لقمان حکیم

لقمان حکیم0%

لقمان حکیم نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

لقمان حکیم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسین انصاریان
گروه: مشاهدات: 16627
دانلود: 2221

توضیحات:

لقمان حکیم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16627 / دانلود: 2221
اندازه اندازه اندازه
لقمان حکیم

لقمان حکیم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سلمان دریایی است که کشیده نمی شود،و گنجی است که پایان نمی پذیرد.

و فرمود: ایمان را ده مقام است، و سلمان دارای آن ده مقام می باشد.

خداوند پیامبر را به محبت چهار نفر دستور داد، یکی از آن ها سلمان بود.

او در دنیا از تحفه های بهشتی بر اثر یکی شدن با اهل بیت تناول کرد، و بهشت عاشق او بود.

منصور بن برزخ می گوید به حضرت صادقعليه‌السلام عرضه داشتم از سلمان فراوان یاد می کنید، فرمود: آری به سه علت:

اختیار خواسته امیر المؤمنین برخواسته خودش در تمام شؤون حیات، دوستی با تهیدستان، عشقش به علم و دانش و دانشمندان.

زمانی که عبد اللّه بن یعفور از دنیا رفت حضرت صادقعليه‌السلام دربار ه عظمت و شخصیت آن انسان رشد یافته به مفضل بن عمر کوفی نوشت:

عبد اللّه بن یعفور که صلوات خدا بر او باد از دنیا رفت، در حالی که به عهدی که از خدا و پیامبر و امام خود بر عهده داشت وفا کرد، از دنیا رفت، صلوات خدا بر روح او، اثرش نیکو بود، سعی و کوشش او مشکور شد، غفران الهی او را دریافت، از برکت رضای خداوند و پیامبر و امام واجب الاطاعه اش به رحمت حق پیوست. به حق فرزندیم در رابطه به رسول خدا، در زمان ما احدی نسبت به خداوند و رسول حق و امامش مطیع تر از او نبود، این پیروی را در برنامه زندگی خود داشت، تا خداوند او را به جانب رحمتش سوق داد، و وی را با رسول خدا و امیر المؤمنین در بهشت ساکن نمود، منزلش را بین منزل پیامبر و امیر المؤمنین قرار داد، گر چه آن منازل و درجات در آن جایگاه رفیع یکی است خداوند به رضایتی که از او دارم رضایت و مغفرتش را بر او بیفزاید.(۱) عبد اللّه بن مسعود می گوید، تنها یک آرزو دارم که رسیدن به آن آرزو بر من محال شده:

در جنگ تبوک در دل شب از خواب بیدار شدم، شعله آتشی در گوش ه اردوگاه دیدم پیش رفتم ببینم چه خبر است، دیدم عبد اللّه مزنی جان سپرده، پیامبر و دو نفر از مسلمانان برای دفن او آتش افروخته اند، من وقتی که این منظره را دیدم ایستادم تا ببینم چه می شود؟ قبر آماده شد پیامبر میان قبر رفت و فرمود: برادرتان را نزدیک بیاورید، آن دو نفر عبد اللّه را بدست رسول خدا دادند، حضرت او را در میان قبر گذاشت و گفت: خداوندا من از او راضی هستم، تو هم از او راضی باش آرزو دارم ای کاش صاحب آن قبر من بودم، ولی پیامبر از دنیا رفته و من از عاقبتم بی خبرم، و آن آرزو بر دلم مانده، و رسیدن به آن برایم غیر ممکن است!

______________________

۱- ۱) رجال کشی،ص ۲۱۵.

مدرسه های جهان، و مکتب های شرق و غرب از تعالیم لازم برای انسان سازی خالی است، انسان ها در آن مدارس و مکتب ها تغذیه روحی و فکری و اخلاقی نمی شوند، به ناچار پس از مدتی از آن منابع بی خیر روی گردانده، به آزادی بی قید و شرط، روی می آورند و یک پارچه بنده و برده شهوات و امیال می شوند، و چون حیوانات و بلکه بی بندوبارتر از آنان اسیر شکم و شهوت می شوند و فرهنگ و تمدن و علم و صنعت و همه مواهب و نعمتها را در خدمت شکم و غریزه جنسی می گیرند.

جوامع غربی در این روزگار حیات و زندگی را در کار مادی، و شکم چرانی و شهوت رانی معنا می کنند. و جز این سه برنامه برای بشر برنامه ای دیگر نمی شناسند.

