لقمان حکیم

لقمان حکیم0%

لقمان حکیم نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

لقمان حکیم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسین انصاریان
گروه: مشاهدات: 16610
دانلود: 2217

توضیحات:

لقمان حکیم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 96 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16610 / دانلود: 2217
اندازه اندازه اندازه
لقمان حکیم

لقمان حکیم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آیین راستی

یکی از صفات پسندیده که هماهنگ با سرشت آدمیان است راستگویی است ، هر انسانی مطابق با واقعیت فطرت مایل به راستی در گفتار و اعمال است ، و نیز میل دارد آنچه را از دیگران می شنود راست بشنود

این نکته را نباید از نظر دور داشت که در میان اعضاء ظاهر انسان از همه وسیع تر زبانست که واسطه بین ظاهر و باطن آدمی است

انسان در ظاهر خود قوایی دارد که با هر یک از آنها چیزهایی از جهان درک می کند ، مانند گوش که با آن صداها را می شنود ، چشم که با آن مناظر و اشکال را می بیند ، بینی که با آن بوها را دریافت می کند و... بشر هر چه را با قوای ظاهر درک می کند در باطنش جمع می گردد و تمام آنچه را ظاهر و باطنش به کمک یکدیگر فراهم آورده اند زبان بیان می کند

هر یک از قوای ظاهر از دیگری بی خبر است ، ولی زبان هر چه را آن قوا گرفته اند بیان می کند ، زیرا این عضو وسیع لیاقت اظهار جمیع ادراکات ظاهر و باطن را دارد

علاوه بر آنچه آدمی به وسیله قوای ظاهر درک می کند ، با عقل و وهم و گمان هم مراتبی را در باطن خود دریافت می دارد که در میان قوای ظاهر فقط زبان آشکار کنند ه آن مراتب باطنی است ، خلاصه زبان پرده دار روح وسیع و باطن نامحدود است

هر چه موجود باشد یا معدوم ، خالق باشد یا مخلوق ، معلوم باشد یا مشکوک ، تخیل باشد یا موهوم ، زبان در اطرافش به سخن می آید و اثبات و نفی می کند ، و می توان گفت آنچه دانش بشر بدان می رسد زبان به حق یا به باطل به بیان آن می پردازد ، با این وسعتی که زبان دارد اگر از روش فطری که میل به راستی است پیروی کند صاحبش اهل فضیلت و خیر است ، و اگر عنان رها کند شیطان او را به

وادی های خطرناک خواهد انداخت مردم با داس زبانشان چون هیمه خشک دود می شوند و به رو در آتش جهنم قرار می گیرند ، کسی از شر زبان ایمن می ماند که آن را به لجام دین مقید کند ، و جز در مواردی که سود دنیا و آخرت باشد رهایش نکند

غزالی می گوید : زبان از نعمت های بزرگ حق و صنعت های دقیق خدا است ، این عضو با اینکه جرمش کوچک ولی طاعت و جرمش بزرگ است زیرا کفر و ایمان و توابع آن با شهادت زبان ظاهر می شود(۱) .

پیامبران الهی که یک قسمت مهم مأموریتشان احیاء فطریات بوده مردم را به راستگویی دعوت کردند ، و آنان را از دروغ گفتن بر حذر داشته اند اسلام دروغ را عامل مخرب ایمان شناخته(۲) و آن را از گناهان کبیره قرار داده است

علیعليه‌السلام می فرماید : هیچ کس طعم ایمان را نمی چشد مگر اینکه دروغ را ترک کند چه جدی باشد و چه شوخی(۳) .

