ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی 42%

ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی
  • شروع
  • قبلی
  • 90 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8335 / دانلود: 2875
اندازه اندازه اندازه
ارمغان اصفهان   در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

ارمغان اصفهان در شرح حال علامه آیت الله بهبهانی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

لهفی فوت العالم الفقیه

البهبهانی السید النبیه

لقد شجی قلوبنا بفوته

و احترق الفؤاد بعد موته

لم تأت ام الدهر مثله ولا

یأتی الزمان مثله مجتهدا

قد جمع الفضائل المنوعه

قد الف العلوم فی کتب قیمه

راح الی روح مع الرضوان

نال سعاده الی الجنان

اصبحت الشریعه غریباً

و اصبح الاسلام مستجیرا

بمن یلوذ بعده الاسلام

من استجار بعده الانام

انا فقدنا سیداً عالی النسب

الی علی ثم موسی انتسب

التمسوا عام الرحیل عنی

قلت ارتجالا قبل ان یفتنی

انقص ثلثاً ثم ق (قد انطفی

بفوته نور الدین المصطفی)

۱۳۵۴ هجری شمسی

۱ - آقای حاج آقا مجتبی میرمحمد صادقی نجل جلیل حجه الاسلام مرحوم حاج سید محمدباقر حسینی احمدآبادی از فضلاء و ائمه جماعت اصفهان و مدرسین مدرسه صدر عالم فاضل ادیب شاعر در خدمت بزرگان علماء تلمذ فرموده و اکنون سال هاست که در مدرسه صدر سطوح فقه و اصول تدریس می نماید، وی از مبرزین شاگردان مرحوم حاج میر سید علی مجتهد نجف آبادی می باشد.مشارالیه نواده دختری علامه خبیر مرحوم حاج آقامنیرالدین بروجردی اصفهانی می ­ باشد.

۳ - مرثیه و ماده تاریخی که آقای حسین عبداللهی خوروش(۱) متخلص به همت از نویسندگان و مؤلفین اصفهان سروده اند.

آیت الله بهبهانی پاک

رفت و واصل به حق بی چون شد

گنج پر قیمت است و با ارزش

لیله القدر چون بزرگ آمد

مرد حق، چون به حق شود واصل

چون شب قدر و گنج پنهان گشت

هست زندان مرد حق «دنیا»

ارجعی را بگفت چون لبیک

همچو مرحوم (بهبهانی) پاک

آیه الله و مرجع تقلید نگر آثار

او یکایک را جو ز (مصباح)

او هدایت حق نگر (الاشتقاق)

تا بینی عالم آن باشدی که آثارش

مرد وارسته بود و ناشر علم

دوستی بهر فوتش از من خواست

پی تاریخ فوت او گفتم

(نود و پنج) و (سیصد) از هجرت

سال فوتش بدون رنج و حساب

حق کند رحمت آن فقید سعید

زین سبب زیر خاک مدفون شد

گشت مخفی و قدرش افزون شد

درجاتش ز حصر بیرون شد

رتبه اش بر فراز گردون شد

از دد و دیو دهر مسجون شد

گشت مستخلص و همایون شد

که ز مرگش قلوب محزون شد

وآنکه در علم در مکنون شد

کار ز شش به ز گنج قارون شد

در (ولایت) کمال معجون شد

بر چه نحوی کلام مخزون شد

رهبر تشنگان چو جیحون شد

قلمش گر شکست و وارون شد

علم و حلمش کمال مشحون شد

چند بیتی که نیک مضمون شد

بیعت شعری که پاک موزون شد

(یک هزار)ش بر او چون افزون شد

کلک (همت) نوشت و مقرون شد

رفت و واصل به حق بی چون شد

۱ - آقای حسین عبداللهی فرزند مرحوم غلام علی بن حاج محمدرضا مباشر اصفهانی در سال ۱۳۳۳ قمری در اصفهان متولدگردیده و سال ­ ها در مدارس جدید و قدیم به تحصیل علوم اشغال داشته و ضمناً به تألیف و تصنیف کتب پرداخته فاضلی استمتتبع و نویسنده ای است با ذوق و شاعر، تألیفاتش متجاوز از بیست مجلد می شود که مهم ترین آنها: کتاب قرآن از نظر داشنمندان جهان است که قسمتی از آن به طبع رسیده و به نظر مرحوم آیت الله بهبهانی رسیده و مورد تقدیر و تقریظ ایشان قرارگرفته است. کتاب موسیقی و اسلام و تأثیر موسیقی برروان و اعصاب و تراش ریش از نظر بهداشت و دین و انقلاب یا نهضت سید جمال الدین اسدآبادی از تألیفاتش به طبع رسیده و مورد استفاده عموم دانش پژوهان قرار گرفته است.

مرثیه و ماده تاریخی که حجه الاسلام آقای آقا سید محمود شفیعی از فضلاء و طلاب دارالعلم حضرت آیت الله بهبهانی در اهواز گفته اند.

دلم یاران چه با غم آشنا شد

نمودم سعی بر کتمام رنجم

کشیدم آن چنان آهی که گوئی

روان اشکم به صورت همچو باران

برفت از نزد ما تاج سر ما

ندای ارجعی از حق چو بشنید

ز مرگ آیت الله بهبهانی

ندای ناعیت ای مه چو آمد

روان شد کوکبی رخشنده چون ماه

بدی حامی قرآن و شریعت

روان شد نایب مهدی ز دینا

جهان تاریک شد از فرقت او

ز ماهی تا به مه سوزان ز هجرش

به استقبال روح پر فتوحش

هنوزش زود بود این شمع رفتن

سمی شیر یزدان آیت حق

زمین جسمش تقبل کرد چون گنج

سحر چون بهترین وقت است زین رو

زعیم شیعه زین دنیای فانی

ولیکن منبر و محراب لرزان

پی تاریخ فوت مرجع دین

بگفت بر گوی ای محمود محزون

وجود من گرفتار بلا شد

ولیکن عاقبت غم برملا شد

شرارش از زمین تا بر سما شد

زفقدان کسی گو زین سرا شد

جدا این تاج از ماها چرا شد

شتابان رفت و از ماها جدا شد

قلوب مؤمنین غرق عزا شد

توان و تاب هم زایل ز ما شد

کنون از فرقتش دل مبتلا شد

زبان در مدحتش لال از ثنا شد

از این رفتن خدا دانا چها شد

ملک در گریه همچون ماسوا شد

گرفتار مصیبت اولیا شد

صفوف انبیا و اولیا شد

ولی کو چاره این امر از خدا شد

مزارش ای برادر ملتجا شد

ز روح وی سماهم پربها شد

در این ساعت جلیس مرتضی شد

به نزد مادرش خیر النساء شد

روان و روح سلب از این دو تا شد

خرد را جمله ای نیک اکتفا شد

بجنت نزد بابش مصطفی شد

۱۳۹۵ = ۵۰۵ + ۶۱ + ۳۰۵ + ۲۲۰ + ۳۰۴

۵ - مرثیه و ماده تاریخی که حجه الاسلام آقای حاج میرزا علی آقا صادقی برادر آقای حاج آقا مجتبی سابق الذکر سروده اند. تخلص ایشان به مناسبت جد مادریشان مرحوم حاج آقا منیرالدین بروجردی، منیری می باشد.

بهبهانی آیت الله زعیم

سرور و سالار دین مثلش عدیم

تا آنجا که گوید:

سال فوتش را منیری این چنین

چون بشرین از برش بیرون شدند

گفت چون طبعش برون شد از عقیم

آیت الله به جنت شد مقیم

۶ - آقای مداح زاده تاریخ فوت گوید: ۱۳۹۵ = ۲ - ۱۳۹۷

رفت از کف آیت الله زمان از روزگار

ملجأ خلق جهان و مرجع تقلید بود

نام او سید علی و بهبهانی شهرتش

علم و حلم و زهد و تقوایش به عالم بی نظیر

بد ز نسل مصطفی و سبل زهرای بتول

خون دل ها خورد در دوران عمرش آن جناب

اول آذر مه ای یاران به شمسی سال شد

از پی تاریخ فوتش زاده مداح گفت

چرخ کج رفتار کرده شیعیان را داغدار

یعنی از فیض وجودش شرع بودی برقرار

در مقام اجتهادی بود وی دائر مدار

بود آن در ده ردون احکم حق را پایدار

سید علی نسب بر اهل دانش افتخار

تا که گردید از وجودش دین احمد استوار

فوت او اندر هزار و سیصد و پنجاه و چار

ز اصفهان این نظم را تا زاو بماند یادگار

۷ - مرثیه اثر طبع آقای میرزا فضل الله خان اعتمادی «برنا».

رثاء و ماده تاریخ در ارتحال سید العلماء و المجتهدین، قدوه الفقهاء و المحققین، برهان الاتقیا والصالحین قدوه الانام، حجه الاسلام مرحوم آیت الله ابوجعفر الحاج میر سید علی موسوی بهبهانی اعلی الله مقامه الشریف:

تا به کی دل بسته ای بر زدگی این جهان

ما چو مهمانیم و این دیر کهن مهمانسرا

این جهان باشد همان رندی که خم و کوزه ساخت

این جهان باشد همان شبرو که در یک دم ربود

این جهان آن کهنه عفریتیست کز افسون گرفت

آری آری عاقبت، مرگت برد در قعر گور

کهربای مرگت آخر می رباید همچو کاه

عاقبت می گرددت بالین و بستر خاک و خشت

هر توانائی که روزی پرورد در دامنش

تا یکی در نزد افرادی چو خود یا دون خود

تا یکی بندی ببند بندگی با دست خویش

تا یکی از بهره ترفیع مقام و منزلت

من نگویم در پس زانوی غم گیر انزوا

من نگویم خط بطلان کش به روی زندگی

گویمت ما کاروانیم و جان باشد رهی

گر کنی سرپیچی از فرمان گیتی آفرین

کشتزاری باشد این گیتی برای آخرت

گر که بر اسب مراد خود شدی روز سوار

هر که را گردون کند روز بر این مرکب سوار

روی کسب کمال دانش و تقوی و دین

تا توانی پا فرا کش از ره جور و ستم

کوش تا در سایه ایمان و دین در روز حشر

بی در گنج ولایت در دم رفتن چه سود

خلق را دست اجل از پا در آرد روز و شب

یا چو گرگ تیز چنگالی که افتد در گله

بین چگونه دیده بست از دار دنیا عالمی

عالمی عامل ز اعقاب امیر مؤمنین

عالمی عامل ز اعقاب امیر مؤمنین

مقتدائی محترم از دیده هر مرد و زن

صاحب قدر و جلالت، مفتی ذی احترام

آیت الله کبیر بهبهانی، آنکه بود

آنکه بین مردم دوران نظیرش بود کم

آنکه اندر صدر مدرس بین طلاب علوم

آنکه بود آیات قرآن را مفسر یک به یک

آیت اللهی که از هشیاری و فهم و خرد

آیت اللهی که از اندیشه و رای سلیم

آیت الله که بود از جبهه نورانیش

آیت اللهی که بود از کثرت خوش محضری

آیت اللهی که با مرگ عزیزان، داغدار

چشمه سار فیض را بود آن زعیم آب حیات

بود او کوه متانت با تواضع، همفرین

قبله حاجات مردم، پیشوای مرد و زن

جامع کل علوم و حاوی اصل و فروع

من ندانم خوانمش انسان کامل یا ملک

سیر شد از این محیط و خسته ز ابناء زمن

چشم بست از این سرای عاریت شهباز فیض

رفت عنقای فراست بر فراز قاف قرب

آفتاب علم را گردید خاک تیره میغ

نی که خوزستان بود تنها ز مرگش بی زعیم

سال فوتش را به سال هجری و أبجد نمود

(حاج می سید علی جنات را کرده وطن)

