تكامل در قلب انسان پديد مى آيد.

در قرآن كريم ، مراحل وسوسه شيطان از زبان خود او اينگونه بيان گرديده است :

( قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿ ١٦ ﴾ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ )

«(شيطان) گفت : (خدايا) از آنجا كه مرا فريفتى ، بر سر راه مستقيم تو در كمين آنان (بندگان) مى نشينم آنگاه از پيش و پس و راست و چپشان به سراغشان مى روم و بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت .»

وسوسه هاى شيطان در اين آيات بطور سمبليك بيان گرديده است شيطان براى انحراف انسانها از مقابل ، پشت سر، طرف راست و طرف چپ در قلب انسان وسوسه مى كند.

براى فهم اين القائات كه از طرف شيطان صورت مى پذيرد، تفسير مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام را مورد بررسى قرار مى دهيم

آن بزرگوار در تفسير اين آيات مى فرمايند:

«منظور از اينكه از مقابل آنان درمى آيم اين است كه آخرت را در نظرشان موهوم مى سازم

و منظور از اينكه از پشت سرشان درمى آيم ، اين است كه آنان را امر مى كنم به اينكه اموال را جمع كرده و از دادن حقوق واجب خدا، خوددارى كنند و آن را به وارث خود بگذارند.

و منظور از اينكه از طرف راست آنان درمى آيم ، اين است كه دين آنان را به وسيله جلوه دادن گمراهى ها و آرايش شبهات و شك ها، تباه سازم

و منظور از اينكه از طرف چپ آنان درمى آيم ، اين است كه لذتها را آن قدر مورد علاقه آنها قرار مى دهم كه محبتشان به آن بيش از هر چيز ديگر باشد.(٣٧) »

ابعاد وسوسه و القائات شيطان بطور كامل در اين آيه و تفسير آن وجود دارد. دامنه وسوسه هاى شيطان در چهار بُعد خلاصه مى شود كه هر بُعد آن يكى از وسوسه هاى او را مورد بررسى قرار مى دهد.

بررسى اين آيات و تفسير آن از زبان مولاى بزرگوارعليه‌السلام به خوبى ثابت مى كند كه وسوسه شيطان در قلب انسان مراحلى را مى پيمايد و هر اندازه انسان در طريق شناخت حق قدم برمى دارد، با مرحله اى از وسوسه شيطانى مواجه مى گردد و اين خود دليل ديگرى است كه تاءييد مى كند وجود شيطان بمنظور تكامل نفسانى انسان خلق گرديده است

نكته بسيار مهمى را كه در وسوسه شيطان مى توان مورد بررسى قرار داد، عبارت از آن است كه خود انسان در غلبه شيطان بر نفسش ، نقش اساسى دارد. به عبارت ديگر، اين خود انسان است كه با مرتكب شدن برخى اعمال ، مستوجب فرورفتن در وسوسه شيطان مى گردد.

در مبحث علت وسوسه شيطان در قلب آدمعليه‌السلام مشاهده كرديم كه خود آدمعليه‌السلام براساس غبطه و حسدى كه در قلبش پديدار گشت ، مستوجب وسوسه شيطان گرديد.

اين قانون در تمام وسوسه هاى شيطان به نحو چشمگيرى قابل بررسى مى باشد؛ زيرا تا زمانى كه انسان مرتكب خلافى نشود، وسوسه شيطان در قلب او ايجاد نمى شود؛ اما زمانى كه فرد مرتكب خلاف گرديد، مستوجب وسوسه شيطانى مى گردد.

بطور مثال ، هر كس تا زمانى كه نگاه شهوت آلود نسبت به نامحرمى نداشته باشد، وسوسه شيطان در اين زمينه ، در قلبش پديدار نمى گردد، اما زمانى كه فرد مرتكب اين عمل شد، شيطان در قلب او به وسوسه گرى مى پردازد و سعى مى كند كه از اين طريق او را گمراه سازد.

روايتى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بطور تلويحى مؤ يد اين حقيقت مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمايند:

«خداوند، ياور قاضى است تا موقعى كه ستم نكند، وقتى ستم كرد خدا او را رها مى كند و شيطان قرين او مى شود.(٣٨) »

اين روايت به خوبى ثابت مى كند كه علت غلبه وسوسه شيطان در قلب هر انسانى ، در عمل او نهفته است و تا زمانى كه فرد مرتكب خلافى نگرديده باشد، شيطان جراءت نمى كند كه به او نزديك شود، اما وقتى كه مرتكب خلافى گرديد، شيطان براساس عمل او در قلبش به وسوسه گرى مى پردازد.

