روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق0%

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق نویسنده:
گروه: سایر کتابها

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسن موسوی اصفهانی
گروه: مشاهدات: 18084
دانلود: 2292

توضیحات:

روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 196 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18084 / دانلود: 2292
اندازه اندازه اندازه
 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حمله ملخ ها به مدینه

روز یکشنبه پانزدهم [محرم] در مدینه طیبه بودیم. علی الصباح اولا مشرف شدیم خدمت ائمه بقیععليهم‌السلام و سر قبر شیخ امجد اوحد اعلی الله مقامه بعد به روضه مطهره. بعد از طرف بازار آمدیم به منزل. هوای امروز پر گرم نبود. باد خنکی می آمد. بعد از ظهر قریب یک ساعت ملخ بسیاری آمد که هوا را تاریک کرد. ندانستم به کجا رفتند و کجا مأمور بودند. کسی گفت بسیاری به همین مدینه ریخته اند و بعضی رفته اند.

روز دوشنبه شانزدهم [محرم] در مدینه طیبه بودیم. دیشب بسیار شب خنکی بود. گمانم از شب های دیگر خنک تر بود. امروز هم خوب هوایی بود. باد خوبی می آمد. حاجی هایی که بنا بود از طرف دریا بروند، امروز عصر کوچ کردند به سر یک فرسخی. از قرار مذکور قریب هزار حاجی می شوند. از جمله آنها حاجی حسن معمار اصفهانی یزد آبادی بود. آمد خداحافظ کرد و روانه شد. امروز میرزا رضا یک چشمش درد گرفته زیاد مایه کسالت خودش و حقیر شده. خدا به حق اجداد طیبینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خودش شفای عاجل عنایت فرماید.

عمده خوف از این راهی است که در پیش است و از آفتاب و گرما و حرکت عنیف و سرنشین بودن و دوا و غذا و طبیب نبودن. ولی خدا و ائمه هدیعليهم‌السلام هستند و آنها چاره سازند و بس. صبح به حسب مرسوم مشرف به مشاهده مشرفه شدیم و از طرف بازار و میدان مراجعت کردیم. قدری سرکه بسیار خوب در اثنایی که می آمدیم خریدیم. ناهار را نان و سرکه و نعناع خوردم. بسیار غذای خوبی بود. نزد حقیر از این مطعومات معموله بهتر بود. امشب را بنا شد چلو و خورشت آلو طبخ

شود. دیشب طعام رشته بسیار خوبی با خرمای فراوان میرزا رضا پخته بود. روز سه شنبه هفدهم [محرم]در مدینه طیبه بودیم. دیشب هم شب خنکی بود. روز هم بد نبود. نوعاً هوای اینجا بهتر از مکه معظمه بود. هم شبهایش و هم روزهایش؛ ولی اجناسش نوعاً از آنجا گرانتر است. کانّه قحطی است. نزدیک هیچ چیزش نمی شود رفت مگر گوشتش که قیمت مکه است. می گویند امسال چنین شده و الاّ سالهای دیگر از مکه ارزان تر بود. رفقای ترکی که پیدا کرده بودیم که بسیار مردمان مهربانی بودند، امروز بنا بود از سمت دریا حرکت کنند. ما را هم می گویند فردا حرکت می کنیم. میرزا رضا الحال رفته بازار، برنج و روغن و مایحتاج راه را بخرد. پول ابداً نداشتیم. یک لیره که عبارت از پنج تومان عجم باشد، از حاجی میرزا رفیع نایینی قرض کردیم. خداوند بزودی برساند که از خجالت ایشان بدرآییم.

روز چهارشنبه هجدهم در مدینه طیبه بودیم. دیشب و امروز نوعاً هوا گرمتر از پریشب و دیروز بود. امروز بنا بود [٢٢٢] حرکت به بیرون کنیم. حاجی جاسم عصری آمد گفت، فردا صبح زود می رویم بیرون، و صبح جمعه ان شاءالله حرکت می کنیم. الحکم لله و الامر الیه و ما تشاءون الاّ أن یشاءالله.

معطلی حمله دارها در اینجا به جهت عرب های حربی است. وجه گزافی از بابت باج راه از مکه تا مدینه می خواهند. مدعی اند که این راهها و چاهها ملک ماست و از زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تاکنون راه گذارها، باج این راه را به ما می داده اند، بلکه مدعی اند که آن جناب این قرار را داده اند. بسیار مردمان خبیث سمج سختی هستند. از شرّ جمّال های آنها از مکه تا مدینه به عذاب بودیم. الحمدلله که مستخلص شدیم.

صبح به خیال آنکه امروز حرکت می کنیم غسل کردیم و رفتیم خدمت ائمه بقیععليهم‌السلام و به روضه منوره و زیارت کردیم و سلام وداع را هم خواندیم و مرخص شدیم. عصری معلوم شد که به تأخیر افتاده، خدا خواسته بود دفعه دیگر مشرّف شویم. الحمد لله علی آلائه و له الشکر علی نعمائه.

