خاتم النبیین

خاتم النبیین0%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

خاتم النبیین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کمالی
گروه: مشاهدات: 33536
دانلود: 3197

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33536 / دانلود: 3197
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

علم، حکمت، تبلیغ

خداوند متعال مقام و مرتبه ی صاحبان علم را تالی تلو خود و فرشتگان قرار داده، آن هم در والاترین مقام ها که گواهی بر وحدانیت اوست، قوله تعالی:( شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) (آل عمران / ۱۸)یعنی: «خداوند گواهی داد به درستی که نیست خدایی جز او، و فرشتگان و صاحبان علم نیز چنین گواهی دادند، در حالی که بر پاست به اقامه ی عدل، نیست خدایی مگر او که عزیز و حکیم است».بیشترین احادیث که از پیغمبر اکرم روایت شده، در بیان مقام والای علم و تأکید بر فراگرفتن انواع علوم است، ریشه ی اعتقادات مسلمانی دانش و بینش علمی است؛ اینک نمونه ای از آن بحر بی ساحل:۱ - «سر لشکر بودلی» انگلیسی در کتابش «الرسول» می گوید: قرآن کتاب جلیلی است که صورت محمد را منعکس می کند بلکه در واقع، قرآن خود محمد است.(الرسول / ۲۷۹).

۲ - گروهی مسلمان شدند، چون خواستند از نزد پیغمبر بازگردند، گفتند: یا رسول الله چه کسی برای ما امامت کند؟ فرمود: «آن که بیشتر قرآن می داند» (اسد ۱۱۰ / ۴).۳ - طلق بن عبدالله تمیمی در مسجد بنائی می کرد، پیغمبر فرمود: «برای او گل ببرید زیرا او بهتر کار می کند» (نظام ۸۳ / ۲).۴ - می فرمود: «خط خوب حق و حقیقت را بهتر آشکار می کند» (نظام ۲۴۵ / ۲).۵ - بعد از نماز صبح به سؤالات جواب می داد. (نظام ۲۷۷ / ۲).۶ - می فرمود: «انساب خود را به آن اندازه که صله ی رحم کنید، یاد گیرید» (نظام ۳۰۱ / ۲).۷ - فرمود: «به جوانان علم بیاموزید» (نظام ۳۱۷ / ۲).۸ - همه ی زبان ها را می دانست، چون همه قوم او بودند، به دلیل( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ ) (سبأ / ۲۸)و هر پیغمبری باید زبان قوم خود را بداند قوله تعالی:( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ ) (ابراهیم / ۴)یعنی: «هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به بزبان قوم خودش».۹ - کاتب سری داشت، به او دستور داد تا زبان های عبرانی و سریانی را یاد بگیرد، و فرمود: «دوست ندارم نامه هائی که می رسد همه کس بخواند» (نظام ۱۱۹ / ۱).۱۰ - می فرمود: «سین بسم الله را آشکار کنید، یعنی جلی بنویسید» (نظام ۱۲۵ / ۱).۱۱ - در آخر نامه ها به کفار می نوشت:( وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ ) یعنی: «سلام بر کسی که پیروی هدایت کرد»(نظام ۱۳۸ / ۱).۱۲ - می فرمود: «کنیزان خود را تعلیم دهید تا خداوند دو اجر به شما بدهد»(نظام ۲۳۴ / ۲).

