سرچشمه حیات

سرچشمه حیات9%

سرچشمه حیات نویسنده:
گروه: سایر کتابها

سرچشمه حیات
  • شروع
  • قبلی
  • 137 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27613 / دانلود: 3681
اندازه اندازه اندازه
سرچشمه حیات

سرچشمه حیات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۵ - آفرينش زمين كعبه از آب‌

۵ - آفرينش زمين كعبه از آب عَن أبي جعفرعليه‌السلام قال: «لمّا أراد اللَّه عزّوجلّ أن يخلق الأرض أمر الرّياح فضربن وجه الماء حتّي صار موجاً ثم أزبد فصار زبداً واحداً فجمعه في موضع البيت ثم جعله جبلًا من زبد ثم دحي الأرض من تحته و هو قول اللّه عزّوجل: إنّ اوّل بيت وضع للناس للّذي ببكّة مباركاً»«۱»

از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است: «وقتي كه خداي عزّوجلّ اراده كرد زمين را خلق نمايد به بادها دستور داد روي آب را بهم زدند تا موجي بوجود آمد و كف كرد و آن كف را در محل بيت (كعبه) جمع كرد تا كوهي از كف شد، سپس زمين را از زير آن گسترانيد، آن است معناي فرمايش خداي عزوجل، «اوّلين خانه‌اي كه براي مردم وضع شد، خانه مباركي است در مكه.»

كيدري در شرح نهج البلاغه خبري را نقل مي‌كند در آن خبر است: ثم جعل من ذلك الماء زبداً فخلق منه أرض بكّة ثمّ بسط الأرض كلها من تحت الكعبه و لذلك تسمّي مكّة امّ‌القري لانّها أصل جميع الأرض«۲»

«سپس آن آب كف كرد واز آن كف زمين مكه را آفريد، وهمه زمين را از زير كعبه گسترش داد، بدينجهت مكه را امّ‌القري مي‌نامند، چون مكه أصل و ريشه همه زمين است» در سؤالات، أبرش كلبي، از امام صادقعليه‌السلام و پاسخ آن حضرت در اين باره گذشت«۳»

و همچنين پاسخ امير مؤمنانعليه‌السلام به مرد شامي كه ناظر به اين مطلب است.«۱»

ازاين روايات چنين استفاده مي‌شود كه: نقطه شروع خلقت زمين، از زمين كعبه بوده و گسترش از آنجا شروع شده است و آن هم از كفِ آب ايجاد شده است، اگر چه از بعضي روايات ظاهر مي‌شود كه محل بيت قبل از خلقت زمين و آسمان به صورت درّ سفيدي بوده است مانند روايت عمران عجلي، مي گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم: «أيّ شيي‌ء كان موضع البيت حيث كان الماء في قول اللّه عزوجل( وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ ) قال كانت مهاة بيضاء» يعني درّة.«۲» «محل بيت زماني كه آب فرا گرفته بود وعرش خدا بر آب قرارداشت، به چه صورت بود؟ فرمود: درّ سفيدي بود.»«۳»

ابن عباس مي‌گويد: پيش از خلقت آسمانها و زمين، وقتي كه عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، خداوند باد تندي بر انگيخت كه آب را به هم زد، از موضع بيت خَشَفَه «آب منجمد» ظاهر شد مانند قُبّه؛ پس خداوند از زير آن زمين را گسترانيد كشيد و كشيده شد، سپس با كوهها ميخكوب كرد، اوّلين كوهي كه بر زمين گذاشته شد «ابوقبيس» بود و به خاطر اين مكه، امّ‌القري ناميده شده است.«۴»

در بعض روايات مي‌فرمايد: «كانت الكعبة خشعة علي الماء فدحيت منها الأرض» «كعبه خشعه‌اي بود در آب، و زمين از آن گسترش يافت» (خشعة تلّي بر روي زمين راگويند. و به معناي زمين هموار كه سنگ وگل نداشته باشد نيز گفته شده است.«۵»

اين تعبيرات نيز نشان مي‌دهد كه درّ سفيد يا آب جامد هم از آب ساخته شده

است. در باره «گسترش زمين» از زير كعبه روايات فراواني وارد شده است

۶ - زمين كربلا

۶ - زمين كربلا عَن أبي جعفرعليه‌السلام قال: «خلق اللّه أرض كربلا قبل ان يخلق أرض الكعبة باربعة و عشرين الف عام و قدّسهاو بارك عليها فمازالت قبل خلق اللّه الخلق مقدّسةً مباركة و لا تزال كذلك حتّي يجعلها اللّه أفضل أرض في الجنّة و أفضل منزل و مسكن ليسكن اللّه فيه اولياءه في الجنّة»«۱» امام باقرعليه‌السلام فرمود: «خداوند زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال پيش از زمين كعبه آفريد، آن را مقدس كرده و به او بركت داد، به همين صورت مقدس و مبارك خواهد ماند تا اينكه خداوند آن را بهترين جاي بهشت و برترين منزل و مسكني براي اولياي خودقرار دهد.»

مثل اين روايت از امام زين العابدينعليه‌السلام نقل شده است.

اگر اين روايتهااز نظر سند مخدوش نباشد اوّليّت زمين كعبه اضافي و نسبي خواهدبود؛ چون در اين روايت تصريح شده است كه زمين كربلا پيش اززمين كعبه آفريده شده است، پس جمع ميان اين روايت ها، به اين صورت مي‌شود كه كربلا پيش از كعبه آفريده شده ولي شروع گسترش زمين از موضع بيت بوده است.

توجه داشته باشيد! همانطور در مقدمه كتاب تذكر داده شد، اين نوع مسائل جزء اعتقادات مذهبي نيست كه ندانستن آن به دين انسان ضرري برساند

۷ - هستي همه چيز از آب!

۷ - هستي همه چيز از آب! در قرآن كريم، دو آيه مباركه، به زنده شدن همه موجودات از آب، تصريح كرده است؛

۱ –( أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ۖ وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ) «۱»

«آيا آنان كه كافرند، نديدند آسمانها و زمين بهم پيوسته بود، ما آنها را گشوديم و از آب، همه چيز را زنده كرديم. (زندگي همه را از آب قرار داديم) آيا ايمان نمي آورند؟!»

۲ –( وَاللَّـهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ ۖ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّـهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ) «۲» «خداوند هر جنبنده‌اي را از آب آفريد گروهي از آنها بر شكم خود، راه مي‌روند و گروهي بر دو پاي خود و گروهي بر چهار پاراه مي روند. خداوند هر چه را بخواهد مي‌آفريند زيرا خدا بر همه چيز تواناست.»