و با کمال تأسف چنانکه از گفتگوهایم با آنان در اروپا شنیده ام مرگ را پایان همه چیز و خاموش شدن چراغ حیات و فرو رفتن در عدم مطلق می دانند، به این خاطر توجهی به عقاید حقه، و اخلاق حسنه، و اعمال صالحه، و امور مثبته، و حالات انسانی، و فضایل روحی، و کمالات نفسی ندارند، زیرا برای پیاده کردن این امور، در وجود خویش انگیزه ای حس نمی کنند. آنان از اهداف مثبته و انگیزه های حقیقی، به تمام معنی خالی هستند، از این جهت برای ادامه حیات و رسیدن به لذّات چاره ای جز کار و کوشش و خوردن و آشامیدن و ارضای غریزه جنسی به هر شکلی که ممکن باشد برای خود نمی بینند.

آنچه من در اروپا دیده ام و در رابطه با ملّت آمریکا شنیده ام از نوشتن و بیانش شرم دارم، تنها چیزی که می توانم در رابطه با غربیان اظهار کنم، این است که غربیان با تمام وجود از هویت انسانی خالی شده، و تبدیل به حیواناتی غیر از حیوانات صحرا و دریا و هوا شده اند، حیواناتی که در میان تمام حیوانات اعم از وحشی و اهلی نمونه ندارند.

این حقیقت را هم ناگفته نگذارم که از نظر علمی و حاکمیت قوانین مربوط به امور مادی، و رعایت نظم و انضباط کاری برای زنده ماندن و شکم چرانی و شهوت رانی بی قید و شرط در سطح بالایی قرار دارند.

شما نمونه مسائل تربیتی و اخلاقی اسلام را در جهت رشد و تکامل انسان، در هیچ مکتبی از مکاتب موجود جهان حتی ادیانی که در ادعای آسمانی بودن آن را دارند نمی یابند.

در این زمینه به گوشه ای از واقعیات و حقایق اسلامی که برای شکوفا کردن شخصیت انسان و رسانیدن او به اوج کمال و عظمت است اشاره کرده، باشد که دل مشتاقان بیش از پیش متوجه این مدرسه الهی گردد، و این هدیه حق را غنیمت دانسته وجود خود را به آن حقایق بیارایند.

معاذ می گوید از جانب رسول خدا مأمور به برنامه ای در یمن شدم، به وقت وداع مرا نصیحت کرد، و به آراسته شدن به مسائلی دعوت نمود، در قسمتی از آن سفارشات آمده:

أُوصی کَ بِتَقْوَی اللّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَ الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ، وَ اداءِ اْلاَمانَهِ، وَ تَرْکِ الْخِیانَهِ، وَ حِفْظِ الجار،و رحمه الیتیم،و لین الکلام،و بذل السلام،و حسن العمل،و قصر الامل، و لزوم الایمان،و الفقه فی القرآن،و حب الاخره،و الجزع من الحساب،و خفض الجناح، و ایاک ان تسب حکیماً،او تکذب صادقاً،او تطیع آثماً،او تعصی اماماً عادلاً:(۱) تور اسفارش می کنم به تقوای الهی یعنی خود داری از همه گناهان،و راستی در گفتار،و وفای به پیمان،و ادای امانت،و ترک خیانت،حفظ حقوق همسایه،و مهربانی با یتیم،و نرمی گفتار،و سلام به مردم،و نیکی عمل،و کوتاهی آرزو،و پایبندی به ایمان،و فهم قرآن،و عشق،به آخرت،و وحشت از حساب روز قیامت،و فروتنی و خاکساری از این که حکیمی را ناسزاگویی،و راستگویی را تکذیب کنی،و زشت کاری را پیروی نمایی،و از امام عادل سر پیچی کنی بپرهیز.

در معارف اسلامی براساس آیات قرآن و روایات انسان تشبیه به درخت شده،که

_________________________

۱- ۱) بحار، ج ۷۴.

دانه اولیه و مایه اصلی آن درخت لطف حق،و باغبان و برزگر آن نبی و امام،و مالک درخت خداوند،و سرزمین آن روح انسان است.