و نیز فرمود : هیچ عملی به قبح دروغگویی نیست

دروغ گفتن مخالف وجدان اخلاقی فطری ، و نیز مخالف وجدان اخلاقی تربیتی است ، دروغ در نظر کلیه اقوام و ملل عملی ناپسند و غیر مشروع است

دروغ گویی آدمی را به سایر گناهان آلوده می کند ، دروغگو انواع معاصی را مرتکب گشته و هرگاه از او بپرسند در کمال وقاحت تکذیب کرده خود را پاک معرفی می کند

امام یازدهمعليه‌السلام می فرماید : تمام گناهان و ناپاکی ها در یک خانه جمع شده ، کلید آن خانه دروغگویی است(۴)

ص:۱۳۵

___________________________

۱- ۱) محجه البیضاء : ج ۵ ، ص ۱۹۰

۲- ۲) کافی : ج ۲ ، ص ۲۵۴

۳- ۳) کافی : ج ۲ ، ص ۲۵۵

۴- ۴) مستدرک الوسائل : ج ۲ ، ص ۱۰۰

دروغ یکی از معایبی است که آشکارا و به روشنی مذموم و قابل سرزنش و مؤاخذه است ، زیرا دروغ به دنبال خود گناهان زیادی را می کشد ، و دری به روی تمام معایب باز می کند ، ناتوانی ما در پیشگیری از بروز این خوی و ضعف ما در منع و دفع آن گناه نابخشودنی است ، یونس بن عبید می گوید : هر کس زبان خود را مقید می دارد در باقی اعمال او هم اثر صلاح دیده می شود

از پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده: هر کس زیاده روی در سخن داشته باشد عاقبت به بیهوده گویی کشانده می شود، و هر کس زیاده گو باشد به آتش نزدیک خواهد بود.

زبان که مظهر امتیاز انسانی است، پاکیش باعث پاکی گوهر انسانیت است، دروغ گذشته از آنکه دروغگو را موجودی پست و سست و ضعیف می سازد، بنیان جامعه را ویران می کند و ریشه قوم و ملتی را که در آن رخنه کند بر باد می دهد.

دروغ که در خانواده میان زن و شوهر، پدر و مادر، و فرزندان رایج شود، دروغ که در قبیله میان خویشاوندان، و در محله میان همسایگان شیوع یابد، دروغ که در اداره میان رئیس و مرئوس، و در مدرسه میان شاگرد و آموزگار، و در بازار میان خریدار و فروشنده ، و در مملکت میان ملت و دولت پا بگیرد، دروغ که در میان منافذ و زوایای اجتماع راه یابد و رخنه کند بنیان جامعه را ویران و جمعیت را خوار و آنها را پریشان و از سعادت و برکات الهی در دنیا و آخرت محروم می کند.

قرآن مجید دستور می دهد: از خدا پروا کنید و با راستگویان بوده باشید (۱)یعنی دروغ مگویید، وعده دروغ مدهید، عذر دروغ اقامه نکنید، و در قول و عمل، در ظاهر و باطن راست گفتار و درست کردار باشید

خدای بزرگ در قرآن مجید سوره المائده آیه ۱۱۹ می فرماید: قیامت روزی است که راستی راستگویان به آنان سود دهد، در مقابل این برنامه برای آنها بهشت هایی است که از زیر آن نهرها روان است و ایشان در آنجا جاودانند، خدا از

_______________________

۱- ۱) التوبه : آیه ی ۱۱۹

آنان راضی است و آنها از حق خشنودند ، و این است رستگاری بزرگ

قرآن کریم مکرر پیروان ادیان را که در دستورهای دینی کم و زیاد کرده اند ، یا مطلبی که دارای واقعیت بوده دگرگون نموده اند سرزنش می کند ، و آنان را به خاطر دروغ بستن به کتب آسمانی ستمکار می خواند

امیر المؤمنینعليه‌السلام می فرماید : دروغگو و مرده یکسانند ، برای اینکه برتری انسان زنده بر مرده در امکان اعتماد به اوست ، و اگر نتوان به سخن کسی اعتماد کرد و اطمینان یافت زندگی او بیهوده است ، راستی پیمانی از تو و برای توست ، به خاطر اینکه راستی روح زیبایی و حقیقت و خواست زندگی توانا و پیروزمند است

شاید بارزترین و آشکارترین مظاهر و جلوه های عدالت در جهان هستی و هر چیزی که مربوط به طبیعت و آفرینش است ، همان راستی خالص و مطلق است

