آنان که دویدند و رسیدند

آنان که دویدند و رسیدند0%

آنان که دویدند و رسیدند نویسنده:
گروه: سایر کتابها

آنان که دویدند و رسیدند

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سمانه رحمان نژاد
گروه: مشاهدات: 7349
دانلود: 1851

توضیحات:

آنان که دویدند و رسیدند
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 76 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7349 / دانلود: 1851
اندازه اندازه اندازه
آنان که دویدند و رسیدند

آنان که دویدند و رسیدند

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مدام سؤال می پرسید امّا جواب هایی که به او داده می شد نه او را قانع می کرد، نه مرا. بالأخره یکی از استادهایمان، پروفسور الهیات دانشگاه میشیگان به او گفت: «باید دعا کنی تا خدا به تو ایمان و اعتقاد دهد.» در دانشگاه بحث های زیادی درباره دین می شد. من در مورد ادیان خاورمیانه، بودیسم، کنفوسیوسی(۱) و هندویی تحقیق کردم، امّا به نتیجه ای نرسیدم. تا اینکه با یک مسلمان از لیبی آشنا شدم، او دربارۀ اسلام و قرآن اطلاعاتی به من داد. او می گفت: «اسلام دین مدرنی است و پیشرفته ترین دین است.» امّا نمی توانستم اسلام را به عنوان دینی مدرن و پیشرفته قبول کنم، چون به نظرم آفریقا و خاورمیانه که بیشتر مردم آنجا مسلمان هستند، کشورهایی عقب افتاده اند. همیشه این سؤال در ذهنم بود که چرا برای ارتباط با خدا واسطه لازم است؟ چرا نمی توانیم به طور مستقیم با خدا صحبت کنیم و عفو و بخشش خداوند فقط با انجام مراسمی که کشیش انجام می دهد صورت می گیرد. مدتی پس از این مسأله، ترجمۀ قرآن را در یک کتابفروشی پیدا کردم و شروع به خواندنش کردم. مدت ۸ سال قرآن را خواندم. از گناهان مطّلع شده بودم و از آنها می ترسیدم.دیگر شیوه مسیحیان را برای عفو و بخشش خدا قبول نداشتم، سنگینی گناه را روی دوشم احساس می کردم. نمی دانستم چطور می توانم از زیر بار گناه نجات پیدا کنم. واقعاً آرزوی بخشش داشتم.نماز مسلمانان را در تلویزیون دیدم، دلم می خواست یاد بگیرم چطور باید نماز بخوانم. کتابی در این زمینه پیدا کردم و سعی کردم دستورات آن را به طور کامل انجام دهم. چند سال تنها و مخفیانه نماز خواندم. بعضی از آیات قرآن را به انگلیسی حفظ کرده بودم، اما نمی دانستم که بهتر است قرآن را به عربی حفظ کرد. بالأخره پس از چند سال، یک روز

__________________________________

۱- Confucianism ، این کنفوسیوسی: از ادیان چینی که در اصل به نام ju chiao به معنای آموزش حکیم بوده است.

حین خواندن قرآن، این آیه تأثیر عجیبی روی من گذاشت و اشک شوق از چشمانم جاری شد.

( الَیوم اَکمَلت ُ لَکُم دینَکم وَاَتَممت ُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیت ُ لَکُم الاِسلامَ دیناً.. ) .(۱) «امروز دین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.» می دانستم خدا این آیه را برای من گفته و می دانسته که روزی آن کو لونیز در آمریکا این آیه را می خواند و مسلمان می شود. شمارۀ تلفن مرکز اسلامی را پیدا کردم و به آنجا زنگ زدم، امّا ترسیدم و قطع کردم. نمی دانستم چه باید بگویم؟ آنها چه می گویند؟ بالأخره جرأت پیدا کردم و نامه نوشتم. آقایی با من تماس گرفت و جزواتی دربارۀ اسلام برایم فرستاد. به او گفتم که می خواهم مسلمان شوم، امّا او گفت: «صبر کن تا مطمئن شوی.» «برای مسجد نامۀ دیگری نوشتم و گفتم به خدا اعتقاد دارم و می دانم محمّد رسول و پیغمبر خداست. فردای آن روز، آقایی از مسجد زنگ زد و من پشت تلفن شهادتین گفتم. او گفت: «خدا تمام گناهان تو را از این لحظه بخشیده و مانند یک کودک تازه متولد شده پاک هستی.» اشک شوق و شادی از چشمانم جاری شد. احساس کردم تمام گناهانم از روی دوشم برداشته شده. آن شب مرتب گریه می کردم و خدا را صدا می زدم.

www.islamfor today.com

۱۲.۱۲.۲۰۰۷

____________________________________

۱- آیه ۳ سورۀ مائده.