دقّت در ساختار آيه مباركه اوّل، نشان مي‌دهد كه خداوند، عالم أجسام را كلًاّ از آب آفريده است، لحن آيه براي عموم نظارت دارد:( كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا ) «آسمانها و زمين بهم پيوسته بود ما آنها را گشوديم» بلافاصله مي‌فرمايد: مازندگي همه چيز را از آب قرار داديم. يعني: سبب به وجود آمدن زمين و آسمان و هر چه از أجسام مرئي و محسوس در آنهاست، آب است، خواه زندگي آنها تشريعي باشد، مانند جانداران؛ يا تكويني مانند آسمانها و زمين.

به سه مطلب توجه فرما ئيد» ۱ - برابرنظريّه دانشمندان؛ درجهان مادي دونوع زندگي وجود دارد؛ ألف تشريعي ب. تكويني. تشريعي زندگي است كه توأم باحركت و جنبش محسوس، بوده باشد مانند جانداران؛

ولي زندگي تكويني غير محسوس و غير متحرّك است مانند جمادات درآيات مختلف قرآن، سخن ازتسبيح و حمد موجودات عالم هستي دربرابرخداوند بزرگ به ميان آمده است كه صريحترين آنها آياتي است كه ذيلًامي آوريم.

۱ –( تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ ۚ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَـٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورً ) «۱»

«آسمانهاي هفتگانه و زمين وهرچه درآنها هستند همه تسبيح او مي‌گويند، و هر موجودي تسبيح و حمد او مي گويد، ولي شما تسبيح آنهارانمي فهميد او حليم و آمرزنده است»

۲ –( أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ ۖ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ) «۲»

«آيانديدي كه براي خدا تسبيح مي كنند تمام آنان كه درآسمانها وزمينند وهمچنين پرندگان به هنگامي كه برفرازآسمان بال گسترده اند، هريك ازآنها نماز وتسبيح خودرا مي داند، وخداوند به آنچه انجام مي دهند عالم است»

۳ –( أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ ۖ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَن يُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّـهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ) «۳»

«آيانديدي كه تمام كساني كه درآسمان ها وكساني كه در زمينند براي خدا سجده مي‌كنند؟! و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان وكوهها و درختان و جنبندگان.

وبسياري از مردم! أمّا بسياري (ابادارند) وفرمان حق درباره آنان حتمي است» و ساير آيات فراواني كه درقرآن بالفظ( يسَّبِحُ للَّه ما في السَّمواتِ وَ الأرْضِ ) «۱»

«آن چه درآسمانها و آنچه درزمين است همواره تسبيح خدا مي‌گويند.»

و( سَبَّحَ لِلَّه مِا في السَّمواتِ وَالارْضِ ) «۲» «آنچه درآسمانها وزمين است براي خدا تسبيح مي‌گويند.» و امثال اين آيات كه، تصريح مي‌كند؛ همه موجودات عالم هستي، زمين و آسمان، ستارگان و كهكشانها، انسانها و حيوانات وبرگهاي درختان وحتّي دانه هاي كوچك اتم بدون استثناء دراين تسبيح وحمد عمومي شريك هستند، در واقع همه عالم هستي يكپارچه زمزمه وغوغااست، هرموجودي به نوعي به حمد وثناي حق مشغول است، وغلغله خاموش درپهنه عالم هستي طنين افكنده كه بي خبران توانايي شنيدن آن را ندارند؛

أمّاانديشمنداني كه قلب وجانشان به نور ايمان زنده و روشن است، اين صدارا ازهر سو به خوبي به گوش وجان مي شنوند وگفته شاعر:

گرتوراازغيب چشمي باز شد

باتو ذرّات جهان همراز شد

نطق آب ونطق خاك ونطق گل

هست محسوس حواسّ اهل دل

جمله ذرّات درعالم نهان

باتو مي گويند روزان وشبان

ماسميعيم وبصير وباهشيم

باشمانامحرمان ماخامشيم

ازجمادي سوي جانان جان شويد

غلغل‌اجزاي عالم بشنويد

فاش تسبيح جمادات آيدت

وسوسه تأويلهابزدايدت

ولي درتفسير حقيقت اين حمد وتسبيح درميان دانشمندان وفلاسفه ومفسران بسيارگفتگواست: بعضي آنرا حمد وتسبيح «حالي» دانسته اند، وبعضي «قالي» كه خلاصه نظرات آنهارا ذيلًا مي خوانيد.

۱ - جمعي معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم ازآنچه ماآنرا عاقل مي شماريم يابيجان و غير عاقل همه داراي يكنوع درك و شعورند، و درعالم خود تسبيح وحمد خدا مي گويند، هرچند ما قادر نيستيم به نحوه درك واحساس آنها پي بريم وزمزمه حمد وتسبيح آنهارا بشنويم.

آياتي مانند( وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّـهِ ) «۱»

«بعضي از سنگها از ترس خدا ازفرازكوهها به پائين مي افتند»

و( فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ) «۲» » «خداوند به آسمان وزمين فرمود از روي اطاعت ياكراهت به فرمان من آئيد، آنها گفتند ماازدر طاعت مي آئيم» ومانند آيات حرف زدن وهمراهي كوههاباتسبيح حضرت داودعليه‌السلام ( وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ «۳» ) ونظيراين آيات كه درقرآن

فراوان است، گواه اين عقيده است

۲ - بسياري معتقدند كه اين تسبيح وحمد، همان چيزي است كه ماآنرا «زبانحال» مي ناميم، حقيقي است نه مجازي، ولي به زبان حال است نه قال (دقت كنيد) «تسبيح» به معني پاك ومنزّه شمردن ازعيوب مي باشد، ساختمان ونظم اين عالم هستي مي گويد خالق آن از هرگونه نقص وعيبي مبرّا است.

«حمد» بيان صفات كمال مي باشد، نظام جهان آفرينش ازصفات كمال خدا، ازعلم بي پايان وقدرت بي انتها وحكمت وسيع وفراگير او سخن مي گويد؛ مخصوصاباپيشرفت علم ودانش بشر، و برداشتن پرده ازگوشه هائي ازاسرار

ورازهاي اين عالم پهناور، اين حمد و تسبيح عمومي موجودات آشكارتر شده است.

۳ - بعضي از مفسران نيز احتمال داده اند كه حمد و تسبيح عمومي موجودات در اينجا تركيبي از «زبانحال» و «قال» يابه تعبير ديگر «تسبيح تكويني» و «تشريعي» باشد چرا كه بسياري ازانسانها وهمه فرشتگان، از روي درك و شعور حمد و ثناي او مي گويند و همگي ذرات موجودات نيز با زبانحالشان، از عظمت وبزرگي خالق بحث مي كنند.

