خاتم النبیین

خاتم النبیین8%

خاتم النبیین نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38559 / دانلود: 4583
اندازه اندازه اندازه
خاتم النبیین

خاتم النبیین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

۴۸ - فرمود: «به مردم دشنام ندهید که دشمنی ایشان را برای خود کسب کنید» (وافی - ما یجب / ۱۴۰).۴۹ - فرمود: «خداوند بهشت را بر دشنام ده و بد زبان حرام کرده، کسی که کم حیا و لاابالی باشد و در آن چه بگوید یا درباره ی او بگویند بی تفاوت باشد، اگر درباره ی چنین کسی تحقیق کنید، او را نخواهید یافت مگر حرام زاده یا انباز بودن شیطان در نطفه اش، آنگاه خواند:( وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا ) (و السراء / ۶۴)خطاب به شیطان یعنی: «در مال و اولاد ایشان شریک باش»(وافی - ما یجب / ۱۶۰).۵۰ - عبدالله بن عامر گفت: کودک بودم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه ی ما آمد، مادرم گفت: بیا چیزی به تو بدهم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چه به او می دهی؟» مادرم گفت: خرمایی، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اگر به او ندادی، در نامه ی تو دروغی نوشته خواهد شد» (اسد ۱۹۱ / ۳).۵۱ - به اصحاب، بالسویه، نگاه می کرد و می فرمود: «در بوسیدن اطفالتان تساوی را رعایت کنید» (بحار ۲۸۰ / ۱۶).۵۲ - یهودی ای مقداری خرما از او طلب داشت، موجود نبود، از خوله دختر حکیم وام گرفت و به او داد. (اسد ۱۷۶ / ۳).۵۳ - می فرمود: «از دنیای شما زن و بوی خوش برای من محبوب شده است، اما نور چشم من در نماز است» (شمائل / ۳۸).۵۴ - روزی فرمود: «خداوند حج را بر شما واجب گردانیده» یکی پرسید: امسال یا هر سال؟ فرمود: «اگر بگویم آری بر شما واجب می شود و شما نمی توانید»، آن گاه فرمود: «مادام که شما را ترک می کنم (یعنی چیزی را ناگفته می گذارم» مرا رها کنید زیرا آنان که قبل از شما هلاک شدند از سؤال بیجا و اختلاف بر پیغمبرانشان

هلاک شدند، هرگاه شما را از چیزی نهی کردم از آن دوری کنید، و اگر امر کردم در حد توانائی آن را انجام دهید» (مشکل الآثار ۲۴۴ / ۲).۵۵ - در یکی از جنگها، یکی تیردان جنگاوری را پنهان کرد تا بر او بخندند، وقتی آن را ندید ترسید مبادا پیدا نشود، و همه خندیدند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از راه می گذشت، فرمود: «چه شده می خندید؟» گفتند: چنین و چنان، فرمود: «مؤمن را نمی رسد که مؤمنی را بترساند» (مشکل الاثار ۲۴ / ۲).۵۶ - وقتی نماز تمام می شد، و مردم نشسته یا سر پا بودند، بر ایشان گذر می کرد و به ایشان نزدیک می شد و سؤال می کرد آیا نیازی دارند؟ یکی گفت: دارم، فرمود: چیست؟ گفت: اسلام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: که نزد ما بمانی، یا به بادیه برگردی و اطاعت کنی، البته بمانی بهتر است. (مجمع ۲۵۲ / ۵).۵۷ - هیچ کس چون پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تنطع (خودپسندی و خودآرائی و تشریفات و شتر مآبی) بدش نمی آمد (مجمع ۲۵۱ / ۱۰).۵۸- در همه ی حالات میانه رو بود، می فرمود: «هرکس میانه رو باشد، عیالمندی بر او فشار نمی آورد، و هرگز بار سنگین زندگانی را احساس نمی کند» (مجمع ۲۲۵ / ۶).۵۹ - سخت حق شناس بود، وقتی به او هدیه می دادند اصرار داشت که به بهتر از آن تلافی کند (مجمع ۳۱۸ / ۱۰).۶۰ - از عیب جوئی نهی می کرد و می فرمود: «هیچ کس عیبی بر برادر مؤمنش نمی پوشاند مگر آن که خداوند او را به بهشت داخل می کند» (مجمع ۶۱. (۲۶۴ / ۶ - از تقدس مآبی ریاکارانه بدش می آمد، روزی بر مردی که در حال سجده بود گذر کرد و به نماز جماعت ایستاد، چون فارغ شد آن مرد هنوز در حال سجود بود، فرمود: «کی از شما او را می کشد؟» یکی برخواست آستین بالا زد و شمشیر کشید، رفت و برگشت و گفت: یا رسول الله! چگونه ساجدی راه لا اله الا الله می گوید بکشم؟! باز فرمود: «کی او را می کشد؟» یکی رفت و برگشت و همان را گفت، تا سه بار؛ آن گاه علیعليه‌السلام رفت و او را ندیده بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست او است، اگر او را کشته بودید، او اول فتنه و آخر فتنه بود» (مجمع ۲۲۵ / ۶).توضیح:از مجموع اخباری که در این مورد هست، معلوم می شود این مرد رأس خوارج بوده و ذوالثدیه نام داشته که در جنگ نهروان کشته شده و به هر حال از تکرار رویدادهای تاریخی معلوم و مشهود می گردد که بیشترین خطر برای جوامع دینی همیشه از ناحیه ی تظاهرکنندگان به دین و منافقان بوده است، و نمونه های آن بعدا می آید.۶۲ - امام حسن کودک بود، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را می بوسید، اقرع بن حابس از رؤسای قبائل که تازه مسلمان شده بود، گفت: من ده فرزند دارم هرگز یکی از آن ها را نبوسیده ام، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من چه کنم اگر خداوند مهربان را از دل تو برکنده است» (محاضرات / ۳۲۲).۶۳ - فرمود: «من مبعوث شده ام تا اخلاق فاضله را تمام کنم» و در حدیث دیگر مکارم اخلاق را. (شمائل / ۹۵).۶۴ - میان دو چیز مخیر نمی شد مگر آن که آسان تر را انتخاب می کرد. برای خودش انتقام نگرفت اما آن جا که حرمت احکام الله در میان بود سخت می گرفت. (شمائل / ۵۹).

توضیح:مراد از آسان تر در این جا بی تکلف تر است نه کم مجاهده تر، به طور مثال اگر بنا بود نان و سرکه میل کند و سرکه آماده نبود، نان خالی می خورد و منتظر سرکه نمی ماند، در حقیقت هر جا سخت گرفتن ترجیحی نداشت راه آسان تر را انتخاب می کرد و نشان می داد که غالب الزامات امری خیالی و لزوم ما لایلزم است.۶۵ - هرگز خادمی یا زنی را نزد، غاید الامر می فرمود: (خاک بر سرش) به صیغه ی غایب، و مرادش جبهه سودن بر خاک برای سجده بود. (شمائل / ۶۱).۶۶ - اگر از کسی ناروائی می دید در مقام اعتراض لفظ مفرد به کار نمی برد، نمی گفت چرا کسی چنین و چنان می کند، می فرمود: چرا کسانی... تا از تعریض به او دورتر باشد. (شمائل ۶۵).۶۷ - سخن او را همه می فهمیدند، دراز سخن نمی گفت. (شمائل / ۸۰).۶۸ - حکمت ها را به شکل کلمات قصار می فرمود، فرمود: «مرا با کلمات جامعه فرستاده اند» (شمائل / ۷۱).۶۹ - در سخن جمع تا اندازه ای برای موافقت شرکت می نمود. (شمائل / ۷۳).۷۰ - قبل از بعثت و بعد از بعثت، ملجأ و پناه فقرا و بیوه زنان و یتیمان و ضعیفان بود. (شمائل / ۷۶).۷۱ - مردی به او خطاب کرد: ای آقا وآقازاده، فرمود: «ای مردم! شیطان شما را گول نزند، من محمد پسر عبدالله، فرستاده ی خدایم، دوست ندارم مرا بیش از آن چه خداوند رفعت داده رفعت دهید». (شمائل / ۷۷).