هدیه اسلام/ خانم پاتر از استرالیا

چرا روسری سرت می گذاری؟ گرمت نمی شه؟ باید موهای زیبایی داشته باشی؟ این سؤالاتی است که مرتب از من پرسیده می شود و در جواب آنها می گویم که بله موهایم بسیار زیبا هستند و به همین دلیل است که آنها را از دید چشمان هرزه می پوشانم. چند وقت پیش، خانمی به من گفت: «به نظرم اسلام دین سختی است. همیشه رسانه ها از خشونت مسلمانان می گویند. با خودم فکر می کنم چرا مسلمانان این کار ها را انجام می دهند؟ به نظر من چیزهایی مثل نماز خواندن، باری سنگین و مزاحم در زندگی است.» وقتی که حرف هایش تمام شد، گفتم: «آیا تا به حال خودت قرآن را خوانده ای؟ آیا تا به حال با مسلمانان روبه رو شده ای؟ آیا به جز آنچه که رسانه ها در اختیارت گذاشته اند اطلاعات دیگری درباره اسلام داری؟» و او بسیار صادقانه گفت: «نه!» به او گفتم که تصورات غلط بی شماری درباره اسلام وجود دارد. افراد غیرمسلمان فکر می کنند مسلمانان عجیب و متفاوت با آنها هستند. اسلام نه تنها راه درست زندگی را در دنیا به ما نشان می دهد، بلکه انسان را برای زندگی در جهان آخرت آماده می کند. اسلام به ما می گوید به نفع خودمان است که از گناهان فاصله بگیریم. چون گناهان قدرت درک و فهم انسان را تیره و تار می کنند. از او پرسیدم که اگر واقعاً زن مسلمان سمبل ظلم و ستمدیدگی است، پس چرا امروز این قدر خانم ها در غرب مسلمان می شوند؟ چرا؟ اینها تصورات غلطی است که افراد غیر مسلمان نسبت به زنان مسلمان دارند. برای رسانه ها و بعضی افراد سودمند است که به ما زنان مسلمان برچسب ستمدیده و برده را بزنند تا چهره فریبنده خود را مخفی کنند.

به او گفتم: «غرب چه آزادی هایی به من داد!

۱ - غرب به من جایگاهی داد که مجبور شدم در تمام جوانب زندگی با مردان مقایسه شوم. از من یک نان آور ساخت، در حالی که جایگاه من این نیست. باید از زن محافظت شود و مورد احترام قرار بگیرد.

۲ - غرب به من آزادی طلاق، خیانت، بی بندوباری و بی عفتی را داد.

۳ - غرب به من این آزادی را می دهد که مورد خشونت، بی احترامی و سوء استفاده قرار بگیرم.

۴ - غرب به من این آزادی را می دهد که فرزندانم را وقتی که به سن بلوغ رسیدند رها کنم، به خاطر اینکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم.

۵ - غرب حق پدر و مادر را نادیده می گیرد و نسبت به آن بی توجه است.

۶ - غرب به فرزندانم در مدرسه آموزش جنسی خارج از ازدواج می دهد و آن را امری موجه و عملی سنجیده نشان می دهد، طوری که مایه افتخار نوجوانان امروز شده است. در مقابل:

۱ - اسلام به من آموخت به روش عقب افتاده ها زندگی نکنم.

۲ - به سوی جلو حرکت کنم و از اختیار و اراده ام در راه رضایت خدا استفاده کنم.

۳ - چگونه با شرافت و وقار، فروتن و ساده زندگی کنم.

۴ - اسلام به من قانع بودن به آنچه دارم را آموخت.

۵ - اسلام به من آموخت، بیاموزم و دنبال علم و دانش بروم که سبب خشنودی خدا خواهد شد، چون آگاهان بهتر خدا را می شناسند.

۶ - اسلام به من احترام به پدر و مادر را یاد داد.

۷ - اسلام به من آموخت نعمت های این دنیا دارایی من نیست، بلکه متعلق به خداست و باید این نعمت ها را با دیگران قسمت کنم.

۸ - اسلام به من آموخت از دیگران بالاتر نیستم و تنها ملاک برتری، تقوا و پرهیزگاری است.

۹ - اسلام به من عزّت نفس آموخت. حجاب برایم یک نشان است و بسیار افتخار می کنم که به عنوان یک زن مسلمان حجاب دارم.

۱۰ - اسلام به من معنای تساوی را آموخت.

۱۱ - اسلام به من آموخت چگونه برای دیگران در این جامعه بیمار، الگو باشم.

۱۲ - اسلام به من آموخت می توانم پیشرفت کنم و حرفه و استعدادم را در جهت رضایت خدا و پیشرفت جامعه به کار بگیرم.

۱۳ - اسلام به من آموخت چگونه می توانم مادری نمونه باشم. اسلام نمی گوید برده شوهرم باشم، بلکه می آموزد، چگونه به همسرم احترام بگذارم و به او وفادار باشم.

۱۴ - اسلام به من آموخت معلم فرزندانم باشم تا شاید آنها بتوانند معلمان و رهبران بهتری برای فردا باشند.

