روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق0%

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق نویسنده:
گروه: سایر کتابها

 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسن موسوی اصفهانی
گروه: مشاهدات: 18182
دانلود: 2327

توضیحات:

روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 196 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18182 / دانلود: 2327
اندازه اندازه اندازه
 روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

روزنامه سفر مشهد مکه و عتبات 1315 - 1316 ق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زیارت حرم مطهّر

میرزا رضا و میرزا عبدالکریم با مالها رفتند به سراغ منزل، و حقیر روانه شدم به جهت مشرّف شدن و عتبه بوسی، با همان لباس و وضع سفر، در هر دربندی به خاک افتاده، یعنی در بست و در صحن، و در رواق مطهر، و در حرم مطهر، و صورت به خاک آن آستانه مبارک همه جا مالیده، شرفیاب حضور باهرالنور آن حضور و ظهور الهیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شده، رفع همه هموم و غموم و و احزان وارده از برکت آن بزرگوار شد و همه از یاد رفت و بسیار بسیار شکرگزار شدم که دفعه دیگر به این فوز عظیم فایز شدم، نایب الزیاره همه آقایان و دوستان بودم.

بعد از شرفیابی معاودت نمود به توحید خانه مبارک که پشت سر واقع است و نماز مغرب و عشا را بجا آورده شد که مرخص [٧٢] شدم به منزل، از طرف گنبد الله وردیخان که آقای مرحوم در آنجا نماز می کرده اند، اوقاتی که مشرّف بوده اند، مشرف شدم، و از همان طرف بیرون آمده رو به منزل رفتم. روز ورود چهارشنبه [١١ شعبان] نهم یا دهم ماه شعبان المعظم سنه هزار و سیصد و پانزده بود، یعنی تخمیناً نیم ساعت از مغرب شب چهارشنبه گذشته وارد شدیم. منزل اول ورود در کاروانسرای یکی از سادات خدمه آستانه مبارک بود. چندان از حرم مطهر دور نبود. اول قبرستان قتلگاه بود. آن شب چوب تری بدست آمده بود، بسیار بسیار سخت گذشت تا گرفت و غیر از دود ثمری نداشت. آن شب به جهت تری چوب ها و تری همه اسباب و سردی هوا و دیر به منزل رسیدن، بسیار بد گذشت.

اول طلوع فجر رفتیم به حمام شاه وردیخان که در طرف خیابان پایین نزدیک بست واقع است. حمام خوبی بود. آب بسیار داغی داشت. الحمدلله از کسالت بیرون آمده و غسل نموده، به حرم مطهر مشرف شدیم.

روز [پنج شنبه ١٢ شعبان] آفتاب خوبی بود. همه اسباب را آفتاب کرده، بسیاریش خشک شد. نزدیک غروب، آقامیرزا رحیم شوهر همشیره آمده به منزل ما و خواهش نمود که نقل و تحویل به خانه او دهیم. ما هم اجابت کرده، مشرف شدیم. به جهت نماز مغرب و عشا به حرم و بعد از آن رفتیم به خانه او. و فردا صبح [جمعه ١٣] به اتفاق میرزا رضا رفتند و تمام اسباب را هم آوردند. از تفضلات و مراحم بیکران حضرت رضاصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملاقات ما بود با همشیره. مدت بیست سال بود که او را ندیده بودیم و یقین به بودن او هم در مشهد نداشتیم. احتمال می دادیم که در قوچان باشند. بعد از آنکه شنیدیم که در مشهد است، زیاده از اندازه خوشحال شدیم. خواستیم جای دیگر منزل کنیم؛ راضی نشد. در همان اطاق نشیمن خودشان ما را جا دادند و تمام زحمات و خدمات ما را به جان و دل متحمّل بود، مثل خانه خودمان بلکه بهتر به ما گذشت، و اینها همه از برکات حضرت امام رضاعليه‌السلام بود، غیر از این مراحم و مکرمت های زیاد از آن جناب در این راه و این سفر مشاهده کردم که بعضی از آنها معجزات ظاهره بود.تا اواخر ماه مبارک رمضان در خانه آنها منزل داشتیم و همه جور زحمتی به آنها دادیم و لایق شأن آقامیرزا رحیم ندیدیم که در منزل او از خودمان خرج کنیم، در خرج او بودیم، اما قدر غیر قابلی به او تعارف کردیم. مبلغ پنج تومان پارچه و لباس تعارف نمودیم و از قلّت او عذرخواهم. چیزی به دست نبود و الاّ خدمت بیش از این می خواستم بکنم. در این ارض اقدس بسیار بسیار خوش گذشت.