۱۳ - می فرمود: (از من تبلیغ کنید و لو یک آیه) (نظام ۲۲۳ / ۲).۱۴ - روزی برای تعلیم زنان معین کرده بود. (نظام ۲۳۵ / ۲).۱۵ - یکی از حکمت های تعدد زوجات پیغمبر، برای تعدد زنان معلمات بود. (نظام ۲۳۶ / ۲).۱۶ - برای سفارت، برازنده ترین را برمی گزید، می فرمود: «بشارت دهید، نفرت ایجاد نکنید» (نظام ۲۴۶ / ۱).۱۷ - به عبدالله بن سعد بن وقاص که نوشتن می دانست، فرمان داد اطفال مدینه را تعلیم دهد، هچنین به اسیران جنگ بدر. (نظام ۴۸ / ۱).۱۸ - می فرمود: «علم را با نوشتن مقید سازید وقتی با مردم سخن می گویید چیزی که نمی فهمند، یا فهم آن بر ایشان دشوار است، به ایشان نگویید، علم را نزد جوانان به ودیعه گذارید»، زنی را شوهر داد که مهریه اش تعلیم قرآن بود. ضریس کناسی گفت: نزد امام صادقعليه‌السلام بودم و ابوبصیر هم بود، امام فرمود: «داود علم انبیا را میراث برد و سلیمان وارث او بود و محمد وارث سلیمان و ما وارث محمد؛ مصحف ابراهیم و موسی نزد ماست»، ابوبصیر با حالت استعجاب گفت: این است علم؟ امام فرمود: «ای ابابصیر! این علم نیست، هر آینه علم چیزی است که شب و روز و ساعت به ساعت پدید می آید» (بحار ۱۳۲ / ۱۷).تنبیه:این حدیث از تک حدیث های اخبار به غیب و در حد اعجاز است، که امام اشاره به تکامل علوم کائنات می کند، علومی که بشر با نیروی خدا داد باید همیشه و الی غیر النهایه روز به روز ساعت به ساعت کشف تازه ای کند، و همان است که خداوند متعال به آن اشاره فرموده قوله تعالی:( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ) (فصلت/ ۵۳)یعنی: «به زودی در آینده ای مستمر آیات خود را در سراسر جهان و در نفس خودشان به ایشان نشان می دهیم، تا به تدریج و بلا انتها برای ایشان آشکار شود که او (خدا) حق است آیا پروردگار تو بس نیست که بر هر چیزی گواه و آگاه است».۱۹ - ابوعطیه سعدی گفت: پیغمبر با زبان قوم خودم با من سخن گفت. (اسد ۱۲۲ / ۴).۲۰ - عبدالله بن عمرو بن عاص از پیغمبر اجازه خواست که حدیث او را بنویسد و او اجازه داد عبدالله گفت: هر چه بود بنویسم چه در حال رضا و چه در حال غضب؟، فرمود: «همه را بنویس زیرا من جز حق نمی گویم» (اسد ۲۱. (۲۳۳ / ۳ - می فرمود: «ما گروه پیغمبران مأموریم که با مردم به اندازه ی خردمندی ایشان سخن گوئیم» (بحار ۲۸۰ / ۱۶).۲۲ - چنین سخن می رفت هم کوتاه هم همه فهم، و هرگز سخن را دراز نمی کرد، اما گاهی برای تفهیم، تکرار می نمود؛ سه بار سلام می داد و هر جا می رفت سه بار اذن ورود می گرفت. (شمائل / ۷۰).۲۳ - می فرمود: «به من کلمات جامعه را داده اند، و حکمت ها را به اختصار می گویم، من با کلمات جامعه مبعوث شده ام و به ترس در دل ها نصرت یافته ام و زمین برای من هم مسجد است و هم پاک کننده» (شمائل / ۷۱).۲۴ - می فرمود: «شما نمی توانید با مالتان به همه برسید، (ایشان را شاد کنید) به ایشان به حسن خلق برسید» (وافی - ایمان / ۸۲). و در حدیث دیگر این دستور را به بنی هاشم داده است.۲۵ - می فرمود: «سوگند به آن که خدایی جز او نیست، هرگز خیر دنیا و آخرت به مؤمن نمی رسد مگر به حسن ظن او به خداوند و امیدواری به او، و حسن خلق، و خودداری از غیبت کردن مسلمانان؛ سوگند به آن که خدایی جز او نیست، خداوند مؤمنی را پس از توبه کردن و استغفار کردن عذاب نمی کند، مگر به سوءظن او به خداوند، و تقصیر او در امید به خداوند و بدخلقی او و غیبت کردن مسلمانان؛ و سوگند به آن که خدایی جز او نیست، گمان هیچ مؤمنی به خدا خوب نمی شود مگر آن که خداوند نزد گمان او حاضر و آماده است، زیرا خداوند بخشنده است، خیرات در دست اوست، شرم دارد که بنده ی مؤمن به او خوش گمان باشد و او گمان و امیدش را برآورده نکند، پس گمان خود را درباره ی خداوند خوب کنید و به سوی او راغب شوید» (وافی - ایمان / ۵۹).۲۶ - می فرمود: «سرور اعمال، سه چیز است: انصاف دادن برای مردم از نهاد و نفس خویش، مواسات با برادر دینی و یاد خدا در همه حال» (وافی - الایمان / ۸۸).۲۷ - همه ی خلائق را همچون عیالات خداوند به حساب می آورد می گفت: «دوست داشته ترین ایشان نزد خداوند، مهربانترین ایشان به خلق، و شتابکارترین ایشان برای انجام نیازمندی های ایشان است» (وافی - الایمان / ۱۱۹).۲۸ - می فرمود: «خداوند گفته: اگر در زمین نباشد مگر یک مؤمن، به او از همه ی خلق بی نیازم، برای او از ایمانش انسی قرار می دهم که محتاج به هیچ کس نباشد» (وافی - الایمان / ۱۳۱).۲۹ - فرمود: «بزرگترین کبر، نادیده گرفتن حق و بی اعتنائی به آن و طعنه زدن بر اهل آن است» (وافی - کفر / ۱۵۰).۳۰ - فرمود: «روزی موسیعليه‌السلام نشسته بود، ابلیس با بالاپوش رنگارنگی بر او وارد شد، موسی گفت: تو کیستی؟ گفت: من ابلیسم آمدم بر تو سلام دهم که مقامی نزد خدا داری، موسی گفت: این بالاپوش چیست؟ ابلیس گفت: دل های آدمیان را با آن می ربایم، موسی گفت: مرا خبر ده از آن گناهی که چون کسی مرتکب می شود بر او مسلط می شوی، گفت: هرگاه خودبین شود و عمل خود را بسیار و گناه خود را کوچک شمارد؛ خداوند به داود گفت: گناهکاران را بشارت ده که توبه را می پذیرم، و از گناه عفو می کنم و صدیقین را بیم ده که به اعمال خود معجب نشوند، زیرا هیچ بنده ای عمل خود را به حساب نیاورد مگر آن که هلاک شد» (وافی - کفر / ۱۵۱).۳۱ - فرمود: «به زودی بر مردم زمانی بیاید که ظاهرشان خوب و باطن ایشان خبیث باشد، ظاهر ایشان آراسته در حالی که طمع دنیا دارند و با داشتن دنیا آن چه نزد خداوند است نمی خواهند، دین ایشان ریاست، بیم از خدا ندارند، خداوند همه ی ایشان را به عقاب فرا می گیرد دعا می کنند چون دعای غریق، و برای ایشان اجابت نمی شود» (وافی - کفر / ۱۴۸).۳۲ - می فرمود: «اگر بدخلقی، مخلوقی می شد که دیده شود بد گل ترین مخلوقات بود» (وافی - کفر ۱۵۲).۳۳ - فرمود: «بهترین چیزی که عطا شده، خلق نیکو است؛ و بدترین آن، دل زشتی با روئی نیکو» (اسد ۳۵۴ / ۵).۳۴ - سخن گفتن بعد از نماز عشا را مکروه می داشت. (اسد ۲۰ / ۵).۳۵ - زبرقان بن بدر و عمرو بن اهتم و گروهی از بنی تمیم نزد پیغمبر آمدند، پیغمبر وصف زبرقان را از عمرو بن اهتم پرسید، وی گفت: در پیش نزدیکان مطاع است، در حمله شدید است و حصاری استوار برای پشت سر خویش است، زبرقان گفت: یا رسول الله! به خدا می داند از آن چه گفت بالاترم، عمرو رو به او کرد و گفت: تو کم مروت، تنگ جایگاه (برای مهمان) احمق پدر، و فرومایه ی خالی، بعد گفت: یا رسول الله! همه ی آن چه گفتم راست گفتم، مرا راضی کرد او را به بهترین وجهی وصف کردم، و مرا ناراضی کرد او را به بدترین چیزی که از او می دانستم وصف کردم، پیغمبر فرمود: «ان من البیان لسحرا» یعنی: «به درستی که بعضی از بیان ها سحرند» (اسد ۱۹۱ / ۲).۳۶ - فاطمه ی زهراعليها‌السلام از پدرش خادمی خواست و پیغمبر تسبیحات مشهور به تسبیحات زهرا را به او یاد داد و فرمود: «این از خادمی برای تو بهتر است» (نظام ۲۳۰ / ۲).توضیح:دانشمندانی که در سنت و سیرت پیغمبر غور و تحقق کرده اند، موفق شده اند که مأخذ آنها را در قرآن مجید بیابند و در این باره کتاب ها نوشته اند و از آن جمله در اخیر علامه عارف عبدالرحمن فاسی که مأخذ حدیث تسبیحات را قوله تعالی( وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا ) (کهف / ۴۶)می داند، یعنی: «نیکی های پایدار نزد خداوند پاداش بهتری دارند و امید بیشتری به بار می آورند».۳۷ - می فرمود: «علم، یا آیه ی محکمه ای است، یا سنت استوار در جریانی یا وظیفه ای عادل» (نظام ۲۳۰ / ۲).توضیح:آیه ی محکمه آیات دال بر توحید است که کشف رازهای خلقت هم از این باب است؛ سنت استوار نظامات زندگی و حفظ حقوق بین الافراد و الجماعات است؛ و فریضه ی عادله وظائف انسانی انسان در برابر خدا و خلق است.۳۸ - می فرمود: «همه ی شما شبان و چوپانید، و همه ی شما مسئول زیردستان خود هستید» (نظام ۲۳۹ / ۲).۳۹ - فرمود: «هیچ چیزی پدر به فرزند عطا نمی کند که بهتر از حسن ادب باشد»، می فرمود: «حق فرزند بر پدر آن است که نام نیکو بر او بگذارد و شناگری و تیراندای به او یاد دهد» (نظام ۲۳۹ / ۲).۴۰ - در این جا مناسب است، مأخذ حدیث مشهور «ایتونی بدواه» را از روایات عامه نقل کنیمبخاری، مشهورترین محدثین عامه، در صحیحش نقل می کند که پیغمبر چهار روز قبل از وفاتش فرمود: «برای من کتفی (استخوان شانه ی گوسنفد یا شتر که بر آن می نوشتند) بیاورید تا برای شما نوشته ای بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید» و کسی در آن میان گفت: درد بر او غالب شد، کتاب خدا برای ما بس است و سر و صدا بلند شد، پیغمبر فرمود: «شایسته نیست در محضر پیغمبری، اختلاف واقع شود، برخیزید و بیرون روید» (قاموس الرجال ۱۸۵ / ۷ و همه ی منابع).توضیح:به هر حال مانع شدند که آن سند بسیار مهم که به تصریح پیغمبر مانع گمراهی امت بعد از او بود نوشته شود و این کلمه ی عوام پسند را که قرآن برای ما بس است در اذهان انداختند و کسی نگفت که خود قرآن می گوید که «( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿ ٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ) ۲ یعنی: «پیغمبر از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، نیست گفتار او مگر وحیی که به او وحی شده» و پر واضح است که آن سند مربوط به تعیین قطعی جانشین او بوده است، که از آن بیم داشتند مبادا تصریح پیغمبر راه را برای توطئه بر ایشان ببندد. بحث و تحقیق کامل در این رویداد عجیب و ویرانگر که نقطه ی عطف تاریخ اسلام است بلکه مهمترین آنها است،از عنوان این کتاب خارج واین واقعه نه قابل انکار است، و نه قابل تأویل و توجیه و به طور قطع شنیعترین موردی است که بالصراحه و علانیه و عالما عامدا با امر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخالفت شده و عامل آن هر که باشد نه تنها مسلمان نیست، بلکه دشمنترین دشمنان اسلام است، و هیچ مطهری نمی تواند او را تطهیر کند.۴۱ - در غالب خطبه ها دستور می داد تا حاضران مطالب را به غایبان برسانند. (شامی ۵۷۹ / ۳).۴۲ - بیانش همیشه ابلغ بود و تأثیر آن قوی وقتی صفوف جنگ بدر روبرو شدند به جنگاوران مسلمان فرمود: «این مکه است که پاره های جگر خود را به سوی شما پرتاب کرده است» (یعنی ابر مردان خود را). (شامی ۳۹۸ / ۲).۴۳ - به قبا رفت فرمود: «سنگی از این کوه بیاورید» چون آوردند، قبله ی ایشان را معین نمود. (اسد ۱۰۵ / ۴).۴۴ - می فرمود: «هر آینه ماندن یکی از شما در دنیا که به حق سخن گوید تا باطلی را براند و حقی را یاری دهد، از هجرت با من افضل است» (اسد ۴۰۹ / ۳).۴۵ - افراد در قبول اسلام کاملا آزاد بودند تا آن جا که مرد مسلمان شده و زن همچنان در کفر باقی بود و کسی مزاحم او نبود و نمونه های این مطلب در این کتاب بسیار است.۴۶ - در موسم حج (قبل از هجرت) با اقوام مختلف ملاقات می کرد و اسلام را بر ایشان عرضه می داشت در سال یازدهم بعثت بر طائفه ی خزرج از مردمان مدینه گذر کرد، فرمود: «شما چه کسانی باشید؟» گفتند: از خزرج، فرمود: «از دوستان یهود؟» گفتند: بلی، فرمود: «می نشینید تا با شما سخن گویم؟» گفتند: بلی، نشستند، ایشان را به خدای یگانه دعوت نمود و اسلام را بر ایشان عرضه داشت واز قرآن تلاوت کرد، یکی از ایشان گفت: به خدا این همان پیامبری است که یهود خبر می دهند؛ مسلمان شدند و گفتند: می رویم و دیگران را دعوت می کنیم. (شامی ۱۷۶ / ۲).۴۷ - در محل «منی» حاجیان به دور پیغمبر انبوه بودند، و سعی می کردند خود را به او برسانند و از او سؤال کنند، مردی خود را به زحمت به او رسانید، و گفت: برای من دعا کن، فرمود: خداوند سر تراشیده ها را رحمت کند». (سر سائل تراشیده نبود) او بار دیگر درخواست کرد و همان را شنید، رفت و سر خود را تراشید. (اسد ۲۵۱ / ۱).۴۸ - در مسجد «خیف» در «منی» فرمود: «خداوند شاداب کند مردی را که سخن من بشنود و بفهمد آن گاه به کسی که نشنیده برساند» (اسد ۱۷۰ / ۲)۴۹ - ابن معاذ گفت: پیغمبر در «منی» معالم دین را برای مردم بازگو می کرد، و هر کس در هر جا بود آواز او را می نشیند. (تاریخ مکه ۱۷۳ / ۲).۵۰ - روزی او را سر حال دیدند گفتند: یا رسول الله! سر حالی؟ فرمود: «آری، الحمد لله» آن گاه سخن از مالداری رفت فرمود: «مالداری زیانی ندارد اگر تقوا باشد و تندرستی از مالداری بهتر است اگر تقوا باشد، و سر حال بودن از نعمت ها است» (اسد ۳۵۴ / ۳).۵۱ - خطبه اش کوتاهترین بود و هرگز بیهوده نمی گفت. (بحار ۲۳۷ / ۱۶).۵۲ - چون سخن می گفت به طور فصل و قاطع می گفت، و هر کس آن را می شنید، می فهمید و ابهامی نداشت. (بحار ۲۳۷ / ۱۶).۵۳ - فرمود: «نزدیک است علم از عالم دزدیده شود، تا آن جا که بر آن دست نیابند، گفتند: یا رسول الله! چگونه دزدیده شود و حال آن که کتاب خدا در میان ماست، و به اولاد خود یاد می دهیم؟ فرمود: «توراه و انجیل هم نزد یهود و نصاری بود و به حال ایشان سودی نداد» (اسد ۲۳۶ / ۱).توضیح:اولا مقصود از علم در این جا، علم دین و احکام آن است و کافی است نبودن وجود قرآن در میان مسلمانان بعلت شیوع تأویلات ناروا و آراء گوناگون باطل، به دست سودجویان فرقه ای است که مانع فهم درست دین آن گونه که پیغمبر تفهیم نموده، می باشد.۵۴ - فرمود: «اگر شئامت در چیزی باشد در زبان است» (وافی- الایمان / ۸۵)۵۵ - فرمود: «دلالت کننده بر خیر مانند فاعل خیر است» (مجمع ۵۶. (۱۳۷ / ۳ - فرمود: «اگر نه چنان بود که گناه برای مؤمن بهتر از خودبینی است هرگز خداوند میان او و گناه را خالی نمی گذارد،» یعنی میان مؤمن و گناه مانعی قرار می داد. (اسد ۲۵۴ / ۴).۵۷ - یکی از او پرسید: کسی که نه مالی دارد تا صدقه دهد نه نیروئی تا جهاد کند چگونه است؟ فرمود: «خیر را بگوید و شر را رها کند و به ایشان (صدقه ده و مجاهد) به بهشت رود» (اسد ۸۲ / ۴).۵۸ - در جواب نامه ی نجاشی، به علیعليه‌السلام فرمود: «نامه ای بنویس و مختصر کن»، او نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، تو در مهربانی بر ما چنانی که همچون یکی از ما هستی و ما از اطمینان به تو چنانیم که از تو هستیم، زیرا ما از تو چیزی امید نداشتیم مگر آن که به ما رسید و از تو در هیچ امری بیم نداشتیم مگر آن که تأمین یافتیم و توفیق از خداوند است»؛ چون امیرمؤمنان آن را خواند، پیغمبر فرمود:«حمد خداوندی را سزاست که در اهل بیت من مانند توئی را قرار داد و پشت مرا به تو قوی ساخت» (بحار ۳۹۷ / ۲۰).۵۹ - عبدالله بن ثابت گفت: عمر نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! از بنی قریظه گذر کردم، بخشی از تورات برای من نوشتند اگر خواهی به تو نشان دهم، پیغمبر روی در هم کشید من به عمر گفتم: مگر صورت پیغمبر را نمی بینی؟ عمر گفت: راضی شدیم که الله پروردگار ما و اسلام دین ما و محمد رسول الله است؛ روی پیغمبر باز شد و فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر موسی در میان شما آید و متابعت او کنید و مرا رها کنید هر آینه گمراهید، شما بهره ی من از امت ها هستید و من بهره ی شما از پیغمبران» (اسد ۱۲۷ / ۳).ودر روایت دیگر به نقل از مسند احمد چنین آمده، چون عمر نوشته را بر پیغمبر خواند، فرمود: «آیا هنوز در حیرتید، ای پسر خطاب؟ سوگند به آن که جانم در دست اوست به تحقیق آن را (قرآن را) آوردم پاک و روشن، از یهود و نصاری چیزی نپرسید، که یا حق گویند چه بسا ایشان را تکذیب کنید، یا باطل گویند چه بسا ایشان را تصدیق کنید سوگند به آن که جانم در دست اوست، اگر موسی زنده بود راهی نداشت مگر آن که از من متابعت کند.۶۰ - فرمود: «سه چیزند که خداوند از قضا درباره ی آنها فارغ شده است، (برو و برگرد ندارند) احدی از شما ظلم نکند زیرا خدا فرمود:( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) (یونس / ۲۳)یعنی: «ای مردم! این است و جز این نیست، ظلم کردن شما به زیان خودتان خواهد بود»؛ و احدی از شما مکر نکنید زیرا خداوند فرمود:( وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ) (فاطر / ۴۳)یعنی: «مکر و حیله ی بد به صاحبش برمی گردد»؛ و احدی از شما پیمان شکنی نکند، زیرا خداوند فرموده:( فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ) (فتح / ۱۰)یعنی: «هر کس پیمان را شکست، هر آینه به زیان خود آن را می شکند» (اسد ۲۶۹ / ۳).توضیح:آوردن صفت سیی ء برای مکر از آن جهت است، که مکر به معنی چاره جوئی پنهانی است، هم خوب دارد هم بد و در این جا مقصود حیله های شیطانی است، دلیل بر مکر خوب( وَاللَّـهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ) است یعنی خداوند بهترین مکر کنندگان است. ۶۱ - فرمود: «هیچ احدی که به قدر حبه ی خردلی کبر در دل دارد، به بهشت نمی رود، و هیچ احدی که به قدر حبه ی خردلی ایمان در دل داشته باشد، به جهنم نمی رود» (اسد ۲۹۳ / ۴).تنبیه:بنابراین، ایمان و کبر در دلی با هم جمع نمی شوند.۶۲ - فرمود: «شهادت زور معادل شرکت است»، به دلیل قوله تعالی:( فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ) (حج / ۳۰)یعنی: «از پلیدی بت ها دوری کنید و از قول و گواهی زور، دوری جوئید. (اسد ۲۶۰ / ۱).۶۳ - مردار گوسفندی را دید فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست دنیا نزد خداوند پست تر است از این مردار نزد صاحبش» (مجمع ۲۸۷ / ۱۰).۶۴ - فرمود: «دو نعمتند که بیشتر مردم قدر آنها را نمی دانند: صحت و فراغت» (مجمع ۲۹۰ / ۱۰).۶۵ - یکی گفت: شترم را نبسته و توکل بر خدا آن را رها کرده ام، فرمود: «اورا ببند و توکل کن» (مجمع ۳۰۳ / ۱۰).