برای آن درخت عروقی در هفت مقام،و شاخی در هفت مرحله،و هفت برگ و هفت میوه،شمرده اند که از هفت آب و از هفت بر سیراب می شود، و چون به لقاء حق رسد هفت جایزه نصیب او می گردد:

۱ - عروق: یقین،توکل،رضا،صبر،خوف از مقام حق،رجا،تسلیم.

۲ - شاخه:طهارت،نماز،صدقات،روزه، جهاد، حسن خلق،امر به معروف.

۳ - برگ:صفا،حمد،ثناء الهی،اخلاص،خضوع،حرمت،وفا.

۴ - میوه:انابت، حیا، تجرید،قلب از ما سوی اللّه، تفرید، زهد، محبت -شوق.

۵ - باران:کفایت، ولایت، هدایت، رعایت، قرب، نعمت، عنایت.

۶ - ابر:رحمت، کرامت، جود، لطافت، احسان، امتنان، مغفرت.

۷ - تعهد بر:فقر، مسکنت، زهد، جوع، ذلّت، انکسار، افتقار.

۸ - جایزه:جزاء، عطا، نعماء، خلد، بقاء، رضا، لقا.(۱) این امور که همه و همه در ظرفیت انسان است،و هر مرد و زنی از نظر اسلام لیاقت آراسته شدن به آنها را دارند، اگر بخواهد تفسیر شود، بدون تردید کتاب مفصّلی خواهد شد.

انسان غربی دچار حجاب های سنگینی است که آن حجاب ها مانع از تابیدن نور حق در وجود آنها شده، حجاب جسم، حجاب شهوات، حجاب غرائز، حجاب مال و منال، حجاب دانش و صنعت، حجاب منیت و غرور، ولی انسان اسلامی با اتصال به اسلام مهاجر از هم ه حجاب هاست.

انسان اسلامی هر حجابی را که از پیش روح جان برمی دارد، نوری در دلش می تابد، و آن نور با رفتن هر حجابی هوی تر می شود،تا جایی که تمام فضای جان و دل را فرا

_________________________

۱- ۱) روح الأرواح، ۱۲۳.

می گیرد، و برای او شرح صدر حاصل می شود، پس از شرح صدر حقایق برای او کشف می گردد، و برای او یقین حاصل می شود، که هر چه را خداوند و انبیا و امامان به آن دعوت کرده اند نظام اتمّ تشریعی و باعث خیر دنیا و آخرت انسان است، و نتیجه این انشراح پاک شدن دل و جان از لوث صفات ضمیمه است، صفاتی که هر کدامشان می تواند علت خذلان انسان در دنیا و آخرت گردد.

این ذمائم عبارتند از: شرک، کفر، نفاق، عجب، ریا، غرور، حسد، حرص، طمع، تکبر، کینه، خودبینی، خودپسندی و...

وقتی قلب و جان به نور حق روشن شود، نتیجه آن اطاعت از تمام اوامر حق و انبیاء و امامان، و اجتناب از محرمات و معاصی و آلودگی ها است.

امام علیعليه‌السلام در رابطه با این گونه انسان ها می فرماید:

قد خلع سرابیل الشهوات، و تخلی من الهموم الا واحداً، انفرد به، فخرج من صفه العمی، و مشارکه اهل الهوی، و صار من مفاتیح ابواب الهدی، و مغالیق ابواب الردی قد ابصر طریقه، و سلک سبیله، و عرف مناره، و قطع غماره، و استمسک من العری باوثقها و من الجبال بامتنها، فهو من الیقین علی مثل ضوء الشمس.(۱)

جامه شهوات را از وجودش بدر آورد، و از تمام اندیشه ها جز اندیشه رسیدن به مقامات ملکوتی جالی شد، از گردونه کوردلی در آمد، و از مشارکت در شکل زندگی اهل هوا دوری گزید، ابواب هدایت را کلید بازگشایی شد، و ابواب ضلالت و گمراهی را قفل بستن شد، راهش را شناخت، مسیرش را پیمود، نشانه هدایت را یافت، سختی ها را پشت سر گذاشت، از دستگیره ها به محکم ترینش چنگ زد، از ریسمان ها به قوی ترینش متصل شد، او در یقین به حقایق همانند نور آفتاب است.