توضیح:البته معلوم است که لقب آقا و آقازاده خیلی فروتر از لقب رسول الله است، بنابراین مراد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن است که القاب باید دارای مفاهیم منطبق بر فضائل شخص باشد نه به عنوان مدیحه سرایی و به فرموده ی خداوند:( وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ) (حجرات / ۱۱)نباید بازیچه ی اغراض گوینده قرار گیرد.۷۲ - فرمود: «مژده دهید و امیدوار باشید به چیزی که آسان به دست آید، به خدا سوگند از فقر بر شما نمی ترسم، اما می ترسم دنیا برای شما گسترش یابد، همچنان که برای پیشینیان شما شد، آن گاه بر سر آن با همدیگر کشمکش کنید چنان چه آن ها کردند، آن گاه شما را تباه کند چنانچه ایشان را تباه کرد»(شمائل / ۳۷۱).۷۴ - می فرمود: «از دوست داشته ترین و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوش اخلاق ترین شمایید، و به درستی که مبغوض ترین شما در نزد من و دورترین شما در روز قیامت از من، پرگویان و قلمبه گویان و متکبرانند» (تیسیر الوصول ۳۰ / ۲).توضیح:قلمبه گوئی خود یکی از مظاهر تکبر و خودپسندی و افاده است.۷۵ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظرهای خود را میان اصحاب تقسیم می کرد در وقت وداع تحیت او چنین بود: «خداوند توشه ی شما را تقوی قرار دهد و شما را به سوی خیرات رهنمون باد و هر حاجتی را برای شما برآورد، و دین و دنیای شما را سالم نگهدارد، و شما را سالم و بهره مند به من بازگرداند» (المیزان ۳۱۸ / ۶).۷۶ - در وقت خواب، آب وضویش را سرپوش بسترش می نهادند،و مسواک او را زیر بسترش، چون بیدار می شد و می نشست چشم به آسمان می دوخت و آیات آخر سوره ی آل عمران را( ِانَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) را تلاوت می نمود، آن گاه مسواک می کرد و وضو می گرفت، و به سجده می رفت و نماز می گزارد و از مسجد به خانه برمی گشت و اندکی می خوابید و بیدار می شد و همین اعمال را تکرار می نمود و این وضع تا وقت نماز صبح ادامه داشت. (المیزان / ۳۳۲).۷۷ - به مردی شتری بدهکار بود، آن مرد آمد و از پیغمبر به درشتی مطالبه کرد، تا آن جا که بعضی صحابیان خواستند به او تعرض کنند، فرمود: «او را رها کنید زیرا صاحب حق، زبان دار است»، و فرمود: «شتری به او بدهید»، در شتران جستجو کردند شتری بهتر از شترش یافتند فرمود: «همان را به او دهید»، آن مرد گفت: حق مرا بیش از آن دادی، خداوند بیش از آن به تو بدهد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «بهترین شما بهترین وفاکننده در ادای دین است»(تیسیر ۱۴۲ / ۲).۷۸ - در سفر، عقب کاروان می ماند تا ضعیف را حرکت دهد مبادا از کاروان عقب بماند. (تیسیر ۱۹۴ / ۲).۷۹ - شب هنگام همراه یکی از همسرانش در کوچه راه می رفت، یکی از راه گذشت او را صدا زد و به او فرمود: این صفیه همسر من است، آن مرد گفت یا رسول الله! به هر کس گمان برم به تو گمان نمی برم، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «شیطان مانند خون در رگهای بنی آدم راه می رود» (تیسیر ۵۰ / ۳).توضیح:واقع بینی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درس بزرگی برای زندگی است، افسوس که رسوم و آداب مزورانه نمی گذارد که بشر بر طبق سیرت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوسیله ی صراحت از هزاران بد خیالی رها شود.۸۰ - کلامش بسیار مختصر و مفید بود، اگر کسی می شمرد، شماره ی کلماتش را می دانست، سخن را دراز نمی کرد، گاهی آن را برای فهم مخاطب تکرار می نمود. (تیسیر ۲۷۲ / ۴)۸۱ - در تشییع جنازه آثار اندوه و در صورت مبارکش بود، فکر می کرد و سخن نمی گفت. (سنن / ۲۰۳).توضیح:آثار اندوه از مطلق مگر و موت نبود، که آن سرآغاز سعادت مؤمن است، بلکه از تفریط در اعمال صالحه بود، که در وقت مرگ معلوم می شود چقدر از عمر گرانمایه به هدر رفته است، آن هم برای تعلیم و تربیت دیگران بود و گر نه خودش آنی را تفریط نکرده بود.۸۲ - دستور داد برای بازماندگان جعفر طیار که در جنگ «موته» شهید شده بود، غذا تهیه کنند، و نزد ایشان نمانند که امام صادقعليه‌السلام فرمود: «غذا خوردن نزد اهل مصیب از عمل جاهلیت است، وفرستادن غذا برای ایشان از سنت است». (سنن / ۲۱۵).۸۳ - در تشییع جنازه و نماز عید سواره نمی رفت. (سنن / ۲۱۲).۸۴ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «خداوند پیامبرش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، شما خود را آزمایش کنید، اگر درشما بود، خدا راستایش کنید و از او طلب مزید نمایید»، و آن ها را ده صفت شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاء، غیرت، شجاعت، مروت. (فقیه / ۴۵۸).

توضیح:مراد از حسن خلق، خوش رویی، بشاشت و نرمش است که از آثار تواضع است.۸۵ - امیر مؤمنان فرمود: «پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد حق ناشناسی مردم بود، خوبیهایش را شکر نمی گفتند، خوبی هایش بر قرشی، عرب، عجم، گسترش داشت، و آیا جز پیغمبر کیست که خوبیهایش شامل همه ی خلق باشد؟ ما اهل بیت هم چنانیم که از ما حق شناسی نمی شود، همچنین مؤمنین خوب که از خوبی های ایشان حق شناسی نمی شود». (علل ۲۴۷ / ۲).۸۶ - لباس خود را وصله می زد، کفش خود را پاره دوزی می کرد، گوسفند را می دوشید، با بنده غذا می خورد، بر زمین می نشست، سوار الاغ می شد و ردیف خانه کسی را سوار می کرد، حیا مانعش نبود که کالای خود را از بازار به خانه حمل کند با مالدار و فقیر مصافحه می نمود، دست خود را از دست دیگری بیرون نمی آورد تا او اول بیرون آورد، به هر که روبرو می شد سلام می کرد، چه دارا و چه ندار چه بزرگ و چه کوچک، هر چه را هدیه می دادند کوچک نمی شمرد، و لو خرمای بد؛ سبکبار بود، کریم الطبع، خوش برخورد، خوش همنشین، روی باز تبسم کن، بی قهقهه، غمناک در دل، بدون دژ مرویی، فروتن بدون خواری، بخشنده بی اسراف، نازک دل، مهربان به هر مسلمان، هرگز از غذائی سیر نخورد، آروغ نزد، دست به طمعی دراز نکرد. (ارشاد / ۱۵۵).۸۷ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم مزاح می کرد تا شاد گردند.۸۸ - هرگاه کسی را غمناک می دید، با او مزاح می کرد تا شاد شود.

