نامه هاى امام در نهج البلاغه

نامه هاى امام در نهج البلاغه0%

نامه هاى امام در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نامه هاى امام در نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: دكتر على شيروانى
گروه: مشاهدات: 9454
دانلود: 2542

توضیحات:

نامه هاى امام در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 71 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9454 / دانلود: 2542
اندازه اندازه اندازه
نامه هاى امام در نهج البلاغه

نامه هاى امام در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٥٣ - عهدنامه اى از اوست كه براى مالك اشتر نخعىرحمه‌الله نوشت (درسال ٣٩ هجرى)

به هنگامى كه او را حاكم مصر و توابع آن نمود، زمانى كه كار برحاكم مصر محمد بن ابى بكر آشفته شده بود. اين عهدنامه طولانى ترين عهدنامه اى است كه امام نوشته است و بيش از همه در بردارنده خوبى هااست .به نام خداوند بخشنده مهربان

اين فرمانى است كه بنده خدا على اميرمؤ منان در پيمان خود به مالك بن حارث اشتر ابلاغ كرد، در زمانى كه او را حاكم مصر نمود، تا مالياتش را گرد آورد، و با دشمنش جهاد كرد و كار مردمش را به صلاح آورد، و شهرهايش ‍ را آباد سازد.

ضرورت خودسازى

او را فرمان ميدهد به تقواى الهى ، و مقدم داشتن طاعت خدا بر هر كارى و پيروى از آن چه خداوند در كتاب خود بدان فرمان داده از واجبات و سنت هاى خود، كه كسى جز به پيروى از آنها به سعادت نرسد، و جز با انكار و ضايع كردن آن به شقاوت نيفتد. و بايد كه خداى سبحان را با دل و دست و زبان يارى نمايد، زيرا خداوند - جل اسمه - يارى هر كس كه ياريش كند، و عزت هر كس را كه او را عزيز بدارد خود بر عهده گرفته است

او را فرمان مى دهد كه نفس خود را هنگام (هيجان) شهوت ها درهم شكند، و آن را از طغيان ها باز دارد، زيرا نفس ، آدمى را سخت به بدى مى خواند مگر آنكه خداوند رحم كند.

اخلاق رهبرى

آگاه باش ، اى مالك ، كه تو را به شهرهايى فرستادم كه پيش از تو حاكمانى در آن به عدالت و ستم فرمانروايى كردند، مردم در كارهايت مى نگرند، همانگونه كه تو خود در كارهاى حاكمان پيش از خويش مى نگريسته اى ، و آنچه تو در حق آنان مى گفتى ، درباره تو خواهند گفت و نيكوكاران را از آن چه خداوند درباره ايشان بر زبان مردم جارى مى كند، توان شناخت پس ‍ بايد دوست داشتنى ترين اندوخته ها در نزد تو عمل نيكو باشد. بنابراين ، زمام هوا و هوست را به دست گير، و بر نفس خود در آنچه براى تو حلال نيست ، بخل بورز، كه بخل ورزيدن ، بر خود همان انصاف دادن از خود است در آنچه دوست دارد يا نمى پسندد. مهربانى و محبت ورزيدن و لطف به رعيت را پوشش دل خود قرار ده ، و با آن چونان حيوان درنده مباش كه خورد نشان را غنيمت شمارى زيرا رعيت دو دسته اند: يا برادر ايمانى تو هستند، و يا نظير تو در آفرينش ، لغزشها از آنان سر ميزند، و خطاها بر آنان روى مى آورد، و گناهانى به عمد يا اشتباه مرتكب مى شوند. پس همان گونه كه دوست دارى خداوند بخشش و چشم پوشى اش را ارزانيت كند، تو نيز بر مردم ببخش و خطاهايش را ناديده بگير، زيرا تو بالاتر از آنان هستى ، و آن كه تو را حاكم مصر كرده بالاتر از توست ، و خداوند بالاتر از كسى است كه تو را حاكم مصر كرده است خداوند كفايت امور رعيت را از تو خواسته ، و به وسيله آنان تو را در عرصه آزمايش نهاده

اى مالك خود را براى جنگ با خدا مهيا ساز كه كيفر او را تحمل نتوانى كرد، و از بخشش و رحمتش بى نياز نخواهى بود. از بخشودن گناه كسى پشيمان مشو، و بر مجازات كسى شادى مكن ، هرگز به خشمى كه راه گريز از آن هست ، مشتاب فرياد مزن كه من امير شما هستم ، فرمان ميدهم و بايد اطاعت شوم ، كه اين كار دلت را تباه و دينت را سست و دگرگونى نعمت ها را نزديك مى سازد هر گاه سلطه و قدرتى كه دارى در تو نخوت يا تكبرى پديد آورد، به عظمت سلطنت خداوند كه بالاتر از توست بنگر و قدرتش بر تو را ببين كه تو آن اندازه بر خودت قدرت ندارى اين توجه آتش غرورت را فرو مى نشاند، و تندى تو را فروكش مى سازد، و خرد از دست رفته ات را به تو باز مى گرداند.