اگر چه من در این نوشتار قصد نشان دادن گوشه ای از حیات حضرت لقمان حکیم را که از چهره های برجسته مکتب الهی است دارم، ولی بیان و تفسیر این واقعیت را

___________________________

۱- ۱) نهج البلاغه: خطبه ۸۶

لازم می بینم که انسان دارای مایه ها و استعدادهای شگرفی است که اگر این مایه ها در سای ه آفتاب هدایت حق قرار بگیرد، از انسان موجودی برتر از تمام موجودات و حتی بالاتر از فرشته مقرب می سازد، و اگر دور از خورشید هدایت بماند، گر چه در عمل و صنعت و تمدن و مدنیت پیشرفت چشمگیری کند از او موجودی پست تر از تمام حیوانات بوجود می آید!

دلیل بر وجود آن مایه ها و استعدادهای اعجاب انگیز و رشد و کمالش در سای ه هدایت حق وجود انسان های باعظمتی است که در گردونه نبوت و امامت و ایمان و عمل صالح ظهور کردند و صفحات تاریخ حیات را به نور خود روشن نموده و به انسانیت و تمدن آبرو دادند.

بخش دوم

چهره انبیاء بهترین دلیل بر حقایق و کمالات انسانی چهره ای پیروز و جاودان

کمالات روحی و جاودانی پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

عواقب وخیم مادّیگری

فساد در تمام زوایای حیات

سیر و حرکت انسان مادی از زبان امام علی علیه السلام

چهره انبیاء بهترین دلیل بر حقایق و کمالات انسانی

جسم و جان انسان هر کدام وسیله بقاء می خواهند، درست است که هر یک در دیگری تأثیر دارد، اما در عین حال دو وجود کاملاً از هم جدا و متباین هستند، پس هر کدام غذایی مخصوص و مناسب به خود لازم دارند.

انواع خوراکی های پاک و حلال برای تقویت جسم و انواع قوانینی که از وحی سرچشمه گرفته برای تقویت روح است.

این مطلب ناگفته نماند که اسلام دینی جامع و کامل است که هم سعادت دنیا و هم خیر آخرت را تأمین می کند و از این لحاظ وظایف راجع به بدن را نیز مانند تکالیف مربوط به تربیت و تزکیه روان بیان فرموده قرآن مجید با صراحت کامل فریاد می زند:

آرایش زندگی مادی را که خدا بر بندگانش مباح کرده و در دسترس آنان قرار داده، و نیز روزی های پاک و خوب را چه کسی ممنوع نموده.(۱) ولی به این مطلب دقیق باید توجه داشت که نه اسلام و نه هیچ دین دیگر حتی مرام های ضد دین که نه به روح معتقدند و نه به عالم پس از مرگ کسی را برای خوب خوردن و خوب پوشیدن ستایش نکرده اند، بر عکس در تمام ملت ها از مردمی که برای واقعیات و کمالات و حقایق انسانی ارزش قائل بودند و خود آراسته به آن انوار بودند تمجید و ستایش

__________________________

۱- ۱) الاعراف: ۳۲.

شده، و این بهترین دلیل است بر توجه فطری انسان به فضایل انسانی و اصولاً وجود آن چنان مردان بافضیلت بهترین دلیل بر ثابت بودن و حق بودن کمالات و واقعیات روحی و نفسی بوده.

زندگی انبیاء و ائمه و پیامبران بزرگ و مصلحین عالی قدر گواه صادقی بر این واقعیت است که در صفحات قبل در اطراف آن سخن رانه شد.

آن راهنمایان پاک خود دارای آراستگی کامل در تمام زوایای حیات بودند، و از نظر هدف نسبت به توده حلق جز برای پرورش روان و رساندن انسان به مقام قرب حضرت لایزال برای چیز دیگری ارزش قائل نبودند.

البته توجه آنان به امور مادی یک مسأله طبیعی ولی باید دانست که آنان به تمام نمودهای ظاهر جهان به عنوان وسیله برای رسیدن به مقامات عالی تر نظر می کردند، هیچگاه یک برنامه مادی را هدف قرار ندادند تا به رسیدن به آن برایشان حالت توقف و سکون پیش بیاید.

در تاریخ بشر حضرت موسیعليه‌السلام از شدت زهد به سبزی صحرا قانع بود و در آن موقع که از سیراب ساختن گوسفندان شعیب فارغ شد بنابه قول قرآن: در پناه درختی گرسنه و مستمند بر زمین نشست،از خدا قرص نانی طلبید که آن هم پس از چند روز در دهان گذاشت آن زمان هم که در اوج ریاست برقوم بنی اسراییل بود عادی ترین زندگی مادی را داشت، ولی از نظر فضایل و مکارم اخلاقی سرآمد جهانیان بود.