این جهان هرگز نمیباشد سرای جاودان

کی بود مهمانسرا دائم سرای میهمان

قد و بالای قباد و روی و موی اردوان

از کف جم جام و تاج از تارک نوشیروان

مسند از یعقوب لیث و جقه از الب ارسلان

از فراست گر گذاری پا به فرق فرقدان

از کیاست گر ز کیهان پا نهی بر کهکشان

ای که بستر سازی اکنون از پرند و پرنیان

این جهانش روز دیگر می نماید ناتوان

بهر تعظیم و ستایش مینمائی خم میان

از برای خدمت دونان، میان بهر دونان

خسته می سازی زبان خود به مدح این و آن

من نگویم از همه هستی خود دامن فشان

مسکن خود کن مغاری یا که غاری را مکان

آخر از این رهگذر باید نماید کاروان

بی تأمل می شوی درمانده وقت امتحان

وقت خرمن حاصل خواهی اگر بذی نشان

از پی ظلم و ستم هر سو که بتوانی، مران

روز دیگر بر فرود آوردنش گیرد عنان

خویش را از چنگ شیطان هوس وارهان

تا توانی بسته دار از ظلم و کین دست و زبان

از عذاب اخروی حقت بدارد در امان

از هزاران گنج همچون این قوافی شایگان

همچون برگی کز شجر ریزد به هنگام خزان

مرگ از پیر و جوان غافل نگردد یک زمان

کز خرد بودی یگانه در میان همگنان

فاضلی کامل ز نسل خاتم پیغمبران

پیشوائی معتبر در نزد هر پیر و جوان

زینت محراب و منبر، منهی با عزوشان

مرجع تقلید جمعی بیشمار از شیعیان

این چنین پرهیزار و مشفق و روشن روان

بود چون بدر منیری در میان اختران

آنکه بود احکام مذهب را سراسر ترجمان

بود بر گلزار علم و گلشن دین باغبان

بود در کار امور مسلمین کوشا ز جان

آیت تقوی و دانش آشکارا و عیان

هر کجا وارسته و مردم نواز و مهربان

بود اما داشت دائم شکر یزدان بر زبان

کوهسار مکرمت را بود آن فرزانه کان

بود او چرخ مناعت با عطوفت هم قران

قدوه ارباب دانش، زبده خرد و کلان

افتخار مسلمین و حامی ایرانیان

آنقدر دانم نظیرش پرورد کمتر زمان

کرد آن حبر معظم زین جهان رو بر جنان

شد همای زهد در اوج بقا زین خاکدان

کرد سیمرغ شرف بر شاخ طوبی آشیان

گشت بر سرو فضیلت سنگ مرقد سایبان

مقتدائی هم نباشد مثل او در اصفهان

طبع برنا در دو تاریخ جدا از هم بیان

           

۸ - مرثیه دیگر از آقای اعتمادی «برنا»:(۱)

عالم شیعه ز مرگ شاهرودی زعیم در عزای مرگ میلانی، جهان علم و دین

۱ - آقای فضل الله اعتمادی خوئی اصفهانی (دراوائل شاعف تخلص می نمود) متخلص به برنا فرزند مرحوم عبدالحسین متولداواخر سال ۱۳۰۸ ه.ش ادیب فرزانه و شاعر گرانمایه شرح حالش در کتاب تذکره شعرای معاصر اصفهان به نام خوئی (صفحه ۱۸۳) و مجله باغ صائب نشریه انجمن ادبی صائب صاحب طبعی روان و ذوقی سرشار استشماره ۹ سال ۱۵ مذکور است.

بهبهانی از جهان رو جانب جانان نمود

حاج میر سید علی آن عالم عامل که بود

حامی دینداری و حق جوئی و صدق و صفا

مرجع تقلید خلقی بی شمار از شیعیان

حاوی کل علوم و حاکم احکام دین

کرد از دار فنا ماوی چون در دار بقا

خا است برناتا به سال هجری شمسی

زند گفت (محشور بهبهانی با علی شد در جنان)

چهره ناشسته ز گرد ماتم و اندوه و غم

خارج از پیکر نکرده کسوت حزن و الم

و خوش خوئ شد به سوگ دیگری دل ها پریشان و دژم

در جهان از دانش و تقوی ی علم

دشمن بی دینی و خودخواهی و ظلم و ستم

رهبر جمعی کثیر از اهل تدریس و قلم

بر همه آثار اهل دانش و تقوی حکم

زد چو در ملک نعم زین وادی محنت قدم

در دو تاریخ جدا از هم وفاتش را رقم

گفت (میر سید علی نزد علی شد در ارم)

زد رقم تاریخ دیگر در وفات آن زعیم

گفت (به مینو کرد رو آن بهبهانی فخیم)

خامه برنا پی تاریخ فوت او رقم زد

بهبهانی در جنان باشد ندیم شاه مردان

مصرعی را تا که بتوانی به دو نوعش بخوانی

در جنان باشد ندیم شاه مردان بهبهانی

خاتمه

: عده ای دیگر از شعراء و ادباء اصفهان و خوزستان در مرثیه و تاریخ فوت مرحوم آیت الله بهبهانی اشعاری سروده اند که فعلاً جهت اختصار از درج آنها صرف نظر گردید و فقط به ذکر اسامی آنان اکتفا می شود.

۱ - آقای رها از گویندگان اصفهان

۲ - آقای سبزواری: حاج آقا جعفر از اصفهان

۳ - آقای شفیعی: آقای حسن شفیعی از ایزدخواست

۴ - صادق: آقای حاج آقا مجتبی مرثیه و ماده تاریخ فارسی از اصفهان

۵ - عاصی: آقای اصغر شیرانی از اصفهان

۶ - آقای معلم: از رامهرمز

۷ - ناصری: آقای آقا سید یحیی از طلاب دارالعلم اهواز

۸ – تسلیت نامه از فضلاء هندیجان

ملحقات

سابقه مبارزاتی مرحوم آیت الله بهبهانی

سابقه مبارزاتی مرحوم آیت الله بهبهانی(۱) مرحوم آیت الله بهبهانی از آغاز نهضت روحانیون ایران با پیشگامی حضرت امام خمینی در راستای قیام ایشان و دیگر مراجع عظام بودند.

بعد از واقعه پانزده خرداد ۱۳۴۲ پس از دستگیری امام در قم و بازداشت ایشان در تهران، آیت الله بهبهانی از جمله مراجعی بودند که برای دفاع و حمایت از امام خمینی به تهران هجرت کردند،و چهار ماه در تهران ماندند و خواستار آزادی امام خمینی بودند.

پیکار با رژیم پهلوی

مرحوم آیت الله بهبهانی در ایامی که در نجف اشرف مشغول به تحصیل بود با حوادث مشروطیت آشنا گردید. از آغاز نهضت حضرت امام خمینیرحمه‌الله در راستای قیام ایشان قرارگرفتند.

در نیمه ی دوم ۱۳۴۱ﻫ ش رژیم پهلوی تصمیم گرفت انجمن های ایالتی و ولایتی را در شهرها ایجاد نماید، ولی روحانیون به سبب مسائل خلاف شرعی که در این طرح گنجانیده شده بود، با این اقدام دولت به شدت مخالفت کردند. مراجع تقلید قم، امام خمینیرحمه‌الله ، آیت الله بهبهانی و علمای طراز اول کشور با صدور اعلامیه و سخنرانی، به مخالفت با این طرح برخاستند.

در اعلامیه ای که ایشان به همین مناسبت صادر کردند چنین آمده است:

«اخیراً در جرائد که خبر تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی درج شده، اسلامیت و ذکوریت که دو شرط اساسی و قانونی بوده، در تصویب نامه ی مذکور حذف شده. این امر نگرانی عامه علاقمندان به دین مبین اسلام بالاخص علمای اعلام را که حامیان مذهب هستند فراهم آورده؛ در این موقع که سیل بی دینی در خارج، استقلال کشورهای مسلمین را تهدید می کند، حمایت از مقررات اسلام و رضایت عامه شرط نخستین استقلال کشور است.»(۲)

سرانجام رژیم پهلوی مجبور شد به دنبال یک نهضت دو ماهه علماء و روحانیون، لایحه ی

۱ - این قسمت درمتن مرحوم مؤلف ذکر نشده است و از کتاب آیت الله بهبهانی به روایت اسناد ساواک که به تازگی منتشر گشته اضافه شده است. (مصحح)

۲ - .اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۲۸.

انجمن های ایالتی و ولایتی را متوقف نماید.

در تاریخ ۲/۱/۱۳۴۲ (مطابق با ۲۵ شوال، سالروز شهادت امام صادقعليه‌السلام ) مزدوران رژیم پهلوی به مدرسه ی فیضیه حمله کردند، که منجر به زخمی شدن و شهادت شماری از طلاب گردید. اعلامیه های زیادی از سوی مراجع تقلید، در محکومیت این اقدام رژیم صادر گردید.

و از سوی ایشان نیز اعلامیه ای منتشر گردید:

«تعداد چندین تلگراف از طرف روحانیون اهواز به نام های آیت الله بهبهانی و به آقای خمینی در قم مخابره و ضمن اظهار همدردی با مردم قم و تبریز آمادگی خود را اعلام داشته اند و در پاسخ تلگرافات مذکور آیت الله خمینی از آنان تشکر و اظهار داشته فعلاً در مقابل زور عملی نمی توان کرد.»(۱)

به دنبال ادامه مبارزه و ایراد سخنان کوبنده عصر عاشورا از سوی حضرت امام خمینی، شب ۱۲ محرم ۱۳۸۳ مطابق با ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ حمله وحشیانه، رژیم شاه به سنگر روحانیت آغاز گردید. بسیاری از روحانیون به وسیله عوامل رژیم پهلوی به اماکن نامعلومی برده شدند و جمعی هم تحت تعقیب قرار گرفتند. در ساعت ۳ بعد از نیمه شب ۱۵ خرداد سربازان گارد به منزل امام خمینی یورش بردند و پس از دستگیری ایشان به سوی تهران روانه شدند. مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند امام خمینی که شاهد عینی این جریان بود، با تمام نیرو فریاد سر داد که «خمینی را بردند» و مردم قم سراسیمه از خانه ها بیرون ریختند و اطراف خانه امام اجتماع نمودند.

همزمان با دستگیری قائد بزرگ، حضرت آیت الله قمی از مشهد و آیت الله محلاّتی از شیراز دستگیر و به تهران اعزام شدند.

پس از اطلاع روحانیون خوزستان از این واقعه اعتصاب نماز جماعت نموده و برای کسب تکلیف به سوی منزل مرجع بزرگ شهر عزیمت می نمایند:

در اسناد ساواک آمده است:

شب گذشته نماز جماعت بعضی از مساجد گذارده[گزارده] نشد و مأمورین اطلاع دادند که از ساعت ۱۹ عده ای از وعاظ ضمن تعطیل مجالس عزاداری سیدالشهداء در منزل آقای حاج سید علی بهبهانی تشکیل جلسه داده و با شرکت عده ای اصناف و بازاریان در این جلسه تصمیم گرفته می شود که صبح روز ۱۶/۳ [۱۳۴۲] دکاکین و بازار تعطیل شود.