از مدینه تا عتبات

حرکت از مدینه به سوی جبل

روز پنجشنبه نونزدهم [محرم]، صبح مشرف شدیم خدمت ائمه بقیععليهم‌السلام و سر قبر شیخ مرحوم اعلی الله مقامه و تجدید وداعی کردیم و بعد آمدیم منزل جمّال جبلی، شتر آورد، بار کردیم. تخمیناً سه چهار ساعت از روز برآمده بود، آمدیم بیرون شهر مدینه چادر زدیم، و ناهار خوردیم. بعد نماز ظهر و عصر را کردیم. بعد گفتند امیر گفته، مردم از اینجا کوچ کنند بروند دورتر. مردم همه دست به بار شدند. ما هم بار کردیم. کجاوه حقیر در شهر بود، هنوز نیاورده بودند. معطل شتر خوب بودند که بار کنند. قدری تأمل کردیم. عکامها آوردند. من و حاجی محمد سوار شدیم، آمدیم. تخمیناً یک فرسخ و نیم راه آمدیم سر قنات آبی که می رود به احُد، و آنجا رو می آید [بار] انداختیم. این قدر راه که آمدیم سنگلاخش زیاد بود. نوعاً نزدیک مدینه، کوه و سنگلاخ زیاد است. اینجا هم که منزل داریم خیلی قریب به کوه هستیم. در حقیقت در دامنه کوه واقعیم. اسم عکام حقیر محمد جعفر است. میرزا رضا چشمش خراب است، خیلی مایه اضطراب و تشویش شده. خدا به حق ائمه هدیعليهم‌السلام که به او و به من هر دو رحم کند.

روز جمعه بیستم [محرم] بعد از نماز صبح بار کردیم. تخمیناً پنج شش فرسخ آمدیم. بعضی گفتند ده فرسخ راه آمدیم. پنج به غروب مانده پایین آمدیم در بیابان بی آبی، آب با خود آورده بودیم. راه همه اش کوه و سنگلاخ بود. منزل هم پای کوه است و در میان سنگلاخ. درخت خار مغیلان هم در راه بسیار بود. فردا می گویند به آب می رسیم. در اثنای راه رسیدیم به غدیر آبی که از آب بارش داشت. مردم بعضی خوردند و بعضی برداشتند. آب گل آلود گرمی بود. هوا امروز بهتر از دیروز بود الحمدلله.

روز شنبه بیست و یکم [محرم]، اول طلوع فجر یا خورده ای مانده به فجر، بار کردیم. بنابر آنچه می گویند هشت فرسخ راه آمدیم. اول ظهر یا خورده ای به ظهر [٢٢۴] مانده رسیدیم به زمینی که خاکش ماسه قرمر رنگی بود. در دامنه کوهی که آن هم قرمزرنگ بود، و بسیار سست بود که از آب بارش بسیارش رفته بود، منزل کردیم. اینجا غدیرها و چاه های آب بارش هست. همه حجاج از این آب برای اینجا و برای راه و منزل فردا برمی دارند. می گویند منزل فردا آب ندارد. معلوم شد که این دروغ است و آب دارد و آبش هم شیرین است. و چون خاکش قرمز است این منزل را شقره می گویند. چون اشقر در لغت عرب به معنی چیز قرمز است. وادی و رود غریب عمیق عریضی، خرده نرسیده به اینجا هست که حال آب ندارد. هر وقت بارش زیاد آید، لامحاله آن را آب فرو می گیرد. راه امروز بیشتر ریگزار و صاف بود. کم کوه و سنگلاخ داشت. جاسم نقل می کرد که اینجاها در کوه ها خط کوفی بر روی سنگها دیده، از آن جمله اسم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بعضی کلمات دیگر بر روی سنگ بزرگی دیده، و العلم عندالله.

شترها خیلی خیلی تند می روند. از قرار مذکور یک ساعت یک فرسخ و نیم بلکه متجاوز می روند. در اینجا پای گودال های آب، چند تا درخت است که آن را نخل ابوجهل می گویند. بارَش، چیزهای بسیار سختی است که با تیشه می شکنی، مغز گرد بسیار سختی دارد که آنرا ته مته نجاری نصب می کنند.

منزل نخیله و مطالبه اخوه از حجاج

روز یکشنبه بیست و دویم [محرم]، بعد از نماز صبح کوچ کردیم. تخمیناً شش، هفت فرسخ راه آمدیم. نیم ساعت به ظهر مانده پایین آمدیم در بیابانی که آب تلخ و آب شیرین هر دو در آن بود. امروز راه سنگلاخ و کوه داشت، اما بیشتر ریگ زار و صاف بود. امروز وقت ورود آدم های امیر، پیاده ها و حجّه فروش های غیرمعروف و هر که از خود، شتر خریده بود، گرفتند، و آنها را زدند و نگاه داشتند که چرا از حمل حمله دارها تخلّف کرده اند، و خودسرند و اخوه نمی دهند، و از هر یک پنج لیره مطالبه حق الاخوه می کردند. هرکس واسطه قویی داشت، خلاصی یافت و هر کس نداشت گرفتار است تا بدهد، و از آنکه شتر داشت که با دیگری شراکت داشت، ده لیره مطالبه می کردند، و اغلبی را از قرار مذکور گرفتند و از قرار مذکور چهارصد نفر گرفتار شده اند، و این منزل را از قراری که بعضی گفتند، نخیله می نامند.

