خاتم النبیین

خاتم النبیین0%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

خاتم النبیین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کمالی
گروه: مشاهدات: 33636
دانلود: 3226

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33636 / دانلود: 3226
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجامع آداب و منش پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

آن چه در بخش یکم و دوم آوردیم کلیاتی بود که از مجموع هزاران منش و آداب پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نیز شمایل او استنتاج و نمونه برداری شده بود.اکنون در این بخش و بخش های آینده به تفصیل مواردی تا آن جا که در امکان ماست می پردازیم و مستند خود را در آخر هر رویداری بلافاصله می آوریم تا گمان نرود این مطالب از باب مدیحه سرایی و تکرار مکررات است و اگر احیانا مطلبی را مکرر آورده ایم، مربوط به اختلاف منابع و مستندات است تا ما مطالب استوارتر باشد و بهتر در اذهان اثر گذارد. و ما توفیقی الا بالله.۱ - خوشروی ترین و خوش خلق ترین مردم بود، هرگز صدا را بلند نکرد، از دوشیزگان در پرده باحیاتر بود. (شمائل الرسول ۶۱ / ۵۸).۲ - از نمیمه و سخن چینی نهی می کرد، و می فرمود: کسی از کسی چیزی نگوید، من دوست دارم سلیم الصدر و خوش گمان نزد شما بیایم.آن جا که می خواست بگوید: نه، می گفت: «لا و استغفر الله» یعنی: «نه و از خدا آمرزش میخواهم» (شمائل / ۶۵).۳ - وقتی چیزی می دید که دوست می داشت می گفت: «الحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات» یعنی: «ستایش مر خداوندی را سزا است که به نعمت او چیزهای خوب و صالح تمام و کامل می شود».برای غایب دعا می کرد، شاهد را زیارت می نمود، از بیمار عیادت می کرد، در کاروان مراقب بود کسی عقب نماند.به کسی وعده داد که در جای معینی او را ببیند دو روز بانتظار او همان جا ماند، نماز جماعت را از همه سبکتر می خواند (بحار الانوار ۲۳۵- ۲۳۳ / ۱۶).توضیح:فرموده ی پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : به نعمت خداوند صالحات تمام می شود، مراد آن است که اگر توفیق و تقدیر خداوندی نباشد، همان چیزی که به نظر خوب و صالح می آید چه بسا باعث نکبت و بدبختی گردد مانند فرزند ناخلف و مال بسیار.۴ - می فرمود: «هیچ خوبی و معروفی را حقیر مشمارید ولو ریختن مقداری آب در ظرف دیگری، یاری و خوش نشان دادن به برادر دینی» (اسد ۳۴۸ / ۲).۵ - سائلی از او چیزی خواست، وی یک دانه خرما به او داد، سائل گفت: سبحان الله پیغمبر خدا یک دانه خرما می بخشد، پیغمبر -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «او ما علمت ان فیها مثاقیل ذر کثیر» یعنی: «نمی دانی که در این یک دانه خرما ذره های سنگین بسیار هست؟» آن گاه سائل دیگر آمد به او نیز یک دانه داد، وی گفت: پیغمبر خدا به من یک دانه خرما داد به خدا سوگند آن را از خود جدا نکنم و همیشه از آن برکت جویم؛ پیغمبر فرمود تا چهل درهم که نزد ام سلمه داشت آوردند و به او دادند، و او به زودی از دولتمندان شد. (حیاه الحیوان دمیری / ذیل ذر)توضیح:در این رفتار پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چند حکمت و تربیت هست، از آن جمله اشاره به آیه ی قرآن( فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ) (الزلزال) یعنی: «هر کس به سنگینی ذره ای عمل خیر کند، پاداش آن را خواهد دید» و معلوم است که اثر این گونه تعلیم در ضمن چنین رویدادی تا چه اندازه ی مؤثر و بادوام است.