____________________________________

۱ - متن کتاب سند شماره: ۲۱۰۲/۲۰ ۲۰/۲/۱۳۴۲

هلاکت و بدبختی‌

امام علی‌عليهم‌السلام فرمودند:

«اِیَّاکَ و صُحْبَةَ مَنْ اَلْهاکَ وَ اَغْراکَ؛ فَاِنَّهُ یَحْزُلُکَ وَ یُوبَقُکَ»(19)

«بپرهیز از همنشینی با کسی که اغفالت می‌کند و تو را فریب می‌دهد؛ چرا که سرانجام مایه خواری و هلاکت تو خواهد شد.»

نکته خواندنی‌

از «ابراهیم بن ادهم» پرسیدند: چرا با مردم معاشرت نمی‌کنی؟

پاسخ داد: اگر با کم‌تر از خودم معاشرت کنم، از نادانی او در رنج خواهم بود و اگر با برتر از خودم رفاقت نمایم، بامن تکبّر کند و اگر با همچون خودم معاشرت نمایم، بر من حسد ورزد، بنابراین با کسی رفیق شده‌ام که نه از صحبتش در رنج و نه در وصالش زوال و نه در اُنس با او وحشتی کنم و او کسی نیست جز خدای متعال.

شباهت‌های دوست خوب و آینه‌

اکنون یک بار دیگر روایات ارزشمند صفحات پیش را مطالعه نمایید و سپس در مورد خویش و دوستان خود خوب فکر کنید. به راستی تا چه حد توانسته‌اید این شرایط را در خویش ایجاد نموده و دوست قابل قبولی برای دوستان خود باشید؟ آیا تا به حال دم از دوستی می‌زدید (یا می‌زنند) و یا در حقیقت با دوستان خود چون یک روح در دو پیکر بوده‌اید؟ اگر این گونه باشید که «طُوبی لَهُم وَ حُسْنُ مَآب» و گرنه حتماً در دوستی تجدید نظر نمایید که فردا دیر است. به همین جهت است که پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده‌اند:

«اَلْمُوْمِنُ مِراةٌ الْمُوْمِنْ»

مؤمن آینه مؤمن است.

در این جا، 30 صفت از صفات آینه را که باید در دوست خوب و مؤمن نیز وجود داشته باشد، یادآور می‌شویم:

30 صفت از صفات آینه و دوست خوب‌

1. آینه، هم خوبی را نشان می‌دهد و هم بدی را.

دو دوست نیز باید همچون آینه تمامی محسنات و معایب را به هم گوشزد نمایند.

2. آینه، خوبی و بدی را بدون واسطه بیان می‌کند و تمامی مطلب را به خود شخص می‌گوید، نه به دیگری.

دو رفیق نیز باید همچون آینه، اگر معایبی وجود دارد، آن را به یکدیگر گوشزد نمایند و واسطه‌ای بین خودشان قرار ندهند.

3. آینه، عیب و حُسن را بدون سر و صدا می‌گوید و فریاد نمی‌زند.

دو یار و دوست هم باید آبروی یکدیگر را حفظ کنند و با فریاد و دعوا آبروی یکدیگر نریزند و بدون سر و صدا مطالب را به همدیگر بیان کنند.

4. آینه، اگر عیبی را می‌گوید، نمی‌خواهد طرفش را مسخره کند یا تحقیر و کوچک نماید، بلکه با اخلاص کارش را انجام می‌دهد.

دو دوست هم باید همچون آینه، مطالب را به گونه‌ای بیان کنند که دیگری احساس نکند دوستش قصد تمسخر یا تحقیر دارد.

5. آینه، وقتی خوبی را نشان می‌دهد، قصد تملّق گویی ندارد.

دو رفیق نیز باید همچون آینه، اگر خوبی همدیگر را می‌گویند، قصد چاپلوسی نداشته باشند.

6. آینه، از احدی نمی‌ترسد و فقط به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو دوست هم نباید ترسی از همدیگر داشته باشند و اگر معایبی از هم می‌بینند، کِتمان کنند.

7. آینه، اگر خُرد و شکسته هم شود، باز دست از صفات خود برنمی‌دارد و به کارش ادامه می‌دهد.

دو یار شفیق نیز باید همچون آینه باشند؛ یعنی اگر با عصبانیت شکسته شدند، دست از وظیفه دوستی و رفاقتشان برندارند.

8. آینه، با کمک آینه‌ای دیگر، می‌تواند پشت سر انسان را نشان دهد.

دو دوست هم باید با کمک یکدیگر، آنچه را که در غیاب آنان گفته می‌شود، به یکدیگر گوشزد نمایند.

9. آینه، ارزشش به آینه بودن آن است.

دو رفیق هم باید ارزششان را به صفات اخلاقی و ایمانی بدانند، نه به مال، شهرت، ریاست و چیزهای دیگر دل ببندند یا طمع کنند.

10. آینه، شیشه‌ای بوده که با مادّه‌ای به نام جیوه تبدیل به آینه شده است و اگر این مادّه (جیوه) از بین برود، شیشه‌ای بیش نخواهد بود.

دو یار و غمخوار هم باید بدانند اگر ارزشی دارند، به دلیل شعور، درک، ایمان، ظرفیت و صفات اخلاقی است، والّا اگر این صفات از بین برود، به درد هم نخواهند خورد.

11. آینه، برای بیان خوبی یا بدی از کسی مُزد نمی‌گیرد.

دو دوست نیز باید از یکدیگر توقّع و انتظار بی جا نداشته و خالصانه در خدمت یکدیگر باشند.

12. آینه، با کسی کینه ندارد و به خاطر معایب کسی اخم نمی‌کند و همه را در هر حالی و زمانی می‌پذیرد.

دو دوست و غمخوار نیز باید همچون آینه باشند و نسبت به یکدیگر کینه به دل نگیرند.

13. آینه، با هیچ کس تعارف و رو دربایستی ندارد و همیشه به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو دوست نیز باید همچون آینه، چیزی را از هم پنهان نکنند و کاملاً شفاف، هر چه را که هست، به یکدیگر گوشزد نمایند.

14. آینه، معایب و محاسن را کم و زیاد نمی‌کند و آنچه را که هست می‌گوید، نه کم‌تر و نه بیش‌تر.

دو همراز نیز باید در بیان معایب و محاسن صادق باشند و در این راه به افراط و تفریط کشیده نشوند.

15. آینه، اگر به کسی عیبی را می‌گوید، قصد تسویه حساب ندارد و فقط به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو رفیق نیز نباید در مقام تلافی و تسویه حساب باشند.

16. آینه، اگر کثیف شود، گرد و غبار اجازه نمی‌دهد که آینه پیامش را واضح و آشکار بیان کند.

دو غمخوار نیز اگر کدورتی بینشان به وجود آید، باید سریعاً آن کدورت را برطرف کنند، تا مبادا به دوستی‌شان لطمه‌ای وارد شود.

17. آینه، همه افراد برایش مساوی‌اند و نسبت به هر کسی وظیفه‌اش را به خوبی انجام می‌دهد.

دو دوست نیز نباید برای کسی یا چیزی ملاحظه‌ای داشته باشند، بلکه باید در هر حالی به وظیفه دوستی خود عمل نمایند.

18. آینه، در برابر شخص مقابل خود واکنش نشان نمی‌دهد.

دو دوست نیز نباید معایب یکدیگر را به دلیل لجبازی بگویند؛ مثلاً بگوید: حالا که این حرف را زدی، من هم این مطلب را به تو می‌گویم!

19. آینه، اگر کاملاً تمیز باشد، وقتی نوری بر آن بتابد، آن نور را به طور کامل نشان می‌دهد.

اگر در دو رفیق، نور ایمان و تقوا حاکم باشد، بهتر می‌توانند در وظیفه دوستی کوشا باشند.

20. آینه، زمان نمی‌شناسد و هر وقت در مقابلش بایستی، به وظیفه خود عمل کند.

دو دوست هم نباید برای بیان نظرات خود بهانه بیاورند، بلکه در هر زمانی باید معایب و محاسن همدیگر را به هم نشان دهند.

21. آینه، معایب و محاسن را با هم می‌گوید و بین آن‌ها جدایی نمی‌اندازد.

دو رفیق هم باید در بیان معایب و محاسن، فاصله زمانی ایجاد نکنند، بلکه در یک مجلس و زمان، به هر دو اشاره نمایند.

22. آینه، هرگز در کارش احساس خستگی نمی‌کند.

دو دوست نیز نباید از بیان معایب یکدیگر ملول و خسته شوند.

23. آینه با کسی قهر نمی‌کند و هرگز کارش را تعطیل نمی‌نماید.

دو دوست نیز نباید همچون کودکان با هم قهر کنند و از عمل به وظایفشان دست بکشند.

24. آینه، از بیان و تکرار معایب خسته نمی‌شود.

دو رفیق هم نباید به هم بگویند: چند بار به تو بگویم، از تو خسته شدم، دیگر به تو نخواهم گفت.

25. آینه، خطر شکستن و احتمال از بین رفتن نیز دارد، بنابراین شدیداً نیازمند محافظت است.

دو دوست نیز باید بدانند که لازم است از صفات اخلاقی خود بسیار مراقبت کنند، تا مبادا آن صفات ارزنده را از دست بدهند.

26. آینه، را در محلی نصب می‌کنند که به راحتی بتوان از آن استفاده نمود.

دو رفیق نیز باید به گونه‌ای با هم برخورد کنند که در هر حال و زمان و مکانی بتوانند به وظیفه اخلاقی خود عمل نمایند.

27. آینه را در بهترین مکان قرار می‌دهند.

دو دوست هم باید شدیداً به هم احترام بگذارند؛ چرا که می‌خواهند رفاقتشان تا پایان عُمر باشد.

28. انسان هر روز باید خودش را در آینه ببیند.

دو غمخوار و همراز نیز باید هر روز با هم ملاقات داشته باشند و در مقابل نقد و بررسی یکدیگر قرار بگیرند.

29. آینه، معایب و محاسنِ همان لحظه را می‌گوید و کاری با گذشته ندارد.

دو دوست هم نباید حرف‌های کهنه شده را زنده کنند و باعث کدورت یکدیگر شوند.

30. آینه، هرگز به انسان دروغ نمی‌گوید.

دو دوست هم در هیچ شرایطی نباید صداقت را از دست بدهند.

دختران و دوستی‌

از آن جا که بیش‌تر مخاطبان این نوشته، پسران و دختران جوانند، لازم دانستیم که بخشی از آن را به دوستی و رفاقت دختران اختصاص دهیم.

دختران و پسران از نظر اوضاع روحی و مسایل روانی، دارای صفات متضادی هستند و معمولاً از تفاوت‌های محسوسی برخوردارند؛ یعنی در مسایل شخصی و اجتماعی، هر کدام روحیات و صفات ویژه خود را در نظر می‌گیرند و پس از آن به دنبال گزینش و انتخاب، همّت می‌گمارند.