روز دوشنبه بیست وسیوم [محرم]، قریب به طلوع فجر کوچ کردیم از نخیله. و تخمیناً هفت هشت فرسخ رفتیم تا آنکه نیم ساعت به ظهر مانده رسیدیم به منزل. منزل بیابانی بود ریگ زار قریب به کوه. از هر طرف کوه داشت. خیلی نزدیک، مگر یک طرف که دور بود. ابتدای راه سنگلاخ زیاد بود، بعد دیگر بیابان ریگ زار صاف بود؛ اما از طرفین نزدیک به جاده، کوه بسیار بود. در اثنای راه درخت مغیلان بسیار بزرگ و نخل ابوجهل بسیار قوی بلند، بسیار دیده می شد. نزدیک منزل به چندین چاه آب گذشتیم. از آن جمله قریب یک فرسخ مانده، چاه بزرگی بود. گفتند آب شیرین دارد. بعضی از مردم حاضر بودند، سرش آب می کشیدند؛ اما در خود منزل آب خوبی نداشت و فی الجمله تلخی داشت. برای ریختن خوب بود. در دامنه کوه، گله گوسفندی می چرانیدند. نفهمیدم از کجا آورده اند.

روز سه شنبه بیست و چهارم [محرم] قریب به طلوع فجر کوچ کردیم و نماز صبح را در راه کردیم. راه، بسیار راه خوبی بود. بیابان صاف [٢٢۶] ریگ زاری بود. دیگر پستی و بلندی و کوه و تلی نداشت. دور از جاده، کوه در دو طرف بود. درخت خار مغیلان هم دیده نشد، مگر بعضی کُنده های عظیمی خشک که از آنها مانده بود. تخمیناً نه فرسخ یا ده فرسخ راه بود. تخمیناً پنج به غروب مانده رسیدیم به منزل. منزل بیابان لرد صاف ریگ زاری بود که نه آب داشت ونه آبادی. از منزل پیش یک مشک نیم پرآب تلخ به جهت ریختن داشتیم و یک ته مشک آب شیرین گل آلود از منزل پیش از آن منزل. کفایت از کار امشب و فردا تا به آب برسیم نمی کند. آفتاب و هوا زیاد گرم بود، اما بیشتر اوقات نسیم خوبی می آمد که اگر نمی آمد بسیار بسیار مشکل بود زندگی کردن؛ اما دیشب هوا خیلی خنک بود، بی روانداز نمی شد بخوابی.

حلیفه

روز چهارشنبه بیست و پنجم [محرم] تخمیناً یک ساعت به صبح مانده کوچ کردیم و نماز را در راه کردیم و تخمیناً دو سه ساعت به ظهر مانده رسیدیم به منزل. از قرار مذکور چهار پنج فرسخ راه بود، و راه خیلی صاف و بی پستی و بلندی بود، و مثل راه های پیش ریگ زار بود؛ بعضی جاها ماسه بود. به فاصله چند قدم بته ها و دسته های علف خشک بود که شترها به خوردن آن زیاد مایل بودند. خدا برای این حیوان های زبان بسته مخصوصاً خلق فرموده؛ چون می دانسته که در این راهها آذوقه دیگر گیر آنها نمی آید. منزل هم بیابان ریگ زاری است. ما چادر در رودخانه وسیعی زده ایم. این رودخانه را هر جایش را که به قدر نیم زرع می کَنند، آب بسیار زلال گواری صاف خوبی از آن بیرون می آید که در عالم، کم نظیردارد. همه می گویند از این آب بهتر در این سمت ها نیست. تا وارد شدیم چند موضع را بعضی به قدر نیم زرع حفر کردند، آب بسیار خوبی رو آمد. همه حاجی ها متصل آب برداشتند و همه شترها را آب دادند و هیچ از آنها کم نشد، بلکه بسیاری خود را و رخت های خود را شستند. ما عجالتاً پای دو سه گودال آن منزل داریم. بعضی در چادر خودشان حفر گودال کرده اند. پایین این رودخانه به فاصله نیم فرسخی، گفتند قلعه ای است و سکنه دارد و نخل خرما دارد و اینجا را گفتند حلیفه می نامند.