روايتى ديگر از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد. آن بزرگوار مى فرمايند:

«شيطان قدرت ندارد در قلب آدمى وسوسه كند مگر موقعى كه وى از ياد خدا روى گرداند، امر الهى را خوار شمارد، در گناه مستقر گردد و فراموش ‍ كند كه خداوند از سرش آگاهى دارد.(٣٩) »

براساس مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز مى توان دريافت كه علت وسوسه شيطان در اعمال خود فرد نهفته است و تا انسان مرتكب خلافى نگردد، شيطان توانايى وسوسه در قلب او را ندارد.

وظيفه انسان در چنين مراحلى ، طلب مغفرت و پناه بردن به خداوند متعال مى باشد؛ زيرا در چنين شرايطى ، انسان آگاه بايد بيشتر خود را ملامت كند تا شيطان را مورد لعن و نفرين خود قرار دهد؛ زيرا اين خود او بوده است كه موجب سيطره وسوسه شيطان گرديده است بدين لحاظ، پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند:

«شيطان را دشنام نگوييد. از شرّ او به خدا پناه بريد.(٤٠) »

بحث شيطان و وسوسه گريهاى او در قلب انسانها بسيار دامنه دار مى تواند باشد. اما همين مختصر، خود مى تواند در شناخت شيطان و وسوسه هايش ‍ گام مؤ ثرى باشد.

فرزندان آدمعليه‌السلام

زندگى فرزندان آدمعليه‌السلام نيز يكى از اسرارآميزترين راز آفرينش بشمار مى رود؛ زيرا تحليل زندگى آنها بدون شواهد معتبر، قدرى مشكل به نظر مى رسد. اما آنچه مسلم است ، اولين فرزندان آدمعليه‌السلام و حوا، هابيل و قابيل بوده اند.

شرح ماجراى دو فرزند آدمعليه‌السلام در قرآن كريم بيان گرديده است

چگونگى اين ماجرا در سوره مائده ، آيات ٢٧ الى ٣١، مورد بررسى قرار گرفته است

خداى متعال در اين سوره مى فرمايد:

( وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ).

داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان زمانى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) خود انجام دادند، از يكى (هابيل) پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) پذيرفته نشد.

قابيل گفت : به خدا سوگند تُرا خواهم كُشت ! هابيل گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خداوند تنها از پرهيزگاران (اعمالشان را) مى پذيرد.

( لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ).

اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى ، من دست به قتل تو نمى گشايم ، زيرا من از پروردگار جهانيان مى ترسم

( إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ ).

من مى خواهم با گناه من و گناه خودت (به سوى خداى متعال) بازگردى و از دوزخيان گردى و اين است سزاى ستمكاران

( فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ).

پس نفس سركش او (قابيل) را مصمم به كشتن برادر كرد و او (هابيل) را كُشت و از زيانكاران گرديد.

( فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَىٰ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ).

سپس خداوند كلاغى را برانگيخت كه در زمين جستجو مى كرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن كند. او گفت : واى بر من ، آيا من نمى توانم مانند اين كلاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم ؟ و سرانجام (از كار) خود پشيمان گرديد.

شرح كامل اين ماجراى غم انگيز آغاز نسل انسان ، در كلامى از مولاى بزرگوار، امام سجادعليه‌السلام قابل مطالعه مى باشد.

در تفسير قمى مى گويد: پدرم از حسن بن محبوب ، از هشام بن سالم ، از ابى حمزه ثُمالى ، ثوير بن ابى فاخته نقل كرده كه شنيدم امام سجادعليه‌السلام براى مردانى از قريش حديث مى گفت

فرمودند: وقتى پسران آدمعليه‌السلام قربانى خود را پيش آوردند، يكى از آن دو فربه ترين گوسفندى كه در اختيار داشت ، آورد و ديگرى قدرى خوشه مخلوط از تر و خشك آورد. از صاحب گوسفند، يعنى هابيل ، پذيرفته شد و از ديگرى قبول نشد.

