ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی 42%

ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی
  • شروع
  • قبلی
  • 90 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8185 / دانلود: 2806
اندازه اندازه اندازه
ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حوزه علمیه اصفهان:

شهر باستانی اصفهان در تمام دوران پرافتخار تاریخی خود از مراکز مهم علم و دانش بوده و در هر عصر و زمانی صدها فقیه و محدث و حکیم و ادیب و فیلسوف و مورخ و واعظ و شاعر در آن می زیسته اند و ده ها مدرسه جهت تدریس و تحصیل داشته و بحمدالله تا کنون یکی از مراکز معتبر دینی و حوزه علمیه آن بعد از قم بزرگ ­ ترین و پرمایه ­ ترین حوزه ­ های علمی شیعه در ایران می ­ باشد.

در حال حاضر در اصفهان ۲۶ مدرسه دینی وجود دارد(۱) که به غیر از دو سه عدد از آنها بقیه طلبه ­ نشین و صبح و عصر حوزه های درس و بحث در آنجا منعقد میباشد و صدها طالب علم در خدمت بزرگان و مدرسین به استفاضه و استفاده مشغول می باشند.

مدرسه صدر بازار که از آثار خیریه حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی است از زمان ساختمان تا کنون از مراکز مهم تدریس علوم دینی میباشد و در این اواخر مدرسین و فقهاء بزرگی در آن تدریس می ­ نمودند.

اسامی برخی از مدرسین مدرسه صدر در این اواخر (سال ۱۳۵۳ به بعد) که همگی وفات یافته اند به قرار زیر است:

۱ - آقا سید ابوالقاسم بن سید محمدباقر حسینی دهکردی

۲ - آقا سید محمدباقر ابطحی سدهی فرزند سید محمد علی

۱ - البته این آمار مربوط به سال ۱۳۵۴می باشد و بحمدالله اکنون بیشتر شده است.

۳ - آخوند ملامحمد حسین بن مولی محمد جعفر فشارکی

۴ - حاج سید صدرالدین بن حسن هاطلی کوهپایه ای حکیم و مفسر

۵ - حاج میرزا رضا کلباسی فرزند میراز عبدالرحیم

۶ - آقا شیخ علی مدرس یزدی فرزند میرزا محمد

۷ - حاج میر سید علی مجتهد نجف ­ آبادی فرزند سید محمد

۸ - حاج میرزا علی آقا واعظ شیرازی ابن حاج میرزا علی اکبر

۹ - آقا سید علی اصغر مدرس نجفی برزانی

۱۰ - آقا شیخ محمد حکیم خراسانی

۱۱ - حاج شیخ محمد مفید حکیم و فیلسوف

۱۲ - آقا شیخ هبهالله هرندی

مرحوم حاج سید صدرالدین صدر در مدت اقامت خود در اصفهان در مدرسه صدر حوزه درس داشتند. و در حال حاضر(۱) حجج اسلام و آیات الله العظام آقایان:

۱ - آقای حاج میرزا ابوالحسن آل رسول موسوی شمس آبادی

۲ - آقای حاج شیخ احمد فیاض سدهی

۳ - آقای حاج شیخ حسن صافی

۴ - آقای حاج آقا حسین خادمی

۵ - آقای سید محمدرضا خراسانی

۶ - حاج سید عبدالحسین طیب میرمحمد صادقی

۷ - آقای حاج سید محمدعلی موحد ابطحی

۸ - حاج شیخ محمدجواد اصولی.(۲)

۹ - حاج آقا علاءالدین مدرس فرزند مرحوم حجه الاسلام حاج میرزا سید حسن مدرس میرمحمد صادقی.

۱ - مراد سال ۱۳۵۴ می باشد.

۲ - لازم به ذکر است که مؤلفنام چند تن اخیر را در استدراک کتاب ذکر نموده بودند که در اینجااضافه شد.

۱۰ - حاج شیخ علی مشکوتی مؤسس مدرسه علمیه مشکوتیه در سده (همایون ­ شهر)

۱۱ - حاج میرزا علی آقا میر محمد صادقی فرزند حجه الاسلام حاج سید محمدباقر

۱۲ - حاج سید محمدعلی میرمحمد صادقی از علماء و مؤلفین و ائمه جماعت

۱۳ - حاج آقا مجتبی میرمحمد صادقی فرزند حجه الاسلام حاج سید محمدباقر

۱۴ - آیت الله آقا شیخ مجتبی حاتمی لنکرانی

۱۵ - حاج آقا مرتضی مهدوی فرزند سید جلیل ­ القدر مرحوم بحرالعطاء موسوی هرستانی

۱۶ - حاج شیخ نورالدین قودجانی فرزند مرحوم حجهالاسلام حاج شیخ محمد حسین اشنی

در این مدرسه تدریس می نمایند.

برخی دیگر از علماء و مجتهدین و فضلاء اصفهان نیز قدیماً و جدیداً در این مدرسه تدریس می نموده و مینمایند.

و در بقیه مدارس اصفهان نیز علما ء و دانشمندان به افاده و افاضه مشغول میباشند.

شرح حال و گزارش احوال علماء و مدرسین اصفهان را نویسنده در کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان نوشته و به چاپ رسیده است. همچنین تاریخچه مدارس دینی اصفهان را از قدیم ترین ایام تا کنون در کتابی به نام: (اصفهان یا دارالعلم شرق) مبسوطاً نوشته ام و در آن کتاب مدرسین و علماء ساکن هر مدرسه را نیز به طور تفصیل نام برده ام که به چاپ نرسیده است.

فائده: ذیلاً جهت مزید اطلاع اسامی مدارس دینی اصفهان که در حال حاضر موجود و عموماً طلبه نشین می ­ باشند نقل می ­ گردد:

۱ - مدرسه اسماعیلیه در کوچه قصر منشی

۲ - مدرسه الماسیه در چهار سو مقصود

۳ - مدرسه امامیه که آن را مدرسه باباقاسم نیز گویند جنب مقبره باباقاسم

۴ - مدرسه ترک ها در محله درکوشک

۵ - مدرسه جده بزرگ در بازار

۶ - مدرسه جده کوچک در بازار قهوه کاشی ها

۷ - مدرسه جلالیه در خیابان احمدآباد

۸ - مدرسه چهارباغ که آن را مدرسه سلطانی نیز گویند در خیابان چهارباغ عباسی

۹ - مدرسه حاج حسن در جنب مسجد علی

۱۰ - مدرسه حاج شیخ محمدعلی نزدیک امامزاده احمد

۱۱ - مدرسه درکوشک که آن را مدرسه پاشیر نیز گویند

۱۲ - مدرسه ذوالفقار در بازار

۱۳ - مدرسه شفیعیه در محله دردشت

۱۴ - مدرسه شمس آباد در کنار خیابان شیخ بهائی

۱۵ - مدرسه صدر بازار

۱۶ - مدرسه صدر پاقلعه معروف به مدرسه سیدالعراقین

۱۷ - مدرسه صدر خواجو در چهارباغ خواجو

۱۸ - مدرسه عربان در جنب بازارچه حسن آباد

۱۹ - مدرسه کاسه گران در بازار ریسمان

۲۰ - مدرسه ملاعبدالله در بازار

۲۱ - مدرسه میرزا حسین در بازار بیدآباد

۲۲ - مدرسه میرزا مهدی در محله بیدآباد

۲۳ - مدرسه ناصریه جنب مسجد شاه(۱)

۲۴ - مدرسه نوریه در بازار عربان جنب مسجد جامع

۲۵ - مدرسه نیم آورد در بازار

۲۶ - مدرسه هرون ولایت در جنب امامزاده هرون ولایت

مدارس خارج شهر:

۱ - مدرسه امامیه در شهرکرد

۲ - مدرسه امامیه در همایون شهر (سده)

۳ - مدرسه ریاضی (حاج شیخ ابراهیم ریاضی) در نجف آباد

۴ - مدرسه علمیه مشکوتیه در همایون ­ شهر (سده)

۱ - این مسجد در حال حاضر به مسجد امام تغییر نامپیدا کرده است.

آیت الله بهبهانی و حوزه علمیه اصفهان:

مرحوم آیت الله بهبهانی از بدو ورود به اصفهان در مدرسه صدر حوزه تدریس و افاضه منعقد فرموده و صبح ها از ساعت هفت تا ساعت نه دو جلسه درس داشتند و خارج فقه و اصول مباحثه و مذاکره می فرمودند و عده زیادی از فضلاء، طلاب و مشتغلین به محضر ایشان حاضر گردیده و از ایشان بهره مند می شدند.

روزهای چهارشنبه جلسه درس اصول دین و اعتقادات و اخلاق می فرمودند و علاوه بر دانشمندان و دانشجویان دینی عده ای از محترمین و فضلاء حتی بازاریان نیز در این جلسه شرکت مینمودند و از محضر ایشان مستفیض می ­ شدند.

شخصیت علمی:

مرحوم آیت الله بهبهانی بدون تردید یکی از مراجع بزرگ دینی و دانشمندان طراز اول شیعه و از مفاخر اسلام بودند و با وجودی که مدت سی سال از عمر شریفشان در نقطه دورافتاده رامهرمز گذشت که در آنجا از علم و تحصیل خبری نبود اگرچه خود ایشان در این نقطه حوزه علمیه ­ ای تشکیل داده و به درس و مباحثه اشتغال داشتند ولی در حقیقت باید گفت که در این مدت ایشان تارک بوده اند، با وجود این در اثر حد ذهن و فکر و نقاد و نبوغ و استعداد ذاتی تبحر و استادی خود را در تمام مباحث حفظ کرده بودند و هر مسئله ای در هر موضوع در خدمت ایشان عنوان می شد بدون درنگ جوابی کافی و شافی بدان داده به طوری که سؤال کننده که قبلاً خود را برای بحث و گفتگو آماده کرده بود از شنیدن جواب سؤال خود و بیان کلیه شقوق و جوانب کار در بهت و حیرت فرو میرفت.

دو نفر از فضلاء اصفهان که سال ها در حوزه ­ های علمی اصفهان و قم تحصیل نموده و خدمت جمعی کثیر از فضلاء و مجتهدین رسیده بودند نقل نمودند که در طول شصت سال عمر مسائل و موضوعاتی لاینحل برای ما درباره اصول اعتقادات و فروع مانده بود که نه خود از عهده آنها برمی آمدیم و نه کسانی که با آنها مذاکره می نمودیم می توانستند ما را قانع کنند، روزی به محضر مرحوم آیت الله بهبهانی حاضر شده و در ضمن بیان مسائل و پرسش از مطالب متنوعه موضوعات مورد گفتگو عنوان گردید ایشان با بیانی بسیار ساده و مستدل جواب پرسش ها را داده به طوری که هیچ نقطه ابهامی در آنها باقی نماند، در این وقت ما به احاطه علمی و قدرت حفظ و بیان مرحوم آیت الله واقف شدیم و هرچه بیشتر به خدمتشان رسیدیم بهتر و کاملتر از دریای علوم ایشان کامیاب شدیم. این دو نفر و جمعی دیگر از علماء اصفهان و غیره معتقدند که مرحوم آیت الله بهبهانی از حیث جامعیت در علوم بر اغلب معاصرین مقدم بوده و بلکه در متقدمین نیز کم نظیر می باشند

آقای دوانی در مقدمه فروغ هدایت درباره ایشان می نویسد: هنگام بحث و گفتگو در مباحث فقه و اصول او را فقیهی توانا و موقع سؤال از موضوعات کلامی و فلسفی متکلم و حکیمی دانا و در رشته های صرف و نحو و معانی و بیان دارای یدی طولا و در تحلیل مسائل معضله و تجزیه مطالب مشکله محققی مدقق و به طور خلاصه کمتر شخصیت علمی را بدین جامعیت دیده و می بینیم.

آقای شریف رازی در گنجینه دانشمندان درباره ایشان می ­ نویسد:

معظم له بی گمان یکی از مراجع بزرگ دینی عصر خود و از دانشمندان طراز اول شیعه به شمار می ­ روند ولی متأسفانه در اثر دوری از سواد اعظم و حوزه های علمیه چنان که باید معرفی نشده و همچنان مجهول القدر مانده اند به طوری که هنوز هم اکثر مسلمانان از وجود چنین عالم مبرز و متبحری که در جمیع علوم اسلامی دست دارد بی خبر می باشند.