گرچه اين دونوع حمد و تسبيح باهم متفاوت است ولي در قدر جامع يعني مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح، مشترك مي باشند. براي اطلاع بيشتر به تفاسير مربوطه مخصوصابه تفسير الميزان و تفسيرنمونه (كه مقداري از مطالب بالا از آن تلخيص و اقتباس شده است) مراجعه شود.

۲ - اگر مسئله مرگ و مير را از نظر علمي و دقيق بحث و بررسي كنيم مي‌توانيم بگوئيم: در جهان آفرينش، مرگ به معناي فنا ونيستي وجود ندارد؛ آنهايي كه در نظر اوّليّه، مرده به حساب مي‌آيند، در آيات و اخبار نيز با كلمات «موت، امات، اموات، و غيره» تعبير شده است، به ظاهر مي ميرند ولي در واقع نمرده اند.

زيرا «مرگ» اگر به معناي فنا و نيستي باشد، قابل آفرينش نبوده و مخلوق به حساب نمي آيد؛ چرا كه خلقت به امور وجودي تعلق مي گيرد، ولي ميدانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهاني به جهان ديگر است، واين، قطعاًيك امر وجودي است كه مي‌تواند مخلوق باشد. لذا خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ) «۱»

«او كسي است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد، كداميك بهتر عمل مي‌كنيد»

در اين آيه مباركه «مرگ» را جزء مخلوقات شمرده است در حالي كه (عدم) هيچ وقت مخلوق نمي شود. همچنانكه مفسرين در تفسير آيه فوق بيان كرده‌اند «فخر رازي در تفسيرش ميگويد: «والعدم لا يكونُ مخلوقاً. هذا هوالتحقيق» تحقيق اين است كه «عدم» شايسته آفريده شدن نيست. پس موت غير از عدم است«۱».

چون، وجود انسان متشكّل وتركيبي از عناصر مختلف است وقتي كه شرايط ايجاب كند؛ (چه آن شرايط بيماري باشد يا تصادف و سكته يا پيري مفرط)

سبب تجزيه وجود آنها شده و هر عنصر به مركز خود بر مي‌گردد و در مجموعه جهان هستي باقي مي‌ماند، به هيچ وجه معدوم نمي‌شود واز بين نمي رود. حتّي أجزاء ستارگاني كه بي فروغ شده و به ظاهر مي‌ميرند، هرگز نمرده‌اند، ذرات وجود آنها يا جذب كرات ديگر مي‌شود و يادر فضاي بي انتها سرگردان مي‌ماند.

در آيات، همين مطلب با صراحت بيان شده است:( مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى ) «۲»

«شما را از زمين آفريديم، به زمين بر مي‌گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مي‌آوريم»

يا( مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿ ١٩ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ﴿ ٢٠ ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ﴿ ٢١ ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَه ُ ) «۳»

«انسان را از نطفه آفريده و در رحم مادر جايگزين مي‌سازد، سپس راه بيرون آمدنش را آسان مي‌كند، سپس او را مي ميراند و خاكش مي‌كند، و هر وقت خواست زنده كرده و نشر مي‌دهد.

امثال اين آيات در قرآن كريم فراوان است، اصولًا معناي «معاد» همين است يعني بازگشت به زندگي نوين بازگشتي كه با يك اشارت يا «نفخ صور» و يا «زجرة ناگهاني» صورت خواهد گرفت.

( فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ ﴿ ١٣ فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ ) «۱»

«همانا اين بازگشت با، يك صيحه عظيم‌است؛ ناگهان همگي بر عرصه زمين ظاهر ميگردند.»

يا( فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ ) «۲»

«تنهايك صيحه عظيم واقع مي شود، ناگهان همه (از قبرهابرمي خيزند) ونگاه مي كنند.»

يا( ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ ) «۳»

«سپس بار ديگر صور دميده مي‌شود پس ناگهان ايستاده ونگاه مي‌كنند» يا مانند آيات ۳۲ و ۵۱ و ۵۳ سوره مباركه يس كه كيفيت حضور در قيامت را بيان ميكند.

پس، مرگ به معني معدوم شدن نيست بلكه تغيير نشئه و زندگي به صورت هاي گوناگون است.

۳ - در آيات و احاديث زيادي آنهايي كه به خدا و رسولش ايمان نياورده‌اند، يا مرتد شده‌اند، مرده به حساب مي آورد، در واقع مرگ گريبانگيرآنها شده است. در آيات از آنها باكلمه «موتي»: يعني: مرده‌ها، ياد كرده است.

( إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ) «۴» «مسلّماً تونمي تواني سخنت را بگوش مردگان برساني ونمي تواني كران را هنگامي كه روي برمي گردانند وپشت مي‌كنند فرا خواني» ودر جاي ديگر مي فرمايد( وما أنْت بمُسمعٍ مَنْ في الُقُبوِر ) «۵»

«وتونمي تواني سخن خودرا به گوش آنانكه در گور خفته‌اند برساني» يعني اينان مردگان زنده نما هستند (پايان سه مطلب)

پس آيه مباركه اوّل به آفرينش همه موجودات زميني و آسماني وزندگي تشريعي وتكويني آنهارا بطورعام، از آب، بيان مي نمايد. أمّا آيه دوم، دائره را تنگ تر كرده به يكي از چهره‌هاي نظام آفرينش كه از روشن‌ترين دلائل توحيد است، يعني «حيات» در صورتهاي متنوّعش، اشاره كرده است و آفرينش موجودات جنبنده و ذي حيات را از آب اختصاص داده است.

در اينجا سؤالي پيش مي‌آيد، كه در آيه مباركه، سه گروه از جانداران «خزندگان، دوپايان، چهارپايان» را نام برده است، در حالي كه جنبنده‌هاي زيادي هستند كه بيش از چهار پا دارند.

پاسخ اين سؤال در خود آيه مباركه نهفته است، چون در جمله بعدي مي‌فرمايد( يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ) «خدا هر چه را بخواهد مي‌آفريند»

به علاوه مهمترين حيواناتي كه انسان با آنها سرو كار دارد همين سه گروه است، از اين گذشته بعضي معتقدند كه حتّي حيواناتي كه بيش از چهار پا دارند تكيه گاه اصلي آنها، چهار پاي آنهاست، و بقيه، بازوهاي كمكي آنها محسوب مي‌شود.«۱»

اما منظور از «ماء» در اين دو آيه چيست؟ ميان مفسران سه تفسير براي آنها ذكر شده است؛

۱ - بسياري از مفسران مي‌گويند منظور آب «نطفه» است و در بعضي از روايات هم به آن اشاره شده است؛ مشكلي كه اين تفسير دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمي‌آيند، زيرا حيوانات تك سلّولي و بعضي ديگر از حيوانات كه مصداق دابّه (جنبنده) هستند از طريق تقسيم سلّولها بوجود مي‌آيند، نه از نطفه، مگر اينكه گفته شود حكم بالا، جنبه نوعي دارد نه عمومي.