انتخاب دوست و رفیق نیز در زندگی هر کدام از دختران و پسران جوان متفاوت است و شرایط و اوصاف ویژه‌ای دارد. مثلاً یک دختر جوان دبیرستانی، ملاک‌ها و ویژگی‌هایی را که در چگونگی گزینش و انتخاب دوست در نظر می‌گیرد، با ملاک‌هایی که یک پسر جوان دبیرستانی در نظر دارد، کاملاً متفاوت است.

از آن جا که دختران جوان به دنبال عوامل موفقیّت و به هدف رسیدن و به قول خودشان خوشبخت شدن هستند، دلبستگی آنان به هر چیز و هر کسی از روی احساسات و عواطف درونی، و بر مبنای همین ملاک است.

برای مثال، اگر دختر جوانی دریافت که دوستی با دختر همسایه در موفقیت او نقش زیادی ایفا می‌کند، خود را به آب و آتش می‌زند و چنان شیفته او می‌شود که از حدّ و حساب خارج است.

با توجه به مطالب فوق، ما در این قسمت عاجزانه از دختران جوان درخواست می‌کنیم که در هنگام گزینش و انتخاب دوست، دو چندان دقّت داشته باشید و بر احساسات و عواطف زودگذر خود غلبه کنید و با بینشی صحیح و در نظر گرفتن حدود الهی، در برقراری روابط خود اقدام نمایید.

چه بسیار دختران جوانی که با همنوعان خود رابطه دوستی ریخته و او را محرم اسرار خویش به حساب آوردند، اما سرانجام دچار شکست و تباهی شدند.

دخترم!

مبادا دچار فریب دشمنان دوست نما شوی و در این امر مهم بدون بینش و آگاهی لازم اقدام نمایی. مواظب باش که بسیاری از دختران، هرگز طعم خوش تربیت را نچشیده و حسادت و نظر تنگی، آنان را به سوی تو کشانده است.

هستند دخترانی که خود منحرف شده و دوست دارند تو نیز در مفاسد اخلاقی با آنان شریک شوی. مطمئن باش تا تو را مثل خودشان به دام بی‌عفّتی و آلودگی نکشانند، رهایت نمی‌کنند. پس از آن که تو را مانند خود بی‌آبرو کردند، در گوشه‌ای با تماشای تباه شدن و انزوای تو پایکوبی می‌نمایند.

خواهرم!

سرگذشت دختران جوانی که دچار انحراف شدند و سرانجام بدن‌های قطعه قطعه شده آنان در بیابان‌ها و مزبله‌ها پیدا شد، نشانگر بی‌احتیاطی در انتخاب دوست است. پس سفارش این برادر کوچکتان را فراموش نکنید و از همین الان، بیش از گذشته درباره دوستان خود بیندیشید...

به راستی تا چه اندازه دوستانتان توانسته‌اند شما را به سوی فضایل و کمالات معنوی رهنمون شوند؟

در هر حال اگر به این حقیقت دست یافتید که دوستان شرور و فاسد، شما را به لبه گور بی‌کسی و غربت و بی‌آبرویی کشانده‌اند، جز خود را ملامت نکنید؛ چرا که این خود بودید که با شتاب در جاده دوستی‌های غیر مجاز سرعت گرفتید و آنان را محرم راز خود دانستید. پس بار دیگر این نکته را زیر لب زمزمه کنید که:

خود کرده را تدبیر نیست!

برخی از دختران جوان بر اثر نداشتن بینش صحیح و بهره‌مند نشدن از کمالات اخلاقی، قوانین شرع مقدس اسلام را در روابط اجتماعی میان پسران و دختران، مانع آزادی می‌دانند و در این اندیشه باطل خود سرگردانند که راستی چه می‌شد اگر رابطه بین دختران و پسران آزاد می‌گردید...؟!

خواهرم!

اگر اسلام عزیز شخصیت و شخص تو را چون دُرّی دانسته است که باید در صدف عفاف و پاکی محافظت شود، دلیل بر اسارت تو نیست؛ این عین آزادی است.

دختری که قرار است مایه لذّت هر کسی شود، چگونه می‌تواند ادعای آزادی کند؟ آیا او که هر روز به دنبال روابط نامشروع خود، تن به بی‌عفتی و آلودگی می‌دهد، آزاد است؟! آیا این عین اسارت نیست؟!

دخترم!

اگر با پسری عیّاش و فاسد که هرگز طعم خوش تربیت و اخلاق را نچشیده است، در ارتباط باشی و او را در موفقیت یا شکست خود دخیل بدانی، آیا هیچ به فکر فردای خود بوده‌ای؟ من دلسوزانه به شما پیشنهادی می‌کنم؛ از این راه می‌توانید درک کنید که پسران جوان در روابط خود با شما چه نقشه‌ای در سر می‌پرورانند.

مگر شما عاشق عفّت نیستید؟! اگر پسری به خواستگاری شما بیاید، مگر اوّلین شرط او پاکی شما نیست؟ اگر متوجه روابط نامشروع شما شود، آیا تن به ازدواج خواهد داد؟ هرگز؛ چرا که تمام انسان‌های روی زمین، عاشق عفّت و پاکدامنی هستند. حتی کثیف‌ترین مردم از نظر اخلاقی، هنگام انتخاب شریک زندگی خود و همسر آینده خویش، دوست دارند همسر عفیف و پاکدامنی داشته باشد و هرگز تن به ازدواج با یک دختر بی‌عفت و هرزه را نخواهند داد.

نکته دیگری که لازم است به عنوان تذکری دلسوزانه برای دختران و خواهران عزیز ذکر کنم، این است که پسران برای برقرار کردن رابطه دوستی با شما، جز دفع شهوت و خاموش نمودن غریزه سرکش جنسی خود، هیچ هدفی نداشته و ندارند و اگر شما تن به خواسته آن‌ها بدهید، مروارید پر قیمت عفّت و شخصیت زنانه خود را به حراج گذاشته و در اصل، شما ضرر کرده‌اید؛ ضرری که هرگز قابل جبران نخواهد بود.

دختر رعنای من! از صحبت مردان بترس

ز آن که اغلب رِند و شیّادند، از آنان بترس

مرد چون صیاد ماهر هر دلی آرد به دام

هوش‌دار! از دام عشق این ستمکاران بترس

نو گل نشکفته گلزار عشق و زندگی

از فریب بلبل شیدای خوش الحان بترس

بحر افسون و فریب مرد را ساحل کجاست؟

تا نگردی غرق در دریای بی‌پایان بترس

عاشق دلداده شیدا سر و پا حیله است

زین بلای جان و از این رهزن ایمان بترس

شما ای دختران! من با شمایم سرا پا گوش باشید

در این دور و زمان باهوش باشید

مبادا دست ناپاکان خائن

بریزد شاخ و برگ آبروتان

مبادا زیر طوفان هوس‌ها

شود مدفون به خواری آرزوتان‌

خواهرم!

لذّت‌های مادی این دنیا، به خفّت دایمی آخرت نمی‌ارزد. اگر امروز نام زنان و دختران با فضیلت و برجسته الهی را می‌شنوید و می‌بینید که شهرت جهانی یافته‌اند، همه در سایه تلاش و کوشش برای کسب فضایل اخلاقی و کمالات معنوی بوده است.

پس ما هم در حدّ توان خود برای دست‌یابی به آن خلق و خوی انسانی تلاش کنیم و شخصیت خود را در بازار روابط به حراج نگذاریم.

جاذبه‌های کاذب برای جلب دوستی‌

بسیاری از تاجران فرهنگ فروش، با نشر فرهنگ غرب به قصد افزایش درآمد خود، از هیچ جنایتی دریغ نکرده، بسیاری از مقدّسات و اعتقادات ما را خدشه دار نمودند.

صفحه‌های بعد را به این امر اختصاص داده‌ام و عاجزانه از دختران و پسران جوان درخواست می‌کنم تا پس از مطالعه این کتاب - که اثر کوچکی از شعله‌های آتش دل است - خوب فکر کرده و ارزش و قیمت والای شخصیتی خود را نشکسته و بازار کالای خود را به کِسادی نکشانند.

خواهر و برادر عزیزم!

اسلام، رنج‌ها و مشقّت‌های فراوانی را متحمّل شده است. پس از رحلت جانسوز رسول گرامی اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مولای غریب و مظلوممان امیر مؤمنان‌علیه السلام را خانه نشین کرده و حرمت یگانه همسرش فاطمه زهراعليهما‌السلام را شکستند. پس از آن یکی پس از دیگری امامان و پیشوایان معصومعليهم‌السلام ما را که برای راهنمایی بشر از سوی خدا انتخاب شده بودند، به شهادت رساندند.

تا زمان «معتمد عباسی» - آخرین خلیفه عباسی - بیش‌ترین فشارها، زجرها، تبعیدها و شکنجه‌ها را بر شیعیان وارد آوردند و در جستجوی امام زمانعليهم‌السلام بسیج شدند. آنان به فکر خام خود به دنبال دست یافتن به «مهدی» بودند، تا با پیدا کردنش، نسل امامت را منقرض نمایند؛ غافل از آن که خداوند هرگز بندگانش را بدون حجت و راهنما قرار نمی‌دهد.

اکنون بیش از هزار سال است که یوسف فاطمه، حضرت مهدی‌عليهم‌السلام در پس پرده غیبت قرار دارد و غریبانه و مظلومانه، خود انتظار فرجش را از خداوند درخواست می‌کند.

این‌ها نمونه‌ای است از زحمات و تحمّل مشقّات در برقرار کردن احکام اسلام و به ثمر نشاندن اهداف عالی شرع محمدی‌ ‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

حال سؤال این است که دختران و پسران جوانی که در پیمودن راه‌های معصیت تن به هر کس و ناکسی می‌دهند، آیا با تمام نیرو به جنگ با ارزش‌ها برنخاسته‌اند؟!

آیا بی‌حجابی، تیشه‌ای بر ریشه سیره و روش زندگی حضرت زهراعلیها السلام نیست؟ آیا با اعمال و رفتارمان، دل فرزند فاطمه‌عليهم‌السلام را خون نکرده‌ایم؟!

خواهرم!

امروز اگر به یاد فردا نباشی و در کسب فضایل و معنویات نکوشی، جز خسارت و زیان چیز دیگری نصیبت نخواهد شد.

در خیابان چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز

در مسیر چشم‌ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد

طرّه گیسو منه در دست باد

خواهرم! دیگر تو کودک نیستی

فاش‌تر گویم، عروسک نیستی

خواهرم! ای دختر ایران زمین

یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهرم! این قدر طنّازی مکن

با اصول شرع لجبازی مکن

خواهرم! این نوع لباس تنگ چیست

پوشش چسبان رنگارنگ چیست

در امور خویش سرگردان مشو

نو عروس چشم نامردان مشو

«آغاسی»

تهاجم به مقدسات‌

یکی از نکات مهمّی که در مورد اعتقادات بشر از اهمیّت زیادی برخوردار می‌باشد، این است که اگر کسی یا کسانی معتقد به چیزی شدند (خواه عقیده خرافی و باطل یا اعتقاد به حق)، برطرف کردن و متزلزل ساختن ریشه‌های آن؛ هرگز با تهدید، شکنجه، تبعید و زندان امکان‌پذیر نخواهد بود.

برای نمونه، می‌توان به مبارزات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دوران رسالت الهی خود با اعتقادات خرافی مردم جزیرة العرب اشاره نمود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز در دوران رسالت خود، برای جذب مردم و برطرف نمودن اعتقادات خرافی آنان، از راه زور، شکنجه و تهدید وارد نشدند، بلکه فقط در زمینه باطل نمودن معتقدات جُهَّال عرب اقدام نمودند و به موفقیّت چشم‌گیری نیز دست یافتند.