داود آن سراینده آسمانی که پادشاهی عظیم الشأن و مقتدر بود با دست خود از لیف خرما سبد می بافت و بدان وسیله امرار معاش می کرد و این قانون را فرزند بزرگوارش سلیمان که از نظر حشمت شاهی از اولین و آخرین فوق العاده تر بود به ارث برد.

پسر مریم عذراء عیسی مسیح از خاک بستر می گرفت و کاخ پادشاهیش دامن کوه و چراغ خانه او مهتاب شب افروز و آن قدر به گرسنگی عادت کرده بود که احتیاج به نان و خورش نداشت، با علف شیرین و سبز بیابان با گرسنگی مبارزه می کرد، جهان را نور می داد، کور مادرزاد را شفا می بخشید، جذام را از بدبختی می رهاند، مرده را زنده می کرد، نفوس خاکی مادی گران را به عالی ترین عالم صفا و مهر و محبت و اشتیاق به حق می رساند.

مرکب سواریش پاهای او بود، و دست های پاک و بی گناهش او را از خدمتکار مستغنی می داشت.(۱) این تاریخ پرارزش پیامبر اسلام و پیشوایان بزرگ شیعه است که تمام نشان دهنده کمالات و فضایل و حقایق عالی انسانی است. هیچ دلیل و شاهدی برای صدق پیامبران و پیشوایان دوازده گانه شیعه محکم تر از تاریخ زندگی و وضع نفسانی و گفتار و رفتار آنان نیست، زیرا انگیز ه نبوت و وحی که پیامبران را برمی انگیخت و برای گرفتن ابلاغ بر آنان غلبه داشت حقیقتی بود که آنان را به آن کمالات آراست و می خواست دیگران را هم بیاراید، و واقعیت این وحی با تحلیل های روانی امروز قابل شناخت نیست.

وحی را جز از طریق آثار نمی توان شناخت، همچنان که منشأ هر نیرویی را جز با آثار و قدرتی که در مظاهر شخصی آن پدید می آید نمی توان شناخت، و چنان که تاریخ نشان می دهد نبوت یک پدیده فردی نبوده بلکه در آفاق مختلف و فواصل زمان پیوسته و مکرر پدید آمده و همه پیامبران در سای ه آن خصایص و اوصاف مشترکی داشتند، و در اصول دعوت و راه و روش برای ایجاد مکارم اخلاق در بشر با هم شبیه بودند.

وضع روحی و اخلاق و جسمی آنان برای مردم هر عصر و قومی که در میانشان قیام می کردند بسی روشن بود،چنانکه هیچ محقق و پی جویی نمی تواند ادعا کند: که

_____________________________

۱- ۱) نهج البلاغه، جواد فاضل- ص ۱۵.

آنان دچار انحراف های روحی یا اخلاقی یا بدنی یا تشنج های عصبی بوده اند.

از سوی دیگر هر چه تاریخ حیات آنان به وسیله آثار مختلف و منقولات ملل رسیده مبین این است که:آنان پیش از قیام به دعوت نمونه کامل سلامت جسم و اعتدال خلق و قدرت عقل و تشخیص بودند.

آنان هستند که نام نیکویشان بر تارک فلک اطلس چون خورشید فروزان نوربخش زمانها و اعصار تا پایان زندگی این جهان است. بزرگ و بزرگ زاده در جهان زیاد بوجود آمده ولی امروز کوچکترین خبر تاریخی از آنان در دست نیست، و از آنانی که هست خالی از نقاط ضعف خصوصاً در اخلاق و روح نیست.

در زمان هر سردار تاریخ و فاتح مادی هر دوره، و هر غاصب زورگویی صفحه کتابها و متن دیوانها و گنجینه دلها و لوح زبانها از مدح و ثنای او لبریز می شد، اما پس از پایان قدرت وی دلها و زبانها و کتابها و دیوانها دست افزار فاتح و زورگوی دیگری می شد و از فاتح قبل جز چند سطری در تاریخی کهنه بجا نمی ماند.با گذران عمر روزگار، حوادث جهان افزون می گردد، و ناچار صفحات تاریخ نخواهد توانست همه قصه ها و داستان های جهان گشایان و درّندگان آدمی صورت را در گنجینه خود نگاه بدارد.