۲ - منظور: پيدايش نخستين موجود است، زيرا طبق عده‌اي از روايات، أوّلين موجودي را كه خدا آفريد آب بوده و انسانها را بعداً از آن آب، آفريد (در بخش اول شرح آن گذشت) برابر يافته هاي علمي جديد، نخستين جوانه حيات، در درياها ظاهر شده و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است؛ و نيروئي كه موجودات رابا آنهمه پيچيدگي، در نخستين مرحله، حيات بخشيد و در مراحل بعد، هدايت كرد، نيروي ما فوق طبيعي (يعني اراده پرودگار) است.

۳ - منظور: از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلي آنها را تشكيل مي‌دهد و در قسمت عمده ساختمان جسمي آنها بيش از دو سوّم، آب است و بدون آب هيچ موجود زنده‌اي نمي‌تواند ادامه حيات دهد.

اين تفسيرهاي سه گانه هيچ منافاتي باهم ندارند. وهمانگونه كه قبلًا اشاره شد معناي متبادركلمه «ماء» همه تفسيرهاي سه گانه را در بر مي‌گيرد.

درست است كه در آيات متعدد، انسانها را امر به تفكّر در كيفيت آفرينش خود از( سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ) «۱»

«چكيده‌اي از آب بي ارزش» كرده است.

ولي بايد به اين نكته دقت كافي داشت كه سلاله و يا هر تعبير ديگر كه برده شود نيز از آب، به وجود آمده است؛ پس اگر كلمه «ماء» را به همان معني وسيع خود بگيريم صحيح تربه نظر مي‌رسد.

تنها مسئله‌اي كه بايد به آن اشاره كرد اينست كه؛ جامعه بشري با اين پيشرفتهاي محيّر العقول و عجيب علمي كه دارد هنوز از حل «معمّاي حيات» عاجز است، همه مي‌گويند موجودات زنده از مواد بيجان اين عالم به وجود آمده است امّا چگونه و تحت چه شرايطي، براي هيچ دانشمندي، سرّ آن كشف نشده‌است. درست است هزاران دانشمند، درگشودن اين دَرِ بسته سعي وكوشش فراوان كرده ومي‌كنند ولي آنچه كه مسلّم است أسرار حيات و زندگي آنقدر پيچيده است كه علوم و دانشهاي بشر با همه گستردگي‌اش و با تمام آزمايشهاي دقيقش، از كشف رمز آن عاجز و از درك آن سرگردانند.

آنانكه محيط فضل و آداب شدند

در جمع كمال شمع اصحاب شدند

زين شب تاريك نبردند برون

گفتند فسانه‌اي و در خواب شدند

پاك و منزّه و چه بزرگ است خدايي كه اين همه موجودات زنده را با قدرت بي انتهاي خويش از آب به وجود آورده و اداره مي كند و اين همه تنوّع وسيع با چهره‌هاي گوناگون و هرچه كه به آن نياز دارند به آنها بخشيده است.

( رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ ) «۱» «پروردگار ماكسي است كه به هر موجودي آنچه را لازمه آفرينش او بود، داده، سپس رهبريش كرد»

واقعاً چه شگفت آوراست كه هر روز اين مسائل به صورت پيشرفته تر و به گونه‌اي علمي‌تر مطرح مي‌شود امّا باز روز ديگر علم مترقّي بشر مي‌گويد:

اي بي خبران راه نه آنست و نه اين» هنوز مسائل بسياري در مقابل ماست كه حتّي دانش امروزي نيز در پاسخگويي به آن عاجز مانده و حلّ بسياري از آنها با مشكلات فراوان روبروست. تئوريها و نظريه هاي امروزي فرضيّه هايي بيش نيستند و رضايت ما را به طور كامل جلب نمي‌كند«۲» خدايا! به احترام مقرّبين درگاهت به ما اين توانايي را بده كه ذرّه‌اي از درياي قدرت بيكرانت را درك كرده و در برابر عظمت بي انتهايت خاضع باشيم

۸ - مزه آب يا طعم الماء

۸ - مزه آب يا طعم الماء طعمهاي گوناگون خوردنيها و آشاميدنيها (شيرين، تلخ، بي مزه و غيره) را به وسيله قوّه ذائقه با چشيدن و خوردن و آشاميدن مي توان تشخيص داد.

امّا تا به حال در تشخيص مزه آب با اينكه هر روز چند بار از آن استفاده مي‌كنيد، فكر كرده‌ايد، آيا ممكن است براي آب مزه و طعمي تعيين كرد؟ جواب آن است كه از ائمّه أهل بيتعليهم‌السلام وارد شده است. حسين بن علوان مي گويد:

از اباعبداللّه پرسيدند: عَن طعم الماء قال سلْ تفقّهاً ولا تسئل تعنّتاً طعم الماء طعم الحياة قال اللّه سبحانه:( وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ ) «۱»

آب چه مزه‌اي دارد؟ فرمود

زندگي است؛ خداي سبحان مي‌فرمايد: زندگي هر چيز را از آب قرار داديم؛

امامعليه‌السلام با جمله «طعم الحيات» مي‌خواهد اهميت و ارزش آب را بيان نمايد، اگر مزه‌اي براي آب تعيين شود غير از حيات، مزه ديگر ندارد و در او بهترين طعمها و گواراترين لذّتها وجود دارد، و با آشاميدن آن جانداران ادامه حيات مي‌دهند؛ و در صورت نبود آن زندگي مفهومي ندارد (نبود آن مساوي است با نابودي حيات)! دركتاب وافي درمعناي حديث مي گويد:

أي كمالاطعم للحيات يدرك بالذّوق مع كمال التّلذّذ بها كذالك الماء «همانطور كه باقوّه چشائي مزه‌زندگي باآنهمه لذّتهايش تشخيص داده نمي شود، آب نيز به آنگونه است» امام صادقعليه‌السلام فرمود: «طعم الماء الحيات و طعم الخبزالقوّة»«۲»

«

سر چشمه حيات، ص: ۹۹

مزه آب، زندگي و مزه نان، نيرو است.»