آنچه که اسلام برای زن و مرد به ارمغان می آورد، یک انتخاب نیست بلکه یک هدیه است. گنجینه ای بی نظیر در زندگی این دنیا و آخرت. آزادی به شکلی که غرب به من داد، تنها یک سری توهمّات موقتی است که هیچ گونه امنیتی در حال و آینده برایم فراهم نخواهد کرد. بدانید مسلمان شدن آسان و ارزان به دست نمی آید. اسلام شما را به مبارزه می طلبد تا پاک شوید و من این فرصت را غنیمت می شمارم که بگویم اسلام درست ترین انتخابم است.

www.gawaher.com

۴.۲۷.۲۰۰۸

مقصد نهایی/ خانم هیلاری سندراز از لندن

در حدود ۴ هفته پیش، شهادتین گفتم و مسلمان شدم. تا آخرین لحظه که می خواستم شهادتین بگویم مطمئن نبودم که چه کار می خواهم بکنم؟ آیا چند روز دیگر عقیده ام عوض می شود؟ آیا بعداً پشیمان می شوم؟ اما حالا احساس می کنم زندگی ام به کلی دگرگون شده است. نمی دانم چطور توضیح دهم. از لحظه ای که این کلمات را گفتم قلبم سرشار از شادی و عشق شده است.

پدر و مادرم به خدا اعتقاد ندارند و مرا هم بدون هیچ اعتقادی بزرگ کرده اند. وقتی که بچه بودم سعی می کردم پدرم را خوشحال کنم، به همین دلیل از دیدگاه های او پیروی می کردم، امّا همیشه در درونم دنبال گمشده ای می گشتم و مقصد نهایی انسان برایم معلوم نبود. در دانشگاه دیدگاه های مختلفی را بررسی می کردم. آن زمان به نظرم اسلام دین از مُد افتاده و یادگاری از قرون وسطی بود. یکی از مهم ترین نکاتی که درباره این دین می دانستم این بود که اسلام دینی علیه زنان است. با دوستم که مسلمان بود در مورد این موضوعات و مسائلی که در غرب مطرح می شد بحث می کردم و او تمام سؤالات مرا به طور کامل پاسخ می داد و نمونه هایی از زندگی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بعضی وقت ها هم از قرآن مطالبی برایم می گفت. تحقیقاتم را شروع کردم، به مرور زمان تمام سؤالاتم پاسخ داده شد. درباره چند همسری مردان اطلاعاتی به دست آوردم. فهمیدم قبل از اینکه مرد بخواهد زن دیگری بگیرد باید همسر اولش راضی باشد و با هر دو زن عادلانه و مثل هم رفتار کند. خوب این قانون بسیار بهتر از روش ما غربی هاست. در غرب ممکن است، مرد هر زمانی زن خود را طلاق بدهد و او را بدون هیچ پشتیبانی رها کند. این قانون چند همسری، تنها برای دفاع و حفاظت از زنان است.

در تعطیلاتم به اُردن رفتم، آنجا بود که تصمیم گرفتم مسلمان شوم. رفتار مردم با همدیگر و صدای اذان واقعاً مرا تکان داد. وقتی که به لندن برگشتم در کلاس های مسجد مُنترال در شمال لندن ثبت نام کردم. اولین باری که می خواستم روسری سر کنم و حجاب داشته باشم برایم بسیار سخت بود. نمی دانستم مردم چه فکر خواهند کرد؟ امّا به خودم گفتم: «من قول دادم و تعهد کردم و حجاب یکی از اصول آن است.» حالا احساس امنیت و عزّت می کنم. حالا می دانم به کجا تعلق دارم.