در آن روزگاری که کشتن دختران در ذهن و افکار مردم ریشه دوانده بود و دخترداری و دخترزایی، لکّه ننگی به حساب می‌آمد، و در آن زمانی که بت‌پرستی به شکل عجیبی رواج یافته بود - تا جایی که طبق نقل تاریخ، مردم به تعداد روزهای سال، 365 بت داشتند و آنان را تقدیس می‌نمودند - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبعوث شدند و مبارزه جدّی خود را علیه خرافات و معتقدات باطل آنان آغاز نمودند.

در یک مثال محسوس، می‌توان کشتن، فشار و خشونت را در مورد برطرف ساختن اعتقادات، مانند چکّشی دانست که بر سر میخی کوبیده شود. بدیهی است که میخ فرو رفته را با چکّش یا فشار بر سر آن نمی‌توان از جا کند و هر چه بر او فشار وارد گردد، استقامت و پایداری آن دو چندان می‌شود.

به دو نمونه در این مورد توجه کنید.

نمونه اول‌

زن آرایشگری که در دربار فرعونِ زمان موسی‌عليهم‌السلام سِمَت آرایشگری را به عهده داشت، روزی مشغول شانه زدن موهای یکی از دختران فرعون بود. ناگهان شانه از دست او رها شد و ناخودآگاه نام خداوند را بر زبان جاری نمود.

دختر فرعون پرسید: آیا این خدایی که نامش را می‌بری، پدر من است؟

زن آرایشگر گفت: پدر تو نیز مخلوقی از مخلوقات خدای من است.

فرعون که از خداپرستی و توحید آرایشگر آگاه شد، او را به بند کشید و دستور داد تا او را با شکنجه و فشار و کتک، وادار کنند که دست از اعتقادات خود - که اعتقاد به خداپرستی و توحید بود - بردارد. او در زیر ضربات تازیانه، اَحَدْ اَحَد می‌گفت و صدایش به آسمان می‌رفت. سرانجام فرزند خردسالش را در مقابل چشمانش گردن زدند و او را در کوره‌ای از آتش گداخته شده از مس انداختند، امّا دست از عقیده خود برنداشت.

آسیهعليهم‌السلام که یکی از چهار زن بزرگ دنیا است، در این ماجرا به دفاع برخاست و خداپرستی و توحید خود را آشکار نمود. فرعون که تا آن زمان از خداپرستی همسرش مطّلع نبود، سخت ناراحت شد و او را نیز زیر ضربات تازیانه قرار داد، تا دست از اعتقاد خود بردارد؛ امّا این زن بزرگ و با فضیلت، همچون آرایشگر مزبور تسلیم نگردید، و سرانجام به دستور فرعون در کوره آتش انداخته شد و به شهادت رسید.

مرحوم علامه طباطبائی در المیزان، ذیل آیه اوّل از سوره مبارک «اسراء»، روایاتی را از اخبار معراج نقل کرده است. یکی از آن روایات این است:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: در معراج بویی به مشامم رسید که خوبی و نیکویی آن قابل وصف نیست و تا آن زمان بویی به آن خوشی استشمام نکرده بودم. پرسیدم: این بو از چیست؟ جواب دادند: این بوی مشاطه فرعون است که در راه عقیده خود جان داد و تسلیم شرک نشد.

نمونه دوم‌

«بلال حبشی» که از اولین مسلمانان آفریقای سیاه به شمار می‌رفت، توسط ارباب خود «اُمَیّة بن خلف» به بند کشیده شد و زیر ضربات تازیانه قرار گرفت.

اُمیّه به خیال این که می‌توان بلال را با شکنجه و فشار، از عقیده‌اش بازگرداند، او را تا سر حد مرگ زیر ضربات تازیانه گرفت؛ اما هر چه می‌گذشت، بر استواری و پایداری او افزوده می‌شد.

شاعر می‌گوید:

تن فدای خار می‌کرد آن بلال

خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال

که چرا تو یاد احمد می‌کنی

بنده بد، منکر دین منی

می‌زد اندر آفتابش او به خار

او اَحَدْ می‌گفت بهر افتخار

از تنش صد جای خون بر می‌جهد

او اَحَدْ می‌گوید و سر می‌نهد

اُمیّة بن خلف، چنان بلال را شکنجه می‌نمود که کم‌تر کسی امید زنده ماندن او را داشت، اما سرانجام با وساطت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمینه آزادی بلال فراهم شد و در جمع شیفتگان پیامبر گرامی اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‌قرار گرفت.(20)

آخرین کلام‌

با توجه به مطالبی که گذشت، اینک توجّه شما را به نکته مهمّی جلب می‌نمایم. مشهورترین ادیان دنیا سه دین هستند:

1. دین مسیح؛ 2. دین یهود؛ 3. دین اسلام.

در میان این سه دین و ادیان دیگر دنیا، هیچ دینی به اندازه دین اسلام دشمن ندارد و در یک کلام، تمام تبلیغات دنیا علیه اسلام بسیج شده و این نکته غیر قابل انکاری است.

همچنین در میان تمام کشورهای مسلمان، هیچ کشوری به اندازه ایران دشمن ندارد، که این نکته نیز قابل انکار نیست. نقشه‌های دشمنان و کینه‌توزان مغرض برای به ثمر نشاندن مقاصد پلید خود، فقط در قشر جوان جامعه خلاصه می‌شود، و در میان جمعیت کشورمان، هیچ قشری به اندازه قشر جوان مدّنظر آنان نبوده و نیست.

آنان دریافته‌اند که اگر نیروی کارآمد جوان کشور ایران را از پای درآورند و معتقدات آنان را سُست نمایند، در یک جمله، به مقاصد خود رسیده‌اند.

بنابراین، یکی از نکات مهمی که دشمنان به آن توجّه کامل دارند، این است که برای ریشه کن نمودن اعتقادات جوانان این مرزوبوم، هرگز از راه شکنجه و فشار و زور یا تهاجم نظامی موفّق نخواهند بود؛ چرا که آنان جنگ هشت ساله تحمیلی را تجربه کردند و دریافتند که با این ترفند نمی‌توانند به مقاصد خود برسند.

آنان با محاسبه دقیق به این نتیجه رسیده‌اند که اگر میلیاردها دلار خرج کنند و در جنگ نظامی علیه اسلام و مسلمانان بسیج شوند، هرگز ثمری جز اتلاف سرمایه و زمان نصیب آنان نمی‌شود. بنابراین، با طرح تبلیغات و تهاجم فرهنگی علیه مقدسات اسلام و کشور شیعه، آستین بالا زده‌اند و هر روز با نقشه‌ای تازه به صحنه می‌آیند.

روزی با اشاعه منکرات از قبیل عکس‌ها و فیلم‌های مبتذل، و روز دیگر با القای افکار ضد اسلامی، برای ریشه کن نمودن معتقدات ملت ایران و به خصوص جوانان عزیز به میدان آمدند. تریاک و مواد مخدّر را میان جوانان شایع کردند و گروه زیادی از جوانان پر شور ما را به دنیای بی‌کسی و غربت کشاندند. حجاب را میان دختران و خواهران ما خلاف آزادی معرفی نمودند و گروه زیادی از آنان را به بی‌عفّتی کشاندند.

بنابراین، بر جوانان عزیز لازم است که در روابط اجتماعی دقّت کنند و تن به دوستی با هر کس ندهند. به بیان دیگر، دوستان واقعی را از گرگ صفتان زشت‌خو جدا کنند و به تبلیغات بیگانگان جواب مثبت ندهند.

جوانانی که به استقبال آغوش باز دشمنان دوست نما شتافتند، در آخر با دنیایی از خفت، کنج عزلت گزیدند و تمام آرزوهایشان بر باد رفت و خیالاتشان نقش بر آب شد.

90 درصد از کسانی که پشت میله‌های زندان‌ها قرار گرفته‌اند، از همنشینان خود شاکی هستند و تمام علت سقوط خود را نتیجه شرکت در مجالس عیش و نوش و همراهی با دوستان فاسد و منحرف خود می‌دانند.

اینان از نقشه دشمنان بی‌خبر بودند یا خود را به بی‌خبری زدند؟ آیا دختران جوانی که با برقرار کردن رابطه نامشروع، دامن عفت خود را لکّه دار کردند، یا جوانانی که به اعتیاد و مفاسد اخلاقی دیگر تن دادند، نمی‌دانستند که عواقب خطرناک بی‌باکی در جاده دوستی چیست؟ پس چرا چنین شد؟

جواب روشن است؛ تمام علت زیر سر نقشه‌های دشمنان اسلام است که برای تخریب عقاید یک ملّت، تنها راه را منزوی کردن و به فساد و فحشا کشاندن نسل جوان دانسته‌اند.

کاش فریادم را می‌شنیدند و اشک قلمم را بر روی روح سفید کاغذ نظاره می‌کردند؛ کاش سوز دلم را نمک نمی‌زدند.

دوستان من!

شما را به ارزش دوستی قسم می‌دهم که نگذارید کار به جایی برسد که شیطان، در مراسم اعدام عقل، پای کوبی کند؛ نگذارید دشمنانِ قسم خورده خود نمایی کنند و گرگ‌های در لباس میش یارگیری نمایند.

دوستانتان را با چشم باز انتخاب کنید. یار هر تیمی نشوید و با همّت خود توپ دشمنان را به تور دروازه دل خود نچسبانید؛ چرا که قاضی این میدان، دو بار بیش‌تر اخطار نمی‌دهد و برای بار سوم، انسان خطا کار را از میدان زندگی، شور و نشاط، بهره‌مندی از دوران عمر و درک لحظات شیرین روزگار، با کارت قرمز اخراج می‌کند؛ تا جایی که حتّی حق تماشای این میدان را هم نداشته و به رختکن گور سرازیرت کند.

پس باشد که...

کاش صاحب برسد، بنده به زنجیرکند

این جوانان، همه را در ره خود پیر کند

هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی

چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند

کاش چشم گُل زهرا به دل من اُفتد

خود بسازد دل ویرانه و تعمیر کند

کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا

در میان صُحُف فاطمه‌ تحریر کند

کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم

با همان لحن علی‌ نغمه تکبیر کند

پی نوشت ها

1) شهید مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1.

2) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 130.

3) زخرف، 67.

4) المیزان، ج 18، ص 181، ترجمه.

5) فجر، 14.

6) غرر الحکم.

7) هزار حدیث، ص 277، ح 2.

8) مستدرک، ج 2، ص 65.

9) مستدرک، ج 2، ص 62.

10) اصول کافی، ج 3.

11) اثنی عشریه، ص 15.

12) معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، ج 1، ص 51؛ به نقل از سخنان ماندگار، وصیت نامه‌های چهارده معصوم، ظهیری، ص 66.

13) امالی، شیخ صدوق، مجلس 590، ح 1.

14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 272.

15) غررالحکم، ج 2، ص 811.

16) مجموعه ورّام، ج 2، ص 110.

17) اثنی عشریه، ص 15.

18) بحارالانوار، ج 17، ص 214.

19) غررالحکم، ج 1، ص 152.

20) جواد محدثی، آشنایی با اسوه‌ها (بلال و سلمان)، انتشارات دفتر تبلیغات.