دوم: پاداش دادن به ادب و شکر سائل دیگر، که خداوند فرموده:( وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن ) (ابراهیم / ۷)یعنی: «آن گاه که پروردگار شما اعلان کرد، اگر شکرگزار باشید هر آینه نعمت را بر شما می افزاییم».سوم: چه بسا اشاره به عظمت ذرات سرگردان در مخلوفات مادی باشد که هر یک از آن ها خود عالمی است.۶ - مجامع صفات انسانی را چنین شماره می فرمود: خوشا به حال آن که فروتنی کند بی آن که در او منقصتی باشد، و در نفس خود ذلیل باشد بی آن که ناتوان باشد، و انفاق کند مالی را که به گناه تحصیل نکرده باشد و بر هر ذلیل و توانی رحم کند و با اهل دانش و حکمت بیامیزد. خوشا به حال آن که کسبش گوارا و حلال است، و باطن او صالح و مصفی است و شر خود را از مردم بازمی دارد، خوشا به آن که به علم خود عمل می کند و مازاد مال خود را انفاق می کند و اضافه ی گفتار خود را مهار می کند. (اسد ۱۸۸/ ۲).۷ - برای اهل صفه چیزی را اختصاص داد و از دیگران معذرت خواست زیرا برای همه کافی نبود و اهل صفه مستحق تر بودند، فرمود: «به گروهی از شما اختصاص دادم که از جزع و بی تابی ایشان بیم داشتم». (بحار ۲۶۹ / ۱۶).توضیح:جزع و بی تابی اهل صفه از حرص و زیاده طلبی نبود بلکه از غایت فقر و نداری بود.۸ - مسعود بن خالد گوسفندی برای پیغمبر فرستاد، چون به خانه رفت قدری گوشت نزد همسرش دید، پرسید: از کجاست؟ گفت: پیغمبر برای ما فرستاده و فرموده: چرا عیالت را از آن اطعام نکرده ای؟ (اسد ۳۵۷ / ۴).توضیح:در مشاهدات خود دیده ایم که غالبا از اهل خانه رعایت کامل نمی شود و از این جا احاطه ی معجزه آسای پیغمبر اسلام به همه ی موارد و نیز توصیه ی او معلوم می شود.۹ - به زیارت قبور می رفت، با ابومویهبه به زیارت بقیع رفت و فرمود: «سلام بر شما ای اهل گورستان، ای اهل لا اله الا الله گوارا باد بر شما آن چه را در آن هستید و مردم دنیا در آن نیستند، فتنه ها مانند قطعه های تاریک شب آمد آخرش دنبال اولش، آخری از اولی بدتر» (سیره شامی ۴۴۴ / ۴).توضیح:مراد از اهل لا اله الا الله اهل درک و فهم لا اله الا الله یعنی فنای ما سوی الله و بقای الله است.۱۰ - خیرخواه همه بود، در وقت مناسب همه را نصیحت می نمود، راهنمایی می کرد، مداهنه و خوش آمد گوئی در کار او نبود به ابن مسعود فرمود: تلاش خود را زیاد مکن، آن چه مقدر است می شود، آن چه روزی تو است می رسد» (اسد ۷۹ / ۲).

توضیح:مراد تلاش حرص آمیز است نه تلاش معتدل که واجب است.۱۱ - از دنیا هیچ چیزش نزد او مهم نبود، مگر آن که بیمناکی را امنیت بخشید، یا گرسنه ای را سیر کند. (بحار ۲۶۶ / ۱۶).۱۲ - به صله ی رحم سخت علاقمند بود، می فرمود: «رحم خود را و هر چند به سلام دادنی تر و تازه نگهدارید» (اسم ۳۷۹ / ۲).۱۳ - عبدالله بن ابی الحمساء گفت با پیغمبر قبل از بعثت معامله داشتم و بنا شد کالا را در مکان و وقت معینی حاضر کنم و از یاد برده بودم، روز سوم که به یاد آوردم و رفتم، دیدم پیغمبر در همان جا است و فرمود: «ای جوان! بر من دشوار ساختی، سه روز است به انتظار تو هستم». (اسد ۱۴۶ / ۳).۱۴ - به حق شناسی سخت پایبند بود، به همین جهت چنین دعا می کرد: (اللهم لا تجعل لفاجر علی یدا فیحبه قلبی) یعنی: «خداوندا از بدکاره ای بر من احسانی قرار مده مبادا دلم او را دوست بدارد».