(سنن / ۶۱)۸۹ - می فرمود: «بشاشت و مصافحه در وقت دیدار از اخلاق پیامبران و صدیقین است».(سنن / ۶۲).۹۰ - خلوت و تنهائی را دوست داشت. (سنن / ۷۱).توضیح:دوست داشتن خلوت قبل از بعثت، غالب اوقات او را می گرفت که در تفکر و عبادت به کار می رفت اما بعد از بعثت از سهم دیدار و مصاحبت با مردم چیزی کم نمی کرد، و در سهم خودش دوستدار خلوت بود اگر در آن وقت هم لازم می شد، خلوت را به هم می زد و به دیدار مردم می رفت.۹۱ - فرمود: «به من امر داده شده، مساکین را دوست بدارم». (سنن / ۵۹).توضیح:این فرمان طبق قرآن مجید است، قوله تعالی:( وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ) » (کهف / ۲۸)یعنی: «خویشتن را با همنشینی کسانی که پرودرگار خود را صبح و شام می خوانند، و قصدشان خالص برای اوست، شکیبا دار، و چشمان خود را از ایشان به دیگر جای مگردان، در حالی که زیور زندگانی دنیا را بخواهی، و از آنان که دلشان را از یاد خودمان غافل ساخته ایم، و کارشان زیاده روی و پوچ است اطاعت مکن» و معلوم است که فقیران و مساکینند که زیور زندگانی نزد ایشان یافت نمی شود و همنشینی با ایشان صبر و شکیبائی پیغمبری می خواهد.۹۲ - وقتی خادم دستاس می کرد و خسته می شد با او دستاس می کرد (سنن / ۷۳).۹۳ - سه روز بیشتر، از کسی مفارقت نمی کرد، اگر کسی را نمی دید از او جویا می شد و اگر بود به دیدار او می رفت، اگر غایب بود برای او دعا می کرد، اگر مریض بود به عیادت او می رفت. (مکارم ۱۸ / ۱).۹۴ - می فرمود: «پروردگارم مرا به هفت خصلت فرمان داده: دوست داشتن مسکینان، و نزدیک شدن به ایشان، زیاد گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله)، صله ی رحم و هر چند آنان قطع کنند، نظر کردن به پائین تر خود، نظر نکردن به بالاتر از خود، بیم نکردن از ملامت ملامتگر در راه خدا، حق گفتن و هر چند تلخ باشد و چیزی از احدی نخواستن».توضیح:مراد از نظر کردن و نظر نکردن، در مورد متاع و کالای دنیائی است و گرنه در اقدام به اعمال خیر باید انسان همیشه به بالاتر از خود نظر کند تا همتش افزون گردد.۹۵ - اگر بچه شتر دو ساله ای مقروض بود، هفت ساله ای به عوض می داد و اگر دو درهم مقروض بود چهار درهم می داد. (سنن / ۳۸۰).توضیح:اضافه دادن از نظر احسان و تحیت به احسن بود نه ریا و رشوه و اسراف.۹۶ - وقتی تنگی معیشت روی می داد، به اهل خود می فرمود: به نماز برخیزید، و می فرمود: پروردگارم به من چنین امر کرده و می خواند:( وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ ) (طه / ۱۳۲)یعنی:

«اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن شکیبا باش، ما از تو رزقی نمی خواهیم، ما خودت را روزی می دهیم و عاقبت خوب از آن پرهیزگاری است».۹۷ - گروهی از خستگی راه رفتن به او شکایت کردند، فرمود: بر شما باد به نسلان (یورتمه راه رفتن) چنان کردند و دیدند که ایشان سبکتر است. (مطالب ۱۶۴ / ۲)۹۸ - در بازگشت از سفری، حسین بن علی و عبدالله بن جعفر از او پیشواز کردند؛ پیغمبر، بزرگتر را عقب خود سوار کرد و کوچکتر را جلو خود. (مطالب ۳۱۶ / ۲).۹۹ - روزی که مردم برای رفتن به جهاد فراهم می شدند و از سر و کول هم بالا می رفتند و پیغمبر با سعف نخلی صفوف ایشان را راست می کرد، سعف نخل به شکم مردی رسید و او را خونی کرد، بیرون رفت و می گفت: این کار پیغمبر است تا دیگران چه باشند، عمر شنید گفت: اگر چنین است حق تو را ادا می کند؛ و او را نزد پیغمبر برد، پیغمبر فرمود: «آیا راست است من به تو زدم؟» گفت: آری یا رسول الله، پیغمبر گفت: «کسی دید؟» آن مرد گفت: هر که دیده شهادت دهد، گروهی شهادت دادند، فرمود: «عوض آن مالی بگیر و برو»، گفت: نه، فرمود: «ببخش»، گفت: نه، فرمود: «پس چه می خواهی؟» گفت: قصاص، فرمود: «خوب» آن مرد گفت: از میان قوم جدا شو، پیغمبر بیرون آمد و جریده ی نخل را به او داد و شکم خود برهنه کرد، عمر آمد که پیغمبر از پشت سر بگیرد و به آن مرد گفت: بیفتی و دندانت بشکند، چون نزدیک پیغمبر رسید جریده را انداخت و ناف پیغمبر را بوسید، و گفت: یار رسول الله! همین را خواستم تا جباران بعد از تو رام شوند، عمر گفت: ای مرد! کار تو از من استوارتر بود. (مطالب ۲۱۴ / ۲).توضیح:پیشهادات پیغمبر برای طفره و تعلل نبود بلکه برای آن بود که مسلمانان دقائق محاکمه ی اسلامی را بشناسند و بدانند که همه در آیین نامه ی قانون محاکمات یکسانند؛ دیگر آن که به قول آن صحابی: تا جباران سرکوب شوند.۱۰۰ - مهمانی بر پیغمبر وارد شد، ابورافع را نزد یهودی ای فرستاد و فرمود: «به او بگو یا به ما بفروش یا قرض بده تا ماه رجب» ابورافع رفت و برگشت و گفت: یهودی می گوید: نه می فروشم و نه قرض می دهم مگر با گروی؛ پیغمبر فرمود: «به خدا سوگند اگر می فروخت یا قرض می داد هر آینه می پرداختم، من امین در آسمان و امین در زمینم، زره آهنی مرا ببر و گروه بگذار» آیه نازل شد( وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ ) (طه / ۱۳۱)یعنی: «چشمانت ندود به دنبال آن چه ایشان را (کفار را) جفت جفت از دنیا بهره من ساخته ایم تا ایشان را در آن ها آزمایش کنیم که این گل زندگی دنیا است، و روزی پروردگار تو بهتر و پایدارتر است». (مطالب ۴۳۰ / ۱).۱۰۱ - بر زنی که در نفاسش از زنا مرده بود و بچه در شکم او بود نماز گزارد (مطالب ۲۰۸ / ۱).۱۰۲ - فرمود: «مادام که من در میان شما هستم کسی جز من به امامت بر اموات شما نماز نخواند». (مطالب ۲۰۷ / ۱)۱۰۳ - بعضی از منش ها و خصال پیغمبر که علما آن را جمع کرده و شاید از قلم افتاده باشد:اگر دیناری از صدقه نزد او باقی مانده بود و مستحقی نیافته بود، تا شب درآمده بود به منزل نمی رفت تا آن را به محتاج برساند.در صورت هیچ کس خیره و تیز نگاه نمی کرد.