روز پنجشنبه بیست و ششم [محرم] در همان منزل حلیفه متوقف بودیم. نمی دانم چه شده بود که لنگ کردند. منزل خوبی بود. از قرار مذکور و معلوم هر جای این دشت را تا قریب به کوه بکنی، به قدر کمی آب زلال فراوانی بیرون می آید. عکام ها می گفتند سالهای دیگر که بارش آمده بود اینجا همین قدر که میخ چادرها را می کوبیدیم از جای آن آب بیرون می آمد و امسال بارندگی چندانی اینجا نشده. در این رودخانه سنگ ها که برای سنگ پا خوب است، بسیار پیدا می شود. چند تاش را به جهت نمونه و یادگاری با خود برداشتیم. پیراهن و زیر جامه خود را به دست خود، اینجا شستیم و غسل جمعه را مقدماً از باب احتیاط که مبادا فردا [٢٢٨] آب گیر نیاید و کم باشد، کردیم. از قراری که می گویند فردا مطلقاًً آب نیست.

دیشب هوای بسیار خوبی داشت. اینجا نهایت روح و طراوت را داشت. هوای به این خوبی در عجم یا ندیده بودیم یا کم دیده بودیم. امروز هم هوای خوبی بود. از صبح تا حال که تخمیناً دو به غروب داریم، متصل باد خوبی می آید. طبخ شب را بعد از ظهر میرزا رضا کرد و خودش حالا کشید و خورد و برای شب حقیر گذاشت، چرا که خبر کرده بودند که عصر بار می کنند. حالا ثانیاً خبر آمد که نصف شب بار می کنند. دیروز حاجی اسدخان هندی که برادر زن آقاخان محلاتی باشد، که مرد متمول با سفره ای است دیروز زبده سوار با چند نفر از آدم های خودش و آدم های امیر رفتند به جبل.روز جمعه بیست و هفتم [محرم]، تخمیناً ساعت شش از شب گذشته کوچ کردیم و بسیار شب را به سرعت آمدند، و بعد از ظهر تخمیناً پنج به غروب مانده یا بیشتر رسیدیم به منزل. از قرار مذکور هشت فرسخ راه بود. از این قرار معلوم می شود، شترها هرچه تند راه بروند، ساعتی یک فرسخ نمی روند. آنکه می گفتند ساعتی یک فرسخ و نیم می روند، دروغ است. راه خیلی صاف و هموار و مسطح بود. بعضی جاها کویر بود، و بعضی جاها ریگ نرم و بعضی جاها ریگ درشت سخت. بته ها در میان فراوان دیده می شد. درختی از هیچ قبیل دیده نشد. منزل بیابان خشک بی آبی است. بته ها خشک بسیار دارد. زمینش ریگ ریزِ نرم خوبی، خیلی شباهت دارد به صحرای نجف اشرف. انگور آورده بودند می فروختند به قیمت گزاف. احتمال می رود از مستجده آورده باشند. سیدی روضه خوان از اهل رشت امروز در کجاوه وفات یافت.

مستجده

روز شنبه بیست و هشتم [محرم]، تخمیناً ساعت هفت از شب کوچ کردیم، و تخمیناً شش هفت فرسخ راه رفتیم. دو ساعت به ظهر مانده رسیدیم به منزل. منزل نامش مستجده است. بسیار قریه آباد پرنعمتی است. به حسب خود، باغ های نخل بسیار دارد. آب شان آب چاه است. گفتند سه چهار چاه دارد که باغ ها را از آنها آب می دهند و مردم از آنها آب می آورند. انگور بسیار به جهت فروش آوردند؛ اما گران می دهند. حقه ای که صد درم ده نار کم شد، به چهار هزار می دهند. نان جو یُخه(۱) داشتند. ما قدری خریدیم. روغن خوب بالنسبه ارزان دارند. قدر جزیی خریدیم. کشک هم دارند. جزیی خریدیم. دوغ و ماست خوب هم هست. یک قرشه دوغ

__________________________________

۱- نوعی نان نازک لوله کرده که به ترکی یُخا گویند.

خریدیم، نصف جام بود.

بیابان امروز همه اش الاّ کمی ریگ ریز سفید نرمی بود. خیلی ریگ های با جلا و تلاءلؤ در آن پیدا می شود، مثل دُرهای نجف اشرف یک ریگ درشتش را با خود به جهت یادگاری برداشتم. غیر از بته یوشن و غیره، درختی در آن دیده نشد. خرمای اینجا را گفتند خیلی درشت و خوب است. هوا دیشب خیلی سرد بود؛ به خصوص صبح آدم از آفتاب و پوستین بدش نمی آید. روز هم متصل باد می آمد. گاهی خیلی شدّت [٢٣٠] پیدا می کرد که بعضی چادرها را می کَند. حاجی میرزا حسین اصفهانی درب امامی روضه خوان دیروز با پسر جناب میرزا سلیمان اصفهانی نایب الصدر زحمت کشیدند، دیدن آمدند. امروز عصر هم حقیر رفتم به چادر جناب حاجی میرزا حسین.