پس در حقیقت راستی و صدق مدار گردش زمین و فلک و شب و روز است ، و تنها با راستی و درستی است که فصول چهارگانه پشت سر هم می آیند و می روند و یا باران می بارد و خورشید نور افشانی می کند ، و هم چنین به خاطر صد و راستی است که خاک زمین به وعده وفا می کند ، و هر چیزی را در نوبت خود بدون کوچکترین تقدیم یا تأخیری می رویاند و تحویل می دهد ، و باز به خاطر همین راستی است که نوامیس طبیعت و قوانین زندگی پا بر جا و استوار است

علیعليه‌السلام در خطبه همام که صفات پرهیزکاران را بیان می دارد در اولین مرحله به صفت راستی اشاره می کند و آن را از نشانه های اهل تقوا می داند مترجم روح و تفکر هر کسی زبان اوست ، از گفتار هر کسی ما در می یابیم که در چه حدّی از عواطف و اخلاقیات و تفکر قرار گرفته ، یک جهت تکریم حق نسبت به پارسایان همین صفت راستگویی و به صواب سخن گفتن آنان است

نخستین وصف خوبان راستگویی است

هر آن کس را که باشد صدق گفتار

نبی بزرگصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای ادای شکر نسبت به نعمت راستی در پیشگاه حق عرضه می دارد :

خداوندا ! زبان گویا و فصیحم دادی تا بغیر تو مدح نگویم ، و جز برای تو ثنا نخوانم ، و به معادل مأیوسی و بدگمانی روبرو نشوم ، از مدیحه گویی دیگران و ثناخوانی برای مخلوقات به زبانم راه بازگشت دادی

خدایا ! از بهر ثناگو از ناحیه ثنا شده پاداشی است ولی من به تو امیدوارم که مرا به ذخایر رحمت و خزائن مغفرت دلالتم نمایی

خدای مهربان ! در مقام منت گذاری بر گذشتگان در کتابش می فرماید به آنان از رحمت خود بخشیدیم و از برای آنان زبان راست قرار دادیم(۱)

از آنجا که امیر المؤمنینعليه‌السلام دقت کافی و توجه وافی نسبت به صدق و راستی داشت و همراه آن بسر می برد و در کنار آن زندگی می کرد از نخستین هدف های او می بینیم که تهذیب و تربیت مردم را بر پایه بینش و خرد و احساس و درک خود قرار داد

مفهوم صحیح و مدلول اساسی تهذیب و تربیت هم جز اساس و درک عمیق ارزش زندگی و شخصیت وجود چیز دیگری نیست و از آنجا که این مفهوم تنها مفهوم بزرگ تهذیب و تربیت است صدق و راستی با ذات هستی و با هر موجود مادی یا معنوی همان محوری خواهد بود که تهذیب و تربیت به دور آن می گردد ، چنانچه محور عدالت در جهان هستی نیز همین است

روی پایه این اصل که مدار و ملاک تهذیب و تربیت در نزد علیعليه‌السلام دور نگاه داشتن انسان از دروغ و یا به تعبیر دیگر پشتیبانی از انسان زنده در قبال سردی

______________________________

۱- ۱) سوره مریم : آیه ی ۵۰

و مرگ است میگساری و مستی عامل مؤثری برای ارتکاب گناهان است ، چه بسیار مردمی که در عین عادت دست به برخی از گناهان نمی زنند ولی در موقع مستی که پرده حیا دریده شود و چشم عقل تیره گردد با بی پروایی به هر گناهی دست می زنند ولی اثر تیرگی های دروغ در عقل و روان به مراتب بیش از میگساری است ، کسی که به دروغ عادت کرده و بی پروا هر چه می خواهد می گوید از انسان مست بی حیاتر است و از هیچ گناهی باک ندارد

امام باقرعليه‌السلام می فرماید : خداوندا برای شرور و بدی ها قفل هایی قرار داده که مردم از خطرات آن شرور در امان باشند شراب کلید قفل های بسته ولی خطر دروغ از شراب بیشتر است(۱)

امام هشتمعليه‌السلام از پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند که از پیامبر پرسیدند :

ممکن است مؤمن بترسد ؟

فرمود : آری گفتند : ممکن است بخیل باشد ؟فرمود : آری

پرسیدند : ممکن است دروغ بگوید ؟فرمود : هرگز(۲)