آزاد کردن بنده دارد».

هلاکت و بدبختی‌

امام علی‌عليهم‌السلام فرمودند:

«اِیَّاکَ و صُحْبَةَ مَنْ اَلْهاکَ وَ اَغْراکَ؛ فَاِنَّهُ یَحْزُلُکَ وَ یُوبَقُکَ»(19)

«بپرهیز از همنشینی با کسی که اغفالت می‌کند و تو را فریب می‌دهد؛ چرا که سرانجام مایه خواری و هلاکت تو خواهد شد.»

نکته خواندنی‌

از «ابراهیم بن ادهم» پرسیدند: چرا با مردم معاشرت نمی‌کنی؟

پاسخ داد: اگر با کم‌تر از خودم معاشرت کنم، از نادانی او در رنج خواهم بود و اگر با برتر از خودم رفاقت نمایم، بامن تکبّر کند و اگر با همچون خودم معاشرت نمایم، بر من حسد ورزد، بنابراین با کسی رفیق شده‌ام که نه از صحبتش در رنج و نه در وصالش زوال و نه در اُنس با او وحشتی کنم و او کسی نیست جز خدای متعال.

شباهت‌های دوست خوب و آینه‌

اکنون یک بار دیگر روایات ارزشمند صفحات پیش را مطالعه نمایید و سپس در مورد خویش و دوستان خود خوب فکر کنید. به راستی تا چه حد توانسته‌اید این شرایط را در خویش ایجاد نموده و دوست قابل قبولی برای دوستان خود باشید؟ آیا تا به حال دم از دوستی می‌زدید (یا می‌زنند) و یا در حقیقت با دوستان خود چون یک روح در دو پیکر بوده‌اید؟ اگر این گونه باشید که «طُوبی لَهُم وَ حُسْنُ مَآب» و گرنه حتماً در دوستی تجدید نظر نمایید که فردا دیر است. به همین جهت است که پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده‌اند:

«اَلْمُوْمِنُ مِراةٌ الْمُوْمِنْ»

مؤمن آینه مؤمن است.

در این جا، 30 صفت از صفات آینه را که باید در دوست خوب و مؤمن نیز وجود داشته باشد، یادآور می‌شویم:

30 صفت از صفات آینه و دوست خوب‌

1. آینه، هم خوبی را نشان می‌دهد و هم بدی را.

دو دوست نیز باید همچون آینه تمامی محسنات و معایب را به هم گوشزد نمایند.

2. آینه، خوبی و بدی را بدون واسطه بیان می‌کند و تمامی مطلب را به خود شخص می‌گوید، نه به دیگری.

دو رفیق نیز باید همچون آینه، اگر معایبی وجود دارد، آن را به یکدیگر گوشزد نمایند و واسطه‌ای بین خودشان قرار ندهند.

3. آینه، عیب و حُسن را بدون سر و صدا می‌گوید و فریاد نمی‌زند.

دو یار و دوست هم باید آبروی یکدیگر را حفظ کنند و با فریاد و دعوا آبروی یکدیگر نریزند و بدون سر و صدا مطالب را به همدیگر بیان کنند.

4. آینه، اگر عیبی را می‌گوید، نمی‌خواهد طرفش را مسخره کند یا تحقیر و کوچک نماید، بلکه با اخلاص کارش را انجام می‌دهد.

دو دوست هم باید همچون آینه، مطالب را به گونه‌ای بیان کنند که دیگری احساس نکند دوستش قصد تمسخر یا تحقیر دارد.

5. آینه، وقتی خوبی را نشان می‌دهد، قصد تملّق گویی ندارد.

دو رفیق نیز باید همچون آینه، اگر خوبی همدیگر را می‌گویند، قصد چاپلوسی نداشته باشند.

6. آینه، از احدی نمی‌ترسد و فقط به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو دوست هم نباید ترسی از همدیگر داشته باشند و اگر معایبی از هم می‌بینند، کِتمان کنند.

7. آینه، اگر خُرد و شکسته هم شود، باز دست از صفات خود برنمی‌دارد و به کارش ادامه می‌دهد.

دو یار شفیق نیز باید همچون آینه باشند؛ یعنی اگر با عصبانیت شکسته شدند، دست از وظیفه دوستی و رفاقتشان برندارند.

8. آینه، با کمک آینه‌ای دیگر، می‌تواند پشت سر انسان را نشان دهد.

دو دوست هم باید با کمک یکدیگر، آنچه را که در غیاب آنان گفته می‌شود، به یکدیگر گوشزد نمایند.

9. آینه، ارزشش به آینه بودن آن است.

دو رفیق هم باید ارزششان را به صفات اخلاقی و ایمانی بدانند، نه به مال، شهرت، ریاست و چیزهای دیگر دل ببندند یا طمع کنند.

10. آینه، شیشه‌ای بوده که با مادّه‌ای به نام جیوه تبدیل به آینه شده است و اگر این مادّه (جیوه) از بین برود، شیشه‌ای بیش نخواهد بود.

دو یار و غمخوار هم باید بدانند اگر ارزشی دارند، به دلیل شعور، درک، ایمان، ظرفیت و صفات اخلاقی است، والّا اگر این صفات از بین برود، به درد هم نخواهند خورد.

11. آینه، برای بیان خوبی یا بدی از کسی مُزد نمی‌گیرد.

دو دوست نیز باید از یکدیگر توقّع و انتظار بی جا نداشته و خالصانه در خدمت یکدیگر باشند.

12. آینه، با کسی کینه ندارد و به خاطر معایب کسی اخم نمی‌کند و همه را در هر حالی و زمانی می‌پذیرد.

دو دوست و غمخوار نیز باید همچون آینه باشند و نسبت به یکدیگر کینه به دل نگیرند.

13. آینه، با هیچ کس تعارف و رو دربایستی ندارد و همیشه به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو دوست نیز باید همچون آینه، چیزی را از هم پنهان نکنند و کاملاً شفاف، هر چه را که هست، به یکدیگر گوشزد نمایند.

14. آینه، معایب و محاسن را کم و زیاد نمی‌کند و آنچه را که هست می‌گوید، نه کم‌تر و نه بیش‌تر.

دو همراز نیز باید در بیان معایب و محاسن صادق باشند و در این راه به افراط و تفریط کشیده نشوند.

15. آینه، اگر به کسی عیبی را می‌گوید، قصد تسویه حساب ندارد و فقط به وظیفه‌اش عمل می‌کند.

دو رفیق نیز نباید در مقام تلافی و تسویه حساب باشند.

16. آینه، اگر کثیف شود، گرد و غبار اجازه نمی‌دهد که آینه پیامش را واضح و آشکار بیان کند.

دو غمخوار نیز اگر کدورتی بینشان به وجود آید، باید سریعاً آن کدورت را برطرف کنند، تا مبادا به دوستی‌شان لطمه‌ای وارد شود.

17. آینه، همه افراد برایش مساوی‌اند و نسبت به هر کسی وظیفه‌اش را به خوبی انجام می‌دهد.

دو دوست نیز نباید برای کسی یا چیزی ملاحظه‌ای داشته باشند، بلکه باید در هر حالی به وظیفه دوستی خود عمل نمایند.

18. آینه، در برابر شخص مقابل خود واکنش نشان نمی‌دهد.

دو دوست نیز نباید معایب یکدیگر را به دلیل لجبازی بگویند؛ مثلاً بگوید: حالا که این حرف را زدی، من هم این مطلب را به تو می‌گویم!

19. آینه، اگر کاملاً تمیز باشد، وقتی نوری بر آن بتابد، آن نور را به طور کامل نشان می‌دهد.

اگر در دو رفیق، نور ایمان و تقوا حاکم باشد، بهتر می‌توانند در وظیفه دوستی کوشا باشند.

20. آینه، زمان نمی‌شناسد و هر وقت در مقابلش بایستی، به وظیفه خود عمل کند.

دو دوست هم نباید برای بیان نظرات خود بهانه بیاورند، بلکه در هر زمانی باید معایب و محاسن همدیگر را به هم نشان دهند.

21. آینه، معایب و محاسن را با هم می‌گوید و بین آن‌ها جدایی نمی‌اندازد.

دو رفیق هم باید در بیان معایب و محاسن، فاصله زمانی ایجاد نکنند، بلکه در یک مجلس و زمان، به هر دو اشاره نمایند.

22. آینه، هرگز در کارش احساس خستگی نمی‌کند.

دو دوست نیز نباید از بیان معایب یکدیگر ملول و خسته شوند.

23. آینه با کسی قهر نمی‌کند و هرگز کارش را تعطیل نمی‌نماید.

دو دوست نیز نباید همچون کودکان با هم قهر کنند و از عمل به وظایفشان دست بکشند.

24. آینه، از بیان و تکرار معایب خسته نمی‌شود.

دو رفیق هم نباید به هم بگویند: چند بار به تو بگویم، از تو خسته شدم، دیگر به تو نخواهم گفت.

25. آینه، خطر شکستن و احتمال از بین رفتن نیز دارد، بنابراین شدیداً نیازمند محافظت است.

دو دوست نیز باید بدانند که لازم است از صفات اخلاقی خود بسیار مراقبت کنند، تا مبادا آن صفات ارزنده را از دست بدهند.

26. آینه، را در محلی نصب می‌کنند که به راحتی بتوان از آن استفاده نمود.

دو رفیق نیز باید به گونه‌ای با هم برخورد کنند که در هر حال و زمان و مکانی بتوانند به وظیفه اخلاقی خود عمل نمایند.

27. آینه را در بهترین مکان قرار می‌دهند.

دو دوست هم باید شدیداً به هم احترام بگذارند؛ چرا که می‌خواهند رفاقتشان تا پایان عُمر باشد.

28. انسان هر روز باید خودش را در آینه ببیند.

دو غمخوار و همراز نیز باید هر روز با هم ملاقات داشته باشند و در مقابل نقد و بررسی یکدیگر قرار بگیرند.

29. آینه، معایب و محاسنِ همان لحظه را می‌گوید و کاری با گذشته ندارد.

دو دوست هم نباید حرف‌های کهنه شده را زنده کنند و باعث کدورت یکدیگر شوند.

30. آینه، هرگز به انسان دروغ نمی‌گوید.

دو دوست هم در هیچ شرایطی نباید صداقت را از دست بدهند.

دختران و دوستی‌

از آن جا که بیش‌تر مخاطبان این نوشته، پسران و دختران جوانند، لازم دانستیم که بخشی از آن را به دوستی و رفاقت دختران اختصاص دهیم.

دختران و پسران از نظر اوضاع روحی و مسایل روانی، دارای صفات متضادی هستند و معمولاً از تفاوت‌های محسوسی برخوردارند؛ یعنی در مسایل شخصی و اجتماعی، هر کدام روحیات و صفات ویژه خود را در نظر می‌گیرند و پس از آن به دنبال گزینش و انتخاب، همّت می‌گمارند.

انتخاب دوست و رفیق نیز در زندگی هر کدام از دختران و پسران جوان متفاوت است و شرایط و اوصاف ویژه‌ای دارد. مثلاً یک دختر جوان دبیرستانی، ملاک‌ها و ویژگی‌هایی را که در چگونگی گزینش و انتخاب دوست در نظر می‌گیرد، با ملاک‌هایی که یک پسر جوان دبیرستانی در نظر دارد، کاملاً متفاوت است.

