خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من0%

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من نویسنده:
گروه: سایر کتابها

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد امینی گلستانی
گروه: مشاهدات: 21106
دانلود: 2564

توضیحات:

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 151 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21106 / دانلود: 2564
اندازه اندازه اندازه
خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

خاطرات زندگی یاسرگذشت تلخ وشیرین من

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فروش خانه پشت صدا وسیما

در تاریخ ۱۰/ ۷/ ۱۳۹۰ خانه پشت صدا وسیمارا که با پسرم حسن شریک بودم به مبلغ سیصدو هفتادمیلیون تومان به فروش رساندیم.

در تاریخ ۱۵/ ۷/ ۱۳۹۰ یک واحد آپارتمان ۱۵۵ متری طبقه اول درکوچه ۳۹ بلوار امین روبروی مسجد و حسینیه حضرت رقیهعليها‌السلام پلاک ۲۴ مجتمع مسکونی معصومیه به مبلغ یکصد و نود سه میلیون و هفتصد و پنجاه هزار تومان خریداری نمودم مبارک است انشاءالله.

تشرف به عتبات عالیات

در ۲۸ ذی حجت الحرام برای عزاداری به شهر سرعین حرکت نمودم و پس از گذراندن دهه عاشورا در ۱۷ محرم الحرام مطابق با ۲۲ آذرماه ۱۳۹۰ با ۳۸ نفر زایر برای زیارت عتبات عالیات عراق حرکت کردیم و فردا شب را در خسروی خوابیدیم و روز بعد پس از طی مراحل گمرکی ایران و عراق از مرز گذشتیم و پس از طی ۱۵ کیلومتر راه مأمورین عراق، جلوی ماشین ها را بستند و گفتند جلو شلوغ است و راه ها بسته است چون کردهای عراق خود مختاری می خواهند و درگیری سنّی و شیعه بالا گرفته است؛

بعد از ظهر گفتند راه باز شد همگی که ۳۱ اتوبوس بودیم، دسته جمعی حرکت کردیم چند کیلومتر بیشتر نرفته بودیم باز گفتند راهها بسته است، دوباره مارا بجای اول برگرداندند، دوباره سروصدابلند شد که راه باز شد، دوباره حرکت کردیم چند کیلومتر رفته بودیم، مأمورین عراقی گفتند راه بسته شد باید شب در مرز بخوابید، مارا به مرز عراق برگرداندند و شب داخل ماشین تا صبح نشستیم و از سرما می لرزیدیم نه وسیله گرمایش بود و نه سرویس بهداشتی، با مصیبت تمام به صبح رساندیم و قرار شد از مسیر مهران حرکت کنیم چون مسیر خسروی استان دیاله عراق وکرد نشین است و اختلاف هم در آن استان است ولی دوباره گفتند این مسیر باز شد ۳۱ ماشین حرکت کردیم و از گوشه چند جای بسته شده را باز کردند و گذشتیم دوباره گفتند جلو نروید راه بسته است، حالا ما ماندیم میان دو راه بسته نه راه به جلو داریم ونه راه برگشت!!،

مأمورین باتانک وزره پوش و تیربار و با اسلحه های گوناگون اطراف ما را گرفته بودند گفتند از راه فرعی شما را به بغداد می رسانیم و شما در بغداد می خوابید و فردا به نجف اشرف می روید و خیلی کوشش کردند ما را از جاده های فرعی ببرند به هر جاده ای رفتیم بسته بود!، ماندیم میان نخلستان ها و در محاصره کردها همه نگران و با ترس ولرز که یک نفر می توانست همه ما را نابود کند،ساعت چهار بعد از ظهر که یک ساعت و نیم به غروب مانده، من باسازمان حج ایران در بغداد تماس گرفتم و جریان را شر ح دادم گفتند آقا ما در جریانیم و محلی که به تله افتاده اید می دانیم و با معاون وزیر عراق جلسه داشتیم اول بنا بود آن ۳۱ ماشین را به ایران برگردانیم ولی بعضی ها صلاح ندانستند و قرار بر این است از رئیس قبیله آن منطقه اجازه بدهند راهها را به شما باز کنند و عبور کنید و دوباره ببندند بدینصورت نزدیک غروب حرکت کردیم و اصرار کردیم که راننده ها شبانه به نجف اشرف حرکت کنند و در بغداد نمانیم، حرکت کردیم و ساعت یازده شب به نجف اشرف شهر امیر مؤمنانعليه‌السلام رسیدیم و در هتل نوبنیادی به نام بیروت استقرار یافتیم و یک ساعت و نیم به صبح همه را به حرم بردم و پس از ادای نماز صبح و زیارت و توسل به هتل برگشته و استراحت نمودیم.