ذوی الارحام خود را صله می داد، اما نه بیشتر از حق خودشان.در تبسم کردن از همه افزونتر بود، اما نه در وقت نزول قرآن و موعظه، گاهی بی قهقهه می خندید.هرکس به او حاجتی داشت چندان به او شکیبا بود تا او خود برمی گشت.هیچ کس دست او را در دست نمی گرفت که دست خود را جدا کند مگر آن که اول آن کس دست خود را جدا کرده باشد.وقتی در نماز بود و کسی پهلوی او می نشست، نماز خود را سبک می ساخت و به او می گفت: آیا حاجتی داری؟گوشت شکار می خورد اما خودش شکار نمی کرد. (بحار الانوار ۲۲۷ / ۱۶).۱۰۴ – دوست ترین اعمال نزد او خیاطی بود؛ خودش کارهای خانه را انجام می داد، هر کس با او می نشست، تا او برنمی خواست پیغمبر از جا برنمی خواست. (بحار ۲۳۰ / ۱۶).۱۰۵ - امیرمؤمنان گفت: دستش بخشنده ترین، سینه ای قدرتمندترین، لهجه اش راستگوترین، عهدی باوفاترین، سلطه ی شخصیتش نرمش دارترین، همنشینیش گرامی داشته ترین خلق بود. هر کس یکبار او را می دید هیبتش او را می گرفت، و چون با او همنشین می شد و او را می شناخت، دوستش می داشت، و هر چند جز آن یک بار او را قبلا ندیده و بعدا ندیده بود. (بحار ۲۳۱ / ۱۶).۱۰۶ - چون زید بن حارثه شهید شد، پیغمبر به خانه ی او رفت، دختر زید گریه را سر داد، پیغمبر هم سخت گریست، یکی گفت: یا رسول الله! این گریه چیست؟ فرمود: «این شوق دوست به دوست است» (بحار ۲۳۶ / ۱۶).

۱۰۷ - کوتاهترین خطبه ها خطبه ی او بود، و هرگز بیهوده و زیاد نمی گفت. (بحار۱۳۷ / ۱۶).۱۰۸ - گاهی اعرابی ای هدیه ای می آورد، بعد می گفت: بهای آن را بده، و پیغمبر را به خنده می انداخت، و هر وقت پیغمبر غمناک می شد می فرمود: «کاش آن اعرابی می آمد». (بحار ۲۵۹ / ۱۶).۱۰۹ - می فرمود: «مبعوث شده ام به مکارم اخلاق و محاسن آن». (بحار ۲۸۷ / ۱۶).۱۱۰ - اعربی ای آمد و گفت: مگر نه آن است که تو گرامی ترین ما از حیث اولاد و ریاست: هم در جاهلیت و هم در اسلامی؟ پیغمبر خشمناک شد و فرمود: «ای اعرابی! آیا چند حجاب جلو زبان تو هست؟» گفت: دو تا: لبها و دندان ها، فرمود: «آیا یکی از آنها بس نیست که زیادی زبان خود را از ما بازدارد؟ اما در دنیا به کس چیزی نداده اند که برای او زیان آورتر باشد، از زبانش؛ یا علی! برخیز و زبان او را قطع کن»، مردم گمان کردند که زبان او را می برد، اما او مقداری در هم به اعرابی داد. (بحار ۸۶ / ۲۲).توضیح:خشم پیغمبر از تملق و چاپلوسی او بود.۱۱۱ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «پیغمبر با مردم مزاح می کرد، می خواست ایشان را مسرور سازد» (مکارم ۲۱ / ۱).۱۱۲ - مزاح می کرد اما جز حق نمی گفت، هر کس را مغموم می دید با او شوخی می کرد تا شاد بشود. (سنن / ۶۱).۱۱۳ - می فرمود: «از اخلاق پیامبران و صدیقین است: بشاشت هنگام دیدار و مصافحه هنگام برخورد». (سنن / ۶۲).

۱۱۴ - عجوزی نزد پیغمبر آمد، به او فرمود: تویی جثامه ی مزنیه؟ گفت: منم، فرمود: «تو حسانه مزینه هستی چگونه اید؟ کجا هستید؟» گفت: پدر ومادرم به فدای تو باد، به خیر یا رسول الله؛ چون بیرون رفت، عایشه گفت: به این عجوز چنین رو آوردی، فرمود: «او در زمان خدیجه نزد ما می آمد و حسن عهد از ایمان است» (مستدرک ۱۵ / ۱).۱۱۵ - گفتند: یا رسول الله! تو با ما مزاح می کنی، فرمود: «نمی گویم مگر حق». به یکی فرمود: «ای یک سر دو گوش» (وصول ۲۳۱ / ۴).۱۱۶ - عمر گفت: یا رسول الله! فلان بر تو ثنا می گفت که او را دو دینار داده بودی، پیغمبر فرمود: «اما فلان هیچ نمی گوید و حال آن که از ده تا صد از من به او رسیده»، آن گاه فرمود: «یکی از شما از نزد من بیرون میرود به سوال کردنی (از مال) در حالی که در بغل ندارد مگر آتش، عمر گفت: چرا ایشان را می دهی؟ فرمود: چه کنم؟ ایشان سئوال می کنند، و خدا ابا کرده برای من بخل را». (مستدرک ۴۶ / ۱).۱۱۷ - دو تن از اصحاب نزد او آمدند و از قول یهود چیزی گفتند که ناراحت شد، و ایشان گمان کردند بر ایشان خشمناک است و بیرون آمدند، همان دم برای پیغمبر شیر هدیه آورده بودند، پیغمبر از پی ایشان فرستاد و به ایشان شیر خوراند تا دانستند که پیغمبر بر ایشان خشمناک نیست. (وصول ۱۳۵ / ۳).۱۱۸ - گفتند: پیغمبر با ما نماز گزارد و شتاب گرفت و صفوف را از هم باز می کرد تا داخل خانه شد، مردم از شتاب او تعجب کردند، به زودی بیرون آمد وفرمود:«یادم آمد پاره ی طلائی نزد من باقی مانده بود، ترسیدم که مرا محبوس سازد، آن را قسمت کردم». (وصول ۱۹۱ / ۲)

توضیح:چه هشدار عظیمی برای تأخیر نینداختن انجام وظیفه.۱۱۹ - طارق بن عبدالله گفت: من دوبار پیغمبر را دیده ام، با کاروانی از ربذه می آمدیم نزدیک مدینه بار انداختیم، مردی که دو جامه ی سفید در برداشت آمد و سلام داد، جواب دادیم فرمود: از کجائید؟ گفتیم: از ربذه و جنوب آن؛ با ما شتر سرخی بود، فرمود: شتر را می فروشید؟ گفتیم: آری، فرمود: به چند؟ گفتیم: به فلان قدر خرما، فرمود: قبول کردم؛ شتر را گرفت و رفت، با خود گفتیم: او را نمی شناختیم، و خود را ملامت کردیم، زنی که همراه ما بود گفت: ملامت نکنید، من صورتی دیدم که هرگز به شما جفا نمی کند، چنین روئی مانند ماه شب چهارده ندیده بودم؛ چون شب شد مردی آمد و گفت: سلام بر شما، من رسول رسول خدایم، فرمان داده اول از این خرما بخورید تا سیر شوید آن گاه بهای شتر را بردارید، خوردیم تا سیر شدیم و از خرما کیل کردیم تا بهای شتر را برداشتیم؛ چون فردا شد به مدینه داخل شدیم و دیدیم که پیغمبر خدا بالای منبر است. (مطالب ۳۹۴ / ۱).۱۲۰ - مردی از او پرسید: چند بار خادم را عفو کنم؟ پیغمبر اندکی ساکت ماند، آن گاه فرمود: «روزی هفتاد بار او را عفو کن» (یوم الاسلام / ۲۵).۱۲۱ - چون مردم برای عرض حاجت انبوه می شدند، برای قضاء حوائج ایشان شتاب می گرفت (نهایه اللغه ۸۳ / ۳).

