خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من0%

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من نویسنده:
گروه: سایر کتابها

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد امینی گلستانی
گروه: مشاهدات: 21015
دانلود: 2531

توضیحات:

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 151 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21015 / دانلود: 2531
اندازه اندازه اندازه
خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شناسانده ام، شکر آبی به وجود آمده است و به گونه مخفیانه سعی می کنند مرا از آمدن به سرعین ممانعت نمایند تا ریاست آنها متزلزل نشود که بعدها چه پیش آید، آیا به کارم ادامه دهم یا وزر وبال ترک این خدمات را به گردن آن چند نفر گذاشته که شایعه پراکنی و جوسازی می نمایند، رها سازم خدا می داند.(۱)

دانستن مطالبی ضرورت دارد

۱- صورت ریز وصولی های نقدی و چکی با اسامی اشخاص، تماماً در دفاتر مربوطه مخصوصاً در دفتر کل مسجد باب الحوائجعليه‌السلام موجود است در هر تاریخی لازم باشد می توانند به آن رجوع نمائید.

۲- صورت اجناس خریداری شده و فاکتورهای آنها در زُنکن مربوطه موجود است.

۳- صورت اجناس اهدائی اشخاص در دفتر کل موجود است.

۴- مبالغ واریزی و موجودی کم و زیاد مسجد در حساب جاری مسجد باب الحوائج حضرت ابوالفضلعليه‌السلام به شماره ۴۳۱ در بانک صادرات شعبه سرعین، باز است. یا در حساب قرض الحسنه مهدیه در چهار راه سرعین بنام خود مسجد موجود است.

ناگفته نماند اگر موانعی پیش نیاید و من برای رضای خدا و به خاطر اهالی

۱- توضیح اینکه در تاریخ ۲۸/ ۱۲/ ۱۳۸۴ شمسی هیئت امناء مسجد به وسیله سازمان تبلیغات اسلامی بارأی مردم عوض شدند ولی متأسفانه در اثر کاندیدا نبودن اشخاص، دونفر از همان سنگ اندازان دوباره به صحنه آمده اند که بعدها چه خواهد شد.

سرعین که دوستشان دارم، به کارم ادامه دهم، با جلب نظر موافق مراجع عظام تقلید در شهر مقدس «قم» در نظر دارم در همین محل و در چندین طبقه، درمانگاه و حوزه علمیه برادران احداث نمایم و در زمین حیاط مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نیز حوزه علمیه خواهران تأسیس نمایم که شاید در آینده نزدیک و دور این شهر توریستی را از این امتیازات برخوردار نمایم و اگر عمر من وفا نکرد و زودتر از دنیا رفتم مؤمنین با راهنمائی شخصیتی دلسوز، به این منویات و آرزوهای من، ادامه داده و جامه عمل بپوشانند انشاءاللّه تعالی.

خدایا به احترام مقدسات عالم و اهلبیت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این شهر و اهالی آن را از بلایای زمینی و آسمانی محفوظ بدار و آنها را برای جلب رضای خودت، موفق بگردان و در آستان در بار حسینیعليه‌السلام ثابت قدم بفرما آمین یارب العالمین.

به تاریخ ۸/ ۱/ ۱۳۸۵ شمسی مطابق با ۲۷ صفرالمظفر ۱۴۲۷ هجری قمری.

روزها گذشت در ۲۵/ ۳/ ۱۳۸۵ شمسی به سرعین برگشته و بدون توجه به کار شکنی های این و آن، برای ادامه کارهای مسجد باب الحوائج، اقدام نمودم چون سال گذشته زمین شیب دار مسجد را بنا به تقاضای من، شهرداری سرعین با هزینه بالغ به دو میلیون و پانصد هزار تومان، تسطیح و هموار کرده بود امسال با خواهش از شهرداری ایرانیت های لازمه را گرفته و یک مسجد موقت در زمین مسجد بنا کردیم و تصمیم گرفتم نمازهای ظهر و عصر را در آنجا اقامه نمایم و سه بلندگوی قوی بالای مسجد موقت نصب کردیم و یک خادم تمام وقت گذاشتم که موقع نمازها، هر روز و شب قرآن و اذان را باز کند، تا مردم به سوی مسجد موقت بیایند و از آنها کمکی گرفته باشیم (عین جریان مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در اینجا تکرار می شود).