نویسنده گوید: اگر مهاجرت مرحوم آیت الله بهبهانی به اصفهان و آشنا شدن علماء و دانشمندان این شهر از نزدیک با ایشان نبود تا این حد نیز مردم به مقام علم و دانش ایشان واقف نشده بودند بلکه در اثر مسافرت ده ساله ایشان به اصفهان و تدریس در حوزه علمیه اصفهان و مجمع فضلاء و دانشمندان تا اندازه ای مردم پی به شخصیت بارز آن عالم جلیل برده و هر سال بر تعداد ارادتمندان و مقلدین ایشان می ­ افزود.

نماز جماعت:

در دو سال اول ورود مرحوم آیت الله بهبهانی به اصفهان ظهرها در مسجد شیخ لطف الله و شب ها و صبح ها در منزل اقامه جماعت می نمودند و عده ای از مقدسین و محترمین به نماز جماعتشان حاضر می شدند.

از سال ۱۳۴۸ خورشیدی حضرت علم الاعلام حجه الاسلام آقای حاج سید محمدرضا شفتی(۱) از ایشان تقاضا کردند که شب ها در مسجد سید که از بناهای علامه جلیل حجه الاسلام مطلق شیعه حاج سید محمدباقر بن محمدنقی موسوی شفتی جد بزرگوار ایشان است اقامه جماعت نمایند و حضرت معظم له بنا

____________________________________

۱ - حاج سید محمدرضا شفتی فرزند جهالاسلام حاج سیدمحمدباقر بن حاج سید اسدالله بن حاج سید محمدباقر حجهالاسلام مطلق ازعلماء اخیار و فضلاء نامدار اصفهان می­ باشند، در اصفهان و نجف اشرف درنزد بزرگان علم و مجتهدین تلمذ فرموده و اکنون سال­ هاست که محراب و منبرمسجد سید به وجود ایشان دایر و مزین است. شرح حال پدر واجدادش را در کتاب بزرگان و دانشمندان اصفهان نوشته­ ام. (البته این عالمجلیل القدر سال هاست که از دنیا رحلت نمودند و در حال حاضر بحمداللهفرزند ایشان در همان مکان اقامه جماعت می فرمایند.) (مصحح)

به خواهش ایشان و اصرار جمعی کثیر از مؤمنین این دعوت را پذیرفته و تا سال ۱۳۵۳ در ایام توقف خود در اصفهان شب­ ها در این مسجد نماز جماعت می­ گزاردند و به طور تحقیق می­ توان گفت که نماز جماعت ایشان در تمام مملکت ایران از حیث کمیت و کیفیت بی­ نظیر بود.

و از سال ۱۳۴۹ بر حسب خواهش مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی نجفی(۱) ظهرها نیز در مسجد شاه اقامه جماعت نمودند و جمعی کثیر از عدول و موثقین و فضلاء به جماعت ایشان حاضر میشدند.

در ایام ماه مبارک رمضان نماز جماعت مسجد شاه از هر حیث بی نظیر بود و هر روز چندین هزار نفر در موقع ظهر به نماز حاضر می شدند به خصوص روزهای تعطیل و بالاخص ایام قدر و به طوری تخمین زده اند تعداد مأمومین نماز روز ۲۱ ماه مبارک رمضان متجاوز از بیست هزار نفر می شد.

نماز عید:

از سال ها قبل مراسم نماز عید فطر در اصفهان با شکوه و عظمت خاصی به وسیله علماء و ائمه جماعت برقرار می شد و به خصوص به وسیله مرحوم حجه السلام آقای آقا شیخ محمدباقر زند کرمانی(۲) که از محله طوقچی با جمعی کثیر از مؤمنین با صفوف منظم پیاده حرکت نموده و در مسجد مصلای تخت فولاد اقامه می ­ نموده و پس از فوت ایشان این مراسم به وسیله حجهالاسلام آقای حاج شیخ عباس علی ادیب حبیب آبادی انجام میگردد.

در سال های اخیر که مرحوم آیت الله العظمی آقای بهبهانی در مسجد شاه اقامه جماعت می فرمودند روز عید فطر اول وقت مردم در منزل ایشان حضور یافته و در خدمت ایشان پیاده به سمت مسجد شاه حرکت می نموند. کثرت جمعیت و صدای تکبیرات آنان منظره ای روحانی بسیار جالب توجه داشته هر بیننده ای را به خود جلب می ­ نمود.

در سال ۱۳۹۵ (ه ق) که وضع مزاجی حضرت آیت الله اقتضای شرکت در جماعت را نداشت همین مراسم در خدمت آیت الله زاده محترم عمادالاسلام آقای مجتهدزاده انجام گرفت.

________________________________

۱ - مرحوم حاج شیخ مهدی نجفی فرزند مرحوم حاجشیخ محمدعلی بن حاج شیخ محمدباقر بن شیخ محمدتقی بنمحمد رحیم نجفی اصفهانی عالم زاهد فقیه ادیب شاعرکثیرالتألیف در ۱۲۹۸ متولد و در روز ۶ ماه صفر ۱۳۹۳ در اصفهان وفاتیافته و در مشهد مقدس مدفون گردید. شرح حال ایشان را نویسنده در کتابشعرای معاصر اصفهان نوشته­ ام و به چاپ رسیده است.

۲- مرحوم آقا شیخ محمدباقر زند کرمانی در ۱۳۱۲ در کرمانمتولد گردیده و پس از سال­ ها تحصیلات جدید به قم مهاجرت نموده ودر خدمت اساتید آنجا بالاخص مرحوم آیت الله العظمی آقاسید محمدحجت تلمذ فرموده تا به مقام عالی اجتهاد رسیده بهاصفهان منتقل گردید و به مصاهرت مرحوم آقا شیخ محمدجعفر بن العلامهالایه آقا شیخ محمد حسین فشارکی نائل گردیده درجمادی­ الثانی ۱۳۸۹ در آلمان (که برای معالجه رفته بود) وفاتیافته در تخت فولاد اصفهان در تکیه­ ای مخصوص مذفون گردید. وی را تألیفاتی است: ۱ رساله و فقهاستدالالی ۲ در طهارت الفیوضات اللامعه ۳ تاریخ مختصر نفت وغیره.

توجه آیت الله بهبهانی به تبلیغات دینی:

مرحوم آیت الله بهبهانی به موضوع وعظ و تبلیغ زیاده از حد اهمیت می دادند و آن را بهترین سد جهت جلوگیری از پیشرفت و عقاید فاسد و ضد ولایت که از سالها قبل در اصفهان به خصوص شروع شده بود میدانستند، بدین جهت در تمام دوره شش ماهه که در این شهر ساکن بودند پس از اقامه جماعت نماز مغرب و عشاء در مسجد سید گویندگان مذهبی منبر رفته و مردم را ارشاد و هدایت مینمودند و گاهی وعاظ و خطباء را از شهرهای دیگر دعوت مینمودند.

چندین سال خطیب توانا جناب آقای حاج شیخ محمدتقی فلسفی و برخی از سال ها حاج شیخ احمد کافی خراسانی و فخر المحققین اصطهباناتی و دیگران به اصفهان تشریف آورده و مردم را مستفیض نمودند.

«مرحوم آیت الله بهبهانی در امر دفاع از عقاید حقه ی تشیّع خاصه در امر احیاء شعائرالله از جمله عزاداری سیّد و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسینعليه‌السلام و برگزاری مجالس عزاداری اهل بیت : و شرکت در مجالس همّت والایی داشتند. لذا همیشه به شاگردان خود توصیه می فرمود زیاد در مجالس روضه حضرت اباعبد الله الحسینعليه‌السلام شرکت نمایند و در حد توان ترک نکنند.(۱)

لذا در زمان حیاتشان وقتی که متوجه شدند عده ای راجع به گریه و اشک بر حضرت اباعبدالله الحسینعليه‌السلام شبهه وارد کردند، به خطبا و وعاظ مشهور وقت امر نمودند تا به شهرها رفته و دو ماه راجع به عظمت اشک و گریه بر اباعبدالله الحسینعليه‌السلام ایراد سخن نمایند.(۲) و وقتی که عده ای آمدند از ایشان خواستند که حدّ و مرزی در عزاداری حضرت اباعبدالله الحسینعليه‌السلام قائل شوند ایشان در جواب فرمودند: بنده جرأت نمی کنم در دستگاه حضرت اباعبدالله الحسینعليه‌السلام اظهار نظر نمایم.»(۳) (مصحح)

از سال ۱۳۹۰ بنا به خواهش حقیر و اصرار جمعی کثیر از مؤمنین صبح ­ های ماه مبارک رمضان مرحوم آیت الله بهبهانی به مسجد رضوان که به مسجد کرمانی(۴) نیز شهرت دارد تشریف برده و مؤمنین را به فیض نماز جماعت خود مستفیض می نمودند.

__________________________________

۱ - به نقل از مرحومآقای فقهی از شاگردان خاص آیت الله بهبهانی.

۲ - کتاب نقد عمر نوشته شیخ علی دوانی.

۳ - به نقل حجه الاسلاموالمسلمین شیخ مصطفی بهرهمن از فضلای حوزه علمیهاصفهان.

۴ - مسجد رضوان از آثار علامه فقیه مجتهد عالم زاهد مرحوم آخوند ملامحمدحسین بن ملا اسدالله کرمانی اصفهانی معروف به آخوند کرمانی می باشد مشارالیه در حدود سال ۱۲۵۵ در کرمان متولدگردیده و درکرمان و اصفهان در نزد بزرگان علم و دانش همچون حاج شیخ محمدباقر مسجدشاهی و آقا میرزا محمدباقر چهارسوقی تحصیل نموده تا به درجه اجتهاد رسید. سال­ ها در مسند قضاوت و حکومت شرعی اصفهان مستقر و در مدرسه جده تدریس می نمود و سرانجام در شب جمعه ۲۱جمادی الاولی سال ۱۳۳۰ وفات یافته در مقبره ای مخصوص جنب مسجد خود مدفون گردید.

جلسه استفتاء:

مرحوم آیت الله بهبهانی مواقعی که اصفهان تشریف داشتند مرتباً تمام روزها از ساعت ۱۰ صبح به مدت یک ساعت در اتاق بیرونی منزل خود جهت جواب سؤالات و استفتاآت حاضر شده و جمعی از علماء و فضلاء نیز در این جلسه شرکت می ­ نمودند.

سؤالاتی که رسیده بود یا فرزند ارجمندشان آقای مجتهدزاده و یا عالم محترم آقای حاج میرسید محمد ابطحی فرزند مرحوم حجه الاسلام حاج سید محمدعلی سدهی و یا دیگران میخواندند و مرحوم آیت الله بدان ها جواب ­ میدادند و گاهی به مناسبت حاضرین در مجلس که عموماً از علماء اصفهان و یا علماء خوزستان که به عنوان مهمان در منزل حضرت آیت الله بودند مطالبی اظهار مینمودند و با اظهار نظر حضرت آیت الله بحث و گفتگو خاتمه مییافت.

تبلیغات:

به طوری که گفته شد مرحوم آیت الله بهبهانی به موضع هدایت و ارشاد مردم بسیار علاقه مند بودند بدین منظور در ایام ماه مبارک رمضان و دو ماهه محرم و صفر عده ای از فضلاء و طلاب و دانشمندان را به اطراف شهرهاو قراء و قصبات و بین عشایر خوزستان و غیره می فرستادند که در سال های اخیر تعداد آنها بالغ بر یک صد و پنجاه نفر بود.

این افراد با حقوقی که از طرف حضرت آیت الله بهبهانی به آنها پرداخت می ­ شد به سمت مأموریت خود رفته و با کمال دلگرمی و پشتکار به فعالیت مشغول می ­ شدند و در تمام موارد موفقیت با آنها بود.

فرقه ضاله در برخی از دهات خوزستان که در مدت سال کمتر روحانیون و وعاظ و مبلغین بدانجا ها می رفتند رسوخ نموده و عده ای از افراد ساده لوح را فریب داده و منحرف ساخته بودند به مجردی که خبر به ایشان رسید بدون درنگ مبلغینی دانا و خردمند بدان قراء روانه کرده و یا حکمت و موعظه حسنه منحرفین را به راه راست برگردانده و دستگاه تبلیغاتی پوشالی فرقه گمراه را از هم متلاشی کرده که بحمدالله دیگر در آن حدود فعالیتی ندارند.