سئل عن الصّادقعليه‌السلام عَن طعم الماء و الخبز قال طعم الماء الحيات و طعم الخبز العيش»«۱»

«از امام صادقعليه‌السلام ازمزه آب و نان، سؤال شد فرمود: مزه آب حيات و مزه نان، زيستن وزنده ماندن است»

ابن كوّايكي از بزرگان خوارج، از اميرمؤمنانعليه‌السلام پرسيد: «كم بين السّماء والأرض فقال دعوةٌ مستجابةٌ قال و ما طعم الماء قال طعم الحيات»«۲» «مسافت ميان آسمان و زمين چه اندازه است فرمود: به اندازه دعاي مستجاب، گفت طعم آب چيست؟

فرمود: طعم زندگي است.»

بني اسرائيل به حضرت سليمان اصرار كردند كه پسرت را براي خودت جانشين تعيين نما، فرمود: شايستگي آن را ندارد. باز اصرار كردند فرمود: ازاو مسائلي مي‌پرسم اگر جواب صحيح دهد،

«قال يا بنيّ ما طعم الماء و طعم الخبز؟» پسرم مزه آب و نان چيست نتوانست جواب دهد، بدينصورت عدم لياقتش براي وصايت ثابت گرديد. امام صادقعليه‌السلام فرمود: «طعم آب، حيات و طعم نان، قوّت است.»«۳»

بابيان ديگر. اگر در بيابان سوزان و دل كوير آدمي دچار تشنگي شده و به حالت اغماء در افتد، يا به سرحد مرگ رسيده، ازهمه جا اميدش قطع شود؛ در چنين حالتي اگر يك جرعه آب را به قيمت يك كشور به او إرائه دهند و او هم آن را بناچار بخرد و از مرگ حتمي نجات يابد، درآن حالت است كه معناي دقيق اين أحاديث فهميده مي شود و در آنجااست كه آيات به روشن تفسير مي‌گردد

۹ - آفرينش خورشيد و ماه‌

۹ - آفرينش خورشيد و ماه از بحثهاي گذشته روشن گرديد كه تمامي ستارگان ثابت و سيّار و هر چه در آسمانها و زمين وجود دارد از آب آفريده شده است، امّا حديث مخصوص با شرايط خاصّي براي آفرينش خورشيد و ماه صادر شده كه ذيلًا مي‌خوانيد.

«عَن محمدبن مسلم، قال: قلت لأبي جعفرعليه‌السلام «جعلت فداك لأيّ شي‌ء صارت الشّمس أشدّ حرارةً من القمر؟ فقال: إنّ‌اللَّه خلق الشّمس من نور النّار و صفوالماء طبقاً من هذا و طبقاً من هذا حتّي اذا كانت سبعة اطباق ألبسها لباساً من نار فمن ثمّ صارت أشدّ حرارةً من القمر.

قلت جعلت فداك و القمر؟ قال ان اللَّه تعالي ذِكرُهُ خلق القمر من ضوء نور النّار و صفوة الماء طبقاً من هذا و طبقاً من هذا حتّي اذا كانت سبعة أطباق ألبسها لباساً من ماء فمن ثَمَّ صار القمر أبرد من الشّمس»«۱» محمد بن مسلم مي گويد: به امام باقرعليه‌السلام عرض كردم «فدايت شوم براي چه گرماي خورشيد از ماه شديدتر و بيشتر است؟ فرمود: خداوند خورشيد را از نور آتش و شفّافي «خالص» آب آفريد. يك لايه آتش و يك لايه صفاي آب تا به ۷ لائي رسيد لايه هفتم را لباسي از آتش پوشانيد به همين خاطر حرارتش شديدتر از ماه شد.

گفتم فدايت گردم ماه چطور؟ فرمود: خداي تعالي ذكره، ماه را از روشنايي نور آتش و صفاي آب آفريد، يك طبقه از اين و طبقه ديگر از آن، به لايه هفتم كه رسيد لباسي از آب به آن پوشانيد بدينجهت ماه سردتر از خورشيد شد.»

اين روايت را با سند هاي مختلف با كمي تغيير در علل الشّرايع، ج ۲، ص ۲۶۳ و خصال شيخ صدوقرضي‌الله‌عنه ص ۱۰ و تفسير علي ابن ابراهيم ص ۳۷۹ و من لا يحضره‌الفقيه ص ۱۴۱؛ از راويان متعدّد نقل كرده‌اند.

علّامه مجلسيرضي‌الله‌عنه در ذيل حديث توضيحي دارد، چون اين توضيح در تاريخي نوشته شده است كه بشر به كره ماه قدم نگذاشته و يا از كرات ديگر منظومه شمسي، نمونه برداري نكرده بود؛ بدينجهت از معناي حديث، مطلب روشني را در دست قرار نمي‌دهد.

ما هم حديث را با علم روز تطبيق نمي دهيم تا فردا خلاف آن در اثر پيشرفت علم ثابت شود، بدون اظهار نظر به طور سر بسته علمش را به اهلش واگذار مي‌كنيم تا روزي رسد كه علوم مترقّي بشر آنرا تفسير نمايد

۱۰ - پايداري زمين از آب‌

۱۰ - پايداري زمين از آب عَن الصّادقعليه‌السلام : «لاقَوام للأرض الّا بالماء»«۱»

«براي زمين پايداري نيست مگر با آب (زمين بدون آب پايدار نمي ماند.)»

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ عدّه‌اي از يهود فرمود: «فبالماء تحياالأرض» «با آب زمين زنده مي‌شود.»«۲»

در تحف العقول از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده، فرمود: «قوام الدنيا بثلاثة أشياء النّار و الملح و الماء»«۳» «پايداري دنيا با سه چيز، «آتش و نمك و آب» است.»

در حقيقت آتش و نمك هم از آب به وجود آمده پس آب است كه زمين را آباد كرده به آن پايندگي و زيبايي ميدهد، در هر گوشه اي از زمين كه نشانه‌اي از حيات مي‌بيني، در آنجا آب وجود دارد و در آيات به اين معني توجه زيادي شده است كه مشروحاً در فصل باران خواهيم آورد.

آب است كه در همه جا حرف اوّل راميزند وبه زمين حيات مي‌بخشد و آنرا قابل زيست و زندگي مي‌كند، نظافت، پاكيزگي و شادابي، همه از آب معنا مي‌گيرد.