تابستان را نماز ظهر و عصر را در مسجد موقت اقامه کردم و تابستان تمام شد و ماه رمضان رسید و مسافرین برگشتند و شهر از بیگانه، خالی شد و ما هم مسجد موقت را جمع کردیم و ایرانیت ها را به حیاط مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف انتقال دادیم.

در تیرماه با آقای استاندار ملاقات کرده و مبلغ چهار میلیون تومان گرفتم و میلگرد خریدم و دفن کردم تا سال ۱۳۸۶ از آن استفاده شود؛

به آقای حاج توفیق عرفانی (برادر خانمم) زنگ زدم و در جریان گذاشتم، ایشان نیز مبلغ دو میلیون و سیصد و پنجاه هزار تومان، برای امتیاز آب و برق و گاز و تلفن مسجد، از تهران به حساب مسجد واریز نمودند و در سفر آقای دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور به اردبیل در تابستان امسال، نامه ای به ایشان دادم و قول مساعد دادند تا چه پیش آید و مبالغ دیگر جزئی و کلی دستی و یا به حساب ریخته شده است که حسابش در دفتر کل مسجد و در صندوق گاو آهن خود مسجد حضرت ابوالفضلعليه‌السلام در مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف موجود است.(۱)

حساب دیگری در صندوق مهدیه سرعین به شماره ۴۰۱ باز کرده ام، اعلامیه ها و پلاکاردها در همه جای شهر نصب کرده ایم و چهارده صندوق در اماکن مختلف، نصب نموده ایم و مقداری موکت از سازمان تبلیغات اسلامی اردبیل و غیره، تهیه نموده ام، و در تابستان روز ولادت حضرت زهراءعليها‌السلام تمام رؤسای ادارات و بزرگان شهر را برای اطلاع رسانی و شیرینی خورانی دعوت نمودم و همگی حضور یافتند و برایشان صحبت کرده و در جریان امر قرار دادم.

یکی از کارهای مهمی که در این سال انجام دادم این بود، به علت قرار گرفتن

__________________________________

۱- البته حالا این صندوق در خود مسجد است چون آن زمان جائی نداشت.

زمین در سراشیبی دره، به دو دیوار حایل در واقع دیوار بتونی سد در جلوی هتل چالدران و کنار خیابان سی متری نیاز مبرم دارد و این دو دیوار هر یک به طول ۴۵ و ارتفاع ده متر جمعاً ۹۰۰ متر که هزینه آن بالغ بر پنجاه و پنج میلیون تومان می باشد، در ابتدای کار، برای من کمر شکن بود، لذا از شهردار سرعین درخواست نمودم این دو دیوار را بسازد و ایشان نیز با کمال میل قبول نمودند و از شورای شهر هم خواستم پیشنهاد شهرداری را دراین باره، رد ننمایند و قرار داد آن را با حاج جاهد معمار بستند و شروع به سنگ ریزی نمودند.

درخواست هیئت امناء

در این سال هیئت امنای مسجد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از من خواستند که طول سال را در سرعین بمانم، چون وقتی که من از سرعین می روم مسجد در اختیار امام جمعه قرار می گیرد و او هم ما را اذیت می کند!!،

البته حرف آنها حق بود ولی من نمی توانستم زندگی ام را از قم به سرعین منتقل نمایم وآنها به خوبی، می دانستند که من این کار را نخواهم کرد و در نظر داشتند با این بهانه ها، یواش یواش دست مرا کوتاه نمایند و مسجد هم مثل عروس و یک دسته گل، تکمیل شده و بودن من اختیارات کامل آنها را بهم میزد و به ساخته شدن مسجد حضرت باب الحوائج هم مایل نبودند و خانه عالم هم دست من بود، با این مقدمات به بودن من زیاد راضی نبودند و با این بهانه جوئی ها محترمانه عذر مرا می خواستند چون دیگر به من نیازی ندارند و می خواهند کل اختیارات مسجد را به دست گیرند؛