تا مدتی بعد از ورود، هوا خیلی سرد بود. بعضی می گفتند چندین سال بود که این قدر مشهد سرد نشده بود. چندین فقره برف آمد، اما پا به چله کوچک که گذاشتیم هوا خوب شد. حالا چند روزی است هوا خیلی خوب است. بیشتر حظّ ما در اینجا از مشرف شدن به حرم مطهر بود؛ [٧۴] به خصوص شب های ماه مبارک، نصف شب ها سه ساعت بلکه گاهی زیادتر به صبح مانده مشرف می شدیم. بسیار خلوت بود و حواس جمع بود از عفونت و جمعیت خلق کالانعام ایمن بودیم. احساس می شد که قلب منوّر می شود و نشاط حاصل می شود و رفع کروب و احزان می شود.

وصف حرم مطهر

حرم بسیار باشکوهی است. اطرافش همه کاشی های قیمتی سنگین است و بر آنها، یا سوره قرآنیه ثبت است یا احادیث، مثل آنکه بر بعضی از آنها دیدم نوشته است: من عرف نفسه فقد عرب ربَه و الحکم ضالّۀ المؤمن، أینما وجدها أخذها و امثال ذلک. گفتند سلطان سنجر این کاشی را کرده. کاشی ها مدوّر است و گوشه دار و دور هر آجری نوشته است به خط نسخ، و بالای این کاشی های بشْنه، حاشیه از نیم آجر کاشی است و آن هم مخطوط است به خط رقاع، و بالای این حاشیه، حاشیه دیگری است از همین جنس کاشی ولی برجسته، مخطوط به خط ثلث بسیار خوب نوشته است. آن خطها هم یا آیات قرآنی است یا احادیث است و آن خطوط برجستگی های خود کاشی ها است.(۱)

بالای این حاشیه، حاشیه دیگری است از غیر کاشی، و بر آن قصیده فارسی به خط شکسته نستعلیق نوشته است، و بالای آن تا سقف مبارک، آیینه کاری است. بسیار خوب آئینه کرده اند. می گویند میرزا آقای صدراعظم آیینه کرده، و گنبد مطهر دو طبقه دارد. طبقه زیری از قرار مذکور همان گنبد هارونی است، و گنبد رویی را شاه عبّاس صفوی ساخته و رویش را آجر طلا کرده، و اما قبر مطهر: آقامیرزا باقر خادم در کشیک پنجم می گفت که بر روی خود قبر منوّر صندوقی از چوب عود است که دانه نشان است و اطراف این صندوق فرش بلور است و بعد از آن ضریح فولادی است مطلاّ و بر روی آن ضریح دیگری است از فولاد که جواهرنشان است. و بعد از آن پنجره برنج دور تا دور نصب کرده اند که کسی این جواهر را سرقت نکند و بعد از

_____________________________________

۱- مقصود وی کاشی هایی است که با تاریخ ۶١٢ در حرم مطهر وجود دارد.

آن ضریح فولادی است که ظاهر است و دسترس و محل تقبیل خلایق است. و در پایین پای مبارک این ضریح دری است از طلا و جواهرنشان که مرحوم فتحعلی شاه ساخته و تقدیم کرده. می گویند نود هزار تومان قیمت این در است، و جلو این در را شیشه نصب کرده اند که دانه ها محفوظ باشد و در هر گوشه از این ضریح مبارک قبه های طلا نصب است و روی آن هم دو قبه دیگر در ابتدا و انتها نصب است از طلا، و دانه نشان. و وسط این قبه پری بلند است از طلا و دانه نشان.و اصل حرم محترم مربع و مستطیل است، و قبر هارون می گویند در وسط گنبد، و قبر مبارک حضرت پیش روی او از طرف [٧۶] بالای سرش واقع است. از این جهت است که مسافت مابین قبر مطهر و دیوار حرم کم شده است که یک آدم بیش نمی تواند عبور کند.

مقایسه دو سنگ قبر

و در بالای سر مبارک به شکم دیوار، طاقچه ای است که در آن تاج و شمشیری از شاه شهید گذاشته است و جلوش را شیشه کرده اند. و در چهار طرف حرم محترم از بالا قندیل های بسیار از طلا و نقره است و نُه جار معتبر از ابتدا تا انتهای این حرم آویخته است که همه را روشن می کنند، و ساعت های متعدد قیمتی در آنجا نصب است. می گویند ساعتی در آنجا است که ماه به ماه کوک می شود. و مسجد بالای سر مبارک دور تا دورش کاشی است، نه از جنس کاشی حرم مطهر، و بالای آن تا سقفش آیینه است. می گویند مرحوم محمد ولی میرزا آیینه کرده، اوقاتی که حکومت خراسان داشته، خودش هم در طاق نمایی که از رواق وارد می شوی در این مسجد، سمت دست راست، دفن است. سنگی در دیوار طرف قبر او نصب است که نوشته است:

این قبر به عبد عاصی روسیاه تبه روزگاری است که امید ندارد به جز به لطف خدا و پیغمبر خدا و ائمه هدیعليهما‌السلام . و اسم یک یک از ائمهعليهم‌السلام را برده، این مضمون آن چیزی است که نوشته است. بسیار بسیار خوشم آمد از این جور مضمون، با اینکه در عداد ظلمه و اهل دنیا بود، این طور اظهار عجز و خشوع کرده و بسا آنکه به همین واسطه خدا او را بیامرزد.