روز اول زائرین را بطور خصوصی که جزء برنامه نبود، به زیارت حضرت هود و صالحعليهما‌السلام در وادی السّلام بردم و روز دوم به مسجد کوفه و زیارت حضرات میثم و مسلم و هانیعليهم‌السلام بردم و روز سوم به سوی کربلا حرکت نمودیم و در مسیرمان طفلان حضرت مسلمعليه‌السلام را زیارت کردیم و چهار روز (یک روز بیشتر عوض یک روز معطلی در مرز) اماکن مقدسه کربلا را زیارت کردیم و روز بعد به سامرارفته و تابعد از ظهر اماکن مقدسه سامرا را زیارت نمودیم و برگشتنی در حرم مقدس سید محمد فرزند امام هادیعليه‌السلام را زیارت و نهارمان گرفته و در ماشین خوردیم و شب در بغداد در هتل ماندیم و فردا صبح به حرم کاظمینعليهما‌السلام مشرف شده و پس از زیارت و توسلات از مسیر مهران به سوی ایران حرکت کردیم. ناگفته نماند به خاطر یک شب و دوروز معطلی در مرز یک شب ما را در کربلا بیشتر نگهداشتند که جبران آن زحمت و به هر نفر یک قطعه سنگ حرم امام حسینعليه‌السلام را که عوض می کردند، به عنوان تبرک و دل جوئی دادند خدا را شکر پس از عبور از مرز فردایش ساعت ۸ صبح به سرعین وارد شدیم و پس از دو روز به قم حرکت و نزدیک غروب به قم رسیده و در آپارتمان جدید مستقر شدیم که الحمد للّه اولین کار ما در منزل جدید زیارت کربلا و عتبات مقدسه ائمه عراقعليهم‌السلام و دورهم جمع شدن بچه ها بود و خداوند به همه آرزومندان نصیب کند انشاءاللّه.

شروع نماز جماعت و تبلیغ در مسجدرقیهعليه‌السلام

روبروی آپارتمان تازه خرید ما مسجد و حسینیه ای بنام حضرت رقیهعليها‌السلام هست مسجد مجهز و مورد توجه مردم محل می باشد، پس از بازگشت از زیارت عتبات عالیات ۲۱ ماه صفر ۱۴۳۴ قمری برابر با ۱۶ دیماه ۱۳۹۰ شمسی بنا به بیماری و عمل باز قلب امام جماعت قدیم مسجد آقای بخشی، با در خواست مردم محل نماز جماعت و سخنرانی های مذهبی را شروع نمودم خداوند همه را به اعمال مورد رضایت خود موفق نماید انشاءاللّه.

خاطرات سال ۱۳۹۱ شمسی

تشرّف به زیارت ثامن الحججعليه‌السلام

درتاریخ ۱۵/ ۲/ ۱۳۹۱ شمسی مسجد را به آقای بخشی تحویل داده با حاجیه خانم مادر بچه ها به تهران حرکت و از آنجا در تاریخ ۱۷/ ۲/ ۱۳۹۱ باهواپیما، به مشهد مقدس برای زیارت امام رضاعليه‌السلام حرکت کرده در مهمان پذیر نوساز فدائی نزدیک حرم سر خیابان طبرسی، به مدت یک هفته، مستقر شدیم و به حرم مطهر رفته و زیارت را شروع نمودیم

خدارا شکر توفیق خوبی بود.

پس ازگذراندن یک هفته زیارت، باز ۲۴/ ۲/ ۱۳۹۱ باهواپیما به تهران برگشتیم و از آنجا پس از دیدن بچه ها به قم مراجعت نمودیم.

در قم به ترمیم و معالجه دندان های حاجیه خانم شروع نمودیم، انشاءاللّه پس از اتمام آن، برای ادامه کارها و کاشیکاری های ورودی مسجد باب الحوائجعليه‌السلام ، به سرعین، حرکت خواهیم کرد.