من گفتم: مانعی ندارد هر وقت خواستید عالمی را با خانواده بیاورید وسایل مرا به یکی از اطاق ها می ریزید، بااین چراغ سبز دادن من بلافاصله دست به کار شده از سازمان تبلیغات یک نفر روحانی درخواست کرده و به نام آقای یزدان رستمی را آورده و ساکن نموده اند، با این مقدمات برنامه کارهای ناتمام من در سال ۱۳۸۶ چه خواهد شد خدا می داند؟!.

بنای غسّالخانه های گازیر و آلداشین

از کارهای امسال در ماه رمضان امسال مرا به ده پیرگازیر و آلداشین دعوت نمودند و نماز ظهر و عصر را در مسجد آلداشین اقامه نمودم و شبها در مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در سرعین و پس بازدید از محل های عمومی دیدم هیچکدام از این دو روستا (مرده شوی خانه) ندارد بدینجهت مردم را تشویق نمودم که در هر دو محل ساختن (مرده شوی خانه) که تا اواخر ماه رمضان ادامه داشت و به قد تیر ریزی رسید که من به قم حرکت کردم و تأکید نمودم تا برگشتن من باید به اتمام برسد.

«خواب های دیده شده در باره اینجانب در مورد مسجدها»

۱- وقتی که درتاریخ ۱۳۴۶ شمسی من به ساختن مسجد امام زمانعليه‌السلام شروع کردم خیلی از ریش سفیدان و اهالی محل مخالفت کرده و شایعه پرانی نمودند و بر علیه مسجد، تبلیغ کردند، از قبیل اینکه، مسجد ضرار می سازد، محلّ را به دو تیرگی خواهد انداخت، برای مسافر مسجد می سازد ما آن را می خواهیم چکار؟!.

مادر خانم من، حاجیه محبوبه (آخوند باجی) خدایش رحمت کند نقل می کرد من نیز مانند اهالی، دودل و بدبین شده بودم؛

شبی خوابیدم دیدم دسته ای از علماء مانند آقا میرزامحمد آقا، و آقا میرزا مهدی آقا، و آقا سید حسن گازیری، به طرفی می روند، پرسیدم این آقایان به کجا می روند؟! گفتند: اینها همگی می روند در مسجد امام زمانعليه‌السلام کار کنند و آن را بسازند، دیدم همه آنها در مسجد مشغول کار شدند؛

از خواب بیدار شدم و آن شک و بدبینی از من بر طرف شد.

۲- بعد از زلزله ویرانگر ۱۳۷۵ شمسی اردبیل که ۱۱۲ بخش و رو ستارا از سی در صد تا صد در صد ویران کرد و به خاک و خون کشید و من هم از شهر مقدس کریمه اهل بیتعليهم‌السلام (قم) به زادگاهم گلستان که صد در صد خراب شده بود و از ایل وتبار دور و نزدیک من، هفتاد و هفت نفر کوچک و بزرگ و مرد و زن به هلاکت رسیده بودند، رفت و آمد می کردم، شنیدم که به مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نیز صدمات متعدد وارد شده است، بدین خاطر به سرعین رفته، دیدم واقعاً شکست و بست زیادی دارد و اگر ترمیم و اصلاح نشود در مدت کمی مسجد رو به ویرانی خواهد رفت، لذا تصمیم گرفتم خرابی ها را، اصلاح و بعلت ازدیاد جمعیت، مقداری هم مسجد را توسعه دهم ولی مردّد بودم که آیا مردم به اندازه کافی کمک می کنند یا ناتمام مانده، پشیمانی ببار خواهد آمد؛اما این تردیدها مرا از اقدام باز نداشت و به خدا توکّل نموده و دست به کار شدم روزی یک نفر از اهل محل به نام آقای عزّتی در خیابان جلوی مسجد مرا گرفت و گفت: حاجی آقا من به زیارت امام رضاعليه‌السلام مشرّف شده بودم و تازه برگشته ام، در مشهد شبی امام رضاعليه‌السلام را در خواب دیدم به من فرمود: از طرف من به حاجی محمد گلستانی بگو از مخارج مسجد نگران نشو می رسد انشاءاللّه؛