حجاج بن یوسف روزی سخنش طولانی شد ، مردی از میان جمع برخاست و گفت : سخن کوتاه کن وقت نماز است ، زیرا وقت نماز به خاطر تو توقف نمی کند ، و نیز خداوند عذرت را نمی پذیرد ، حجاج از صراحت آن مرد به خصوص در مجلس عمومی سخت آزرده شد دستور داد او را زندانی کردند

کسان آن مرد به دیدار حجاج رفتند و به وی گفتند : امیر زندانی ما دیوانه است ، دستور ده او را آزاد کنند ، حجاج گفت : اگر خودش به دیوانگی خود اقرار کند

____________________________

۱- ۱) اصول کافی : ج ۲ ، ص ۲۵۴

۲- ۲) جامع السعادات :ج ۲ ، ص ۲۴۸

آزادش می کنم

کسان زندانی به ملاقاتش رفتند و داستان را برایش گفتند ، سپس از او خواستند اقرار به دیوانگی کند ، در پاسخ گفت :

من چنین اقراری نمی کنم ، خداوند مرا سالم آفریده و من به حضرت او دروغ نمی بندم ، وقتی جواب متین او به گوش حجاج رسید دستور داد به احترام راستگویی آزادش کنند

ای گرو کرده زبان را به دروغ

لقمان حکیم در تمام زوایای حیات از صفت راستی و درستی برخوردار بود ، و هرگز زبان پاکش به پلیدی دروغ و سایر گناهان مخصوص به زبان آلوده نشد ، از این جهت آن منبع حکمت ، و فروغ ایزد هم چون میوه ای تازه و شیرین بر شاخسار درخت هستی با اتصال به ریشه راستی در مزرعه تاریخ ثابت و استوار مانده ، و این صفت عالی جاودانگی نامش را تضمین نموده است

اداء امانت

هرگاه بشر نتواند به تنهایی زندگی کند و به ناچار باید به کمک افراد دیگر جامعه ای تشکیل داده ، و بقای نوع و تکاملش را تضمین کند ، و مدنی بالطبع

و اجتماعی بالفطره بودنش مورد قبول باشد ، باید لوازم تشکیل و پایداری جامعه را بالاجبار بپذیرد

بنابراین باید دید که جامعه بر چه ارکانی برپاست ؟ بنای جامعه به روی پایه های قوانین و تعهدات گذاشته شده و بدون آن نه ارکان جامعه تشکیل می شود و نه پاینده خواهد بود انسانی که فردا عضو جامعه است باید مطابق با روش واقعی و اصول انسانی تربیت شود ، رهبری خویشتن که کار عقل است و سجایاست ، ابتدا شناسایی مقررات زندگی را ایجاب می کند ، و سپس به اداره پیروی از این مقررات و کسب عادات روانی و بدنی که انسان بدان ها نیازمند است حکم می کند

برای رهبری خردمندانه زندگی انسان، یک کارآموزی و در عین حال نظری عملی ضروری است، همان طوری که تاریخ، و علم طبیعی، و جغرافیا و دستور زبان را تدریس می کنند، تعلیم مقررات راه و رسم زندگی و مبانی عملی آن نیز واجب است، زیرا بدون تعلیم مقررات حیات و به زیستی تمام علوم دیگر به صورت ابزار مخرب و بنیان کن برخواهد آمد

جوانانی که امروز ناظر از هم پاشیدگی مبانی مدنیّتند محصول مدارس جدیدند ، مدارسی که از تعلیم آداب حیات عاری هستند ، اغلب جوانان کم سواد ، در پاره ای از بی ادبی ها زرنگ و حیله گر و دغل و عاری از سجایا و حسن اخلاقند

این عیوب بزرگترین نشانه نقص در تعلیم و تربیت است خانواده که باید امن ترین مکان برای طفل باشد ، به طور کلی محیط رقت انگیزی شده زیرا پدر و مادر امروزی از روانشناسی کودک و دوره جوانی اطلاعی ندارند و بیش از حد لزوم ساده لوح یا عصبانی یا ضعیف و خشن هستند ، و شاید بسیاری از آنان معایبی به کودکانشان می آموزند ، و قبل از هر چیز به مشاغل و امور و سرگرمی های خود می پردازند