۶۶ - می فرمود: «اهل معروف(خیرات) در دنیا اهل معروف در آخرتند و اهل منکر در دنیا اهل منکر در آخرتند» (اسد ۱۹۲ / ۴).مقصود از اهل فلان و فلان در آخرت اهل جزای آن در آخرتند.۶۷ - زمینی که به زبیر بخشید و حد آن را به اندازه ی دویدن اسبش قرار داد، زبیر از طمعی که داشت وقتی اسبش سستی کرد او را با تازیانه زد که جلوتر برود، پیغمبر فرمود: «تا آن جا به او بدهید که تازیانه به اسب زد و بیشتر ندهید.» (جواهر الاحکام - احیاءموات / ۱۸۴).۶۸ - وقتی بنی النضیر را از مدینه بیرون کردند و آن ها بستانکارهایی داشتند، فرمود: «از سود کم کنید و نقدا بگیرید» (واقدی ۳۷۴ / ۱).۶۹ - دختر عدی نزد او آمد و گفت: یا رسول الله! فرزندم عبدالله که از بدریان است و در احد شهید شده، دوست دارم پهلوی خودم دفن شود تا با او انس بگیرم، پیغمبر در نقل جنازه ی او اذن داد او را و مجدر بن زیاد را بر شتری بار کردند و با آن که عبدالله مردی تنومند و سنگین بود و مجدر مردی لاغر و سبک هر دو لنگه بر کول شتر مساوی بودند، پیغمبر ایشان را دید و فرمود: «عمل ایشان، ایشان را برابر ساخته است» (اسد ۴۰۶ / ۵).۷۰ - «ضماد» یکی از کاهنان بود، چون از دعوت پیغمبر آگاه شد، نزد او آمد و گفت: بیا تا تو را منتر کنم، و از باد جنون برهانم، پیغمبر فرمود: «حمد برای خدا و از او کمک می طلبم، کسی را که او هدایت کرد گمراه کننده ای برای او نیست و کسی را که او گمراه کرد هدایت کننده ای برای او نیست، گواهی می دهم که خدایی نیست مگر الله، یکتا است و انبازی ندارد»؛ و سه بار آن را تکرار کرد، ضماد گفت: به خدا سوگند من گفتار کاهنان و ساحران و شاعران را شنیده ام، هرگز مانند این کلمات نشنیده ام،دستت را بده تا بیعت کنم، و اسلام آورد، و آن کلمات را بر من تکرار کن که تا ژرفترین دریاها رسیده اند. (شامی ۴۵۲ / ۲).۷۱ - اسیران را دید و تبسم کرد و فرمود: «از من نمی پرسید چرا؟» گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: «تعجب کردم از گروهی که ایشان را با زنجیر به سوی بهشت می کشند و ایشان به کندی راه می روند» (اسد ۱۲۵ / ۴).۷۲ - فرمود: «هرگاه مردی را دیدید که به دنیا بی اعتنا بود و زاهد و کم سخن، به او نزدیک شوید که حکمت را القا می کند» (اسد ۱۷۶ / ۵).۷۳ - فرمود: «امانت را به صاحبش ادا کن و با کسی که با تو خیانت کرد خیانت مکن» (مجمع ۱۴۵ / ۴).۷۴ - بخشی از خطبه ی او هنگام بیماری این است:«کارها به فرمان خدا جاری می شود، اگر انجام کاری دیر شد، دیر کردن آن شما را به دست پاچگی و زود خواستن وادار نکند،زیرا خداوند با شتاب هیچ کس شتاب نمی کند هر کس با فرمان خدا دست و پنجه نرم کند خداوند بر او غالب می شود و هر کس با خدا حیله و خدعه کند، خدا با او مکر خواهد نمود، آنگاه آیه قرآن را تلاوت نمود( فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ) (محمد / ۲۲)یعنی: «آیا شاید اگر در زمین فرمانروا شدید فساد می کنید و رحم های خود (خویشاوندیها) را قطع می نمایید» (تاریخ الاسلام ۱۴۹ / ۱).۷۵ - فرمود: «خداوند فرموده: هر کس یکی از دوستان مرا آزار دهد به من اعلان جنگ داده است» (وافی - ما یجب علی المؤمن / ۱۶۱).۷۶ - سرآغاز نامه ها که برای اشخاص می فرستاد: «بسم الله الرحمن الرحیم» بود و می فرمود: «کل امر ذی بال لم یبدء فیه ببسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر» یعنی:«هر امر مهمی که در آن بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نشود ناتمام و دنباله بریده خواهد بود».امام صادقعليه‌السلام فرمود: «هیچ کتابی نازل نشد مگر آن که اولش بسم الله الرحمن الرحیم بوده». (بحار ۵۹ / ۱۹).توضیح:ابلهانی که هم دعوی مسلمانی و معرفت دارند هم در سرآغاز کتاب ها و کارها چیزی جز بسم الله می نویسند یا می گویند اعتقاد ریشه داری به دنباله روی از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندارند.۷۷ - پیغمبر فرمود: «کسی که از قصاص بترسد از ظلم خودداری می کند». (وافی - ما یجب / ۱۶۲).توضیح:در این جا قصاص به معنی کیفر و عذاب الهی است که به ظالمان قدرتمند یا خفیه کار می رسد و به قول مولوی:

چون که بد کردی بترس ایمن مباش

زانکه تخم است و برویاند خداش

۷۸ - در عهدنامه ی حدیبیه وقتی خواستند بسم الله الرحمن الرحیم بنویسند، سهیل بن عمرو نماینده ی کفار گفت: اگر خدای تو را قبول داشتیم، جنگی نداشتیم،مانند رسم معمول ما بنویسید: بسمک اللهم؛ و پیغمبر به خاطر صلح قبول کرد؛ همچنین وقتی پیغمبر خواست به احترام مقام نوبت، خود را مقدم دارد و رسول الله را عقب نام خود بیاورد، سهیل قبول نکرد و گفت: بنویسید محمد بن عبدالله و چون نوشته شده بود؛ نویسنده ی نامه یعنی علیعليه‌السلام دل نمی داد که نام رسول الله را محو کند، پیغمبر اکرم که ظاهرا امی بود به او فرمود: «نشانم بده» و چون نشان داد با انگشت خود آن را محو کرد، و نوشتند محمد بن عبدالله. پیغمبر به هر جا نامه نوشت از تقدم نام او ناراحت نشدند جز خسرو پرویز که وقتی برایش خواندند خشمناک شد، و نامه را پاره کرد و چون پیغمبر شنید فرمود: «ملکش و شکمش پاره خواهدشد» و هر دو بوقوع پیوست، ایران به دست مسلمانان فتح شد و شیرویه پسرش شکم او را پاره کرد. (همه ی منابع).۷۹ - عرب ها بلاغت را در ایجاز و اختصار می دانستند، و نامه های پیغمبر در حد اعلای بلاغت بودند مانند «اسلم تسلم» یعنی: «اسلام آور تا سالم بمانی» که در غالب نامه ها مندرج بود.۸۰ - از نامه ی او به اهل یمن: «هر کس نماز ما را بخواند و به قبله ی ما رو آورد، و از ذبائح ما بخورد، مسلمان است» (مکاتیب الرسول / ۳۷۳).۸۱ - در نامه ی بارق ازدی نوشت: «هر مسلمانی بر شما گذر کند، سه روز مهمان شما باشد و چون میوه ها برسد، ابن السبیل به قدر شکمی بخورد» (مکاتیب / ۳۸۰).توضیح:چون در بیابانها هیچ گونه وسائل زندگی از خوراک و مسکن نبود، میزبانی اهل بادیه الزامی بود، نکته ی جالب آن که پیغمبر در رعایت ابن السبیل اسلام را شرط نکرده و همه در برابر این رعایت یکسانند.۸۲ - در سال اول هجرت با بنی ضمره پیمان بست که نه با آنان جنگ کند نه آنان با او جنگ کنند و گروهی بر ضد او فراهم نکنند و دشمن او را یاری ندهند. (مکاتیب / ۳۸۶).۸۳ - وقتی خالد بن ولید «اکیدر» یکی از امرای شام را اسیر کرد و نزد پیغمبر آورد، او را بخشید و در بقا بر نصرانیت او را آزاد گذارد و با او معاهده بست و به وطن خود باز گردانید. (مکاتیب / ۳۹۲).۸۴ - در یکی از نامه ها نوشت: «اگر در میان مردم نزاعی واقع شد کسی قبائل و عشائر را از نظر تعصب قومی به کمک دعوت نکند بلکه دعوت ایشان به فرمان خداوند وحده لا شریک له باشد، هر کس به خدا دعوت نکند و به قبائل و عشائر دعوت کند، شمشیر در ایشان بگذارید تا دعوت ایشان به خداوند وحده لا شریک له باشد» (مکاتیب / ۲۰۳).توضیح:هشدار عظیمی است برای تفرد قانون در سلطه و حکومت، هم اکنون در مجامع عقب افتاده بیشتر قدرت و حکومت از آن دسته بندی های غیر قانونی است و رقم قانون به تنهائی رمقی ندارد.۸۵ - به خزیمه بن ثابت نوشت: من تو را نزد قومت فرستادم، نه ظلم بکنید نه ظلم بکشید؛ وقتی خزیمه نزد پیغمبر آمد و اسلام قومش را خبر داد، پیغمبر دست به صورت او کشید و صورتش تا آخر عمر همچنان درخشان ماند. (مکاتیب / ۲۳۸)۸۶ - در نامه ای نوشت: «نه راه و نه آب، مختص کسی نیست، و کسی نمی تواند دیگری را از آنها منع کند» (مکاتیب / ۳۰۰).توضیح:مراد راه ها و آب های عمومی است، مانند رودخانه ها و چشمه سارها و جاده ها البته تفصیل احکام آن ها را باید از کتب فقه طلب نمود.۸۷ - در عهدنامه ی اهل نجران نوشت اسقفی را از کار خود باز ندارند، و نه راهبی را از رهبانیتش، و نه رئیس و نگهبان صلیبی را از آن چه در زیر دست اوست، چه بیش و چه کم، برایشان ضمانتی و خونی از دوران جاهلیت باقی نیست، از محلشان بیرون رانده نشوند، مالیات از ایشان گرفته نشود، ارتشی زین ایشان را لگدکوب نکند،هر کس از ایشان حقی مطالبه می کند با عدالت رفتار کند، نه ظالم باشند نه مظلوم، به شرطی که ربا نخورند و هر کس ربا بخورد ذمه ی من از ایشان بری باشد، و بر ایشان است که در هر رویدادی، جهد خود و خیرخواهی خود را به کار برند، نه مظلوم باشند نه مجبور، مرادی را به گناه دیگری نگیرند. (مکاتیب / ۳۲۱).توضیح:نصار در نظر پیغمبر مردمی بهتر از یهود بودند، آیات قرآن مجید هم شاهد مطلب است، قوله تعالی:( ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ ) (مائده / ۸۲)یعنی: «اینکه گفته شد (وصف نصاری) از آن است که برخی از ایشان کشیشانند (روحانیان) و راهبانند (ریاضت کشان) و هر آینه ایشان تکبر نمی ورزند، و آنگاه که بشنوند آن چه را بر رسول خدا نازل شده است چشمان ایشان را می بینی که از شناخت حق اشک می ریزد». بر عکس یهودان که تلاش و همتشان همه در راه امور مادی و رباخواری بود، به همین جهت پیغمبر درباره ی ایشان سفارش خاصی نداشت.۸۸ - در نقاط بسیار دور اختلافات ارضی را حل می نمود و فرمان او مطاع بود، وقتی اشعث بن قیس و گروهی با وائل بن حجر بر سرزمینی اختلاف داشتند، نوشت: «زمین مال وائل است» (مکاتیب / ۴۰۳).۸۹ - در نامه ای برای قتیله دختر مخرمه نوشت: «از محمد رسول الله برای قتیله ودیگر زنان، به ایشان ظلم نشود، بر زناشوئی مجبور نشوند، هر مؤمن و مسلمی برای ایشان ولی و ناصر باشد، به ایشان خوبی شود و اسائه نشود». (مکاتیب / ۴۰۸).