پرهيز از غرور و خودپسندى

بپرهيز از اين كه خود را در عظمت با خداوند برابر دارى ، و در جبروت خود را شبيه او سازى ، زيرا خداوند هر جبارى را خوار و هر متكبرى را بيمقدار مى كند.

مالك ، ميان خدا و مردم از يك سو، و خود و خويشان نزديكت و هر كس از رعيت كه دوستش دارى از سوى ديگر، انصاف را رعايت نماى ، كه اگر انصاف نورزى ستم كرده اى و هر كه به بندگان خدا ستم كند خدا به جاى بندگانش دشمن اوست و هر كه خداوند دشمن او باشد عذرش را بال نمايد، چنين كسى به جنگ با خدا برخاسته مگر آنكه از ستم دست بردارد و يا توبه نمايد هيچ چيز مانند ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نسازد، و كيفر او را سرعت نبخشد، زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را مى شنود، و در كمين ستمكاران است

مردم گرايى ، حق گرايى

بايد محبوبترين كارها نزد تو كارى باشد كه به حق نزديكتر، و در عدالت فراگيرتر، و خشنودى مردم را شامل تر باشد، زيرا خشم توده هاى مردم خشنودى خواص را از بين مى برد، و خشم خواص در صورت خشنود بودن توده هاى مردم ، اهميتى ندارد.

خواص كسانى هستند كه در دوران رفاه از همه پر خرج ترند، و هنگام سختى كمتر از همه يارى دهند، بيش از همه انصاف بيزارند، و در خواسته هايشان اصرار مى ورزند، هنگام بخشش از همه كم سپاس تر، و هنگام نبخشيدن ، از همه عذر ناپذيرترند، و در رويدادهاى بزرگ و روزگار از همه بى صبرترند. اما ستون دين ، و جمعيت مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، توده هاى مردمند. پس بايد توجه و تمايلت به آنان باشد.

ضرورت رازدارى

بايد دورترين رعيت از حريم تو، و مبغوض ترينشان در نزد تو كسى باشد كه بيش از ديگران عيبجوبى مردم است ، زيرا مردم را عيب هايى است كه حاكم در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است پس آنچه را كه بر تو پوشيده است آشكار مساز، زيرا وظيفه ، تو فقط پاك كردن عيوبى است كه بر تو ظاهر گشته ؛ و خداوند نسبت به آنچه از تو پنهان مانده است داورى خواهد كرد پس تا مى توانى عيوب مردم را بپوشان ، تا خداوند آنچه را تو دوست دارى بر مردم پوشيده باشد، بپوشاند. گره هر كينه اى را (كه از مردم به دل دارى) بگشاى ، و رشته هر انتقام را از خود قطع كن ، و از هر چه برايت روشن نيست چشم بپوش ، در تصديق سخن چنين شتاب مكن ، زيرا سخن چين خائن است هرچند خود را به خيرخواهان شبيه سازد.

جايگاه صحيح مشورت

هرگز با بخيل مشورت مكن ، كه تو را از بخشش بازدارد، و وعده فقر به تو دهد. و نيز با ترسو كه تو را به سستى كشاند، و نيز با طمعكار كه آزمندى در ستم را در نظرت زيبا سازد بخل ترس و حرص غرايز گوناگونى هستند كه بدگمانى به خدا آنها را در آدمى فراهم مى آورد.

بدترين وزيران تو كسى است كه پيش از تو وزير اشرار بوده ، و كسى كه در گناهانشان شركت داشته است ، پس هرگز چنين كسانى را محرم راز خود قرار مده ، زيرا اينان ياوران گناهكاران ، و برادران ستمكارانند و تو مى دانى جانشينانى بهتر از آن بيابى كه در راءى و كاردانى مانند آن ها باشند و بار گناهان آنان را بر دوش نداشت باشند، از كسانى كه ظالمى را در ستمكارى و گناهكارى را در گناهش يارى نرسانده اند. رنج و خرج چنين كسانى براى تو كمتر و ياريشان به تو بهتر، و مهربانيشان ، بر تو بيشتر و التفاتشان با بيگانه كمتر است اينان را از خاصان و نزديكان خود در خلوت ها و مجلس هايت قرار ده بايد برگزيده تو كسى باشد كه از همه به گفتن سخن تلخ حق گوياتر است و در امورى كه در اثر هواى نفس از تو سر مى زند و خداوند بر اوليائش ‍ نيم پسند كمتر ياريت دهد، در هر كجا كه باشد.

اصول روابط اجتماعى رهبران

به پارسايان و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان بپروران كه تو را فراوان نستايند، و به كارى كه نكرده اى بيهوده شادمانت نسازند، زيرا ستايش ‍ فراوان كبر و نخوت پديد آورد، و آدمى را به سركشى كشاند.