فراوانند کودکانی که در خانه و خانواده خود مناظری از بی ادبی و مجادله

و خودپسندی و مستی می بینند ، و بسیاری اگر در خان ه خود ندیده اند از دوستان و محیط بیرون آموخته اند

بدون مبالغه می توان گفت : که بسیاری از پدران و مادران امروزی از هر طبقه که هستند بیش از حد به مسئله تربیت کودکان خود جاهلند ، مدارس نیز هنوز نمی توانند وظیفه واقعی خود را ایفا کنند ، زیرا آموزگاران نیز رفتارشان بهتر از پدران و مادران نیست ، کودکان نه فقط به دستور و گفتار بلکه مخصوصاً به نمونه و سرمشق احتیاج دارند

خلاصه آنکه نه مدرسه و نه خانواده امروز نمی توانند راه و رسم زندگی را به کودکان بیاموزند، بدین سبب است که در چهره طبقه جوان همچون در آینه اثر بی لیاقتی مربیان منعکس شده است، تعلیم و تربیت عملاً برای آمادگی برای امتحانات و به تمرین ساده حافظه منحصر گشته و بدین ترتیب جز چهارپایی بر او کتابی چند نمی پرورد

با چنین تربیت جوانان نیم توانند واقعیت را درک ، و وظیفه انسانی خود را ایفا کنند ، و این است معنای خیانت در تربیت و در حوزه انسانیت و مسلم با این چند سطر حقیقت حفظ امانت و اداء آن برای شما روشن شد ، در این قسمت از زندگی و در بقیه مسائل هم به همین شکل مسئله امانت و خیانت در آن قابل تطبیق است

خیانت غالباً در مقابل امانت استعمال می شود، هر گاه مالی را به کسی بسپارند، یا رازی را به او بگویند، یا کسی برای تربیت در اختیار او قرار بگیرد، او مال را حفظ نکند، راز را فاش کند، اصول تربیتی را تعلیم ندهد خائن، و گرنه امین است.

خیانت یا امانت داری اختصاص به این چند محل ندارد ، هر کس به عهدی که بسته یا به پیمانی که دارد چه خودش آن عهد را بسته باشد ، یا طبیعت بر او قرار داده باشد وفا نکند خائن در امانت است ، زیرا عهد بسته شده امانت است ، و باید آن را به مقتضای اخلاق ، یا خلقت رعایت کرد

انسان در این عالم آزاد و مطلق آفریده نشده که به هیچ قید و بندی بسته نباشد ، او از ناحیه جسم و جان مقید به حقوقی که برای دگران بر گردن اوست و از او بر گردن دگران است می باشد ، مانند حق خدا ، حق پدر و مادر ، و رهبر ، جامعه و آب و خاک و خلاصه بر عهده ی هر کس عهدها است و بر ذمه هر بشری امانت ها است که به این خاطر نمی تواند بطور مطلق آزاد باشد

در صورت ادای حقوق امین ، و در مقابل خیانت به تعهدات اختیاری و طبیعی خائن است ، هر بشری احساس می کند که وجود و شخصیت او همیشه نبوده ، و خود باعث بوجود آوردن خود نشده ، بلکه خالقی او را ایجاد کرده و در میان خلق بوجود آورده ، بالطبع برای خدا که خالق او است بر گردن خود حق و نعمت آفرینش را درک می کند ، و خود را مدیون خالق می بیند، و چون با زحمات مخلوق پرورش یافته از طرف مخلوق نیز بر عهده خود حقوقی می یابد، اینها حقوقی است که به حکم فطرت و وجدان بر عهده آدمی است، و هر کس اخلاقاً خود را زیر بار عهد و پیمان یا به تعبیر دیگر امانت حقوقی می بیند.