از آن جا که دختران جوان به دنبال عوامل موفقیّت و به هدف رسیدن و به قول خودشان خوشبخت شدن هستند، دلبستگی آنان به هر چیز و هر کسی از روی احساسات و عواطف درونی، و بر مبنای همین ملاک است.

برای مثال، اگر دختر جوانی دریافت که دوستی با دختر همسایه در موفقیت او نقش زیادی ایفا می‌کند، خود را به آب و آتش می‌زند و چنان شیفته او می‌شود که از حدّ و حساب خارج است.

با توجه به مطالب فوق، ما در این قسمت عاجزانه از دختران جوان درخواست می‌کنیم که در هنگام گزینش و انتخاب دوست، دو چندان دقّت داشته باشید و بر احساسات و عواطف زودگذر خود غلبه کنید و با بینشی صحیح و در نظر گرفتن حدود الهی، در برقراری روابط خود اقدام نمایید.

چه بسیار دختران جوانی که با همنوعان خود رابطه دوستی ریخته و او را محرم اسرار خویش به حساب آوردند، اما سرانجام دچار شکست و تباهی شدند.

دخترم!

مبادا دچار فریب دشمنان دوست نما شوی و در این امر مهم بدون بینش و آگاهی لازم اقدام نمایی. مواظب باش که بسیاری از دختران، هرگز طعم خوش تربیت را نچشیده و حسادت و نظر تنگی، آنان را به سوی تو کشانده است.

هستند دخترانی که خود منحرف شده و دوست دارند تو نیز در مفاسد اخلاقی با آنان شریک شوی. مطمئن باش تا تو را مثل خودشان به دام بی‌عفّتی و آلودگی نکشانند، رهایت نمی‌کنند. پس از آن که تو را مانند خود بی‌آبرو کردند، در گوشه‌ای با تماشای تباه شدن و انزوای تو پایکوبی می‌نمایند.

خواهرم!

سرگذشت دختران جوانی که دچار انحراف شدند و سرانجام بدن‌های قطعه قطعه شده آنان در بیابان‌ها و مزبله‌ها پیدا شد، نشانگر بی‌احتیاطی در انتخاب دوست است. پس سفارش این برادر کوچکتان را فراموش نکنید و از همین الان، بیش از گذشته درباره دوستان خود بیندیشید...

به راستی تا چه اندازه دوستانتان توانسته‌اند شما را به سوی فضایل و کمالات معنوی رهنمون شوند؟

در هر حال اگر به این حقیقت دست یافتید که دوستان شرور و فاسد، شما را به لبه گور بی‌کسی و غربت و بی‌آبرویی کشانده‌اند، جز خود را ملامت نکنید؛ چرا که این خود بودید که با شتاب در جاده دوستی‌های غیر مجاز سرعت گرفتید و آنان را محرم راز خود دانستید. پس بار دیگر این نکته را زیر لب زمزمه کنید که:

خود کرده را تدبیر نیست!

برخی از دختران جوان بر اثر نداشتن بینش صحیح و بهره‌مند نشدن از کمالات اخلاقی، قوانین شرع مقدس اسلام را در روابط اجتماعی میان پسران و دختران، مانع آزادی می‌دانند و در این اندیشه باطل خود سرگردانند که راستی چه می‌شد اگر رابطه بین دختران و پسران آزاد می‌گردید...؟!

خواهرم!

اگر اسلام عزیز شخصیت و شخص تو را چون دُرّی دانسته است که باید در صدف عفاف و پاکی محافظت شود، دلیل بر اسارت تو نیست؛ این عین آزادی است.

دختری که قرار است مایه لذّت هر کسی شود، چگونه می‌تواند ادعای آزادی کند؟ آیا او که هر روز به دنبال روابط نامشروع خود، تن به بی‌عفتی و آلودگی می‌دهد، آزاد است؟! آیا این عین اسارت نیست؟!

دخترم!

اگر با پسری عیّاش و فاسد که هرگز طعم خوش تربیت و اخلاق را نچشیده است، در ارتباط باشی و او را در موفقیت یا شکست خود دخیل بدانی، آیا هیچ به فکر فردای خود بوده‌ای؟ من دلسوزانه به شما پیشنهادی می‌کنم؛ از این راه می‌توانید درک کنید که پسران جوان در روابط خود با شما چه نقشه‌ای در سر می‌پرورانند.

مگر شما عاشق عفّت نیستید؟! اگر پسری به خواستگاری شما بیاید، مگر اوّلین شرط او پاکی شما نیست؟ اگر متوجه روابط نامشروع شما شود، آیا تن به ازدواج خواهد داد؟ هرگز؛ چرا که تمام انسان‌های روی زمین، عاشق عفّت و پاکدامنی هستند. حتی کثیف‌ترین مردم از نظر اخلاقی، هنگام انتخاب شریک زندگی خود و همسر آینده خویش، دوست دارند همسر عفیف و پاکدامنی داشته باشد و هرگز تن به ازدواج با یک دختر بی‌عفت و هرزه را نخواهند داد.

نکته دیگری که لازم است به عنوان تذکری دلسوزانه برای دختران و خواهران عزیز ذکر کنم، این است که پسران برای برقرار کردن رابطه دوستی با شما، جز دفع شهوت و خاموش نمودن غریزه سرکش جنسی خود، هیچ هدفی نداشته و ندارند و اگر شما تن به خواسته آن‌ها بدهید، مروارید پر قیمت عفّت و شخصیت زنانه خود را به حراج گذاشته و در اصل، شما ضرر کرده‌اید؛ ضرری که هرگز قابل جبران نخواهد بود.

دختر رعنای من! از صحبت مردان بترس

ز آن که اغلب رِند و شیّادند، از آنان بترس

مرد چون صیاد ماهر هر دلی آرد به دام

هوش‌دار! از دام عشق این ستمکاران بترس

نو گل نشکفته گلزار عشق و زندگی

از فریب بلبل شیدای خوش الحان بترس

بحر افسون و فریب مرد را ساحل کجاست؟

تا نگردی غرق در دریای بی‌پایان بترس

عاشق دلداده شیدا سر و پا حیله است

زین بلای جان و از این رهزن ایمان بترس

شما ای دختران! من با شمایم سرا پا گوش باشید

در این دور و زمان باهوش باشید

مبادا دست ناپاکان خائن

بریزد شاخ و برگ آبروتان

مبادا زیر طوفان هوس‌ها

شود مدفون به خواری آرزوتان‌

خواهرم!

لذّت‌های مادی این دنیا، به خفّت دایمی آخرت نمی‌ارزد. اگر امروز نام زنان و دختران با فضیلت و برجسته الهی را می‌شنوید و می‌بینید که شهرت جهانی یافته‌اند، همه در سایه تلاش و کوشش برای کسب فضایل اخلاقی و کمالات معنوی بوده است.

پس ما هم در حدّ توان خود برای دست‌یابی به آن خلق و خوی انسانی تلاش کنیم و شخصیت خود را در بازار روابط به حراج نگذاریم.

جاذبه‌های کاذب برای جلب دوستی‌

بسیاری از تاجران فرهنگ فروش، با نشر فرهنگ غرب به قصد افزایش درآمد خود، از هیچ جنایتی دریغ نکرده، بسیاری از مقدّسات و اعتقادات ما را خدشه دار نمودند.

صفحه‌های بعد را به این امر اختصاص داده‌ام و عاجزانه از دختران و پسران جوان درخواست می‌کنم تا پس از مطالعه این کتاب - که اثر کوچکی از شعله‌های آتش دل است - خوب فکر کرده و ارزش و قیمت والای شخصیتی خود را نشکسته و بازار کالای خود را به کِسادی نکشانند.

خواهر و برادر عزیزم!

اسلام، رنج‌ها و مشقّت‌های فراوانی را متحمّل شده است. پس از رحلت جانسوز رسول گرامی اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مولای غریب و مظلوممان امیر مؤمنان‌علیه السلام را خانه نشین کرده و حرمت یگانه همسرش فاطمه زهراعليهما‌السلام را شکستند. پس از آن یکی پس از دیگری امامان و پیشوایان معصومعليهم‌السلام ما را که برای راهنمایی بشر از سوی خدا انتخاب شده بودند، به شهادت رساندند.

تا زمان «معتمد عباسی» - آخرین خلیفه عباسی - بیش‌ترین فشارها، زجرها، تبعیدها و شکنجه‌ها را بر شیعیان وارد آوردند و در جستجوی امام زمانعليهم‌السلام بسیج شدند. آنان به فکر خام خود به دنبال دست یافتن به «مهدی» بودند، تا با پیدا کردنش، نسل امامت را منقرض نمایند؛ غافل از آن که خداوند هرگز بندگانش را بدون حجت و راهنما قرار نمی‌دهد.

اکنون بیش از هزار سال است که یوسف فاطمه، حضرت مهدی‌عليهم‌السلام در پس پرده غیبت قرار دارد و غریبانه و مظلومانه، خود انتظار فرجش را از خداوند درخواست می‌کند.

این‌ها نمونه‌ای است از زحمات و تحمّل مشقّات در برقرار کردن احکام اسلام و به ثمر نشاندن اهداف عالی شرع محمدی‌ ‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

حال سؤال این است که دختران و پسران جوانی که در پیمودن راه‌های معصیت تن به هر کس و ناکسی می‌دهند، آیا با تمام نیرو به جنگ با ارزش‌ها برنخاسته‌اند؟!

آیا بی‌حجابی، تیشه‌ای بر ریشه سیره و روش زندگی حضرت زهراعلیها السلام نیست؟ آیا با اعمال و رفتارمان، دل فرزند فاطمه‌عليهم‌السلام را خون نکرده‌ایم؟!

خواهرم!

امروز اگر به یاد فردا نباشی و در کسب فضایل و معنویات نکوشی، جز خسارت و زیان چیز دیگری نصیبت نخواهد شد.

در خیابان چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز

در مسیر چشم‌ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد

طرّه گیسو منه در دست باد

خواهرم! دیگر تو کودک نیستی

فاش‌تر گویم، عروسک نیستی

خواهرم! ای دختر ایران زمین

یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهرم! این قدر طنّازی مکن

با اصول شرع لجبازی مکن

خواهرم! این نوع لباس تنگ چیست

پوشش چسبان رنگارنگ چیست

در امور خویش سرگردان مشو

نو عروس چشم نامردان مشو

«آغاسی»

تهاجم به مقدسات‌

یکی از نکات مهمّی که در مورد اعتقادات بشر از اهمیّت زیادی برخوردار می‌باشد، این است که اگر کسی یا کسانی معتقد به چیزی شدند (خواه عقیده خرافی و باطل یا اعتقاد به حق)، برطرف کردن و متزلزل ساختن ریشه‌های آن؛ هرگز با تهدید، شکنجه، تبعید و زندان امکان‌پذیر نخواهد بود.

برای نمونه، می‌توان به مبارزات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دوران رسالت الهی خود با اعتقادات خرافی مردم جزیرة العرب اشاره نمود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگز در دوران رسالت خود، برای جذب مردم و برطرف نمودن اعتقادات خرافی آنان، از راه زور، شکنجه و تهدید وارد نشدند، بلکه فقط در زمینه باطل نمودن معتقدات جُهَّال عرب اقدام نمودند و به موفقیّت چشم‌گیری نیز دست یافتند.