درتاریخ ۲۰/ ۳/ ۱۳۹۱ به سرعین رفتم و چند روز بعد کاشیکاری ایوان ودر ورودی مسجد، توسط آقای حاج علی احمدی کاشی کار قمی شروع و در اواخر تیرماه پایان یافت. ماه رمضان و تا دهم مهر ماه آنجا بودیم و

۱۳ مهرماه باهمراهی دو اتوبوس از زائرین کربلا به زیارت عتبات عالیات حرکت کردیم و طبق معمول زیارت اماکن مقدسه را تمام کرده و در ۲۳ مهر به سرعین برگشتیم و پس ازدیدن وحیده در اردبیل به تهران و قلعه حسنخان و از آنجا به قم حرکت نمودیم و در آپارتمان مستقر شدیم.

در این سال از اول سال تحصیلی به علت قبولی یکی از دانشگاه قم، نوه ام محمد رضا فرزند حسین در آپارتمان ما با ما زندگی می کند و به درسش ادامه می دهد.

۲۵ ذی الحجه موافق با ۲۰ آبان ماه برای عزاداری ماه محرم به سرعین برگشتم و پس گذراندن ۱۲ محرم سال ۱۴۳۳ هجری قمری باز دو ماشین زوار آماده حرکت به کربلا بودند و خیلی اصرار کردند که همراه آنها مشرف شوم ولی متأسفانه به علت درد شدید کمر و پاهانتوانستم بروم به تهران و بعدازدیداربچه ها به قم برگشتم.

باتحمل درد شدید کمر و پاها تا ۱۴/ ۱۰/ ۹۱ صبرکردم ولی دیدم خیلی ناراحتم به بیمارستان حضرت علی بن ابی طالبعليه‌السلام به دکتر ارتوپدی آقای علاءالدین

اردکانی مراجعه کردم و پس از معاینه و عکس برداری ازپشت و دنده ها، دیدیم مهره های پشت ازهم فاصله گرفته وآرتوروز شروع شده داروهای متعدد نوشت و ده جلسه هم فیزیوترابی و لیزر نوشت که ۱۷/ ۱۰ شروع شد الان روز پنجم آن است که تا چه نتیجه ای بدهد خدا می داند. آن ده جلسه هم به پایان رسید ولی نتیجه نگرفتم دردها بهمان صورت، اذیتم می دهد و داروها هم نتیجه بخش نبود تا خدا چه بخواهد.

درتاریخ ۷/ ۱۰/ ۱۳۹۱ شمسی مطابق با ۱۴ ربیع الاول سال ۱۴۳۴ قمری دختر بزرگم حاجیه خانم حمیده با شوهرش آقای حاج مهدیقلی قاسمی زرگر برای انجام اعمال عمره مفرده به مدت ۱۲ روز به مکه مشرف شدند و اتفاقاً باولادت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام جعفرصادقعليه‌السلام مصادف شد که در مدینه بودند و چون رانندگی را دکترها برای من قدغن کرده اند پسرم علیرضا به قم آمد و مرا به شهر قدس برد و منبر رفتم تقریباً ۵/ ۱ منبرم طول کشید و چون راجع بتاریخ بنا و اعمال مناسک حج بود، هیچکس احساس کم حوصلگی نکرد بلکه علاقه داشتند، بیشتر ادامه دهم و به علت مریضی خودم نتوانستم بیشتر ادامه دهم. و قرار است انشاءاللّه صبح روز جمعه ۲۰ بهمن در فرودگاه مهرآباد پیاده شوند.

منهم قرار است بامعیت حاجیه خانم با ماشین دختر کوچکم کربلای فاطمه خانم همراه با شوهرش آقای مهندس محمدحسین علوی برای زیارت قبول ایشان برویم.

در همان روز به شهر قدس رفتیم و در رستوران به نهار شرکت کرده و پس از اتمام به خانه حاجی مهدی رفتیم و پس از مراسم خانه به منزل حسین رفتیم و فردا به قم برگشتیم. انتقال ضریح مقدس حضرت سیدالشهداءعليه‌السلام از قم به کربلاء ضریح مقدس نوساز حضرت اباعبداللّه الحسینعليه‌السلام که در تالار مدرسه معصومیه قم واقع در بلوار امین، در دست استادان فن، ساخته می شد پس از چهارسال آماده بهره برداری شد.