نيكوكار و بدكار نزد، تو در منزلت برابر نباشد، كه اين امر نيكوكار را به نيكوكارى بى ميل سازد، و بدكاران را به بدكارى تشويق نمايد. با هر يك همان كن كه خود را بدان ملتزم كرده است

بدان كه هيچ چيز به اندازه نيكى والى به رعيت ، و كاستن از بار رنج آنان ، و اجبار نكردنشان به كارى كه بر عهده آنان نيست ، سبب حسن ظن والى به رعيت نمى شود. بايد چنان رفتار كنى كه خوش گمانى رعيت را برايت فراهم آورد، زيرا اين خوش گمانى رنج بسيارى را از تو برميدارد. شايسته ترين فرد به خوش گمانى تو كسى است كه از نيكى و احسان تو برخوردار بوده (يا: از عهده آزمايش تو به خوبى برآمده)، و سزاوارترين فرد بد گمانيت كسى است كه از تو به او بدى رسيده است (يا: از عهده آزمايش ‍ تو برنيامده باشد).

سنت نيكويى را كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده ، و سبب الفت ميان مردم گشته ، و امور رعيت بر پايه آن سامان يافته ، مشكن ، سنتى را پديد مياور كه حتى به يكى از سنت هاى نيكو را بنيان گذارده ، و گناه آن بر تو باشد كه آن ها را شكسته اى

براى استوار ساختن آن چه امور شهرت هايت را به سامان آورد، و بر پا داشتن نظام هاى نيكويى كه مردم پيش از تو برپا داشته بودند، با دانشمندان فراوان گفت و گو كن ، و با فرزانگان سخن بسيار بگو.

شناخت اقشار گوناگون مردم

بدان كه مردم جامعه را گروه هاى گوناگونى تشكيل مى دهند، كه كارشان جز به يكديگر سامان نيابد، و برخى از برخى ديگر تو را بى نياز، نسازد. يك دسته سپاهيان حضرت حق اند، يك دسته دبيران خاص يا عام اند، يك دسته قاضيان عدل گسترند، يك دسته كارگزاران انصاف و مدارايند، يك دسته اهل جزيه و اهل خراج از ذميان ، و مسلمانان هستند يك دسته بازرگانان و صنعتگران اند و گروه ديگر طبقه فرودين از نيازمندان و مستمندان اند. براى هر يك از اينان خداوند سهمى معين داشته ، و در كتاب خود يا سنت پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى آن ميزانى قرار داده و دستورى داده كه در نزد ما محفوظ است

سپاهيان به اذن خداوند دژهاى مردم ، زينت حاكمان مايه عزت دين ، و سبب امنيت راه هايند،

و رعيت جز به آنها برپاى نماند. و كار سپاهيان سامان نيابد مگر با مالياتى كه خداوند براى آنان قرار داده ، مالياتى كه با آن در پيكار با دشمن نيرومند شوند و براى اصلاح امور خود به آن اعتماد كنند، و نيازهايشان را برآورد. و كار اين دو گروه ( سپاهيان و ماليات دهندگان) قوام نيابد مگر با گروه سوم كه همان قاضيان و كارگزاران ودبيران حسابگراند، كه قراردادها و پيمان ها را مى بندند، و آنچه به سود مردم استفراهم مى كنند، و در كارهاى خصوصى و عمومى بر آنها اعتماد مى شود. كار اينان نيزقوام نيابد مگر با بازرگانان ، و صنعتگران ، كه براى تهيه وسايل زندگى مى كوشند. و آن كالاها را در بازارها در معرض فروش مى گذراند، و باكارهايى كه ديگران نمى توانند، انجام دهند امور رعيت را سامان مى دهند. سپس طبقه فرودين از نيازمندان و مستمندان است كه احسان و يارى دادن آنان شايسته است ؛ قانون خدابراى هر يك از اين گروه ها گشايشى نهاده ، و هر يك از آنها به اندازه اى كه امورشان سامان يابد بر والى حقى دارند، و والى از عهده ، آنچه خداوند بر او لازم ، ساخته برنيايد جز با تلاش كردن و يارى خواستن از خداوند و مهيا ساختن خويش براى اجراى حق، و استقامت بر آن ، چه در كارهاى آسان و چه در كارهاى دشوار.

نظاميان

آنگاه از ميان سپاهيان آن كس را كه در نظرت نيك انديش ترين آنها به خدا و پيغمبر و پيشوايت است و از همه پاكدامن تر، و بردبارتر است براى فرماندهى لشكرت برگزين از كسانى كه دير به خشم آيند، با پوزش خواستن از ايشان آرامش يابند، به ناتوانان مهربانى كنند، و بر زور مداران ، سخت گيرند، و خشونت آنان را برنی نگيزد و ناتوانى زمين بگيرشان نسازد.