در آن روزگاری که کشتن دختران در ذهن و افکار مردم ریشه دوانده بود و دخترداری و دخترزایی، لکّه ننگی به حساب می‌آمد، و در آن زمانی که بت‌پرستی به شکل عجیبی رواج یافته بود - تا جایی که طبق نقل تاریخ، مردم به تعداد روزهای سال، 365 بت داشتند و آنان را تقدیس می‌نمودند - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبعوث شدند و مبارزه جدّی خود را علیه خرافات و معتقدات باطل آنان آغاز نمودند.

در یک مثال محسوس، می‌توان کشتن، فشار و خشونت را در مورد برطرف ساختن اعتقادات، مانند چکّشی دانست که بر سر میخی کوبیده شود. بدیهی است که میخ فرو رفته را با چکّش یا فشار بر سر آن نمی‌توان از جا کند و هر چه بر او فشار وارد گردد، استقامت و پایداری آن دو چندان می‌شود.

به دو نمونه در این مورد توجه کنید.

نمونه اول‌

زن آرایشگری که در دربار فرعونِ زمان موسی‌عليهم‌السلام سِمَت آرایشگری را به عهده داشت، روزی مشغول شانه زدن موهای یکی از دختران فرعون بود. ناگهان شانه از دست او رها شد و ناخودآگاه نام خداوند را بر زبان جاری نمود.

دختر فرعون پرسید: آیا این خدایی که نامش را می‌بری، پدر من است؟

زن آرایشگر گفت: پدر تو نیز مخلوقی از مخلوقات خدای من است.

فرعون که از خداپرستی و توحید آرایشگر آگاه شد، او را به بند کشید و دستور داد تا او را با شکنجه و فشار و کتک، وادار کنند که دست از اعتقادات خود - که اعتقاد به خداپرستی و توحید بود - بردارد. او در زیر ضربات تازیانه، اَحَدْ اَحَد می‌گفت و صدایش به آسمان می‌رفت. سرانجام فرزند خردسالش را در مقابل چشمانش گردن زدند و او را در کوره‌ای از آتش گداخته شده از مس انداختند، امّا دست از عقیده خود برنداشت.

آسیهعليهم‌السلام که یکی از چهار زن بزرگ دنیا است، در این ماجرا به دفاع برخاست و خداپرستی و توحید خود را آشکار نمود. فرعون که تا آن زمان از خداپرستی همسرش مطّلع نبود، سخت ناراحت شد و او را نیز زیر ضربات تازیانه قرار داد، تا دست از اعتقاد خود بردارد؛ امّا این زن بزرگ و با فضیلت، همچون آرایشگر مزبور تسلیم نگردید، و سرانجام به دستور فرعون در کوره آتش انداخته شد و به شهادت رسید.

مرحوم علامه طباطبائی در المیزان، ذیل آیه اوّل از سوره مبارک «اسراء»، روایاتی را از اخبار معراج نقل کرده است. یکی از آن روایات این است:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: در معراج بویی به مشامم رسید که خوبی و نیکویی آن قابل وصف نیست و تا آن زمان بویی به آن خوشی استشمام نکرده بودم. پرسیدم: این بو از چیست؟ جواب دادند: این بوی مشاطه فرعون است که در راه عقیده خود جان داد و تسلیم شرک نشد.

نمونه دوم‌

«بلال حبشی» که از اولین مسلمانان آفریقای سیاه به شمار می‌رفت، توسط ارباب خود «اُمَیّة بن خلف» به بند کشیده شد و زیر ضربات تازیانه قرار گرفت.

اُمیّه به خیال این که می‌توان بلال را با شکنجه و فشار، از عقیده‌اش بازگرداند، او را تا سر حد مرگ زیر ضربات تازیانه گرفت؛ اما هر چه می‌گذشت، بر استواری و پایداری او افزوده می‌شد.

شاعر می‌گوید:

تن فدای خار می‌کرد آن بلال

خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال

که چرا تو یاد احمد می‌کنی

بنده بد، منکر دین منی

می‌زد اندر آفتابش او به خار

او اَحَدْ می‌گفت بهر افتخار

از تنش صد جای خون بر می‌جهد

او اَحَدْ می‌گوید و سر می‌نهد

اُمیّة بن خلف، چنان بلال را شکنجه می‌نمود که کم‌تر کسی امید زنده ماندن او را داشت، اما سرانجام با وساطت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمینه آزادی بلال فراهم شد و در جمع شیفتگان پیامبر گرامی اسلام‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‌قرار گرفت.(20)

آخرین کلام‌

با توجه به مطالبی که گذشت، اینک توجّه شما را به نکته مهمّی جلب می‌نمایم. مشهورترین ادیان دنیا سه دین هستند:

1. دین مسیح؛ 2. دین یهود؛ 3. دین اسلام.

در میان این سه دین و ادیان دیگر دنیا، هیچ دینی به اندازه دین اسلام دشمن ندارد و در یک کلام، تمام تبلیغات دنیا علیه اسلام بسیج شده و این نکته غیر قابل انکاری است.

همچنین در میان تمام کشورهای مسلمان، هیچ کشوری به اندازه ایران دشمن ندارد، که این نکته نیز قابل انکار نیست. نقشه‌های دشمنان و کینه‌توزان مغرض برای به ثمر نشاندن مقاصد پلید خود، فقط در قشر جوان جامعه خلاصه می‌شود، و در میان جمعیت کشورمان، هیچ قشری به اندازه قشر جوان مدّنظر آنان نبوده و نیست.

آنان دریافته‌اند که اگر نیروی کارآمد جوان کشور ایران را از پای درآورند و معتقدات آنان را سُست نمایند، در یک جمله، به مقاصد خود رسیده‌اند.

بنابراین، یکی از نکات مهمی که دشمنان به آن توجّه کامل دارند، این است که برای ریشه کن نمودن اعتقادات جوانان این مرزوبوم، هرگز از راه شکنجه و فشار و زور یا تهاجم نظامی موفّق نخواهند بود؛ چرا که آنان جنگ هشت ساله تحمیلی را تجربه کردند و دریافتند که با این ترفند نمی‌توانند به مقاصد خود برسند.

آنان با محاسبه دقیق به این نتیجه رسیده‌اند که اگر میلیاردها دلار خرج کنند و در جنگ نظامی علیه اسلام و مسلمانان بسیج شوند، هرگز ثمری جز اتلاف سرمایه و زمان نصیب آنان نمی‌شود. بنابراین، با طرح تبلیغات و تهاجم فرهنگی علیه مقدسات اسلام و کشور شیعه، آستین بالا زده‌اند و هر روز با نقشه‌ای تازه به صحنه می‌آیند.

روزی با اشاعه منکرات از قبیل عکس‌ها و فیلم‌های مبتذل، و روز دیگر با القای افکار ضد اسلامی، برای ریشه کن نمودن معتقدات ملت ایران و به خصوص جوانان عزیز به میدان آمدند. تریاک و مواد مخدّر را میان جوانان شایع کردند و گروه زیادی از جوانان پر شور ما را به دنیای بی‌کسی و غربت کشاندند. حجاب را میان دختران و خواهران ما خلاف آزادی معرفی نمودند و گروه زیادی از آنان را به بی‌عفّتی کشاندند.

بنابراین، بر جوانان عزیز لازم است که در روابط اجتماعی دقّت کنند و تن به دوستی با هر کس ندهند. به بیان دیگر، دوستان واقعی را از گرگ صفتان زشت‌خو جدا کنند و به تبلیغات بیگانگان جواب مثبت ندهند.

جوانانی که به استقبال آغوش باز دشمنان دوست نما شتافتند، در آخر با دنیایی از خفت، کنج عزلت گزیدند و تمام آرزوهایشان بر باد رفت و خیالاتشان نقش بر آب شد.

90 درصد از کسانی که پشت میله‌های زندان‌ها قرار گرفته‌اند، از همنشینان خود شاکی هستند و تمام علت سقوط خود را نتیجه شرکت در مجالس عیش و نوش و همراهی با دوستان فاسد و منحرف خود می‌دانند.

اینان از نقشه دشمنان بی‌خبر بودند یا خود را به بی‌خبری زدند؟ آیا دختران جوانی که با برقرار کردن رابطه نامشروع، دامن عفت خود را لکّه دار کردند، یا جوانانی که به اعتیاد و مفاسد اخلاقی دیگر تن دادند، نمی‌دانستند که عواقب خطرناک بی‌باکی در جاده دوستی چیست؟ پس چرا چنین شد؟

جواب روشن است؛ تمام علت زیر سر نقشه‌های دشمنان اسلام است که برای تخریب عقاید یک ملّت، تنها راه را منزوی کردن و به فساد و فحشا کشاندن نسل جوان دانسته‌اند.

کاش فریادم را می‌شنیدند و اشک قلمم را بر روی روح سفید کاغذ نظاره می‌کردند؛ کاش سوز دلم را نمک نمی‌زدند.

دوستان من!

شما را به ارزش دوستی قسم می‌دهم که نگذارید کار به جایی برسد که شیطان، در مراسم اعدام عقل، پای کوبی کند؛ نگذارید دشمنانِ قسم خورده خود نمایی کنند و گرگ‌های در لباس میش یارگیری نمایند.

دوستانتان را با چشم باز انتخاب کنید. یار هر تیمی نشوید و با همّت خود توپ دشمنان را به تور دروازه دل خود نچسبانید؛ چرا که قاضی این میدان، دو بار بیش‌تر اخطار نمی‌دهد و برای بار سوم، انسان خطا کار را از میدان زندگی، شور و نشاط، بهره‌مندی از دوران عمر و درک لحظات شیرین روزگار، با کارت قرمز اخراج می‌کند؛ تا جایی که حتّی حق تماشای این میدان را هم نداشته و به رختکن گور سرازیرت کند.

پس باشد که...

کاش صاحب برسد، بنده به زنجیرکند

این جوانان، همه را در ره خود پیر کند

هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی

چشم بر در بُود و دلبر او دیر کند

کاش چشم گُل زهرا به دل من اُفتد

خود بسازد دل ویرانه و تعمیر کند

کاش با آن قلم عشق شبی نام مرا

در میان صُحُف فاطمه‌ تحریر کند

کاش روزی بزند تکیه به دیوار حرم

با همان لحن علی‌ نغمه تکبیر کند

پی نوشت ها

1) شهید مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1.

2) اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 130.

3) زخرف، 67.

4) المیزان، ج 18، ص 181، ترجمه.

5) فجر، 14.

6) غرر الحکم.

7) هزار حدیث، ص 277، ح 2.

8) مستدرک، ج 2، ص 65.

9) مستدرک، ج 2، ص 62.

10) اصول کافی، ج 3.

11) اثنی عشریه، ص 15.

12) معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، ج 1، ص 51؛ به نقل از سخنان ماندگار، وصیت نامه‌های چهارده معصوم، ظهیری، ص 66.

13) امالی، شیخ صدوق، مجلس 590، ح 1.

14) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 272.

15) غررالحکم، ج 2، ص 811.

16) مجموعه ورّام، ج 2، ص 110.

17) اثنی عشریه، ص 15.

18) بحارالانوار، ج 17، ص 214.

19) غررالحکم، ج 1، ص 152.

20) جواد محدثی، آشنایی با اسوه‌ها (بلال و سلمان)، انتشارات دفتر تبلیغات.

آزاد کردن بنده دارد».


4

5

6

7