درتاریخ ششم دی ماه ۶/ ۹/ ۱۳۹۱ شمسی مطابق با ۱۲ ماه صفرالمظفر ۱۴۳۳ قمری این ضریح مقدس، درحالی که باران شدید می بارید، پس از حرکت به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام از آنجا با بدرقه عمومی و همگانی مردم ولایتمدار قم در زیر باران به طرف تهران و با استقبال پرشور پایتخت و از آنجا از شهرهای مختلف ایران، با استقبال و بردقه عجیب مرد وزن و پیر و جوان و کوچک بزرگ، با آب پاشی از اشک چشمان شور و شوق جمعیت بیشمار از طریق شلمچه وارد عراق شد و در شهرهای مسیر عراق نیز با استقبال مردم و بدرقه آنها، در تاریخ اول بهمن ماه به کربلای معلی وارد شد. پس از ۴۵ روز با دست هیئت امنای ضریح مقدس، استاد محمود فرشچیان و همکاران، ضریح قبلی باز و ضریح جدید، به جای آن، نصب گردید که همین الان روز سه شنبه ۱۵ اسفند ماه ۱۳۹۱ برابر با ۲۲ ربیع الثانی ۱۴۳۳ قمری از ساعت ۵/ ۳ بعد از ظهر، مراسم پرده برداری از ضریح مقدس در کربلا از شبکه سیمای قم مقدسه که بطور زنده و مستقیم پخش می گردد، تماشا می کنم و درست ساعت ۵۳/ ۵ دقیقه بعد از ظهر، در حرم باز شد و پرده ها را از ضریح مقدس کنار زدند و مردم ریختند داخل حرم الان تماشا می کنم مردم خود را می کشند تا دست به آن ضریح مقدس برسانند.

خدایا به احترام این امام مظلوم هرچه زودتر به من هم از این دیسک کمر و درد پا و سایر امراضم با تمام مریضها، شفا بده تا هرچه زودتر، زائرین آن اعتاب مقدسه را راهنمائی کرده به زیارتشان برسانم و خودم هم خاک در اورا بازبان بلیسم و توتیای چشمم کنم آمین یارب العالمین.

ناگفته نماند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران، مردم عاشق و جان فدای، اهلبیتعليهم‌السلام تمامی گنبد و مناره های و صحن های اعتاب مقدسه و سقف روی صحن های امام حسین و حضرت اباالفضل العباسعليهما‌السلام در عراق و همچنین نو سازی حرم تخریب شده سامراء در عراق به دست دشمنان اهلبیتعليهم‌السلام وهابیون سلفی و غیرهم و بنای گنبد و مناره های آن و توسعه سرداب مقدس و نوسازی و باز سازی و تذهیب و طلاکاری امام زدگان مدفون در عراق و طلاکاری و نوسازی طفلان مسلم در سه فرسخی کربلا و نزدیک جسر مسیب را، بطور محکم و زیبا، به پایان رسانده و یا در دست انجام است مخصوصاً ضریح مقدس ائمه سامرا در قم الان دردست ساخت است که انشاءاللّه پس از پایان معماری حرم مطهر، آن هم به سامراء منتقل خواهد شد.

درتاریخ ۹/ ۱۲/ ۱۳۹۱ به دخترم حاجیه خانم امینه در بیمارستان خاتم الانبیاء عمل جراحی کردند و فیبرون و رحمش را برداشتند و من و حاجی خانم و دخترم فاطمه، هم روز جمعه از قم به شهر قدس حرکت کردیم و در مسیرمان عیدیانه خواهران و دختران آنها و برادرم حسن خانواده اش را دادیم و شب به خواهرم کربلای زبیده که تازه از زیارت کربلابرگشته بود مهمان شدیم و فردا شنبه به شهر قدس رفته و سه روز به امینه خانم، میهمان و روز دوشنبه بعد از ظهر به قم برگشتیم.

خاطرات سال ۱۳۹۲ شمسی

عید نوروز امسال، مثل سالهای گذشته با آمدن حسین با خانواده و علیرضا با خانواده و حاج مهدی و نادر آقا و اصغر آقا با خانواده و حمیدرضا و غلامرضا و محمدآقا با خانواده و حاج رسول با شهرام و بهنام (چون امینه تازه عمل کرده بود) و آقا طاهر و آقا محمد حسین علوی همگی باخانواده و. و.، خدارا شکر با خوشی و خرمی گذشت.

تشرف حاجی مهشید خانم زن حسین به مکه معظمه در ۱۲ فروردین و بازگشت در صبح ۲۴ به ساری و از آنجا به شهرقدس انجام گرفت خدا قبول کند انشاءالله.