با مردم آبرومند، شريف و اهل دودمان هاى شايسته و خوش سابقه بپويند. آنگاه با مردمان دلاور، شجاع ، بخشنده و جوانمرد ارتباط برقرار ساز، كه اينان جامع بزرگوارى و شاخه هايى از نيكويى هستند. سپس از آنان همچون پدر و مادرى كه از احوال فرزندشان پرسند، دلجويى كن چيزى را كه سبب نيرومندى آنان شود بزرگ مشمار و لطفى كه در حق ايشان بر عهده گرفته اى كوچك ندان هر چند كوچك باشد، زيرا آن لطف موجب شود كه در حقت خيرخواهى كنند، و به تو خوش گمان كردند. از رسيدگى به امور ناچيز آنان به اميد رسيدگى به كارهاى بزرگشان غافل مشو، زيرا الطاف كوچك تو خود جايگاهى دارد كه از آن بهره مند مى شوند، همان گونه كه كارهاى بزرگتر نيز جايگاهى دارد كه از آن بى نياز نباشند.

بايد برگزيده ترين سران سپاهت نزد تو كسى باشد كه به لشگريانت كمك و.يارى دهد، و از دارايى خود چندان به آنان عطا كند كه هزينه آنان و خانواده هايى كه از خود برجاى گذاشته اند (=و به ماءموريت رفته اند) كفايت كند، تا در جهاد با دشمن تنها يك انديشه در سر داشته باشند، چرا كه عنايت تو به آنان دلهاى آنان را به تومتمايل مى سازد. برترين چيزى كه مايه چشم روشنى حاكمان مى شود برپايى عدالت در شهرها، و ظهور محبت مردم جامعه است و محبت مردم ظاهر نگردد مگر به سلامت دل آنان (و ذهنيتشان نسبت به زمامداران) و خيرخواهى مردم فراهم نگردد مگر آنگاه كه باميل خود گرد زمامداران جمع شوند ( از ايشان حمايت كنند)، و دوام حكومت آنان را بر خودسنگين نشمارند، و در انتظار تمام شدن عمر حكومتشان نباشند، پس آرزوهاى سران سپاه رابرآور، پى درپى ثنايشان گو، و رنج و تلاش كسانى را كه كوشيده اند، بر زبان آور، زيرا فراوان سخن گفتن از كارهاى نيكشان دلاور مرد را به هيجان مى آورد و ازكارماندگان را به تلاش ‍ تشويق مى كند، اگر خدا بخواهد.

سپس تلاش و كوشش هر يك را نيك بشناس ، تا زحمت يكى را به حساب ديگرى نگذارد، و در پرداخت مزد تلاش او در بالاترين مرتبه آن كوتاهى نكن مقام برتر كسى سبب نشود كه كار كوچك او را بزرگ شمارى ، و رتبه حقير كسى سبب نشود كه كار بزرگش را كوچك به حساب آورى

در هر كار بزرگى كه بر تو دشوار آيد، و امورى كه برايت ابهام انگيز باشد، به خدا و رسولش رجوع كن ، كه خداوند به مردمى كه هدايت آنان را دوست مى داشت فرمود:اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولى الامر از خودتان را اطاعت كنيد و اگر درباره چيزى نزاع داشتيد آن را به خدا و رسولش بازگردانيد(نساء ٥٩) باز گرداندن به خدا همان تمسك به كتاب محكم اوست ، و بازگرداندن به رسول همان تمسك به سنت اوست كه مسلمان را گرد مى آورد و پراكنده نمى سازد.

قضات

آنگاه براى قضاوت ميان مردم برترين شخص نزد خود را برگزين ، كسى كه در تنگناى امور قرار نگيرد، مدعيان پرونده او را به لجاجت نيندازد، در لغزش اصرار نورزد، وقتى حق را شناخت در بازگشت به آن در نماند، نفسش ‍ به آزمندى تمايل نيابد، به اندك فهم بى آنكه به عمق آن برسد اكتفا نكند در مواجهه با شبهات از همه محتاط تر باشد، بيش از همه به دليل تكيه كند كمت از همه از آمد و شد متخاصمان ملول گردد، بيش از همه در كشف واقعيات شكيبايى ورزد هنگام روشن شدن حكم قاطع تر از همه باشد، كسى كه ستايش و تمجيد ديگران او را گرفتار نخوت و خودبينى اش نسازد، و تمجيد ديگران او را به يكى از طرفين دعوا متمايل نكند، و چنين كسانى اندك اند. سپس كارهاى قضايى او را به دقت زير نظر بگير، و در بذل مال به او گشاده دست باش چندان كه نيازش را برآورده سازد، و احتياجش به مردم نيفتد. مقام او را نزد خود چنان بالا ببر كه نزديكانت درباره او طمع نورزند، و در نزد تو از آسيب مردم در امان بماند.

در انتخاب قاضى بسيار دقيق باش كه اين دين اسير دست اشرار بود و در آن از روى هوا و هوس كار كرده اند، و آن را وسيله دنياطلبى ساخته اند.