در کلّ مسئله میان ادیان و قوانین و طوایف بشری اختلافی نیست هر فرد انسان از هر نژاد و طایفه ، و پیرو هر دین و قانون باشد احساس حق شناسی نسبت به خالق و مخلوق می کند

پس هر انسانی عهده دار امانت های حقوقی است ، و باید هر گونه امانت را رعایت کند و بداند که به حکم عقل و دین و وجدان و انسانیت خیانت در امانت از گناهان بزرگ است

امام ششمعليه‌السلام می فرماید : خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر به راستگویی و ادای امانت در برابر نیکان و بدان(۱) .

و نیز فرمود : سه طایفه را رعایت کنید ، نیک باشند ، یا بد :

_________________________

۱- ۱) اصول کافی : ج ۲ ،ص ۸۵

۱ - پدر و مادر

۲ - کسی که نزد شما امانت دارد

۳ - آن کس که با او عهد و پیمان دارید

نبی اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : خائن در امانت از ما نیست ، و هر کس جنس مورد خیانت را در حالی که می داند بخرد ، چنان است که خودش خیانت کرده(۱)

حدیث دیگر فرمود : هر کس در ادای امانت خیانت کند ، و آن را به اهلش نرساند و مرگش فرا رسد بر غیر دین من خواهد مرد(۲) .

علیعليه‌السلام به کمیل فرمود : به ما اجازه داده نشده درباره احدی برخلاف امانت رفتار کنیم ، به خدا سوگند پیامبر سه مرتبه قبل از مرگش فرمود :

امانت را بر گردانید ، چه صاحبش نیک باشد ، چه بد ، حتی جنس مورد امانت اگر نخ یا سوزن باشد(۳) امام چهارم فرمود : به خدایی که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حق برانگیخت اگر قاتل پدرم مرا بر شمشیری که پدرم با آن شهید شد امین گرداند امانتش را به او رد می کنم(۴) .

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : یوسف صدیق آن قدر کریم بود که پس از چند سال بدون تقصیر در زندان بسر بردن ، وقتی فرستاده سلطان از او تعبیر خواب خواست نگفت اول مرا آزاد کنید بعد تعبیر خواب بخواهید ، اما وقتی خواستند او را آزاد کنند و به او رتبه ای عالی واگذار نمایند گفت :

زنان اشراف مصر را بطلبید و از آنان بپرسید آیا در خانه عزیز از من سوء نظری احساس کردند و خیانتی دیدند ؟

همین که زنان مصر مخصوصاً زلیخا و عزیز بر پاکدامنی او شهادت دادند ، گفت :

___________________________

۱- ۱) سفینه البحار : ج ۱ ، ص ۴۳۳

۲- ۲) سفینه البحار : ج ۱ ، ص ۴۳۳

۳- ۳) سفینه البحار :ج ۱ ،ص ۴۱

۴- ۴) سفینه البحار : ج ۱ ، ص۴۱

غرضم از این کار این بود که عزیز بداند من در نهان به وی خیانت نکردم و در حق ناموس او نظری نداشتم

سید جمال الدین اسدآبادی در کتاب خود علت سیر تکامل جامعه را امانت می داند ، زیرا جامعه امین حافظ اسرار و برنامه های دیگر است ،و به موقع در اداء امانت قیام می کند ، در این جا باید به این نکته توجه کرد که کارگردانان امور اجتماع ، و سران ملت ، و آنان که عهده دار امور مردمند مخصوصاً پاسداران آب و خاک که همه از دسترنج ملت ارتزاق می کنند باید بدانند که از طرف ملت امین هستند چه ملت این معنی را بداند و چه نداند ، اینان باید در حفظ تمام امانت ها که مال و آبرو ، و ناموس ، و آب و خاک است بکوشند ، و سعی کنند در هیچ برنامه ای آلوده به خیانت نشوند ، و اگر کسی را به خیانت شناختند دست آلوده و پلیدش را از سر ملت کوتاه کنند تا عبرت دیگران باشد ، مبارزه با خائن و خیانت باعث سربلندی ملت و دولت است ، و با برچیده شدن دست های خائن فرد فرد ملت به حقوق انسانی و طبیعی خود می رسند