من هم باحاجی خانم برای دیدن و زیارت قبول ایشان رفتیم و پس از گذراندن مهمانیها دوباره به قم برگشتیم.

درتاریخ ۱۰/ ۳/ ۱۳۹۲ با عیالم حاجی خانم، به سرعین رفته و در خانه عالم، مسجد، اقامت نموده و مشغول اقامه نماز در مسجد باب الحوائج حضرت اباالفضلعليه‌السلام شدم.

سفر بچه ها به سرعین

در این سال بچه ها متناوبا باخانواده، برای تغییر آب و هوا به سرعین آمده و در خانه ورنیاب، مشغول خوشگذرانی شدند خداوند همیشه همه آنها را باتمام مسلمان ها، شاد و خرّم کند و از حوادث ناگوار محفوظشان بدارد انشاءاللّه.

اجرای کارهای زیر و روی گنبد باب الحوایج

درتاریخ ۱۰/ ۶/ ۱۳۹۲. زیر گنبد مسجد باب الحوائج و روی آن را برای تزئینات استیل و رو کش رنگ طلائی بمبلغ یکصد و چهل میلیون تومان به آقای حاج صفر محمدحسینی شام اسبی پیمانکار دادم تا کارهای اساسی مسجد را به پایان برده و بعدها به کارهای خرده ریزش برسیم انشاءاللّه.

در این سال تمام این کارها به پایان رسید و خدارا شکر مسجد از هر جهت آماده بهره برداریست.

وفات مشهدی اللّه ویردی نظری شوهر خواهرم

در تابستان این سال آقای الله ویردی نظری شوهر خواهرم سکینه در حصار امیر تهران از دنیا رفت و متاسفانه من به علت مریضی و ناتوانی نتوانستم در حصار امیر حضور پیدا کنم خدا غریق رحمتش نماید ولی درمجلس چهلمش که در زادگاهش روستای پرنق نیر گرفتند من هم شرکت نمودم.

اجرای عقد موقت معصومه (ساناز) متولد ۱۷/ ۶/ ۱۳۷۶ امینی گلستانی.

درتاریخ/ ۱۷/ ۶/ ۱۳۹۲ شمسی نوه ام ساناز (معصومه) خانم دختر پسرم حسین را به آقای حسین شمس محراب نامزد کرده و من در اردبیل درخانه دخترم حاجیه خانم وحیده پیش از ظهر با اخذ وکالت تلفنی برایشان عقد محرمیت خواندم، مبارک باشد انشاءاللّه.

و بعد از ظهر همان روز، در تاریخ ۱۷/ ۶/ ۱۳۹۲ شمسی ساعت چهار بعد از ظهر، در دفترخانه آقای علوی در اردبیل برای نوه ام علی ۸/ ۲/ ۱۳۷۱ فرزند آقای حاج جهانبخش عسکری و حاج وحیده خانم، جشن عقدخوانی گرفتیم و من عقد دائمی را خواندم و باهم به منزلشان در کارشناسان اردبیل برگشته و پس از صرف شیرینی من به سرعین آمدم.

تشرّف به عتبات عالیات

در تاریخ ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۲ با معیت دو ماشین از اهالی سرعین و اطراف با حاجی خانم از طریق مهران به سوی نجف اشرف حرکت نمودیم، چون مرز خسروی بسته بود پس از سه روز اقامت در نجف اشرف و انجام اعمال مربوط به آن و اعمال مسجد کوفه به کربلا حرکت نموده و سه روز اقامت در آن و اعمال آن را از قبیل زیارات اماکن متعدد روز عرفه پیش از ظهر به سوی کاظمین حرکت کردیم ولی به علت ناامن بودن شهر مسیب، به زیارت طفلان مسلم، موفق نشدیم و یک شب در کاظمین اقامت کرده و فردا به سوی ایران حرکت نمودیم و به زیارت سامرا هم به خاطر ناامن بودن آنجا موفق نشدیم پس از طی یک روز و یک شب راه فردا پیش از ظهر به سرعین رسیدیم خدا را شکر.

مریضی فرزندم آقای دکتر حاج حسن امینی گلستانی

بعداز مراجعت از زیارت عتبات عالیات چون کار روکش گنبد مسجد به اتمام نرسیده بود من برای اتمام آن در سرعین ماندم تاماه محرم فرا رسید و عزاداریها شروع شد و من نیز در مسجد باب الحوائج و دو مسجد روستای ورنیاب شروع به تیلیغات نمودم هفتم محرم از قم خبر رسید فرزندم حسن صورت چپش در اثر سکته، کج شده و پس از طی مراحل در بیمارستان شهید دکتر بهشتی به تهران انتقال و با فعالیت پسرم علیرضا در بیمارستان دکتر شریعتی بستری شده است.