۹۰ - ابوسفیان از مکه نامه ی تهدید آمیزی نوشته بود، پیغمبر چنین جواب داد: «نامه ی اهل کفر و شرک و نفاق و دشمنی رسید، گفتارشان را فهمیدم، به خدا جوابی نزد من ندارند مگر نوک نیزه ها و دم برنده ی شمشیرها، برگردید - وای بر شما - از پرستش بت ها، مژده می دهم شما را به ضرب شمشیر و شکافتن فرقها و خرابی خانه ها و برکنده شدن اثرها، و سلام بر آن که پیرو هدایت است»(مکاتیب / ۵۳۰).۹۱ - می فرمود: «حکمت، گمشده ی مؤمن است، هر جا آن را یافت آن را می گیرد و مقید می سازد» (محاضرت ۵۰ / ۱).۹۲ - فرمود: «علم خزانه است، کلید آن سؤال است» (محاضرات ۴۹ / ۱).۹۳ - فرمود: «هیچ پدری فرزندش را میراثی فاضلتر از ادب نیکو نداده» (محاضرات ۴۷ / ۱).۹۴ - فرمود: «دو گرسنه اند که سیرابی ندارند: گرسنه ی علم و گرسنه ی مال» (محاضرات ۵۱ / ۱).۹۵ - فرمود: «خداوند بیامرزد کسی را که زیاد گوئی خود را مهار کند»(محاضرات ۶۵ / ۱).۹۶ - یهودی ای از پیغمبر سؤالی کرد، پیغمبر اندکی تأمل کرد آن گاه جواب داد، یهودی گفت: تأمل برای چه بود؟ فرمود: «برای توقیر و احترام گذاری به حکمت» (محاضرات ۷۰ / ۱).۹۷ - فرمود: «فرزند آدم چیزی فاضلتر از عقل به دست نیاورده که او را به خوبی هدایت می کند و از بدی باز می دارد» (محاضرات ۱۳ / ۱).۹۸ - وقتی از کسی خبر عبادت او را می شنید، می پرسید «عقل او چگونه است؟» (محاضرات ۱۴ / ۱).

۹۹ - فرمود: «روا نیست دست کسی بوسیده شود، مگر مردی از اهل بیت من یا عالم» (محاضرات / ۳۰۱).۱۰۰ - می فرمود: «به جوانان در مجلس جا دهید و حدیث به ایشان بفهمانید» (محاضرات / ۳۲۳).۱۰۱ - وقتی وحی بر او نازل می شد، رنگ رویش برافروخته می گردد گویی غرش می کرد، در روز بسیار سرد از پیشانی او عرق می ریخت. (شامی ۳۹۴ / ۱).۱۰۲ - وقتی وفد عبد القیس از بحرین آمد، پیغمبر ایشان را بنواخت و فرمود: «بهترین اهل مشرقند»، و رئیس ایشان مردی بدقواره بود، وقتی نزد پیغمبر آمد فرمود: «مرد را از پوستش نمی شناسند، مرد به دو چیز شناخته می شود: دل و زبان او» و به او فرمود: «تو دو خصلت داری که خداوند آن ها را دوست دارد: بردباری و بی شتابی» (نهایه ۱۸ / (.۱۰۳ - مردی از طائفه ی «عنس» نزد پیغمبر آمد و شهادتین گفت، پیغمبر پرسید: «شهادت تو از طمع است یا از ترس؟» آن مرد گفت: یا رسول الله! تو مالی نداری تا از طمع باشد، و سرزمین من چندان از تو دور است که ارتش تو به آن جا نمی رسد تا از ترس باشد، مرا از خدا بیم دادند، ترسیدم و ایمان آوردم. پیغمبر فرمود: «بسیار از سخنگویان از عنس خواهند بود» (نهایه ۱۰۳ / ۱۸).۱۰۴ - وقتی کعبه را تجدید بنا کردند بر سر نصب حجر الاسود چندان اختلاف داشتند که نزدیک بود به کشت و کشتار بکشد و با هم قرار دادند اول کسی که از در صفا وارد شود داوری او را قبول کنند، در این وقت محمد بن عبدالله وارد شد و همه با هم فریاد زدند: امین امین، زیرا از فرط کرامت و امانت او را امین لقب داده بودند، وی از هر طائفه ای رئیس ایشان را بخواست و حجر الاسود را در میان ردای خود گذارد، و