روز یکشنبه بیست و نهم [محرم]، تخمیناً هفت از شب گذشته کوچ کردیم. بعد از ظهر پنج به غروب مانده، رسیدیم به منزل. بعضی گفتند راه ده فرسخ است. نزدیک منزل، نزد تپه سفیدی آدم های امیر جلو کجاوه ها را گرفتند، و مردم پیاده شدند. به جهت آنکه عدد کجاوه ها را بردارند و حمل ها را معلوم کنند، و از هم جدا کنند. قدری آنجا معطل شدیم. راه قدریش خاک بود. قدری ماسه بود. قدری ریگ ریز نرم سفید بود. قدری سنگ بود. بته های شوره بسیار دیده می شد. تک تک بته های خار مغیلان هم دیده می شد. کوه و تل در راه بعضی جاها بود. فی الجمله پستی و بلندی هم داشت. منزل، بیابان ریگ زار صاف بی آب و آبادی است. هوا دیشب هم سرد بود. به خصوص صبح خیلی خنک بود. امروز هم از صبح تا به حال باد خنک خوبی می آمد و گاهی چنان شدّت می کرد که بعضی چادرها را می کند.

جبل

روز دوشنبه سی ام [محرم] تخمیناً چهار از شب گذشته کوچ کردیم برای جبل. بسیار شب خنک خوبی بود. شمال خوبی پی درپی می آمد که روح را زنده می کرد و گاهی نسیم خوشبویی به مشام می رسید که از روی بوته هایی که در بیابان بود می آمد. چراغ ها و مشعل ها و فنرها در جلو کجاوه ها و تخت ها از طرف یمین و یسار راه می کشیدند. خیلی باصفا بود. شترها هم خوب تند می رفتند. بعضی از عکام ها به زبان عربی و بعضی به زبان فارسی می خواندند و مناجات می کردند. خیلی خوش حالت بود. از قرار مذکور راه هشت فرسخ بود و بسیار صاف و هموار بود و بعضی جاها ریگ زار بود. به خصوص نزدیک منزل. دو به ظهر مانده رسیدیم به جبل.پشت قلعه چادرها را زده بودند. ما هم چادر زدیم. از طرف دست چپ وقت آمدن نزدیک به جبل، چند تا آبادی دیده شد. مشتمل بود بر عمارت و باغ نخل زیاد. خود جبل هم، هر جور نعمتی که بخواهی دارد و بالنسبه به مکه و مدینه ارزان تر هم هست. بیشتر فروش ها را زن ها می کنند. خوب جای باصفا و طراوتی است، و باغ های نخل و لیمو و پرتقال و نارنج هم از قرار مذکور بسیار دارد، بازار و دکاکین از قرار مذکور بسیار دارد. هنوز حقیر نرفته ام ببینم. خیال دارم ان شاءالله بروم.

اول صفر سال ١٣١۶ ق

روز سه شنبه اول ماه صفر هزار و سیصد و شانزده در بیابان جبل متوقف بودیم. اول آفتاب رفتیم به چادر جناب حاجی محمدصادق تاجر اصفهانی به جهت هر سه برادرش که در راه جبل وفات یافته بود. و بعد از آن رفتیم به چادر جناب حاجی میرزا حسین درب امامی، و بعد مراجعت کردیم به منزل. دیروز میرزا رضا شش ریال فرنگ با بعضی چیزهای خودش که در کیسه داشت گم کرد. می گفت جیب کَن ها از جیبم [٢٣٢] برده اند. یک لیره از حاجی شعبان سبزواری به جهت خرج قرض کرد، و از این یک لیره، جاسم آمد سه تومانش را برای عکام مطالبه کرد که علاوه بر آن حق عکامی که پای ما حساب کرده و می گیرد و یک پول کم نمی کند، بدهیم. عجالتاً بد گرفتار حمله دار و عکام هستیم. خداوند به حق محمد و آل محمدعليه‌السلام خودش خلاصی عطا فرماید. دیشب هم هوا بد نبود. امروز از پیش از ظهر تا خیلی بعد از ظهر باد شدید گرمی می آمد. چند دفعه نزدیک بود چادر را بکند. نوعاً هوا از مدینه تا به اینجا خوب بود. می گویند این زمین ها زمین های نجد است، و جبل، اول خاک نجد است. از این جهت است که هواش خوب است و دائما نسیم خوبی می آید.

روز چهارشنبه دویم ماه صفر در بیابان جبل در چادر بودیم. صبح اول آفتاب رفتیم بازدید جناب حاجی میرزا عبدالحسین پسر جناب نایب الصدر. قدری آنجا بودیم. بعد رفتیم به بازار زن ها که بیرون قلعه جبل زیر آسمان جمع بودند و مأکولات می فروختند. غیر از زن، مردی مباشرفروش نبود. میرزا رضا قدری نان و کره و خرما خرید به جهت ناهار. مراجعت کردیم به چادر.امروز هوا بسیار تعریف داشت. نه گرم بود نه سرد. در نهایت اعتدال بود، و دائماً نسیم روح افزایی می آمد امروز ذکر کردند که امیر جبل که سلطان برّش می گویند، هر صبحی نان و خرما و روغن در مهمانخانه خود می دهد به اعراب از شیوخ و جمّالین و حاجی ها هرکه برود، و عصر پلو و گوشت می دهد. کسی ذکر کرد که این اوقات روزی ده خروار برنج سنگ شاه برای مردم طبخ می کنند و از برای شیوخ، گوشت گوسفند می گذارند و بسا لنگری پلو که یک گوسفند درست روش می گذارند، و برای سایرین گوشت گاو و شتر می گذارند.