۱۵ - به شدت از لهو و بیهوده کاری متنفر بود، اوقات او حساب داشت، ذکر و فکر و ارشاد، اوقات او را اشغال می کرد، می فرمود: لهو باطل است، مگر در سه مورد: تأدیب اسب، تیراندازی، و شوخی با همسر حلال. (فصول المهمه / ۵۷۱).۱۶ - می فرمود: هر کس کنجکاو است نمی پاید، هر کس شکیبائی را برای مشکلات روزگار ذخیره نکرده ناتوان خواهد شد، هر کس به مردم وام دهد به او وام می دهند و هر کس ایشان را رها کند او را رها نمی کنند. گفتند: پس چه کنیم؟ فرمود: «از آبروی خود به ایشان قرض دهید که ذخیره شما برای روز قیامت باشد. دو نفر با هم همنشین نباشند مگر آن که بیشترین اجر نزد خداوند از آن کسی باشد که رفق و مدارای او نسبت به دیگری بیشتر باشد، اظهار دوستی نسبت به مردم نصف عقل است» (وافی -الایمان / ۹۸).توضیح:مراد از قرض دادن از آبرو، یاری دیگران از قدرت و امکانات است.۱۷ - فاطمه ی زهراعليها‌السلام نزد او آمد و از وضع دشوار زندگی به او گفت، پیغمبر نوشته ای به او داد و فرمود: «آن چه در آن هست یاد گیر»، نوشته بود:«هر کس ایمان بخدا و روز جزا دارد همسایه خود را آزار ندهد».«هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد مهمان خود را گرامی بدارد».«هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد یا سخن خیر گوید یا ساکت باشد». (وافی الایمان / ۹۶)۱۸ - فرمود: «هر کس صبح برخواست و برای کار مسلمانان اهتمام نکرد مسلمان نیست»، گفتند: دوست داشته ترین مردمان نزد خدا کیست؟ فرمود: «سود بخش ترین ایشان به مردم». (وای - الایمان / ۹۹).۱۹ - فرمود: «هر یک از شما برای برادر دینی خودخیرخواه باشد چنان که برای خویش». (وافی - الایمان ۱۲۱).۲۰ - فرمود: «هر کس مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدا را شاد کرده». (وافی - الایمان / ۱۱۶).۲۱ - فرمود: «جبرئیل به من گفت: خداوند فرشته ای به زمین می فرستد، او راه می رود تا به در خانه ای می رسد، که یکی آن جا برای دیدن برادرش در می زند، فرشته به او می گوید: از او چه می خواهی؟ او می گوید: برادر مسلمان من است، برای خوشنودی خداوند به دیارش آمده ام، فرشته می گوید: آیا به راستی آمدنت برای همین است؟

می گوید: همین است، فرشته می گوید: من فرشته ی خدایم به سوی تو، خداوند به تو سلام می رساند و می گوید: هر مسلمانی که مسلمان دیگر را دیدار می کند، مرا دیدار کرده و ثواب او بهشت است». (وافی - الایمان / ۱۰۷).۲۲ - فرمود: «وصیت می کنم به شاهدین از امتم و به غایبین و به آنان که در پشت پدران و رحم مادرانند تا روز قیامت، که صله رحم به جا آورند و هر چند به قدر یک سال از هم دور باشند زیرا صله ی رحم از دین است.» (وافی - الایمان / ۹۳).توضیح:از صدها امثال این روایات یقین حاصل می شود که پی و بنیاد خداپرستی و دین، محبت و تعاون و خدمت به خلق است و مادام که این صفات انسانی بر اکثریت جامعه ای حاکم و مسلط نباشد، اعمال عبادی ایشان دردی را دوا نمی کند، و چنین جامعه ای را یک جامعه ای دینی نمی توان نامید.نطق پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحی است و از هوی نیست، وقتی از کسانی که درباره ی امور مسلمانان بی تفاوتند سلب اسلام می کند، هشداری سهمناک است.روح تعاونی که در مسلمانان صدر اسلام بود به یاد آورید و با بی تفاوتی مسلمانان در قرون بعدی مقایسه کنید تا علت بزرگ ضعف مسلمانان را دریابید.۲۳ - یکی پرسید: خداوند چه چیز را دشمن تر دارد؟ فرمود: شرک را، گفت: دیگر؟ فرمود: قطع رحم، گفت: دیگر؟ فرمود: امر به منکر و نهی از معروف را. (وافی - جنود الکفر / ۱۵۵).