و در مقابل قبر او قبر حاجی میرزا نصرالله که یکی از اعاظم و مشاهیر علما بوده می باشد، و بر سنگ منصوب برای او برخلاف این القاب زیاده از اندازه ثبت است. نمی دانم بعد از با خاک یکسان شدن با خدا هم می توان اظهار فضل و جلال کرد.

بعد از حرم مطهر و این مسجد، رواقی است در پشت سر. اطرافش از دور تا دور سنگ منقش است، یعنی منبّت که بر روی نقش ها ورق طلا زده است. و بالای این سنگ ها حاشیه ای است که قصیده ای به خط شکسته نستعلیق نوشته است، و بالای آن تا سقف آیینه است، و می گویند شجاع الدوله قوچانی آئینه کرده است. و درگوشه آن در طرف دست چپ، وقت [در حال] دخول مسجد زنانه است، آن هم به همین وضع و از این رواق، که بیرون می آیی توحید خانه است، و در جلو این رواق، پنجره ای نقره، و در نقره است. و توحید خانه هم دور تا دورش سنگ منقّش است به نقش گل و بته، و بالای آن حاشیه نوشته، و بعد از آن تا سقف آیینه. می گویند میرزا محمد خان سپه سالار سابق آیینه کرده، قبرش هم در ایوان کوچکی است که در توحیدخانه مقابل قبر مطهر واقع است، و از بیرون این ایوان پنجره برنج است به سمت صحن.غالباً حقیر در این ایوان نماز می کردیم. چون که در پشت سر بود، و قبر مبارک هم دیده [٧٨] می شد، یعنی هر وقت، از ازدحام خلق در حرم و رواق نمی شد نماز بکنی، اینجا نماز می کردم.و در طرف پیش روی مبارک، دری است از طلا و نقره و مخطوط، از آن در وارد می شوی در دارالحفاظ که گویا حفّاظ َآستانه مبارک آنجا سر می برند، و کشیک می کشند و از آنجا شمعدان ها را تو می برند و بیرون می برند. و خزانه حضرت هم در آنجاست که می گویند جواهر و نفایسی دارد که در خزانه هیچ سلطانی پیدا نمی شود.دور تا دور این در طلا از بیرون، از جنس همان کاشی های برجسته حرم، کاشی است، و بر او نوشته است به عربی و به خط ثلث که این روضه مقدّسه مکرّمه مبارکه امام شهید مظلوم حضرت رضاعليه‌السلام است، و اسم آن جناب و اسم آباء کرام آن بزرگوار را تا حضرت امیرعليه‌السلام برده، و همه جا لقب هریک را پیش از اسم نوشته، مثل آنکه کاظم، موسی، صادق، جعفرعليهم‌السلام ، و امثال اینها، و دور تا دور دارالحفاظ سنگ منقوش و منبّت است و بالای آن حاشیه مخطوط، و بالای آن با سقف همه آیینه. می گویند حسام السلطنه مرحوم آیینه کرده، قبرش هم در آنجا در توی ایوانی است، و همچنین قبر عباس میرزای نایب السلطنه. و جلال الدوله پسر مرحوم شاه شهید، می گویند در همانجا است، هر یک در طاق نمایی.و از این دار الحفاظ که بیرون می آیی به طرف دست چپ، دری است از نقره، از آن در وارد دارالسیاده می شوی، آن هم آیینه کاری است و دور تا دورش کاشی است، و بالای آن کتیبه به خط شکسته نستعلیق. می گویند: رکن الدوله والی، آیینه کرده. در وسط، ایوان طویلی است که می گویند میرزا حسین خان سپهسالار آیینه کرده، و قبرش هم در همانجاست.

و از این دارالسیاده بیرون می روی به طرف دست چپ، وقت خروج، می رسی به دری از نقره که می گویند انیس الدوله ساخته، و از آن در وارد ایوان مسجد گوهرشاد می شوی، و از طرف دست راست که بیرون می روی، اول می رسی به پنجره نقره که بالای سر مبارک رو به مسجد بالاسر واقع است.