www.guardian.co.uk

www.nzmuslim.net

۶.۲۹.۲۰۰۷

ارمغان حجاب/ خانم کامالاداس، نویسنده و شاعر

خانم کامالاداس نویسنده و شاعر مشهور که چند دکترای افتخاری دریافت کرده است. با اعلام مسلمان شدنش همه را متعجب کرد. در مصاحبه ای با مجله تایمز هند از آزادی زنان دفاع کرد و گفت که تنها وسیلۀ آزادی زنان حجاب است. خانم داس می گوید: «حجاب برای زنان امنیت به ارمغان می آورد و من احتیاجی به آزادی به نوعی که فرهنگ غرب به زنان می دهد ندارم.» او می گوید: «در یکی از نمایشگاه های اخیر دهلی مانکن های نیمه لخت، به عنوان مجسمه هایی برای جلب مشتریان نصب شده بود. چقدر شرم آور است و چرا از جسم زن برای فروش محصولات استفاده می شود؟ من آزادی نمی خواهم. به اندازه ی کافی آزادی داشتم. آزادی بار سنگینی برایم شده است. من راه هدایت می خواهم که به زندگی ام نظم بدهد و دنبال خدایی می گردم که از من محافظت کند. امنیت و مصونیت می خواهم و احتیاجی به این نوع آزادی ندارم. می خواهم بنده خدا باشم. زن با داشتن حجاب احترام پیدا می کند. اگر حجاب داشته باشد مورد تمسخر و اذیت قرار نمی گیرد. در جامعه ای که اذیت و آزار زنان روز به روز زیاد تر می شود و از مزاحمت در محل کار کم نشده، جایی که پیشرفتِ کاری زنان به شدت وابسته به توافق جنسی آنهاست، جایی که آمار تجاوز هشدار دهنده است، تنها چیزی که زنان به آن احتیاج دارند امنیت است. حالا بیایید آزادی را مورد بررسی قرار دهیم، اصل اسلام به زنان آزادی کامل می دهد. با زن و مرد به طور یکسان رفتار می کند. کمبود آزادی، تنها در جوامعی وجود دارد که این اصول را نادیده گرفته اند. من اطاعت زن از شوهرش را عدم آزادی نمی دانم. من کاملاً مطیع امر خدا شده ام و بسیار خوشحالم که قوانین او را اطاعت می کنم. اسلام تنها دینی است که عزت و مقام زن را شناخته است.» سه پسر خانم داس به شهر کوچکی آمده اند تا از او در مقابل تهدید های افراد متعصب حمایت کنند. یکی از پسران او می گوید که ما با تصمیم او مخالف نیستیم، او مادر ماست چه هندو باشد، چه مسیحی و چه مسلمان، ما همیشه با او خواهیم بود. دکتر تمام تهدیدها را نادیده می گیرد و می گوید من همه کار را به خدا سپرده ام. او تا آخرین لحظه مواظبم خواهد بود. او می گوید: «به نظر من اسلام دین عشق و محبت است. تاریخ، نشان می دهد که اسلام به وسیله زور و اجبار گسترش پیدا نکرده است. حتی در مقابل سعی می کند از گرایش اجباری مردم به اسلام جلوگیری کند.» یکی از عواملی که سبب مسلمان شدن دکتر داس شد، علاقه او به تدریس دو کودک نابینای مسلمان بود. ایرشا احمد و دایم تایز احمد. او متون اسلامی را قبل از آنکه به آنها آموزش دهد مطالعه می کرد. الان یکی از آنها استاد دانشگاه دارجلینگ و دیگری در لندن وکیل است. دکتر داس مخالف سوزاندن جسد مردگان است و او می گوید: «نمی خواهم بدنم پس از مرگ سوزانده شود و دلم نمی خواهد بازماندگانم اعتقاد به برگشت من پس از مرگ داشته باشند. من عظمت این دین را به همه خواهم گفت و شادی هایی را که پس از مسلمان شدن به دست آوردم با آنها قسمت خواهم کرد. هیچ وقت در زندگی ام چنین احساسی نداشتم. این قدر احساس شادی نمی کردم و تا این حد آزاد نبودم.»

www.islamicbulletin.org

۲.۱۰.۲۰۰۰

پایان روزهای تاریکی/ خانمی از ویتنام

اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلَّا الله ُ و اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدً رَسولُ اللهِ «شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شهادت می دهم محمد رسول خداست.» این شهادتی است که با تمام وجودم در مسجدی در بلژیک در سن ۲۶ سالگی بر زبان آوردم. من در ویتنام متولد شدم و برای ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس رشته منابع فیزیکی به بلژیک رفتم. زمانی که در ویتنام بودم خدا را درست نمی شناختم. در بین همکلاسی هایم در بلژیک بعضی مسیحی و برخی مسلمان بودند. چند تا از همکلاسی های مسلمانم درباره خدا برایم صحبت می کردند، امّا توجه نمی کردم و در مقابل، حتی مخالف هم بودم. با خودم فکر می کردم اینها با این سطح تحصیلات بالا چرا چنین عقایدی را باور دارند؟ یادم هست وقتی که یکی از دوستان مسلمانم را از پشت سر در حال رکوع دیدم فکر کردم چیزی گم کرده و در حال جست وجو است. وقتی فهمیدم جمعیت مسلمانان جهان حدود ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفر است و یک پنجم مردم جهان مسلمان هستند از حالت بی اعتنایی نسبت به اسلام بیرون آمدم و کنجکاو شدم تا درباره اسلام تحقیق کنم. زمانی که متوجه شدم قرآن کریم به وضوح تعدادی از پدیده های علمی را توضیح داده و راجع به جهان آخرت و زندگی پس از مرگ مطالب زیادی بیان کرده است، خیلی کنجکاو شدم. متوجه شدم در ویتنام تعدادی مرکز اسلامی وجود دارد. جست وجو در این باره باعث شد که برای تحقیق درباره اسلام مصمم شوم و با علاقه بیشتری هدفم را دنبال کنم. هرچه که بیشتر یاد می گرفتم، بیشتر به اسلام علاقه مند می شدم. بارها از خودم پرسیده بودم: «آیا خدایی هست؟! چطور ما می توانیم به خدا ایمان آوریم (او را باور کنیم) در حالی که نمی توانیم او را با چشم ببینیم؟! و با وجود تجهیزات مدرن ما هنوز قادر نیستیم خدا را ببینیم.» شب و روز درباه این سؤال ها فکر می کردم تا جوابی برای آن پیدا کنم. بعدها فهمیدم، اگر چه نمی توانیم خدا را ببینیم ولی با دیدن مخلوقات و جهان هستی با این نظم و انضباط می توانیم وجود خدا را در قلبمان حس کنیم. در مدتی که درباره اسلام تحقیق می کردم، دوستان مسلمانم تشویقم می کردند و از صمیم قلب به من کمک می کردند. پس از خواندن ترجمه قرآن به زبان ویتنامی، به طور کامل به خدا اعتقاد پیدا کردم. من معتقدم اسلام دین حقیقت ابدی است که به زندگی، خیلی خیلی نزدیک است. بعد تصمیم گرفتم و بدون تأخیر مسلمان شدم. روزی که مسلمان شدم بهترین و مهم ترین روز زندگی ام بود. روزی که اسلام مرا از تاریکی به سمت نور آورد. احساس آرامش، شرافت و عزّت می کردم. قبل از مسلمان شدنم بعضی وقت ها در شادی ها و غم و غصّه های زندگی مشروبات الکلی می نوشیدم و بدون هیچ شرمی دروغ می گفتم و کارهایی می کردم که به نفعم نبود، هیچ وقت به خوب و بد کار فکر نمی کردم و خیلی از مرگ می ترسیدم، امّا حالا واقعاً عوض شدم. احساس می کنم همیشه خدا در کنارم هست، مرا می بیند و حرف هایم را می شنود و به افکارم آگاه است و آخرین آرزویم این است که مردم جهان به خصوص مردم ویتنام راه زیبا و نورانی اسلام را درک کنند و مسلمان شوند.