سرپرستی طلاب دینی:

مرحوم آیت الله بهبهانی زندگانی خصوصی طلاب را کاملاً مورد توجه داشته و هیچ گاه از آنان بی خبر نبودند. از سال ها قبل از آنکه به اصفهان تشریف بیاورند ماهیانه به طلاب خوزستان (بهبهان اهواز رامهرمز) مرتباً شهریه می پرداختند و دارالعلم را در اهواز با کلیه وسایل جهت آنان بنا کردند و از سالی که به اصفهان تشریف فرما شدند طلاب و دانشجویان این شهر نیز از دریافت شهریه ایشان بهره مند شدند. خوشبختانه تعداد محصلین دینی این شهر نسبتاً زیاد است همچنین طلاب همایون ­ شهر، نجف آباد و شهرکرد نیز ار دریافت شهریه بی نصیب نبودند.

طلاب بهبهانی (طلاب خوزستان) ساکن قم نیز مورد توجه و عنایت ایشان بوده و به ایشان نیز شهریه پرداخت می ­ شد.

از سال ۱۳۹۱ که جمعی از طلاب به حکم اجبار از نجف اشرف به ایران مهاجرت نمودند و در قم ساکن شدند نیز از کمک مرحوم آیت الله بهبهانی بهرهمند می ­ شدند.

مسافرت ها:

مرحوم آیت الله بهبهانی در طول عمر پرافتخار خود دو سفر به مکه معظمه مشرف شده و چندین سفر به عتبات عالیات سفر نموده و سفرهای متعددی به مشهد مقدس مشرف شدند.

آخرین سفر مرحوم آیت الله بهبهانی به مشهد مقدس در سال ۱۳۵۲ خورشیدی بود که در آن شهر مقدس مورد کمال تجلیل و احترام از طرف کلیه علماء و دانشمندان بالاخص مرحوم آیت الله العظمی آقای میلانی(۱) قرار گرفتند.

در این سفر از طرف معظم ­ له به طلاب مشهد نیز مبلغی به عنوان شهریه پرداخت گردید.

در مراجعت در تهران و قم نیز علماء و مجتهدین از ایشان تجلیل نمودند و به خصوص در قم در منزل امام خمینی(۲) وارد شده و تمام علماء و مراجع از ایشان دیدن کردند.

____________________________________

۱ - آیت الله العظمی حاج سید محمدهادی بنسید جعفر میلانی از اعاظم علماء و مجتهدین و مراجعتقلید ساکن مشهد در ۱۳۱۳ق متولد و در شب جمعه ۲۹ رجب ۱۳۹۵ در مشهد مقدس وفایتیافت. وی را تألیفاتی است در فقه و اصول همچنینتقریرات استادان خود: فاضل ایروانی و اردبیلی وحاشیه توضیح­ المسائل (۳۴۱ معجم رجال الفکر والادب وفیاتالاعوام) و رساله مناسک حج.

۲- به نقل از خطیبدانشمند حجه الاسلام والمسلمین شیخ عبد السید محمودیبهبهانی. (مصحح)

استقبال علماء و مردم اصفهان از حضرت آیت الله بهبهانی:

در سال هائی که قرار بود ایام تابستان مرحوم آیت الله بهبهانی به اصفهان تشریف فرما شوند از اواسط اردیبهشت ماه فضلاء و طلاب همچنین مقدسین و مردم دیندار در موقع برخورد به آشنایان مشتاقانه ساعت و روز ورود ایشان را از همدیگر می پرسیدند.

معمولاً در اواخر اردیبهشت ایشان به اصفهان وارد می ­ شدند از ساعت ها قبل از رسیدن طیاره(۱) حامل ایشان، هزاران نفر از مردم اصفهان زن و مرد در فرودگاه حاضر شده و همگان چشم به آسمان دوخته و گوش فرا می ­ دادند تا صدای طیاره را بشنوند و یا آنکه آن را ببینند. وجود علماء و مدرسین و طلاب بیشتر از همه در جمعیت جلب توجه میکرد به مجرد آنکه طیاره می ­ نشست و ایشان و همراهان دم در ظاهر می ­ شدند فریاد صلوات مردم که ساعت ­ ها بود در آنجا منتظر بودند بلند شده و اشک شوق در دیده ­ ها ظاهر می ­ گردید. حضرتش با کمال احترام درحالی که علماء و محترمین اطراف ایشان را گرفته بودند در ماشین مخصوص نشسته و سیل جمعیت پیاده و سواره و دوچرخه ­ سوار به سمت شهر و منزل ایشان در حرکت می آمدند صدها ماشین سواری در پشت سر ماشین ایشان و دوچرخه سواران در جلو و پیادگان در اطراف ماشین حرکت می کردند. منظره دیدنی بود و این کیفیتی است دیدنی نه شنیدنی و تعریف کردنی.کثرت جمعیت به حدی بود که گاهی فاصله فرودگاه تا منزل را در مدت دو ساعت طی می نمودند.و بدین حالت در منزل ایشان که در خیابان مشیر انصاری از خیابان های فرعی خیابان هاتف بود وارد می شدند.

در اینجا نیز جمعیت زیادی منتظر وصول ماشین حضرت آیت الله بودند.

مرحوم آیت الله بهبهانی پس از رسیدن به منزل و اندکی استراحت به بیرونی تشریف آورده و از مردم که به ملاقات و دست بوسی ایشان آمده بودند دیدن می فرمودند.

مدت سه روز و گاهی تا یک هفته مردم اصفهان از هر طبقه و دسته گروه گروه به منزل ایشان وارد شده و افتخار دست بوسی حاصل نموده و خارج می ­ شدند.

تمام علماء و مدرسین و ائمه جماعت و وعاظ و طلاب اصفهان بدون استثناء در این روزها شرفیاب شده و از محضر مبارک حضرت آیت الله کامیاب می شدند.

________________________________________

۱- هواپیما

بدرقه کردن مردم از حضرت آیت الله:

روز قبل از حرکت مرحوم آیت الله بهبهانی به اهواز ظهر در مسجد شاه و شب در مسجد سید حجه الاسلام پس از ادای فریضه مراسم تودیع به وسیله یکی از گویندگان و وعاظ اصفهان آقای کلباسی یا آقای معزی و یا غیر آنها به عمل می آمد.

فردای آن روز یعنی روز حرکت به همان کیفیت روز ورود جمعیت در منزل ایشان گرد آمده و ایشان را تا فرودگاه بدرقه می کردند و به خلاف روز ورود گریه فراق و اشک حسرت در دیدگان عموم ظاهر بود.

در فرودگاه تمام علماء و مدرسین و طلاب حاضر بودند و معمولاً حضرت آیت الله آقای حاج میرزا ابوالحسن آل رسول شمس آبادی دعای سفر را خوانده و به امید مراجعت ایشان حضرتش را بدرود می گفتند.

نویسنده این سطور که خود در تمام سال ها در حین ورود و هنگام مراجعت حضرت آیت الله بهبهانی افتخار حضور در این مراسم را داشته ام نمی توانم با عبارت، بیان کننده احساست مردم باشم.

یعنی الفاظ قادر نیستند که مبین شوق و حسرت مردم در این دو وقت باشند.

اشعار در مدیحه حضرت آیت الله بهبهانی:

عده ای از شعرای اصفهان و غیره در ستایش مرحوم آیت الله بهبهانی اشعاری نغز سروده اند که نویسنده را در حال حاضر دسترس به همه آنها نیست ذیلاً چند سطر از قصیده آقای محمدحسن خزدوز معروف به مداح زاده از فرهنگیان اصفهان و از مداحین و خدمتگذاران آستان مقدس حضرت ابی ­ عبدالله الحسینعليه‌السلام را به عنوان نمونه نقل میکنیم.

ای خدایت داده جا بر مسند عز و وقار

حجه الاسلام و پشتیبان دین حامی شرع

علم و حلم و زهد و تقوی پیشه کردی در جهان

افتخار هر کسی باشد ز جد و باب خویش

ملجاء خلق جهان و مرجع تقلید ناس

نام نیکویت علی ای سید عالیجناب

چند بیتی زاده مداح در وصفت سرود

در پناه حضرت قائم شه ذوالاقتدار

آیت الله زمانه شرع را دائر مدار

جد و بابت را بود بر چون تو فرزند افتخار

خوش دو گیتی را مسخر کرده ای از این چهار

مسجد و محراب و منبر از وجودت برقرار

شهرتت شد بهبهانی قدرتت باد استوار

یعنی از وصف کمالاتت یکی از صد هزار

آقای فضل الله اعتمادی متخلص به برنا از شعرای معاصر اصفهان در سال ۱۳۴۶ در موقع مراجعت مرحوم آیت الله بهبهانی به اهواز اشعار زیرا را که در مدیحه و ستایش ایشان سروده بودند در فرودگاه در حضور چندین هزار نفر بدرقه کنندگان از معظم له قرائت کردند (نقل از مقدمه فروغ هدایت، ص۱۷).

طالبی باشی به عزت هم قران

رو پی کسب کمال و زهد و علم

باش از دل خادم دین مبین

رهنمای خلق شو در راه دین

همچنان سید علی میر زعیم

حجه الاسلام دانای فهیم

آنکه هر جا پا نهد پروانه وار

رأی او حجت برای مسلمین

نور علم از عارض او آشکار

من چه در توصیف او گویم که هست

ای مهین روحانی عالی مقام

نیست برنا اهل تلبیس و ریا

فارغی هم تو ز توصیف و ز مدح

سر بر آرد چون زمشرق آفتاب

لیک منظورم از این اشعار نغز

می شود از دوریت دل ها غمین

یک دو مضمون آورم از رودکی

اصفهان چون آسمان و تو مهی

اصفهان چون بوستان و تو گلی

می روی اکنون که سوی شهر خویش

باش در کفر حیات جاودان

خویش را از قید دنیا وا رهان

پیرو احکام قرآن شو زجان

یار مردم باش از پیر و جوان

بهبهانی فخر زهاد زمان

آیت الله خلیق مهربان

خلق گیرندش چو شمعی در میان

امر او برهان برای شیعیان

از جبینش پرتو ایمان عیان

قلزمی از فضل و دانش بیکران

کز علومی شهره در دار جهان

نیست برنا مدح گوی و مدح خوان

چون عیان را نیست حاج بر بیان

قرص آن باشد دلیلی بهر آن

نکته ای باشد که آرم بر زبان

همچنان کز دیدنت شد شادمان

آن حیکم دورۀ سامانیان

می روی ای مه چرا از آسمان

می روی ای گل چرا از بوستان

زود باز آ زود سوی اصفهان

۲ داستان «يوشع بن نون» وصیّ موسی

نخست يوشع بن نون در تورات:

در ماده «يوشعِ» قاموسِ كتاب مقدس به نقل از تورات گويد: «يوشع بن نون با موسی در كوه سينا بود و به عبادت گوساله، در عهد هارون، آلوده نگرديد.»

نصّ داستان تعيين و معرفی او بوسيله موسیعليه‌السلام در باب بيست و هفتمِ سِفر اعداد چنين است:

و موسی به خداوند عرض كرده گفت: ملتمس اينكه يَهُوهَ خدای ارواحِ تمامی بشر كسی را بر اين جماعت بگمارد كه پيش روی ايشان بيرون رود و پيش روی ايشان داخل شود و ايشان را بيرون بَرَد و ايشان را درآورد تا جماعتِ خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند و خداوند به موسی گفت يُوشعَ بن نون را كه مردی صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وی وصيّت نما و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائيل او را اطاعت نمايند و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از برای او به حكم اُورِيم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وی او و تمامی بنی اسرائيل با وی و تمامی جماعت بيرون روند و به فرمان وی داخل شوند پس موسی به نوعی كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری كه خداوند به واسطه موسی گفته بود وصيّت نمود(۵۳)

و داستان قيام و اقدام او به كار بنی اسرائيل و جنگهای وی، در بيست و سه باب «سِفر يوشع بن نون» آمده است.