و از آنجا می گذری می رسی به در نقره، و وارد می شوی به دالانی که سنگ آبی از یک تکه سنگ یکپارچه در آنجا است. می گویند این یکپارچه ریگ است. و از آنجا بیرون می روی به در نقره ای می رسی و وارد ایوان طلا می شوی، می گویند نادر اینجا را طلا [٨٠] کرده و اطرافش سنگ مرمر است. می گویند ظهیرالدوله سنگ کرده. و مقابل این ایوان در وسط صحن مقدس و نهر جاری در صحن، سقاخانه ای است که سنگ آبش یکپارچه سنگ مرمر ممتازی است. می گویند نادر آورده و این سقاخانه را او ساخته، و روی سقف این سقاخانه آجرهای طلا فرش شده. می گویند خانی از صاحبان مناصب طلا کرده. و در مقابل این ایوان ایوانی است از کاشی. می گویند نادر ساخته. و پشت سر ایوان مناره طلایی است که آن را هم نادر ساخته و طلا کرده. و در مقابل این مناره در پشت سر این ایوان طلا، مناره دیگر است که آن هم طلا است. می گویند یکی از سلاطین صفویه طلا کرده.و در پیش روی حرم محترم و دارالحفاظ و دارالسیاده، مسجد گوهرشاد است. مسجد خوبی است. بسیار با سلیقه ساخته اند و کاشی کرده اند و کتیبه های خوب مرغوب دارد که در آنها یا احادیث فضایل، یا سور قرآنی نوشته است.

و در دارالحفاظ دری دیگر است مقابل آن در دست چپ، وقتی که از حرم محترم بیرون می آیی که دست راست بیرون آینده می شود، از آنجا می روی به محلی که گاهی محل زنها است، و از آنجا می روی به کشیک خانه خدام آستانه مبارک. و دری دیگر در آنجاست که می روی به توحیدخانه، و در پایین پای مبارک از در پایین پا که بیرون می آیی دارالسیاده است؛ آن هم آیینه کاری است. می گویند امین السلطان آن را آیینه کرده. و از این دارالسیاده می روی به ایوان طلای صحن نو. می گویند عضدالدوله به حکم شاه شهید ناصرالدین شاه از وجه گندم دهات خود حضرت در زمان گرانی طلا کرده. و قبرستان واقع در برابر حرم و صحن محترم، مشهور به قتلگاه است و صحیح آن است که قطع گاه باشد، چرا که می گویند که این مکان باغ حمید بن قحطبه بوده و بسیار بزرگ بوده که گنبد خشتی در وسط آن واقع بوده. حضرت از او خریده اند. مأمون گفته به او که از آن جناب پس بگیرد. صبح که آمده دیده تمام درختهایش قطع شده به اعجاز حضرت. از این جهت او را قطع گاه گفته، والعلم عندالله.

و این قطع گاه، قبور از اندازه و شماره بیرون دارد که همه متصل به هم است و جای خالی مطلقاً ندارد. بعضی از علمای بزرگ هم در آنجا دفن اند. مثل شیخ ابوعلی طبرستانی(۱) صاحب مجمع البیان. سنگ مرمر بزرگی بر روی قبر اوست. و مثل فاضل بسطامی که آن هم نزدیک همین قبر است. و هر دو قبر کنار قتلگاه رو به طرف راهی که از بازار سنگتراش ها میایی واقع است. و بعد از این قبرها مکانی و خانه ای

_______________________________

۱- کذا. طبرسی - منسوب به تفرش - صحیح است.

است که مشهور به قدمگاه است. آنجا در اطاقی، سنگی نصب است که جاپا دارد. می گویند جاپای حضرت امیرعليه‌السلام است. و سنگی دیگر در آنجا است که هریک از دو طرفش بر روی سنگ گذاشته است. مثل دیگی که بر سر بار باشد. می گویند این سنگی که حضرت رضاعليه‌السلام شکم مبارک بر آن مالیده اند، و صحت اینها معلوم [٨٢] نیست. اسباب مداخلی است برای مردم.و قبر شیخ حر عاملیرحمه‌الله صاحب کتاب وسایل در صحن کهنه در صفّه حجره ای از حجرات مقابل روی مبارک طرف مدرسه میرزا جعفر واقع است، اما مجهول القدر است و محل احترام و اعتنا مردم نیست.و مدرسه میرزا جعفر درش در صحن مطهر است. بسیار مدرسه با شکوه خوبی است. و کتابخانه حضرت در ایوان طلای نادری طرف در توحیدخانه واقع است که کتابها و قرآن های گران بهای قیمتی در آن یافت می شود.

مشهور است که این قتلگاه با زمین صحن و خیابان این طرف و آن طرف صحن ملک خود حضرت است که اولا باغی بود از حمید بن قحطبه که در زمان مأمون از او ابتیاع فرمودند، و این خیابان پایین و بالای صحن مقدس خیلی وسیع و طولانی است. و از دروازه پایین که وارد این خیابان می شوی تا دروازه بالا که بیرون می روی، از راست و چپ متصل به هم دکان است که عمده بیع و شرای مشهد در آنجا می شود و مدرسه ها و حمام ها وکاروانسراها بسیار در این خیابان هست. به خصوص مدرسه های متعدد به فاصله های کم در آن دیده شد. کرایه زمین این دکاکین را می گویند به اسم حضرت می گیرند و صرف آستانه مبارک می شود. کسی می گفت در سال نود هزار تومان می شود. العهد علی الرّاوی.