من با خود حسن آقا تماس گرفتم باحال عادی صحبت کرد و گفت: مجالس مردم را تعطیل نکنم بدینجهت من هر روز ارتباط تلفنی با ایشان داشتم تا این که در ۱۲ محرم بعد از ظهر به اردبیل و فردایش به تهران حرکت نمودم.

وقتی به بیمارستان رفتم دیدم هنوز ایشان در اورژانس بخش خون است که تا آزمایشات لازمه را انجام داده و به بخش منتقل نمایند ۱۴ روز طول کشید و پس از آزمایشات متعدد تشخیص دادند مریضی ایشان سرطان خون بدخیم است و از آن طرف در این میان از سینه به پائین ایشان فلج شد و قادر به حرکت نشد و به بخش منتقل کردند و علت فلجی را دنبال کردند و پس ازعکس برداری در ام آر ای معلوم شد یک طومور تقریبا سه سانتی در داخل نخاع کمر سبب فلجی شده است و باید عمل جراحی شود ولی به علت کم خونی عمل نکردند و هرچه خون و پلاکیت خون زدند خون به حال عادی و نرمال نرسید؛

تا اینکه روزی به پائین ترین نرمال یعنی صدهزار رسید، سریع به اتاق عمل بردند ولی متأسفانه باز خون به پائین آمد و از اطاق عمل برگرداندند دوباره دو سه روز معطل شد و هیچیک از پزشکان به عمل جراحی ایشان آماده نشد و نپذیرفتند.

تا اینکه با فشار من به آقای دکتر سروش رئیس بیمارستان دکتر شریعتی، جراحان را وادار کرد عمل نمایند و ساعت ۸ شب شروع به عمل جرّاحی کردند و ساعت دو بعد از نصف شب تمام شد و به اتاق آی سی یو منتقل شد و از آنجا به بخش انتقال یافت و از بخش جراحی به بخش خون منتقل شد.

تا اینکه پزشکان معالج اظهار داشتند مریضی ایشان تشخیص داده شد سرطان خون بدخیم است منتها داروی شیمیائی که می دهیم قسمت پشت که زخم دارد زیاد می شود و به آن دارو می دهیم ناراحتی مرضش بیشتر می شود، در واقع وا ماندند که چکار کنند و چند نفر از پزشکان معالج گفتند ما سی سال است در این بیمارستان کار می کنیم، بیماری به این صورت ندیده ایم.

بالاخره گفتند: ماندنش در بیمارستان به صلاح نیست و هیچ بیمارستان خصوصی هم نپذیرفتند و خود حسن آقا هم خیلی اصرار داشت مرا از بیمارستان به خانه ببرید که دارم خفه می شوم و برای من ماندن در بیمارستان قابل تحمل نیست، اجبارا اورا به قم انتقال داده و درخانه اش بستری کردیم.

روز سوم ازخونش نمونه برداری کردند و پس از آزمایش معلوم شد به هشت هزار رسیده که کمترین میزان بود و دوباره در بیمارستان شهید بهشتی بستری کردیم و خون زدند و فردایش گفتند به یکهزار رسیده که در حال خطر است باز خون و پلاکت خون تزریق کردند حالش مقداری جا آمد، من تا ساعت یک بعد از نصف شب در بیمارستان بودم و حسن آقا گفت: بابا حالم خوب و عالیست دیگر ماندن شما با این سن و سال و مریضی خودتان در بیمارستان آنهم بعد از نصف شب به صلاح نیست.

هروقت من با مادرش که به دیدنش می رفتیم و می دید ناراحتیم، مارا دلداری و قوت قلب می داد که بابا من یک امانت خدا در دست شما بودم حالا صاحب امانت امانتش را پس می گیرد شما چرا از دادن امانت به صاحبش ناراحتید؟!!!