مجامع آداب و منش پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

آن چه در بخش یکم و دوم آوردیم کلیاتی بود که از مجموع هزاران منش و آداب پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نیز شمایل او استنتاج و نمونه برداری شده بود.اکنون در این بخش و بخش های آینده به تفصیل مواردی تا آن جا که در امکان ماست می پردازیم و مستند خود را در آخر هر رویداری بلافاصله می آوریم تا گمان نرود این مطالب از باب مدیحه سرایی و تکرار مکررات است و اگر احیانا مطلبی را مکرر آورده ایم، مربوط به اختلاف منابع و مستندات است تا ما مطالب استوارتر باشد و بهتر در اذهان اثر گذارد. و ما توفیقی الا بالله.۱ - خوشروی ترین و خوش خلق ترین مردم بود، هرگز صدا را بلند نکرد، از دوشیزگان در پرده باحیاتر بود. (شمائل الرسول ۶۱ / ۵۸).۲ - از نمیمه و سخن چینی نهی می کرد، و می فرمود: کسی از کسی چیزی نگوید، من دوست دارم سلیم الصدر و خوش گمان نزد شما بیایم.آن جا که می خواست بگوید: نه، می گفت: «لا و استغفر الله» یعنی: «نه و از خدا آمرزش میخواهم» (شمائل / ۶۵).۳ - وقتی چیزی می دید که دوست می داشت می گفت: «الحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات» یعنی: «ستایش مر خداوندی را سزا است که به نعمت او چیزهای خوب و صالح تمام و کامل می شود».برای غایب دعا می کرد، شاهد را زیارت می نمود، از بیمار عیادت می کرد، در کاروان مراقب بود کسی عقب نماند.به کسی وعده داد که در جای معینی او را ببیند دو روز بانتظار او همان جا ماند، نماز جماعت را از همه سبکتر می خواند (بحار الانوار ۲۳۵- ۲۳۳ / ۱۶).توضیح:فرموده ی پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : به نعمت خداوند صالحات تمام می شود، مراد آن است که اگر توفیق و تقدیر خداوندی نباشد، همان چیزی که به نظر خوب و صالح می آید چه بسا باعث نکبت و بدبختی گردد مانند فرزند ناخلف و مال بسیار.۴ - می فرمود: «هیچ خوبی و معروفی را حقیر مشمارید ولو ریختن مقداری آب در ظرف دیگری، یاری و خوش نشان دادن به برادر دینی» (اسد ۳۴۸ / ۲).۵ - سائلی از او چیزی خواست، وی یک دانه خرما به او داد، سائل گفت: سبحان الله پیغمبر خدا یک دانه خرما می بخشد، پیغمبر -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «او ما علمت ان فیها مثاقیل ذر کثیر» یعنی: «نمی دانی که در این یک دانه خرما ذره های سنگین بسیار هست؟» آن گاه سائل دیگر آمد به او نیز یک دانه داد، وی گفت: پیغمبر خدا به من یک دانه خرما داد به خدا سوگند آن را از خود جدا نکنم و همیشه از آن برکت جویم؛ پیغمبر فرمود تا چهل درهم که نزد ام سلمه داشت آوردند و به او دادند، و او به زودی از دولتمندان شد. (حیاه الحیوان دمیری / ذیل ذر)توضیح:در این رفتار پیغمبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چند حکمت و تربیت هست، از آن جمله اشاره به آیه ی قرآن( فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ) (الزلزال) یعنی: «هر کس به سنگینی ذره ای عمل خیر کند، پاداش آن را خواهد دید» و معلوم است که اثر این گونه تعلیم در ضمن چنین رویدادی تا چه اندازه ی مؤثر و بادوام است.دوم: پاداش دادن به ادب و شکر سائل دیگر، که خداوند فرموده:( وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن ) (ابراهیم / ۷)یعنی: «آن گاه که پروردگار شما اعلان کرد، اگر شکرگزار باشید هر آینه نعمت را بر شما می افزاییم».سوم: چه بسا اشاره به عظمت ذرات سرگردان در مخلوفات مادی باشد که هر یک از آن ها خود عالمی است.۶ - مجامع صفات انسانی را چنین شماره می فرمود: خوشا به حال آن که فروتنی کند بی آن که در او منقصتی باشد، و در نفس خود ذلیل باشد بی آن که ناتوان باشد، و انفاق کند مالی را که به گناه تحصیل نکرده باشد و بر هر ذلیل و توانی رحم کند و با اهل دانش و حکمت بیامیزد. خوشا به حال آن که کسبش گوارا و حلال است، و باطن او صالح و مصفی است و شر خود را از مردم بازمی دارد، خوشا به آن که به علم خود عمل می کند و مازاد مال خود را انفاق می کند و اضافه ی گفتار خود را مهار می کند. (اسد ۱۸۸/ ۲).۷ - برای اهل صفه چیزی را اختصاص داد و از دیگران معذرت خواست زیرا برای همه کافی نبود و اهل صفه مستحق تر بودند، فرمود: «به گروهی از شما اختصاص دادم که از جزع و بی تابی ایشان بیم داشتم». (بحار ۲۶۹ / ۱۶).توضیح:جزع و بی تابی اهل صفه از حرص و زیاده طلبی نبود بلکه از غایت فقر و نداری بود.۸ - مسعود بن خالد گوسفندی برای پیغمبر فرستاد، چون به خانه رفت قدری گوشت نزد همسرش دید، پرسید: از کجاست؟ گفت: پیغمبر برای ما فرستاده و فرموده: چرا عیالت را از آن اطعام نکرده ای؟ (اسد ۳۵۷ / ۴).توضیح:در مشاهدات خود دیده ایم که غالبا از اهل خانه رعایت کامل نمی شود و از این جا احاطه ی معجزه آسای پیغمبر اسلام به همه ی موارد و نیز توصیه ی او معلوم می شود.۹ - به زیارت قبور می رفت، با ابومویهبه به زیارت بقیع رفت و فرمود: «سلام بر شما ای اهل گورستان، ای اهل لا اله الا الله گوارا باد بر شما آن چه را در آن هستید و مردم دنیا در آن نیستند، فتنه ها مانند قطعه های تاریک شب آمد آخرش دنبال اولش، آخری از اولی بدتر» (سیره شامی ۴۴۴ / ۴).توضیح:مراد از اهل لا اله الا الله اهل درک و فهم لا اله الا الله یعنی فنای ما سوی الله و بقای الله است.۱۰ - خیرخواه همه بود، در وقت مناسب همه را نصیحت می نمود، راهنمایی می کرد، مداهنه و خوش آمد گوئی در کار او نبود به ابن مسعود فرمود: تلاش خود را زیاد مکن، آن چه مقدر است می شود، آن چه روزی تو است می رسد» (اسد ۷۹ / ۲).