اندک اندک سهم آنان در دفتر تاریخ کمتر می شود، تا آن که از هر یک نامی مختصر بجای می ماند و بس و آن هم دیر یا زود از حوصله تاریخ خارج می گردد و نصیب فراموشی می شود، زیرا عرصه فعالیت و تکاپوی حیات جای آن نیست که افسانه نفرت انگیز خونخواران و نام بی ارزش دیوانگان همیشه در آن بر جای بماند.

رفته رفته زینت افتخارات موهوم از بر و تارک آن ستمگران و آن سرداران ظالم فرو می ریزد، و آنان از زمره نیکان رانده می شوند، و در دولابچه موزه های جنایی قرار می گیرند تا نمودار شقاوت نسل و درجه انحطاط بشر باشند.

در این میان نام و اثر آن کس جاوید است که قدرت بشر دوستی داشته، و در راه سعادت توده های بشری که پایه تکامل و قانون ثابت حیات است، روزگار گذرانیده و هدفش با هدف طبیعت زنده و حساس یکی بوده.

این سان عمر زودگذری، به زمان ابدی و بی منتها متصل می شود نام آن کس در دفتر خاطرات بشر، جاودانه ثبت است که از سطح تنعم و خودخواهی بالاتر رود و در افق پهناور و بی انتهایی که انسانیت نام دارد پرواز کرده، و چندان غرقه زیبایی ها و مسحور حیات حقیقی بوده اند که به خوراک و پوشش توجهی نداشته و از لذایذ حقیر و ناچیز دست شسته و شیفته آزادی و پیشرفت بشر بوده اند.

یاد آوازه مردان حق با ترانه جاوید حیات هم نواست، به این دلیل در تاریخ بشریت هر روز ورقی بر فصل زندگی انبیاء و مخصوصاً پیامبر اسلام و شرح تعالیم او می افزاید و این ورق هرگز فرسوده و کهنه نخواهد شد.

چهره ای پیروز و جاویدان

تاریخ زندگی و خصایص روحی و نفسی و اخلاقی پیامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ،که خود مصدق دیگر پیامبران است روشنتر و مدوّن تر از کسانی است که در گذشته دور و نزدیک به هر صورت اثری در تاریخ بشر داشته اند، تا آنجا که پس از کار تدوین تاریخ و ظهور چاپ نیز زندگی و راه و روش این گونه اشخاص چنین باز و روشن نیست.

نام و نشان پدران و مادران و خویشان و افراد قوم و قبیله تا آداب و اخلاق گفتگوهای آنان در برابر خوانندگان تاریخ مستند این پیامبر چنان نمایان است که زندگی نامداران هم عصر و گذشتگان نزدیک آنان نیست.

در این نمایش تاریخی اوضاع پیش از ظهور و مقدمات ولادت، و دوره های شیرخوارگی و طفولیت و کفالت به هنگام جوانی، اخلاق و آداب، مسافرت و

ازدواج، جنگ و صلح و آراء و افکار، کناره گیری و قیام و بعثت و دعوت و هجرت، و اوصاف شخصی گروندگان و دشمنان سلوک و سیر او در تمام مراتب زندگی، کلمات و فرمایشات تا وفات حضرت واضح و روشن دیده می شود.

در سراسر زندگی و احوالات مختلفش با آنکه در شهر و بیابان و در میان قومی بت پرست و جاهل و ستمگر و بدخوی و بدکردار و قمارباز و شرابخوار و متعرض به مال و ناموس و جان مردم بسر می برد، تاریخ از او اندک سبک سری، طغیان و بدخویی،رفتار ناروا و بیماری جسمی و روحی نشان نمی دهد، اینها نتیجه وحی بود، آراستگی او به کمالات و فضایل که علت پیروزی او بر تمام برنامه ها بود و باعث جاویدان شدن چهره اش در تاریخ، اینجاست که پوچی سخنان و افکار فروید و فرویدیسم ها روشن می شود.

آری، آنان بی خبر از چنین چهره های پاک به قضاوت دربار ه روان و حالات عالی درونی برخاستند.