و از قرار مذکور و معلوم، تمام آب جبل آب چاه است، و بسا چاهی که دو چرخ و سه چرخ داشته باشد، و دو شتر و سه شتر به او ببندند. و این اوقات حاج، از جانب امیر حکم است که متصل از چاهی با دو شتر و سه شتر آب بکشند، و نهری از آن جاری است و مردم می روند مجاناً از آن آب برمی دارند، و گفتند عمق هر چاهی سی زرع می شود.

روز پنجشنبه سیوم [صفر] در جبل بودیم. دیشب و امروز هر دو هوا بسیار خوب بود. نسیم خوبی دائماً می آمد. امروز صبح رفتیم بازدید بعضی از حاجی های رشتی که در راه عصری دیدن آمدند، و بعد از آن رفتیم منزل آقایان نایینی، و بعد از آن آمدیم منزل، و میرزا رضا رفت بازار، قدری خیار و بادنجان خرید. بادنجان درشت بی تخمی دارد.

[٢٣۴] اینجا امروز بعد از ظهر باز گرفتار حمله دار و عکام بودیم. اجحاف به ما می کنند. خدا برکت را از عمر و مال آنها بردارد.

وصف روستای جبل

دیروز عصر رفتیم به تماشای شهر. در حقیقت شهر نیست، قصبه ای است؛ اما پاکیزه و با کوچه های وسیع و قلعه نوساز است. دکاکین بسیار دارد. همه جور کسی در آن هست. غالب نعمت ها هست. اهلش بدرفتار با حاجی ها نیستند. از قرار مذکور، سپرده امیر است که با حاجی بدسلوکی نکنند. متعرض کسی نباشند. امیر و تمام آنها از قرار مذکور حنبلی مذهب اند و بر مکه و مدینه تا نجف از قرار مذکور متعلق به امیر است. رفتیم به تماشای مهمانخانه و مطبخ امیر، هنگامه غریبی بود از جمعیت و کثرت اعراب. متصل صد نفر دویست نفر سیصد نفر، زیادتر، کمتر از دو به غروب مانده تا غروب می آیند و طبیخ عربی در لنگری ها کرده، نزد آنها می گذارند و می خورند، و بعضی با خود هم می برند. طبخشان برنج و ماش و گوشت شتر یا گوسفند بود، و موکلین نهایت مهربانی را با مردم می کنند و هرکس هر جا برود، متعرض او نیستند. به ما هم چند دفعه اصرار کردند که چیز بخوریم، ما نخوردیم. ابداً حاجب و مانعی در کار نبود. گفتند تمام سال صبح و عصراینجور است، الا آنکه این اوقات حاج، جمعیت مردم زیادتر است و مذکور شد که این خرج مطبخ او از زکاتی است که در سال از اعراب می گیرد، و در سال کُلیّ ها از مردم می گیرد و جزئیش را خرج می کند.

رفتیم به تماشای یکی از باغ های امیر. از چاهش سه شتر داشت آب می کشید و در باغ، نخل و انجیر زیادی بود. درخت انار و هلوی سفید هم بود. هنوز نرسیده بود.

روز جمعه چهارم [صفر] در جبل بودیم. هوا دیشب و امروز نیز خوب بود. پیش از ظهر بعد از صرف ناهار و خواب قیلوله، رفتیم در یکی از متعلقات قلعه جبل که فاصله آن تا جبل تخمیناً صد قدمی بود به جهت غسل جمعه، تا چادرها هم مسافت چندانی نداشت. رفتیم به باغ محقری که چند تا درخت خرما داشت و بس، و گودال آبی داشت که از چاه در آن آب می آمد. صاحب باغ از هر نفری قرشه ای گرفت که گویا سه شاهی ما باشد و ما غسل کردیم. و فی الجمله شست و شویی کردیم و برگشتیم و با ما بودند دو نفر از اهل سبزوار و سیدی از اهل نهاوند. امروز شخصی از اهل سبزوار وفات یافت. نزدیک به قلعه جبل چند فقره آبادی است که مشتمل بر بستان ها و خانه هاست.