توضیح:مراد تلاش حرص آمیز است نه تلاش معتدل که واجب است.۱۱ - از دنیا هیچ چیزش نزد او مهم نبود، مگر آن که بیمناکی را امنیت بخشید، یا گرسنه ای را سیر کند. (بحار ۲۶۶ / ۱۶).۱۲ - به صله ی رحم سخت علاقمند بود، می فرمود: «رحم خود را و هر چند به سلام دادنی تر و تازه نگهدارید» (اسم ۳۷۹ / ۲).۱۳ - عبدالله بن ابی الحمساء گفت با پیغمبر قبل از بعثت معامله داشتم و بنا شد کالا را در مکان و وقت معینی حاضر کنم و از یاد برده بودم، روز سوم که به یاد آوردم و رفتم، دیدم پیغمبر در همان جا است و فرمود: «ای جوان! بر من دشوار ساختی، سه روز است به انتظار تو هستم». (اسد ۱۴۶ / ۳).۱۴ - به حق شناسی سخت پایبند بود، به همین جهت چنین دعا می کرد: (اللهم لا تجعل لفاجر علی یدا فیحبه قلبی) یعنی: «خداوندا از بدکاره ای بر من احسانی قرار مده مبادا دلم او را دوست بدارد».۱۵ - به شدت از لهو و بیهوده کاری متنفر بود، اوقات او حساب داشت، ذکر و فکر و ارشاد، اوقات او را اشغال می کرد، می فرمود: لهو باطل است، مگر در سه مورد: تأدیب اسب، تیراندازی، و شوخی با همسر حلال. (فصول المهمه / ۵۷۱).۱۶ - می فرمود: هر کس کنجکاو است نمی پاید، هر کس شکیبائی را برای مشکلات روزگار ذخیره نکرده ناتوان خواهد شد، هر کس به مردم وام دهد به او وام می دهند و هر کس ایشان را رها کند او را رها نمی کنند. گفتند: پس چه کنیم؟ فرمود: «از آبروی خود به ایشان قرض دهید که ذخیره شما برای روز قیامت باشد. دو نفر با هم همنشین نباشند مگر آن که بیشترین اجر نزد خداوند از آن کسی باشد که رفق و مدارای او نسبت به دیگری بیشتر باشد، اظهار دوستی نسبت به مردم نصف عقل است» (وافی -الایمان / ۹۸).توضیح:مراد از قرض دادن از آبرو، یاری دیگران از قدرت و امکانات است.۱۷ - فاطمه ی زهراعليها‌السلام نزد او آمد و از وضع دشوار زندگی به او گفت، پیغمبر نوشته ای به او داد و فرمود: «آن چه در آن هست یاد گیر»، نوشته بود:«هر کس ایمان بخدا و روز جزا دارد همسایه خود را آزار ندهد».«هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد مهمان خود را گرامی بدارد».«هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد یا سخن خیر گوید یا ساکت باشد». (وافی الایمان / ۹۶)۱۸ - فرمود: «هر کس صبح برخواست و برای کار مسلمانان اهتمام نکرد مسلمان نیست»، گفتند: دوست داشته ترین مردمان نزد خدا کیست؟ فرمود: «سود بخش ترین ایشان به مردم». (وای - الایمان / ۹۹).۱۹ - فرمود: «هر یک از شما برای برادر دینی خودخیرخواه باشد چنان که برای خویش». (وافی - الایمان ۱۲۱).۲۰ - فرمود: «هر کس مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدا را شاد کرده». (وافی - الایمان / ۱۱۶).۲۱ - فرمود: «جبرئیل به من گفت: خداوند فرشته ای به زمین می فرستد، او راه می رود تا به در خانه ای می رسد، که یکی آن جا برای دیدن برادرش در می زند، فرشته به او می گوید: از او چه می خواهی؟ او می گوید: برادر مسلمان من است، برای خوشنودی خداوند به دیارش آمده ام، فرشته می گوید: آیا به راستی آمدنت برای همین است؟

می گوید: همین است، فرشته می گوید: من فرشته ی خدایم به سوی تو، خداوند به تو سلام می رساند و می گوید: هر مسلمانی که مسلمان دیگر را دیدار می کند، مرا دیدار کرده و ثواب او بهشت است». (وافی - الایمان / ۱۰۷).۲۲ - فرمود: «وصیت می کنم به شاهدین از امتم و به غایبین و به آنان که در پشت پدران و رحم مادرانند تا روز قیامت، که صله رحم به جا آورند و هر چند به قدر یک سال از هم دور باشند زیرا صله ی رحم از دین است.» (وافی - الایمان / ۹۳).توضیح:از صدها امثال این روایات یقین حاصل می شود که پی و بنیاد خداپرستی و دین، محبت و تعاون و خدمت به خلق است و مادام که این صفات انسانی بر اکثریت جامعه ای حاکم و مسلط نباشد، اعمال عبادی ایشان دردی را دوا نمی کند، و چنین جامعه ای را یک جامعه ای دینی نمی توان نامید.نطق پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحی است و از هوی نیست، وقتی از کسانی که درباره ی امور مسلمانان بی تفاوتند سلب اسلام می کند، هشداری سهمناک است.روح تعاونی که در مسلمانان صدر اسلام بود به یاد آورید و با بی تفاوتی مسلمانان در قرون بعدی مقایسه کنید تا علت بزرگ ضعف مسلمانان را دریابید.۲۳ - یکی پرسید: خداوند چه چیز را دشمن تر دارد؟ فرمود: شرک را، گفت: دیگر؟ فرمود: قطع رحم، گفت: دیگر؟ فرمود: امر به منکر و نهی از معروف را. (وافی - جنود الکفر / ۱۵۵).