می گویند حضرت هزار و پانصد خدمه دارند و دو آشپزخانه دارند. یکی مال خدمه است که در صحن نو واقع است، و یکی مال زوّار که در خیابان بالادست چپ وقت رفتن واقع است. و می گویند در هر شبانه روزی دویست مجمع ناهار و شام از کارخانه حضرت برای اجزای آستانه مبارک بیرون می آید.

و می گویند تمام مشهد، چنانچه در طومار حضرت ثبت است، ملک حضرت بوده و از املاک زمان خودشان بوده و الان بیع و شرای خانه ها و غیر از مادر قباله، همه به اسم اجاره و استجاره حضرت نوشته می شود. و تفاصیل اوضاع حضرت بیش از این است که در اینجاها گنجد. طومار مخصوصی لازم دارد.

مشهد مقدس قریه سناباد بوده که یکی از قرای طوس است. هوای آن خیلی مختلف است. آبش را می گویند مولد دم است. زمینش خیلی نمناک است. اهلش غالباً کله خشک و متکبّرند. ملای معتبری این اوقات ندارند. جناب حاجی میرزا حبیب الله را می گویند، بالنسبه معروف تر است. خیلی تعریف از سواد و وعظ او می کردند. یک روز رفتم پای منبرش، بالنسبه به بعضی بد نبود، ولی آنکه باید باشد نبود. از عرفان و حکمت صحبت می کرد، ولی همه ناقص و نیمه تمام. از اشعار ملا [هادی] خیلی شاهد می آورد. روضه خوانی که تعریف داشته باشد ندیدم، مگر دو سه نفر که بالنسبه بد نبودند. از آن جمله میرزا محمد علی نامی بود سید که صبح بعد از نماز جناب آقاشیخ جعفر که در رواق پشت سر، اول وقت نماز می کند، ایستاده روضه می خواند. خیلی صحیح و خوش حالت روضه می خواند. لحن عربی داشت و عربی زیاد می خواند، و صحیح و خالی از حشو و زواید می خواند. خیلی رقت پای منبر او [٨۴] حاصل می شد.

اجداد نویسنده

اینجا ما آشنایی پیدا نکردیم، یعنی پی آشنا نرفتیم، مگر حاجی سید عبدالرحیم که از خویشان پدری ماست. یعنی پدرش آقاسیدکاظم پسر عموی مرحوم جد ما سید مؤمن مشهور به میرزا کوچک است، چرا که آقاسیدکاظم از قرار گفته خود حاجی سید عبدالرحیم، پسر آقاسید حسین مرحوم است که در مسجد علی اصفهان پیش از آخوند ملاعلی اکبر اجنّئی پیشنماز بوده، و آقاسید حسین برادر مرحوم میرزا علیرضا است که پدر جد مرحوم ما بوده و هر دو پسر آقا سید مؤمن مرحوم اند که یکی از علمای بسیار معتبر معروف بوده در زمان مرحوم شاه سلطان حسین صفوی.کتابخانه او را بار هفت شتر می کردند، و خیلی مقتدر و مطاع و نافذ الحکم بوده. از قرار گفته حاجی، قبر آن مرحوم در روضه شاهزاده عبدالعظیم در پای در مسجد واقع است.

حاجی با کوچ و بنه حمل داده، از اصفهان به ارض اقدس و در آنجا خانه خریده، دو دفعه ما را دعوت به خانه خود نمود. و دیگر آقامیرزا باقر خادم در کشیک پنجم آشنای ما بود. یک دفعه شب ماه مبارک بود، به منزل او رفتیم. و دیگر چند نفر از اقوام آقامیرزا رحیم شوهر همشیره آشنا بودند با ما. چند دفعه منزل هر یک رفتیم و تا حال دو ماه سه چهار روز کم است که به منّت الهی در این ارض قدس مشرفیم. و اگر خدا بخواهد همین دو روزه از سمت عشق آباد، عزیمت سفر بیت الله الحرام را داریم.

حمله دارمان حاجی جاسم پسر همشیره حاجی عبود جدی است، گاری کرایه کرده، از برای ما و خودش، و چند نفر دیگر که جمله شاید ده نفر بشویم که ان شاءالله از راه قوچان برویم به روسیه و از آنجا به اسلامبول و مکه.