فرمود تا آنان با هم اطراف ردا را گرفتند و به پای رکن کعبه آوردند، آن گاه خود با دست مبارک حجر را گرفت و در جای خود قرار داد، وهمه خوشنود بودند. (نهایه ۱۰۴ / ۱۶).۱۰۵ - وقتی معاذ بن جبل را به یمن فرستاد فرمود: تو بر گروهی از اهل کتاب وارد می شوی، اول چیزی که ایشان را به آن دعوت می کنی پرستش خداوند یگانه باشد وقتی خدا را شناختند ایشان را آگاه کن خداوند بر مالداران ایشان زکات را واجب نموده که از ایشان داده شود، اگر اطاعت کردند زکات را از ایشان بگیر، اما از گرفتن زبده و نخبه ی اموال ایشان بپرهیز، و از دعای مظلوم بترس، زیرا میان ایشان و خداوند حجابی نیست» (تیسیر ۱۴۵ / ۲).۱۰۶ - فرمود: «شریرترین مردمان کسانیند که از مسائل فتنه انگیز می پرسند، تا در گفتار علما مغلطه کاری کنند و شبهه ایجاد نمایند» (تیسیر ۲۰۴ / ۲).۱۰۷ - می فرمود: «بشتابید برای انجام کارهای نیک پوش از فرا رسیدن هفت چیز، آیا از زندگانی آینده چه انتظاری دارید جز فقری که نسیان آور است، یا غنایی طغیان آور است، یا مرضی که فساد آور است، یا پیری ای که خرف کننده است، یا مرگی که آماده کننده ی سفر است، یا فتنه ی دجال که شری در انتظار است یا رستاخیز که سهمگینتر و تلختر است» (تیسیر ۲۲۳ / ۴).۱۰۸ - بسیار اتفاق می افتاد که پیغمبر از اصحاب می پرسید: «آیا کسی از شما خوابی دیده است؟» و اگر دیده بودند برای پیغمبر می گفتند و می فرمود: «بعد از من از دلائل نبوت چیزی نمی ماند مگر مبشرات»، گفتند: مبشرات چیست؟ فرمود: «رؤیای صالحه» (تیسیر ۲۵۴ / ۱).۱۰۹ - می فرمود: «برادر دینی خود را یاری ده، چه ظالم باشد چه مظلوم» گفتند: اگر ظالم بود چگونه یاری دهیم؟ فرمود: «او را از ظلم باز داری، این است یاری او». (تیسیر ۳۴/۳).۱۱۰ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبر اکرم هرگز با کنه عقل خود با مردم سخن نگفت، و می فرمود: به ما معاشر انبیا فرمان داده شده که با مردم به اندازه ی خرد ایشان سخن گوئیم»، آن گاه امام فرمود: «به ما امر شده با مردم مدارا کنیم، همچنان که به واجبات امر شده» (سنن / ۵۷).۱۱۱ - از او پرسیدند ما از تو حدیث می شنویم، نمی توانیم عینا آن را ادا کنیم، گاهی کم و زیاد می شود، فرمود: «اگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال نمی کنید و معنی و مقصود را می رسانید اشکالی ندارد»؛ حسن بصری چون این حدیث را شنید، گفت: اگر چنین نبود نمی توانستیم حدیثی نقل کنیم. (اسد ۱۷۶ / ۳).۱۱۲ - فرمود: «شش نفرند که روز قیامت معذبند، امرا از ظلم، عرب از عصبیت، علما از حسد، دهاقین از کبر، تجار از خیانت و اهل بازار از جهالت» (اسد ۴۲۶ / ۴).۱۱۳ - عبس الغفاری طلب مرگ می کرد، گفتند: مگر پیغمبر نفرمود هیچ کس از شما آن گاه که آرزوئی نداشت طلب مرگ نکند، عبس گفت: از پیغمبر شنیدم که فرمود: در شش مورد برای مرگ شتاب کنید: امارت سفیهان، بسیاری شرطه ها (پلیسان)، خرید و فروش احکام، سبک گرفتن خونریزی، قطع رحم، جلو انداختن حاکم و مفتی ای که دیگری از او داناترند. (اسد ۷۲ / ۳).۱۱۴ - جلاس بن عمرو و قومش نزد پیغمبر آمدند، چون خواستند برگردند گفتند: ما را وصیت کن، فرمود: «هر تلاشی پایانی دارد و پایان فرزند آدم مرگ است بر شما باد به یاد خدا، زیرا دنیا را بر شما آسان می کند و به آخرت راغب می سازد» (اسد ۲۹۲ / ۱).۱۱۵ - به سائل بن عبدالله فرمود: «نظر کن به اخلاق خوبی که در جاهلیت داشتی آنها را در اسلام به کار بر، مهمان را نوازش کن، یتیم را گرامی بدار، به همسایه خوبی کن»(اسد ۲۵۴ / ۲).۱۱۶ - فرمود: «کسی که رضای خدا را بخواهد و هر چند مردم ناخشنود باشند، خداوند او را از آزار مردم کفایت می کند، و هر کس رضای مردم را با ناخشنودی خدا بخواهد خداوند او را به مردم واگذار می کند» (محاضرات / ۴۰۶).۱۱۷ - فرمود: «از کلمه ی «اگر» بترسید، زیرا «اگر» از اقوال منافقان است» (محاضرات / ۴۰۶).توضیح:مراد، افرادی است که گفتار ایشان ابهام آمیز است و هیچ وقت به طور صریح و منجز سخن نمی گویند و در هر مورد مردم را در بلاتکلیفی قرار می دهند.۱۱۸ - برادرانی نزد او آمدند، کوچکترین ایشان سخن گفت، فرمود: «کبروا کبروا» یعنی: «بزرگ کنید بزرگ کنید» و مرادش جلو انداختن بزرگتران بود. (محاضرات / ۳۶۴).۱۱۹ - فرمود: «اگر کسی به دروغ به غیر ملت اسلام سوگند یاد کند، همان گناه را دارد» (اسد ۲۲۶ / ۱).تنبیه:ملاحظه کنید که پیغمبر اسلام و عقل کل تا چه اندازه برای حفظ اصول کلی انسانی که ریشه ی تمام معارف دینی است اهتمام فرموده، چه بسا احمقانی یا مغرضانی که گمان می کنند آزار و زیان رساندن به غیر مسلمان امری جائز بلکه مرغوب فیه است.۱۲۰ - فرمود: «کسی که برای اصلاح ذات البین دروغ گوید، دروغ نگفته

است» (خلق الکامل ۱۰۶ / ۲).۱۲۱ - ام کلثوم دختر عقبه گفت: نشنیدم پیغمبر رخصت دروغ دهد مگر در سه مورد: برای اصلاح، و هنگام جنگ، و مرد و زن برای خوشدلی همدیگر. (خلق ۱۱۰ / ۲).۱۲۲ - فرمود: «بیشتر چیزی که بر امتم می ترسم، بزرگی شکم و خواب و کسالت است» (خلق ۱۷۲ / ۲).۱۲۳ - فرمود: «سخن چین به بهشت نمی رود» (خلق ۸۱ / ۲).۱۲۴ - از اصحاب پرسید: «قهرمان کشتی کیست؟» گفتند: آن که کسی نتواند او را بر زمین زند، فرمود: «قهرمان کشتی کسی است که در وقت خشم نفس خود را بر زمین زند» (مشکل ۲۵۴ / ۲).۱۲۵ - فرمود:«هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد خود را در محل تهمت قرار ندهد» (محاضرات / ۲۶۶).۱۲۶ - فرمود: «مرضعه (شیرده) از حمقا نگیرید زیرا فرزند به شیر می رود» (محاضرات / ۳۳۱).۱۲۷ - فرمود: «مرد بر دین رفیق خویش است، نظر کند که با چه کسی دوستی می کند» (محاضرات ۷ / ۳).۱۲۸ - فرمود: «نزدیک است که فقر به کفر بکشاند» (محاضرات / ۵۰۴).۱۲۹ - روزی سرپا خطبه خواند، حمد خدا گفت و گروهی از مسلمانان را یاد کرد و بر ایشان ثنا گفت، آن گاه فرمود: «چه شده است گروهی را که همسایه های خود را تعلیم نمی دهند و در فهم دین، ایشان را یاری نمی کنند، و ایشان را آگاه نمی سازند، و ایشان را امر و نهی نمی کنند، و همچنین آنان را که از همسایگان چیزی یاد نمی گیرند، و فهم نمی کنند و کسب آگاهی نمی نمایند، سوگند به آن که جانم در دست اوست، بیاموزانند

و تفهیم کنند و آگاه کنند، و آن دیگران یاد بگیرید و در پی فهمیدن و آگاه شدن باشند و گرنه هر آینه ایشان را به کیفر و عقوبت دنیائی تعجیل خواهم کرد»(اسد ۴۴ / ۱).توضیح:نکته ی جالب آن که هر دو طرف موظف و مکلفند یکی به آموزاندن و دیگری به آموختن.۱۳۰ - فرمود: «اگر یکی از شما بر چیزی سوگند یاد کرد و پس از آن چیز بهتری دید آن بهتر را انجام دهد و کفاره ی سوگند ادا کند»(اسد ۸۷ / ۱).۱۳۱ - مردی در حضورش سؤال کرد، کسی چیزی به او نداد، تا آن که یکی پیش دستی کرد و به او چیزی داد و دیگران هم دادند، پیغمبر فرمود: «کسی که روش خوبی انجام دهد که دیگران هم بکار برند، برای اوست اجر او و اجر کسانی که از او پیروی کرده اند، بی آن که از اجر دیگران چیزی کم شود؛ و هر کس روش بدی انجام دهد که دیگران به کار برند بر اوست گناه خودش و گناه آنان که از او پیروی کرده اند بی آن که از گناه آنان که پیروی کرده اند چیزی کم شود» (مجمع ۱۶۷ / ۱).۱۳۲ - چون نماز صبح به جا می آورد رو به طرف اصحاب می نمود، ایشان از او سؤال می کردند، بعضی از قرآن و بعضی از واجبات و بعضی از رؤیا (از تعبیر آن». (مجمع ۱۵۹ / ۱).۱۳۳ - عبدالله بن عمر گفت: قریش به من گفتند: تو از پیغمبر حدیث می نویسی، او هم بشری است مانند دیگران خشم می کند؛ نزد پیغمبر رفتم و به او گفتم به لبان خود اشاره کرد و فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست از میان این ها بیرون نمی آید مگر حق» (مستدرک حاکم ۱۰۴ / ۱).۱۳۴ - وقتی سخن می گفت سه بار تکرار می کرد تا خوب بفهمند. (مجمع ۱۲۹ / ۱).