www.convertstoislam.com

هویت گمشده/ خانم کریما

اگر ۵ سال قبل به من می گفتند که مسلمان خواهی شد، تنها چیزی بود که باور نمی کردم. خیلی سخت است تمام عواملی که باعث پذیرفتن اسلام شد را خلاصه کنم، چون سفری بود که ۳ سال طول کشید. این سال ها، هم سخت بود و هم لذّت بخش. افکارم درباره وجود خودم و جهان به کلی عوض شد. بعضی از عقایدم تصدیق شد و بعضی رد. کم کم مطالعاتم مرا به سوی روزی کشاند که شهادتین گفتم. من بسیار مادی و دنیوی تربیت شده بودم، البته همیشه سعی می کردم که اصول اخلاقی را رعایت کنم، ولی این برای رسیدن به خدا و حقیقت کافی نبود. چون بیشتر مردم کشور م مسیحی هستند، با ادیان دیگر آشنایی نداشتم، تا اینکه به دانشگاه رفتم و موقعیتی برایم فراهم شد تا با مسلمانان بیشتر آشنا شوم. به دانشگاه می رفتم و در آنجا بسیار موفق بودم. یکی از این مسلمانان آقای شریف بود. او پیرمرد سالخورده و استاد راهنما بود و می گفت که این شغل از نظر مالی او را تأمین نمی کند، اما شادی و شعفی که از آموزش به دانشجویان به دست می آورد تمام نیازهایش را برآورده می سازد. با خودم فکر می کردم، ای کاش من هم وقتی به سن او برسم چنین آرامشی داشته باشم. همیشه آرامش درونی مسلمانان و استحکام در عقیده شان مرا تحت تأثیر قرار می داد، چون در وجودم کمبود آرامش روحی داشتم و این کمبود با هیچ موفقیتی برطرف نمی شد. تا اینکه قرار شد با دوست برادرم که مسلمان بود ازدواج کنم. او اصرار داشت بچه هایش مسلمان تربیت شوند. از آن زمان مطالعاتم را دربارۀ اسلام به طور جدی شروع کردم، البته قصد مسلمان شدن نداشتم. فقط می خواستم در مورد دین او اطلاعاتی داشته باشم. از آنجا که من فمینیست(۱) بودم، تحقیق در مورد اسلام را با مطالعه درباره زنان شروع کردم. در یکی از واحد های دانشگاه، در درس مطالعات زنان خوانده بودم که خانم های مسلمان حق ندارند بدون اجازه شوهر منزل را ترک کنند و مجبور هستند سر خود را بپوشانند. البته آن زمان به حجاب به عنوان وسیله ای ظالمانه که مردها آن را تحمیل کرده اند نگاه می کردم، ولی آنچه در تحقیقاتم به دست آوردم مرا متعجب کرد. اسلام به زنان در قرن ششم میلادی حقوقی داده که ما تازه در این کشور مدرن به دست آورده ایم. زن در اسلام دارایی و ثروت و نام خانوادگی خود را پس از ازدواج حفظ می کند، حق رأی دارد، حق طلاق دارد، امّا همیشه این سؤال برایم وجود داشت، چرا اسلام چند همسری را اجازه داده است؟ متوجه شدم تنها زمانی به مرد این اجازه داده می شود که بتواند عدالت را رعایت کند و عادلانه رفتار کند و ده ها شرط دیگر وجود دارد. این موضوع بسیار دقیق است، چون در بعضی از دور ه ها تعداد زنان بیشتر از مردان می شود. به طور مثال، در زمان جنگ زنان زیادی بی سرپرست باقی می مانند. این مسأله مرد را مجبور می کند که وقتی با زنی ارتباط دارد باید به حقوق او توجه کامل داشته باشد. پس از فارغ التحصیل شدنم وقت بیشتری برای مطالعه داشتم. هر نکته ای که دربارۀ اسلام می خواندم معقول به نظر می رسید، امّا تا

_________________________________

۱- فمینیست: در اول قرن ۱۹ جنبشی تحت عنوان فمینیسم در اعتراض به مرد سالاری حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه به وجود آمد. این اعلامیه با بی اعتنایی آشکار به حقوق زنان هیچ گونه حقی برای آنان در نظر نگرفته بود.