كارگزينى دولتى

آنگاه در امور كارگزاران خود بنگر، آنان را با آزمايش (و به تحقيق در صلاحيت) به كار گمار نه از روى ميل خود و بى مشورت با ديگران ، زيرا پيروى از هوا و خود راءيى مجموعه اى از شاخه هاى ستم و خيانت هستند. كارگزارانت را از ميان گروهى برگزين كه اهل تجربه اند، و حيا دارند، از خاندانهاى صالح ، و آنان كه در اسلام پيش قدم ترند زيرا اخلاق اينان بزرگوارانه تر، و آبرويشان محفوظ تر و طمعشان كمتر و در ارزيابى سرانجام كارها ژرف انديش ترند. سپس ارزاق آنان را بيفزاى ، كه اين كار سبب نيرومندى مى سازد و اگر از فرمانت سرپيچيده و يا در امانت خيانت ورزند بر ايشان حجت است آنگاه كارهايشان را بررسى كن و جاسوسانى راستگو و وفادار بر آنان بگمار، زيرا مراقبت نهايى تو از كارهاى آنان سبب امانتدارى و مداراى ايشان با مردم است معاونان خويش را با دقت زير نظر بگير، اگر يكى از آنان دست به خيانت گشود و جاسوسان تو به اتفاق آن را گزارش ‍ كردند براى اثبات آن جرم كافى است و نيازى به شاهد ديگر نيست ، او را تنبيه بدنى كن ، و آنچه را به دست آورده از او بگير، و به ذلت و خوارى درآور، و نشان خيانت بر او بگذار؛ و طوق ننگ برگردنش بياويز.

ماليات دهندگان

برنامه ماليات را به گونه اى رسيدگى كن كه به صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى و صلاح ديگران در صلاح ماليات و ماليات دهندگان است ، و كار ديگران سامان نيابد مگر آن كه ماليات دهندگان سامان پذيرد چرا كه همه مردم جيره خوار ماليات و ماليات دهندگان هستند. اما بايد بيش از آن كه درباره جمع ماليات مى انديشى ، در فكر آبادى زمين باشى ، زيرا ماليات جز از طريق آبادى زمين به دست نيايد، و هر كس بدون آباد كردن ، زمين ماليات طلب كند، شهرها را ويران و بندگان را هلاك سازد و حكومتش جز اندك زمانى پايدار نماند. هرگاه ماليات پردازان از سنگينى ماليات نزد، تو شكايت آورند، يا از آفت محصول يا خشك شدن چشمه ها يا كمى باران ، يا دگرگون شدن زمين در اثر آب گرفتگى يا بى آبى نزد تو گلايه كنند، از ماليات آنان بكاه آن اندازه كه اميددارى وضع آنان را بهبود بخشد و كاستن از ماليات بر تو سنگين نيايد، زيرا كه اين اندوخته اى است كه آن را با آباد كردن شهرهايت و آراستن حكومتت به ، تو باز مى گردانند افزون بر آن كه ستايش ‍ ايشان را به خود جلب كرده اى ، و شادمان گشته اى كه عدالت را ميانشان گسترانده اى در حالى كه تكيه بر فزونى نيروى آنان خواهى داشت به سبب آنچه نزدشان ذخيره كرده اى از آسوده كردن خاطر آنان ، و جلب اطمينان ايشان كه به عدالت و مهربانيت خو گرفته اند. چه بسا از اين پس مشكلاتى پيش آيد كه اگر رفع آن را بر عهده آنان گذارى با خوشدلى بپذيرند، زيرا بر مملكت آباد آنچه را بار كنى مى تواند از عهده اش برآيد، و عامل ويرانى سرزمين تنگدستى مردم آن است و مردم زمانى تنگدست شوند كه تمام هم حاكمان گرد آوردن مال باشد و به ماندن خود بر سر كار بدگمان باشند، و از عبرتها كمتر سود برند.

دبيران و منشيان

آنگاه در حال دبيران حكومت نيك بنگر، و بهترينشان را بر كارهايت بگمار و نامه هايى را كه در آن تدبيرها و اسرار حكومتى است به كسى بسپار كه بيش از ديگران خوبى هاى اخلاق را در خود گرد آورده است ، كسى كه پست و مقام سرمستش نسازد، و مقام و موقعيتش او را جراءت نبخشد كه در حضور ديگران با تو مخالفت نمايد، و غفلت از او سبب نشود كه در رساندن نامه هاى كارگزارانت به تو، و گرفتن پاسخ ‌هاى درست آن نامه ها از تو كوتاهى ورزد و در آنچه برايت دريافت مى كند و يا از جانب تو اعطا مى كند، سهل انگارى نمايد، و قراردادى را كه به سود تو است محكم نكند، و پيمانى را كه بر زيان توست نتواند بر هم زند، و اندازه خويش را در امور نداند، كه هر كس اندازه خويش را نداند به اندازه ديگران ، نادان تر باشد در برگزيدن دبيران به فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكيه مكن ، زيرا مردان با ظاهر آرايى و خوش خدمتى نظر حاكمان را به خود جلب مى كنند، اما در پس اين ظاهر نيكو و خوش خدمتى خبرى از خيرخواهى و امانتدارى نيست دبيران را به كارهايى كه براى حاكمان پيش از تو بر عهده داشته اند بيازماى ، و از ميانشان به كسى روى آور كه در ميان مردم اثرى نيكوتر نهاده ، و در امانت دارى شناخته شده تر است كه اين كار نشانه خيرخواهى تو براى خدا و براى مردمى است كه ولايت آنها را بر عهده گرفته اى بر سر هر يك از كارهايت رئيسى از ايشان بگمار، كسى كه بزرگى كار ناتوانش نسازد، و بسيارى كارها پريشان خاطرش نكند. اگر در دبيرانت ايرادى باشد و تو از آن غافل باشى ، تو مسئول آن خواهى بود.