۱۳۵ - فرمود: «مثل فرستادن خداوند مرا برای هدایت، مانند باران فراوانی است که به زمین برسد؛ بخشی از زمین، آب را قبول کند و سبز شود، سبزه و علف بسیار برویاند؛ و بعضی از آن آب را نگه دارد، مردم از آن سود برند و بیاشامند و آبیاری کنند و زراعت کنند؛ و بعضی از آن آب را نگاه ندارد و سبزه ای نرویاند. این مثلی است برای کسی که دین خدا را بفهمد و سود یابد و آن چه را که خداوند مرا برای آن فرستاده بداند و علم کند و بیاموزاند و همچنین مثلی است برای کسی که از آن سرفرازی نجوید و هدایتی را که خداوند مرا با آن فرستاده قبول نکنند» (جامع ۱۷ / ۱).۱۳۶ - نضر بن حارث با پیغمبر سخن گفت و پیغمبر او را مفخم و در جواب ناتوان ساخت، آن گاه خواند: «انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم» یعنی: «شما و آن چه می پرستید همه هیزم جهنمید». ابن الزبعری گفت: اگر او را دیدم، در سخن مفحم خواهم ساخت، از او بپرسید: آیا هر کس جز خدا پرستیده شود با پرستندگان خود در جهنمند؟ پس ما فرشتگان را پرستش می کنیم و یهود عزیز و نصاری عیسی را، آیا فرشتگان و عزیز و عیسی در جهنمند؟ چون پیغمبر را خبر دادند، فرمود: «وای به حال مادرش، آیا نمی داند که کلمه ی «ما» برای غیر من یعقل است و کلمه ی «من» برای من یعقل و آیه نازل شد( إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَىٰ أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُون َ) یعنی: «آنان که خیر و خوبی از جانب ما برای ایشان سبقت گرفته است، از جهنم بدورند»(بحار ۲۲۰ / ۱۸).۱۳۷ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبر ندانست که جبرئیل (حامل وحی) از جانب خداوند است مگر به توفیق» (بحار ۲۵۱ / ۱۸).توضیح:اگر سند روایت صحیح باشد، روایت از روایات صعب است که باید

مورد تحقیق قرار بگیرد، اما آن چه به نظر میرسد- و العلم عند الله - این است، یعنی اگر توفیق الهی برای استواری قلب او در مقام حق الیقین نبود، چه بسا در اثر عظمت مطلب یعنی ابلاغ مقام رسالت در تردید بود ناباوری ای که معمولا در وقت ورود فیوضات اعلا دست می دهد مخصوصا چنین مقام محمودی که فراتر از همه ی مقامت است اما توفیق بلا واسطه ی خداوند دل او را استوار ساخت.۱۳۸ - وقتی پیغمر مصعب بن عمیر را همراه اساعد بن زراره برای تبلیغ به مدینه فرستاد، روزها بر مجالس خزرج می گذشت و به اسلام دعوت می کرد و جوانان به او می گرویدند (بحار ۱۰ / ۱۹).۱۳۹ - در راهی می رفتند پیغمبر فرمود: «مردی خواهد آمد که سه روز است ابلیس به او کاری نداشته است» در این وقت اعرابی ای آمد که پوستش به استخوانش چسبیده بود، چشمانش فرورفته، لبها از خوردن سبزه سبز شده تا خدمت پیغمبر رسید گفت: اسلام را بر من عرض کن، فرمود: «شهادت ده به (لا اله الا الله) و رسالت من» گفت: اقرار کردم، فرمود: «نمازهای پنجگانه را بخوان و ماه رمضان روزه بدار»گفت: اقرار کردم، فرمود: «حج بیت الله کن و زکات را بپردازد و از جنابت غسل کن» گفت: اقرار کردم، شتر اعرابی را نبود و به طرف او رفت، پیغمبر به طلب او فرستاد، در آخر عسکر دیدند پای شتر در سوراخ موشی رفته، گردن شتر و اعرابی شکسته و مرده اند، پیغمبر فرمود تا خیمه ای زدند و او را غسل دادند، پیغمبر بر او داخل شد و بیرون آمد در حالی که پیشانیش عرق کرده بود، فرمود: «این اعرابی مرد در حالی که گرسنه بود و او از کسانی است که ایمان آورد و ایمان او به ظلم آلوده نشد و حورالعین با میوه های بهشتی برای او شتاب کردند» (بحار ۷۶ / ۲۲).

۱۴۰ - وقتی وفد یمن آمدند، در میان ایشان مردی بود پرحرف و ایراد بگیر، پیغمبر خشمناک شد تا صورتش عرق کرد و رویش دژم شد، جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت به تو سلام می رساند و می گوید این مردی است باسخاوت که اطعام طعام می کند، پیغمبر آرام گرفت و سر بلند کرد و فرمود: «اگر نه آن بود که جبرئیل مرا خبر داد که تو سخاوتمندی و اطعام طعام می کنی، به تو سخت می گرفتم تا عبرتی برای دیگران باشد» آن مرد گفت: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: «بلی»، آن مرد گفت: اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله، سوگند به آن که تو را به حق فرستاده هرگز کسی را از مالم دست خالی بازنگردانده ام. (بحار ۸۴ / ۲۲).۱۴۱ - مردی آمد و گفت: یا رسول الله! مرا تعلیم ده، فرمود: «خشم نکن» مرد نزد اهل خود رفت، دید میان قومش و قوم دیگر جنگ در گرفته، اسلحه برداشت و به راه افتاد، ناگاه دستور پیغمبر را به یاد آورد، اسلحه را انداخت و نزد قوم محارب رفت و گفت: هر چه به شما جراحت یا زیان رسیده تاوان آن به عهده ی من باشد، ایشان گفتند: هر چه رفته برای شما باشد، ما به گذشت اولی هستیم؛ و اصلاح کردند (بحار ۸۵ / ۲۲).۱۴۲ - اکثم بن صیفی حکیم سالمند و مشهور دوران جاهلیت پسر خود را با نامه ای نزد پیغمبر فرستاد، نوشته بود: «به نام خدا، از بنده ای به سوی بنده ای، آن چه به تو ابلاغ شده به ما ابلاغ کن، خبری از تو به ما رسیده که اصلش را نمی دانیم، اگر چیزی دیده ای به ما نشان ده و اگر تعلیم داده شده ای ما را تعلیم کن، و در گنج خود ما را شریک ساز و السلام» پیغمبر به او نوشت: «از محمد رسول الله به اکثم بن صیفثی، ستایش تو را به سوی خدا می فرستم، خداوند به من فرمان داده بگویم لا اله الا الله، آن را می گویم و مردم را به گفتن آن فرمان می دهم؛ خلق، خلق خدا است، امر همه اش برای خدا است، ایشان را آفریده و می میراند، و ایشان را برمی انگیزاند، راه به سوی اوست،

شما را به آداب پیغمبران تأدیب می کنم، و به زودی از خبر بزرگ از شما سؤال می شود.»چون نامه ی پیغمبر به او رسید، بنی تمیم را جمع کرد و موعظه نمود و به حرکت با خودش برای دیدار پیغمبر ترغیب کرد و وجوب این سفر را به ایشان شناساند او را اجابت نکردند؛ خودش با پسران و نوادگانش به سوی مدینه حرکت کرد، اما نارسیده به حضور پیغمبر در راه جان سپرد. (بحار ۸۷ / ۲۲).۱۴۳ - مردی از همسایه اش به پیغمبر شکایت برد، پیغمبر فرمود: «صبر کن» دوباره آمد فرمود: «صبر کن» دوباره آمد فرمود:«صبر کن» بار سوم آمد پیغمبر فرمود: «وقتی مردم برای نماز جمعه می روند اثاث خود را در میان راه بگذار که آنها ببینند، وقتی از تو سؤال کردند ایشان را خبر ده، چون چنان کرد آن همسایه ی آزار دهنده آمد و گفت: اثاث را به خانه برگردان پیمان خدا به گردن من که دیگر تو را آزار نمی دهم. (بحار ۱۲۲ / ۲۲).توضیح:فتح بدون شمشیر.۱۴۴ - گروهی از انصار نزد پیغمبر آمدند و سلام دادند، پیغمبر جواب داد، گفتند: یا رسول الله! حاجتی داریم، فرمود: «بگویید»، گفتند: عظیم است، فرمود: «بیاورید، آن چیست؟» گفتند: برای ما بهشت را ضامن شو، پیغمبر لختی سر به زیر انداخت آن گاه سر برداشت و فرمود: «ضامن می شوم بشرط آن که از احدی چیزی نخواهید»، و چنان شد که اگر یکی از ایشان در سفر بود و تازیانه اش از دستش می افتاد به کسی نمی گفت آن را بده، خود پیاده می شد و آن را برمی داشت، سر سفره اگر آب به دیگری نزدیک بود به او نمی گفت آن را بده خودش برمی خاست و می نوشید. (بحار ۱۲۹ / ۲۲).