دوم يوشع بن نون در قرآن كريم:

واژه «يوشع» در قرآن كريم(انعام / ۸۶ و ص / ۴۸)عربی شده و «ألْيَسَع» آمده است.

سوم يوشع بن نون در مدارك اسلامی:

يعقوبی گويد: «خدای عز و جل به گاه وفات موسی، فرمانش داد تا «يوشع بن نون» را وارد «قبّه الرّمان» كند و بر او درود فرستد و دستش را بر جسدش بگذارد تا بركتش به او منتقل گردد و وصيتش نمايد كه پس از وی به كار بنی اسرائيل قيام و اقدام نمايد».

۳ همانندی وصی خاتم انبيا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصی موسی عليه‌السلام

يوشع بن نون با موسی در «طور سينا» بود و به گوساله پرستی آلوده نگرديد و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.

و امام علیعليه‌السلام با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غار حرا» بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگرديد و خداوند پيامبرش را فرمان داد تا در بازگشت از «حجه الوداع» او را فراروی حاجيان امام و پيشوای امت پس از خود تعيين نمايد و امتش را بدون صاحب رها نسازد، و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غدير خم» اين فرمان را با صدای رسا اعلام داشت و او را چنانكه خواهد آمد «ولی عهد» پس از خود قرار داد. و آنچه درباره همانندی اين امت با بنی اسرائيل فرموده بود كه: «هر چه بر بنی اسرائيل رسيد، بر امت من نيز می رسد»، راست و صادق آمد!

۴ داستان «شمعون» وصیّ عيسی

نخست شمعون در انجيل:

در قاموس كتاب مقدس ده نفر بدين نام ذكر شده كه يكی از آنها «شمعون

پطرس» است. شمعون در تورات «سمعون» آمده و در «انجيل متّی» باب دهم درباره او گويد:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيد و ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيماری و رنجی را شفا دهند. نامهای دوازده رسول چنين است: اول شمعون معروف به پطروس...».

و در «انجيل يوحنا» باب بيست و يكم، شماره ۱۵ و ۱۸، آمده است كه عيسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: «گوسفندانم را شبانی كن» كنايه از اينكه مؤمنانِ به مرا سرپرستی نما.

و در قاموس كتاب مقدس نيز آمده است كه «مسيح او را برای هدايت كنيسه تعيين كرد».

دوم شمعون در مدارك اسلامی:

يعقوبی داستانش را بيان داشته و او را «سمعان الصفا» ناميده است. و مسعودی در ج ۱ ص ۳۴۳ كتابش گويد: «پطروسی در روميه كشته شد كه نامش به يونانی «شمعون» و به عربی «سمعان» است.»

و صاحب مجم البلدان درباره «دير سمعان» گويد: «دير سمعان در نواحی دمشق است و «سمعان»ی كه اين دير به نام اوست، يكی از بزرگان نصاری است و می گويند او «شمعون الصفا» است».

بخشی از داستان اين سه «وصی» را بيان داشتيم تا نمونه و مثال ديگر اوصيای پيامبران پيشين باشد.

خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، پيامبری نو ظهور(۵۴) و جدای از پيامبران پيشين نبود، تا امتش را بدون تعيين «ولی امر» رها سازد. او همان است كه جامعه اسلامی كوچك مدينه را به گاه غيبت خود، يك آن هم بی رهبر رها ننمود! آری، محال است كه خاتم انبيا و ديگر رسولان خدا جامعه اسلامی را برای هميشه تاريخ رها سازند و «ولی امر» پس از خود را تعيين ننمايند.

بلكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را با عبارات مختلف در اماكن متعدد تعيين و معرفی فرموده: در برخی مشخصاً امام بعد از خود را نام برده و در برخی همه امامان را. و از جمله مواردی كه «امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام » را با اسم و رسم معرفی نموده، احاديث آينده است.

___________________

(۱) بقره / ۱۲۴.

(۲) احزاب / ۳۳.

(۳) مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷. و عبداللّه پسر جعفر ذوالجناحين(= طيّار)فرزند ابوطالب مادرش اسماء بنت عميس خثعمی است. در حبشه به دنيا آمد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درك نمود و مردی حليم و كريم بود و او را بحرالجود(= دريای كرم)می گفتند و در سال ۸۰ هجری در مدينه وفات كرد. شرح حالش در اسد الغابه ج ۳ ص ۳۳ و جوامع السيره ص ۲۸۲ آمده است.

(۴) صفيه دخت حیّ بن اخطب از نسل هارون برادر موسیعليهما‌السلام است. او زوجه كنانه بن ربيع از يهود بنی النضير بود كه در جنگ خيبر كشته شد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين اسيرانش برگزيد و به او فرمود: «اگر اسلام را برگزينی تو را برای خود برمی گزينم و اگر يهوديت را انتخاب كنی شايد آزادت كنم و به خويشاوندانت بپيوندی» و او گفت: «يا رسول اللّه! من به اسلام گرويدم و پيش از آنكه دعوتم كنی تصديقت كرده ام و نيازی به يهوديت نمی بينم و پدر و برادری در آن ندارم. شما مرا بين اسلام و كفر مخيّر كرديد، حال آنكه خدا و رسولش نزد من محبوبتر از آزادی و پيوستن به خويشاوندان است. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از سپری شدن عدّه اش با وی ازدواج نمود. و صفيّه در سال ۵۲ هجری وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۰ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در طبقات ابن سعد، ج ۸ ص ۱۲۰ ۱۲۹، و جوامع السيره ص ۲۸۵، آمده است.

(۵) فاطمه دخت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مادرش ام المؤمنين خديجه كبری است. در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه و اصابه آمده است كه: كنيه او «ام ابيها» است و نسل رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها از آن اوست. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود: «خداوند با خشم تو خشمگين، و با خشنوديت خشنود می گردد.» اين روايت در مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۵۳، ميزان الاعتدال، ج ۲ ص ۷۷، تهذيب التهذيب، ج ۱۲ ص ۴۴۱ و در صحيح بخاری باب مناقب فاطمه، ج ۴ ص ۲۰۰ و ۲۰۱ و ۲۰۵، گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «فاطمه جزئی از من است، هر كه به خشمش آورد مرا به خشم آورده است».و در روايت ديگری در كتاب نكاح، ج ۳ ص ۱۷۷، و صحيح مسلم باب فضائل فاطمه و سنن ترمذی و مسند احمد، ج ۴ ص ۴۱ و ۳۲۸ و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۳، آمده است كه: «هر چه او را بيازارد مرا آزرده است».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره به هنگام سفر، در بدو خروج و ورود، آخرين و اولين كسی را كه وداع و ديدار می كرد، فاطمه بود. چنانكه در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۵ و ۱۵۶ و ج ۱ ص ۴۸۹، و مسند احمد، ج ۵ ص ۲۷۵ و سنن بيهقی، ج ۱ ص ۲۶، آمده است.

و در باب وجوب خمس صحيح بخاری، ج ۲ ص ۱۲۴ از عايشه روايت كند كه گفت: «فاطمه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابوبكر صديق خواست تا ميراثش را از آنچه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر جای نهاده از انچه خدا به پيامبرش بازگردانيده به او بازگرداند، و ابوبكر گفت: «رسول خدا فرمود: «ما ارث برده نمی شويم. آنچه بر جای نهيم صدقه است» و فاطمه دخت رسول خدا خشمگين شد و از ابی بكر رويگردان شد و همواره رويگردان بود تا وفات كرد» او پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها شش ماه زندگی نمود.

و در باب غزوه خيبر صحيح بخاری، ج ۳ ص ۳۸ گويد: «هنگامی كه وفات كرد شوهرش شبانه دفنش نمود و ابوبكر را آگاه ننمود و خود بر او نماز گزارد. و علی تا فاطمه زنده بود موقع ممتازی داشت. و چون وفات كرد ديدار مردم را ناخوش داشت و به مصالحه با ابی بكر تن در داد.» اين روايت را مسلم در كتاب جهاد، ج ۵ ص ۱۴۵، و احمد در مسند، ج ۱ ص ۹، و بيهقی در سنن، ج ۶ ص ۳۰۰، نيز آورده اند. و در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه گويد: «او به اسماء وصيت نمود كه غسلش دهد و اجازه ندهد كسی بر او وارد شود، و چون وفات كرد عايشه آمد و اسماء اجازه ورودش نداد.»

مولف گويد: «و محل قبر فاطمهعليه‌السلام تا امروز شناخته نشده است!»

صاحبان صحاح بنابر نقل جوامع السيره، ۱۸ حديث از آن حضرت روايت كرده اند.

و امام حسن و امام حسين دو سبط رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو فرزند علی و فاطمهعليها‌السلام : امام حسنعليه‌السلام در نيمه ماه رمضان سال سوم هجری به دنيا آمد و امام حسينعليه‌السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری. و رسول خدا درباره آنها فرمود: «حسن و حسين دو سيّد جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنهاست» سنن ابن ماجه باب فضائل اصحاب رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۶۷ و مصادر بسيار ديگر.

مسلمانان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی با امام حسنعليه‌السلام بيعت كردند و آن حضرت شش ماه به خلافت پرداخت و سپس به مقتضای مصلحت اسلام با معاويه مصالحه كرد. و معاويه هنگامی كه در سال ۵۰ ه بر آن شد تا برای پسرش يزيد بيعت بگيرد، آن حضرت را در نهان مسموم ساخت و شهيد نمود. مراجعه كنيد: نقش عايشه در تاريخ اسلام ج سوم ص ۱۷۸. در سال ۶۰ ه نيز امام حسينعليه‌السلام از بيعت با يزيد سرباز زد و فرمود: «اگر امت اسلامی به رهبری همچون يزيد مبتلا گردد بايد با اسلام خداحافظی نمود» و سپاه يزيد آن حضرت را در عاشورای سال ۶۱ ه در كربلا به شهادت رسانيدند. صاحبان صحاح از امام حسنعليه‌السلام ۱۳ حديث و از امام حسينعليه‌السلام ۸ حديث روايت كرده اند. مراجعه كنيد: جوامع السيره، ص ۲۸۴ و ۲۸۶، و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۶۸.

(۶) عايشه دخت ابوبكر مادرش امّ رومان بود. در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و پيامبرص يك سال پس از هجرت به مدينه او را به خانه برد و وی در سال ۵۷ يا ۵۸ يا ۵۹ ه وفات كرد و ابوهريره بر او نماز گزارد. صاحبان صحاح ۲۲۱۰ حديث از او روايت كرده اند. مراجعه كنيد: نقش عايشه در احاديث اسلام.روايت عايشه در شأن نزول آيت تطهير در صحيح مسلم ج ۷ ص ۱۳۰، باب فضائل اهل بيت النبی، مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه مذكور، و تفسير زمخشری و رازی در تفسير آيه مباهله، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۴۹، آمده است.

(۷) واثله بن اسقع ليثی، به هنگام حركت پيامبر به سوی تبوك اسلام آورد. و گفته شده او سه سال خادم رسول خدا بود و در سال ۸۵ يا ۸۳ ه در دمشق يا بيت المقدس وفات كرد. صاحبان صحاح ۵۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره، ص ۲۷۹، آمده است. اين روايت او درباره شأن نزول آيه تطهير در سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۲، و روايت ديگری از او در مسند احمد، ج ۴ ص ۱۰۷، و مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه، و اسد الغابه، ج ۲ ص ۲۰ آمده است.

(۸) اين روايت ام سلمه در تفسير سيوطی، ج ۵ ص ۱۹۸ و ۱۹۹ آمده است. و روايت ديگری از او در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مسند احمد، ج ۶ ص ۳۰۶، و اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۹ و ج ۲ ص ۲۹۷، و تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۹۷، آمده است. و روايت ديگری در مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۰، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱ و ۵۹۸، و تاريخ بغداد، ج ۹ ص ۱۲۶، موجود است. و روايت ديگری در مسند احمد، ج ۶ ص ۲۹۲.

(۹) روايت ابن عباس در مسند احمد، ج ۱ ص ۳۳۰، خصائص نسائی ص ۱۱، رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۶۹. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۹ و ۲۰۷، و تفسير در المنثور در تفسير آيه موجود است.