اگر آب نبود زندگي مفهومي نداشت وهمه چيز رنگ باخته وبي معنا مي‌شد

۵ - نور پنج تن‌آل عباعليهم‌السلام

۵ - نور پنج تن‌آل عباعليهم‌السلام أنس بن مالك از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مي‌كند كه آنحضرت فرمود: «خداوند پيش از آنكه آدمعليه‌السلام را بيافريند من و علي و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، درحالي كه هيچ يك ازآسمان بالا، زمين گسترده، تاريكي و روشنائي، خورشيد و ماه، بهشت و جهنّم به وجود نيامده بود؛

عبّاس عموي پيغمبر گفت اي رسول خداابتداي خلقت شما چگونه بود؟

فرمود: اي عمو! زماني كه خداوند به آفرينش ما، اراده كرد كلمه‌اي تكلّم نمود، از آن نوري آفريد كلمه‌اي ديگر گفت، از آن روحي به وجود آورد نور را با روح بهم پيوست (بهم آميخت)؛

پس من و علي و فاطمه وحسن و حسين را آفريد؛ تسبيح وتقديس خدا مي‌كرديم در حالي كه، نه تسبيح گوئي بود ونه تقديس كننده‌اي؛

وقتي كه اراده كرد، خلقي به وجود آورد،

نور مرا شكافت عرش و كرسي را آفريد، عرش از نور من و نور من از نور خداست و نور من از عرش أفضل است؛

بعد نور برادرم علي را شكافت و از آن، ملائكه ها را آفريد ملائك از نور علي و نور علي از خداست؛ علي از ملائكه أفضل است.

سپس، نور دخترم را شكافت، آسمانها و زمين را از آن آفريد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه، و نور دخترم از نور خداست، پس دخترم فاطمه از آسمانها و زمين أفضل است؛

سپس، نور فرزندم حسن را شكافت، خورشيد و ماه را از آن آفريد، نور فرزندم حسن از نور خدا و او از خورشيد و ماه برتراست؛

سپس نور فرزندم حسين را شكافت واز آن نور، بهشت و حورالعين را آفريد، بهشت و حورالعين از نور فرزندم حسين و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين أفضل از بهشت و حورالعين است.«۱» تا آخر خبر.

«عن معاذ بن جبل‌أنّ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال: انّ اللّه خلقني وعليّاً وفاطمه والحسن والحسينعليهم‌السلام قبل أن يخلق الدّنيابسبعة آلاف عام. قلت فأين كنتم يا رسول اللّه؟

قال قدّام العرش، نسبّح اللّه ونحمده ونقدّسه ونمجّده. قلت علي أيّ مثال؟

قال أشباح نور«۲» روايت از معاذ بن جبل است كه، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند علي، فاطمه، حسن، حسين و مرا، هفت هزار سال پيش از آفرينش دنيا آفريد؛

عرض كردم اي رسول خدا پس در (آن وقت) كجا بوديد؟ فرمود: دربرابرعرش (اگر مراد از كلمه دنيا در اين حديث، عالم محسوسات باشد، بر أوليّت نور پنج تن دلالت نمي كند چون صراحت دارد كه، عرش قبلًا وجود داشته و اگر منظور همه موجودات باشد بعداز آفرينش نور آنها، عرش را به وجود آورده، سپس در برابر عرش قرار گرفته‌اند)

پرسيدم درچه مثال (در چه صورتي) بوديد؟ فرمود (در صورت) شبحهاي نور

۶ - نور چهارده معصومعليهم‌السلام

۶ - نور چهارده معصومعليهم‌السلام جابر جعفي از أبي جعفرعليه‌السلام روايت مي‌كند كه آن حضرت فرمود: «اي جابر!

خداوند بود، هيچ چيزي غير از خدا از معلوم، و مجهول وجودنداشت، پس أوّلين خلقي كه ازنور عظمتش به وجود آورد، محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ما اهل بيت بوديم، مارا به صورت «أظلّه خضراء» در برابرش نگهداشت، درحالي كه هيچيك ازآسمان، زمين، زمان، مكان، شب، روز، خورشيد و ماه وجود نداشت؛

نور ما از نور خدا جدا مي‌شد مانند جدا شدن نور خورشيد از خورشيد، تسبيح و تقديس خدا مي‌كرديم و ستايش و عبادت او را با شايسته ترين عبادتها، انجام مي داديم؛ خداوند خواست مكان را به وجود آورد«۱» ؛

آن را آفريد و بر او نوشت: «لااله إلّااللَّه محمّدٌ رسول اللَّه، عليٌّ أميرالمؤمنين و وصيّه، به أيّدته و نصرته.» پس عرش را آفريد به سرادقات عرش آن كلمات رانوشت و آسمانها را آفريد مثل آن را به أطراف آنها نوشت؛ بهشت و جهنم را خلق كرد، بر آنها مثل آنرا نوشت؛ و ملائكه را ايجاد كرد، در آسمان اسكان داد پس هوا را آفريد آن كلمات را نوشت و جن را آفريد، در هوا ساكن كرد و زمين را بوجود آورد آن كلمات رابر اطراف زمين نوشت؛

«فبذالك يا جابر! قامت السّماوات بغير عَمَدٍ و ثبتت الأرض» اي جابر! با اين كلمات آسمانها بدون ستون ايستاده و زمين ثابت گرديد. پس آدم را از «أديم» زمين آفريد، حديث را ادامه داد تا اينكه فرمود:

«فنحن أوّل خلق اللّه و أوّل خلق عبداللَّه و نحن سبب الخلق و سبب تسبيحهم و عبادتهم من الملائكة و الادمييّن.» پس مائيم آفرينش آغازين واوّلين آفريده اي كه خدا را پرستش كرد و مائيم سبب و «علت» آفرينش (ما سوي اللّه)، و نيز سبب تسبيح و عبادت ملائكه و آدميان مائيم«۱» .

أنس بن مالك قال: قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «خلقنااللَّه نحن حيث لاسماء مبنيّه و لاارض مدحيّة و لا عرش و لا جنّة و لا نار، كنّا نسبّحه»«۲»

. أنس بن مالك گويد: رسول خدا فرمود: «خداوند ما را آفريد درحالي كه، آسمان بر افراشته، زمين گسترده، عرش، بهشت، و آتشي وجود نداشت فقط ماتسبيح گوي خدا بوديم.»