۲۴ - فرمود:«دو مسلمان که با هم قهر کنند، و سه روز چنان باشند از اسلامیت خارجند، آن گاه هر کدام زودتر به آشتی مبادرت کند زودتر به بهشت می رود (وافی - جنود الکفر / ۱۵۶).۲۵ - فرمود: «هر کس فضل پیران را شناخت، و ایشان را گرامی داشت خداوند او را از هراس روز قیامت نجات داد». (وافی - الایمان / ۱۰۰).۲۶ - فرمود: «آیا شما را خبر دهم از بدترین شما» گفتند: بلی یا رسول الله، فرمود: «راه روندگان برای سخن چینی و دو به هم زنی، و جدایی اندازن میان دوستان، و عیب تراشندگان برای مردمان بی عیب». (وافی - الایمان / ۱۶۴).۲۷- فرمود: «ای گروه مسلمانان به زبان، که ایمان به دلشان راه نیافته است، مسلمانان را نکوهش نکنید و به دنبال کشف عیب های ایشان مباشید، زیرا هر کس به دنبال کشف عیب های ایشان باشد خداوند عیب های او را دنبال (آشکار) می کند تا رسوایش سازد، و هر چند در خانه اش باشد. (وافی - باب الغیبه / ۱۶۳).۲۸ - فرمود: «هر کس برای حاجت برادر مؤمن خود کوشا باشد اما خیرخواه او نباشد، بتحقیق به خدا و رسولش خیانت کرده است». (وافی - الایمان / ۱۶۴)توضیح:وقتی انسان خیرخواه نبود کار را سرسری انجام می دهد، که یا ناتمام می ماند، یا ضرر و زیان به بار می آورد، امانت داری در شغل، برای همین است جوامع بشری در اثر نداشتن وجدان کار، مشکلاتی دارند که قابل حل نیست.۲۹ - می فرمود: «دوستی مؤمن، مؤمن را، در راه خدا از بزرگترین شعبه های ایمان است، آگاه باشید هر کس برای خدا دوست بدارد و در راه خدا دشمن بدارد و در راه خطا اعطا کند و در راه خدا منع کند، از برگزیدگان خداوند است». (وافی -الایمان ۹۵ / ۹).تنبیه:برای مسلمانان پاک اعتقاد، اقوال پیغمبر وحی منزل است که به فرمان خداوند به او تأسی می جویند، و دستورات او را تا سر حد امکان به کار می بندند. افراد کم اعتقاد و یا بی اعتقادی هم هست که در برابر آنها بی تفاوتند. و گمان می کنند که این دستورات مانند موعظه های معمولی است و هیچ اثری در زندگانی دنیایی ندارد. در صورتی که تجربه نشان می دهد که مشکلات زندگانی آن پاک اعتقادان عامل به مراتب کمتر از مشکلات آن بی اعتقادان است.۳۰ - بر روی خاک زمین می نشست، بر زمین می خوابید، بر زمین غذا می خورد، لباس خود را وصله می زد در را به روی واردین باز می کرد، گوسفند را می دوشید، شتر را می بست، به کمک خادم دستاس می کرد، خودش آب برای طهارت می گذارد، پیاده راه می رفت، اگر تنها بودند تند راه می رفت، و اگر همراه داشت با ایشان همگام بود، تکیه نمی داد، با اهل خانه کار می کرد، هیچ وقت آروغ نمی زد، عذر آزاد و بنده را می پذیرفت، هدیه را می پذیرفت و هر چند یک دانه خرما یا جرعه ای شیر صدقه نمی پذیرفت، تیز نگاه نمی کرد، برای خدا خشم می گرفت، هرگز برای خودش خشم نمی گرفت، گاهی از فرط گرسنگی سنگ به شکم می بست، هر چه آماده بود می خورد، چیزی را رد نمی کرد، دو لباس نمی پوشید، لباس او زبر بود و غالبا سفید، لباس خاصی برای جمعه داشت، عبای خود را برای دیگران بر زمین فرش می کرد.انگشتری از نقره داشت، خربزه دوست داشت، از بوی بد احتراز می کرد، به مسواک سخت علاقه داشت، در سواری ردیف می کرد غلامش را یا دیگری را، بر شتر و اسب و الاغ سوار می شد بدون زین و لگام، گاهی با پای برهنه راه می رفت گاهی بدن عمامه و ردا.جنازه را تشییع می کرد و هر چند تا آخر مدینه، مریض را عیادت می کرد، با فقرا همنشین می شد با مساکین غذا می خورد و با دست خود به ایشان غذا می داد.