(۱۰) عمربن ابی سلمه عبدالاسد، ربيب رسول اللّه، مادرش ام سلمه است. در حبشه به دنيا آمد. با امام علیع در جنگ جمل همراه بود و آن حضرت فرماندهی بحرين و فارس را به او سپرد. در سال ۸۳ ه وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۲ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۴، آمده است. حديث او در شأن نزول آيه تطهير در فضائل الخمسه، ج ۱ ص ۲۱۴ به نقل از صحيح ترمذی، ج ۲ ص ۲۰۹ موجود است.

(۱۱) روايت ابوسعيد خدری در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسيرآيه، و تاريخ بغداد، ج ۱۰ ص ۲۷۸ و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷ و ۱۶۹، موجود است. شرح حال او در پاورقی صفحات آينده می آيد.

(۱۲) سعدبن ابی وقاص، شرح حالش در پاورقی صفحات قبل گذشت. او از بيعت با امام علیع سرباز زد و سبّ و دشنام علی از سوی معاويه را نيز نپذيرفت. معاويه به گاه بيعت گرفتن برای يزيد مسمومش ساخت و بمرد. صاحبان صحاح ۲۷۱ حديث از او روايت كرده اند. روايت او در شأن نزول آيه تطهير در خصائص نسائی ص ۴ ۵، و سنن ترمذی، ج ۳ ص ۱۷۱ ۱۷۲، آمده است.

(۱۳) روايت انس بن مالك در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۲۰۶ آمده است.

(۱۴) همانند قتاده در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه مذكور، و عطيّه در شرح حالش در اسد الغابه، ج ۳ ص ۴۱۳، و معقل بن يساركه در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸ آمده است.

(۱۵) استشهاد امام حسنع در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۷۲، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۴۶ و ۱۷۲، موجود است.

(۱۶) امام علی بن الحسينع، مادرش چنانكه در باب دهم ربيع الابرار زمخشری آمده دخت يزد جرد بود و در هنگام نفاس زادنش وفات كرد و يكی از «امّ ولد»های پدرش دايه او شد و امامعليه‌السلام پس از فوت پدر به شوهرش داد و ظاهر آن است كه نامش «غزاله» بوده است (عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۲۸) علی بن الحسين در سال ۹۵ ه در مدينه وفات كرد. صاحبان صحاح برخی احاديث را از او روايت كرده اند.و استشهاد آن حضرت به آيه تطهير در تفسير آيه موجود است. شرح حال او در وفيات الاعيان ج ۲ ص ۴۲۹ و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۰۳ آمده است.

(۱۷) روايت ابن عباس در تفسير در المنثور، تفسير آيه:«و أمر اهلك بالصلاة...»آمده است.

(۱۸) ابوالحمراء، آزاد شده رسول خداص نامش هلال بن حارث يا ابن ظفر است و حديث او در شرح حالش در استيعاب، ج ۲ ص ۵۹۸، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۱۷۴، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۷۸، آمده است.

(۱۹) ابوبرزه اسلمی، در نامش اختلاف است. در سال ۶۰ يا ۶۴ در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح ۲۰ يا ۴۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۰ و ۲۸۳ آمده است. حديث او در مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۹ موجود است و عبارت او «سبعة عشر شهرا» آمده كه به نظر ما از اشتباه نسخه برداران است.

(۲۰) روايت «أنس» در مسند احمد، ج ۳ ص ۲۵۲، و مسند طياسی، ج ۷ ص ۲۷۴ حديث ۲۵۰۹، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱، و تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه آمده است.

(۲۱) نجم / ۳ ۴.

(۲۲) صحيح بخاری، كتاب الاحكام، ج ۴ ص ۱۶۳. عبارت: العسر و اليسر: سختی و آسانی در صحيح مسلم كتاب الاماره حديث ۴۱ و ۴۲، است. سنن نسائی كتاب البيعه، باب البيعة. سنن ابن ماجه، كتاب الجهاد، حديث ۲۸۶۶. موطّأ مالك، كتاب الجهاد باب الترغيب فی الجهاد، حديث ۵. مسند احمد، ج ۵ ص ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۹ و ۳۲۱ و ج ۴ ص ۴۱۱. سير اعلام النبلاء، شرح حال عباده، ج ۲ ص ۳ و تهذيب ابن عساكر، ج ۷ ص ۲۰۷ ۲۱۹.

(۲۳) مراجعه كنيد: شرح حال عباده در استيعاب، ج ۲ ص ۴۱۲ و اسدالغابه، ج ۳ ص ۱۰۶ ۱۰۷.

(۲۴) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۱۲۲۱.

(۲۵) مراجعه كنيد: فصل سقيفه و بيعت ابوبكر، و نزاع قبيلگی انصار و مهاجران در ابتدای همين كتاب.

(۲۶) نساء / ۵۹. تفسير اين آيه و احاديث رسيده از رسول خداص درباره آن در بحثهای بعد می آيد ان شاءاللّه.

(۲۷) عبارت متن از طبری است. تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۳ ص ۱۱۷۱ ۱۱۷۲. تاريخ ابن عساكر تحقيق محمودی، ج ۱ شرح حال امام علیع. تاريخ ابن اثير، ج ۲ ص ۲۲۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۳ ص ۲۶۳. تاريخ ابن كثير، ج ۳ ص ۳۹ كه الفاظ را حذف كرده و گويد: كذا و كذا! كنزالعمال متقی هندی، ج ۱۵ ص ۱۰۰ و ۱۱۵ و ۱۱۶ و سيره حلبيه نشر كتابفروشی اسلاميه، ج ۱ ص ۲۸۵.

(۲۸) شعراء / ۲۱۴.

(۲۹) ابواء قريه ايست در بيست و سه ميلی مدينه كه قبر «آمنه» مادر رسول خداص در آنجاست. و «ودّان» قريه ايست كه تا «جُحفه» يك روز راه و تا ابواء شش ميل است. (معجم البلدان)

(۳۰) بواط از كوههای جهينه در مسير شام است و فاصله اش تا مدينه حدود نود ميل هر ميل چهار هزار ذراع است.

(۳۱) صفوان بيابانی نزديك بدر است.

(۳۲) ذوالعشيرة نزديك ينبع حدود صد ميلی مدينه است. و ابوسلمه، عبداللّه بن عبد الاسد، پسر عمه رسول خدا بود كه ابتدا به حبشه و سپس به مدينه هجرت نمود و در بدر حاضر و در احد شركت و از اثر آن وفات نمود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است.

(۳۳) رسول خداص در سوم ماه رمضان از مدينه خارج شد و جنگ در روز جمعه هفدهم آن ماه اتفاق افتاد.

(۳۴) سيره نويسان گويند: يهود به گاه ورود به مدينه در پستيهای آن جای گرفتند و چون هوايش را نپسنديدند، به بلنديها روی آوردند و بنی نضير در طحان و بنی قريظه در مهروز مسكن گزيدند و در آنجا بودند تا پيامبرص با آنها جنگيد و از آن بيرونشان نمود. (معجم البلدان: ماده: «بطحان» و «مهروز»). و ابولبابه، بشير يا رفاعه بن عبدالمنذر، يكی از «نقبا» در بيعت عقبه بود. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۳۵) عريض بيابان مدينه است. معجم البلدان

(۳۶) قرقرة الكدر، ناحيه مركزی بنی سليم جنب منطقه حارّه عراق به سمت مكه با فاصله هشت روز راه تا مدينه. معجم البلدان

(۳۷) فران مركز بنی سليم در ناحيه فرع حجاز بوده است. معجم البلدان و لسان العرب

(۳۸) منازل يهود بنی نضير در منطقه غرس قبا و بالاتر آن بود كه قبا در دو ميلی مدينه قرار دارد. معجم البلدان، ماده: غرس و قبا

(۳۹) عبداللّه بن رواجه انصاری خزرجی در بيعت عقبه نقيب بنی حارث بود. در همه وقايع و نبردهای رسول خداص حضور داشت و يكی از سه فرمانده شهيد جنگ موته بود. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه آمده است.

(۴۰) ذات الرقاع كوهی است نزديك نخيل در جوار سعد و شقره با رنگهای گونه گون و قسمتهای سرخ و سياه و سفيد. شرح اين غزوه را در التنبيه و الإشراف مسعودی می يابيد.

(۴۱) دومة الجندل قلعه ای بنا شده در منطقه جندل با سرزمينی به وسعت پنج فرسخ بود كه تا دمشق هفت روز و تا مدينه پانزده روز راه فاصله داشت. مراجعه كنيد: معجم البلدان، ماده: دومة و التنبيه و الاشراف، شرح غزوه مذكور.

(۴۲) آبشخور مريسيع بر سر راه «فرع» قرار دارد و فرع تا مدينه حدود نود ميل است.

(۴۳) ابورهم، كلثوم بن حصين: پس از ورود پيامبرص به مدينه اسلام آورد و در احد حضور يافت و تير بر گلوگاهش اصابت نمود و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آب دهان بر آن ماليد و شفا يافت. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۴۴) مراجعه كنيد: جمهره انساب ابن حزم، چاپ مصر ۱۳۸۲ ه، ص ۱۹۶ ۱۹۸، نَسَب بنی لحيان. و عسفان بين مكه و مدينه است كه در تعيين محل آن اختلاف دارند معجم البلدان.

(۴۵) ذی قَرَد بر سر راه خيبر به مدينه قرار داشت.

(۴۶) رسول خداص در روز دوشنبه اول ذيقعده برای انجام عمره حركت نمود و مشركان راه ورودشان به مكه را بستند و آن حضرت در «حديبيه» نه ميلی مكه اقامت گزيد تا پيمان «صلح حديبيه» منعقد گرديد و بنابر آن شد كه در سال آينده عمره بگزارند.

(۴۷) مراجعه كنيد: اسدالغابه، شرح حال سِباع بن عُرفُطَه.

(۴۸) پيامبرص ششم ذيقعده حركت نمود.

(۴۹) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۷.

(۵۰) صحيح بخاری، كتاب بدء الخلق، باب غزوه تبوك، ج ۳ ص ۵۸.

(۵۱) صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضل علی بن ابی طالب، حديث ۳۲. مسند ابوداود، ج۱ ص ۲۹. حليه الاولياء، ج ۷ ص ۱۹۵ و ۱۹۶. مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۳ و ۱۸۲ و ۳۳۰ و ج ۴ ص ۱۵۳. تاريخ بغداد، ج ۱۱ ص ۴۳۲. خصائص نسائی ص ۸ و ۱۶، و طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۵.

(۵۲) اثبات الوصية، مسعودی، چاپ نجف ص ۵ ۷۰. و مسعودی، علی بن الحسين از نوادگان عبداللّه بن مسعود صحابی و متوفای ۳۴۶ ه است. در طبقات الشافعيه، ج ۲ ص ۳۰۷ گويد: گفته شده كه او مذهب معتزلی داشته است. كتبی در فوات الوفيات، ج ۲ ص ۴۵، و ياقوت حموی در معجم الاُدبا به اين كتاب اشاره كرده و گفته اند: كتاب «البيان» در اسماء ائمه از آنِ اوست. و در «الميزان» ابن حجر، ج ۴ ص ۲۲۴ گويد: كتاب «تعيين الخليفه» از آنِ اوست. اين كتاب را در الذريعه و غير آن «اثبات الوصيه» ناميده اند.

(۵۳) كتاب مقدس، عهد عتيق(= تورات)ترجمه فارسی از عبرانی و كلدانی و يونانی، چاپ دارالسلطنه لندن، ۱۹۳۲ ميلادی، ص ۲۵۴.

(۵۴) خداوند سبحان(احقاف / ۹)می فرمايد:«قل ما كنت بدعاً من الرسل...»: «بگو من پيامبر نوظهور و جدای از ساير پيامبران نيستم...»

وصی رسول اللّه صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و وليعهد و خليفه بعد از او

«وصی» در احاديث رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در باب اول، داستان انذار و بيم دادن بنی هاشم را بيان داشتيم، و اينكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور آنها«علی بن ابيطالب» را بدين گونه معرفی فرمود كه:

«همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. پس، از او بشنويد و اطاعتش نمائيد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين بيان «وصی و خليفه» خود در بين آنها را تعين نمود و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند. و خداوند سبحان فرموده:( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (۵۵) : «آنچه را پيامبر برای شما آورده بگيريد».