واقعاً هم آن طور شد، درست از شروع به کار من، گشایشی در فروش زمین های سرعین پیش آمد و مردم بگونه ای غرق در پول شدند که من به هر کس اظهار دریافت کمک نمودم بلا درنگ نقد یا چک داد و پول به سوی من مانند سیل سرازیر شد، به طوری که من به توسعه و ترمیم و تقویت پایه های قدیمی و فونداسیون ها و ساخت گنبد و مناره ها و کاشی کاری های مسجد و کارهای دیگر یک صد و شصت میلیون تومان خرج برداشت و هزینه شد وکوچک ترین کمبود پیش نیامد؛

در خرداد ماه ۱۳۸۱ کارها را شروع و در تیر ماه ۱۳۸۴ شمسی پایان یافت، با به اتمام رسیدن ساخت و ساز مسجد خرید و فروش زمین هم به طور کامل متوقف گردید، مثل اینکه همه جا قفل شد و به این مسئله همه مردم اعتراف دارند!.

۳- تابستان ۱۳۸۵ شمسی در منبر مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف راجع به قبر گمشده حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام صحبت می کردم و این که آیا بعد از ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف قبر آن بانوی هر دوعالم آشکار خواهد شد یاهمانگونه مخفی می ماند یانه؟! پس از اتمام سخنرانی یک نفر از مسافرین، پیش من آمد و گفت: حاج آقا من سال گذشته هم اینجا بودم، شبی در خواب دیدم شما در محضر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، به سمتی می روید، پرسیدم کجا می روید؟ گفتید: برای زیارت قبر فاطمه زهراءعليها‌السلام ، من هم پشت سر شما راه افتادم و از خوشحالی سر از پا نمی شناختم؛

تا به جائی رسیدیم مردمان زیادی را دیدم که گرد هم آمده اند، من از خوشحالی به آنها صدا زدم آیا می دانید ما به کجا می رویم؟! می رویم قبر حضرت زهراعليها‌السلام را زیارت کنیم، تا این حرف را زدم دیدم شما از نظرم غایب شدید دیگر شما را ندیدم و از خواب پریدم و تأسف می کردم که من چرا این کار را کردم البته معلوم است آن بانوی مصیبت دیده عالم که با وصیت خود می خواهد قبرش تا ابد پنهان بماند و از گفتار آن آقا محل قبر به آن جمعیت معلوم می گشت که خود از زیارت آن قبر گمشده محروم گردید!.

۴- در مرداد ماه ۱۳۸۵ شمسی در محل مسجد حضرت ابوالفضلعليه‌السلام ، از ایرانیت، یک مسجد موقت درست کردیم که نماز ظهر و عصر را در آنجا اقامه نمایم تا مردم و مسافرین را به آنجا بکشم و از کمک های مردمی آن مسجد نوبنیاد را شروع نمایم و شبها هم نماز مغرب و عشا را در مسجد امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف با جماعت می خواندم؛ در یکی از شبهای همان مرداد ماه یکی از هیئت امنای مسجد، به نام آقای حاج اسبر امامی که میانه خوبی هم با من نداشت گفت: حاج آقا اگر مژدگانی بدهی مطلبی را به شما می گویم!؛

گفتم تا چه باشد، گفت: آقائی که شما اورا می شناسید به من گفت: دیشب در خواب دیدم دَم دَر مسجد امام زمانعليه‌السلام حضرت زهراءعليها‌السلام با آقای گلستانی ایستاده اند و حضرت زهراء او را نوازش می کرد و می بوسید خواستم جلو بروم دیدم همگی غایب شدند از خواب بیدار شدم نذر کردم برای مخارج مسجد پانصد هزار تومان پرداخت نمایم.