قابيل غضبناك شده و به هابيل گفت : به خدا تو را خواهم كشت !

هابيل گفت : خدا تنها از پرهيزكاران قبول مى كند. اگر تو دستت را به سوى من بگشايى كه مرا بكشى ، من هرگز براى كشتن تو دستم را به سويت نمى گشايم من از خدا، پروردگار جهانيان مى ترسم من مى خواهم تو زير بار گناه من و خود باشى و از دوزخيان گردى و اين پاداش ستمگران است

نفسش كشتن او را جلوه داد ولى او نفهميد چگونه او را بكشد. «ابليس» به او ياد داد كه : سرش را ميان دو سنگ قرار بده و آنگاه سرش را بشكن !

وقتى او را كشت ، ندانست با او چه كند.

دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد كردند و پس از جنگ سختى ، يكى ديگرى را كشت و آنگاه آنكه زنده مانده بود، با چنگال خود گودالى درست كرد و آن زاغ ديگر را در آن دفن نمود.

قابيل گفت : اى واى بر من ! آيا از اين زاغ ناتوان بودم كه جسد برادرم را پنهان كنم ؟!

گودالى كَند و او را در آن دفن كرد و قانون دفن مرده ها از آنجا آغاز شد....(٤١) »

ماجراى اولين فرزندان آدمعليه‌السلام آغازگر تعامل انسانها بر روى زمين است آنها براساس ديدگاهى كه داشتند، آغازگر راهى شدند كه بعدها انسانها همين طريق را پيمودند. گروهى عادل و دادگر و گروهى ستمگر شدند و اين از ويژگيهاى نفسانى انسانها مى باشد.

يكى ديگر از مسائل بسيار مهم ديگرى كه در آغاز خلقت انسان اتفاق افتاده و مى تواند بسيار سؤ ال برانگيز باشد، چگونگى توالد و تناسل انسانهاى آغازين است

در اين زمينه روايات متضادى وجود دارد كه تحليل موضوع را بسيار پيچيده و مشكل مى سازد؛ و ازدواج فرزندان آدم را در هاله اى از ابهام فرو مى برد.

رواياتى مبين آن است كه فرزندان آدم ، با دختران او ازدواج كرده اند و بدين وسيله نسل انسان در روى زمين گسترش يافته است اين روايت را صاحب الميزان در كتاب خود بيان نموده است

«در كتاب احتجاج ، از امام سجادعليه‌السلام روايت مى كند كه آن حضرت ضمن گفتارى به مردى قرشى بيان مى داشت و جريان ازدواج هابيل با «بلوزا» خواهر قابيل و همچنين ازدواج قابيل را با «قليما» خواهر هابيل شرح مى داد.

در اين موقع آن مرد قرشى به حضرت گفت :

آيا اين دو برادر با خواهران خود ازدواج كردند؟

امامعليه‌السلام فرمودند: آرى

مرد قرشى گفت : اين كارى است كه امروز مجوس انجام مى دهند!

امامعليه‌السلام فرمودند: مجوس بعد از آنكه خداوند اين عمل را حرام فرمود، مرتكب آن شدند....(٤٢) »

آنچه كه از اين روايت مى توان فهميد، آن است كه به امر خداى تعالى ، هابيل با خواهر غيرهمزاد خود «بلوزا» كه همزاد قابيل بوده است ، ازدواج كرده است و قابيل نيز با همزاد هابيل «قليما» ازدواج نموده است و اين زمانى بود كه غير از اين دو دختر و پسر موجودى در روى زمين وجود نداشت و اين قانون پس از مدتى ، ممنوع اعلام گرديده است

روايت ديگرى را از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مورد بررسى قرار مى دهيم كه در آن طريقه ازدواج فرزندان آدمعليه‌السلام به گونه ديگرى مورد بررسى قرار گرفته است

زراره گويد، از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام سؤ ال شد كه پيدايش ‍ نسل ، از آدمعليه‌السلام چگونه بود و نيز كيفيت توليد نسل از ذريه او به چه نحو صورت گرفته است ؟

سپس سؤ ال كننده گفت : گروهى از مردم مى گويند؛ خداى عزوجل به آدم وحى فرمود كه دخترانش را به نكاح پسران خود درآورد و اين همه مخلوقات ، در اصل از ازدواج خواهران و برادران مى باشند! آيا اين سخن صحيح است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: خدا منزه و مبرا از اين گفتار است كسى كه اين سخن را مى گويد در واقع به اين حقيقت قائل است كه خداى عزوجل ، برگزيدگان از مخلوقات و احباب و انبياء و سفرا و مؤمنين و مؤمنات و مسلمين و مسلمات را از حرام آفريده و قدرت نداشته كه خلق را از طريق حلال ايجاد نموده و ايشان را پاك و پاكيزه و طيّب و منزه از هر آلودگى بيافريند....