خداوند به حق این امامِ کل خلایق و وسیله نجات کل ما سوی الله حضرت امام رضا علیه الاف التحی و الثناء که ما ضعیفان بیچارگان درمانده بی کاره روسیاه تبه روزگار را با صحّت و سلامت و عزت و وسعت و سعادت و توفیق بر علم و عبادت با اخلاص و خلوص و خالی از شایبه هر جور غرض و مرض و ریا و سمعه و محضاً لرضا الله ابتغاءاً لوجه الله، طلباً لمرضات الله، در وقت خوش با رفقای اهل مشرّف فرماید، و به اوطان مألوفه مراجعت دهد.عجالتاً حقیر با میرزای اخوی مشرف می شویم. میرزا عبدالکریم بعد از بیست و سویم ماه مبارک مراجعت به اصفهان کرد. قاطر و یابو را [٨۶] به قیمت نازلی اوائل ورود فروختیم و خود را آسوده کردیم.این اوقات هر وقت موفق می شدم مطالعه کتاب حُجّ الواضحه آقای اعلی الله مقامه که در اصول است می کردم. بسیار بسیار حظّ از مطالب منیفه او می کردم. عجالتاًٌ هم با خود می برم که اگر خدا بخواهد و توفیق دهد و مجالی باشد باز به شرف مطالعه او فایز شوم و علی الله التکلان، و به نستعین، و لا حول و لا قو الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و رهطه المخلصین، و لعن الله علی اعدائهم اجمعین.و بهتر آن است که وقایع از اینجا تا مکه معظمه را اگر خدا روزی کرده باشد و از آنجا به بعد را اگر حیاتی باشد، روزنامه کنم، و تفصیل هر روزی را از وقت خروج در تلو آن روز معروض دارم تا متبین و واضح باشد، و عنوان علی حده برای آن ذکر می کنم و من الله التوفیق و هو خیر رفیق.

تمام شد در روز چهارشنبه دویم ماه شوال هزار و سیصد و پانزده.

از مشهد تا استانبول

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی لم یمتنا حتی شرّفنا بحجّ بیت الله الحرام، و صلّی الله علی محمّد و آله السادات البرر الکرام، و شیعتهم المخلصین من النقباء العظام، و النجباء الفخام، و لعن الله علی أعدائهم اللئام إلی یوم القیام.

و بعد چنین گوید بنده اثیم جانی حسن بن ابراهیم الموسوی الاصفهانی - عفی الله عن جرائمه که این روزنامه ای است که می نویسم او را در خصوص وقایع مجمله هر روز از ایام مسافرت از ارض اقدس رضوی علی مشرّفها آلاف التحی و الثناء تا مکه معظمه و از آنجا تا نجف اشرف، و از آنجا تا اصفهان، اگر خدا بخواهد و حیاتی دهد. و لاحول و لاقو الاّ بالله العلیّ العظیم.

تهیه مقدمات حرکت [سوم شوال ١٣١۵]

روز اول حرکت روز پنج شنبه سیوم ماه شوال ١٣١۵ بود. حمله دارمان حاجی جاسم ما را ملجأ و ناچار کرد به حرکت، و هرچه گفتیم شب جمعه است چگونه می شود از چنین زمینی حرکت کرد و از زیارت شب جمعه محروم ماند، وانگهی سیوم [٨٨] ماه است و نحس است، نپذیرفت. لهذا به جهت رفع نحوست روز، به مقتضای اخبار، صدقه دادیم و از آفتاب برآمده، رفتم به حمام، و غسل زیارت و غسل جمعه را به مقتضای اخبار که در سفر اگر بداند که جمعه به آب نمی رسد، پنج شنبه می تواند غسل را پیش اندازد، غسل کردم و مشرّف شدم به حرم مطهّر، و زیارت جامعه را با وداع آن زیارت که در اخبار مأثور است، خواندم، و مرخّص شده، آمدم به منزل، و ناهار صرف کرده، اول ظهر، نماز ظهر و عصر را کردم، و حاجی جاسم حمّال آورد و اسبابمان را برد پای گاری. بعد با همشیره وداع کرده و بعضی از ادعیه وارده حین خروج را خوانده آمدم پای گاری. و میرزا رضا رفته بود به حرم محترم به جهت وداع، بعد آمد. وقتی آمد، سوار در گاری شدیم. و چند نفر دیگر هم با ما در گاری بودند. کربلایی حسین اصفهانی مشهور به خرمایی سقط فروش، حاجی فنیخ عرب و حاجی تقی بروجردی اصلا، نجفی مسکنا حمله دار، و حاجی محمد سبزواری حجّه فروش. این هر سه گانه از اعوان و خدمه حاجی جاسم بودند. و شخصی از اهل نیشابور و زنی که مکفای حاجی تقی شده بود، و حاجی جاسم خودش عقب ماند که چند حاجی دیگر را تذکره آنها را گرفته، روز جمعه از طرف دوشاخ بیاید به عشق آباد.ما از طرف قوچان می رویم، او از آن طرف می آید، و چون از آن طرف نزدیک تر است، و قدری از راه را در ماشین(۱) می نشینند، شاید پیش از ما وارد عشق آباد شود، اگر مانعی پیدا نکند.