اینجا دین را یک تکیه گاه می دانستم و هنوز تردید داشتم. آیا مگر دلایل مذهبی نیست که سبب جنگ و ظلم و ستم در جهان می شود؟

هر لحظه امکان داشت مطالعاتم را کنار بگذارم و به جمع دوستان و فمینیست ها و آغوش گرم خانواده ام بر گردم. همیشه نگران بودم که آنها چه خواهند گفت و چه فکر می کنند؟ زیرا همیشه خودم را از دید دیگران مورد قضاوت قرار می دادم. دیگر مطالعه درباره اسلام از علاقه گذشته بود، تلاشی بود برای پیدا کردن هویّت خودم. آن زمان مقاله های بسیار می نوشتم، برای اولین بار متوجه شدم من همیشه می نویسم برای اینکه دیگران را راضی کنم، امّا این بار برخلاف همیشه، برای خودم مطلب می خواندم و می نوشتم. دیگر نمی خواستم به خانواده و دوستانم و به حمایت آنها تکیه کنم. تنها و با شک و تردید زیاد به مطالعاتم ادامه دادم. وقتی که درباره جایگاه زن در اسلام قانع شدم، مطالعه در مورد زندگی پیامبر و قرآن را شروع کردم. وقتی که درباره حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبی خواندم، سؤال همیشگی ام پاسخ داده شد. او یک رهبر منحصربه فرد بود. صداقت، محبت و مهربانی، ذکاوت و دیدگاه ایشان نسبت به زمان حال و آینده و استقامت در ناملایمات زندگی و فروتنی و تواضع زبانزد همگان بود در زندگی شان موفقیت های مالی زیادی داشتند، با این حال همیشه در حد فقیر ترین فرد جامعه زندگی می کردند. کم کم در قرآن عمیق تر شدم و از خودم می پرسیدم که آیا یک بشر قادر است چنین کتابی بیاورد؟ تازه، قسمت هایی در قرآن وجود دارد که خود پیغمبر را مورد خطاب قرار می دهد. بعضی وقت ها همه چیز را رد می کردم، امّا راهی پیدا می شد که آن را تأیید می کرد و یا با آیه ای روبه رو می شدم که به طور مستقیم مرا مورد خطاب قرار می داد و با من صحبت می کرد. اولین بار وقتی اتفاق افتاد که دچار ناآرامی های درونی و شک و تردید شده بودم و با این آیه روبه رو شدم.( لایکلِّفُ اللهُ نَفساً الا وُسعَها .) (۱) «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش فرمان ندهد.» اگر چه آن موقع به خدا ایمان

_______________________________

۱- آیه ۲۸۶ سورۀ بقره.

نداشتم، امّا وقتی این آیه را خواندم انگار باری از دوشم برداشته شد. وقتی که درباره اسلام مطالعه می کردم ترس و وحشت زیادی داشتم. نمی دانستم اگر مسلمان شوم، آیا خانواده ام باز هم با من مهربان خواهند بود؟ آیا پس از مسلمان شدنم باز هم روشنفکر خواهم بود؟! فکر می کردم اومانیسم (انسان گرایی) دنیوی، روشنفکرانه ترین نگرش زندگی است و کاملاً تحت تأثیر این ایدئولوژی بودم. بالأخره باید به عقل خود اعتماد می کردم و تصمیم می گرفتم و نباید تحت تأثیر دوستان به ظاهر روشنفکر م قرار می گرفتم. در این مدت بیشتر به خودم اطمینان پیدا کرده بودم. دو سال و نیم پیش خواندن قرآن را تمام کردم. واقعاً از اینکه اسلام می گفت زن و مرد با هم متفاوت هستند امّا با هم مساوی هستند لذّت می بردم. اسلام نه تنها به زن و مرد، بلکه به تمام نژاد ها و طبقات اجتماعی به یک چشم نگاه می کند. به تصمیمم اعتماد پیدا کرده بودم تا اینکه به این سؤال نهایی و اساسی رسیدم؛ آیا به خدا اعتقاد دارم؟ این پایه و اساس مسلمان شدن است. دو بار تصمیم گرفتم شهادتین بگویم امّا پشیمان شدم. یک روز بعداز ظهر به سجده افتادم و از خدا درخواست هدایت کردم. در آن حالت احساس آرامش می کردم امّا وقتی که ایستادم ذهنم آماده نبود شهادتین بگویم. روزها به سرعت سپری می شد. متوجه شدم که نمی توانم بدون شهادت به وجود خدا از این دنیا بروم. می دانستم شواهد وجود زندگی پیغمبر و قرآن محکم تر از این است که بتوان آن را انکار کرد. آن لحظه واقعاً آمادگی قلبی پیدا کردم که مسلمان شوم. در اسلام واقعیت را پیدا کردم، یا این طور بگویم، با واقعیت اعتماد به نفس و آزادی فکری در این دین معنا پیدا می کند. چند روز پس از اینکه مسلمان شدم در مجله ای نوشتم، بالأخره در اسلام صحت افکار و الهامات درونی ام را پیدا کردم. با پذیرش حقیقت خدا، آزادی فکری و روحی پیدا کردم.