روز شنبه پنجم [صفر] [٢٣۶] در جبل بودیم. دیشب هوا خیلی خنک و خوب بود. امروز هوا بالنسبه خیلی گرم بود؛ اما هر وقت نسیم می آمد، خوب می شد. فردا

صبح گفتگوست که بنای حرکت را دارند امروز به این جهت جایی نرفته ام. دیروز حاجی سید حسین حمله دار نجفی وفات یافت. سید مفلوکی بود. امروز هم شخصی از لرهای بختیاری وفات کرد. در بیابان نزدیک به قلعه جبل هر دو را دفن کردند. قلعه جبل و خانه ها و باغ های آن در دامنه کوه بلکه بعضیش بر روی کوه واقع است. چند برج بلند بر روی کوه دارد. از این جهت گویا آن را جبل نامیده اند که در حقیقت تسمیه شیء است به اسم جزء. گفتند ما بین دو کوهست که به قدر دو فرسخ نخل و باغ خرما دارد که متعلق به امیر است، و در این کوه جنب قلعه مقابل رو، خزینه و دفینه اوست که از احصا بیرون است، والعلم عند الله. و می گویند امیر و پدر و جدش قریب نود سال است که اینجا امارت دارند. و سابقا کس دیگر از اهالی اینجا بوده، و چندان غلبه و استیلا و دستگاهی نداشته تا آن که جد امیر از خارج به اینجا آمده و چندی در دستگاه آن شخص آشپز بود. بعد نصف شب به اتفاق برادرش یا ناظر وقتی که شامی برای او می برده، غفلتا چراغ را خاموش کرده اند و سرش را بریده اند و به جایش قرار گرفته و از مردم به تطمیعات و تخویفات برای خود بیعت گرفته اند، و کم کم از رشد ذاتی خود استیلا و غلبه پیدا کرده اند، و العلم عندالله.

روز یکشنبه ششم [صفر] در جبل بودیم. امروز صبح اِِخبار حرکت کردند. بعد عذری برای آنها پیدا شده بود که موقوف کردند. می گویند فردا صبح حرکت می کنیم. امروز نیم لیره قرض کردیم برای وجه عکامی. باید وقت حرکت هم هر یکی، دو هزار و نیم به جمّال دهیم به جهت حق الذهاب. متصل به اسمی، وجه از حاجی بیچاره می گیرند. امروز میرزا رضا خیار گرفته بود. از این خیارهای زردی درشت که اصفهان به حیوان می دهند، دانه ای سه شاهی، کانّه اینجاها قحطی است.

امروز از صبح تا به حال باد تندی می آید. هوا به این جهت هم پر گرم نبود. دیشب هم بسیار هوای خوبی بود. آب و هوای اینجا بسیار خوب است. آدم صبح سیر غذا می خورد. بعد از ظهر گرسنه می شود. امروز هم شخص حجه فروشی از اهل نجف وفات کرد.

از جبل تا نجف اشرف

روز دوشنبه هفتم [صفر] از اول آفتاب حاجی ها بنای حرکت را گذاشتند. بعضی شتر برای شان زودتر موجود شده بود، زودتر رفتند، و بعضی دیرتر، دیرتر رفتند تا آنکه تمام تا بعد از ظهر و عصر حرکت کردند از جبل به سمت نجف اشرف. از آن جمله میرزا رضای ما به اتفاق حاجی سید حسین سبزواری که بسیار سید خدوم خیرخواهی است، زودتر حرکت کردند. شتر برای میرزا رضا چون سرنشین بود زودتر فراهم آمد، و سید هم از خودش داشت، در جبل خریده بود. شتر در جبل بسیار فراوان و ارزان بود. شتر چهار لیره قیمت را، شتر بسیار خوب می دادند.خلاصه آنها اول رفتند و بنده با چند نفر از اهل مشهد که حاجی رضای فیروزه فروش و حاجی سید باقر محرر و حاجی ابراهیم تاجر و چند نفر دیگر بعدتر حرکت کردیم. طولی [٢٣٨] کشید تا شتر موجود شد. من و حاجی رضا هم کجاوه بودیم. آن دو نفر هم با هم، هم کجاوه بودند. حاجی سید باقر آدم خوش اخلاق خیِّری است. امروز می گفت: در سفر سه چیز خوب است و بس: چُرت و چلو و چای. بسیار شوخ است و بسیار قرآن می خواند.

چهار فرسخ راه تخمیناً آمدیم تا رسیدیم شش به غروب مانده به ام اذن که بیابانی است بی آب و آبادی. بوته زیادی دارد، و زمینش ماسه است؛ اما زیر ماسه سنگ، نشد میخ های چادرها را در آن بکوبی یا به اشکال کوفته می شد. دیشب یک از شب گذشته حاجی حسین که یکی از اهل دهات سبزوار است که ما بین ده او و سبزوار رو به طرف نیشابور خارج از راه معروف، شش فرسخ راه است، آمد به چادر ما، شنیده بود که ما معطل وجه ایم. اظهار داشت که چرا تا حال مرا خبر نکرده اید. کیسه اش را درآورد و بنا کرده وجه شمردن تا دو تومان که داد ما گفتیم دیگر بیش از این نمی خواهیم. دو تومان از او قرض کردیم که در نجف ان شاءالله بدهیم. بسیار بسیار آدم خوبی است. اینها چند نفرند که از اهل یک ده اند. با حقیر نهایت محبت را دارند. یکی همین شخص و یکی دیگر حاجی ملا حسین، و دیگری حاجی صفر. بسیار خیرخواه اند و چند تای دیگر.