هر کسی در هر شأن و مقامی از اداره امور است باید خود را به رعایت امانت و مبارزه با خائن موظف بداند ، یا یک ملت در حوزه امنیت و آسایش قرار بگیرند ، در ذیل این مسئله بد نیست به داستانی که در زمان محمود غزنوی اتفاق افتاد توجه کنید و از این داستان نکات ارزنده تربیتی استفاده کرده بکار بندید شهر غزنین در تاریکی شب فرو رفته بود ، و در آرامش خاصی بسر می برد ، مردم همه در خواب ناز و استراحت بودند ، اما در میان آن مردم فقط یک انسان با وجدان و زنده بیدار بود که خوابش نمی برد گاهی برمی خواست و گاهی می نشست ، از بی خوابی ناراحت بود و دائم می پرسید :

چرا خوابم نمی برد ؟ شاید مظلومی مورد ستم قرار گرفته باشد و در این ظلمت شب کسی از حالش مطلع نیست تا به دادش برسد ، بر من است که از این مشکل جستجو کرده و راه اصلاحش را بیابم

محمود به یکی از افرادش دستور داد : تمام شهر را گردش کن و کاملاً توجه داشته نما که جایی فریادی به گوش می رسد یا نه ، اگر ستمدیده ای را مشاهده کردی او را به همراه خود نزد من آر

فرستاده سلطان پس از یک گردش سطحی برگشت و به عرض محمود رساند : که در شهر بیداری نیافتم ، خاطر خطیر ملوکانه از هر جهت آسوده باشد

سلطان به بستر رفت و برای استراحت آماده شد ، اما گویی وجدانش نمی گذارد ، و دیدگانش از خواب می هراسد

دانست که مأمورش در تجسس کوتاهی کرده و برای جستجوی کامل باید خودش از کاخ بیرون رود

به ناچار از کاخ خارج شد ، به آرامی قدم می زد ، و به هر گوشه و کناری نگاه می انداخت و به هر صدایی دقت می کرد

ناگاه صدای ضعیف و مظلومانه ای از گوش ه مسجدی توجهش را جلب کرد ، محمود به دنبال آن صدا وارد مسجد شد ، دید مردی در نهایت ناراحتی و افسردگی ناله می کند ، و با کمال زاری بدرگاه حضرت حق شکایت می نماید و می گوید :

ای خدایی که تو را خواب نمی گیرد ، و آنی از بندگانت غافل نمی شوی بدان که محمود بارگاهش را به روی ستمدیدگان بسته و با محبوبانش در حرم سرا به عیش و عشرت است ، خداوندا ! محمود غزنوی به ناله دردمندان و به فریاد ستمدیدگان توجهی نمی کند ، پیوسته در کاخ خود بسر برده و خبر از حال ضعیفان ندارد

سلطان فریاد زد : ناله مکن ، محمود غزنوی من هستم که برای رفع گرفتاری هایت آمده ام مطلب چیست با من در میان بگذار

گفت : سلطان یکی از افسران ناپاکت که از نزدیکان توست هر شب به خانه من وارد می شود و با سوءاستفاده از قدرت تو دامن ناموس مرا به بدترین صورتی آلوده می کند ، و با زور و جبر به حریم پاک عفت و عصمت من تجاوز می نماید

محمود سخت برآشفت و متأثر شد ، آن گاه پرسید :

آیا الآن در خان ه توست ؟

گفت : شاید باشد و شاید رفته باشد ، سلطان با نارحتی و غضب به آن مرد گفت :

هرگاه به سرای تو آمد مرا خبر کن ، سپس به کاخ برگشت و به نگهبانان قصر گفت : هرگاه چنین کسی بخواهد مرا ملاقات کند از ورودش مانع نشوید ، آن شب گذشت ، شبانگاه دیگر آن افسر خائن و آن عنصر ناپاک و پست که دولت او را امین جان و ناموس و مال مردم قرار داده بود ، و او هم روز گرفتن دانشنامه برای استقامت در کار قسم یاد کرده بود به سراغ آن خانه رفت

مرد ضعیف و ستمدیده از طرفی خود را به محمود رساند و از ورود آن جنایتکار خبر داد ، پادشاه از جای خود برخاست و با شمشیر شرربار خود را به خانه درانداخت و افسر متجاوز را در بستر آن زن بی دفاع دید