۲۴ - فرمود:«دو مسلمان که با هم قهر کنند، و سه روز چنان باشند از اسلامیت خارجند، آن گاه هر کدام زودتر به آشتی مبادرت کند زودتر به بهشت می رود (وافی - جنود الکفر / ۱۵۶).۲۵ - فرمود: «هر کس فضل پیران را شناخت، و ایشان را گرامی داشت خداوند او را از هراس روز قیامت نجات داد». (وافی - الایمان / ۱۰۰).۲۶ - فرمود: «آیا شما را خبر دهم از بدترین شما» گفتند: بلی یا رسول الله، فرمود: «راه روندگان برای سخن چینی و دو به هم زنی، و جدایی اندازن میان دوستان، و عیب تراشندگان برای مردمان بی عیب». (وافی - الایمان / ۱۶۴).۲۷- فرمود: «ای گروه مسلمانان به زبان، که ایمان به دلشان راه نیافته است، مسلمانان را نکوهش نکنید و به دنبال کشف عیب های ایشان مباشید، زیرا هر کس به دنبال کشف عیب های ایشان باشد خداوند عیب های او را دنبال (آشکار) می کند تا رسوایش سازد، و هر چند در خانه اش باشد. (وافی - باب الغیبه / ۱۶۳).۲۸ - فرمود: «هر کس برای حاجت برادر مؤمن خود کوشا باشد اما خیرخواه او نباشد، بتحقیق به خدا و رسولش خیانت کرده است». (وافی - الایمان / ۱۶۴)توضیح:وقتی انسان خیرخواه نبود کار را سرسری انجام می دهد، که یا ناتمام می ماند، یا ضرر و زیان به بار می آورد، امانت داری در شغل، برای همین است جوامع بشری در اثر نداشتن وجدان کار، مشکلاتی دارند که قابل حل نیست.۲۹ - می فرمود: «دوستی مؤمن، مؤمن را، در راه خدا از بزرگترین شعبه های ایمان است، آگاه باشید هر کس برای خدا دوست بدارد و در راه خدا دشمن بدارد و در راه خطا اعطا کند و در راه خدا منع کند، از برگزیدگان خداوند است». (وافی -الایمان ۹۵ / ۹).تنبیه:برای مسلمانان پاک اعتقاد، اقوال پیغمبر وحی منزل است که به فرمان خداوند به او تأسی می جویند، و دستورات او را تا سر حد امکان به کار می بندند. افراد کم اعتقاد و یا بی اعتقادی هم هست که در برابر آنها بی تفاوتند. و گمان می کنند که این دستورات مانند موعظه های معمولی است و هیچ اثری در زندگانی دنیایی ندارد. در صورتی که تجربه نشان می دهد که مشکلات زندگانی آن پاک اعتقادان عامل به مراتب کمتر از مشکلات آن بی اعتقادان است.۳۰ - بر روی خاک زمین می نشست، بر زمین می خوابید، بر زمین غذا می خورد، لباس خود را وصله می زد در را به روی واردین باز می کرد، گوسفند را می دوشید، شتر را می بست، به کمک خادم دستاس می کرد، خودش آب برای طهارت می گذارد، پیاده راه می رفت، اگر تنها بودند تند راه می رفت، و اگر همراه داشت با ایشان همگام بود، تکیه نمی داد، با اهل خانه کار می کرد، هیچ وقت آروغ نمی زد، عذر آزاد و بنده را می پذیرفت، هدیه را می پذیرفت و هر چند یک دانه خرما یا جرعه ای شیر صدقه نمی پذیرفت، تیز نگاه نمی کرد، برای خدا خشم می گرفت، هرگز برای خودش خشم نمی گرفت، گاهی از فرط گرسنگی سنگ به شکم می بست، هر چه آماده بود می خورد، چیزی را رد نمی کرد، دو لباس نمی پوشید، لباس او زبر بود و غالبا سفید، لباس خاصی برای جمعه داشت، عبای خود را برای دیگران بر زمین فرش می کرد.انگشتری از نقره داشت، خربزه دوست داشت، از بوی بد احتراز می کرد، به مسواک سخت علاقه داشت، در سواری ردیف می کرد غلامش را یا دیگری را، بر شتر و اسب و الاغ سوار می شد بدون زین و لگام، گاهی با پای برهنه راه می رفت گاهی بدن عمامه و ردا.جنازه را تشییع می کرد و هر چند تا آخر مدینه، مریض را عیادت می کرد، با فقرا همنشین می شد با مساکین غذا می خورد و با دست خود به ایشان غذا می داد.اهل فضیلت را گرامی می داشت، با اهل شرف نیکی می نمود، صله ی رحم می کرد بدون امتیاز دادن بر غیر جفا نکرد، بدون قهقهه می خندید در لباس و پوشاک برتری نداشت، هیچ کس را دشنام نداد، زنی و خادمی را لعن نکرد، مگر آن که می گفت رهایش کنید کاری به او نداشته باشید، هیچ کس از آزاد و کنیز و بنده نزد او نیامد مگر آن که برای انجام کارش با او به راه افتاد.خشن نبود، سخت دل نبود، هر کس با او کاری داشت چندان با او صبر می کرد تا خودش برود، هر کس دست او را می گرفت دست خود را رها نمی کرد تا اول او رها کند.بدی را با بدی پاداش نمی داد، چشم پوشی می نمود، هر کس را می دید اول سلام می کرد، هر مسلمان را می دید با او مصافحه می کرد، در هر نشست و برخواست ذکر خدا می کرد، اگر در نماز بود و کسی می آمد نماز را کوتاه می کرد و به او روی می نمود و می گفت: آیا حاجتی داری تا انجام دهم؟نشستن او چنان بود که هر دو ساقش را اندکی بلند می کرد در مجلس هر کجا جا بود می نشست، غالبا رو به قبله می نشست، واردین را گرامی می داشت، گاهی ردایش را زیر پای ایشان می گسترد، اگر تشکچه ای بود زیر پای او می گذارد.در حال رضا و غضب جز حق نمی گفت، خیار را با رطب یا با نمک می خورد، بیشترین میوه را که دوست داشت خربزه و انگور بود، بیشتر خوراکش خرما و آب بود، گاهی خرما را با شیر می خورد و می فرمود «اطیبین» اند یعنی دو بهتر.به امام حسینعليه‌السلام که کودک می فرمود: «حبقه حبقه ترق عین بقه» یعنی: «ای سبزه خوش بو، ای سبزه خوش بو» یا «ای ریزه میزه چون چشم مگس بالا بیا».توضیح:مشهور چنان است که چشم مگس زیر ذره بین هزاران چشم است و اشاره است به سوراخ شدن بدن امام حسینعليه‌السلام از زخم ها و العهده علی الراوی.پیرزنی از انصار گفت: یا رسول الله! دعا کن به بهشت بروم فرمود: «پیرزنان به بهشت راه ندارند» عجوز گریه را سر داد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خندید و فرمود: «انا أنشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا» (الواقعه / ۳۵ و ۳۶)یعنی: «هر آینه ما ایشان را آفریدیم آفریدنی پس ایشان را باکره قرار دادیم».صهیب رومی رمد داشت و خرما می خورد پیغمبر فرمود: «خرما برای رمد بد است»، صهیب رومی گفت: یا رسول الله با طرفی می خورم که رمد ندارد.نعیمان انصاری کالاهائی از اعراب بیابانی مانند عسل می خرید و آن ها را به در خانه ی همسران پیغمبر می آورد، و به آنها می داد و می گفت هدیه است و عرب فروشنده را می گفت همینجا بنشین تا ظرف و پول تو را بیاورند، خودش در می رفت؛ وقتی از او بازخواست می کردند می گفت: دیدم پیغمبر عسل دوست دارد من هم پول ندارم، پیغمبر تبسم می کرد و خود بهای کالا را می داد و بر او انکار نمی نمود.کدوی پخته را دوست داشت، گوشت شکار می خورد اما هرگز خودش شکار نکرد.مزاح می کرد اما جز حق نمی گفت، ابوعمیر بلبلی داشت که مرد، به او می فرمود: «یا اباعمیر! ما فعل النقیری» یعنی: «اباعمیر! بلبل کوچک چه شد».انجشه، شتران زنان را می راند به او فرمود: «یا انجشه! ارفق بالقواریر» یعنی: «ای انجشه! با این نازک شیشه ها مدارا کن».غلامی سیاه داشت در سفر، هرکس می رسید از اثاث خود بر او بار می کرد تا گرانبار شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر او گذر کرد فرمود: «تو همچون کشتی شده ای» و او را آزاد کرد.مردی از او خواست که رهواری به او بدهد، فرمود: «بر بچه شتر سوارت می کنم» گفت: بچه شتر به چه درد من می خورد؟ فرمود: «کدام شتر است که بچه شتر نیست».به انس - خدمتکار خود - می فرمود: «یک سر دو گوش» از پشت سر بازوی یکی را گرفت و فرمود: «کی این بنده را می خرد؟» وقتی او تعجب کرد فرمود: «کیست بنده ی خدا نیست».زنی از مردش نزد او شکایت کرد فرمود: «همان مردی که سفیدی در چشم دارد؟» زن سراسیمه به خانه آمد و به شوی خود خبر داد، او گفت: مگر نمی بینی سفیدی چشم من از سیاهی آن بیشتر است؟. (مناقب، بحار، اسدالغابه، سیره شامی).۳۱ - می فرمود: «خردمند کسی است که با دیگری که در معاشرتش الزام دارد به نیکی رفتار کند، تا وقتی که خداوند راه رهایی او را فراهم سازد». (اسد الغابه ۲۷۰ / ۵).توضیح:فصل الخطاب و تنها راه رهایی همین است مانند مدارا کردن با همسر بد سلوک.۳۲ - امام صادقعليه‌السلام فرمود: «گاهی پیغمبر با کسی مزاح می کرد تا او را شاد کند» (بحار ۲۹۶ / ۱۶).۳۳ - وقتی سوار می شد سه مرتبه می گفت: «الحمد لله الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین» (الزخرف / ۱۳)یعنی: «ستایش برای خداوندی است که این رهوار را برای ما رام کرد و ما خود رام کننده ی آن نبودیم». (اسد ۹ / ۴).۳۴ - در راه خیبر به عامر بن اکوع فرمود:«برای ما حدی بخوان» و او خواند:و الله لو لا الله ما اهتدینا و لا تصدقنا و لا صلیناانا اذا قوم بغوا علینا و ان ارادوا فتنه ابینافانزلن سکینه علینا و ثبت الاقدام اذ لا قینایعنی: «به خدا سوگند اگر اراده ی خدا نبود، ما هدایت نمی شدیم نه صدقه می دادیم و نه نماز می خواندیم، ما چنان قومی هستیم که اگر دشمن بر ما ستم کند، یا قصد فتنه داشته باشد زیر بار نمی رویم و دفاع می کنیم، خداوندا آرامش بر ما نازل کن و هنگام نبرد قدم های مارا استوار گردان».(اسد ۱۶ / ۵).۳۶ - اگر جائی می رفت راه بازگشت را عوض می کرد. (بحار ۲۷۶ / ۱۶).توضیح:یک مسئله ی روانی است که تنوع در امور نو کننده ی زندگانی و نشاط بخش است، دیگر آن که چون در بین راه از احوال مسلمانان جویا می شد در تغییر مسیر تفحص بیشتری به عمل می آمد.