طبرانی از «سلمان فارسی» روايت كند كه گفت: «به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتم: «هر پيامبری را «وصی»ی است، وصی شما كيست؟» پاسخم نفرمود و چندی بعد كه مرا ديد فرمود: «سلمان!» به سويش شتافتم و گفتم: «بله.» فرمود: «می دانی وصی موسی كيست؟» گفتم: «آری، يوشع بن نون است.» فرمود: «برای چه؟» گفتم: «برای آنكه در آن روز داناترين آنها بود». فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است.»(۵۶)

و از «ابوايوب انصاری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش فاطمه فرمود: «آيا ندانستی كه خدای عزوجل زمينيان را برانداز نمود و از بين آنها پدرت را برگزيد و مبعوث گردانيد، و در بار دوم برانداز نمود و شوهرت را برگزيد و به من وحی فرمود تا همسرش دهم و وصيش گيرم؟».(۵۷)

و از «ابوسعيد خدری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است».(۵۸)

و از «انس بن مالك» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وضو ساخت و دو ركعت نماز به جای آورد و به او فرمود: «اولين كسی كه از اين در بر تو وارد می شود، امام متقيان و سيد مسلمانان و پيشوای دين و خاتم وصيين است...» و علی آمد و آن حضرت فرمود: «انس! كه آمد؟» گفتم: علی. پس، شادمان به سوی او برخاست ودر آغوشش كشيد و...»(۵۹)

و از «بريده» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر پيامبری را وصی و وارثی باشد، و علی «وصی» و وارث من است».(۶۰)

و در «محاسن و مساوی» بيهقی روايتی است كه فشرده آن چنين است: «جبرئيل با هديه ای از سوی خدا فرود آمد تا رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به پسر عمو و «وصی»ش علی بن ابی طالب اهداء نمايد».(۶۱)

وصيت در كتب امتهای پيشين

نصربن مزاحم در كتابش «وقعه صفين» و خطيب در «تاريخ بغداد» روايت كنند كه:

«سپاه امام علیعليه‌السلام در مسير «صفين» دچار تشنگی شدند و امام آنها را حركت داد تا به نزد صخره ای رسيدند و به ياری او آن را از جای بركندند و نوشيدند تا سيراب شدند. در نزديك آنها ديری بود و چون صاحب دير از موضوع آگاه شدگفت: «اين دير جز با اين آب بنا نشده، و اين آب را كسی جز نبی يا «وصی» نبی استخراج نكرده است».(۶۲)

خبری ديگر در تأييد خبر پيشين:

در صفين نصربن مزاحم و تاريخ ابن كثير خبر ديگری است كه گويد:

«هنگامی كه علیعليه‌السلام در «رقّه» و در نقطه ای به نام «بليخ»(۶۳) بر كناره فرات فرود آمد، راهبی از صومعه خود بيرون شد و به علی گفت: «نزد ما كتابی است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و اصحاب عيسی بن مريم آن را نوشته اند، آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ علی گفت: آری، محتوايش چيست؟ و راهب چنين گفت:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم»

«خداوندی كه اراده اش جاری و نوشته اش ساری است، همو در بين امّی ها رسولی را از خودشان مبعوث می كند تا كتاب و حكمتشان بياموزد و به راه خدا هدايتشان نمايد. نه درشت خوی است و نه سنگدل و نه عربده كشِ كوچه و بازار. بدی را با بدی پاسخ نگويد، بلكه می بخشد و در می گذرد. امتش حامدانی هستند كه خدای را بر هر پيشامدی سپاس گويند و در هر فراز و نشيبی فروتنانه به تهليل و تكبير و تسبيحش پردازند. و خداوند او را بر همه دشمنانش پيروز گرداند. و چون جانش ستاند، امتش اختلاف كنند و سپس اجتماع نمايند و تا آنجا كه خدا بخواهد درنگ كنند و دوباره اختلاف نمايند. و مردی از امتش بر كناره اين فرات بگذرد كه به معروف امر و از منكر نهی كند و به حق داوری نمايد و در قضا رشوه نپذيرد. دنيا در نزد او از خاكسترِ بادآورده بی ارزشتر و مرگ در نزد او از نوشيدن آب برای تشنه كام آسانتر است. در نهان خدا ترس و در عيان خيرخواه و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگری نمی هراسد. و هريك از مردم اين بلاد كه آن پيامبر را دريابد و به او ايمان آورد، پاداشش بهشت و رضوان من باشد، و هركس آن عبد صالح را دريابد، بايد به ياريش بشتابد كه كشته شدن با او شهادت است.»

سپس به علیعليه‌السلام گفت: «من همراه تو هستم و از تو جدا نمی شوم تا آنچه به تو می رسد بر من نيز برسد.» راوی گويد: «علی گريست و گفت: «سپاس خدای را كه فراموشم نفرمود. سپاس خدای را كه در كتب ابرار يادم كرد». و آن راهب با علی همراه شد و چنانكه يادآور شده اند صبح و شام با علی بود تا آنگاه كه در جنگ صفين كشته شد. و هنگامی كه مردم به دفن كشته های خود پرداختند، علی گفت: «او را بيابيد» و چون يافتند بر او نماز گزارد و دفنش نمود و فرمود: «اين از ما اهل البيت است» و بارها برای او آمرزش خواست.(۶۴) ».

۲ داستان «يوشع بن نون» وصیّ موسی

نخست يوشع بن نون در تورات:

در ماده «يوشعِ» قاموسِ كتاب مقدس به نقل از تورات گويد: «يوشع بن نون با موسی در كوه سينا بود و به عبادت گوساله، در عهد هارون، آلوده نگرديد.»

نصّ داستان تعيين و معرفی او بوسيله موسیعليه‌السلام در باب بيست و هفتمِ سِفر اعداد چنين است:

و موسی به خداوند عرض كرده گفت: ملتمس اينكه يَهُوهَ خدای ارواحِ تمامی بشر كسی را بر اين جماعت بگمارد كه پيش روی ايشان بيرون رود و پيش روی ايشان داخل شود و ايشان را بيرون بَرَد و ايشان را درآورد تا جماعتِ خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند و خداوند به موسی گفت يُوشعَ بن نون را كه مردی صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وی وصيّت نما و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائيل او را اطاعت نمايند و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از برای او به حكم اُورِيم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وی او و تمامی بنی اسرائيل با وی و تمامی جماعت بيرون روند و به فرمان وی داخل شوند پس موسی به نوعی كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری كه خداوند به واسطه موسی گفته بود وصيّت نمود(۵۳)

و داستان قيام و اقدام او به كار بنی اسرائيل و جنگهای وی، در بيست و سه باب «سِفر يوشع بن نون» آمده است.

دوم يوشع بن نون در قرآن كريم:

واژه «يوشع» در قرآن كريم(انعام / ۸۶ و ص / ۴۸)عربی شده و «ألْيَسَع» آمده است.

سوم يوشع بن نون در مدارك اسلامی:

يعقوبی گويد: «خدای عز و جل به گاه وفات موسی، فرمانش داد تا «يوشع بن نون» را وارد «قبّه الرّمان» كند و بر او درود فرستد و دستش را بر جسدش بگذارد تا بركتش به او منتقل گردد و وصيتش نمايد كه پس از وی به كار بنی اسرائيل قيام و اقدام نمايد».

۳ همانندی وصی خاتم انبيا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصی موسی عليه‌السلام

يوشع بن نون با موسی در «طور سينا» بود و به گوساله پرستی آلوده نگرديد و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.

و امام علیعليه‌السلام با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غار حرا» بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگرديد و خداوند پيامبرش را فرمان داد تا در بازگشت از «حجه الوداع» او را فراروی حاجيان امام و پيشوای امت پس از خود تعيين نمايد و امتش را بدون صاحب رها نسازد، و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غدير خم» اين فرمان را با صدای رسا اعلام داشت و او را چنانكه خواهد آمد «ولی عهد» پس از خود قرار داد. و آنچه درباره همانندی اين امت با بنی اسرائيل فرموده بود كه: «هر چه بر بنی اسرائيل رسيد، بر امت من نيز می رسد»، راست و صادق آمد!

۴ داستان «شمعون» وصیّ عيسی

نخست شمعون در انجيل:

در قاموس كتاب مقدس ده نفر بدين نام ذكر شده كه يكی از آنها «شمعون

پطرس» است. شمعون در تورات «سمعون» آمده و در «انجيل متّی» باب دهم درباره او گويد:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيد و ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيماری و رنجی را شفا دهند. نامهای دوازده رسول چنين است: اول شمعون معروف به پطروس...».

و در «انجيل يوحنا» باب بيست و يكم، شماره ۱۵ و ۱۸، آمده است كه عيسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: «گوسفندانم را شبانی كن» كنايه از اينكه مؤمنانِ به مرا سرپرستی نما.

و در قاموس كتاب مقدس نيز آمده است كه «مسيح او را برای هدايت كنيسه تعيين كرد».

دوم شمعون در مدارك اسلامی:

يعقوبی داستانش را بيان داشته و او را «سمعان الصفا» ناميده است. و مسعودی در ج ۱ ص ۳۴۳ كتابش گويد: «پطروسی در روميه كشته شد كه نامش به يونانی «شمعون» و به عربی «سمعان» است.»

و صاحب مجم البلدان درباره «دير سمعان» گويد: «دير سمعان در نواحی دمشق است و «سمعان»ی كه اين دير به نام اوست، يكی از بزرگان نصاری است و می گويند او «شمعون الصفا» است».

بخشی از داستان اين سه «وصی» را بيان داشتيم تا نمونه و مثال ديگر اوصيای پيامبران پيشين باشد.

خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، پيامبری نو ظهور(۵۴) و جدای از پيامبران پيشين نبود، تا امتش را بدون تعيين «ولی امر» رها سازد. او همان است كه جامعه اسلامی كوچك مدينه را به گاه غيبت خود، يك آن هم بی رهبر رها ننمود! آری، محال است كه خاتم انبيا و ديگر رسولان خدا جامعه اسلامی را برای هميشه تاريخ رها سازند و «ولی امر» پس از خود را تعيين ننمايند.

بلكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را با عبارات مختلف در اماكن متعدد تعيين و معرفی فرموده: در برخی مشخصاً امام بعد از خود را نام برده و در برخی همه امامان را. و از جمله مواردی كه «امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام » را با اسم و رسم معرفی نموده، احاديث آينده است.

___________________

(۱) بقره / ۱۲۴.

(۲) احزاب / ۳۳.

(۳) مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷. و عبداللّه پسر جعفر ذوالجناحين(= طيّار)فرزند ابوطالب مادرش اسماء بنت عميس خثعمی است. در حبشه به دنيا آمد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درك نمود و مردی حليم و كريم بود و او را بحرالجود(= دريای كرم)می گفتند و در سال ۸۰ هجری در مدينه وفات كرد. شرح حالش در اسد الغابه ج ۳ ص ۳۳ و جوامع السيره ص ۲۸۲ آمده است.

(۴) صفيه دخت حیّ بن اخطب از نسل هارون برادر موسیعليهما‌السلام است. او زوجه كنانه بن ربيع از يهود بنی النضير بود كه در جنگ خيبر كشته شد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين اسيرانش برگزيد و به او فرمود: «اگر اسلام را برگزينی تو را برای خود برمی گزينم و اگر يهوديت را انتخاب كنی شايد آزادت كنم و به خويشاوندانت بپيوندی» و او گفت: «يا رسول اللّه! من به اسلام گرويدم و پيش از آنكه دعوتم كنی تصديقت كرده ام و نيازی به يهوديت نمی بينم و پدر و برادری در آن ندارم. شما مرا بين اسلام و كفر مخيّر كرديد، حال آنكه خدا و رسولش نزد من محبوبتر از آزادی و پيوستن به خويشاوندان است. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از سپری شدن عدّه اش با وی ازدواج نمود. و صفيّه در سال ۵۲ هجری وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۰ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در طبقات ابن سعد، ج ۸ ص ۱۲۰ ۱۲۹، و جوامع السيره ص ۲۸۵، آمده است.