به صاحبخانه گفت : چراغ را خاموش کن ، سپس با شمشیر پیش آمد و با یک ضربت مردانه آن افسر را در رختخواب کشت ، آن گاه فرمان داد که چراغ را روشن کن ، پیش آمد و با دقت به صورت مقتول خیره شد ، بلافاصله به زمین افتاد و سجده شکر به جای آورد ، سپس به صاحبخانه گفت غذایی در خانه داری ؟

گفت : آری ، ولی نان خشک و نامطبوع که سلطان نمی تواند از آن تناول کند ، گفت : بیاور ، صاحبخانه غذا حاضر کرد ، محمود با رغبتی هر چه تمام تر نان خشک را خورد ، رعیت ستمدیده که این صفا را از محمود دید عرض کرد :

اجازه می فرمایید مطلبی از حضورتان سؤال کنم ؟

محمود با نهایت محبت گفت : بپرس ، عرض کرد : دستور خاموش کردن چراغ و سپس روشن کردن آن و سجده شکر و خوردن نان خشک در خانه رعیتی بینوا

برای چه بود ؟

سلطان محمود که سعی داشت دلی از آن شکسته دل بدست آورد ، و خاطره تلخ گذشته را از یادش ببرد با کمال مهر گفت : هر یک از اینها که پرسیدی علتی دارد

اول : هنگامی که از جریان تجاوز یک افسر مطلع شدم ، با خود فکر کردم که در زمان حکومت من کسی جرأت این واقعه را ندارد مگر این که فرزند من باشد ، گفتم :

چراغ را خاموش کن که اگر فرزندم باشد مهر پدری مرا از اجرای عدالت باز ندارد ، چون از انجام مقصود فارغ شدم گفتم چراغ را روشن کن تا ببینم کیست ، هنگامی که دیدم از خاندان من نبود خدا را سجده کردم که ساحت خانواده من از این آلودگی ها پاک است

دوم : من از هنگام شنیدن این داستان اسف بار با خود پیمان بستم که لب به خوردن نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بگیرم ، به این خاطر از شب گذشته تا هم اکنون غذایی به من نرسیده بود ، در شدت گرسنگی به سر می بردم و این نان خشکی که خوردم از غذای کاخ برایم لذیذتر بود

در حوزه هدایت اسلام در مرحله اخلاق بیش از هر چیز درس امانت داده شده و مسئله آن قدر مهم است که نبی اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید :

اداء امانت جلب روزی می کند

امیر المؤمنینعليه‌السلام فرمود :چه گمان می کنید ؟ من که پیش از همه به رسول خدا ایمان آورده و بیشتر از همه با او صمیمیت و دوستی نشان داده ام خیال می کنید مرام مقدسش را زیر پا خواهم گذاشت ، گمان مکنید که من از احکام قرآن سرپیچی خواهم کرد ، حاشا تا آن روز که با پیراهن کفن در محکمه عدل الهی قدم بگذارم مدیون بیعت پیامبر و قرآن مجیدم

شمشیر من همیشه بروی آنان که دست تجاوز به دیگران آلوده می کنند برآمیخته

است ، به خدای بزرگ قسم اگر حسن و حسین دلی به ناحق بیازارند تا دیناری به ستم از دیگران بربایند با همان شمشیر که بت پرستان را از مرکب حیات سرنگون کرده ام جواب نوادگان پیامبر را خواهم داد

اکنون شما ، شما ای اشراف و بزرگان عرب ، شما ای سرداران سپاه اگر می توانید با این روش پا بپای من حرکت کنید بیایید ، و گرنه علی را به جنایتکاران و حکام ستمگر نیازی نیست

لقمان حکیم : هرگز امانت را به خیانت نیالود ، او در تمام جوانب زندگی چه نسبت به خود ، و چه نسبت به دیگران امین بود ، از این رو شعله گذشت زمان او را نسوخت ، تاریخ نامش را به امانت نگاه داشته تا در هر عصری آن گوهر بی همتا را به عنوان الگو برای زیبایی زندگی به نسل بشر همچون امانت داران امین که اداء امانت می کنند عرضه کند