واى بر اين گروهى كه اعتقادشان چنين است و چنين سخنى مى گويند. آنها از آنچه كه فقهاى حجاز و عراق در آن متفق القول هستند، چقدر بى خبرند.

خداوند تبارك و تعالى ، دو هزار سال قبل از آفرينش آدمعليه‌السلام به «قلم» امر فرمود و آن بر «لوح محفوظ» جارى شد و حكم تحريم خواهران بر برادران و محرمات ديگر را تا روز قيامت ثبت و ضبط نمود.

ما مشاهده مى كنيم كتب چهارگانه آسمانى مشهور در اين عالم را كه عبارتند از: تورات و انجيل و زبور و فرقان ، خداوند متعال مطالب لوح محفوظ را در اين كتابها نهاد و آنها را بر انبياء و فرستادگانش نازل فرمود. تورات را بر موسىعليه‌السلام و زبور را بر داودعليه‌السلام و انجيل را بر عيسىعليه‌السلام و قرآن را بر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

در هيچ يك از اين كتابها آنچه را كه در لوح محفوظ حرام نموده ، حلال قرار نداده است شايسته و سزاوار است بگويم ؛ كسى كه اين مقاله و نظير آن را ايراد كرده ، قصدش تقويت حجج و براهين مجوس مى باشد....

سپس امام بزرگوارعليه‌السلام به بيان كيفيت پيدايش نسل از جناب آدمعليه‌السلام و تكثير ذريه آنها پرداخته و فرمودند:

براى آدمعليه‌السلام هفتاد پشت متولد شد كه در هر پشتى ، يك پسر و يك دختر بود. وقتى كه هابيل به دست قابيل كشته شد، از وقوع اين حادثه ، آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابيل بسيار گريست طورى كه پانصد سال توان تماس گرفتن و نزديكى نمودن با حوا را نداشت

پس از سپرى شدن اين دوران ، با حوا مقاربت نمود. خداوند برخلاف هر بار، تنها «شيث» را به او عنايت فرمود و با وى دومى نبود. اسم شيث «هبة الله» بوده و اولين كسى مى باشد كه در زمين به عنوان وصى تعيين گرديد. بعد از شيث ، خداوند متعال تنها «يافث» را به وى عنايت نمود و با او نيز دومى نبود. وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند خداى عزوجل اراده فرمود با رعايت نمودن آنچه قلم بر لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده و نكاح خواهر با برادر را حرام اعلام نموده بود، روز پنجشنبه بعد از عصر، فرشته اى به نام «نزله» به زمين فروفرستاد و به آدمعليه‌السلام امر نمود كه او را به تزويج شيث درآورد و آدم نيز چنين نمود.

سپس عصر فرداى آن روز، فرشته اى ديگر، به نام «منزله» از بهشت به زمين فرستاد و به آدمعليه‌السلام فرمان داد او را به تزويج يافث درآورد و آدم اطاعت نمود.

از ازدواج شيث با حوريه ، پسرى و از تزويج يافث با فرشته ، دخترى متولد شد و پس از به بلوغ رسيدن اين پسر و دختر، خداوند تبارك و تعالى دستور داد دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند و پس از اين ازدواج ، انبياء و سفرا از نسل اين دو به عرصه وجود آمدند....(٤٣)

آدمعليه‌السلام كه پيامبر زمان خود بوده ، بدون ترديد از شيوه ازدواج فرزندان خود آگاهى داشته است ؛ زيرا چنين دستورى از جانب خداوند متعال بر وى وحى مى شده است بنابراين دور از حقيقت است كه خداوند متعال دستور نامعقولى در زمينه فرزندان آدمعليه‌السلام صادر فرموده باشد.

از ديدگاه علم وراثت نيز اين موضوع قابل تحليل است ؛ زيرا ازدواج افراد فاميل نزديك ، داراى مخاطراتى است و موجب اختلال در فرزندان خواهد شد.