فاجعه اسفناک درگذشت فرزند جوانمرگم دکتر حاج حسن

من به خانه برگشتم و کمی استراحت نمودم نزدیک ساعت ۷ به من خبر دادند که دیشب بعداز رفتن شما، حسن آقا تشنّج کرد و به آی سی یو منتقل کردند، خودم را سریع به بیمارستان رساندم و به اتاقش رفتم دیدم به کُما رفته است که دیگر صحبت با ایشان امکان نداشت و شب به خانه برگشتم صبح خبر دادند چهار شنبه شب باکمال تأسف حسن آقا دار فانی را وداع گفته است رحمه اللّه علیه.

روز پنجشنبه ۲۰ ماه آذر ۱۳۹۲ چند نفر از بچه هارا برای تحویل گرفتن جنازه به بیمارستان فرستادم و خودم در بهشت معصومهعليها‌السلام مقبره خانوادگی که قبلا آماده کرده بودم رفته و یکی از قبرهای چهارگانه را دادم آماده کنند و مراحل قانونی طی گردید و جسد از بیمارستان خارج و به بهشت معصومهعليها‌السلام منتقل و غسال ها مشغول غسل دادن شدند ومنهم بالای سرش ایستاده و با کفن خاص خودم که از کربلا آورده بودم و با احرام حج مخصوص خود و باتربتهای گوناگون کفن کرده و حنوط کردند و من پس از غسل پیشانیش را بوسیده و باهزاران غم و اندوه با نورچشم و جگر گوشه ام خداحافظی کرده و با اشک چشم او را وداع نمودم و روز پنجشنبه بعد از ظهر با جلالت کامل دفن کردیم.

من مانند حضرت اباذر صحابی بزرگوار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که در صحرای ربذه کنار قبر پسرش ایستاده و رو به آسمان گرفته عرض کرد خدایا یک سلسله حقوقی برای من پدر در گردن این عبد ذلیلت که بتو تحویل دادم، قرار داده بودی، من با عبودیت و بندگیم تمام حق و حقوق خودم را به او بخشیدم و گذشت کردم و از درگاه با عظمتت عاجزانه در خواست می نمایم تو هم با بزرگواری و محبت بیکرانت حقوق خودت را به او ببخش و بیامرز منهم عین این جملات را کنار قبر فرزندم حسن ایستاده و به درگاه خدای مهربان مناجات کرده و به عرض رساندم و مردم آمین گفتند.

شب جمعه شام غریبان ایشان در مسجد سیدالشهدا (عليه‌السلام ) واقع در ۴۵ متری صدوقی خیابان ۳۰ متری مالک اشتر قم که حاج حسن آقا در آنجا نماز جماعت اقامه می کرد و به بچه ها درس قرآن می داد برپا و روز سوم را در مسجد حضرت رقیهعليها‌السلام روبروی خانه ام برپا گردید و هفتم باز در مسجد سیدالشهداءعليه‌السلام مجالس متعدد عزاداری شروع شد و مردم مخصوصا اهل مسجد واقعا متأثر و اشک می ریختند.

روز چهار شنبه ۲۷ آذرماه بعد از ظهر به شهر قدس (قلعه حسنخان) تهران که دامادها وپسرانم آنجا ساکن هستند رفته و روز پنج شنبه ۲۸ ماه ساعت دو تا چهار بعد از ظهر در مسجد باب الحوائج همان شهر مجلس ترحیم برپا گردید.

به حاجی خانم را بعلت ناتوانی و بیماری و حال بدشان، از شهر قدس به قم برگرداندیم وفردا روز جمعه ۲۹ آذر ماه با رانندگی پسر بزرگم حسین و همراهی خواهرم مکرم که باخواهران دیگرم در قم بود، به اردبیل حرکت کردیم و ساعت ۵/ ۴ بعد از ظهر به اردبیل رسیدیم و روز شنبه ۳۰ ماه آذر در روستای گلستان زادگاهم از ساعت ۲ تا ۴ مجلس عزاداری عمومی برپا شد و فردایش روزیکشنبه ۱ دیماه در اردبیل از ساعت ۲ تا ۴ با حضور جناب آقای دکتر عاملی امام جمعه محترم و ائمه جماعات و اقشار مختلف اردبیل و فردایش روز اربعین امام حسینعليه‌السلام ۲ دیماه در روستای ورنیاب سرعین (یکی از محل تبلیغ ۵۴ ساله من) و روز سه شنبه ۳ دیماه فردای اربعین حسینی در شهر توریستی سرعین محل تبلیغات ۵۴ ساله ام از ساعت ۲ تا ۴ مجلس ختم مجلل و با شکوه و باحضور اقشار مختلف روستاهای اطراف و خود شهر و ائمه جمعه و جماعات از اردبیل و آقای عبدالّلهی امام جمعه شهرکوثر و امام جمعه محترم خود سرعین آقای شیخ محمود اصغری برپا گردید.