۵- بعد از خواب قبلی دو شب گذشته بود یک نفر به نام آقای حاج بابا عبداللّهی که جوان خوب و از خیّرین و خدمت گذاران مسجد جامع سرعین است به من تلفن زد و گفت: حاج آقا می خواهم خبر خوبی به شما بدهم، گفتم: بفرمائید گفت: آقای جلیل (که شغل کره فروشی دارد) می گفت: عین خواب شماره ۴ قبلی را نقل کرد ولی بوسیدن را نگفت، فقط نوازش حضرت زهراءعليها‌السلام را نقل کرد.

۶- الان که در صدد شروع احداث مسجد حضرت باب الحوائج ابوالفضلعليه‌السلام هستم، باز مانند مسجد امام زمانعليه‌السلام دغدغه دارم که آیا می توانم این بار سنگین را به سرمنزل مقصود برسانم یانه، چون طبق محاسبه مهندسین، حدود یک میلیاردتومان خرج برمیدارد و مردم نیز تقریباً دست خالی هستند(۱)

از جلوی مغازه آقای رضوان زنده دل رد می شدم گفت: دیشب ۱/ ۷/ ۱۳۸۵ در خواب دیدم شما در جائی نشسته اید، مردم آن قدر پول اسکناس به جلوی شما ریخته اند که در میان پول غرق شده اید و شما می گفتید: از مخارج ساختمان حضرت ابوالفضلعليه‌السلام خیالم راحت شد، از خواب بیدار شدم.(۲)

۷- روز چهارم مهر ماه هشتاد و پنج برای من نقل کرد و گفت: حاج آقا من دیشب در خواب دیدم در منطقه وسیعی ایستاده ام قطعات زیاد خانه در آن منطقه

___________________________________

۱- البته در تاریخ ۱۵/ ۸/ ۱۳۸۵ شمسی دو دیوار حایل جلوی هتل چالدران از طرف شمال و طرف دره که خیابان سی متری مسیر سلامت را با در خواست اینجانب و با مجوز شورای محترم شهر که هزینه آن تقریباً بالغ بر ۵۵ میلیون تومان می باشد، جناب آقای مهندس هدایت شهردار محترم سرعین پس از سه بار آگهی مناقصه به معمار جاهد که برنده شده بود، واگذار کرد و قرار داد نوشته شد و عملًا کار شروع گردید خداوند به همه اشخاص خیّر مخصوصاً به عوامل و پرسنل های شهرداری که واقعاً از پیشنهادهای من هیچ گونه سرپیچی و مضایقه نکرده اند، توفیق و کامیابی در زندگی را عنایت فرماید انشاءاللّه تعالی، اما درسال بعد مسایلی پیش آمد که می خوانید.

۲- واقعا آن طور پیش آمد پس از شروع کار مسجد، شب عاشورا به مسجد جامع سرعین رفتم و پس از صحبت های مقدماتی راجع به مسجد و ثواب آن، مسئله را مطرح کردم، مردم بگونه ای استقبال کردند که در مدت کمتر از یک ساعت هفتاد و چهار میلیون تومان، نقد و چک جمع شد و منهم با دست باز شروع بکار کردم و سالهای بعد از آن هم اهالی سرعین، همت کردند که خدارا شکر الان آن مسجد در تاریخ ۱۳۸۸ با طرز زیبا و با دو مناره و یک گنبد مجلل مورد بهره برداری قرار گرفت و در سال ۱۳۹۲ تزیینات داخل و خارج گنبد باعظمت آن، بپایان رسید.