نبی اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طوفان هواها، و گرد و غبار عقاید و خوی های جاهلیت اثری بر چهره روحش دیده نمی شود، و سبک سری ها و هوس ها و سرکشی و بی بند و باری جوانان و غرور و نخوت پیران مکه را در دوران های حیاتش نمی توان یافت.

گروهی بودند که در طی زندگی آنان ضعف ها و زبونی ها بسیار بود در پیشرفت ها شاد و مسرور گردیده، آن هم پیشرفت های ظالمانه و در شکست ها اعتدال خود را از دست می دادند، در راه سرافرازی و پیشرفت به خطاهایی دست زده اند که از زبونی آن گریسته، یا در برابر موفقیتشان نعره شادی کشیده اند، و خلاصه هم سطحی خود را در بسیاری از امور با مردم زبون نشان داده و ثابت کرده اند که اعصاب و دماغشان در حد تعادل و نظم نبوده و حوادث و برنامه های مؤثر آن را منحرف می کرده و نیز در تعالیم و دستورهایشان ضد و نقیض و اشتباه فراوان دیده می شود، و احکام و افکارشان همیشه با واقع و سلامت نتیجه مقرون نبوده است. اما پیامبران و رهبر بزرگ اسلام برخلاف این مردان تاریخی در شکست ها زبون نشده، و در فتح ها فریاد شادی نکشیده، پیروزیش به حق بوده و در راه حق، در میدان شکست پناه به خدا می برد، و از سرخوردگی مسلمین در جنگ برای مسلمین پند و عبرت می ساخت، و خلاصه فتح و شکست، رنجوری و سلامت بر دل و جانش چیرگی نیافت.

او در تمام زوایای حیات برای حق بود، و به حق فعالیت می کرد و حق می شناخت و حق می گفت و حق می خواست. در محیط مکه روابط مردم و گفتگوهایشان در حدود افتخارات و اختلافات، و جنگ و تجارت، و شعر و ادب، و زن و شهوت، و در خواب و خیال، و آرزوها و احلام، و عشق و رجز، و شعر در وصف شمشیر و اسب و نیزه، و غزل های امرؤ القیس بود همین ها آنان را به سوی قهرمانی های گذشته و خانه زنانی که بر بام منزلشان علامت قرمز بود می کشاند با این وصف در حالی که پیامبر بزرگ دوران جوانیش را در میان همین جوانان گذرانده بود، این آرزو ها و احلام و پلیدی ها اثری در خاطرش نگذاشت، و پایش را نلغزاند، و سخن و عملی در این گونه برنامه ها حتی از دشمنانش دربار ه او نقل نشده، او آن قدر پاک و با فضیلت زیست که پس از اظهار دعوت گروهی از گروندگانش از همان همسالانش بودند.

آری، فطرت پاک انسان جز این که در برابر فضیلت تسلیم شود راه دیگری دارد؟

آیا گردش زمان و حرکت تاریخ این گونه چهره ها را می تواند در ورق فراموشی بگذارد؟

می دانید که گروهی از فرزندان تاریخ گردنکشان و جهان گشایانند که با قتل و غارت ها از تل لاشه های انسانی به تخت مراد بالا رفته و از چپاول و دسترنج مردم بخشش ها و تصدق ها کرده اند. اعراض و اموال مردم را در تمام زمینه های زندگی خود بازیچه هوس نموده اند و از جهل بشر سوء استفاده برده اند، و از حاصل حیات دیگران شکوه و جلال ساخته اند و چندان نادان برده اند که از مداحی و چاکری کردن دیگران نسبت به خود، خویشتن را بزرگ و گرامی پنداشته اند.

این گروه در زندگی ننگین خود کشتند و سوزاندند و بردند و دعاگویان گدا و پست بپروردند و مزرع سرسبز بشریت را به قربانگاه حماقت و مطامع خویش مبدل کردند. اما پیامبر بزرگ اسلام، در جنگ خیبر پس از گشودن دژهای دشمن و خلع سلاح عمومی و گردآوری آنچه در جنگ بدست آمده دستور دادند غنایم خاصی جمع شود و یک سرباز بین ارتش اسلام فریاد بزند که: بر هر فرد مسلمانی لازم است هر چه از غنایم بدست آورده، گر چه نخ و سوزن باشد به بیت المال باز گرداند به خاطر اینکه صرف مصالح اجتماعی شود، زیرا خیانت مای ه ننگ و روز رستاخیز آن مال به جان انسان آتش می شود. پیامبر بزرگ و پیشوایان عالی قدر شیعه در مسئله امانت فوق العاده سختگیر بودند، حتی باز گرداندن امانت را یکی از علائم ایمان و خیانت در آن را نشان ه جرم می دانستند. روزی که پیامبر از میان باقی مانده اموال یک سرباز مال دزدی بدست آمد بر جنازه او نماز نخواند و تفصیل مسئله بدین قرار بود:که روز حرکت سربازان اسلام از سرزمین خیبر تیری بر غلامی که مأمور بستن