اهل فضیلت را گرامی می داشت، با اهل شرف نیکی می نمود، صله ی رحم می کرد بدون امتیاز دادن بر غیر جفا نکرد، بدون قهقهه می خندید در لباس و پوشاک برتری نداشت، هیچ کس را دشنام نداد، زنی و خادمی را لعن نکرد، مگر آن که می گفت رهایش کنید کاری به او نداشته باشید، هیچ کس از آزاد و کنیز و بنده نزد او نیامد مگر آن که برای انجام کارش با او به راه افتاد.خشن نبود، سخت دل نبود، هر کس با او کاری داشت چندان با او صبر می کرد تا خودش برود، هر کس دست او را می گرفت دست خود را رها نمی کرد تا اول او رها کند.بدی را با بدی پاداش نمی داد، چشم پوشی می نمود، هر کس را می دید اول سلام می کرد، هر مسلمان را می دید با او مصافحه می کرد، در هر نشست و برخواست ذکر خدا می کرد، اگر در نماز بود و کسی می آمد نماز را کوتاه می کرد و به او روی می نمود و می گفت: آیا حاجتی داری تا انجام دهم؟نشستن او چنان بود که هر دو ساقش را اندکی بلند می کرد در مجلس هر کجا جا بود می نشست، غالبا رو به قبله می نشست، واردین را گرامی می داشت، گاهی ردایش را زیر پای ایشان می گسترد، اگر تشکچه ای بود زیر پای او می گذارد.در حال رضا و غضب جز حق نمی گفت، خیار را با رطب یا با نمک می خورد، بیشترین میوه را که دوست داشت خربزه و انگور بود، بیشتر خوراکش خرما و آب بود، گاهی خرما را با شیر می خورد و می فرمود «اطیبین» اند یعنی دو بهتر.به امام حسینعليه‌السلام که کودک می فرمود: «حبقه حبقه ترق عین بقه» یعنی: «ای سبزه خوش بو، ای سبزه خوش بو» یا «ای ریزه میزه چون چشم مگس بالا بیا».توضیح:مشهور چنان است که چشم مگس زیر ذره بین هزاران چشم است و اشاره است به سوراخ شدن بدن امام حسینعليه‌السلام از زخم ها و العهده علی الراوی.پیرزنی از انصار گفت: یا رسول الله! دعا کن به بهشت بروم فرمود: «پیرزنان به بهشت راه ندارند» عجوز گریه را سر داد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خندید و فرمود: «انا أنشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا» (الواقعه / ۳۵ و ۳۶)یعنی: «هر آینه ما ایشان را آفریدیم آفریدنی پس ایشان را باکره قرار دادیم».صهیب رومی رمد داشت و خرما می خورد پیغمبر فرمود: «خرما برای رمد بد است»، صهیب رومی گفت: یا رسول الله با طرفی می خورم که رمد ندارد.نعیمان انصاری کالاهائی از اعراب بیابانی مانند عسل می خرید و آن ها را به در خانه ی همسران پیغمبر می آورد، و به آنها می داد و می گفت هدیه است و عرب فروشنده را می گفت همینجا بنشین تا ظرف و پول تو را بیاورند، خودش در می رفت؛ وقتی از او بازخواست می کردند می گفت: دیدم پیغمبر عسل دوست دارد من هم پول ندارم، پیغمبر تبسم می کرد و خود بهای کالا را می داد و بر او انکار نمی نمود.کدوی پخته را دوست داشت، گوشت شکار می خورد اما هرگز خودش شکار نکرد.مزاح می کرد اما جز حق نمی گفت، ابوعمیر بلبلی داشت که مرد، به او می فرمود: «یا اباعمیر! ما فعل النقیری» یعنی: «اباعمیر! بلبل کوچک چه شد».انجشه، شتران زنان را می راند به او فرمود: «یا انجشه! ارفق بالقواریر» یعنی: «ای انجشه! با این نازک شیشه ها مدارا کن».غلامی سیاه داشت در سفر، هرکس می رسید از اثاث خود بر او بار می کرد تا گرانبار شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر او گذر کرد فرمود: «تو همچون کشتی شده ای» و او را آزاد کرد.مردی از او خواست که رهواری به او بدهد، فرمود: «بر بچه شتر سوارت می کنم» گفت: بچه شتر به چه درد من می خورد؟ فرمود: «کدام شتر است که بچه شتر نیست».به انس - خدمتکار خود - می فرمود: «یک سر دو گوش» از پشت سر بازوی یکی را گرفت و فرمود: «کی این بنده را می خرد؟» وقتی او تعجب کرد فرمود: «کیست بنده ی خدا نیست».زنی از مردش نزد او شکایت کرد فرمود: «همان مردی که سفیدی در چشم دارد؟» زن سراسیمه به خانه آمد و به شوی خود خبر داد، او گفت: مگر نمی بینی سفیدی چشم من از سیاهی آن بیشتر است؟. (مناقب، بحار، اسدالغابه، سیره شامی).۳۱ - می فرمود: «خردمند کسی است که با دیگری که در معاشرتش الزام دارد به نیکی رفتار کند، تا وقتی که خداوند راه رهایی او را فراهم سازد». (اسد الغابه ۲۷۰ / ۵).توضیح:فصل الخطاب و تنها راه رهایی همین است مانند مدارا کردن با همسر بد سلوک.۳۲ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «گاهی پیغمبر با کسی مزاح می کرد تا او را شاد کند» (بحار ۲۹۶ / ۱۶).۳۳ - وقتی سوار می شد سه مرتبه می گفت: «الحمد لله الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین» (الزخرف / ۱۳)یعنی: «ستایش برای خداوندی است که این رهوار را برای ما رام کرد و ما خود رام کننده ی آن نبودیم». (اسد ۹ / ۴).۳۴ - در راه خیبر به عامر بن اکوع فرمود:«برای ما حدی بخوان» و او خواند:و الله لو لا الله ما اهتدینا و لا تصدقنا و لا صلیناانا اذا قوم بغوا علینا و ان ارادوا فتنه ابینافانزلن سکینه علینا و ثبت الاقدام اذ لا قینایعنی: «به خدا سوگند اگر اراده ی خدا نبود، ما هدایت نمی شدیم نه صدقه می دادیم و نه نماز می خواندیم، ما چنان قومی هستیم که اگر دشمن بر ما ستم کند، یا قصد فتنه داشته باشد زیر بار نمی رویم و دفاع می کنیم، خداوندا آرامش بر ما نازل کن و هنگام نبرد قدم های مارا استوار گردان».(اسد ۱۶ / ۵).۳۶ - اگر جائی می رفت راه بازگشت را عوض می کرد. (بحار ۲۷۶ / ۱۶).توضیح:یک مسئله ی روانی است که تنوع در امور نو کننده ی زندگانی و نشاط بخش است، دیگر آن که چون در بین راه از احوال مسلمانان جویا می شد در تغییر مسیر تفحص بیشتری به عمل می آمد.

۳۷ - فرمود: «نزدیکترین شما به خداوند آن کسی است که زودتر سلام کند، گاهی به زنان غیر جوان سلام می نمود» (وافی - الایمان / ۱۰۹).توضیح:مراد از برتر بودن و نزدیکتر بودن در جائی است که آن دو نفر از حیث باقی مزایای انسانی مساوی باشند، آن وقت سبقت در سلام سبب برتر بودن سبقت کننده می باشد.۳۸ - می فرمود: «هرگاه همدیگر را ملاقات می کنید، ملاقات کنید به سلام و مصافحه، و چون جدا می شوید، جدا شوید با استغفار».پیاده می شد و با مسلمانان راه می رفت، و دست در دست ایشان می گذارد. (وافی - الایمان / ۱۱۰).۳۹ - می فرمود: «هرگاه یکی از شما با دیگری آشنا شد از نام او و نام پدرش و قوم او سئوال کند که برای دوام مودت استوارتر است» (وافی - الایمان / ۱۲)۴۰ - فرمود: «کسی که در سخن برادر مسلمانش بدود (سخن او را قطع کند) مانند آن است که در صورتش خراش داده است» وافی - الایمان / ۱۱۲).۴۱ - وقتی وارد مجلس می شد در نزدیکترین جا به محل ورود می نشست، اما اگر صاحب مجلس جایی برای او معین کرده بود، همان جا می نشست، و گر نه هر جا که جایی خالی بود آن جا می نشست، می فرمود: «کسی که بر شما وارد می شود اندکی او را پیشواز کنید، و چون بیرون می رود اندکی او را بدرقه کنید» (وافی - الایمان / ۱۱۲).