خاسره

روز سه شنبه هشتم [صفر] ماه بعد از نماز صبح کوچ کردیم از بیابان ام اذن به خاسره. تا آنجا تخمیناً پنج شش فرسخ راه است و راهش بیشتر سنگلاخ و کوه است.به این معنی که اغلب جاها از روی سنگ و کوه می آمدیم؛ اما کوهی که با سطح زمین موافق بود، مگر بعضی جاها که فی الجمله از روی زمین برآمدگی داشت. بعضی جاها هم ماسه بود. اول ظهر رسیدیم به خاسره. خاسره بیابانی است در دامنه کوه. چند چاه آب شیرین دارد. هر چاهی متعلق به حمله داری است، مثل آنکه چاهی متعلق به عبود جدی است که از همه حمله دارها معروفتر و معتبرتر است، و ما در حقیقت در حمل او هستیم؛ چرا که جاسم و فنیخ از بستگان او هستند، و یکی متعلق است به خلف و یکی به غانم، و یکی به مجید و هکذا. به ورود عکام ما حاجی حسین علی رفت پی آب. یک مشک آب شیرین از چاه عبود آورد؛ اما آلوده به پِهن بود، و برای ریختن خوب بود. یک مشک آب خوب از جبل داشتیم. این را برای ریختن گذاشتیم. دیگر خاسره آبادی ندارد. ما چادر در نزدیک به کوه کوتاه کوچکی که در طرف چپ واقع است رو به قبله که بنشینی، زده ایم.

امروز خیلی هوا گرم بود. تا از جبل بیرون آمدیم احساس شد که هوا تفاوت کرد و هرچه بیشتر می آییم گرمتر می شود. با آنکه دو سه [٢۴٠] منزل این طرف جبل و دو سه منزل آن طرف جبل را می گویند از نجد است. امروز نان گیرمان نیامد. به قدری نخودچی و خرما اکتفا کردیم. دیروز عکام تنبلی کرد. گفت اینجا هیزم پیدا نمی شود که نان بپزم.

بعد از ظهر حاجی غلامرضای مازندرانی آمد به دیدن. گفت چند روز بود تب می کردم. به رفقای خودم وصیت کردم که اگر من مردم، فلانی نماز مرا کند، و توجه از غسل و کفن و دفن من نماید. آدم بدی نیست. محبت زیادی پیدا کرده.

بقعه [بقعاء]

روز چهارشنبه نهم [صفر] بعد از نماز صبح کوچ کردیم برای بقعه. ظاهراً چهار پنج فرسخ راه بود؛ ولی بعضی گفتند: هفت فرسخ بود، یک ساعت به ظهر مانده رسیدیم با آنکه چندان تند نیامدیم. راه، بعضی جاها ماسه بود. بعضی جاها مثل راه پیش از آن کوه و سنگ متساوی با زمین بود. به علاوه ریگ ها [یی] در این راه نزدیک به منزل دیده شد که به قدرت الهی مدور بود. مثل گلوله تفنگ در نهایت گردی بدون یک ذره کجی و واجی و رنگارنگ بود، مثل آنکه بعضی سیاه بود، و بعضی سرخ و بعضی زرد، و بعضی سفید، و هکذا چندتاش را ما به جهت نمونه با خود برداشتیم. خیلی هم فراوان بود. هرچند که ملاحظه کردم کوهی در اطراف این راه ندیدم، مگر جزئی کوهی که در توی راه دیده می شد که یا مساوی با زمین بود یا فی الجمله برآمدگی داشت.

نزدیک منزل طرف دست راست وقت آمدن، چند آبادی به قدر نیم فرسخ دور از جاده دیده شد، مشتمل بر نخل های خرما. گفتند از اینجاها برای منزل خیار و بادنجان و هیزم و غیرذلک می آورند؛ ولی ما که چیزی ندیدیم بیاورند. منزل آبادی ندارد جز آنکه چند چاه آب دارد که می گویند فی الجمله تلخ است، و مثل منزل پیش هر چاهی تعلق به حمله داری دارد. چاه عبود نزدیک به آن جایی است که ما چادر زده ایم. از توی سنگ بیرون آورده اند که بَشنه چاه از خود زمین سنگ است، و گفتند سه چهار زرع طناب می خورد. چادر ما در پای کوه کوچکی روی ماسه زده شده است. این قدر توی این بیابان پشکل شتر و گوسفند هست که تمام حاجی ها از اینها مصرف کردند، و ابداً تفاوتی در آنها ظاهر نشده، چون نزدیکی به اینجا بته و هیزمی نیست، خدای مهربان از این جنس سوخت برای مردم آماده کرده، در این سفر قدرت ها و رحمت ها از خدای متعال به خصوص نسبت به خود مشاهده کردم که نمی توان گفت و نوشت، جلّ ثناء وجهه لامعبود سواه.