بازرگانان و صاحبان صنايع

سپس سفارش به نيكى در حق بازرگانان ، و صنعتگران را پذيرا باش ، و در حق آنان به كارگزارانت به نيكى سفارش كن ، چه آنان كه در يكجا مقيم اند و چه آنان كه با سرمايه خود از اين سو به آن سو روند، و چه آنان كه با دسترنج خود چيزى فراهم آورند، زيرا آنان مايه هاى منافع اند، و اسباب آسايش ‍ جامعه را پديد آورند، و سودها را از سرزمينهاى دوردست در خشكى و دريا، زمين هموار و ناهموار، از مناطقى كه مردم در آنجا گرد نيايند و جراءت رفتن به آنجا را ندارند و به سوى مملكت ، تو مى آورند. اين گروه مردمى آرام اند، كه از فتنه گريشان بيم نيست ، و اهل آشتى اند كه ترسى از آسيب رسانى شان نيست ، امور آنان را بررسى كن ، چه كسانى كه در حضور تو هستند، و چه آنان كه در گوشه و كنار شهرهايند. با وجود اين بدان بسيارى از آنان مردمى تنگ نظر، و سخت بخلى اند، احتكار مى كنند، و به دلخواه خود بر كالاى مردم قيمت مى گذارند، و با اين كار به عموم مردم زيان مى رسانند، و مايه ننگ و عيب واليان مى گردد. پس از احتكار باز دار، كه رسول خدا از آن منع فرمود. خريد و فروش بايد آسان و بر اساس قوانين عادلانه باشد، و با قيمتهايى صورت پذيرد كه به فروشند يا خريدار آسيب نرسد. پس از منع از احتكار اگر كسى دست به احتكار زد عقوبت و مجازاتش كن ولى در مجازاتش زياده روى مكن

محرومان و مستضعفان

سپس خدا را خدا را در نظر بگيرد در حق طبقه پايين جامعه ، آنان كه بيچاره اند، از مساكين ، نيازمندان ، بينوايان ، و زمين گيران در ميان اينان برخى اظهار نياز كنند و برخى دست نياز به سوى ديگران نگشايند، حقوقى را كه خداوند از تو خواسته درباره ايشان نگاهدارى ، حفظ نما. براى آن سهمى از بيت المال ، و سهمى از غلات اراضى خالصه اسلام در هر شهر را قرار ده (و بدان) كه دورترين آنان همان اندازه سهم دارد كه نزديكترين آنان از آن برخوردار است و از تو خواسته شده كه حق همه ايشان را رعايت كنى نشاط و سر خوشى تو را از توجه به آنان باز ندارد، زيرا پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ تو را از ضايع كردن امور كوچك آنان معذور نمى سازد. هرگز به امور آنان بى اهتمام مباش و روى از آنان مگردان ، به كارهاى ضعيفانى كه دستشان به تو نمى رسد رسيدگى كن ، همان ها كه در چشم ها خوارند، و مردم تحقيرشان مى كنند. كسى را كه بدو اعتماد دارى و خداترس و فروتن است ، ماءمور رسيدگى به امور ايشان قرار ده ، تا نيازها و مشكلات آنان را برايت گزارش دهد، آنگاه با آنان چنان رفتار كن كه روز ملاقات خداوند معذور سربلند باشى ، زيرا در ميان مردم اين طبقه از همه نيازمندتر به انصاف و داورى هستند، و حقوق همه اقشار جامعه چنان ادا كن كه نزد خداوند معذور و سربلند باشى اداره امور يتيمان و سالخوردگان را كه بيچاره گشته اند و دست نياز پيش كسى دراز نكنند، بر عهده بگير. اين كار بر حاكمان سنگين است ، و البته حق تمامش سنگين است اما خداوند گاهى آن را براى كسانى سبك مى كند، آنان كه جوياى عاقبت نيك اند، پس خود را شكيبا ساخته اند و به راست بودن آنچه خداوند وعده داده است اطمينان كرده اند.