www.islamweb.net

۴.۱۰.۲۰۰۰

راهنمای نادان/ خانم اریکا از آمریکا

اسم من اریکا است و ۲۷ ساله ام و در آمریکا زندگی می کنم. مسیحی بودم و از فرقه پروتستان انجیلی پیروی می کردم. در حدود ۳ سال پیش بود که به دعوت یکی از دوستانم به کلیسای پروتستان انجیلی رفتم. البته خانواده ام پیرو مذهب کاتولیک هستند و از آنها نکات زیادی یاد گرفتم. کتاب مقدس را می خواندم، اما نمی توانستم آن را درک کنم. در یکی از جلسات، پدر روحانی گفت: «مسلمانان از مسیح متنفر هستند و خدای دیگری را به نام الله می پرستند.» پس از این موضوع تصمیم گرفتم درباره اسلام تحقیق کنم. تا اینکه متوجه شدم مسلمانان مثل ما مسیح را دوست دارند و معتقدند روزی او می آید و کلمه (الله) لغت عربی برای کلمه خداست. با خود فکر کردم اگر کسی مثل پدر روحانی که به ما درس می دهد اطلاعات کافی درباره اصول و پایه ادیان دیگر ندارد، پس لیاقت هدایت دیگران را هم ندارد. در نتیجه به مطالعاتم راجع به اسلام ادامه دادم و در کلاس های مسجد که برای افراد غیر مسلمان برگزار می شد شرکت کردم، همچنین از چند مبلّغ مسیحی دربارۀ اسلام سؤال کردم، امّا آنها هیچ اطلاعاتی در مورد اسلام نداشتند و حتی اگر درباره مسیحیت هم سؤالاتی می پرسیدی اطلاعات کافی نداشتند. اولین نکته ای که در دین قبلی ام برایم مهم بود این بود که می خواستم راجع به نسخۀ اصلی کتاب مقدس اطلاعاتی پیدا کنم. چون مسائل متناقضی در آن پیدا کرده بودم که نمی توانست کلام خدا باشد. پیروان پروتستان همیشه کاتولیک ها را ملامت می کنند، امّا اعمالشان شبیه به هم است. موسیقی گوش می دهند و در کلیسا با هم می خوانند، مانند کاتولیک ها در کلیسا کمی مشروبات الکلی می نوشند، در نتیجه، فکر کردم پس چه تفاوتی بین آنها وجود دارد وقتی که تمام کارهایشان شبیه به هم است.

بجز مسیحیت، کمی درباره دین یهود و دین بودایی مطالعه کرده ام امّا بیشتر تحقیقاتم درمورد اسلام بود. ادیانی که مطالعه کردم نقاط ضعف و قوتی داشتند؛ مثلاً یهودیان یک خدا را می پرستند و دین بودا نیز طرفدار صلح است امّا به خدایان متفاوت اعتقاد دارد.

در ابتدا حجاب بهانه ای بود که اسلام را نپذیرم، امّا این فقط یک بهانه ی ضعیف بود. بی احترامی به زنان در تمام جهان چه به عنوان مادر، چه همسر، چه دختر از دیگر عوامل مؤثر در تصمیمم بود. از زنان به منظور اهداف جنسی و فروش کالاها استفاده می کنند. شوهر به زن خیانت می کند، مادر فرزندان خود را ترک می کند. جوانان هیچ احترامی برای خود قائل نیستند، زن به شوهر احترام نمی گذارد. طلاق، خودکشی، کودک آزاری، خشونت های خانوادگی و ده ها مورد دیگر که تمام آنها به خاطر عدم ترس از خدا سرچشمه می گیرد. آنها هیچ عشقی برای خود ندارند. به پاداش در بهشت و عذاب در جهنم نیز اعتقاد ندارند. بنابراین برایشان مهم نیست که چه کاری انجام می دهند. آنها اعتقاد ندارند، چون خدا ندارند.