مفضّل گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: «خداي تبارك و تعالي چهارده نور را، چهارده هزار سال پيش از آفرينش، خلق كرد و آن نورها أرواح ما بود پرسيدند آن چهارده نفر، كيستند؟ فرمود: محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين و نُه أئمّه از نسل حسين آخر آنها قائم است كه، پس از غيبت ظهور مي‌كند و دجّال ها را مي‌كشد و زمين را از ظلم وجور پاك مي‌كند.«۳»

أبي حمزه ثمالي گويد: شنيدم علّي بن حسينعليه‌السلام مي‌فرمود: «خداي عزّوجلّ محمد و علي و يازده ائمّه را از نور عظمت خويش بصورت ارواح آفريد، در روشنائي نورش، عبادت خدا را انجام مي‌دادند و تسبيح و تقديس خدا مي‌كردند، و آنانند أئمه هدايت كننده، از آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين.«۱»

أبي حمزه ثمالي گويد: «حَبابه و البيّه» به محضر أبي جعفرعليه‌السلام وارد شده عرض كرد، يابن رسول اللَّه! براي من بفرماييد كه، در «أظلّه» چه چيزي بوديد؟ فرمود:

«ماپيش از آفرينش، نوري بوديم در برابر خدا، وقتي كه مخلوقات را آفريد ما تسبيح گفتيم، آنها نيز با ما تسبيح گفتند، تهليل وتكبير گفتيم، آنها نيز گفتند و اين است قول خداوند متعال:( وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا ) «۲» «اگر در راه حق، استقامت كنند؛ البتّه آنها رااز آب گوارا سيراب مي‌كنيم و آن راه «حبّ» علي صلوات اللّه عليه و آب گواراي ولايت آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.»«۳»

مفضّل ازامام صادقعليه‌السلام سؤال كرد: «ماكنتم قبل ان يخلق اللّه السّماوات والأرضين؟ قال كنّا انواراً حول العرش، نسبّح اللّه ونقدّسه حتّي خلق اللّه سبحانه الملائكة تاآخرخبر»«۴» «پيش از آفرينش آسمانها وزمينها درچه حالتي بوديد؟

فرمود نورهائي درپيرامون عرش!؛ تسبيح گويان وتقديس كنندگان خدا بوديم؛ تا اينكه پروردگار سبحان ملائكه را آفريد».

باز مفضّل ازامام صادقعليه‌السلام پرسيد: «كيف كنتم حيث كنتم في‌الأظلّة؟ قال يا مفضّل كنّا عند ربّنا ليس عنده أحد غيرنا في ظلّة خضراء، نسبّحه ونقدّسحه ونمجّده و لا من ملك مقرّب ولاذي روح غيرنا. حتّي بداله في خلق الأشياء فخلق ماشاء كيف شاء من الملائكة وغيرهم ثمّ أنهي علم ذالك الينا»«۱»

چگونه بوديد زماني كه درأظلّه قرارداشتيد؟!

فرمود اي مفضل (با قرب معنوي) درنزد خدا بوديم درحالي كه كسي غيراز ما، در أظلّه خضراء وجود نداشت؛ تسبيح، تقديس و تمجيد خدا مي‌كرديم نه ملك مقربي ونه ذي روحي بود؛

تااينكه هرچه را، هرطوركه مي‌خواست آفريد، وعلم آنهارا به ما واگذاشت علّامه مجلسيرضي‌الله‌عنه گويد أظلّة، عالم أرواح يا مثال يا عالم ذرّاست

۷ - هوا

۷ - هوا علّي بن ابراهيم قمي در تفسير آيه مباركه «و هو الّذي خلق السّموات و الأرض في ستّة ايام و كان عرشه علي الماء»«۱»

آورده است كه اين در ابتداء آفرينش بود.

خداي تبارك و تعالي «هوا» را آفريد بعد از آن قلم را، به قلم دستور داد: جاري شو «بنويس» عرض كرد خدايا! بر چه چيزي جاري شوم؟ (چه بنويسم؟) فرمود:

«آنچه كه واقع خواهد شد.»

پس شش چيز را كه «ظلمت، نور، آب، عرش، باد شديد و آتش» بود ازهوا آفريد.

«و خلق الخلق كلّهم من هذه السّتّة التّي خُلِقَت من الهوا» «تمامي مخلوقات را از اين شش چيزي كه از هوا آفريده شده بود خلق كرده است ...»«۲»

انكسيما نس حكيم كه از اهل ملطيه است گويد: أوّل مُبْدعَاتْ و مَبدأ تَكَوّن مُكَوّناتِ عالم حَدَثان از أجرام علوي و سفلي، هواست.«۳

۸ - قلم‌

۸ - قلم قال ابن اثير في «الكامل»: صحّ الخبر

عَن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فيما رواه عبادة بن الصّامت أنّه سمعه يقول: «إنّ اوّل ما خلق للَّه «القلم» فقال له اكتب فَجَري في تلك السّاعة بما هو كائن.»«۱» ابن اثير گويد: خبر صحيح از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است آنطور كه عبادة بن صامت روايت كرده كه، شنيده است، آن حضرت فرمود: «نخستين چيزي كه خلق شد قلم است، پس به او فرمود: بنويس همان ساعت هر چه خواهد شد را نوشت.»

قال ضُمرة: «إنّ اللَّه خلق القلم قبل أن يخلق شيئاً بألف عام.»«۲» ضمره گفت: «خداوند هزار سال پيش از آنكه چيزي را خلق كند قلم را آفريد.»

از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است فرمود: «اوّلين چيزي راكه خدا آفريد «قلم» بود؛ پس نون را كه دوات است خلق كرد و به او فرمود: بنويس! گفت: چه بنويسم؟ فرمود:

آنچه هست و خواهد بود تا روز قيامت از عمل و أثر و رزق و أجل، پس تا روز قيامت آنچه مي‌شود نوشت اين است، قول خدا:( ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ). «۳»

«ثُمَّ خَتَمَ عَلي فَمِ القلم فلم ينطق و لا ينطق الي يوم القيامة.» «سپس بر دهان قلم مهر زد كه حرف نزند و نمي‌زند تا روز قيامت.»«۴»

عَن ابراهيم الكرخي قال: «سألت جعفربن محمّدعليهما‌السلام عَن اللّوح و القلم؟ قال: هما ملكان.»«۱» روايت از ابراهيم كرخي است. گفت: از جعفر بن محمّد از لوح و قلم پرسيدم (كه آنها چيستند؟) فرمود: «آنها دو ملك‌اند».

«عقائدالصّدوق: اعتقادنا في الّوح والقلم انّهما ملكان» «۲» شيخ صدوق قدس سره در كتاب «العقائد» مي‌گويد عقيده ما در باره لوح و قلم، اين است كه آنها دوملكند.

«وَالقلم قلمٌ من نور، و كتابٌ من نور، في لوحٍ مَحفُوظ يَشهده المقرّبون، و كَفي باللّه شهيداً.»«۳» «و قلم قلمي از نور است و كتابيست از نور در لوح محفوظ شاهد آن مقرّبينند و شهادت خدا كافيست.»