۳۷ - فرمود: «نزدیکترین شما به خداوند آن کسی است که زودتر سلام کند، گاهی به زنان غیر جوان سلام می نمود» (وافی - الایمان / ۱۰۹).توضیح:مراد از برتر بودن و نزدیکتر بودن در جائی است که آن دو نفر از حیث باقی مزایای انسانی مساوی باشند، آن وقت سبقت در سلام سبب برتر بودن سبقت کننده می باشد.۳۸ - می فرمود: «هرگاه همدیگر را ملاقات می کنید، ملاقات کنید به سلام و مصافحه، و چون جدا می شوید، جدا شوید با استغفار».پیاده می شد و با مسلمانان راه می رفت، و دست در دست ایشان می گذارد. (وافی - الایمان / ۱۱۰).۳۹ - می فرمود: «هرگاه یکی از شما با دیگری آشنا شد از نام او و نام پدرش و قوم او سئوال کند که برای دوام مودت استوارتر است» (وافی - الایمان / ۱۲)۴۰ - فرمود: «کسی که در سخن برادر مسلمانش بدود (سخن او را قطع کند) مانند آن است که در صورتش خراش داده است» وافی - الایمان / ۱۱۲).۴۱ - وقتی وارد مجلس می شد در نزدیکترین جا به محل ورود می نشست، اما اگر صاحب مجلس جایی برای او معین کرده بود، همان جا می نشست، و گر نه هر جا که جایی خالی بود آن جا می نشست، می فرمود: «کسی که بر شما وارد می شود اندکی او را پیشواز کنید، و چون بیرون می رود اندکی او را بدرقه کنید» (وافی - الایمان / ۱۱۲).۴۲ - یکی آمد گفت: می خواهم دستم با دست تو تماس یابد تا برکت یابم، فرمود: «نزدیک بیا» چون آمد دست پیغمبر را گرفت وبوسید. (واقدی / ۵۹۳).۴۳ - با گروهی مشغول خوردن خرما بود، چند کودک سر رسیدند، پیغمبر به هر یکی مشتی خرما داد و دست بر سرایشان کشید. (مجمع الزوائد ۱۸ / ۵).۴۴ - عربی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده بود، شتر خود را بر در مسجد رها کرده بود، مردم به نعیمان گفتند: مدتی است گوشت نخورده ایم، آن را نحر کن تا بخوریم؛ نعیمان آن را نحر کرد. چون عرب بیرون آمد و حال دانست، فریاد زد: وانحراه، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیرون آمد و پرسید: «این کار را کی کرده است؟» گفتند: نعیمان.نعیمان در بیغوله ای فرار کرده بود، پیغمبر و گروهی به دنبال او رفتند، یکی را فرستادند تا او را پیدا کند چون او دید از دور اشاره کرد که اینجا است، اما فریاد زد که این جا نیست، او را گرفتند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چرا چنین کاری کردی؟» گفت: یا رسول الله! همین ها که مرا نشان دادند به این کار وادارم کردند. پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غرامت رعب را داد، مسلمانان نعیمان را با کفش زدند و لعن کردند، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: او را لعن نکنید زیرا او خدا و پیامبرش را دوست دارد (اسد الغابه ۲۶ / ۵).توضیح:امثال این روایت بسیار است، که مشعر بر مقام والای محبت خداوند و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که روح ایمان و عبادات است، دعائم اسلام را که پنج شمرده اند، یکی از آن ها ولایت و محبت است که امام صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «به هیچ یک از آن ها مانند ولایت و محبت تأکید نشده است».۴۵ - فرمود: «کسی که برادر مسلمانش را گرامی بدارد، و به کلمه ای که او را خوش آید و غم را از او دور کند بنوازد، همیشه در سایه ی گسترده ی رحمت خداوند است»

(وافی - الایمان / ۱۱۵).۴۶ - فرمود: «دروغی که برای اصلاح است، بر دورغ دهنده گرفته نمی شود؛ آنگاه خواند قوله تعالی:( ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ) (یوسف / ۷۰)یعنی:» آن گاه جار زنی جار زد: ای کاروان (کاروان برادران یوسف)، به درستی که شما دزدانید در حالی که دزد نبودند» و داستان چنان بود که به دستور یوسف جام خاص او را دربار بنیامین برادر او جا داده بودند، تا به عنوان دزدی طبق قانون مصر، او را بازداشت و بنده ساخته نزد خود نگهدارند. و همچنین خواند قوله تعالی:( بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَـٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ ) (انبیاء / ۶۳)یعنی: «این کار را بت بزرگ انجام داده از خودشان بپرسید اگر سخن می گویند، در حالی که خود ابراهیم بت را شکسته و تبر را به گردن بت بزرگ آویخته بود» (وافی - ما یجب علی المؤمن / ۱۵۸).۴۷ - از خصومت و رو در رو دشمنی کردن پرهیز می کرد، و فرمود: «جبرئیل هیچ وقت نزد من نیامد مگر آن که مرا موعظه می کرد، و آخر گفتارش این بود مبادا با مردم خصومت کنی، زیرا خصومت عیب های پنهان را آشکار می کند و عزت را از بین می برد» (وافی - ما یجب / ۱۵۹).توضیح:خصومت و اخصتام و تخاصم به معنی اختلاف و دشمنی است، که به صورت رد و ایراد و محاجه و بحث انجام می گیرد، نه مطلق نزاع و دشمنی، بنابراین نباید با صور دیگر از منازعه و اختلاف مانند دافع یا جهاد مشتبه گردد، در حقیقت امر خداوند که فرموده، «و اعرض عن الجاهلین» بیانی برای مورد است.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24