۱۴۵ - روزی گروهی نزد او بودند که پیغمبر از لحن سخن گفتن ایشان کراهت داشت، گفتند: یا رسول الله! ایشان را نهی نمی کنی؟ فرمود: «اگر ایشان را از رفتن به بالای کوه حجون نهی کنم بعضی از ایشان به آن خواهند رفت در حالی که نیازی به رفتن نداشته باشند» (مجمع ۱۷۷ / ۱۹).۱۴۶ - وقتی سخن می گفت بسیار چشم به آسمان می دوخت. (وصول ۲۷۳ / ۴).۱۴۷ - بسیار ذکر خدا می گفت، بیهوده هرگز سخن نمی گفت، خطبه را کوتاه می کرد تکبر نمی کرد که با بیوه زنان و مساکین راه رود راه می رفت و حاجت ایشان را برآورده می کرد (وصول ۲۷۳ / ۴).۱۴۸ - در موسم حج خود را بر طوائف عرضه می کرد و می گفت: «آیا مردی در میان شما هست که مرا نزد قوم خود ببرد و نگهداری کند؟ زیرا قومش مرا منع کردند که سخن پروردگارشان را به ایشان تبلیغ کنم» (وصول ۲۸۳ / ۴).۱۴۹ - فرمود: «چیزی را ترک نکرده و ناگفته نگذارده ام، آن چه خدا شما را به آن امر کرده شما را به آن امر کرده ام، و آن چه را خداوند شما را از آن نهی کرده شما را از آن نهی کرده ام» (جامع ۲۳۳ / ۲).۱۵۰ - نزد پیغمبر در یک مجلس، هم قرآن قرائت شد، هم شعر خوانده شد، گفتند: یا رسول الله! آیا قرآن و شعر در یک مجلس؟ فرمود: «آری» (مطالب ۱۳۷ / ۳).توضیح:توجیه مطلب در بخش شعر از همین کتاب گفته خواهد شد.۱۵۱ - زید بن ثابت گفت: پیغمبر مرا فرمان داد که خواندن ونوشتن خط یهود را یاد گیرم و فرمود: «من بر یهود ایمن نیستم» بر نامه های خودم؛ نصف ماه نگذشت مگر آن که خوب یاد گرفتم؛ بعد از آن هر وقت خواست نامه بنویسد برای او نوشتم و هر نامه ای رسید می خواندم. (مستدرک ۷۵ / ۱).۱۵۲ - زید بن ثابت گفت: برای پیغمبر وحی را می نوشتم وقتی وحی بر او نازل می شد لرزش شدیدی می گرفت و عرق بسیاری مانند مروارید آن گاه او را رها می کرد، من با کتفی (استخوان شانه ی گوسفند) بر او وارد می شدم، او املا می کرد و من می نوشتم و تمام می کردم، نزدیک بود از سنگینی قرآن پایم بشکند، با خود می گفتم بر پایم راه نتوانم رفت، چون فارغ می شد می فرمود: «بخوان» اگر از آن افتاده بود آن را تمام می کرد و بر مردم عرضه می نمود. (مجمع ۱۵۲ / ۱).۱۵۳ - فرمود: «ما قومی امی هستیم نه می نویسیم، نه حساب می کنیم» (جامع ۸۳ / ۱).۱۵۴ - فرمود: «به درستی که مردم دنباله رو شمایند و به درستی که مردانی از اقطار زمین نزد شما خواهند آمد که در دین تفقه کنند؛ وقتی نزد شما آمدند، درباره ی ایشان سفارش خیر کنید»(بحار ۶۲ / ۲).۱۵۵ - سرآغاز وحی، خواب های خوب بود، هیچ خوابی نمی دید مگر آن که مانند روشنائی صبح تعبیر آن معلوم می گردد؛ تنهائی و خلوت برای او محبوب و دوست داشتنی شده بود، به «غار حرا» عزلت می گزید و در آن جا عبادت می کرد، چند شب چند شب توشه ای برمی داشت و از اهلش جدا می شد و باز نزد خدیجه خاتون باز می گشت و توشه ای می گرفت تا آن که حق بر او ظاهر گشت؛ او در «غار حرا» بود که ناگهان فرشته بر او در آمد و گفت: «اقرأ» «بخوان»، گفت: «خوانا نیستم»، پیغمبر خود فرمود: «در این وقت فرشته مرا گرفت و چنان فشار داد که بی طاقت شدم، آن گاه مرا رها کرد و گفت: بخوان، گفتم: خوانا نیستم، دوباره مرا گرفت و فشار داد که طاقتم طاق شد، پس مرا رها کرد و گفت:( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿ ١ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿ ٢ ﴾اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿ ٣ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿ ٤ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ الخ ) در این وقت به خانه بازگشت دلش می طپید به خدیجه گفت: «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید» او را پوشاندند تا آن ترس و قلق از او زائل شد و به خدیجه گفت: «بر خودم بیم دارم»، خدیجه گفت: هرگز خداوند تورا خوار نمی کند، تو صله ی رحم می کنی و راست می گوئی، و بار محتاجان برمی داری، به فقیر می بخشی و مهمان را می نوازی و دیگران را بر مشکلات زمان یاری می دهی، آن گاه خدیجه او را نزد ورقه بن نوفل برد. (وصول ۲۸۱ / ۴).۱۵۶ - ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزی بن قصی پسر عموی خدیجه بود؛ در دوران جاهلیت، نصرانیت اختیار کرده بود عبرانی را می دانست و انجیل را به عبرانی نوشته بود، مردی پیر و کور بود، خدیجه به او گفت: ای پسر عم! ببین عموزاده ی تو چه می گوید، ورقه گفت: ای برادرزاده! چه می بینی؟ پیغمبر آن چه دیده بود به او گفت. ورقه گفت: این همان ناموسی (صاحب سر سلطان) است که بر موسی نازل شده است، ایکاش جوان بودم، ایکاش زنده می ماندم وقتی قوم تو، تو را بیرون می کنند تو را یاری کنم، پیغمبر فرمود: «آیا مرا بیرون می کنند؟» ورقه گفت: آری، هیچ مرد به مانند تو آمده ای نمی آید مگر این که مورد دشمنی قرار می گیرد اگر آن روز تو را ادراک کنم، هر آینه تو را یاری خواهم داد، یاری دادن نیرومندی؛ پس از زمان اندکی ورقه بمرد وحی تا مدتی بر پیغمبر نازل نشد. (وصول ۲۸۲ / ۴).۱۵۷ - چون وحی بر او نازل می شد، نزدیک صورتش زمزمه ای مانند زمزمه ی زنبور عسل اطراف کندوی خود شنیده می شد، روزی آن حال بر او طاری شد، ساعتی ساکت بود، چون آن حال برطرف شد خواند: «قد افلح المؤمنون» تا ده آیه و فرمود: «هر کس این ده آیه را برپا داشت، به بهشت داخل شد»، و آن گاه رو به قبله کرد و گفت:

«اللهم زدنا و لا تنقصنا و اکرمنا و لا تهنا و اعطنا و لا تحرمنا و آثرنا و لا تؤثر علینا اللهم ارضنا و ارض عنا» (وصول ۲۸۳ / ۴).۱۵۸ - وقتی خطبه می خواند چشمانش قرمز می شد، و آوازش اوج می گرفت و گوئی خشم می کرد همچون فرمانده ی سپاهی، فرمود: «مبعوث شده ام در حالی که من و قیامت مانند این دو (اشاره به دو انگشت ابهام و سبابه) هستیم» می فرمود: «اما بعد، بهترین سخن، کتاب خداوند تعالی است؛ و بهترین هدایت، هدایت محمد است؛ و بدترین امور، تازه های آنها است و هر بدعتی گمراهی است» آن گاه می گفت: «من به هر مؤمنی از نفس خودش، اولی هستم؛ هر کس مالی به جا گذارد، برای کسان اوست و هر کس دینی یا کمبودی به جا گذاشت، به سوی من است و ادای آن بر من است»(وصول ۳۲۷ / ۲).توضیح:مراد از تازه ها، بدعت های ناروا است.۱۵۹ - فرمود: «عظمیترین جرم مسلمانان در میان مسلمانان آن است که از چیزی که خداوند آن را حرام نکرده سئوال کنند، آن گاه آن چیز بواسطه ی سؤال ایشان حرام شود» (وصول ۲۰۴ / ۲).۱۶۰ - فرمود: «مردم این قدر از شما سؤال می کنند تا بگویید خداوند است که خالق همه چیزها است، آن گاه بگویند: خدا را کی خلق کرده؟» و در روایت دیگر آمده «وقتی چنین گفتند، بگویید:( قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿ ١ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿ ٢ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿ ٣ ﴾وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ) آن گاه به طرف چپ سه بار آن را بخوانند و به خدا از شیطان پناه برند» و فرمود: «بدترین مردم آنانند که از بدترین مسائل سؤال کنند تا عالمان را به غلط اندازند» (وصول ۲۰۴ / ۲).

۱۶۱ - فرمود: «مادام که شما را رها کرده ام، مرا رها کنید زیرا پیشینیان شما را زیاد سؤال کردن هلاک کرد و اختلاف ایشان بر پیمبرانشان. هر وقت شما را از چیزی نهی کردم از آن اجتناب کنید و هرگاه شما را به چیزی امر کردم به قدر استطاعت خود از آن انجام دهید. (وصول ۲۰۴ / ۲).