بر همين استدلال مى توان دريافت كه فرزندان آدمعليه‌السلام به شيوه اى كه در روايت دوم بيان گرديده ، اتفاق افتاده است

روايت ديگرى از مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام بطور تلويحى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد:

طاوس يمانى از مولاى بزرگوارعليه‌السلام پرسيد؛ چه زمانى يك ثلث مردم مُرده اند؟

امامعليه‌السلام فرمودند؛ اى عبدالرحمن ، هيچ وقت يك سوم مردم نمُرده اند. اى پيرمرد! مى خواهى بگويى چه زمانى يك چهارم مردم مُرده اند؟

آن روزى است كه قابيل ، هابيل را كشت (در آن زمان مردم روى زمين) چهار نفر بودند؛ آدم ، حوا، هابيل و قابيل

مرد گفت : كداميك از آن دو پدر مردم جهانند، آنكه كشته شد يا آنكه زنده ماند؟

امامعليه‌السلام فرمودند: هيچكدام پدر مردم (زمين) شيث بود.(٤٤)

با بررسى اين دو روايت ، مى توان دريافت كه در زمان وقوع قتل هابيل به دست قابيل ، مردم زمين چهار نفر بيشتر نبوده اند و زنى جز حوا، در روى زمين وجود نداشت كه هابيل و قابيل با آنها ازدواج كنند. بعد از حادثه قتل هابيل و سپرى شدن زمانى طولانى ، شيث ، متولد مى شود و پس از آن برادرش يافث قدم به جهان مى گذارد.

براساس كلام مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام دو پسر آدمعليه‌السلام با دو حوريه كه به امر خداى تعالى در زمين حضور پيدا مى كنند، نسل انسان در روى زمين گسترش مى يابد و پس از آن حوا داراى دختران و پسرانى مى شود كه به صورت دوقلو متولد مى شوند.

پر واضح است كه اين فرزندان مى توانند با فرزندانى كه يافث و شيث داشته اند، ازدواج نمايند و نسل انسان بدون اشكال از نظر علم وراثت ، در روى زمين گسترش يابد.

و بدين سان از حاصل اين ازدواج ، نسل انسان بر روى زمين گسترش پيدا نمود و انسانها به تدريج روى زمين را پر كردند و چهره زمين را دگرگون نمودند.

زندگى انسان بر روى زمين همواره با مشكلاتى همراه بوده است ؛ زيرا انسان در اين دهكده پهناور، خود را مسئول و متعهد مى داند كه راهى به حقيقت پيدا كند، اما بايد ديد كه او بدنبال كدام حقيقت است ؟

بدون ترديد انسان همواره در اين تفكر است كه خداوند متعال چرا او را آفريده و بر روى زمين مستقر فرموده است ؟

آيا خداوند متعال نيازى به آفريده هايش دارد و اگر به بندگانش نيازمند نيست ، پس هدفش از خلقت آنها چيست ؟

بدون ترديد، خداوند متعال بى نياز مطلق است و هيچگونه نيازى به آفريده هايش ندارد.

پس بايد ديد كه چرا بندگان را آفريد و به آنها دستور داد كه به ستايش و عبادت او بپردازند؟

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«خداوند تبارك و تعالى مخلوقاتش را بيهوده نيافريده و آنان را رها شده ، خلق ننموده است ، بلكه آفرينش مخلوقاتش براى نماياندن قدرتش بوده و اطاعتش را بر آنان واجب گردانيده تا آنها را بدين وسيله مستوجب رضوانش نمايد. آنها را نيافريده كه سود به دست بياورد و بدين وسيله دفع ضرر بكند، بلكه آنان را خلق فرمود تا به آنها منفعت برساند و آنها را به نعمت هاى جاودانى واصل گرداند.(٤٥) »

كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان در پهنه هستى بيهوده نيست و خداى تعالى انسان را بدون هدف خلق نفرموده است ، بلكه جهان خلقت ، نمايش قدرت پروردگار متعال است بطوريكه خداى تعالى از خلقت جهان هستى داراى هدفى است

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام هدف خلقت ، رساندن انسانها به سعادت جاودانه است

اما بايد ديد كه رسيدن به اين سعادت ، چگونه امكان پذير مى باشد؟


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19