کجاوه های پیامبر بود اصابت کرد و همان دم جان سپرد مأمورین برای پیدا کردن قاتل به جستجو پرداختند ولی تحقیقات آنان به جایی نرسید، همگی گفتند بهشت بر او گوارا باد، ولی پیامبر فرمود: من با شما در این جریان هم عقیده نیستم، زیرا عبای تن او از غنائم جنگی است، و این سرباز در آن حقی نداشته، خیانت ورزیده و روز رستاخیز به صورت آتشی او را احاطه خواهد کرد، در این لحظه یکی از سربازان گفت: من دو بند کفش از غنائم جنگی برداشته ام فرمود: برگردان وگرنه روز رستاخیز به صورت آتشی در پای تو خواهد بود.

آری، او می خواست هر انسانی در مکتب تربیتش به تمام حقوق انسانی خود برسد، لذا نسبت به حق دیگران از یک جفت بند کفش بی قیمت هم چشم پوشی نداشت، تمام اموالی که در جنگ ها بدست آورد برای اعلای کلمه حق خرج کرد و خودش روز از دنیا رفتن چیزی نداشت. اینجاست که مشت گروهی از خاورشناسان خائن باز می شود، آنان که نبردهای اسلام را به عنوان غارتگری قلمداد کرده و از اهداف معنوی آن چشم پوشیده اند، زیرا یک چنین نظم و انضباط در یک رهبر، و ملت غارتگر قابل تصور نیست، رهبر یک ملت یغماگر هرگز نمی تواند رد امانت را نشان ه ایمان و فضیلت بداند، و آن چنان سرباز خود را تربیت کند که از بردن بند کفش از بیت المال آنان را باز بدارد.

آیا خیانتکاران و اسیران هوای نفس نتیجه اعقابی هستند که در راه خدمت به بشریت عمر گذرانیده اند و جهاد و فداکاری برگ ه سرافرازی خانوادگی آنان است؟یا از سلال ه دودمانی هستند که در مخزن یادگار خودشان شرف و فضیلت اندوخته اند و این میراث گرانبها را به اخلاف خود سپرده اند؟

یا کسانی هستند که گذشتگانشان با زشت ترین راه و رسم باغ و بستان ساخته و مال و جاه ساخته اند و خلاصه خاندانی از مردم بسیار اما زیانکار تشکیل داده اند. زندگی بی بند و بار مردم غرب را بخوانید و اوضاع نسل فاسد و گمراه و جاهل قبل از بعثت را مطالعه کنید آن ملت از پیامبر اکرم قبل از بعثت چه می دیدند؟ صفا و وقار، فضیلت انسانیت، امانت و پاکی و آنچه می شنیدند سخنان کوتاه و پرمغز و قضاوت به حق بود، امانت داریش در آن محیط فاسد بر همه آشکار بود، آن چنان لقب امین بیش از نام های دیگرش معروف بود او را همیشه به این لقب توصیف رسایی از راه و روش و خوی آن حضرت بود می خواندند و همه با چشم احترام و تجلیل به او می نگرستند، محیط اعتقادی که در آن نشو و نما یافت ترکیبی از انواع شرک و بت پرستی بود، از توحید ابراهیمی تصور مبهم و پیچیده ای که اثری در عقاید شرک آمیز عرب نداشت در بعضی اذهان مانده بود، مقاومت شدید عرب در برابر دعوت به توحید شاهد بر همین مطلب است، ولی در سای ه عنایت خدا قبل از بعثت راه رشد و کمال می پیمود، و پس از برانگیخته شدن وحی او را به سرحد عالی کمالات رهنمون بود درباره چنین مردان بزرگی با اوصافی که در دریای روان آنان موج می زد لابراتوار مغز پوسیده فروید و فرویدیسم ها چه می گوید و چه تجزیه و تحلیلی دارد؟