گاریچی ما علی اکبر نامی است ترک. چهار اسب به گاری بسته، ماشاءالله اسب های بسیار چاق سردماغی هستند. خیلی تند می روند. این سه نفر حاجی مذکور، بسیار خدوم و مهربان و زرنگ هستند، به خصوص حاجی فنیخ که خیلی امین و خدوم و خوش احوال است. خدمات ما را او متوجه است. خیلی چشم و دل سیر است. خودش هم دستگاهش بد نیست. بارهای ما را او در گاری می گذارد و جا درست می کند، و وقت ورود پایین می آورد و منزل می گیرد، و هرچه اصرار می کنیم که بیاید چایی بخورد نمی آید.

حرکت از مشهد

خلاصه سه ساعت به غروب مانده بود که از دروازه بالای خیابان بیرون آمدیم. [٩٠] پای قهوه خانه بیرون دروازه، گاری را نگاه داشتند تا آنها که نیامده اند از راه برسند و سوار شوند، قهوه چی از برای هر یکی، یک پیاله چای آورد و غلیانی هم آورد تا آنها که نیامده بودند آمدند و سوار شدند، گاری را راه انداخت.

_____________________________________

۱- مقصود قطار است.

منزل کاظم آباد بود، تا آنجا سه فرسخ راه بود. این راه را تا عشق آباد تازه ساخته اند و صاف کرده اند. حاجی ابوالقاسم برادر حاجی محمد حسن امین دار(۱) الضرب اصفهانی که ملک التجار مشهد است، اصالتا این راه را ساخته یا به نیابت از برادرش. خیلی زحمت کشیده و خرج کرده. خیلی از جاهای این راه کوه بوده که شکسته و صاف کرده و از عابرین هم به جهت این خرجی که کرده از گاریچی و مالدار، باج و خراجی می گیرد، مثل پشت ماهی ساخته اند و این طرف و آن طرف راه گود است، مثل جوب چی. زمین هم غالبش ریگ بانست.

آبادی هم از پشت دروازه مشهد تا اینجا که آمده ایم متصل به هم است. مزارع پی درپی و قرای پی درپی یا باغات پی درپی یا درخت های بید و غیره، متصل به هم در طرف دست راست وقت رفتن دیده می شود، و طرف دست چپ کمتر است. تا اینجا که آمده ایم که ده فرسخ یا نه فرسخ به مشهد باشد، متصل در طرف دست راست آبادی دیدم و هرچند قدمی به پشته های قنات می رسیدیم یا به آب سر باز که رو می گذشت. می گویند تا عشق آباد به همین پستا است بلکه اشد از این که مزرعه هر جایی و بذرافکن هر جایی متصل به جای دیگر است، و این آبادی ها قدری دور از جاده بود و تک تُکی در توی راه بود. در بیابان ها بته دیده نمی شد. بعضی جاها مرق(۲) دیده می شد. بعضی جاها چون علف خشک دیده می شد.

کاظم آباد

بالجمله غروب یا قدری گذشته، رسیدیم به کاظم آباد. در کاروانسرای تازه سازی که هنوز نیمه تمام بود، در حجره سه دری منزل کردیم. یک درش در نداشت، پرده جلوش بستیم. طبخ چای کرده صرف شد. و از شهر، همشیره پلو ماستی با کباب برای ما پخته بود، با خود داشتیم، صرف نموده، خوابیدیم. قدری به صبح مانده، برخاسته نماز کرده، چای خورده، یک ساعت از روز برآمده سوار شدیم. چند گاری دیگر در [٩٢] اثنای راه به ما ملحق شد. خوب است، مایه انسی هست.

____________________________________

۱- «دار» در حاشیه اضافه شده است

۲- کذا. مرغ. مرغزار.

قل قشان

روز دویم [ چهارم شوال] روز جمعه بود. یک ساعت از آفتاب برآمده یا قدری زیادتر، سوار شدیم برای قل قشان. هفت فرسخ راه بود. سر دو فرسخی، کمتر رسیدیم به دهی که آن را بهرآباد می گفتند، مال حاجی میرزا حبیب الله. از آنجا نیم فرسخ یا زیادتر رسیدیم به جایی که آن را زرکش می گفتند. و همچنین از چند ده گذشتیم. چهار به غروب مانده رسیدیم به منزل. بسیار گاری تند آمد. حقیر که بسیار خوشم آمد از گاری، خیلی بهتر از سرنشینی، بلکه کجاوه نشینی. اگر گل زیاد نباشد و به گل فرو نرود. روز بسیار سردی بود. باد شدیدی می آمد. ابر هم بود. و قریب به غروب برف گرفت و تا حال که چهار از شب گذشته است، متصل می آید و باد شدید هم می آید. بسیار بد هوایی است. نمی دانم فردا می توانیم برویم یا خدا نخواسته متوقفیم.