بخشى از وقت خود را براى مراجعه نيازمندان قرار ده ، و در آن وقت خود را از هر كار ديگرى فارغ گردان ، براى آنان مجلس عمومى قرار ده ، و در آن مجلس براى خدايى كه تو را آفريده تواضع كن ، و سپاهيان ، و ياران خود از نگهبانان و محافظان را از اين مجلس دور ساز، تا سخنگوى ايشان بدون بيم و هراس و بى محافظان را از اين مجلس دور ساز، تا سخنگوى ايشان بدون بيم و هراس و بى لكنت زبان با تو سخن گويد، كه من در موقعيت هاى گوناگون از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود:امتى كه در آن حق ضعيف از قدرتمند بى هراس و لكنت زبان گرفته نشود به پاكى و قداست نخواهد رسيدآنگاه درشتگويى يا نادرست سخن گفتن آنان را تحمل كن ، و بى حوصلگى و خود پسندى نسبت به آنان را از خود دور ساز، تا خداوند درهاى رحمتش را به رويت بگشايد، و پاداش طاعتش را بر تو واجب نمايد آنچه عطا مى كنى با خوشرويى عطا كن ، و خوددارى از كمك را با مهربانى و عذرخواهى همراه ساز.

اخلاق اختصاصى رهبرى

كارهايى هست كه بايد خودت به آن ها اقدام كنى ، از جمله پاسخ دادن به كارگزارانت ، در مواردى كه دبيران تو نتواند پاسخگويان باشند. و نيز برآوردن نيازهايى از مردم كه بر تو عرضه شده و دستيارانت از انجام آن دلهره دارند. كارهاى هر روز را در همان روز به انجام رسان ، زيرا هر روز را كارى خاص است براى رابطه ميان خود و خدا بهترين و بيشترين وقت ها را اختصاص ده ، هرچند اگر نيتت درست باشد و مردم از آن كارها به آسايش ‍ در همه وقت ها كارهايت براى خدا است

بايد در خصوص آن چه به وسيله آن دين خويش را براى خداوند خالص ‍ مى سازى برپا داشتن واجبات الهى باشد كه ويژه خداوند است بنابراين ، در بخشى از شبانه روز تن خود را در كار طاعت خداوند بدار، و عبادتى را كه موجب نزديكى تو به خداوند گردد به نحو كامل و بدون نقصان و كاستى ، به جاى آور، هرچند فرسودن جسم تو شود. هرگاه به جماعت نماز گزاردى نماز را چنان بخوان كه نه موجب نفرت مردم از جماعت گردد، و نه نماز را تباه سازد زيرا در ميان مردم هم بيمار هست و هم حاجتمند (كه بايد زودتر در پى كار خويش رود) هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا به سوى يمن فرستاد از او پرسيدم كه چگونه با مردم نماز بگزارم ؟ فرمود:با آنان همچون نماز ناتوانترينشان نماز بگزار، و به مؤ منان مهربان باش.

اما پس از اين ، هرگز خود را براى مدتى طولانى از مردم پوشيده مدار كه در پرده ماندن حاكم از مردم گونه اى بى حوصلگى است و سبب بى خبرى از امور باشد. پنهان ماندن زمامداران از مردم موجب ناآگاهى زمامداران از امورى كه بر آنان پوشيده است مى گردد و در نتيجه ، امر بزرگ در نظر آنان كوچك ، و كار كوچك در ديده ايشان بزرگ جلوه مى كند، و نيكو زشت تو زشت نيكو مى گردد و حق و باطل درهم مى آميزد. زمامدار انسانى است و آنچه را مردم از او مخفى بدارند، نخواهد دانست و حق نشانه هايى ندارد كه به وسيله آن انواع راست از دروغ شناخته شود و تو يكى از دو تن هستى : يا انسانى هستى كه در اجراى حق گشاده دست و بخشنده اى ، پس چرا بايد در پرده شوى ، و حق واجبى را كه بايد ادا كنى ، و كار نيكى را كه بايد انجام دهى ، فروگذارى ؟ و يا انسانى گرفتار بخل هستى (و دستت در گشودن گره مشكلات باز نيست) كه در اين صورت وقتى مردم از عطاى تو نااميد شوند ديرى نپايد كه دست از مراجعه به تو بردارند، زيرا از بخشش تو نا اميدند با آن كه بيشترين نيازهاى مردم به تو چيزهايى است كه برايت زحمت و رنجى ندارد از قبيل شكوه از ستمى ، يا درخواست عدالت در معامله اى مى باشد.