وجود دارد ولی راههای همه آنها همه کج و کوله است ولی در میان آنها یک قطعه ساختمان خیلی مجلل وجود دارد که راهش مستقیم و راحت بود؛

به من گفتند: میدانی آن ساختمان متعلّق به کیست؟ گفتم: نه، گفتند: مال آقای گلستانی است و آن یکی ها مال روحانیون دیگر است که راههای آنها کج و معوج است اما راه خانه آقای گلستانی سر راست و مستقیم و بدون انحناء است.

۸- خواب سیده سکینه خانم طباطبائی

در ۲۹ ماه صفر سال ۱۳۸۶ در روز آخر روضه دخترم امینه خانم در شهر قدس من صحبت کردم و برای خانمها مسائل گفته و موعظه کرده و درنهایت چون روز شهادت امام رضاعليه‌السلام بود، به امام رضاعليه‌السلام توسل نمودم، چند روز بعد دخترم امینه گفت: بابا یک نفر سیده خانم هست به نام سکینه طباطبائی که آن روز در مجلس روضه حضور داشت باگریه شدید گفت: از مجلس شما که رفتم شب خوابیدم در خواب دیدم درمجلس روضه شما هستم، ناگهان یک نفر سید نورانی که من تا آن روز شخصیت چنانی با آن نورانیت ندیده بودم وارد شد و مستقیماً رفت پیش حاجی آقا روبرو نشست و حاجی آقا در دستش دو جلد کتاب بود و با زبان عربی باهم صحبت زیاد نمودند و من هم پشت سر آن آقا نشسته گریه می کردم و به من متوجه شده و فرمود: زیاد گریه نکن چشمهایت خراب می شود تو که هرهفته نزد من هستی، دوباره با حاجی آقا به صحبت ادامه دادند و می دانستم راجع به آن کتاب صحبت می کردند، حاجی آقا آن دو جلد کتاب را به آن آقا تحویل داد و ایشان هم تحویل گرفتند و چون آش شما را من تقسیم می کردم آن آقا به من فرمود:

به هرکس که از آش می دهید هم نامش را بنویسید و هم آن را مهر نموده به من دهید و ما هم به این دستور عمل کردیم و تمامی آنها را لای کتاب حاجی آقا گذاشت و با خود برد، در این حال من به صدای گریه خودم از خواب بیدار شدم.

البته آن دو جلد کتاب (سیمای جهان در عصر امام زمانعليه‌السلام ) است که در باره حالات و نحوه مدیریت و حکومت آن حضرت بعد از ظهور نوشته ام که انشاء اللّه مورد قبول آن آخرین امید قرار گرفته است و امتیاز آن را مسجد مقدس جمکران قم از من گرفت و خودشان چاپ کردند که خدا را شکر مورد قبول اقشارمختلف جامعه قرار گرفته است که

در مدت یک سال دوبار با تیراژ بالا ۱۶ هزار جلد چاپ شده است والحمدللّه.

خاطرات سال ۱۳۸۶

در این سال کتاب «والدین دو فرشته جهان آفرینش» را پیگیر شدم و با وجود دید و بازدید عید نوروز و با شلوغی خانه، توانستم در روز ۱۵/ ۳/ ۱۳۸۶ در ۳۲۰ صفحه به اتمام رسانده و آماده چاپ نمودم.

وکتاب آداب ازدواج و زندگی خانوادگی را که با کتاب والدین باهم بود جدا کردم و در این سال آماده و به چاپ رسید.(۱)

از اوایل شروع امسال باز حال عمومی و افسردگی و بیخوابی حاجی خانم، رو به وخامت می رود و در روز ۱۵ فروردین برای معاینه اعصاب، با طاهر به تهران فرستادم و با معیت رضوانه خانم به دکتر بردند و نسخه و دواگرفتند، الان که این جریان را می نویسم حالش مساعد نیست.

دوای متعدد قلب برای ناراحتی قلبش و دواهای مختلف برای ناراحتی

_____________________________________

۱- خدارا شکر آن هم چاپ شد و در اختیار عزیزان قرار گرفت.