عصر حاجی ابراهیم یزدی تاجر که از شهر به جهت شغلی به این سمت ها آمده، دیدن آمد، و دو پیاله چای خورد و رفت به قلعه این آبادی، مهمان بود. گفت منزل فردا مهرآباد است که ملک خودم است. آنجا در کاروانسرای خودم منزل می کنید، و می گفت که این آبادی ها که در راه دیدید بیشتر آنها از حضرت، و از سادات رضوی است که رییس آنها امروز قائم مقام آستانه مبارکه است. روز شنبه [پنجم شوال] سیم [ین روز حرکت] در همان قل قشان از جهت سرما و برف و باد زیاد ماندیم. گاریچی آمد که استخاره کنید برای حرکت. استخاره کردم، بد آمد. بعد حاجی فنیخ و حاجی تقی آمدند که اختیار با شماست، می گویید بار کند، بار کند. گفتم: حال که استخاره بد آمده، تخلف از حکم استخاره نمی توان کرد. وانگهی با این باد رو به در حرکت خوف هلاکت است. به هر نحو، آن روز و آن شب را در آنجا با نهایت سختی از جهت سردی هوا و نبودن بعضی از مایحتاج به سرآوردیم. شب اول را میرزا رضا ترتیب چلو و قیمه داد. شب دویم را نخود آب سماق. عصر شنبه رفتیم منزل حاجی محمد ابراهیم به جهت بازدید. منزل در همان کاروانسرا داشت.

روز یکشنبه [ششم شوال] چهارم [ین روز] حرکت قریب دو از روز برآمده، در حالتی که برف نمی آمد و هوا ساکن شده بود، فی الجمله حرکت کردیم برای مهرآباد. هشت فرسخ بلکه زیادتر است. تا آنجا قدری راه که رفتیم آفتاب شد و هوای [٩۴] خیلی ملایم شد که مایه خوشحالی و امیدواری همه شد. قدری که رفتیم، باد شدید سردی وزیدن گرفت که نمی شد سر از توی عبا و پوستین بیرون کرد. چند فرسخ هم مبتلی به گل شدیم، بلکه یک میدان از قل قشان که دور شدیم، مبتلی شدیم، به حیثیتی که گاری همانجا به گل نشست. هرچه گاریچی اسب ها را زد نتوانستند رد کنند. قدری که گذشت از تفضّلات خدا آنکه دو گاری رسید یک اسب را وا کردند به گاری ما بستند، راه افتاد. خلاصه روز سختی گذشت. این قدر باد سخت بود که مجال و حال برای احدی نماند، ولی الحمدلله جای ما توی گاری خوب [بود]، اگر سر از پوستین بیرون نمی کردیم، دیگر باکی نبود، چون گل و برف زیاد بود.گاری دور به منزل رسید، و ما به گمان آنکه شاید آفتاب دار برسیم، نماز را به تأخیر انداخته تا شاید به منزل رسیده به حواس جمع نماز کنیم. وانگهی چون برف همه جا را گرفته بود و باد سرد شدیدی هم می آمد، ممکن نبود که پیاده شویم و نماز کنیم و گاریچی توقف نمی کرد، به جهت آنکه می ترسید اسب ها عرق دارند بچایند و بمانند تا آنکه وقتی ساعت را درآوردیم دیدیم بیست دقیقه به غروب داریم و به منزل هم دور است، هرچه اصرار کردم به گاریچی که گاری را نگاه دارد تمکین نکرد، لهذا اضطرارا رو به قبله کرده، در همان گاری نشسته نماز کردم، باقی اهل گاری مگر دو نفری، و باقی اهل گاری های دیگر که مطلقاً نماز نکردند. اگر می دانستم در این سفر چنین اتفاقی می افتد مطلقاً این سفر را نمی کردم، و این غصه ای شد برای حقیر تا قیامت، مع ذلک احتیاطاً نماز را در منزل اعاده کردم.

مهرآباد

قریب یک ساعت از شب گذشته رسیدیم به مهرآباد. در کاروانسرایی پایین آمدیم. دیدیم همه حجره ها را گرفته اند. حاجی جاسم هم در آنجا پیش از ما از همین راهی که آمدیم، آمده بود، حجره برای همه معین کرد. حقیر قبول نکردم با این جمعیت باشم. اطاقی را که پیرزنی در آن ساکن بود، برای ما معین کردند. من و میرزا رضا و حسین در آنجا به سر بردیم. بسیار بسیار شب سردی بود. بعد حمله دارها آمدند منزل ما و چای غلیانی صرف کرده [٩۶] رفتند. بعد شام خورده، خوابیدیم. از شدت سرما با آنکه بالا پوشمان زیاد بود، خوابمان نبرد. سحر که بیدار شدیم و طبخ چای نمودیم با آنکه آتش زیاد در بخاری بود و قوری پهلوی آتش بود، سرد بود. صبح قریب دو ساعت از روز برآمده، بارها را حمله دارها در گاری برده سوار شدیم برای قوچان.