(۵) فاطمه دخت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مادرش ام المؤمنين خديجه كبری است. در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه و اصابه آمده است كه: كنيه او «ام ابيها» است و نسل رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها از آن اوست. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود: «خداوند با خشم تو خشمگين، و با خشنوديت خشنود می گردد.» اين روايت در مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۵۳، ميزان الاعتدال، ج ۲ ص ۷۷، تهذيب التهذيب، ج ۱۲ ص ۴۴۱ و در صحيح بخاری باب مناقب فاطمه، ج ۴ ص ۲۰۰ و ۲۰۱ و ۲۰۵، گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «فاطمه جزئی از من است، هر كه به خشمش آورد مرا به خشم آورده است».و در روايت ديگری در كتاب نكاح، ج ۳ ص ۱۷۷، و صحيح مسلم باب فضائل فاطمه و سنن ترمذی و مسند احمد، ج ۴ ص ۴۱ و ۳۲۸ و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۳، آمده است كه: «هر چه او را بيازارد مرا آزرده است».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره به هنگام سفر، در بدو خروج و ورود، آخرين و اولين كسی را كه وداع و ديدار می كرد، فاطمه بود. چنانكه در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۵ و ۱۵۶ و ج ۱ ص ۴۸۹، و مسند احمد، ج ۵ ص ۲۷۵ و سنن بيهقی، ج ۱ ص ۲۶، آمده است.

و در باب وجوب خمس صحيح بخاری، ج ۲ ص ۱۲۴ از عايشه روايت كند كه گفت: «فاطمه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابوبكر صديق خواست تا ميراثش را از آنچه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر جای نهاده از انچه خدا به پيامبرش بازگردانيده به او بازگرداند، و ابوبكر گفت: «رسول خدا فرمود: «ما ارث برده نمی شويم. آنچه بر جای نهيم صدقه است» و فاطمه دخت رسول خدا خشمگين شد و از ابی بكر رويگردان شد و همواره رويگردان بود تا وفات كرد» او پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها شش ماه زندگی نمود.

و در باب غزوه خيبر صحيح بخاری، ج ۳ ص ۳۸ گويد: «هنگامی كه وفات كرد شوهرش شبانه دفنش نمود و ابوبكر را آگاه ننمود و خود بر او نماز گزارد. و علی تا فاطمه زنده بود موقع ممتازی داشت. و چون وفات كرد ديدار مردم را ناخوش داشت و به مصالحه با ابی بكر تن در داد.» اين روايت را مسلم در كتاب جهاد، ج ۵ ص ۱۴۵، و احمد در مسند، ج ۱ ص ۹، و بيهقی در سنن، ج ۶ ص ۳۰۰، نيز آورده اند. و در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه گويد: «او به اسماء وصيت نمود كه غسلش دهد و اجازه ندهد كسی بر او وارد شود، و چون وفات كرد عايشه آمد و اسماء اجازه ورودش نداد.»

مولف گويد: «و محل قبر فاطمهعليه‌السلام تا امروز شناخته نشده است!»

صاحبان صحاح بنابر نقل جوامع السيره، ۱۸ حديث از آن حضرت روايت كرده اند.

و امام حسن و امام حسين دو سبط رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو فرزند علی و فاطمهعليها‌السلام : امام حسنعليه‌السلام در نيمه ماه رمضان سال سوم هجری به دنيا آمد و امام حسينعليه‌السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری. و رسول خدا درباره آنها فرمود: «حسن و حسين دو سيّد جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنهاست» سنن ابن ماجه باب فضائل اصحاب رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۶۷ و مصادر بسيار ديگر.

مسلمانان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی با امام حسنعليه‌السلام بيعت كردند و آن حضرت شش ماه به خلافت پرداخت و سپس به مقتضای مصلحت اسلام با معاويه مصالحه كرد. و معاويه هنگامی كه در سال ۵۰ ه بر آن شد تا برای پسرش يزيد بيعت بگيرد، آن حضرت را در نهان مسموم ساخت و شهيد نمود. مراجعه كنيد: نقش عايشه در تاريخ اسلام ج سوم ص ۱۷۸. در سال ۶۰ ه نيز امام حسينعليه‌السلام از بيعت با يزيد سرباز زد و فرمود: «اگر امت اسلامی به رهبری همچون يزيد مبتلا گردد بايد با اسلام خداحافظی نمود» و سپاه يزيد آن حضرت را در عاشورای سال ۶۱ ه در كربلا به شهادت رسانيدند. صاحبان صحاح از امام حسنعليه‌السلام ۱۳ حديث و از امام حسينعليه‌السلام ۸ حديث روايت كرده اند. مراجعه كنيد: جوامع السيره، ص ۲۸۴ و ۲۸۶، و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۶۸.

(۶) عايشه دخت ابوبكر مادرش امّ رومان بود. در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و پيامبرص يك سال پس از هجرت به مدينه او را به خانه برد و وی در سال ۵۷ يا ۵۸ يا ۵۹ ه وفات كرد و ابوهريره بر او نماز گزارد. صاحبان صحاح ۲۲۱۰ حديث از او روايت كرده اند. مراجعه كنيد: نقش عايشه در احاديث اسلام.روايت عايشه در شأن نزول آيت تطهير در صحيح مسلم ج ۷ ص ۱۳۰، باب فضائل اهل بيت النبی، مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه مذكور، و تفسير زمخشری و رازی در تفسير آيه مباهله، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۴۹، آمده است.

(۷) واثله بن اسقع ليثی، به هنگام حركت پيامبر به سوی تبوك اسلام آورد. و گفته شده او سه سال خادم رسول خدا بود و در سال ۸۵ يا ۸۳ ه در دمشق يا بيت المقدس وفات كرد. صاحبان صحاح ۵۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره، ص ۲۷۹، آمده است. اين روايت او درباره شأن نزول آيه تطهير در سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۲، و روايت ديگری از او در مسند احمد، ج ۴ ص ۱۰۷، و مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه، و اسد الغابه، ج ۲ ص ۲۰ آمده است.

(۸) اين روايت ام سلمه در تفسير سيوطی، ج ۵ ص ۱۹۸ و ۱۹۹ آمده است. و روايت ديگری از او در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مسند احمد، ج ۶ ص ۳۰۶، و اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۹ و ج ۲ ص ۲۹۷، و تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۹۷، آمده است. و روايت ديگری در مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۰، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱ و ۵۹۸، و تاريخ بغداد، ج ۹ ص ۱۲۶، موجود است. و روايت ديگری در مسند احمد، ج ۶ ص ۲۹۲.

(۹) روايت ابن عباس در مسند احمد، ج ۱ ص ۳۳۰، خصائص نسائی ص ۱۱، رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۶۹. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۹ و ۲۰۷، و تفسير در المنثور در تفسير آيه موجود است.

(۱۰) عمربن ابی سلمه عبدالاسد، ربيب رسول اللّه، مادرش ام سلمه است. در حبشه به دنيا آمد. با امام علیع در جنگ جمل همراه بود و آن حضرت فرماندهی بحرين و فارس را به او سپرد. در سال ۸۳ ه وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۲ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۴، آمده است. حديث او در شأن نزول آيه تطهير در فضائل الخمسه، ج ۱ ص ۲۱۴ به نقل از صحيح ترمذی، ج ۲ ص ۲۰۹ موجود است.

(۱۱) روايت ابوسعيد خدری در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسيرآيه، و تاريخ بغداد، ج ۱۰ ص ۲۷۸ و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷ و ۱۶۹، موجود است. شرح حال او در پاورقی صفحات آينده می آيد.

(۱۲) سعدبن ابی وقاص، شرح حالش در پاورقی صفحات قبل گذشت. او از بيعت با امام علیع سرباز زد و سبّ و دشنام علی از سوی معاويه را نيز نپذيرفت. معاويه به گاه بيعت گرفتن برای يزيد مسمومش ساخت و بمرد. صاحبان صحاح ۲۷۱ حديث از او روايت كرده اند. روايت او در شأن نزول آيه تطهير در خصائص نسائی ص ۴ ۵، و سنن ترمذی، ج ۳ ص ۱۷۱ ۱۷۲، آمده است.

(۱۳) روايت انس بن مالك در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۲۰۶ آمده است.

(۱۴) همانند قتاده در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه مذكور، و عطيّه در شرح حالش در اسد الغابه، ج ۳ ص ۴۱۳، و معقل بن يساركه در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸ آمده است.

(۱۵) استشهاد امام حسنع در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۷۲، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۴۶ و ۱۷۲، موجود است.

(۱۶) امام علی بن الحسينع، مادرش چنانكه در باب دهم ربيع الابرار زمخشری آمده دخت يزد جرد بود و در هنگام نفاس زادنش وفات كرد و يكی از «امّ ولد»های پدرش دايه او شد و امامعليه‌السلام پس از فوت پدر به شوهرش داد و ظاهر آن است كه نامش «غزاله» بوده است (عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۲۸) علی بن الحسين در سال ۹۵ ه در مدينه وفات كرد. صاحبان صحاح برخی احاديث را از او روايت كرده اند.و استشهاد آن حضرت به آيه تطهير در تفسير آيه موجود است. شرح حال او در وفيات الاعيان ج ۲ ص ۴۲۹ و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۰۳ آمده است.

(۱۷) روايت ابن عباس در تفسير در المنثور، تفسير آيه:«و أمر اهلك بالصلاة...»آمده است.

(۱۸) ابوالحمراء، آزاد شده رسول خداص نامش هلال بن حارث يا ابن ظفر است و حديث او در شرح حالش در استيعاب، ج ۲ ص ۵۹۸، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۱۷۴، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۷۸، آمده است.

(۱۹) ابوبرزه اسلمی، در نامش اختلاف است. در سال ۶۰ يا ۶۴ در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح ۲۰ يا ۴۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۰ و ۲۸۳ آمده است. حديث او در مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۹ موجود است و عبارت او «سبعة عشر شهرا» آمده كه به نظر ما از اشتباه نسخه برداران است.

(۲۰) روايت «أنس» در مسند احمد، ج ۳ ص ۲۵۲، و مسند طياسی، ج ۷ ص ۲۷۴ حديث ۲۵۰۹، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱، و تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه آمده است.

(۲۱) نجم / ۳ ۴.

(۲۲) صحيح بخاری، كتاب الاحكام، ج ۴ ص ۱۶۳. عبارت: العسر و اليسر: سختی و آسانی در صحيح مسلم كتاب الاماره حديث ۴۱ و ۴۲، است. سنن نسائی كتاب البيعه، باب البيعة. سنن ابن ماجه، كتاب الجهاد، حديث ۲۸۶۶. موطّأ مالك، كتاب الجهاد باب الترغيب فی الجهاد، حديث ۵. مسند احمد، ج ۵ ص ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۹ و ۳۲۱ و ج ۴ ص ۴۱۱. سير اعلام النبلاء، شرح حال عباده، ج ۲ ص ۳ و تهذيب ابن عساكر، ج ۷ ص ۲۰۷ ۲۱۹.

(۲۳) مراجعه كنيد: شرح حال عباده در استيعاب، ج ۲ ص ۴۱۲ و اسدالغابه، ج ۳ ص ۱۰۶ ۱۰۷.

(۲۴) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۱۲۲۱.

(۲۵) مراجعه كنيد: فصل سقيفه و بيعت ابوبكر، و نزاع قبيلگی انصار و مهاجران در ابتدای همين كتاب.

(۲۶) نساء / ۵۹. تفسير اين آيه و احاديث رسيده از رسول خداص درباره آن در بحثهای بعد می آيد ان شاءاللّه.

(۲۷) عبارت متن از طبری است. تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۳ ص ۱۱۷۱ ۱۱۷۲. تاريخ ابن عساكر تحقيق محمودی، ج ۱ شرح حال امام علیع. تاريخ ابن اثير، ج ۲ ص ۲۲۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۳ ص ۲۶۳. تاريخ ابن كثير، ج ۳ ص ۳۹ كه الفاظ را حذف كرده و گويد: كذا و كذا! كنزالعمال متقی هندی، ج ۱۵ ص ۱۰۰ و ۱۱۵ و ۱۱۶ و سيره حلبيه نشر كتابفروشی اسلاميه، ج ۱ ص ۲۸۵.