در این مجالس ترحیم ها اقشار سرشناس و ارگان های دولتی و غیردولتی ومحلی گوناگون بنرها و پلاکارت ها و تابلوهای مختلف اعلامیه داده و اظهار همدردی و شریک غم بودن نموده بودند.

پس از اتمام مجلس ترحیم نزدیک غروب روز سه شنبه ۳ آذر ماه ۹۲ از سرعین به اردبیل و فردایش چهار شنبه ۴ دیماه از اردبیل به شهر قدس و فردایش پنجشنبه ۵ دیماه صبح از شهر قدس به قم حرکت کردم و به خانه آقای دکتر طاهر پسر دیگرم که حاجی خانم آنجا بود رفتم و شب جمعه علیرضا باخانواد و حسین باخانواده از تهران آمدند و پس از صرف شام به خانه خودم رفتیم و امروز جمعه ۶ آذر ماه بعد از ظهر بچه ها به تهران بازگشتند.

و امروز ۷/ ۹/ ۱۳۹۲ سنگ قبر باعکس و نوشته ها نصب گردید.

نوشته های سنگ قبر: حجت الاسلام دکتر حاجی حسن امینی گلستانی، فرزندگرامی آیت اللّه حاج محمد امینی گلستانی، ولادت: ۶/ ۲/ ۱۳۴۹ شمسی، درگذشت: ۲۰/ ۹/ ۱۳۹۳ شمسی. (الهی من لی غیرک).

عاقبت زین دار فانی پر کشیدم یاحسین

عشق تو مهر علی در سینه دارم یاحسین

من درین وادی غریبم جان زهرا مادرت

هرشب جمعه گذر کن بر مزارم یاحسین

اطراف قبر هم سوره مبارکه انّا أنزلنا نوشته شد.

و در مناسبت ها و شب های جمعه با مادرش یا تنهائی برای فاتحه و یس خوانی در کنار مزارش حضور پیدا کرده و اشک می ریزیم.

با این که با کمال معرفت و تسلیم به مشیت الهی و رضا به رضای او مراحل گذرانده ام و با این که با حضور خودم تغسل و تکفین و نماز میتش را خودم خوانده ام و بقبر گذاشته و مراسمش را اداره می کنم و ماهها ازین ماجرا گذشته هنوز هم باور ندارم حسن من مرده است چشم به راهم که از در وارد شود و کنارم بنشیند و حال و احوالی از من و مادر پیرش بپرسد. خدایا به احترام مقربین درگاهت، از تمام تقصیراتش در گذر و در بهشت برینت جا بده رحمه اللّه علیه. انّا للّه و انّا الیه راجعون.

مجلس ختم چهلم

در تاریخ ۲۶ دیماه ۱۳۹۲ روز پنجشنبه از ساعت ۵/ ۲ تا ۵/ ۳ مجلس چهلم آن مرحوم با حضور دوستان وآشنایان و بچه های خودم، در مسجد حضرت رقیهعليها‌السلام روبروی خانه خودمان در قم برپا گردید مجلس باشکوهی بود علما و نمایندگان مراجع عظام تقلید و اقشار مختلف شرکت کردند، البته چهلم روز یکشنبه ۳۰ دیماه بود ولی به علت مصادف بودن آن روز با روز ولادت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام جعفر صادقعليه‌السلام که مردم جشن و سرور برپا می کردند، ما سه روز جلوکشیدیم که مزاحم مسافرت و گشت و گذار دیگران نشویم خدایش رحمت کند و ببخشد و بیامرزد.

خاطرات سال ۱۳۹۳ شمسی.

در ایام عید امسال بعلت عید سیاه پسرم حاجی حسنرحمه‌الله تعدادی از فامیلها و همه بچه ها و دامادها ونوه هادر قم حضور یافتند تا با من و حاجیه خانم شریک غم بشوند روز دوم فروردین ماه ما را به تهران بردند تا با فامیلها و دوستان هم دیداری داشته باشیم و هم تشکر از زحماتی که کشیده بودند و در مجالس متعدد در قم و تهران شرکت کرده بودند.

پس از چند روز که دید و بازدید انجام گرفت و دوباره به قم برگشتیم.