ألبتّه اين حديث و أمثال آن به خاطر ميزان فهم ما، از منابع وحي، با اين تعبيرات صادر شده است؛ و گرنه حقيقت علم و معناي آنها نزد راسخين در علم (أنبيا و أولياء) ميباشد؛

ماهم به طور دربست و تعبّد پذيرا هستيم؛ نه اينكه معناي حقيقي آنهاست كه از مفهوم ألفاظ، استفاده مي شود

۹ - حروف!

۹ - حروف! امام رضاعليه‌السلام درمجلس مأمون به سؤالات عمران صابي كه جواب مي‌داد فرمود «واعلم أنّ الابداع والمشيّة والارادة معناها واحد، و أسمائها ثلاثة؛ وكان أوّل ابداعه وارادته و مشيّته، الحروف الّتي جعلها أصلًا لكلّ شيي‌ء، و دليلًا علي كلّ مدرك، و فاصلًا لكلّ مشكل، و بتلك الحروف تفريق كلّ شيي‌ءٍ من اسم حقّ اوباطل، أو فعل أومفعول، أو معنيً أو غير معني وعليها اجتمعت الأمور كلّها ولم يجعل للحروف في ابداعه لها معني غير أنفسها» بدانكه كلمات، ابداع ومشيت واراده سه اسم است به يك معنا؛ و نخستين ابداع و ارادة و مشيّت خداوند حروفي بود كه آنهاراأساس وپايه تمامي أشياء و راهنماي همه درك شونده ها وجدا كننده تمام مشكلها قرار داد. باآن حروف همه چيز را، أعم از اسم حق يا باطل، فعل يا مفعول، معنادار يابي معنا ازهم جدا (متمايز) نمود. و تمام كارها پيرامون آن حروف گرد آمدند؛ وبراي حروف غير از (شناساندن خود) معنائي قرار نداد.

امامعليه‌السلام فرمايش خود را درباره حروف ادامه داده تا به اينجا رسيد و فرمود والحروف لا تدلّ غير أنفسها به غيرازخود دلالتي ندارد. مأمون عرض كرد: چگونه؟

حضرت فرمود: خداوند براي فهماندن معناي چيزي، چهار، پنج، شش ياكم وزياد آنهارا كنار هم مي‌چيند تا معنا دهد، در غير اين صورت بي معناست.

عمران پرسيد چه طوري اين رابشناسيم؟ امام فرمود: اگرحروف را به تنهائي بشماري مثلًا بگوئي ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ، تاآخرفقط خودرامي شناساند. أمّا أگرچند تاي آن را كنارهم قرار دهي به هرچه كه خواستي معنا مي‌دهد (اسم، صفت موصوف«۱» و

۱۰ - عرش‌

۱۰ - عرش عَن ابن عباس: «قال أوّل ما خلق اللَّه العرش، فاستوي عليه.»«۱» ابن عباس گويد: «اوّلين چيزي كه آفريده شد عرش است، پس بر اريكه قدرت قرار گرفت.

يزيد بن مسلم نامه‌اي به جابربن يزيد جعفي نوشته از او سؤال كرد از بدو آفرينش، جواب داد: عرش، آب، وقلم بود و اللَّه العالم.«۲

۱۱ - آتش‌

۱۱ - آتش قيل أوّل المخلوقات النّار.«۳»

گفته شده است، (بعضي‌ها گفته‌اند) أوّلين آفريده خدا، آتش است

۱۲ - جوهر أخضر يا درّة بيضاء

۱۲ - جوهر أخضر يا درّة بيضاء شرح النّهح للكيدري: ورد في‌الخبر: أن اللّه تعالي لمّا أراد خلق السمّاء و الأرض خلق جوهراً أخضر ثم ذوّبه فصار ماءاً مضطرباً ثمّ أخرج منه بخاراً كالدّخان فخلق منه السّماء كما قال: «ثم استوي الي السّماء و هي دخان: «۱» ثمّ فتق تلك السّماء فجعلها سبعاً ثمّ جعل من ذلك الماء زبداً فخلق منه أرض مكة ثم بسط الأرض كلّها من تحت الكعبة و لذلك تسمّي امّ‌القري لأنّها أصل جميع الأرض، ثّم شقّ من تلك الأرض سبع أرضين.»«۲» كيدري در شرح نهج البلاغه نقل كرده است «خداي تبارك و تعالي وقتي كه اراده نمود آسمان و زمين را بيآفريند، يك گوهر آبي خلق كرد و آن را ذوب نمود ۰ وتبديل به آب لرزان كرد و از آن آب، بخاري مانند دود بيرون آورد، آسمان را از آن آفريد چنانچه خود فرموده است: «سپس به آفريدن آسمان توجّه‌كرد در حالي كه به صورت دود بود.»

پس آسمان را شكافته هفت آسمان به وجود آورد، باز از آن آب، كفي به وجود آورد، و زمين مكّه را از آن كف آفريد و تمامي زمين ها را از زير كعبه گسترانيد، به خاطر اين است كه، مكّه را ام‌القراء ناميدند؛ چون كعبه ريشه همه زمين است، سپس زمين را شكافت و هفت زمين را آفريد.

فخر رازي در تفسيرش از كعب الأحبار نقل كرده است: خداوند يك ياقوت آبي رنگ آفريد با نظر هيبت بر او نگريست، آن ياقوت به صورت آب لرزان درآمد؛ سپس باد را آفريد و آب را در متن باد قرار داه و عرش را بر آب گذاشت«۱» .

مي‌گويند در سفر اول تورات آمده است كه خداوند گوهري آفريد، با هيبت و (غضب) براو نگريست از ترس خدا آن گوهر آب شده و بخار از آن بلند گرديد، ازآن بخار، آسمانهارا آفريد؛ و بر روي آب كف پيدا شد؛ و از آن كف زمين را به وجود آورد.«۲»

ورد في بعض الكتب السّماوِيَّه: «أنّ اللَّه تعالي خلق أوّلًا درّةبيضاء فنظر إليها بعين الهيبة فصارت ماءاً»«۳» در بعضي از كتابهاي آسماني وارد شده است كه: «خداي تعالي در آفرينش آغازين درّ سفيدي را آفريد، و با هيبت به او نظر انداخت، پس آن درّ، ذوب شده وآب گرديد.

از اين جهت است كه امام رضاعليه‌السلام در جواب صبّاح بن نصر هندي كه پرسيد: «ما اصل الماء؟ ريشه آب چيست؟ فرمود: أصل الماء خشية اللَّه: ريشه آب ترس از خداست.»«۴»

درپايان اين بخش، حديثي در اين باره خواهد آمد


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21