(۲۸) شعراء / ۲۱۴.

(۲۹) ابواء قريه ايست در بيست و سه ميلی مدينه كه قبر «آمنه» مادر رسول خداص در آنجاست. و «ودّان» قريه ايست كه تا «جُحفه» يك روز راه و تا ابواء شش ميل است. (معجم البلدان)

(۳۰) بواط از كوههای جهينه در مسير شام است و فاصله اش تا مدينه حدود نود ميل هر ميل چهار هزار ذراع است.

(۳۱) صفوان بيابانی نزديك بدر است.

(۳۲) ذوالعشيرة نزديك ينبع حدود صد ميلی مدينه است. و ابوسلمه، عبداللّه بن عبد الاسد، پسر عمه رسول خدا بود كه ابتدا به حبشه و سپس به مدينه هجرت نمود و در بدر حاضر و در احد شركت و از اثر آن وفات نمود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است.

(۳۳) رسول خداص در سوم ماه رمضان از مدينه خارج شد و جنگ در روز جمعه هفدهم آن ماه اتفاق افتاد.

(۳۴) سيره نويسان گويند: يهود به گاه ورود به مدينه در پستيهای آن جای گرفتند و چون هوايش را نپسنديدند، به بلنديها روی آوردند و بنی نضير در طحان و بنی قريظه در مهروز مسكن گزيدند و در آنجا بودند تا پيامبرص با آنها جنگيد و از آن بيرونشان نمود. (معجم البلدان: ماده: «بطحان» و «مهروز»). و ابولبابه، بشير يا رفاعه بن عبدالمنذر، يكی از «نقبا» در بيعت عقبه بود. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۳۵) عريض بيابان مدينه است. معجم البلدان

(۳۶) قرقرة الكدر، ناحيه مركزی بنی سليم جنب منطقه حارّه عراق به سمت مكه با فاصله هشت روز راه تا مدينه. معجم البلدان

(۳۷) فران مركز بنی سليم در ناحيه فرع حجاز بوده است. معجم البلدان و لسان العرب

(۳۸) منازل يهود بنی نضير در منطقه غرس قبا و بالاتر آن بود كه قبا در دو ميلی مدينه قرار دارد. معجم البلدان، ماده: غرس و قبا

(۳۹) عبداللّه بن رواجه انصاری خزرجی در بيعت عقبه نقيب بنی حارث بود. در همه وقايع و نبردهای رسول خداص حضور داشت و يكی از سه فرمانده شهيد جنگ موته بود. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه آمده است.

(۴۰) ذات الرقاع كوهی است نزديك نخيل در جوار سعد و شقره با رنگهای گونه گون و قسمتهای سرخ و سياه و سفيد. شرح اين غزوه را در التنبيه و الإشراف مسعودی می يابيد.

(۴۱) دومة الجندل قلعه ای بنا شده در منطقه جندل با سرزمينی به وسعت پنج فرسخ بود كه تا دمشق هفت روز و تا مدينه پانزده روز راه فاصله داشت. مراجعه كنيد: معجم البلدان، ماده: دومة و التنبيه و الاشراف، شرح غزوه مذكور.

(۴۲) آبشخور مريسيع بر سر راه «فرع» قرار دارد و فرع تا مدينه حدود نود ميل است.

(۴۳) ابورهم، كلثوم بن حصين: پس از ورود پيامبرص به مدينه اسلام آورد و در احد حضور يافت و تير بر گلوگاهش اصابت نمود و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آب دهان بر آن ماليد و شفا يافت. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۴۴) مراجعه كنيد: جمهره انساب ابن حزم، چاپ مصر ۱۳۸۲ ه، ص ۱۹۶ ۱۹۸، نَسَب بنی لحيان. و عسفان بين مكه و مدينه است كه در تعيين محل آن اختلاف دارند معجم البلدان.

(۴۵) ذی قَرَد بر سر راه خيبر به مدينه قرار داشت.

(۴۶) رسول خداص در روز دوشنبه اول ذيقعده برای انجام عمره حركت نمود و مشركان راه ورودشان به مكه را بستند و آن حضرت در «حديبيه» نه ميلی مكه اقامت گزيد تا پيمان «صلح حديبيه» منعقد گرديد و بنابر آن شد كه در سال آينده عمره بگزارند.

(۴۷) مراجعه كنيد: اسدالغابه، شرح حال سِباع بن عُرفُطَه.

(۴۸) پيامبرص ششم ذيقعده حركت نمود.

(۴۹) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۷.

(۵۰) صحيح بخاری، كتاب بدء الخلق، باب غزوه تبوك، ج ۳ ص ۵۸.

(۵۱) صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضل علی بن ابی طالب، حديث ۳۲. مسند ابوداود، ج۱ ص ۲۹. حليه الاولياء، ج ۷ ص ۱۹۵ و ۱۹۶. مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۳ و ۱۸۲ و ۳۳۰ و ج ۴ ص ۱۵۳. تاريخ بغداد، ج ۱۱ ص ۴۳۲. خصائص نسائی ص ۸ و ۱۶، و طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۵.

(۵۲) اثبات الوصية، مسعودی، چاپ نجف ص ۵ ۷۰. و مسعودی، علی بن الحسين از نوادگان عبداللّه بن مسعود صحابی و متوفای ۳۴۶ ه است. در طبقات الشافعيه، ج ۲ ص ۳۰۷ گويد: گفته شده كه او مذهب معتزلی داشته است. كتبی در فوات الوفيات، ج ۲ ص ۴۵، و ياقوت حموی در معجم الاُدبا به اين كتاب اشاره كرده و گفته اند: كتاب «البيان» در اسماء ائمه از آنِ اوست. و در «الميزان» ابن حجر، ج ۴ ص ۲۲۴ گويد: كتاب «تعيين الخليفه» از آنِ اوست. اين كتاب را در الذريعه و غير آن «اثبات الوصيه» ناميده اند.

(۵۳) كتاب مقدس، عهد عتيق(= تورات)ترجمه فارسی از عبرانی و كلدانی و يونانی، چاپ دارالسلطنه لندن، ۱۹۳۲ ميلادی، ص ۲۵۴.

(۵۴) خداوند سبحان(احقاف / ۹)می فرمايد:«قل ما كنت بدعاً من الرسل...»: «بگو من پيامبر نوظهور و جدای از ساير پيامبران نيستم...»

وصی رسول اللّه صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و وليعهد و خليفه بعد از او

«وصی» در احاديث رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در باب اول، داستان انذار و بيم دادن بنی هاشم را بيان داشتيم، و اينكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور آنها«علی بن ابيطالب» را بدين گونه معرفی فرمود كه:

«همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. پس، از او بشنويد و اطاعتش نمائيد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين بيان «وصی و خليفه» خود در بين آنها را تعين نمود و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند. و خداوند سبحان فرموده:( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (۵۵) : «آنچه را پيامبر برای شما آورده بگيريد».

طبرانی از «سلمان فارسی» روايت كند كه گفت: «به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتم: «هر پيامبری را «وصی»ی است، وصی شما كيست؟» پاسخم نفرمود و چندی بعد كه مرا ديد فرمود: «سلمان!» به سويش شتافتم و گفتم: «بله.» فرمود: «می دانی وصی موسی كيست؟» گفتم: «آری، يوشع بن نون است.» فرمود: «برای چه؟» گفتم: «برای آنكه در آن روز داناترين آنها بود». فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است.»(۵۶)

و از «ابوايوب انصاری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش فاطمه فرمود: «آيا ندانستی كه خدای عزوجل زمينيان را برانداز نمود و از بين آنها پدرت را برگزيد و مبعوث گردانيد، و در بار دوم برانداز نمود و شوهرت را برگزيد و به من وحی فرمود تا همسرش دهم و وصيش گيرم؟».(۵۷)

و از «ابوسعيد خدری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است».(۵۸)

و از «انس بن مالك» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وضو ساخت و دو ركعت نماز به جای آورد و به او فرمود: «اولين كسی كه از اين در بر تو وارد می شود، امام متقيان و سيد مسلمانان و پيشوای دين و خاتم وصيين است...» و علی آمد و آن حضرت فرمود: «انس! كه آمد؟» گفتم: علی. پس، شادمان به سوی او برخاست ودر آغوشش كشيد و...»(۵۹)

و از «بريده» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر پيامبری را وصی و وارثی باشد، و علی «وصی» و وارث من است».(۶۰)

و در «محاسن و مساوی» بيهقی روايتی است كه فشرده آن چنين است: «جبرئيل با هديه ای از سوی خدا فرود آمد تا رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به پسر عمو و «وصی»ش علی بن ابی طالب اهداء نمايد».(۶۱)

وصيت در كتب امتهای پيشين

نصربن مزاحم در كتابش «وقعه صفين» و خطيب در «تاريخ بغداد» روايت كنند كه:

«سپاه امام علیعليه‌السلام در مسير «صفين» دچار تشنگی شدند و امام آنها را حركت داد تا به نزد صخره ای رسيدند و به ياری او آن را از جای بركندند و نوشيدند تا سيراب شدند. در نزديك آنها ديری بود و چون صاحب دير از موضوع آگاه شدگفت: «اين دير جز با اين آب بنا نشده، و اين آب را كسی جز نبی يا «وصی» نبی استخراج نكرده است».(۶۲)

خبری ديگر در تأييد خبر پيشين:

در صفين نصربن مزاحم و تاريخ ابن كثير خبر ديگری است كه گويد:

«هنگامی كه علیعليه‌السلام در «رقّه» و در نقطه ای به نام «بليخ»(۶۳) بر كناره فرات فرود آمد، راهبی از صومعه خود بيرون شد و به علی گفت: «نزد ما كتابی است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و اصحاب عيسی بن مريم آن را نوشته اند، آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ علی گفت: آری، محتوايش چيست؟ و راهب چنين گفت:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم»

«خداوندی كه اراده اش جاری و نوشته اش ساری است، همو در بين امّی ها رسولی را از خودشان مبعوث می كند تا كتاب و حكمتشان بياموزد و به راه خدا هدايتشان نمايد. نه درشت خوی است و نه سنگدل و نه عربده كشِ كوچه و بازار. بدی را با بدی پاسخ نگويد، بلكه می بخشد و در می گذرد. امتش حامدانی هستند كه خدای را بر هر پيشامدی سپاس گويند و در هر فراز و نشيبی فروتنانه به تهليل و تكبير و تسبيحش پردازند. و خداوند او را بر همه دشمنانش پيروز گرداند. و چون جانش ستاند، امتش اختلاف كنند و سپس اجتماع نمايند و تا آنجا كه خدا بخواهد درنگ كنند و دوباره اختلاف نمايند. و مردی از امتش بر كناره اين فرات بگذرد كه به معروف امر و از منكر نهی كند و به حق داوری نمايد و در قضا رشوه نپذيرد. دنيا در نزد او از خاكسترِ بادآورده بی ارزشتر و مرگ در نزد او از نوشيدن آب برای تشنه كام آسانتر است. در نهان خدا ترس و در عيان خيرخواه و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگری نمی هراسد. و هريك از مردم اين بلاد كه آن پيامبر را دريابد و به او ايمان آورد، پاداشش بهشت و رضوان من باشد، و هركس آن عبد صالح را دريابد، بايد به ياريش بشتابد كه كشته شدن با او شهادت است.»

سپس به علیعليه‌السلام گفت: «من همراه تو هستم و از تو جدا نمی شوم تا آنچه به تو می رسد بر من نيز برسد.» راوی گويد: «علی گريست و گفت: «سپاس خدای را كه فراموشم نفرمود. سپاس خدای را كه در كتب ابرار يادم كرد». و آن راهب با علی همراه شد و چنانكه يادآور شده اند صبح و شام با علی بود تا آنگاه كه در جنگ صفين كشته شد. و هنگامی كه مردم به دفن كشته های خود پرداختند، علی گفت: «او را بيابيد» و چون يافتند بر او نماز گزارد و دفنش نمود و فرمود: «اين از ما اهل البيت است» و بارها برای او آمرزش خواست.(۶۴) ».


4

5

6

7