۴۲ - یکی آمد گفت: می خواهم دستم با دست تو تماس یابد تا برکت یابم، فرمود: «نزدیک بیا» چون آمد دست پیغمبر را گرفت وبوسید. (واقدی / ۵۹۳).۴۳ - با گروهی مشغول خوردن خرما بود، چند کودک سر رسیدند، پیغمبر به هر یکی مشتی خرما داد و دست بر سرایشان کشید. (مجمع الزوائد ۱۸ / ۵).۴۴ - عربی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده بود، شتر خود را بر در مسجد رها کرده بود، مردم به نعیمان گفتند: مدتی است گوشت نخورده ایم، آن را نحر کن تا بخوریم؛ نعیمان آن را نحر کرد. چون عرب بیرون آمد و حال دانست، فریاد زد: وانحراه، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیرون آمد و پرسید: «این کار را کی کرده است؟» گفتند: نعیمان.نعیمان در بیغوله ای فرار کرده بود، پیغمبر و گروهی به دنبال او رفتند، یکی را فرستادند تا او را پیدا کند چون او دید از دور اشاره کرد که اینجا است، اما فریاد زد که این جا نیست، او را گرفتند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چرا چنین کاری کردی؟» گفت: یا رسول الله! همین ها که مرا نشان دادند به این کار وادارم کردند. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غرامت رعب را داد، مسلمانان نعیمان را با کفش زدند و لعن کردند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: او را لعن نکنید زیرا او خدا و پیامبرش را دوست دارد (اسد الغابه ۲۶ / ۵).توضیح:امثال این روایت بسیار است، که مشعر بر مقام والای محبت خداوند و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که روح ایمان و عبادات است، دعائم اسلام را که پنج شمرده اند، یکی از آن ها ولایت و محبت است که امام صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «به هیچ یک از آن ها مانند ولایت و محبت تأکید نشده است».۴۵ - فرمود: «کسی که برادر مسلمانش را گرامی بدارد، و به کلمه ای که او را خوش آید و غم را از او دور کند بنوازد، همیشه در سایه ی گسترده ی رحمت خداوند است»

(وافی - الایمان / ۱۱۵).۴۶ - فرمود: «دروغی که برای اصلاح است، بر دورغ دهنده گرفته نمی شود؛ آنگاه خواند قوله تعالی:( ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ) (یوسف / ۷۰)یعنی:» آن گاه جار زنی جار زد: ای کاروان (کاروان برادران یوسف)، به درستی که شما دزدانید در حالی که دزد نبودند» و داستان چنان بود که به دستور یوسف جام خاص او را دربار بنیامین برادر او جا داده بودند، تا به عنوان دزدی طبق قانون مصر، او را بازداشت و بنده ساخته نزد خود نگهدارند. و همچنین خواند قوله تعالی:( بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ ) (انبیاء / ۶۳)یعنی: «این کار را بت بزرگ انجام داده از خودشان بپرسید اگر سخن می گویند، در حالی که خود ابراهیم بت را شکسته و تبر را به گردن بت بزرگ آویخته بود» (وافی - ما یجب علی المؤمن / ۱۵۸).۴۷ - از خصومت و رو در رو دشمنی کردن پرهیز می کرد، و فرمود: «جبرئیل هیچ وقت نزد من نیامد مگر آن که مرا موعظه می کرد، و آخر گفتارش این بود مبادا با مردم خصومت کنی، زیرا خصومت عیب های پنهان را آشکار می کند و عزت را از بین می برد» (وافی - ما یجب / ۱۵۹).توضیح:خصومت و اخصتام و تخاصم به معنی اختلاف و دشمنی است، که به صورت رد و ایراد و محاجه و بحث انجام می گیرد، نه مطلق نزاع و دشمنی، بنابراین نباید با صور دیگر از منازعه و اختلاف مانند دافع یا جهاد مشتبه گردد، در حقیقت امر خداوند که فرموده، «و اعرض عن الجاهلین» بیانی برای مورد است.