اخلاق رهبرى با خويشاوندان

سپس زمامدار را خواص و نزديكانى است كه خوى برترى طلبى دارند، خود را بر ديگران مقدم سازند، به اموال مردم دست اندازى ، نمايند، و در معامله با مردم كمتر رعايت انصاف كنند موجبات اين احوال را قطع كن و بدين وسيله ريشه اين مردمان را بركن به هيچ يك از اطرافيان و خويشانت زمينى از زمينهاى مسلمانان واگذار مكن و نبايد در تو طمع كنند كه قراردادى به سود آنان منعقد سازى كه سبب زيان همسايگان شود، خواه در آبيارى و يا در عمل مشترك ديگرى ، به گونه اى كه هزينه آن را بر ديگران ، تحميل كنند كه در اين صورت سودش براى آن طمعكاران است و عيب و ننگش در دنيا و آخرت بر تو خواهد بود.

حق را براى هر كس كه لازم باشد از نزديك و دور، رعايت نما، و در اين راه شكيبايى بورز، و پاداش خويش را به حساب خدا گذار، هرچند اجراى حق بر زيان خويشان و نزديكانت باشد در اين كار آنجا كه بر تو سنگين و گران مى آيد، جوياى عاقبتش باش كه رعايت حق سرانجام خوشى دارد.

هرگاه مردم گمان به ستمكارى تو برند، آشكارا عذر خويش را بر آنان عرضه كن ، و با بيان عذر خويش بدگمانى آنان را از خود بگردان ، كه با اين كار خود را به عدالت پرورده اى و بر رعيت مهر ورزيده اى و با عذرى كه مى آورى به خواسته ات كه همان قرار دادن رعيت در مسير حق است خواهى رسيد.

روش برخورد با دشمن

هرگاه دشمنت تو را به صلح فراخواند و خشنودى خداوند در آن بود، از آن روى متاب زيرا صلح سبب آسودن سپاهيانت ، و آسايش خاطر تو، و امنيت شهرهايت مى شود. اما پس از صلح كاملا از دشمن بر حذر باش ، زيرا دشمن چه بسا نزديكى كرده تا تو را غافلگير سازد. پس راه احتياط را در پيش گير تو خوش گمانى به دشمن را متهم ساز. اگر با دشمنت پيمانى بستى ، يا او را در پوشش امان خويش درآوردى به پيمان خود وفادار بمان ، و اگر در ذمه خويش او را امان دادى آن را نيك رعايت نما. خود را سپر تعهدات خويش ‍ قرار ده ، زيرا مردم با همه هواهاى گوناگون و اختلاف نظرى كه دارند، بر هيچ يك از واجبات الهى به اندازه بزرگ شمردن وفاى به پيمان اتفاق نظر ندارند،مشركان نيز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را بر خود لازم مى دانند، زيرا كه سرانجام ناخوش آيند پيمان شكنى را آزموده اند، پس در آنچه بر عهده گرفته اى خيانت مكن و پيمان خود را مشكن ، و دشمنت را فريب مده ، كه جز نادان بدبخت بر خداوند دليرى و گستاخى نكند. خداوند عهد و پيمانش را امان قرار داده ، و از روى رحمتش به بندگان رعايت آن را از ايشان خواسته ، و آن را حريم امنى ساخته تا در استوارى آن بياسايند، و خود را در پناه آن درآورند. پس در عهد و پيمان خيانت و فريب و نيرنگ جايز نيست پيمانى مبند كه (ابهامى در آن باشد و) راه تاءويل در آن باز باشد پس از عهد بستن و استوار كردن پيمان ، (براى بر هم زدن آن) بر عبارتهاى دو پهلو و ابهام انگيز تكيه مكن نبايد سختى و دشوارى پيمانى كه رعايت عهد الهى آن را بر، تو لازم كرده تو را خواهان فسخ آن به نحو نامشروع سازد، زيرا كه شكيبايى تو بر سختى كارى كه گشايش و عاقبت خوش آن اميد بسته اى بهتر است از خيانتى كه از مجازات آن بيمناك هستى ، و از اينكه بازخواست خداوند تو را فراگيرد، به گونه اى كه نه در دنيا و نه در آخرت بتوانى از آن طلب بخشش كنى

هشدار از ريختن خون ناحق

از اين كه به ناحق خون كسى را بريزى بپرهيز، زيرا هيچ چيز همچون به ناحق خونى را ريختن انتقام خدا را نزديك نسازد، و كيفرش بزرگ نباشد و سبب زوال نعمت و پايان زمان حكومت نگردد. خداوند سبحان در روز قيامت پيش از هر چيز درباره خون هاى ريخته شده به داورى ميان بندگان برخيزد. پس اقتدار خويش را با ريختن خون حرام تقويت مكن كه اين كار پايه هاى حكومتت را ضعيف و سست مى سازد بلكه آن را نابود كند و به ديگرى منتقل نمايد نه من در قتل عمد عذرى نزد خداوند دارم و نه تو، چرا كه كيفر آن كشتن قالت است اگر گرفتار قتل خطا شدى و تازيانه يا شمشير و يا دستت در مجازات كردن كسى افراد كرد - زيرا ممكن است زدن يك مشت قوى و بالاترى سبب قتل شود - مبادا كه كبر و نخوت حكومت تو موجب شود كه حق صاحبان خون را به آنان نپردازى