معیار من برای پیروی از اسلام، سعادت، پرستش خدا به طور مستقیم و احساس نزدیکی به او یا بهتر بگویم، همه چیز بود. اسلام دین عدالت، عشق، صلح و صفا و نزدیکی به خداست. اسلام به من یک زندگی جدید و توان درک بهتر دنیای اطرافم را بخشید. اسلام به من روش جدید زندگی کردن را یاد داد. اسلام کامل ترین راه زندگی است. راهی است برای نزدیک شدن به خدا، دریافت نعمت ها، رحمت ها و زندگی در جهان آخرت. اسلام نوری است که با آن نور می توانیم راه را ببینیم. اسلام به من اعتقاد و اطمینان به پروردگار را داد و از همه مهم تر مرا هدایت کرد تا در این دنیا شاد زندگی کنم و دلیل و هدف خلقت را بفهمم. برای مطالعه اسلام باید با ذهنی باز و قلبی آماده مطالعه کرد و هدایت را از خدا خواست تا بتوان حقیقت را دید. وقت گذاشت و با دلیل و منطق، نقاط مثبت و منفی را سبک و سنگین کرد و به جای ماندن در شک، باید از افراد عالم سؤال های خود را پرسید. از اینکه درباره اسلام چیزی بدانید نترسید. حداقل اسلام را بفهمید و بررسی کنید. اگر بدانید، خواهید فهمید و اگر بفهمید، خواهید پذیرفت. تحقیقات خود را کنار نگذارید و از خدا بخواهید هدایتش را شامل حالتان کند.

www.islamweb.net

۴.۰۳.۲۰۰۳

راه از کدام طرف است؟/ دختر ۱۴ سالۀ آمریکایی

حدود سه سال پیش بود. آن زمان ۱۱ سالم بود، برای اولین بار درباره اسلام اطلاعاتی به دست آوردم. از آنجایی که من در مورد خدا و دین بسیار کنجکاو بودم و می خواستم بدانم ادیان دیگر به چه چیز اعتقاد دارند، مطالعه درباره اسلام را شروع کردم. من در یک خانواده مذهبیِ مسیحی در آمریکا بزرگ شده بودم و تحقیق درباره دین و خدا در سن ۱۱ سالگی برای دوستانم عجیب به نظر می رسید. آنها نمی فهمیدند چرا من این قدر به پیدا کردن خدا علاقه دارم، ولی من می خواستم خودم راه زندگی ام را انتخاب کنم. تا آن موقع هنوز قرآن نخوانده بودم ولی در مورد آزادی زنان مسلمان تحقیق کردم و آنها را با زنان غربی مقایسه کردم. به این نتیجه رسیدم که امروزه در جهان فکر می کنند به زنان مسلمان ستم می شود، اما باید بگویم، زنان مسلمان آزادترین زنان روی زمین هستند. در حالی که به بیشتر زنان در غرب ستم می شود. از آنها تنها به عنوان سمبل جنسی استفاده می کنند و فقط ابزار فروش کالا هستند. هنوز به خانواده ام نگفته ام که مسلمان شده ام و نمی دانم عکس العمل آنها بعد از فهمیدن این موضوع چیست. ولی اسلام آن قدر در دل من جا باز کرده که از تصمیم درست خود بر نمی گردم. از احساس تعهدی که مسلمانان نسبت به اسلام دارند لذّت می برم و امید دارم من هم چنین احساسی را نسبت به اسلام به دست آورم. خدا به افرادی که تا حد توان خود، او را اطاعت کنند آرامش می دهد و برای کمک به بندگانش توان خاصی داده تا راه هدایت را پیدا کنند. مسلمانان انسان هایی مهربان و دلسوزند و به کمک یکدیگر می روند. این یکی از عواملی است که علاقه ام به اسلام را بیشتر کرد. اسلام تنها یک دین نیست، بلکه راه درست زندگی کردن است و یکی از ادیانی است که با سرعت در جهان رو به گسترش است. تنها دلیلش هم این است که با وجود تبلیغات منفی رسانه های غربی، مردم حقیقت را لمس می کنند و هنگامی که تصمیم می گیرند برای اطاعت از خدا زندگی کنند، آرامش و شادی خاصی به آنها داده می شود. همیشه آرزو داشتم رهبر شوم و کمک کنم تا دوباره صلح و آرامش در میان مردم جهان برقرار شود. پارسال پاییز دوره دبیرستان را در مدرسه جدیدی شروع کردم که خوشبختانه دانش آموزان مسلمان زیادی داشت، پس از رفتن به آن مدرسه، برایم جالب بود که آنها چطور رفتار می کنند، چون از پدر و مادرم شنیده بودم، مسلمانان مردمی جنگ طلب و وحشی هستند. به همین دلیل از آنها انتظار چنین رفتاری داشتم، ولی هم من و هم پدر و مادرم در اشتباه بودیم. چون برعکس، آنها افرادی بسیار مهربان و دلسوز بودند و من از همان اول با آنان دوست شدم. آنها برای من درباره خدا صحبت می کردند و برایم جالب بود که چقدر اسلام را دوست دارند. از آن موقع شروع به خواندن قرآن کردم و از طریق اینترنت اطلاعاتی راجع به اسلام به دست آوردم و خیلی زود بزرگ ترین تصمیم زندگی ام را گرفتم و شهادتین گفتم و مسلمان شدم.

www.english.islamway.com

۵.۲۰.۲۰۰۸